معنویت، هویت طلبه و حوزه است

معنویت، هویت طلبه و حوزه است

 

رئیس شورای حوزه‌های علمیه استان تهران گفت: معنویت، هویت طلبه و حوزه است

آیت الله علی اکبر رشاد در آئین رسمی آغاز حوزه های علمیه استان تهران در حرم امام خمینی(ره) اظهار داشت: ایام دفاع مقدس را گرامی می‌داریم؛ ما در روزهای خاصی به سر می بریم و قدردان این نظام و انقلاب هستیم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود:عید علم و مهربانی و رافت را به حضور اساتید و مدیران معزز و دانش پژوهان و طلاب به عنوان سربازان جوان حضرت حجت(عج) تبریک عرض می کنیم.

وی بیان کرد:همینطور تکریم می‌کنیم مجاهدت گروه مقاوم و جبهه نورانی مقاومت در منطقه و در مقابل مردم مقاوم و قهرمان غزه و لبنان و مردم قهرمان یمن و بسیجیان عراق تعظیم می کنیم؛ در این ایام اتفاقاتی در منطقه روی می دهد که چه بسا در تاریخ بی مانند است.

آیت الله رشاد عنوان کرد:  ما با جنگلی به نام جهان مدرن مواجه هستیم و هر کس قدار‌تر باشد محترم تر و حق به جانب تر است، ما با جهانی مواجه هستیم که در آن درندگان، حکمفرمایی می‌کنند و با نهادهای بین‌المللی مواجه هستیم که برای توجیه سیطره و ستم بنا شده است.

وی تصریح کرد: ما در این جهان مدرن، با حامیان حقوق بشر مواجه‌ایم که این گروه بشر را به نژاد و اقلیم و قدرت می شناسند، روزگار شگفتی را سپری می‌کنیم که رژیم جعلی و این شجره خبیثه در منطقه به هر جنایتی دست می‌زنند از سوی حامیان حقوق بشر مورد دفاع است.

عضو شورای عالی الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی خاطرنشان کرد:رژیم جعلی صهیونسیم افزون بر 41 هزار زن و بچه را قتل عام کرده، اما از این سازمان ملل بی رمق و از این اعلامیه‌های بی معنا و بی اساس چیزی در نمی آید.

وی اظهار داشت:در روزگار شگفتی به سر می‌بریم؛ اما حق تنها نمی ماند و شکست نمی‌خورد و سرانجامِ باطل، نابودی است و انشالله به زودی شاهد پیروزی جبهه مقاومت می شویم.

آیت الله رشاد گفت: محور مقاومت را شیفتگان امیرالمومنین تشکیل خواهند داد آن گونه که چه سردار قهرمان مقاومت پیش بینی کرد که شیعیان امیرالمومنین هستند که فلسطین و قدس را آزاد می کنند.

وی افزود:زمانی فرا برسد با انبوهی از شیفتگان امام عزیز در همین محل و منطقه جشن پیروزی را برپا کنیم و قدس آزاد خواهد شد.

مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی با گرامیداشت آغاز سال تحصیلی حوزه عنوان کرد:سعی ما بر این است که هر سال به حد امکان عید علم را در محضر نورانی حضرت امام(ره) برگزار کنیم، در آغاز سال تحصیلی، فرزندان این مکتب و این مرد عظیم با آرمان های ایشان میثاق می‌بندند و از محضر مقدس ایشان الهام می‌گیرند و سال تحصیلی را آغاز می‌کنند.

وی تصریح کرد:در خصوص میراث معرفتی امام خمینی(ره) کوتاهی کرده‌ایم و حتما قصور داریم و البته سایر اقشار نیز این گونه‌اند اما ما طلاب به ایشان نزدیک تر و مدیون‌تر هستیم و موظف تریم و باید اهتمام بیشتری داشته باشیم.

آیت الله رشاد اظهار داشت: ما با همه تلاش‌های علمی خود در زمینه میراث ایشان کوتاهی کرده‌ایم و باید اهتمام بیشتری داشته باشیم؛ در این راستا یکی از اسناد تاریخی که اساس حوزه است و باید اهتما کنیم توجه به سند منشور مبارک روحانیت است که امام عزیز در ارتباط با حوزه نقل کردند.

وی بیان کرد: ایشان توجه خاصی به تحول حوزه داشتند، در دورانی که رژیم پهلوی پشتیبان جریانهایی بود که نمی خواستند حوزه اصلاح شود، از این رو یکی از دیدگاههای امام خمینی(ره) به ویژه در اواخر عمر شریفشان اهتمام نسبت به تحولات و اصلاح حوزه بود.

رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران خاطرنشان کرد:منشور روحانیت به شدت مظلوم است در حالی که سرشار از مضامین عمیق و حکمت و راهگشای تعالیمی است که باید تبدیل به اصول تحول حوزه شود.

وی گفت:چندین بار در سالروز صدور این منشور خدمت امام رفتیم و در حال حاضر تقاضا داریم از مجموعه مدیریتی حوزه و مدیران و متولیان به خصوص در تهران برای این مناسبت برنامه ریزی شود و با برگزاری یک همایش علمی، هر سال بخشی از منشور را برای طلاب و جوانان و اقشار جامعه تبیین نمایند و کارکرد حوزه را به زبان امام توضیح دهند.

آیت الله رشاد افزود:ما می توانیم با تبیین این منشور، تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم، بدون تردید یکی از فرصت های ارزشمند، این بیانیه است، بنا داریم امسال نخستین همایش را برگزار کنیم و با امام خمینی(ره) پیمان ببندیم تا بتوانیم مسیر ایشان را ادامه دهیم.

وی بیان کرد:امسال توفیق داریم در افتتاح سال تحصیلی، نشان خادم طلاب بودن را با خود داشته باشیم،این توفیق بزرگی است، ما دچار پاره ای کاستی ها و آسیب ها هستیم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی عنوان کرد: ما در شرایط کرونایی گفتیم طلاب به اموری که ارتباطی با شئون ما ندارد کاری نداشته باشند و به اموز ذاتی بپردازیم، وظیفه ما انجام طب سنتی نیست و یا اینکه به نام طب اسلامی کارهای نسنجیده ای انجام دهیم.

وی تصریح کرد: کار ما طلاب، طب ادیان است نه طب ابدان، ما روح مردم را درمان می کنیم و کار اساسی ما معنویت است، برخی از علما البته متخصص این حوزه هستند چون دانش این حوزه را کسب کرده اند و اگر روزی علمای ما به این جا رسیدند در این زمینه کار کرده اند مثلا ابن سینا کار کرد تا کتاب قانون نوشته شد و این کتاب بیش از 1000 سال منبع اثر علمی فاخر است.

آیت الله رشاد در ادامه خاطرنشان کرد:فاصله گرفتن از معنویت، حوزه و طلاب را تهدید می کند در حالی که معنویت، هویت طلبه و حوزه است، ما عالم دینی و روحانی هستیم، وجود ما باید برای ترویج دین باشد و وقتی مردم، روحانی و عالم را ببینند یاد خدا بیفتند، زندگی ما باید خدایی باشد و بیش از هر چیز به معنویت طلاب بپردازیم .

وی گفت:اگر طلبه، معنوی باز نیاید خطرناک می شود، معمم بی سواد و بی تقوا می‌تواند خطرناک باشد اما معمم و طلبه بی سواد با تقوا می تواند مفید باشد هر چند کم تاثیر در جامعه است و طلبه با سواد با تقوا اثر گذار است و در نهایت طلبه با سواد و بی تقوا موجودی خطرناک است.

مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی تصریح کرد:ما باید یک سلسله برنامه های عملیاتی را تنظیم کنیم، در این راستا طرح جامع تربیت اخلاقی و معنوی طلاب شامل 50 برنامه است را تدوین کرده ایم که به زودی عملیاتی می شود.

وی تصریح کرد:باید طلبه بداند چه رسالتی دارد ما یک نظریه و میزان لازم داریم که اگر باشد می توانیم برنامه کلان تنظیم کنیم، البته فراموش نکنیم اخلاق، درس دادنی نیست.

تحقق حکمرانی اسلامی مستقل، در گرو تولید علوم انسانی اسلامی بومی است!

تحقق حکمرانی اسلامی مستقل، در گرو تولید علوم انسانی اسلامی بومی است!

 آیت‌الله علی‌اکبر رشاد، رئیس و موسس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ارتباط تصویری زنده با مراسم گرامیداشت روز وحدت حوزه و دانشگاه با محوریت «علم، حکمرانی و تمدن اسلامی» که روز ۲۷ آذرماه در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه برگزار شد با اشاره به اینکه برخی معتقدند تولید علم و نظریه‌پردازی مدیریت‌پذیر نیست، گفت: برخی معتقدند نظریه و علم با بخشنامه تولید نمی‌شود، این مغالطه عوامانه برای فریب عوام‌الناس است و فرهیختگان و خبرگان با چنین مغالطه‌ای اغنا نمی‌شوند.

وی ادامه داد: برخی می‌گویند فعل ارادی مبتنی بر مبانی اراده نیست، سؤال من این است که تحقق یک فعل ارادی نیازمند این نیست که سود و زیان موضوع را بسنجیم و سودمند بودن و ترجیح سود یا زیان را تصدیق کنیم؟ مبادی اراده در فعل ارادی اتفاق نمی‌افتد؟ حالا سؤال این است مگر می‌شود که علم به شکل غیر ارادی تولید شود؟ خواب می‌ببینیم یا با معجزه علم تولید می‌شود؟ اینکه کسانی اراده کنند و به تولید علم بپردازند و مبانی اراده داشته باشند، این فعل ارادی نیست؟

رشاد افزود: به نظر بنده تولید علم، یک فعل ارادی است و تابع تصمیم است، این فعل ارادی تحت تأثیر علل اربعه است و می‌تواند با تصمیم صورت بپذیرد و تابع تصمیم و فعل ارادی است و انسان صاحب اراده به نسبت تشخیص، اهداف و آرمان‌ها، فعل را انجام می‌دهد و اهداف در این علم تأثیرگذار هستند و باید غایتی را منظور کنیم تا به سمت آن حرکت کنیم؛ علل فاعلی و غایی و ماده و صورت در تولید علم مؤثر هستند، قهرا این چهار علت یکسان نیستند و در هر کدام در تولید علم به‌عنوان یک فعل ارادی تأثیرگذار هستند.

علوم انسانی مناسبات جامعه و انسان را مدیریت می‌کند
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه گفت: علم باید کاربرد بومی داشته باشد و قهراً در علل مؤثر باید گزینه‌هایی را انتخاب کنیم که با اغراض ما به‌عنوان انسان صاحب اراده سازگار باشد، بنابراین علم بدون منابع حکمی، معرفتی، دینی و علوم انسانی اسلامی صورت نمی‌گیرد و بدون اینکه اهلش ورود کنند این اتقاق نمی‌افتد و از مفاد و منابع و مصادر صحیح باید استفاده شود وگرنه در صورت‌بندی  علم دچار مشکل خواهیم شد.

وی با اشاره به اینکه بدون علم، حکمرانی نیز سخن بی‌معنایی است و بدون اعمال حکمرانی بر علم به‌ویژه در گستره علوم انسانی، امکان تولید علوم انسانی نیست، اظهار کرد: اصولاً علوم انسانی در یک معنای وسیع، علوم حکمرانی هستند و فارغ از گونه‌ها و کاربست‌های علوم انسانی که معطوف به وضعیت افراد است، نوعی علوم اجتماعی هستند و مناسبات جامعه و انسان را تدبیر و مدیریت می‌کنند و جهت می‌بخشند، بنابراین باید با گزاره‌های علوم انسانی در شاخه‌های مختلف مناسبات را تنظیم کنیم و این یعنی حکمرانی.

رشاد تصریح کرد: علوم انسانی، علوم حکمرانی هستند و اگر می‌خواهیم حکمرانی اسلامی ملی داشته باشیم، باید تحت تأثیر حکمرانی بیرون مرزها نباشیم، باید علوم انسانی و علم بومی داشته باشیم و علم بومی ما همان علم اسلامی است. حکومت‌ها(غرب)؟ امروز اگر سلطه نسبی بر عالم دارد، به تعبیری به یمن قدرت علمی‌ خود است که به علمشان می‌نازنند و می‌بالند و رویش و بارش آن‌ها از علم آغاز شده و به اتکای علم بر دنیا سیطره پیدا کرده‌اند.

سخن گفتن از حکمرانی مؤمنانه، بدون علوم انسانی بی‌پایه و ناقص است
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه تصریح کرد: پیشرفت در علم موجب استقلال و استقرار ما می‌شود و بدون علوم انسانی سخن گفتن از حکمرانی مؤمنانه و حکمرانی بومی نارس، بی‌پایه و ناقص است، به نظر می‌رسد تولید علوم انسانی بدون تعامل و تعاطی دو نهاد سترگ علم جهان اسلام، یعنی حوزه و دانشگاه میسر نیست و تحول علم باید از نقطه تحول در مبانی و منطق شروع شود، در تولید علوم انسانی اسلامی بیشتر نیازمند اهتمام حوزه هستیم، چون مبانی دینی در اختیار حوزویان است، در منطق، به مشارکت حوزه و دانشگاه به‌عنوان منطق مرکب نیازمند هستیم، چراکه علم نه با منطق تجربی محض محقق می‌شود و نه با روش‌شناسی تجربی و مراجعه به کتاب و سنت به تنهایی، علم ایجاد می‌شود.

وی با بیان اینکه روش تجربی در اختیار دانشگاه‌ها و روش کتابخانه‌ای (مراجعه به کتاب و سنت) در اختیار حوزه‌ها است، گفت: علوم انسانی اسلامی نیازمند یاری این دو نهاد بزرگ علمی، یعنی حوزه و دانشگاه است. در تولید علم نیازمند مبانی، منطق و علم هستیم و باید این مسائل صورت‌بندی شود و تبدیل به دانش شده و براساس دانش نظاماتی که جامعه را مدیریت می‌کند به دست بیاوریم؛ تولید مسائل نیز نیازمند تعامل این دو نهاد است، برخی از منابع دینی در ید حوزویان و پاره‌ای از مسائل میدانی عینی و خارجی در اختیار دانشگاهیان است و مقام نظر و عمل در حل مسائل و دست یافتن به نظام مسائل، در گروی تعامل این دو نهاد بزرگ است.

رشاد اظهار کرد: مجموعه ارکان، مبانی، منطق، مسائل و غایت و کارکردهای دانش و ساختار اگر فراهم آمد و سازگار بود، یک دانش متولد شده است، دانش تک معیاری است، تولید مؤلفه‌های علم انسانی اسلامی در فرایند تعامل و تعاطی سازنده، فعال و پویا، میان دو نهاد دانشی حوزه و دانشگاه محقق می‌شود؛ بدون تحقق حکمرانی بومی اسلامی، تحقق تمدن اسلامی ایرانی نیز محقق نمی‌شود و در نهایت جوهر تمدن عبارت است از سبک زندگی و سبک زندگی را علوم انسانی می‌سازد.

حوزه های علمیه به علوم عقلی و متون اصیل و اساسی اهتمام ویژه داشته باشند

حوزه های علمیه به علوم عقلی و متون اصیل و اساسی اهتمام ویژه داشته باشند

آیین رسمی آغاز سال تحصیلی حوزه علمیه استان تهران صبح دوشنبه ۳ مهر در مرقد مطهر حضرت امام خمینی(ره) برگزار شد.

در ابتدای این مراسم آیت‌الله علی‌اکبر رشاد؛ رئیس شورای حوزه های علمیه استان تهران در این خصوص که حوزه به علوم عقلی اهتمام کند و متون اصیل و اساسی خوانده شود گفت:‌حوزه های علمیه باید به متون اصیل اهتمام ویژه پیدا کنند. باید منظومه خوانده شود، باید اسفار خوانده شود، باید شفا خوانده شود، باید سایر منابع اصیل ما خوانده شود، باید شرح تجرید در کنار مباحث جدید خوانده شود، باید فلسفه‌های مضاف که امتداد میدانی حکمت است در حوزه تهران خوانده شود. اساسا اصول بدون فلسفه اصول، فقه بدون فلسفه فقه، سیاست بدون فلسفه سیاست مشکلات را حل نمی‌کند.

بسط فقه بدون پیوند با علوم انسانی میسر نیست

مورد بعد توسعه رشته‌های تخصصی است. وضع ما در این زمینه خیلی مساعد نیست و از حوزه تهران بیش از این توقع می‌رود. ما نباید مدرسه‌ای داشته باشیم که چند رشته تخصصی نداشته باشد. هر مدرسه‌ای توانایی دارد باید حداقل یک رشته تخصصی راه اندازی کند. اهتمام به توسعه رشته‌های تخصصی و پیوند بین فقه و علوم انسانی از وظایف ماست. بسط فقه بدون پیوند آن با علوم انسانی میسر نیست. نمی‌شود فقه الاقتصاد تولید کرد و مشکلات اقتصادی جامعه را مرتفع کرد بدون اینکه علم اقتصاد را در حوزه ترویج کرد. نمی‌توان این همه پرسش‌های مدیریت، سیاست و بحث‌های گوناگون را پاسخ داد ولی با این علوم آشنایی نداشت.

فقیهی اگر بخواهد به فلسفه فرهنگ بپردازد باید با نظریه فرهنگ آشنایی داشته باشد. اساساً مگر می‌شود موضوع را نشناخت و فتوا داد. من تقاضا دارم اساتید به موضوعات جدید ورود کنند و مباحث جدید در کرسی درس خارج، محل بحث قرار گیرد. ما فقه سیاست داریم، فقه هنر داریم، فقه قوه قضائیه داریم. بله، مقداری زحمت دارد چون منابع کم است، کتاب کم است ولی به این مباحث جدید نیاز داریم. لذا تقاضا دارم اساتید به فقه معاصر اهتمام بیشتری کنند.

انتقاد از پوشش برخی طلاب

مورد بعد اهتمام به تهذیب و اخلاق طلاب و راسخ ساختن زی روحانیت در آنهاست. برخی طلاب زی طلبگی ندارند، روح روحانیت در وجود برخی طلاب رسوخ نکرده و تا زمانی که طلبه طلبه نشود، تا زمانی که طلبه آخوند نشود، نمی‌تواند رسالت خود را انجام دهد. جالب نیست طلبه ما لباس آنچنانی بپوشد، پیراهن رنگی بپوشد و لباس روحانیت به تن نکند. این لباس جزء هویت ماست. نماد هدایتگران دین است. چرا حالت دوزیستی رایج و عادی می‌شود؟ اینجا ایران است، کشور رسول الله(ص) است. نباید طلاب را اینطوری ببینیم. پوشیدن لباس روحانیت مقداری سختی دارد، شاید کسی به شما جسارت کند ولی باید تحمل کنید. امروز لباس طلبگی داشتن قریب به وجوب است چون علم است. به کوری چشم دشمن، طلبه باید با لباس روحانیت در خیابان حرکت کند.

مورد بعدی تقویت علاقه طلاب به امام زمان(عج) است که از تکالیف ماست. مسئله بعد شناسایی آثار سوء دوره کرونا از جمله تحصیل غیر حضوری و جبران آنهاست. روش تحصیل غیر حضوری در حکم اکل میته است یعنی اگر مجبور شدید کلاس غیر حضوری برگزار کنید. طلبه باید زانو به زانوی استاد بنشیند و درس را بیاموزد و قداست و معنویت جلسه درس را درک کند. مورد بعد احیای سنت‌های اصیل حوزه مثل مباحثه است. مسئله بعد این است که باید مدارسی را تاسیس کنیم تا نوجوانان دروس حوزه را در آنها بخوانند و وقتی دیپلم گرفتند دروس حوزه را ادامه دهند. اگر این کار را نکنیم معضل جذب داوطلب حل نمی‌شود. مورد بعد بومی‌گزینی و جذب طلاب تهرانی به جای طلاب شهرستانی است. مسئله بعدی راه اندازی کرسی‌های آزاد اندیشی در حوزه است. نکته بعدی ارائه خدمات معرفتی در حیطه هر مدرسه‌ای است. هر مدرسه باید به اطراف خودش را نورافشانی کند و به مردم آن محل اثر بگذارد. مورد آخر هم امداد اجتماعی و غم‌خوری مردم گرفتار است تا مردم حوزه را پناه خود بدانند.

اعمال فنون زیست‌فناورانه در حوزه درمان و پرسش هایی که در آن مطرح است

اعمال فنون زیست‌فناورانه در حوزه درمان و پرسش هایی که در آن مطرح است

آنچه پیش روی خوانندگان قرار دارد، سلسله مباحثی است برگرفته از دروس خارج فقه آیت الله علی اکبر رشاد رئیس شورای حوزه های علمیه استان تهران تحت عنوان «فقه‌ زیست‌فناوری» که در مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا (ع) ارائه می‌شود.

به گزارش ایسنا، آیت الله رشاد در این درس گفتارهای فقه محیط زیست آورده است:

در ذیل فصل دهم گفته شد آیا می‌توانیم فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه را در حوزه طب الصحة و بهداشت و درمان وارد کنیم یا خیر؟ گفته شد که پرسش‌های عمده‌ای که ذیل این عنوان قابل طرح هستند و باید در خلال بحث و بررسی به پاسخ آن‌ها پرداخته شود عبارتند از:

پرسش اول: آیا اصولاً استخدام فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه در قلمرو طب الصحة فی الجمله جایز است یا نه؟ جواب داده شد که قائل به جواز اجمالی هستیم به مثابه حکم اولی و ۵ دلیل نیز برای مبنای خود اقامه کردیم.

پرسش دوم: آیا به مثابه یک احتمال می‌توان از حرمت واردکردن فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه در قلمرو بهداشت و درمان دفاع کرد؟ بسا بعضی به مثابه حکم اولی قائل به حرمت باشند که ورود زیست‌فناوری در قلمرو بهداشت و درمان به حکم اولی و فی حد نفسه جائز نیست؛ اما ما با سه دلیل به عدم حرمت مطلق و فی حد نفسه قائل شدیم؛ قواعدی که بیان کرده‌اندحرمت فی حد نفسه را اثبات نمی‌کنند بلکه دلالت دارند که در شرایط و ظروفی ممکن است قائل به منع شویم؛ مثلاً می‌توان به قاعده لاضرر تمسک کرد اما نه برای اثبات «حرمت مطلقِ فی حد نفسه زیست‌فناوری در قلمرو بهداشت و درمان» بلکه در مواقعی که ضرر معتئٌ‌به و معتنی بهی اگر متوجه شود حکم چیست. بنابراین دلالت بر جواز دارد نه حرمت علی الاطلاق.

پرسش سوم: آیا اعمال و استخدام فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه به حکم ثانوی نیز قابل اثبات است؟ [جواز به حکم اولی و فی حد نفسه را با ۵ دلیل اثبات کردیم] می‌توان در مواردی اثبات کرد که به حکم ثانوی اعمال فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه در طب الصحة جایز است. در جواب از این پرسش سوم قطعاً موارد بسیاری وجود دارد که به حکم ثانوی می‌توان قائل به جواز شد اما وقتی به حکم اولی، جواز اجمالی را اثبات کردیم دیگر نیاز به بحث از جواز به حکم ثانوی نخواهیم داشت؛ گرچه می‌توان در مواردی به حکم ثانوی نیز جواز را اثبات کرد مانند مواردی که به حکم اولی یک فرآیند زیست‌فناورانه را جایز ندانیم اما بر اساس ضرورت و اضطرار که به شدت مورد ابتلاء است و یک ضرورت عمده مربوط به بشر، مربوط به امت، مربوط به فرد اقتضاء می‌کند چنین فرآیند و فنی را به کار ببندیم؛ البته آن‌جا نوبت به بحث از جواز به حکم ثانوی می‌رسد و در محل خود باید بحث و بررسی شود.

پرسش چهارم: آیا اصل در حکم ثانوی حرمت است یا جواز؟ ذیل این عنوان و این پرسش محوری می‌توان پرسش‌های فرعی گوناگونی را مطرح کرد. پرسش اصلی {الحرمه بالحکم الثانوی} است. فروعی که ذیل این پرسش به مثابه پرسش‌های فرعی قابل طرح هستند:

ما اگر فرآیندی از فنون زیست‌فناورانه را در قلمرو صحت به کار ببندیم که موجب هلاک خواهد شد، حکم چیست؟

آیا استخدام فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه در طب الصحة جایز است حتی اگر منجر به ضرر قطعی معتدٌ به بشود؟

اگر اعمال فنون و فرآیندهای زیست‌فناورانه در یک عمل پزشکی و در یک رفتار درمانی منتهی به اضرار معتدٌبهِ به غیر شود جایز است؟ شخصی معالجه می‌شود اما بر او آثاری مترتب است که مضر به حال غیر است. آیا چنین چیزی مجاز است؟

اگر فنی و فرآیند زیست‌فناورانه‌ای را اعمال کنیم که احتمال ضرر محتمل معتدٌبه داشته باشد آیا مجاز هستیم یا نه؟

احتمال ضرر گاه نسبت به خود فرد است و گاه احتمال اضرار به غیر است که آیا در آن صورت نیز مجاز هستیم یا حرام به حکم ثانوی است؟

.می‌دانیم مثلاً مطالعه روی ژنوم انسانی به انکشاف اسرار بیشماری راجع به آن فرد یا قومی که ژنوم آن مورد مطالعه قرار می‌گیرد منتهی می‌شود و اگر این مطالعه و اعمال فرآیندهای زیست‌فناورانه در زمینه ژنوم انسانی موجب افشاء اسرار افراد بشود حکم قضیه چیست؟ آیا حرمت ثانوی متوجه این فعل نمی‌شود؟

اگر اعمال فرآیندهای زیست‌فناورانه صورت پذیرد و بر اثر آن شرایطی به وجود آید که ضرورتاً کفار بر اسرار مسلمین اشراف پیدا می‌کنند و بر اثر این اشراف ممکن است بر اوضاع مسلمین مستولی شوند در این صورت حکم قضیه چیست؟ آیا حرمت ثانوی متوجه این فعالیت و اعمال این فرآیند نمی‌شود؟

اگر اعمال نوعی از فنّ زیست‌فناورانه در قلمرو پزشکی مستلزم حرام باشد در حالی که استخدام این فنون به حد ضرورت نرسیده است مثلاً لازمه آن فنّ خدشه بر حفظ فروج است بدون آن که ضرورت و اضطراری باشد. در این فرض آیا مجاز به اعمال فرآیندهای زیستفناورانه هستیم؟

کاربست فرآیندهای زیست‌فناورانه در مقام کار درمانی، موجب ازاله حیات از موجود زنده دیگری به غیر حق بشود آیا مجاز هستیم؟ ما در زمینه احترام «حیات» و «حرمت» و «حریم روح» قواعدی داریم هرچند کمتر به این نوع از مباحث در فقه پرداخته شده اما کما بیش در خلال بعضی از ابواب به آن اشاره شده و بعضی از أعاظم شبهه قاعده‌ای را مانند قاعده {حرمة الروح یا إحترام الروح} مطرح کردند.

به نظر می‌رسدجایز نیست و اگر چنین باشد این قاعده مانع است بر اینکه بی‌ضرورت و اضطرار اقدام به إزاله حیات از حیّ محترمی شود؛ چنان‌که در حکم صلات و صوم مسافر تقریباً اجماع یا فتوای مشهور این است که اگر کسی به قصد شکار سفر کند هرچند هشت یا هشتاد فرسخ نیز مسافت طی کند باید نمازش را تمام بخواند. چرا؟ چون به قصد إزاله حیات از حیوانی که دارای نفس است این راه را طی کرده است.

آیا انجام فعالیت‌های آزمایشگاهی روی حیوان مطلقاً جایز است یا نه؟ در هر حال حدود و قیودی وجود دارد که اگر شرایط محقق نباشد آزمایش بر روی بعضی حیوانات جایز نیست (بر خلاف بعضی مدعیان امروزی تمدن و حقوق بشر که متأسفانه چنین آزمایش‌ها را روی بعضی مردم مناطق آفریقایی و کشورهای جهان سومی پیاده می‌کنند). ممکن است کسی ادعا کند حرمت اولی دارد؛ برای نقض حرمت دلیل لازم داریم.

اگر استخدام و کاربست فعالیت‌های زیست‌فناورانه ولو در حوزه طب الصحة باعث واردشدن نقص و عیب بر موجودات زنده شود حکم این مسئله چیست؟ آیا مُجاز هستیم یا محدود؟ و اگر هم به حکم اولی و ابتدایی مُجاز باشیم به حکم ثانوی مجاز نیستیم؟

اگر نقص و عیبی بر موجود زنده‌ای بر اثر آزمایش و بر اثر اعمال فرآیندها و فنون زیست‌فناورانه وارد شد آیا مکلف به معالجه آن موجود زنده هستیم؟ آیا پزشک و زیست‌شناس مُجاز است موش آزمایشگاهی را به سرطان مبتلا کند و به حال خود رها کند یا نمی‌توانیم چنین کاری را انجام دهیم؟

این‌ها پاره‌ای از مثال‌های طرح‌شده در این قسمت بود؛ یعنی در همه این موارد پرسش از این است که آیا به حکم ثانوی چنین فعالیت‌هایی حرام است و مُجاز نیست و ادله این ادعا چیست. بسا بتوان بر اساس تبیین‌ها و با تمسک به قواعدی که به بعضی از آن‌ها در آخر جلسه گذشته اشاره کردیم و فقط در حد نام‌بردن به آن‌ها اشاره کردیم بتوان حرمت ثانوی را برای فعالیت‌های زیست‌فناورانه اثبات کرد.

نظام آموزشی حوزه پرورش مآل بوده و باید بماند

نظام آموزشی حوزه پرورش مآل بوده و باید بماند

آیت الله علی اکبر رشاد در آیین بزرگداشت هفته پژوهش حوزه های علمیه خواهران که ۲۵ آذرماه ۱۴۰۰ در مجموعه عصر انقلاب تهران برگزار شد، پژوهش را در حوزه‌های علمیه از دیرباز دارای جایگاه خاصی توصیف کرد و گفت: اگر بخواهیم فعالیت‌های حوزه را اولویت بندی کنیم، پرورش و تربیت رتبه اول را دارد و بر تمام شئون حوزه گسترده است و بلکه تربیت غایت حوزه است.

وی ادامه داد: بعد از تربیت، پژوهش اهمیت بیشتری دارد؛ با هزار سال تجربه می‌توان گفت که حوزه‌های علمیه از یک نظام علمی پیروی می‌کنند که پژوهش در آن محور است.

عضو شورای حوزه‌های علمیه استان تهران، نظام آموزشی مدرن و الگوی ناقص غرب در دانشگاه‌ها را پژوهش محور ندانست و ابراز داشت: بنابراین در سال‌های گذشته در آموزش و پرورش اهمیت خاصی بر پژوهش قائل شده‌اند و آن را ترویج می‌کنند؛ در دانشگاه‌ها هم دکترای پژوهش محور مطرح شده است که در مراکز خاصی این کار انجام می‌شود و هنوز هم رایج نیست.

وی اندیشیدن و پژوهیدن در حوزه‌های علمیه از سال‌های اول اشاره کرد و اظهار داشت: از سال اول منطق را آموزش می‌دهند و توصیه می‌کنند که مطالعه پیشینی کند، شروح و تعالی را ببیند و این شیوه پژوهش محوری است.

آیت الله رشاد تصریح کرد: طلبه بنا نیست کتابی که به عنوان متن درسی مشخص شده است، قناعت کند بلکه کتب موازی و شروح را باید مطالعه کند؛ البته اگر در دوره‌های اخیر به این شیوه‌ها بی‌اعتنایی می‌شود اما حوزه علمیه و تاریخ آن پژوهش محور است.

وی، ساده‌سازی دروس را خلاف سیستم آموزشی حوزه دانست و گفت: طلبه غیر از کلاس باید در دروس تأمل کند؛ نظام اصیل حوزه تفکر محور است؛ اگر در این دوره‌ها شیوه‌های قدیم منسوخ و متروک می‌شود اما اساس حوزه بر پژوهش محوری است.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، آموزش را دارای رتبه سوم در نقش آفرینی نظام حوزه توصیف کرد و ابراز داشت: در سطوح پایین بر آموزش تأکید می‌شود؛ در پایه‌های یک تا ده آموزش انجام می‌شود ولی پس از ۱۰ پایه، در درس خارج به صورت مطلق پژوهشی است.

وی تصریح کرد: اجتهاد یعنی پژوهش؛ در درس خارج طلبه آموزش نمی‌بیند بلکه پژوهش می‌کند؛ طلبه در ۱۰ پایه با خواندن سه کتاب، اصول را خوانده است و تمام را یاد گرفته است.

آیت الله رشاد، روش‌های آموزشی برخی از اعاظم در درس خارج را به خاطر ضعیف بودن برخی طلاب ارزیابی کرد و گفت: در تاریخ نداشته‌ایم که کسی در درس خارج اصول آموزش دهد؛ در درس خارج فرد باید مجتهد بار بیاید نه اینکه تمام مباحث اصول و فقه و ابواب آن‌ها را ارائه کنیم.

وی تربیت را غایت و پژوهش را محور دانست و گفت: بین غایت و محور تفاوت‌هایی وجود دارد و آموزش بستر است؛ آموزش تا حدی مفید است و در سنت حوزه هم اینچنین است؛ اینطور نیست که با پایان سطوح یا پایان یک دوره خارج اصول، کسی به نهایت خود رسیده باشد.

عضو شورای حوزه‌های علمیه استان تهران با اشاره به مفسر و محقق بودن حجت‌الاسلام والمسلمین بهجت پور، گفت: فرصت بسیار خوبی برای حوزه‌های علمیه خواهران است که کسی که این حوزه‌ها را اداره می‌کند در تحقیق صاحب رأی و تجربه است.

وی تصریح کرد: نظام آموزشی حوزه پرورش مئال بوده است و باید بماند؛ بنا نیست حافظه‌ها قوی شود بنا است که استعدادها تقویت شود؛ همه استعدادها در سرشت آدمی تعبیه شده است، اما کار حوزه کشف و به فعلیت رساندن این استعدادها است.

آیت الله رشاد با اشاره به مسائل فلسفی ادامه داد: وجود طلبه باید تغییر کند؛ اتفاقی که باید در نهایت در نظام آموزشی حوزه بیفتد این است که اصل اتحاد عقل و عاقل و معلوم حصولی باشد؛ بنا نیست که این معلوم واسطه بخورد؛ بنا نیست علم ما حصولی باشد بلکه بنا است که علم ما حضوری باشد؛ اگر علم حضوری شد با نفس متحد می‌شود و سه گانگی آن باقی نمی‌ماند.

وی ابراز داشت: به این شیوه عالم دینی، عالم دین نمی‌ماند بلکه عالم دینی می‌شود؛ عالم دین به ترکیب اضافی نیست که می‌تواند غیر مسلمان هم عالم دین باشد؛ برخی از غیر مسلمان‌ها از ما طلبه‌ها در فهم و شناخت اسلام قوی‌تر هستند؛ در حوزه‌های علمیه چه تعداد مفسر داریم که در هر عصری یک دوره کامل تفسیر نوشته باشد؟ من مسیحی می‌شناسم که این کار را کرده است.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: طلبه باید طوری باشد وقتی کسی او را می‌بیند متن اسلام را ببیند و اسلام ناطق را ببیند؛ ما در حوزه‌های علمیه به دنبال ساختن این طلبه هستیم.

وی نظام آموزشی حوزه را از مناظر مختلف متفاوت از نظام آموزشی مدرن عنوان کرد و گفت: در سنجش‌های خود نیز به دنبال حافظه طلبه نیستیم بلکه باید ببینیم که تربیت، کمال، تعالی و پیشرفت طلبه حاصل شده باشد.

آیت الله رشاد، دانشگاه‌های فعلی را فاقد پرورش توصیف کرد و گفت: بدترین و سخیف‌ترین الگو را برای آن آدم بی‌سواد آوردند که در غرب هم این الگو پیگیری نمی‌شود؛ در غرب هم به پرورش توجه می‌شود.

وی با بیان این که دروس حوزه باید به صورت حضوری برگزار شوند تا هویت طلاب توسط استاد ساخته شود، ادامه داد: با برگزاری دروس به صورت مجازی نمی توان طلبه ای در تراز عالم دینی که به درد جامعه بخورد تربیت کرد.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: مشکل اصلی که در زمینه آرمان تحول حوزه داریم، این است که غالب افرادی که این نظریه را می دهند فاقد نظریه هستند و نظریه مبنایی و منسجم ندارند.

وی با بیان این که ارائه نظریه در بحث تحول فقط کافی نیست و باید این نظریه بسط پیدا کرده و در قالب نظام در بیاید و عملیاتی شود، خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم به موفقیت برسیم باید نظریات تبدیل به نظام واره های علمیاتی شوند و حوزه امروز از این جهت به شدت دچار آسیب است.

آیت الله رشاد در پایان بیان داشت: باید دست اندرکاران حوزه در بحث تحول مسائل را به درستی مطرح و تبیین کنند، مبادا به بهانه تحول طلاب را از حوزه زده کرده و یا بی سواد بار بیاورند که این آسیب خواهد بود؛ چون وظیفه طلبه این است که رسائل، مکاسب، اصول فقه و لمعتین را مقدس بدانند که مقدس است چون این کتاب ها را شهیدین، آخوند خراسانی و … با روح و جان خود نوشته اند و هویت هستی آنها در این کتاب ها منعکس شده است که می تواد بر روح طلبه تأثیرگذار باشد.

نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل

نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل

نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل

طرحی برای تحول بنیادین حوزه براساس نظریه‌ی آموزش «پرورش‌مآل» (ویژه‌ی مدیران حوزه‌های علمیه)

 

مشخصات نشر: تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۹۶

 

مقدمه

دیرگاهی است که دو دغدغه‌ی عافیت‌سوز و آرامش‌ربا، عافیت و آرام از این کمترین ستانده است: ۱٫ تولید معرفت صائب، ۲٫ تربیت نیروی صالح. در پی صرف وقت مشبع، در ظرف سنوات متمادی، راه‌چاره‌ی هرکدام از این دو دغدغه‌ی دیرین‌ را در قالب یک نظریه پرداخته‌ام: ۱٫ نظریه‌ی ابتناء، برای علاج مسئله‌ی نخست، ۲٫ «نظریه‌ی آموزش پرورش‌مآل»، برای پاسخ به مسئله‌ی دوم. پس از پی‌گذاری و پرداخت هریک از این دو نظریه، آن را در هیأت یک نظام قابل کاربست، صورت‌بندی کرده تفصیل داده‌ام.
در پی تشکیل «اجلاسیه‌ی دفاع و داوری»، تحت نظر هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره (وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی) در بهمن ۱۳۸۷ و اردیبهشت و تیر ۱۳۸۸، با حضور شورای داوری، متشکل از شماری از استادان حوزه‌ی علمیه، و کمیته‌ی ناقدان، در طی جلساتی بالغ بر حدود ده ساعت، نظریه‌ی ابتناء ارائه شد و از سوی ناقدان و داوران مورد نقادی و ارزیابی قرار گرفت، و سرانجام در تاریخ ۱۰/۴/۸۸، به اجماع اعضای شورای داوری، به‌عنوان نظریه‌ای جدید در حوزه‌ی «فلسفه‌ی منطق فهم دین» و «فلسفه‌ی معرفت دینی» پذیرفته شد.
این نظریه به ضمیمه‌ی گزارش نقدهای ناقدان و دفاعیه‌های راقم، در سال ۱۳۸۹ در قالب کتابی با همین عنوان، از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی و هیأت حمایت منتشر شد، و نظام روشگانی مبتنی بر آن نیز با عنوان «منطق فهم دین»، عرضه گردید؛ تکمیل و تحکیم منطق فهم دین همچنان از دل‌مشغولی‌های راقم است.
نظریه‌ی آموزش پرورش‌مآل نیز طی سنوات گذشته حسب مناسبت، اینجا و آنجا ارائه شد، اما تراکم و تکثر اشتغالات، مرا از تفصیل و ارائه‌ی آن در هیأت دستگاه علمی و آموزشی قابل اجرا بازمی‌داشت؛ به فضل الهی اینک این توفیق دست داد و دفتری که اکنون پیش روی خود گشوده دارید، با همین غرض سامان گرفته است؛ علی‌هذا این وجیزه‌ درصدد ارائه‌ی دستگاه تعلیمی ـ تربیتی‌ای است با عنوان «نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل»، که راقم سطور، آن را به انگیزه‌ی تفصیل «نظریه‌ی آموزش پرورش‌مآل» و چونان طرحی برای تحول بنیادین حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و واحدهای آموزش و پرورش پیشنهاد می‌کند.
نظریه‌ی آموزش پرورش‌مآل رقیب نظریه‌ای است که از آن می‌توان به «نظریه‌ی آموزشی فراگرفت‌مآل» تعبیر کرد. نظام آموزشی فراگرفت‌مآل، که اکنون بر همه‌ی نهادهای علمی ـ آموزشی رسمی کشور (مع‌الاسف حتی کمابیش حوزه‌های علمیه‌ی فعلی) حاکم است، دستگاه تعلیماتی است «حافظه‌محور» و «تک‌ساحتی»، که بر فراگیری (= حفظ‌کردن، نه فهم‌کردنِ) داده‌های علمی و مهارتی (و فقط علمی و مهارتی) القاءشده از سوی مدرسان و مربیان استوار است، و برایند آن چیزی نیست جز «انباشت فراداده‌ها در انبان حافظه‌ی فراگیران، به‌صورت علم حصولی».
اما نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل، دستگاه تعلیماتی ـ تربیتی‌ای‌ است «فطرت‌بنیاد»، «استعدادمحور»، «جامع‌نگر» و «جامعه‌گرا»، که بر پروردن استعدادهای فطری گونه‌گون متربیان، با نقش‌آفرینی فعال خود آنان تمرکز دارد، و برایند آن به فعلیت‌درآمدن قوا و قابلیت‌های ذاتی افراد تحت تربیت، شکل‌گیری ملکات پایدار علمی و عملی در وجود آنان و فراهم‌آمدن توانایی‌های معنوی، معرفتی و مهارتی لازم معطوف به نیازهای جامعه‌ی اسلامی است.
این نظریه که حاصل تأملات توام با دغدغه‌ی چندین‌ساله‌ی این کمترین، درباره‌ی تحول نظام تعلیم و تربیت کشور، خاصه حوزه‌های علمیه است، بر مبانی مشخصی از نظر «فلسفه‌ی علم»، «معرفت‌شناسی»، «انسان‌شناسی»، «فلسفه‌ی تعلیم و تربیت»، و «مدیریت»، مبتنی است. هریک از این مبانی، نیازمند شرح و تبیین کافی است، اما این وجیزه مجال چنین تفصیلی نیست؛ ازاین‌رو اکنون به ارائه‌ی اجمال این نظریه‌ که در فصل سوم خواهد آمد قناعت می‌ورزیم.
نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل، علاوه بر تفاوت‌های اساسی در مبانی، تمایزات بسیاری به لحاظ راهبردها، روش‌ها، نهادها و سازکارهای اجرایی، با دستگاه آموزشی رقیب که «نظام فراگرفت‌مآل» است، دارد؛ بسیاری از این تفاوت‌ها به‌طور ضمنی در خلال فصول این وجیزه مورد بحث قرار گرفته‌اند.
راهبرد و رویکرد اصلی نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل، بر منصّه‌ی ظهورنشاندن استعدادهای خدادادی انسان‌ها، در زمینه‌های گوناگون معرفتی ـ مهارتی (نظری و عملی) است، و چنین امری از رهگذر کاربست روش‌های مناسب برای کشف و استکمال استعدادها، با توجه به «مشترکات ذاتی» متربیان با هم و رعایت «تفاوت‌های عرَضی» آحاد تحت تعلیم، ممکن می‌گردد.
به‌نظر راقم، از نظر آیات قرآنی و احادیث رسیده از حضرات معصومین (علیهم‌السلام)، دستگاه علمی ـ آموزشی «برین» و «اسلامی» نیز، چنین نظامی است.
همچنین به‌نظر این کمترین، اگر سنت‌های دیرین و دقیق، اصیل و آزموده‌ی علمی، عملی حوزه‌های علمیه‌ی شیعه (صانها الله عن الحدثان)، بازخوانی و بازآرایی شود، برایندی جز نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل نخواهد داشت؛ لهذا تأکید می‌کنیم که: برای نجات و نوسازی حوزه، و تحول و تکامل آن، اینک جز اینکه سنن کهن و کهول، عمیق و عریق، الهی و بومی بازمانده از سلف صالح را بازبشناسیم و به زبان زمانه و با لحاظ اقتضائات عصری، بازآراسته، ارائه و اعمال کنیم، راه دیگری پیش روی نسل حاضر نیست، و هر تدبیر و تحرکی برای تحول حوزه جز در چهارچوب این نظام، به زوال هویت و اصالت حوزه منتهی خواهد گشت.
همچنین تصریح می‌ورزیم که: علاوه بر حوزه‌ها، تحول اساسی علمی ـ تربیتی در دانشگاه‌ها و واحدهای آموزش و پرورش کشور نیز در گرو اجرای نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل است.
از آنجا که تحول در بسیاری از شئون امت و کشور، و تحقق آرمان‌های بلند اسلامی ازجمله: «تولید علم دینی» و «تحول علوم انسانی»، طراحی و اجرای «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت»، استقرار «سبک زندگی اسلامی»، حتی تسدید و توسعه‌ی «بیداری اسلامی»، اصلاح رژیم‌های حاکم بر کشورهای مسلمان و تمدن‌سازی اسلامی، همه‌وهمه در گرو تحول حوزه و تحقق حوزه‌ی پیشرو است، اجرای این نظام علمی در نهاد حوزه‌ بایسته‌تر است؛ از همین‌رو ویراست ارائه‌شده از نظام، در این دفتر، معطوف به اجرای آن در حوزه‌های علمیه است و تحقق تحول در این نهاد مقدس را نشانه رفته است.

***

این دفتر از یک مقدمه، چهار بخش و یک خاتمه (حاوی پیوست‌ها) تشکیل شده است. هرکدام از بخش‌ها نیز بر حسب مورد، به چند فصل، و فصول نیز نوعاً به فرع‌های مختلف تقسیم می‌شود.
در مقدمه ـ چنان‌که گذشت ـ به چند نکته‌ی تمهیدی اشاره شده است. در بخش اول، فهرستی از فرصت‌ها و تهدیدهای پیش روی حوزه و دین‌پژوهی و تبیین دین در عصر حاضر ارائه شده است. بخش دوم کتاب تبیین سه رویکرد موجود (متجمد سنتی‌اندیش، متجدد نوگرا، و مجدِّد نواندیش) را در زمینه‌ی مقابله‌ با تهدیدها و مواجهه‌ با فرصت‌ها، خاصه مسئله‌ی مهم تحول حوزه برعهده گرفته است. بخش سوم اثر به تبیین اجمالی نظریه‌ی «آموزش پرورش‌مآل» که مبنای نظام علمی پیشنهادی راقم است، می‌پردازد.
بخش چهارم ـ که بخش اصلی و محوری اثر را تشکیل می‌دهد ـ ضمن تبیین بایستگی و بایسته‌های تأمین نصاب مطلوب در زمینه‌ی ارکان سه‌گانه‌ی نهاد حوزه، ابعاد چهارگانه‌ی «معرفتی»، «معنوی»، «مهارتی» و «هویتی» و عرصه‌های دهگانه‌ی ذیل آنها را مشخص کرده و نصاب‌های لازم‌التحصیل را برای تربیت «طلبه‌ی طراز» بیان داشته است.
در فصل ششم از بخش چهارم کتاب، طی یک مطالعه‌ی تحلیلی راجع به تاریخ معماری مدارس علمیه، گونه‌شناسی بنای مدارس، مطابق الگوهای اجراشده و تطورات آن در طول تاریخ، ضمن شرح عناصر معماری سنتی حوزه، مختصات و رمز و رازهای نهفته در ارکان معماری حوزه بیان شده، و براساس ظرائف و طرائف تعبیه‌شده در فضا و کالبد مدارس، نشان داده شده که رکن سخت‌افزاری حوزه‌ی قدیم نقش بی‌بدیلی را در تأمین اهداف و رسالت حوزه‌ها ایفا می‌کرده است.
در این فصل ضمن تبیین تعامل فوق‌العاده تعیین‌کننده‌ی فضا و فرهنگ در تربیت طلاب، به‌مثابه برایند مختصات معماری سنتی مدارس، فهرستی از آثار و کارکردهای معنوی ـ معرفتی، تربیتی ـ معیشتی، اقلیمی ـ زیست‌بومی این نظام معماری، ارائه گردیده است.
گفتنی است: بررسی این بُعد نهاد و نظام حوزه نیز علاوه بر تأیید مدعای راقم، مبنی بر پرورش‌مآل‌بودن سنت‌های اصیل و عریق حوزه، ضرورت احیای معماری سنتی حوزه، و بازگشت همه‌جانبه به اصالت و هویت پیشین حوزه را مورد تأکید مضاعف قرار داده است.
این نکته در اینجا درخور تأکید است که: به‌دلیل مخدوش‌بودن بسیاری از اطلاعات مندرج در پاره‌ای مقالات که درباره‌ی معماری مدارس نگاشته‌شده، به گزارش‌های آنها اعتماد نکردیم؛ ازاین‌رو علاوه بر اتکا به مشاهدات شخصی، در مواردی نیز با تعیین و اعزام فرد مطمئن به محل یا پرسش مستقیم از متولیان و مدیران یکان‌یکان مدارس و مسئولان دستگاه‌های مربوط مانند ائمه‌ی جمعه، مدیریت‌ حوزه‌ها یا ادارات اوقاف در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف، یا افراد مطلع دیگر، اطلاعات اطمینان‌بخشی فراهم گشت و پس از تدقیق و تطبیق، در متن این فصل درج گردید؛ ازاین‌رو این بخش از تحقیق، از اعتبار و شأنیت درخوری به‌عنوان منبع علمی برخوردار است و محققینی که این قماش مطالعات را پس از این پی خواهند گرفت، می‌توانند بدان رجوع کنند و ارجاع دهند.
در خاتمه‌ی‌ اثر، پیوست‌هایی آورده شده که هرکدام به‌نوبه‌ی خود می‌تواند مکمل محتوای بخش‌های کتاب قلمداد شود.
اجرای مضبوط و موفق نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل در حوزه‌ها نیازمند پاره‌ای اقدامات تمهیدی و تکمیلی دیگر است که موارد زیر از اهم آنهاست:
۱٫ تهیه‌ی جداول تفصیلی علوم و معارف محوری، مکمل و مهارت‌ها.
۲٫ استقرا و استقصای راهکارها و روش‌های [اعم از سنتی و ابداعی] تحقّق نصاب لازم در زمینه‌ی هرکدام از ساحات تعلیمی و تربیتی مذکور در متن نظام.
۳٫ تنظیم آیین‌نامه‌ها و دستور‌نامه‌های مورد نیاز، ازجمله:
۱ـ۳٫ آیین‌نامه و دستور‌نامه‌ی اجرایی گزینش، به‌کارگماری و ارتقای مدیران، مدرسان و کارکنان واحدهای حوزوی ملتزم به نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل.
۲ـ۳٫ آیین‌نامه و دستور‌نامه‌ی اجرایی جذب، گزینش و پذیرش داوطلبان در واحدهای حوزوی ملتزم.
۳ـ۳٫ آیین‌نامه‌ی انضباطی مربوط به هر دسته از عوامل انسانی ذی‌نقش در تحقق نظام.
۴ـ۳٫ آیین‌نامه و دستورنامه‌ی اجرایی سنجش پیشرفت تحصیلی در چهارچوب نظام.
۴٫ تهیه‌ی تقویم تلفیقی برنامه‌ی میانگین ده‌ساله برای اجرای فازی و تدریجی نظام، با لحاظ لوازم انتقال از وضع موجود حوزه‌ها به وضع مطلوب و منظور.
۵٫ تأمین سازکارهای مادی مورد نیاز برای اجرای برنامه‌ها.
۶٫ برگزاری کارگاه‌های توجیهی برای عوامل انسانی مؤثر در اجرای نظام در حوزه (بهتر آنکه نظام پیشنهادی، نخست در واحدهای مستعد و به‌مثابه تولید الگو اجرا و سپس به‌تدریج در سایر مدارس کشور به موقع اجرا نهاده شود).
۷٫ تنظیم شاخص‌ها و شیوه‌نامه‌ی «پایش پیشرفت» و سنجش «کارآمدی ثبوتی ـ نظری» و «کامیابی اثباتی ـ عملی» نظام، و ترمیم کاستی‌ها و کژی‌های برنامه‌های عملیاتی، در فرایند اجرا و براساس تجارب اجرایی به‌دست آمده.
۸٫ تهیه و اجرای برنامه‌ی رسانشی و اعتباربخشی نخبگانی نظام.

***

در پایان، از مساعدت و مساهمت اعضای محترم شورای راهبردی مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران، و نیز شورای مدیران حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا (ع)، که در حین نگارش این اثر بخش‌هایی از مباحث آن در جلسات شوراهای مزبور مطرح و اعضای محترم هر دو شورا با ارائه‌ی نظرات کارشناسانه‌ی خویش بر غنا و دقت اثر افزودند، فروتنانه تشکر می‌کنم.
از گروه فرهنگ‌پژوهی به‌جهت مساعدت برای عرضه‌ی اثر در فرایند پژوهشگاه، و نیز دوستانی که با مطالعه¬ی پیش از انتشار اثر پیشنهادهای ارزنده‌ای را ارائه فرمودند، ازجمله جناب حجت‌الاسلام والمسلمین علی ذوعلم و فاضل ارجمند جناب آقای مسعود فیاضی (زید عزهم)؛ نیز از جناب آقای حجت توکلی که با صرف وقت و جدیت، اطلاعات مربوط به نمونه‌های مورد مطالعه در قسمت معماری مدارس علمیه را با پرس‌‌وجو و پیگیری دلسوزانه، اطمینان‌بخش ساخت؛ همچنین از جناب آقای امیرحسین حیدری که با دقت و دغدغه‌ی خاصی امور فنی کتاب را به فرجام آورد، و سرانجام از سازمان انتشارات پژوهشگاه به‌جهت قبول زحمت انتشار کتاب، از صمیم جان سپاسگزاری می‌کنم.
درخور ذکر است که: به‌ انگیزه‌ی رعایت مذاق مخاطب عام اثر، سعی کردم از سبک و سیاق قلمی خویش روی گردانده، نثر روان و متعارفی را در نگارش وجیزه به‌کار بندم؛ اما خامه‌ی سرکش همه‌جا از قصد من فرمان نبرد، همین امر نیز شاید سبب اندکی ناهمسانی در متن کتاب گردید؛ همین‌جا بابت این نقیصه‌ از محضر خوانندگان خاص اثر پوزش می‌خواهم.

علی‌اکبر رشاد
جوار بارگاه قدسی حضرت ثامن الأولیاء
علیه آلاف التحیهًْ والثناء
۶، ۱۲، ۹۴

فهرست

پیش‌گفتار پژوهشگاه
مقدمه‌ی مؤلف
بخش اول: فرصت‌ها و تهدیدهای فراروی نهاد حوزه و روحانیت
درآمد
فصل اول: فرصت‌ها و ظرفیت‌ها
فصل دوم: تهدیدها و چالش‌ها
فرع اول: آسیب‌ها و چالش‌های فرا‌روی آرمان تحوّل و اصلاح
فرع دوم: آسیب‌های فراروی‌ ارکان نهاد حوزه
فرع سوم: آسیب‌های معطوف به رکن کنشگر
۱٫ آسیب‌های معطوف به عامل سرپرستی و تولیت حوزه‌ها
۲٫ آسیب‌های معطوف به عامل مدیریت
۳٫ آسیب‌های معطوف به عامل مُدرّس
فرع چهارم: آسیب‌های معطوف به عامل طلبه
۱٫ در زمینه‌ی معرفت و ایمان دینی
۲٫ در زمینه‌ی حکمت و عقلانیت
۳٫ در زمینه‌ی تعبّد و سلوک عبادی
۴٫ در زمینه‌ی تهذیب نفس و تخلّق
۵٫ در زمینه‌ی خودآگاهی صنفی، رسالت‌شناسی و زی طلبگی
۶٫ در زمینه‌ی خودآگاهی تاریخی و بصیرت سیاسی
۷٫ در زمینه‌ی سلامت روحی و جسمی
۸٫ در زمینه‌ی پرسشگری، آزاداندیشی و نقدورزی
۹٫ در زمینه‌ی جامعیت علمی و عمق معرفتی
۱۰٫ در زمینه‌ی «مهارت‌ها و فنون» مورد نیاز
اول: در باب مهارت‌های تفکر، تحقیق و تألیف
دوم: در باب مهارت‌های تعلُّم و تعلیم
سوم: در باب مهارت مدیریت و ارتباطات
چهارم: در باب مهارت‌های زندگی
پنجم: در باب مهارت‌های مکمل
فرع پنجم: آسیب‌های معطوف به رکن نرم‌افزاری
فرع ششم: کاستی‌های معطوف به رکن سخت‌افزاری
بخش دوم: حوزه و سه نگاه به آرمان تحول
درآمد: آرمان تحول حوزه و سه جریان متفاوت
فصل اول: گفتمان متجمد سنتی‌اندیش
نحوه‌ی تدبیر شئون حوزه‌ها از منظر سنتی‌اندیشان
فصل دوم: جریان متجدد نوگرا
نحوه‌ی تدبیر شئون حوزه‌ها از منظر جریان متجدد
فصل سوم: گفتمان مجدِد نواندیش
نحوه‌ی تدبیر شئون حوزه‌ها از منظر گفتمان مجدِّد
بخش سوم: نظریه‌ی مبنای نظام پیشنهادی
درآمد
فصل اول: نظریه‌ی آموزش «پرورش‌مآل»
فصل دوم: ویژگی‌های راهبردی و کاربردی نظام علمی ـ تربیتی مبتنی بر نظریه‌ی آموزش «پرورش‌مآل»
بخش چهارم: نصاب‌های مطلوبیت در ارکان نهاد حوزه
درآمد
فصل اول: اصول وظایف حوزه و علمای دین
فصل دوم: نصاب مطلوبیت عوامل انسانی (رکن کنشگر نهاد حوزه)
فرع اول: عامل مسئول/ متولی
فرع دوم: عامل مدیر
فرع سوم: عامل مدرس
فرع چهارم: عامل کارگزار
فصل سوم: شرح نصاب‌های طلبه‌ی طراز
فرع اول: فرایند «جذب»، «گزینش»، «پذیرش» و «تثبیت» داوطلبان
شروط و شاخص‌های داوطلبان تحصیل در بدو ورود
اول: برخی نکات مهم برای ارتقای جذب داوطلبان ورود به حوزه
دوم: برخی نکات مهم برای ارتقای گزینش داوطلبان
سوم: برخی نکات مهم برای ارتقای پذیرش داوطلبان
چهارم: برخی نکات مهم برای ارتقا و تعمیق انگیزه و التزامات طلاب، پس از اشتغال به تحصیل
فرع دوم: تبیین نصاب‌ها
۱٫ به لحاظ معرفت و ایمان دینی
۲٫ به لحاظ حکمت و عقلانیت رفتاری
۳٫ به لحاظ روح تعبد و تادب به آداب عبادی
۴٫ به لحاظ «تخلّق»
۵٫ به لحاظ خودآگاهی و رسالت‌شناسی صنفی و زی طلبگی
۶٫ به لحاظ خودآگاهی تاریخی و بصیرت سیاسی
۷٫ به لحاظ پرسشگری و پویایی فکر
۸٫ به لحاظ سلامت روحی و جسمی
فرع سوم: نصاب صلاحیت‌های علمی و مهارتی لازم‌التحصیل
تذکارهای پیشینی
۱٫ نصاب لازم‌التحصیل در باب علوم و معارف محوری
۲٫ اول: علوم ادبی و معارف مرتبط
۳٫ دوم: کلام و معارف مرتبط
۴٫ سوم: فلسفه‌ی دین و معارف مرتبط
۵٫ چهارم: اصول فقه و معارف مرتبط
۶٫ پنجم: فقه و معارف مرتبط
ششم: علم اخلاق و معارف مرتبط
هفتم: علوم و معارف قرآنی و فنون مرتبط
هشتم: علوم‌الحدیث و معارف مرتبط
نهم: حکمت و فلسفه و معارف مرتبط
دهم: فلسفه‌ی علوم انسانی و منطق تولید علم انسانی اسلامی و معارف مرتبط
۲٫ نصاب لازم‌التحصیل در زمینه‌ی علوم و معارف مکمِّل
۳٫ مهارت‌ها و فنون مورد نیاز
اول: مهارت‌های تحقیق و تألیف
دوم: مهارت‌های تعلُّم و تعلیم
سوم: مهارت‌های مدیریتی و ارتباطاتی
چهارم: مهارت‌های زندگی
پنجم: مهارت‌های مکمل
تذکارهای پسینی و اجرایی
فرع چهارم: نظامواره‌ی سنجش تحصیلی
یک) اهداف و کارکردهای سنجش پیشرفت تحصیلی
دو) روش‌های صحیح سنجش پیشرفت تحصیلی
سه) روند و فرایند سنجش تحصیلی مطلوب
فصل چهارم: برنامه‌ی دوره‌های عالی/ خارج
مقدمه
فرع اول: آسیب‌شناسی آموزش فقه و رشته‌های تخصصی حوزه و بایسته‌های تولید علوم انسانی
۱٫ آسیب‌شناسی وضع کنونی تعلیم و تعلم فقه
الف) به لحاظ نوع نگاه به ماهیت فقه، مقصد تفقه و منطق اجتهاد
ب) از نظر مبادی‌پژوهی
ج) از حیث فقدان «برنامه‌ی جامع» در زمینه‌ی آموزش فقه و علوم مرتبط
د) از نظر روند و فرایند تعلیم فقه و علوم مرتبط بدان
ه‍ ) به لحاظ روش‌ تعلیم و تعلم علوم فقهی
و) از نقطه‌نظر «موضوعات» و ابواب مورد بحث
ز) از حیث موضوع‌شناسی
ح) به جهت متون درسی مورد استفاده
۲٫ آسیب‌شناسی وضع موجود رشته‌های تخصصی حوزه
الف) به لحاظ مدیریت و سازمان
ب) از جهت رسمیت و تشریفات صدور مجوز تأسیس
ج) از نظر گستره‌ی موضوعی
د) از حیث روش تدریس و تحصیل
ه‍ ) از نقطه‌نظر برنامه
و) از لحاظ غایت و کارکرد
ز) از حیث هندسه‌ی معرفتی
ح) به جهت مقطع‌بندی و مراحل تحصیل
ط) به لحاظ مقبولیت نخبگانی
ک) تشدید روی‌آوری طلاب مستعد به دانشگاه
۳٫ بایستگی و بایسته‌های تولید علوم انسانی اسلامی
فرع دوم: کلیات طرح
۱٫ اهداف، جایگاه طرح فقه تخصصی در نظام تحصیلی حوزه و فرایند اجرایی آن
الف) فلسفه‌ی مقطع تحصیلی خارج
ب) اهداف شش‌گانه‌ی طرح
ج) مراحل و مدت اجرای طرح و وظایف اساسی دانش‌پژوهان در هر مرحله
د) مدارک و شرایط داوطلبان تحصیل برای پذیرش
۲٫ علوم، معارف و مهارت‌های مورد آموزش و روند ارائه‌ی دروس
علوم، معارف و مهارت‌های مورد آموزش
یک) اصول فقه، معارف و مهارت‌های مرتبط
دو) فقه، معارف و مهارت‌های مرتبط
سه) علوم قرآن، معارف و مهارت‌های مرتبط
چهار) علوم‌‌الحدیث، معارف و مهارت‌های مرتبط
پنج) حکمت و فلسفه، معارف و مهارت‌های مرتبط
شش) فلسفه‌ی دین، معارف و مهارت‌های مرتبط
هفت) فلسفه‌ی علوم انسانی، معارف و مهارت‌های مرتبط
هشت) علوم انسانی و دانش‌های تخصصی
نه) موضوع‌شناسی
ده) رشته/ گرایش‌های حاِئز اولویت
۳٫ روش‌های تعلیم و تعلم
۴٫ شیوه‌های سنجش تحصیلی
تذکارهای پسینی و پایانی
فصل پنجم: نصاب مطلوب رکن نرم‌افزاری نهاد حوزه
فصل ششم: نصاب مطلوب رکن سخت‌افزاری نهاد حوزه
فرع اول: عناصر تشکیل‌دهنده‌ی رکن سخت‌افزاری حوزه
فرع دوم: نگاهی تحلیلی به معماری حوزه
درآمد
رمز و رازهای معماری حوزه
فرع سوم: الگوهای معماری مسجد/ مدرسه
۱٫ الگوی «مسجدِ مدرسه»
۲٫ الگوی مدارس بدون مسجد
۳٫ نمونه‌های الگوی «مدرسه ـ مسجد»
اول: مدرسه ـ مصلا، گونه‌ی دارای گنبدخانه
دوم: مدرسه ـ مصلا، گونه‌ی دارای «شبستان»
سوم: مدرسه ـ مصلا، گونه‌ی دارای «شبستان» و «گنبدخانه»
۴٫ الگوی «مسجد ـ مدرسه»
۵٫ الگوی معماری «مهتابی ـ مدرسه»
۶٫ الگوی «مسجد» و «مدرسه»
فرع چهارم: عناصر کالبدی معماری حوزه‌ها و اشاره به رمز و رازهای هرکدام
چیستی معماری
تعریف مدرسه
ارکان و عناصر معماری مدارس علمیه
۱٫ جلوخان
۲٫ دروازه
۳٫ هشتی
۴٫ دالان
۵٫ میانسرا
۶٫ حوض
۷٫ گودال باغچه/ باغچالی
۸٫ حجره‌ها‌
۹٫ ایوانچه
۱۰٫ مَدرَس
۱۱٫ حیاط جانبی
۱۲٫ مهتابی
۱۳٫ گنبدخانه
۱۴٫ شبستان زمستانی
۱۵٫ شبستان تابستانی (دارالصیف)
۱۶٫ محراب
۱۷٫ ایوان‌های بزرگ
۱۸٫ مقصوره
۱۹٫ مناره و مأذنه
۲۰٫ کتابخانه
۲۱٫ سردابه
۲۲٫ دارالشفاء (مریض‌خانه)
۲۳٫ مطبخ
۲۴٫ وضوخانه
۲۵٫ آبریزگاه
۲۶٫ گرمابه
۲۷٫ رختشویخانه
۲۸٫ آب‌انبار
۲۹٫ انباری
۳۰٫ مقبره‌ی بانی یا مُدرّس اصلی
برایندنگاری مبحث معماری حوزه‌ها
پیوست‌ها
پیوست اول: اصول سیاست‌های برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی اوّل حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع)
و مدارس تابعه
پیوست دوم: طرح تأسیس مرکز طرازسنجی و ارتقای علمی ـ مهارتی طلاب
پیوست سوم: سند رویکرد «آموزشی ـ تربیتی»، و « معرفتی ـ کارکردی» مصوّب حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا (ع)
پیوست چهارم: سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا (ع)
پیوست پنجم: نگاهی به معماری مدارس شاخص ایران
۱٫ نگاهی به کالبد معماری مدرسه‌ی فیضیه و تطورات آن
۲٫ نگاهی زیبایی‌شناسانه به معماری مدرسه‌ی چهارباغ اصفهان
۳٫ نگاهی ساخت‌پژوهانه به معماری مدرسه‌ی سپهسالار جدید تهران
پیوست ششم: تلویحات
منابع
نمایه

ارزیابی روندِِ مدیریتِ تحول در حوزه‌های علمیه

 

مراسم نکوداشت حضرت آیت‌الله خوشوقت
تاریخ: ۲۵/۳/۱۳۹۰، ساعت ۱۶ تا ۱۹
مکان: تهران، حرم عبدالعظیم حسنی(ع)، تالار شیخ صدوق
برگزارکنندگان: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، سازمان تبلیغات اسلامی و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

با عرض تبریک میلاد مبارک امیرالمؤمنین(ع) و همچنین دیگر اعیاد این ماه پربرکت خدمت استادان محترم، علمای معظم، فضلا و طلاب ارجمند حاضر در این محفل مینوی و انجمن ارجمند، از محضر مبارک حضرت آیت‌الله خوشوقت، که به رغم میل قلبی و به دلیل اصرار حقیر و دوستان، به ما اجازه دادند این جلسه‌ی تعظیم را با حضور خود ایشان برگزار کنیم، تشکر می‌کنم و خداوند را سپاس‌گزارم که به ما این فضیلت را داد تا افزون بر ربع قرن، به بهانه‌های گوناگون به محضر این استاد گران‌قدر مشرف شویم و در حوزه‌ی علمیه امام رضا و گاه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، به طور مستمر از حضور پرفیض ایشان مستفیذ گردیم.
دوستان می‌دانند حضرت آیت‌الله خوشوقت از چنین برنامه‌هایی به شدت دوری می‌کنند و گریزان‌اند. کسی تا با ایشان انس نیافته باشد مراتب تواضع و نفسانیت‌ستیزی ایشان را درک نخواهد کرد. امیدوارم خدا حوزه‌های ما را از وجود چنین شخصیت‌‌هایی تهی نکند.
خدا گواه است که این چند روز مدام فکر می‌کردم که در این مجمع علمی و در محضر علما و درحرم حضرت عبدالعظیم(ع) چه چیزی بگویم، اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که از دردی سخن بگویم که به شدت از آن رنج می‌برم و هرگاه اهل فضل، علما و طلاب را در جایی ملاقات می‌کنم می‌خواهم آن را بازگو کنم و آن چیزی نیست جز وضعیت کنونی حوزه‌‌های علمیه و نیاز آنها به تحول.
همان‌گونه که رهبری معظم، فرهیخته و فرهمند فرموده‌اند، آرمان تحول در حوزه واقع‌شدنی است؛ یعنی این تحول خواه ناخواه روی خواهد داد؛ زیرا ظروف تاریخی و فرهنگی، آن را طلب می‌کنند، اما تحول اگر مدیریت نشود، بسا به ضد خودش تبدیل می‌شود. تحول غیر از تبدل است. منظور از تحول در حوزه، احیای هویت تاریخی آن است. به سخن دیگر، زمانی که می‌گوییم می‌خواهیم حوزه را متحول کنیم، یعنی به دنبال بازگشت به هویت خود هستیم و می‌خواهیم با پیشینه‌ی حوزه و حوزویان آشتی کنیم. دلیل تأکید بر این بازگشت آن است که ما حوزویان هم‌اکنون در حال فاصله گرفتن از پیشینه‌ی خود هستیم که نتیجه‌ی آن چیزی جز دچار شدن به انقطاع تاریخی نیست. جوان‌ترها از این طلبه‌ی کوچک این هشدار را بشنوند و بپذیرند؛ زیرا وضعیت کنونی حوزه به گونه‌ای است که انسان احساس خطر می‌کند.
البته باید به این نکته اشاره کنم که بنده خود به شدت تحول‌گرایم و حتی به نواندیشی و نوگرایی متهم هستم. به سخن دیگر روح و جان من به گونه‌ای با نوآوری، نواندیشی و تحول پیوند خورده است که صفت تحجرگرا و متجمد با آن سازگار نیست، اما با این حال با تبدل به جای تحول مخالف‌ام.
شایان ذکر است که تحجر، تصلب و تجمد نیز مطلوب ما نیست. ما در روزگاری سیال، متحرک و پیش‌رونده که در آن همه چیز دیگرگون می‌شود زندگی می‌کنیم؛ بنابراین نباید از قافله‌ی بشریت عقب بمانیم. این در حالی است که با تحجر، تجمد و تصلب به وضع موجود نه تنها از این قافله عقب می‌مانیم، بلکه در حق دین اسلام و مکتب اهل بیت‌(ع) ستم روا می‌داریم. افزون بر این، با توجه به اینکه حوزه و تحصیل طلبگی مساوی است با اجتهادورزیدن، می‌توان گفت در ذات تحصیلات حوزه نیز نوشدگی و تحول نهفته است؛ از این‌رو مخالفت با تحول در حوزه به معنای نادیده گرفتن این ویژگی ذاتی حوزه و تغییر ماهیت آن است.
جوهره‌ی حوزه با دانشگاه، که اساساً نظامی مقلد است، تفاوت دارد. گرچه بنده با دانشگاهیان روابط فراوان و وثیقی دارم، معتقدم دانشگاه ایرانی، دانشگاه الگوگرفته از فرنگ است که اجتهادی و نوآور نیست. به دلیل همین ویژگی هم است که اتفاق درخوری در دانشگاه‌های ما نمی‌افتد. در حال حاضر ما ناچاریم این نظام را داشته باشیم، اما منظور آن نیست که نمی‌توانیم در پی مداوای آن برآییم؛ مداوایی که جز از طریق تولید علوم انسانی اسلامی و استفاده از متون و مدرسان لایقِ شایسته‌ی مسلمانِ محققِ متضلعِ صاحب‌نظرِ علوم انسانی اسلامی ممکن نیست.
من در مقام طلبه‌ای که نقاط بسیار مهم جهان، نظام‌های آموزشی و دانشگاه‌های آنها را دیده‌‌ام، با قاطعیت عرض می‌کنم که در همه‌ی عالم هیچ‌جا نظامی به پرپیشینگی، استواری، اصالت، آزمودگی و کامیابی نظام تحصیلات حوزوی وجود ندارد. با توجه به اینکه حوزه‌ی نجف ما در سال ۴۴۸ .ق، با انتقال مرحوم شیخ(ره) از بغداد به نجف و در پی ستم‌هایی که به او در بغداد شد در محضر مبارک حضرت امیر(ع) بنا گردید می‌توان گفت دستاورد کنونی حوزه هزار سال تجربه‌ی انباشته‌شده در زمینه‌ی آموزش، پژوهش، پرورش، تربیت، معنویت، معیشت، مدیریت، رفتار و … است؛ تجربه‌ای که انتظار می‌رود با شناخت و استخراجش، در عرصه‌های دیگر هم به خدمت گرفته شود تا آن عرصه‌ها در مسیر تعالی قرار گیرند. اما آنچه نگرانی من طلبه را افزایش می‌دهد مدیریت نادرست تحولی است که در حوزه در حال روی دادن است؛ زیرا در نتیجه این مدیریت آنچه حاصل خواهد شد دانشگاهی با ظاهر حوزه خواهد بود. من نگرانم که حوزه‌ی ما در آینده امثال آیت‌الله خوشوقت، آقاجواد ملکی تبریزی و مطهری(ره) را پرورش ندهد؛ زیرا حوزه‌ی ما دارد بوی دانشگاه می‌گیرد و سیستم آن دارد مانند سیستم دانشگاهی می‌شود. البته حوزه‌ی علمیه‌ی قم را دست‌هایی هدایت و حفظ می‌کند که در برابر آن، قدرت‌هایی همچون رضاخان و محمدرضا شاه نتوانستند کاری کنند؛ قدرت‌هایی که گرچه به دنبال لطمه‌زدن به این ساختار بودند، در نهایت نه تنها نتوانستند به آن ضربه‌ای وارد کنند، بلکه خود از آن لطمه دیدند؛ حوزه‌ای که تکان نخورد، ولی جهان را تکان داد. بنابر این ما به لحاظ معنوی نباید نگران حوزه باشیم، ولی سیر کنونی تحول در حوزه ممکن است به جایی بینجامد که حوزه‌ی‌ مقدسه‌ی قم العیاذبالله به الازهر دیگری تبدیل شود.
الازهر ۷۵۰‌ هزار طلبه و دانشجو به صورت هم‌زمان دارد؛ یعنی هفت برابر کل روحانیان ایران؛ چهارده برابر کل طلبه‌ها و مدرسان قم. البته این فقط به بخش برادران آن مربوط می‌شود؛ زیرا در بخش خواهران آنجا هم چندصد هزار نفر مشغول تحصیل‌اند؛ با این حال همه‌ی این افراد توجیه‌گر حکامی هستند که امروز مردم علیه‌شان برخاسته‌اند؛ یعنی خروجی این نظام آموزشی معنویت و انسان معنوی نیست.
ما باید حوزه را متحول کنیم و به آن نظم دهیم. بیان الهی آن شیخ بزرگوار و شیخ مشایخ این نسل، مرحوم آیت‌الله حائری(رض)، که در مقابل رضاخان گفت نظم ما در بی‌نظمی است، بسیار حکیمانه است، ولی بعضی این عبارت قدسی را بدون توجه به ظرف تاریخی خود معنی کرده‌اند. طبعاً هیچ‌یک از اهل نظر نمی‌خواهند حوزه بی‌نظم باشد؛ زیرا اصلاً در حوزه‌ی بی‌نظم نمی‌توان کاری انجام داد. با توجه به همین اصل عقلی است که می‌گویم ما باید در حوزه نظم ایجاد کنیم، اما نظم خودمان را.
برای اینکه به نظم خودی دست یابیم و آن را سرلوحه‌ی تحول کنونی قرار دهیم باید به سراغ تجربه‌های هزارساله‌ی حوزه رویم. اما تا به حال در حوزه‌ی عظیم شیعه در ایران و عراق چند تحقیق درباره‌ی سنت‌های آزموده‌ی اصیلِ کامیابِ جواب‌داده انجام شده است و چند محقق به شیوه‌ی آموزش، پرورش، و معیشت بزرگان حوزه و نوع رابطه‌ی بین استاد و شاگرد توجه کرده و درباره‌ی آن پژوهش نموده‌اند؟ همین بی‌توجهی‌هاست که سبب شده است رابطه‌ی بین استاد و شاگرد در حوزه‌ در حال تبدیل به همان رابطه‌ای باشد که در دانشگاه وجود دارد؛ یعنی شاگرد اصلاً علقه‌ای به استاد پیدا نکند. من در مقام نقد نیستم، شاید فردی بگوید تو هم یک طلبه هستی و دستی در آتش داری، در این زمینه چه کرده‌‌ای؟ ولی واقعیت این است که من به شدت نگرانم و معتقدم بزرگان ما باید هر چه زودتر تدبیری کنند و چاره‌ای بیندیشند تا فرصت از دست نرود؛ البته همان‌گونه که گفتم و براساس روایاتی که به حد تواتر می‌رسند، قم تا آخرالزمان و تا ظهور حضرت حجت(ع) پایگاه دین خواهد بود.
وضع موجود حوزه پاسخگوی نیاز جهانی شیعه و مکتب اهل بیت نیست. امروز با توجه به تغییر اوضاع و احوال زمانه، مذهب تشیع به شدت در حال گسترش است؛ اصلاً هیچ‌وقت در تاریخ به اندازه‌ی این سه دهه، تشیع و مکتب اهل بیت(ع) ترویج نشده است. موضوعی که در این بین جلب توجه می‌کند تفاوتی است که در گرایش به این مذهب بین گذشته و حال وجود دارد و آن این‌که در گذشته، بیشتر اقوام به شکل توده‌ای شیعه می‌شدند، اما اکنون نخبگان هستد که به مذهب تشیع ایمان می‌آورند.
گاهی انسان با شخصیت‌های بسیار مشهوری روبه‌رو می‌شود که عالم را گشته‌اند، اما در نهایت شیعه شده‌اند؛ شخصیت‌هایی همچون لگن‌هاوزن، فیلسوف بزرگی که در حال حاضر در خدمت آیت‌الله مصباح است و مانند یک معلم در مؤسسه‌ی ایشان تدریس می‌کند، اما ما قدر او را نمی‌دانیم. این فیلسوف، نخست کاتولیک بود، اما بعد به مذهب ارتدکس و پروتستان گروید. پس از آن مارکسیست شد، اما زمانی که متوجه شد این ایدئولوژی پاسخگوی سؤالات او نیست، آن را به کناری گذاشت و سنی شد. با این حال تشیع مذهبی بود که بالاخره او را اقناع کرد. با توجه به همین افراد است که می‌گویم شرایط تفاوت کرده است؛ تفاوتی که امام خمینی(ره) بانی آن بود؛ زیرا آن موجی که ایشان از حوزه ایجاد کردند امروز در حال متحول کردن کشورهاست؛ موجی که پیام آن را افرادی همچون لگن‌ هاوزن درک کردند.
استاد والد ما رضوان‌الله نقل کرده‌اند: در بازگشت از نجف، در مرز کشور، میهمان چادرنشینانی شدم که سنی و از عشایر بودند. خیلی احترام کردند، صبح که می‌خواستم بیایم انگشتر من گم شد، استخاره کردم که کدام سمت را بگردم، بیرون چادر یا داخل آن، سمت چپ یا راست؟ و با استخاره انگشتر را پیدا کردم، اینها یکباره متحیر شدند و شهادت گفتند و شیعه شدند.
این هم گونه‌ای دیگر از شیعه شدن است، که با گرویدن لگن‌هاوزن به این مذهب که با فکر فلسفی و عمق معنوی تشیع و مکتب اهل بیت به این مکتب ایمان می‌آورد تفاوت دارد. با توجه به همین تنوع تشنگان مذهب تشیع است که می‌گویم حوزه‌ی ما باید به اینها پیام بدهد اما این بدون تحول ممکن نیست، و تحول هم بدون بازگشت به گذشته و احیای سنت‌های اصیل فراموش‌شده و مغفول و مطلقاً مجهول‌مانده ممکن نیست.
در پایان از تلاش‌های انجام‌شده برای معرفی بزرگان حوزه‌ی ‌علمیه به طلبه‌های جوان به منظور الگوگیری آنها از این بزرگان تقدیر می‌کنم. اما معتقدم از این دست کارها باید بیشتر انجام شود.
از اینکه پریشان و پراکنده سخن گفتم پوزش می‌طلبم. عرض کردم صرفاً یک ابراز نگرانی بود و بازتاب آنچه در درون آشفته‌ی من می‌گذرد. امیدوارم خداوند متعال و صاحب اصلی حوزه کمک کند تا بتوانیم با همیاری مدرسان محترم و دلسوز حوزه، راهنمایی‌ها و رهنمودهای خیرخواهان حوزه، مراجع عظام و رهبری معظم انقلاب را، که دهه‌ها و حتی از پیش از انقلاب عَلَم تحول حوزه را بر دوش ‌کشیده‌اند، به کار بندیم و حوزه‌ی علمیه‌ی قم را در میسری که شایسته‌ی آن است مدیریت کنیم.
من همین‌جا از همه‌ی دستگاه‌‌هایی که در برپایی این نکوداشت همکاری کردند و همچنین از متولیان حرم حضرت عبدالعظیم(ع) از جمله جناب آیت‌الله ری‌شهری و دیگر دوستانی که بنده به همگی آنها ارادت دارم، تشکر می‌کنم و سخن خود را با نقل این مطلب از جناب حاج عباس آقای سلیمی به پایان می‌برم؛ دوستان ما جلسه‌ای را در اینجا برقرار کرده بودند، جناب آقای قاسمی، مدیر محترم حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع)، نیز در جلسه حضور داشتند، گفتند یکی از آقایان که مسئول تشریفات حرم بودند با مشکلات جسمی زیاد، که بر اثر تصادف عارض شده بود در جلسه حضور پیدا کردند. از او علت این حضور را با وجود آن مشکلات جویا شدند و این فرد پاسخ داد: دیشب در همین حال و وضع بودم و آمادگی برای حضور در محل کار را هم نداشتم، ولی یک‌مرتبه در خواب دیدم که به من گفته می‌شود، برو و در خدمت آیت‌الله خوشوقت باش. یک‌مرتبه بیدار شدم و گفتم آیت‌الله خوشوقت کیست؟ صبح که شد با من تماس گرفتند و گفتند جلسه‌ی ستاد نکوداشت آیت‌الله خوشوقت است و من با این حال و وضع در جلسه حضور پیدا کردم. با چنین نگاه و نگرشی بود که دوستان ما در این ستاد کار کردند و این نکوداشت برپا شد. ان‌شاءالله که مأجور باشند و این فعالیت ذخیره‌ی آخرت همه‌ی همکاران باشد.

تحولی امیدبخش در بدنه‌ی حوزه در شرف وقوع است


مصاحبه نشریه محفل با حجت‌الاسلام و المسلمین استاد رشـاد:
سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۹۰، ص ۶ـ۱۶

محفل: تعاریف مختلفی از پژوهش ارائه شده است، تعریف پژوهش از نظر جناب‌عالی چیست؟

استاد رشـاد: این سؤال، پرسش بسیار دقیقی است که پاسخ آن نیز حاجتمند بحث و بررسی دقیقی ‌است. واژه‌های مختلفی در اشاره به «نوعی فعالیت علمی روشمند و آگاهانه که برای جهل‌زدایی و دست‌یابی به حقیقت صورت می‌بندد»، به کار می‌رود، واژه‌هایی چون «تحقیق»، «پژوهش»، «بررسی»، «بحث»، «فحص»، «مطالعه» (گاه به صورت جمع یعنی«مطالعات»به کار می‌رود)، «کاوش»، «کندوکاو»، و «کنکاش» و امثال اینها، اما معنای هریک از این کلمات با دیگری تفاوت‌های ظریفی دارد. برخی از این واژه‌ها از اساس به غلط استعمال می‌شود، مانند واژه‌ی «کنکاش» که گاه حتا در عنوان آثار‌ بعضی از استادان برجسته‌ی حوزوی و دانشگاهی، به جای کاوش یا کندوکاو به کار می‌رود و به تصور این‌که واژه‌ای فارسی است به غلط با «پژوهش» قریب‌المعنا و قریب‌الافق پنداشته می‌شود؛ «کنکاش»یا کنکاج یا کنگاج یا کنگاش یک واژه مغولی ـ ترکی‌ست به معنای شور و «رایزنی». در ابتدای مشروطه که عدالت‌خانه تبدیل به مجلس شورا شد برخی نامش را «کنکاشستان»، یعنی محل رایزنی گذاشتند اما بزودی کاربرد آن متروک شد.
پس به لحاظ لغوی کنکاش جزء برابرنهاد‌های واژه «تحقیق» نیست؛ چنان‌که کاربست واژه‌ی کندوکاو به جای پژوهش نیز خوش‌آیند نیست. چنان‌که کلمه‌ی «بررسی» نوعاً بدون فعل استعمال می‌شود و این ناصواب است، بهتر آن است که بررسی کردن تعبیر کنیم.
شاید بتوان گفت که واژه‌ی «پژوهش» معادل کلمه‌ی «بحث» فحص و تتبع یا بررسی کردن است. در «پژوهیدن» ثمربخش بودن و منتهی شدن فعالیت به نتیجه‌ی علمی و یافته علمی معین لحاظ نشده، در پژوهش این معنی که فرآیندی سپری شده منتهی به یک فرجام علمی و معرفتی بشود و یا یافته‌ای نو به دست آید ملحوظ نیست، بسا تلاش صورت گیرد اما ثمر ندهد و پژوهش قلمداد گردد. «پژوهش» پژوهیدن و بررسیدن است. کاوش هم قریب به همین معنی است، در کاوش شاید مباحث نظری کمتر منطوی باشد، هرچند که اخیراً این واژه در حوزه‌ی ادبیات نظری و فلسفی وارد شده است. نامی که مرحوم آقا مهدی حائری برای کتابش «کاوش‌های عقل نظری» گذاشت، شاید معنی این واژه حتا کمی از واژه‌ی پژوهش هم نازل‌تر باشد، و معنای فروتری را القا و منتقل می‌کند. در واژه «تحقیق» خصوصیاتی وجود دارد که به نظر می‌رسد هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ جامع و جهت‌دار بودن با واژه‌های دیگر متفاوت باشد و دلالت آن به مقصود در باب این قسم فعالیت علمی و فرایند منظور از آن، رساتر باشد. در واژه‌ی «تحقیق» که مصدر باب تفعیل است، خصوصیت وصول به حقیقت یا دست‌یابی به حق نهفته است، یعنی این نکته‌ی ثمربخشی که در هیچ‌یک از واژگان همگن و هموند ملحوظ و منطوی نبود، تعبیه شده است. شاید بتوان واژه «تحقیق» را در فارسی «به کرسی نشاندن حق یا حقیقت» ترجمه کرد؛ به همین لحاظ، من کاربست کلمه‌ی تحقیق را برای اشاره به این فعالیت و فرایند خاص بیشتر می‌پسندم تا دیگر واژگان، و فکر می‌کنم از رسایی و گویایی بیشتری برخوردار است زیرا هم اجزاء بیشتری از آنچه را که می‌خواهیم تعبیر کنیم ادا می‌کند، هم جهت‌دار است و جهت حق‌جویی و حق‌یابی رفتار و فرآیند را تامین می‌کند، و به اقتضای باب تفعیل نقش کنش‌گرانه‌ی عامل را هم برجسته می‌کند، زیرا تحقیق نوعاً یک اتفاق یا اشراق و الهام و نظیر این‌ها نیست که دفعتاً و به نحو غیرمتعارف رخ بدهد، واژه‌ی تحقیق به نحوی به فرآیندی بودن پژوهش نیز دلالت می‌کند. در مجموع می‌توان گفت که تحقیق عبارت از: «فعالیتی است فرآیندی با کاربست یک روش (روش در معنی گسترده‌اش مشتمل است بر مبانی، منابع، قواعد و ضوابط کشف) برای دست یافتن به حقیقت و کشف حق». در جوهر تحقیق، «روشمندی»، «فرآیند‌مندی»، «غایتمندی» و اشاره به نقش کنشگرانه و فعال عامل تحقیق نهفته است. این تعریف یا تحلیلی که من در معنا و مؤدای کلمه‌ی تحقیق ارائه دادم، هرچند که کمابیش متکی بر معنای لغوی واژه بود و منشا انتزاع آن مقتضای ماده و هیأت این کلمه بود، ولی خواستم معنای اصطلاحی پیشنهاد کرده باشم که با معنای لغوی آن سازگاری داشته باشد.

محفل: در معنای اصطلاحی تحقیق آیا دستیابی به حقیقت را مطلق می‌دانید یا خیر؟ آیا این حقیقت باید یک حقیقت نو و کشف نشده باشد؟ یعنی این تحقیق است که باعث پیشرفت حوزه علمیه می‌شود؟
استاد رشـاد:
اما این‌که در فرایند تحقیق شرط است که یافته‌های بی‌پیشینه و نویی را به دست بیاوریم، خیر
چنین قیدی از کلمه برنمی‌آید و در فرایند آن لحاظ نشده است. همین که احقاق حقی می‌شود و حقی به منصه احقاق می‌نشیند، عملی محققانه صورت بسته است، می‌خواهد حقِ فراچنگ آمده مطلقاً نو باشد یا بطور نسبی و نسبت به محقق آن نو باشد. گاهی یک مطلبی حق انگاشته شده و عده‌ای بر آن اصرار و ابرام دارند، اما بر کرسی اثبات و عرصه احراز ننشسته است، ما با طی این فرآیند آن را مستند، مستدل و محقق می‌کنیم و به این ترتیب تحقیق کرده‌ایم؛ یا کسی در حقانیت چیزی تشکیک و تردیدی کرده است و یا احیاناً افرادی در مدعای حق خدشه کرده‌اند، با طی این فرآیند ما تحکیم مبنا و تسدید ثغور کرده‌ایم و یک عمل تحقیقی انجام داده‌ایم. البته که معنا و مصداق اتمّ تحقیق کاری است که منتهی به نوآوری مطلق و کاملاً بی‌پیشینه شده باشد. مهم در معنی و عمل پژوهش این است که در طی فرآیند تحقیق، حق آشکار می‌شود، چه حقی که از پشتوانه کافی برخوردار نبوده و با این عمل برخوردار می‌شود و یا حقی که شناخته نبوده و با این عمل کشف می‌شود.
این را هم باید توجه داشت که نوآوری مراتب دارد و یکی از مراتب آن، ارائه تقریری نو از دلیل موجود یا یافتن و اقامه دلیلی که است تاکنون اقامه نشده است.
من یک طبقه‌بندی برای نوآوری در حوزه دین‌پژوهی دارم که هم معطوف به همه ساحات دین‌پژوهی و هم ناظر به همه سطوح آن است، حدود سی سطح و ساحت برای نوآوری را در چارچوب این طبقه‌بندی تبیین کرده‌ام، ابداع در ساحات چهارگانه: ۱٫ نوآوری در منطق فهم دین و روش دین‌پژوهی؛ ۲٫ نوآوری در تولید قضایا و گزاره‌های دینی؛ ۳٫ نوآوری در مقام طرز انتقال دین به غیر و ۴٫ نوآوری در مقام اجرا و تحقق جوارحی (اعتقاد) و جوانحی (التزام) دین. هر یک از این ساحات و مقامات اربعه دارای سطوح و لایه‌های مختلفی است. اگر برای چیزی که از مشهورات است ولی از پشتوانه برهانی برخوردار نشده، پشتوانه برهانی درست کنیم و مبرهن کنیم، به قول عرب‌ها «برهنه المدعی»، (برهان‌سازی مدعا)، نوآوری کرده‌ایم. ملاصدرا گزاره‌های عرفانی را در فضای فلسفه آورد و همان عرفانی را که برهانی نبود و پشتوانه‌اش شهود و اشراق به حساب می‌آمد با ادبیات و روش فلسفی، عقلی و برهانی کرد. این خود یک کار نویی است و درواقع تحقیق است. مدعای جدید نیست ولی دلیل جدید است. یا اینکه حتا برای یک مساله، تبیین جدیدی ارائه کنیم، که این را هم می‌توان نوآوری نامید.

محفل: درواقع جنابعالی برای تحقیق، نوآوری را هم شرط می‌دانید، منتها با نگاه وسیع‌تر به «نوآوری»؟

استاد رشـاد: بله، نوآوری تنها به این نیست که قضیه‌ای را که ما به آن دست پیدا کرداه‌یم نو باشد، برای نوآوری‌ مراتب مادون و مراتب مافوق متصور است، حتا اگر مساله‌ای را بسط بدهیم تا بتوانیم به مثابه‌ی یک قضیه کلی به کار بگیریم و دایره‌ی شمول و تطبیق یک قضیه را بیشتر کنیم خود درجه‌ای از نوآوری است.

محفل: آیا تحقیق را امروزه آن‌طور که در محافل علمی دانشگاهی به‌کار می‌رود، و با توجه به مفاهیم جدیدی که در عرصه‌ی تحقیق و پژوهش و مطالعه آمده و همچنین توجه به جدید شدن روش‌ها، یک مفهوم مدرن می‌دانید؟ یعنی تحقیق آنقدر متحول شده است که ما باید به‌صورت مدرن به آن نگاه کنیم یا خیر؟

استاد رشـاد: در تحقیق، مصادیق و بلکه شیوه‌های جدیدی پیدا شده است، ولی اصل مقوله تحقیق به عنوان یک فعالیت فکری بشری که از فرآیند و برآیندی تشکیل شده همزاد انسان است، پژوهش کوششی شبیه به فکر کردن است که از مبدایی آغاز می‌شود و گاه، رفت و برگشتی دارد و سرانجام منتهی به نتیجه می‌شود، یک رفتار بشری کهن و قطعاً همزاد بشر است. البته تحقیق هم مانند هر فعالیت انسانی می‌تواند صورت تکاملی و توسعه‌ای داشته باشد ولی اینکه بگوییم بشر در گذشته تحقیق نمی‌کرده است، حرف ناصوابی است، چراکه این همه معارف بشری انباشته که از قرون و اسلاف بشریت بین ملل مختلف بازمانده و امروز همچنان مورد احترام و مورد قبول است، حاصل چیست؟ از کجا آمده است؟ محققین و دانشمندان هر نسل هرچند که یافته‌های جدیدی را بدست آورده‌اند ولی همه آنها گام بر شانه‌های گذشتگان و بر سکوی یافته‌های پیشینیان گذاشته‌اند.
مثلاً مطالعه‌ی پدیدارشناسانه که امروز روش یا رویکرد جدیدی قلمداد می‌شود، در فرآیند تحقیق در گذشته‌ها نیز ممکن بوده که محققین، آگاهانه و یا ناآگاهانه رویکرد پدیدارشناسانه داشته باشند، ولی امروزه نگاه پدیدارشناسانه به حقایق اشیا تنها یک روش نیست، یک رویکرد (به تعبیر عرب‌ها اتجاه) است و بلکه یک گفتمان شده است.
من فکر می‌کنم روش‌های شایع که نوعاً نو تلقی می‌شوند و ظاهراً هیچ پیشینه‌ای ندارند، در گذشته نیز خودآگاه و ناخودآگاه در خلال آثار علمی گذشتگان وجود داشته است که اکنون همان‌ها تئوریزه شده، به یک دید و دستگاه بدل شده است. نوعی جهش اتفاق افتاده و به نام فرد عاملِ جهش و ارتقاء ثبت ‌شده است. اصولاً فرایند نوآوری و نظریه‌پردازی چنین است. فرض بفرمایید در عالم و علوم طلبگی، شیخ مبحث حجج را با نگاه و نگرش معرفت‌شناختی، سازماندهی کرده، یعنی با رویکرد جدید مبتنی بر حالت نفسانی مکلف ملتفت، در مواجهه با حکم الهی سامانه‌ای را پیشنهاد می‌کند و سه وضعیت نفسانی معرفت‌شناختی را مبنای تقسیم مباحث قرار می‌دهد و بر آن مبنا هم یک ساختار کاملاً منطقی بسیار دقیق را برای مبحث حجج بلکه تمام اصول طراحی می‌کند، اینجا یک نظریه‌پردازی صورت بسته است، یعنی تئوریزه کردن مطلبی که در گذشته وجود داشته است، زیرا در کلمات پیشینیان و حتی در اثر مرحوم شریف‌العلما، استاد شیخ در کتاب «ضوابط الاصول»، رگه‌های همین مطلب هست ولی خیلی رقیق‌تر و کسی به آن توجه نکرده بوده است، در لایه‌ی ناخودآگاه ذهن شریف العلما بوده، اما تئوریزه، برجسته یا برهانی نشده و یا دست‌کم به لایه‌ی خودآگاه منتقل نشده است. هنر شیخ این بود که موضوع را کاملاً شفاف کرد و سامان بخشید و به افق خودآگاه علمی نسل خودش منتقل کرد.
نمی‌توان گفت که عمل تحقیق یک پدیده‌ مدرن است، ممکن است احیاناً بگوییم که رویکردها و روش‌ها و گاهی فرآیند‌ها مدرن یا متفاوت شده‌اند، که اینها اجزای تشکیل‌دهنده‌ عمل تحقیق هستند که در روزگار ما به انحاء تازه‌تری تئوریزه و منقح شده‌اند.

محفل: البته تقسیم تحقیق‌ها به میان‌رشته‌ای، بینارشته‌ای و امثال اینها، باعث شده که با عرصه‌ جدیدی از تحقیق مواجه شویم. اگر تحقیق را به معنای سنتی آن بگیریم، مسئولین و معاونین پژوهش حوزه‌ها خیلی تکلیف شاقی نخواهند داشت. اما اگر تحقیق را با توجه به این عرصه‌ها و روش‌های نو و نوشدن موضوعات و اهداف در نظر بگیریم، می‌بینیم که تکلیف سنگینی برعهده معاونین پژوهش‌ خواهیم گذاشت.

استاد رشـاد: بله، گفتیم ما منکر این نیستیم که نوآوری‌های درخور توجهی در روش تحقیق و مبادی و رویکردهای آن اتفاق افتاده است. ولو پاره‌ای از آنها شکلی است و به مهارت و فن می‌ماند تا به ماهیت عملیات تحقیق که این مسائل بسیار تعیین‌کننده است. حتا اگر شما به‌جای فحص و تتبع یدی، مراجعه به منابع و متون را با کاربست ابزار رایانه صورت دهید کار نویی کرده‌اید، و در این صورت خیلی از امور عوض می‌شود و در نتایج تحقیق اتفاقات جدید و متفاوتی رخ می‌دهد. لهذا قطعاً اتفاقات شگرفی در روزگار ما افتاده است. فرمایش شما اگر به این معناست که در حوزه‌ها باید کار جدیدی بکنیم، و یا باید از تجاربی که دنیا در زمینه پژوهش و تحقیق استفاده می‌کند، مطلع بشویم و حتی فرا بگیریم و به کار ببندیم، روشن است، آری همه چیز نو شده است، و اصولاً در هر زمینه و حوزه‌ای باید از تجارب دیگران استفاده کنیم. خصوصاً تجاربی که با تجارب تاریخی ما خیلی متفاوت است، البته به شرط اینکه این شیوه‌ها و روش‌هایی که وام می‌گیریم، به فراخور و مناسب با موضوعات مطالعاتی ما باشد. چون هر محتوا و مدعایی با هر روشی قابل تحقیق و احراز و احقاق نیست. در عمل تحقیق چندین عنصر را به کار می‌گیریم تا آنها یک تحقیق اتفاق می‌افتد، مثلاً منابعی مورد استفاده قرار می‌گیرد، فرآیندی که طی می‌شود، رویکرد‌هایی که اتخاذ می‌شود، قواعدی که به‌کار می‌رود، ضوابطی که رعایت می‌شود، همه و همه با هم تحقیق را به ثمر می‌نشاند یا اصولاً تحقیق یعنی همین؛ تحقیق عبارت است از مجموعه این چند عنصر، این عناصر در مجموع باید با هم سازگاری داشته باشند، لهذا نمی‌توانیم در تکوین تحقیق و در دست‌یابی به حق از عناصر ناساز با هویت آن حق استفاده کنیم. کما اینکه در درون یک علم هم برای حل مسائل گوناگون آن، همیشه از یک فرآیند و از یک روش، نمی‌توان استفاده کرد. در علوم حوزوی مثلاً در قلمرو حوزه‌ فقه، شما عیناً از همان روشی که در بخش عبادات در حل مسئله استفاده می‌کنید، نمی‌توانید در بخش معاملات استفاده کنید. در اصول برای حل مسائل ـ مثلاً مباحث الفاظ ـ از اصولی استفاده می‌شود که از همان روش‌ها نمی‌توان در اصول عملیه استفاده کرد. یا خود اصول که درواقع منطق استکشاف و استظهار است، بسته به اینکه چه مسئله‌ای را می‌خواهید حل کنید، روش‌ها و فرآیندهای مختلفی را پیشنهاد می‌کند.
شما وقتی می‌خواهید سنت را به استخدام فهم مطلب دربیاورید و گزاره‌ای را کشف و آموزه‌ شرعی و فقهی را استنباط کنید، سیری را جدای از آن سیری که از آیات استفاده می‌شود، انتخاب ‌خواهید کرد. هر دو دلیل نقلی‌اند ولی فرایند استفاده از هریک برای تحقیق در فرع فقهی از آنها فرق می‌کند؛ با توجه به تفاوت‌هایی که بین روش‌های ما و روش‌های مدرن وجود دارد، اگر بنا باشد که از روش‌های مدرن هم استفاده کنیم و از تجارب آنها اقتباس کنیم، تنها از تجاربی می‌توانیم استفاده و اقتباس کنیم که فراخور حوزه تحقیق باشد و سنخیتی با نیازها و مسائل ما داشته باشد. همان‌طور که هر روشی به کار هر مسئله‌ای نمی‌آید هر تجربه‌ای برای هر فعالیتی مناسب نیست؛ ما باید از تجارب علمی روشی جدید استفاده کنیم ولی تجاربی که با نیاز‌ها و زمینه‌های مطالعاتی ما تناسب داشته باشند.

محفل: چه مقدار زیرساخت‌های لازم برای رسیدن به این نقطه موجود است؟ همچنین چه موانعی در این مسیر وجود دارد؟ آیا روش تحصیل در حوزه در این کار چالاک هست؟ مثلاً متونی به‌صورت ثابت در طول یک سال تحصیلی خوانده می‌شوند و این روند تا سال دهم ادامه دارد. درواقع متن‌محور پیش می‌رویم، آیا این متن‌محوری مقداری از چالاکی را نمی‌گیرد؟ در دانشگاه استاد به‌صورت آزاد صحبت می‌کند. کار و تدریس او تحقیق است، یعنی حتی حاصل تحقیق خود را ارائه می‌دهد، اما در اینجا بیشتر وقت کلاس به توضیح عبارات می‌گذرد.

استاد رشـاد: زیرساخت‌های مورد نیاز برای یک تحول اساسی در عرصه‌ پژوهش حوزه به‌صورت خودآگاه، کلان‌نگر و مدیریت شده هنوز اتفاق نیافتاده است. یعنی آنچنان که انتظار می‌رود به‌صورت مدیریت‌شده، برنامه‌ریزی‌های اساسی قریب‌الانتاج به چشم نمی‌خورد. اما اینکه آیا حوزه در سیر و فرآیند تحول ارتقایی و تکاملی قرار دارد یا نه، جواب مثبت است؛ یعنی حوزه خودبه‌خود دارد متحول می‌شود، اما این تحول چندان مدیریت نمی‌شود.
برای تحول در امر تحقیقات حوزه حاجتمند عناصر و ابزارهای چندی هستیم: علمیت و صلاحیت علمی، منابع، منطق علمی جدید، خودآگاهی نسلی، مهارت‌آموزی، و… اما هیچ‌یک از این عوامل مهیا نیست؛ شمار قابل توجهی از فضلای جوان که غالب آنها از مایه‌های کم‌وبیش کافی و دست‌کم لازم حوزوی و معرفتی برخوردارند، به لحاظ ارتباط با دانشگاه و آشنایی با زبان، ظرفیت‌های جدیدی پیدا کرده‌اند و با شیوه‌های نو آشنا شده‌اند. اما این اتفاقات مدیریت شده نیست. آنچه که الآن در جریان است به زودی به یک جهش جدی معرفتی منتهی خواهد شد و بسیار امیدبخش است. هرچند چون مدیریت نشده است احتمال ـ و به احتمال قوی ـ پاره‌ای لغزش‌ها هم در خلال این رخداد قریب‌الوقوع، وجود دارد.
اما اینکه آیا شیوه‌های آموزشی حوزه، طلبه‌ها را محقق بار می‌آورد یا نه؟ باید بگویم: این تصور که روش آموزشی دانشگاه، پژوهش‌محور و پرورنده‌تر است، تلقی درستی نیست. به جهت اینکه حوزه، طول تحصیل را به دو مقطع کلان آموزش و پژوهش تقسیم کرده است. در مقطح سطوح که تحصیل، متن‌محور است بنا بر پژوهش نیست زیرا علم کافی فراچنگ طلبه نیست، بلکه این دوره، دوره‌ی آموزشی است نه پژوهشی و اقتضائات خود را دارد. شبیه نظام‌های آموزشی که دوره کلاسی و دوره‌ نظری دارند و آموزش می‌دهند و بعد وارد دوره عملی می‌شوند و تجربه می‌کنند. ما در حوزه، دوره‌ سطوح را دوره‌ آموزش محض قلمداد می‌کنیم. نمی‌گویم بی‌عیب و نقص است و عرض نمی‌کنم سنت‌های بسیار پویا و بسیار کارآمد که در حوزه‌ها بوده و در همین مقاطع هم روح تحقیق و پژوهش و تفحص و جستجوگری و پرسش‌گری را در طلبه‌ها احیا و تقویت می‌کرده، مغفول نیست، اما درواقع وظیفه و رسالت این مقطع تحصیلی در حوزه بیشتر آموزش است و می‌بایست این مقطع تحصیلی را با مقاطع و دوره‌هایی از تحصیل دانشگاهی مقایسه کنیم که در آنها آموزش غلبه دارد، سپس بگوییم که آیا آموزش حوزوی بهتر است یا دانشگاهی که به نظر من به دلایلی، آموزش حوزوی برغم وجود پاره‌ای اشکالات مهم، موفق‌تر است.
اما مقطع آموزشی پس از سطوح یعنی دوره‌ی دروس خارج دوره‌ای کاملاً اجتهادی و پژوهش‌محور است و اصولاً بناست که استاد یافته‌های خود را عرضه کند و گاه در موضع نقد قرار بدهد، و دانش‌پژوهان مستشکل با طرح پرسش و اشکال، آنها را نقد کنند تا علم و نظریه تولید شود و طلبه‌ها و دانش‌پژوهان محقق بار بیایند، به نظر من حوزه در این کار موفق است. درست است که شیوه‌های دانشگاهی امتیازاتی دارد و کاستی‌هایی در شیوه‌های رایج کنونی حوزه در مرحله آموزش و پژوهش وجود دارد، اما محسناتی نیز در همین دوره‌های آموزشی متن‌محور در حوزه وجود دارد که نباید از نظر دور بمانند.
نکته‌ی ناصوابی که بسیار شایع است اما به‌کلی غلط است این است که «در دانشگاه روش تحقیق به دانشجویان آموخته می‌شود و دانشگاهیان روش بلدند اما در حوزه چنین نیست و حوزویان اینگونه نیستند!»؛ اما حق این است که در دانشگاه در مجموع مقاطع تحصیلی تنها چند واحد محدود روش تحقیق ارائه می‌شود ولی در حوزه از سال اول آموزش، منطق که روش تفکر و تحقیق است آغاز می‌شود و در طی ادوار تحصیلی چند دوره منطق، که از آسان و اجمال به سخت و تفصیل پیش می‌رود، آموخته می‌شود، علاوه بر این از سال چهارم نیز علم اصول که دانش شیوه فهم و منطق تحقیق شریعت است، آغاز و پیوسته و همیشه حتا تا حد مرجعیت و در دوره‌ی مرجعیت نیز ادامه دارد، و در دوره طولانی تدرس و تدریس خارج، در کنار فقه، اصول نیز همواره برای دانش‌طلبان ارائه‌ می‌شود! پس در حوزه بیش و بلکه در حدی غیرقابل قیاس با دانشگاه، روش تحقیق آموخته می‌شود و اصولاً غلبه در تحصیلات حوزه با روش تحقیق است، البته باید اذعان کرد در حوزه وجه کاربردی آموزش پژوهش به شدت ضعیف است، و این آفت بسیار مهلک، فرصت‌سوز و موفقیت‌کش است.

محفل: با توجه به دو دوره‌ای که شما فرمودید یعنی دوره آموزش که ده سال است و دوره پژوهش که درس خارج را شامل می‌شود، طلاب در این دوره ده ساله دیگر دغدغه پژوهش را از دست می‌دهند و بیشتر به فکر این هستند که بتوانند از پس متن بربیایند. درواقع می‌خواهم به یک بن‌بست در نظام حوزه اشاره کنم و آن این است که آموزش می‌گوید که ما باید متن‌محور باشیم، و پژوهش می‌گوید که باید از لاک متن بیرون بیاییم. نظر شما در این مورد چیست؟

استاد رشـاد: خیر چنین نیست، چنان‌که اشاره شد در‌ حوزه، اشکال اساسی این است که سنت‌های علمی، آموزشی، پژوهشی و پرورشی آزموده و اصیل و کارآمد و کامیاب را ناقص پیاده می‌کنیم. من به‌شدت معتقدم که مجموعه سننی که در عرصه‌های مختلف آموزش، پژوهش، پرورش و معیشت و مدیریت در تاریخ حوزه تجربه شده، اگر خوب شناخته شوند و به مثابه یک دستگاه دیده شوند و چونان یک دستگاه علمی پیاده شود جواب می‌دهند. اینکه ما می‌ببینیم نقایصی وجود دارد، به این دلیل است که سامان‌ها و دستگاه‌واره‌های تجربه‌شده را که از مجموعه‌ای از سنن آزموده تشکیل شده، ناقص پیاده می‌کنیم. مثلاً روش متن‌محوری این نیست که استاد متنی را مشخص کند و شاگرد آن متن را تهیه ‌کند و استاد صبح بیاید متن را ترجمه کند و توضیح ‌دهد و شاگرد هم این متن را حفظ ‌کند. این روش، روش حوزوی نیست. روش حوزوی این است که:
۱٫ استاد متن را مشخص می‌کند و شاگرد پیش از اینکه به جلسه‌ درس بیاید پیش‌مطالعه می‌کند. در پیش‌مطالعه، هم متن را باید ببیند و هم حواشی، شروح و تعلیقات آن را، البته نه شروح و تعالیق فارسی، بلکه باید به همان ادبیات و زبانی که متن اصلی نوشته شده کتب جانبی را مطالعه کند؛ ترجمه‌های فارسی آفت علمند. شروح فارسی برای طلبه‌ها بسیار زیان‌ور است، ذهن طلبه را تنبل، سطحی، آسان‌اندیش و آسانگیر بار می‌آورد، و جرأت علمی را از طلبه می‌گیرد و فرصت تجربه‌ی جدید را از محصل سلب می‌کند. طلبه را از لذت کار توام با مشقت و تعب که جوهر کار علمی است محروم می‌کند.
۲٫ در جلسه درس، دوبار درس تکرار می‌شود. یکبار استاد درس را از خارج متن بیان و القا می‌کند و بار دوم مطالب را با متن تطبیق می‌کند.
۳٫ بعد از درس، طلبه موظف است متن را باحوصله بخواند، حواشی و تعلیقه‌ها و شروح را دوباره با دقت ببیند،
۴٫ و بعد مباحثه کند، حلقه مباحثه باید مقرر باصلاحیتی که یک سر و گردن از دیگر اعضا برتر است، داشته باشد.
۵٫ اگر اشکال و ابهامی از درس قبلی باقی مانده پیش از آغاز درس بعدی با استاد مطرح کند.
این مجموعه مراحل و فرایند روش آموزشی حوزه در ادوار سطوح است؛ درواقع روش آموزشی در مقطع سطوح، در حوزه یک دستگاه است که متن‌محوری گرانیگاه و نقطه‌ی کانون این دستگاه تدریسی است اما ما آن را ناقص اجرا می‌کنیم و بعد می‌گوییم جواب نمی‌دهد و به متن‌محوری حمله می‌کنیم. ما این دستگاه را گرفتیم و به شیر بی‌یال و دم و کوپال تبدیل کرده‌ایم بعد می‌گوییم چرا این شیر مهابت و ابهت ندارد؟
البته اکنون مجال این نیست که فرایندی را که اشاره کردم شرح دهم والا هریک برای خود تفصیل و تشریفاتی دارد؛ مثلاً مباحثه، خود یک فن است که چگونه آغاز کنیم؟ چگونه تمام کنیم؟ حلقه مباحثه چند نفر باشند؟ چگونه تقسیم کار کنیم؟ ارائه درس چگونه بچرخد؟ و القای درس چگونه باشد؟ (خود این القای درس چقدر فایده‌ دارد! همین سبب می‌شود که اگر محصلی، واقعاً خوب مباحثه کرده باشد و فرایند آموزش و تلمذ را طی کرده باشد این حق و توان را داشته باشد که در سال بعد درس سال قبل را تدریس کند)، که متأسفانه اینها رعایت نمی‌شود. من فکر می‌کنم متن‌محوری در این مقطع تحصیلی با توجه به مجموع ویژگی‌ها و البته به شرط رفع عیوب و با رعایت مجموعه عناصر مرتبط و متعلق به این شیوه، بهترین روش آموزشی است. منتها این شیوه‌ها را دقیق و آن‌طور که در تاریخ تجربه شده اعمال نمی‌کنیم و چون ناقص اجرا می‌کنیم جواب نمی‌گیریم یا نتیجه‌ی عکس می‌گیریم، مثل داروی معجون‌واری که ترکیب آن را دستکاری می‌کنیم یا بخشی از آن را مصرف می‌کنیم و بخشی را کناری می‌نهیم، در این صورت چه بسا مصرف معجون زیان‌بار هم باشد و به همین جهت است که شیوه‌های تلفیقی و به تعبیر دقیق‌تر التقاطی اخیر و یا اجرای ناقص سنت‌های آموزشی حوزوی اکنون زیان‌بار هم شده است. من تضمین می‌کنم اگر گروهی با شیوه‌ی صحیح و دقیق سنت‌های علمی حوزه فقط ادوار سطوح را طی کند قریب الإجتهاد ‌شود، در این ذره‌ای تردید ندارم.

محفل: خلاصه مطلب تا اینجا این شد که اولاً تحقیق یک فرایند به سوی اکتشاف و احراز حقیقت و احقاق حق است، ثانیاً در حوزه‌های علمیه،‌ تحقیق به یک تحول اساسی نیاز دارد، ثالثاً زیرساخت‌ها به صورت مدیریت‌شده در تحول نیست، رابعاً یک سیر ارتقایی و تحولی، خودبه‌خود در میان طلاب و بدنه حوزه دارد رخ می‌دهد، و به زودی در محیط حوزه با یک جهش جدی معرفتی مواجه خواهیم شد، خامساً باید از سازکارهای جدید و تجارب بشری سازگار در زمینه‌های مختلف از جمله در حوزه تحقیق استفاده کنیم، سادساً فرایند آموزشی حوزه از لحاظ مهارت‌آموزی پژوهش و پژوهشگرپرور بودن شیوه آموزش بر دانشگاه ترجیح دارد، اما به جنبه‌های کاربردی شیوه‌ها در حوزه توجه کافی نمی‌شود، سابعاً تجارب ارزنده و سنت‌های کامیاب حوزوی ناقص و نادرست اجرا می‌شود و تلفیق و التقاط در آنها راه یافته و سبب بی‌ثمر بلکه بدثمر شدن آنها شده است.
سوال بعدی که خدمتتان خواهیم داشت این است که حضرتعالی برای مدیریت این تحول چه برنامه‌ای در نظر دارید. هیئت یا مجمعی را درست کرده‌اید یا قصد تأسیس آن را دارید که زیرساخت‌ها را دنبال کند؟ و یا به چه زیرساخت‌هایی برای این کار نیاز داریم و چگونه می‌شود آن را مدیریت کرد؟ نهایت اینکه آیا روش سنتی «متن‌محور» حوزوی اگر درست و کامل اجرا شود به پژوهش و تحقیق به معنای نوین آن هیچ ضرری نمی‌رساند؟

استاد رشـاد: بسیاری از آنچه را که ما «نو» توهم می‌کنیم تجربه‌هایی است که در گذشته‌های دور در حوزه هم آنها را داشته‌ایم، مثل همین شیوه‌ پژوهش‌محور در مقطع دکترا، در بعضی نظام‌های آموزشی مدرن مانند انگلستان؛ در این شیوه دانشجو کلاس ندارد و به محض اینکه وارد دانشگاه شد برای او استاد (به اصطلاح سوپروایزر) تعیین می‌کنند و زیر نظر او و دو سه استاد دیگر با تحقیق و پژوهش، کل دوره‌ی دکترایش را طی می‌کند. این شیوه‌ای است که در حوزه‌ی ما هم متعارف بوده، این شیوه، در حوزه معروف به شیوه سامرایی است و در حوزه‌ی سامرا رایج بوده است و فقیهی مثل میرزای شیرازی که یک مرجع و فقیه برجسته بوده آن را ابداع و اعمال کرده است، می‌نشسته و مسئله‌ای را مطرح می‌کرده و شاگردانش که غالباً در حد اجتهاد بودند شروع به بحث می‌کردند، در آخر خود میرزا وارد بحث می‌شده و جمع‌بندی می‌کرده، و شاگردان دوباره روی مطالب مطرح شده کار می‌کردند. من هم ملهم از همین شیوه، با برخی شرکت‌کنندگان در درسهایم، در دروس مختلف و یا در بعضی از دروس خود با همه طلاب چنین عمل می‌کنم، اول طرح مسئله می‌کنم، ذهن را درگیر می‌کنم و بعد سکوت می‌کنم و شاگردان بحث می‌کنند و آخر سر وارد می‌شوم و بحث را به نتیجه نزدیک می‌کنم. این شیوه فوق‌العاده مؤثر است.

محفل: جناب استاد به نظر شما برای احیاء سنت‌های علمی حوزه چه باید کرد؟

استاد رشـاد: خیلی علاقمند هستم که جمعی پرحوصله، پر‌انگیزه، باظرفیت و باذکاوت در اختیار داشته باشم تا در یک بازه‌ی زمانی تعیین‌شده و در قالب یک طرح کلان علمی و فنی، مجموعه سنت‌های آموزشی، پژوهشی، پرورشی، زیستی، منشی و مدیریتی حوزه را کاوش و کشف کرده و تدوین و انتظام بخشم، سپس با تنقیح و بازپیراست و روزآمدسازی، آنها را به نسخه‌ی شفابخشی برای نظام آموزشی حوزه و دانشگاه تبدیل کرده و آماده اجراء کنم. بسیاری از این سنت‌ها مجهول است، برخی از آنها متروک شده و کاملاً مغفول است، بخشی از آن به صورت ناقص اجرا می‌شود. اگر می‌توانستیم آنها را به صورت نظام‌مند دربیاوریم و مبنا منطق هرکدام را نشان دهیم کار بزرگی کرده بودیم و نظام آموزشی کشور و محیط علمی ما از بحران و بی‌هویتی کنونی خارج می‌شد و تجربه‌ی گرانبهایی را در اختیار بشریت قرار می‌دادیم. البته این اطروحه و آرمان را در قالب یک طرح برای تاسیس موزه و پژوهشکده تاریخ و تحولات حوزه در فکر دارم. در گذشته این تجارب، قابل انتقال به این سو و آن سو نبود. امروز همانطور که تجارب روش‌شناختی و دیدگاه‌های معرفت‌شناختی‌ غربی به سوی ما می‌آید، اگر بتوانیم این طرح را اجرا کنیم و این سنت‌ها را کشف کنیم و به زبان‌های مختلف ترجمه کنیم، جهان از آن استقبال شایانی می‌کند، این سنت‌ها زیبا و کارآمد هستند ولی ناشناخته‌، مغفول و گاهی مشوه‌اند، ما اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم به یک سرمایه‌ عظیم دست می‌یابیم و یک تجربه عظیم انسانی بلکه مقدس را در اختیار اقوام و اقالیم دیگر می‌نهیم. آن‌وقت می‌شود گفت که حوزه را متحول و احیا کرده‌ایم. آن‌وقت دیگر محتاج دانشگاه نیستیم. الآن متاسفانه به شدت داریم دانشگاه‌زده می‌شویم. من بارها گفته‌ام خطری مهم‌تر از سنت‌زدگی که حوزه را تهدید می‌کند، آفت دانشگاه‌شدگی حوزه و دانشگاهی‌نما شدن حوزویان است، خطری که هستی و هویت حوزه را تهدید می‌کند. راه چاره‌ی آن نیز این است که به هویت و پیشینه‌ی‌ تاریخ خودمان برگردیم و تجارب را شناسایی و کاملاً سامانمند، تبیین و اجرا کنیم. اگرنه ناچاریم که مرتب آیین‌نامه‌های دانشگاهی را از وزارت علوم بیاوریم و ضمن مرور سطحی، آنها را بومی کنیم و به اجرا بگذاریم! و من هشدار می‌دهم که با این روال دیری نخواهد گذشت که حوزه علمیه قم به چیزی شبیه به الازهر تبدیل می‌شود، و این یعنی سقوط و انحطاط!

محفل: نگاه شما در حوزه علمیه تهران در رابطه با پژوهش چیست؟ آیا نظام آموزش و پژوهش را باید با هم در نظر گرفت و یا باید پژوهش‌محور صرف بود؟

استاد رشـاد: وقتی از تعبیر «آموزش پژوهش‌محور» استفاده می‌شود گویی یکی را قالب و دیگری را قلب قلمداد می‌کنیم ولی چنین نیست، این تعبیری ناقص از یک آرمان کامل است، اصلاً بین آموزش و پژوهش جدایی نیست. این‌دو را باید یکی بدانیم، و یکی‌انگاری سازمانی هم کافی نیست، نظیر دانشگاه‌ها که این دو کار را گاه به عهده‌ یک معاونت می‌نهند، این یک ادغام مکانیکی است، بلکه باید ادغام ارگانیکی یا فراتر از آن صورت بگیرد، معاونت آموزشی و پژوهشی درست کردن کافی نیست، باید معاونت آموزشی ـ پژوهشی (با خط تیره) تحقق یابد، باید این دو رفتار علمی عملاً درآمیخته باشند و به مثابه‌ یک مقوله، یک فرایند و یک رفتار قلمداد شوند. گرچه آنچه را که بنده عرض می‌کنم و آرزو دارم، چیزی فراتر از این است. من «آموزشِ پرورش‌مآل» را مطرح می‌کنم و معتقدم پژوهش‌محوری یکی از مقدمات و ابزارهای «پرورش‌مآلی» است. الآن در نظام دانشگاهی و حوزوی ما شیوه‌ آموزشی، شیوه‌ حافظه‌محور و فراگرفت‌مآل است. ما می‌خواهیم فرابگیریم، مآل و مقصد و منتهای کار این است که چیزهایی را حفظ کرده باشیم. این روش غلط، هم در دانشگاه و هم در حوزه و هم در آموزش و پرورش رایج است؛ آنچه که من تصور می‌کنم باید تحقق پیدا کند طرح آموزشِ پرورش‌مآل است که در جاهایی هم این الگو یا اطروحه را طرح کرده‌ایم، مثلاً در مجموعه‌ی دستگاه‌های مرتبط با دفتر رهبری که حدود پنجاه دستگاه آموزشی و پژوهشی‌اند و در سند فرا‌دستگاهی دفتر این طرح پذیرفته شده و به عنوان یک اصل بر آن تأکید شده است.
نظام پرورش‌مآل آن است که هم درباره‌ی «دانش» و معرفت، هم در زمینه‌ی «عقیده» و ایمان، هم در باب «مهارت‌ها»، هم در مسئله‌‌ی «عبودیت» و تعبد، هم در «ارزش» و اخلاق، هم در «سبک زندگی»و معیشت، در همه و همه چیز استعداد فطری متربی و متعلم و ظرفیت‌ها را به فعلیت نزدیک کنیم. معرفت، عقیدت، مهارت، عبودیت، و معیشت را، هم در علم و عمل بیاموزییم و بیازماییم تا همگی ملکه بشوند. چیزی که من دارم عرض می‌کنم با معنای رایج پژوهش‌محوری که به کار می‌رود یکی نیست، باید قبول داشته باشیم که یک سلسله استعداد‌های ذاتی در انسان‌ها وجود دارد که باید آنها را به فعلیت برسانیم و این یعنی نظام آموزشی پرورش‌مآل.

حوزه باید متحول گردد، نه متبدل!

 

خلاصه: این نوشته تألیفی از بیانات حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد مدرس حوزه و سرپرست حوزه علمیه امام رضا(ع) و رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران است که از آثار گفتاری و نوشتاری ایشان گزینش شده است؛ که در آن پس از ابراز تقدیر ایشان از تحولات اخیر حوزه به واگویی دغدغه‌های ایشان حول محورهای آسیب‌شناسی علوم حوزوی، موانع نواندیشی و مؤلفه‌های حوزه تحول‌گرا پرداخته می‌شود. 
پیش درآمد
همان‌طور که سفـر آفتـابی رهبر انقلاب به مشرق نهضت، مطلعی دیگر شد برای طلوع یومی دیگر از ایام الله ظلمات‌شکن، باید دانست که «تمام انقلاب» در گرو اتمام و اکمال انقلاب ‌است، که انقلاب ناتمام و ناقص نهضت نارسی است هماره در معرض تهدید ارتجاع زودرس؛ کاروان اکمال انقلاب نیز از گذرگاه تحول و تکامل معرفت می‌گذرد و این جز از حوزه و حوزویان برنمی‌آید، و طلایه‌داران طلعت یار باید این راه ناتمام را خود به فرجام برند، و این بود اسّ و عصاره پیام این سفر ثمین.
البته بحمد‌لله روند پیشرفت و ساماندهی حوزه‌های علمیه به خوبی پیش می‌رود و آنچه که روزی آرزو بود اکنون در حال تحقق است. در سال ۱۳۴۵ تنها مدرسه آیت‌الله گلپایگانی و مدرسه حقانی دارای برنامه مدوّن بودند و علاوه بر دروس عادی، دروسی هچون ادیان و اخلاق، هیئت و نجوم نیز در آنها تدریس می‌شد. و متون جدیدی همچون «منطق مظفر» در حال مطرح شدن بود. اگر روزی این مدارس به عنوان هنجار شناخته نمی‌شدند، امروز اگر مدرسه‌ای مانند آن دو، برنامه‌مند و براساس اهداف معین اداره نشود، هنجار محسوب نمی‌شود. امروزه ضرورت برنامه‌ریزی آموزشی و تدوین فعالیت‌های طلبگی به امری ضروری تبدیل شده و این اتفاق در کمتر از ۴ دهه رخ داده که اتفاقی مبارک است. حجم تولیدات علمی یک دهه اخیر حوزه، با حجم تولید علم آن در چندین سده پیش برابری می‌کند با این همه و به رغم تحولاتی که بدان اشاره شد آنچه باید اتفاق بیفتد، هنوز رخ نداده و دهه‌ها از دسترس ما دور است. حدود پنج سال پیش در جلسه‌ای در قم گفتم: گر چه جهش و تحول در حوزه طی این دو دهه با دویست سال گذشته برابری می‌کند، ولی هنوز به اندازه دو هزار سال از زمان عقب هستیم، چون امروز عمر نظریه‌های علمی کوتاه شده است، در گذشته یک نظریه علمی گاه دو سه هزار سال دوام داشت؛ به عنوان نمونه نظریه بطلمیوسی چندین هزار سال زنده ماند؛ اما تدریجاً عمر نظریه‌ها کوتاه و کوتاه‌تر شد و الآن میانگین عمر نشاط و اعتبار نظریه‌ها به حدود سه سال کاهش یافته و با توجه به این شتاب دانش و پیدایی مسائل نو، ما اینک از دانش‌ها و نیازهای روز عقب هستیم.
حوزه باید خود را با این افق فزاینده همسو و هماهنگ کند. امروز ذهن‌ها و زبان‌ها پر از پرسش است. وقتی این همه سؤال‌های بی‌جواب را در قلمرو فلسفه، کلام و فقه ملاحظه می‌کنم و می‌بینم کمتر کسی خود را موظف به پاسخگویی می‌داند، تعجب می‌کنم. امروز کارآمدی حوزه در حد انتظار نیست، زیرا مطالعات و تحقیقات در آن کاربردی نیست، تعلیم و تربیت نیازنگرانه نیست، انتشارات نیازسنجانه نیست. از بعضی از فقها در باب یک موضوع زنده و مورد نیاز روز که پرسش می‌شود، حداکثر سرمایه‌گذاری این است که پنج‌شنبه‌ها به صورت چند جلسه تلطفی و گاه تفننی به تبیین آن بپردازند، برخی در این حد هم حاضر نیستند به “حوادث واقعه” بپردازند! در حالی‌که اجتهاد دو رسالت عمده و اصلی بر عهده دارد: ابداع و اصلاح؛ پرداختن به مباحث و موضوعات مستحدثه و تصحیح آرای پیشین و پیشینیان. اگر این دو رسالت بر زمین بماند، فقه، فلسفه خود را از دست خواهد داد و اجتهاد، تقلیدی و کلیشه ای خواهد شد. و متأسفانه کار برخی مدرسان فقه چیزی بیش از تقلید در اجتهاد نیست، در حالی که بنا به رأی مشهور، تقلید مسلمان هم باید اجتهادی باشد! در مورد نظریه‌پردازی در علوم انسانی نیز آنچه که انجام شده به رغم ارزشمندی، در نسبت با نیازهای جامعه علمی ما بسیار اندک است. چرا که علوم انسانی غیردینی پیشینه‌ای نزدیک به چهارصد سال دارد و ما برای مواجهه با چنین پیشینه‌ای به حضوری فعال‌تر و کارهایی وسیع‌تر نیاز داریم تا بتوانیم در این معرکه عظیم علمی عرض اندام کنیم. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند: «هر دو سال باید قرآن تفسیر شود و تفسیری جدید که حاوی یافته‌های تازه‌تر، عمیق‌تر و جامع‌تر از قرآن است، ارائه شود.» در مقابل ۵۰ هزار طلبه‌ای که در قم مشغول تحصیل هستند، ۷۰۰ هزار نفر در الأزهر مشغول تحصیل هستند. هم اکنون شبکه داخلی (اینترانت) واتیکان ۱۵ کتابخانه بزرگ در جهان را به یکدیگر متصل کرده و امکان دسترسی به یک میلیون عنوان کتاب در آن فراهم است؛ آن‌گاه ما با وارد کردن چند دستگاه رایانه در حوزه‌های علمیه خود را مدرن قلمداد می‌کنیم.
آسیب‌شناسی علوم حوزوی
تاریخ علم همواره دارای قله‌ها و نقاطی است که مفصل تاریخی و مقطع تحول در علم قلمداد می‌شوند. چهره‌های بزرگی ظهور می‌کنند که گاه قرن‌ها تاریخ علم را مرعوب خود می‌کنند و تاریخ علم تحت تأثیر آنها دچار رکود می‌شود. این نمونه‌ها در تاریخ اسلام فراوان است. در حوزه فقه از شیخ طوسی یاد می‌شود که یک قرن و نیم بعد از ایشان را دوره تقلید نام نهادند، چون همه، صرفاً در حوالی آراء شیخ فتوا می‌دادند. تا زمانی که نواده سرکش او ظهور کرد و سطوت شیخ را شکست. کما اینکه پس از ملاصدرا تحرک و تحول چشم‌گیری در فلسفه اسلامی به چشم نمی‌خورد و ۴۰۰ سال است که ما بر یک مکتب فلسفی پای می‌فشریم و ریزه‌خوار خوان پرنعمت حضرت صدرالمتألهین شیرازی هستیم و طی این مدت به جای هر گونه تحرک، نوآوری و نظریه پردازی، تنها به تعلیقه نگاری و حاشیه زنی و شرح و بسط آثار وجوه برجسته فلسفی این دوران، بسنده کرده‌ایم. ولی اخیراً و با ظهور علامه طباطبایی تحول در فلسفه ما آغاز شد و اصلاحات و ابداعاتی در ساختار، رویکرد و مباحث فلسفی رخ داد که من از آن به “مکتب نوصدرایی” تعبیر می‌کنم.
فلسفه ما فلسفه آسمانی است و این فلسفه تا زمینی نشود و دوباره به زمین بازنگردد کارآیی و کاربرد کافی در حیات و مناسبات ما ایفا نخواهد کرد، فلسفه ما غنی و قویم، عمیق و دقیق است، بسیار گسترده و اصیل است، عریق و ریشه‌دار است. اما این فلسفه کمتر در حیات و زندگی ما نقش برعهده دارد. این فلسفه باید به ما بگوید که در سیاست چه کنیم، در اقتصاد چه کنیم، در مدیریت چه کنیم، در مواجهات اجتماعی و جامعه‌شناسی چه کنیم. در حوزه‌های مختلفی که مماس با لحظه‌های حیات روزمره ماست فلسفه باید راه را به ما نشان بدهد. تا زمانی که فلسفه را در محدوده متافیزیک متوقف می‌کنیم، یک علم اشراقی خواهد بود که خواص و نوادری با آن سروکار دارند و از گفتن و شنیدن مطالبی که با هم محاوره می‌کنند لذت می‌برند. کاربردی کردن فلسفه، احیاء فلسفه و به صحنه حیات علمی آوردن فلسفه، بسط فلسفه، تقویت عقلانیت دینی، تأسیس دانش‌های نو، خصوصاً در حوزه علوم انسانی، کم کردن و یا از میان برداشتن فاصله عقل و دین و حتی علم و دین، همه و همه در گرو بسط فلسفه‌های مضاف است. بیش از ده محور اساسی است که تحت عنوان فلسفه مضاف قابل طرح، تحلیل و تحقیق است. ما در گروه فلسفه پژوهشگاه بیشترین طرح‌ها را در این حوزه داریم. فلسفه فلسفه، فلسفه معرفت، فلسفه علم، فلسفه ذهن و فلسفه زبان هستند که امروز حرف اول را می‌زنند. حتی باید گفت امروز، این دانش‌ها هستند که راجع به مباحث جدید نظری در باب دین تصمیم می‌گیرند، و این فلسفه دین است که امروز ذهن جوانان ما را درگیر کرده است. باید به فلسفه دین به طور جدی پرداخته شود. کما اینکه در این زمینه ما در پژوهشگاه چند مورد کار، البته در حد مقدماتی، انجام داده‌ایم؛ از جمله سلسله بحث‌هایی که در خدمت مرحوم استاد جعفری صورت پذیرفت و سپس به همین نام منتشر شد.
در حوزه های کلام نیز گامی فرا پیش ننهاده‌ایم، بلکه کوشش و جوشش در حوزه کلام بی‌رمق‌تر از فلسفه بوده است. با ظهور استاد مطهری در حوزه علم کلام تحولی خاص آغاز شد که از آن می‌توان به کلام نو شیعی ایرانی یاد کرد، کلام “جامع نگر معطوف به حیات اجتماعی”؛ استاد طرح تازه ای را در زمینه این دانش درانداخت و اندیشه‌های فلسفی را در خدمت عقاید دینی به کار گرفت و در حقیقت او یک “متکلم ـ فیلسوف” اجتماعی بود.
آیا مگر می شود منقطع از معرفت شناسی، جهان نگری و انسان شناسی، کلامی کارآمد و کامل داشت؟ اگر رسالت و غایت کلام تنسیق و تعلیم گزاره‌های دین، پاسخ به پرسش‌ها و دفاع از آموزه‌های دینی است- که چنین است- عمده شبهات و هجمات، امروز از این نواحی ساماندهی و گسیل می‌شود. لذا نفیاً و اثباتاً باید چیزی راجع به آنها گفت، لهذا به نحوی و در جایی مناسب در کلام باید به آنها اشاره کرد،
در حوزه فقه و اصول نیز وضعیت چندان رضایت بخش نیست ولی با ظهور حضرت امام خمینی(ره) تحول در این دو دانش شروع شد که متأسفانه چندان مورد توجه بزرگان حوزه واقع نشد، سمینارهایی از سوی مؤسسات برگزار گردید و بیشتر مقالات این همایش‌ها توسط فضلای جوان و پرشور حوزه تهیه و عرضه شد؛ اما فحول فن به صورت شایسته به این موضوعات نپرداختند.
تحولات در قلمروی فقه از حدود یک قرن پیش (مشروطیت) آغاز شد گرایش به اجتماعی سازی فقه و توسعه ابواب اجتماعی‌ـ‌سیاسی فقه و تلاش برای کاربردی کردن آن. این حرکت با کندی شکل گرفت و با پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، شتاب بیشتری پیدا کرد. امروز شرایط دیگر مانند گذشته نیست. در قلمرو فقه و علوم فقهی، قواعد فقه، رجال و درایه، دانش‌های مهمی هستند که باید به صورت درسی فرا گرفته شوند. فلسفه فقه و قواعد فقه از اصول فقه چه کم دارد؟ آیا کاربرد آنها در استنباط، از اصول فقه کمتر است؟ فلسفه فقه (و در ذیل آن فلسفه قواعد، فلسفه احکام و فلسفه اصول فقه) می‌تواند و باید جزء دروس رسمی حوزه قرار گیرد.
ضرورت پرداختن به فلسفه اصول کم از خود اصول فقه نیست؛ بلکه اجتهاد در فقه در گرو اجتهاد در اصول و اجتهاد در اصول نیز در گرو اجتهاد در مبادی اصول است که در صورت تکاملی‌اش در هیأت فلسفه اصول متجلی می‌گردد.
فقه و اصول ما بیش از علوم عقلی نیازمند تحول صوری است. شهید صدر در فقه تا حدی چنین کاری انجام داد. به نظر من «اقتصادنا»ی شهید صدر کتاب فقهی نیز محسوب می‌شود؛ کما اینکه در اصول نیز مرحوم مظفر و مرحوم شهید صدر، اصلاحاتی کرده‌اند، اما این نمونه‌ها و در این حدود کافی نیست. جا دارد از فیلسوف متفکر و فقیه بصیر، حضرت آیت الله جوادی آملی ذکر خیر و قدرشناسی کنیم که به دوستان ما فرموده بودند: اگر شما در باب اقتصادیات و اجتماعیات موضوع به من بدهید، آن را موضوع درس فقه خود قرار می‌دهم. چه مانعی دارد فقیهی موضوع درس خود را فقه سیاست قرار دهد؟ فقیه دیگری موضوع بحث خود را فقه هنر قرار دهد؟ دیگران هم فقه ارتباطات، فقه بین الملل، فقه حقوق معنوی اثر، فقه بانکداری، فقه حقوق انسان و صدها موضوع و مسئله مبتلابه دیگر را موضوع تدریس خود قرار دهند؟ باید گفت که مطالبات نامتعادل و غیرجامع از فقیهان، یا راحت طلبی بعضی از مدرسین فقه یا عرف و عادت فقیهان، موجب شده تا به برخی از ابواب، که راه آن را دیگران هموار کرده‌اند، بیشتر پرداخته شود و بر اثر تکرار تدریس و تحقیق، هر کس چیزی بر آن بیافزاید و رفته رفته این ابواب، متورم و حجیم شوند و بخش‌های دیگر لاغر و نحیف بمانند. مثلاً چون گذشتگان نوعاً تدریس و تبویب فقه را از باب طهارت آغاز کرده‌اند، متأخرین نیز چنان کرده‌اند! و همین رویّه سبب شده تا باب طهارت به گونه‌ای روزافزون حجیم‌تر شود. اما به‌راستی آیا هیچ مسئله و مقوله‌ای در فقه به اندازه این باب حائز اهمیت و ضرورت نیست؟ آیا پس از قرن‌ها بحث و فحص باز هم ابهام درخور اعتنا و مطالب کشف نشده‌ای در این باب باقی مانده است که باید به آنها اهتمام گردد؟ واقعاً این باب چه میزان قابلیت نوآوری دارد؟ آیا به حدی مهم است که سبب شود آموزه‌های اساسی دین مغفول و مهجور و بخش‌های بسیار مهم فقه، ضعیف و نحیف بمانند و در نتیجه پرسش‌های حیاتی و نیازهای اساسی امت بی‌پاسخ رها شوند؟ آیا انتخاب عناوین مورد تدریس و تحقیق نباید با لحاظ کردن شرایط زمانه و حاجات منظور و متغیر مکلفین صورت گیرد؟ مگر فقه برای پاسخگویی جامع به نیازهای روزمره و نوشونده و فزاینده امت تأسیس نشده است؟ مگر فقه، فلسفه‌ای غیر از این دارد؟
همین‌طور امروز بدون اطلاع از هرمنوتیک و زبان شناسی و فلسفه زبان، ورود در تفسیر کافی نیست. البته در حد معقول و معتدل، و به نحوی صحیح و دقیق. به هر حال مدعیاتی مطرح شده که نمی‌توان آنها را نادیده انگاشت. نفیاً و اثباتاً باید به آنها اعتنا کرد و لازمه اعتنا، اطلاع است.
در حوزه اخلاق نظری نیز فقر دیرین و ضعف مزمن، ادامه یافته و بلکه وضعیت اخلاق پژوهی ما، حتی قابل مقایسه با بخش فلسفه، کلام و فقه نیست، زیرا در اینجا از آغاز یکسره مقلد بوده‌ایم. اصولاً اخلاق نظری ما چیزی بیش از بازگویی اخلاق ارسطویی و اخلاق «نیکوماخوسی» نبوده است.
در علوم فلسفه، کلام، فقه و اصول، از سویی زوائدی راه یافته که ربطی به ذات و غایت این دانش‌ها ندارد و یا فلسفه انضمام خود را از دست داده است و از سوی دیگر تورم و فربهی‌هایی پدید آمده که هم تناسب و تعادل را در آنها بر هم زده و هم به جای گره‌گشایی، باعث پیچیدگی مضاعف در عرصه نظر و عمل شده است. از سوی سوم خلأها و کاستی‌هایی در آنها وجود دارد که اساساً مورد توجه واقع نشده‌اند. و این همه موجب شده که هندسه دانش‌های اسلامی، بی‌قواره و ناموزون و احیاناً چند رگه و ناکارآمد جلوه کنند. البته این نقایص و ناراستی‌ها در فقه و اصول آشکارتر است. گاه مباحثی از یافته‌های دانشمندان دیگر رشته‌ها، مانند طبیعیات، در فلسفه وام گرفته شده و اکنون بطلان بسیاری از این دست مباحث و مناظر در این بخش، بر آفتاب افتاده است اما هنوز و همچنان وبال فلسفه اسلامی است و لاشه لخت فرضیات و نظریات فرسوده و پوسیده آن بر گرده فلسفه سنگینی می‌کند.
بازدارنده‌های نواندیشی دینی
موانع نوفهمی و نظریه پردازی دینی در سه گروه کلان شخصیتی، معرفتی و آفاقی طبقه بندی می‌شود که هر یک مشتمل بر انواعی است و هر نوع نیز شامل مصادیق بسیاری است.
در ضمن میان مقوله نقد و مسأله نوآوری، پیوندی گسست ناپذیر برقرار است، آن سان که نفی هر یک ملازم با انتفای دیگری است، زیرا نقد منهای نوآوری، منفی بافی است و نوآوری بدون نقد نیز تلاشی است در معرض زوال، چون یک نظریه نو، آن‌گاه شانس پذیرش و پایایی می‌یابد که نظریه‌های رقیب آن با نقادی جدی از صحنه خارج شده باشند، وانگهی غالباً نوآوری با نقادی آغاز می‌شود بلکه نقدها سبب نوآوری‌هاست، بدین سان که با نقادی یک تفکر، فکر مورد نقادی، از رهگذر دفاع و اصلاح، خود را بازسازی و نوسازی می‌کند یا با حذف شدن فکر نارس و ناتوان، فکر نوظهور به منصه اثبات و ثبات می‌نشیند.
اما انواع موانع و تعریف هر یک:
الف) موانع انفسی (شخصیتی)
۱ـ موانع مَنِشی: صفات و خصائل اوّلی و ثانوی آدمی (مفسـِّر دین) که در قبال نوفهمی و نظریه پردازی نقش بازدارنده ایفا می‌کنند.
۲ـ موانع روانی: حالات و احساس‌هایی که مبتلایان به خود را از نوفهمی و نوپردازی بازمی‌دارد.
۳ـ موانع تدبیری: عدم تدبیر یا فقد خودمدیریتی درباره سرمایه‌های درونی و برونی از سوی مفسـِّر (اتلاف استعدادها و استطاعت‌ها) که به صورت سلبی یا ایجابی، بر فعالیت مولّد و مثمر علمی او در دین‌پژوهی تأثیر منفی بر جای می‌نهد؛
ب) موانع انفسی (معرفتی)
۴ـ موانع بینشی و فلسفی: باور داشت‌های زیرساختی ناصواب در زمینه‌های وجودشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و حیات‌شناسی
۵ ـ موانع معرفت شناختی: هرگونه نادرست اندیشی درباره ماهیت، منطق و منابع و… معرفت شناسی (epistemology) که سبب شکوفایی و درست اندیشی در دین‌پژوهی می‌گردد.
۶ ـ موانع رویکرد ـ دین شناختی: پیش انگاره‌های غلط درباره خصائص (و فلسفه) دین که بر فهم آدمی از دین موثر می افتد.
۷ ـ موانع روشی: گزینش و کاربست روش یا قواعد نادرست، یا ناشایست در فهم دین و تحلیل معرفت دینی.
ج) موانع آفاقی (برونی)
۸ ـ موانع اخلاقی: فقدان فضائل یا وجود رذائلی که به صورت درون‌زا یا برون‌زا، از نوآوری دینی یا بسط و بازگفت آن جلوگیری می‌کند.
۹ـ موانع فرهنگی: عوامل سلبی یا ایجابی که به صورت عرف و عادات ملی یا صنفی و به شکل طبیعت ثانویِ مزمن در برابر پیدایش، ژرفایش یا گسترش معارف و علوم نودینی به توسط فرد یا جمع ایجاد مقاومت می‌کند.
۱۰ـ موانع تاریخی: علل تاریخی رکود علمی در علوم و معارف دینی.
۱۱ـ موانع اجتماعی: رفتارهای ناموجه ناشی از شرایط عصری و مواضع گروه‌های اجتماعی سیاسی که به نحوی مانع بروز و ابراز یافته‌های جدید در حوزه دین‌پژوهی می‌گردد.
۱۲ـ موانع مدیریتی: کاستی‌ها و ناراستی‌های ناشی از عدم تدبیر و تدبیر غلط امور آموزشی و پژوهشی، از سوی متولیان کشور و شئون مدیریتی حوزه دین.
شرح برخی مصادیق موانع آ‎فاقی:
خودسانسوری از ترس تهمت و تهاجم غیر نیز از جمله عوامل بازدارنده است، ترس از سویی و عدم تحمل از دیگر سو به عامل دو رویه (از حیثی درونی و از حیث دیگر برونی) بدل شده است! نگران هستیم که در این حرف نوزدن‌ها، انحراف و یا تحریفی در دین و دینداری بروز کند، اما افراط در این مؤلفه، خود به یک مانع بدل شده است؛ این مانع برجسته‌تر می‌شود اگر فرد نوآور و نواندیش یک جوان باشد! بدون آنکه درباره نوآوری شخص تأمل شود به سن و جایگاه و پایگاه دینی و اجتماعی او نظر می‌کنیم!! ترس و خودسانسوری یک نوع اختناق سپید است که در نتیجه خیلی از افراد شهامت حرف زدن را پیدا نمی‌کنند. که ممکن است ریشه آن «شخصیت‌زدگی و پیرپرستی» و یا «سنت‌زدگی، کهنه‌گرایی و میراث‌پرستی» باشد.
از جمله عوامل اخلاقی مثلاً حسد در میان دانشمندان و هنرمندان مانع بروز و بسط نوآوری‌ها می‌شود. گاهی یک محقق نسبت به محقق دیگر یا یک هنرمند نسبت به هنرمند دیگر حسد می‌ورزد و به همین دلیل به آراء و آثار نو بی‌اعتنایی می‌شود بلکه در جهت تخریب و تخطئه آن گام برداشته می‌شود و بدین ترتیب فکر و فعل نو فرصت طرح و تحقق و توسعه نمی یابد! در جریان برگزاری کنگره بزرگداشت مقام علمی استاد جعفری(ره) گروهی به من اعتراض می‌کردند آقا چه کار می‌کنید! اگر فردا ایشان منحرف شد چه می‌کنید؟!
بدل شدن پاره‌ای عرفیات به قواعد عام و سیطره آنها بر رفتار و مناسبات خواص از دیگر موانع اجتماعی و آفاقی نوآوری است، مثلاً دو مرجع که از قله های فقهی و فکری در یک عصر محسوب می‌شوند، گاهی دو سه دهه در یک شهر زندگی می‌کنند اما حتی یک دیدار علمی میان آنها اتفاق نمی‌افتد و اگر روزی چنین شد، به عنوان یک حادثه تاریخی ثبت می‌شود، در حالی که اگر این دیدارها به صورت فرهنگ درآید، آیا احتمال ندارد که در تضارب علمی میان آن دو یک دیدگاه مورد قبول واقع شود و به لحاظ مبانی و اصول استنباط، این کار در حد فحص از دلیل ارزش علمی ندارد؟ آیا امکان ندارد که یک طرف تقریری از یک دلیل ـ‌که منشأ رد و قبول مطلبی است‌ـ داشته باشد که برداشت طرف دیگر را از آن دلیل تغییر دهد؟ «فقد سنت نقد و تضارب آرا» وهمچنین «فقدان عرف تعلم و تبادل علمی و کار گروهی در تحقیق» از آثار این فرهنگ است.
خودباختگی و غیرپرستی و شیفتگی نسبت به نظریه‌ها و دیدگاه‌های غیرخودی نیز به یک بیماری و آسیب و یک مانع فرهنگی درونی تبدیل شده که هرآنچه را از بیرون فرامی‌رسد علمی و هر تحقیقی را که ارجاع به متون غیرفارسی و احیاناً غیرعربی داشته باشد علمی می‌پنداریم.
شرح برخی مصادیق موانع انفسی:
امروز شهامت و جسارت حرف نو زدن در محققان ما نیست، باید این توهم را که فقط نوابغ می‌توانند حرف نو بزنند، در هم بشکنیم؛ البته نوابغ جایگاه خاص خودشان را دارند؛ چنان‌که در عصر ما دو شخصیت موازی نوآور بودند شهید محمدباقر صدر و شهید مطهری و من با جسارت می‌گویم اولی نابغه بود و دومی نبود ولی دستاورد شهید مطهری بسی بیش از شهید صدر است زیرا هر دو از خصیصه جرأت و جسارت علمی برخوردار بودند؛ پس همیشه نابغه‌ها تحول آفرین نیستند؛ بلکه انسان‌های با‌اراده و خودباور حتی اگر نابغه نباشند همواره خاستگاه دگرگونی‌ها می‌شوند.
در نگاه مانع شناسانه، موانع معرفت شناختی وسیع‌ترین و موثرترین و در عین حال پنهان‌ترین موانع را تشکیل می‌دهند، مثلاً در حوزه دانش فقه، پیش انگاره‌ها، بسیار در استنباط نقش آفرین هستند؛ به عنوان نمونه اگر کسی مجموعه آموزه‌های دین را نظام‌واره تصور کند، فقه را به گونه‌ای استنباط می‌کند و آن که دین را مجموعه نامنسجم و بی‌نظام می‌داند چون به ارتباط مؤلفه‌های اخلاقی، اعتقادی و حوزه عمل با هم نمی‌اندیشد وظیفه فقیه را فقط مسئله‌گویی می‌انگارد و از این نگاه فقهِ مکتب‌واره و نظام‌ساز به دست نمی‌آید. اما براساس نگاه اول، عقاید و اخلاق مبنای احکام هستند. بنابراین فقه با دانش کلام و آموزه‌های اخلاقی باید تعامل و تلائم داشته باشد و اگر در کلام و اخلاق می گوییم هستی عادلانه و عدل حسن است اگر یک فتوا به نقض عدل منجر شد، ضمن اینکه غیراخلاقی است، غیرفقهی و غیرشرعی نیز تلقی شود.
موانع روش‌شناختی نیز یکی از انواع مهم موانع انفسی است، مثلاً جمود به ظواهر ادله نقلی از نمونه‌های بارز موانع روش‌شناختی است. مرحوم علامه بهبهانی نقل می‌کند که: از یکی از اخباریون پرسیدم قبله را چگونه پیدا می‌کنید؟ جواب داد: طبق روایات که فرموده: ضَع الجُدَیّ عَلی یَمینِک، (ستاره جدی را روی شانه راست خود قرار بده.) قبله را می‌یابم. گفتم: اگر راوی و پرسش‌گر اهل شهر شما نباشد طبعاً جهت محل او با شما متفاوت خواهد بود؟ پاسخ داد: این حدیث است و اگر حدیث اشتباه باشد حرف شما اشتباه‌تر خواهد بود!
باید شرایط صدور حدیث را در فهم آن در نظر گرفت، باید مجموعه زمینه‌ها و مناسبات را در صدور حدیث از امام معصوم(ع) در نظر بگیریم و بعد در دلالت آن داوری کنیم. امام خمینی(ره) در باب حلیت و حرمت مجسمه سازی می‌فرماید: در آن روزگار صنعت پیکرتراشی کاربردی جز بت پرستی نداشته، لذا بسیاری از روایات، مجسمه سازی را در کنار شرک قرار می‌دهند و این قرینه است که در روایات، مجسمه سازی به معنی بت تراشی است و حرمت متوجه فعل بت تراشی است نه مطلق پیکرتراشی. و موضوع، جنبه کلامی داشته و از این حیث حکم به حرمت شده است، نه به خاطر صرف مجسمه سازی.
سنت معصوم را با این عبارت تعریف می‌کنم: “ما صَدَرَ عَنِ الْمَعصومِ داّلاً عَلی رأیِهِ بِما هُو هاد” یعنی: آنچه از معصوم صادر و بر رأی او از آن جهت که شأن هدایتی دارد دلالت کند. لهذا برخی اقوال و افعال معصوم را مشمول تعریف سنت نمی دانم، هر یک از قول و فعل معصوم به ده نوع تقسیم می شود و همه  آنها تشریع و تأسیس شرعی یا تأیید و تنفیذ حکم تشریعی به شمار نمی روند. بخشی از آنها تأسیس یا امضا است. برخی تأیید و امضای رویّه‌های عقلایی و برخی دیگر تبیین حکم موجود است چنان‌که گاهی برخی از افعال و اقوال معصوم برای رفع اجمال صادر می‌شود و ممکن است مطلق را تقیید کند و یا عامی را تخصیص بزند، همان‌طوری که امکان دارد فعل و قولی ناسخ حکمی قبلی باشد. گاهی حکم اختصاص به معصوم دارد مانند نافله شب که بر پیامبر واجب بوده، فعل حکومتی هم شق دیگر از فعل معصوم است؛ مثل اینکه بفرمایند اسب و استر هم از این پس متعلق زکات خواهد بود. غرض اینکه ما نباید نسبت به فعل یا قول معصوم دچار تصلب بر ظواهر بشویم. بلکه باید ماهیت و حیثیت صدور و وجه آن را فهم کنیم و آنگاه در مقام استنباط حکم از آن برآییم.
نوآوری و نظریه‌پردازی
امروز اسلام در ایران در بوته آزمون و اجرا و در جهان در معرض داوری و ارزیابی قرار گرفته است. بدین لحاظ رسالت متفکران اسلامی و روشنفکران مسلمان در تبیین و توسعه معرفت دینی و رفع نواقص و نقائص و تصحیح کاستی‌ها و ناراستی‌های تئوریک و ارائه پاسخ در‌خور به پرسش‌های نوپدید و پیشنهاد مدل‌های کاربردی در زمینه تدبیر مناسبات اجتماعی متناسب با شرایطِ مستمراً تحول یابنده عصر حاضر، صد چندان شده است.
نهضت نواندیشی دینی و تحول در علوم دین در ایران معاصر دارای سه رکن اصلی است: حضرت امام خمینی در فقه و مبانی استنباط ـ البته نقش شهید صدر نیز نباید نادیده انگاشته شود ـ و علامه طباطبایی در فلسفه و مرحوم استاد مطهری در کلام، اما همه علوم اسلامی در این سه دانش خلاصه نمی‌شود؛ نقطه آغاز در علوم انسانی، انسان‌شناسی و ارائه تعریفی از انسان است. به تعبیر وسیع‌تر، نقطه آغاز، طراحی «فلسفه علوم انسانی» است. ما براساس مبانی و معارف دینی خود باید نظریه‌هایی مستقل از علوم انسانی غرب ارائه کنیم.
جا دارد که متفکران ما تدریس و تحقیق خود را به سمت دانش‌های نوبنیاد جهت دهند و در‌صدد باشند که با تدبیر و تلاش خود، دانش‌های جدیدی را در قلمرو اندیشه اسلامی بنیاد نهند. تأسیس و تدوین دانش‌هایی چون فلسفه معرفت اسلامی، انسان شناسی اسلامی، فلسفه دین توحیدی، فلسفه اخلاق اسلامی، فلسفه فقه، قواعد فقه (به صورت دانش مستقل و مدون) و روش تحقیق در این علوم در انتظار سرانگشت فکر بکر و اراده گره‌گشای اندیشمندان مبدع و مبتکر است.  امروز نوآوری و نظریه‌پردازی در دو زاویه، ضرورت روز دین‌پژوهی است. دین‌پژوهی به معنای عام شامل هر دانشی است که یک طرفش اندیشه دینی باشد و هر مسئله‌ای که نسبتی با دین داشته باشد، مانند دانش‌هایی که از آنها نام بردم و نیز سایر علوم انسانی مانند جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و تربیت که نسبتی وثیق و عمیق با تفکر دینی و منش دینی دارند. اگر این علوم و معارف به دین عرضه شوند آنچه به دست می‌آید در قلمرو دین‌پژوهی قرار می‌گیرد. به هر حال دین‌پژوهی، هم نیازمند تأسیس و تدوین علوم و مبانی و مباحث جدیدی است و هم حاجتمند تنقیح و تنسیقی نو و طبعاً منطق‌گذاری و صورت‌بندی جدید. سطح عمومی این رشته‌ها باید به صورت درس‌های عمومی بی‌استثنا برای طلاب تدریس شود و همه طلاب باید در حد نیاز اجمالی روش تحقیق بیاموزند.
مرحوم علامه طباطبایی، اولین کسی است که در عصر ما سازمانی نو به فلسفه اسلامی داد و شاگردانش مرحوم استاد مطهری، استاد مصباح و علامه جوادی آملی، تا حدی، مقصد و مرام او را تعقیب کردند. «اصول فلسفه» نخستین اثر فلسفی است که سازمان جدید فلسفه در آن اعمال شده است. مرحوم استاد مطهری در آثاری چون «عدل الاهی» سعی کرده برخی قواعد و مسائل فلسفی و احیاناً کلامی را به صورت کاربردی مطرح کند. عدل الاهی به تلقی امروزی و بر وفق ادبیات الاهیاتی کنونی عمدتاً از جنس فلسفه دین و کلام جدید است؛ باید گفت استاد مطهری نخستین متفکر شیعی و ایرانی است که در ربع قرن اخیر به طور جدی و از موضع فعال و همراه با ابداع و ابتکار، به فلسفه دین و کلام جدید پرداخته است و اصولاً اصطلاح “کلام جدید” را او نخستین بار در ایران به زبان آورده است.
در بیان نیز به جد نیازمند نوسازی ادبیات دینی هستیم. نسل جوان، زبان ما را نمی فهمند، پل ذهنی میان ما و آنها ویران شده است. چرا باور نمی‌کنیم که با این ادبیات و با این سبک و سیاق، قادر به تخاطب با نسل نو نیستیم؟ امروز بخشی از نسل نو دچار انقطاع فرهنگی شده است و درک مشترک با ما ندارد و برخی از ما با ادبیات زمان و جهان فاصله پیدا کرده‌ایم. نه می‌توانیم با جوانان هم‌وطن خود سخن بگوییم و نه با دنیا ارتباط برقرار کنیم! این همه منابع غنی و ذخایر گران‌بها در اختیار ماست، اما نمی‌توانیم آنها را به نحو شایسته عرضه و ارائه کنیم. در مثل، به مردم آفریقا می‌مانیم که سر در بالین خاک طلا خیز نهاده، از گرسنگی می‌میرند! مرحوم علامه جعفری مکرر می‌گفت که تمام آرا و نظریه‌های علوم انسانی در ادبیات فارسی نهفته است و اگر جمعی باشند که با من کار کنند من حاضرم همه این نظریه‌ها را از همین ادبیات فارسی و از خلال اشعار بیرون بکشم.
مؤلفه‌های حوزه تحول‌گرا
به دانشگاه‌ها ایراد می‌گیرند که بین تحقیق و تئوری‌پردازی در رشته‌های فیزیک، شیمی، ریاضیات و مهندسی با عمل صنایع و عمران و دستگاه‌های عامل رابطه‌ای نیست! طی سال‌های اخیر در هر وزارتخانه‌ای دفتری برای ارتباط با دانشگاه دائر شد. در دانشگاه‌ها هم دفتری برای ارتباط با صنایع. این نوع مشکلات در قلمرو علوم دینی در گذشته کمتر بود چون توقع و مطالبه از روحانیون کم بود و در احوال شخصیه و تکالیف فردی، کم و بیش کار کرده‌ایم. اما در سیاسیات، اجتماعیات، اقتصادیات کار درخوری نکرده‌ایم. امروز چه نسبتی بین حوزه و سازمان برنامه و بودجه هست؟ چه رابطه ای میان حوزه و وزارت ارشاد، کشور، اقتصاد، نفت و نظام بانکی هست؟ چه ارتباطی بین حوزه و مجلس وجود دارد؟ چه نسبتی بین حوزه و قوه قضاییه وجود دارد؟ چرا باید قوه قضاییه جدای از حوزه، دانشکده قضایی تأسیس کند؟ مگر از جمله رسالت‌های اساسی حوزه، تربیت قاضی نیست و مگر منصب قضا علی‌الاجماع متعلق به فقها نمی‌باشد؟ آیا قوه قضاییه این مسئولیت را از حوزه طلب نمی‌کند یا حوزه پاسخگوی نیازهای قوه قضاییه نیست؟ چند سال پیش یکی از فضلای قم که به نجف مشرف شده بود، خدمت حضرت آیت‌الله سیستانی می‌رسند و ایشان از اوضاع قم و دروس حوزه می‌پرسند. او پاسخ می‌دهد بحمدالله درس و بحث رونق خوبی دارد و کرسی‌های درس خارج دائر است. ایشان می‌پرسند چه مباحث و ابوابی مورد تدریس قرار می‌گیرند؟ او پاسخ می‌دهد: طبق عرف ابوابی مانند طهارت، صوم و صلاه و… ایشان با تعجب می‌گویند: هنوز این بحث‌ها مطرح می‌شوند؟ موضوعات دروس فقه حوزه علمیه قم باید از مجلس شورای اسلامی بیاید! باید مجلس بگوید که نیاز فقهی کشور چیست و چه موضوعاتی را بحث کنید! این نکته بسیار ظریفی است.
حوزه باید متحول گردد، نه متبدل ـ‌که میان تحول با تبدل فرق‌هاست‌ـ تحول حوزه باید بر پیرنگ‌ها و پیشینه تاریخی پرافتخار آن بنا شود، تحول حوزه فقط‌با بازشناسی و روزآمدسازی و کاربست صحیح سنت‌های اصیل و آزموده علمی، آموزشی، تحقیقی و تربیتی هزارساله آن ممکن می‌شود؛ حوزه تحول‌گرا حوزه تبارپیوند و پیشینه‌پی، و نه بریده از هویت تاریخی کهن و کهول خویش است؛ دانشگاه‌شدگی متجددانه و سنت‌زدگی متصلبانه، دو خطرِ توأمان و همزمان‌اند که در کمین آرمان مقدس تحول حوزه نشسته‌‌اند. حوزه تحول‌گرا حوزه‌ا‌ی ‌است شرائط‌شناس، موقیت‌سنج، تدبیرگر، برنامه‌ور، اولویت‌گرا، نظام‌مند، نظم‌پذیر، متحرک، فعال، مؤثر، فرجام‌بین و….   
حوزه تحول‌گرا، حوزه برخوردار از «خودآگاهی تاریخی» است؛ حوزه «زمان‌آگاه» است، البته نه «زمانه‌زده» و نیز نه ناآگاه از همه‌چیز و همه‌جا. حوزه تحول‌گرا، حوزه «آینده‌نگر» و «آینده‌گر» است، و البته نه «خیال‌آیین» و ناواقع‌گرا؛ حوزه تحول‌گرا حوزه «ازنواندیش» و «نواندیش» است، «تجـدیدگر» میراث معرفتی سلف صالح، و «مولّد علم» و «میراث‌گذار» نسل‌های پسین است؛ حوزه تحول‌گرا حوزه «نواندیش» است نه «نوگرا»، که میان نواندیشی با نوگرایی، «تجدیدگری» و «اصالهًْ التجدد» فرق‌هاست!
حوزه متحول حوزه «جامع‌نگر» است، نه «تک‌ساحتی»؛ و حوزه جامع‌نگر، اجتهاد را در استنباط و استحصال انواع «علوم نافع» و مورد حاجت امت، به کار می‌گیرد؛ حوزه متحولِ جامع‌بین همان‌سان که  اجتهادورزی را بحق در گستره شریعت، گسترده می‌خواهد، در وادی اخلاق و معنویت نیز آن را به کمال می‌طلبد، و همان‌گونه که این منطق مقدس را در حوزه فقه و اخلاق به کار می‌گیرد در قلمرو عقاید و علوم عقلی نیز به کار می‌بندد، و اجتهاد را در حیطه تولید «علم دینی» خاصه علوم انسانی نیز وسیع و گسترده استخدام می‌کند. حوزه متحول، حوزه «جامعه‌گرا» و «جامعه‌گر» است، و نه «جامعه‌زده منفعل» و یا جامعه‌گریز منزوی. حوزه متحول حوزه «جهانی‌نگر» و «جهانی‌گر» است. «حکومت‌پرداز» و «دنیاگر» است و نه حکومتیِ دنیاگرا، و نه «حکومت‌گریزِ سکولار»، «مستقل» از دولت‌هاست اما «محامی» نظام و انقلاب.

حوزه در شرف تحول: انتظارات، آرمان‌ها

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله، الصلاهًْ علی رسول‌الله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

اولاً میلاد مبارک حضرت باقر و حضرت هادی(علهیما السلام) را به شما عزیزان و همه شیعیان و شیفتگان خاندان وحی تهنیت و شادباش عرض می‌کنم، و از همه دوستان و همکاران که سهمی و نقشی در تدارک این نشست نورانی و محفل معنوی و مینوی داشته‌اند تشکر می‌کنم. مدیریت محترم حوزه علمیه امام رضا(ع) و نیز مدیران مدارس تابعه، کارکنان حوزه و مدیرعامل محترم بنیاد امام رضا و همکارمان در بنیاد، همکاران عزیزمان در مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه استان تهران، از مدیریت محترم فرهنگسرای خاوران و همکارشان عمیقاً سپاسگزاریم که مساعدت کردند، دومین جشنواره علامه شعرانی که اختتامیه سالانه حوزه علمیه امام رضا هست برگزار شود.

من این تصدیع را در دو سه بخش خواهم داشت؛

نخست اظهار رضامندی و خرسندی می‌کنیم از روند و فرایندی که جریان سامان‌گیری حوزه در کشور دارد. بحمدالله کمابیش روند سامان‌یابی مجموعه حوزه‌های علمیه کشور مطلوب پیش می‌رود. آنچه روزی آرزو بود، برخی از آنها اینک در حال تحقق است.

روزگاری تنها و تنها یک یا دو واحد مدرسه و دو واحد آموزشی بود در کل کشور، آن هم فقط در قم. از سال‌های چهل‌وپنج تقریباً مدرسه علمیه آیت‌الله گلپایگانی(رض) به عنوان اولین مدرسه برنامه‌مند و مضبوط تأسیس و فعال شد، سپس مدرسه منتظریه که بعدها به حقانی نامگذاری شد تأسیس و فعال شد. شخص مرحوم آیت‌الله گلپایگانی روی مدرسه تحت برنامه واقع در صفائیه اهتمام خاصی داشتند. مدیری گذاشته بودند که اهل برنامه‌ریزی و آشنا با آموزش مدرن بود که دبیرستان‌دیده بود و مدیریت دبیرستان کرده بود و با شیوه‌های جدید مدرسه‌داری آشنا بود. به لحاظ تنوع دروس علاوه بر دروس عادی، تفسیر، اخلاق، عقاید و حتی ادیان و مذاهب و مباحث اجتماعی و کم و بیش هیأت و نجوم در این مدرسه تدریس می‌شد.

شخصیت‌های بارز و برجسته‌ای آنجا تدریس می‌کردند که بعضی از آنها بعدها در عداد مراجع تقلید قرار گرفتند. بنده جزء اولین محصلین این مدرسه بودم از تهران، بعد از اتمام تقریباً مقدماتی و سطح یک، وقتی رفتیم قم، آنجا امتحان حاشیه و مغنی و امثال اینها را دادیم، بعد وارد معالم و مختصر و لمعتین و تازه اصول فقه داشت رایج می‌شد و منطق مظفر تازه متن درسی شده بود. من به خاطر ندارم که آیا پیش از آن جایی منطق مظفر و اصول فقه به عنوان متن درسی برگزیده شده بود یا نه؟

در همان اوان این متون جدید از نجف آمده بود و داشت به عنوان متن درسی در حوزه مطرح می‌شد. مدرسه حقانی هم که فعال شد،‌ با همین سبک و سیاق و با حضور شخصیت‌های بسیار بارز و برجسته‌ای بود. تدبیر امور این واحد علمی را مرحوم آیت‌الله شهید بهشتی، شهید قدوسی و آیت‌الله جنتی عهده‌‌دار بودند. سه نفری این مجموعه را اداره می‌کردند و مدرسین برجسته‌ای آنجا تدریس می‌کردند که جزء شخصیت‌ها نامور و چهره‌های ماندگار تاریخ معاصر حوزه هستند.

آیت‌الله علامه حسن‌زاده آنجا کلیله و دمنه و ادبیات و گلستان درس می‌داد. و بعضی شخصیت‌های بسیار مهم علمی، حوزوی و کشوری ما آن زمان دروس بسیار عادی را تدریس می‌کردند. بعضی مراجع فعلی آنجا مدرس بودند. ما هم مدتی آنجا تحصیل می‌کردیم

آن زمان این دو واحد آموزشی یک پدیده استثنایی قلمداد می‌شدند و بی‌پیشینه بودند، اما امروز خوشبختانه واحدهای آموزشی حوزوی که با این سبک و سیاق اداره نشوند، رفته‌رفته غیررسمی تلقی می‌شوند، یعنی آن زمان این دو واحد آموزشی هنجار شناخته قلمداد نمی‌شدند در فضای علمی حوزه برای همین ما هم یکی دو سالی که در آن مدرسه بودیم به تصور اینکه وقتمان گرفته می‌شود، از مدرسه خارج شدیم، رفتیم حجره گرفتیم، در مدرسه خان آیت‌الله بروجردی و با یکی دو نفر از دوستانمان، جناب آقای اسماعیلی یزدی که امروز از اهل معنا در قم است و آقای مدرسی یزدی که از فقهای شورای نگهبان هستند، رفتیم درس‌های بعضی اساتید خاص، گاهی در منازلشان، مثلاً به منزل مرحوم آیت‌الله حرم‌پناهی می‌رفتیم و لمعه می‌خواندیم، مرحوم آقای اشتهاردی، صبح زود قبل از آفتاب وقتی نماز صبح را حرم می‌خواندیم می‌رفتیم مدرسه فیضیه و لمعه پیش ایشان می‌خواندیم. و همینطور روزانه چهار پنج تا لمعه را می‌خواندیم. این را برای طلبه‌ها می‌گویم که نگویند دو تا لمعه زیاد است. بعضی مواقع پنج تا درس لمعه را همزمان می‌خواندیم و بعد هم بلافاصله شروع می‌کردیم به تدریس کردن.

یعنی جوری بود که ما که طلبه تهران و زاده و زیسته تهران به حساب می‌آمدیم به تنگ آمدیم از فضای بسته واحد آموزشی تحت برنامه، یعنی هنجار نبود و غیرمتعارف بود و گفتیم آزاد درس بخوانیم بهتر است. اما امروز خوشبختانه مدرسه فاقد برنامه و خارج از برنامه و خارج از برنامه سراسری حوزه‌ها، یک واحد آموزشی نه‌چندان رسمی است که از هنجارهای حوزوی خارج انگاشته می‌شود. این اتفاق بسیار بزرگی است که در تاریخ حوزه افتاده. اینکه در فاصله کمتر از چهل سال یک‌چنین اتفاق بزرگی رخ داده باشد بسیار دلگرم‌کننده و امیدبخش است.

دوستان ما که الان در حوزه مرکزی شیعه و درحقیقت ستاد حوزه‌های علمیه ایران متصدی امور هستند خوشبختانه غالباً افراد خوش‌فکر، باسلیقه، مدیر و برنامه‌ریز هستند. شرایط بالنسبه نسبت به گذشته بسیار بهتر شده است. برنامه‌های خوبی را برای آینده دارند. مطالعاتی برای توسعه و تعمیق فعالیت‌ها و برای تحول پیش روست. رفته‌رفته در سراسر کشور و در همه استان‌ها مراکز مدیریت مستقل تشکیل می‌شود. ما طی طرح نسبتاً مفصلی که خدمت مقام معظم رهبری تقدیم کردیم و بعد همان طرح را برای حضرات شورای عالی حوزه‌های علمیه کشور فرستادیم، خوشبختانه همان طرح عیناً تأیید شد و همین روالی که امروز در کشور پیش می‌رود به لطف الهی پیشنهاد شده بود و دارد اتفاق می‌افتد که استان‌ها، شوراهای مستقلی پیدا کنند، مرکز مدیریت مستقلی پیدا کنند. حوزه‌ها طبقه‌بندی شوند. امروز به چهار گروه حوزه‌های درجه اول، دوم، سوم و چهارم حوزه‌ها دسته‌بندی شده‌اند و چهار حوزه اصلی کشور، خود قم، مشهد، تهران و اصفهان به عنوان چهار حوزه درجه‌یک شناخته‌ شده‌اند که مرکز مدیریت در سطح مناسب و شورای مستقل و در سطح مناسب و با اختیارات شایسته برای این چهار حوزه اول کشور پیش‌بینی شده بود. کمابیش مطلع هم هستید که بحمدالله شواری حوزه تهران تشکیل شده و احکام اعضای شورا هم صادر شده. تا امروز دفتر نمایندگی حوزه قم در تهران دائر بود، از همین ایام مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه تهران تشکیل می‌شود. تحولات خوبی در حال اتفاق است و ما از این جهت بسیار خرسندیم و به آینده امیدواریم. اما این میزان کفایت از ضرورت‌ها و نیازها نمی‌کند و اما این روند در قیاس با شتابی که جهان دارد و تمدن بشری دارد، ضرورت‌ها و نیازهایی که مثابه مطالبات به حق متوجه حوزه است با این همه سازگار و هم‌افق نیست.

ما با یک جهان پرشتاب و دم‌به‌دم متحول و آن‌به‌آن دیگرگون‌شونده مواجه هستیم. زمانی در علم و تاریخ علم گفته می‌شد که عمر نظریه‌ها و یا دست‌کم گفتمان‌های علمی و پارادایم‌ها دو هزار سال است. سامانه بطلمیوسی کیهان‌شناختی، فیزیک ـ اخترشناسی بیش از دو هزار سال عمر کرد، بعد باطل شد. بعدها گفتند عمر گفتمان‌ها یا پارادایم‌های علمی دویست سال شده است. امروز می‌گویند عمر نظریه‌ها دو ساله است، یعنی اگر حرف نویی امروز شما بزنید تا دو سال دیگر کهنه می‌شود و حرف نو دیگری جایگزین می‌شود. ما با یک عالم شتابنده اینچنین در حوزه معرفت و دانش مواجه هستیم و حوزه می‌بایست خودش را با این افق شتاب‌آمیز در تولید معرفت سازگار کند و هم‌سو و همسان کند. ما نمی‌توانیم به آثار، متون، آراء و افکار نه‌چندان عمیق و دقیق و احیاناً تأثیرگذار و کارکردمند و کارکردور بسنده کنیم. ما نیازمند به تولید علم به مقیاس شتاب جهانی علم هستیم.

مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند هر دو سال یک بار قرآن باید تفسیر شود،‌ به موازات شتاب معرفت بشری، ارتقاء و تکامل عقل انسان و ضرورت‌ها و نیازهایی که امروزه بشر به قرآن دارد هر دو سال یک بار باید تفسیر جدیدی از قرآن ارائه کنیم.

تفسیر جدید البته به معنای ابطال فهم و تفاسیر گذشته نیست، بلکه یافته‌های تازه‌تر و عمیق‌تر و کامل‌تر و جامع‌تری از قرآن باید به دست بیاید و در اختیار و در دسترس نیازمندان و بشریت قرار بگیرد. ما امروز با خصماء و رقبا، خصیم‌ها و رقیب‌ها و معارض‌ها و موازی‌های بسیار قدرتمندی مواجهیم. حوزه شیعه با حوزه‌های دیگر جهان اسلام به عنوان رقیبان کمابیش همسو با هم مقایسه می‌شوند. با سامانه‌ها و دستگاه‌های علمی و دینی دیگر ادیان به عنوان دستگاه‌ها و جریان‌های فکری و معرفتی و دینی معارض مقایسه می‌شویم. نیاز امروز گسترده است. در پایتخت جمهوری اسلامی خلاء هست. همین‌جا که پایتخت است و تهران است و پرامکان و ظاهراً مستغنی و ظاهراً برخوردار، اما ده‌ها هزار و بعد می‌توان بیش از این حدس زد ولی مطمئناً ده‌ها هزار نقطه خلاء آنجا وجود دارد که روحانیت باید آنجا را پر کند. طلاب فاضل، خوشفکر، بااستعداد، کاربلد، پرانگیزه، بانشاط، مخلص، متعهد، دارای قصد قربت باید در این نقاط حضور پیدا کنند. دانشگاه‌ها، دبیرستان‌ها، ادارات، دستگاه‌های مختلف، محله‌ها، مساجد. مساجد بسیاری در همین تهران داریم که امام جماعت ندارد. آنوقت ما دلخوش هستیم که قریب به صدهزار روحانی در کل کشور داریم، از سطح طلاب مبتدی پایه یک تا سطح مراجع کلاً می‌شود صد هزار نفر.

مسیحیت یکی از ادیان بزرگ جهان است. جزء دستگاه‌های معارض اسلام قلمداد می‌شود و مسیحیت به سه مذهب کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس تقسیم می‌شود و کاتولیک تنها یکی از مذاهب مسیحیت که مسیحیت یکی از ادیان بزرگ دنیاست و یکی از رقبای ماست قلمداد می‌شود، اما پانصدهزار کشیش کاتولیک در دنیا فعال هستند. واتیکان در جهان پنجاه میلیون محصل شاغل به تحصیل دارد. پنجاه میلیون نفر فقط در مراکز آموزشی وابسته به واتیکان در جهان تحصیل می‌کنند. ۱۲۰۰ دانشگاه و مرکز آموزشی واتیکان در سراسر جهان دارد. در همین مالزی بیست و هشت واحد آموزشی دارد. آمار مراکز و مؤسسات آموزشی واتیکان در سراسر جهان سرسام‌آور است.

ما چند واحد آموزشی در کشور و احیاناً در بیرون کشور داریم؟ البته از یمن انقلاب برای اولین‌بار خوشبختانه مؤسساتی پدید آمده و دستگاه‌های متولی اداره مدارس علمیه در سراسر جهان شدند از سوی رهبری معظم انقلاب و کارهای بسیار عظیمی شروع شده است.

از حدود صد ملیت امروز در قم محصل و طلبه داریم. ولی این رقم چیزی نیست. ما با الازهر هیچ‌وقت قابل مقایسه نیستیم. در کل حوزه قم ما پنجاه هزار طلبه مشغول به تحصیل هستند که آمار دقیق هم نداریم. فقط در الازهر هفتصدهزار دانشجو مشغول به تحصیل دینی هستند. از همین ایران شما و یا از همین سیستان و بلوچستان شما ده‌ها هزار نفر در الازهر و جامعه مدینه و امثال این دانشگاه‌ها که بعضی از اینها وهابی هم هستند مشغول به تحصیل‌اند و برمی‌گردند به ایران.

فقط کتابخانه واتیکان که یکی از کتابخانه‌های مسیحی است یک میلیون عنوان کتاب چاپی دارد. هفتاد و چند هزار عنوان کتاب خطی به زبان‌های مختلف و شبکه اینترانت واتیکان به این کتابخانه‌ها پانزده کتابخانه جهانی را به وصل کرده. در یک آن شما می‌توانید از پانزده کتابخانه جهانی از طریق شبکه اینترانت استفاده کنید. ما دو تا کامپیوتر در مدرسه می‌گذاریم می‌گوییم مدرن شدیم. نه‌خیر؛ این حرف‌ها نیست.

این مطالب را اشاره کردم تا عرض کنم که ما به رغم آنکه در حال تحول هستیم و این تحول واقع خواهد شد، رهبری معظم انقلاب در دیدار با نخبگان و طلاب و فضلای حوزه یک سال و اندی پیش فرمودند: «تحول واقع خواهد شد، باید آن را مدیریت کرد» یعنی اصل تحول در اختیار کسی نیست و این تحول در حوزه اتفاق خواهد افتاد و اتفاق می‌افتد. زیر پوسته حوزه یک جریان بانشاط، فعال، مولد و بسیار تأثیرگذار در حال بالندگی و رشد و تکامل است. آنچه از دهه بیست در ایران رخ داد یعنی شصت سال پیش و امثال علامه طباطبایی و حضرت امام و سپس استاد مطهری ظهور کردند، بار دیگر با یک لایه‌های عمیق‌تری و با یک گستره بسیار وسیع‌تری در حال تجدید شدن است. فضلای فلسفی حوزه سه سال پیش مشرف شدند به محضر رهبر فرهمند انقلاب. من دو سه بار از لسان ایشان شنیدم که فرمودند بین این شصت هفتاد نفر فاضل فلسفی که پیش آمدند، ده دوازده تا استاد مطهری درمی‌آید و اگر کسی به عظمت شخصیت، تفکر، ذکاوت و هوشمندی او آگاه باشد و تولید معرفتی و میزان سرمایه و میراث معرفتی که او برجای گذاشت آشنا باشد، از این پیش‌بینی رهبری به وجود خواهد آمد که ما یک مطهری داشته باشیم، این‌همه سرمایه و اگر دوازده بشوند چه خواهد شد. و همین‌طور است.

من به عنوان کسی که در متن مباحث فکری هستند قریب به سی سال و طی بیست سال اخیر حتماً از فعال‌ترین عناصر در این حوزه هستم این را تصدیق می‌کنم و بلکه تصور من بر این است که رقم بیش از این است و کیفیت بالاتر از این است.

به هر حال من دیده‌ام، واتیکان که عرض می‌کنم بالعین دیده‌ام، جهان را و مراکز علمی دنیا را بسیار دیده‌ام، اوضاع علمی کشور را هم کمابیش چه حوزه‌ها و چه دانشگاه‌ها مسلط هستم، من تصدیق می‌کنم که حوزه بالنده است و زیر رویه و صورت حوزه فعلی سیرت و لایه عمیقی هست که ما را به آینده امیدوار می‌کند. فضلای بسیار مستعد، خوشفکر، توانا که در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهند درخشید و جهان اسلام را دیگرگون خواهند کرد.

حجم و کیفیت انبوه نظریه‌هایی که طی دهه اخیر به نظر من در ایران در قلمروی معرفت دینی تولید شده است برابری می‌کند با حجم و کیفیت تولید معرفتی قرونی و سده‌ای و هنوز این از نتایج سحر است و سرآغاز کار است. ما هنوز نوسفریم. باید صبر کنیم و صبوری کنیم تا انشاءالله این خورشید بدمد و تا روز روشن شود تا همه ببینند که چنین اتفاقی در حوزه دارد می‌افتد.

امروز بی‌شک به اذعان دوست و دشمن، تولید معرفت در حوزه‌های علمیه و در محیط دینی ـ علمی ایران از همه نقاط جهان اسلام بالنده‌تر و شتابنده‌تر است و در مقیاس جهانی هم اگر چهار پنج نقطه امروز در جهان مولد معرفت دینی هستند یکی ایران است. امثال نصر حامد ابوزید که رقیب فکری ماست و جزء نام‌آوران روشنفکری دینی در جهان اسلام، این مضمون را می‌گوید که ایران فوق‌العاده در تولید معرفت امروز بالنده است و عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. کسانی عاقبت خودشان را خراب کردند ولی دنیای دین ما را آباد کردند.

خوشبختانه القاء شبهات تهدید شد و این تهدید به فرصت تبدیل می‌شود. قریب به بیست سال پیش در دانشگاه قم که آن موقع مدرسه عالی تربیتی ـ قضایی بود، بحثی را عرض کردم تحت عنوان «سکولاریزم خزنده» که این اصطلاح آن موقع رایج نبود و عرض کردم که امروز زیر پوسته جامعه انقلابی ما سکولاریسمی در حال خزش است. گفتم ولی این خطر را حس نمی‌کنیم و اضافه کردم که اما من یک دعا می‌کنم شما آمین بگویید، گفتم حوزه ما احساس امنیتی کاذب می‌کند، خدایا این امنیت را از ما بگیر. بعد توضیح دادم اگر حوزویان احساس ناامنی کنند، احساس مسئولیت خواهند کرد، یعنی احساس کنند دین در خطر است به صحنه خواهند آمد و امروز خوشبختانه اینچنین شده است.

حوزه در حال تحول است اما این مایه و این حد کافی نیست و نباید به این بسنده کنیم. بسیار گسترده‌تر و شتابناک‌تر از آنچه واقع می‌شود باید مدیریت شود و توسعه و تعمیق پیدا کند این تحول و حوزه تهران یکی از قله‌های حوزه کشور شیعی هست و بوده است و باید بشود، اکنون اگر نیست. حوزه تهران روزی همزمان چندین صاحب رساله داشت. حوزه تهران روزی همزمان چندین فیلسوف بزرگ داشت. آشتیانی‌ها، آملی‌ها، عصارها، حکیم‌جلوه‌ها و حکمت از تهران به قم کوچید و امثال علامه جوادی آملی و علامه‌ حسن‌زاده شاگردان حوزه فلسفی تهران بودند، اول اینجا درس خواندند و بعد رفتند قم. یعنی از آمل آمدند تهران، شاگردان او فیلسوفان و حکیمان تهرانی بودند و بعد از آمدن مرحوم علامه طباطبایی از تبریز به قم آنها هم به قم کوچیدند. جاذبه حریم حرم اهل بیت و بارگاه ملکوتی حضرت معصومه(س) آنها را کشید و حضور علامه طباطبایی هم مزید بر عامل و این بزرگان به آنجا رفتند.

حوزه تهران می‌بایست جایگاه و شأن درخور پیشین و تاریخی خودش را بازیابد و در این میان ما توقع داریم، دوستان ما و عزیزان ما و برادران عزیز ما در حوزه امام رضا نقش و سهم نمایان و شایانی را برعهده بگیرند و این امید و توقع بی‌جا نیست و شما می‌توانید.

خانواده‌های محترم مدیران و کارکان، مدرسین و طلاب که در محضر شریفشان هستیم در همین‌جا خیرمقدم عرض می‌کنم و تشکر عرض می‌کنم به خاطر حضورشان، برای بار دوم است که به محضرشان در این جشنواره مشرف می‌شویم. رسالت سنگینی بر دوش دارند. کلاً یک سمت هست که به صفت تبدیل می‌شود؛ و آن سمت روحانی است. همه سمت‌ها، سمت محض هستند، یکی معلم است، دیگری نظامی است، آن یکی تاجر است، چهارمی هنرمند است، آن دیگری اهل حرفه‌ای دیگر است و فقط اوست که این کاره است و نه خانواده‌اش. اما روحانیت اینطور نیست. روحانی، خانواده روحانی است، نه پدر و همسر فقط روحانی باشند. پدر فقط روحانی نیست، خانواده روحانی‌اند و باید باشند، و اگر نه روحانی موفق نیست.

همسر یک روحانی باید روحانی باشد و مردم هم این توقع را دارند. پسر و دختر یک طلبه باید طلبه باشند. طلبگی به جامه و جبّه نیست. هرچند که این نماد مقدس نبوی مایه فخر ماست، اما مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم بزرگ جهانگیرخان قشقایی استاد مرحوم آیت‌الله بروجردی تا آخر عمر هم همان کلاه نمدی سرش بود و لباس لری اما مرجع تقلید بود و استاد مثل آیت‌الله بروجردی بود. اما در عین حال چقدر زیبا و دلنشین است که فرزندان طلبه‌ها هم رسماً به سلک طلبگی دربیایند.

روحانی همواره در جبهه است و همسر طلبه و شخص روحانی و فرزندانش پشتیبانان او در ستاد هستند. باید تدارک کنند پدر و همسر را در خط مقدم.

ما طلبه‌ها همیشه در جبهه بودیم. پیش از انقلاب به حالی و وصفی و پس از انقلاب هم به حال دیگری. اگر کسی حس نمی‌کند که در جبهه است، خوب است از این صنف خارج شود. این لباس به معنی الکلمه لباس رزم است و لباس رزمی است این لباس. این جامه فریاد اعلام آمادگی برای دفاع از دین است. این جامه علم و علامت مسئولیت‌پذیری است. این جامه علم و علامت شهادت‌طلبی است. ما طلبه‌ها کفن شهادت خویش را بر سر حمل می‌کنیم که دعبل گفت چهل سال است چوبه دار را بر شانه‌ام حمل می‌کنم.[۱] اگر طلبه این حس را نداشته باشد نمی‌تواند خدمت کند و خانواده طلبه هم باید همین حس را بکند که با کسی زندگی می‌کند که همواره در صف مقدم در حال رزم است.

توقع هست، در و همسایه همه، خانمِ آقا حجابش چگونه است، از او احکام بپرسند، رفتارش را ببینند، رفتارش باید برای خانم‌های دیگر درس‌آموز باشد. پسر و دختر ما در کوچه و خیابان و در مدرسه و دانشگاه الگوی دیگر بچه‌ها هستند، توقع دارند و خواه‌ناخواه چنین است. از فرزند دبیرستانی من توقع دارند که با دیگران متفاوت باشد در فهم دین و فعل دینی‌اش و در اخلاق دینی و رفتارش. توقع نمی‌کنند و حتی نمی‌پذیرند که نمره فرزند من از دیگران کمتر باشد. مردم از روحانیت اینجور تلقی دارند و به حق هم تلقی می‌کنند. روحانیت طبقه ویژه نیست، روحانی بودن سمت نیست، صفت است و مردم به صفت گرایش دارند. ولی فقیه نه به سمت که به صفتش ولی است و ولایت دارد. بعضی نافهمیده بد تفسیر می‌کنند که جمهوری اسلامی و حکومت دینی و حکومت دینی حکومت طبقاتی و طبقه ویژه است و صنف خاصی حکومت می‌کنند. در ایران صنف خاصی حکومت نمی‌کند. چه کسی گفته‌ است که شرط حکومت در جمهوری اسلامی معمم بودن است؟ شرط حکومت و محوریت تدبیر امر اجتماع در الگو و مدل جمهوری اسلامی معرفت است، عدالت است، تقوا است، مدیریت است، زهد است، دنیاگریزی است. مگر قانون اساسی ما را نمی‌خوانید؟ آیا قانون اساسی ما گفته است که رهبر یا رئیس‌جمهور و یا هر رتبه‌ای از مراتب مدیریتی و سلسله سامانه مسئولیت این کشور باید معمم باشند؟ چنین شرطی گذاشته‌اند؟ یا گفته است باید اسلام‌شناس باشد چون حکومت اسلامی است. مثل اینکه می‌گویند وزیر اقتصاد باید اقتصاددان باشد، نه‌خیر لازم نیست اقتصاددان باشد، یک کشاورز را بگذارید وزیر اقتصاد، نمی‌شود، وزیر اقتصاد باید اقتصاددان باشد. کار را باید به کاردان و کارشناس سپرد. من در یک کنفراس بین‌المللی که در قلمرو گفتگوی ادیان بود و طرف ما غیرمسلمان بودند موضوع ولایت فقیه را طرح کردم. برای اروپایی‌ها ولایت فقیه و حکومت دینی وحشت‌آور است چون از رفتار واتیکان خاطره تلخی دارند. یک قلم به شما بگویم، از آمار ثروت فعلی واتیکان سرسام‌آور است، ده درصد دارایی همه مردم اروپا سالانه باید به صورت مالیات داده می‌شد به واتیکان و دستگاه پاپی. زمانی که رنسانس شد تمام اموال و باغ‌ها و اموال غیرمنقول و دارایی‌های کلیسا مصادره شد. آمار نجومی بود. اینها وحشت دارند ولی نمی‌دانند ما چه می‌گوییم و آنها چه کرده‌اند.

من گفتم که ما دموکراتیک فکر کنیم، اگر در یک جامعه‌ای همه مردم دین‌دار هستند، چه کسی باید امور آن مردم را اداره کند، دیندار باشد یا بی‌دین یا ضد دین؟ معلوم که خواهید گفت در جامعه‌ای که همه مردم دین‌دار هستند آن فردی که اداره امور آنها را در دست بگیرد باید دیندار باشد. گفتم اگر بین آدم دیندار و غیردیندار مقایسه کنیم و اصلاً جامعه دیندار هم نبود، آدم دیندار امین‌تر است یا بی‌دین؟ پاسخ روشن بود،‌ آدم دیندار. آدم دیندار امین‌تر است.

گفتم اگر بنا شد که دیندار امور سیاسی را برعهده بگیرد، این آدم کارشناس دین باشد یا بی‌سواد؟ یا ناآشنا با دین؟ خوب ترجیح بر آدمی است که بناست بر دیندار حکومت کند، دین‌شناس هم باشد.

گفتم از بین دین‌شناسانی که باید حکومت کنند، ممکن است کسی را داشته باشیم عادل نباشد، دیگری را داشته باشیم عادل باشد، کدام بهتر است؟ دیندار دین‌شناس عادل ترجیح دارد.

اگر از بین دینداران دین‌شناس عادل ما دو گزینه داریم، یکی مدیر است دیگری مدیر نیست کدام ترجیح دارد؟ معلوم است که مدیر.

دیندارِ دین‌شناسِ عادلِ مدیر. و یکی یکی صفات ولایت فقیه را که در قانون اساسی ما آمده برشمردم و گفتم این یا این و تا آخر صفات رفتم.

من عرض کردم این که ما می‌گوییم حکومت اسلامی و ولایت فقیه یعنی این. بعد گفتند شما خیلی زیبا حکومت دینی را آنالیز کردید و ما هم این را قبول داریم. اگر این است که شما می‌گویید ولایت فقیه بیاید در کشور ما هم حکومت کند.

گفتم همین است. می‌گوییم آن کسی که امر مردم برعهده می‌گیرد باید اهل نماز شب باشد، آنی که کسی می‌خواهیم کار مردم را به او بسپاریم باید عادل باشد و باید امین باشد، باید مدیر باشد، مدبر باشد، زاهد باشد، دنیاگریز باشد و باید سیدعلی باشد.

من بارها قصد کرده‌ام با موبایلم از نعلین ایشان عکس بگیریم و به دیگران نشان بدهم که من چند سال است من این نعلین را می‌بینم و کف نعلین ترک‌ترک شده است.

خانواده‌های طلبه‌ها قدر خودشان را بدانند. به این تعریض‌ها و تعرض‌ها و زخم‌زبان‌ها اعتنا نکنند. ما عادت کردیم در تاریخ به زخم زبان شنیدن.

افتخار کنند که همسر روحانی‌اند. دختر و پسرهای طلبه‌ها افتخار کنند که بناست راه پدر را ادامه بدهند.

انشاءالله خداوند به من توفیق بدهد به بهانه خدمتگزاری به شما سال‌ها باشم و در خدمتتان باشم و خدا به شما سلامت و سعادت عنایت کند که بتوانید در این فضا و فرهنگ خدمت کنید و کار کنید و همه ساله ما بتوانیم مدیران و مدرسان و طلاب ممتازی را داشته باشیم که به محضرشان ادب‌گزاری کنیم و به این بهانه هدیه مختصری که هرچند از لحاظ مادی کم‌ارزش باشد، چون توان مالی ما محدود است و مثل واتیکان نیستیم.

اجازه بدهید یک قلم از دارایی واتیکان به شما بگویم، امروز اموال منقول واتیکان پانصدوشانزده میلیارد لیر ایتالیایی است و اموال غیرمنقول آن هشتصدمیلیارد لیر ایتالیایی تخمین زده می‌شود. به هرحال ما طلبه‌ایم و در همان حد طلبگی هم باید از ما توقع داشته باشید، ولی خوب دعا کنید حضرت رضا بیشتر کرم کنند و حضرت صاحب بیشتر عنایت کنند و این مجموعه مبارکی که به نام مقدس حضرت رضا(ع) منسوب است و موسوم، بهتر از این اداره شود انشاءالله و ما هم باید تلاش خودمان بکنیم.

 


[۱]. دعبل بن علی خزاعی، از شاعران متعهد و شجاع اهل بیت علیهم السلام است که از دست مبارک حضرت رضا علیه السلام به کسب مدال افتخار و عطایای مادی و معنوی نائل شد . او وصیت کرد قصیده معروف خود به نام «مدارس آیات » را – که مورد تایید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت – در کفنش بنویسند . زبان گویای وی آن چنان برنده بود که حکمرانان ستمگر را به هراس می انداخت.

ابن مدبر می گوید: «روزی به دعبل گفتم: من مردی بی باک و با شهامت مثل تو ندیده ام که این چنین بی پروا در اشعار خود به زمامداران ستمگری، مثل مامون می تازی و حقائق را در قالب شعرهای گویا و بلیغ به گوش مردم می رسانی . دعبل در مقابل هشدار ابن مدبر، با صلابت خاصی که از عشق او به اهل بیت علیهم السلام ریشه می گرفت، چنین گفت: «یا ابا اسحاق! انی احمل خشبتی مذ اربعین سنه ولا اجد من یصلبنی علیها; ای ابا اسحاق! من چوبه دار خودم را چهل سال است که با خود حمل می کنم، اما هنوز کسی را نیافته ام که مرا بر آن بیاویزد .» (العدد القویه، ص ۲۹۲)