موانع‌ نقد و نوآوری‌ در حوزه‌ی‌ دین‌پژوهی

درآمد

پیش‌ از ورود به‌ اصل‌ بحث، یادآوری‌ چند نکته‌ را ضرور می‌دانم:

یک‌ این‌که: مراد من‌ از موانع‌ در این‌ بحث، هرگونه‌ عامل‌ سلبی‌ و ایجابی‌ است‌ که‌ سبب‌ رکود و فتور نقد و نوآوری‌ علمی‌ می‌باشد و از باب‌ تسامح، به‌ «عدم‌ مقتضی» نیز مانع‌ اطلاق‌ می‌کنم.

دو این‌که: موانع‌ نقد و نوآوری، به‌ جهات‌ و حیثیات‌ گوناگونی‌ می‌تواند طبقه‌بندی‌ و سطح‌بندی‌ بشود، از جمله‌ به‌جهات‌ دهگانه‌ی‌ زیر:

۱٫ از نظر رشته‌های‌ علمی‌ و نیز شاخه‌های‌ هر رشته، مانند علوم‌ طبیعی‌ و تجربی، علوم‌ انسانی‌ و اجتماعی، علوم‌ دینی‌ و الهی؛ در این‌ صورت‌ پاره‌ای‌ موانع، عام‌ و مشترک‌ میان‌ همه‌ی‌ رشته‌ها و برخی‌ دیگر خاص‌ و مختص‌ به‌ رشته‌ یا حتا دانش‌ مشخصی‌ خواهد بود.

۲٫ از حیث‌ عامل‌ انسانیِ‌ حامل‌ موانع، مانند صنف‌ (اصحاب‌ هر رشته) و محیط‌ (حوزه‌ یا دانشگاه)، حکومت، جامعه، فرد.

۳٫ از لحاظ‌ ماهیت‌ مانع، مانند موانع‌ فرهنگی، اخلاقی، روانی، اجتماعی، روشگانی‌ و رویکردی، تدبیری‌ و مدیریتی.

۴٫ از جهت‌ سلبی‌ یا ایجابی‌ بودن‌ مانع‌ (عدم‌ مقتضی‌ یا وجود مانع).

۵٫ از نظر متعلق‌ و مضاف‌الیه‌ مانع، مانند موانع‌ معطوف‌ به‌ نقد و موانع‌ معطوف‌ به‌ نوآوری.

۶٫ از حیث‌ دوره‌ی‌ تاریخی‌ ظهور و فعلیت‌ مانع‌ (مزمن‌ یا مقطعی‌ بودن‌ آن).

۷٫ از لحاظ‌ اقلیمی‌ و قلمرو جغرافیایی‌ تاثیر مانع، مانند شرق‌ یا غرب، قاره‌ یا کشور خاص.

۸٫ از جهت‌ شمول‌ و گستره‌ی‌ مانع، کلی‌ و جزیی‌ بودن‌ آن‌ (چنان‌که‌ برخی‌ از مواردی‌ که‌ در بحث‌ حاضر معروض‌ خواهد افتاد کلی‌تر و شامل‌تر از بعض‌ دیگر است).

۹٫ از نظر سببی‌ و مسببی، چنان‌که‌ برخی‌ موانع‌ علت‌ برخی‌ دیگر و طبعا بعضی‌ از آنها معلول‌اند و در طول‌ بعض‌ دیگر قرار می‌گیرند.

۱۰٫ از حیث‌ میزان‌ اولویت‌ و نیز از لحاظ‌ اولیت‌ و ثانویت‌ اقدام‌ علیه‌ موانع.

سه‌ این‌که: اکنون‌ در این‌ بحث، بنده‌ در مقام‌ استقرا و احصای‌ تمام‌ موانع‌ نقد و نوآوری‌ در همه‌ی‌ عرصه‌ها نیستم، بحث‌ من‌ معطوف‌ است‌ فقط‌ به‌ موانع‌ نقد و نوآوری‌ در حوزه‌ی‌ دین‌پژوهی، در این‌ حوزه‌ نیز درصدد شرح‌ همه‌ی‌ موانع‌ نیستم‌ بلکه‌ در حد یک‌ بحث‌ کوتاه‌ تنها به‌ پاره‌ای‌ از کژیها و کاستی‌های‌ مشهود اشاره‌ خواهم‌ کرد و تکمیل‌ و تفصیل‌ این‌ بحث، حاجتمند تحقیق‌ جامع‌ و مبسوطی‌ است.

چهار این‌که: ذکر کاستی‌ها و ناراستی‌ها هرگز به‌ معنی‌ نادیده‌ انگاشتن‌ مزایا و موفقیت‌های‌ بی‌شمار ماضی‌ و حال‌ حوزه‌ی‌ دین‌پژوهی‌ نیست، بلکه‌ این‌ درست‌ به‌ مفهوم‌ اعتماد و اعتنا به‌ استعداد و استطاعت‌ علمی‌ ژرف‌ و گسترده‌ای‌ است‌ که‌ در جهت‌ تحرک‌ و تحول‌ در حال‌ و مستقبل‌ در زمینه‌ی‌ مطالعات‌ و استنباطات‌ دینی‌ وجود دارد، و حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ نسل‌ ما در یک‌ مفصل‌ برجسته‌ی‌ تاریخ‌ علوم‌ دینی‌ – به‌ ویژه‌ در ایران‌ – قرار گرفته‌ است‌ و حوزه‌های‌ علمی‌ شیعی‌ امروز در شرف‌ یک‌ انقلاب‌ حِکمی‌ و معرفتی‌ قرار دارد و زودا که‌ – پس‌ از گذشت‌ دو قرن‌ از رنسانس‌ علمی‌ اصولی‌گرایی، – باذن‌الله، نوزایی‌ عمیق‌ و عظیم‌ دیگری‌ در حوزه‌های‌ علمیه‌ی‌ ما (صانهاالله‌ عن‌الحدثان) روی‌ دهد.

و پنج‌ این‌که: میان‌ مقوله‌ی‌ نقد و مقوله‌ی‌ نوآوری، پیوندی‌ گسست‌ناپذیر برقرار است، آن‌سان‌ که‌ نفی‌ هریک‌ ملازم‌ با انتفای‌ دیگری‌ است، زیرا نقدِ‌ منهای‌ نوآوری، منفی‌بافی‌ بیش‌ نیست‌ و چنان‌که‌ نوآوری‌ بدون‌ نقد نیز تلاشی‌ است‌ در معرض‌ زوال، چون‌ آن‌گاه‌ یک‌ نظریه‌ی‌ نو، شانس‌ پذیرش‌ و پایایی‌ می‌یابد که‌ نظریه‌های‌ رقیب‌ آن‌ با نقادی‌ جدی‌ از صحنه‌ خارج‌ شده‌ باشند، وانگهی‌ غالبا نوآوری‌ با نقادی‌ آغاز می‌شود بلکه‌ نقدها سبب‌ نوآوریهاست، بدین‌سان‌ که‌ با نقادی‌ تفکر، فکر مورد نقادی، از رهگذر دفاع‌ و اصلاح، خود را بازسازی‌ و نوسازی‌ می‌کند یا با حذف‌ شدن‌ فکر نارس‌ و ناتوان، در اثر نقادی، فکر نوظهور به‌ منصه‌ی‌ اثبات‌ و ثبات‌ می‌نشیند.

 

اینک‌ اصل‌ بحث:

چنان‌که‌ عرض‌ شد: بررسی‌ شامل‌ و کامل‌ موانع‌ نقد و نوآوری‌ در قلمرو دین‌پژوهی، نیازمند استقرا و استقصای‌ درخوری‌ است؛ این‌ کمینه، بی‌آن‌که‌ قصد احصا و استقصای‌ موانع‌ را داشته‌ باشم‌ و بدون‌ لحاظ‌ طبقه‌بندیهای‌ چندگانه‌ای‌ که‌ بدانها اشاره‌ شد، برخی‌ از موانع‌ را و تنها با سنخ‌بندی‌ ماهوی‌ آنها (طبقه‌بندی‌ از نوع‌ سوم)، این‌جا یادآور می‌شوم:

الف. موانع‌ فرهنگی:

موانع‌ فرهنگی‌ را به‌ انواع‌ عوامل‌ سلبی‌ و ایجابی‌ اطلاق‌ می‌کنم‌ که‌ به‌صورت‌ عرفیات‌ و عادات‌ بومی، قومی‌ یا صنفی‌ درآمده‌ و به‌ جهت‌ نهادینه‌ شدن‌ آن، به‌ طبیعت‌ ثانوی‌ و دأب‌ دایم‌ طبقات‌ نخبه‌ یا توده‌ی‌ جامعه‌ ما بدل‌ گشته‌ است، مانند:

۱٫ فقدان‌ سنت‌ تضارب‌ آرا، یا دست‌کم‌ عدم‌ رونق‌ و رواج‌ تضارب‌ علمی؛ به‌ نحوی‌که‌ در فرهنگ‌ ما مناظره‌ میان‌ دو صاحب‌نظر برجسته‌ و نام‌آور، به‌ویژه‌ همسو و همفکر، یک‌ اتفاق‌ نادر قلمداد می‌شود! به‌رغم‌ این‌که‌ فرهنگ‌ دینی‌ ما آکنده‌ است‌ از توصیه‌های‌ اکید به‌ بحث‌ و تضارب‌ آرا، چنان‌که‌ امیر حکمت‌ و معرفت‌ فرموده‌اند: «چالشگاهها زایشگاههای‌ رأی‌ درست‌ است/ اِضرِبُوا بعضَ‌ الر‌أیِ‌ بِبَعضٍ‌ یَتَولَّد منه‌الصوابُ؛ اِمذَضوا الرأی‌ مَخضَ‌ السقأ یُنتج‌ سَدیَدالأرأِ»۲

و تاریخ‌ علمی‌ ما نیز مشحون‌ است‌ از تجربه‌های‌ کامیاب‌ و درخور مباهات‌ از مناظرات‌ علمی، از جمله‌ برجسته‌ترین‌ آنها، مباحثات‌ بسیار جدی‌ و تاریخی‌ میان‌ اصولیون‌ و اخباریون‌ در قرن‌ دوازدهم‌ است‌ که‌ به‌ رنسانس‌ عظیمی‌ در اجتهاد شیعی‌ در قرن‌ سیزدهم‌ هجری‌ منتهی‌ گشت. این‌ مناظرات‌ سرگذشتی‌ دل‌انگیز و درس‌آموز دارد که‌ مرور بر آن‌ برای‌ نسل‌ امروز حوزه‌های‌ علمیه‌ بسی‌ سودمند است؛ چه‌ آن‌که‌ به‌نظر حقیر، برای‌ رسوب‌زدایی‌ و لایروبی، بازیافت‌ و بازپروردن‌ گوهرهای‌ اقیانوس‌ دانش‌ اصول، امروز نیازمند تکرار آن‌ تجربه‌ی‌ گرانسنگیم.۳

۲٫ فقد آداب‌ و ادبیات‌ نقد: اصولا نسل‌ ما چندان‌ با معنا و منطق‌ نقد آشنا نیست، چنان‌که‌ اگر روزی‌ هم‌ اتفاق‌ نادری‌ رخ‌ دهد، منتقد به‌ جای‌ نقد به‌ نفی‌ و عیب‌جویی‌ می‌پردازد و نقدشونده‌ نیز نقد را توطئه‌ و توهین‌ به‌ خود می‌پندارد۴ و ناگزیر به‌جای‌ توضیح‌ و احیانا تصحیح‌ نظرات‌ خویش‌ به‌ واکنش‌های‌ اهانت‌آمیز روی‌ آورده، به‌ مقابله‌ به‌ مثل‌ دست‌ می‌یازد و بدین‌سان‌ خود و جامعه‌ را از برکات‌ و مواهب‌ نقد سازنده‌ محروم‌ می‌سازد! و این‌ است‌ سِر عبارت‌ بلند امام‌ علی‌ (روحی‌فداه) که: «هَلَکَ‌ مَنِ‌اسَتَبدَّ‌ بِرأیِهِ…».۵

۳٫ سیطره‌ی‌ شخصیت‌ و ابهت‌زدگی: پیشینه‌ی‌ فرهنگ‌ علمی‌ ما حاکی‌ است‌ که‌ هرگاه‌ یک‌ قله‌ی‌ علمی‌ در قلمرو دانشی‌ از دانش‌های‌ دینی‌ سربرآورده‌ است، در دامنه‌ی‌ تاریخی‌ نظرات‌ او دشتی‌ فراخ‌ و بی‌فراز از تقلید و تقدیس‌ به‌ چشم‌ می‌خورد! مروری‌ بر تاریخ‌ و ادوار تفسیر، فقه‌ و اصول، کلام‌ و فلسفه، این‌ مدعا را مدلل‌ و مستند می‌سازد؛ شخصیت‌ امثال‌ شیخ‌طوسی‌ در فقه، صاحب‌ مجمع‌ در تفسیر، خواجه‌ی‌ طوسی‌ در کلام‌ و ملاصدرا در فلسفه‌ – رضوان‌ الله‌ و سلامه‌ علیهم‌ – از این‌ حیث‌ مثال‌زدنی‌ است.

حرمت‌ حریم‌ بزرگان‌ را نگهداشتن، سنت‌ اخلاقی‌ و علمی‌ ارجمندی‌ است‌ اما افراط‌ در التزام‌ به‌ حریم‌داری‌ بزرگان‌ و تعلیقه‌نگاری‌ و حاشیه‌نویسی‌ بر آرا و آثار بزرگ، گاه‌ به‌ حاشیه‌نشینیِ‌ برخی‌ فحول‌ و وجوه‌ انجامیده‌ و افکار و شخصیت‌ آنان‌ را به‌ حاشیه‌ی‌ تاریخ‌ علم‌ و اندیشه‌ رانده‌ است، در حالی‌که‌ گاه‌ مجموعه‌ی‌ نظراتی‌ را که‌ یک‌ فیلسوف‌ یا متکلم‌ به‌صورت‌ تطفلی‌ در حاشیه‌ی‌ آثار و آرای‌ فیلسوف‌ و متکلمی‌ دیگر ابراز داشته، استعداد تدوین‌ به‌صورت‌ یک‌ مکتب‌ علمی‌ مستقل‌ را داشته‌ اما تطفل، مانع‌ درخشش‌ او و افکارش‌ گشته‌ است‌ و بدین‌سان‌ بسا که‌ عرصه‌ی‌ علم‌ از ظهور و بسط‌ یک‌ مکتب‌ فکری‌ جدید محروم‌ مانده‌ است.

۴٫ مشهورات‌زدگی: پاره‌ای‌ مدعیات‌ در دانش‌های‌ گونه‌گون‌ در میان‌ نخبگان، جزو مسلمات‌ انگاشته‌ شده‌ و از دست‌رس‌ اجتهاد مجدد بیرون‌ نگهداشته‌ شده‌ است؛ این‌ دست‌ مدعیات‌ چونان‌ رسوبات‌ مزاحم، موجب‌ تنگناهایی‌ در سیر و مسیر فعالیت‌های‌ علمی‌ می‌گردد و راه‌ را بر اصلاح‌ و تجدد فکری‌ می‌بندد، بازپژوهی‌ و بازخوانی‌ آنها یکی‌ از راههای‌ توسعه‌ی‌ معرفت‌ است.

آیا هرگز در صحت‌ و سقم‌ این‌ عبارت‌ اندیشیده‌ایم‌ که: «قرآن، قطعی‌السند و ظنی‌الدلاله‌ است‌ و حدیث، ظنی‌السند و قطعی‌الدلاله‌ است»!! این‌ بیان‌ مشتمل‌ بر چهار حکم‌ مطلق‌ است، مبنای‌ صدور این‌ احکام‌ چیست؟ به‌ چه‌ دلیلی‌ قرآن‌ مطلقا «ظنی‌الدلاله» انگاشته‌ شده؟ و چرا مطلق‌ حدیث‌ باید «ظنی‌السند» قلمداد شود؟

کمااین‌که‌ حصر ادله‌ و منابع‌ به‌ چهار مورد مشهور، محل‌ تامل‌ است؛ چگونه‌ اجماع، در عرض‌ کلام‌ معصوم، حجت‌ مستقل‌ قلمداد می‌شود؟ اگر چیزی‌ همچون‌ اجماع‌ حجت‌ مستقلی‌ است‌ چرا مشابهات‌ آن‌که‌ بسی‌ قوی‌تر از آن‌ نیز می‌تواند به‌ عقل‌ و کتاب‌ و کلام‌ معصوم‌ مستظهر و مستند گردد، در زمره‌ی‌ منابع‌ و ادله‌ به‌شمار نرود؟ و نیز آیا فکر کرده‌ایم‌ که‌ به‌رغم‌ تفاوتهای‌ فراوانی‌ که‌ میان‌ فعل‌ و قول‌ معصوم‌ وجود دارد آن‌دو را ذیل‌ سنت‌ قرار داده‌ و آنها را یک‌ منبع‌ می‌انگاریم؟۶ و از این‌ گونه‌ مدعیات‌ در ادبیات‌ علمی‌ ما بسیار است، که‌ با اندک‌ تاملی‌ دقت‌ و صحت‌ آنها مورد تردید قرار خواهد گرفت.

۵٫ فقدان‌ سنت‌ ترابط‌ و تعامل‌ علمی‌ (تعالم) میان‌ قله‌های‌ هم‌عصر: به‌ نحوی‌که‌ مثلا دیدار دو مرجع‌ معاصر مقیم‌ یک‌ شهر، در سنت‌ دینی‌ کنونی‌ ما یک‌ حادثه‌ی‌ غریب‌ قلمداد می‌شود، تا چه‌ رسد به‌ برپایی‌ جلسات‌ متناوب‌ مباحثه‌ و مشاوره‌ی‌ علمی‌ و تا چه‌ رسد به‌ افتأ مشترک‌ برآمده‌ از مباحثه‌ی‌ ممتد!

آیا مسایلی‌ چون‌ احتمال‌ کشف‌ واقع‌ یا قوت‌ و دقت‌ در افتای‌ ناشی‌ از شور علمی، توحید کلمه‌ و تقلیل‌ تشتت‌ آرا، کاستن‌ از حیرت‌ مقلدین‌ و… مصلحت‌های‌ مهمی‌ نیستند که‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ سنت‌ تعالم‌ و تشاور، چنین‌ آسان‌ و ارزان‌ از دست‌ می‌روند؟ آیا حیطه‌ی‌ رهنمود «… و مَن‌ شاوَرَ‌ الرٍّجالَ‌ شارَکَها فی‌ عقولِها»۷ فقط‌ حکمت‌ عملی‌ است؟ وانگهی‌ آیا فقه، در زمره‌ی‌ حکمت‌ عملی‌ نیست؟

۶٫ حجاب‌ معاصرت: چنان‌که‌ در میان‌ عوام‌ معروف‌ است‌ «ما مرده‌ پرستیم»! در فرهنگ‌ نخبوی‌ و توده‌ای‌ ما پایان‌ تشییع‌ شخصیت‌ها آغاز تکریم‌ و تعظیم‌ آنهاست! قدرشناسیِ‌ به‌موقع، موجب‌ شکوفایی‌ علم‌ و عالم‌ می‌شود؛ هر شخصیتی، فراخور حد خویش، به‌ زبان‌ وجود، زمزمه‌ می‌کند که: «سَلُونی‌ قبلَ‌ اَن‌ تَفقِدونی»، اگر وجود مغتنم‌ صاحبان‌ دانش‌ و اندیشه‌ را دریابیم، بسیار بلکه‌ بی‌شمار گوهرها در حیات‌ آنان‌ فراچنگمان‌ خواهد افتاد که‌ اینک‌ با فوت‌ آنها این‌ گوهرها نیز به‌ همراه‌ آنها برای‌ همیشه‌ در دل‌ خاک‌ دفن‌ می‌شود!

۷٫ خصلت‌ فرافکنی‌ شخصی‌ و صنفی: یکی‌ از خصایل‌ فرهنگی‌ ما «خود تبرئه‌گری» است! همه‌ فقط‌ انتقاد می‌کنند و کاستی‌ها و کژی‌ها را برمی‌شمارند و خود را طلبکار و اپزسیون‌ می‌پندارند، کسی‌ خود را بدهکار و پاسخ‌گو نمی‌انگارد، همه‌ از مواجهه‌ با نیازها و ضرورت‌ها شانه‌ خالی‌ می‌کنند و کم‌تر کسی‌ برای‌ دفع‌ کژی‌ها و رفع‌ کاستی‌ها در مقام‌ نقد و نظریه‌پردازی‌ برمی‌آید. همه‌ از دیگری‌ طلب‌ و توقع‌ می‌کنند و همین‌ خصلت‌ از موجبات‌ فساد و کساد بازار نقد و نواندیشی‌ است.

۸٫ افراط‌ و تفریط: سیاه‌ و سفید دیدن‌ همه‌چیز، جزو طبیعت‌ فرهنگی‌ ما شده‌ است، در جامعه‌ی‌ ما هرکسی‌ یا هر فکری‌ یا یک‌سره‌ حق‌ است‌ یا بالمره‌ باطل! به‌ تعبیر عامیانه‌ «نیمه‌ی‌ پر لیوان» را هرگز نمی‌بینیم.

۹٫ اصول‌گرایی‌ را با تحجر یکی‌ انگاشتن‌ و تصلب‌ را با تقدس‌ یکسان‌ پنداشتن، در نتیجه‌ نقادی‌ و نوآوری‌ را بی‌مبالاتی‌ و لاقیدی‌ قلمداد کردن‌ از جمله‌ بزرگ‌ترین‌ موانع‌ نقد و نواندیشی‌ است.

۱۰٫ عوام‌زدگی: ملاحظه‌ی‌ ذایقه‌ی‌ عوام‌ و رعایت‌ مذاق‌ متشرعه، مذبح‌ اجتهاد است. عرفیات‌ غلط‌ بسیاری‌ – که‌ موارد ۵ و ۶ و ۷ و ۹ از جمله‌ی‌ آنهاست‌ – خود را بر محیط‌ و مناسبات‌ علمی‌ ما تحمیل‌ کرده‌ است‌ و امروز در زمره‌ی‌ موانع‌ رشد علمی‌ درآمده‌ نیازمند بحث‌ و بسط‌ درخوری‌ است‌ که‌ فرصتی‌ فراخ‌ و فراخور طلب‌ می‌کند و این‌ بنده‌ از بارگاه‌ باری‌ توفیق‌ این‌ فرصت‌ و فراغت‌ را مسالت‌ می‌کنم، تا مگر حق‌ این‌ مبحث‌ مهم‌ را مستقلا ادا کنم.

شرح‌ این‌ هجران‌ و این‌ خون‌ جگر این‌ زمان‌ بگذار تا وقت‌ دگر

ب. موانع‌ اخلاقی:

۱۱٫ از جمله‌ی‌ آفات‌ و موانع‌ نقد و نوآوری‌ که‌ می‌تواند و باید به‌صورت‌ مستقل‌ و مبسوط‌ تبیین‌ و تنسیق‌ شود آفات‌ اخلاقی‌ است، و از قضا این‌ مبحث‌ در فرهنگ‌ دینی‌ و حوزوی‌ ما از ادبیات‌ بسیار غنی‌ و عمیقی‌ برخوردار است. روایات‌ ما در این‌ زمینه، مشحون‌ از نکاتی‌ بدیع‌ است، و سلف‌ ما نیز در کتب‌ اخلاقی‌ خود، بسیار بدان‌ پرداخته‌اند، برخی‌ حتی‌ رساله‌های‌ مستقلی‌ در این‌ باب‌ سامان‌ داده‌اند.۸

سهم‌ رذایلی‌ چون‌ خوض‌ در باطل‌ (هرزه‌درایی)، عیب‌جویی، سُخریه‌ و استهزا، کینه‌توزی، بخل، حسد، کبر، عجب، غرور، تکبر، ریا، لجاج‌ و عناد، مرأ و مجادله، خودخواهی‌ آوازه‌گری، دنیاگرایی، جاه‌طلبی، حب‌ و بغض‌ فی‌ غیرا، تعصب‌ ناروا، و دهها آفت‌ و رذیلت‌ دیگر در ممانعت‌ از نقد یا سوءاستفاده‌ از آن‌ و نیز ایجاد رکود و فتور در معرفت‌ و حکمت‌ بی‌نیاز از توضیح‌ است؛ حضرت‌ امیر فرموده‌ است: «مَن‌ لَم‌ یُهذٍّب‌ نَفسَهُ‌ لَم‌ یَنتَفِع‌ بِالعَقلِ»۹ چنان‌که‌ نقش‌ فضایل‌ اخلاقی‌ نیز در گسترش‌ و ارتقای‌ علم‌ و اندیشه‌ قابل‌ انکار نیست.

به‌رغم‌ تنوع‌ و تعدد رذایل، در شمارش‌ موانع، مجموع‌ آن‌ها را عجالتا یک‌ مانع‌ محسوب‌ می‌دارم‌ و به‌ لحاظ‌ فراوانی‌ و پردامنه‌گی‌ این‌ مبحث‌ و محدودیت‌ مجال‌ مقال‌ از بسط‌ این‌ گروه‌ از موانع‌ نیز صرف‌نظر می‌کنم، و به‌ جهت‌ اهمیت‌ بسیاری‌ که‌ این‌ بحث‌ در باب‌ نقد و نوآوری‌ دارد از اهل‌ فضل‌ که‌ از اهلیت‌ اخلاقی‌ نیز برخوردارند استدعا می‌کنم‌ آن‌چنان‌ که‌ درخور آن‌ است‌ بدان‌ بپردازند.۱۰

ج. موانع‌ اجتماعی:

از عوامل‌ سلبی‌ و ایجابیِ‌ ناشی‌ از شرایط‌ اجتماعی‌ کنونی‌ کشور – و احیانا جهان‌ اسلام‌ – که‌ نقد و نوآوری‌ را در قلمرو دینفهمی‌ و بسط‌ دانش‌های‌ دین‌شناختی‌ آسیب‌پذیر کرده‌ است، به‌ موانع‌ اجتماعی‌ تعبیر می‌کنم، از جمله‌ی‌ آن‌ عوامل‌ است:

۱۲٫ از خودبیگانگی‌ علمی‌ و قبول‌ و اقبال‌ عام‌ یافتن‌ علوم‌ و آرای‌ وارداتی: دانش‌ و اندیشه، مرز و مالکیت‌ نمی‌شناسد؛ نظر فقیهانی‌ که‌ مالکیت‌ معنوی‌ را به‌ رسمیت‌ نمی‌شناسند، براساس‌ همین‌ مبنا می‌تواند پشتیبانی‌ شود، دست‌کم‌ فتوا دادن‌ به‌ حقوق‌ مالکانه‌ در مطلق‌ ابداعات‌ و اختراعات‌ و یا مالکیت‌ مطلق‌ و بلاحد آنها نیازمند درنگ‌ و درایتی‌ افزون‌تر است؛ زیرا هر نظر و عمل‌ بدیعی‌ حصیله‌ و نتیجه‌ی‌ بذل‌ وسع‌ و سعی‌ بلیغ‌ هزاران‌ هزار اندیشمند و دانشمند، طی‌ قرون‌ متمادی‌ است، هرگز احدی‌ از صفر تا صد یک‌ فکر یا فعل‌ تازه‌ را، خود به‌ تنهایی‌ نپرداخته‌ است، کار یک‌ نظریه‌پرداز یا بدیع‌ساز تنها یک‌ گام‌ به‌ پیش‌ راندن‌ معرفت‌ و صنعت‌ است‌ – گامی‌ برساخته‌ بر هزاران‌ گام‌ پیش‌ از خود – و گهگاه‌ ابداع‌ و ابتکار حتی‌ گامی‌ پیش‌ فرانهادن‌ نیست‌ بلکه‌ کار مبدع‌ گردآوری‌ و تجمیع‌ حاصل‌ رنج‌ پیشینیان‌ است؛ از این‌رو ثروتهای‌ معنوی، ملک‌ همه‌ی‌ بشریت‌ است.۱۱ پس‌ سخن‌ بنده‌ در این‌ نیست‌ که‌ چرا از دانش‌ و فناوری‌ بشری‌ بهره‌ می‌گیریم‌ بلکه‌ بحث‌ من‌ در این‌ است‌ که‌ ترکتازی‌ علوم‌ و اندیشه‌های‌ فرامرزی، ذهن‌ و زندگی‌ ما را اشغال‌ کرده‌ و اندیشه‌ و رفتار ما را دچار چالش‌ ساخته‌ و دانش‌ و اندیشه‌ی‌ بومی‌ و خودی‌ را منزوی‌ و زمین‌گیر کرده‌ است، و بدتر آن‌ این‌که‌ نسل‌ کنونی‌ را یک‌سره‌ مصرف‌کننده‌ و وابسته‌ بار آورده‌ است‌ و می‌رود که‌ سرمایه‌ی‌ سرشار حکمت‌ و معرفت‌ خودی‌ را از دست‌رس‌ او خارج‌ سازد. دریغا و دردا که‌ افزون‌ بر یک‌ دهه‌ است‌ این‌ آفت‌ به‌ قلمرو دین‌پژوهی‌ و ادبیات‌ دینی‌ ما نیز سرایت‌ کرده‌ است‌ و به‌ صورت‌های‌ مسیحیت‌زدگی‌ در کلام‌ و سنی‌زدگی‌ در فقه، شرق‌زدگی‌ در عرفان‌ در میان‌ اوساط‌ فکری‌ و علمی‌ ما خودنمایی‌ می‌کند.

از خودبیگانگی‌ علمی، استقلال‌ در اندیشیدن‌ را از ما بازستانده‌ و دریغا که‌ این‌ آفت‌ ما را دچار انقطاع‌ تاریخی‌ کند و از مواریث‌ غنی‌ و قویم‌ معرفتی‌مان‌ جدا سازد.

۱۳٫ سیاست‌زدگی: برخورد جناحی‌ با نظرات‌ علمی‌ که‌ نوعی‌ مواجهه‌ی‌ شبه‌ ایدئولوژیک‌ می‌باشد، امروز نقش‌ بازدارنده‌ و ویران‌کننده‌ای‌ را نسبت‌ به‌ اثربخشی‌ نقدها و شکوفایی‌ نظرات‌ جدید ایفا می‌کند، هرگونه‌ نقد و نظر از سوی‌ هرکس‌ – اگر به‌ زیان‌ یا نفع‌ یک‌ جناح‌ سیاسی‌ خاصی‌ باشد، هرچند بدون‌ قصد و غرض‌ صادر شده‌ باشد – به‌ توطئه‌ علیه‌ یک‌ جریان‌ یا تئوریزه‌ کردن‌ مواضع‌ جریان‌ دیگر متهم‌ می‌گردد، در جامعه‌ی‌ ما ادبار و اقبال‌ به‌ «مَن‌ قال» و «ما قال»، با مقیاس‌های‌ جناحی‌ صورت‌ می‌بندد و وزن‌ هر نگاه، به‌ پیمان‌ها و پیمانه‌های‌ سیاسی‌ پیموده‌ می‌شود! این‌جاست‌ قتلگاه‌ نقدها و نظرها!

۱۴٫ روی‌ دیگر سکه‌ی‌ تقلبی‌ فوق، پسینی‌ شدن‌ نقد و نظرها است! سنت‌ سیئه‌ای‌ که‌ مارکسیست‌ها آن‌را پی‌ نهادند؛ هرچند کمابیش‌ این‌ آفت‌ از خصلت‌ آدمی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد اما دست‌کم‌ آنان‌ ایدیولوژیک‌سازی‌ علم‌ و علمی‌سازی‌ ایدیولوژی‌ را تشدید کردند؛ متاسفانه‌ امروز هرکس‌ از جنایات‌ چپ‌ جهانی‌ سخن‌ می‌گوید فقط‌ آمار خشونت‌ورزیها و قتل‌عام‌های‌ آنها را متذکر می‌شود درحالی‌که‌ خسارت‌ عظیم‌ تاریخی‌ که‌ سیطره‌ی‌ مارکسیسم‌ بر علم‌ و فرهنگ، طی‌ کمتر از یک‌ قرن، از رهگذر هدردادن‌ یا تخریب‌ استعدادهای‌ علمی‌ و تحریف‌ علم‌ بر بشریت‌ وارد ساخت‌ هرگز قابل‌ محاسبه‌ نیست‌ و صدچندان‌ زیانبارتر از قتل‌عامهایی‌ بود که‌ جریان‌ چپ‌ مرتکب‌ شد. اکنون‌ نیز لیبرال‌ سرمایه‌داری‌ جهانی‌ آن‌ تجربه‌ی‌ تلخ‌ تاریخی‌ را تکرار می‌کند، نئولیبرالیسم‌ که‌ با شعار پایان‌ ایدیولوژی‌ وارد معرکه‌ شده‌ خود درست‌ همچون‌ یک‌ ایدیولوژی‌ تمام‌ و تمامت‌ خواه، خویش‌ را بر همه‌ی‌ شوون‌ انسانی‌ تحمیل‌ کرده‌ و همه‌چیز حتی‌ معرفت‌ و حکمت‌ را لیبرالیته‌ می‌خواهد!۱۲

امروز، جامعه‌ی‌ ما نیز مبتلا به‌ آفت‌ پسینی‌ و تبعی‌ کردن‌ نقد و نظر شده‌ است، نقدها و نظرها به‌ اشاره‌ی‌ «بادنمای‌ جناح‌ها» می‌چرخد و پاره‌ای‌ از اصحاب‌ سیاست‌ که‌ داعیه‌ی‌ فکری‌ و فرهنگی‌ نیز دارند تب‌ و تاب‌ خویش‌ را با «میزان‌ الحراره‌های‌ حزبی» تنظیم‌ می‌کنند، هر موضعی‌ که‌ طیف‌ و طایفه‌ی‌ مورد علقه‌ و علاقه‌شان‌ اتخاذ کند قلب‌ و قلم‌ اینان‌ نیز بی‌درنگ‌ برای‌ توجیه‌ آن‌ فعال‌ می‌شود؛ چرخش‌های‌ یکصدوهشتاد درجه‌ای‌ شگفت‌آوری‌ که‌ در مبانی‌ و مواضع‌ فکری‌ برخی‌ مدعیان‌ تفکر، امروز روی‌ می‌دهد فقط‌ براساس‌ این‌ عامل‌ قابل‌توجیه‌ است.

۱۵٫ از جمله‌ آفات‌ نوظهور که‌ متاسفانه، پس‌ از دانشگاه‌ها، تدریجا دامنگیر نظام‌ آموزشی‌ حوزه‌ها نیز می‌گردد و به‌ زودی‌ منشا رکود علمی‌ مطالعات‌ دینی‌ خواهد شد، مدرک‌ زدگی‌ است؛ نظم‌ و نسق‌ یافتن‌ حوزه‌ از آرمان‌های‌ تاریخی‌ درد آشنایان‌ و مصلحان‌ امت‌ و از اوجب‌ واجبات‌ عصر ما است، اجرای‌ آزمون‌ و اعطای‌ مدرک‌ نیز، یکی‌ از سازوکارهای‌ بس‌ کارساز انتظام‌دهی‌ به‌ امور علمی‌ حوزه‌ است، اما مدرک‌ را ام‌المعاییر انگاشتن‌ و همه‌ی‌ هم‌ محصلان‌ جوان‌ را به‌ اخذ آن‌ معطوف‌ و مصروف‌ داشتن‌ دانش‌کش‌ است!، بدترین‌ وجه‌ مدرک‌ زدگی‌ نیز اصرار برخی‌ جوانان‌ به‌ کسب‌ مدارک‌ ومدارج‌ دانشگاهی‌ است، که‌ از جمله‌ی‌ آثار سوء این‌ رفتار اکنون‌ این‌ شده‌ است‌ که‌ پاره‌ای‌ از طلاب‌ جوان‌ – و گاه‌ مستعد، خوش‌فکر و با ذوق‌ – تحصیلات‌ دانشگاهی‌ را راه‌ میان‌بر طی‌ مراحل‌ علمی‌ قلمداد کرده، ره‌ صد ساله‌ را چند ساله‌ می‌پیمایند و آن‌گاه‌ به‌ محض‌ اخذ مدرک‌ دکتری‌ دچار توهم‌ غنا از تحصیل‌ و تعمیق‌ می‌شوند، زیرا دکتری‌ را عالی‌ترین‌ مدرک‌ علمی‌ انگاشته، و کسب‌ عالی‌ترین‌ مدرک‌ را نیز با احراز عالی‌ترین‌ سطح‌ علمی، برابر پنداشته، از تحصیل‌ دست‌ می‌کشند! اخذ مدرک‌ و کسب‌ درجه‌ی‌ علمی‌ دانشگاهی، خود به‌ خود، ایرادی‌ ندارد، بلکه‌ حسن‌ و هنر است‌ به‌ شرط‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌ و استدامه‌ی‌ بهره‌مندی‌ از محضر استادان‌ و مدرسان‌ حوزه‌ تا مرتبه‌ی‌ حصول‌ کمالات‌ عالی‌ علمی.

۱۶٫ «عصری‌سازی‌ افراطی» که‌ به‌صورت‌ «زمانه‌زدگی» و تجددطلبی‌ در همه‌ی‌ چیز جلوه‌گر شده‌ است، از جمله‌ی‌ موانع‌ عمده‌ی‌ نوآوری‌ در روزگار ماست، هرچند این‌ رفتار غلط‌انداز، گاه‌ به‌ غلط‌ نواندیشی‌ یا آزاداندیشی‌ نیز نامیده‌ می‌شود اما خود از بزرگ‌ترین‌ عوامل‌ رکود و رکون‌ علمی‌ بشمار است. زیرا با سیال‌ و بی‌ثبات‌ شدن‌ تفکر، حقایق‌ بسیاری‌ در زیر گل‌ولای‌ این‌ سیل‌ سیال‌ دفن‌ می‌شود و فکرهای‌ تازه‌ نیز مجالِ‌ نما و نمود و بروز و بقا نمی‌یابند و در این‌ میان‌ نواندیشی‌ حقیقی‌ رخ‌ در حجاب‌ می‌کشد.

۱۷٫ آوازه‌گری‌ و شهرت‌طلبی‌ نیز از موانع‌ و مهلکات‌ نقد و نوآوری‌ است‌ علم‌ و اندیشه‌ ذاتا با پروپا کاندا ناسازگار است‌ و تیغ‌ تبلیغ، قبل‌ از هر چیز علم‌ و تحقیق‌ را ذبح‌ می‌کند. این‌ آفت، شاذگرایی‌ و نظریه‌بازی‌ را جانشین‌ نوگرایی‌ و نظریه‌پردازی‌ می‌کند. روزنامه‌زدگی‌ علمی‌ و علم‌ روزنامه‌ای، الهیات‌ ژرنالی‌ و فقه‌ بازاری‌ که‌ متاسفانه‌ در روزگار ما سخت‌ رایج‌ و دارج‌ گشته‌ ارمغان‌ این‌ رفتار سخیف‌ است.

۱۸٫ وجود جریان‌های‌ متشابه‌ و مشتبه‌ موازی‌ با جریان‌ نواندیشی‌ حقیقی‌ نیز از جمله‌ی‌ آفات‌ نوآوری‌ در دین‌شناسی‌ معاصر است، زیرا این‌ جریانها با طرح‌ مدعیات‌ بی‌منطق‌ و مبنا، اذهان‌ را مشوش، فضا را مغشوش‌ و چهره‌ی‌ جنبش‌ اصیل‌ نواندیشی‌ را مخدوش‌ می‌سازند. لطمه‌ای‌ که‌ گفتمان‌های‌ شبه‌ نواندیشی‌ بر جریان‌ نواندیشی‌ اصیل‌ وارد می‌سازند صدچندان‌ زیان‌بارتر از لطمات‌ جریان‌های‌ سنتی‌ و متصلب‌ است. وجه‌ تسمیه‌ی‌ «شُبهه» نیز تشابه‌ صوری‌ آن‌ با حق‌ است: «وَ‌ اِنَّما سُمیِت‌ الشبههُ‌ شبههً‌ لِأَنها تَشبهُ‌الحقَّ»۱۳

۱۹٫ امروز تقسیم‌ کلیشه‌ای‌ دوقطبی‌ تفکر به‌ سنتی‌ – مدرن‌ – محدود و معدود ساختن‌ گفتمان‌های‌ علمی‌ فکری‌ به‌ این‌ دو قالب، آفت‌ دیگر نوآوری‌ است. این‌ قالب‌بندی‌ تقلیدی‌ در کشور ما نخست‌ در حوزه‌ی‌ اجتماعیات‌ رایج‌ گشت‌ و اخیرا نیز این‌ تقسیم‌ کلیشه‌ای‌ و – که‌ خود از ارمغان‌های‌ تجدد فرنگی‌ است‌ – وارد ادبیات‌ دینی‌ ما شده‌ است! هرگز این‌ طبقه‌بندی، دقیق‌ و واقعی‌ نیست‌ و بیرون‌ از این‌ دو قالب، در قلمرو مطالعه‌ی‌ دین‌ در ایران‌ معاصر جریان‌ سومی‌ برآمده‌ است‌ که‌ سیطره‌ی‌ علمی‌ در آینده‌ی‌ نه‌ چندان‌ دور، به‌ اذن‌ الهی‌ از آن‌ این‌ جریان‌ است، ما اوصاف‌ و خصایص‌ گفتمان‌های‌ سه‌گانه‌ را در مقالات‌ کتاب‌ دین‌پژوهی‌ بازگفته‌ایم.۱۴

۲۰٫ آفت‌زدگی‌ ادبیات‌ دینی‌ و اجتماعی‌ معاصر نیز مانع‌ دیگر نواندیشی‌ است؛ کاربرد کلمات‌ چندپهلو و عبارات‌ ایهام‌آمیز، گزینش‌ معادل‌های‌ غیردقیق‌ در ترجمه‌ی‌ واژگان‌ وارداتی، استعمال‌ غلط‌ و نابه‌جای‌ اصطلاحات، تصرف‌ در معانی‌ کلمات‌ و جعل‌ اصطلاح‌ بی‌رویه، مجمل‌گویی، مهمل‌ درایی، شعارزدگی، مداهنه‌ و مجامله، از شایع‌ترین‌ آفات‌ ادبیات‌ جدید اجتماعی‌ و دینی‌ است.

تجربه‌ی‌ دینی‌ را با وحی‌ الهی‌ برابر نشاندن، قرایت‌پذیری‌ دین‌ را با اختلاف‌ آرای‌ اجتهادی‌ یکسان‌ انگاشتن،۱۵پلورالیسم‌ و لیبرالیسم‌ را با سمحه‌ و سهله‌ بودن‌ شریعت‌ محمدی(ص) یکی‌ پنداشتن، مردم‌سالاری‌ دینی‌ را با سکولار دموکراسی‌ همگون‌ دانستن، همه‌ و همه‌ ناشی‌ از شیاع‌ این‌ آفت‌ حقیقت‌سوز است.

د. موانع‌ روانی:

مراد من‌ از موانع‌ روانی، عوامل‌ و حالات‌ سلبی‌ و ایجابی‌ درون‌ شخصیتی‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ «شبه‌خودانگیخته»، مانع‌ نقادی‌ یا نواندیشی‌ می‌گردد. از آن‌جا که‌ موانع‌ روانی، درونی‌ است‌ اصولا شناسایی‌ و شمارش‌ آنها بسیار دشوار می‌نماید؛ افزون‌ بر این، تفکیک‌ مصادیق‌ این‌ گروه‌ از برخی‌ مصادیق‌ گروه‌ نخست‌ و احیاناً‌ گروه‌ دوم‌ و سوم‌ نیز صعب‌ و سخت‌ است، زیرا موانع‌ روانشناختی‌ نوعا تحت‌ تأثیر عوامل‌ مذکور در سه‌ گروه‌ مزبور پدید می‌آید، غالبا بازتاب‌ همان‌ عوامل‌ است.

استقصای‌ این‌ عوامل‌ تنها از رهگذر استقرای‌ میدانی‌ و پیمایش‌ جامعه‌ی‌ آماری‌ مناسب‌ دست‌یافتنی‌ است، من‌ این‌جا تنها به‌ نمونه‌هایی‌ از این‌ دسته‌ از موانع‌ اشاره‌ می‌کنم:

۲۱٫ فقدان‌ جرات‌ نقد و نظریه‌پردازی: رکود طولانی‌ علمی‌ و استیلای‌ آرا و افکار مهاجم‌ غربی‌ بر فضای‌ دانشگاه‌ها و همچنین‌ آفت‌ سیطره‌ی‌ شخصیت‌ در ساحت‌ حوزه‌ها و در نتیجه‌ی‌ زوال‌ اعتماد به‌نفس‌ – از آن‌گونه‌ که‌ در امثال‌ شهیدین‌ مطهری‌ و صدر، سراغ‌ داریم‌ – جرات‌ شکافتن‌ پوسته‌ی‌ سخت‌ رکود و رکون‌ را از نسل‌ کنونی‌ بازستانده‌ است.

۲۲٫ خودسانسوری‌ ناشی‌ از اختناق‌ سپید: سلطه‌ی‌ گفتمان‌ متجمد متصلب، جولان‌ و جوسازی‌ گفتمان‌ متجدد غرب‌باور، فقدان‌ فرهنگ‌ تضارب‌ و ادب‌ نقد، سیاست‌زدگی، عوام‌زدگی‌ و امثال‌ این‌ عوامل، نوعی‌ ترس‌ مزمن‌ را بر ذهن‌ و زبان‌ عناصر مستعد برای‌ نقد و ابداع، مستولی‌ ساخته‌ که‌ پیش‌ از دیگران‌ خود، خویشتن‌ را ممیزی‌ کرده، آرا و آثارشان‌ را سانسور می‌کنند و بدین‌سان‌ بسیار فکرهای‌ بکر که‌ پیش‌ از زایدن، در زهدان‌ ذهن‌ متفکران‌ و مبتکران‌ می‌میرد.

۲۳٫ اشعری‌گری‌ عملی‌ و کارکردی‌ به‌ رغم‌ عقل‌گرایی‌ نظری: نوآوری‌ زاده‌ی‌ اجتهاد است‌ و اجتهاد زاده‌ی‌ خردورزی؛ آن‌گاه‌ که‌ خرد در درک‌ دین‌ دخالت‌ می‌کند اجتهاد اتفاق‌ می‌افتد، و به‌ هر اندازه‌ که‌ از سهم‌ عقل‌ در فهم‌ دین‌ بکاهیم‌ به‌ همان‌ میزان‌ تحجر و تصلب‌ بر حوزه‌ی‌ دین‌پژوهی‌ مستولی‌ می‌شود؛ به‌زعم‌ حقیر، به‌رغم‌ رسمیت‌ اجتهاد و اصولی‌گری‌ در جامعه‌ی‌ علمی‌ شیعی، نوعی‌ شبه‌ اخباریگری‌ و شبه‌اشعری‌گری‌ بر برخی‌ اذهان‌ اهل‌ علم‌ سایه‌ افکنده‌ و همچنان‌ مانع‌ تحرک‌ علمی‌ در قلمرو دین‌شناسی‌ است.

۲۴٫ عشق‌ کور و کورکننده: عَینُ‌ المُحبٍّ‌ عمیهٌ‌ عَن‌ مَعایِبِ‌ المحبوبِ، وَ‌ اُذُنُه‌ صما عَن‌ قُبحِ‌ مَساویهِ۱۶ شیفتگی‌ نسبت‌ به‌ مکتب‌ و نظر یا شخص‌ یا صنف‌ خاص، سبب‌ کوردلی‌ و نادیدن‌ عیب‌ها می‌شود و آدمی‌ را از نقد مکتب‌ و منظر محبوب‌ بازمی‌دارد و طبعا از اعراض‌ از آن‌ و روی‌ آوردن‌ به‌ فکر و اندیشه‌ی‌ جدید نیز مانع‌ می‌گردد. این‌ آفت‌ در میان‌ نخبگان‌ ما و آحاد جامعه، مصداق‌ فراوانی‌ دارد.

۲۵٫ احساس‌ امنیت‌ کاذب‌ فکری: خصم‌باوری‌ و دشمن‌شناسی‌ از جمله‌ محرک‌های‌ تاریخ‌ است، هر شخص‌ یا مکتب‌ و ملتی‌ روزی‌ که‌ احساس‌ خطر کند، به‌ انگیزه‌ی‌ دفاع‌ از حیات‌ و هستی‌ خود قیام‌ خواهد کرد، عرصه‌ی‌ علم‌ و عقیده‌ نیز بخشی‌ از هستی‌ آدمی‌ است‌ و مشمول‌ این‌ سنت‌ است؛ واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ برخی‌ نخبگان‌ دینی‌ ما هنوز تهدیدهای‌ علمی‌ و فکری‌ نوظهور علیه‌ دین‌ را درک‌ نکرده‌اند، بدین‌ جهت‌ در بی‌تفاوتی‌ سیر می‌کنند، اینان‌ اگر دریابند که‌ آموزه‌ها و باورهای‌ دینی‌ تا چه‌ مایه‌ در معرض‌ تهدیدهای‌ گونه‌گون‌ است‌ چنین‌ بی‌تفاوت‌ نخواهند نشست. «مَن‌ نامَ‌ عَن‌ عَدُوه‌ نَبَّهَتهُ‌ المَکایِد»۱۷

و. موانع‌ رویکردی‌ و روشگانی:

موانع‌ رویکردی‌ و روشگانی‌ را به‌ آن‌ عواملی‌ اطلاق‌ می‌کنم‌ که‌ از کاستی‌ها و کژی‌های‌ روش‌شناختی‌ و از نحوه‌ی‌ نگاه‌ ما در مطالعه‌ی‌ دین‌ نشات‌ می‌گیرد؛ به‌رغم‌ سعی‌ عظیم‌ سلف‌ و میراث‌ گرانسنگی‌ که‌ در باب‌ منطق‌ فهم‌دین‌ برای‌ ما بازمانده‌ است، هنوز و همچنان‌ مبتلا به‌ کاستی‌ها و ناراستی‌های‌ بسیاری‌ هستیم؛ جهان‌ جدید زاده‌ی‌ روش‌های‌ جدید است، بشر امروز پیشرفت‌ وسیعی‌ در باب‌ روش‌شناسی‌ به‌ چنگ‌ آورده‌ است‌ و نسل‌ ما باید ضمن‌ پاسداشت‌ حاصل‌ سعی‌ پیشینیان‌ و بهره‌برداری‌ از این‌ ثروت‌ ثمین‌ و با نظرداشت‌ نظرها و نیازهای‌ نوپیدا، به‌ سعی‌ عظیم‌تر برای‌ سد خلاها و دفع‌ خطرها از افق‌ دینفهمی‌ و دین‌باوری‌ دست‌ یازد.

موانع‌ روشگانی‌ و رویکردی، هم‌ سستی‌ها و کاستی‌های‌ روشی‌ به‌ معنی‌ خاص‌ را و هم‌ کاستی‌ و کژی‌هایی‌ را که‌ مع‌الواسطه‌ بر روش‌شناسی‌ فهم‌دین‌ اثرگذارند شامل‌ می‌شود، از جمله‌ی‌ آنها است:

۲۶٫ جهل‌ به‌ تحولات‌ و پیشرفت‌های‌ پدیدآمده‌ در زمینه‌ی‌ روش‌شناسی‌ علوم: این‌ جهل‌ دو غفلت‌ را سبب‌ گشته: ۱٫ غفلت‌ از اشکالاتی‌ که‌ از ناحیه‌ی‌ پاره‌ای‌ از نظریه‌های‌ روش‌شناختی‌ متوجه‌ اندیشه‌ی‌ دینی‌ و دین‌پژوهی‌ می‌شود، ۲٫ عدم‌ بهره‌گیری‌ از برخی‌ دست‌آوردهای‌ مثبت‌ این‌ تحولات‌ در جهت‌ فهم‌ بهتر دین. و این‌ دو غفلت، تاثیر عمیقی‌ در نقد دینی‌ و نواندیشی‌ دینی‌ برجای‌ نهاده‌ است.

۲۷٫ سیطره‌ی‌ انتزاعی‌ اندیشی‌ افراطی: فلسفه، هویت‌بخش‌ و جهت‌دهنده‌ی‌ تفکر است، زیرساخت‌ علوم، هرگونه‌ علمی، خواه‌ناخواه‌ نوعی‌ تفکر فلسفی‌ است، حتی‌ افکار ضدفلسفی‌ مخالفان‌ فلسفه‌ نیز بر نوعی‌ فکر فلسفی‌ برساخته‌ است؛ فلسفه‌های‌ اسلامی‌ به‌ویژه‌ فلسفه‌ی‌ صدرایی، دچار آفت‌ انتزاعی‌اندیشی‌ است، هرچند این‌ عینیت‌گریزی‌ خصلت‌ عمومی‌ فلسفه‌ها تا پایان‌ قرون‌ وسطی‌ است، اما به‌ موازات‌ تحول‌ رویکردی‌ که‌ نسبت‌ به‌ شان‌ و کارکرد فلسفه‌ در اروپا – که‌ منجر به‌ درغلتیدن‌ آن‌ به‌ ورطه‌ی‌ حس‌گرایی‌ افراطی‌ و ظهور پوزیستویسم‌ گشت‌ – روی‌ داد، جهان‌ اسلام‌ به‌ تاسیس‌ یکی‌ از انتزاعی‌ترین‌ فلسفه‌ها که‌ کوشش‌کرد خردورزی‌ را با کشف‌ و شهود درآمیزد دست‌ زد! طی‌ چهار سده‌ی‌ گذشته‌ به‌ هر اندازه‌ که‌ غرب‌ عینی‌تر و کاربردی‌تر اندیشیده‌ ما انتزاعی‌تر و غیرکاربردی‌تر فکر کرده‌ایم‌ و شکاف‌ میان‌ ذهن‌ ما با زندگی‌ ما و علوم‌ ما با اعمال‌ فزونی‌ گرفته‌ است.۱۸ بنده‌ نمی‌خواهم‌ حس‌گروی‌ را بر مجردگرایی‌ ترجیح‌ دهم، هرگز، بلکه‌ می‌خواهم‌ عرض‌ کنم: هردو افراط‌ کرده‌ایم؛ و فرنگیان‌ از ناحیه‌ی‌ افراط‌ در حس‌زدگی، ما از قِبَل‌ عقل‌زدگی‌ لطمه‌ دیده‌ایم. فلسفه‌ی‌ ما باید با زندگی‌ زمینی‌ آشتی‌ کند و حیات‌ عینی‌ آدمیان‌ درگیر شود؛ به‌رغم‌ تاکید مصادر نقلی‌ دینی‌ به‌ کاربرد توامان‌ عقل‌ و تجربه‌ در کشف‌ حقایق، عنصر تجربه‌ در خطه‌ی‌ اسلامی‌ مورد غفلت‌ قرار گرفته‌ است.

۲۸٫ باتوجه‌ به‌ مطلب‌ مذکور درصدر نکته‌ی‌ بالا (یعنی‌ ابتنای‌ هرگونه‌ علم‌ و عملی‌ بر نوعی‌ فلسفه) تحول‌ و تکامل، بازسازی‌ و فرگشت‌ دانش‌های‌ دینی‌ نیز در گرو اهتمام‌ به‌ تنقیح‌ و توسعه‌ی‌ مبادی‌ و مبانی‌ این‌ دانش‌ها است. مثلاً‌ آیا چه‌ میزان، در عمل، به‌ تاثیر مقاصدالشریعه‌ و علل‌الشرایع‌ بر استنباط، توجه‌ می‌کنیم؟

۲۹٫ تحدید قلمرو اجتهاد و حصر کاربرد منطق‌ اجتهادی: رسالت‌ اجتهاد نقد و تصحیح‌ علوم‌ و آرا و بسط‌ و تعمیق‌ معرفت‌ دینی‌ است؛ عزل‌ اجتهاد از ورود در بخش‌ عمده‌ی‌ معارف‌ دین‌ مانند حوزه‌ی‌ اخلاق، تربیت‌ و داده‌های‌ علمی‌ دین، و نیز محدود کردن‌ کاربرد آن‌ به‌ بخش‌های‌ خاص‌ احکام‌ و غفلت‌ از بخش‌ پرچالش‌ حیات‌ آدمی، یعنی‌ فقه‌ اجتماعیان‌ و سیاسیات، همچنین‌ رکود اجتهاد درباره‌ی‌ خود و فن‌ اجتهاد و شیاع‌ اجتهاد تقلیدی‌ و تقلید در اجتهادات، بزرگ‌ترین‌ مانع‌ تحول‌ علمی‌ در جهان‌ اسلام‌ و ایران‌ اسلامی‌ است.

۳۰٫ ساختارزدگی: تصلب‌ ساختارگرایانه‌ بر موجودی‌ علمی، اجازه‌ی‌ دیگرگونی‌ در علوم‌ دینی‌ را به‌ ما نمی‌دهد، دانش‌های‌ ضرور بسیاری‌ از حیطه‌ و حوزه‌ی‌ معرفت‌ دینی‌ غایب‌ است، برخی‌ رضا نمی‌دهند نثر و ساختار شکلی‌ رساله‌های‌ عملیه‌ که‌ متعلق‌ به‌ افزون‌ بر نیم‌ قرن‌ پیش‌ است‌ تغییر کند؛ به‌خاطر ساختارزدگی‌ برخی‌ اصحاب‌ فکر و فقه، در ادبیات‌ علوم‌ دینی‌ ما پاره‌ای‌ از مثالهای‌ چندصدساله‌ که‌ گاه‌ در روزگار ما حتی‌ یک‌ مصداق‌ هم‌ برای‌ آن‌ نمی‌توان‌ سراغ‌ گرفت‌ و ذهن‌ نسل‌ امروز با آن‌ها هیچ‌ انس‌ و آشنایی‌ ندارد، حاضر نیستند جای‌ خود را به‌ مثالهای‌ عصری‌ بسپرند!

هندسه‌ی‌ علوم‌ و تعلیمات‌ دینی‌ باید دیگرگون‌ شود، چیدمان‌ درونی‌ اکثر علوم‌ اسلامی‌ باید تغییر یابد. این‌ بازچینی‌ها و بازآرایی‌ها منشا تحول‌ و تکامل‌ گسترده‌ای‌ در معرفت‌ دینی‌ خواهد گشت، شرح‌ این‌ کاستی‌ و ناراستی‌ و ثمرات‌ دفع‌ و رفع‌ آن، حاجتمند، مجالی‌ موسع‌ است‌ و اکنون‌ در این‌ گفتار کوتاه‌ میسور نیست.

۳۱٫ ظاهرگرایی‌ و بی‌توجهی‌ به‌ عقلانیت‌ اجتهادی: در آغاز اشارت‌ شد برخی‌ آفات‌ معطوف‌ به‌ حوزه‌های‌ خاصی‌ است، کما این‌که‌ مانع‌ اخیر در استنباط‌ احکام‌ نمود افزون‌تری‌ دارد؛ غفلت‌ از زادگاه‌ و گاهزاد ظواهر نصوص‌ دینی‌ به‌ویژه‌ احادیث، در حین‌ اجتهاد، و عدم‌ تفکیک‌ کلمات‌ غیرتشریعی‌ از تشریعی، بی‌توجهی‌ به‌ تفاوتهای‌ احکام‌ الهی‌ از ولایی‌ صادره‌ از سوی‌ معصوم‌ و موارد بسیاری‌ دیگر، آفاتی‌اند که‌ این‌ مانع‌ اجتهادبرانداز را تشکیل‌ می‌دهند.

در شرایطی‌ که‌ کاربرد عمده‌ یا منحصر مجسمه‌ و تمثال‌ در بت‌پرستی‌ است، و از سوی‌ دیگر احادیثی‌ نیز در دست‌ داریم‌ از قبیل: «اَشَدُّ‌ الناسِ‌ عَذاباً‌ یومَ‌القیمهِ‌ رجلٌ‌ قَتَلَ‌ نبیاً‌ اَو قَتَلَهُ‌ النبیُ‌ وَ‌ رَجلٌ‌ یُضِلُّ‌ الناسَ‌ بِغَیرِ‌ علمٍ‌ اَو‌ مصوٍّرُ‌ یُصوٍّرٌ‌ التمَّاثیلَ»۱۹ همچنین‌ «مَن‌ صَوَّرَ‌ التماثیلَ‌ فَقَد‌ ضادَ‌ا»۲۰ که‌ مجسمه‌سازی‌ را در زمره‌ی‌ قتل‌ انبیا، اضلال، و ضدیت‌ با خدا به‌شمار آورده‌ است، عباراتی‌ از معصوم‌ در نهی‌ و نکوهش‌ پیکرتراشی‌ یا نگارگری‌ صادر شده‌ می‌تواند دلیل‌ حرمت‌ مطلق‌ پیکرتراشی‌ و مجسمه‌سازی‌ باشد؟

۳۲٫ فقد «زمانه‌ آگاهی» در پاره‌ای‌ از اصحاب‌ استنباط: فقیه‌ ما باید در برزن‌ و بازار حضور داشته‌ باشد، مستنبِط‌ روزگار ما باید با مسایل‌ و موضوعات‌ جدید و پیچیده‌ آشنا باشد تا بتواند به‌ نقد فقه‌ گذشته‌ و گذشته‌ی‌ فقه‌ بپردازد و رای‌ تازه‌ صادر کند، و خود از خطاها و خطرهای‌ زمانه‌ مصون‌ باشد و جامعه‌ را نیز مصون‌ سازد، «العالِمُ‌ بِزَمانِهِ‌ لا تَهجُمُ‌ عَلَیهِ‌ اللوابِسُ» ۲۱فلسفه‌ی‌ حجره‌ای‌ و فقه‌ مدرسه‌ای، گره‌ از کار فروبسته‌ی‌ امت‌ نخواهد گشود، برخی‌ از ما از زمانه‌ی‌ خود، زمانهای‌ بسیار فاصله‌ داریم.

۳۳٫ نبود سنت‌ کار گروهی: «تنها»پژوهی‌ و از «تن»ها گسستن‌ و گریختن‌ خصلت‌ جامعه‌ی‌ علمی‌ ماست، گویی‌ این‌ مصرع‌ زبان‌ حال‌ اهل‌ علم‌ ما است‌ که: «دلا خوکن‌ به‌ تنهایی‌ که‌ از تن‌ها بلا خیزد»!! ما هنوز از مواهب‌ مشارکت‌ و مساهمت‌ در تحقیق‌ و کار علمی‌ جمعی‌ آگاه‌ نیستیم‌ چون‌ تجربه‌ نکرده‌ایم.

۳۴٫ همچنین‌ مطالعه‌ی‌ بینارشته‌ای‌ سنت‌ نیست، حقایق‌ بسیار در مطالعه‌ی‌ بینارشته‌ای‌ به‌ویژه‌ با استخدام‌ رشته‌های‌ علمی‌ نو، به‌ چنگ‌ خواهد افتاد، حرمان‌ از این‌ شیوه‌ی‌ علمی‌ حرمان‌های‌ بسیاری‌ را سبب‌ می‌شود.

۳۵٫ علاوه‌ بر آفت‌ التقاطی‌اندیشی‌ و چندنژاده‌ شدن‌ اندیشه‌ها و آموزه‌های‌ رایج‌ در بخش‌هایی‌ از جهان‌ اسلام، اینک‌ پدیده‌ی‌ حقیقت‌شکن‌ التقاطی‌ شدن‌ روش‌ها و رویکردهای‌ پژوهشی‌ در میان‌ ما سربرآورده‌ است!، همچنین‌ روش‌شناسی‌های‌ جدید بی‌آن‌که‌ تناسب‌ آنها با معارف‌ دینی‌ سنجیده‌ شود در مطالعات‌ دینی‌ استخدام‌ می‌شود، این‌ اقدام‌ گاه‌ آفت‌زا است‌ و مانع‌ کشف‌ حقیقت‌ و بسط‌ معرفت‌ می‌گردد.

۳۶٫ خلط‌ بدعت‌گذاری‌ و ابداعگری: بی‌مبنا و منطق‌ سخن‌ گفتن؛ «اصطیاد در قبال‌ نص» به‌جای‌ اجتهاد از نص‌ نشاندن، نقض‌ محکمات‌ دینی‌ و قداست‌شکنی، هرزه‌گویی‌ و کفردرایی، خام‌سرایی‌ و لحیه‌جنبانی، آنارشیسم‌ علمی‌ و نقض‌ مثلث‌ «آزادی، اخلاق‌ و منطق»، همه‌ و همه‌ جلوه‌ها یا زمینه‌های‌ این‌ آفت‌ است.

ه-. موانع‌ تدبیری‌ و اجرایی:

عوامل‌ سلبی‌ و ایجابی‌ ناشی‌ از فقد تدبیر یا تدبیر غلط‌ تدبیرگران‌ جامعه‌ را، زیر عنوان‌ فوق‌ می‌توان‌ طرح‌ کرد، این‌ گروه‌ نیز به‌ لحاظ‌ کمی‌ و کیفی‌ از گستردگی‌ و فوق‌العادگی‌ خاصی‌ برخوردار است‌ و باید جامع‌ و مبسوط‌ بررسی‌ شود، ما در این‌ مقال‌ تنها به‌ برخی‌ از مصادیق‌ و موارد آن‌ اشاره‌ می‌کنیم‌ و می‌گذریم.

۳۷٫ استیلای‌ رخوت‌ و فتور بر مراجع‌ تدبیر و تصمیم‌ امور علمی، و گاه‌ تصدی‌ امر مراکز تحقیق‌ و تعلیم‌ از سوی‌ عناصر ناصالح‌ از نظر علمی‌ و عملی‌ – در برخی‌ موارد – اصولا غیاب‌ عدالت‌ و شایسته‌گزینی‌ در انتصابات، منشا هزاران‌ آفت‌ و آسیب‌ گشته‌ است، از جمله‌ معانی‌ و مصادیق‌ عدالت، «وَضعُ‌ کلِ‌ شَییٍ‌ فی‌ مَوضِعِهِ» و نیز «اِ‌عطأُ‌ کلِ‌ ذی‌ حق‌ حَقَّهُ» است، وقتی‌ جایگاهها – حتی‌ جایگاههای‌ علمی‌ – به‌کسانی‌ سپرده‌ شود که‌ شانیت‌ و شرایط‌ لازم‌ را ندارند باید در انتظار افت‌ و افول‌ علمی‌ نیز باشیم.

۳۸٫ وجود کژی‌ها و کاستی‌های‌ بی‌ شمار در سیستم‌ آموزشی‌ هر دو نظام‌ تعلیم‌ و تربیت‌ کشور یعنی‌ حوزه‌ و دانشگاه؛ این‌ عامل‌ نیز حاجتمند شرح‌ در خور است‌ که‌ مجال‌ این‌ مقال‌ گنجایش‌ آن‌ را ندارد و به‌ فرصت‌ دیگر احالت‌ می‌شود.

۳۹٫ مشغولیت‌ – نه‌ مسوولیت‌ – قلمداد شدن‌ تعلیم‌ و تحقیق‌ – آن‌چنان‌که‌ امروز در دانشگاههای‌ ما رخ‌ داده‌ – و در نتیجه‌ تکلیف‌ و تکلف‌ انگاشتن‌ پژوهش‌ و آموزش، و بی‌رغبتی‌ به‌ تحقیق‌ از سوی‌ پژوهشگران.

به‌نظر من‌ اگر ما فقط‌ سنت‌ رساله‌نویسی‌ و پایاننامه‌نگاری‌ را اصلاح‌ و آن‌چنان‌که‌ شایسته‌ و بایسته‌ است‌ اعمال‌ کنیم‌ روشن‌ خواهد شد که‌ چه‌ سرمایه‌ی‌ عظیمی‌ طی‌ دهه‌های‌ اخیر در کشور اتلاف‌ شده‌ است! اگر همین‌ مرحله‌ از تحصیل‌ دانشگاهی‌ و حوزوی‌ صحیح‌ صورت‌ بندد، حتی‌ سطح‌ علمی‌ اساتید ارتقا خواهد یافت، دانشجویان‌ نیز عمیق‌ و دقیق‌ بار خواهند آمد و گره‌های‌ علمی‌ و عملی‌ فراوانی‌ در کشور با بهره‌برداری‌ از حاصل‌ پایاننامه‌ها گشوده‌ خواهد شد، اما دریغا و دردا که‌ امروز رساله‌نویسی‌ جز یک‌ تتبع‌ سطحی‌ برای‌ اسقاط‌ تکلیف، ارزش‌ دیگری‌ ندارد! اسف‌بارتر این‌که‌ این‌ آفت‌ در شرف‌ تسری‌ به‌ پایان‌نامه‌نویسی‌ در حوزه‌های‌ علمیه‌ نیز می‌باشد و بر متولیان‌ امر در حوزه‌ است‌ که‌ اجازه‌ ندهند تجربه‌ی‌ تلخ‌ دانشگاهها به‌ فضای‌ مقدس‌ حوزه‌ها راه‌ یابد.

۴۰٫ فقدان‌ هدفگزینی، سیاست‌گذاری، اولویت‌بندی، برنامه‌ریزی‌ و هماهنگی‌ در مراکز علمی‌ و آموزشی‌ در پاره‌ای‌ موارد، و عدم‌ اعمال‌ و التزام‌ به‌ هدف‌ها، سیاست‌ها، اولویت‌ها و قوانین‌ مصوب‌ در پاره‌ای‌ دیگر، ام‌ الموانع‌ بشمار می‌رود؛ این‌ آفت‌ نیز نیازمند شرح‌ و بسط‌ بسیار است.

۴۱٫ فقدان‌ نهادهای‌ شایسته‌ و نصابنامه‌ها و شاخص‌های‌ مناسب‌ برای‌ ارزیابی‌ مدعیات‌ جدید و تشویق‌ نوآوران‌ علمی، بلکه‌ بهتر آن‌ که‌ بگوییم: تعدد دستگاههای‌ مدعی‌ اما ناموفق‌ برای‌ نظارت‌ و ارزیابی، حمایت‌ و هدایت!

طی‌ سنوات‌ گذشته، دهها مصوبه‌ و قانون، آیین‌نامه‌ و دستور عمل‌ در دهها دفتر و دستگاه‌ با عبارات‌ شیوا و زیبا، دل‌پذیر و امیدبخش‌ برای‌ تشویق‌ و حمایت‌ صادر شده‌ و ابلاغ‌ گشته، از جمله‌ی‌ آنهاست‌ موارد شانزده‌گانه‌ی‌ زیر:

– لایحه‌ی‌ قانونی‌ راجع‌ به‌ تشویق‌ و حمایت‌ مبتکرین‌ و مخترعین، ماده‌ی‌ واحده‌ (مصوب‌ مورخ‌ ۲۱/۴/۵۹ شورای‌ انقلاب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران)

– سیاست‌ تحقیقاتی‌ کشور، ماده‌ی‌ یک‌ بندهای‌ ب، ج‌ و د (مصوب‌ جلسه‌ی‌ ۱۶۵ مورخ‌ ۱۲/۷/۶۷ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– مساعدت‌ مادی‌ و معنوی‌ به‌ دانشجویانی‌ که‌ دارای‌ استعداد قوی‌ هستند (مصوب‌ جلسه‌ ۲۲۵ مورخ‌ ۱۷/۷/۶۹ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– آیین‌نامه‌ی‌ شورای‌ پژوهش‌های‌ علمی‌ کشور، ماده‌ی‌ یک، بند ه و ی‌ (مصوب‌ جلسات‌ ۲۰۳ و ۲۰۴ مورخ‌ ۲۳/۸/۶۸ و ۳۰/۸/۶۸ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– ضوابط‌ تاسیس‌ فرهنگستان‌ علوم، ماده‌ یک‌ و دو (مصوب‌ جلسه‌ ۱۳۶ مورخ‌ ۱۵/۱۰/۶۶ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– اساسنامه‌ی‌ فرهنگستان‌ علوم، ماده‌ی‌ یک، ماده‌ی‌ دو، بندهای‌ ۵، ۱۰ و ۱۱ (مصوبه‌ی‌ جلسه‌ی‌ ۱۰۰ مورخ‌ ۱/۹/۶۷ شورای‌ مشترک‌ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– اساسنامه‌ی‌ جهاد دانشگاهی، بند ۶ از ماده‌ی‌ سه‌ (مصوب‌ جلسه‌ی‌ ۲۶۳ مورخ‌ ۱۴/۸/۷۰ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– اساسنامه‌ی‌ فرهنگستان‌ هنر، ماده‌ی‌ دو، بندهای‌ ۴، ۱۳، ۱۴ و ۱۷ (مصوب‌ جلسه‌ی‌ ۴۳۹ مورخ‌ ۲۵/۱۲/۷۷ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– اساسنامه‌ی‌ فرهنگستان‌ علوم‌ پزشکی، ماده‌ی‌ دو، بندهای‌ ۵، ۱۰ و ۱۱ (مصوب‌ جلسه‌ی‌ ۱۲۷ مورخ‌ ۱۰/۵/۶۸ شورای‌ مشترک‌ کمیسیون‌های‌ ۱ و ۲ شورای‌ عالی)

– اساسنامه‌ی‌ فرهنگستان‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ ماده‌ی‌ دو، بند ۸(مصوب‌ جلسه‌ی‌ ۲۰۹ مورخ‌ ۲۴/۱۱/۶۸ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– اهداف‌ و سیاست‌های‌ کلی‌ فرهنگی‌ برنامه‌ی‌ سوم‌ توسعه، ماده‌ی‌ دو، بند ۱ – ۲، ۳ – ۲ و ۶ – ۲ (مصوبه‌ی‌ جلسه‌ ۴۳۹ مورخ‌ ۲۵/۱۲/۷۲ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– اساسنامه‌ی‌ انجمن‌ آثار و مفاخر فرهنگی‌ ماده‌ی‌ دو، بند ج‌ (مصوب‌ جلسات‌ ۱۲۴ و ۱۲۸ مورخ‌ ۳/۶/۶۶ و ۲۱/۷/۶۶ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– خطمشی‌های‌ اساسی‌ بخش‌های‌ آموزش‌ عالی‌ در برنامه‌ی‌ دوم‌ توسعه‌ی‌ کشور، ماده‌ی‌ دو، بند ۱۳ – ۲ (مصوب‌ جلسه‌ی‌ ۳۰۶ مورخ‌ ۲۸/۲/۱۳۷۲ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– آیین‌نامه‌ی‌ شورای‌ فرهنگ‌ عمومی‌ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی، ماده‌ی‌ دو، بند ۶ (مصوب‌ جلسات‌ ۴۳ و ۴۴ مورخ‌ ۷ و ۱۴/۸/۶۴)

– اساسنامه‌ی‌ باشگاه‌ دانش‌پژوهان، ماده‌ی‌ یک‌ و ماده‌ی‌ دو (مصوب‌ جلسه‌ ۳۴۰ مورخ‌ ۱۰/۸/۷۳ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

– آیین‌نامه‌ی‌ جذب‌ نخبگان، ماده‌ی‌ یک‌ و ماده‌ی‌ چهار، بند ۵ – ۴ و ۶ – ۴ (مصوب‌ جلسات‌ ۱۲۷ و ۱۲۸ مورخ‌ ۱۴/۷/۶۶ و ۲۱/۷/۶۶ شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی)

ملاحظه‌ می‌کنید که‌ همه‌ی‌ مصوبه‌ها، مفاد ماده‌ی‌ یک‌ یا ماده‌ی‌ دو (یا هردو) موارد ذکر شده‌ هستند، این‌ یعنی‌ این‌که‌ در تمام‌ موارد این‌ مفاد، سرلوحه‌ی‌ اساسنامه‌ها و تصویب‌نامه‌ها محسوب‌ می‌شود! هیچ‌ گزارشی‌ منتشر نشده‌ که‌ چه‌ میزان‌ به‌ این‌ تصویب‌نامه‌های‌ بلندبالا عمل‌ شده‌ است! «دو صد گفته‌ چون‌ نیم‌ کردار نیست»!

۴۲٫ مشکل‌ اقتصاد پژوهش، و ابتلائات‌ معیشتی‌ محققان: اشتغالات‌ متراکم‌ متزاحم‌ روزمره‌ و تبدل‌ غایت‌ محقق‌ از «کشف‌ حقیقت» به‌ «کسب‌ معیشت» و رواج‌ فرهنگ‌ «ثمن‌ – مثمن» و «کار – کارمزد» در دانشگاه‌ و اخیراً‌ در حوزه! و تبدیل‌ شدن‌ محیط‌های‌ علمی‌ به‌ بازار کار و کالا، صناعت‌ و تجارت‌ نرم‌افزار! از پیامدهای‌ مشکل‌ معیشتی‌ ارباب‌ علمی‌ است، البته‌ سهم‌ ویرانگر طمع‌ و ولع‌ و حس‌ سیری‌ناپذیری، در برخی‌ عناصر کاسبکار نیز در دامن‌زدن‌ به‌ این‌ فضا قابل‌انکار نیست؛

به‌ دلالت‌ آیه‌ی‌ «نفر»۲۲ بر نظام‌ اسلامی‌ واجب‌ است، حتی‌ در وضعیت‌ جنگی‌ – تا چه‌ رسد به‌ شرایط‌ صلح‌ – با تامین‌ امکانات‌ لازم، عده‌ای‌ را برای‌ تفقه‌ و تولید معرفت‌ ممحض‌ کند که‌ هرگز وقفه‌ای‌ در فقه‌ دین‌ پدید نیاید و تحقق‌ چنین‌ مقصودی‌ در چارچوب‌ مراکز عادی‌ و برنامه‌های‌ جاری‌ میسور نیست‌ بلکه‌ نیازمند تاسیس‌ مدینه‌العلم‌ها و بیت‌الحکمه‌های‌ تخصصی‌ و سرمایه‌گذاریهای‌ ویژه‌ است.

۴۳٫ عدم‌ ترابط‌ تعریف‌ شده‌ و منسجم‌ با جهان‌ اسلامی‌ و فرااسلامیِ‌ علم، فقدان‌ دادوستد علمی‌ فعال‌ با مراکز شناخته، از دیگر موانع‌ تاثیرگذار بر بسط‌ نقد و نظر است‌ که‌ با سرانگشت‌ تدبیر مدبران‌ و مدیران‌ باید گشوده‌ شود. ایجاد انجمن‌های‌ علمی‌ و ارتباط‌ با اتحادیه‌های‌ علمی‌ بینادینی، بینامذاهبی، منطقه‌ای‌ و فرامنطقه‌ای‌ نیز هیچ‌ جایگاهی‌ در سنت‌ علمی‌ ما ندارد، متاسفانه‌ فرصت‌های‌ مطالعاتی‌ اعضای‌ هیات‌ علمی‌ اکثرا بی‌ثمر صورت‌ می‌گیرد؛ آرا و اندیشه‌های‌ ایرانی‌ اسیر زندان‌ زبان‌ است، امروز زبان‌ فارسی‌ در زمره‌ی‌ زبانهای‌ نادر است، برنامه‌ای‌ نیز برای‌ ترجمه‌ی‌ افکار و آثار علمی‌ به‌ زبانهای‌ زنده‌ی‌ جهان‌ در دستور کار نظام‌ یا فرهیختگان‌ نیست‌ و تا زمانی‌ که‌ تعامل‌ و تعارف‌ علمی‌ روی‌ ندهد و سهم‌ چشمگیری‌ در ثروت‌ و سرمایه‌ی‌ علمی‌ جهان، احراز نکنیم، دانش‌ و بینش‌ ایرانی‌ و شیعی‌ نیز روی‌ شیاع‌ و شکوفایی‌ نخواهد دید.

۴۴٫ همه‌ تصور می‌کنند در کشور ما، به‌ حد ضرورت، سرمایه‌گذاری‌ مادی‌ کافی‌ در باب‌ تولید دانش‌ و فناوری‌ صورت‌ نمی‌گیرد، اما به‌نظر این‌ کمین‌ هرچند سرمایه‌گذاری‌ به‌ حد کفایت‌ نیست‌ اما تخصیص‌ اعتبار چندان‌ کم‌ نیست، مشکل‌ اساسی‌ ما و جهان‌ سوم‌ مدیریت‌ منابع‌ است، مساله‌ی‌ اساسی‌ که‌ ما مبتلا بدان‌ هستیم‌ توزیع‌ و مصرف‌ غلط‌ بودجه‌ و امکانات‌ است‌ و این‌ بسا خسارت‌بارتر از مقوله‌ی‌ میزان‌ و مبلغ‌ امکانات‌ است.

۴۵٫ در «مدیریت‌ استعدادها» ناتوانیم: استعدادها کشف‌ نمی‌شوند، استعدادهای‌ درخشان‌ هرز می‌روند، قوه‌ها فعلیت‌ نمی‌یابند، مغزها می‌گریزند، مغزهای‌ وفادار که‌ بسیارند به‌کار گمارده‌ نمی‌شوند، استعدادهای‌ شکفته‌ و به‌بار نشسته‌ و به‌کار گمارده، محتشم‌ و محترم‌ نیستند. و…، و البته‌ اینها مشکل‌ تنها ایران‌ نیست، اما به‌ هر حال‌ با این‌ همه، آیا همچنان‌ در انتظار رونق‌ و رواج‌ درخور و فراخور نقد و نوآوری‌ و شکوفایی‌ و گسترش‌ معرفت‌ و صنعت‌ باید بود؟… «وَ‌الأ‌مانیُّ‌ تُعمی‌ اَ‌عیُنَ‌ البَصائِر».۲۳

«اللهم‌ وفقنا لما تحب‌ و ترضی‌ و جنبنا عما لا تحب‌ واهدنا الی‌ السداد والرشاد فانک‌ خیر موفق‌ وهاد.»

پی‌نوشت‌ها:

.۱ این‌ مطلب، صورت‌ بازنگاشته‌ی‌ سخنرانی‌ است‌ که‌ با همین‌ عنوان‌ در تاریخ‌ ۵/۴/۸۲ درقم‌صورت‌گرفت، مجموع‌ موانع‌ نقد و نوآوری‌ با لحاظ‌ طبقه‌بندی‌ مذکور در متن، می‌تواند موضوع‌ یک‌ تحقیق‌ جامع‌ و وسیعی‌ باشد و حاصلی‌ در حد یک‌ کتاب‌ پرحجم‌ خواهد داشت، به‌اقتضای‌ ظرفیت‌ مقاله، من‌ تنها فهرست‌ پاره‌ای‌ از موانع‌ را با شرح‌ مختصر آورده‌ام، حتا از ذکر شواهد و مصادیق‌ نیز پرهیخته‌ام. این‌ بازنگاری‌ در ایام‌ تشرف‌ به‌ عمره‌ در مکه‌ی‌ مکرمه‌ – که‌ هیچ‌گونه‌ منبعی‌ نیز در اختیار نبود – صورت‌ بسته‌ است. برخی‌ ارجاعات‌ متکی‌ به‌ محفوظات‌ بعدا مستند شده‌ است.

.۲غررالحکم، ح‌ ۷۱٫

.۳ مطالعه‌ی‌ استاد کل‌ وحید بهبهانی، اثر ارجمند مورخ‌ معاصر، علی‌ دوانی‌ را به‌ جوانان‌ توصیه‌ می‌کنیم.

.۴ این‌ خصلت‌ کجا و آن‌ مکتب‌ کجا که‌ می‌فرماید: اَحَبُّ‌ اِخوانی‌ الیَّ‌ مَن‌ اَ‌هدی‌ الیَّ‌ عُیوبی‌ (محدث‌ نوری، مستدرک‌الوسایل، ج‌ ۲، ۶۳٫

.۵ نهج‌البلاغه، صبحی‌صالح، ۵۰۰٫

.۶ این‌ کمین، در طرح‌ منطق‌ فهم‌ دین‌ به‌ موارد بالا پرداخته‌ و پیشنهادهایی‌ نیز عرضه‌ داشته‌ است.

.۷ نهج‌البلاغه، همان‌جا.

.۸ محدث‌ و حکیم‌ متاله، مولی‌ محسن‌ فیض‌کاشانی(ره)، در اثر گرانسنگ‌ خود المحجه‌البیضأ، ج‌ ۱، بابی‌ گشوده‌ درباره‌ی‌ مناظره‌ و در آن‌ به‌ بیان‌ شرح‌ شروط‌ مناظره‌ و بیان‌ آفات‌ مناظره‌ پرداخته‌ است، کما این‌که‌ در همین‌ مجلد دو باب‌ دیگر با عنوانهای‌ «فی‌ آداب‌ المتعلم‌ و المعلم» و «فی‌آفات‌العلم‌ و…» آورده‌ است‌ که‌ مشتمل‌ بر نکات‌ و نظرات‌ ارزشمند بسیار برگرفته‌ از سنت‌ رسول(ص) و احادیث‌ اهل‌بیت(ع) است.

.۹ غررالحکم، ح‌ ۴۸۵۶٫

.۱۰یکی‌ از حوزه‌ها و شاخه‌های‌ جدید رشته‌ی‌ اخلاق، اخلاق‌ حرفه‌ای‌ است، در متون‌ دینی‌ ما نیز رهنمودهای‌ بسیار ارزنده‌ای‌ درخصوص‌ فضایل‌ و رذایل‌ مختص‌ به‌ اصناف‌ از جمله‌ صنف‌ علما، وارد شده‌ که‌ تنسیق‌ آن‌ها مجموعه‌ی‌ گرانبهایی‌ را فراهم‌ خواهد ساخت.

.۱۱ من‌ این‌جا در مقام‌ ارایه‌ی‌ نظر حقوقی‌ و رای‌ فقهی‌ درخصوص‌ مالکیت‌ معنوی‌ و کپی‌رایت‌ نیستم، غرضم‌ تنبه‌ دادن‌ به‌ هویت‌ بی‌ مرز حکمت‌ و معرفت‌ است، حکم‌ فقهی‌ این‌ مساله‌ باید در جای‌ خود مورد بحث‌ قرار گیرد.

.۱۲به‌ نظر راقم، از مصادیق‌ بارز لیبرالیزاسیون‌ حقایق، نظریه‌هایی‌ است‌ نظیر تئوری‌ جان‌ راولز درباره‌ی‌ عدالت‌ که‌ سعی‌ می‌کند این‌ حقیقت‌ را سیال‌ و نسبی‌ انگاشته، بر مبنای‌ قراردادگرایی‌ آن‌را تبیین‌ کند. در دموکراسی‌ قدسی‌ (مقاله‌ی‌ مبانی‌ و موانع‌ عدالت) به‌اختصار به‌ نقد این‌ رفتار پرداخته‌ام.

.۱۳ نهج‌البلاغه، خطبه‌ی‌ ۳۸٫

.۱۴ر ک: دین‌پژوهی‌ معاصر، موسسه‌ فرهنگی‌ دانش‌ و اندیشه‌ معاصر (مرکز نشر آثار پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌ اسلامی)، تهران، ۱۳۸۲٫

د۱۵ر مقاله‌ی‌ دیباچه‌ای‌ بر منطق‌ فهم‌ دین‌ که‌ ویراستی‌ از آن‌ در کتاب‌ دین‌پژوهی‌ معاصر نیز درج‌ شده‌ است، ده‌ تفاوت‌ میان‌ نظریه‌ی‌ اجتهادگرایی‌ و انگاره‌ی‌ قرائت‌پذیرانگاری‌ دین، بازگفته‌ شده‌ است.

.۱۶ غررالحکم، ۲۲۰٫

.۱۷ غررالحکم، ۲۷۴٫

.۱۸ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ که‌ میراث‌ گرانبهای‌ سلف‌ ما است، به‌منظور روزآمد شدن، نیازمند تحولی‌ عمیق‌ و وسیع‌ از رهگذر نقادی‌ و بازسازی‌ عالمانه‌ از سوی‌ اهل‌ خود است، راقم‌ بی‌بضاعت‌ پاره‌ای‌ از بایسته‌های‌ کنونی‌ فلسفه‌ را در مقدمه‌ی‌ تحقیق‌ و تصحیح‌ علم‌النفس‌ اسفار، معروض‌ داشته‌ است.

.۱۹ مستدرک‌ الوسایل، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۰، ح‌ ۱۵۱۳۵٫

.۲۰ همان، ح‌ ۱۵۱۳۴٫

.۲۱ تحف‌العقول، ۲۶۱٫

.۲۲ وَ‌ ما کانَ‌ المؤ‌منُونَ‌ لِیَنفِروا کافهً، فَلَولا نَفَرَ‌ مِن‌ کلٍّ‌ فِرقهٍ‌ منهم‌ طائِفهٌ‌ لِیَتَفَقَّهوا فی‌الدینِ‌ وَلِیُنذِروا قَومَهُم‌ اِذا رَجَعُوا الیهم‌ لَعَلَّهُم‌ یَحذَرون‌ (التوبه‌ / ۱۲۲)

.۲۳ نهج‌البلاغه، صبحی‌صالح، ۵۲۴٫