هنوز نشئهی دوشیم
مصاحبه با سایت مقام معظم رهبری
درخصوص مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی
از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنم. در خصوص بزرگداشت مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی مجموعهای از کارها را برنامهریزی و اجرایی کردهایم که بخشی از آن بر روی سایت موجود است و بخشی دیگر درحال آمادهسازی است. امروز برای جمعآوری اطلاعاتی دربارهی ایشان که کمتر شنیده شده باشد، همچنین اطلاعاتی که به رابطهی ایشان با رهبر معظم انقلاب معطوف باشد خدمت شما رسیدیم، به این جهت که حضرتعالی هم محضر رهبر معظم انقلاب را به لحاظ علمی درک کردهاید و هم محضر مرحوم آیت الله تهرانی را، و شناخت شما نسبت به ایشان همهجانبه و گسترده است.
سئوالات ما در سه بخش تقسیمبندی شده است، بخش اول مربوط به حیات شخصی و سلوک فردی ایشان است و اینکه چه نکات ناگفتهای در مورد ایشان وجود دارد. پس از رحلت آیتالله حاج آقا مجتبی، بخشی از فضایل ایشان که به اصرار خودشان ناگفته مانده بود، مطرح شد، اما هنوز هم میدانیم که ناگفتههای بسیاری در مورد ایشان وجود دارد. بخش دوم درخصوص ارتباط ایشان با حضرت امام(ره)، حوزهی قم، حوزهی نجف و فضای علمی کشور و بخش سوم هم مشخصاً در مورد ارتباط ایشان با رهبر معظم انقلاب است.
برای شروع میخواستم نظر حضرتعالی را درخصوص جزئیاتی از زندگی آن مرحوم که کمتر مطرح شده است، داشته باشیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
در حدی که حافظهام یاری کند نکاتی را خدمت شما عرض میکنم.
حاج آقا مجتبی تهرانی متعلق به یک خانوادهی اصیل، روحانی و عالم در تهران بودند. جد اعلای ایشان آیتالله مرحوم میرزا موسی تهرانی بودند که مسجد میرزاموسی در بازار تهران به نام ایشان است. در حال حاضر نیز آیتالله حاج آقا مرتضی تهرانی در این مسجد اقامه جماعت میکنند
مرحوم میرزا مرتضی تهرانی به شناسنامهی «کلهر» دو پسر داشتند. یکی از این دو، میرزا احمد بوده که جد اعلای استادمان میشوند و گفته میشود، در قیاس با برادر دیگرشان فاضلتر و بیشتر محل توجه بودهاند. ایشان فرزندی داشتهاند به نام میرزا غلامرضا کلهر. میرزا غلامرضا کلهر در زمان مشروطیت به شهادت میرسند و از شهدای مشروطه هستند و به همین دلیل نام خانوادگی قدیمی بیت آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، «کلهر» بوده است.
خانوادهی حاج آقا مجتبی اصالتاً اهل مسگرآباد تهران بودند. در مسگرآباد خانوادهای بزرگ به نام کلهر زندگی میکنند که ایشان نیز عضو آن خانواده بودند و به اعتبار شهادت جدشان در دوران مشروطه به نام «شهید کلهری» معروف هستند. شهید کلهری و پسرش میرزا عبدالعلی تهرانی که والد بزرگوار استاد ما بودند، همانند خود ایشان، اهل معنا و درس اخلاق بودند. استاد ما مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی و اخوی بزرگوارشان حاج آقا مرتضی تهرانی که هماکنون در قید حیات هستند، دو فرزند عالم مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی به حساب میآیند.
درحقیقت استاد ما چندین پشت عالمزاده و از تبار عالمان اهل معنا و معلم اخلاق بودند.
مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی به لحاظ ملکوتی نیز، فرزند معنوی حضرت امام بودند و به لحاظ سلسله نسب معنوی، در فقه، اصول، حکمت، اخلاق، مباحث معنوی و عرفان، شاگرد حضرت امام قلمداد میشوند. حضرت امام نیز شاگرد مرحوم حضرت آیتالله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی بودند که بسیار به ایشان ارادت داشتند و مرحوم آقای شاهآبادی هم مرد بسیار عظیمالقدر و در عین حال ناشناخته بودهاند. حضرت امام هرگاه نام ایشان را به زبان میآوردند از عبارت «روحی فداه»، استفاده میکردند.
از مرحوم آیتالله شاهآبادی آثار اندکی باقی مانده که از آن جمله است «رشحات البحار» و «شذرات المعارف» به همراه چند رسالهی کوتاه فقهی، اقتصادی و سیاسی و پارهای نوشتهها و دستنوشتههای کوتاه.
زمانی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی به مناسبت کنگرهی بزرگداشت ایشان، مجموعهی آثار آن بزرگوار را بررسی، جمعآوری و منشتر کردیم که به حدود ده جلد رسید. اخیراً آقازادههای ایشان درصدد برگزاری کنگرهی دیگری هستند که بناست تصدی این کار به عهده بنده باشد.
مرحوم آقای شاهآبادی از تیرهی عرفای دارای گرایش به مکتب ابن عربی و البته شاخهی شیعی آن قلمداد میشوند. ایشان با مرحوم شیخ سید حیدر آملی نیز نسبت معنوی دارند و این سلسله یک زنجیرهی معنوی قلمداد میشوند. البته در عرض این سلسله، مرحوم آقای بهجت و مرحوم آقای قاضی قرار دارند که آنها نیز یک سلسله معنوی دیگر قلمداد میشوند.
استاد ما در حوزهی فقه و اصول و مباحث معرفتی و اخلاق، ذوب در امام(ره) بودند. ایشان به لحاظ نظری و عملی، تامّ و تمام، فانی در شخصیت معرفتی و معیشتی و رفتاری و سیروی حضرت امام بودند. مرحوم حاج آقا مجتبی علیرغم اینکه محضر علمی بزرگان بسیاری همچون مرحوم آیتالله علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(ره)، همچنین مرحوم آیتالله گلپایگانی را درک کرده بودند و تا حدودی نیز از محضر مرحوم آیتالله محقق داماد بهرهمند شده بودند، ولی عمدهی دریافتهای نظری و معرفتی و تأثیرپذیری رفتاری و سیروی را از حضرت امام(ره) داشتند. فقه و اصول ایشان آینهی فقه و اصول حضرت امام بود. ایشان شش دوره خارج اصول تدریس کردند و در ششمین دوره بود که متأسفانه واقعهی ارتحال ایشان پیش آمد. من دورهی اول را به صورت کامل و نیمی از دورهی دوم را در محضر ایشان بودم.
* درس خارج ایشان از چه سالی شروع شد؟
اگر خطا نکنم، سال شصتودو یا شصتوسه بود. به موازات درس خارج اصول، فقه نیز تدریس میفرمودند. صبحها ابتدا اصول و سپس فقه میگفتند. بنده مباحثی از کتاب صلاه را در خدمت ایشان بودم، بعدها نیز مکاسب محرمه را شروع کردند. در ادامه بنا به پیشنهاد بنده یک دوره باب اجتهاد و تقلید و ولایت فقیه تدریس کردند. در سالهای بعد چون من صبحها تدریس داشتم، طبعاً توفیق حضور در محضر ایشان را نداشتم، ولی بعدها با حضور تعداد محدودی از شاگردان قدیمی ایشان، در منزل آن بزرگوار یک جلسه فقهی ترتیب داده شد که سالیان متمادی ادامه پیدا کرد. این جلسات رفتهرفته به گونهای پیش رفت که ایشان دیگر تدریس نمیکردند، بلکه در جلسه حضور داشتند و ما با یکدیگر بحث میکردیم و ایشان بر مباحث نظارت داشتند و در مواقع لازم اظهار نظر میفرمودند. چند وقت پیش نیز یکی از دوستان میگفت که حاج آقا مثل اینکه داشت ما را برای پرواز آماده میکرد، شبیه پرندهای که جوجههای خود را از لانه خارج میکند و پر میدهد. به همین دلیل نیز ما بنا گذاشتیم که حلقهی فقه را ادامه بدهیم. ایشان هم اهتمام خاصی به این جلسه داشت و خودشان نیز تعبیر میکردند که من این جلسه را خالصاً، مخلصاً لله برگزار میکنم و هیچ شائبهای در آن نیست.
دورهی اول اصول ایشان که رو به پایان رفت، هنگامی که به مبحث اجتهاد و تقلید رسیدند، من عرض کردم که بحث اجتهاد و تقلید در حقیقت یک بحث فقهی است و عمدهی مباحث آن جنبه فقهی دارد، و البته میتواند مختصری نیز رنگ اصولی داشته باشد و اندکی هم بحث فلسفهی فقه و فلسفهی اجتهاد است، و یکنوع فقه سیاسی نیز محسوب میشود، شما سال آینده اصول را از ابتدا شروع کنید و مبحث اجتهاد و تقلید را در بحث فقه مطرح کنید. ایشان پذیرفتند و سال تحصیلی بعد اصول را از ابتدا شروع کردند و بحث اجتهاد و تقلید را به عنوان یک موضوع فقهی آغاز کردند. ۶۳ جلسه در این موضوع بحث فرمودند، و بنده نیز مباحث را تقریر میکردم. سرانجام این مباحث را به صورت کتابی تدوین کردیم. پس از اینکه ایشان کتاب را ملاحظه کردند، فرمودند که شما ساختار بحث را تغییر دادهاید، و من علاقه دارم که کتاب با همان سیر و سیاقی که درس دادهام تنظیم شود و فرمودند که خود من در تابستان وقت میگذارم و تدوین این اثر را انجام میدهم. من به ایشان عرض کردم کار سهلی نیست، این مبحث حدود چهارصد صفحه است و زمان برای تدوین مجدد آن ندارید. متاسفانه همینگونه نیز شد و ایشان فرصت تدوین این اثر را پیدا نکردند. تقریر بنده نیز هماکنون باقی است و چاپ نشده است.
البته بحث ولایت فقیه را دو بار دیگر هم ایشان داشتند، یک بار در ابتدای انقلاب و در جلسات عمومی این بحث را مطرح کردند. در آن زمان این بحث تازگی داشت، زیرا به جز کتاب ولایت فقیه حضرت امام تقریباً منبع دیگری در اختیار نبود. به همین جهت جلسات عمومی ایشان با موضوع ولایت فقیه بسیار مورد توجه قرار گرفت و حتی برخی از تعابیر ایشان در آن جلسات به صورت شعار درآمد، برای مثال این عبارت که «ولایت فقیه استمرار ولایت انبیاست» از تعابیر ایشان است. قبل از انقلاب نیز کتاب ولایت فقیه که برگرفته از جلسات حضرت امام در نجف بود، تحت نظر ایشان تدوین شد.
* لطفاً درخصوص نوآوریهای ایشان هم توضیحی بفرمایید. حلقههای اول شاگردان حضرت امام نوعاً نوآوریهای زیبایی نیز در تفقه دارند. لطفاً در این خصوص نیز اگر مطلبی هست بفرمایید.
ایشان به لحاظ نظری شدیداً تحت تأثیر حضرت امام بودند و مباحث اخلاقی و معرفتی ایشان، کمابیش، آینهی مباحث حضرت امام بود. به لحاظ سلوکی و سیره نیز میتوان گفت که ایشان به شدت متأثر از حضرت امام بودند؛ آنچنان که گاهی برخی از تکهکلامهای ایشان، لحن و تکهکلامهای حضرت امام را تداعی میکرد. حتی حرکات دست و نگاه ایشان نیز یادآور شخصیت و خصوصیات حضرت امام بود. بسیاری از خلق و خویهایی که در این حدود سی سال از ایشان مشاهده میکردیم، شخصیت و روحیات و خصائل حضرت امام را تداعی میکرد.
از حیث علمی میتوان گفت که مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی در زمرهی نسل دوم شاگردان حضرت امام قلمداد میشدند. نسل اول شاگردان حضرت امام که به لحاظ سنی نیز مقدم بر استاد ما بودند، مرحوم شهید آیتالله مطهری، آقای منتظری، آیتالله سبحانی و… بودند. نسل اول شاگردان حضرت امام بیشتر شاگردان حِکمی و معرفتی ایشان بودند، حضرت امام پیش از آنکه مباحث فقهی را شروع کنند، مباحث حکمی را تدریس میکردند. حضرت امام برای سالهای متمادی به عنوان ستارهی مدرسان حکمی حوزهی علمیهی قم قلمداد میشدند و از این حیث بهشدت متأثر از مرحوم آقای شاهآبادی بودند. مرحوم آقای شاهآبادی درحقیقت شمس گمنامِ مولانای انقلاب که حضرت امام بودند، به حساب میآمدند. آقای شاهآبادی چندان شناخته نیست اما شیفتگی و شیدایی حضرت امام نسبت به ساحت آن بزرگوار نشان میدهد که این مرد بسیار بزرگ بودهاند. هنگامی که کنگرهی شهید شاهآبادی برگزار شد، بنده به مطالعه و تدوین آثار ایشان پرداختم و در آن زمان بود که متوجه شدم ردپای عمدهی تفکرات حضرت امام در آثار و آرای مرحوم آقای شاهآبادی دیده میشود. از جهات سیاسی نیز مرحوم آیتالله شاهآبادی یک انسان پخته بودهاند. عرض کردم که در آن زمان ایشان رسالهای به نام حزب دارد که در آن مشخص کردهاند که چگونه میتوان حزب اسلام را تأسیس کرد و شرایط آن چیست.
* ظاهراً پدر آیتالله تهرانی نیز با آیتالله شاهآبادی رفقات و مؤانست داشتهاند؟ آقای کلهر نیز در مصاحبهای که با مجلهی کیهان فرهنگی داشتند گفته بودند که بین این دو بزرگوار بوده است.
آن مقطع یکی از مقاطع بسیار پربار حوزهی تهران قلمداد میشد. معروف است که در آن دورهی سه علامه حضور داشتند، مثل مرحوم آقای الهی قمشهای، مرحوم شعرانی و مرحوم آقای عصار، محمد آشتیانی، آقای برهان. این شخصیتها در آن زمان با هم در ارتباط بودند و استاد ما نیز برخی خاطرات را آن دوران نقل میکردند. حوزهی تهران از حدود دویست سال پیش و همزمان با استقرار قجرها در تهران و شگلگیری این شهر پدید میآید. البته اگر تهران را با شهرری یکی بیانگاریم، پیشینهی حوزه تهران تا عصر معصومین علیهمالسلام کشیده میشود. در آن دوره اصحاب و روات و رجال اولیه ما در ری مستقر بودند و به یک معنا بانیان حوزهی تهران قلمداد میشدند. و البته در دورهی قجرها حوزهی تهران رونق پیدا کرد. در این دوره حوزهی تهران بهخصوص در مباحث حکمت و عرفان بسیار غنی بوده و زمانی تهران را به شهر «هزار حکیم» تعبیر میکردند و از باب مبالغه میگفتند که در تهران هزار حکیم کرسی درس دارند.
بعد از آن دوران نیز دورهی مرحوم شاهآبادی و مدرس بود که همزمان با حکومت رضاخان است. در این دوره حوزهی تهران رو به افول میرود و فشارهای زیادی بر آن وارد میشود. در این دوره که سه علامه نیز حضور داشتند، فشار زیادی به حوزهی تهران وارد شد و آقایان در محدودیت بودند. بهخصوص زمانی که اصرار بر متحدالشکل شدن لباسها بود و اجازه نمیدادند هیچکس با لباس روحانی تردد کند. مرحوم آقای شعرانی که مرد کمنظیر و مبتکری بودند و به زبانهای مختلف و از جمله فرانسه تسلط داشتند، به ناچار و برای امرار معاش معلم آموزش و پرورش میشوند. بعدازظهرها نیز در حوزه تدریس میکردند. در جلسات درس حوزوی ایشان بزرگانی چون آیتالله حسنزاده و آیتالله جوادی آملی و علامه شهید مطهری، حضور پیدا میکردند. به این ترتیب بود که مکتب حکمی تهران، بعد از مکتب حکمی اصفهان به وجود میآید. بعدها نیز این بزرگان حکمت را از تهران به قم منتقل میکنند و مکتب حکمی قم شکل میگیرد.
درخصوص نوآوریها و ابتکارات حضرت آیتالله تهرانی در مسائل علمی نیز میتوان گفت که ایشان نیز همانند هر مجتهد دیگری، در مباحث اصولی و فقهی موضعی خاص داشتند، البته در مسائل اصولی آشکار بود که ایشان همواره جانب حضرت امام را میگرفتند و آراء مرحوم آیتالله خویی را نقد میکردند. رسالهی حضرت امام را نیز ایشان تهیه کردهاند، استاد ما در دورهی جوانی و در حالیکه بسیار کمسن و سال بودند، الرسائل حضرت امام را که مشتمل بر چند رسالهی اصولی و قواعد فقهی است، تهیه و منتشر کردند. همچنین کتاب بیع حضرت امام را تقریر و منتشر کرد. حتی بعضی از دروس حضرت امام، بیآنکه نامی از ایشان باشد توسط ایشان تدوین شده است.
حضرت امام در مباحث حکمی و به موازات مرحوم علامه طباطبایی مدرس مسلم اسفار بودند، اما در آن زمان مرحوم آیتالله بروجردی توصیه کردند که اینگونه مباحث به صورت عام و آزاد مطرح نشود و حضرت امام نیز ملتزم شدند و درس را ترک کردند، اما مرحوم علامه طباطبایی نپذیرفتند. به این مناسبت شاگردان حضرت امام، مثل شهید مطهری و آقای منتظری که به نحوی شاگردان آیتالله بروجردی نیز بودند، از حضرت امام میخواهند که فقه و اصول تدریس کنند و ایشان را میپذیرند، اما امام همزمان با تدریس خارج فقه و اصول برای حفظ شأن مرجعیت در درس آیتالله بروجردی نیز شرکت میکنند. استاد ما به نوعی نسل دوم از شاگردان حضرت امام قلمداد میشوند و نسبت به بقیهی شاگردان ایشان سن کمتری داشتند. با همین سن کم الرسائل را منتشر میکنند، و کتاب بیع را تقریر میکنند. در آن زمان در تدوین رسالهی حضرت امام خطاهایی راه یافته بود که حضرت امام بسیار ناراحت شده بودند و دستور داده بودند که نسخههای رساله را جمعآوری کنند. استاد ما میفرمودند که ما خدمت امام رسیدیم و از ایشان اجازه گرفتیم که مشکلات رساله را برطرف کنیم. سپس ایشان شروع به تدوین مجدد رساله حضرت امام کردند. استاد ما میگفتند عصرها به منزل حضرت امام میرفتم و با نظر ایشان رساله را تنظیم کردم و پس از آن نیز مناسک حج حضرت امام را تنظیم کردم.
همهی این فعالیتها در سنین جوانی و قبل از چهلسالگی حضرت آیتالله تهرانی اتفاق افتاده است و به همین جهت ایشان در آراء حضرت امام بسیار متضلع بودند و بر آراء حضرت امام قریب به تصلب داشتند. گاهی در بعضی از فروع فقهی ایشان آراء و ادله را مطرح میکردند و مفصل توضیح میدادند و در آخر نیز رأی حضرت امام را میپذیرفتند. من گاهی به شوخی عرض میکردم حاج آقا نتوانستند از امام عبور کنند.
با اینهمه به عنوان یک مجتهد هنگامی که رسالهی خود ایشان تهیه شد، در همان نسخهی اول، در بیش از هفتاد مورد نظر ایشان با آراء حضرت امام متفاوت بود. رفتهرفته نیز آرای جدیدی ارائه دادند و همین وضعیت در اصول نیز بود. اما در حوزه معرفت و اخلاق باید گفت که ایشان ممتاز بود. بهخصوص در حوزهیاخلاق، حاج آقا مجتبی در میان علمای شیعه یک پدیدهی کمنظیر بودند. ایشان در این بخش اختصاصاتی دارند، از جمله اینکه ایشان بیش از چهل سال مباحث اخلاق را به صورت پیوسته ارائه کردند. جلسات درس اخلاق ایشان حدود دوهزاروهفتصد جلسه بود. در کنار این نیز دروس سیروسلوک و معارف نیز داشتند که به مناسبتهای مختلف تدریس میکردند و دروس تفسیری که در مقطعی داشتند.
این تعداد جلسه تقریباً با مجموعه دروس فقهی ایشان برابری میکند. ایشان در هنگام ارتحال دورهی ششم اصول را تدریس میکردند و هر دورهی اصول ایشان پنج سال طول میکشید و هر سال نیز حدود ۱۲۰ جلسه میشد، درواقع هر دورهی اصول بالغ بر ششصد جلسه میشد و روی هم به سه هزار جلسه میرسید. همچنین حدو سه هزار جلسه نیز فقه تدریس کردند، و با این حساب دروس اخلاقی ایشان از نظر کمّی قریب به دروس فقهی ایشان بود. این امتیاز بسیار بالایی است و علمایی که بیش از چهل سال را به ارائهی دروس اخلاقی پرداخته باشند بسیار کم هستند. همچنین دروس اخلاق ایشان بسیار منظم و با هندسهای خاص ارائه میشد. مهمتر از همه اینکه دروس اخلاق در جهان شیعه با گرایشهای مختلف رایج است، ازجمله، اخلاق عقلی، فلسفی، که به نحوی به اخلاق یونانی نزدیک میشود و اخلاق حدیثی و نقلی که چندان منسجم نیست، و اشکال دیگر. ایشان ضمن هندسهدادن و ساختاربندی مجموعهی مباحث اخلاق ملتزم بودند که اخلاق را از متن آیات و روایات استنباط کنند. لهذا خصوصیت مباحث اخلاقی ایشان به این صورت است که بیآنکه متأثر از مباحث اخلاقیِ فلسفی و یونانی و یا سبکهای دیگر باشند، سبک و سیاق جدیدی را در حوزهی مباحث اخلاق به وجود آوردند که دارای ویژگیهایی به شرح زیر بود:
۱٫ ساختارمند و دارای هندسهی معین است،
۲٫ تفصیلی و جامع است. در این ساختار هیچ بحثی از قلم نیافتاده و مباحث اخلاقی را بسیار جامع دیدهاند،
۳٫ عمیقاً مستند به منابع دینی و بهخصوص روایات است،
۴٫ از مکاتب رایج اخلاقی در تاریخ شیعه و جهان اسلام به حد کافی فاصله گرفته است. متن و مباحث اخلاقی ایشان با منابع کلاسیکی مانند معراجالسعاده کاملاً متفاوت است. حجم روایاتی که در مباحث اخلاقی ایشان مورد استفاده قرار گرفته اصلاً با معراجالسعاده قابل مقایسه نیست،
۵٫ مباحث اخلاقی ایشان کاملاً اجتهادی است، یعنی با همان فرایندی که یک قاعدهی فقهی استنباط میشود، ایشان مباحث اخلاقی را استنباط میکردند و این در حالی بود که عمدهی این مباحث برای عموم تدریس میشد و ایشان مجبور بودند که مباحث را روان و قابل درک ارائه کنند. و به این ترتیب میتوان گفت که ایشان بنیانگذار «اخلاق اجتهادی» به معنای حوزوی آن است. در حدی که من اطلاع دارم تصور میکنم ایشان در تاریخ تشیع اگر اولین نفر نباشند از تکستارههای این سبک از بحث اخلاقی هستند که با اخلاق به صورت کاملاً اجتهادی و همانند فقه برخورد کردهاند و این مهمترین امتیاز مباحث اخلاقی ایشان است.
ایشان به جهت مداومت و جهات دیگری که توضیح دادم، فکر میکنم که استاد ما در حوزهی اخلاق آراء بسیار نویی داشتند و مباحث ایشان مشحون از نظرات جدید است که طبعاً در بحثهای حضرت امام مطرح نشده بود. حضرت امام چنین مداومتی نداشتند و تنها یک دوره اخلاق تدریس کردند و شاگردان خاص ایشان در آن جلسات حضور پیدا میکردند و مباحث مطرح شده در این جلسات توسط شیخ علی تهرانی تدوین و چاپ شد. البته حضرت امام نیز به ایشان طعنه زدند که برخی اخلاق اسلامی مینویسند ولی در عمل به آن ملتزم نیستند. به این ترتیب باید ایشان را در حوزه مباحث معرفتی و اخلاقی قهرمان حوزهها قلمداد کنیم و به رغم اینکه حضرت امام در این مباحث قطعاً پیشقدم و مبتکر بودهاند، و نبوغ خاصی داشتند، و استاد ما در این حوزهها شاگرد حضرت امام بودند، ولی تصور من این است که استاد ما در مقام پیشبرد مباحث نظری سهم وافر و درخور توجهی دارند و میتوان ایشان را صاحب مکتب قلمداد کرد و اگر خدا توفیق دهد مختصات این مکتب را استخراج خواهیم کرد.
من سالهاست که با مباحث اخلاقی ایشان انس دارم. حدود ده سال پیش نیز ایشان هزاروششصد بحث را در اختیار بنده گذاشتند تا تدوین و چاپ شود. البته میفرمودند که در این سالها افراد زیادی از من خواستند که تدوین این مباحث را انجام دهند، ولی من در اختیار آنها قرار ندادم. ایشان در ابتدا فرمودند که این مباحث را تدوین کنید و بدون نام چاپ کنید، که من عرض کردم مورد توجه مخاطب قرار نمیگیرد، سپس فرمودند به اسم خودتان چاپ کنید که باز گفتم این کار صحیح نیست و از اینکه این آثار به نام ایشان چاپ شود ابا داشتند. من عرض کردم به گونهای تنظیم میکنیم که نظر شما نیز جلب شود.
اولینبار دو بحث سیروسلوکی ایشان را که مبادی سیروسلوک و شرح خطبهی همّام بود، تدوین کردم. روی جلد این دو اثر نیز نوشته شده: «برگرفته از دروس استاد آیتالله مجتبی تهرانی». هنگامی که این دو کتاب را به ایشان ارائه کردم، فرمودند بالاخره کار خودتان را کردید و اشاره ایشان به این نکته بود که هم از عنوان «آیتالله» استفاده کردید و هم نوشتهاید دروس من است.
سپس مجموعهی اخلاق الاهی را شروع کردیم و به عنوان اثر ایشان چاپ کردیم. البته پس از چاپ این کتابها به ایشان مراجعه شد و بسیار اظهار تشکر کردند و به همین دلیل ایشان نیز راضی شدند و علاقهمند به ادامهی مجموعه شدند. البته بخش زیادی از مطالب تنظیم شده و حدود سی جلد کتاب اخلاق الاهی خواهد شد که حدود ده جلد آن چاپ شده و چند جلد نیز زیر چاپ است. مباحث سلوکی ایشان نیز در حدود بیست جلد برآورد میشود. البته برخی از مجلدات اخلاق الاهی به هشت زبان ترجمه شده و ترجمههای انگلیسی، عربی و اردوی آن مورد استقبال بسیار زیادی قرار گرفته و بسیار اثرگذار بوده است.
* در خصوص ارتباط آیتالله مجتبی تهرانی با حضرت آقا که دو شاگرد حضرت امام تلقی میشوند اگر نکتهای هست بفرمایید.
این دو بزرگوار کمابیش همسن هستند. البته در شناسنامه استاد ما تاریخ ۱۳۱۶ درج شده اما باید متولد چهارده و یا دوازده بوده باشند. به لحاظ فکری و گرایشی و سیاسی نیز بسیار همافق بودند. هر دو از ارادتمندان قدیمی و حامیان اولیهی حضرت امام در دوران مبارزه بودند. من احساس میکنم که این دو بزرگوار به لحاظ ذوقی نیز به هم نزدیک بودند، لهذا این دو بزرگوار دوستی دیرینهای با هم داشتند. در مدرسهی حجت با هم همسایه بودند و در دوران جوانی با هم مراوده داشتند، از همان دوران نیز با هم رفاقت داشتند. پس از انقلاب نیز مراودات گرمی با یکدیگر داشتند. در دوران رهبری حضرت آقا نیز مکرر خدمت رهبری رفتند و آقا نیز به منزل ایشان تشریف میبردند. همچنین بعضی مکاتبات نیز بین حضرت آقا و آیتالله تهرانی اتفاق افتاده است.
در اینجا خوب است این را نیز بگویم که حاج آقا مجتبی نامههای بسیار زیاد و خاصی از حضرت امام دارند و گاهی نیز ما به ایشان میگفتیم این نامهها را جمعآوری و تدوین کنید، در مقطعی نیز ایشان فرمودند من حاضر هستم که این نامه توسط شما ضبط شود و در اختیار شما باشد تا بعد از من عرضه شود که متأسفانه من تعلل کردم و این کار صورت نگرفت. چند جلسهای نیز آقای سیدحمید روحانی ضبط کردند ولی باز هم ناتمام رها شد.
استاد ما، آیتالله مجتبی تهرانی بر مواضع فقهی خود که مطابق با مواضع فقهی حضرت امام بود بسیار پایبند بودند و علیرغم انتقادهایی که به وضع فعلی و بهخصوص نسبت به دولتها داشتند، بر اصول و اساس نظام بسیار پایبند و مقید بودند و در انتهای دروسشان دعا برای حضرت آقا را هیچگاه از یاد نمیبردند. یکی از کانونهای گرم که تربیت سربازان و امیران این نظام را برعهده داشت مجالس ایشان بود. قبل از انقلاب ایشان مرجع هماهنگیها و مراودات راجع به مسائل بودند. شخصیتهایی که بعدها جامعهی روحانیت مبارز را تشکیل دادند نیز بیشتر در چهار راه سیروس یعنی مکان حضور حاج آقا مجتبی تجمع میکردند. پیش از آن نیز در قم و پس از تبعید حضرت امام، ایشان و بعضی دیگر از شاگردان حضرت امام، مدرسهای را تأسیس میکنند و یک کتابخانهی غنی نیز در آنجا تأسیس میکنند. قصد هم این بود که این مدرسه تبدیل به مدرسهایی شود که شاگردان حضرت امام در آنجا تدریس کنند و طلاب جوان در آن فضا پرورش یابند. امام نیز پشتیبان این مدرسه و کتابخانه بودند تا زمانی که با حملهی ساواک کتابخانه از بین میرود و مدرسه نیز تعطیل میشود.
با این اوصاف حاج آقا مجتبی جزء پیشاهنگهای شاگردان حضرت امام بودند و تا آخر نیز بر این مرام بودند. در مقطعی که بعضی رفتارها و گفتارها از آقای منتظری صادر میشد که مورد رضای حضرت امام نبود و باعث رنجش خاطر ایشان شده بود، استاد ما میفرمودند که یک روز به مرحوم آیتالله مجید ایروانی و آیتالله رسولی محلاتی و احتمالاً طاهری خرمآبادی گفتم که با هم به قم برویم. در قم به ملاقات آقای منتظری رفتیم و من شروع به صحبت با آقای منتظری کردم که چرا این رفتارها را میکنید، امام از دست شما آزردهخاطر هستند، و آقای منتظری هرچه کرد که من را ساکت کند موفق نشد و حدود دو ساعت پیوسته حرف زدم و سپس از خانه ایشان خارج شدیم و به آقایان گفتم من شما را آوردم که شاهد باشید با ایشان اتمام حجت کردم.
ایشان در مسائل اساسی نظام و انقلاب بسیار جدی بودند، منتها علاقهای به این نداشتند که به صورت آشکار عمل کنند و کیسهای برای خود بدوزند و به شدت پرهیز داشتند از اینکه از دستاوردها و مواهب انقلاب برخوردار شوند، و از هیچ موهبت انقلاب بهره نگرفت و تا آخر عمر نیز با پیکان آمد و شد میکرد و با اینکه عالیترین سمتها به ایشان پیشنهاد شد هیچ سمتی را نیز نپذیرفتند. عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی و همچنین ریاست قوهی قضائیه از جمله پستهایی بود که به ایشان پیشنهاد شد و ایشان نپذیرفتند. پس از شهادت آیتالله بهشتی حضرت امام ایشان را خواستند و گفتند من تصمیم گرفتهام که ریاست دیوان عالی را شما به عهده بگیرید، ایشان میگویند من عرض کردم بنده را معاف کنید تا درس و بحث و مباحث اخلاقی را ادامه دهم، از ایشان انکار و از حضرت امام اصرار و در نهایت نیز حضرت امام فرمودند که فردا صبح، حکم خوانده میشود. حاج آقا مجتبی به منزل میآیند و از دوازده شب تا سحر راه میرفتند و به درگاه الهی تضرع میکردند که خداوندا کاری کن که این بار روی دوش من قرار نگیرد. خانواده محترم ایشان نیز سید هستند و هرگاه مشکلی برای ایشان پیش میآمد از خانواده محترم میخواستند نذر کنند. صبح حاج احمدآقا زنگ زدند که حضرت امام فرمودند حاج آقا مجتبی وقتی دیشب میرفت راضی نشد، برای همین من زنگ زدم ببینم اگر نظر شما عوض شده است، حکم صادر شود. ایشان گفتند که ما متوجه شدیم که نذر قبول شده است و فرموده بودند که نظر من همان است و راضی نشدهام. بعدها خانواده ما از همسر ایشان پرسیدند که شما چه نذر میکردید که گفته بودند نماز حضرت امیر(ع) در مفاتیح را میخواندم.
به هر حال به رغم اینکه به لحاظ نظری و عملی پای انقلاب ایستاده بودند و از اولین نفرات نهضت بود و از نزدیکترین کسان به حضرت امام بود، هیچگاه خودی نشان نداد و هیچگاه ذرهای از مواهب انقلاب بهره نبرد.
یکی دو سالی بود که من به ایشان عرض میکردم به سفر حج مشرف شویم، ایشان نمیپذیرفت. یک سال گفتند که علاقمند هستند به سفر حج مشرف شوند، و البته کسالتی داشتند و شرایطی پیش آمده بود که ایشان یکمرتبه به زمین میافتادند. اطباء گفته بودند که در این وضعیت، سفر برای ایشان خطرناک است، ولی خودشان علاقمند بودند و استخاره نیز خوب آمد، اطباء نیز برای ایشان شرط گذاشتند که باید چند نفر در اطراف شما باشد تا ضربهای به شما وارد نشود. شب اول یا دوم ذیحجه از مدینه به سمت مکه حرکت کردیم، به محض ورود به مکه ما تصمیم گرفتیم اعمال را انجام بدهیم و گفتیم بعد از آن به حاج آقا کمک میکنیم تا اعمالشان را انجام بدهند. بعد از انجام اعمال، حدود ظهر بود که من به خدمت ایشان رفتم و پروفسور لگنهاوزن نیز با من همراه بودند. هنگامی که خدمت ایشان رسیدیم من گفتم احوال شما چطور است، حاج آقا فرمودند: «هنوز نشئهی دوشیم»، و گفتند که اعمال را انجام دادم، طواف را هم انجام دادم و یک متر تا یک متر دور من خالی بود و احدی به من نزدیک نشد. ایشان بسیار حال خوشی داشتند و در آن حال خوش پارهای ظرائف و لطائف عرفانی را بازگو کردند. توصیفهای بسیار زیبایی داشتند که همهی عالم طفیلی عشق هستند و همهی هستی مدار دارند و از ذره در چرخش است تا افلاک و در مورد نقش عقل در حوزهی دین گفتند. ایشان کتوم بود و این مطالب را کمتر ابراز میکرد، ولی در آن جلسه بیابا اینها را بازگو میکرد. برای آقای لگنهاوزن هم بسیار جالب بود. آقای لگنهاوزن نومسلمان بودند و در آنجا به من میگفتند به جای اینکه سمینار بگذارید و افراد را جمع کنید، مردم را تشویق کنید که به تماشای کعبه بنشیند که تأثیر آن بسیار بیشتر است.
از حالاتی که استاد ما در آن روز داشتند من الهام گرفتم و غزلی با عنوان «سهم عشق» سرودم. ایشان به رغم اینکه در آن سفر مهمان بعثه بودند اما مبلغی را به من دادند که حدود دو برابر هزینهی سفرشان میشد، و فرمودند که در ازای سفر من این مبلغ را در کارهای تحقیقاتی هزینه کنید تا به نظام برگردد. در آنجا فرمودند که قبلاً نیز امام من را به عمره فرستاده بودند و در آن زمان نیز هزینهی سفر را به نظام برگرداندم.
سهم عشق[۱]
«هنوز نشئهی دوشیم»، پیر ما میگفت
به«طوف» و «هروله» گم کرده دستوپا میگفت
به رغم آنکه کتوم است، از تب دوشین
به شور و شوق، به کّرات، قصه وا میگفت
خمار بود و نمیکرد احتراز از کس،
به نزد هرکس و ناکس لطیفهها میگفت
به نیم غمزه چنان او به وجد آمده بود
که هر «الست بلا» را دوصد «بَلی» میگفت
شگفتانجمنی بود: قرب منزل«وحی»
ز سهم «عشق» و «خرد»، پیر، بیاَبا میگفت
«همه طفیلی عشقاند: آدمی و پری»
ز چرخِ ذره و افلاک، نکتهها میگفت
زمین به رقص و سماع است از تّغنیِ عشق
زمان نهاده هم از کف قرار را، میگفت
هزار زخم به دل بودمان، به زخمهی شور
گداز و سوز فزون مینمود تا میگفت
۱٫ این شعر در توصیف حال و مقام استاد ارجمندم، حضرت آیتالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) که پس از آنچه در حرم و حین انجام مناسک برایش رخ نموده بود و بیمهابا و بیمر آن قضیه را بازمیفرمود و در هالهی آن لطایف معرفتی باز مینمود، سروده شد. (مکه مکرمه، زمستان یکهزار و سیصد و هفتاد وهفت، برابر با دوم ذیالحجهالحرام۱۴۲۰)