جریان‌های فکری در قلمروی الهیات و مباحث کلامی

به عنوان پیش‌درآمد این جلسه نکاتی را عرض می‌کنم. این نکات بیشتر شبیه به یک گزارش از جریانات فکری در قلمرو الهیات و مباحث کلامی و دین‌پژوهی است. من مجموعه‌ جریان‌های فکری در حوزه دین‌پژوهی و دین‌شناسی را به سه گروه تقسیم می‌کنم. فکر می‌کنم که سه جریان دین‌شناختی در ایران فعلی حضور دارد.

یک جریان، جریان سنتی و جریانی است که طی سنوات، بلکه می‌توان گفت قرون در کشور ما و جهان شیعه حضور داشته است. جریان سنتی و نوع اول نام‌گذاری می‌کنیم.

جریان دوم جریانی است که جدیداً در کشور ما پدید آمده، جریان متجدد، جریانی که خود را روشنفکری دینی نامگذاری می‌کند.

جریان سومی هم هست که من از آن به جریان مجدد تعبیر می‌کنم.

جریان اول مختصه و مشخصه آشکارش عبارت است از تصلب بر یافته‌ها و داشته‌های فکری و علمی در قلمرو مطالعات دینی. جریانی که جرأت نمی‌کند حرف نو بزند و بر همه آنچه که از گذشتگان به ارث رسیده است صحه می‌گذارد و یا همه آنچرا که از پیشینیان به دست ما رسیده مقدس تلقی می‌کند و متصلب است بر مواریث بازمانده و بازرسیده از پیشینیان.

از حیث روش مطالعاتی سنتی است، از نظر مسئله‌‌هایی که برای او مطرح است سنتی است و مجموعاً ما مشخصه اصلی او را تصلب به یافته‌های گذشتگان و اصرار بر قداست آنچه هست تلقی می‌کنیم.

در مقابل این جریان، جریان دومی طی حدود ده سال اخیر در ایران ظهور کرده که درست در جهت مقابل جریان نخست عمل می‌کند، یعنی هیچ‌گونه ارزشی برای مواریث علمی خودی قائل نیست و آنچرا که از گذشته داریم همه را منفی و باطل تلقی می‌کند و یا مانع پیشرفت تلقی می‌کند.

به جای اینکه به ملاصدرا و ابن‌سینا فخر و مباهات کند و به خواجه‌نصیر طوسی و امثال این بزرگان اعتنا کند حتی اندیشه و آثار آنها را مانع پیشرفت و رشد تلقی می‌کند. یکسره دلباخته و دل‌سپرده افکار وارداتی است. اندیشه‌هایی که از بیرون مرزها فرا می‌رسد هرچه باشد از دیدگاه او مقدس و ارجمند است. همین‌قدر که گفته شود این مطلب را فلان غربی گفته است مقدس و علمی است و مطلوب است و برای او جاذبه دارد و ارزش است. مجموعاً می‌توان گفت که یک نوع الهیات وارداتی را ترویج می‌کند و یکسره اصالت را به مطالب نو، دیدگاه‌های نو و هرآنچه باشد می‌دهد و هرچه از گذشته است و احیاناً از حیث زمانی نو نیست آن را منفی تلقی می‌کند.

جریان متجدد و به غلط البته تعبیر به نواندیشی و نوگرایی می‌شود، به یک مفهوم هرگز اینگونه نیست که نوگرایی یکسره مثبت باشد و تنها این آقایان هم نواندیش و نوگرا باشند.

جریان سوم یک جریان بینابین است. جریان سومی هم هست که در حوزه علمیه قم شکل گرفته، پیشینه قریب به پنجاه ساله دارد و از دهه بیست این جریان با ظهور مرحوم علامه طباطبایی آغاز شده و با ظهور امام عزیز و شاگردان این دو بزرگوار ظهور کرده است و مشخصه این جریان سوم آن است که در عین احترام و اعتنا و التزام به ذخایر فکری و علمی خودی و در عین اشراف به مواریث علمی خودی، آگاهی و علم به مواریث غنی و ارزشمند خودی اینگونه نیست که از نوگرایی و نواندیشیدن گریز داشته باشد. اینگونه نیست که به محض اینکه چیزی به دیگری و ملت دیگری و اندیشه دیگری، مکتب دیگری و حتی مذهب دیگری انتساب داشته باشد آن را یکسره باطل تلقی کند. توجه او به ماقال است و نه به من‌قال.

جریان اول و دوم توجهشان به من‌قال است. جریان سنتی متصلب می‌گوید که گفته است تا من بگویم درست است. اگر از نام‌آوران شناخته کسی چیزی نقل شد برای او سند است. جریان دوم هم اگر از یک غربی چیزی نقل شد خرسند است و رضایت می‌دهد.

جریان سوم به ماقال توجه دارد، مطلب چیست. در نتیجه در عین اینکه بصیرت تمام به مواریث غنی گرانبهای خودی دارد، به اندیشه‌ها، دیدگاه‌ها، مکتب‌ها و منظرهایی که در اقصا نقاط جهان پیدا شده است نیز چشمی دارد و در صدد بازپیرایش ذخایر خودی، نقادی مواریث خودی و اخذ گوهرهایی که در این اقیانوس عظیم و در این قله فرازمندی که بزرگان ذره ذره روی هم انباشته‌اند و پدید آورده‌اند، درصدد اخذ این گوهرهاست و اصطیات مرواریدهاست، اما در عین حال هم به افکار دیگران توجه دارد و هم در صدد نوآوری و ابداع است. ابداع حقیقی. فکر می‌کند که اندیشه دینی زاینده و پویاست، مطابق با شرایط پاسخگو است. هرگز نمی‌ایستد و کهنه نمی‌شود. این تلقی جریان سوم از اندیشه دینی است.

نکات بسیاری را ثبت کرده‌ام که به اختصار به بعضی از آنها اشاره می‌کنم، بیشتر می‌خواهم به نقاط ضعف و آفاتی که متوجه جریان دین‌شناختی متجدد و مستغرب است اشاره کرده باشم. در اینکه هم جریان اول و هم جریان سوم نیازمند به نقد و آسیب‌شناسی است. یعنی همین جریان سوم که به نظر ما جریان درستی است هم به مبانی و مبادی و ذخایر خودمان توجه دارد، هم از افکار دیگران آگاهی دارد و هم درصدد نوآوری و گشودن گره‌های کور است. این هم نیازمند به نقد و ارزیابی است.

اما جریان دوم امروز در جامعه ما و پیش از این مقطع در ایران در دنیای عرب و پیش‌تر از آن در دنیای غرب برای تدین و عقاید دینی مسئله‌آفرین بوده است.

جریان دین‌شناسی متجددانه و به اصطلاح دین‌پژوهی نوع دوم مبتلای به مشکلات روش‌شناختی، منطقی و محتوایی فراوانی است. یعنی این جریان از حیث روش مطالعه دین، روش مواجهه با دین، روش طرح دین و همچنین از نظر محتوا و مباحث و مسائلی که به نام دین سخن می‌گوید و مطرح می‌کند دچار یک سلسله آفات و آسیب‌هایی است.

یکی از آن آسیب‌ها این است که شفاف سخن نمی‌گوید و موضع نمی‌گیرد و نه‌تنها شفاف سخن نمی‌گوید که در محاورات و ادبیات فکری خود به شدت تعمد بر غش علمی دارد، بنا دارد که مبهم سخن بگوید و ابهام‌آفرینی می‌کند. خلط مبحث و علوم می‌کند. امروز دانش‌هایی که نوعاً دانش‌هایی جدیدی تلقی می‌شوند در حوزه مطالعات دینی ظهور کرده‌اند. از جمله آنهاست آنچه که به آن دین‌پژوهی به مفهوم عام که یک رشته است می‌توانیم اطلاق کنیم که شامل دانش‌های مختلفی می‌شود. دین‌پژوهی شامل هر گونه مطالعه در دین و درباره دین می‌شود. پژوهش در دین است یا پژوهش درباره دین است. در متن دین، از دین یا فراتر از دین یا درباره دین مطالعه می‌کند. مجموعه دانش‌هایی که رسالتشان این است می‌توانیم دین‌‌پژوهی و دین‌شناسی نامگذاری کنیم.

ولی همین دین‌پژوهی شامل شاخه‌های گوناگونی است. فلسفه دین یک شاخه آن است. فلسفه دین عبارت از دانش جوانی است که کمتر از دویست سال از عمر آن می‌گذرد که در دین مطالعه می‌کند، فراموضوعی، فرادینی، برون‌دینی، اما عقلانی. مطالعه فرادینی عقلانی در دین می‌شود فلسفه دین. فیلسوفانه دین را مورد مطالعه قرار می‌دهد و هیچ کاری با متن دین، و به اصطلاح ما کتاب و سنت ندارد. دین را مثل یک موضوع، همانطور که جامعه و تاریخ و حقوق و اقتصاد و هنر و علم را موضوع مطالعه قرار می‌دهند و از این رهگذر پدید می‌آید. فلسفه علم، یعنی آن مطالعه فیلسوفانه و عقلانی و برون‌موضوعی که موضوع آن علم است. فلسفه معرفت، معرفت‌شناسی و نظریه معرفت (Epistemology) یعنی اینکه معرفت موضوع مطالعه خودش قرار داده، فارغ از اینکه به چه چیزی برسد. فلسفه حقوق، حقوق یک دانش و رشته است و حقوق را موضوع مطالعه خودش قرار می‌دهد،‌ از بیرون حقوق و فلسفه‌ حقوق جزئی از علم حقوق نیست، فراتر از علم حقوق است. فلسفه اقتصاد، فلسفه سیاست، فلسفه هنر و سایر فلسفه‌های مضاف که به افزون بر بیست نوع می‌رسد. فلسفه دین هم از این سنخ است. پس مطالعه فراموضوعی و عقلانی درباره دین و نه در درون دین، مطالعه درون‌دینی نیست. شامل جامعه‌شناسی دین می‌شود، یعنی مطالعه عمل اجتماعی و فعل اجتماعی دین‌داران و معتقدان به دین. شامل روان‌شناسی دین می‌شود، یعنی مطالعه رفتار شخصی و تظاهرات‌ شخصی فرد دیندار. کنش و واکنش شخصی فرد دیندار. در جامعه‌شناسی دین کنش و واکنش جمعی دینداران مورد مطالعه قرار می‌گیرد، که این دو با جامعه‌شناسی دینی و روان‌شناسی دینی این دو فرق می‌کنند.

و مطالعه پدیدارشناسانه راجع به دین و مطالعه کارکردشناسانه دین و امثال اینجور مطالعات، مثلاً نظریه مارکس که می‌گوید دین افیون توده‌هاست یک نوع مطالعه جامعه‌شناختی درباره دین است.

راجع به منشأ دین، تعریف دین، قلمرو دین، اهداف دین، کارکرد دین و این قبیل مباحث را از منظر دانش‌های مختلف. مثلاً وقتی از منظر جامعه‌شناسی این مسائل را مطالعه می‌کنیم می‌شود جامعه‌شناسی دین. از پایگاه دانش روان‌شناسی مطالعه می‌کنیم می‌شود روان‌شناسی دین.

و مقوله جدیدی مصطلح شده با عنوان کلام جدید. کلام جدید البته چون دانش جدیدی است خیلی محل مطالعه و بحث است که تعریف آن چه می‌شود. بعضی گفته‌اند کلام جدید درواقع مسئله‌های کلام جدید است و دانش جدید نیست. مباحث نویی امروز در دنیا مطرح شده که باید دین را استنطاق کرد و به روش معبود کلامی برای آن پاسخ پیدا کرد، این می‌شود کلام جدید. بعضی کلام جدید را اینگونه تعریف کرده‌اند. مثلاً همین پلورالیسم دینی که یک مسئله فلسفه دین است اصالتاً به یک معنا جزء بحث‌های کلام جدید هم هست چون یک سئوال است که تعدد ادیان را چگونه توجیه می‌کنید؟ افرادی که پیرو ادیان مختلف هستند کدام حق‌اند؟ آیا حق و باطلی مطرح هست؟ این را هم در فلسفه دین می‌شود بحث کرد، آنجا که بحث می‌کنیم چرا ادیان متعدد می‌شوند. هم در کلام می‌شود بحث کرد، آنجا که از این زاویه می‌پرسیم که آیا تعدد ادیان اشکال دارد؟ رابطه پیروان ادیان مختلف چگونه باید باشد؟ این می‌شود بحث کلامی.

یک بار سئوال جدید و مسئله جدید نوپیداست که به کلام عرضه می‌کنیم و کلام غرض و غایت و موضوع آن عوض نشده، رسالت آن عوض نشده و هندسی معرفتی آن تغییر نکرده و روش مطالعاتی آن عوض نشده، کلام است. ولی مسئله‌ها جدید است. گاهی می‌گویند کلام جدید این است. بعضی می‌گویند کلام جدید دانش جدیدی است، اصولاً هندسه معرفتی آن عوض شده، ما دیگر نمی‌توانیم براساس پیش‌فرض‌های قبلی و پیش‌گمانه‌هایی که به صورت متعارف مطرح است و براساس مفروضات و اصول موضوعه قبلی و مبانی فلسفی قبلی بر آن اساس دین را مطالعه کنیم. هندسه معرفتی کلام تغییر کرده است و گاه می‌گویند هدف کلام هم عوض شده است. بعضی می‌گویند یک یا دو یا چند و من پنج وظیفه برای کلام قائل هستم که جایی هم به اینگونه ندیده‌ام.

یکی آن رسالتی است که کلام دارد و دفاع از دین است. رسالت کلام دفاع از دین است. بعضی می‌گویند اینگونه نیست که کلام حتماً از دین دفاع کند. ممکن است کسی متکلم باشد ولی متأله نباشد. اهل کلام باشد ولی معتقد نباشد و دین را همدلانه مورد مطالعه قرار ندهد. این هم یک تفسیر از کلام جدید است که این نزدیک می‌شود به تعریفی که ما از فلسفه دین داریم که نوع سوم از تعریف و دسته سوم اصلاً کلام جدید را همان فلسفه دین می‌داند.

اینکه عرض کردم بین فلسفه دین و کلام جدید و کلام و مجموعاً دین‌پژوهی تفاوت‌هایی هست با وجود اختلافاتی که در تعاریف وجود دارد، این را عرض می‌کنم، یکی از آفاتی که متوجه دین‌شناسی متجددانه است این است که بین علوم خلط می‌کنیم. الان کسانی را در ایران می‌شناسیم که اینها به متکلمان جدید، دین‌شناسان جدید، نواندیشان دینی، نوگرایان دینی شهرت یافته‌اند یا این نام را خودشان روی خودشان گذاشته‌اند و ظاهراً مدعی‌اند که متکلم‌اند و متکلمانه و متألهانه با دین مواجه می‌شوند. اما هرگز اینگونه نیست. اینها با دین فیلسوفانه مواجه می‌شوند، فیلسوفانه به این معنا که دغدغه دینی ندارند. فرض را بر این نگذاشتند که دین و آموزه‌ها و گزاره‌های دینی حق است، باید دفاع کرد، باید فهمید و کشف کرد، کشف‌شدنی است و دفاع‌کردنی است و ثابت است. مثل یک فیلسوف و فلسفه دین که به هرحال یک دانشی است اصالتاً ملحد و مؤسسین و بنیانگذاران اولیه این دانش از حدود دویست سال پیش در غرب دانشمندان ملحد بودند، هرچند موحدان و متألهان نام‌آور بسیاری هستند که فیلسوف دین تلقی می‌شوند، به مفهوم جدید آن به عنوان یک دانش مدون جدید و نوپیدا.

آقایان از موضع یک فردی که هیچگونه دغدغه‌ای نسبت به باورهای دینی ندارد و هیچگونه همدلی نسبت به گزاره‌ها و آموزه‌های دینی ندارد با دین مواجه می‌شوند ولی هرگز این را اعلام نمی‌کنند.

من مایل نیستم اسم ببرم ولی هستند کسانی که از پرنویس‌ترین دین‌پژوهان ده سال اخیر ایران هستند یا پرنویس‌ترین دین‌پژوه ده سال اخیر به حساب می‌آید ولی می‌توان سوگند یاد کرد که حتی یک مقاله متکلمانه در این ده سال نوشته است. تمام مقالاتی که می‌نویسد از موضع فلسفه دین است و نه کلام، اما مردم، جوان‌ها و دانشجویان به تصور اینکه این بحث‌ها کلامی است و یک آدم معتقد می‌نویسد و از پایگاه دین دارد سخن می‌گوید ولی رأی او با دیگر متکلمان متفاوت است، او هم متأله است، و متعبد و اهل نماز است اینجور آثار را مطالعه می‌کنند و این نوعی خیانت و غش علمی است.

وجه و آفت دومی که این جریان را فرا گرفته و درواقع ذاتی این جریان است که عرض کردیم دین‌شناسی از نوع دوم و دین‌شناسی متجددانه اصولاً یک دین‌شناسی وارداتی است. اساس این جریان دیگرگرایی است. اصولاً آنچرا که از فرای مرزها برسد مقدس و ارزشمند است و علمی است و قابل اعتناست، هرچه می‌خواهد باشد. هیچ‌کسی مخالف ترجمه افکار، فرهنگ‌ها، دیدگاه‌ها، نظریه‌ها و آثار نیست، و کسی نمی‌تواند مخالف باشد چون به طور قهری اتفاق خواهد افتاد.

دست‌کم ما مسلمانان و ما شیعیان و ایرانی‌ها همیشه تجربه خوبی در این زمینه داشتیم. در مقاطعی اتفاق افتاده که با فرهنگ‌های دیگر دادوستدهای کلان کرده‌ایم با فرهنگ‌ها و اندیشه‌های دیگر در سطح جهانی. آن زمانی که این سیستم‌های ارتباطی پیچیده و پیشرفته نبوده و تئوری دهکده جهانی مطرح نبوده، در یک شرایطی که از این سوی عالم به آن سوی عالم رفتن قریب به محال تلقی می‌شد، ما آن زمان‌ها دادوستدهای کلان فکری و فرهنگی کرده‌ایم و هاضمه نیرومند اندیشه دینی ما توانسته اندیشه‌ها را بگیرد، سره را از ناسره بازشناسد و هضم کند و تبدیل کند و حتی تغییر ماهیت بدهد. تجربه طولانیی داریم و آن بیان معروف مرحوم علامه طباطبایی که بنیانگذار نواندیشی اصیل دینی از ده بیست تاکنون است، ایشان راجع به فلسفه ما فرمودند وقتی مسئله‌های فلسفه از یونان، مصر، ایران و از جاهای دیگر به دنیای اسلام منتقل شد و ترجمه شد به بیش از دویست مسئله نمی‌رسید، اما مسلمانان تا افزون بر هفتصد مسئله و قاعده و اصل و مبحث توسعه دادند. این قدرت را فرهنگ و اندیشه ما دارد و نگران این قضیه نیستیم.

ولی بحث در این است که یک جریانی بخواهد بی‌اعلام و مزورانه و به صورت غش در عمل علمی و کار علمی دست به ترجمه بزند، بدون اینکه مردم بدانند و منکر هم حتی باشد.

یکی از دوستان می‌گفت که واحد ترجمه گاه کلمه است، یعنی مترجم واژه به واژه متن را ترجمه می‌کند و در اصطلاح ترجمه ما به آن ترجمه تحت‌اللفظی می‌‌گوییم. گاهی واحد ترجمه پاراگراف است، گاهی واحد ترجمه فصل و کتاب است. یک کسی یک مقاله را ترجمه می‌کند. گاهی هم ترجمه یک دستگاه فکری است، یعنی یک نفر یکباره دستگاه‌واره اندیشه را ترجمه می‌کند و به جامعه منتقل می‌کند و بومی می‌کند و از آن خود می‌کند. یعنی یک دستگاه فکری را به نام خودش مصادره می‌کند و در مملکت مطرح می‌کند. آنچه که در جامعه ما توسط دین‌پژوهی متجددانه دارد رخ می‌دهد، ترجمه اعلام‌ناشده، مکتوم‌المتن، تک‌ساحتی، یک‌سویه و دستگاه‌واره است. این کلماتی که عرض کردم همگی مضمون دارد.

یک‌سویه است یعنی فقط افکار آنها باید ترجمه شود. مترجمی که ده بیست کتاب ترجمه کرده یک بار نیامده یک کتاب خودی را هم ترجمه کند و بگوید خیلی خوب باید اندیشه‌ها تبادل شود پس یک بار هم ما اندیشه خود را منتقل کنیم.

تک‌ساحتی است یعنی یک سنخ از اندیشه‌ها را ترجمه می‌کند. مکتب‌های خاصی را گزینشی، فلان جریان فکری، جریان شکاک و نسبیت‌گرا، فلان تفکر، فلان مسلک یک‌باره به صورت گزینشی و تک‌ساحتی. اینکه افکار مختلف و ترجمه‌های مختلف بیاید اشکال ندارد و اهل فن با آن مواجه می‌شوند.

مکتوم‌المتن است، هیچ‌وقت به شما نمی‌گوید من از کدام کتاب گرفته‌ام. ده جلد کتاب نوشته ولی جایی ارجاع نمی‌دهد که این مطلب را از کجا گرفته‌ام.

دستگاه‌واره است، یعنی یکسره یک مجموعه فکر و یک دستگاه فکری را منتقل می‌کند.

طبعاً همه چیز تغییر می‌کند. مبانی معرفتی فرق می‌کند. روش مطالعه فرق می‌کند، غرض و غایت فرق می‌کند. اینکه ملاحظه می‌فرماید می‌گویند که هندسه معرفتی کلام عوض شده یا اینکه کلام هرگز رسالت دفاعی ندارد. ولی اینجا باید این نکته را در محضر شما عزیزان که طلبه و دانشجو هستید یادآوری بشویم و این احساس خطر و هشدار را اعلام کنیم، که متأسفانه این جریان امروز در حوزه‌های ما دارد جوانه می‌زند و ظهور می‌کند. اگر در محیط دانشگاه باشد و چهار تا دانشجو چیزی بگویند خیلی ساده می‌شود با آنها مواجه شد. بعد وقتی بنیان‌ها و چارچوب‌ها و معیارها را هم و منطق‌ها را هم ویران می‌کنند، شما هرچه می‌گویید، می‌گوید قرائت‌ها مختلف است، شما آنطور فهمیدید. وقتی منطق را هم ویران می‌کند به این صورت می‌شود. آیا هر کسی صاحب قرائت است و هر کسی حق قرائت دارد؟ کدام قرائت؟‌ قرائت یعنی چه؟ دو تفاوت و دو مورد و یک قضیه می‌شود آیا نتیجه کلی از آن گرفت و مغالطات اینچنینی.

الان به نظر من بزرگترین تهدید در ایران و فراتر از ایران در جهان اسلام، ظهور و پویش بالنده و متأسفانه فزاینده این جریان دین‌شناسی متجددانه است که این کمابیش به بعضی حوزه‌ها هم راه پیدا می‌کند. گاهی بعضی طلبه‌ها مطالبی را می‌نویسند و می‌گویند که انسان به شگفت می‌آید.

من مشهد رفتم چندی پیش، گفتند یک جمعی از طلبه‌های محقق هستند شما هم می‌آیید یک جلسه‌ای با هم داشته باشیم، گفتم خیلی خوب است، منتها آن روز خیلی خسته بودم و عصری متوجه شدم که از خستگی نمی‌توانم حضور پیدا کنم، پیغام دادم که این مشکل را دارم و اجازه بدهید یک وقت دیگر که آمدم. بعد یک کسی آمد و گفت خوب شد که شما نپذیرفتید برای اینکه آن آقایان که معمم و طلبه‌اند و صاحب مقاله‌‌اند و مجله منتشر می‌کنند اصلاً به هیچ چیز پایبند نیستند، گفتند آنچه که شما می‌گویید ضروری دین از نظر آنها متزلزل است و زیر سئوال رفته است. بعد با یکی از دوستان برخوردم، گفت من با جمع یک بار بحث کردم و دیدم که روی مسائل خیلی اساسی، مثلاً فرض کنید نبوت عامه سئوال دارند که چه کسی گفته است که هر جامعه‌ای باید نبی داشته باشد. می‌گفت من هرچه خواستم با آنها بحث کنم دیدم اصلاً اصول موضوعی بین ما و آنها نیست که بگوییم تا اینجا با هم توافق داریم و از اینجا به بعد را بحث کنیم.

نگرانی اساسی ما این است و بدتر از همه اینکه این مباحث در پوشش و پناه جریان‌های سیاسی مطرح می‌شود. و لذا شما تا چیزی می‌گویید می‌گویند راستی یا چپی؟ تا یک کسی چیزی می‌گوید، هرچه بی‌ربط و یاوه سریع به یک جریان سیاسی پناه می‌برد. در آن صورت دیگر روزنامه در اختیارش هست، مجله هم در اختیارش هست، امنیت هم پیدا می‌کند و از او پشتیبانی هم می‌شود و امکانات هم فراهم است.

این نگرانی اساسی است که باید به آن توجه کرد. انشاءالله خدا توفیق بدهد که جلساتی از این دست همچنان در تهران دائر کنیم و در خدمت دوستان طلبه و دانشجو باشیم، و تجربه‌‌ای بوده که در قم توسط پژوهشگاه انجام پذیرفته و به حمد الله موفق بوده، در مشهد، در اصفهان و در جاهای مختلف و تهران که بیش از همه محل هجمه است و بیش از همه هم نیازمند است و شما انشاءالله با حضورتان مدد کنید و اساتید بزرگواری مثل استاد عزیزمان، فیلسوف به معنای دقیق و صحیح و منصفانه و عالمانه و واقعی کلمه، فیلسوف نواندیش، پیشگام و حکیم بصیر، فیلسوف شجاعت و غیرت، حضرت آیت‌الله استاد مصباح یزدی، مدد کنند با حضورشان و تشویق ما بتوانیم این جلسات را انشاءالله پربار و پرشور اداره کنیم، بلکه اندکی از تکلیف عظیمی که بر دوش ماست انشاءالله ادا شود. ما از محضر استاد عزیز سپاسگزاریم که از سر تفقد و محبت دعوت ما را پذیرفتند با وجود اینکه بسیار مشغله دارند. ولی تشریف آوردند. ایشان هم قصد قربت کردند و هم خدا مدد کرده است. در غربت اسلام و مظلومیت ولایت و در شرایط جنگ احزاب پیچیده و در زیر شلاق‌های خشونت پیچیده و پنهان، شهامت و غیرتی می‌خواهد که انسان سینه سپر کند و به میدان بیاید و از دین و غربت دین و مظلومیت ولایت دفاع کند. خداوند متعال سایه ایشان مستدام بدارد و ما را دهه‌ها از محضر پرفیضشان بهره‌مند بدارد انشاءالله.

یادگار علامه طباطبایی و جایگزین استاد علامه شهید مطهری هستند و به هرحال نادره دوران هستند. ما معادل و مشابه ایشان را متأسفانه نداریم و اگر داشته باشیم شاید یکی دو مصداق دیگر باشد. من از اینکه در محضر ایشان گستاخی می‌کنم پوزش می‌طلبم، ایکاش در غیاب ایشان بود تا می‌توانستیم حرف دلمان را مطرح کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید