اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله، الصلاهًْ علی رسولالله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.
اولاً میلاد مبارک حضرت باقر و حضرت هادی(علهیما السلام) را به شما عزیزان و همه شیعیان و شیفتگان خاندان وحی تهنیت و شادباش عرض میکنم، و از همه دوستان و همکاران که سهمی و نقشی در تدارک این نشست نورانی و محفل معنوی و مینوی داشتهاند تشکر میکنم. مدیریت محترم حوزه علمیه امام رضا(ع) و نیز مدیران مدارس تابعه، کارکنان حوزه و مدیرعامل محترم بنیاد امام رضا و همکارمان در بنیاد، همکاران عزیزمان در مرکز مدیریت حوزههای علمیه استان تهران، از مدیریت محترم فرهنگسرای خاوران و همکارشان عمیقاً سپاسگزاریم که مساعدت کردند، دومین جشنواره علامه شعرانی که اختتامیه سالانه حوزه علمیه امام رضا هست برگزار شود.
من این تصدیع را در دو سه بخش خواهم داشت؛
نخست اظهار رضامندی و خرسندی میکنیم از روند و فرایندی که جریان سامانگیری حوزه در کشور دارد. بحمدالله کمابیش روند سامانیابی مجموعه حوزههای علمیه کشور مطلوب پیش میرود. آنچه روزی آرزو بود، برخی از آنها اینک در حال تحقق است.
روزگاری تنها و تنها یک یا دو واحد مدرسه و دو واحد آموزشی بود در کل کشور، آن هم فقط در قم. از سالهای چهلوپنج تقریباً مدرسه علمیه آیتالله گلپایگانی(رض) به عنوان اولین مدرسه برنامهمند و مضبوط تأسیس و فعال شد، سپس مدرسه منتظریه که بعدها به حقانی نامگذاری شد تأسیس و فعال شد. شخص مرحوم آیتالله گلپایگانی روی مدرسه تحت برنامه واقع در صفائیه اهتمام خاصی داشتند. مدیری گذاشته بودند که اهل برنامهریزی و آشنا با آموزش مدرن بود که دبیرستاندیده بود و مدیریت دبیرستان کرده بود و با شیوههای جدید مدرسهداری آشنا بود. به لحاظ تنوع دروس علاوه بر دروس عادی، تفسیر، اخلاق، عقاید و حتی ادیان و مذاهب و مباحث اجتماعی و کم و بیش هیأت و نجوم در این مدرسه تدریس میشد.
شخصیتهای بارز و برجستهای آنجا تدریس میکردند که بعضی از آنها بعدها در عداد مراجع تقلید قرار گرفتند. بنده جزء اولین محصلین این مدرسه بودم از تهران، بعد از اتمام تقریباً مقدماتی و سطح یک، وقتی رفتیم قم، آنجا امتحان حاشیه و مغنی و امثال اینها را دادیم، بعد وارد معالم و مختصر و لمعتین و تازه اصول فقه داشت رایج میشد و منطق مظفر تازه متن درسی شده بود. من به خاطر ندارم که آیا پیش از آن جایی منطق مظفر و اصول فقه به عنوان متن درسی برگزیده شده بود یا نه؟
در همان اوان این متون جدید از نجف آمده بود و داشت به عنوان متن درسی در حوزه مطرح میشد. مدرسه حقانی هم که فعال شد، با همین سبک و سیاق و با حضور شخصیتهای بسیار بارز و برجستهای بود. تدبیر امور این واحد علمی را مرحوم آیتالله شهید بهشتی، شهید قدوسی و آیتالله جنتی عهدهدار بودند. سه نفری این مجموعه را اداره میکردند و مدرسین برجستهای آنجا تدریس میکردند که جزء شخصیتها نامور و چهرههای ماندگار تاریخ معاصر حوزه هستند.
آیتالله علامه حسنزاده آنجا کلیله و دمنه و ادبیات و گلستان درس میداد. و بعضی شخصیتهای بسیار مهم علمی، حوزوی و کشوری ما آن زمان دروس بسیار عادی را تدریس میکردند. بعضی مراجع فعلی آنجا مدرس بودند. ما هم مدتی آنجا تحصیل میکردیم
آن زمان این دو واحد آموزشی یک پدیده استثنایی قلمداد میشدند و بیپیشینه بودند، اما امروز خوشبختانه واحدهای آموزشی حوزوی که با این سبک و سیاق اداره نشوند، رفتهرفته غیررسمی تلقی میشوند، یعنی آن زمان این دو واحد آموزشی هنجار شناخته قلمداد نمیشدند در فضای علمی حوزه برای همین ما هم یکی دو سالی که در آن مدرسه بودیم به تصور اینکه وقتمان گرفته میشود، از مدرسه خارج شدیم، رفتیم حجره گرفتیم، در مدرسه خان آیتالله بروجردی و با یکی دو نفر از دوستانمان، جناب آقای اسماعیلی یزدی که امروز از اهل معنا در قم است و آقای مدرسی یزدی که از فقهای شورای نگهبان هستند، رفتیم درسهای بعضی اساتید خاص، گاهی در منازلشان، مثلاً به منزل مرحوم آیتالله حرمپناهی میرفتیم و لمعه میخواندیم، مرحوم آقای اشتهاردی، صبح زود قبل از آفتاب وقتی نماز صبح را حرم میخواندیم میرفتیم مدرسه فیضیه و لمعه پیش ایشان میخواندیم. و همینطور روزانه چهار پنج تا لمعه را میخواندیم. این را برای طلبهها میگویم که نگویند دو تا لمعه زیاد است. بعضی مواقع پنج تا درس لمعه را همزمان میخواندیم و بعد هم بلافاصله شروع میکردیم به تدریس کردن.
یعنی جوری بود که ما که طلبه تهران و زاده و زیسته تهران به حساب میآمدیم به تنگ آمدیم از فضای بسته واحد آموزشی تحت برنامه، یعنی هنجار نبود و غیرمتعارف بود و گفتیم آزاد درس بخوانیم بهتر است. اما امروز خوشبختانه مدرسه فاقد برنامه و خارج از برنامه و خارج از برنامه سراسری حوزهها، یک واحد آموزشی نهچندان رسمی است که از هنجارهای حوزوی خارج انگاشته میشود. این اتفاق بسیار بزرگی است که در تاریخ حوزه افتاده. اینکه در فاصله کمتر از چهل سال یکچنین اتفاق بزرگی رخ داده باشد بسیار دلگرمکننده و امیدبخش است.
دوستان ما که الان در حوزه مرکزی شیعه و درحقیقت ستاد حوزههای علمیه ایران متصدی امور هستند خوشبختانه غالباً افراد خوشفکر، باسلیقه، مدیر و برنامهریز هستند. شرایط بالنسبه نسبت به گذشته بسیار بهتر شده است. برنامههای خوبی را برای آینده دارند. مطالعاتی برای توسعه و تعمیق فعالیتها و برای تحول پیش روست. رفتهرفته در سراسر کشور و در همه استانها مراکز مدیریت مستقل تشکیل میشود. ما طی طرح نسبتاً مفصلی که خدمت مقام معظم رهبری تقدیم کردیم و بعد همان طرح را برای حضرات شورای عالی حوزههای علمیه کشور فرستادیم، خوشبختانه همان طرح عیناً تأیید شد و همین روالی که امروز در کشور پیش میرود به لطف الهی پیشنهاد شده بود و دارد اتفاق میافتد که استانها، شوراهای مستقلی پیدا کنند، مرکز مدیریت مستقلی پیدا کنند. حوزهها طبقهبندی شوند. امروز به چهار گروه حوزههای درجه اول، دوم، سوم و چهارم حوزهها دستهبندی شدهاند و چهار حوزه اصلی کشور، خود قم، مشهد، تهران و اصفهان به عنوان چهار حوزه درجهیک شناخته شدهاند که مرکز مدیریت در سطح مناسب و شورای مستقل و در سطح مناسب و با اختیارات شایسته برای این چهار حوزه اول کشور پیشبینی شده بود. کمابیش مطلع هم هستید که بحمدالله شواری حوزه تهران تشکیل شده و احکام اعضای شورا هم صادر شده. تا امروز دفتر نمایندگی حوزه قم در تهران دائر بود، از همین ایام مرکز مدیریت حوزههای علمیه تهران تشکیل میشود. تحولات خوبی در حال اتفاق است و ما از این جهت بسیار خرسندیم و به آینده امیدواریم. اما این میزان کفایت از ضرورتها و نیازها نمیکند و اما این روند در قیاس با شتابی که جهان دارد و تمدن بشری دارد، ضرورتها و نیازهایی که مثابه مطالبات به حق متوجه حوزه است با این همه سازگار و همافق نیست.
ما با یک جهان پرشتاب و دمبهدم متحول و آنبهآن دیگرگونشونده مواجه هستیم. زمانی در علم و تاریخ علم گفته میشد که عمر نظریهها و یا دستکم گفتمانهای علمی و پارادایمها دو هزار سال است. سامانه بطلمیوسی کیهانشناختی، فیزیک ـ اخترشناسی بیش از دو هزار سال عمر کرد، بعد باطل شد. بعدها گفتند عمر گفتمانها یا پارادایمهای علمی دویست سال شده است. امروز میگویند عمر نظریهها دو ساله است، یعنی اگر حرف نویی امروز شما بزنید تا دو سال دیگر کهنه میشود و حرف نو دیگری جایگزین میشود. ما با یک عالم شتابنده اینچنین در حوزه معرفت و دانش مواجه هستیم و حوزه میبایست خودش را با این افق شتابآمیز در تولید معرفت سازگار کند و همسو و همسان کند. ما نمیتوانیم به آثار، متون، آراء و افکار نهچندان عمیق و دقیق و احیاناً تأثیرگذار و کارکردمند و کارکردور بسنده کنیم. ما نیازمند به تولید علم به مقیاس شتاب جهانی علم هستیم.
مرحوم علامه طباطبایی میفرمودند هر دو سال یک بار قرآن باید تفسیر شود، به موازات شتاب معرفت بشری، ارتقاء و تکامل عقل انسان و ضرورتها و نیازهایی که امروزه بشر به قرآن دارد هر دو سال یک بار باید تفسیر جدیدی از قرآن ارائه کنیم.
تفسیر جدید البته به معنای ابطال فهم و تفاسیر گذشته نیست، بلکه یافتههای تازهتر و عمیقتر و کاملتر و جامعتری از قرآن باید به دست بیاید و در اختیار و در دسترس نیازمندان و بشریت قرار بگیرد. ما امروز با خصماء و رقبا، خصیمها و رقیبها و معارضها و موازیهای بسیار قدرتمندی مواجهیم. حوزه شیعه با حوزههای دیگر جهان اسلام به عنوان رقیبان کمابیش همسو با هم مقایسه میشوند. با سامانهها و دستگاههای علمی و دینی دیگر ادیان به عنوان دستگاهها و جریانهای فکری و معرفتی و دینی معارض مقایسه میشویم. نیاز امروز گسترده است. در پایتخت جمهوری اسلامی خلاء هست. همینجا که پایتخت است و تهران است و پرامکان و ظاهراً مستغنی و ظاهراً برخوردار، اما دهها هزار و بعد میتوان بیش از این حدس زد ولی مطمئناً دهها هزار نقطه خلاء آنجا وجود دارد که روحانیت باید آنجا را پر کند. طلاب فاضل، خوشفکر، بااستعداد، کاربلد، پرانگیزه، بانشاط، مخلص، متعهد، دارای قصد قربت باید در این نقاط حضور پیدا کنند. دانشگاهها، دبیرستانها، ادارات، دستگاههای مختلف، محلهها، مساجد. مساجد بسیاری در همین تهران داریم که امام جماعت ندارد. آنوقت ما دلخوش هستیم که قریب به صدهزار روحانی در کل کشور داریم، از سطح طلاب مبتدی پایه یک تا سطح مراجع کلاً میشود صد هزار نفر.
مسیحیت یکی از ادیان بزرگ جهان است. جزء دستگاههای معارض اسلام قلمداد میشود و مسیحیت به سه مذهب کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس تقسیم میشود و کاتولیک تنها یکی از مذاهب مسیحیت که مسیحیت یکی از ادیان بزرگ دنیاست و یکی از رقبای ماست قلمداد میشود، اما پانصدهزار کشیش کاتولیک در دنیا فعال هستند. واتیکان در جهان پنجاه میلیون محصل شاغل به تحصیل دارد. پنجاه میلیون نفر فقط در مراکز آموزشی وابسته به واتیکان در جهان تحصیل میکنند. ۱۲۰۰ دانشگاه و مرکز آموزشی واتیکان در سراسر جهان دارد. در همین مالزی بیست و هشت واحد آموزشی دارد. آمار مراکز و مؤسسات آموزشی واتیکان در سراسر جهان سرسامآور است.
ما چند واحد آموزشی در کشور و احیاناً در بیرون کشور داریم؟ البته از یمن انقلاب برای اولینبار خوشبختانه مؤسساتی پدید آمده و دستگاههای متولی اداره مدارس علمیه در سراسر جهان شدند از سوی رهبری معظم انقلاب و کارهای بسیار عظیمی شروع شده است.
از حدود صد ملیت امروز در قم محصل و طلبه داریم. ولی این رقم چیزی نیست. ما با الازهر هیچوقت قابل مقایسه نیستیم. در کل حوزه قم ما پنجاه هزار طلبه مشغول به تحصیل هستند که آمار دقیق هم نداریم. فقط در الازهر هفتصدهزار دانشجو مشغول به تحصیل دینی هستند. از همین ایران شما و یا از همین سیستان و بلوچستان شما دهها هزار نفر در الازهر و جامعه مدینه و امثال این دانشگاهها که بعضی از اینها وهابی هم هستند مشغول به تحصیلاند و برمیگردند به ایران.
فقط کتابخانه واتیکان که یکی از کتابخانههای مسیحی است یک میلیون عنوان کتاب چاپی دارد. هفتاد و چند هزار عنوان کتاب خطی به زبانهای مختلف و شبکه اینترانت واتیکان به این کتابخانهها پانزده کتابخانه جهانی را به وصل کرده. در یک آن شما میتوانید از پانزده کتابخانه جهانی از طریق شبکه اینترانت استفاده کنید. ما دو تا کامپیوتر در مدرسه میگذاریم میگوییم مدرن شدیم. نهخیر؛ این حرفها نیست.
این مطالب را اشاره کردم تا عرض کنم که ما به رغم آنکه در حال تحول هستیم و این تحول واقع خواهد شد، رهبری معظم انقلاب در دیدار با نخبگان و طلاب و فضلای حوزه یک سال و اندی پیش فرمودند: «تحول واقع خواهد شد، باید آن را مدیریت کرد» یعنی اصل تحول در اختیار کسی نیست و این تحول در حوزه اتفاق خواهد افتاد و اتفاق میافتد. زیر پوسته حوزه یک جریان بانشاط، فعال، مولد و بسیار تأثیرگذار در حال بالندگی و رشد و تکامل است. آنچه از دهه بیست در ایران رخ داد یعنی شصت سال پیش و امثال علامه طباطبایی و حضرت امام و سپس استاد مطهری ظهور کردند، بار دیگر با یک لایههای عمیقتری و با یک گستره بسیار وسیعتری در حال تجدید شدن است. فضلای فلسفی حوزه سه سال پیش مشرف شدند به محضر رهبر فرهمند انقلاب. من دو سه بار از لسان ایشان شنیدم که فرمودند بین این شصت هفتاد نفر فاضل فلسفی که پیش آمدند، ده دوازده تا استاد مطهری درمیآید و اگر کسی به عظمت شخصیت، تفکر، ذکاوت و هوشمندی او آگاه باشد و تولید معرفتی و میزان سرمایه و میراث معرفتی که او برجای گذاشت آشنا باشد، از این پیشبینی رهبری به وجود خواهد آمد که ما یک مطهری داشته باشیم، اینهمه سرمایه و اگر دوازده بشوند چه خواهد شد. و همینطور است.
من به عنوان کسی که در متن مباحث فکری هستند قریب به سی سال و طی بیست سال اخیر حتماً از فعالترین عناصر در این حوزه هستم این را تصدیق میکنم و بلکه تصور من بر این است که رقم بیش از این است و کیفیت بالاتر از این است.
به هر حال من دیدهام، واتیکان که عرض میکنم بالعین دیدهام، جهان را و مراکز علمی دنیا را بسیار دیدهام، اوضاع علمی کشور را هم کمابیش چه حوزهها و چه دانشگاهها مسلط هستم، من تصدیق میکنم که حوزه بالنده است و زیر رویه و صورت حوزه فعلی سیرت و لایه عمیقی هست که ما را به آینده امیدوار میکند. فضلای بسیار مستعد، خوشفکر، توانا که در آیندهای نهچندان دور خواهند درخشید و جهان اسلام را دیگرگون خواهند کرد.
حجم و کیفیت انبوه نظریههایی که طی دهه اخیر به نظر من در ایران در قلمروی معرفت دینی تولید شده است برابری میکند با حجم و کیفیت تولید معرفتی قرونی و سدهای و هنوز این از نتایج سحر است و سرآغاز کار است. ما هنوز نوسفریم. باید صبر کنیم و صبوری کنیم تا انشاءالله این خورشید بدمد و تا روز روشن شود تا همه ببینند که چنین اتفاقی در حوزه دارد میافتد.
امروز بیشک به اذعان دوست و دشمن، تولید معرفت در حوزههای علمیه و در محیط دینی ـ علمی ایران از همه نقاط جهان اسلام بالندهتر و شتابندهتر است و در مقیاس جهانی هم اگر چهار پنج نقطه امروز در جهان مولد معرفت دینی هستند یکی ایران است. امثال نصر حامد ابوزید که رقیب فکری ماست و جزء نامآوران روشنفکری دینی در جهان اسلام، این مضمون را میگوید که ایران فوقالعاده در تولید معرفت امروز بالنده است و عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. کسانی عاقبت خودشان را خراب کردند ولی دنیای دین ما را آباد کردند.
خوشبختانه القاء شبهات تهدید شد و این تهدید به فرصت تبدیل میشود. قریب به بیست سال پیش در دانشگاه قم که آن موقع مدرسه عالی تربیتی ـ قضایی بود، بحثی را عرض کردم تحت عنوان «سکولاریزم خزنده» که این اصطلاح آن موقع رایج نبود و عرض کردم که امروز زیر پوسته جامعه انقلابی ما سکولاریسمی در حال خزش است. گفتم ولی این خطر را حس نمیکنیم و اضافه کردم که اما من یک دعا میکنم شما آمین بگویید، گفتم حوزه ما احساس امنیتی کاذب میکند، خدایا این امنیت را از ما بگیر. بعد توضیح دادم اگر حوزویان احساس ناامنی کنند، احساس مسئولیت خواهند کرد، یعنی احساس کنند دین در خطر است به صحنه خواهند آمد و امروز خوشبختانه اینچنین شده است.
حوزه در حال تحول است اما این مایه و این حد کافی نیست و نباید به این بسنده کنیم. بسیار گستردهتر و شتابناکتر از آنچه واقع میشود باید مدیریت شود و توسعه و تعمیق پیدا کند این تحول و حوزه تهران یکی از قلههای حوزه کشور شیعی هست و بوده است و باید بشود، اکنون اگر نیست. حوزه تهران روزی همزمان چندین صاحب رساله داشت. حوزه تهران روزی همزمان چندین فیلسوف بزرگ داشت. آشتیانیها، آملیها، عصارها، حکیمجلوهها و حکمت از تهران به قم کوچید و امثال علامه جوادی آملی و علامه حسنزاده شاگردان حوزه فلسفی تهران بودند، اول اینجا درس خواندند و بعد رفتند قم. یعنی از آمل آمدند تهران، شاگردان او فیلسوفان و حکیمان تهرانی بودند و بعد از آمدن مرحوم علامه طباطبایی از تبریز به قم آنها هم به قم کوچیدند. جاذبه حریم حرم اهل بیت و بارگاه ملکوتی حضرت معصومه(س) آنها را کشید و حضور علامه طباطبایی هم مزید بر عامل و این بزرگان به آنجا رفتند.
حوزه تهران میبایست جایگاه و شأن درخور پیشین و تاریخی خودش را بازیابد و در این میان ما توقع داریم، دوستان ما و عزیزان ما و برادران عزیز ما در حوزه امام رضا نقش و سهم نمایان و شایانی را برعهده بگیرند و این امید و توقع بیجا نیست و شما میتوانید.
خانوادههای محترم مدیران و کارکان، مدرسین و طلاب که در محضر شریفشان هستیم در همینجا خیرمقدم عرض میکنم و تشکر عرض میکنم به خاطر حضورشان، برای بار دوم است که به محضرشان در این جشنواره مشرف میشویم. رسالت سنگینی بر دوش دارند. کلاً یک سمت هست که به صفت تبدیل میشود؛ و آن سمت روحانی است. همه سمتها، سمت محض هستند، یکی معلم است، دیگری نظامی است، آن یکی تاجر است، چهارمی هنرمند است، آن دیگری اهل حرفهای دیگر است و فقط اوست که این کاره است و نه خانوادهاش. اما روحانیت اینطور نیست. روحانی، خانواده روحانی است، نه پدر و همسر فقط روحانی باشند. پدر فقط روحانی نیست، خانواده روحانیاند و باید باشند، و اگر نه روحانی موفق نیست.
همسر یک روحانی باید روحانی باشد و مردم هم این توقع را دارند. پسر و دختر یک طلبه باید طلبه باشند. طلبگی به جامه و جبّه نیست. هرچند که این نماد مقدس نبوی مایه فخر ماست، اما مرحوم آیتالله العظمی حکیم بزرگ جهانگیرخان قشقایی استاد مرحوم آیتالله بروجردی تا آخر عمر هم همان کلاه نمدی سرش بود و لباس لری اما مرجع تقلید بود و استاد مثل آیتالله بروجردی بود. اما در عین حال چقدر زیبا و دلنشین است که فرزندان طلبهها هم رسماً به سلک طلبگی دربیایند.
روحانی همواره در جبهه است و همسر طلبه و شخص روحانی و فرزندانش پشتیبانان او در ستاد هستند. باید تدارک کنند پدر و همسر را در خط مقدم.
ما طلبهها همیشه در جبهه بودیم. پیش از انقلاب به حالی و وصفی و پس از انقلاب هم به حال دیگری. اگر کسی حس نمیکند که در جبهه است، خوب است از این صنف خارج شود. این لباس به معنی الکلمه لباس رزم است و لباس رزمی است این لباس. این جامه فریاد اعلام آمادگی برای دفاع از دین است. این جامه علم و علامت مسئولیتپذیری است. این جامه علم و علامت شهادتطلبی است. ما طلبهها کفن شهادت خویش را بر سر حمل میکنیم که دعبل گفت چهل سال است چوبه دار را بر شانهام حمل میکنم.[۱] اگر طلبه این حس را نداشته باشد نمیتواند خدمت کند و خانواده طلبه هم باید همین حس را بکند که با کسی زندگی میکند که همواره در صف مقدم در حال رزم است.
توقع هست، در و همسایه همه، خانمِ آقا حجابش چگونه است، از او احکام بپرسند، رفتارش را ببینند، رفتارش باید برای خانمهای دیگر درسآموز باشد. پسر و دختر ما در کوچه و خیابان و در مدرسه و دانشگاه الگوی دیگر بچهها هستند، توقع دارند و خواهناخواه چنین است. از فرزند دبیرستانی من توقع دارند که با دیگران متفاوت باشد در فهم دین و فعل دینیاش و در اخلاق دینی و رفتارش. توقع نمیکنند و حتی نمیپذیرند که نمره فرزند من از دیگران کمتر باشد. مردم از روحانیت اینجور تلقی دارند و به حق هم تلقی میکنند. روحانیت طبقه ویژه نیست، روحانی بودن سمت نیست، صفت است و مردم به صفت گرایش دارند. ولی فقیه نه به سمت که به صفتش ولی است و ولایت دارد. بعضی نافهمیده بد تفسیر میکنند که جمهوری اسلامی و حکومت دینی و حکومت دینی حکومت طبقاتی و طبقه ویژه است و صنف خاصی حکومت میکنند. در ایران صنف خاصی حکومت نمیکند. چه کسی گفته است که شرط حکومت در جمهوری اسلامی معمم بودن است؟ شرط حکومت و محوریت تدبیر امر اجتماع در الگو و مدل جمهوری اسلامی معرفت است، عدالت است، تقوا است، مدیریت است، زهد است، دنیاگریزی است. مگر قانون اساسی ما را نمیخوانید؟ آیا قانون اساسی ما گفته است که رهبر یا رئیسجمهور و یا هر رتبهای از مراتب مدیریتی و سلسله سامانه مسئولیت این کشور باید معمم باشند؟ چنین شرطی گذاشتهاند؟ یا گفته است باید اسلامشناس باشد چون حکومت اسلامی است. مثل اینکه میگویند وزیر اقتصاد باید اقتصاددان باشد، نهخیر لازم نیست اقتصاددان باشد، یک کشاورز را بگذارید وزیر اقتصاد، نمیشود، وزیر اقتصاد باید اقتصاددان باشد. کار را باید به کاردان و کارشناس سپرد. من در یک کنفراس بینالمللی که در قلمرو گفتگوی ادیان بود و طرف ما غیرمسلمان بودند موضوع ولایت فقیه را طرح کردم. برای اروپاییها ولایت فقیه و حکومت دینی وحشتآور است چون از رفتار واتیکان خاطره تلخی دارند. یک قلم به شما بگویم، از آمار ثروت فعلی واتیکان سرسامآور است، ده درصد دارایی همه مردم اروپا سالانه باید به صورت مالیات داده میشد به واتیکان و دستگاه پاپی. زمانی که رنسانس شد تمام اموال و باغها و اموال غیرمنقول و داراییهای کلیسا مصادره شد. آمار نجومی بود. اینها وحشت دارند ولی نمیدانند ما چه میگوییم و آنها چه کردهاند.
من گفتم که ما دموکراتیک فکر کنیم، اگر در یک جامعهای همه مردم دیندار هستند، چه کسی باید امور آن مردم را اداره کند، دیندار باشد یا بیدین یا ضد دین؟ معلوم که خواهید گفت در جامعهای که همه مردم دیندار هستند آن فردی که اداره امور آنها را در دست بگیرد باید دیندار باشد. گفتم اگر بین آدم دیندار و غیردیندار مقایسه کنیم و اصلاً جامعه دیندار هم نبود، آدم دیندار امینتر است یا بیدین؟ پاسخ روشن بود، آدم دیندار. آدم دیندار امینتر است.
گفتم اگر بنا شد که دیندار امور سیاسی را برعهده بگیرد، این آدم کارشناس دین باشد یا بیسواد؟ یا ناآشنا با دین؟ خوب ترجیح بر آدمی است که بناست بر دیندار حکومت کند، دینشناس هم باشد.
گفتم از بین دینشناسانی که باید حکومت کنند، ممکن است کسی را داشته باشیم عادل نباشد، دیگری را داشته باشیم عادل باشد، کدام بهتر است؟ دیندار دینشناس عادل ترجیح دارد.
اگر از بین دینداران دینشناس عادل ما دو گزینه داریم، یکی مدیر است دیگری مدیر نیست کدام ترجیح دارد؟ معلوم است که مدیر.
دیندارِ دینشناسِ عادلِ مدیر. و یکی یکی صفات ولایت فقیه را که در قانون اساسی ما آمده برشمردم و گفتم این یا این و تا آخر صفات رفتم.
من عرض کردم این که ما میگوییم حکومت اسلامی و ولایت فقیه یعنی این. بعد گفتند شما خیلی زیبا حکومت دینی را آنالیز کردید و ما هم این را قبول داریم. اگر این است که شما میگویید ولایت فقیه بیاید در کشور ما هم حکومت کند.
گفتم همین است. میگوییم آن کسی که امر مردم برعهده میگیرد باید اهل نماز شب باشد، آنی که کسی میخواهیم کار مردم را به او بسپاریم باید عادل باشد و باید امین باشد، باید مدیر باشد، مدبر باشد، زاهد باشد، دنیاگریز باشد و باید سیدعلی باشد.
من بارها قصد کردهام با موبایلم از نعلین ایشان عکس بگیریم و به دیگران نشان بدهم که من چند سال است من این نعلین را میبینم و کف نعلین ترکترک شده است.
خانوادههای طلبهها قدر خودشان را بدانند. به این تعریضها و تعرضها و زخمزبانها اعتنا نکنند. ما عادت کردیم در تاریخ به زخم زبان شنیدن.
افتخار کنند که همسر روحانیاند. دختر و پسرهای طلبهها افتخار کنند که بناست راه پدر را ادامه بدهند.
انشاءالله خداوند به من توفیق بدهد به بهانه خدمتگزاری به شما سالها باشم و در خدمتتان باشم و خدا به شما سلامت و سعادت عنایت کند که بتوانید در این فضا و فرهنگ خدمت کنید و کار کنید و همه ساله ما بتوانیم مدیران و مدرسان و طلاب ممتازی را داشته باشیم که به محضرشان ادبگزاری کنیم و به این بهانه هدیه مختصری که هرچند از لحاظ مادی کمارزش باشد، چون توان مالی ما محدود است و مثل واتیکان نیستیم.
اجازه بدهید یک قلم از دارایی واتیکان به شما بگویم، امروز اموال منقول واتیکان پانصدوشانزده میلیارد لیر ایتالیایی است و اموال غیرمنقول آن هشتصدمیلیارد لیر ایتالیایی تخمین زده میشود. به هرحال ما طلبهایم و در همان حد طلبگی هم باید از ما توقع داشته باشید، ولی خوب دعا کنید حضرت رضا بیشتر کرم کنند و حضرت صاحب بیشتر عنایت کنند و این مجموعه مبارکی که به نام مقدس حضرت رضا(ع) منسوب است و موسوم، بهتر از این اداره شود انشاءالله و ما هم باید تلاش خودمان بکنیم.
[۱]. دعبل بن علی خزاعی، از شاعران متعهد و شجاع اهل بیت علیهم السلام است که از دست مبارک حضرت رضا علیه السلام به کسب مدال افتخار و عطایای مادی و معنوی نائل شد . او وصیت کرد قصیده معروف خود به نام «مدارس آیات » را – که مورد تایید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت – در کفنش بنویسند . زبان گویای وی آن چنان برنده بود که حکمرانان ستمگر را به هراس می انداخت.
ابن مدبر می گوید: «روزی به دعبل گفتم: من مردی بی باک و با شهامت مثل تو ندیده ام که این چنین بی پروا در اشعار خود به زمامداران ستمگری، مثل مامون می تازی و حقائق را در قالب شعرهای گویا و بلیغ به گوش مردم می رسانی . دعبل در مقابل هشدار ابن مدبر، با صلابت خاصی که از عشق او به اهل بیت علیهم السلام ریشه می گرفت، چنین گفت: «یا ابا اسحاق! انی احمل خشبتی مذ اربعین سنه ولا اجد من یصلبنی علیها; ای ابا اسحاق! من چوبه دار خودم را چهل سال است که با خود حمل می کنم، اما هنوز کسی را نیافته ام که مرا بر آن بیاویزد .» (العدد القویه، ص ۲۹۲)