کشور ما با امام رضا(ع) هویت پیدا می کند

کشور ما با امام رضا(ع) هویت پیدا می کند

آیت الله علی اکبر رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ابتدای درس اخلاق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، بارگاه ملکوتی حضرت امام رضا (ع) در ایران را مایه سرافرازی کشور بیان و اظهار داشت: کشور ایران با مضجع شریف امام رضا (ع) تعریف می‌شود و ما با امام هشتم هویت پیدا می‌کنیم. وجود بارگاه ملکوتی ایشان سبب شده ایران به عنوان کانون و محور معنوی به شمار آید.

رئیس شورای سیاست گذاری حوزه علمیه استان تهران در خصوص حدیث قدسی سلسلة الذهب بیان داشت: این حدیث قدسی است و حضرت امام رضا (ع) این حدیث را به نقل از پدر بزرگوارشان و امام کاظم (ع) نیز از پدر بزرگوار خویش، امام صادق (ع) نیز از پدر بزرگوارشان این حدیث را نقل می‌کنند و این سلسله قول‌ها ادامه پیدا می‌کند تا پیامبراکرم (ص) و ایشان نیز از جانب خداوند متعال حدیث سلسلةالذهب را بیان می‌کنند. به همین منظور است که این حدیث با نام حدیث سلسلةالذهب معروف است چرا که این حدیث را که طلایی‌ترین کلام حیات بشری محسوب می‌شود را کسانی که معصوم و زرین هستند نقل می‌کنند. لازم به تاکید است هیچ کلمه‌ای بالاتر از این وجود ندارد و هیچ کلمه و جمله‌ای طلایی‌تر و ارزشمندتر از این جمله متصور نیست؛ بنابراین هم خود کلمان در واقع کلمات طلایی بوده که مشتمل بر توحید است و هم اینکه این حدیث ولایت را نیز در بر می‌گیرد.

این استاد حوزه علمیه افزود: بر این اساس علاوه بر اینکه حدیث سلسلة الذهب سخن از توحید خالص به میان می‌آورد حصن حصین الهی نیز در آن معرفی شده که مهمترین آن ولایت بوده و نظام سیاسی نیز مورد توجه و تذکر قرار گرفته است. اصل حدیث قدسی است اما امام رضا (ع) نیز ذیلی را به عنوان معصوم به آن می‌افزاید که آن ذیل اشاره به نقش ولایت در توحید دارد. گرچه حضرت به انواع شروط اشاره کردند مبنی بر اینکه این کلمه شروطی دارد ولی مهمترین و سریع‌ترین شرط را ولایت بیان می‌کنند؛ بنابراین توحید همراه با شروط توحیدی بوده که مهمترین آن شرط ولایت است.

رشاد با استناد به کلام امام رضا (ع) بیان کرد: حضرت فرمودند کلمه الله دژ و من حصار آن هستم هر کسی حقاً وارد این دژ بشود از عذاب الهی در امان خواهد ماند. امام رضا (ع) زمانی که از مرو به مشهد می‌رفتند در نیشابور اطراق کردند و زمانی که روات حدیث، دانشمندان، نخبگان، اندیشمندان و اصحاب فکر و فرهنگ متوجه حضور امام شدند به سوی ایشان شتافتند و از امام خواستند تا حدیثی را نقل کرده و آنان حدیث را مکتوب کنند؛ حضرت حدیث سلسلةالذهب را در مقیاس چند هزار نفری قرائت فرمودند.

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به جایگاه علمی نیشابور در عصر امام هشتم، گفت: نیشابور آن زمان مرکز فکر و اندیشه بود و آن دوران دوره طلایی علمی نیشابور به شمار می‌رود به گونه‌ای که بسیاری از متفکران، اندیشمندان، فقها و علما در این شهر زندگی می‌کردند و همه به محضر امام رضا (ع) مشرف شدند و از حضرت خواستند که حدیثی را نقل کنند. در طول تاریخ اسلام تنها دو مرتبه چنین وضعیتی به وجود آمده و شرایط اجتماع نخبگانی یک پیام تعیین کننده ابلاغ شده را به ثبت رسانده اند. مشابه واقعه نیشابور را می‌توان در غدیر خم مشاهده کرد. در حجةالوداع حاجیان و نخبگان جوامع اسلامی حضور داشتند که پیامبر اکرم (ص) پیام الهی را ابلاغ کردند و فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ این جمله تاریخی و تاریخ ساز بود که اصل و اساس آن ولایت و حکومت الهی است. در واقع واقعه نیشابور نیز اصل و اساس توحید بود اما توحیدی که با شرایط خودش بیان شد که مهمترین آن شرایط التزام به ولایت است.

وی ادامه داد: حضرت زمانی که حدیث سلسلةالذهب را نوشتند و حرکت کردند مقداری که از اجتماع فاصله گرفتند مجدد توقف کردند و سر از محمل بیرون آوردند و این جمله را اضافه کردند که هر کسی اگر وارد این حصن الهی شود از عذاب دور می‌شود و شرط این دوری ولایت است و من از جمله آن شروطم.

رئیس شورای سیاست گذاری حوزه علمیه استان تهران با تاکید بر اینکه توحید در رهن ولایت است، خاطرنشان کرد: زیرا فهم توحید اگر از رهگذر ولایت نباشد به خطا خواهد رفت دریافت‌های گوناگون و تحلیل‌های مختلف که گاهاً انحرافی است منجر به ایجاد و شکل گیری جریان‌هایی مانند وهابیت که بسیاری از اعمال عبادی را شرک قلمداد می‌کنند، می‌شود. آنان بی آنکه به بیانات امیرمومنان علی (ع) که توحید ناب است توجه کنند از خود توحیدی ترسیم می‌کنند که عملاً نفی توحید است و حاصل آن داعشی می‌شود که به نام توحید موحدین را سر می‌برند. بنابراین به لحاظ فهم، توحید را باید از رهگذر اولیا فهمید چرا که توحید بی ولایت توحید ناب نیست اصولاً باید بدانیم توحید و ولایت دو روی یک سکه هستند توحید علاوه بر مفسر و مبین نیازمند مجری نیز هست و باید در عمل پیاده شود توحید لقلقه زبان ارزش ندارد توحید باید در حیات آدمی و همه ساحت زندگی آدمی جریان پیدا کند این توحید است.

گفتمان حاکم بر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی

گفتمان حاکم بر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی

در گفت‌وگو با علی‌اکبر رشاد

نزدیک به شانزده سال از تأسیس پژوهشگاه می‏گذرد. به نظر می‏رسد که پژوهشگاه براساس مدل پژوهشی متمایزی شکل گرفت و بالید. اکنون و در آستانه دهه چهارم انقلاب اسلامی، فکر می‏کنید که این مدل قابلیت تعمیم و تکثیر در فضای معرفتی جامعه را دارد؟

شما دو سوال را با هم مطرح کردید، پرسشی مدیریتی داشتید و پرسشی معرفتی. در هر دو قسمت پاسخ من مثبت است، در جواب پرسش مدیریتی شما باید گفت که یک الگویی وجود داشته که مدیریت پژوهش بر مبنای آن در طی ۱۵ سال شکل گرفته است. پژوهشگاه به جای اینکه موسسه‏ای مطالعاتی باشد، یک گفتمان فکری است و یک تفکر کلان چندوجهی و چندضلعی قلمداد می‏شود، یعنی هر تحقیقی که در پژوهشگاه انجام می‌شود به‌گونه‏ای است که به صورت یک گفتمان و یک طرح کلان قلمداد شده است. همه اعضای پژوهشگاه بر طبق یک برنامه دقیق تعریف‌شده‏ای که یک خط دقیق منسجم و هماهنگ شده است، فعالیت می‏کنند. در پژوهشگاه هر طرح علمی مدیریت می‏شود و این‏طور نیست که هر کسی از راه برسد و طرحی پیشنهاد دهد، جایی برای خودش پیدا کند. مجموعه حوزه معرفتی که برای کل پژوهشگاه تعریف شده است، حوزه‏ای منسجم و روشن است و این حوزه معرفتی کلان که ظرف پژوهشگاه است، خودش در قالب پژوهشکده‏ها و همین‏طور موضوعات معرفتی خرد‏تر و جزیی‏تر در قالب نیروهای علمی پژوهشکده‌ها تقسیم و سازمان‏دهی شده است و همه گروه‏ها نیز به چندین و چند حوزه تمحض، که گاهی در حد یک رشته و گاهی در حد یک گرایش در حوزه معرفتی تخصصی خودشان هست، مشغولند. همچنین هر عضو گروه علمی نیز در همین حوزه و گرایش ممحّض خواهد بود. به‏این ترتیب، تشکیلات پژوهشگاه در آینده‏ای نه‏چندان‏دور، جایگاهی خواهد بود که در آن هر چند صد عضو علمی هم داشته باشد، هر یک در قلمرو تمحض علمی و معرفتی خودشان حرف اول را زده، صاحب نام و صاحب نظر آن حوزه خواهند بود.

اگر بخواهم واضح‏تر توضیح دهم این است که فرض کنید یک نفر که فقط در حوزه فلسفه دین‏ متمحّض است سال‏های سال، و تا پایان دوره خدمتش هم به همین حوزه می‏پردازد و به کارهای متفرق و خارج از این حوزه نباید بپردازد. و اگر کاری خارج از این انجام داد جز موظفی (وظایف) او شناخته نمی‌شود و لذا هر تحقیق و کتابی و مقاله‏ای که تألیف می‏کند و هر سمینار علمی که ارائه می‏کند و هر کرسی علمی برگزار می‌کند و در هر نشست علمی و فراعلمی که شرکت می‏کند، همگی باید در قلمرو فلسفه دین صورت بگیرد. این فرد بعد از یک دوره ۱۰ و ۲۰ ساله، یک صاحب‏نظر و صاحب‏نام در این قلمرو قلمداد می‌شود و دیگری فرض کنید که در حوزه کلام شیعی کار می‏کند و فرد دیگر دین‌شناسی علمی و جامعه‌شناسی علمی. در نتیجه یک گروه علمی ما از ۱۰ حوزه تمحض تشکیل شده است و معمولاً هر حوزه تمحض یک نفر را به خود اختصاص داده و بعضی هم بیشتر از یک نفر را به خود اختصاص داده‏اند.

به‏این‏ترتیب و در واقع با اجرای مطالعات تمحض‏محور و با طراحی ساختار معرفتی روشن برای کل پژوهشگاه و هر گروه و نیز با اجرای برخی روش‏های تحقیقاتی و احیاناً ارائه فرآورده‏های علمی، در واقع یک مدل مدیریت پژوهشی را در کشور پدید آورده که طبیعتاً قابل تعمیم و اقتباس است و بعضی‏ها هم مراجعه می‏کنند و از تجربه‏های پژوهشی استفاده می‏کنند.

به لحاظ معرفتی هم همین‌طور است، یعنی مجموعه مطالعات و رویکرد پژوهشگاه یک گفتمان فکری را سامان می‏دهد. در پژوهشگاه چنین نیست که هر محقق و هر موضوعی قابل طرح باشد، و کارهای غیرمنجسم و غیرمرتب و پراکنده انجام شود، بلکه پژوهشگاه به جای اینکه یک مؤسسه باشد، یک جبهه فکری است. در حقیقت پژوهشگاه درون جریان و جبهه‏ای فکری و مجموعه معرفتی است که ما آن را تحت عنوان گفتمان مجدد نام‏گذاری می‏کنیم. تصویر ما از جریانات معرفتی داخل و خارج کشور، در جهان اسلام و حتی، در سطح دنیا این است که دست‌کم سه گفتمان و سه جریان معرفتی شناخته‏شده وجود دارد:

ـ یکی از آنها را جریان معرفتی و گفتمان متجدد می‏دانیم، همان جریان فکری و معرفتی که عین تفکر غربی تعریف می‏‌شود که تحت تأثیر تفکر غربی وام‌دار است و مروج و داعیه‏دار تفکر غربی قلمداد می‌‏شود. در نتیجه برای داخل کشور و جریان اسلام یک جریان غریبه است و یک تفکر وارداتی به حساب می‌آید.

ـ در مقابل آن گفتمان یا جریان سنتی است. البته منظور سنت‏گرایی در مطالعات جامعه‌شناختی و فلسفی نیست، یعنی همان جریانی که مقابل مدرنیته و مدرنیزم تعریف می‏شود، دقیقاً همان نیست هرچند نسبتی با جریان سنت‏گرایی دارد. سنتی یعنی همان تفکر و معرفتی که از سلف بازمانده است و بسیاری از دین‏پژوهان طبعاً عناصر و عوامل آن طرز تفکر و آن شیوه معرفتی، قلمداد می‌شوند. این جریان دوم را جریان متجمد و سنتی می‌نامیم و گفتمان متجدد و گفتمان متجمد در یک جهت با هم مشترک هستند و آن اینکه هر دو جریان مقلد هستند. اولی مقلد تفکر غربی است و دومی مقلد یافته‏ها و داشته‏ها و آورده‏های میراث معرفتی پیشینیان که جرأت گذر از آنها را به خود نمی‏دهند و خود را در مقام و در صدد سهم‏داری،‌ و سهم‏گذاری در تولید و توزیع معرفت، و بسط مرزهای نمی‏دانند.

ـ جریان سوم که جریان مجدد و احیاگر است، جریانی است که می‏خواهد به منابع اصیل دینی بازگردد، جریانی که می‏خواهد به سرچشمه‌ها رجوع کند، سعی می‏کند بر بنیادها تکیه کرده ولی از بنیادها سکوی پرش بسازد و تولید معرفت کند و یک قدم معرفت دینی را پیش برده و خودش سهمی در بسط معرفت داشته باشد و نقشی در گسترش مرزهای معرفت دینی ایفا کند. این جریان سوم را گفتمان مجدد می‏نامیم و پژوهشگاه را رکن این جریان فکری و معرفتی قلمداد می‏کنیم. این جریان پیش‏آهنگانی شناخته شده دارد، از علامه طباطبایی در دهه بیست شمسی در ایران و حضرت امام(ره) در یک قلمرو و استاد مطهری در قلمروی دیگر. این متفکران در تلاش بودند ضمن وفاداری به اصول و ضمن ارزش‏گذاری و قدرشناسی میراث بازمانده از سلف و ضمن اینکه چشمی هم در بافت معرفتی جهانیان داشته باشند و اندیشه آنان را ذاتاً و لزوماً بیگانه نیانگارند و صرف اینکه یافته دیگران است بی‌ارزش قلمداد نکنند و طبعاً از تجارب معرفتی دیگر ملل بهره بگیرند، بخواهند که گام در پیش گذاشته، و از هر دو اینها به مثابه سکو استفاده کنند و پیش بروند.

یعنی پژوهشگاه تنها نماد و مصداق این گفتمان معرفتی است؟

البته در این عرصه و جبهه فکری، پژوهشگاه تنها نیست بلکه این گفتمان معرفتی یک پیشینه تاریخی دارد. یاران و همفکران و هم‌بالانی نیز این تفکر، در بین اندیشمندان و بعضی موسسات دارد، اما آنچه مسلم است این است که جریانی خاص بین گفتمان اول و دوم ایجاد شده است که اعتدالی است و طبعاً این جریان فکری و گفتمان معرفتی که در پژوهشگاه تولید شده و با تفکر بسیاری از متفکران هم‏سویی دارد قابل اقتباس و الگوگیری است. و هستند موسسات و متفکرانی که تحت تأثیر گفتمان معرفتی پژوهشگاه تحقیق و مسائلی را مطرح می‏کنند، و حتی به لحاظ ادبیات نیز آشکارا تحت تأثیر ادبیات پژوهشگاه هستند و اینکه در پژوهشگاه تنها معرفت تولید نمی‏شود، بلکه منطق و روش هم تولید می‌شود. ادبیات و زبان علمی هم تولید شده است.

گفتمان مجدد، بیشتر یک فراگفتمان به نظر می‏رسد. این‏طور است؟ یا نه، گفتمان حاکم بر پژوهشگاه شأنی دیگر دارد؟

شأن اصلی پژوهشگاه این است که گفتمانش، گفتمانی تطبیقی است که فکر معاصر را با مواریث سنتی ما تطبیق می‏دهد. هر گفتمانی بنیان‌ها و روش خاص خود را دارد، ‌یافته‏ها و فرآورده‌های معرفتی و احیاناً‌ محدود و منحصری دارد. گفتمان‌ها اگر به معنای دقیق کلمه به کاربرده شوند با هم قابل جمع نیستند، و لذاست که ‌مجموعه رویدادهای معرفتی را در سطح جهان اسلام و کشورمان در سه گفتمان تقسیم می‏کنیم. بهتر است بگوییم پژوهشگاه یک کلان‏گفتمان است در عرض گفتمان‏های سنتی و متجدد و غرب‌گرا. هر گفتمانی یک طیف را تشکیل می‌دهد، طبعاً این‌طور است و می‌توان ذیل هر گفتمان، خرده‌گفتمان و جریان را تعریف کرد، در ذیل گفتمان متجدد و غرب‏گرا هم می‌توانیم خرده‌گفتمانی را سراغ بگیریم. بدین‌معنا اگر بگوییم پژوهشگاه خرده‌گفتمان است، تعبیر درستی است. البته بهتر است از تعبیر دیگری به‏‎جای فراگفتمان بهره بگیریم.

به هر حال گفتمان، گفتمان است و چارچوپ خود را دارد و ما از گفتمان، معنای نزدیک به فرآوری معرفتی و ارگان‌‌های فکری را مراد می‏کنیم. اما اینکه ماهیتاً آیا گفتمان مجدد،‌ یک گفتمان صرفاً تطبیقی است، یعنی صرفاً می‌خواهد معرفت دینی موجود را نوسازی کند، نه؛ این‏طور نیست، بلکه یک گفتمان نواندیشانه و نوآورانه است، نه نوسازانه.

یعنی نوگراست؟

البته نواندیشی را با نوگرایی‌ متفاوت می‌دانیم، نوگرایی‌ها همان تجدد است، نوگرایی معادل تجدد و مدرنیزم است؛ یعنی نو بودن اصالت دارد و گرایش اصلی است و این مورد علاقه ما نیست. جریان پژوهشگاه و خرده‌گفتمان‌هایی چنین را در کشور و جهان اسلام گفتمان نواندیش می‌دانیم و نه نوگرا. یعنی سعی می‏کنیم به تولید معرفت بپردازیم و نوآوری کنیم و این غیر از نوگرایی است؛ نواندیشی ملازم با این نیست که مُهر ابطال بر هر آنچه که از معرفت وجود دارد بزنیم چراکه حقیقت می‌تواند کهنه باشد. گاه حقیقتی که اصیل‏تر و کهن‏تر است مطمئن‏تر است. چون امتحان خود را بین سده‌ها و احیاناً هزاره‌‏ها پس داده و از خود دفاع کرده و خودش را حفظ کرده و در قبال تفکرات و اندیشه‌های رقیب توانسته از خودش دفاع و مقاومت کند، و طبعاً چنین معرفت و تفکری اصیل‌تر است و مورد اعتمادتر و آنچه که نو آمده است چه بسا اندکی نپاید و ازپای در بیاید و این است که ما کهن و کَهور بودن را فی‏نفسه بد و منفی نمی‌دانیم، نوبودگی صرف را هم حُسن نمی‌دانیم. برای همین گفتمان پژوهشگاه نوگرایانه نیست کما اینکه سنت‌گرایانه نیست، نه برای سنت اصالت قائل است و مقلدانه از آنها تبعیت می‌کند و نه برای نو و نوبودگی اصالت قائل است؛ بلکه نواندیش است. در بستر بنیادهای خودی، و براساس مبانی و منطق مبانی دینی و بومی، بنا بر نواندیشی و نوپردازی دارد و برای این است که پژوهشگاه را یک گفتمان و جریان تطبیق احیاناً تثبیتی و لزوماً دفاعی که هر آنچه هست را باید حفظ کرد و از آن دفاع کرد، نمی‏انگاریم و آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه طی ۱۵ سال تولید کردند حاکی از این است که هم جریان متجدد و تفکرات غربی را براساس منطق علمی و با رعایت اخلاق نقد، نقد می‌کنند و هم جریان سنتی را. ضمن حفظ حریم اخلاق بی‌مهابا و بی‌کم و کاست و متهورانه به نقد جریان سنتی هم می‌پردازند و این نشان می‌دهد که پژوهشگاه امانت‌دارِ تثبیت وضع موجود نیست چه برسد به تطبیق آن، بلکه جانب‏دار تولید است؛ هرچند که تولید براساس مبانی بر منطق تعریف‌شده‌ای استوار است، براساس مبانی و منطق دینی و احیاناً بومی، اما این هم به این معنا نیست که مبانی و منطق را خدشه‌ناپذیر و نشکن قلمداد کنیم و مقدس بیانگاریم، چنین نیست. ما در مبانی هم حرف داریم.

مصداقی قابل ذکر است؟

برای مثال، دوستان ما آثاری را تولید کردند هم در منطق و هم در روش‌شناسی. اکنون افزون بر ۴ گرایش در فلسفه با عنوان فلسفه مضاف در پژوهشگاه در جریان تحقیق و تولید است. این درواقع یک نوع تولید مبنا است، فلسفه یک مطالبه زیرساختی و معرفتی به حساب می‌آید. آنگاه که شما وارد حوزه‏ای تازه در فلسفه می‌شوید به این معناست که مبنا تولید می‌کنید.

کما اینکه در روش‌شناسی هم گروه‌های مختلف به روشگان و روش‏های جدید پرداختند. یکی از دستاوردهای مطالعات جدید در پژوهشگاه تولید منطق فهم دین است که یک روش‌شناسی کلان قلمداد می‌شود، مبتنی بر یک نظریه مشخص و چارچوپ علمی معین است؛ چنانچه در گروه اقتصاد نیز روش‌شناسی اقتصاد مطالعه شده است. در گروه فقه و حقوق در خصوص روش‌شناسی استنباط، کارهای جدیدی در جریان است و انجام پذیرفته، کما اینکه در حوزه اخلاق و در بسیاری از حوزه‌ها در زندگی نیز بر روی روش‌شناسی دارد کار می‌شود، اینکه من عرض کردم براساس مبانی و منطق دینی و بومی به این معنا نیست که در قلمرو مبانی و منطق به کار جدید نپردازیم.

کمتر گفتمان معرفتی است که با شرایط اجتماعی معاصرش تأثیر و تأثر نداشته باشد. بسیاری از گفتمان‏های معرفتی و علمی، ساخت‏ها و ساختارهای اجتماعی جدیدی را سبب شده‏اند و به عکس هم، بسیاری از گفتمان‏های معرفتی محصول تغییرات اجتماعی بوده‏اند. نسبت پژوهشگاه به مثابه گفتمانی علمی با تحولات اجتماعی معاصر چیست؟

قبل از پاسخ باید بگویم که پژوهشگاه بنا ندارد در جناح‏بندی‏های سیاسی وارد شود. حضور در مناسبات و تحولات اجتماعی چیزی فراتر از چالش‌ها و جناح‌های سیاسی است. در زمینه مطالعات و مناسبات و احیاناً چالش‌‌های اجتماعی هم پژوهشگاه خواه‌‏و‏ناخواه تأثیرگذار است و از آنها تاثیر هم می‏پذیرد. پژوهشگاه خود، می‏تواند پدیده‏ای معرفتی و اجتماعی قلمداد شود، و می‌توان با نگاه جامعه‌شناسی معرفت نیز به پژوهشگاه نگریست و در نتیجه پدیده پژوهشگاه می‌تواند یک پدیده معرفتی به حساب بیاید. پژوهشگاه زاده انقلاب اسلامی است، زیرا خود انقلاب یک پدیده ذاتاً تاریخی است. و از سوی دیگر معرفت خواه‌وناخواه بر تحولات اجتماعی و تصمیم‏گیری‌های جمعی تأثیر می‌گذارد. تولیدات پژوهشگاه نیز خواه‌وناخواه بر تحولات اجتماعی هم‏زمان با خودش و پس از خودش تأثیر بر جای گذاشته و خواهد نهاد و به صورت مصداقی هم هست.

بسیاری از دوستان ما به یک نظریه و یا نظریه‏ای کاربردی می‌رسند؛ گاهی بسیاری از موسسات علمی و گاهی بسیاری از موسسات مدیریتی به سراغ اینها می‌روند و نظرخواهی می‏کنند و بعضی از یافته‌ها را به موقع می‏برند و اجرا می‏کنند. فرض کنید‌ به‌طور مثال در ارتباط با نظام بانکی جاری که تابع قانون عملیات بدون بهره است، در طی ۱۳ سالی که مطالعات اقتصادی در خصوص پول و بانکداری انجام شده دیدگاه‌هایی تولید شده که مورد استقبال بعضی مدیران و تصمیم‏گیران کشوری قرار گرفته، آنها را اخذ کردند و به موقع به اجرا گذاردند. در حوزه مباحث حقوقی در شبکه قضایی کشور نیز بعضی از نظریات دوستان، تسری داده می‌شود. پس در اینجا پژوهشگاه طبعا تاثیرات مدیریتی در کشور می‌گذارد. اما تأسیس پژوهشگاه با این نیت نبوده که اتاق فکر یک دولت و فرض کنید دولت‌هایی بشود؛ ولی خواه‏ناخواه این تأثیرات می‌تواند اتفاق بیفتد. پژوهشگاه یک موسسه علمی غیردولتی و غیرانتفاعی است اما چون زاده انقلاب است و خودش را جزء (در ذیل) بدنه انقلاب می‏داند، خودش را در حفظ حریم معرفتی انقلاب و تحکیم مبانی معرفتی آن مسئول می‌داند، طبیعی است که تولیدات این دستگاه علمی خودبه‌خود به کار بعضی از جایگاه‏های مدیریتی هم می‌آید.

این سوال من ناظر به جایگاه پژوهشگاه و نسبت آن با فرآیند تولید علم در حوزه علوم انسانی است. اگر بنا باشد در حوزه علوم انسانی تحولی صورت پذیرد آیا پژوهشگاه می‏تواند یکی از مبادی این تحول باشد؟ به تعبیر دیگر گفتمان پژوهشگاه گفتمانی انقلابی است و می‏تواند در پارادیم حاکم بر علوم انسانی، انقلاب معرفتی کند؟

پدیده و واقعه‏ای مثل انقلاب معرفتی، بسیار پیچیده است و به حدی هم پیچیده است که تا اندازه‌ای تحت تأثیر متغیرهای گوناگون و احیاناً ناشناخته صورت می‌بندد. کسی نمی‌تواند بگوید که در صدد به اصطلاح خلق یک انقلاب معرفتی است. پژوهشگاه هم نمی‌تواند چنین ادعایی را داشته باشد. اما به حکم قاعده تأثیر و تأثر قطعی و اجتناب‌ناپذیر در تولیدات معرفتی، پژوهشگاه سهم چشم‏گیری می‌تواند ایفا کند و عهده‌دار باشد در چیزی که ما آن را انقلاب معرفتی در قلمرو علوم انسانی می‏توانیم بنامیم. عملاً هر انقلاب معرفتی از یک نقطه آغاز شده و از یک معبر عبور می‏کند و یا شاید بگوییم از یک پایگاه دو نقطه‌ای شروع می‌شود: نقطه اول، بازاندیشی و احیاناً نواندیشی در مبانی است. تا وقتی مبانی تغییر نکند و نو و متحول نشود، هرگز هیچ معرفت و علمی نو نخواهد شد. نقطه دیگر نقطه روش‌شناسی و منطق است و تا وقتی که به روش و منطق جدید دست پیدا نکنیم، نمی‌توانیم به علم جدید دست پیدا کنیم. در پژوهشگاه این دو در حال اتفاق است، یعنی ما هم اهتمام خاصی به طور طبیعی و آرام‌آرام نسبت به بحث در مطالعات زیرساختی و بنیان‏های معرفتی داریم و هم به مطالعات روش‌شناختی. خودبه‌خود این مطالعات وقتی به ثمر بنشیند و نظراتی تولید شود و نظرات نویی پدید بیاید و از طرفی هم احیاناً مبانی و منطق جاری و پذیرفته در داخل کشور و جهان اسلام و دنیا با نقادی محققانی رخنه بر‏دارد و مخدوش شود، طبعاً مبانی و منطق جدید تولید شده جایگزین آن می‏شود.

از این‌رو پژوهشگاه می‌تواند جایگاه خاصی را در تولید علوم انسانی جدید احراز کند و اگر ما علوم انسانی را در معنایی عام به کار ببریم، هم ‏الان هم در پژوهشگاه علوم انسانی نویی در بعضی از زوایا در حال تولید است و بسیاری از محققان و دوستان ما هستند که به دیدگا‏ه‏های جدید و نظرات جدید که در حد نظریه می‌تواند ارزیابی شود رسیده‏اند. فراتر از آن به بعضی از دانش‏ها و دست‏کم گرایش‏های جدید در بعضی از رشته‌ها رسیده‏اند. بعضی از موضوعات و با تنزل بگوییم، گرایش‏هایی در حوزه‏های مطالعاتی در پژوهشگاه در جریان است که در جهان پیشینه ندارد؛ مثلاً حوزه فلسفه معرفت دینی.

فضای تولید علم در کشور فضایی جدی است. به وی‍ژه تولید علوم نو. در غرب نوعی هم‏پایی و همراهی میان تولید علوم طبیعی و نیز تکنولوژی با مبانی نظری و فلسفی آن علوم و فنون وجود داشته و دارد. ما در این زمینه تاخیر فاز معرفتی نسبت به آنها داریم اما اکنون که دوران شکوفایی علمی قرار است از سر گرفته شود، زمان آن است که دیگر آن تأخیر را نداشته باشیم و هم‏زمان با تولید و رشد علوم، ما نیز مبناپردازی کنیم. پژوهشگاه برخلاف سایر موسسات علمی در حوزه علوم انسانی تجربه‏های خوبی داشته است. مثلاً انتشار فصلنامه ذهن یا ترجمه کتاب‏هایی چون فیزیک، فلسفه و الاهیات. به طور کلی عزم پژوهشگاه برای ورود به این حوزه جدی است؟

در خصوص اینکه ما نسبت به غرب تأخیر فاز داریم، این عبارت به حیثی درست و به حیثی صحیح نیست. معرفت به یک معنا تاریخی نمی‌شود یعنی منقرض نمی‌شود و از رده خارج نمی‌شود، و به اصطلاح تصور نمی‌شود که مستعمل است و کالای منقرض شده است بلکه همواره پیشینه و میراث معرفتی چونان سرمایه باید دیده شود و لذا ما به دلیل اینکه دارای سرمایه معرفتی غنی هستیم و تاریخ پربار علمی داریم نباید خیلی خودمان را متأخر بیانگاریم. هر چند یک دوره فطرتی را پشت سر گذاشته‌ایم، اما به دلیل اینکه سرمایه‏ای غنی را از پیشینیان در چنگ داریم، می‏توانیم با اعتماد به نفس بایستیم و آنها را چونان سکویی برای پرواز به کار گیریم. و مجموعه آرایی که در مکاتب علوم انسانی در اختیار ماست، به‏دلیل غفلت از آنها در دهه‏های اخیر، عظمت و عمق‏شان مغفول است تا حدی که انگار مندرس گشته‏اند و مستعمل در کناری نهاده شده‏اند. بسیاری از نظریات موجود در منابع ما زنده و کارآمد است و براساس آنها می‏شود پدیده‏های اجتماعی و انسانی را تفسیر کرد و گره‏ها را گشود. باید به آنها برگردیم. نکته دیگر این است که ما دو عنصر دیگر را هم به کمک سرمایه و میراث معرفتی می‏توانیم بگیریم و به کار هم گرفته‌ایم و آن نشاط علمی است که تحت تأثیر انقلاب در کشور پدید آمده است. این کم سرمایه‏ای نیست. بسیاری از ملل امروز رمق و رونق ندارند و چندان امید ندارند و هر چه که از پیشینیان ارث برده باشند و هر چه امکانات بیشتر داشته باشند چون نشاط ندارند همه آنها سرمایه بی‏ارزش خفته‏ای قلمداد می‏شود. از طرفی در صحنه بودن و در یک سوی معرکه معرفتی جهان بودن یعنی اینکه خودمان را ما در صفحه فکری جهان ببینیم، خودش عامل مثبتی است برای رشد. این‌گونه نیست که تصور کنیم مواجهه، اگر رقیب مقتدر باشد، خطر است؛ اینطور نیست بلکه فرصت است. ‌ما به اتکای میراث معرفتی عمیقی که در کف داریم و نشاط علمی و امید و اعتماد به نفسی که امروزه در بین دانشمندان جهان و فضلا داریم لاجرم و ناچار مجبوریم مقابله کنیم و مواجه بشویم با رقیب فکری خود، دقیقاً مثل شرایط جنگ که موجب اختراع می‌شود. سختی‏ها و دشواری‏ها و مشکلاتی که پیش رو است سبب شکوفایی استعداد می‏شود. براساس این سه عامل این تأخیر فاز را می‌توانیم به سرعت پشت سر بگذاریم.

پژوهشگاه هم چنین شرایطی دارد؟

البته پژوهشگاه متاثر از این سه اصل است. فکر می‌کنم در حوزه علوم انسانی نهضت آغاز شده است، همین‌قدر که تفکر و خودآگاهی به وجود بیاید یک جنبش شروع شده است و تا زمانی که خودآگاهی و آگاهی نیست تحرک هم نیست، اما به محض اینکه کسی پی به نقطه ضعفش برد، و احیاناً توجه به نقاط قوتش داشت این درواقع به مثابه آن است که گلوله از لوله تفنگ خارج شده است، و این یعنی حرکت، و خواه‌ناخواه اتفاقی خواهد افتاد. به رغم مدیریت و پیچیدگی‌ چنین جریانی، پدیده‏ای نیست که ما نتوانیم مدیریت کنیم. پژوهشگاه در مدیریت سازمانی خودش به مدیریت پژوهش اهتمام خاصی داده است و با شیوه‏های نو‏آزموده‏ای در پژوهشگاه سعی می‏کنیم از ظرفیت و استعداد و استطاعت بالفعل نیروها و شرایط کشوری و ملی و جهانی به نفع تولید معرفت و جریان نواندیشی بهره‌برداری و استفاده کنیم و البته هم پژوهشگاه می‌تواند سهمی در این قسمت داشته باشد و هم در دو نظام علمی کشور:‌ نظام علمی دانشگاهی و حوزه‏ای. البته پژوهشگاه دستگاهی ذوحیاتین است؛ هم دانشگاه است چون دقیقاً در چارچوپ‏های وزارت علوم فعالیت می‏کند و به عنوان یک دستگاه علمی رسمی دارای امتیاز رسمی به مثابه یک پژوهشگاه جامع و حتی دارای مرکز آموزش عالی است، و از جهات رویکرد مبانی معرفتی یک دستگاه حوزوی می‌تواند قملداد شود. لذا فعالیت و تحرکات این دستگاه در دو محیط، تأثیر خودش را می‏گذارد، دیر و زود دارد اما این تأثیرگذاری بالاخره اتفاق می‏افتد و نتیجه خواهد بخشید.

احتمال اثرگذاری در کدام محیط بیشتر است؟

چشم و امید ما بیشتر به محیط حوزه است چرا که تولید علم دینی وظیفۀ ذاتی حوزه است، ابزار و مبانی و منطق و منابع تولید علم دینی در اختیار حوزه است. از این جهت ممکن است اهتمام بیشتری به تأثیرگذاری در حوزه و تعامل با حوزه داشته باشیم.

با توجه به اوصاف گفتمان معرفتی پژوهشگاه که گفته شد، این گفتمان مقید به چارچوب سرزمینی است یا نه، قابلیت جهانی شدن را دارد؟ صرفاً درصدد مواجهه با سایر گفتمان‏های فکری است یا علاوه بر آن به دنبال موازنه معرفتی هم هست؟

معرفت عین هوا است، سیلان آن مدیریت‌ناپذیر است و نفوذ و تسری آن به محیط‏های دیگر اجتناب‌ناپذیر. مشخصاً آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه تألیف می‏کنند و فرآورده‌های معرفتی و فکری که تولید شده‌ در نقاط دیگر جهان ترجمه و مطرح می‌شود و در همایش‏های علمی با حضور خود دوستان و یا در غیاب آنها مطالب توسعه پیدا کرده است. اما در عین حال به دلیل مراجعات بسیاری که ما از مراکز مختلف جهان اسلام و خارج از جهان اسلام داریم، ما هم به ناچار اجابت می‏کنیم. ضمن اینکه بسیاری از آثار محققان ما در نقاط مختلف به زبان‏های مختلف،‌ ترجمه می‌شود. در کنار ترجمه فرآورده‌های مکتوب، عَرضه این آثار از طریق شبکه مجازی در اینترنت و نیز اجرای طرح‏هایی از قبیل برنامه گفتگوی علمی هم صورت می‏گیرد، در دو شکل مواجهه و مراوده؛ در قالب گفتگوی انفرادی و گاهی هم در قالب مراوده و تعامل و هم فکری دو سویه. به این ترتیب طبعاً به نحو سلبی و ایجابی دیدگاه‏ها و نظرهای علمی پژوهشگاه به نقاط دیگر جامعه هم منتقل می‏شود و متفکران جهانی اینها را می‌شناسند و در اینجا هم یک نوع مدیریتی هم در تأثیرگذاری بر محیط‏های دیگر و خارج از کشور صورت می‏گیرد و هم یک نوع پاسخگویی به نیازی که مسلمانان مخصوصاً طبقات روشن‏فکر و فرهنگی در کشورهای مختلف دارند و عملاً، این همه در گشودن مرزهای جغرافیایی به روی تفکرات تولیدی در پژوهشگاه کمک می‏کند.