امروزه مهمترین مسؤولیت روحانیت، جلب قلوب است.

امروزه مهمترین مسؤولیت روحانیت، جلب قلوب است.

یادواره ۵۸۰ شهید روحانی پایتخت صبح امروز با حضور جمع کثیری از فرماندهان و مسؤولان، طلاب علمیه شهر تهران و خانواده معظم شهدا در حرم امام خمینی(ره) برگزار شد.

آیت الله علی اکبر رشاد رییس شورای حوزه های علمیه استان تهران در این مراسم ضمن تجلیل از مقام شامخ شهدا و امام راحل و تبریک پیشاپیش عید مبعث گفت: پیامبر ما عقل کل و اشرف موجودات بعد خدا بود ولی جلویش می‌ایستادند و می‌گفتند تو جن‌زده و دیوانه‌ای و سرش خاکستر می‌ریختند. پس رفتار جاهلانه در جامعه هم نیازمند رفتاری شبیه رفتار پیامبر با جاهلان است. پس مبادا به دلیل اینکه با وجود رفتار جاهلانه لباس از تن بکنیم و عمامه بر داریم چرا که این عمامه کفن ماست. اگر هم اهانتی شود آدم پاداشش را می‌گیرد و نگران کننده است اگر طلاب بخاطر این معدود جهالت‌ها از این لباس دور شود.

آیت الله رشاد ابراز کرد: امام با معنویت قلوب میلیون‌ها جوان را تصاحب کرد و این باعث شد این راه طی شود و باید از امام الگو گرفت. آیت الله خامنه‌ای هم ذوفنون هستند و معنویت و تقوا و ساده زیستی ایشان سبب جلب جوانان است و ما باید از امامین انقلاب درس بگیریم.

آیت الله رشاد با بیان اینکه مهمترین مسؤولیت روحانیت، جلب قلوب است افزود: امروز روحانیت وظیفه سنگینی دارند و مهمترین مسؤولیت آنها جلب قلوب است. تبارنامه خونین این قبیله کجاست؟ که در کران شهیدی دگر بیفزاید؟ خوشامد عرض می‌کنیم به حضرات آیات و حجج اسلام و طلاب عزیز در این محضر منور که به نور امام شهیدان منور است و محفل و مجلسی که به یاد و نام مبارک شهدای عزیز‌ و بزرگ روحانیت که هم عالم بودند هم شهید شدند؛ خداوند این رویداد را دوست می‌دارد که آنان که قلمشان افضل است در زمره شهدا هم هستند.

وی گفت: از نهادهای گوناگون خصوصا سپاه مجاهد و خوشنام تهران و روحانیون و فرماندهان آن و حوزه علمیه پایتخت که مساعدت موثری داشتند باید تقدیر کنیم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: در حضور امام و ارواح مطهر شهدا به میثاق نشستیم که بعد از دهه‌ها عرض کنیم ما درماندگان و جاماندگان التماس شفاعت و دستگیری و مساعدت کنیم برای طی مسیری که آن‌ها گشودند و از امام بخواهیم که ما را یاری کنند تا این بار سنگینی که بر دوشمان است را به مقصد برسانیم.

آیت رشاد ادامه داد: تاریخ شیعه از شهدای فضیلت و علم زیاد است و راهبران دینی همه مستعد شهادت هستند. اگر تاریخ به دقت ملاحظه شود این انگاره اثبات می‌شود که پیشگامان شهادت و پیشاهنگان ایثار عموما و غالبا از راهبران دینی بودند و روحانیت شهادت را از فضائل تلقی می‌کنند آن سان که مبدا علم باب مدینه علم نبی با همه فضائل که با همه آنها در قله بود اعم از معنویت و تقوا و مردمداری و جهاد و همه ارزش‌ها برای همه ارزش‌ها او نماد بود اما تنها زمانی شهادت را چشید گفت فزت و رب الکعبه.

وی بیان کرد: روحانیت سینه چاک شهادت است و همواره آماده پذیرش گلوله ستمگران و طاقیان و مفسدیدن است. قطعه قطعه تاریخ زمان گواهی این ادعاست و هم اکنون در همه عرصه ها که شهید می‌طلبید طلاب در صف مقدم حاضر شدند و عملا شهادت را به آغوش گرفتند.

رئیس شورای حوزه‌های علمیه استان تهران اضافه کرد: در هر دوره ای به تناسب، روحانیت مسئولیت و اولویتی دارد، امروز روحانیت مهمترین مسوولیتش جلب قلوب است، با وساطت برای آشتی مردم با خداست و رسالت کنونی روحانیت این است که بین بندگان خدا و پروردگار آن‌ها آشتی برقرار کند.

آیت الله رشاد تصریح کرد: تکلیف ما و شما طلاب در حدیثی که می‌گویم مشخص شده. پیامبر اعظم فرمودند: آیا می‌خواهید خبر بدهم از گروهی که در زمره پیامبران و شهدا نیستند اما انبیا و شهدا غبطه حال آن‌ها را می‌خورند؟ انبیا بخاطر آن منزلتی که در کنار خدا دارند به حال آن‌ها رشک می‌برند. که اهل منبر نورند حتی در قیامت. بگویید این افراد کسانی هستند که بندگان خدا را محبوب خدا و خدا را محبوب بندگان می‌کنند و بر زمین گام می‌گذارند خیرخواهانه.

وی ادامه داد: از پیامبر پرسیدند چگونه است که خدا بندگان را دوست داشته باشد؟ حضرت فرمود امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند با محوریت حب خدا و به سبک شیفته‌سازی عباد به ساحت الهی و با ترویج محبت خدا. اگر امر و نهی می‌کنند به سبک حبی و عاشقانه این کار را انجام می‌دهند.

رئیس شورای حوزه‌های علمیه استان تهران عنوان کرد: مردم را به حب خدا دعوت می‌کنند و وقتی مردم مطیع خدا شدند خداوند آن‌ها را دوست خواهد داشت. خطا نکنیم، عالیترین مقام انسان مقام عبداللهی است و آنگاهی که انسان عبدالله می‌شود به مراتب آن خلیفه‌الله می‌شود و خلیفه الله امری تشکیکی است و مراتب آن تابع مراحل عبدیت است.

وی خاطرنشان کرد: خداوند متعال خلائف خود را دوست دارد و اگر مردم را به عبادت خدا بخواهیم آن‌ها را به اصل خود نزدیک کرده‌ایم. ماموریت امروز و حوزه علمیه بسیار بسیار سنگین است. اگر از من سوال شود که الان کار روحانیت سخت است یا دوران جنگ و پیش از پیروزی انقلاب که زندان و دخمه و درد و شلاق و شکنجه بود و روحانیت در گوشه زندان‌ها زیر شکنجه سخت، می‌گویم اکنون. پدید آوردن پلی میان خدا و عباد خدا با سبک و روند حبی بسیار کار سختی است.

انفجار نور، تعبیر زیبای امام خمینی(ره) نشان از نورانیت این نهضت دارد.

انفجار نور، تعبیر زیبای امام خمینی(ره) نشان از نورانیت این نهضت دارد.

انفجار نور، تعبیر زیبایی از امام خمینی(ره) در مورد انقلاب اسلامی بود

رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران گفت: انفجار نور، تعبیر زیبایی از امام خمینی(ره) در مورد انقلاب اسلامی بود و نشان از نورانیت این نهضت دارد.

آیت الله علی اکبر رشاد در جمع طلاب در یک هزار و صد و بیست و ششمین جلسه درس خارج با گرامیداشت آغاز دهه فجر اظهار داشت:دهه نورانی فجر را گرامی می‌داریم، واژه دهه فجر از گفتمان امام اخذ شد و از ابتکارات ایشان بود.

وی بیان کرد:امام خمینی(ره)، انقلاب را انفجار نور تعبیر کردند، ایشان با اینکه فقیه بود و اصول خاصی همچون فقها داشت، اما در عین حال اینکه فیلسوف و عارفی بود که ادبیات خودرا  دارد و یک رهبر مردمی و توده ای و در متن جمعه به شمار می‌رفت و به زبان مردم با سادگی و روان، سخن می‌گفت.

رئیس مؤسسه آموزش عالی حوزو‌ی‌ امام رضا(ع) عنوان کرد:ایشان در کنار این ویژگی‌ها، در عین حال نیز ادیب و شاعری زبردست بود و اشعار قوی دارد و البته شعر متاخر ایشان شعر عرفانی بود که بعد از انقلاب در سال 68 گفتند و در مجموعه‌ای نیز نگارش شد.

وی تصریح کرد: این شعری است که به اشعار حافظ نزدیک‌تر است، بنده توفیق داشتم دیوران حضرت امام را تدوین کرده‌ام در مقدمه آن ادوار ادبیات امام را توضیح داده‌ام .

آیت‌الله رشاد خاطرنشان کرد:ایشان، به رسم عادت، در لا به لای روزنامه ها و گزارش‌های محرمانه‌شان، اشعاری را با خط زیبا می‌نوشته‌اند و در شعر، ادبیات خاص خودشان را داشتند و در این زمینه صاحب سبک بودند.

وی گفت:بنیانگذار انقلاب اسلامی حتی در بیانیه‌هایشان نیز چنین سبک و قلمی به روز داشتند که تاثیر بسیار زیادی در جامعه داشت و ملت ایران را با نهضت ایشان همراه ساخت.

مؤسس و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود:تعبیر انفجار نور در اقع ترکیب زیبایی بود که ایشان در مورد انقلاب اسلامی به کار گرفت.

وی بیان کرد:گرامی می داریم این ایام را و به روح پرفتوح این مرد عظیم تاریخ ساز تبریک می گوییم و خدا را شکر می‌کنیم که میراث او توسط فرزندانش حفظ شد و از محضر خلف صالح ایشان یعنی رهبر انقلاب که فردی شجاع و پرنبوغ و هوشمند و قدرتمند و در عین حال مظلومند بهره می‌گیریم.

آیت‌الله رشاد عنوان کرد:همچنین این ایام را به همه ملت و مستضعفین جهان و نیروهای مقاومت تبریک عرض می‌کنیم و یاد و خاطرات شهدا و رهروان این نهضت را زنده نگه می‌داریم.

وی با اشاره به مقاصد شریعت تصریح کرد: یکی از رسالت‌های دین، حفظ بشریت است و اسلام می خواهد در خاندان نیز نسب را حفظ کند.

تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) اظهار داشت: بلایی که بر سر کشورهای توسعه یافته آمده این است که نسب در این کشورها گم می شود و از این رو خانواده‌های تک والدینی را می پذیرند.

وی گفت: این رویه، برگشت به دوران جاهلیت است، چرا که نَسب قداست دارد و باید حفظ شود خدای متعال در چند مورد در گفتگو با پیامبر(ص) به این مساله اشاره دارد.

آیت‌الله رشاد افزود:گم شدن نسب در جوامع پیشرفته و غربی فاجعه است و زمینه فروپاشی خانواده ها را به وجود اورده است.

وی تصریح کرد:شکل گیری نهاد خانواده از مقاصد شریعت است تا اصل و نسب حفظ شود، در دنیایی که بسیاری از حیوانات خانواده دارند و این حریم را حفظ می کنند، برخی از انسانها حاضر به حفظ نسب و حریم خانواده نیستند و برخلاف فطرت خویش حرکت می‌کنند.

کاروانسراسنگی(خاطرات انقلابی آیت الله رشاد)

کاروانسراسنگی(خاطرات انقلابی آیت الله رشاد)

خاطرات سال 1356 شهر قدس
به روایت: سردار علی حمیدی نیا از همراهان آیت الله علی اکبر رشاد

در کوچه مسجد سنگی خیابان ری تهران، آیت الله علی اکبر رشاد در منزل حاجی مانیان که حیاط بزرگی داشت سخنرانی داشتند، پس از شهادت آیت الله حاج‌آقا مصطفی خمینی (ره) این مراسم اولین مجلسی بود که در بزرگداشت شهادت حاج‌آقا مصطفی در منزل آقای حاجی مانیان برگزار می شد و جمعیت زیادی نیز شرکت می کردند که آیت الله رشاد نیز سخنرانی ‌داشتند. سخنرانی ایشان سیاسی و شامل تعرض به شاه و تجلیل از حضرت امام (ره) بود. شاید این حادثه از نادرحادثه هایی بود که پس از قیام پانزده خرداد در آن از امام رسما و علنا تجلیل می‌شد. بعد از سخنرانی ایشان داریوش فروهر صحبت کرد و موضوع سخنرانی ایشان هم بحث غارت انرژی ایران توسط امریکا بود. جلسه که در این منزل پایان یافت مقرر شد روز عید قربان هم مجلس دیگری برگزار شود ولی ساواک با برگزاری جلسه در تهران مخالفت کرد. مسولین برگزار کننده تصمیم گرفتند که این مراسم در روز عید قربان در شهرک کاروانسرای سنگی کرج (شهر قدس فعلی) در محلی به نام باغ گلزار برگزار شود. روز عید غدیر به اتفاق آقای رشاد، مرحوم آقای محمد متدین (برادر خانم حاج آقا بهرام حمیدی نیا) و آقای علیمحمد وحیدی کمال که هر دو از فعالان سیاسی و انقلابیون بودند با خودروی پیکان اینجانب (علی حمیدی‌نیا) حدودا ساعت سه بعدازظهر به طرف کرج و به سمت کاروانسراسنگی حرکت کردیم.
من عادت داشتم تند رانندگی می‌کردم محمد متدین که از انقلابیون دو آتشه بود مدام می‌گفت علی آقا کمی آرام تر رانندگی کنید احتمال خطر وجود دارد. به کاروانسرا سنگی رسیدیم؛ باغ گلزار در انتهای کوچه بود حدودا 500 متر طول کوچه با عرض ۶ متر بود. مجلس با نظم خاصی برگزار می‌شد. قبل از ورودی کوچه زمین بازی بود برای پارک خودرو و یا به این موضوع اختصاص داده شده بود خودروی ما را به پارکینگ هدایت کردند. ماشین را پارک کردیم و از ماشین پیاده شدیم. طول مسیر کوچه را طی کردیم تا در انتهای کوچه به باغ گلزار برسیم؛ وقتی وارد باغ شدیم یک خانم بی حجاب همراه یک نفر مرد کرواتی با کت و شلوار در محوطه باغ قدم میزدند من به حاج آقا رشاد گفتم اینها احتمالا ساواکی هستند ایشان گفتند این ها معمولاً در این گونه جلسات حضور پیدا می‌کنند.
در حال صحبت داشتیم محیط باغ را برانداز می کردیم ما را به یک اطاق راهنمایی کردند که حدود سه متر مربع بود، و در انتهای آن عکس یک و نیم در دو متره قدی دکتر مصدق قاب گرفته شده بود و به دیوار تکیه داده بودند افرادی از جمله مهدی بازرگان، داریوش فروهر، شاپور بختیار، حاج آقای مانیان که از معتمدین بازار تهران بود و چهره‌های شناخته ای از طیفهای مختلف سیاسی و انقلابی در سالن حضور داشتند. پس از خیر مقدم گویی مهندس بازرگان و پذیرایی از آیت الله رشاد، حاج ماونیان خطاب به حاج آقای رشاد گفتند: پس از اتمام سخنرانی شما، از ساواک با منزل ما تماس گرفته و گفتند نوار سخنرانی آقای رشاد را بفرستید. من با اجازه شما نوارهای سخنرانی را برای ساواک فرستادم. با این دید که کسی که بر روی منبر سخنرانی می کند دیگر برای ارائه آن سخنرانی مشکلی نخواهد داشت لذا همه نوارهای سخنرانی شما را به ساواک فرستادم؛ همزمان خادمان مجلس داشتند محل سخنرانی و وسایل پذیرایی را آماده می‌کردند محل اجتماعات تعداد دو باب سالن بود که سراسر آن صندلیهای ارج چیده شده بود؛ در یک سالن آقایان و سالن دیگر خانم ها مستقر می شدند ؛ جمعیت کثیری نیز در محیط باغ هم تجمع کرده بودند. حدوداً تعداد جمعیت به ۲۰۰۰ نفر می رسید شاید هم بیشتر؛ اکثراً بازاری بودند، شخصیت های سیاسی برجسته و احیانا افراد بازاری متمول با ماشین های مدل بالا مثل بنز و… بودند؛ در جلوی ورودی سالن ها میز بزرگی گذاشته بودند؛ درب ورودی سالن ها همانند ورودی درب منزل بود مهمانان با خوشحالی عید قربان را به یکدیگر تبریک می گفتند و احوال پرسی می کردند به دلیل عید قربان و پیروزی های امام خمینی و وحدت مردم در اطاعت از اوامر رهبر کبیر انقلاب خلاصه همه این روز را یک روز به یاد ماندنی تلقی می کردند. مهمان ها بر روی صندلی داخل سالن ها استقرار پیدا کردند؛ سخنران با استقبال خوب مهمانان مواجه شده و مجری برنامه در پشت تریبون قرار گرفت؛ ضمن عرض تبریک عید قربان و تشکر بابت حضور گسترده و استقبال خوب مردم تقاضا نمود که سخنران جهت ارائه مطالب خود در پشت تریبون قرار گیرد آیت الله رشاد در پشت تریبون قرار گرفت؛ مقدمه چینی دینی موضوع اصلی سخنرانی ایشان بود؛ داستان حضرت ابراهیم و شکستن بت و گذاردن تبر بر روی بت بزرگ را تعریف کردند. همینطور سخنرانی ادامه پیدا می‌کرد مرتب به مهمانان جدیدی وارد مجلس می شدند آقای فروهر و حاج آقا ماونیان و بنده حمزه حمیدی نیا در جلو سالن ها ضمن راهنمایی مهمانان در ایجاد نظم مجلس تلاش می‌کردیم حدوداً وسطهای سخنرانی بود که صدای جاوید شاه سمت کوچه به گوش می رسید من به فروهر گفتم که آقا طرفداران شاه و سلطنت‌طلب‌ها دارند میان فروهر گفت جناب حمیدی نیا اینها دانشجویان هستند دارند میان جلسه می‌گفتم آقای فروهر شعار دانشجو مرگ بر شاه است نه جاوید شاه هر چه زمان می گذشت صدای جمعیت جاوید شاه نزدیک تر و پر ابهت تر می شد خلاصه به نتیجه رسیدیم که طرفداران شاه دارند به باغ و به مجلس حمله می‌کنند درب ورودی باغ درب گاراژی بود مقداری کیسه سیمان و تیر چوبی بر پشت در گذاشتم تا نتوانند در برابر بشکنند خلاصه با صدای جاوید شاه گویان زدن درب باغ را شکستند و وارد باغ شدند فرماندهان این ها با بیسیم و افراد در بازوی چپ خود یک پارچه قرمز رنگ که روی آن نوشته شده بود رستاخیز به‌عنوان بازوبند بر بازوی خود بسته و یک عدد چوب خراطی شده به شکل دسته کلنگ با بند محکم بر مچ دست بسته بودند تا درب باغ شکسته شد فروهر رفت جلو گفت خوش آمدید بفرمایید اولین دسته کلنگ بر روی سر فروهر فرود آمد و خون جاری شد فرمانده شاه دوستان با صدای بلند گفت بزنیدشان حاج ماونیان پرید رفت بالای در رفت با سنگ زدند مانند گنجشک از درخت افتاد پایین هنوز این درگیری در محوطه باغ است یعنی هنوز وارد سالن ها نشده اند همچنان سخنران دارد سخنرانی می‌کند افراد جلوی درب سالن مانع از ورود ضد انقلاب ها به داخل سالن ها به خصوص سالنمدیران می شدن مردم با دست خالی ولی ضد انقلاب مجهز و نظامی ملبس به لباس شخصی و دارای فرماندهی از قبل تمرین نموده و توجیه شده اند.
مقاومت درب ورودی به سالن شکسته شد و وارد سالن شدند از همان اول سالن مردم را وحشیانه کتک می‌زدند مردم همه سعی بر فرار داشتندتا اینکه سخنران حاج آقای رشاد اعلام کردند مردم از خود دفاع کنید سلاح ضد انقلاب شما و سلاح مردم صندلیهای فلزی ارج بود زد و خورد ادامه پیدا کرد تا اینکه رسید به سخنران و گفتند محور جلسه این شخص سخنران است حاجی را مفصل کتک زدند من با تعدادی از دوستان رفته بودیم بالای پشت بام با سنگ اینها را می زدیم تا اینکه همه پا به فرار کردند و دستگیر شدند دکتر فروهر در حالی که سر شکسته بود و دستمال کاغذی روی زخمش گذاشته بود در کوچه حرکت می‌کرد و به حدی کتک خورد بود تعادل خود را از دست داده بود صدا میزد پاسگاه کجاست باز هم کتک می‌خورد و یکی از مهمانان آمد زیر بغل فروهر را گرفت ضد انقلاب تا تا خورد او را زیر کتک گرفت به حدی که غش کردند حاج آقای رشاد هم انقدر کتک خورده بود تمام بدنش خورد در کوچه حرکت می کرد ضد انقلاب و شاهد به ایشان گفتند فرار کنی منظور آنان این بود که ایشان فرار کند و حمله کنند کتکش بزنند ایشان فرار نکرد طول کوچه حدوداً ۵۰۰ متر بود همه خودرو با پیروزی از کوچه پارک شده بودند در این مسیر افراد از دست رستاخیزی آن کتک می‌خوردند حاج آقای رشاد آمده بودند تهران منزل و از منزل خارج شده رفته بودند فروهر رفته بود پاسگاه ژاندارمری کاروانسرا سنگی شکایت‌کند آنجا هم ایشان را مفصل کتک زده بودند ایشان رفت بیمارستان بستری شد از بیمارستان اعلام کرد من پس از ترخیص از بیمارستان بر علیه رستاخیز ها شکایت خواهم کرد مردم شرکت کننده در مجلس سخنرانی رفتن در سمت جنوب شرقی فاصله ۵۰۰ متری باغ تجمع کردند و رستاخیزی ها هم در یک طرف آنها حالت تهاجم با علامت رستاخیز و چوب خراطی شده در دست مردم عادی هم حالت دفاعی به خود گرفته‌اند صحنه کربلا را تداعی می‌کند و هر دو طرف از هم می‌ترسیدند رستاخیز ای ها جرات پیدا کردند با هجوم به صفوف مردم زد و خورد شروع شد در این درگیری دست‌ها و پاها شکستشاید چشم ها در می آمد وقتی مردم متفرق شدند ارتش نیرو آورد و جایگزین رستاخیزی ها شد فرماندهی نظامیها اعلام کرد هر کس می‌خواهد ماشین خود را ببرد ببرد مردم هجوم آوردن به پارکینگ خودرو ها با تعجب دیدیم تمام ماشین ها راداغون کرده اند کاپوت ها صندوق عقب سقف ماشین و آیینه شیشه ها خورد شده تمام محتوای ماشین ها را خالی کرده بود ضبط رادیو نوار برده بودند از هر ماشین یک تا دو تا لاستیک پنچر کرده بودند تمامی خودروها با حالت ۵ روی رینگ حرکت کردند و از منطقه خارج شدند ماشین من دو تا لاستیکش را پنچر کرده بودند اتفاقاً من دو حلقه لاستیک در صندوق عقب داشتم آمدم جاده کرج لاستیک ها را عوض کردم و حرکت کردم یک افسر راهنمایی و رانندگی با موتور می‌رفت گفت پا خوب خوردید با ماشین گذاشتم دنبالش و فرار کرد و من چون حاج آقای رشاد را پس از درگیری ندیده بودم احتمال می دادم که کشته شده باشد (بعضی بین درگیر گفتند آقای رشاد کشته شد) یعنی درگیری در این حد شدید بود وقتی رسیدن به کوچه خودمان شروع کردم با صدای بلند شاه را فحش دادن صدای من حاج آقای رشاد بزرگ از منزل شنید بودند از منزل آمد بیرون فحش این ده ساکت باش گفتم از حاج علی اکبر خبری نیست ایشان گفتند علی اکبر آمد و رفتن خیالم راحت شد علی محمد و حیدی کمال تعدادی از دوستان ما در جلسه کاروانسرا سنگی حضور داشتند به محض پایان درگیری با عجله آمده بودند به تهران منزل حاج آقا رشاد تمام کتب ممنوعه از نظر ساواک و غیره را داخل گونی ریخته از منزل خارج کرده بودند ساعت ۴ صبح ساواکیها ریخته بودند منزل آقای رشاد خودشان را ات معرفی کرده بودند و می خواستند با کفش وارد اتاق شوند خواهرزاده‌ام مانع از ورود با کفش شده آنها اظهار کرده بودند ما هم نماز می‌خوانیم و سید هستیم پس از بررسی کتابخانه ای چگونه کتابی مبنی بر ضد رژیم به دست نیاوردند فروهر
پس از ترخیص فروهر از بیمارستان به اتفاق حاج آقای رشاد بزرگ پدر آیت الله رشاد و خود ایشان و بنده رفتیم به عیادت فروهر مقداری هم تودماغی صحبت می‌کرد گفت جناب رشاد وقتی مرا در باغ و کوچه باغ کتکم می‌زدند منو به نام صدا می‌کردند و فحش زن و بچه می‌دادند.
فردای روز حمله رستاخیزی ها و کتک زدن مردم در کاروانسرا سنگی روزنامه رستاخیز نوشته عده‌ای در کاروانسرا سنگی جمع شده بودند و تکا کولا می‌خوردند کارگران مومن و زحمتکش رفته آنها را زدن و متفرق کردند.
بعداً مشخص شد کارگران مومن و زحمتکش پرسنل ژاندارمری ستاد تشکیلات تهران بودند با انجام هماهنگی و آموزش و به قول ما رزمایشی به فرماندهی ساواک این مأموریت را اجرا نمودند.

کاخ جوانان! و خاطرات شکل گیری کانون های جوانان در تهران

کاخ جوانان! و خاطرات شکل گیری کانون های جوانان در تهران

از سیاست های رژیم شاهنشاهی این بود که طبقات مختلف جوانان را به سلسله اموری مشغول کند؛ از توسعه مراکز فساد گرفته تا توسعه شراب فروشی ها و می کده ها. از دسترسی به مواد مخدر گرفته که یکی از محورهای اصلی توسعه و توزیع مواد مخدر ایران خواهرشاه(اشرف) بود تا ظاهراً تبلیغ ورزش. مراکزی که سلسله فعالیت‌های هنری سالم و ناسالم انجام می‌شد و بعضی فعالیت‌های فرهنگی به عنوان کاخ جوانان شکل گرفت. به لحاظ روانی هم یک جور به جوانان القا می کردند که درست است شاه در کاخ زندگی می کند ولی شما هم کاخ دارید! در منطقه غرب تهران نرسیده به میدان راه آهن، یک کاخ جوانان بود؛ در سمت خیابان اتابکی آن زمان، پشت امامزاده حسن(ع) اواخر خیابان قزوین یک کاخ جوانان دیگری بود. در خیابان فلاح (ابوذر فعلی) کاخ جوانان دیگری وجود داشت. در هر نقطه از تهران جایی را درست کرده بودند که البته نسبت به آن زمان اماکن تمیز و پر امکاناتی هم بودند. از رقص و آواز، فعالیت های فرهنگی و هنری، در آمیختگی دختر و پسر از این مسائل استفاده می‌کردند و جوانان را به این مراکز جذب می‌کردند. اما آرام‌آرام در آستانه پیروزی انقلاب که فضا قدری بازتر شده بود به نحوی جوانان را ترغیب کردیم که وارد این مراکز بشوند و فعالیت‌های جدیدی را شروع کنند. از جمله در بعضی از این مراکز تئاترهایی را اجرا کردیم. بعضی از جوانان بودند که مختصر سررشته ای در این زمینه داشتند از جمله مرحوم فرج الله سلحشور که از بچه های خیابان ۱۳ متری حاجیان و ۳۰ متری جی و از بچه های مسجد جوادالائمه – مسجد بسیار کوچکی بود و حاج شیخ غلامرضا مطلبی از دوستان قدیم ما امام جماعت آنجا بود- اما در عین حال آقای سلحشور ارتباطی هم با بچه های جنوب غرب تهران داشت. مرحوم سلحشور آن زمان ذوق هنری خوبی داشت و تئاتری با نام “حُر” ساخت و مکرراً در همان کاخ جوانانی که نزدیک میدان راه‌آهن بود آن را اجرا کرد و این سبب شد که هم خودش به عنوان حُر لقب گرفت و تا مدتی به ایشان به جای سلحشور می گفتند حر! و هم آن کاخ جوانان به اسم کانون حُر نامیده شد. یعنی کاخ را به نام کانون فرهنگی حُر نامگذاری کردند. البته ظاهراً بعدها کانون حر تخریب شد چون اتوبان‌های بزرگی در آن مسیر احداث شد و به نظر می‌رسد که کلاً از بین رفت! یکی دیگر از این ها کاخی بود که در خیابان فلاح سابق (ابوذر فعلی) قرار داشت آنجا را نیز ما به عنوان کانون فرهنگی ابوذر نامگذاری کردیم. خوب اینها مراکز فعالیت های فرهنگی بودند و جوانان اوایل انقلاب آنجا جمع می شدند و حساسیتی هم به وجود آورده بود. گروه‌های چپ و مارکسیست اهتمام داشتند تا بتوانند این مراکز را در اختیار بگیرند. پشت امامزاده حسن(ع) کاخ دیگری بود که آنجا را تحت عنوان کانون فرهنگی میثم نامگذاری کردیم. بالاتر به سمت هاشمی کاخ دیگری بود که تحت عنوان کانون فرهنگی سلمان نامگذاری کردیم. ما این چهار کاخ که تقریبا غرب تهران را پوشش می داد، تحت نظر گرفتیم و فعالیت های هنری، کلاس‌های طلبگی، درس اخلاق، مباحث نهج البلاغه، تفسیر، سخنرانی و امثال اینها را درکانون ها برگزار می‌کردیم. فعال ترین این ها البته کانون ابوذر بود که هم نزدیک محل ما بود و هم جوانان بیشتری در آن منطقه بودند. مجموعاً همین مراکز بسیار بسیار منشا تاثیر فرهنگی در آن منطقه بودند به طوری که حتی جریان‌های چپ یکی دو مرتبه برنامه ریزی و نیروهای خود را سازماندهی کردند تا این کانون ها را محاصر و تصرف کنند. یک نوبت جمع قابل توجهی از مارکسیست های آن روز نیروها را سازماندهی کردند و آمدند تا به زور و اجبار کانون میثم را از دست ما خارج کنند؛ البته جوانان بیشتر متدین و انقلابی بودند و ما هم حضور داشتیم و اجازه ندادیم ولی آنها امید داشتند که این کانون ها را اشغال کنند. تا جایی که گاهی در صدد بر می‌آمدند تا مراکز نظامی را نیز تصرف کنند. از جمله یک نوبت با جمع زیادی آمدند قصد داشتند به پادگان قلعه مرغی حمله کنند و ما در منطقه سریعاً اعلام کردیم، جوانان و مردم آمدند، جمعیت بسیار عظیمی با دیواره انسانی چند لایه از پادگان حفاظت کردیم و نگذاشتیم به دست آنها بیافتد البته در داخل پادگان برخی نظامیان دون پایه بودند که گرایش مارکسیستی داشتند و یا به گروه هایی مثل چریک‌های فدایی وصل بودند و از داخل هماهنگ کرده بودند که پادگان را در اختیار مارکسیست ها قرار دهند و با آنها همراهی کنند که بحمدلله جریان را شناسایی کردیم و با آنها برخورد شد.

خاطره تحصن طلاب برای بازگشت حضرت امام خمینی(ره)

خاطره تحصن طلاب برای بازگشت حضرت امام خمینی(ره)

این عکس مربوط به ایام تحصن روحانیت برای بازگشت حضرت امام است که در یک خانه تیمی که به اصطلاح طرح ترور روحانیون حاضر در تحصن را داشتند آن زمان خانه تیمی کشف شد و عوامل ترور دستگیر شدند، این عکس آنجا پیدا شده بود. در واقع چند روزی روحانیت در دانشگاه تهران و مسجد دانشگاه تحصن کرده بودند و بعد در یک مرحله تقریباً دانشگاه تهران در محاصره مأموران بودند، آنوقت جوانان دور دانشگاه حلقه زده بودند و می‌گفتند ما اینجا را ترک نمی‌کنیم و ما مدام توصیه می‌کردیم که بروید و آن‌ها نگران بودند که احیاناً شبانه بریزند و همه را دستگیر کنند به همین جهت، این جمعی که الان دارند می‌روند با هم داشتیم می‌رفتیم به سمت جنوب دانشگاه به سمت درب اصلی که به جوانان توصیه کنیم که شما بروید و شب نمانید و بروید و استراحت‌تان را بکنید، به اصطلاح برای یک همچین صحنه‌ای است که در این تصویر آقای منتظری به اصطلاح بنده بین آقای منتظری و شهید مطهری هستم. آقای منتظری هست، شهید مطهری هست، آقای خلخالی هست، آقای ربانی شیرازی است، آقای ربانی املشی است، آقای حائری تهرانی است، آقای شرعی است، آقای محمدی اشتهاردی است. تقریباً همه این‌ها که تصویرهایشان مشخص است و من می‌بینیم جز بنده همه از دنیا رفتند. ولی خب به رغم اینکه ما رفتیم به سمت درب اصلی دانشگاه و توصیه کردیم به جوانان ولی جوانان اطراف دانشگاه را ترک نکردند. الان یادم رفته ولی شعارهای خیلی قشنگی هم ساخته بودند که مضمونشان این بود که ما شما را تنها نمی‌گذاریم و اینجا را ترک نمی‌کنیم و مثلاً تا صبح بیدار می‌مانیم که از این جمع علما به اصطلاح حفاظت و حراست کنیم. آن ایام چند روزی که در دانشگاه تهران ما تحصن کرده بودیم، خب تقریباً همه بزرگان روحانیت بودند، شهید دستغیب بود، شهیدبهشتی بود، شهید باهنر بود، شهید مدنی اینطور که در ذهنم هست، بود. تقریباً همه علمای برجسته مبارز سراسر کشور، آنجا جمع شده بودند چون بختیار گفته بود من فرودگاه را می‌بندم و نمی‌گذارم که امام برگردد و به اصطلاح بازگشت کنند و بیایند ایران. بعد هم خب اخباری پخش شده بود که ممکن است که امام را در همان فضا، ربایش کنند و البته بعد از پیروزی هم این مطلب آشکار شد که اینطور بوده و بعضی طرح‌ها بوده که مثلاً در آسمان، هواپیمای امام را بدزند و ببرند و یا به اصطلاح به شیوه‌های دیگری احیاناً مشکلاتی ایجاد کنند. این بود که خیلی جای نگرانی هم بود و خیلی‌ها به امام توصیه می‌کردند که برنگردند و آن ایام نیایند ایران و بعضی از حتی اعاظم و از چهره‌های برجسته مبارزاتی رفتند پاریس خدمت امام که از ایشان خواهش کنند که امام نیایند. بعد ایشان یک بیانیه‌ای حضرت امام دادند از جمله این مضمون در بیانیه‌شان بود که من اگر قرار است کشته‌ هم شوم در میان ملتم کشته می‌شوم. باید بیایم و در بین مردم باشم. ایام خیلی خوب و خوشی بود. روزهای بسیار پر شور و بسیار دل‌انگیز و بسیار زیبا. هرچند که الان تصور می‌کنیم روزهای سختی است و تلخی است ولی حتماً این روزها هم روزهای باشکوه است و روزهای بسیار دل‌پذیری است. بعد از اینکه حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه بازگشتند یعنی آن روز دوازدهم که ایشان مراجعت می‌فرمودند در واقع در آنجا ستاد استقبال حضرت امام تشکیل شده بود، و به نحوی همه درگیر به اصطلاح استقبال بودند. در عین اینکه هر از چندی تیراندازی‌های پراکنده می‌شد و هر از چندساعتی و هر از چند روزی گزارش‌هایی می‌آمد و در بعضی جاها درگیری‌های اتفاق افتاده بود و گاهی مردم به یک جاهایی حمله کرده بودند، از جمله یک شب، خب حکومت نظامی هم بود آن ایام. یک شب یک مرتبه خبر دادند که حالا این را هم از باب اینکه خاطره خاصی است گفته باشم و احیاناً بماند عرض میکنم. خبر دادند به آیت‌الله طالقانی، خب تقریباً آقای طالقانی و بعد از ایشان یا کنار ایشان آقای منتظری حالت محوری داشتند. گرچه، آنچه که، آن کسی که این مجموعه را اداره می‌کرد، آقای بهشتی و آقای مطهری بودند. این دو شهید بزرگوار تقریباً مغز متفکر و مدیر این مجموعه بودند. بعضی از عناصر فعال بودند مرحوم شهیدمنتظری بود و آن هم خیلی در صحنه فعال بود. آقا بودند. ولی خب آقای طالقانی می‌شد گفت به عنوان بزرگتر این جمع، آقای منتظری هم چون تازه از زندان آزاد شده بود،‌ دوره ممتدی زندان بود، محل توجه بود. در واقع بعد از حضرت امام این چهره‌ها نفرات دوم انقلاب آن زمان قلمداد می‌شدند. به هر حال خبر رسید که آن منطقه بدنام تهران را مردم ریختند و به آتش کشیدند. به رغم اینکه حکومت نظامی و این‌ها بود، آقای طالقانی فرمودند که بروید و به آن منطقه و مردم را دعوت به آرامش کنید، بگویید این بیچاره‌ها، بیچاره‌ هستند و بدبختند از سر بیچارگی به اصطلاح تن‌فروشی کردند، زن‌های آواره و بدبختی هستند، توصیه‌هایی ایشان گفتند بکنید. من و آقای ناطق نوری و پسر آقای ربانی شیرازی شاید یکی دو نفر دیگر بودند، یک مینی‌بوس برداشتیم و راه افتادیم و رفتیم به اصطلاح آن زمان می‌گفتند دروازه قزوین؛ رفتیم آنجا، حالا اسم دیگری هم داشت آن محله. عرض شود که رفتیم آنجا و وارد آن منطقه و محوطه شدیم به اصطلاح. چون آنجا یک محله‌ای بود که تمام کوچه‌ها و خیابان‌های منتهی به داخل محله را همه را دیوار کشیدند فقط یک راه باز بود از سمت خیابان هلال‌احمر فعلی. آن وقت یک بلندگو دستی هم دست ما بود. وارد شدیم و دیدیم همه خانه‌ها، خانه‌های قدیمی، سقف‌ها چوبی و حصیری، مثل این تیر چوبی‌هایی که به اصطلاح زیرش هم حصیر است، اینطور بود. به اصطلاح ساختمان‌های تیرآهنی و آجری کم بود آنطور که یادم هست. خب نتیجتاً وقتی مردم ریخته بودند و آن خانه‌ها و محله‌ها را آتش زده بودند تمام سقف‌ها هم تیرچوبی و حصیر، شعله‌ور شده بود و یک وضعی بود و همه جا دود و آتش بود و آن زن‌ها بدکاره بیچاره هم ناله و داد و فریاد و… این به اصطلاح یک مشت دیدیم از این الوات محله بودند و این‌ها یک حالت نقش رئیسی داشتند در محله، مشتی‌های البته آلوده دیگر! مشتی‌های مرد نه! خب شرایط و فضا طوری بود که ما هم احساس امنیت نمی‌کردیم مثلاً، یک جورهایی ما نحوی پیاده شدیم و بلندگو دستمان بود و مردم و جوانان را توصیه می‌کردیم که نکنید و تخریب نکنید این‌ها بدبختند و این‌ها معلولند، شما باید به علت بپردازید و رژیم مقصر و مسئول بوده، به هر حال با صحبت‌های ما تقریباً وضع آرام شد، گرچه هنوز آتش و این‌ها شعله‌ور بود، آتش‌نشانان آمدند و کم کم شروع کردند به خاموش کردن آتش‌ها، همانجا که بودیم، آنجا شب عجیبی بود برای ما، یک مرتبه خبر آمد که آقا سه راه اکبرآباد، مشروب‌سازی سه راه اکبرآباد را آتش زدند، بیایید اینجا، حالا حکومت نظامی و ترس و لرز و ما هم با مینی‌بوس راه افتاده بودیم، ماشین نداشتیم که، ماشین‌های خاصی باشد که مأموریت برویم! از آنجا با آقای ناطق راه‌ افتادیم و رفتیم سه راه اکبرآباد، سه راه اکبرآباد به اصطلاح سمت جنوب غرب تهران به سمت سه راه آذری و آنجاهاست، یک آبجوسازی خیلی بزرگی بود آنموقع‌ها که احتمالاً برای ارامنه هم بود، ولی خب آبجوسازی معروفی بود و خیلی بزرگ بود. رفتیم آنجا و دیدیم این ملت ریختند و این کارخانه آبجوسازی را غارت میکنند، دو مدل هم غارت می‌کنند، یک عده این پاتیل‌های مشروب‌ها را آوردند و می‌ریزند در خیابان و خیابان همینطوری عین سیل مشروب می‌رفت. ما هم عبا و قبایمان تا کمر شده بود به اصطلاح آلوده! یک شعر حافظ دارد که می‌گوید: «دوش رفتم به در میکده خواب آلوده… خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده!» ……. آنوقت یک عده این‌ها را می‌آوردند و این‌ها را می‌شکستند و ولو می‌کردند وسط خیابان همینطور مثل زمانی که باران تند بیاید و سیل در کوچه راه بیفتد، همینطوری سیل داشت در کوچه و خیابان می‌رفت. همه جا آلوده شده بود. بعد آنوقت یک عده دیگر هم آمده بودند و هرچه اموال این کارخانه آبجوسازی بود، این‌ها را داشتند غارت می‌کردند، کپسول‌های گاز بزرگ از این کپسول بزرگ‌ها نمیدانم بیست و چندکیلویی بود و غیر این‌هایی بود که دستی میشود حمل کرد، از این‌ها هر کس هر چیزی گیرش آمده بود، برداشته بود و داشت می‌رفت. ما باز با همین بلندگو دستی‌ها که دستمان بود ملت را دعوت کردیم به رعایت اموال و گفتیم دارد انقلاب می‌شود و انقلاب شود این‌ها برای بیت‌المال می‌شود و برای نظام اسلامی می‌شود. این‌ها جائز نیست ببرید و برگردانید. این توصیه ما مؤثر افتاد و یکی یکی از خانه‌هایشان این کپسول‌های بزرگ گاز را برگرداندند و ریختند وسط سه راه اکبرآباد و یک کوپه شد به اصطلاح یک کوپه بزرگی از کپسول‌های گاز بزرگ. این‌ها را همه برگرداندند. اکثراً مردم وقتی ما گفتیم بردارید بیاورید از خانه‌هایتان این‌ها را جمع کردند. به اصطلاح آنجا رفتیم و یک مقدار مشروب‌فروشی را هم جمع و جور کردیم و تا بیاییم صبح دیگر شده بود وقت نماز شب، دیگر سحر شده بود باید می‌آمدیم مسجد دانشگاه تهران برای نماز، حالا همه عبا و قبا و شلوارمان تردامان و دامن به شراب آلوده میخواستیم برویم مسجد، مکافاتی بود! بالاخره آمدیم و گزارش را به آقای طالقانی دادیم و گفتیم آقا ما رفتیم هم محله خرابه را آرام کردیم و آباد کردیم و هم مشروب‌فروشی را بالاخره دفاع کردیم و نگذاشتیم به غارت برود اموالش. شبی بود آن شب به هر حال. الحمدلله امام هم که تشریف آوردند ما در مجموع در موضوع استقبال حضرت امام فعال بودیم دیگر. آن موقع هم باز دوباره یک مینی‌بوس در اختیار ما بود تقریباً یک حالت منطقه‌بندی شده بود که در هر قسمتی کسی، ما هم در یکی از مینی‌بوس‌ها یک بخشی از مسیر را در اختیار داشتیم،‌ آمدیم و دیدیم جمعیت و ازدحام دیگر نمی‌شود با مینی‌بوس رفت، پیاده شدیم،‌ پیاده که شدیم، عبای من ماند در ماشین، در مینی‌بوس و آن مینی‌بوس رفته بود و مینی‌بوس را گم کردیم و ما هم بدون عبا در خیابان راه‌ افتادیم،‌ آمدیم تا مدرسه شهیدمطهری فعلی سپهسالار جدید قدیم،‌ چون این سپهسالار که اسمش شهیدمطهری شده، قبلش شده بود شهیدمدرس و بعد شد شهیدمطهری، سپهسالار جدید به آن می‌گویند. یک مدرسه هم هست سپهسالار قدیم که الان شده مدرسه شهیدبهشتی و پست مدرسه مروی است. آن قدیمی‌تر از این مدرسه است. این مدرسه جدیدی است مدرسه شهیدمطهری فعلی و سپهسالار جدید. آنجا این مغازه‌های دور مدرسه، عطاری و این‌ها آنموقع زیاد بود، من رفتم وارد یکی از این عطاری‌ها شدم، یک پیرمرد متدین و ظاهر‌الصلاحی بود از همین عطاری‌ها، گفتم آقا من عبایم اینطوری در مینی‌بوس رفته و بدون عبا هم متعارف نیست بدون عبا انسان در خیابان راه برود، آنوقت ایشان یک عبا داشت و به من داد، عبایش را به امانت به من داد و من خب مشکل عبایم حل شد، رفتم، بعد البته چند روز بعد رفتم عبا را به ایشان دادم. خیلی روزهای خوبی بود. شب بیست و یکم هم پادگان را گرفتیم.
به هر حال بعد حکومت نظامی اعلام شد که از ساعت ۴ بعدازظهر حکومت نظامی اعلام شد تهران، حضرت امام بیانیه دادند که مردم بیایند در خیابان و تهدید هم کردند، در بیانیه‌شان تهدید کردند، ضمنی البته، گویی مثلاً تهدید کردند که اگر چنین و چنان شود ما ممکن است حکم جهاد بدهیم، یعنی تعبیر اینطوری نکرده بودند ولی عبارت چون همچین مضمونی را می‌رساند که ما یک تصمیم دیگری خواهیم گرفت. یک همچین مضمونی را فرموده بودند. خب ملت ریختند در خیابان‌ها و درگیری بین گارد و همافرهای نیروی هوایی شروع شد در خیابان پیروزی، در واقع نیروی هوایی و نیروی دریایی، سالم‌تر از نیروی زمینی بود. در واقع نیروی دریایی در غالب کشورها شاید این حالت باشد، نیروی دریایی چون در جامعه نیست، سالم‌تر هستند، مردمی‌تر هستند، با ادب‌تر هستند، با اخلاق‌تر هستند. بعد از آن هم نیروی هوایی. در نیروی هوایی افسران ارشد که خب طرفدار شاه بودند، افسرهای جزء و همافرها؛ الان نیست. آن‌موقع بین درجه‌دارها با افسران یک رتبه دیگری تعریف شده بود به عنوان همافر و به اصطلاح می‌گفتند همافرها؛ این همافرها نه به آن معنا درجه‌دار بودند، مثلاً فرض کنید که استوار و یک همچین درجه‌هایی داشته باشند و نه ستوان و سروان و سرگرد و سرهنگ و سرتیپ به اصطلاح افسر نبودند. آنوقت این‌ها بچه‌های متوسط نیروی هوایی بودند این‌ها سنگربندی کردند به دفاع از حضرت امام و عرض شود که گارد حمله کرد به این‌ها در سالن غذاخوری مشغول غذاخوردن بودن، شعار میدادند و تلویزیون هم روشن بود، یک مرتبه گارد حمله کرد به این‌ها،‌ درگیری شروع شد. ما روز بیست و یکم دیگر یواش یواش هی سلاح دست افراد افتاد. ما هم محله‌مان جنوب غرب تهران، در واقع جزء طلبه‌های فعال بودیم. یعنی اگر اسم میخواستند ببرند در منطقه غرب تهران مثلاً دو سه طلبه را می‌خواستند اسم ببرند که در مبارزات فعال هستند و مجالس را اداره می‌کنند و جوانان با آن‌ها مرتبطند خب قهراً بنده طلبه را هم نام می‌ّبردند. آن منطقه خب در قبضه ما بود فضای انقلاب منطقه غرب تهران، نه فقط جنوب غرب، جنوب غرب محله‌مان بود ولی خب کل غرب تهران به نحوی جولانگاه ما بود، حالا من اگر یک وقتی فرصت شود می‌گویم در نقاط مختلف تهران، گروه، گروه جوان‌هایی با من مرتبط بودند از شمال‌غرب و طرشت و بالای میدان آزادی فعلی و تا پایین‌تر بابائیان به اصطلاح پایین‌تر از بابائیان، میدان بریانک بعد قلعه مرغی و خزانه….