جنبش نرم افزاری و آسیب هایش

 

گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد

 

نهضت علمی ساختارشکن است

گروه اندیشه:نظام علمی، زمانی پویایی درونی خود را تثبیت خواهد کرد که قبل از هر چیزی به نظام نقد توجه کند. اساس پیشرفت، بر نظام نقد استوار است، در گفت وگوی حاضر، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به آسیب شناسی نهضت نرم افزاری می پردازد و ضمن توضیح شاخص های یک نهضت علمی، آفات آن را در سه حوزه آفات روشگانی، آفات مضمونی و محتوایی و آفات و آسیب های رویکردی به بحث می نشیند.

 

ویژگی ها و شاخصه های یک نهضت علمی چیست؟

– نهضت علمی دارای دو رکن عمده است: «نقد» و «نوآوری» . نقد بدون نوآوری منفی بافی است و نوآوری بدون نقد، تکاپویی است در معرض زوال و انزوا؛ زیرا فکر نو بدون بازگویی نواقص و نقایص فکر کهن، زمینه پذیرش پیدا نمی کند و چه بسا با مزاحمت اندیشه های مندرس، دچار وقفه و زوال شود.

نقد به عنوان یک بال نهضت علمی با مجموعه ای از مختصات ملازم است. از این رو برخورد شعاری، انفعالی، آوازه گری، مواجهه حربه انگارانه با اندیشه رقیب، یا پریشان گویی و آنارشیسم و افراط و تفریط در نقد، از جمله آسیب هایی است که می تواند یک نقد فعال سازنده را به یک برخورد انتقادی غیرسازنده تبدیل کند.

نوآوری نیز به عنوان بال دیگر نهضت علمی از مختصات و ویژگی های مشخصی از جمله نازل ترین مراتب آن مانند برگزیدن زبانی تازه برای بازگویی یک سخن کهن، انتخاب نثری جدید برای بازنوشت یک فکر، ارائه یک اندیشه مطرح با ساختاری نو، تا طرح یک نکته بی پیشینه پیرامون یک مطلب و پرداختن به موضوعاتی جدید و ارائه آرای جدید دیگران، برخوردار است، ولی در چارچوب نوآوری که رکن نهضت علمی محسوب می شود، از مراتب عالی نوآوری باید به نظریه پردازی به معنای دقیق و درست کلمه در حوزه های طراحی و تاسیس دانش های جدید مورد نیاز و فراتر و کاراتر از آن، تدوین روش شناسی جدید و یا دستگاه معرفت شناسی نو یاد کنم. زیرا یک نهضت علمی کارساز ایجاد دگرگونی و بازنگری در بنیادهای معرفت و حکمت، و همچنین منطق و روش شناسی علم و آگاهی و بدین سان گسترش مرزهای معرفت را در سر لوحه حرکت خود قرار می دهد. اصولا نقطه عزیمت تحول در علوم این جاست، البته تحول نباید به قیمت انقطاع تاریخی و علمی تمام شود. مواریث و ذخائر بازمانده از پیشینیان نیز باید مورد نقادی و بازپژوهی قرار بگیرد، و با ارزیابی و شناخت سره از ناسره، عناصر زنده و حیاتی و ارزشمند معارف بازمانده از سلف، اصطیاد و حفظ شود.

شاید بزرگترین آفت و آسیبی که ممکن است در جریان کار نقد و نوآوری متوجه یک حرکت علمی شود، افراط در نقد و تفریط در حق معارف پیشین و در نتیجه انقطاع تاریخی است که عملا رفته رفته نقد و نوآوری را به ضد خودش بدل می کند.

* نهضت علمی یک پدیده خودجوش است یا یک حرکت سازمان یافته و هدایت شونده؟ نقش افراد و تحولات اجتماعی در احیای نهضت های علمی چیست؟

– نهضت علمی چندان قابل تحدید به حدود نیست و ما نمی توانیم تمام مختصات خرد آن را تعیین و ارائه کنیم، زیرا تحول و جنبش علمی و فکری انواع دارد و هر نوع می تواند تحت تاثیر عوامل شناخته و ناشناخته بی شماری رخ دهد و از ضرب انواع بی شمار نوآوری بر عوامل موثر متکثر آن، عدد بسیار شگفت آوری به دست می آید، از این رو نمی توان چندان درباره شاخصه ها و پایه های نهضت، تبیین مشخص و قاطعی ارائه کرد، به همین دلیل بود که من تنها به دو رکن نقد و نوآوری اشاره و به تعریف بسیار عام و کلی از ویژگی های اساسی انقلاب علمی فکری اکتفا کردم. اصولا نهضت قالب بردار نیست، در ذات نهضت، شالوده شکنی نهفته است، اما این بدان معنا نیست که نباید برای شکل گیری آن تلاش هدفمند و منظمی را آغاز کرد.

* اگر شکل گیری و تداوم جنبش نهضت علمی مستلزم این است که جریان آن نهادینه شود، آیا نهادینه شدن با خودجوش بودن سازگاری خواهد داشت؟

– نهادینه شدن به معنای نهادمند شدن نیست، ما نمی توانیم یک جنبش علمی را در قالب تنگ نهادهای مشخصی که تاسیس می کنیم هدایت و پیش ببریم. نهادینه شدن دو وجه دارد: اول مضبوط و منطق مند شدن و دوم پدید آمدن فرهنگی که تحرک علمی را جهت داده، پشتیبانی کند. بنابراین از طرفی باید به مثابه یک حرکت معقول برای جنبش علمی فی الجمله قانونمندی هایی را ایجاد کنیم، البته در حد محدود و نسبی همانگونه که عرض کردم، نهضت علمی، شالوده شکن است و قالب نمی پذیرد، طبعا قانون های از پیش تعیین شده را هم نمی پذیرد. از این رو برای جلوگیری از هرج و مرج و آنارشیسم از سویی و بدعت گذاری از دیگر سو حرکت ها باید در حدی مضبوط شود، علاوه، بر این برای این که جنبش دچار دگردیسی، تقلید، زمانه زدگی و روزمرگی، سطحی نگری، ژورنال زدگی، شاذگرایی و احیانا قداست شکنی از مقدسات جامعه نشود، جامعه علمی از یک طرف باید به یک سلسله اصول و آداب پایبند باشد و از طرف دیگر باید در جامعه روح پذیرش، اقبال و تکریم نسبت به علم، معرفت و ارباب علم و معرفت به وجود بیاید. تا زمانی که استعدادها و عناصر دارای شایستگی و صلاحیت برای تولید فکر و علم احساس منزلت و عزت نکنند و امکانات و لوازم درخور در دسترس آنها نباشد، نمی توان امید داشت که جنبش علمی دارای سرانجام و فرجام روشن و مناسبی باشد.

* چنان که مستحضرید، در آستانه سومین سالگرد پاسخ مقام معظم رهبری به نامه جمعی از دانش آموختگان و فضلای حوزه در خصوص ضرورت گسترش نقد و نوآوری در فضای فکری و فرهنگی کشور قرار داریم که می توان از این نامه و پاسخ آن، به نقطه عطفی در حوزه بسط فکر و اندیشه در این مقطع تاریخی تعبیر کرد. اگر در خصوص نامه فضلا و پاسخ مقام معظم رهبری نظری دارید بفرمایید. همچنین مایلیم بدانیم نظر جناب عالی در خصوص آسیب های عمده نهضت تولید علم و آزاداندیشی چیست؟

– بنده طی مصاحبه ای در اوائل صدور پیام، عمده آفات را برشمردم و به تفصیل، هر یک از آنها را توضیح دادم. متأسفانه بسیاری از آنها در سه دسته به وقوع پیوسته است.

دسته اول، آفات روشگانی است و دسته دوم آفات مضمونی و محتوایی و دسته سوم آفات و آسیب های رویکردی هستند.

در دسته اول، از جمله آسیب ها و آفات روش شناختی، نهادسازی به جای نهادینه ساختن حرکت است. تا فکر تازه مطرح می شود، قبل از هر چیزی اذهان مدیران اجرایی، متفکران و نخبگان، به تأسیس و راه اندازی یک تشکیلات معطوف می شود که عملا تا تأسیس چنین دستگاهی، آن فکر از شور، نشاط ، طراوت و تازگی می افتد. پس از ایجاد امکانات، نوبت به مشکلات اجرایی از جمله امور تدارکاتی، مسائل حقوقی، نیرو و بوروکراسی می رسد که عملا طرح را زمینگیر می کند و مانع پیشرفت کار می شود. این آفت بزرگی است که از ناحیه آن لطمه زیادی دیده ایم.

آفت دیگر روش شناختی، حکومتی و بخشنامه ای کردن تولید اندیشه است. همانگونه که گفتم تولید اندیشه قالب بردار نیست؛ پس نمی تواند دولتی و بخشنامه ای باشد. اما حکومت باید پشتیبان و حامی تفکر درست و تولید اندیشه باشد. حکومت می تواند تمهید، تأیید و سخت افزار فراهم کند و فضا و فرصت ایجاد کند تا نوآوری و ابداع و تولید فکر میسر شود.

علاوه بر این، ژورنالی و عوامانه کردن حرکت علمی و به دنبال آن ایجاد آفت روشی از جمله عوام زدگی، حیرت پراکنی و اغوای توده و همچنین افراط در کتمان حقایق و عقاید و طرح مباحث نو و تسری آن به فضاهای روشنفکری است.

* آیا موارد مورد اشاره جنابعالی خود می تواند، به عدم تعادل رشد علمی و عدم انباشت تجربه های علمی منجر شود در این صورت چه شاخص هایی این عدم تعادل را توضیح خواهند داد؟ – بله، در مجموع آفات روش شناختی در ساحت های علمی، از یک سو برخورد حربه انکارانه با اندیشه و نظر و غلتیدن در منفی بافی و برخوردهای تخریبی به جای نقدسازنده، روزمرگی، برخورد انفعالی و در نهایت افتادن در ورطه افراط و تفریط است و از سوی دیگر عرصه گردانی افراد خام و نوخاسته و عدم حضور خردمندان خودساخته، و شیوع غوغاسالاری، جنجال آفرینی و درافتاد ن در چنبره جدال و مراء است. چشم انداز چنین اوضاعی نیز در نهایت شتابزدگی و گسترش بی رویه اقداماتی است که در جهت توفیق این حرکت ممکن است اتفاق بیفتد. از دل این شتابزدگی خودسانسوری و فقدان تحمل و احیانا یک نوع اختناق روان شناختی که از آن به «اختناق سپید» تعبیر می کنم، بیرون می آید که به نوبه خود در موج آسا عمل کردن و سپس متروک شدن و در بوته نسیان قرار گرفتن، ناپیوستگی و عدم استمرار اقدامات و یا، در خوش بین ترین شرایط، عادی شدن و تبدیل شدن حرکت به یک سلسله اقدامات و کارهای صوری ظاهری تصنعی بی خاصیت و اداری و… که بستر اصلی فکرهای زنده به گور شده در کشور است موثر خواهد بود. اما در این دسته بندی باید به مهمترین موضوع که می تواند زیربنای آفت ها یعنی آفت روش شناختی باشد، اشاره کنم. به عبارت دیگر این آفت قدرت زایش آفت های دیگر را داراست و آن عدم التزام به منطق، عقل و اجتهاد و بی توجهی به آداب و اصولی است که یک کار معقول علمی اقتضا می کند.

* آفات دسته دوم که مربوط به آفات مضمونی و محتوایی هستند چه قلمرویی را شامل می شود و این قلمرو واجد چه شاخص هایی است؟

-دسته دوم از آفات و آسیب ها یعنی آفات مضمونی و محتوایی می تواند معطوف به قلمرو علمی، بایستگی نقد و نوآوری باشند. در چارچوب چنین قلمرویی، آفات مضمونی و محتوایی ظهور و بروز می یابند. اکتفا و اشتغال به مباحث انتزاعی غیرکاربردی، بسندگی به نقد افکار و متفکران داخلی و غفلت از مفاهیم، معارف و انظار و آرای جهانی، اکتفا به طرح و نقد آرا در حوزه علوم انسانی یا دینی و غفلت از علوم طبیعی و تجربی و در نتیجه استمرار حاجت به دستاورد علمی ملل دیگر و نیز استمرار رکود خفت بار فعلی در علوم دانشگاهی و همچنین بی اعتنایی به ذخایر و مواریث علمی و معرفتی خودی و بومی در محتوا و قلمروی مطالعاتی از این دست هستند. در عکس العمل به چنین اوضاعی، طبیعی است دلباختگی و دل سپردگی به اندیشه های دیگران و الگوهای وارداتی و در افتادن در ورطه تجدد، ظهور و بروز یابد.

* در آفات رویکردی جنابعالی به چه مواردی نظر دارید؟

– رویکرد سیاسی و جناحی کردن، رویکرد جناحی داشتن به کار نقد و نوآوری را بسیار مهلک می دانم و معتقدم از درون آفات و آسیب های رویکردی، خلط اصول گرایی و تحجر، نوگرایی با تجدد، عدم شناخت نسبت به ماهیت و طبیعت چالش های فکری جاری تراوش خواهد کرد. این رویکرد در درون خود دو حوزه افراط و تفریط را سامان می دهد: یا همه جریان های فکری را یکسره سیاسی می انگاریم یا یکسره مثبت و ناشی از انگیزه های علمی.

* آفات آسیب شناسی رویکردی را در تحلیل دو نسل حوزه که در نامه رهبری و پاسخ به آن آمده را چگونه تفسیر می کنید؟

– انقطاع و احیانا تقابل میان نسل اول و نسل دوم حوزه که در نامه رهبری و پاسخ به آن اشاره شده خطرناک است. ضمن توجه به واقعیت تفاوت هایی که بین دو نسل وجود دارد، معتقدم نسل اول باید به نحو منطقی و روش مند مورد نقادی قرار بگیرد و حرکت نسل دوم نیز به صورت دقیق آسیب شناسی شود. بر این اساس هر دو نیازمند یک نوع بازنگری در خویشتن هستند؛ اما نباید نقادی تا مرز انقطاع بین نسل دوم و اول پیش برود که بسیار خسارت بار می تواند باشد.

* به نظر جناب عالی چه راه ها، روش ها، طرح ها و ایده های کلی و بینادینی می تواند به جنبش نرم افزاری منتهی شود؟

– در وهله نخست، باید هشت مساله به ترتیبی که عرض می کنم مورد مطالعه و محل اهتمام و اقدام قرار گیرد: ۱- تحلیل وضع کنونی و تبیین کاستی ها و ناراستی ها، استعدادها و استطاعت ها ۲- هدف گذاری و ترسیم دورنمای جنبش نقد و نوآوری ۳- نیازشناسی و تدوین برنامه اجرایی تفصیلی و جامع ۴- برآورد و تامین ابزارها و امکانات مورد نیاز ۵- تنظیم سیاست ها و خطوط مشی حرکت و تعریف و درجه بندی نقد و نوآوری ۶- اولویت گذاری و مرحله بندی اجرای برنامه ها ۷- تقسیم کار، تعریف نقش وظایف میان دستگاه ها و قشرهای علمی فکری کشور ۸- ارزش گذاری اقدامات و موفقیت ها و تشویق و پشتیبانی دستگاه ها و افراد موفق حین اجرا.

* برای این منظور چه برنامه هایی را قابل طرح و اجرا می دانید؟

– همانگونه که عرض کردم نهضت تولید علم، هم نیاز به نهادینگی و هم نهادمند شدن دارد، اما الزامات اصلی نهادمند شدن می تواند در راه اندازی باشگاه های اندیشه برای عرضه و نقد آرا و آثار، فعال کردن کرسی های نظریه پردازی و نقد و نیز تشکیل محافل مناظره و انجمن های تضارب آرا تجلی یابد.

این امر می تواند با شناسایی و معرفی گفتمان و نظرهای موجود در کشور و ترجمه آنها به زبان های زنده به حیات خود استمرار دهد و برنامه ریزی برای مواجه علمی فعال با مبادی تفکرات معارض در صحنه جهانی را مقدور سازد.

حمایت از عناصر مستعد و خلاق و برپایی جشنواره های علمی، تکریم نقد و نوآوری، اطلاع رسانی بینا دستگاهی درباره طرح ها و برنامه های در دست اجرا برای جلوگیری از تداخل و تکرار و هدررفتن سرمایه های معنوی و مادی، از ضروریات شناسایی و معرفی گفتمان زنده در جامعه علمی است. برای تسریع چنین روندی می توان به تاسیس شهرهای تخصصی برای تمرکز و تمحض عناصر فاضل، فارغ، دغدغه مند و مستعد برای پژوهش و نوآوری و نظریه پردازی و تامین نسبی مادی و معنوی آنها با در اختیار قرار دادن امکانات لازم توجه اساسی به خرج داد.

علاوه بر این ها، الزام متولیان اجرایی کشور به ارجاع امور به کارشناسی علمی و نیز کاربردی کردن رساله های دکتری دانشگاه کاملا ضروری است. در بخش ساختاری ایجاد دگرگونی جدی در سازمان کار و ترکیب و وظایف آموزش عالی و شورای عالی و مدیریت حوزه های علمیه و همچنین تجدید نظر در نظام آموزشی و پژوهشی حوزه و دانشگاه به طور اساسی، می تواند به زمینه سازی برای تولید علم منجر شود.

* آیا شما تاکنون این پیشنهادها را به مراجع مربوط ارائه کرد ه اید؟ اگر بله، چه اقداماتی از این طریق درباره این موارد صورت گرفته است؟

– من هنوز عزم کافی و خودآگاه و بصیرانه ای را در دستگاههای متولی برای تولید علم و نظریه پردازی و نقد و مناظره مشاهده نمی کنم، مراجع عمده تصمیم سازی و تصمیم گیری از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی مدیریت حوزه، اهتمام لازم را به این امر ندارند؛ برخی طرح های یاد شده را خود ما در پژوهشگاه پیگیری می کنیم، اخیرا هیأت حمایت از کرسی های نظریه پردازی و نقد و مناظره، فعال شده و درصدد اجرای برخی از پیشنهادهاست. برخی مدیران و دستگاههای مسئول هنوز به بلوغ در این ابواب نرسیده اند؛ شاید زمان لازم باشد تا حضرات به درک شایسته و کارسازی نائل شوند تا راه گشوده شود.

* به نظر شما رویکرد محتوایی دولت و مجلس به این موضوع به شکل گیری نهضت تولید علم کمک خواهد کرد؟

-به نظر من پس از سعی بر احقاق حقوق اقشار مختلف در جهت تحقق عدالت، دولت، رسالتی مهم تر از تولید علم و ایجاد نشاط علمی در کشور به عهده ندارد؛ اگر جناب رئیس جمهور و دولت خدمت و عدالت در مقام تحکیم مبنای انقلاب و تصحیح سیر و مسیر جامعه باشد، باید به ابزار علم و عدالت تمسک کند؛ دولت جدید درصدد احیاء ارزشهای انقلاب است و این سخت محتاج کار علمی و نظریه پردازی است. به نظر می رسد کوتاهی که دولت های گذشته نسبت به پرداختن به تولید علم و نیز نظریه پردازی در مسائل دینی و انقلابی، مرتکب شده اند هنوز ادامه دارد.

رهبر انقلاب حدود ده محور اساسی را در زمینه مسائل علمی، دانشگاهی، فکری فرهنگی، مورد تاکید قرار دادند مسائلی از قبیل: ضرورت مهندسی فرهنگی، لزوم متحول کردن نظام آموزش و پرورش کشور از حافظه محوری به روش های پیشرفته آموزشی و تربیتی؛ اهتمام خاص به علوم پایه، نیز علوم انسانی؛ توجه ویژه به نخبگان.مقام معظم رهبری در زمینه علوم انسانی، با اشاره به تاکیدات قبلی خواستار یک کار اساسی از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی شدند و در زمینه نخبگان نیز تصریح کردند با آنکه بنیادی برای نخبگان تشکیل شده است ولی کاری برای نخبگان هنوز در عمل انجام نگرفته است و من اصرار دارم که این کار به طور جدی انجام گیرد. همچنین معظم له بر سرمایه گذاری مادی و معنوی در باب تولید علم، نقد و مناظره و بسط نشاط علمی و آزاداندیشی تاکید خاص داشتند که امید است شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم و دانشگاه ها و دستگاه های علمی و حوزه های علمیه در پیگیری رهنمودها اهتمام لازم را به ثمر برسانند.

* مطلع شدیم پیرو تحقیق بنیادی و راهبردی که جناب عالی تحت عنوان «منطق اکتشاف گزاره ها و آموزه های دینی» و نیز «فلسفه معرفت دینی» داشتید و با توجه به ضرورتها و موانع نوآوری در قلمرو دین پژوهی تحقیقی در دست دارید. توضیحی در باب تحقیق اخیر ارائه کنید.

– همانطور که اشاره فرمودید براساس احساس برخی ضرورتها و در پی شش سال تامل و تحقیق کوشش کردم به منطق جامع و مدل روش شناختی برای کشف و فهم دین دست پیدا کنم و نیز در باب سرشت و صفات و عوامل و انواع تحول در معرفت دینی به یک نظریه قابل دفاع برسم که به لطف الهی منجر به شکل گیری سامانه علمی روش شناختی با عنوان منطق اکتشاف گزاره ها و آموزه های دینی و همچنین تکون دانش واره ای با عنوان فلسفه معرفت دینی گشت. پس از این دو تحقیق، تحقیقی را آغاز کردم و هنوز بدان مشغولم با عنوان «مبانی و موانع نوفهمی و نظریه پردازی دینی» این تحقیق شامل محورهای: ۱. سطوح و ساحات نوآوری. ۲. انواع تحول در معرفت دینی، ۳. مبانی معرفت دینی، ۴. مبانی نوفهمی و نظریه پردازی دینی، ۵. موانع نوآوری دینی که شامل دوازده گروه است و در سه طیف دسته بندی شده است: موانع شخصیتی (درونی محقق)؛ موانع معرفتی؛ موانع آفاقی.

تبیین نهضت نرم‏افزارى

 

موضوع این سخنرانى، «تبیین نهضت نرم‏افزارى‏» ، مجال موسعى مى‏طلبد و از عهده این جلسه بر نمى‏آید و حق آن ادا نمى‏شود . بنده مى‏کوشم فقط دو اصطلاح را، که دانشوران و فضلاى حوزه در نامه خود به محضر مبارک رهبر انقلاب از آن یاد کرده‏اند، توضیح دهم و سپس نکته‏هایى نیز درباره عوامل و موانع و منطق تحقق نهضت نرم‏افزارى عرض کنم .

 

مفهوم نهضت نرم‏افزارى

اول، باید به این سوال جواب دهیم که «نهضت نرم‏افزارى‏» چیست و «نرم‏افزار» یعنى چه . واژه «نرم‏افزار» از واژه‏هاى جدید است . این واژه پس از رایج‏شدن رایانه به دنیا آمد و بر سر زبان‏ها افتاد . در برابر آن، واژه «سخت‏افزار» هم مصطلح شد . در علوم رایانه‏اى، براى دستگاه‏ها و ابزارهاى سخت و ضمخت، تعبیر «سخت‏افزار» را به کار مى‏برند و براى آنچه متن و محتوا و برنامه رایانه به حساب مى‏آید، از تعبیر «نرم‏افزار» استفاده مى‏کنند . بنابراین، اطلاق «تولید نرم‏افزارى‏» و معادل‏هاى آن در قلمرو معرفت، حکمت، دانش و اندیشه، نوعى مجاز گویى است; یعنى یک اصطلاح جدید را که در حوزه خاصى به وجود آمد و به کار مى‏رفت، به حوزه دیگرى آوردند و دست‏به استعاره و مجاز زدند و شاید رفته رفته این واژه‏ها در حوزه دوم نیز صورت اصطلاح پیدا کنند; یعنى در حوزه‏اى که مورد بحث ما است .

من فکر مى‏کنم مراد تعبیرکنندگان یا مقام معظم رهبرى از «نرم‏افزار» آن چیزى است که مقابل صنعت و سخت‏افزار تمدن است . صنعت و ابزارهاى حسى – علمى تمدنى، محصول ضلع نرم‏افزارى تمدن اند و این ضلع نرم‏افزارى، همان فکر و اندیشه و دانش است . برخى چیزهایى که انسان تولید مى‏کند، نیازهاى حسى او را تامین مى‏کنند; چون انسان داراى چنین بعدى هم هست . ماهیت و ذات او، دو ساحتى و دوضلعى است . پس پاره‏اى ابزارها که تولید مى‏شود، در خدمت‏بعد سخت و حس انسان و در جهت رفاه و کمال‏و راحت جسم او است . پاره‏اى دیگر هم در جهت کمال روح و جان او . در واقع، تولید نرم‏افزار فقط به معناى تولید ابزار رفاه جسم نیست . برداشت من این است که ما پیش از کوشیدن براى رسیدن به تکنولوژى و توسعه ابزارهاى صنعتى و سخت، نیازمند نرم‏افزاریم و روح تمدن، که از روح بشر بر مى‏خیزد، ناظر به روح بشر نیز هست .

ما به عنوان جامعه و کشورى در نقطه‏اى از جهان و مقطعى از تاریخ باید خود را ارزیابى کنیم . باید به آنچه نداریم، برسیم . اگر خود را در قیاس با جامعه جهانى و در قیاس با شان شایسته خویش ارزیابى کنیم، و وضع مطلوب خودمان را بشناسیم و آن را ترسیم و خود را به آن نزدیک کنیم، این حرکت، همان نهضت نزم‏افزارى است . مى‏توان گفت که ما در مقایسه با برخى جوامع، وضع مطلوبى نداریم . این روشن است . بدتر از آن، ملت ما در مقایسه با شان شایانى که باید به واسطه مختصات خود دارا باشد، وضع مطلوبى ندارد . با آن شان فاصله دارد، و این فاصله همان چیزى است که موجب نهضت نرم‏افزارى و فراخوان شده است .

 

موانع تولید علم دینى

بحث‏هاى فراوانى را در باره این موضوع مى‏توان مطرح کرد . من شاید سال‏ها است‏با چنین دغدغه‏هایى زندگى مى‏کنم . احساس بنده این است که نمى‏توان در این باره مجموعه‏اى فراهم کرد; چرا که ما هنوز خود را نیافته‏ایم و اگر چیزى برخلاف «خودنایافته‏» گفته شود، به آن عمل نمى‏شود . پس از صدور آن منشور درباره نهضت نرم‏افزارى، احساس کردم تا حدى فضاى لازم به وجود آمده یا باید کمک کرد که به وجود بیاید . لذا آن مختصرى را که به اشکال مختلف در جاهایى گفته شده یا منتشر شده بود، تنظیم کردم که عمدتا ناظر به توصیف وضع موجود در حوزه دین پژوهى و تصویر وضع مطلوب در این حوزه است .

ما باید در حوزه تولید معرفت و نهضت نرم‏افزارى، دو دسته مباحث را به صورت جدى پى بگیریم: یعنى باید چه کنیم; نبایدهاى ما و پس از آن، بایدهاى ما چیست . باید گفت که ما با موانع، کاستى‏ها، ناراستى‏ها و نبایدهاى بى شمارى در حوزه فهم دین مواجهیم . موانع را مى‏توان طبقه بندى کرد . این موانع یک گونه و از یک سنخ نیستند . به حسب شاخه‏ها و رشته‏هاى علمى، متفاوتند . در حوزه طبیعیات و علوم طبیعى، بایک مجموعه از موانع روبه روییم . در حوزه علوم انسانى هم با یک دسته موانع دیگر روبه روییم . در قلمرو علوم الهى هم یک مجموعه دیگر از موانع خودنمایى مى‏کنند . در عرصه فناورى و علم نیز همین طور . این یک نوع طبقه بندى از موانع است . از حیث عامل انسانى هم مى‏توانیم به یک طبقه بندى برسیم; یعنى به حسب اصحاب هر رشته و شاخه، موانع متفاوت مى‏شوند . میان اصحاب دانش دینى، مجموعه‏اى از موانع روانى، فرهنگى، متدیک و منطقى وجود دارد . اصحاب دانش‏ها و علوم طبیعى را نیز مى‏توانیم از این گذر طبقه بندى کنیم . به اعتبارهاى دیگرى هم مى‏توانیم دست‏به طبقه بندى بزنیم; به اعتبار محیط، یعنى محیط دانشگاه و حوزه . دسته‏اى از موانع دانشگاه هم موجب تحجر شده است که به تصمیم سازان، مدبران و مدیران باز مى‏گردد و پاره‏اى دیگر به قشرهاى دیگرى – غیر از طبقه حاکم و تصمیم گیرنده – باز مى‏گردد .

گاهى موانع از حیث جنس، موانع فرهنگى اند; یعنى یک دسته آداب و عرفیات به مانع تبدیل شده‏اند . فرض کنید در محیط حوزه، اگر دو شخصیت‏برجسته – دو مرجع علمى همتراز که دریک شهر زندگى مى‏کنند – روزى با هم جلسه علمى داشته باشند و به شور علمى بنشینند، این تبدیل به حادثه‏اى تاریخى مى‏شود . مشهور مى‏شود که فلان مرجع با فلان مرجع در فلان تاریخ جلسه داشتند; یعنى آنقدر عجیب و غریب است که در تاریخ ثبت مى‏شود . یک کار استثنایى است; چون عرف نیست . گاهى جنس مانع – هم در حوزه و هم در دانشگاه – اخلاقى است . حوزه و دانشگاه هر یک به نحوى به مجموعه‏اى از موانع اخلاقى مبتلایند; موانعى که به تعبیر امروزى در قلمرو اخلاق حرفه‏اى و صنفى جا مى‏گیرند . روایاتى نیز در این باره هست، مثلا این که علما در معرض حسدند . این صنف رذائل اخلاقى که در برخى روایات آمده‏اند، نوعى از موانع رشد بشرند و طبعا مانع توسعه علم هم هستند . گاه به خاطر حسد از یک نظریه استقبال نمى‏کنند و نظریه پژمرده مى‏شود و فراموشش مى‏کنند . گاهى طلبه یا دانشجویى حرف جدیدى مى‏زند و از سر عجب مى‏گویند بى خود کرده که گفته است; در حد او نیست که حرف جدید بزند . دسته‏اى دیگر از موانع، اجتماعى‏اند . جامعه‏اى خود را گم کرده; با خود مجازى زندگى مى‏کند . چنین جامعه‏اى راهى به رشد و توسعه ندارد .

 

خود آگاهى اولین قدم در قلمرو تولید علم

جمله «من کیستم؟» بزرگترین پرسش حیات است . یافتن «من‏» و رسیدن به چیستى و کیستى، بزرگ‏ترین یافته معرفتى است; «من‏» انسانى را یافتن و تفتن به «من‏» انسانى . از آن طرف هم «خود دیگر انگارى‏» ; یعنى «من مجازى‏» در مقابل «من حقیقى‏» بزرگترین مشکل بشر است . این مشکل بشر امروزى است; «خود دیگر انگارى‏» یا «خود دیگر خواهى‏» .

بشر امروز، خود را حیوان مى‏خواهد . «خویش حیوان‏انگارى‏» بزرگترین مشکل او است . تصور مى‏کند هرچه هست، شکم و شهوت است و وراى آن چیز دیگرى نیست . بشر امروز، ضلع متعالى خود را انکار مى‏کند . از آن غافل است . دچار خود فراموشى شده است . زندگى کردن در هویت مجازى جنسى امروزه یک بیمارى است . مرد خود را زن مى‏انگارد و زن، خود را مرد مى‏خواهد; یعنى «خودمردانگارى‏» . رادیکال فمینیسم همین است . زن در پى مزایا، صفات، رفتار، مشاغل و نقش مردانه است . از خویش غافل است . اصرار مى‏کند که مرد باشد; یعنى زن بودن براى او عیب است; نقص است .

پیش‏فرض یا پیش انگاره تساوى زن و مرد – با معناى غلطش – اعتراف به برترى مرد بر زن است . پشتوانه فمنیسم، برترى تاریخى یا طبیعى و حقیقى مرد نیست . ما هم امروز در ساحت دین، به هویت مجازى مبتلا شده‏ایم . بعضى ایده‏ها که امروز در جهان اسلام و به خصوص ایران در یک دهه گذشته اظهار مى‏شوند و پروتستانیزم اسلامى و مجموعه باورهاى این چنینى که در جامعه ما ترویج مى‏شوند، «دیگر انگاشتن دینى جامعه‏» اند . ولى ما مسلمانیم . مسلمان، مسلمان است . مسئله آنها، مسئله خود آنها است و مسئله ما، مسئله ما است . سال گذشته کنفرانسى در یک دانشگاه غربى بود که من هم شرکت کردم . گفتند آقاى جان هیک از آمریکا برگشته و در ضیافتى که شما هم دعوت شده‏اید، حضور دارند . بنده دنبال فرصتى بودم تا بحث هایى را درباره نظریه پلورالیزم دینى با ایشان مطرح کنم . به ایشان گفتم که در ایران، او را مهم‏ترین طراح و نظریه‏پرداز پلورالیزم دینى مى‏دانند و خودشان را به او منسوب مى‏کنند و نظریه ایشان را تفسیر مى‏کنند . گفت مسئله پلورالیزم دینى، مسئله شما نیست . این نظریه براى حل مشکلى مطرح شده که شما آن را درک نمى‏کنید . من آن را براى حل یک مشکل فرهنگى در جامعه مسیحى غربى ارائه کرده‏ام . ایران یکپارچه مسلمان است . نود و چند درصد ایرانیان مسلمانند . پلورالیزم دینى اینجا معنا ندارد! ایشان درست مى‏گفتند . در ایران غیر از اسلام، دینى نیست تا بخواهیم از پلورالیزم دینى بحث کنیم . جمعیت زرتشتیان ایران بسیار ناچیز است . نه کسى را دارند و نه رهبرى . نه در داخل کشور رهبرى دارند و نه در خارج از کشور . یک پیرمرد باز نشسته ارتش و کم سواد را بیاوریم و هى با او دیالوگ بگذاریم که چه شود؟ اصلا نمى‏دانند گفت و گوى ادیان چیست . کارى با دیگران ندارند . به کار خود سرگرمند . نه مى‏دانند پلورالیزم چیست و نه انتظارى دارند و نه‏طلبى از ما دارند . به ما چیزى نمى‏گویند . حرفى هم براى گفتن ندارند . خلیفه گرى ارامنه هم همین طور . وضعیت‏یهودیان نیز همین طور است .

مسئله‏اى را که مسئله ما نیست، براى ما مسئله کرده‏اند! اسلام را «دیگر» کرده‏اند; مسیحیت را جاى اسلام گذاشته‏اند! من ایرانى‏ام; شرقى‏ام . ما، ما هستیم; ماى شرقى . ما، ماى حقیقى داریم . با ماى مجازى نمى‏توانیم زندگى کنیم . اصرار بر طرح مدرنیته و فرا مدرن هم از این دست مباحث است . ما نه مدرنیته‏اى داریم و نه پا به مدرنیته گذاشته‏ایم و نه مى‏توانیم بگذاریم تا چه رسد به پسامدرن . اگر کسى بپرسد ما الان در چه دوره‏اى زندگى مى‏کنیم; مدرن یا مادون مدرن یا مافوق مدرن، جوابش این است که هیچ کدام . مدرنیته براى یک جهان دیگر است . البته نمى‏گویم از آن متاثر نیستیم . نمى‏گویم آفت هایش به اینجا نرسیده و مرزهاى ما را در نوردیده است; اما آفت‏هاى مدرنیته غیر از حقیقت مدرنیته است . این «خوددیگرپندارى‏» و «خوددیگرخواهى‏» است . من امروزى در کجاى زمان ایستاده‏ام; در کجاى جهان ایستاده‏ام؟ کیستى‏ها، اضلاع مختلفى دارند . من امروزى، از چه جهت کیستم؟ برخى از ما، به «من دیروزى‏» مبتلا هستیم، یعنى در من مجازى زندگى مى‏کنیم . برخى مباحث و مطالبى که در برخى علوم طرح مى‏کنیم، مسئله ما نیستند . مسئله دیروزى‏ها هستند، نه امروزى‏ها; همان طور که ممکن است‏به «من فردایى‏» مبتلا بشویم . فرق نمى‏کند . مهم این است که ممکن است «من امروزى‏» نباشیم; در «من امروزى‏» زندگى نکنیم . لذا ما از موانع روانى هم رنج مى‏بریم; همان طور که از موانع اجتماعى و فرهنگى و متدیک و منطقى رنج مى‏بریم .

 

ضرورت تعامل بین حوزه و دانشگاه

ما امروز نیازمند اجتهاد در اجتهادیم . اجتهاد یک اصطلاح دینى است و در ادبیات دینى مطرح است; ولى یک متد است . یک رویکرد است . در دانشگاه هم به اجتهاد نیازمندیم . ما اصل اجتهاد را، به عنوان مقوله، از قلمرو فعل و متد اجتهادى خارج کرده‏ایم و به مشکل برخورده‏ایم; همان که امام فرمودند: اجتهاد امروزى، پاسخگو نیست و لحاظ کردن زمان و مکان و آشنا بودن با موضوعات به نحو تخصصى براى «اجتهاد لازم‏» نیاز است . داد و ستد میان حوزه و دانشگاه بسیار مهم است . امروز حوزه از دانشگاه طلبکار است . حق هم دارد; چون حوزه از علوم دانشگاهى استقبال کرده است . در این دو دهه علوم دانشگاهى به صورت گسترده‏اى در متن حوزه به کار رفته‏اند . چندین دانشگاه در حوزه تاسیس شده‏اند . حوزه به وظیفه خود دراین باره عمل کرده است . البته من در این زمینه حرف‏ها و اشکال‏هایى هم دارم . این که دانش‏آموختگان حوزه، علوم دانشگاهى را اخذ کنند و نظام دانشگاهى را به بستر حوزه راه بدهند به حدى که حوزه، دانشگاه شود، بى معنى است . فعلا با این موضوع کارى نداریم; اما کمتر اتفاق افتاده است که دانشگاه هم به حوزه رو کند . مبانى علوم دینى و حوزوى در دانشگاه کمتر از دوره پیش از انقلاب شده است; هم به لحاظ محتوا و مباحث و مسائل و هم به لحاظ عناصر آن . قبل از انقلاب، شمار حوزویانى که در دانشگاه حضور داشتند، کمتر بود، ولى حضورشان از نظر کیفى بیشتر و بهتر بود . عناصر کیفى و دانشمندان حوزه در دانشگاه حضور داشتند . سرآمد بودند . دانشگاهى در مقابل استاد حوزوى مى‏نشستند و بهره مى‏بردند; براى اینکه عناصر علمى برجسته و ارزشمندى از حوزه به دانشگاه مى‏رفتند . امروز وضعیت این گونه نیست . عمدتا طلبه‏هاى جوان – براى تحصیل یا تدریس – به دانشگاه راه مى‏یابند . ما باید بتوانیم دستاوردهاى علمى حوزه را به دانشگاه صادر کنیم; مثلا بر اساس مبحث الفاظ اصول فقه، ما زبانى را به دست آورده‏ایم; باید این دستاورد را سازمان بدهیم و به دانشگاه وارد کنیم . نظر من این است که باید به دانشگاه‏هاى جهان هم صادرات داشته باشیم .

 

نسبیت معرفت‏شناسى

بزرگترین مشکل ما، جهل مرکب است، و جهل‏شناسى، بهترین راه براى شکستن جهل مرکب است . البته هر قدر علم گسترش پپدا مى‏کند، جهل هم گسترش مى‏یابد . به موازات توسعه علم، جهل هم گسترده‏تر مى‏شود . اصلا توسعه جهل از نظر کمیت و کیفیت و سرعت، بیشتر از توسعه علم است . هر یافته‏اى که به دست مى‏آید و هرچیزى که معلوم مى‏شود، صدها مجهول خود نمایى مى‏کنند; صدها مجهول نمودار مى‏شوند . جهل برجسته مى‏شود و ما از جهل مرکب خارج مى‏شویم . اصولا علم – به یک معنا – پى بردن به جهل است; پى بردن به ندانستن است . این را نمى‏توان انکار کرد که علم رو به رشد و کمال است . البته ممکن است کسى نپذیرد و بگوید از کجا معلوم که علم به صورت طولى رشد مى‏کند; اما به هر حال، شما نمى‏توانید امروز را با یک قرن پیش مقایسه کنید; نمى‏توانید با ده قرن پیش مقایسه کنید . پس ظاهرا نمى‏توان تردید کرد که علم رو به گسترش و تعمیق است . اما چرا به موازات آن، قلمرو نسبیت و شکاکیت هم بسط پیدا مى‏کند؟ مگر نباید هرچه علم پیش مى‏رود، دایره جهل و نسبیت و شکاکیت هم محدودتر شود؟ این به خاطر آن است که علم و یافته‏هاى بشر متنوع مى‏شود . هر قدر بشر پیش مى‏رود، به جهلش پى مى‏برد و با نادانسته‏هایش بیشتر آشنا مى‏شود و در دام شک مى‏افتد . نمى‏تواند تصمیم بگیرد . نمى‏تواند تشخیص بدهد; چون علم و یافته‏هاى علمى او متنوع مى‏شود . علم او بازهم ناقص است . به کمال نرسیده است . هنوز در مرحله گذار است و ناچار به دام نسبیت و شکاکیت مى‏افتد . البته اگر نسبیت و شکاکیت را مثبت‏بدانیم، مى‏توان آن را یکى از دستاوردهاى مفید علم دانست; چون شک – و دست کم – نسبیت و نسبى‏انگارى مشخصا به معناى ابتدا به جهل است; یعنى نسبیت معرفت‏شناختى . به هر حال مى‏توانیم طبقه بندى‏هایى از این دست، در باب موانع فراهم آوریم .

اما درباره دانشگاه شما، فکر مى‏کنم اگر نام آن را «باقر العلوم‏» علیه السلام نگذاشته بودید، و مثلا نام «محمد بن عقیل‏» علیه السلام را برایش بر مى‏گزیدید، مسئولیت‏شما کمتر بود . شما نام دانشگاهتان را «امام باقر» علیه السلام گذاشته‏اید . عصر امام باقر علیه السلام مقدمه عصر امام صادق علیه السلام است . علم صادقى علیه السلام دوره بلوغ علم باقرى علیه السلام است . «باقر» یعنى شکافنده علوم; شکافنده علوم اولین و آخرین; باقر علوم پیامبران . شما با این نامگذارى خواسته‏اید تلویحا و ضمنا ادعا کنید که شکافنده و گشاینده‏اید . این دانشگاه باید این چنین باشد . اما چرا دانشگاه شما در قم تاسیس شد؟ آیا قم دانشگاه نیاز دارد یا دانشگاه به قم محتاج است؟ چرا یک مؤسسه حوزوى این دانشگاه را تاسیس کرد؟ شما باید باقر العلوم باشید . یکى از رسالت‏هاى دانشگاه همین است و این رسالت‏بسیار سنگینى است . شما باید پیشاهنگ تحول معرفت، حکمت و علوم انسانى در فضاى دینى باشید . باید به این عرصه‏ها پا بگذارید; البته با منطق خاص خودش . من از شانس‏گرایى و علم‏ژورنالى و فقه خان سرایانه یا خام سرایانه – که برخى تعبیر مى‏کنند – هیچ استقبال نمى‏کنم . منظ‏ورم اینها نیست . علم، منطق دارد . بى منطق و بى مبنا سخن گفتن، نو آورى نیست . البته هم رسالت، سنگین است و هم شرایط، سخت است . ما از یک مانع شکننده – به معناى متعدى آن – علم‏کش رنج مى‏بریم . آفت و مانعى هست که آن را «اختناق سفید» خوانده‏اند; یعنى شما نتوانید حرف نو بر زبان بیاورید . اگر چنین کنید، از آن بد تعبیر مى‏کنند یا مصادره مى‏کنند . این مانع بسیار بزرگى است .

باقر العلوم باید اول این مانع را درهم بشکند و بشکافد . حرف نو زدن، هزینه دارد; البته اگر حقیقتا نو باشد . باید هزینه‏اش را بپردازیم . امیدوارم خداوند منان توفیق دهد که وظیفه خودمان را درک کنیم و به رسالتى که بر عهده داریم پایبند باشیم و آن را به انجام برسانیم .