احیای حکمت در حوزه‌ی تهران

از باب ادب‌گزاری، به عنوان خادم حوزه‌ی تهران موظف هستم از مجموعه‌ی نهادهایی که در برپایی این نشست علمی همراهی و اهتمام داشتند، خاصه مجمع عالی حکمت اسلامی قم که یکی از نهادها و مؤسسات بسیار بابرکت حوزه‌ی علمیه قلمداد می‌شود، تشکر کنم. به عنایت الهی و توجه حضرت حجت(عج) اساتیدی برجسته در این مجمع مبارک و این انجمن معرفتی تجمع کرده‌اند و جریان بابرکتی پدید آورده‌اند.

مجمع عالی حکمت در حوزه‌ی علمیه‌ی قم بسیار مایه‌ی امید است و خوب است که این شعبه‌هایی از این مجمع در سایر حوزه‌های علمیه‌ی کشور گسترش پیدا کند. در حوزه‌ی تهران نیز آمادگی کامل داریم که شاخه‌ای از مجمع را دایر کنیم. همچنین از همراهی و همکاری دوستانمان در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی سپاسگزاری می‌کنم. مجموعه‌ی مقدس، مبارک و موفقی که با نفس قدسی رهبر معظم انقلاب تأسیس شده و به همت و همکاری و مساعی خالصانه‌ی جمعی از ارباب فضل و اصحاب فضیلت پیش رفته و به یک دستگاه معرفتی استوار و سخته و سزاواری بدل شده است. همچنین دوستان عزیزمان در حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) و مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه‌ی استان تلاش کامیابی را به کار بستند تا این نشست حکمی برپا شود که من در اینجا از یکان‌یکان این عزیزان تشکر می‌کنم.
از حضرت آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای، رئیس محترم بنیاد حکمت اسلامی صدرا که یکی از مراکز حکمی آبرومند و موفق کشور قلمداد می‌شود نیز تشکر ویژه دارم. عنایت ایشان به این امور مغتنم هست. این بنیاد به اشاره‌ی رهبر فرهیخته و فرهمند و بزرگوار انقلاب تأسیس شد و به همت و تدبیر و تلاش و مدیریت آقای سیدمحمد خامنه‌ای پیش رفت. بنیاد حکمت اسلامی صدرا امروز دستگاه ارزشمندی در حوزه‌ی حکمت و به‌خصوص حکمت صدرایی قلمداد می‌شود.
همچنین از اساتید محترم و به‌خصوص حضرت آیت‌الله مصطفوی که تقبل زحمت کردند و در این همایش سخنرانی داشتند تشکر می‌کنم. آیت‌الله مصطفوی استوانه‌ی حکمت تهران قلمداد می‌شوند و ما این افتخار را داریم که ایشان طلبه‌ی همین مدرسه هستند و همه‌ی سطوح تحصیلی خود را در محضر اساتید این حوزه و خاصه پدرشان گذرانده‌اند. مدرسه‌ی رضائیه که نام قدیم آن مسجد و مدرسه آقا ملا رضا بوده است و مرحوم آیت‌الله آقا ملا رضا طهرانی که مؤسس این مدرسه هستند. مدرسه‌ی رضائیه اگر قدیمی‌ترین مدرسه‌ی تهران قلمداد نشود یکی از دو مدرسه‌ی قدیم تهران به حساب می‌آید، زیرا این مدرسه حدود صد سال قبل از قجرها تأسیس شده است.
ساختمان قدیم این مدرسه در سال ۱۱۱۷ به پایان رسیده است، درحالی که ساختمان مدرسه‌ی مروی که مبدأ حکمت در تهران است مربوط به سال ۱۲۳۲ و دوره‌ی فتحعلی‌شاه است که تهران پایتخت شده بود و تقریباً صد سال پیش از پایتخت‌شدن تهران مدرسه‌ی رضائیه و مدرسه‌ی‌ حکیم هاشم ساخته شده است، یعنی زمانی که تهران تنها یک قصبه‌ی کوچک بوده است. متأسفانه مدرسه‌ی حکیم هاشم، با اینکه مساحتی بسیار بزرگ‌تر از مدرسه‌ی رضائیه‌ی فعلی دارد، الان متروک و مخروب است. مدرسه‌ی رضائیه را در زمان رضاخان تخریب می‌کنند و بخشی از آن به خیابان سیروس فعلی الحاق می‌شود و کوچک می‌شود، ولی مرحوم آیت‌الله سیدرضا فیروزآبادی(ره) مقاومت می‌کند. ایشان هم اهل فضل بوده و هم اهل سیاست و چند دوره در پارلمان نماینده‌ی مردم تهران بوده است، که در آن دوره از نابودی کامل این مدرسه جلوگیری می‌کند. درواقع ساختمان فعلی مدرسه حاصل تلاش و زحمات مرحوم آیت‌الله سیدرضا فیروزآبادی است و ساختمان قدیمی این مدرسه متأسفانه از بین رفته است.
بعد از این دو مدرسه، مدرسه‌ی سپهسالار قدیم ساخته می‌شود که امروز به نام مدرسه‌ی شهید بهشتی موسوم است و به دلیل اینکه مسئولیت این مجموعه را سال‌های طولانی بنده به عهده‌ داشتم، نام آن‌را ما انتخاب کردیم، سپس تحویل حضرت آیت‌الله مهدوی کنی حفظه‌الله شد. البته مدرسه‌ی سپهسالاری که گفته می‌شود مکتب تهران در آنجا آغاز می‌شود و کانون حکمت بوده، سپهسالار قدیم است که پشت مدرسه‌ی مروی در کوچه اعودلاجان قرار و البته یک در کوچکی بین مدرسه‌ی سپهسالار قدیم و مروی وجود دارد که بعد از اینکه مدرسه‌ی سپهسالار قدیم تحول آیت‌الله مهدوی کنی شد آن در را باز کردند و ملحق به مدرسه‌ی مروی شد. سپهسالار جدید نیز که بعد از انقلاب به مدرسه‌ی عالی شهید مطهری موسوم شد، مدرسه‌ای است که در میدان بهارستان قرار دارد.
به هر حال حضرت آیت‌الله مصطفوی و بعضی از فقهای برجسته طلبه‌های این مدرسه بوده‌اند و ما فخر می‌کنیم که مثل آیت‌الله مصطفوی را در جمع خود داریم که پرورده‌ی این مدرسه‌ی مبارکه‌ی علمیه هستند. از ایشان عمیقاً سپاسگزار هستیم. ایشان مدرس، شارح و مروج حکمت مشاء در روزگار کنونی هستند و وجودشان برای حوزه‌ی تهران مغتنم است.
از استاد محترم و فاضل بزرگوار جناب آقای واعظی هم تشکر می‌کنیم که با حوزه‌ی تهران همکاری و همراهی دارند. ایشان به عنوان نماینده‌ی حوزه‌ی تهران به مجمع عالی حکمت معرفی شدند و رکن برپایی همایش ملی بزرگداشت مقام و منزلت علمی و خدمات مرحوم آقا علی مدرس طهرانی هستند.
همچنین از جناب آقای معلمی که مدیر مجمع عالی حکمت هستند و آیت‌الله فیاضی که از تلامیذ برجسته‌ی علامه‌ی بزرگوار آیت‌الله مصباح یزدی هستند و همچنین از محضر علامه‌ی بزرگوار شیخ الحکماء والمعاصرین آیت‌الله جوادی آملی مستفیذ هستند، تشکر می‌کنم. آقای فیاضی از بانیان مجمع عالی حکمت‌اند و وجودشان بسیار مغتنم و مبارک است. فیلسوف جوانی که با جرأت بالا و درخور ستایش به مواجهه با آراء مشهور حکمای برجسته‌ی تاریخ شیعه رفته‌اند و خاصه در نقد حکمت صدرایی ید طولایی دارند و آراء نویی دارند که در مباحث بسیار اساسی جوهری فلسفه‌ی صدرایی ایشان حرف و بحث دارند که بعضی از این مباحث با پشتوانه‌ی استدلالی بسیار وسیع است. مثلاً گاه در حد بیست و هفت تقریر یا وجه برای طرح مدعای مخالف نظر ملاصدرا به صحنه آمده‌اند. جناب آقای معلمی مدیر و اداره‌کننده‌ی این مجمع هستند که انصافاً در قم مشعلی است که برافروخته شده و حکمت اسلامی را رونق می‌بخشد.
از استاد محترم صدوقی‌سها باید سپاسگزار باشیم. سلسله نسب حکمی ایشان طلایی است. حکمای متأخرین از ملاصدرا کتاب ارزشمندی از ایشان در تاریخ فلسفه است. این کتاب در عین گزیدگی و فشردگی، بسیار دقیق، منقح، صحیح و پرمایه است. خوب است طلاب این کتاب را بخوانند، و حتی جا دارد به عنوان متن درسی در حوزه‌ها تدریس شود. این کتاب فشرده‌ای از حکمت اسلامی در دوره‌ی اخیر و بعد از صدرالمتألهین است. ملاصدرا قله‌ای است که هنوز کسی جرأت نگاه کردن به آن را ندارد، که اگر کسی این قله را نگاه کند کلاهش خواهد افتاد و البته همین آفت شده است که البته زیانبار هم هست و نمونه‌های دیگری هم دارد؛ برای مثال یک‌قرن‌ونیم دوره‌ی فطور و رکودِ ناشی از رکون بر آراء فقهی و اصولی شیخ‌الطائفه را پشت سر گذاشتیم تا فقیهی جوان، یعنی مرحوم صاحب سرائر که گفته می‌شود از نواده‌های شیخ هم بوده قد علم کرد و فقه استوار شیخ را نقد کرد و سطوت شیخ را شکست. هرچند که سطوت مثل شیخ شکستنی نیست زیرا او شیخ‌الطائفه است و آنقدر حرف و سخن استوار دارد که تا همیشه ارزش شنیدن و گفتن و بحث‌کردن داشته باشد، زیرا او مؤسس فقه عقلانی شیعه است. شیخ‌الطائفه هنگامی که در سال ۱۴۴۸ بعد از سوزاندن کتابخانه‌ی ایشان و اهانت‌هایی که وی کردند به نجف منتقل شد و مکتب فقه عقلی شیعه را با نوشتن کتاب مبسوط بنا نهاد که جواب عامه را بدهد که فقه ما هم مبسوط است و هم عقلانی و اجتهادی و به این ترتیب فقهی دیگر تأسیس کرد. می‌توان گفت ما دو شیخ داریم، شیخی که صاحب آثار فقهی و حدیثی و فقه حدیثی است، و شیخی که مبسوط را نوشته و فقه استنباطی و عقلانی را بنا نهاده است که در ادوار مختلف، هم اصول و هم فقه ایشان گسترش پیدا کرد و در زمان مقدس اربیلی به اوج رسید. مقدسی که است به افراط اجتهاد عقلانی در حوزه‌ی فقه و گفته‌می‌شود که عوامل ظهور اخباری‌گری افراط عقل‌گرایی امثال مقدس اردبیلی در فقه است و گاهی گفته می‌شود که گرایش به اخباری‌گری توجیه مثبت هم دارد، به این اعتبار که نگران شدند فقه بیش از حد عقلانی شود و آن جریان دویست‌ساله پدید آمد تا بزرگانی مثل استادالکل علامه‌ی بهبهانی ظهور کردند و این خطر را از دامن تفکر و معرفت شیعی زدودند که از برکات این کار پیدایش مکتب تهران است و لااقل مسلم است که یک دوره‌ی حکمی در تهران پدید آمده و متأسفانه در دوره‌ی ما افول کرده که ان‌شاءالله باید از نو احیاء شود.
مطمئناً یکی از عوامل تشدید و تکون و تکامل حکمت در حوزه‌ی تهران کار بزرگان اصولیی است که در حوزه‌ی فقه و اصول کار کردند اما عقل‌گرایی و اجتهاد تقویت شد و مکتب یا دوره‌ی‌ عظیمی مثل دوره‌ی حکمی ـ عرفانی تهران آغاز شد. به این ترتیب ظهور بزرگانی که در طول تاریخ تبدیل به قله‌های عظیمی شده‌اند، از حیثی زیان‌بار است که در تاریخ ما و در همه‌ی ادوار بشریت اتفاق افتاده است.
درخصوص حکمت نیز همان‌طور که گفتم در عصر ما این اتفاق افتاده است که کسی نمی‌تواند از ملاصدرا عبور کند که این نکته هم مثبت است و هم منفی. هم نشانه‌ی عظمت صدرالمتألهین(ره) است و هم آفتی شده است که اگر بخواهیم منفی تعبیر کنیم (که البته تعبیر مثبت آن قوی‌تر است) تعلیقه‌نگاری‌ها و سنت تحشیه‌نگاری و شرح‌نگاری که به وجود آمده و ما متن مستقل نمی‌نویسیم نکته‌ی منفی آن است. البته در حوزه‌ی حکمی تهران اتفاقات خوبی به‌خصوص به زبان فارسی پیش آمد و مثل منظومه‌نوشتن که باز هم و به درستی می‌گوییم که گزیده و چکیده و عصاره‌ی اسفار است؛ مرحوم علامه‌ی طباطبایی می‌فرمود که من علاقه‌مندم که روزی بتوانم اسفار را تلخیص کنم و بعد گفته‌شد که بدایه و نهایه را با همین قصد نگاشته‌اند. منظومه‌ی حاجی خلاصه‌ی اسفار است. تحفه الحکیم محقق اصفهانی خلاصه‌ی اسفار است که ویژگی‌هایی دارد و گاهی انسان اگر جرأت کند می‌گوید که رجحان‌هایی در این کتاب به وجود آمده است. البته این کتاب ناشناخته است و خداوند متعال توفیق دارد که حدود بیست روز پیش به عنایت الهی و روح بلند بزرگان و حکما که دوام و قوام اسلام و تشیع به این آثار است، شرحی را بر تحفه منتشر کردیم.
همانطور که مستحضر هستید در قم همایشی با عنوان «فلسفه‌ی اصول» برگزار شد که البته درخصوص این همایش بعضی به ما توصیه می‌کردند که تعبیر فلسفه‌ی اصول را به کار نبرید و در اعلان نیاورید که این همایش یک همایش فلسفی است، که البته با حضور علامه‌ی ذوفنون شیخنا الاستاد صدرالمتکلمین آیت‌الله سبحانی این عنوان موجه شد و ایشان مقاله‌ای با عنوان «فلسفه الاصول» نگاشتند و ارائه فرمودند که من در آنجا به ایشان عرض کردم این کار شما جشن تولد یک دانش جدید بود که حدود پانزده سال است که ما طلبه‌های کوچک دنبال می‌کردیم. اگر کسی در حکمت حرفی داشته باشد نمی‌تواند در مقابل علامه‌ی ذوفنون آیت‌الله سبحانی داشته باشد و اگر کسی در اصول، فقه، تاریخ فقه و تاریخ اصول، و اگر علم و تاریخ کلام و تفسیر چیزی گفته باشد علامه‌ی بزرگوار ما آیت‌الله سبحانی چیزی از او کم نخواهد داشت و مثل این بزرگوار آمد و گفت «فلسفه الاصول» علم است و یک معرفت مستقل است که باید توسعه پیدا کند و باید در این علم تألیف کرد و چهارچوب و مسائل آن‌را مطرح کرد و حتی به تاریخ آن اجمالاً اشاره کرد. البته این علم تاریخ چندانی ندارد و می‌توان گفت که مرحوم علامه‌ی شعرانی پل انتقال از مبادی‌پژوهی اصول به فلسفه‌ی اصول است و پیش از ایشان محقق اصفهانی با الاصول علی النهج الحدیث چنین کاری کرد و قبل از ایشان مرحوم شیخ‌ بهایی در زبده الاصول چنین کاری کرد و البته باید گفت که جرقه‌ی این علم را در ابتدا سید و در آغاز کتاب الذریعه زد که مدون اصول شیعه است.
بنابراین عرض ما این است که صدرالمتألهین بسیار عظیم است ولی عظمت او یک مقدار زیان هم وارد می‌کند که بسیاری جرأت نمی‌کنند که نقد کنند و البته امثال آقای فیاضی این جرأت را از خودشان نشان دادند.

 

 

من بسیار غصه می‌خورم و ناراحت می‌شوم که گاهی می‌شنوم در تهران جلساتی تشکیل می‌شود برای لعن شهید مطهری به این جرم که او حکیم بوده است. انسان احساس می‌کند که صدای گام‌های اخباری‌گری به گوش می‌رسد و گاه در کنج و گوشه‌ی کشور حرف‌هایی زده می‌شود که بوی اخباری‌گری می‌دهد و این مسئله بسیار نگران‌کننده است و یک نوع برگشت قهقرایی قلمداد خواهد شد و اگر چنین جریان‌هایی بتواند قوت پیدا کند بسیار جای نگرانی دارد. به همین دلیل است که می‌گوییم حکمت در حوزه‌ی تهران باید احیاء شود. قم به جای خود، در قم حکمای بزرگی داریم که البته همان‌گونه که فرمودند عموماً شاگردان حکمت تهران هستند. شاگردان حکت تهران دور علامه را گرفتند تا حکمت قم پا گرفت و امروز هم در معرض مخاطره است.
من تقریباً هر سال در دماوند، محضر شیخ‌الحکماء المعاصرین حضرت آیت‌الله جوادی مشرف می‌شوم. امسال تابستان نیز مشرف شدم، ایشان نسبت به اهمیت حوزه‌ی تهران خیلی اظهار لطف می‌کردند و توصیه‌هایی می‌فرمودند و در همین خصوص تعبیری کردند که در نظر بدوی انسان به مزاح حمل می‌کند، اما حقیقت تلخ ارزشمندی است. ایشان فرمودند باید کاری کنیم که حوزه‌ی تهران دوباره به عهد قجر برگردد و شکوه و عظمت حوزه‌ی تهران قجر احیاء شود. این تلخ نیست که بگوییم در عهد جمهوری اسلامی و در ام‌القرای شیعه ما آرزوی بازگشت به دوره‌ی قجرها را داریم؟ در آن زمان حتی شاهزاده‌ها هم حکیم شده بودند و حکمت می‌خواندند و گاه سبب پیدایش بعضی از آثار همانند بدایع شدند. یک شاهزاده سئوالات حکمی که به نحوی آمیخته به پرسش‌های جدید غربی است را طرح می‌کند و حکیمی را به سخن درمی‌آورد و یک درخت تناور را می‌تکاند و این‌همه ثمر از آن نازل می‌شود. این کتاب به گونه‌ای است که دانشگاهیان هم می‌توانند به خوبی استفاده کنند و حتی اگر با ادبیات عربی و عربی تخصصی آشنا نباشد هم راحت می‌تواند از این کتاب بهره ببرد.
به هر حال حوزه‌ی تهران باید احیاء شود، اینجا پایتخت جمهوری اسلامی است. این چه وضعی است که ما الان داریم؟ در همین حوزه‌ی امام رضا شما ملاحظه می‌کنید که ما حیاط مدرسه را تبدیل به شبستان کرده‌ایم، هیچ امکاناتی نداریم و تازه این بهترین مدرسه از چهار مدرسه‌ای است که بنده مسئولیت آنها را به عهده دارم. سایر مدارس تهران هم همین‌گونه هستند. ولی ملاحظه می‌کنید که چه مدارس عظیمی در دوره‌ی دویست‌ساله‌ی حاکمیت قجرها در تهران ساخته شد. ما باید چه از نظر فیزیکی و چه از نظر معنوی حوزه‌ی تهران را احیاء کنیم. حکمت سنگرگاه دفاع از دین است و اگر به بعضی نظریه‌ها و فرضیه‌های حکمی ایراد دارند کل فلسفه را نباید به باد حمله بگیرند. کدام نظریه در حکمت اجماعی است؟ مکاتب مختلف حکمی داریم، یک حکیم نظریه‌ای دارد و حکیم دیگر نظریه‌ای دیگر. چه دلیلی دارد که اشکالی را که بر یک نظریه وارد است تعمیم دهیم؟
ما عقل‌گرا هستیم و تفاوت ما با اشعریه همین است. مگر می‌توان عقل را کنار گذاشت؟ حکمت محصول عقل است. البته بعضی نظریه‌ها را خود حکما هم نقد و نقض می‌کنند و اشکالی ندارد، اما اینکه از یک یا دو نظریه اشکال بگیریم و آن را به کل حکمت سرایت دهیم صحیح نیست. این رفتار عالمانه نیست و حتی می‌توان گفت که این رفتار تؤام با مصلحت هم نیست و به مصلحت تشیع و مکتب اهل‌بیت(ع) هم نیست. بسیاری از مبادی و مبانی حکمت در نهج‌البلاغه است که فشرده‌ و گزیده‌ای از کلمات آن بزرگوار است. سید رضی خدمت عظیمی کرد و بسیاری در طول تاریخ با خواندن نهج‌البلاغه شیعه شدند و حتی غیرمسلمانان شیفته شدند، ولو مسلمان نشدند. آقای جرج جرداق می‌گفت که من زمانی که بچه بودم از مدرسه فرار می‌کردم. ایشان بهترین کتاب را در تفسیر کلمات حضرت امیر(ع) نوشته است. به دیدن ایشان رفته بودم تعریف می‌کردند که یک روز از مدرسه فرار کردم و به به باغی رفتم و زیر درخت به خواب رفته بودم. ساعت‌ها من در آنجا بودم و برادر و پدر و مادر و معلمم نگران شده بودند که من کجا هستم. بعد از چند ساعت من را پیدا کردند. من به آنها گفتم مدرسه را دوست ندارم، برادرم از من پرسید چه چیزی دوست داری؟ گفتم من ادبیات دوست دارم، برادرم به معلمم گفت که نباید بچه را اجبار کرد، این بچه ذوق ادبی دارد اجازه بدهید کار ادبی بکند. برادرم در همان‌جا نهج‌البلاغه را به دست من داد و گفت این کتاب را مطالعه کن و حدود هفتاد سال است که این نهج‌البلاغه از من جدا نشده و شب‌ها زیر سرم می‌گذارم. جرج جرداق مجموعه الامام علی صوت العداله الانسانیه را نوشت که بسیار ارزشمندی است. البته او شیفته است ولی شیعه نیست زیرا تلقی او از هویت شخصیتی و معنوی حضرت امیر خطا است و حضرت حکیم را یک نابغه می‌داند و نه یک معصوم و شخصیت لاهوتی. اما با این اوصاف همین نهج‌البلاغه مانع شد که ما سایر کلمات این بزرگوار را هم ببینیم که البته کاربرد خودش را داشت و امروز حدود بیست جلد مسند امام علی(ع) تولید شده است.
به هرحال ما باید حکمت تهران را احیاء‌ کنیم و احیاء آن هم به همین است که درس و بحث‌ها باید شروع شود. هر مدرسه‌ای که به حکمت اختصاص پیدا کند ما پشتیبانی می‌کنیم و حتی آمادگی داریم همین مدرسه را اختصاص بدهیم. البته فقه و اصول و ادبیات به جای خودش، اما باید حکمت را احیاء کرد و ما آمادگی داریم که این مدرسه‌ها را عصرها به این امر اختصاص بدهیم. والسلام

 

معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی

معرفت، در عنوان نظریه، به «محصل سعی موجه برای دست‌یابی به حقیقت» اطلاق شده؛ اتصاف این نظریه به وصف «دینی»، ناظر به «فرایند طولی ـ عمودی» مطرح شده، و اتصاف آن به وصف «واقع‌گرایی» نیز معطوف به لوازم فرایند «عرضی ـ افقی» مذکور است.

 

معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی

 

برگزارکننده: گروه معرفت‌شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با همکاری گروه‌های فلسفه و علوم قرآنی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)

 

 

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (النحل: ۷۸)

تذکر: معرفت، در عنوان نظریه، به «محصل سعی موجه برای دست‌یابی به حقیقت» اطلاق شده؛ اتصاف این نظریه به وصف «دینی»، ناظر به «فرایند طولی ـ عمودی» مطرح شده، و اتصاف آن به وصف «واقع‌گرایی» نیز معطوف به لوازم فرایند «عرضی ـ افقی» مذکور است.

اصول و مؤلفه‌های نظریه:

نظریه‌ی «معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی» بر مقدمات و مقوِّمات زیر استوار است:

اصل یکم) «معرفت» به مثابه یک پدیده، با اضلاع و عناصر ششگانه‌ی زیر در پیوند است:

۱٫ فاعل معرفت (شناخت‌بخش)؛

۲٫ وسائط معرفت (شناخت‌افزارها)؛

۳٫ معِدّات معرفت (شناختیارها)؛

۴٫ موانع معرفت (شناخت‌شکن‌ها)؛

۵٫ قابل معرفت (شناحتگر)؛

۶٫ متعلق معرفت (شناخته: بالذات و بالعرض).

اصل دوم) تکون معرفت، برایند دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»یی است که در عرصه‌ی اطراف ششگانه‌ی پیش‌گفته صورت می‌بندد. فرایند «طولی ـ عمودی» تکوّن معرفت، از «سپهر ربوبی» آغاز و با طی فرایند خاص و مناسب هر یک از وسائط، به «ساحت انسانی» منتهی می‌شود؛ فرایند «عرضی ـ افقی» نیز در ساحت بشری که نشئه‌ی مادی‌ست و در بستر تعامل اطراف عرضی (عناصر سوم، چهارم، پنجم و ششم) صورت می‌بندد.

فرایند «طولی ـ عمودی» تنزل و تکون معرفت، به شرح اصول و بندهای زیر قابل تبیین است:

اصل سوم) حق‌تعالی، مبدأ و فاعل حقیقی معرفت است، همه‌ی آگاهی‌ها (به مثابه پیام‌های بارَوی و ربوبی به عباد) از سپهر حضرت باری و ربّ هستی سرچشمه می‌گیرد و به ساحت بشری تنزّل می‌کند. به تعبیر دیگر: عالم در محضر خدا حاضر است و کسب معرفت، نوعی حضور محضر الهی‌ست.

اصل چهارم) ترابط معرفتی عبد و ربّ و حضور در حضرت الهی، از رهگذر دوالّ و دلایل گوناگون (به مثابه پیام‌افزارهای معرفت به حقایق) صورت می‌بندد؛ به تعبیر دیگر: خداوند تنها از یک دریچه با انسان تماس نمی‌گیرد، و انسان نیز تنها از یک طریق به حضرت الهی راه نمی‌یابد؛ بنا بر این معرفت تام هرگز تک‌افزار (و به تعبیر رایج: تک‌منبع) نیست و معرفت کامل و جامع به همه‌ی حقایق (برای انسان‌های عادی) تنها از رهگذر بهره‌مندی از همه‌ی مجاری ممکن است.

اصل پنجم) هر چند افاضه‌ی معرفت از بیرون وجود انسان (که قابل معرفت است) صورت می‌گیرد، اما برخی از مجاری (دوالّ و دلایل) درون‌خیز (انفسی)اند، یعنی پیام‌افزار آنها در درون وجود آدمی تعبیه شده است، مانند «فطرت» و «عقل»؛ برخی دیگر برونی (آفاقی)اند؛ یعنی پیام‌افزار آنها خارج از وجود قابل معرفت قرار دارد، مانند «وحی رسالی» و «وحی نبوی»، «سنت قولی و فعلی» و «شهود».

نمودار منشورواره‌ی هرم معرفت

اصل ششم) تنزل معارف از «سپهر ربوبی» به «ساحت بشری»، از رهگذر هر یک از مجاری معرفت، با طی فرایند و طور افاضی مناسب همان مجرا (پیام‌افزار) انجام می‌گیرد؛ طریق فطرت، به طور «ارشاد وجودی» از سوی باری (راهیابی برآمده از نحوه‌ی وجود انسان‌ها) در قالب ادراکات (بینش‌ها و دانش‌های) فطری و احساسات و افعال (گرایش‌ها و کنش‌های) فطری در وجود آدمی بروز می‌کند و حاصل آن می‌تواند در صورت «حکمت فطری» تکون پیدا کند.

طریق عقل، به طور «الهام عقلانی» (با استخدام قوه‌ی خرد آدمی) از سوی واجب تعالی، در قالب ادراکات و احساسات عقلی در آدمیان ظهور می‌کند و حاصل آن در صورت «حکمت عقلی» (فلسفه‌ی عقل‌گرا) سامان می‌گیرد.

طریق اشراق، به طور «اِشهاد باطنی» از سوی حق تعالی در قلب انسان‌های مستعد، در قالب واردات قلبیه متجلی می‌شود و «حکمت ذوقی» (عرفان نظری) صورت تدوین‌یافته‌ی آن است.

طریق وحی نیز به ‌طور «ایحاء» از سوی مبدأ تعالی به یکی از صور سه‌گانه‌ی مطرح شده در قرآن (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ) (الشوری: ۵۱) به رسول صاحب شریعت افاضه می‌گردد و حاصل آن، بخش اصلی «حکمت نقلی» را تشکیل می‌دهد.

کما اینکه مراتب نازله‌ای از وحی نیز به طور «اِنباء» از جانب خداوند به رسول یا نبی یا ولی معصوم افاضه می‌شود و در قالب «سنت قولی» و «سنت فعلی» در دسترس انسان‌ها قرار می‌گیرد و حاصل واصل آن نیز بخش دیگری از حکمت نقلی را سامان می‌بخشد.

جدول فرایندهای مجاری معرفت

مجاری معرفتی

طور افاضی

مهـبِط

صورت مُفاضه

برایند/

دستگاه حکمی

طریق فطری

ارشاد وجودی

وجود آدمی

ادراکات، احساسات و افعال فطری

حکمت فطری

طریق عقلی

ارشاد عقلی

عقول انسان‌ها

ادراکات و احساسات عقلی

حکمت عقلی

طریق شهودی

اِشهاد باطنی

قلوب انسان‌ها

معارف شهودی

حکمت ذوقی

طریق وحیانی

ایحاء

رسول صاحب شریعت

کلام وحیانی

حکمت نقلی

طریق وحیانی

اِنبـاء

رسول / نبی/ ولی معصوم

سنت معصوم

حکمت نقلی

چنان‌که ملاحظه می‌شود: همه‌ی مجاری، از مراحل و فرایند موازی کمابیش مشابهی برخوردارند: (۱٫ سپهر ربوبی، ۲٫ طَور افاضی، ۳٫ مهبِط معرفت [که ساحت بشری است]، ۴٫ صورت مُفاضه، ۵٫ برایند [دستگاه حکمی]).

اصل هفتم) آن‌گاه که سیر فرایند طولی افاضه‌ی معرفت از سپهر ربوبی به ساحت بشری ـ که نشئه‌ی مادی است ـ می‌رسد، قهراً با عوامل عرضی دخیل در تکون معرفت، سر و کار پیدا می‌کند. تعامل اطراف عرضی، «فرایند افقی» تکون معرفت را تشکیل می‌دهد. برای دستیابی به آگاهی قدسی که معرفت صائب است، باید این عوامل به درستی مدیریت شوند، والا معرفت حقیقی و حقیق فراچنگ انسان نمی‌افتد.

در هر حال: به اقتضای محدود و مشروط‌بودن وجود انسان، همه‌ی داشته‌های او از جمله معرفتش محدود و مشروط است (البته توجه داریم که محدود و مشروط‌‌بودن ملازم با خطابودن نیست).

اینک توضیح فرایند «عرضی ـ افقی»:

فرایند «عرضی ـ افقی» تکوّن معرفت در ساحت انسانی، در روند تعامل اضلاع اربعه‌ی: «شناختگر» (قابل معرفت)، «شناخته» (متعلق معرفت) و «پیراشناخت‌ها» که خود به دو دسته‌ی «شناختیارها» (معِدّات) ـ که تجربه و مشاهده نیز در زمره‌ی آنهاست ـ و «شناخت‌شکن‌ها» (موانع)، تقسیم می‌شوند، تحقق پیدا می‌کند. مجموعه‌ی اضلاع «فرایند افقی ساخت معرفت» را می‌توان به‌صورت زیر نمودار کرد:

فرایند «عرضی ـ افقی» را به شرح بندهای زیر می‌توان توضیح داد:

۱٫ افزون بر خصائلِ ذاتیِ نوعیِ مؤثر بر سطح و سعه‌ی معرفت آدمی (به مثابه رکن قابل معرفت)، انسان‌ها ظرفیت و وضعیت واحدی ندارند، بلکه آحاد انسانی دارای خصائص شخصیِ سلبی و ایجابی گوناگونی هستند و این خصائص کما بیش بر فرایند تکون معرفت آنان تأثیر می‌گذارند.

۲٫ اموری که متعلق معرفت قرار می‌گیرند نیز همگی دارای سرشت و صفات‌ یکسانی نیستند. از این‌رو، عناصر متعلق شناسا، در نوع و نحوه، حد و حیث تعلق معرفت، و شناخت‌پذیری و شناخت‌ناپذیری، دیریابی و زودیابی، نمی‌توانند به یک اندازه باشند.

۳٫ افزون بر دو رکن شناختگر و شناخته، که بازیگران اصلی و رکنی فرایند تکون معرفت هستند (هر چند یکی فعال و دیگری منفعل)، «پیراشناخت‌ها» نیز به‌صورت ایجابی و سلبی، در فرایند ساخت معرفت، نقش‌آفرین هستند. بنابر این، معرفت، در فرایند تأثیر ـ تعامل و دادوستد چندسویه‌ی اضلاع اربعه ـ به‌عنوان عوامل و عناصر عرضی مؤثر در تکون شناخت ـ صورت می‌بندد.

نکته: هرچند حس در زمره‌ی معدات به شمار می‌آید، اما در فرایند عرضی ـ افقی، خاصه در قلمروی علوم مربوط به نشئه‌ی مادی، کاربست ابزارهای حسی از جایگاه خاصی برخوردار است؛ از نظرگاه قرآن، استفاده از حواس، به‌ویژه مشاهده، حتا در حوزه‌ی معارف دینی از نوعی حجیت برخوردار است.

اصل هشتم) با توجه به فرض‌های متنوعی که از ترکیب‌های محتمل و قابل تحقق میان مؤلفه‌ها و عناصر هر یک از اضلاع اربعه‌ی فرایند عرضی تکون معرفت، با دیگری پدید می‌آید، برایندِ فرایندِ تکون معرفت می‌تواند یکی از وضعیت‌های چهارگانه‌ی زیر باشد:

الف) تبعُّد از واقع: در ورطه‌ی انحراف از واقع افتادن و دورشدن از وضعیت اولیه‌ای (جهل ساده) که شناختگر قبلاً در آن قرار داشت؛ زیرا وقتی به جای واقع، ناواقع (واقع کاذب) بنشیند، آدمی با جهل ساده فاصله گرفته، از واقع دورتر گشته، دچار «جهل پیچیده» خواهد شد.

ب) تحجُّب از واقع: بقا بر جهل ساده‌ی نخستینه.

ج) تقرُّب به واقع: حصول دریافت‌های نارس و ناقص از واقع (علم مجمل). در این صورت هر چند واقع، کما هو، فراچنگ انسان نیافتاده است، اما او به واقع نزدیک شده است.

د) تعرُّف به واقع: حصول معرفت صائب به واقع (علم مفصل).

لوازم تفصیل نظریه:

نظریه‌ی «معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی» بیش از این، حاجتمند بحث و تبیین است. تفصیل، بلکه تکمیل این نظریه، دست‌کم شرحی به شرح زیر را می‌طلبد:

۱٫ تعریف کلمات و ترکیب‌های کلیدی به کار رفته در متن نظریه.

۲٫ اقامه‌ی ادله‌ی عقلی و نقلی لازم و ارائه‌ی شواهد و امثله‌ی کافی برای محورها و مدعیات اصلی نظریه.

۳٫ تبیین تعادل و تراجیح مجاری معرفت با همدیگر.

۴٫ استقرا و استقصای تفصیلی عناصر و اجزای هر یک از اضلاع سه یا چهارگانه‌ی فرایند افقی.

۵٫ تشریح کارکردهای سلبی و ایجابی هر یک از اضلاع فرایند افقی و عناصر مرتبط به هر یک از آنها، در فرایند تکون معرفت.

۶٫ تعیین نسبت و مناسبات‌ اضلاع و احیاناً عناصر هر کدام (به‌ویژه پیراشناخت‌ها) به همدیگر.

۷٫ تبیین انواع ترکیب‌های محتمل عوامل عرضی و وضعیت‌های چهارگانه‌ی معرفتی ممکن و متوقع (تبعّد، تحجّب، تقرّب و تعرّف).

۸٫ بیان تفاوت این نظریه با نظریه‌های معرفت‌شناسی سنتی و معاصر، و دفع شائبه‌ی ناکارآمدی و نسبیت.

۹٫ تبیین دستاوردهای نظریه، در باب هر یک از حوزه‌های چهارگانه‌ی هندسه‌ی معرفتی دین.

۱۰٫ تبیین پیاوردهای نظریه در حل معضلات معرفت‌شناختی معاصر.

برخی آیات مستند نظریه:

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (النحل: ۷۸)

قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (الأنعام: ۱۰۴)

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (البقره: ۳۱)

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (الشمس: ۸)

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (علق: ۵)

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (الانعام: ۱۱۶)

قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبینَ (الانعام: ۱۱)

(آیات بسیار دیگری مانند آل عمران: ۱۳۷ / الأنعام: ۱۱ و ۷۶ـ۷۹ / العنکبوت: ۲۰ / یونس: ۱۰۱ و …، آشکارا از حجیت حس حکایت دارد).

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (الانفال: ۲۹)

وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (یونس: ۳۶).

 

 

مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی، با تأکید بر کارکردهای عقل

عنوان «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی»، با نگاه «پیشینی» و تأسیسی به روش تولید علم دینی، به انگیزه‌ی روش‌گذاری برای فهم بخشی از آورده‌های دین، در زمره‌ی مباحث «منطق فهم دین» قلمداد می‌شود؛ اما کاربرد این عنوان با نگاه پسینی به دین و منطق آن، از مسائل فلسفه‌ی دین (البته در زمره‌ی شاخه‌ی فلسفه‌ی علم دینی آن) به‌شمار می‌رود، و در صورتی که مراد روش‌شناسی معرفت دینی با نگاه «پسینی» باشد از مباحث «نظریه‌ی تکون و تحول معرفت دینی» (معرفت دینی به معنای گسترده‌ی آن که شامل معرفت علمی دینی نیز می‌گردد) که از فصول اصلی فلسفه‌ی معرفت دینی است، محسوب می‌شود.


چکیده
مؤلف مقاله در صدد ارائه‌ی مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی است؛ ایشان این مدعا را با ارائه‌ی الگویی خاص در معرفت‌شناسی علم، تحت عنوان «نظریه‌ی واقع‌گرای دینی» که متشکل از دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»، و مبتنی بر هشت اصل است، سامان می‌دهد؛ محقق محترم در پایان نوشته، کارکردهای عقل در تولید علم دینی را به تفصیل برمی‌شمارد. مجله‌ی ذهن و مؤلف محترم از نقد و نظر پیرامون مدعیات این مقاله استقبال می‌کنند.
کلمات کلیدی: علم دینی، معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی، فرایند تکون معرفت، معرفت دینی، کارکردهای عقل.

درآمد)
عنوان «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی»، با نگاه «پیشینی» و تأسیسی به روش تولید علم دینی، به انگیزه‌ی روش‌گذاری برای فهم بخشی از آورده‌های دین، در زمره‌ی مباحث «منطق فهم دین» قلمداد می‌شود؛ اما کاربرد این عنوان با نگاه پسینی به دین و منطق آن، از مسائل فلسفه‌ی دین (البته در زمره‌ی شاخه‌ی فلسفه‌ی علم دینی آن) به‌شمار می‌رود، و در صورتی که مراد روش‌شناسی معرفت دینی با نگاه «پسینی» باشد از مباحث «نظریه‌ی تکون و تحول معرفت دینی» (معرفت دینی به معنای گسترده‌ی آن که شامل معرفت علمی دینی نیز می‌گردد) که از فصول اصلی فلسفه‌ی معرفت دینی است، محسوب می‌شود.
رویکرد ما در این مقال، نگاه «پیشینی» و تأسیسی به روش تولید علم دینی است؛ از این‌رو این عنوان را باید در چهارچوب منطق فهم دین، اما ناظر به تولید علم دینی ملحوظ داشت. در این صورت، مبحث «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی» جزء مبحث منابع علم دینی قرار می‌گیرد. مبحث مصادر و منابع علم دینی نیز در زمره‌ی مباحث مبدأ «معرفت‌شناختی تولید علم دینی» می‌گنجد، و براساس نظریه‌ی ابتناء، (برای اطلاعات بیشتر درخصوص «نظریه‌ی ابتناء» ر.ک: رشاد، علی‌اکبر؛ نظریه‌ی‌ ابتناء؛ تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌‌ی اسلامی، ۱۳۸۹٫) «مبدأ معرفت‌شناختی»، یکی از مبادی خمسه‌ی فهم دین و تکوّن معرفت دینی است.
یکی از حضرات گفته است: کسانی که از تولید علم دینی یا علوم انسانی اسلامی سخن می‌رانند، در صدد مقابله با علم عقلانی و جایگزینی علم نقلی (نص‌بسند و نص‌محور) به جای آنند! (ر.ک: سروش، عبدالکریم، «راز و ناز علوم انسانی») این بنده نیز همان زمان در جایی به تفصیل پاسخ این تلقی ناصواب و القاء مغرضانه را دادم؛ مقال حاضر نیز می‌تواند مکمل پاسخ به این تلقی نادرست و القای ناصواب قلمداد گردد.

اما مبنای معرفت‌شناختی تولید علم دینی:
نگره‌ی ما در زمینه‌ی «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی» مبتنی بر انگاره‌ی معرفت‌شناختی‌ای است که از آن به «نظریه‌ی معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی» تعبیر می‌کنیم. این نظریه بر مقدمات و مقوِّمات چندی استوار است؛ از این‌رو شایسته است قبل از بحث از مدعای مقال و برای روشن‌شدن جایگاه عقل در سامانه‌ی تکون معرفت بشری، به این مقدمات و مقومات اشاره کنیم؛ این مقدمات و مقومات را در قالب اصول و مبادی زیر می‌توان تبیین کرد:
اصل یکم) «معرفت» به مثابه یک پدیده، با اضلاع و عناصر ششگانه‌ی زیر در پیوند است:
۱٫ فاعل معرفت (شناخت‌بخش)؛
۲٫ وسائط معرفت (شناخت‌افزارها)؛
۳٫ معِدّات معرفت (شناختیارها)؛
۴٫ موانع معرفت (شناخت‌شکن‌ها)؛
۵٫ قابل معرفت (شناختگر)؛
۶٫ متعلق معرفت (شناخته: بالذات و بالعرض).
اصل دوم) تکون معرفت، برایند دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»یی است که در عرصه‌ی اطراف ششگانه‌ی پیشگفته صورت می‌بندد. فرایند «طولی ـ عمودی» تکوّن معرفت، از «سپهر ربوبی» آغاز و با طی فرایندی خاص و مناسب هر یک از وسائط، به «ساحت انسانی» منتهی می‌شود؛ فرایند «عرضی ـ افقی» نیز در ساحت بشری که نشئه‌ی مادی‌ست و در بستر تعامل میان اضلاع و عناصر فرایند عرضی تکون معرفت (عناصر سوم، چهارم، پنجم و ششم) صورت می‌بندد.
فرایند «طولی ـ عمودی» تنزل و تکون معرفت، به شرح اصول و بندهای زیر قابل تبیین است:
اصل سوم) حق تعالی، مبدأ و فاعل حقیقی معرفت است، همه‌ی آگاهی‌ها (به‌مثابه پیام‌های بارَوی و ربوبی به عباد) از سپهر حضرت باری و ربّ هستی سرچشمه می‌گیرد و به ساحت بشری تنزّل می‌کند؛ «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ» (انعام: ۱۰۴)؛ به تعبیر دیگر: عالم در محضر خدا حاضر است و کسب معرفت، نوعی حضور در محضر الهی‌ست.
اصل چهارم) ترابط معرفتی عبد و ربّ و حضور در حضرت الهی، از رهگذر دوالّ و دلایل گوناگون (به مثابه پیام‌افزارهای معرفت به حقایق) صورت می‌بندد؛ به تعبیر دیگر: خداوند تنها از یک دریچه با انسان تماس نمی‌گیرد، و انسان نیز تنها از یک طریق به حضرت الهی راه نمی‌یابد؛ به تعبیر سوم: معرفت تام هرگز تک‌مجری (و به تعبیر رایج: تک‌منبع) نیست و معرفت کامل و جامع به همه‌ی حقایق (برای انسان‌های عادی) تنها از رهگذر بهره‌مندی از همه‌ی مجاری و منابع ممکن است.
اصل پنجم) هرچند افاضه‌ی معرفت از بیرون وجود انسان (که قابل شناساست) صورت می‌گیرد، اما برخی از مجاری (دوالّ و دلایل) درون‌خیز (انفسی)اند، یعنی پیام‌افزار آنها در درون وجود آدمی تعبیه شده است؛ مانند «فطرت» و «عقل»؛ برخی دیگر برونی (آفاقی)اند، یعنی پیام‌افزار آنها خارج از وجودِ قابلِ معرفت قراردارد؛ مانند «وحی رسالی»، «وحی نبوی»، «سنت قولی و فعلی» و «شهود».

 

نمودار منشورواره‌ی هرم معرفت

اصل ششم) تنزل معارف از «سپهر ربوبی» به «ساحت بشری»، از رهگذر هر یک از مجاری معرفت، با طی فرایند و طور افاضی مناسب همان مجرا (پیام‌افزار) انجام می‌گیرد. طریق فطرت، به‌طور «ارشاد وجودی» از سوی باری (راهیابی برآمده از نحوه‌ی وجود انسان‌ها) در قالب ادراکات (بینش‌ها و دانش‌های) فطری و احساسات و افعال (گرایش‌ها و کنش‌ها) فطری در وجود آدمی بروز می‌کند و حاصل آن می‌تواند در صورت «حکمت فطری» تکون پیدا کند.
طریق عقل، به‌طور «الهام عقلانی» (با استخدام قوه‌ی خرد آدمی) از سوی واجب تعالی، در قالب ادراکات و احساسات عقلی در آدمیان ظهور می‌کند، و حاصل آن در صورت «حکمت عقلی» (فلسفه‌ی عقل‌گرا) سامان می‌یابد.
طریق اشراق، به‌طور «اِشهاد باطنی» از سوی حق‌تعالی در قلب انسان‌های مستعد و در قالب واردات قلبیه متجلی می‌شود؛ «حکمت ذوقی» (عرفان نظری) صورت تدوین‌یافته‌ی آن است.
طریق وحی نیز به‌طور «ایحاء» از سوی مبدأ تعالی به یکی از صور سه‌گانه‌ی مطرح‌شده در قرآن (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ [شوری: ۵۱]) (برای اطلاع بیشتر ر.ک: معرفت، محمدهادی؛ التمهید فی علوم القرآن؛ قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، ۱۳۸۶، ص ۹۴ـ۱۰۶، در ذیل عنوان «أنحاء الوحی الرسالی».) به رسول صاحب شریعت افاضه می‌گردد و حاصل آن، بخش اصلی «حکمت نقلی» را تشکیل می‌دهد.
کما اینکه مراتب نازله‌ای از وحی نیز به‌طور «اِنباء» از جانب خداوند به رسول یا نبی یا ولی معصوم افاضه می‌شود و در قالب «سنت قولی» و «سنت فعلی» در دسترس انسان‌ها قرار می‌گیرد، و حاصل واصل آن نیز بخش دیگری از حکمت نقلی را سامان می‌بخشد.

 

فرایندهای مجاری معرفت


 

چنان‌که ملاحظه می‌شود همه‌ی مجاری، از مراحل و فرایند موازیِ کمابیش مشابهی برخوردارند (۱٫ سپهر ربوبی، ۲٫ طَور افاضی، ۳٫ مهبِط معرفت [که ساحت بشری است]، ۴٫ صورت مُفاضه، ۵٫ برایند [دستگاه حکمی]).
اصل هفتم) آن‌گاه که سیر فرایند طولی افاضه‌ی معرفت از سپهر ربوبی به ساحت بشری ـ که نشئه‌ی مادی است ـ می‌رسد، قهراً با عوامل عرضی دخیل در تکون معرفت، سر و کار پیدا می‌کند. تعامل اطراف عرضی، «فرایند افقی» تکون معرفت را تشکیل می‌دهد و برای دستیابی به آگاهی قدسی که معرفت صائب است، باید این عوامل به‌درستی مدیریت شوند؛ والا معرفت حقیقی و حقیق فراچنگ انسان نمی‌افتد.
در هر حال به اقتضای محدود و مشروط‌بودن وجود انسان، همه‌ی داشته‌های او ازجمله معرفتش محدود و مشروط است (البته توجه داریم که محدود و مشروط‌بودن ملازم با خطابودن نیست)

اینک توضیح فرایند «عرضی ـ افقی»:
فرایند «عرضی ـ افقی» تکوّن معرفت در ساحت انسانی، در روند تعامل اضلاع اربعه‌ی: شناختگر (قابل معرفت)، شناخته (متعلق معرفت) و پیراشناخت‌ها که خود به دو دسته‌ی شناختیارها ( معِدّات) ـ که تجربه و مشاهده نیز در زمره‌ی آنهاست ـ و شناخت‌شکن‌ها (موانع)، تقسیم می‌شوند، تحقق پیدا می‌کند. مجموعه‌ی اضلاع «فرایند افقی ساخت معرفت» را می‌توان به‌صورت زیر نمودار کرد:

فرایند «عرضی ـ افقی» را به شرح بندهای زیر می‌توان توضیح داد:
۱٫ افزون بر خصائل ذاتی نوعی موثر بر سطح و سعه‌ی معرفت آدمی (به‌مثابه رکن قابل معرفت)، انسان‌ها ظرفیت و وضعیت واحدی ندارند، بلکه هرکدام از آحاد انسانی دارای خصائص شخصی سلبی و ایجابی گوناگونی هستند و این خصائص کمابیش بر فرایند تکون معرفت آنان تأثیر می‌گذارند.
۲٫ اموری که متعلق معرفت قرار می‌گیرند نیز همگی دارای سرشت و صفات‌ یکسانی نیستند؛ از این‌رو، عناصر متعلق شناسا، در نوع و نحوه، حد و حیث تعلق معرفت، و شناخت‌پذیری و شناخت‌ناپذیری، دیریابی و زودیابی، نمی‌توانند به یک اندازه باشند.
۳٫ افزون بر دو رکن شناختگر و شناخته که بازیگران اصلی و رکنی فرایند تکون معرفت هستند (هر چند یکی فعال و دیگری منفعل)، «پیراشناخت‌ها»، نیز به‌صورت ایجابی و سلبی، در فرایند ساخت معرفت، نقش‌آفرین هستند؛ بنابر این، معرفت، در فرایند تأثیر ـ تعامل و دادوستد چندسویه‌ی اضلاع اربعه ـ به‌عنوان عوامل و عناصر عرضی مؤثر در تکون شناخت ـ صورت می‌بندد.
نکته: هرچند حس در زمره‌ی معدات به شمار می‌رود، اما در فرایند عرضی ـ افقی، خاصه در قلمروی علوم مربوط به نشئه‌ی مادی، کاربست ابزارهای حسی از جایگاه خاصی برخوردار است. از نظرگاه قرآن، استفاده از حواس، به‌ویژه مشاهده، حتا در حوزه‌ی معارف دینی، از نوعی حجیت برخوردار است. (آیات بسیاری مانند آل عمران/۳:۱۳۷ و الأنعام/۶: ۷۶ تا ۷۹ و الأنعام/۶: ۱۱ و العنکبوت/۲۹: ۲۰ و یونس/۱۰: ۱۰۱ و …، آشکارا از حجیت حس حکایت دارد.)
اصل هشتم) با توجه به فرض‌های متنوعی که از ترکیب‌های محتمل و قابل تحقق میان مؤلفه‌ها و عناصر هر یک از اضلاع اربعه‌ی فرایند عرضی تکون معرفت، با دیگری پدید می‌آید، برایندِ فرایندِ تکون معرفت می‌تواند یکی از وضعیت‌های چهارگانه‌ی زیر باشد:
الف) تبعُّد از واقع: در ورطه‌ی انحراف از واقع افتادن و دورشدن از وضعیت اولیه‌ای (جهل ساده) که شناختگر قبلاً در آن قرار داشت؛ زیرا وقتی به جای واقع، ناواقع (واقع کاذب) بنشیند، آدمی با جهل ساده فاصله گرفته، از واقع دورتر گشته، دچار «جهل پیچیده» خواهد شد.
ب) تحجُّب از واقع: بقا بر جهل ساده‌ی نخستینه.
ج) تقرُّب به واقع: حصول دریافت‌های نارس و ناقص از واقع (علم مجمل). در این صورت هرچند واقع، کما هو، فراچنگ انسان نیافتاده است، اما او به واقع نزدیک شده است.
د) تعرُّف به واقع: حصول معرفت صائب به واقع (علم مفصل).
نظریه‌ی «معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی» بیش از این، حاجتمند بحث و تبیین است. تفصیل، بلکه تکمیل این نظریه، دست‌کم توضیحاتی به‌شرح زیر را می‌طلبد:
۱٫ تعریف کلمات و ترکیب‌های کلیدی به کار رفته در متن نظریه.
۲٫ اقامه‌ی ادله‌ی عقلی و نقلی لازم و ارائه‌ی شواهد و امثله‌ی کافی برای محورها و مدعیات اصلی نظریه.
۳٫ تبیین تعادل و تراجیح مجاری معرفت با یکدیگر.
۴٫ استقرا و استقصای تفصیلی عناصر و اجزای هریک از اضلاع سه یا چهارگانه‌ی فرایند افقی.
۵٫ تشریح کارکردهای سلبی و ایجابی هریک از اضلاع فرایند افقی و عناصر مرتبط به هر یک از آنها، در فرایند تکون معرفت.
۶٫ تعیین نسبت و مناسبات‌ اضلاع و احیاناً عناصر هرکدام (به‌ویژه پیراشناخت‌ها) به یکدیگر.
۷٫ تبیین انواع ترکیب‌های محتملِ عوامل عرضی و وضعیت‌های چهارگانه‌ی معرفتی ممکن و متوقع (تبعّد، تحجّب، تقرّب و تعرّف)
۸٫ بیان تفاوت این نظریه با نظریه‌های معرفت‌شناسی سنتی و معاصر، و دفع شائبه‌ی ناکارآمدی و نسبیت.
۹٫ تبیین دستاوردهای نظریه، در باب هر یک از حوزه‌های چهارگانه‌ی هندسه‌ی معرفتی دین.
۱۰٫ تبیین پیاوردهای نظریه در حل معضلات معرفت‌شناختی معاصر.

 

تذکار ۱: معرفت، در عنوان نظریه، به «محصل سعی موجه برای دست‌یابی به حقیقت» اطلاق شده؛ به نظر راقم، این تقریر از معرفت‌شناسی می‌تواند در تولید علم دینی ـ خاصه در حوزه‌ی علوم انسانی ـ مورد توجه و اعتماد قرار گیرد، و در تولید علم دینی نمی‌توان بر معرفت‌شناسی مبناگرا ابرام ورزید؛ التزام به معرفت‌شناسی مبناگرا، که نظریه‌ی مختارِ حکمای اسلامی است، در قلمروی علوم حقیقیه‌ی محضه، محسن و ممکن است.

تذکار۲: اتصاف این نظریه به وصف «دینی»، ناظر به «فرایند طولی ـ عمودی» مطرح‌شده، و اتصاف آن به وصف «واقع‌گرایی» نیز معطوف به لوازم فرایند «عرضی ـ افقی» مذکور است.
تذکار۳: آنچه تا اینجا مذکور افتاد، مقدمه‌ی عام مبحث مبانی معرفت‌شناختی، از جمله کارایی و کارکردهای عقل در تولید علم دینی قلمداد می‌شود. مقدمه‌ی خاص بحث، عبارت از این است که: عقل آدمی به جهت کمیت و «تنوع کارکردها» و نیز از حیث کیفی و «کارکردهای جایگزین‌ناپذیر»ش، که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد، نقش نمایان و سهم سزاواری در تولید معرفت، معرفت دینی و از جمله علم دینی ایفا می‌کند.
نقش خطیر خرد در زمینه‌ی اثبات حجیتِ دیگر مَدارک و مُدرِک‌ها، و «احراز مصادیق» دیگر مَدارک و مُدرِک‌ها و داده‌های هر یک از آنها، همچنین سهم عقل در مقام اجرای دستاوردهای علم دینی، از کارکردهای بی‌بدیل خرد آدمی قلمداد می‌شود، که در تقسیم ارائه‌شده از سو‌ی بعضی از بزرگان معاصر (به سه بخش: «منبع»، «مصباح»، «معیار») مورد تصریح درخور واقع نشده است. (ر.ک: جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت؛ چ۲، قم: اسراء، ۱۳۷۸٫)

اکنون نقش و سهم عقل در تولید علم و تحصیل معرفت
چون این مقال، به قصد تأکید خاص بر کارایی و کارکردهای عقل در تولید علم دینی و علی‌‌الخصوص علوم انسانی سامان گرفته، در اینجا فهرست این کارکردها را آورده، در حد میسور راجع به هر یک از موارد، اندک توضیحی نیز ارائه می‌دهیم:
۱٫ مساهمت گسترده در تولید فلسفه‌ی‌ علم دینی: از آنجا که فلسفه‌ی‌ علم، معرفتی عقلانی‌ست، عقل منبع اصلی آن قلمداد می‌شود و عمده‌ی مباحث آن به مدد عقل تولید می‌شود. برای مثال حتی اثبات مبدا المبادی و ام‌القضایای عقاید؛ یعنی گزاره‌ی «الله موجودٌ»، وامدار عقل است و عقل است که این قضیه را اثبات می‌کند و با نقل نمی‌توان چنین قضیه‌ای را اثبات کرد؛ زیرا مستلزم دور است. ثبوت چنین قضیه‌ای دستاوردهای بسیاری در همه‌ی حوزه‌های معرفت و معیشت، از جمله عرصه‌ی تولید علم دینی دارد. تعبیر «مساهمت» را به‌کار بردیم، زیرا دیگر مجاری معرفت نیز در تولید مبانی علم دینی مشارکت دارند. اثبات موضوع علم دینی مانند همه‌ی علوم در گروی کاربرد عقل و به عهده‌ی فلسفه است. چنان‌که از فهرست کارکردها برمی‌آید «عقل» سهامدار اصلی دیگر مبادی علم دینی است.
۲٫ اکتشاف و اثبات حجیت و اعتباربخشی به دیگر مُدرِکات و مَدارک: اگر کارکرد عقل نمی‌بود، بسا حتا راهی برای اثبات حجیت کتاب و سنت ـ که از منابع اصلی علم دینی‌اند ـ وجود نداشت. چنان‌که پیشتر اشاره شد: پاره‌ای از قضایایی که حجیت کتاب و سنت برساخته بر آنهاست، دستاورد عقل‌اند.
۳٫ «احراز مصادیق» دیگر مُدرک‌ها و مَدارک معتبر: جعل قواعد احراز مصادیق و انواع ادله به‌طور عمده کار خرد است؛ مثلاً تشخیص اینکه آیا «قیاس» عقلی است یا نه؟ برعهده‌ی عقل می‌باشد. هر چند با ادله‌ی نقلی نیز می‌توان به رد حجیت قیاس در قلمروی فهم دین پرداخت.
۴٫ معناگری و گویانندگی (ابراز) مدارک معتبر دیگر: علاوه بر «اثبات حجیت» و «احراز مصداق»، استنطاق و «ابراز معنا» و نیز شیوه‌های کاربست مدارک نقلی از خدمات معرفتی مهم خرد است.
۵٫ سنجشگری و درستی‌آزمایی معرفت علمی: از جمله کارکردهای عقل آن است که معرفت علمی تولیدشده را مورد سنجش قرار ‌داده صواب از ناصواب و سره از ناسره را بازمی‌شناساند؛ اینکه آیا آنچه از کتاب فهمیده‌ایم، یا از سنت دریافته‌ایم، و یا تصور می‌کنیم مورد دلالت فطرت است، و نیز آنچه شهودش می‌انگاریم، درست است؟ از کارکردهای بنیادین و بسیار پراهمیت عقل است. خرد نسبت به عملکرد سایر منابع و معرفت فراچنگ‌آمده از سایر منابع و مدارک نقش داورانه دارد.
۶٫ مساهمت چشمگیر در آسیب‌شناسی فرایند تولید علم دینی و فرایند تحول و تکامل آن: آن‌گاه که درستی‌آزمایی شد، عقل می‌تواند علل خطاهای معرفتی را تشخیص دهد؛ البته دیگر مدارک نیز در این زمینه کارآمد‌اند، اما سهم عقل در این تشخیص افزون‌تر است.
۷٫ آسیب‌زدایی و علاج خطاهای واقع‌شده در معرفت علمی: پس از آنکه صواب و ناصواب بازشناخته شد، رخنه‌های فرایند تولید علم روشن گشت، در اندیشه‌ی آنیم که چه کنیم که دوباره خطا رخ ندهد؟ طریق جبران و علاج خطاها، از جمله بر عهده‌ی عقل است.
۸٫ چاره‌جویی برای انواع تقابل‌های ممکن‌الوقوع یا واقع‌شده: میان مدارک و مدرک‌ها، و مدالیل آنها تقابل‌هایی متصور یا متوقع است؛ حل و رفع تقابل‌ها، از جمله بر ذمه‌ی خرد است. وقوع اختلاف میان منابع حجت در «مقام ثبوت» ممکن نیست، ولی در «مقام اثبات» و نیز در «مقام اجرا»ی آنچه از منابع و مجاری معرفت فراچنگ آمده، ممکن است تقابل اتفاق بیافتد. امکان دارد یافته‌ای را از یک منبع به دست بیاوریم و یافته‌ی‌ دیگر را از منبع دیگر و این دو یافته با هم در تعارض باشند و مفروض ما این است که میان منابع / مجاری حجت، تقابل واقعی و ثبوتی وجود ندارد، ولی در افق معرفت اکنون با دو معرفت موجه مواجهیم؛ چگونگی رفع این تقابل کار عقل است. کما اینکه در افق اجرا نیز اگر دو قضیه‌ی دستوری سلبی و ایجابی یا دو دستور ایجابی یا دو دستور سلبی با هم در تزاحم بیفتند، عقل می‌تواند نقش مؤثری در حل این تقابل‌ها ایفاء کند.
۹٫ مساهمت چشمگیر در قاعده‌سازی و ضابطه‌پردازی برای حل مسئله در علم: عقل نقش بی‌بدیلی در مباحث منطق علوم، با رویکردهای مختلف، ایفا می‌کند؛ هم در درک فرایند تکون آنها، هم در درک فرایند حل مسئله‌ در متن هر یک از علوم، هم در روش‌گذاری و روش‌گزینی برای تولید علم مطلوب و حل مطلوب مسئله‌ی علم. مراد ما در این سرفصل دو امر اخیر است:
گاه تصور می‌شود «مطلق روش‌شناسی‌های مربوط به هر علمی علی‌الاطلاق جزء فلسفه‌ی آن علم است» اما چنین نیست! به تعبیر دیگر: ما اینجا با پنج مسئله مواجهیم:
۱٫ تحلیل «فرایند محقق برای تکون» یک علم محقق.
۲٫ تحلیل «فرایند محقق برای حل مسئله» در یک علم محقق، و «روش تکون» و تطور یک علم، بسا غیر از «روش حل مسئله» در آن باشد.
۳٫ تجویز «فرایند مطلوب برای تکون» یک علم مطلوب.
۴٫ تجویز «فرایند مطلوب برای حل مطلوب» مسئله در یک علم.
۵٫ گزارش تاریخی «روش یا روش‌های به کار رفته برای حل مسئله در یک علم».
آن بخش از روش‌شناسی که صورت هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی پیدا می‌کند، و مطالعه‌ی سرشت و خصائل وجودی و معرفتی آن قلمداد می‌شود، جزء فلسفه‌ی آن به حساب می‌آید. بدین‌سان مطلب اول و دوم از مسائل فلسفه‌ی علم است، مطلب سوم و چهارم از جنس منطق است و مطلب پنجم بر عهده‌ی تاریخ آن علم است. همچنین «فلسفه‌ی دین» غیر از «فلسفه‌ی معرفت دینی» است، و آن دو غیر از «منطق فهم دین»‌اند، و هر سه جز «تاریخ دین» و «تاریخ معرفت دینی»اند. متأسفانه گاه میان این مباحث خلط شده و همگی از مباحث فلسفه‌ی مضاف انگاشته می‌شوند! در حالی که فلسفه غیر از منطق و هر دو جز تاریخ‌اند.
آنچه اینجا مراد ماست مطلب سوم و چهارم است؛ اینکه یک علم چگونه باید تولید ‌شود؟ و اینکه در درون یک علم مسئله‌های آن چگونه باید حل شوند؟ پس اینجا حداقل به دو دسته قاعده نیازمندیم که عقل از عهده‌ی تولید آنها برمی‌آید:
۱٫ تولید معظم مبانی بعیده (فراپیش‌انگاره‌ها) و نیز عمده‌ی مبانی وسیطه (پیش‌انگاره‌ها) و همچنین مبانی قریبه (انگاره‌ها) که علم دینی بالواسطه و بلاواسطه بر آنها مبتنی است، برعهده‌ی عقل است؛ مثلاً مبانی‌یی مانند واقع‌مندی جهان، امکان فهم و کشف حقایق عالم (امکان معرفت)، روش‌مندی کشف حقایق، و مهم‌تر از همه، مبدأمداربودن هستی و توحیدبنیان‌بودن جهان که اصل الاصول معرفت دینی است، همچنین اصلِ اصیل احسن‌انگاری جهان موجود، که خودْ به افزون بر ده اصل تقسیم می‌شود، (برای اطلاعات بیشتر ر.ک: رشاد، علی‌اکبر؛ «فرجام قدسی تاریخ»؛ قبسات، سال نهم، پاییز ۱۳۸۳، ش ۳۳، ص۱۳ـ۳۶) و … همگی عقلی‌اند.
۲٫ مساهمت چشمگیر در تولید انواع قضایای علمی؛ از جمله کارکردهای خرد، تولید گزاره‌ی علمی اخباری و گزارشی، الزامی و دستوری، و نیز هنجاری و ارزشی‌ست.
این‌همه، بخشی از کارکردهای ـ البته مهمِ ـ عقل در تولید «مبانی»، «منطق» و «قضایای» علم دینی است. عقل در مقام اجرای دستاوردهای علم دینی نیز از کارایی درخور توجهی برخوردار است که شرح آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.

نتیجه‌گیری:
۱٫«معرفت» به مثابه یک پدیده، با اضلاع و عناصر ششگانه‌ی زیر در پیوند است:
یک) فاعل معرفت(شناخت‌بخش)؛
دو) وسائط معرفت (شناخت‌افزارها)؛
سه) معِدّات معرفت (شناختیارها)؛
چهار) موانع معرفت (شناخت‌شکن‌ها؛
پنج) قابل معرفت (شناحتگر)؛
شش) متعلق معرفت (شناخته).
۲٫ تکون معرفت، برایند دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»یی است که در عرصه‌ی اطراف ششگانه‌ی بالا صورت می‌بندد.
۳٫ فرایند «طولی ـ عمودیِ» تکوّن معرفت، از «سپهر ربوبی» آغاز و با طی فرایند خاص و مناسب هر یک از وسائط، به «ساحت انسانی» منتهی می‌شود.
۴٫ فرایند «عرضی ـ افقی» نیز در ساحت بشری در بستر تعامل میان اضلاع و عناصر این فرایند صورت می‌بندد.
۵٫ برای دستیابی به آگاهی قدسی که معرفت صائب است، باید عوامل دخیل در تکون معرفت به درستی مدیریت شوند.
۶٫ تولید علم دینی نیز از فرایند و سازکارهای مذکور در تبیین نظریه‌ی معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی، تبعیت می‌کند.
۷٫ عقل در تولید «مبانی»، «منطق» و «قضایای» علم دینی، و نیز در مقام اجرای دستاوردهای علم دینی دارای کارکردهای مهم و گاه بی‌بدیلی برخوردار است.

منابع:
* قرآن کریم
جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت؛ چ۲، قم: اسراء، ۱۳۷۸٫
رشاد، علی‌اکبر؛ نظریه‌ی‌ ابتناء؛ تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌‌ی اسلامی، ۱۳۸۹٫
ــــــــــــ؛ «فرجام قدسی تاریخ»؛ قبسات، سال نهم، پاییز ۱۳۸۳، ش ۳۳، ص۱۳ـ۳۶٫
سروش، عبدالکریم، «راز و ناز علوم انسانی»، به آدرس:
http://www.drsoroush.com/persian/by_drsoroush/p-nws-13890712-razvanazoloomensani.html
معرفت، محمدهادی؛ التمهید فی علوم القرآن؛ قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، ۱۳۸۶٫

نظریه‌ی علم دینی

نظریه‌ی علمی، عبارت است از: گزاره (یا گزاره‌های) حاوی مدعا (یا مدعاهای) منسجمِ مبتنی بر «مبنا» (یا مبانی) مشخص، برآمده از «منطق» معین، متکی بر «دلیل» (یا دلایل) و مؤیدات موجّه، که پذیرش آن موجب دگرگونی معتنابهی در یک قلمرو «علمی ـ معرفتی» یا «عملی ـ معیشتی» می‌گردد