نظام علمی ـ آموزشی پرورش‌مآل

 

آیت‌الله رشاد گفت: در نظام آموزشی پرورش‌مآل، هم آموزش باید متفاوت باشد و هم شیوه‌ها. پیش‌مطالعه، تقریر و مباحثه از لوازم این نظام آموزشی است. نظام پرورش‌مآل، فهم‌بنیاد و درک‌محور است، نه حافظه‌محور.

به گزارش خبرنگار مهر، صبح امروز جمعی از دانش‌آموختگان مرکز تربیت مدرس قم با آیت‌الله رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رئیس شورای حوزه‌های علمیه استان تهران دیدار کردند.

آیت‌الله رشاد در این دیدار گفت: ما دو گونه نظام آموزشی داریم یکی فراگرفت‌مآل است که مقصد آن فراگرفتن است و شاخصه اصلی آن حافظه محوربودن. جوان‌هایی در محل‌هایی حضور پیدا می‌کنند و مطالبی را یاد گرفته و انباشت می‌کنند. این نظام حافظه‌محور است نه استعدادمحور.

آیت‌الله رشاد ادامه دادند: مقابل این نظام آموزشی، نظام پرورش‌مآل است. این نظام بر این نظریه مبتنی است که انسان فطرت‌بنیاد و ذاتمند است. برخلاف اگزیستانسیالیست‌ها که انسان را فاقد ذات و ماهیت می‌دانند، حکمای مسلمان انسان را ذاتمند و خوش‌سرشت می‌شناسند، که کمال‌جویی و حق‌جویی از جمله آنهاست. انسان مستعد است و به سمت ابرارزش‌ها کشش دارد. ما باید نظام آموزشی خود را پرورش‌مآل کنیم. این نظام یک سلسله نهادها و نظام مبانی انسان‌شناختی، فلسفه علم و… خاص خود را دارد و به لحاظ شیوه هم متفاوت است.

وی با بیان اینکه عنصر رکنی و جوهری این نظام همان پرورش‌مال بودن است و همه عناصر آن با گرانیگاه اصلی ارتباط دارد و حتی سبک کتاب‌ها با آن مرتبط ا ست، گفت: در سنجش هم به همین صورت است، یعنی از روش‌هایی استفاده می‌شود که با عنصر اصلی این نظام مرتبط است. معیار سنجش در نظام فراگرفت‌مآل، سنجش حافظه است و شب امتحان نیز شب قدر است. اما در نظام پرورش‌مآل، هدف پرکردن حافظه نیست. در نظام پرورش‌مآل اولاً ملاک استعدادسنجی است و همچنین طبع مخاطب به لحاظ عقلی و نقلی سنجیده می‌شود.

آیت‌الله رشاد با بیان اینکه شیوه‌های گذشته ازبین رفته است، گفت: شیوه رایج آموزش و پرورش و دانشگاه، فراگرفت‌مآل است که به حوزه‌ها نیز تسری یافته.

وی افزود: در نظام پرورش‌مآل، هم آموزش باید متفاوت باشد و هم شیوه متفاوت است. پیش‌مطالعه، تقریر و مباحثه از لوازم این نظام است. نظام پرورش‌مآل، فهم‌بنیاد و درک‌محور است، در حالی‌که نظام حافظه‌محور به اینها نیاز ندارد.

ایشان با بیان اینکه در نظریه آموزشی پرورش‌مآل، چهارده شیوه برای آموزش و چهارده شیوه برای سنجش در نظر گرفته شده است، ادامه دادند: سنجش، سنجش پروردن است و نه مچ‌گیری. طلبه اگر این‌قدر غیرقابل اعتماد است و تقلب می‌کند بعداً چگونه دین مردم را می‌خواهید به او واگذار کنید؟

رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اظهار داشت: یک شیوه، القا از استاد و دریافت از شاگرد است که شیوه عمومی است. شیوه دیگر سبک سامرایی است که طرح مسئله از استاد است و فعالیت برای شاگرد. در این شیوه در درون درس مطلب تولید می‌شود. البته این شیوه برای همه مواد و پایه‌ها نیست.

این استاد حوزه علمیه تهران گفت: در مقطع درس خارج نیز لازم است به طرف تربیت مجتهد متخصص برویم، و در سطح نیز ضروری است طلاب گرایش‌های تخصص را یاد بگیرند و ضمن ادامه‌دادن دروس خارج، خارج فقه تخصصی را نیز بگذرانند.

آیت‌الله رشاد با بیان اینکه در ضمن گذراندن موضوع‌شناسی علوم انسانی، با استفاده از روش اجتهادی می‌توان مجتهد متخصص تربیت کرد، گفت: لازم است برای هر مقطع تحصیلی اهداف تعریف کرد. هدف مقدماتی تربیت انسان مسلمان طراز است. دوم فهم منطق، فهم متن دین و روش تفکر(منطق) است که از اهداف دوره مقدمات است و طی آن باید مهارت فهم متن به دست آید. در مقطع پایانی طلبه باید مجتهد شود. امروزه چندین دور اصول خوانده می‌شود، اما مهارت به دست نمی‌آید، مجتهد می‌شوند اما اجتهاد عمومی نه متخصص. امروزه همه اعاظم معترض‌اند، اما مدلی برای ارائه ندارند، چون متخصص نیستند.

سنت‌­های معرفتی فراموش‌شده

سنت‌­های معرفتی فراموش‌شده

 

سنت‌­های معرفتی، اخلاقی، حقوقی و اجتماعی ادب تحقیق در رفتار سلف که فراموش شده‌اند

تعلیقه‌زنی، حاشیه‌نگاری، شرح‌نویسی، سنت­های فراموش‌شده

آیت الله رشاد در آیین بازگشایی نمایشگاه و فروشگاه کتاب اندیشه، تعلیقه‌زنی، حاشیه‌نگاری و شرح ­نویسی به جای تألیف مستقل و جدید را سنت هایی فراموش شده در فرهنگ علمی مسلمانان خواند.

به گزارش خبرنگار مهر، امروز سه شنبه هفتم آذر ماه، نمایشگاه و فروشگاه «کتاب اندیشه» با حضور آیت الله رشاد و جمعی از شخصیت­های علمی و فرهنگی و اصحاب نشر، روبه­ روی درب اصلی دانشگاه تهران بازگشایی شد. کتاب اندیشه پاتوق اصحاب اندیشه و صاحبان قلم و طالبان آثار فکری و گفتمانی قلمداد می گردد.

آیت الله رشاد در این جمع فکری و فرهنگی، طی سخنان کوتاهی راجع به سنت­های علمی و اخلاقی که در گذشته در زمینه­ ادب تحقیق مورد اهتمام بسیار بود اما متأسفانه امروز از میان رفته است، سخن گفت. از نظر رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، برخی از این سنت‌ها معرفت‌شناسانه است مانند تعلیقه‌زنی، حاشیه‌نگاری و شرح ­نویسی و برخی دیگر اجتماعی ـ فرهنگی است، مانند استفاده از عنوان اثر برای نام خانوادگی، بعضی دیگر اخلاقی است مانند رعایت فضل تقدم مؤلفان پیشگام و پیشکسوت و برخی نیز حقوقی است مانند رعایت مالکیت فکری و اگر بر روی این سنتها مطالعه‌ معرفت­ شناختی­ و جامعه ­شناختی، اخلاقی و حقوقی دقیقی صورت گیرد، اهمیت و ارزش آنها مشخص و آشکار می گردد، اما متأسفانه این امر به شدت مورد غفلت قرارگرفته است.

مشروح سخنان آیت الله رشاد را در زیر ملاحظه می­ کنید؛

وقتی اثر شخصیت مولف را می سازد

از یک تحقیق ممکن است نتایج و برایندهای مختلفی اعم از سخنرانی، مقاله، کتاب و نیز ارائه‌ پیشنهادهای گره گشا و نظریه­ جدید به دست آید، اما این برون دادها و برایندها ثمرات اصلی یا تنها ثمرات یک تحقیق نیستند، بلکه مهم‌ترین برایند یک تحقیق، تکون شخصیت شخص مؤلف است. امروز این نکته در بین جامعه‌شناسان و معرفت‌شناسان محل بحث و مورد نزاع جدی است که آیا «اثر»، «شخصیت» را خلق می ­کند و یا شخصیت اثر را؟ فردوسی شاهنامه را خلق کرده است یا شاهنامه فردوسی را ساخته است؟ شاید این افراط و تفریط و یک‌سویه‌نگری است که گفته شود: همیشه اثر، شخصیت را می سازد و یا این شخصیت است که اثر را پدید می آورد. زیرا گاهی شخصیت از آن حد از سختگی و کمال برخوردار است که اثر تظاهر وجودی شخصیت به شمار می­ رود و چیزی بر شخصیت او اضافه نمی کند؛ ولی باید اذعان کرد که: نوعاً غلبه با روند ساخت شخصیت به ­واسطه­ اثر است و اگر اثر، محصول یک تحقیق جدی باشد، این تحقیق خواهد بود که شخصیت مؤلف را می سازد.

اگر کسی در فرایند یک تحقیق جدی و مطالعه‌ اساسی، اثری را تولید کرده باشد، شخصیت او دیگر بار تولد یافته است. این سخن، علاوه بر مبانی جامعه ­شناختی، پدیده­ شناسی اثر به لحاظ مبانی معرفت­ شناختی با مقتضی قاعده­ اتحاد عقل و عاقل و معقول نیز سازگار است. به هر حال، اقلی از معقول به صورت وجود کتبی در قالب کتاب عرضه می شود. همه‌ آنچه که در کتاب تدوین و مطرح می شود، در نفس مؤلف حتماً متبلور است و شاید چندین‌ برابر بیش از آنچه که در قالب کتاب عرضه می شود، در ذهن و زبان و نفس مؤلف ذخیره می شود. پس غالباً این‌گونه است که اثر شخصیت مؤثر را می سازد.

سنت های فراموش شده فرهنگ علمی مسلمانان

سنت‌های فراوانی در فرهنگ علمی مسلمانان و به‌خصوص حوزه ­های علمیه­ شیعی وجود دارد که بسیار معنی دارند و اگر بر روی آنها مطالعه‌ جامعه­ شناختی، معرفت­ شناختی­، اخلاقی و حقوقی دقیقی صورت گیرد، اهمیت شگرف آنها مشخص و آشکار می شود. برخی از این سنت‌های معرفت‌شناسانه برای در امان ماندن از آفت گسست معرفتی و یا از دست­ رس خارج شدن یافته های بزرگان است، مانند سنت تعلیقه‌زنی، حاشیه‌نگاری و شرح ­نویسی بر آثار بزرگان و آثار فاخر، به جای تألیف مستقل و تولید آثار جدید و برخی دیگر اجتماعی ـ فرهنگی مانند استفاده از عنوان اثر برای نام خانوادگی به قصد نمایاندن ارزش اجتماعی و علمی اثر، بعضی دیگر اخلاقی مانند رعایت فضل تقدم مؤلفان پیشگام و پیشکسوت و برخی حقوقی مثلاً احترام به مالکیت فکری و اجتناب از سرقت ادبی است.

کتابی که نام تبار مولف می شد

در گذشته سنتی در دنیای علمی حوزوی ما بوده که امروزه این سنت فرهنگی و اجتماعی عمیق و ارزشمند مغفول واقع شده است و آن اینکه گاهی یک تیره و طایفه‌ای از تبار یک مؤلف، تا چندین نسل به نام یک کتاب او نامیده می شدند. این سنت فرهنگی نشان از ارزش عمیق و حرمت آثار علمی دارد؛ یک اثر علمی هویت مؤلف و نسل او را می­ ساخت؛ برای مثال مؤلف «الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه»، تألیف محمد حسین بن محمد رحیم (عبد الرحیم) ایوان کیفی ورامینی اصفهانی (متوفای بین ۱۲۵۴ تا ۱۲۶۱ قمری) . خود به صاحب الفصول نامبردار شده، نسل پسری و دختری او هم به «آل صاحب فصول» شناخته می ­شوند.  نام خانوادگی آنها «صاحب فصول» است! برادر بزرگترش مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی ـ که البته اهل تهران و درواقع ورامینیِ تهرانی است ـ مؤلف «هدایه المسترشدین فی شرح معالم الدین» که شرح مبسوطی بر کتاب معالم شیخ حسن بن شهید است، به مناسبت نام اثرش به شارح محقق یا صاحب هدایه نامبردار است و فرزندان او تا چندین نسل اکثرا به «مسترشدی» معروف اند.

همین‌طور مرحوم آخوند خراسانی را «صاحب کفایه» می گویند و فرزندان ایشان را نیز کفایی می ­نامند. مرحوم فقیه فحل علامه شیخ محمدحسن نجفی صاحب کتاب عظیم جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام به صاحب جواهر و نسل او جواهری نامیده شده اند. در واقع یک اثر تنها هویت فرد مؤلف را نمی سازد بلکه برای چندین نسل بعد او نیز هویت ­ساز می شود. این سنت یک فرهنگ رایج و شایع بوده و نشان‌دهنده‌ اهمیت آثار علمی و تألیفات است.

تعلیقه‌زنی، حاشیه‌نگاری و شرح ­نویسی

یکی دیگر از مسائلی که از آن غافل هستیم و حتی گاه به آن حمله می کنیم و نقطه‌ضعف محققان و مؤلفان قلمداد می کنیم، سنت تعلیقه‌زنی، حاشیه‌نگاری و شرح ­نویسی به جای تألیف مستقل و تولید آثار جدید است. ممکن است بعضی از ما حتی به این رویّه نگاهی منفی داشته باشیم که چرا متن تولید نمی کنیم و چرا این‌قدر شرح ­نویسی و حاشیه‌نگاری؟، چرا این‌قدر تعلیقه‌زنی؟ و چرا از متون قدیم عبور نمی کنیم. باید گفت که این روشها و رفتارها یک‌سلسله مبانی معرفتی، فرهنگی و ادبی، حقوقی و اخلاقی دارد و به نحوی ارزش‌گذاری به آثار گذشتگان و رعایت حقوق سلف قلمداد می شود یا رعایت اخلاق و اعتراف به حق اخلاقی «فضل تقدم» آنها است.

امروز می بینیم که فرد کتاب دیگری را می گیرد و یک مقدار مطلب به آن اضافه می کند و به نام خودش چاپ می کند و در هیچ‌جا نیز اشاره نمی کند از چه منبعی استفاده کرده است، ولی در گذشته سنت به این‌صورت بوده که می گفتند صاحب اثر زحمت کشیده و مثلاً «شرایع الاسلام» را نوشته است. اولاً متن شرایع بسیار مهذب و منقح و سخته وپخته است، وقتی که محقق این کتاب را می نوشته این‌گونه نبوده که قلم را به دست بگیرد و همین‌طور جلو برود، بلکه روی واژه‌واژه‌ آن فکر کرده و حتی گاهی تغییری بسیار ساده در حد جابه‌جاکردن یک حرف، مفهوم کلی متن فقهی را تغییر می دهد. نتیجتاً افراد دیگر بر کتاب شرایع شرح می نویسند، پاورقی و تعلیقه می زنند و به این شکل اهمیت و ارزش آن متن را حفظ می کند.

چرا نقل مستقیم در آثار قدما زیاد است؟

همچنین می بینیم که در آثار قدما نقل مستقیم بسیار زیاد است، ولی امروز نقل مستقیم را عیب می دانیم. در گذشته نقل مستقیم به این جهت صورت می پذیرفته که مؤلف می گفته اگر بخواهم یک نظر را تقریر کنیم، بهتر از این تقریری که موجود است نمی شود، مثلاً ابن‌سینا یک نظر را تقریر کرده و صدرالمتألهین در کتاب اسفار، یک‌دفعه چهار صفحه از متن شفا را عیناً وارد می کند، زیرا می بیند که برای ارائه یک نظر و مطلب رساتر و دقیق تر از آن نمی توان نوشت.

و صاحب هدایه المسترشدین یعنی مرحوم محمدتقی ورامینی تهرانی اصفهانی، شرح بر معالم زده‌، انصافاً بسیار قویتر از خود معالم است و تسلط علمی ایشان بسیار بالاتر از اوست، آیا ایشان نمی توانست یک متن مستقل بنویسد؟ او قادر بوده و حتی احساس من این است که حتی خیلی قوی تر از صاحب معالم بوده است، ولی برای رعایت فضل تقدم نسبت به صاحب معالم چنین کرده است..

همین‌طور شرح لمعه ده جلد است، درحالی که خود لمعه یک کتاب کوچک و کم‌حجم است، آیا شهید ثانی نمی توانست به جای اینکه اثر خود را شرح لمعه بنامد ادعا کند که یک اثر جدید نگاشته است؟ یک نفر هنگامی که در زندان است و متوجه می شود قرار است به‌زودی اعدام شود، یک دوره فقه شیعه را از حفظ می نویسد. چرا شهید ثانی متن لمعه را حفظ می کند؟ شرح آن که بیست برابر متن است و بسیار استدلالی تر و مستندتر است؛ ولی شهید ثانی می خواهد فضل تقدم و ارزش و قداست مرحوم شهید اول را حفظ کند.

نتیجه‌ این عمل شهید ثانی نیز این می شود که در تاریخ شیعه کمتر کتابی به اندازه‌ لمعه و شرح لمعه برکت داشته است، زیرا چند صد سال و چندین و چند نسل آشنایی با فقه اهل‌بیت علیهم‌السلام را با این دو کتاب که اثر این دو شهید است شروع می کنند. به هر حال اثر، هویت است و گذشتگان ما سعی می کردند که این هویت گم نشود.

همین‌طور بازنویسی هایی که انجام می شد نیز به همین‌گونه بود. برای مثال المحجه البیضاء که یک محدث شیعی، اهل معرفت و حکمت، فقیه، شاعر و ادیب همانند فیض اثر یک سنی را بازنویسی می‌کند و در آن کتاب اعلام و تأکید می‌کند که این کتاب بازسازی همان اثر غزالی است. ایشان می‌توانست از نو بنویسد و برای او نیز کاری نداشت. تعداد احادیثی که مرحوم فیض در المحجه آورده‌اند بسیار بیشتر از احادیثی است که غزالی در کتاب احیاءالعلوم آورده و کتاب احیاءالعلوم بیشتر به قصص صوفیه و عرفا پرداخته است.

گرته بردارانی که با سرقت و فروش کلمات زندگی می گذرانند

طی دو سه دهه­ اخیر چهره ­هایی در دانشگاهها و احیاناً حوزه­ ها پیدا شده ­اند که کارشان شده گرته ­برداری آثار برون­ مرزی و بومی ­سازی سخنان بیگانگان و تحویل آن به عنوان نظر نو و نظریه ­پردازی به طبقات جوان و بلکه تحصیل کردگان دانشگاهی کم­ سواد و کم اطلاع. این عناصر پرادعای بی­ مایه که آستانه­ توان علمی و هنر پژوهشی ­شان همین حد است که مدعیات دیگران را نشخوار کنند، متأسفانه در آشفته ­بازار کنونی دانش و دانشگاه­های ما برای خود دفتر و دکانی به هم زده اند و این همه را جز از راه نقض حقوق مؤلفان و متفکران دیار غرب و سوء استفاده از جهل و بی ­اطلاعی مخاطبان خود فراچنگ نمی ­آورند! این جماعت در حقیقت مترجمانی ­اند که نه به شیوه­ ترجمه­ معلوم المتن، بلکه به­ شیوه­ برگردان آثار و آراء مکتوم المتن به سرقت و فروش کالای کلمات زندگی می­ گذرانند.

آثار و آراء این حضرات چنان تقلیدی و گرته ­بردارانه است که گاه می­ توان آنها را به دفترخانهثبت اسناد برد و با تطبیق با اصل خارجی ­شان مهر «کپی برابر با صل» بر روی جلد آنها زد!

متأسفانه اخلاق علم و فرهنگ تحقیق و خلوص و تواضع و قدرشناسی و رعایت حقوق در میان اوساط اهل تحقیق و اصحاب فرهنگ از بین رفته است. کتاب یا مقاله می‌نویسند بعد ادعا می‌کنند که قبل از ما هیچ‌کس چنین حرفی را نزده است. نوعاً همه‌ مقالات نیز همین‌گونه است، ولی مشخص نیست که با این همه ادعا پس چرا علم در جامعه­ ما پیش نمی‌رود! و چرا این همه قحطی سخن نو؟

ارزیابی روندِِ مدیریتِ تحول در حوزه‌های علمیه

 

مراسم نکوداشت حضرت آیت‌الله خوشوقت
تاریخ: ۲۵/۳/۱۳۹۰، ساعت ۱۶ تا ۱۹
مکان: تهران، حرم عبدالعظیم حسنی(ع)، تالار شیخ صدوق
برگزارکنندگان: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، سازمان تبلیغات اسلامی و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

با عرض تبریک میلاد مبارک امیرالمؤمنین(ع) و همچنین دیگر اعیاد این ماه پربرکت خدمت استادان محترم، علمای معظم، فضلا و طلاب ارجمند حاضر در این محفل مینوی و انجمن ارجمند، از محضر مبارک حضرت آیت‌الله خوشوقت، که به رغم میل قلبی و به دلیل اصرار حقیر و دوستان، به ما اجازه دادند این جلسه‌ی تعظیم را با حضور خود ایشان برگزار کنیم، تشکر می‌کنم و خداوند را سپاس‌گزارم که به ما این فضیلت را داد تا افزون بر ربع قرن، به بهانه‌های گوناگون به محضر این استاد گران‌قدر مشرف شویم و در حوزه‌ی علمیه امام رضا و گاه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، به طور مستمر از حضور پرفیض ایشان مستفیذ گردیم.
دوستان می‌دانند حضرت آیت‌الله خوشوقت از چنین برنامه‌هایی به شدت دوری می‌کنند و گریزان‌اند. کسی تا با ایشان انس نیافته باشد مراتب تواضع و نفسانیت‌ستیزی ایشان را درک نخواهد کرد. امیدوارم خدا حوزه‌های ما را از وجود چنین شخصیت‌‌هایی تهی نکند.
خدا گواه است که این چند روز مدام فکر می‌کردم که در این مجمع علمی و در محضر علما و درحرم حضرت عبدالعظیم(ع) چه چیزی بگویم، اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که از دردی سخن بگویم که به شدت از آن رنج می‌برم و هرگاه اهل فضل، علما و طلاب را در جایی ملاقات می‌کنم می‌خواهم آن را بازگو کنم و آن چیزی نیست جز وضعیت کنونی حوزه‌‌های علمیه و نیاز آنها به تحول.
همان‌گونه که رهبری معظم، فرهیخته و فرهمند فرموده‌اند، آرمان تحول در حوزه واقع‌شدنی است؛ یعنی این تحول خواه ناخواه روی خواهد داد؛ زیرا ظروف تاریخی و فرهنگی، آن را طلب می‌کنند، اما تحول اگر مدیریت نشود، بسا به ضد خودش تبدیل می‌شود. تحول غیر از تبدل است. منظور از تحول در حوزه، احیای هویت تاریخی آن است. به سخن دیگر، زمانی که می‌گوییم می‌خواهیم حوزه را متحول کنیم، یعنی به دنبال بازگشت به هویت خود هستیم و می‌خواهیم با پیشینه‌ی حوزه و حوزویان آشتی کنیم. دلیل تأکید بر این بازگشت آن است که ما حوزویان هم‌اکنون در حال فاصله گرفتن از پیشینه‌ی خود هستیم که نتیجه‌ی آن چیزی جز دچار شدن به انقطاع تاریخی نیست. جوان‌ترها از این طلبه‌ی کوچک این هشدار را بشنوند و بپذیرند؛ زیرا وضعیت کنونی حوزه به گونه‌ای است که انسان احساس خطر می‌کند.
البته باید به این نکته اشاره کنم که بنده خود به شدت تحول‌گرایم و حتی به نواندیشی و نوگرایی متهم هستم. به سخن دیگر روح و جان من به گونه‌ای با نوآوری، نواندیشی و تحول پیوند خورده است که صفت تحجرگرا و متجمد با آن سازگار نیست، اما با این حال با تبدل به جای تحول مخالف‌ام.
شایان ذکر است که تحجر، تصلب و تجمد نیز مطلوب ما نیست. ما در روزگاری سیال، متحرک و پیش‌رونده که در آن همه چیز دیگرگون می‌شود زندگی می‌کنیم؛ بنابراین نباید از قافله‌ی بشریت عقب بمانیم. این در حالی است که با تحجر، تجمد و تصلب به وضع موجود نه تنها از این قافله عقب می‌مانیم، بلکه در حق دین اسلام و مکتب اهل بیت‌(ع) ستم روا می‌داریم. افزون بر این، با توجه به اینکه حوزه و تحصیل طلبگی مساوی است با اجتهادورزیدن، می‌توان گفت در ذات تحصیلات حوزه نیز نوشدگی و تحول نهفته است؛ از این‌رو مخالفت با تحول در حوزه به معنای نادیده گرفتن این ویژگی ذاتی حوزه و تغییر ماهیت آن است.
جوهره‌ی حوزه با دانشگاه، که اساساً نظامی مقلد است، تفاوت دارد. گرچه بنده با دانشگاهیان روابط فراوان و وثیقی دارم، معتقدم دانشگاه ایرانی، دانشگاه الگوگرفته از فرنگ است که اجتهادی و نوآور نیست. به دلیل همین ویژگی هم است که اتفاق درخوری در دانشگاه‌های ما نمی‌افتد. در حال حاضر ما ناچاریم این نظام را داشته باشیم، اما منظور آن نیست که نمی‌توانیم در پی مداوای آن برآییم؛ مداوایی که جز از طریق تولید علوم انسانی اسلامی و استفاده از متون و مدرسان لایقِ شایسته‌ی مسلمانِ محققِ متضلعِ صاحب‌نظرِ علوم انسانی اسلامی ممکن نیست.
من در مقام طلبه‌ای که نقاط بسیار مهم جهان، نظام‌های آموزشی و دانشگاه‌های آنها را دیده‌‌ام، با قاطعیت عرض می‌کنم که در همه‌ی عالم هیچ‌جا نظامی به پرپیشینگی، استواری، اصالت، آزمودگی و کامیابی نظام تحصیلات حوزوی وجود ندارد. با توجه به اینکه حوزه‌ی نجف ما در سال ۴۴۸ .ق، با انتقال مرحوم شیخ(ره) از بغداد به نجف و در پی ستم‌هایی که به او در بغداد شد در محضر مبارک حضرت امیر(ع) بنا گردید می‌توان گفت دستاورد کنونی حوزه هزار سال تجربه‌ی انباشته‌شده در زمینه‌ی آموزش، پژوهش، پرورش، تربیت، معنویت، معیشت، مدیریت، رفتار و … است؛ تجربه‌ای که انتظار می‌رود با شناخت و استخراجش، در عرصه‌های دیگر هم به خدمت گرفته شود تا آن عرصه‌ها در مسیر تعالی قرار گیرند. اما آنچه نگرانی من طلبه را افزایش می‌دهد مدیریت نادرست تحولی است که در حوزه در حال روی دادن است؛ زیرا در نتیجه این مدیریت آنچه حاصل خواهد شد دانشگاهی با ظاهر حوزه خواهد بود. من نگرانم که حوزه‌ی ما در آینده امثال آیت‌الله خوشوقت، آقاجواد ملکی تبریزی و مطهری(ره) را پرورش ندهد؛ زیرا حوزه‌ی ما دارد بوی دانشگاه می‌گیرد و سیستم آن دارد مانند سیستم دانشگاهی می‌شود. البته حوزه‌ی علمیه‌ی قم را دست‌هایی هدایت و حفظ می‌کند که در برابر آن، قدرت‌هایی همچون رضاخان و محمدرضا شاه نتوانستند کاری کنند؛ قدرت‌هایی که گرچه به دنبال لطمه‌زدن به این ساختار بودند، در نهایت نه تنها نتوانستند به آن ضربه‌ای وارد کنند، بلکه خود از آن لطمه دیدند؛ حوزه‌ای که تکان نخورد، ولی جهان را تکان داد. بنابر این ما به لحاظ معنوی نباید نگران حوزه باشیم، ولی سیر کنونی تحول در حوزه ممکن است به جایی بینجامد که حوزه‌ی‌ مقدسه‌ی قم العیاذبالله به الازهر دیگری تبدیل شود.
الازهر ۷۵۰‌ هزار طلبه و دانشجو به صورت هم‌زمان دارد؛ یعنی هفت برابر کل روحانیان ایران؛ چهارده برابر کل طلبه‌ها و مدرسان قم. البته این فقط به بخش برادران آن مربوط می‌شود؛ زیرا در بخش خواهران آنجا هم چندصد هزار نفر مشغول تحصیل‌اند؛ با این حال همه‌ی این افراد توجیه‌گر حکامی هستند که امروز مردم علیه‌شان برخاسته‌اند؛ یعنی خروجی این نظام آموزشی معنویت و انسان معنوی نیست.
ما باید حوزه را متحول کنیم و به آن نظم دهیم. بیان الهی آن شیخ بزرگوار و شیخ مشایخ این نسل، مرحوم آیت‌الله حائری(رض)، که در مقابل رضاخان گفت نظم ما در بی‌نظمی است، بسیار حکیمانه است، ولی بعضی این عبارت قدسی را بدون توجه به ظرف تاریخی خود معنی کرده‌اند. طبعاً هیچ‌یک از اهل نظر نمی‌خواهند حوزه بی‌نظم باشد؛ زیرا اصلاً در حوزه‌ی بی‌نظم نمی‌توان کاری انجام داد. با توجه به همین اصل عقلی است که می‌گویم ما باید در حوزه نظم ایجاد کنیم، اما نظم خودمان را.
برای اینکه به نظم خودی دست یابیم و آن را سرلوحه‌ی تحول کنونی قرار دهیم باید به سراغ تجربه‌های هزارساله‌ی حوزه رویم. اما تا به حال در حوزه‌ی عظیم شیعه در ایران و عراق چند تحقیق درباره‌ی سنت‌های آزموده‌ی اصیلِ کامیابِ جواب‌داده انجام شده است و چند محقق به شیوه‌ی آموزش، پرورش، و معیشت بزرگان حوزه و نوع رابطه‌ی بین استاد و شاگرد توجه کرده و درباره‌ی آن پژوهش نموده‌اند؟ همین بی‌توجهی‌هاست که سبب شده است رابطه‌ی بین استاد و شاگرد در حوزه‌ در حال تبدیل به همان رابطه‌ای باشد که در دانشگاه وجود دارد؛ یعنی شاگرد اصلاً علقه‌ای به استاد پیدا نکند. من در مقام نقد نیستم، شاید فردی بگوید تو هم یک طلبه هستی و دستی در آتش داری، در این زمینه چه کرده‌‌ای؟ ولی واقعیت این است که من به شدت نگرانم و معتقدم بزرگان ما باید هر چه زودتر تدبیری کنند و چاره‌ای بیندیشند تا فرصت از دست نرود؛ البته همان‌گونه که گفتم و براساس روایاتی که به حد تواتر می‌رسند، قم تا آخرالزمان و تا ظهور حضرت حجت(ع) پایگاه دین خواهد بود.
وضع موجود حوزه پاسخگوی نیاز جهانی شیعه و مکتب اهل بیت نیست. امروز با توجه به تغییر اوضاع و احوال زمانه، مذهب تشیع به شدت در حال گسترش است؛ اصلاً هیچ‌وقت در تاریخ به اندازه‌ی این سه دهه، تشیع و مکتب اهل بیت(ع) ترویج نشده است. موضوعی که در این بین جلب توجه می‌کند تفاوتی است که در گرایش به این مذهب بین گذشته و حال وجود دارد و آن این‌که در گذشته، بیشتر اقوام به شکل توده‌ای شیعه می‌شدند، اما اکنون نخبگان هستد که به مذهب تشیع ایمان می‌آورند.
گاهی انسان با شخصیت‌های بسیار مشهوری روبه‌رو می‌شود که عالم را گشته‌اند، اما در نهایت شیعه شده‌اند؛ شخصیت‌هایی همچون لگن‌هاوزن، فیلسوف بزرگی که در حال حاضر در خدمت آیت‌الله مصباح است و مانند یک معلم در مؤسسه‌ی ایشان تدریس می‌کند، اما ما قدر او را نمی‌دانیم. این فیلسوف، نخست کاتولیک بود، اما بعد به مذهب ارتدکس و پروتستان گروید. پس از آن مارکسیست شد، اما زمانی که متوجه شد این ایدئولوژی پاسخگوی سؤالات او نیست، آن را به کناری گذاشت و سنی شد. با این حال تشیع مذهبی بود که بالاخره او را اقناع کرد. با توجه به همین افراد است که می‌گویم شرایط تفاوت کرده است؛ تفاوتی که امام خمینی(ره) بانی آن بود؛ زیرا آن موجی که ایشان از حوزه ایجاد کردند امروز در حال متحول کردن کشورهاست؛ موجی که پیام آن را افرادی همچون لگن‌ هاوزن درک کردند.
استاد والد ما رضوان‌الله نقل کرده‌اند: در بازگشت از نجف، در مرز کشور، میهمان چادرنشینانی شدم که سنی و از عشایر بودند. خیلی احترام کردند، صبح که می‌خواستم بیایم انگشتر من گم شد، استخاره کردم که کدام سمت را بگردم، بیرون چادر یا داخل آن، سمت چپ یا راست؟ و با استخاره انگشتر را پیدا کردم، اینها یکباره متحیر شدند و شهادت گفتند و شیعه شدند.
این هم گونه‌ای دیگر از شیعه شدن است، که با گرویدن لگن‌هاوزن به این مذهب که با فکر فلسفی و عمق معنوی تشیع و مکتب اهل بیت به این مکتب ایمان می‌آورد تفاوت دارد. با توجه به همین تنوع تشنگان مذهب تشیع است که می‌گویم حوزه‌ی ما باید به اینها پیام بدهد اما این بدون تحول ممکن نیست، و تحول هم بدون بازگشت به گذشته و احیای سنت‌های اصیل فراموش‌شده و مغفول و مطلقاً مجهول‌مانده ممکن نیست.
در پایان از تلاش‌های انجام‌شده برای معرفی بزرگان حوزه‌ی ‌علمیه به طلبه‌های جوان به منظور الگوگیری آنها از این بزرگان تقدیر می‌کنم. اما معتقدم از این دست کارها باید بیشتر انجام شود.
از اینکه پریشان و پراکنده سخن گفتم پوزش می‌طلبم. عرض کردم صرفاً یک ابراز نگرانی بود و بازتاب آنچه در درون آشفته‌ی من می‌گذرد. امیدوارم خداوند متعال و صاحب اصلی حوزه کمک کند تا بتوانیم با همیاری مدرسان محترم و دلسوز حوزه، راهنمایی‌ها و رهنمودهای خیرخواهان حوزه، مراجع عظام و رهبری معظم انقلاب را، که دهه‌ها و حتی از پیش از انقلاب عَلَم تحول حوزه را بر دوش ‌کشیده‌اند، به کار بندیم و حوزه‌ی علمیه‌ی قم را در میسری که شایسته‌ی آن است مدیریت کنیم.
من همین‌جا از همه‌ی دستگاه‌‌هایی که در برپایی این نکوداشت همکاری کردند و همچنین از متولیان حرم حضرت عبدالعظیم(ع) از جمله جناب آیت‌الله ری‌شهری و دیگر دوستانی که بنده به همگی آنها ارادت دارم، تشکر می‌کنم و سخن خود را با نقل این مطلب از جناب حاج عباس آقای سلیمی به پایان می‌برم؛ دوستان ما جلسه‌ای را در اینجا برقرار کرده بودند، جناب آقای قاسمی، مدیر محترم حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع)، نیز در جلسه حضور داشتند، گفتند یکی از آقایان که مسئول تشریفات حرم بودند با مشکلات جسمی زیاد، که بر اثر تصادف عارض شده بود در جلسه حضور پیدا کردند. از او علت این حضور را با وجود آن مشکلات جویا شدند و این فرد پاسخ داد: دیشب در همین حال و وضع بودم و آمادگی برای حضور در محل کار را هم نداشتم، ولی یک‌مرتبه در خواب دیدم که به من گفته می‌شود، برو و در خدمت آیت‌الله خوشوقت باش. یک‌مرتبه بیدار شدم و گفتم آیت‌الله خوشوقت کیست؟ صبح که شد با من تماس گرفتند و گفتند جلسه‌ی ستاد نکوداشت آیت‌الله خوشوقت است و من با این حال و وضع در جلسه حضور پیدا کردم. با چنین نگاه و نگرشی بود که دوستان ما در این ستاد کار کردند و این نکوداشت برپا شد. ان‌شاءالله که مأجور باشند و این فعالیت ذخیره‌ی آخرت همه‌ی همکاران باشد.

تحولی امیدبخش در بدنه‌ی حوزه در شرف وقوع است


مصاحبه نشریه محفل با حجت‌الاسلام و المسلمین استاد رشـاد:
سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۹۰، ص ۶ـ۱۶

محفل: تعاریف مختلفی از پژوهش ارائه شده است، تعریف پژوهش از نظر جناب‌عالی چیست؟

استاد رشـاد: این سؤال، پرسش بسیار دقیقی است که پاسخ آن نیز حاجتمند بحث و بررسی دقیقی ‌است. واژه‌های مختلفی در اشاره به «نوعی فعالیت علمی روشمند و آگاهانه که برای جهل‌زدایی و دست‌یابی به حقیقت صورت می‌بندد»، به کار می‌رود، واژه‌هایی چون «تحقیق»، «پژوهش»، «بررسی»، «بحث»، «فحص»، «مطالعه» (گاه به صورت جمع یعنی«مطالعات»به کار می‌رود)، «کاوش»، «کندوکاو»، و «کنکاش» و امثال اینها، اما معنای هریک از این کلمات با دیگری تفاوت‌های ظریفی دارد. برخی از این واژه‌ها از اساس به غلط استعمال می‌شود، مانند واژه‌ی «کنکاش» که گاه حتا در عنوان آثار‌ بعضی از استادان برجسته‌ی حوزوی و دانشگاهی، به جای کاوش یا کندوکاو به کار می‌رود و به تصور این‌که واژه‌ای فارسی است به غلط با «پژوهش» قریب‌المعنا و قریب‌الافق پنداشته می‌شود؛ «کنکاش»یا کنکاج یا کنگاج یا کنگاش یک واژه مغولی ـ ترکی‌ست به معنای شور و «رایزنی». در ابتدای مشروطه که عدالت‌خانه تبدیل به مجلس شورا شد برخی نامش را «کنکاشستان»، یعنی محل رایزنی گذاشتند اما بزودی کاربرد آن متروک شد.
پس به لحاظ لغوی کنکاش جزء برابرنهاد‌های واژه «تحقیق» نیست؛ چنان‌که کاربست واژه‌ی کندوکاو به جای پژوهش نیز خوش‌آیند نیست. چنان‌که کلمه‌ی «بررسی» نوعاً بدون فعل استعمال می‌شود و این ناصواب است، بهتر آن است که بررسی کردن تعبیر کنیم.
شاید بتوان گفت که واژه‌ی «پژوهش» معادل کلمه‌ی «بحث» فحص و تتبع یا بررسی کردن است. در «پژوهیدن» ثمربخش بودن و منتهی شدن فعالیت به نتیجه‌ی علمی و یافته علمی معین لحاظ نشده، در پژوهش این معنی که فرآیندی سپری شده منتهی به یک فرجام علمی و معرفتی بشود و یا یافته‌ای نو به دست آید ملحوظ نیست، بسا تلاش صورت گیرد اما ثمر ندهد و پژوهش قلمداد گردد. «پژوهش» پژوهیدن و بررسیدن است. کاوش هم قریب به همین معنی است، در کاوش شاید مباحث نظری کمتر منطوی باشد، هرچند که اخیراً این واژه در حوزه‌ی ادبیات نظری و فلسفی وارد شده است. نامی که مرحوم آقا مهدی حائری برای کتابش «کاوش‌های عقل نظری» گذاشت، شاید معنی این واژه حتا کمی از واژه‌ی پژوهش هم نازل‌تر باشد، و معنای فروتری را القا و منتقل می‌کند. در واژه «تحقیق» خصوصیاتی وجود دارد که به نظر می‌رسد هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ جامع و جهت‌دار بودن با واژه‌های دیگر متفاوت باشد و دلالت آن به مقصود در باب این قسم فعالیت علمی و فرایند منظور از آن، رساتر باشد. در واژه‌ی «تحقیق» که مصدر باب تفعیل است، خصوصیت وصول به حقیقت یا دست‌یابی به حق نهفته است، یعنی این نکته‌ی ثمربخشی که در هیچ‌یک از واژگان همگن و هموند ملحوظ و منطوی نبود، تعبیه شده است. شاید بتوان واژه «تحقیق» را در فارسی «به کرسی نشاندن حق یا حقیقت» ترجمه کرد؛ به همین لحاظ، من کاربست کلمه‌ی تحقیق را برای اشاره به این فعالیت و فرایند خاص بیشتر می‌پسندم تا دیگر واژگان، و فکر می‌کنم از رسایی و گویایی بیشتری برخوردار است زیرا هم اجزاء بیشتری از آنچه را که می‌خواهیم تعبیر کنیم ادا می‌کند، هم جهت‌دار است و جهت حق‌جویی و حق‌یابی رفتار و فرآیند را تامین می‌کند، و به اقتضای باب تفعیل نقش کنش‌گرانه‌ی عامل را هم برجسته می‌کند، زیرا تحقیق نوعاً یک اتفاق یا اشراق و الهام و نظیر این‌ها نیست که دفعتاً و به نحو غیرمتعارف رخ بدهد، واژه‌ی تحقیق به نحوی به فرآیندی بودن پژوهش نیز دلالت می‌کند. در مجموع می‌توان گفت که تحقیق عبارت از: «فعالیتی است فرآیندی با کاربست یک روش (روش در معنی گسترده‌اش مشتمل است بر مبانی، منابع، قواعد و ضوابط کشف) برای دست یافتن به حقیقت و کشف حق». در جوهر تحقیق، «روشمندی»، «فرآیند‌مندی»، «غایتمندی» و اشاره به نقش کنشگرانه و فعال عامل تحقیق نهفته است. این تعریف یا تحلیلی که من در معنا و مؤدای کلمه‌ی تحقیق ارائه دادم، هرچند که کمابیش متکی بر معنای لغوی واژه بود و منشا انتزاع آن مقتضای ماده و هیأت این کلمه بود، ولی خواستم معنای اصطلاحی پیشنهاد کرده باشم که با معنای لغوی آن سازگاری داشته باشد.

محفل: در معنای اصطلاحی تحقیق آیا دستیابی به حقیقت را مطلق می‌دانید یا خیر؟ آیا این حقیقت باید یک حقیقت نو و کشف نشده باشد؟ یعنی این تحقیق است که باعث پیشرفت حوزه علمیه می‌شود؟
استاد رشـاد:
اما این‌که در فرایند تحقیق شرط است که یافته‌های بی‌پیشینه و نویی را به دست بیاوریم، خیر
چنین قیدی از کلمه برنمی‌آید و در فرایند آن لحاظ نشده است. همین که احقاق حقی می‌شود و حقی به منصه احقاق می‌نشیند، عملی محققانه صورت بسته است، می‌خواهد حقِ فراچنگ آمده مطلقاً نو باشد یا بطور نسبی و نسبت به محقق آن نو باشد. گاهی یک مطلبی حق انگاشته شده و عده‌ای بر آن اصرار و ابرام دارند، اما بر کرسی اثبات و عرصه احراز ننشسته است، ما با طی این فرآیند آن را مستند، مستدل و محقق می‌کنیم و به این ترتیب تحقیق کرده‌ایم؛ یا کسی در حقانیت چیزی تشکیک و تردیدی کرده است و یا احیاناً افرادی در مدعای حق خدشه کرده‌اند، با طی این فرآیند ما تحکیم مبنا و تسدید ثغور کرده‌ایم و یک عمل تحقیقی انجام داده‌ایم. البته که معنا و مصداق اتمّ تحقیق کاری است که منتهی به نوآوری مطلق و کاملاً بی‌پیشینه شده باشد. مهم در معنی و عمل پژوهش این است که در طی فرآیند تحقیق، حق آشکار می‌شود، چه حقی که از پشتوانه کافی برخوردار نبوده و با این عمل برخوردار می‌شود و یا حقی که شناخته نبوده و با این عمل کشف می‌شود.
این را هم باید توجه داشت که نوآوری مراتب دارد و یکی از مراتب آن، ارائه تقریری نو از دلیل موجود یا یافتن و اقامه دلیلی که است تاکنون اقامه نشده است.
من یک طبقه‌بندی برای نوآوری در حوزه دین‌پژوهی دارم که هم معطوف به همه ساحات دین‌پژوهی و هم ناظر به همه سطوح آن است، حدود سی سطح و ساحت برای نوآوری را در چارچوب این طبقه‌بندی تبیین کرده‌ام، ابداع در ساحات چهارگانه: ۱٫ نوآوری در منطق فهم دین و روش دین‌پژوهی؛ ۲٫ نوآوری در تولید قضایا و گزاره‌های دینی؛ ۳٫ نوآوری در مقام طرز انتقال دین به غیر و ۴٫ نوآوری در مقام اجرا و تحقق جوارحی (اعتقاد) و جوانحی (التزام) دین. هر یک از این ساحات و مقامات اربعه دارای سطوح و لایه‌های مختلفی است. اگر برای چیزی که از مشهورات است ولی از پشتوانه برهانی برخوردار نشده، پشتوانه برهانی درست کنیم و مبرهن کنیم، به قول عرب‌ها «برهنه المدعی»، (برهان‌سازی مدعا)، نوآوری کرده‌ایم. ملاصدرا گزاره‌های عرفانی را در فضای فلسفه آورد و همان عرفانی را که برهانی نبود و پشتوانه‌اش شهود و اشراق به حساب می‌آمد با ادبیات و روش فلسفی، عقلی و برهانی کرد. این خود یک کار نویی است و درواقع تحقیق است. مدعای جدید نیست ولی دلیل جدید است. یا اینکه حتا برای یک مساله، تبیین جدیدی ارائه کنیم، که این را هم می‌توان نوآوری نامید.

محفل: درواقع جنابعالی برای تحقیق، نوآوری را هم شرط می‌دانید، منتها با نگاه وسیع‌تر به «نوآوری»؟

استاد رشـاد: بله، نوآوری تنها به این نیست که قضیه‌ای را که ما به آن دست پیدا کرداه‌یم نو باشد، برای نوآوری‌ مراتب مادون و مراتب مافوق متصور است، حتا اگر مساله‌ای را بسط بدهیم تا بتوانیم به مثابه‌ی یک قضیه کلی به کار بگیریم و دایره‌ی شمول و تطبیق یک قضیه را بیشتر کنیم خود درجه‌ای از نوآوری است.

محفل: آیا تحقیق را امروزه آن‌طور که در محافل علمی دانشگاهی به‌کار می‌رود، و با توجه به مفاهیم جدیدی که در عرصه‌ی تحقیق و پژوهش و مطالعه آمده و همچنین توجه به جدید شدن روش‌ها، یک مفهوم مدرن می‌دانید؟ یعنی تحقیق آنقدر متحول شده است که ما باید به‌صورت مدرن به آن نگاه کنیم یا خیر؟

استاد رشـاد: در تحقیق، مصادیق و بلکه شیوه‌های جدیدی پیدا شده است، ولی اصل مقوله تحقیق به عنوان یک فعالیت فکری بشری که از فرآیند و برآیندی تشکیل شده همزاد انسان است، پژوهش کوششی شبیه به فکر کردن است که از مبدایی آغاز می‌شود و گاه، رفت و برگشتی دارد و سرانجام منتهی به نتیجه می‌شود، یک رفتار بشری کهن و قطعاً همزاد بشر است. البته تحقیق هم مانند هر فعالیت انسانی می‌تواند صورت تکاملی و توسعه‌ای داشته باشد ولی اینکه بگوییم بشر در گذشته تحقیق نمی‌کرده است، حرف ناصوابی است، چراکه این همه معارف بشری انباشته که از قرون و اسلاف بشریت بین ملل مختلف بازمانده و امروز همچنان مورد احترام و مورد قبول است، حاصل چیست؟ از کجا آمده است؟ محققین و دانشمندان هر نسل هرچند که یافته‌های جدیدی را بدست آورده‌اند ولی همه آنها گام بر شانه‌های گذشتگان و بر سکوی یافته‌های پیشینیان گذاشته‌اند.
مثلاً مطالعه‌ی پدیدارشناسانه که امروز روش یا رویکرد جدیدی قلمداد می‌شود، در فرآیند تحقیق در گذشته‌ها نیز ممکن بوده که محققین، آگاهانه و یا ناآگاهانه رویکرد پدیدارشناسانه داشته باشند، ولی امروزه نگاه پدیدارشناسانه به حقایق اشیا تنها یک روش نیست، یک رویکرد (به تعبیر عرب‌ها اتجاه) است و بلکه یک گفتمان شده است.
من فکر می‌کنم روش‌های شایع که نوعاً نو تلقی می‌شوند و ظاهراً هیچ پیشینه‌ای ندارند، در گذشته نیز خودآگاه و ناخودآگاه در خلال آثار علمی گذشتگان وجود داشته است که اکنون همان‌ها تئوریزه شده، به یک دید و دستگاه بدل شده است. نوعی جهش اتفاق افتاده و به نام فرد عاملِ جهش و ارتقاء ثبت ‌شده است. اصولاً فرایند نوآوری و نظریه‌پردازی چنین است. فرض بفرمایید در عالم و علوم طلبگی، شیخ مبحث حجج را با نگاه و نگرش معرفت‌شناختی، سازماندهی کرده، یعنی با رویکرد جدید مبتنی بر حالت نفسانی مکلف ملتفت، در مواجهه با حکم الهی سامانه‌ای را پیشنهاد می‌کند و سه وضعیت نفسانی معرفت‌شناختی را مبنای تقسیم مباحث قرار می‌دهد و بر آن مبنا هم یک ساختار کاملاً منطقی بسیار دقیق را برای مبحث حجج بلکه تمام اصول طراحی می‌کند، اینجا یک نظریه‌پردازی صورت بسته است، یعنی تئوریزه کردن مطلبی که در گذشته وجود داشته است، زیرا در کلمات پیشینیان و حتی در اثر مرحوم شریف‌العلما، استاد شیخ در کتاب «ضوابط الاصول»، رگه‌های همین مطلب هست ولی خیلی رقیق‌تر و کسی به آن توجه نکرده بوده است، در لایه‌ی ناخودآگاه ذهن شریف العلما بوده، اما تئوریزه، برجسته یا برهانی نشده و یا دست‌کم به لایه‌ی خودآگاه منتقل نشده است. هنر شیخ این بود که موضوع را کاملاً شفاف کرد و سامان بخشید و به افق خودآگاه علمی نسل خودش منتقل کرد.
نمی‌توان گفت که عمل تحقیق یک پدیده‌ مدرن است، ممکن است احیاناً بگوییم که رویکردها و روش‌ها و گاهی فرآیند‌ها مدرن یا متفاوت شده‌اند، که اینها اجزای تشکیل‌دهنده‌ عمل تحقیق هستند که در روزگار ما به انحاء تازه‌تری تئوریزه و منقح شده‌اند.

محفل: البته تقسیم تحقیق‌ها به میان‌رشته‌ای، بینارشته‌ای و امثال اینها، باعث شده که با عرصه‌ جدیدی از تحقیق مواجه شویم. اگر تحقیق را به معنای سنتی آن بگیریم، مسئولین و معاونین پژوهش حوزه‌ها خیلی تکلیف شاقی نخواهند داشت. اما اگر تحقیق را با توجه به این عرصه‌ها و روش‌های نو و نوشدن موضوعات و اهداف در نظر بگیریم، می‌بینیم که تکلیف سنگینی برعهده معاونین پژوهش‌ خواهیم گذاشت.

استاد رشـاد: بله، گفتیم ما منکر این نیستیم که نوآوری‌های درخور توجهی در روش تحقیق و مبادی و رویکردهای آن اتفاق افتاده است. ولو پاره‌ای از آنها شکلی است و به مهارت و فن می‌ماند تا به ماهیت عملیات تحقیق که این مسائل بسیار تعیین‌کننده است. حتا اگر شما به‌جای فحص و تتبع یدی، مراجعه به منابع و متون را با کاربست ابزار رایانه صورت دهید کار نویی کرده‌اید، و در این صورت خیلی از امور عوض می‌شود و در نتایج تحقیق اتفاقات جدید و متفاوتی رخ می‌دهد. لهذا قطعاً اتفاقات شگرفی در روزگار ما افتاده است. فرمایش شما اگر به این معناست که در حوزه‌ها باید کار جدیدی بکنیم، و یا باید از تجاربی که دنیا در زمینه پژوهش و تحقیق استفاده می‌کند، مطلع بشویم و حتی فرا بگیریم و به کار ببندیم، روشن است، آری همه چیز نو شده است، و اصولاً در هر زمینه و حوزه‌ای باید از تجارب دیگران استفاده کنیم. خصوصاً تجاربی که با تجارب تاریخی ما خیلی متفاوت است، البته به شرط اینکه این شیوه‌ها و روش‌هایی که وام می‌گیریم، به فراخور و مناسب با موضوعات مطالعاتی ما باشد. چون هر محتوا و مدعایی با هر روشی قابل تحقیق و احراز و احقاق نیست. در عمل تحقیق چندین عنصر را به کار می‌گیریم تا آنها یک تحقیق اتفاق می‌افتد، مثلاً منابعی مورد استفاده قرار می‌گیرد، فرآیندی که طی می‌شود، رویکرد‌هایی که اتخاذ می‌شود، قواعدی که به‌کار می‌رود، ضوابطی که رعایت می‌شود، همه و همه با هم تحقیق را به ثمر می‌نشاند یا اصولاً تحقیق یعنی همین؛ تحقیق عبارت است از مجموعه این چند عنصر، این عناصر در مجموع باید با هم سازگاری داشته باشند، لهذا نمی‌توانیم در تکوین تحقیق و در دست‌یابی به حق از عناصر ناساز با هویت آن حق استفاده کنیم. کما اینکه در درون یک علم هم برای حل مسائل گوناگون آن، همیشه از یک فرآیند و از یک روش، نمی‌توان استفاده کرد. در علوم حوزوی مثلاً در قلمرو حوزه‌ فقه، شما عیناً از همان روشی که در بخش عبادات در حل مسئله استفاده می‌کنید، نمی‌توانید در بخش معاملات استفاده کنید. در اصول برای حل مسائل ـ مثلاً مباحث الفاظ ـ از اصولی استفاده می‌شود که از همان روش‌ها نمی‌توان در اصول عملیه استفاده کرد. یا خود اصول که درواقع منطق استکشاف و استظهار است، بسته به اینکه چه مسئله‌ای را می‌خواهید حل کنید، روش‌ها و فرآیندهای مختلفی را پیشنهاد می‌کند.
شما وقتی می‌خواهید سنت را به استخدام فهم مطلب دربیاورید و گزاره‌ای را کشف و آموزه‌ شرعی و فقهی را استنباط کنید، سیری را جدای از آن سیری که از آیات استفاده می‌شود، انتخاب ‌خواهید کرد. هر دو دلیل نقلی‌اند ولی فرایند استفاده از هریک برای تحقیق در فرع فقهی از آنها فرق می‌کند؛ با توجه به تفاوت‌هایی که بین روش‌های ما و روش‌های مدرن وجود دارد، اگر بنا باشد که از روش‌های مدرن هم استفاده کنیم و از تجارب آنها اقتباس کنیم، تنها از تجاربی می‌توانیم استفاده و اقتباس کنیم که فراخور حوزه تحقیق باشد و سنخیتی با نیازها و مسائل ما داشته باشد. همان‌طور که هر روشی به کار هر مسئله‌ای نمی‌آید هر تجربه‌ای برای هر فعالیتی مناسب نیست؛ ما باید از تجارب علمی روشی جدید استفاده کنیم ولی تجاربی که با نیاز‌ها و زمینه‌های مطالعاتی ما تناسب داشته باشند.

محفل: چه مقدار زیرساخت‌های لازم برای رسیدن به این نقطه موجود است؟ همچنین چه موانعی در این مسیر وجود دارد؟ آیا روش تحصیل در حوزه در این کار چالاک هست؟ مثلاً متونی به‌صورت ثابت در طول یک سال تحصیلی خوانده می‌شوند و این روند تا سال دهم ادامه دارد. درواقع متن‌محور پیش می‌رویم، آیا این متن‌محوری مقداری از چالاکی را نمی‌گیرد؟ در دانشگاه استاد به‌صورت آزاد صحبت می‌کند. کار و تدریس او تحقیق است، یعنی حتی حاصل تحقیق خود را ارائه می‌دهد، اما در اینجا بیشتر وقت کلاس به توضیح عبارات می‌گذرد.

استاد رشـاد: زیرساخت‌های مورد نیاز برای یک تحول اساسی در عرصه‌ پژوهش حوزه به‌صورت خودآگاه، کلان‌نگر و مدیریت شده هنوز اتفاق نیافتاده است. یعنی آنچنان که انتظار می‌رود به‌صورت مدیریت‌شده، برنامه‌ریزی‌های اساسی قریب‌الانتاج به چشم نمی‌خورد. اما اینکه آیا حوزه در سیر و فرآیند تحول ارتقایی و تکاملی قرار دارد یا نه، جواب مثبت است؛ یعنی حوزه خودبه‌خود دارد متحول می‌شود، اما این تحول چندان مدیریت نمی‌شود.
برای تحول در امر تحقیقات حوزه حاجتمند عناصر و ابزارهای چندی هستیم: علمیت و صلاحیت علمی، منابع، منطق علمی جدید، خودآگاهی نسلی، مهارت‌آموزی، و… اما هیچ‌یک از این عوامل مهیا نیست؛ شمار قابل توجهی از فضلای جوان که غالب آنها از مایه‌های کم‌وبیش کافی و دست‌کم لازم حوزوی و معرفتی برخوردارند، به لحاظ ارتباط با دانشگاه و آشنایی با زبان، ظرفیت‌های جدیدی پیدا کرده‌اند و با شیوه‌های نو آشنا شده‌اند. اما این اتفاقات مدیریت شده نیست. آنچه که الآن در جریان است به زودی به یک جهش جدی معرفتی منتهی خواهد شد و بسیار امیدبخش است. هرچند چون مدیریت نشده است احتمال ـ و به احتمال قوی ـ پاره‌ای لغزش‌ها هم در خلال این رخداد قریب‌الوقوع، وجود دارد.
اما اینکه آیا شیوه‌های آموزشی حوزه، طلبه‌ها را محقق بار می‌آورد یا نه؟ باید بگویم: این تصور که روش آموزشی دانشگاه، پژوهش‌محور و پرورنده‌تر است، تلقی درستی نیست. به جهت اینکه حوزه، طول تحصیل را به دو مقطع کلان آموزش و پژوهش تقسیم کرده است. در مقطح سطوح که تحصیل، متن‌محور است بنا بر پژوهش نیست زیرا علم کافی فراچنگ طلبه نیست، بلکه این دوره، دوره‌ی آموزشی است نه پژوهشی و اقتضائات خود را دارد. شبیه نظام‌های آموزشی که دوره کلاسی و دوره‌ نظری دارند و آموزش می‌دهند و بعد وارد دوره عملی می‌شوند و تجربه می‌کنند. ما در حوزه، دوره‌ سطوح را دوره‌ آموزش محض قلمداد می‌کنیم. نمی‌گویم بی‌عیب و نقص است و عرض نمی‌کنم سنت‌های بسیار پویا و بسیار کارآمد که در حوزه‌ها بوده و در همین مقاطع هم روح تحقیق و پژوهش و تفحص و جستجوگری و پرسش‌گری را در طلبه‌ها احیا و تقویت می‌کرده، مغفول نیست، اما درواقع وظیفه و رسالت این مقطع تحصیلی در حوزه بیشتر آموزش است و می‌بایست این مقطع تحصیلی را با مقاطع و دوره‌هایی از تحصیل دانشگاهی مقایسه کنیم که در آنها آموزش غلبه دارد، سپس بگوییم که آیا آموزش حوزوی بهتر است یا دانشگاهی که به نظر من به دلایلی، آموزش حوزوی برغم وجود پاره‌ای اشکالات مهم، موفق‌تر است.
اما مقطع آموزشی پس از سطوح یعنی دوره‌ی دروس خارج دوره‌ای کاملاً اجتهادی و پژوهش‌محور است و اصولاً بناست که استاد یافته‌های خود را عرضه کند و گاه در موضع نقد قرار بدهد، و دانش‌پژوهان مستشکل با طرح پرسش و اشکال، آنها را نقد کنند تا علم و نظریه تولید شود و طلبه‌ها و دانش‌پژوهان محقق بار بیایند، به نظر من حوزه در این کار موفق است. درست است که شیوه‌های دانشگاهی امتیازاتی دارد و کاستی‌هایی در شیوه‌های رایج کنونی حوزه در مرحله آموزش و پژوهش وجود دارد، اما محسناتی نیز در همین دوره‌های آموزشی متن‌محور در حوزه وجود دارد که نباید از نظر دور بمانند.
نکته‌ی ناصوابی که بسیار شایع است اما به‌کلی غلط است این است که «در دانشگاه روش تحقیق به دانشجویان آموخته می‌شود و دانشگاهیان روش بلدند اما در حوزه چنین نیست و حوزویان اینگونه نیستند!»؛ اما حق این است که در دانشگاه در مجموع مقاطع تحصیلی تنها چند واحد محدود روش تحقیق ارائه می‌شود ولی در حوزه از سال اول آموزش، منطق که روش تفکر و تحقیق است آغاز می‌شود و در طی ادوار تحصیلی چند دوره منطق، که از آسان و اجمال به سخت و تفصیل پیش می‌رود، آموخته می‌شود، علاوه بر این از سال چهارم نیز علم اصول که دانش شیوه فهم و منطق تحقیق شریعت است، آغاز و پیوسته و همیشه حتا تا حد مرجعیت و در دوره‌ی مرجعیت نیز ادامه دارد، و در دوره طولانی تدرس و تدریس خارج، در کنار فقه، اصول نیز همواره برای دانش‌طلبان ارائه‌ می‌شود! پس در حوزه بیش و بلکه در حدی غیرقابل قیاس با دانشگاه، روش تحقیق آموخته می‌شود و اصولاً غلبه در تحصیلات حوزه با روش تحقیق است، البته باید اذعان کرد در حوزه وجه کاربردی آموزش پژوهش به شدت ضعیف است، و این آفت بسیار مهلک، فرصت‌سوز و موفقیت‌کش است.

محفل: با توجه به دو دوره‌ای که شما فرمودید یعنی دوره آموزش که ده سال است و دوره پژوهش که درس خارج را شامل می‌شود، طلاب در این دوره ده ساله دیگر دغدغه پژوهش را از دست می‌دهند و بیشتر به فکر این هستند که بتوانند از پس متن بربیایند. درواقع می‌خواهم به یک بن‌بست در نظام حوزه اشاره کنم و آن این است که آموزش می‌گوید که ما باید متن‌محور باشیم، و پژوهش می‌گوید که باید از لاک متن بیرون بیاییم. نظر شما در این مورد چیست؟

استاد رشـاد: خیر چنین نیست، چنان‌که اشاره شد در‌ حوزه، اشکال اساسی این است که سنت‌های علمی، آموزشی، پژوهشی و پرورشی آزموده و اصیل و کارآمد و کامیاب را ناقص پیاده می‌کنیم. من به‌شدت معتقدم که مجموعه سننی که در عرصه‌های مختلف آموزش، پژوهش، پرورش و معیشت و مدیریت در تاریخ حوزه تجربه شده، اگر خوب شناخته شوند و به مثابه یک دستگاه دیده شوند و چونان یک دستگاه علمی پیاده شود جواب می‌دهند. اینکه ما می‌ببینیم نقایصی وجود دارد، به این دلیل است که سامان‌ها و دستگاه‌واره‌های تجربه‌شده را که از مجموعه‌ای از سنن آزموده تشکیل شده، ناقص پیاده می‌کنیم. مثلاً روش متن‌محوری این نیست که استاد متنی را مشخص کند و شاگرد آن متن را تهیه ‌کند و استاد صبح بیاید متن را ترجمه کند و توضیح ‌دهد و شاگرد هم این متن را حفظ ‌کند. این روش، روش حوزوی نیست. روش حوزوی این است که:
۱٫ استاد متن را مشخص می‌کند و شاگرد پیش از اینکه به جلسه‌ درس بیاید پیش‌مطالعه می‌کند. در پیش‌مطالعه، هم متن را باید ببیند و هم حواشی، شروح و تعلیقات آن را، البته نه شروح و تعالیق فارسی، بلکه باید به همان ادبیات و زبانی که متن اصلی نوشته شده کتب جانبی را مطالعه کند؛ ترجمه‌های فارسی آفت علمند. شروح فارسی برای طلبه‌ها بسیار زیان‌ور است، ذهن طلبه را تنبل، سطحی، آسان‌اندیش و آسانگیر بار می‌آورد، و جرأت علمی را از طلبه می‌گیرد و فرصت تجربه‌ی جدید را از محصل سلب می‌کند. طلبه را از لذت کار توام با مشقت و تعب که جوهر کار علمی است محروم می‌کند.
۲٫ در جلسه درس، دوبار درس تکرار می‌شود. یکبار استاد درس را از خارج متن بیان و القا می‌کند و بار دوم مطالب را با متن تطبیق می‌کند.
۳٫ بعد از درس، طلبه موظف است متن را باحوصله بخواند، حواشی و تعلیقه‌ها و شروح را دوباره با دقت ببیند،
۴٫ و بعد مباحثه کند، حلقه مباحثه باید مقرر باصلاحیتی که یک سر و گردن از دیگر اعضا برتر است، داشته باشد.
۵٫ اگر اشکال و ابهامی از درس قبلی باقی مانده پیش از آغاز درس بعدی با استاد مطرح کند.
این مجموعه مراحل و فرایند روش آموزشی حوزه در ادوار سطوح است؛ درواقع روش آموزشی در مقطع سطوح، در حوزه یک دستگاه است که متن‌محوری گرانیگاه و نقطه‌ی کانون این دستگاه تدریسی است اما ما آن را ناقص اجرا می‌کنیم و بعد می‌گوییم جواب نمی‌دهد و به متن‌محوری حمله می‌کنیم. ما این دستگاه را گرفتیم و به شیر بی‌یال و دم و کوپال تبدیل کرده‌ایم بعد می‌گوییم چرا این شیر مهابت و ابهت ندارد؟
البته اکنون مجال این نیست که فرایندی را که اشاره کردم شرح دهم والا هریک برای خود تفصیل و تشریفاتی دارد؛ مثلاً مباحثه، خود یک فن است که چگونه آغاز کنیم؟ چگونه تمام کنیم؟ حلقه مباحثه چند نفر باشند؟ چگونه تقسیم کار کنیم؟ ارائه درس چگونه بچرخد؟ و القای درس چگونه باشد؟ (خود این القای درس چقدر فایده‌ دارد! همین سبب می‌شود که اگر محصلی، واقعاً خوب مباحثه کرده باشد و فرایند آموزش و تلمذ را طی کرده باشد این حق و توان را داشته باشد که در سال بعد درس سال قبل را تدریس کند)، که متأسفانه اینها رعایت نمی‌شود. من فکر می‌کنم متن‌محوری در این مقطع تحصیلی با توجه به مجموع ویژگی‌ها و البته به شرط رفع عیوب و با رعایت مجموعه عناصر مرتبط و متعلق به این شیوه، بهترین روش آموزشی است. منتها این شیوه‌ها را دقیق و آن‌طور که در تاریخ تجربه شده اعمال نمی‌کنیم و چون ناقص اجرا می‌کنیم جواب نمی‌گیریم یا نتیجه‌ی عکس می‌گیریم، مثل داروی معجون‌واری که ترکیب آن را دستکاری می‌کنیم یا بخشی از آن را مصرف می‌کنیم و بخشی را کناری می‌نهیم، در این صورت چه بسا مصرف معجون زیان‌بار هم باشد و به همین جهت است که شیوه‌های تلفیقی و به تعبیر دقیق‌تر التقاطی اخیر و یا اجرای ناقص سنت‌های آموزشی حوزوی اکنون زیان‌بار هم شده است. من تضمین می‌کنم اگر گروهی با شیوه‌ی صحیح و دقیق سنت‌های علمی حوزه فقط ادوار سطوح را طی کند قریب الإجتهاد ‌شود، در این ذره‌ای تردید ندارم.

محفل: خلاصه مطلب تا اینجا این شد که اولاً تحقیق یک فرایند به سوی اکتشاف و احراز حقیقت و احقاق حق است، ثانیاً در حوزه‌های علمیه،‌ تحقیق به یک تحول اساسی نیاز دارد، ثالثاً زیرساخت‌ها به صورت مدیریت‌شده در تحول نیست، رابعاً یک سیر ارتقایی و تحولی، خودبه‌خود در میان طلاب و بدنه حوزه دارد رخ می‌دهد، و به زودی در محیط حوزه با یک جهش جدی معرفتی مواجه خواهیم شد، خامساً باید از سازکارهای جدید و تجارب بشری سازگار در زمینه‌های مختلف از جمله در حوزه تحقیق استفاده کنیم، سادساً فرایند آموزشی حوزه از لحاظ مهارت‌آموزی پژوهش و پژوهشگرپرور بودن شیوه آموزش بر دانشگاه ترجیح دارد، اما به جنبه‌های کاربردی شیوه‌ها در حوزه توجه کافی نمی‌شود، سابعاً تجارب ارزنده و سنت‌های کامیاب حوزوی ناقص و نادرست اجرا می‌شود و تلفیق و التقاط در آنها راه یافته و سبب بی‌ثمر بلکه بدثمر شدن آنها شده است.
سوال بعدی که خدمتتان خواهیم داشت این است که حضرتعالی برای مدیریت این تحول چه برنامه‌ای در نظر دارید. هیئت یا مجمعی را درست کرده‌اید یا قصد تأسیس آن را دارید که زیرساخت‌ها را دنبال کند؟ و یا به چه زیرساخت‌هایی برای این کار نیاز داریم و چگونه می‌شود آن را مدیریت کرد؟ نهایت اینکه آیا روش سنتی «متن‌محور» حوزوی اگر درست و کامل اجرا شود به پژوهش و تحقیق به معنای نوین آن هیچ ضرری نمی‌رساند؟

استاد رشـاد: بسیاری از آنچه را که ما «نو» توهم می‌کنیم تجربه‌هایی است که در گذشته‌های دور در حوزه هم آنها را داشته‌ایم، مثل همین شیوه‌ پژوهش‌محور در مقطع دکترا، در بعضی نظام‌های آموزشی مدرن مانند انگلستان؛ در این شیوه دانشجو کلاس ندارد و به محض اینکه وارد دانشگاه شد برای او استاد (به اصطلاح سوپروایزر) تعیین می‌کنند و زیر نظر او و دو سه استاد دیگر با تحقیق و پژوهش، کل دوره‌ی دکترایش را طی می‌کند. این شیوه‌ای است که در حوزه‌ی ما هم متعارف بوده، این شیوه، در حوزه معروف به شیوه سامرایی است و در حوزه‌ی سامرا رایج بوده است و فقیهی مثل میرزای شیرازی که یک مرجع و فقیه برجسته بوده آن را ابداع و اعمال کرده است، می‌نشسته و مسئله‌ای را مطرح می‌کرده و شاگردانش که غالباً در حد اجتهاد بودند شروع به بحث می‌کردند، در آخر خود میرزا وارد بحث می‌شده و جمع‌بندی می‌کرده، و شاگردان دوباره روی مطالب مطرح شده کار می‌کردند. من هم ملهم از همین شیوه، با برخی شرکت‌کنندگان در درسهایم، در دروس مختلف و یا در بعضی از دروس خود با همه طلاب چنین عمل می‌کنم، اول طرح مسئله می‌کنم، ذهن را درگیر می‌کنم و بعد سکوت می‌کنم و شاگردان بحث می‌کنند و آخر سر وارد می‌شوم و بحث را به نتیجه نزدیک می‌کنم. این شیوه فوق‌العاده مؤثر است.

محفل: جناب استاد به نظر شما برای احیاء سنت‌های علمی حوزه چه باید کرد؟

استاد رشـاد: خیلی علاقمند هستم که جمعی پرحوصله، پر‌انگیزه، باظرفیت و باذکاوت در اختیار داشته باشم تا در یک بازه‌ی زمانی تعیین‌شده و در قالب یک طرح کلان علمی و فنی، مجموعه سنت‌های آموزشی، پژوهشی، پرورشی، زیستی، منشی و مدیریتی حوزه را کاوش و کشف کرده و تدوین و انتظام بخشم، سپس با تنقیح و بازپیراست و روزآمدسازی، آنها را به نسخه‌ی شفابخشی برای نظام آموزشی حوزه و دانشگاه تبدیل کرده و آماده اجراء کنم. بسیاری از این سنت‌ها مجهول است، برخی از آنها متروک شده و کاملاً مغفول است، بخشی از آن به صورت ناقص اجرا می‌شود. اگر می‌توانستیم آنها را به صورت نظام‌مند دربیاوریم و مبنا منطق هرکدام را نشان دهیم کار بزرگی کرده بودیم و نظام آموزشی کشور و محیط علمی ما از بحران و بی‌هویتی کنونی خارج می‌شد و تجربه‌ی گرانبهایی را در اختیار بشریت قرار می‌دادیم. البته این اطروحه و آرمان را در قالب یک طرح برای تاسیس موزه و پژوهشکده تاریخ و تحولات حوزه در فکر دارم. در گذشته این تجارب، قابل انتقال به این سو و آن سو نبود. امروز همانطور که تجارب روش‌شناختی و دیدگاه‌های معرفت‌شناختی‌ غربی به سوی ما می‌آید، اگر بتوانیم این طرح را اجرا کنیم و این سنت‌ها را کشف کنیم و به زبان‌های مختلف ترجمه کنیم، جهان از آن استقبال شایانی می‌کند، این سنت‌ها زیبا و کارآمد هستند ولی ناشناخته‌، مغفول و گاهی مشوه‌اند، ما اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم به یک سرمایه‌ عظیم دست می‌یابیم و یک تجربه عظیم انسانی بلکه مقدس را در اختیار اقوام و اقالیم دیگر می‌نهیم. آن‌وقت می‌شود گفت که حوزه را متحول و احیا کرده‌ایم. آن‌وقت دیگر محتاج دانشگاه نیستیم. الآن متاسفانه به شدت داریم دانشگاه‌زده می‌شویم. من بارها گفته‌ام خطری مهم‌تر از سنت‌زدگی که حوزه را تهدید می‌کند، آفت دانشگاه‌شدگی حوزه و دانشگاهی‌نما شدن حوزویان است، خطری که هستی و هویت حوزه را تهدید می‌کند. راه چاره‌ی آن نیز این است که به هویت و پیشینه‌ی‌ تاریخ خودمان برگردیم و تجارب را شناسایی و کاملاً سامانمند، تبیین و اجرا کنیم. اگرنه ناچاریم که مرتب آیین‌نامه‌های دانشگاهی را از وزارت علوم بیاوریم و ضمن مرور سطحی، آنها را بومی کنیم و به اجرا بگذاریم! و من هشدار می‌دهم که با این روال دیری نخواهد گذشت که حوزه علمیه قم به چیزی شبیه به الازهر تبدیل می‌شود، و این یعنی سقوط و انحطاط!

محفل: نگاه شما در حوزه علمیه تهران در رابطه با پژوهش چیست؟ آیا نظام آموزش و پژوهش را باید با هم در نظر گرفت و یا باید پژوهش‌محور صرف بود؟

استاد رشـاد: وقتی از تعبیر «آموزش پژوهش‌محور» استفاده می‌شود گویی یکی را قالب و دیگری را قلب قلمداد می‌کنیم ولی چنین نیست، این تعبیری ناقص از یک آرمان کامل است، اصلاً بین آموزش و پژوهش جدایی نیست. این‌دو را باید یکی بدانیم، و یکی‌انگاری سازمانی هم کافی نیست، نظیر دانشگاه‌ها که این دو کار را گاه به عهده‌ یک معاونت می‌نهند، این یک ادغام مکانیکی است، بلکه باید ادغام ارگانیکی یا فراتر از آن صورت بگیرد، معاونت آموزشی و پژوهشی درست کردن کافی نیست، باید معاونت آموزشی ـ پژوهشی (با خط تیره) تحقق یابد، باید این دو رفتار علمی عملاً درآمیخته باشند و به مثابه‌ یک مقوله، یک فرایند و یک رفتار قلمداد شوند. گرچه آنچه را که بنده عرض می‌کنم و آرزو دارم، چیزی فراتر از این است. من «آموزشِ پرورش‌مآل» را مطرح می‌کنم و معتقدم پژوهش‌محوری یکی از مقدمات و ابزارهای «پرورش‌مآلی» است. الآن در نظام دانشگاهی و حوزوی ما شیوه‌ آموزشی، شیوه‌ حافظه‌محور و فراگرفت‌مآل است. ما می‌خواهیم فرابگیریم، مآل و مقصد و منتهای کار این است که چیزهایی را حفظ کرده باشیم. این روش غلط، هم در دانشگاه و هم در حوزه و هم در آموزش و پرورش رایج است؛ آنچه که من تصور می‌کنم باید تحقق پیدا کند طرح آموزشِ پرورش‌مآل است که در جاهایی هم این الگو یا اطروحه را طرح کرده‌ایم، مثلاً در مجموعه‌ی دستگاه‌های مرتبط با دفتر رهبری که حدود پنجاه دستگاه آموزشی و پژوهشی‌اند و در سند فرا‌دستگاهی دفتر این طرح پذیرفته شده و به عنوان یک اصل بر آن تأکید شده است.
نظام پرورش‌مآل آن است که هم درباره‌ی «دانش» و معرفت، هم در زمینه‌ی «عقیده» و ایمان، هم در باب «مهارت‌ها»، هم در مسئله‌‌ی «عبودیت» و تعبد، هم در «ارزش» و اخلاق، هم در «سبک زندگی»و معیشت، در همه و همه چیز استعداد فطری متربی و متعلم و ظرفیت‌ها را به فعلیت نزدیک کنیم. معرفت، عقیدت، مهارت، عبودیت، و معیشت را، هم در علم و عمل بیاموزییم و بیازماییم تا همگی ملکه بشوند. چیزی که من دارم عرض می‌کنم با معنای رایج پژوهش‌محوری که به کار می‌رود یکی نیست، باید قبول داشته باشیم که یک سلسله استعداد‌های ذاتی در انسان‌ها وجود دارد که باید آنها را به فعلیت برسانیم و این یعنی نظام آموزشی پرورش‌مآل.

حوزه باید متحول گردد، نه متبدل!

 

خلاصه: این نوشته تألیفی از بیانات حجت‌الاسلام والمسلمین رشاد مدرس حوزه و سرپرست حوزه علمیه امام رضا(ع) و رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران است که از آثار گفتاری و نوشتاری ایشان گزینش شده است؛ که در آن پس از ابراز تقدیر ایشان از تحولات اخیر حوزه به واگویی دغدغه‌های ایشان حول محورهای آسیب‌شناسی علوم حوزوی، موانع نواندیشی و مؤلفه‌های حوزه تحول‌گرا پرداخته می‌شود. 
پیش درآمد
همان‌طور که سفـر آفتـابی رهبر انقلاب به مشرق نهضت، مطلعی دیگر شد برای طلوع یومی دیگر از ایام الله ظلمات‌شکن، باید دانست که «تمام انقلاب» در گرو اتمام و اکمال انقلاب ‌است، که انقلاب ناتمام و ناقص نهضت نارسی است هماره در معرض تهدید ارتجاع زودرس؛ کاروان اکمال انقلاب نیز از گذرگاه تحول و تکامل معرفت می‌گذرد و این جز از حوزه و حوزویان برنمی‌آید، و طلایه‌داران طلعت یار باید این راه ناتمام را خود به فرجام برند، و این بود اسّ و عصاره پیام این سفر ثمین.
البته بحمد‌لله روند پیشرفت و ساماندهی حوزه‌های علمیه به خوبی پیش می‌رود و آنچه که روزی آرزو بود اکنون در حال تحقق است. در سال ۱۳۴۵ تنها مدرسه آیت‌الله گلپایگانی و مدرسه حقانی دارای برنامه مدوّن بودند و علاوه بر دروس عادی، دروسی هچون ادیان و اخلاق، هیئت و نجوم نیز در آنها تدریس می‌شد. و متون جدیدی همچون «منطق مظفر» در حال مطرح شدن بود. اگر روزی این مدارس به عنوان هنجار شناخته نمی‌شدند، امروز اگر مدرسه‌ای مانند آن دو، برنامه‌مند و براساس اهداف معین اداره نشود، هنجار محسوب نمی‌شود. امروزه ضرورت برنامه‌ریزی آموزشی و تدوین فعالیت‌های طلبگی به امری ضروری تبدیل شده و این اتفاق در کمتر از ۴ دهه رخ داده که اتفاقی مبارک است. حجم تولیدات علمی یک دهه اخیر حوزه، با حجم تولید علم آن در چندین سده پیش برابری می‌کند با این همه و به رغم تحولاتی که بدان اشاره شد آنچه باید اتفاق بیفتد، هنوز رخ نداده و دهه‌ها از دسترس ما دور است. حدود پنج سال پیش در جلسه‌ای در قم گفتم: گر چه جهش و تحول در حوزه طی این دو دهه با دویست سال گذشته برابری می‌کند، ولی هنوز به اندازه دو هزار سال از زمان عقب هستیم، چون امروز عمر نظریه‌های علمی کوتاه شده است، در گذشته یک نظریه علمی گاه دو سه هزار سال دوام داشت؛ به عنوان نمونه نظریه بطلمیوسی چندین هزار سال زنده ماند؛ اما تدریجاً عمر نظریه‌ها کوتاه و کوتاه‌تر شد و الآن میانگین عمر نشاط و اعتبار نظریه‌ها به حدود سه سال کاهش یافته و با توجه به این شتاب دانش و پیدایی مسائل نو، ما اینک از دانش‌ها و نیازهای روز عقب هستیم.
حوزه باید خود را با این افق فزاینده همسو و هماهنگ کند. امروز ذهن‌ها و زبان‌ها پر از پرسش است. وقتی این همه سؤال‌های بی‌جواب را در قلمرو فلسفه، کلام و فقه ملاحظه می‌کنم و می‌بینم کمتر کسی خود را موظف به پاسخگویی می‌داند، تعجب می‌کنم. امروز کارآمدی حوزه در حد انتظار نیست، زیرا مطالعات و تحقیقات در آن کاربردی نیست، تعلیم و تربیت نیازنگرانه نیست، انتشارات نیازسنجانه نیست. از بعضی از فقها در باب یک موضوع زنده و مورد نیاز روز که پرسش می‌شود، حداکثر سرمایه‌گذاری این است که پنج‌شنبه‌ها به صورت چند جلسه تلطفی و گاه تفننی به تبیین آن بپردازند، برخی در این حد هم حاضر نیستند به “حوادث واقعه” بپردازند! در حالی‌که اجتهاد دو رسالت عمده و اصلی بر عهده دارد: ابداع و اصلاح؛ پرداختن به مباحث و موضوعات مستحدثه و تصحیح آرای پیشین و پیشینیان. اگر این دو رسالت بر زمین بماند، فقه، فلسفه خود را از دست خواهد داد و اجتهاد، تقلیدی و کلیشه ای خواهد شد. و متأسفانه کار برخی مدرسان فقه چیزی بیش از تقلید در اجتهاد نیست، در حالی که بنا به رأی مشهور، تقلید مسلمان هم باید اجتهادی باشد! در مورد نظریه‌پردازی در علوم انسانی نیز آنچه که انجام شده به رغم ارزشمندی، در نسبت با نیازهای جامعه علمی ما بسیار اندک است. چرا که علوم انسانی غیردینی پیشینه‌ای نزدیک به چهارصد سال دارد و ما برای مواجهه با چنین پیشینه‌ای به حضوری فعال‌تر و کارهایی وسیع‌تر نیاز داریم تا بتوانیم در این معرکه عظیم علمی عرض اندام کنیم. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند: «هر دو سال باید قرآن تفسیر شود و تفسیری جدید که حاوی یافته‌های تازه‌تر، عمیق‌تر و جامع‌تر از قرآن است، ارائه شود.» در مقابل ۵۰ هزار طلبه‌ای که در قم مشغول تحصیل هستند، ۷۰۰ هزار نفر در الأزهر مشغول تحصیل هستند. هم اکنون شبکه داخلی (اینترانت) واتیکان ۱۵ کتابخانه بزرگ در جهان را به یکدیگر متصل کرده و امکان دسترسی به یک میلیون عنوان کتاب در آن فراهم است؛ آن‌گاه ما با وارد کردن چند دستگاه رایانه در حوزه‌های علمیه خود را مدرن قلمداد می‌کنیم.
آسیب‌شناسی علوم حوزوی
تاریخ علم همواره دارای قله‌ها و نقاطی است که مفصل تاریخی و مقطع تحول در علم قلمداد می‌شوند. چهره‌های بزرگی ظهور می‌کنند که گاه قرن‌ها تاریخ علم را مرعوب خود می‌کنند و تاریخ علم تحت تأثیر آنها دچار رکود می‌شود. این نمونه‌ها در تاریخ اسلام فراوان است. در حوزه فقه از شیخ طوسی یاد می‌شود که یک قرن و نیم بعد از ایشان را دوره تقلید نام نهادند، چون همه، صرفاً در حوالی آراء شیخ فتوا می‌دادند. تا زمانی که نواده سرکش او ظهور کرد و سطوت شیخ را شکست. کما اینکه پس از ملاصدرا تحرک و تحول چشم‌گیری در فلسفه اسلامی به چشم نمی‌خورد و ۴۰۰ سال است که ما بر یک مکتب فلسفی پای می‌فشریم و ریزه‌خوار خوان پرنعمت حضرت صدرالمتألهین شیرازی هستیم و طی این مدت به جای هر گونه تحرک، نوآوری و نظریه پردازی، تنها به تعلیقه نگاری و حاشیه زنی و شرح و بسط آثار وجوه برجسته فلسفی این دوران، بسنده کرده‌ایم. ولی اخیراً و با ظهور علامه طباطبایی تحول در فلسفه ما آغاز شد و اصلاحات و ابداعاتی در ساختار، رویکرد و مباحث فلسفی رخ داد که من از آن به “مکتب نوصدرایی” تعبیر می‌کنم.
فلسفه ما فلسفه آسمانی است و این فلسفه تا زمینی نشود و دوباره به زمین بازنگردد کارآیی و کاربرد کافی در حیات و مناسبات ما ایفا نخواهد کرد، فلسفه ما غنی و قویم، عمیق و دقیق است، بسیار گسترده و اصیل است، عریق و ریشه‌دار است. اما این فلسفه کمتر در حیات و زندگی ما نقش برعهده دارد. این فلسفه باید به ما بگوید که در سیاست چه کنیم، در اقتصاد چه کنیم، در مدیریت چه کنیم، در مواجهات اجتماعی و جامعه‌شناسی چه کنیم. در حوزه‌های مختلفی که مماس با لحظه‌های حیات روزمره ماست فلسفه باید راه را به ما نشان بدهد. تا زمانی که فلسفه را در محدوده متافیزیک متوقف می‌کنیم، یک علم اشراقی خواهد بود که خواص و نوادری با آن سروکار دارند و از گفتن و شنیدن مطالبی که با هم محاوره می‌کنند لذت می‌برند. کاربردی کردن فلسفه، احیاء فلسفه و به صحنه حیات علمی آوردن فلسفه، بسط فلسفه، تقویت عقلانیت دینی، تأسیس دانش‌های نو، خصوصاً در حوزه علوم انسانی، کم کردن و یا از میان برداشتن فاصله عقل و دین و حتی علم و دین، همه و همه در گرو بسط فلسفه‌های مضاف است. بیش از ده محور اساسی است که تحت عنوان فلسفه مضاف قابل طرح، تحلیل و تحقیق است. ما در گروه فلسفه پژوهشگاه بیشترین طرح‌ها را در این حوزه داریم. فلسفه فلسفه، فلسفه معرفت، فلسفه علم، فلسفه ذهن و فلسفه زبان هستند که امروز حرف اول را می‌زنند. حتی باید گفت امروز، این دانش‌ها هستند که راجع به مباحث جدید نظری در باب دین تصمیم می‌گیرند، و این فلسفه دین است که امروز ذهن جوانان ما را درگیر کرده است. باید به فلسفه دین به طور جدی پرداخته شود. کما اینکه در این زمینه ما در پژوهشگاه چند مورد کار، البته در حد مقدماتی، انجام داده‌ایم؛ از جمله سلسله بحث‌هایی که در خدمت مرحوم استاد جعفری صورت پذیرفت و سپس به همین نام منتشر شد.
در حوزه های کلام نیز گامی فرا پیش ننهاده‌ایم، بلکه کوشش و جوشش در حوزه کلام بی‌رمق‌تر از فلسفه بوده است. با ظهور استاد مطهری در حوزه علم کلام تحولی خاص آغاز شد که از آن می‌توان به کلام نو شیعی ایرانی یاد کرد، کلام “جامع نگر معطوف به حیات اجتماعی”؛ استاد طرح تازه ای را در زمینه این دانش درانداخت و اندیشه‌های فلسفی را در خدمت عقاید دینی به کار گرفت و در حقیقت او یک “متکلم ـ فیلسوف” اجتماعی بود.
آیا مگر می شود منقطع از معرفت شناسی، جهان نگری و انسان شناسی، کلامی کارآمد و کامل داشت؟ اگر رسالت و غایت کلام تنسیق و تعلیم گزاره‌های دین، پاسخ به پرسش‌ها و دفاع از آموزه‌های دینی است- که چنین است- عمده شبهات و هجمات، امروز از این نواحی ساماندهی و گسیل می‌شود. لذا نفیاً و اثباتاً باید چیزی راجع به آنها گفت، لهذا به نحوی و در جایی مناسب در کلام باید به آنها اشاره کرد،
در حوزه فقه و اصول نیز وضعیت چندان رضایت بخش نیست ولی با ظهور حضرت امام خمینی(ره) تحول در این دو دانش شروع شد که متأسفانه چندان مورد توجه بزرگان حوزه واقع نشد، سمینارهایی از سوی مؤسسات برگزار گردید و بیشتر مقالات این همایش‌ها توسط فضلای جوان و پرشور حوزه تهیه و عرضه شد؛ اما فحول فن به صورت شایسته به این موضوعات نپرداختند.
تحولات در قلمروی فقه از حدود یک قرن پیش (مشروطیت) آغاز شد گرایش به اجتماعی سازی فقه و توسعه ابواب اجتماعی‌ـ‌سیاسی فقه و تلاش برای کاربردی کردن آن. این حرکت با کندی شکل گرفت و با پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی، شتاب بیشتری پیدا کرد. امروز شرایط دیگر مانند گذشته نیست. در قلمرو فقه و علوم فقهی، قواعد فقه، رجال و درایه، دانش‌های مهمی هستند که باید به صورت درسی فرا گرفته شوند. فلسفه فقه و قواعد فقه از اصول فقه چه کم دارد؟ آیا کاربرد آنها در استنباط، از اصول فقه کمتر است؟ فلسفه فقه (و در ذیل آن فلسفه قواعد، فلسفه احکام و فلسفه اصول فقه) می‌تواند و باید جزء دروس رسمی حوزه قرار گیرد.
ضرورت پرداختن به فلسفه اصول کم از خود اصول فقه نیست؛ بلکه اجتهاد در فقه در گرو اجتهاد در اصول و اجتهاد در اصول نیز در گرو اجتهاد در مبادی اصول است که در صورت تکاملی‌اش در هیأت فلسفه اصول متجلی می‌گردد.
فقه و اصول ما بیش از علوم عقلی نیازمند تحول صوری است. شهید صدر در فقه تا حدی چنین کاری انجام داد. به نظر من «اقتصادنا»ی شهید صدر کتاب فقهی نیز محسوب می‌شود؛ کما اینکه در اصول نیز مرحوم مظفر و مرحوم شهید صدر، اصلاحاتی کرده‌اند، اما این نمونه‌ها و در این حدود کافی نیست. جا دارد از فیلسوف متفکر و فقیه بصیر، حضرت آیت الله جوادی آملی ذکر خیر و قدرشناسی کنیم که به دوستان ما فرموده بودند: اگر شما در باب اقتصادیات و اجتماعیات موضوع به من بدهید، آن را موضوع درس فقه خود قرار می‌دهم. چه مانعی دارد فقیهی موضوع درس خود را فقه سیاست قرار دهد؟ فقیه دیگری موضوع بحث خود را فقه هنر قرار دهد؟ دیگران هم فقه ارتباطات، فقه بین الملل، فقه حقوق معنوی اثر، فقه بانکداری، فقه حقوق انسان و صدها موضوع و مسئله مبتلابه دیگر را موضوع تدریس خود قرار دهند؟ باید گفت که مطالبات نامتعادل و غیرجامع از فقیهان، یا راحت طلبی بعضی از مدرسین فقه یا عرف و عادت فقیهان، موجب شده تا به برخی از ابواب، که راه آن را دیگران هموار کرده‌اند، بیشتر پرداخته شود و بر اثر تکرار تدریس و تحقیق، هر کس چیزی بر آن بیافزاید و رفته رفته این ابواب، متورم و حجیم شوند و بخش‌های دیگر لاغر و نحیف بمانند. مثلاً چون گذشتگان نوعاً تدریس و تبویب فقه را از باب طهارت آغاز کرده‌اند، متأخرین نیز چنان کرده‌اند! و همین رویّه سبب شده تا باب طهارت به گونه‌ای روزافزون حجیم‌تر شود. اما به‌راستی آیا هیچ مسئله و مقوله‌ای در فقه به اندازه این باب حائز اهمیت و ضرورت نیست؟ آیا پس از قرن‌ها بحث و فحص باز هم ابهام درخور اعتنا و مطالب کشف نشده‌ای در این باب باقی مانده است که باید به آنها اهتمام گردد؟ واقعاً این باب چه میزان قابلیت نوآوری دارد؟ آیا به حدی مهم است که سبب شود آموزه‌های اساسی دین مغفول و مهجور و بخش‌های بسیار مهم فقه، ضعیف و نحیف بمانند و در نتیجه پرسش‌های حیاتی و نیازهای اساسی امت بی‌پاسخ رها شوند؟ آیا انتخاب عناوین مورد تدریس و تحقیق نباید با لحاظ کردن شرایط زمانه و حاجات منظور و متغیر مکلفین صورت گیرد؟ مگر فقه برای پاسخگویی جامع به نیازهای روزمره و نوشونده و فزاینده امت تأسیس نشده است؟ مگر فقه، فلسفه‌ای غیر از این دارد؟
همین‌طور امروز بدون اطلاع از هرمنوتیک و زبان شناسی و فلسفه زبان، ورود در تفسیر کافی نیست. البته در حد معقول و معتدل، و به نحوی صحیح و دقیق. به هر حال مدعیاتی مطرح شده که نمی‌توان آنها را نادیده انگاشت. نفیاً و اثباتاً باید به آنها اعتنا کرد و لازمه اعتنا، اطلاع است.
در حوزه اخلاق نظری نیز فقر دیرین و ضعف مزمن، ادامه یافته و بلکه وضعیت اخلاق پژوهی ما، حتی قابل مقایسه با بخش فلسفه، کلام و فقه نیست، زیرا در اینجا از آغاز یکسره مقلد بوده‌ایم. اصولاً اخلاق نظری ما چیزی بیش از بازگویی اخلاق ارسطویی و اخلاق «نیکوماخوسی» نبوده است.
در علوم فلسفه، کلام، فقه و اصول، از سویی زوائدی راه یافته که ربطی به ذات و غایت این دانش‌ها ندارد و یا فلسفه انضمام خود را از دست داده است و از سوی دیگر تورم و فربهی‌هایی پدید آمده که هم تناسب و تعادل را در آنها بر هم زده و هم به جای گره‌گشایی، باعث پیچیدگی مضاعف در عرصه نظر و عمل شده است. از سوی سوم خلأها و کاستی‌هایی در آنها وجود دارد که اساساً مورد توجه واقع نشده‌اند. و این همه موجب شده که هندسه دانش‌های اسلامی، بی‌قواره و ناموزون و احیاناً چند رگه و ناکارآمد جلوه کنند. البته این نقایص و ناراستی‌ها در فقه و اصول آشکارتر است. گاه مباحثی از یافته‌های دانشمندان دیگر رشته‌ها، مانند طبیعیات، در فلسفه وام گرفته شده و اکنون بطلان بسیاری از این دست مباحث و مناظر در این بخش، بر آفتاب افتاده است اما هنوز و همچنان وبال فلسفه اسلامی است و لاشه لخت فرضیات و نظریات فرسوده و پوسیده آن بر گرده فلسفه سنگینی می‌کند.
بازدارنده‌های نواندیشی دینی
موانع نوفهمی و نظریه پردازی دینی در سه گروه کلان شخصیتی، معرفتی و آفاقی طبقه بندی می‌شود که هر یک مشتمل بر انواعی است و هر نوع نیز شامل مصادیق بسیاری است.
در ضمن میان مقوله نقد و مسأله نوآوری، پیوندی گسست ناپذیر برقرار است، آن سان که نفی هر یک ملازم با انتفای دیگری است، زیرا نقد منهای نوآوری، منفی بافی است و نوآوری بدون نقد نیز تلاشی است در معرض زوال، چون یک نظریه نو، آن‌گاه شانس پذیرش و پایایی می‌یابد که نظریه‌های رقیب آن با نقادی جدی از صحنه خارج شده باشند، وانگهی غالباً نوآوری با نقادی آغاز می‌شود بلکه نقدها سبب نوآوری‌هاست، بدین سان که با نقادی یک تفکر، فکر مورد نقادی، از رهگذر دفاع و اصلاح، خود را بازسازی و نوسازی می‌کند یا با حذف شدن فکر نارس و ناتوان، فکر نوظهور به منصه اثبات و ثبات می‌نشیند.
اما انواع موانع و تعریف هر یک:
الف) موانع انفسی (شخصیتی)
۱ـ موانع مَنِشی: صفات و خصائل اوّلی و ثانوی آدمی (مفسـِّر دین) که در قبال نوفهمی و نظریه پردازی نقش بازدارنده ایفا می‌کنند.
۲ـ موانع روانی: حالات و احساس‌هایی که مبتلایان به خود را از نوفهمی و نوپردازی بازمی‌دارد.
۳ـ موانع تدبیری: عدم تدبیر یا فقد خودمدیریتی درباره سرمایه‌های درونی و برونی از سوی مفسـِّر (اتلاف استعدادها و استطاعت‌ها) که به صورت سلبی یا ایجابی، بر فعالیت مولّد و مثمر علمی او در دین‌پژوهی تأثیر منفی بر جای می‌نهد؛
ب) موانع انفسی (معرفتی)
۴ـ موانع بینشی و فلسفی: باور داشت‌های زیرساختی ناصواب در زمینه‌های وجودشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و حیات‌شناسی
۵ ـ موانع معرفت شناختی: هرگونه نادرست اندیشی درباره ماهیت، منطق و منابع و… معرفت شناسی (epistemology) که سبب شکوفایی و درست اندیشی در دین‌پژوهی می‌گردد.
۶ ـ موانع رویکرد ـ دین شناختی: پیش انگاره‌های غلط درباره خصائص (و فلسفه) دین که بر فهم آدمی از دین موثر می افتد.
۷ ـ موانع روشی: گزینش و کاربست روش یا قواعد نادرست، یا ناشایست در فهم دین و تحلیل معرفت دینی.
ج) موانع آفاقی (برونی)
۸ ـ موانع اخلاقی: فقدان فضائل یا وجود رذائلی که به صورت درون‌زا یا برون‌زا، از نوآوری دینی یا بسط و بازگفت آن جلوگیری می‌کند.
۹ـ موانع فرهنگی: عوامل سلبی یا ایجابی که به صورت عرف و عادات ملی یا صنفی و به شکل طبیعت ثانویِ مزمن در برابر پیدایش، ژرفایش یا گسترش معارف و علوم نودینی به توسط فرد یا جمع ایجاد مقاومت می‌کند.
۱۰ـ موانع تاریخی: علل تاریخی رکود علمی در علوم و معارف دینی.
۱۱ـ موانع اجتماعی: رفتارهای ناموجه ناشی از شرایط عصری و مواضع گروه‌های اجتماعی سیاسی که به نحوی مانع بروز و ابراز یافته‌های جدید در حوزه دین‌پژوهی می‌گردد.
۱۲ـ موانع مدیریتی: کاستی‌ها و ناراستی‌های ناشی از عدم تدبیر و تدبیر غلط امور آموزشی و پژوهشی، از سوی متولیان کشور و شئون مدیریتی حوزه دین.
شرح برخی مصادیق موانع آ‎فاقی:
خودسانسوری از ترس تهمت و تهاجم غیر نیز از جمله عوامل بازدارنده است، ترس از سویی و عدم تحمل از دیگر سو به عامل دو رویه (از حیثی درونی و از حیث دیگر برونی) بدل شده است! نگران هستیم که در این حرف نوزدن‌ها، انحراف و یا تحریفی در دین و دینداری بروز کند، اما افراط در این مؤلفه، خود به یک مانع بدل شده است؛ این مانع برجسته‌تر می‌شود اگر فرد نوآور و نواندیش یک جوان باشد! بدون آنکه درباره نوآوری شخص تأمل شود به سن و جایگاه و پایگاه دینی و اجتماعی او نظر می‌کنیم!! ترس و خودسانسوری یک نوع اختناق سپید است که در نتیجه خیلی از افراد شهامت حرف زدن را پیدا نمی‌کنند. که ممکن است ریشه آن «شخصیت‌زدگی و پیرپرستی» و یا «سنت‌زدگی، کهنه‌گرایی و میراث‌پرستی» باشد.
از جمله عوامل اخلاقی مثلاً حسد در میان دانشمندان و هنرمندان مانع بروز و بسط نوآوری‌ها می‌شود. گاهی یک محقق نسبت به محقق دیگر یا یک هنرمند نسبت به هنرمند دیگر حسد می‌ورزد و به همین دلیل به آراء و آثار نو بی‌اعتنایی می‌شود بلکه در جهت تخریب و تخطئه آن گام برداشته می‌شود و بدین ترتیب فکر و فعل نو فرصت طرح و تحقق و توسعه نمی یابد! در جریان برگزاری کنگره بزرگداشت مقام علمی استاد جعفری(ره) گروهی به من اعتراض می‌کردند آقا چه کار می‌کنید! اگر فردا ایشان منحرف شد چه می‌کنید؟!
بدل شدن پاره‌ای عرفیات به قواعد عام و سیطره آنها بر رفتار و مناسبات خواص از دیگر موانع اجتماعی و آفاقی نوآوری است، مثلاً دو مرجع که از قله های فقهی و فکری در یک عصر محسوب می‌شوند، گاهی دو سه دهه در یک شهر زندگی می‌کنند اما حتی یک دیدار علمی میان آنها اتفاق نمی‌افتد و اگر روزی چنین شد، به عنوان یک حادثه تاریخی ثبت می‌شود، در حالی که اگر این دیدارها به صورت فرهنگ درآید، آیا احتمال ندارد که در تضارب علمی میان آن دو یک دیدگاه مورد قبول واقع شود و به لحاظ مبانی و اصول استنباط، این کار در حد فحص از دلیل ارزش علمی ندارد؟ آیا امکان ندارد که یک طرف تقریری از یک دلیل ـ‌که منشأ رد و قبول مطلبی است‌ـ داشته باشد که برداشت طرف دیگر را از آن دلیل تغییر دهد؟ «فقد سنت نقد و تضارب آرا» وهمچنین «فقدان عرف تعلم و تبادل علمی و کار گروهی در تحقیق» از آثار این فرهنگ است.
خودباختگی و غیرپرستی و شیفتگی نسبت به نظریه‌ها و دیدگاه‌های غیرخودی نیز به یک بیماری و آسیب و یک مانع فرهنگی درونی تبدیل شده که هرآنچه را از بیرون فرامی‌رسد علمی و هر تحقیقی را که ارجاع به متون غیرفارسی و احیاناً غیرعربی داشته باشد علمی می‌پنداریم.
شرح برخی مصادیق موانع انفسی:
امروز شهامت و جسارت حرف نو زدن در محققان ما نیست، باید این توهم را که فقط نوابغ می‌توانند حرف نو بزنند، در هم بشکنیم؛ البته نوابغ جایگاه خاص خودشان را دارند؛ چنان‌که در عصر ما دو شخصیت موازی نوآور بودند شهید محمدباقر صدر و شهید مطهری و من با جسارت می‌گویم اولی نابغه بود و دومی نبود ولی دستاورد شهید مطهری بسی بیش از شهید صدر است زیرا هر دو از خصیصه جرأت و جسارت علمی برخوردار بودند؛ پس همیشه نابغه‌ها تحول آفرین نیستند؛ بلکه انسان‌های با‌اراده و خودباور حتی اگر نابغه نباشند همواره خاستگاه دگرگونی‌ها می‌شوند.
در نگاه مانع شناسانه، موانع معرفت شناختی وسیع‌ترین و موثرترین و در عین حال پنهان‌ترین موانع را تشکیل می‌دهند، مثلاً در حوزه دانش فقه، پیش انگاره‌ها، بسیار در استنباط نقش آفرین هستند؛ به عنوان نمونه اگر کسی مجموعه آموزه‌های دین را نظام‌واره تصور کند، فقه را به گونه‌ای استنباط می‌کند و آن که دین را مجموعه نامنسجم و بی‌نظام می‌داند چون به ارتباط مؤلفه‌های اخلاقی، اعتقادی و حوزه عمل با هم نمی‌اندیشد وظیفه فقیه را فقط مسئله‌گویی می‌انگارد و از این نگاه فقهِ مکتب‌واره و نظام‌ساز به دست نمی‌آید. اما براساس نگاه اول، عقاید و اخلاق مبنای احکام هستند. بنابراین فقه با دانش کلام و آموزه‌های اخلاقی باید تعامل و تلائم داشته باشد و اگر در کلام و اخلاق می گوییم هستی عادلانه و عدل حسن است اگر یک فتوا به نقض عدل منجر شد، ضمن اینکه غیراخلاقی است، غیرفقهی و غیرشرعی نیز تلقی شود.
موانع روش‌شناختی نیز یکی از انواع مهم موانع انفسی است، مثلاً جمود به ظواهر ادله نقلی از نمونه‌های بارز موانع روش‌شناختی است. مرحوم علامه بهبهانی نقل می‌کند که: از یکی از اخباریون پرسیدم قبله را چگونه پیدا می‌کنید؟ جواب داد: طبق روایات که فرموده: ضَع الجُدَیّ عَلی یَمینِک، (ستاره جدی را روی شانه راست خود قرار بده.) قبله را می‌یابم. گفتم: اگر راوی و پرسش‌گر اهل شهر شما نباشد طبعاً جهت محل او با شما متفاوت خواهد بود؟ پاسخ داد: این حدیث است و اگر حدیث اشتباه باشد حرف شما اشتباه‌تر خواهد بود!
باید شرایط صدور حدیث را در فهم آن در نظر گرفت، باید مجموعه زمینه‌ها و مناسبات را در صدور حدیث از امام معصوم(ع) در نظر بگیریم و بعد در دلالت آن داوری کنیم. امام خمینی(ره) در باب حلیت و حرمت مجسمه سازی می‌فرماید: در آن روزگار صنعت پیکرتراشی کاربردی جز بت پرستی نداشته، لذا بسیاری از روایات، مجسمه سازی را در کنار شرک قرار می‌دهند و این قرینه است که در روایات، مجسمه سازی به معنی بت تراشی است و حرمت متوجه فعل بت تراشی است نه مطلق پیکرتراشی. و موضوع، جنبه کلامی داشته و از این حیث حکم به حرمت شده است، نه به خاطر صرف مجسمه سازی.
سنت معصوم را با این عبارت تعریف می‌کنم: “ما صَدَرَ عَنِ الْمَعصومِ داّلاً عَلی رأیِهِ بِما هُو هاد” یعنی: آنچه از معصوم صادر و بر رأی او از آن جهت که شأن هدایتی دارد دلالت کند. لهذا برخی اقوال و افعال معصوم را مشمول تعریف سنت نمی دانم، هر یک از قول و فعل معصوم به ده نوع تقسیم می شود و همه  آنها تشریع و تأسیس شرعی یا تأیید و تنفیذ حکم تشریعی به شمار نمی روند. بخشی از آنها تأسیس یا امضا است. برخی تأیید و امضای رویّه‌های عقلایی و برخی دیگر تبیین حکم موجود است چنان‌که گاهی برخی از افعال و اقوال معصوم برای رفع اجمال صادر می‌شود و ممکن است مطلق را تقیید کند و یا عامی را تخصیص بزند، همان‌طوری که امکان دارد فعل و قولی ناسخ حکمی قبلی باشد. گاهی حکم اختصاص به معصوم دارد مانند نافله شب که بر پیامبر واجب بوده، فعل حکومتی هم شق دیگر از فعل معصوم است؛ مثل اینکه بفرمایند اسب و استر هم از این پس متعلق زکات خواهد بود. غرض اینکه ما نباید نسبت به فعل یا قول معصوم دچار تصلب بر ظواهر بشویم. بلکه باید ماهیت و حیثیت صدور و وجه آن را فهم کنیم و آنگاه در مقام استنباط حکم از آن برآییم.
نوآوری و نظریه‌پردازی
امروز اسلام در ایران در بوته آزمون و اجرا و در جهان در معرض داوری و ارزیابی قرار گرفته است. بدین لحاظ رسالت متفکران اسلامی و روشنفکران مسلمان در تبیین و توسعه معرفت دینی و رفع نواقص و نقائص و تصحیح کاستی‌ها و ناراستی‌های تئوریک و ارائه پاسخ در‌خور به پرسش‌های نوپدید و پیشنهاد مدل‌های کاربردی در زمینه تدبیر مناسبات اجتماعی متناسب با شرایطِ مستمراً تحول یابنده عصر حاضر، صد چندان شده است.
نهضت نواندیشی دینی و تحول در علوم دین در ایران معاصر دارای سه رکن اصلی است: حضرت امام خمینی در فقه و مبانی استنباط ـ البته نقش شهید صدر نیز نباید نادیده انگاشته شود ـ و علامه طباطبایی در فلسفه و مرحوم استاد مطهری در کلام، اما همه علوم اسلامی در این سه دانش خلاصه نمی‌شود؛ نقطه آغاز در علوم انسانی، انسان‌شناسی و ارائه تعریفی از انسان است. به تعبیر وسیع‌تر، نقطه آغاز، طراحی «فلسفه علوم انسانی» است. ما براساس مبانی و معارف دینی خود باید نظریه‌هایی مستقل از علوم انسانی غرب ارائه کنیم.
جا دارد که متفکران ما تدریس و تحقیق خود را به سمت دانش‌های نوبنیاد جهت دهند و در‌صدد باشند که با تدبیر و تلاش خود، دانش‌های جدیدی را در قلمرو اندیشه اسلامی بنیاد نهند. تأسیس و تدوین دانش‌هایی چون فلسفه معرفت اسلامی، انسان شناسی اسلامی، فلسفه دین توحیدی، فلسفه اخلاق اسلامی، فلسفه فقه، قواعد فقه (به صورت دانش مستقل و مدون) و روش تحقیق در این علوم در انتظار سرانگشت فکر بکر و اراده گره‌گشای اندیشمندان مبدع و مبتکر است.  امروز نوآوری و نظریه‌پردازی در دو زاویه، ضرورت روز دین‌پژوهی است. دین‌پژوهی به معنای عام شامل هر دانشی است که یک طرفش اندیشه دینی باشد و هر مسئله‌ای که نسبتی با دین داشته باشد، مانند دانش‌هایی که از آنها نام بردم و نیز سایر علوم انسانی مانند جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و تربیت که نسبتی وثیق و عمیق با تفکر دینی و منش دینی دارند. اگر این علوم و معارف به دین عرضه شوند آنچه به دست می‌آید در قلمرو دین‌پژوهی قرار می‌گیرد. به هر حال دین‌پژوهی، هم نیازمند تأسیس و تدوین علوم و مبانی و مباحث جدیدی است و هم حاجتمند تنقیح و تنسیقی نو و طبعاً منطق‌گذاری و صورت‌بندی جدید. سطح عمومی این رشته‌ها باید به صورت درس‌های عمومی بی‌استثنا برای طلاب تدریس شود و همه طلاب باید در حد نیاز اجمالی روش تحقیق بیاموزند.
مرحوم علامه طباطبایی، اولین کسی است که در عصر ما سازمانی نو به فلسفه اسلامی داد و شاگردانش مرحوم استاد مطهری، استاد مصباح و علامه جوادی آملی، تا حدی، مقصد و مرام او را تعقیب کردند. «اصول فلسفه» نخستین اثر فلسفی است که سازمان جدید فلسفه در آن اعمال شده است. مرحوم استاد مطهری در آثاری چون «عدل الاهی» سعی کرده برخی قواعد و مسائل فلسفی و احیاناً کلامی را به صورت کاربردی مطرح کند. عدل الاهی به تلقی امروزی و بر وفق ادبیات الاهیاتی کنونی عمدتاً از جنس فلسفه دین و کلام جدید است؛ باید گفت استاد مطهری نخستین متفکر شیعی و ایرانی است که در ربع قرن اخیر به طور جدی و از موضع فعال و همراه با ابداع و ابتکار، به فلسفه دین و کلام جدید پرداخته است و اصولاً اصطلاح “کلام جدید” را او نخستین بار در ایران به زبان آورده است.
در بیان نیز به جد نیازمند نوسازی ادبیات دینی هستیم. نسل جوان، زبان ما را نمی فهمند، پل ذهنی میان ما و آنها ویران شده است. چرا باور نمی‌کنیم که با این ادبیات و با این سبک و سیاق، قادر به تخاطب با نسل نو نیستیم؟ امروز بخشی از نسل نو دچار انقطاع فرهنگی شده است و درک مشترک با ما ندارد و برخی از ما با ادبیات زمان و جهان فاصله پیدا کرده‌ایم. نه می‌توانیم با جوانان هم‌وطن خود سخن بگوییم و نه با دنیا ارتباط برقرار کنیم! این همه منابع غنی و ذخایر گران‌بها در اختیار ماست، اما نمی‌توانیم آنها را به نحو شایسته عرضه و ارائه کنیم. در مثل، به مردم آفریقا می‌مانیم که سر در بالین خاک طلا خیز نهاده، از گرسنگی می‌میرند! مرحوم علامه جعفری مکرر می‌گفت که تمام آرا و نظریه‌های علوم انسانی در ادبیات فارسی نهفته است و اگر جمعی باشند که با من کار کنند من حاضرم همه این نظریه‌ها را از همین ادبیات فارسی و از خلال اشعار بیرون بکشم.
مؤلفه‌های حوزه تحول‌گرا
به دانشگاه‌ها ایراد می‌گیرند که بین تحقیق و تئوری‌پردازی در رشته‌های فیزیک، شیمی، ریاضیات و مهندسی با عمل صنایع و عمران و دستگاه‌های عامل رابطه‌ای نیست! طی سال‌های اخیر در هر وزارتخانه‌ای دفتری برای ارتباط با دانشگاه دائر شد. در دانشگاه‌ها هم دفتری برای ارتباط با صنایع. این نوع مشکلات در قلمرو علوم دینی در گذشته کمتر بود چون توقع و مطالبه از روحانیون کم بود و در احوال شخصیه و تکالیف فردی، کم و بیش کار کرده‌ایم. اما در سیاسیات، اجتماعیات، اقتصادیات کار درخوری نکرده‌ایم. امروز چه نسبتی بین حوزه و سازمان برنامه و بودجه هست؟ چه رابطه ای میان حوزه و وزارت ارشاد، کشور، اقتصاد، نفت و نظام بانکی هست؟ چه ارتباطی بین حوزه و مجلس وجود دارد؟ چه نسبتی بین حوزه و قوه قضاییه وجود دارد؟ چرا باید قوه قضاییه جدای از حوزه، دانشکده قضایی تأسیس کند؟ مگر از جمله رسالت‌های اساسی حوزه، تربیت قاضی نیست و مگر منصب قضا علی‌الاجماع متعلق به فقها نمی‌باشد؟ آیا قوه قضاییه این مسئولیت را از حوزه طلب نمی‌کند یا حوزه پاسخگوی نیازهای قوه قضاییه نیست؟ چند سال پیش یکی از فضلای قم که به نجف مشرف شده بود، خدمت حضرت آیت‌الله سیستانی می‌رسند و ایشان از اوضاع قم و دروس حوزه می‌پرسند. او پاسخ می‌دهد بحمدالله درس و بحث رونق خوبی دارد و کرسی‌های درس خارج دائر است. ایشان می‌پرسند چه مباحث و ابوابی مورد تدریس قرار می‌گیرند؟ او پاسخ می‌دهد: طبق عرف ابوابی مانند طهارت، صوم و صلاه و… ایشان با تعجب می‌گویند: هنوز این بحث‌ها مطرح می‌شوند؟ موضوعات دروس فقه حوزه علمیه قم باید از مجلس شورای اسلامی بیاید! باید مجلس بگوید که نیاز فقهی کشور چیست و چه موضوعاتی را بحث کنید! این نکته بسیار ظریفی است.
حوزه باید متحول گردد، نه متبدل ـ‌که میان تحول با تبدل فرق‌هاست‌ـ تحول حوزه باید بر پیرنگ‌ها و پیشینه تاریخی پرافتخار آن بنا شود، تحول حوزه فقط‌با بازشناسی و روزآمدسازی و کاربست صحیح سنت‌های اصیل و آزموده علمی، آموزشی، تحقیقی و تربیتی هزارساله آن ممکن می‌شود؛ حوزه تحول‌گرا حوزه تبارپیوند و پیشینه‌پی، و نه بریده از هویت تاریخی کهن و کهول خویش است؛ دانشگاه‌شدگی متجددانه و سنت‌زدگی متصلبانه، دو خطرِ توأمان و همزمان‌اند که در کمین آرمان مقدس تحول حوزه نشسته‌‌اند. حوزه تحول‌گرا حوزه‌ا‌ی ‌است شرائط‌شناس، موقیت‌سنج، تدبیرگر، برنامه‌ور، اولویت‌گرا، نظام‌مند، نظم‌پذیر، متحرک، فعال، مؤثر، فرجام‌بین و….   
حوزه تحول‌گرا، حوزه برخوردار از «خودآگاهی تاریخی» است؛ حوزه «زمان‌آگاه» است، البته نه «زمانه‌زده» و نیز نه ناآگاه از همه‌چیز و همه‌جا. حوزه تحول‌گرا، حوزه «آینده‌نگر» و «آینده‌گر» است، و البته نه «خیال‌آیین» و ناواقع‌گرا؛ حوزه تحول‌گرا حوزه «ازنواندیش» و «نواندیش» است، «تجـدیدگر» میراث معرفتی سلف صالح، و «مولّد علم» و «میراث‌گذار» نسل‌های پسین است؛ حوزه تحول‌گرا حوزه «نواندیش» است نه «نوگرا»، که میان نواندیشی با نوگرایی، «تجدیدگری» و «اصالهًْ التجدد» فرق‌هاست!
حوزه متحول حوزه «جامع‌نگر» است، نه «تک‌ساحتی»؛ و حوزه جامع‌نگر، اجتهاد را در استنباط و استحصال انواع «علوم نافع» و مورد حاجت امت، به کار می‌گیرد؛ حوزه متحولِ جامع‌بین همان‌سان که  اجتهادورزی را بحق در گستره شریعت، گسترده می‌خواهد، در وادی اخلاق و معنویت نیز آن را به کمال می‌طلبد، و همان‌گونه که این منطق مقدس را در حوزه فقه و اخلاق به کار می‌گیرد در قلمرو عقاید و علوم عقلی نیز به کار می‌بندد، و اجتهاد را در حیطه تولید «علم دینی» خاصه علوم انسانی نیز وسیع و گسترده استخدام می‌کند. حوزه متحول، حوزه «جامعه‌گرا» و «جامعه‌گر» است، و نه «جامعه‌زده منفعل» و یا جامعه‌گریز منزوی. حوزه متحول حوزه «جهانی‌نگر» و «جهانی‌گر» است. «حکومت‌پرداز» و «دنیاگر» است و نه حکومتیِ دنیاگرا، و نه «حکومت‌گریزِ سکولار»، «مستقل» از دولت‌هاست اما «محامی» نظام و انقلاب.

حوزه در شرف تحول: انتظارات، آرمان‌ها

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله، الصلاهًْ علی رسول‌الله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.

اولاً میلاد مبارک حضرت باقر و حضرت هادی(علهیما السلام) را به شما عزیزان و همه شیعیان و شیفتگان خاندان وحی تهنیت و شادباش عرض می‌کنم، و از همه دوستان و همکاران که سهمی و نقشی در تدارک این نشست نورانی و محفل معنوی و مینوی داشته‌اند تشکر می‌کنم. مدیریت محترم حوزه علمیه امام رضا(ع) و نیز مدیران مدارس تابعه، کارکنان حوزه و مدیرعامل محترم بنیاد امام رضا و همکارمان در بنیاد، همکاران عزیزمان در مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه استان تهران، از مدیریت محترم فرهنگسرای خاوران و همکارشان عمیقاً سپاسگزاریم که مساعدت کردند، دومین جشنواره علامه شعرانی که اختتامیه سالانه حوزه علمیه امام رضا هست برگزار شود.

من این تصدیع را در دو سه بخش خواهم داشت؛

نخست اظهار رضامندی و خرسندی می‌کنیم از روند و فرایندی که جریان سامان‌گیری حوزه در کشور دارد. بحمدالله کمابیش روند سامان‌یابی مجموعه حوزه‌های علمیه کشور مطلوب پیش می‌رود. آنچه روزی آرزو بود، برخی از آنها اینک در حال تحقق است.

روزگاری تنها و تنها یک یا دو واحد مدرسه و دو واحد آموزشی بود در کل کشور، آن هم فقط در قم. از سال‌های چهل‌وپنج تقریباً مدرسه علمیه آیت‌الله گلپایگانی(رض) به عنوان اولین مدرسه برنامه‌مند و مضبوط تأسیس و فعال شد، سپس مدرسه منتظریه که بعدها به حقانی نامگذاری شد تأسیس و فعال شد. شخص مرحوم آیت‌الله گلپایگانی روی مدرسه تحت برنامه واقع در صفائیه اهتمام خاصی داشتند. مدیری گذاشته بودند که اهل برنامه‌ریزی و آشنا با آموزش مدرن بود که دبیرستان‌دیده بود و مدیریت دبیرستان کرده بود و با شیوه‌های جدید مدرسه‌داری آشنا بود. به لحاظ تنوع دروس علاوه بر دروس عادی، تفسیر، اخلاق، عقاید و حتی ادیان و مذاهب و مباحث اجتماعی و کم و بیش هیأت و نجوم در این مدرسه تدریس می‌شد.

شخصیت‌های بارز و برجسته‌ای آنجا تدریس می‌کردند که بعضی از آنها بعدها در عداد مراجع تقلید قرار گرفتند. بنده جزء اولین محصلین این مدرسه بودم از تهران، بعد از اتمام تقریباً مقدماتی و سطح یک، وقتی رفتیم قم، آنجا امتحان حاشیه و مغنی و امثال اینها را دادیم، بعد وارد معالم و مختصر و لمعتین و تازه اصول فقه داشت رایج می‌شد و منطق مظفر تازه متن درسی شده بود. من به خاطر ندارم که آیا پیش از آن جایی منطق مظفر و اصول فقه به عنوان متن درسی برگزیده شده بود یا نه؟

در همان اوان این متون جدید از نجف آمده بود و داشت به عنوان متن درسی در حوزه مطرح می‌شد. مدرسه حقانی هم که فعال شد،‌ با همین سبک و سیاق و با حضور شخصیت‌های بسیار بارز و برجسته‌ای بود. تدبیر امور این واحد علمی را مرحوم آیت‌الله شهید بهشتی، شهید قدوسی و آیت‌الله جنتی عهده‌‌دار بودند. سه نفری این مجموعه را اداره می‌کردند و مدرسین برجسته‌ای آنجا تدریس می‌کردند که جزء شخصیت‌ها نامور و چهره‌های ماندگار تاریخ معاصر حوزه هستند.

آیت‌الله علامه حسن‌زاده آنجا کلیله و دمنه و ادبیات و گلستان درس می‌داد. و بعضی شخصیت‌های بسیار مهم علمی، حوزوی و کشوری ما آن زمان دروس بسیار عادی را تدریس می‌کردند. بعضی مراجع فعلی آنجا مدرس بودند. ما هم مدتی آنجا تحصیل می‌کردیم

آن زمان این دو واحد آموزشی یک پدیده استثنایی قلمداد می‌شدند و بی‌پیشینه بودند، اما امروز خوشبختانه واحدهای آموزشی حوزوی که با این سبک و سیاق اداره نشوند، رفته‌رفته غیررسمی تلقی می‌شوند، یعنی آن زمان این دو واحد آموزشی هنجار شناخته قلمداد نمی‌شدند در فضای علمی حوزه برای همین ما هم یکی دو سالی که در آن مدرسه بودیم به تصور اینکه وقتمان گرفته می‌شود، از مدرسه خارج شدیم، رفتیم حجره گرفتیم، در مدرسه خان آیت‌الله بروجردی و با یکی دو نفر از دوستانمان، جناب آقای اسماعیلی یزدی که امروز از اهل معنا در قم است و آقای مدرسی یزدی که از فقهای شورای نگهبان هستند، رفتیم درس‌های بعضی اساتید خاص، گاهی در منازلشان، مثلاً به منزل مرحوم آیت‌الله حرم‌پناهی می‌رفتیم و لمعه می‌خواندیم، مرحوم آقای اشتهاردی، صبح زود قبل از آفتاب وقتی نماز صبح را حرم می‌خواندیم می‌رفتیم مدرسه فیضیه و لمعه پیش ایشان می‌خواندیم. و همینطور روزانه چهار پنج تا لمعه را می‌خواندیم. این را برای طلبه‌ها می‌گویم که نگویند دو تا لمعه زیاد است. بعضی مواقع پنج تا درس لمعه را همزمان می‌خواندیم و بعد هم بلافاصله شروع می‌کردیم به تدریس کردن.

یعنی جوری بود که ما که طلبه تهران و زاده و زیسته تهران به حساب می‌آمدیم به تنگ آمدیم از فضای بسته واحد آموزشی تحت برنامه، یعنی هنجار نبود و غیرمتعارف بود و گفتیم آزاد درس بخوانیم بهتر است. اما امروز خوشبختانه مدرسه فاقد برنامه و خارج از برنامه و خارج از برنامه سراسری حوزه‌ها، یک واحد آموزشی نه‌چندان رسمی است که از هنجارهای حوزوی خارج انگاشته می‌شود. این اتفاق بسیار بزرگی است که در تاریخ حوزه افتاده. اینکه در فاصله کمتر از چهل سال یک‌چنین اتفاق بزرگی رخ داده باشد بسیار دلگرم‌کننده و امیدبخش است.

دوستان ما که الان در حوزه مرکزی شیعه و درحقیقت ستاد حوزه‌های علمیه ایران متصدی امور هستند خوشبختانه غالباً افراد خوش‌فکر، باسلیقه، مدیر و برنامه‌ریز هستند. شرایط بالنسبه نسبت به گذشته بسیار بهتر شده است. برنامه‌های خوبی را برای آینده دارند. مطالعاتی برای توسعه و تعمیق فعالیت‌ها و برای تحول پیش روست. رفته‌رفته در سراسر کشور و در همه استان‌ها مراکز مدیریت مستقل تشکیل می‌شود. ما طی طرح نسبتاً مفصلی که خدمت مقام معظم رهبری تقدیم کردیم و بعد همان طرح را برای حضرات شورای عالی حوزه‌های علمیه کشور فرستادیم، خوشبختانه همان طرح عیناً تأیید شد و همین روالی که امروز در کشور پیش می‌رود به لطف الهی پیشنهاد شده بود و دارد اتفاق می‌افتد که استان‌ها، شوراهای مستقلی پیدا کنند، مرکز مدیریت مستقلی پیدا کنند. حوزه‌ها طبقه‌بندی شوند. امروز به چهار گروه حوزه‌های درجه اول، دوم، سوم و چهارم حوزه‌ها دسته‌بندی شده‌اند و چهار حوزه اصلی کشور، خود قم، مشهد، تهران و اصفهان به عنوان چهار حوزه درجه‌یک شناخته‌ شده‌اند که مرکز مدیریت در سطح مناسب و شورای مستقل و در سطح مناسب و با اختیارات شایسته برای این چهار حوزه اول کشور پیش‌بینی شده بود. کمابیش مطلع هم هستید که بحمدالله شواری حوزه تهران تشکیل شده و احکام اعضای شورا هم صادر شده. تا امروز دفتر نمایندگی حوزه قم در تهران دائر بود، از همین ایام مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه تهران تشکیل می‌شود. تحولات خوبی در حال اتفاق است و ما از این جهت بسیار خرسندیم و به آینده امیدواریم. اما این میزان کفایت از ضرورت‌ها و نیازها نمی‌کند و اما این روند در قیاس با شتابی که جهان دارد و تمدن بشری دارد، ضرورت‌ها و نیازهایی که مثابه مطالبات به حق متوجه حوزه است با این همه سازگار و هم‌افق نیست.

ما با یک جهان پرشتاب و دم‌به‌دم متحول و آن‌به‌آن دیگرگون‌شونده مواجه هستیم. زمانی در علم و تاریخ علم گفته می‌شد که عمر نظریه‌ها و یا دست‌کم گفتمان‌های علمی و پارادایم‌ها دو هزار سال است. سامانه بطلمیوسی کیهان‌شناختی، فیزیک ـ اخترشناسی بیش از دو هزار سال عمر کرد، بعد باطل شد. بعدها گفتند عمر گفتمان‌ها یا پارادایم‌های علمی دویست سال شده است. امروز می‌گویند عمر نظریه‌ها دو ساله است، یعنی اگر حرف نویی امروز شما بزنید تا دو سال دیگر کهنه می‌شود و حرف نو دیگری جایگزین می‌شود. ما با یک عالم شتابنده اینچنین در حوزه معرفت و دانش مواجه هستیم و حوزه می‌بایست خودش را با این افق شتاب‌آمیز در تولید معرفت سازگار کند و هم‌سو و همسان کند. ما نمی‌توانیم به آثار، متون، آراء و افکار نه‌چندان عمیق و دقیق و احیاناً تأثیرگذار و کارکردمند و کارکردور بسنده کنیم. ما نیازمند به تولید علم به مقیاس شتاب جهانی علم هستیم.

مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند هر دو سال یک بار قرآن باید تفسیر شود،‌ به موازات شتاب معرفت بشری، ارتقاء و تکامل عقل انسان و ضرورت‌ها و نیازهایی که امروزه بشر به قرآن دارد هر دو سال یک بار باید تفسیر جدیدی از قرآن ارائه کنیم.

تفسیر جدید البته به معنای ابطال فهم و تفاسیر گذشته نیست، بلکه یافته‌های تازه‌تر و عمیق‌تر و کامل‌تر و جامع‌تری از قرآن باید به دست بیاید و در اختیار و در دسترس نیازمندان و بشریت قرار بگیرد. ما امروز با خصماء و رقبا، خصیم‌ها و رقیب‌ها و معارض‌ها و موازی‌های بسیار قدرتمندی مواجهیم. حوزه شیعه با حوزه‌های دیگر جهان اسلام به عنوان رقیبان کمابیش همسو با هم مقایسه می‌شوند. با سامانه‌ها و دستگاه‌های علمی و دینی دیگر ادیان به عنوان دستگاه‌ها و جریان‌های فکری و معرفتی و دینی معارض مقایسه می‌شویم. نیاز امروز گسترده است. در پایتخت جمهوری اسلامی خلاء هست. همین‌جا که پایتخت است و تهران است و پرامکان و ظاهراً مستغنی و ظاهراً برخوردار، اما ده‌ها هزار و بعد می‌توان بیش از این حدس زد ولی مطمئناً ده‌ها هزار نقطه خلاء آنجا وجود دارد که روحانیت باید آنجا را پر کند. طلاب فاضل، خوشفکر، بااستعداد، کاربلد، پرانگیزه، بانشاط، مخلص، متعهد، دارای قصد قربت باید در این نقاط حضور پیدا کنند. دانشگاه‌ها، دبیرستان‌ها، ادارات، دستگاه‌های مختلف، محله‌ها، مساجد. مساجد بسیاری در همین تهران داریم که امام جماعت ندارد. آنوقت ما دلخوش هستیم که قریب به صدهزار روحانی در کل کشور داریم، از سطح طلاب مبتدی پایه یک تا سطح مراجع کلاً می‌شود صد هزار نفر.

مسیحیت یکی از ادیان بزرگ جهان است. جزء دستگاه‌های معارض اسلام قلمداد می‌شود و مسیحیت به سه مذهب کاتولیک، پروتستان و ارتدوکس تقسیم می‌شود و کاتولیک تنها یکی از مذاهب مسیحیت که مسیحیت یکی از ادیان بزرگ دنیاست و یکی از رقبای ماست قلمداد می‌شود، اما پانصدهزار کشیش کاتولیک در دنیا فعال هستند. واتیکان در جهان پنجاه میلیون محصل شاغل به تحصیل دارد. پنجاه میلیون نفر فقط در مراکز آموزشی وابسته به واتیکان در جهان تحصیل می‌کنند. ۱۲۰۰ دانشگاه و مرکز آموزشی واتیکان در سراسر جهان دارد. در همین مالزی بیست و هشت واحد آموزشی دارد. آمار مراکز و مؤسسات آموزشی واتیکان در سراسر جهان سرسام‌آور است.

ما چند واحد آموزشی در کشور و احیاناً در بیرون کشور داریم؟ البته از یمن انقلاب برای اولین‌بار خوشبختانه مؤسساتی پدید آمده و دستگاه‌های متولی اداره مدارس علمیه در سراسر جهان شدند از سوی رهبری معظم انقلاب و کارهای بسیار عظیمی شروع شده است.

از حدود صد ملیت امروز در قم محصل و طلبه داریم. ولی این رقم چیزی نیست. ما با الازهر هیچ‌وقت قابل مقایسه نیستیم. در کل حوزه قم ما پنجاه هزار طلبه مشغول به تحصیل هستند که آمار دقیق هم نداریم. فقط در الازهر هفتصدهزار دانشجو مشغول به تحصیل دینی هستند. از همین ایران شما و یا از همین سیستان و بلوچستان شما ده‌ها هزار نفر در الازهر و جامعه مدینه و امثال این دانشگاه‌ها که بعضی از اینها وهابی هم هستند مشغول به تحصیل‌اند و برمی‌گردند به ایران.

فقط کتابخانه واتیکان که یکی از کتابخانه‌های مسیحی است یک میلیون عنوان کتاب چاپی دارد. هفتاد و چند هزار عنوان کتاب خطی به زبان‌های مختلف و شبکه اینترانت واتیکان به این کتابخانه‌ها پانزده کتابخانه جهانی را به وصل کرده. در یک آن شما می‌توانید از پانزده کتابخانه جهانی از طریق شبکه اینترانت استفاده کنید. ما دو تا کامپیوتر در مدرسه می‌گذاریم می‌گوییم مدرن شدیم. نه‌خیر؛ این حرف‌ها نیست.

این مطالب را اشاره کردم تا عرض کنم که ما به رغم آنکه در حال تحول هستیم و این تحول واقع خواهد شد، رهبری معظم انقلاب در دیدار با نخبگان و طلاب و فضلای حوزه یک سال و اندی پیش فرمودند: «تحول واقع خواهد شد، باید آن را مدیریت کرد» یعنی اصل تحول در اختیار کسی نیست و این تحول در حوزه اتفاق خواهد افتاد و اتفاق می‌افتد. زیر پوسته حوزه یک جریان بانشاط، فعال، مولد و بسیار تأثیرگذار در حال بالندگی و رشد و تکامل است. آنچه از دهه بیست در ایران رخ داد یعنی شصت سال پیش و امثال علامه طباطبایی و حضرت امام و سپس استاد مطهری ظهور کردند، بار دیگر با یک لایه‌های عمیق‌تری و با یک گستره بسیار وسیع‌تری در حال تجدید شدن است. فضلای فلسفی حوزه سه سال پیش مشرف شدند به محضر رهبر فرهمند انقلاب. من دو سه بار از لسان ایشان شنیدم که فرمودند بین این شصت هفتاد نفر فاضل فلسفی که پیش آمدند، ده دوازده تا استاد مطهری درمی‌آید و اگر کسی به عظمت شخصیت، تفکر، ذکاوت و هوشمندی او آگاه باشد و تولید معرفتی و میزان سرمایه و میراث معرفتی که او برجای گذاشت آشنا باشد، از این پیش‌بینی رهبری به وجود خواهد آمد که ما یک مطهری داشته باشیم، این‌همه سرمایه و اگر دوازده بشوند چه خواهد شد. و همین‌طور است.

من به عنوان کسی که در متن مباحث فکری هستند قریب به سی سال و طی بیست سال اخیر حتماً از فعال‌ترین عناصر در این حوزه هستم این را تصدیق می‌کنم و بلکه تصور من بر این است که رقم بیش از این است و کیفیت بالاتر از این است.

به هر حال من دیده‌ام، واتیکان که عرض می‌کنم بالعین دیده‌ام، جهان را و مراکز علمی دنیا را بسیار دیده‌ام، اوضاع علمی کشور را هم کمابیش چه حوزه‌ها و چه دانشگاه‌ها مسلط هستم، من تصدیق می‌کنم که حوزه بالنده است و زیر رویه و صورت حوزه فعلی سیرت و لایه عمیقی هست که ما را به آینده امیدوار می‌کند. فضلای بسیار مستعد، خوشفکر، توانا که در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهند درخشید و جهان اسلام را دیگرگون خواهند کرد.

حجم و کیفیت انبوه نظریه‌هایی که طی دهه اخیر به نظر من در ایران در قلمروی معرفت دینی تولید شده است برابری می‌کند با حجم و کیفیت تولید معرفتی قرونی و سده‌ای و هنوز این از نتایج سحر است و سرآغاز کار است. ما هنوز نوسفریم. باید صبر کنیم و صبوری کنیم تا انشاءالله این خورشید بدمد و تا روز روشن شود تا همه ببینند که چنین اتفاقی در حوزه دارد می‌افتد.

امروز بی‌شک به اذعان دوست و دشمن، تولید معرفت در حوزه‌های علمیه و در محیط دینی ـ علمی ایران از همه نقاط جهان اسلام بالنده‌تر و شتابنده‌تر است و در مقیاس جهانی هم اگر چهار پنج نقطه امروز در جهان مولد معرفت دینی هستند یکی ایران است. امثال نصر حامد ابوزید که رقیب فکری ماست و جزء نام‌آوران روشنفکری دینی در جهان اسلام، این مضمون را می‌گوید که ایران فوق‌العاده در تولید معرفت امروز بالنده است و عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. کسانی عاقبت خودشان را خراب کردند ولی دنیای دین ما را آباد کردند.

خوشبختانه القاء شبهات تهدید شد و این تهدید به فرصت تبدیل می‌شود. قریب به بیست سال پیش در دانشگاه قم که آن موقع مدرسه عالی تربیتی ـ قضایی بود، بحثی را عرض کردم تحت عنوان «سکولاریزم خزنده» که این اصطلاح آن موقع رایج نبود و عرض کردم که امروز زیر پوسته جامعه انقلابی ما سکولاریسمی در حال خزش است. گفتم ولی این خطر را حس نمی‌کنیم و اضافه کردم که اما من یک دعا می‌کنم شما آمین بگویید، گفتم حوزه ما احساس امنیتی کاذب می‌کند، خدایا این امنیت را از ما بگیر. بعد توضیح دادم اگر حوزویان احساس ناامنی کنند، احساس مسئولیت خواهند کرد، یعنی احساس کنند دین در خطر است به صحنه خواهند آمد و امروز خوشبختانه اینچنین شده است.

حوزه در حال تحول است اما این مایه و این حد کافی نیست و نباید به این بسنده کنیم. بسیار گسترده‌تر و شتابناک‌تر از آنچه واقع می‌شود باید مدیریت شود و توسعه و تعمیق پیدا کند این تحول و حوزه تهران یکی از قله‌های حوزه کشور شیعی هست و بوده است و باید بشود، اکنون اگر نیست. حوزه تهران روزی همزمان چندین صاحب رساله داشت. حوزه تهران روزی همزمان چندین فیلسوف بزرگ داشت. آشتیانی‌ها، آملی‌ها، عصارها، حکیم‌جلوه‌ها و حکمت از تهران به قم کوچید و امثال علامه جوادی آملی و علامه‌ حسن‌زاده شاگردان حوزه فلسفی تهران بودند، اول اینجا درس خواندند و بعد رفتند قم. یعنی از آمل آمدند تهران، شاگردان او فیلسوفان و حکیمان تهرانی بودند و بعد از آمدن مرحوم علامه طباطبایی از تبریز به قم آنها هم به قم کوچیدند. جاذبه حریم حرم اهل بیت و بارگاه ملکوتی حضرت معصومه(س) آنها را کشید و حضور علامه طباطبایی هم مزید بر عامل و این بزرگان به آنجا رفتند.

حوزه تهران می‌بایست جایگاه و شأن درخور پیشین و تاریخی خودش را بازیابد و در این میان ما توقع داریم، دوستان ما و عزیزان ما و برادران عزیز ما در حوزه امام رضا نقش و سهم نمایان و شایانی را برعهده بگیرند و این امید و توقع بی‌جا نیست و شما می‌توانید.

خانواده‌های محترم مدیران و کارکان، مدرسین و طلاب که در محضر شریفشان هستیم در همین‌جا خیرمقدم عرض می‌کنم و تشکر عرض می‌کنم به خاطر حضورشان، برای بار دوم است که به محضرشان در این جشنواره مشرف می‌شویم. رسالت سنگینی بر دوش دارند. کلاً یک سمت هست که به صفت تبدیل می‌شود؛ و آن سمت روحانی است. همه سمت‌ها، سمت محض هستند، یکی معلم است، دیگری نظامی است، آن یکی تاجر است، چهارمی هنرمند است، آن دیگری اهل حرفه‌ای دیگر است و فقط اوست که این کاره است و نه خانواده‌اش. اما روحانیت اینطور نیست. روحانی، خانواده روحانی است، نه پدر و همسر فقط روحانی باشند. پدر فقط روحانی نیست، خانواده روحانی‌اند و باید باشند، و اگر نه روحانی موفق نیست.

همسر یک روحانی باید روحانی باشد و مردم هم این توقع را دارند. پسر و دختر یک طلبه باید طلبه باشند. طلبگی به جامه و جبّه نیست. هرچند که این نماد مقدس نبوی مایه فخر ماست، اما مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم بزرگ جهانگیرخان قشقایی استاد مرحوم آیت‌الله بروجردی تا آخر عمر هم همان کلاه نمدی سرش بود و لباس لری اما مرجع تقلید بود و استاد مثل آیت‌الله بروجردی بود. اما در عین حال چقدر زیبا و دلنشین است که فرزندان طلبه‌ها هم رسماً به سلک طلبگی دربیایند.

روحانی همواره در جبهه است و همسر طلبه و شخص روحانی و فرزندانش پشتیبانان او در ستاد هستند. باید تدارک کنند پدر و همسر را در خط مقدم.

ما طلبه‌ها همیشه در جبهه بودیم. پیش از انقلاب به حالی و وصفی و پس از انقلاب هم به حال دیگری. اگر کسی حس نمی‌کند که در جبهه است، خوب است از این صنف خارج شود. این لباس به معنی الکلمه لباس رزم است و لباس رزمی است این لباس. این جامه فریاد اعلام آمادگی برای دفاع از دین است. این جامه علم و علامت مسئولیت‌پذیری است. این جامه علم و علامت شهادت‌طلبی است. ما طلبه‌ها کفن شهادت خویش را بر سر حمل می‌کنیم که دعبل گفت چهل سال است چوبه دار را بر شانه‌ام حمل می‌کنم.[۱] اگر طلبه این حس را نداشته باشد نمی‌تواند خدمت کند و خانواده طلبه هم باید همین حس را بکند که با کسی زندگی می‌کند که همواره در صف مقدم در حال رزم است.

توقع هست، در و همسایه همه، خانمِ آقا حجابش چگونه است، از او احکام بپرسند، رفتارش را ببینند، رفتارش باید برای خانم‌های دیگر درس‌آموز باشد. پسر و دختر ما در کوچه و خیابان و در مدرسه و دانشگاه الگوی دیگر بچه‌ها هستند، توقع دارند و خواه‌ناخواه چنین است. از فرزند دبیرستانی من توقع دارند که با دیگران متفاوت باشد در فهم دین و فعل دینی‌اش و در اخلاق دینی و رفتارش. توقع نمی‌کنند و حتی نمی‌پذیرند که نمره فرزند من از دیگران کمتر باشد. مردم از روحانیت اینجور تلقی دارند و به حق هم تلقی می‌کنند. روحانیت طبقه ویژه نیست، روحانی بودن سمت نیست، صفت است و مردم به صفت گرایش دارند. ولی فقیه نه به سمت که به صفتش ولی است و ولایت دارد. بعضی نافهمیده بد تفسیر می‌کنند که جمهوری اسلامی و حکومت دینی و حکومت دینی حکومت طبقاتی و طبقه ویژه است و صنف خاصی حکومت می‌کنند. در ایران صنف خاصی حکومت نمی‌کند. چه کسی گفته‌ است که شرط حکومت در جمهوری اسلامی معمم بودن است؟ شرط حکومت و محوریت تدبیر امر اجتماع در الگو و مدل جمهوری اسلامی معرفت است، عدالت است، تقوا است، مدیریت است، زهد است، دنیاگریزی است. مگر قانون اساسی ما را نمی‌خوانید؟ آیا قانون اساسی ما گفته است که رهبر یا رئیس‌جمهور و یا هر رتبه‌ای از مراتب مدیریتی و سلسله سامانه مسئولیت این کشور باید معمم باشند؟ چنین شرطی گذاشته‌اند؟ یا گفته است باید اسلام‌شناس باشد چون حکومت اسلامی است. مثل اینکه می‌گویند وزیر اقتصاد باید اقتصاددان باشد، نه‌خیر لازم نیست اقتصاددان باشد، یک کشاورز را بگذارید وزیر اقتصاد، نمی‌شود، وزیر اقتصاد باید اقتصاددان باشد. کار را باید به کاردان و کارشناس سپرد. من در یک کنفراس بین‌المللی که در قلمرو گفتگوی ادیان بود و طرف ما غیرمسلمان بودند موضوع ولایت فقیه را طرح کردم. برای اروپایی‌ها ولایت فقیه و حکومت دینی وحشت‌آور است چون از رفتار واتیکان خاطره تلخی دارند. یک قلم به شما بگویم، از آمار ثروت فعلی واتیکان سرسام‌آور است، ده درصد دارایی همه مردم اروپا سالانه باید به صورت مالیات داده می‌شد به واتیکان و دستگاه پاپی. زمانی که رنسانس شد تمام اموال و باغ‌ها و اموال غیرمنقول و دارایی‌های کلیسا مصادره شد. آمار نجومی بود. اینها وحشت دارند ولی نمی‌دانند ما چه می‌گوییم و آنها چه کرده‌اند.

من گفتم که ما دموکراتیک فکر کنیم، اگر در یک جامعه‌ای همه مردم دین‌دار هستند، چه کسی باید امور آن مردم را اداره کند، دیندار باشد یا بی‌دین یا ضد دین؟ معلوم که خواهید گفت در جامعه‌ای که همه مردم دین‌دار هستند آن فردی که اداره امور آنها را در دست بگیرد باید دیندار باشد. گفتم اگر بین آدم دیندار و غیردیندار مقایسه کنیم و اصلاً جامعه دیندار هم نبود، آدم دیندار امین‌تر است یا بی‌دین؟ پاسخ روشن بود،‌ آدم دیندار. آدم دیندار امین‌تر است.

گفتم اگر بنا شد که دیندار امور سیاسی را برعهده بگیرد، این آدم کارشناس دین باشد یا بی‌سواد؟ یا ناآشنا با دین؟ خوب ترجیح بر آدمی است که بناست بر دیندار حکومت کند، دین‌شناس هم باشد.

گفتم از بین دین‌شناسانی که باید حکومت کنند، ممکن است کسی را داشته باشیم عادل نباشد، دیگری را داشته باشیم عادل باشد، کدام بهتر است؟ دیندار دین‌شناس عادل ترجیح دارد.

اگر از بین دینداران دین‌شناس عادل ما دو گزینه داریم، یکی مدیر است دیگری مدیر نیست کدام ترجیح دارد؟ معلوم است که مدیر.

دیندارِ دین‌شناسِ عادلِ مدیر. و یکی یکی صفات ولایت فقیه را که در قانون اساسی ما آمده برشمردم و گفتم این یا این و تا آخر صفات رفتم.

من عرض کردم این که ما می‌گوییم حکومت اسلامی و ولایت فقیه یعنی این. بعد گفتند شما خیلی زیبا حکومت دینی را آنالیز کردید و ما هم این را قبول داریم. اگر این است که شما می‌گویید ولایت فقیه بیاید در کشور ما هم حکومت کند.

گفتم همین است. می‌گوییم آن کسی که امر مردم برعهده می‌گیرد باید اهل نماز شب باشد، آنی که کسی می‌خواهیم کار مردم را به او بسپاریم باید عادل باشد و باید امین باشد، باید مدیر باشد، مدبر باشد، زاهد باشد، دنیاگریز باشد و باید سیدعلی باشد.

من بارها قصد کرده‌ام با موبایلم از نعلین ایشان عکس بگیریم و به دیگران نشان بدهم که من چند سال است من این نعلین را می‌بینم و کف نعلین ترک‌ترک شده است.

خانواده‌های طلبه‌ها قدر خودشان را بدانند. به این تعریض‌ها و تعرض‌ها و زخم‌زبان‌ها اعتنا نکنند. ما عادت کردیم در تاریخ به زخم زبان شنیدن.

افتخار کنند که همسر روحانی‌اند. دختر و پسرهای طلبه‌ها افتخار کنند که بناست راه پدر را ادامه بدهند.

انشاءالله خداوند به من توفیق بدهد به بهانه خدمتگزاری به شما سال‌ها باشم و در خدمتتان باشم و خدا به شما سلامت و سعادت عنایت کند که بتوانید در این فضا و فرهنگ خدمت کنید و کار کنید و همه ساله ما بتوانیم مدیران و مدرسان و طلاب ممتازی را داشته باشیم که به محضرشان ادب‌گزاری کنیم و به این بهانه هدیه مختصری که هرچند از لحاظ مادی کم‌ارزش باشد، چون توان مالی ما محدود است و مثل واتیکان نیستیم.

اجازه بدهید یک قلم از دارایی واتیکان به شما بگویم، امروز اموال منقول واتیکان پانصدوشانزده میلیارد لیر ایتالیایی است و اموال غیرمنقول آن هشتصدمیلیارد لیر ایتالیایی تخمین زده می‌شود. به هرحال ما طلبه‌ایم و در همان حد طلبگی هم باید از ما توقع داشته باشید، ولی خوب دعا کنید حضرت رضا بیشتر کرم کنند و حضرت صاحب بیشتر عنایت کنند و این مجموعه مبارکی که به نام مقدس حضرت رضا(ع) منسوب است و موسوم، بهتر از این اداره شود انشاءالله و ما هم باید تلاش خودمان بکنیم.

 


[۱]. دعبل بن علی خزاعی، از شاعران متعهد و شجاع اهل بیت علیهم السلام است که از دست مبارک حضرت رضا علیه السلام به کسب مدال افتخار و عطایای مادی و معنوی نائل شد . او وصیت کرد قصیده معروف خود به نام «مدارس آیات » را – که مورد تایید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت – در کفنش بنویسند . زبان گویای وی آن چنان برنده بود که حکمرانان ستمگر را به هراس می انداخت.

ابن مدبر می گوید: «روزی به دعبل گفتم: من مردی بی باک و با شهامت مثل تو ندیده ام که این چنین بی پروا در اشعار خود به زمامداران ستمگری، مثل مامون می تازی و حقائق را در قالب شعرهای گویا و بلیغ به گوش مردم می رسانی . دعبل در مقابل هشدار ابن مدبر، با صلابت خاصی که از عشق او به اهل بیت علیهم السلام ریشه می گرفت، چنین گفت: «یا ابا اسحاق! انی احمل خشبتی مذ اربعین سنه ولا اجد من یصلبنی علیها; ای ابا اسحاق! من چوبه دار خودم را چهل سال است که با خود حمل می کنم، اما هنوز کسی را نیافته ام که مرا بر آن بیاویزد .» (العدد القویه، ص ۲۹۲)

حوزه؛ سه نگاه

 

سه نگاه و نظام معرفتی و مدیریتی درباره‌ی شخصیت و شؤون حوزه‌های علمیه در عصر حاضر، مطرح است یا می‌تواند مطرح ‌شود، به تعبیر دیگر در بین اصحاب حوزه، سه گفتمان و جریان در باب امور سخت‌افزاری و نرم‌افزاری حوزه وجود دارد:

۱٫‌ گفتمان سنتی‌اندیش متجمد،
۲٫ جریان نوگرای متجدد،
۳٫ گفتمان نواندیش مجدِد.

هر سه منظر و ممشا، در میان فقها و علمای طراز اول تا فضلا و طلاب جوان حوزه‌ها طلایه‌داران و طرفداران خود را دارد.
«طبقه‌بندی ثلاثی گفتمان‌ها و گرایش‌ها» می‌تواند ابزار و الگوی مناسبی برای دسته‌بندی جریان‌ها در عرصه‌های مختلف «فکر»، «فرهنگ»، و «سبک زندگی» در همه‌ی اقالیم و بین همه‌ی اقوام بشری در عهد حاضر قلمداد شود؛ از این‌رو طبقه‌بندی پیشنهادی منحصر به شؤون و امور حوزه و مسائل ایران و جریان‌ها در جهان اسلام نیست، بلکه این منظر و منظار الگویی برای طبقه‌بندی و تحلیل عرصه‌ها و امور، گفتمان‌ها و گرایش‌ها در بین بشر معاصر است.
من نخست همین مدل را توضیح می‌دهم سپس مختصات حوزه‌ی سنتی‌اندیش متجمد، مختصات حوزه‌ی نوگرای متجدد و مختصات حوزه‌ی نواندیش مجدد را تبیین‌می‌کنم و آن‌گاه به مقایسه‌ی این سه الگوی حوزه می‌پردازم.
در عرصه‌های فکر و فعل ایران کنونی، سه تفکر و تلقی را می‌شناسیم: پاره‌ای افراد در معرفت و فهم دین در مباحث نظری و اجتماعی و در زمینه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و در قلمرو مناسبات، سنتی‌اندیشند. باید توجه داشت که «سنتی‌اندیشی» لزوماً مساوی با «سنت‌گرایی» نیست. اصطلاح سنتی‌اندیشی مورد بحث ما با اصطلاح رایج سنت‌گرایی فرق دارد، به همین جهت است که من در اینجا تعبیر «سنتی‌اندیشی» را به‌کار می‌برم و نه «سنت‌گرایی»؛ سنتی‌اندیشی یعنی «کهنه‌فکری» و تصلب بر وضع موجود، اما سنت‌گرایی گفتمانی زنده در بستر و بسیط مدرنیسم است، سنت‌گرایی خود نوعی بازی در زمین مدرنیته و به رسمیت شناختن آن است؛ البته برغم این، سنت‌گرایان غرب‌ستیزند اما در چارچوب غرب و فرهنگ مدرن. سنت‌گرایی برغم ظاهر غرب‌ستیزانه‌اش خودسازگاری بومی‌‌ست برای بازسازی پیوسته‌ی غرب و مدرنیسم، پس بخشی از هستی و هویت غرب مدرن است! ولی سنتی‌اندیشی مستلزم ضدیت با غرب نیست.
کما اینکه «نواندیشی» نیز با «نوگرایی» فرق می‌کند. نواندیشی یعنی نوبه‌نو اندیشیدن، بی‌آن‌که نو بودن اصالتی داشته باشد، اما نوگرایی ترجمه‌ی مدرنیسم و معادل اصاله‌التجدد است، در نوگرایی، نو بودن ـ هرچه می‌خواهد باشد ـ اصالت دارد و مطلوب و نیکوست، و کهنه ـ هرچه می‌خواهد باشد ـ مطرود و بد است. کهنه اگر حقیقت هم هست بد است، نو اگر باطل هم هست نیکوست! در مدرنیسم، گویی نوبودگی قداست دارد و دارای ارزش ذاتی است اما در نواندیشی چنین جهت و صفتی ملحوظ نیست، کما این‌که در سنت‌گرایی نیز گویی کهنگی از قداست برخوردار است؛ البته در میان سنتی‌اندیشان نیز نظیر چنین تلقی‌ای وجود دارد، از این‌رو در میان جریان‌های فکری و در عرصه‌ی عمل و سبک زندگی، سنتی‌اندیشان آن دسته‌ از اهل معرفت‌اند که معرفت بازمانده از سلف، و نیز مشی و منش و سنن و عادات اسلاف را مقدس می‌انگارند و در مقابلِ هرآنچه نو است مقاومت نشان می‌دهند؛ سنتی‌اندیشی دو رکن دارد: یک رکن سلبی و یک رکن ایجابی، رکن ایجابی آن این نکته است که هرآنچه از سلف بازمانده و به گذشته تعلق دارد، مقدس، ارزشمند و خدشه‌ناپذیر است، نباید آن را نقد کرد و تغییر داد. و رکن سلبی آن نیز این نکته است که در قبال هر مقوله‌ی نویی یک نوع مقاومت وجود دارد؛ برای جریان سنتی‌اندیش فرقی نمی‌کند که آنچه نو است از خودی است یا از بیگانه؛ از غرب آمده است یا از شرق، ایرانی است یا غیرایرانی، لهذا گفتیم: سنتی‌اندیشان لزوماً ضدغرب نیستند.
جریان مقابل سنتی‌اندیشی، نوگرایی است و گفتیم که بین نوگرایی و نواندیشی تفاوت قائلیم. در نوگرایی، نوبودگی اصالت دارد و اصولاً این گرایش معرفتی معیشتی به مثابه یک مشرب و مکتب، قلمداد می‌شود، این جریان در حوزه‌ی الگوی معرفت و معیشت البته و لاجرم چشم به بیرون مرزها دوخته است، هر نسیمی که از آن سوی مرزها می‌وزد خوشایند اوست، حتی اگر سخنی بی‌ارزش یا رفتاری مسخره باشد که «یَضحَک به الثکلی»؛ زن فرزند مرده‌ای که بسیار دل‌افسرده است و هیچ چیزی او را دلخوش نمی‌کند، به این حرف یا طرز رفتار می‌خندد، اگر از غرب آمده باشد از ناحیه‌ی نوگراها مورد تعظیم و تکریم قرار می‌گیرد و علمی و ارزشمند قلمداد می‌گردد. نظریه‌های سخیف و سست، بی‌پایه و بی‌مایه‌ی غربی، هرچه که باشند (امثال نظریه‌ی مرگ مؤلف در هرمنوتیک) مورد اقبال و استقبال قرار می‌گیرند.
جریان متجدد و نوگرای جهان‌سومی به شدت از تبار و تاریخ خود گسسته‌اند، بلکه تاریخ و تبار خویش را انکار می‌کنند، متجددان جهان‌سومی مانند بعضی جوان‌های بی‌مروت و بی‌معرفتی‌اند که شرمسار هیئت و هویت پدرشان هستند و آن‌ها را نمی‌پسندد و نمی‌خواهند آنها را آن‌چنان که هستند به دوستانشان معرفی‌کنند! (خانواده‌ای بود که با پدر مثل خادم خانه رفتار می‌کردند و ما فکر می‌کردیم که این آقا خادم آن‌هاست، بعد فوت او ما فهمیدیم که این فرد پدر این خانواده بوده!) متجددین غیرغربی، نسبت به گذشته خویش چنین تلقیی دارند، اصولاً جریان نوگرا و متجدد به آنچه خود دارد به دیده تحقیر می‌نگرد، و به آنچه غیر دارد به دیده‌ی عظمت. درحالی‌که متجددان غربی هرگز از تبار تاریخی خودشان نبریده‌اند، از این رو وقتی بسیاری از نظریه‌های مدرن را مطالعه می‌کنید می‌بینید به نحوی به پایه‌ها و پیشینه‌های عهد باستان در یونان و روم بازمی‌گردد، و می‌گویند تاریخ فلسفه همه دامنه‌ی تفکرات ارسطوست.
جریان سوم، جریان نواندیش و گفتمان مجدد است. این جریان خود را تجدید‌کننده و نوکننده‌ی ثروت سلف و میراث معرفتی و معیشتی پیشینیان می‌داند و می‌گوید که آنچه ما از سلف داریم، ریشه‌ی ما و پیشینه‌ی هویتی ماست، اگر حقیقتی از گذشته و گذشتگان بازمانده ارزشمند است، هرچند کهنه است، بلکه حقیقت هرچه کهنه‌تر، بهتر، چون‌که در برابر هجمه‌ها و حمله‌ها طی قرون مقاومت کرده و صیقلی شده و بدین‌جهت، حقیقت‌بودن او اطمینان‌بخش‌تر و آشکارتر است. اما گفتمان مجدد در عین‌حال هیچ مقاومتی در مقابل افکار و اندیشه‌ها و آراء نو ندارد. برای گفتمان مجدد، نو و کهنه بودن، ملاک حسن و قبح و حق و باطل نیست. حقیقت، معیار نیک و بد است. گفتمان مجدد حقیقت را در آثار سلف فحص می‌کند و از عمق تاریخ بیرون می‌کشد و به‌روز می‌کند و به کار می‌گیرد. حقایق را چونان گوهرهایی پنهان‌شده در عمق معادن که غبارگرفته می‌انگارد که باید کشف کرد و صیقلی کرد و به بازار آورد و از آن در زندگی بهره‌برداری‌کرد. جریان نواندیش مانند جریان سنتی‌اندیش نمی‌گوید هرچه بازمانده است مقدس است و یا همگی امروز نیز کارآمد است و باید عیناً در حیات و عهد حاضر، آن‌ها را به کار برد، از سوی دیگر همانند نوگرایان و متجددان چشم به بیرون مرزها ندوخته و هرآنچه از بیگانه به دست بیاید و هرآنچه ظاهراً نو است را مقدس و عظیم نمی‌شمارد. وجه دیگر هویت این جریان، سعی وافر و سهم فراوان آن در تولید معرفت و نوسازی حیات امت است.
این سه جریان و گفتمان در عمده‌ی عرصه‌ها و ابعاد حیات معرفتی و معیشتی کشور ما حضور دارد. ارکان جریان سوم علامه طباطبایی(ره)، حضرت امام(س)، استاد شهید مطهری و بعضی دیگر از شاگردان امام‌اند، و در ادامه نیز امروز طیف گسترده‌ای از جوان‌ترهای حوزه‌های علمیه بویژه در حوزه‌ی علمیه قم زیر پوسته‌ی جریانات فکری و معرفتی، به صورتی بالنده و پرشتاب پیش می‌روند و در کار پدیدآوری یک انقلاب معرفتی‌اند و ما از این لحاظ بسیاربسیار به آینده‌ی حوزه امیدواریم.
سنتی‌اندیشان متجمد می‌خواهند حوزه را به سده‌های پیشین برگرداند، در مرام  سنتی‌اندیشان ناآگاهی از مسائل زمانه یک ارزش است! گوشه‌گیری، بی‌طرفی، بی‌تفاوتی و اجتماعی نبودن، درد ملل جهان را نداشتن، و جهانی‌ نیاندیشیدن، سنت و سیره‌ی این جریان است. شاخص این‌چنین تلقی، تفکر و جریان فکری ـ مدیریتی، یاسای بی‌اساس «نظم ما در بی‌نظمی است» می‌باشد. این عبارت شأن نزول تاریخی مشخصی دارد، این سخن روزگاری در مقابل دسیسه‌ی مستبد و مزوّری چون رضاخان غرب‌زده و متجدد، از لسان بزرگی همچون حاج‌شیخ‌عبدالکریم حائری(ره)، استاد حضرت امام(ره) و بانی حوز‌ه‌ی جدید قم، شرف صدور یافت، حائری‌یزدی مردی خردمند، تیزبین، خوش‌فهم، دوراندیش، باشهامت و شجاع بود و در قبال توطئه‌ای که در مغز علیل رضاخانی بود این جمله‌ی تاریخی را فرمود و در آن ظرف اجتماعی و سیاسی این سخن بسیار حکیمانه، بلیغ و بجا بود. رضاخان قلدر سکولار و ضددین آمد و گفت که حوزه باید نظم پیدا کند و می‌خواست با القاء یک نظم غربی، حوزه را از هویت خود تهی کند و با ایجاد یک سیستم خودخواسته، زمام امور حوزه را به دست بگیرد، در قبال چنین فکر شنیع و خطرناک و این توطئه‌ی عمیق و بنیان‌براندازی در تاریخ حوزه و شیعه بود که آن مرجع بزرگ فرمود: «نظم ما در بی‌نظمی است». این عبارت بسیار دقیق و عمیق و بس نغز و دلرباست؛ ظاهراً این بیان پارادوکسیکال و متناقض‌نماست. مگر می‌شود چیزی در ضد خویش تحقق پیدا کند! مگر ممکن است نظم در بی‌نظمی حاصل آید؟ منظور او این بود که اولاً آنچه‌را که تواش بی‌نظمی می‌انگاری، خود نظمی پیچیده است، نظمی که ذهن ناتوان، سطحی‌نگر و ساده‌اندیش شخص بی‌سوادی چون تو قادر به درک آن نیست. ثانیاً ما حاجتمند نظم مدرن تو نیستیم. حوزه ما نظم خاص خود را دارد و نظم پیشنهادی تو به درد حوزه نمی‌خورد. بعضی بی‌مایگان بی‌آنکه عمق این بیان و شعار را درک کرده باشند و بی‌آنکه شأن نزول آن را بدانند و بدون این‌که تناسب این حکم را با ظروف زمانه‌ی حاضر بسنجند، کورکورانه می‌گویند نظم ما در بی‌نظمی است.
جریان سنتی‌اندیش کوشش می‌کند حوزه را به چند صد سال پیشتر برگرداند؛ این گفتمان، حوزه را بدون تحرک و تحول می‌خواهد و می‌پسندد. می‌خواهد این حداقل کارآیی را که امروز حوزه در حل مسائل زمانه دارد از او بگیرد، حوزه‌ی دویست سال پیش به کار امروز جهان اسلام نمی‌آید، حوزه‌ی امروز باید حوزه‌ی دویست سال آینده باشد و نه دویست سال گذشته.
جریان متجدد هم حوزه را دانشگاه می‌خواهد. این جریان قصد دارد همان دیسیپلین دانشگاهی بازآمده از فرنگ را به صورت کلیشه‌ای در حوزه پیاده کند. نظام دانشگاهی میهمانی است که خوانده و ناخوانده بر سر سفره‌ی دانش و فناوری در کشور حاضر شده‌است، و این الگوی مدیریتی خود نیازمند اصلاح و انطباق دقیق و عمیق است و در محیط دانشگاه و نظام آموزش مدرن با چالش‌های بسیاری مواجه است، و هرگز نمی‌تواند درخور و فراخور حوزه و مدیریت دانش‌های دینی باشد.
دیدگاه سوم بر این باور است که حوزه ریشه در تاریخ و تفکر ما دارد، حوزه از پیشینه‌ای افزون بر هزار سال تجربه‌ی کامیاب برخوردار است، راه تحول حوزه از معبر بازشناسی، بازآرایی، روزآمدسازی و اجرای نظامی که مشتمل بر سنت‌های آموزشی و پژوهشی و پرورشی و زیستی آزموده و اصیل و بومی و برخاسته از تفکر دینی و سنت‌های بومی ماست، می‌گذرد. نظام علمی و عملی ذاتاً نوشونده است، زیرا جوهر نظام آموزش حوزه عنصر اجتهاد است و اجتهاد یعنی تحرک، تحول، نوآوری و نواندیشی.
 برغم این‌که گفتمان سنتی، لطمات اساسی‌ای را بر اساس حیات علمی و مناسبات عملی مسلمین وارد می‌سازد و مبانی و مواضع آن بسیار خسارت‌بار است، اما گفتمان متجدد بسی خطرناکتر از آن است، برای این‌که گفتمان متجدد نظراتی غلط‌انداز و شعارهایی متشابه با گفتمان مجدد را مطرح می‌کند و از این رهگذر یک جریان موازی با گفتمان مجدد انگاشته می‌شود و دست‌کم دو زیان به آرمان تحول وارد می‌کند:
ـ گفتمان سنتی‌اندیش را نسبت به هر نوع تحول در حوزه حساس می‌سازد، چون ایده‌ها و آرایی را که گفتمان متجدد مطرح می‌کند با ذات حوزه متعارض است و هرگز پذیرفتنی نیست، و لذا ادعاهای گفتمان متصلب و متجمد را محق جلوه می‌دهد و فرصت تحول عریق و عمیق را از حوزه بازمی‌ستاند،
ـ دیگر این‌که وقتی یک جریان موازی به جای یک جریان اصیل و محق تکیه بزند، اگر این خلاء را به صورتی کاذب پر کند، فرصت تاریخی را از جریان اصیل سلب کرده، و یک مجال تاریخی را نابود می‌سازد، و ضمن مشوه کردن چهره‌ی گفتمان مجدد، فرصت تحقق یک الگوی شایسته را که ریشه در سنن و هویت تاریخی دارد و در عین حال تحت تأثیر مرام نو‌اندیشانه و توأم با دغدغه‌ی زمانه‌ی اصحاب آن نوآمد و کارآمد نیز می‌باشد، از میان می‌برد.
اگر حوزه را شبه‌دانشگاه بخواهیم و طلبه و مدرس را دانشگاهی بپسندیم، به معنی تبدل ماهوی حوزه است و لهذا مرتکب بزرگترین خطا یا خیانت تاریخ حوزه شده‌ایم؛ حوزه باید حوزه بماند، اما حوزه‌ی زمانه‌ی خویش. اکنون راهی جز این‌که سنن اصیل و آزموده، عمیق و عریق، الهی، قدسی بازمانده از سلف را بازبشناسیم و بازبیارایم و به زبان و ظرفیت زمانه و اقتضائات عصری، بازارائه کنیم، راه دیگری پیش روی آرمان تحول وجود ندارد.
بیان مختصات حوزه‌ی صورت‌بسته بر اساس هر یک از الگوهای سه‌گانه برای مدیریت حوزه، مجال درخوری می‌طلبد، اما روشن است که «نظم‌گرایی»، «انسجام‌مندی»، «معنویت‌ورزی»، «اخلاق‌نمونی»، «علمیت»، «تخصص‌مندی»، «جهانی‌اندیشی»، «جامع‌نگری»، «دغدغه‌مندی»، «دوراندیشی»، «پژوهش‌محوری»، «پرورش‌مآلی»، و نیز پایبندی به سنن و سِیَر پیشینیان و پایه و پیشینه‌ی تاریخی نهاد حوزه، ذاتی چنین الگوی تمشیتی‌ست و حوزه اکنون در معرض تحولی گسترده، خودخواسته، درون‌جوش، کمابیش شتابناک و امیدبخش است. اما هر فعل و انفعالی در هر قلمرو و عرصه‌ای در معرض آسیب‌ها و آفات بسیاری‌ست، و خطرات فراوانی در کمین آن‌ است، و اگر جریان طراحی و تحقق آن درست مدیریت و هدایت نشود می‌تواند به ضد خویش تبدیل شود.

علی‌اکبر رشــاد
رئیس شورای مدیریت حوزه‌ی استان تهران

 

 

 

 

 

به بهانه‌ی آغاز سال تحصیلی حوزه‌های علمیه

به بهانه‌ی آغاز سال تحصیلی حوزه‌های علمیه

مصاحبه زنده با شبکه چهار صدا و سیما، برنامه عصر گفتگو
تاریخ: ۴/۷/۱۳۹۰، ساعت ۳۰/۹ شب

مکان: تهران، شبکه چهار سیما
مصاحبه کننده: امامی

* ابتدای مهر و ابتدای سال تحصیلی، همیشه در حافظه‌ی تاریخی و فرهنگی ما مقارن است با آغاز سال تحصیلی دو گروه خیلی مهم، یعنی دانش‌آموزان و دانشجویان؛ اما کمتر توجه عمیقی داشتیم به اینکه معمولاً در هر سال کمی قبل از مهر سال تحصیلی حوزه‌ها هم آغاز می‌شود. حوزه‌های علمیه‌ای که نقش آنها در فرهنگ و علم و ادب جامعه‌ی ما اصلاً قابل بازگویی با زبان آمار و عدد و رقم نیست و اگر کسی اندک تأملی در تاریخ معاصر ایران و تاریخ تشیع داشته باشد، ملاحظه می‌کند که سرنوشت جامعه‌ی دینی ما به نحوی با حوزه به عنوان یک سازمان و روحانیت به عنوان یک نهاد گروه خورده است.
درواقع می‌توان گفت عدم پوشش و عدم توجه رسانه‌ای در عالَم مشهورات به این اتفاق ما را بر آن داشت که گفتگوی امشب عصر گفتگو را به آغاز سال تحصیلی حوزه‌های علمیه اختصاص دهیم و در همین راستا مناسب دیدیم که در خدمت یکی از فرهیختگان و عناصر فرهنگی کشور و همچنین کسی باشیم که چند سالی است به عنوان رئیس شورای حوزه‌های علمیه تهران درخصوص حوزه‌های علمیه تأمل و فعالیت‌هایی دارند.


استاد رشاد: بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. اولاً خدمت شما، همکارانتان و بینندگان فرهیخته سلام عرض می‌کنم و مهر را که درحقیقت عید معرفت و حکمت و تعلیم و تربیت است، به محضر مبارک حضرت حجت(عج) که اردوگاه علم، اردوگاه آن بزرگوار است تبریک عرض می‌کنم. همچنین به محضر مراجع عظام که استادان بزرگ علم و معرفت هستند، به حضور مدرسان حوزه‌ها، استادان دانشگاه‌ها، معلمان آموزش و پرورش و به محضر رکن اصلی تعلیم و تربیت یعنی طلاب، دانشجویان و دانش‌آموزان تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم امسال، سال علم، معرفت و توأم با فیروزی و فتح و موفقیت و کامیابی برای اصحاب علم و معرفت و تعلیم و تربیت باشد.

* جناب آقای رشاد قبل از اینکه وارد محورها و ابعادی شوم که درخصوص حوزه‌ها به ذهن می‌رسد، می‌خواستم خیلی مختصر برای فرهیختگان ما راجع به نظام آموزشی حوزه صحبت کنید. در جامعه و به خصوص نسل‌های جدید نمی‌دانند نظام آموزشی و علمی حوزه چگونه است. یعنی وقتی طلاب وارد حوزه‌های علمیه می‌شوند، چه می‌کنند. آیا چگونگی تبلیغ کردن دین را یاد می‌گیرند؟ آیا روایات را حفظ می‌کنند؟ آیا قرآن حفظ می‌کنند؟ البته شاید فرهیختگانی که با حوزه در ارتباط باشند بدانند «سطح» و «خارج» چیست ولی اگر از زبان شما بشنویم فکر می‌کنم مناسب باشد.


استاد رشاد: شما پرسشی می‌کنید که باید یک تاریخ راجع به آن سخن گفت، برای اینکه یک تاریخ تجربه است. به هر حال از جمله ویژگی‌های نظام آموزشی حوزه‌های علمیه، کهن و کهول، دیرپا و پرپیشینه بودن آن است. می‌دانید که نظام آموزشی که امروز در حوزه‌های علمیه سراسر جهان و به ویژه جهان تشیع جاری است افزون بر هزار سال پیشینه‌ی مدون و تجربه‌شده و آزموده دارد. بلکه اگر بخواهیم دقیق‌تر سخن بگوییم باید بگوییم که نظام آموزشی جاری در حوزه‌ها از ساحت رسول‌الله(ص) و از محضر ائمه(ع) آغاز شد. درحقیقت حوزه‌ی امام صادق(ع) در این ایام که مقارن است با شهادت آن امام همام، با حضور افزون بر چهارهزار دانش‌پژوه و طلبه، آغاز می‌شود. این نظام آموزشی مبتنی بر مبانی و ارزش‌های معرفتی و دینی و برخاسته از متن تجربه‌ی بومی است. این نظام متکی بر انگیزه‌‌های درون‌خیز است. استاد در حوزه‌ها با یک انگیزه‌ی درون‌خیز و شورانگیز سر کلاس می‌آید و شاگرد هم مانند استاد خود و یک نظام آموزشی بسیار فعال و دوسویه است.
در جلسات درس حوزه‌های علمیه عرف است که افرادی به عنوان مستشکل شناخته می‌شوند، یعنی در هر جلسه‌ی درس کارشان فقط اشکال گرفتن و نقد کردن استاد است. یک فضای باز و بانشاط برقرار است.
نظام آموزشی حوزه یک نظام کم‌هزینه است. این را نسل جدید ما بسا مطلع نیستند که ما در حوزه‌های علمیه کلاس‌هایی داریم با جمعیتی بالغ بر دو هزار نفر. دروس خارج که در حد دکتری و فوق دکتری است و نیمی از حضار قریب به اجتهاد و نیمی مجتهد هستند، گاهی به دو هزار نفر می‌رسند و این کلاس دو هزار نفره گاهی به اندازه‌ی یک کلاس سه، چهار نفره هزینه ندارد، چون همه‌ی حضار با انگیزه درونی برای درس آمده‌اند به مسائل اداری و انتظامی نیازی نیست. استاد هم هیچ حق‌التدریسی نمی‌گیرد و دانشجویان هم هزینه‌ای ندارند. مکان درس هم معمولاً یک مسجد بزرگ است، مثل مسجد اعظم مرحوم آیت‌الله بروجردی در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه(س). این مسجد سه شبستان عظیم دارد که هرکدام در حد هزار نفر ظرفیت دارند. گاهی همزمان یا در ساعات متوالی این سه شبستان پر از جمعیت است و یک استاد در هر شبستان تدریس می‌کند و این کلاس عظیم هزینه‌ای در حد صفر دارد.


* تفکیک سطح و خارج تقریباً از چه زمانی متداول شده است؟

استاد رشاد: در حوزه‌ها اینگونه متعارف است که علومی را که باید طلبه‌ها فرا بگیرند در دوره‌ها و مقاطعی از روی متون مشخصی که به عنوان متن درسی برگزیده می‌شود، خوانده می‌شود. این دوره‌ها را سطوح می‌گویند، که رتبه‌ها و پایه‌های پایین‌تر است، یعنی مقدمات، سطح یک، سطح دو و سطح سه. از سطح چهار، طلاب وارد درس خارج می‌شوند. درس خارج یعنی درس خواندن خارج از متن. طلبه دیگر مقید به متن نیست و درس اجتهادی است، یعنی استاد باید آراء مختلف را در یک مسئله دیده باشد، بعد به صورت دست‌بندی‌شده مطرح کند و نقد کند، ارزش‌سنجی کند و نقاط قوت و ضعف آراء را بگوید و در نهایت یک رأی را نسبت به آراء دیگر انتخاب کند و یا اینکه رأی جدیدی ارائه دهد. در این میان هم شاگردان به عنوان مستشکل و یا مقرّر در بحث شرکت می‌کنند. غالب شاگردان دوره‌های خارج دروس را تقریر می‌کنند، یعنی می‌نویسند. تفکیک سطوح و خارج پیشینه دارد ولی روش‌ها و سبک‌ها در طول تاریخ تغییر کرده است و اگر فرصت باشد تطورات شیوه‌های تدریس حوزه‌های علمیه را نیز مطرح خواهم کرد، که اگر این الگوها امروز احیاء شود و وارد دانشگاه‌های ما شود و مورد اقتباس قرار گیرد، برای تقویت علم و توسعه‌ی مرزهای معرفت می‌تواند بسیار مؤثر باشد.


* حالا که وارد بحث‌های ساختاری شدیم، قبل از اینکه وارد مباحث محتوایی حوزه بشویم، من فکر می‌کنم یکی از نکاتی که مردم می‌خواهند بدانند و فرهیختگان ما می‌توانند در مورد آن الگوگیری‌ کنند، ساختار مدیریت اقتصادی حوزه است. یک نهاد با این عظمت و یک سازمان که چنین اثراتی در جامعه‌ی شیعی از خود به جا می‌گذارد، به هر حال یک سازمان مالی هم دارد. شاید بیشترین اطلاعاتی که ما در مورد این ساختار داریم برمی‌گردد به آن گفتار مرحوم آقای مطهری که در کتاب بیست گفتار منتشر شد و این نکته‌ای که ایشان روی بحث استقلال حوزه‌های علمیه دارند و اینکه یکی از رموز موفقیت حوزه‌های علمیه شیعه را در تأثیرگذاری بر حرکت‌های اجتماعی، این می‌دانند که حوزه‌های علمیه و روحانیت شیعه، اولاً به لحاظ اقتصادی و ثانیاً به لحاظ فکری و معرفتی مستقل است. اما حوزه‌های علمیه اهل سنت در طول تاریخ این‌چنین نبوده است.


استاد رشاد: یکی از مختصات حوزه در بخش اقتصاد و گردش مالی مدرسان و طلاب، استقلال از قدرت است. اگر قدرتی خودی هم در طول تاریخ به وجود آمده است، حوزه ناظر بر قدرت بوده. الان هم ما چنین تجربه‌ای را داریم، یعنی به رغم اینکه دولت کنونی، دولتی اسلامی و جمهوری اسلامی زاده‌ی حوزه است ولی حوزه تحت اشراف و سیطره‌ی دولت و نظام اسلامی نیست، بلکه مشرف بر نظام است.
در مجموع اولاً حوزه‌ها بسیار کم‌هزینه‌ هستند و همین کم‌هزینگی و غیرپیچیده‌بودن سامانه‌ها و نظام‌های جاری در مسائل معیشتی، مالی، اداری، مدیریتی و علمی، حوزه را سبک‌بار و سبک‌بال بار آورده است. ما الان ۳۲ سال از پیروزی انقلاب را پشت سر گذاشتیم و به موازات، دو نظام علمی را در کشور اداره می‌کنیم، یعنی نظام حوزه‌ها و نظام دانشگاه‌ها. من اگر بخواهم بین این دو نظام مقایسه کنم، به خصوص جوان‌ترهای ما شگفت‌زده می‌شوند که بین این دو نظام چقدر فاصله است. برای مثال مجموعه‌ی مساحت کل مدارس علمیه‌ی حوزه‌های تهران، معادل با مساحت یکی از دانشگاه‌های جدیدالاحداث بخش خصوصی است. همچنین مجموع مدارس علمی سطح کشور حدود هزار واحد است، به طور میانگین من تخمین زده‌ام که همه‌ی مساحت این مدارس دویست هکتار بیشتر نیست. ولی ما الان در کشور به حمدالله دانشگاهی داریم که متراژ آن هزاروهشتصد هکتار است. یعنی مساحت یک دانشگاه ۹ برابر کل مساحت مدارس علمی کشور است، که کانون مدارس و حوزه‌های علمیه جهان شیعه محسوب می‌شوند.
میانگین شهریه‌ی ماهانه‌ای که طلبه‌ها امروز دریافت می‌کنند صدوبیست‌هزار تومان است که از محل وجوهات شرعیه، کمک‌های مردمی و نذورات تأمین می‌شود. این را شاید همه‌ی مردم ندانند که برای بعضی از مراجع بسیار نذر می‌شود و بعضی از این وجوهات است که در کارهای خیر صرف می‌شود؛ مثلاً می‌گویند یکی از مراجع و یا مقام معظم رهبری به مؤسسه‌ای کمک مالی کرده‌اند. مردم تصور می‌کنند که از بودجه‌ی بیت‌المال و از محل بودجه‌ی عمومی کشور این کمک‌ها صورت می‌گیرد، که باید گفت خیلی از اینها نذوراتی است که مردم برای مراجع تقلید و از جمله رهبر معظم انقلاب دارند و مردم به این بزرگان هدیه می‌کنند.
مجموعاً رقم شهریه‌هایی که پرداخت می‌شود خیلی پایین است. مثلاً بعضی از حضرات آقایان ماهانه ده یا پانزده هزار تومان می‌پردازند. بالاترین شهریه را مقام معظم رهبری به طلبه‌ها می‌دهند که سی تا پنجاه هزار تومان است. مجموع شهریه‌هایی که طلبه‌ها دریافت می‌کنند صد تا صدوبیست هزار تومان می‌شود. یعنی طلبه با همسر و احیاناً یک فرزند و اجاره‌نشینی، باید با صدوبیست‌هزار تومان در ماه زندگی کند. گرچه این سادگی و سبک‌بالی ارزش و ویژگی حوزه است و حوزه به این می‌بالد و بهتر که در حوزه وسعت مادی نداشته باشیم و در حد ضرورت تأمین کنیم، اما به هر حال منابع فراوانی داریم که در حقیقت متعلق به حوزه و اموری است که حوزه عهده‌دار آن است. مثلاً بهترین مصرف انفال در حوزه‌های علمیه است، همین‌طور موقوفات. مردم عزیز ما بدانند که باید خمس درآمدها و دارایی‌هایی خود را پرداخت کنند و بدانند این پرداخت در بهترین جا مصرف می‌شود و ذخیره‌ی آخرت آنها می‌شود. امام راحل فرمودند اگر مردم خمس بدهند و این مبالغ دریافت شود و خوب مدیریت شود، درآمد خمس بازار نجف برای اداره‌ی جهان اسلام کافی است. الان یک مقدار مردم امساک دارند و نمی‌دانند که وجوهات و خمس شرعی خود را باید بپردازند. همین‌طور انفال درآمدهای بسیار بالایی دارد. الان انفال کشور رها است و اینها را می‌تواند احیاء و مدیریت کرد. اوقاف ما خوب اداره نمی‌شود. اوقاف سرمایه‌ی عظیمی است، اوقاف قابل مقایسه با نفت است، ولی با امتیازاتی. در جهان اسلام موقوفات سرمایه‌ی بسیار عظیمی است. رئیس اوقاف می‌فرمودند که رقبات موقوفات و رقبات کشور یک‌میلیون و دویست‌هزار رقبه است، که البته این عدد، رقبات ثبت‌شده است و رقم واقعی بسا سه برابر این باشد.
ما اگر اوقاف را اقتصادی اداره کنیم و بدانیم اوقاف بخشی از اقتصاد اسلامی است، فلسفه، مبنا، احکام و غایات و کارکردهایی دارد و کاملاً اقتصادی اداره کنیم، یعنی اگر یک اقتصاددان با مغز اقتصادی و مسلط بر احکام فقه و وقف و اوقاف مدیریت کند، حوزه‌ها که هیچ، همه‌ی شئون دینی را می‌توان با اوقاف اداره کرد و من معتقدم تمام نظام را می‌توان با اوقاف اداره کرد. نفت محاصره‌ی اقتصادی می‌شناسد ولی اوقاف محاصره‌ی اقتصادی نمی‌شناسد، نفت پایان دارد، اما موقوفات پایان ندارد. منابع فراوان است ولی در اختیار حوزه نیست و حوزه سبک‌بال زندگی می‌کند، اما در عسرت و مشقت.


* حوزه‌ی‌ علمیه و نهاد روحانیت، قبل از اینکه دانشگاه به صحنه بیاید، همواره به عنوان مغز و کانون تولید معرفت در جامعه‌ی‌ دینی مطرح بوده است که ثمرات مفیدی هم در این خصوص داشته است. به نظر می‌رسد که اخیراً، متناسب با روابطی که با غرب داشتیم و تغییرات سریع و شتابان اجتماعی، این تولید فرهنگ و معرفت بعضاً نتوانسته پاسخگوی نیاز مفرط جامعه باشد. آن چیزی که تحت عنوان رویکرد جدی حوزه‌های علمیه به علوم انسانی و علوم اجتماعی مطرح می‌شود درواقع همانی است که پاسخ به چرایی عدم تولید گزاره‌های اخلاق عمومی، گزاره‌های سبک زندگی، گزاره‌هایی که نظام‌سازی اسلامی مبتنی بر آنهاست می‌باشد و این پاسخ در حوزه نهفته است. حتی به نظر می‌رسد که تحول اساسی در علوم انسانی هم مبتنی بر تحول اساسی در حوزه است. نظر شما در این خصوص چیست و چه راهکاری وجود دارد تا بتوانیم از این فرصتی که برای نظام اسلامی و حوزه‌های علمیه فراهم شده استفاده کنیم؟


استاد رشاد: همانطور که اشاره کردید حوزه کارکردهای تاریخی بی‌بدیلی در تولید علم، حفظ فرهنگ ملی، حفظ استقلال و تمامیت ارضی و امنیت و معنویت کشور دارد. زمانی که هنوز نظام دانشگاهی وارد کشور ما نشده بود، حتی علوم پایه و ریاضیات، فیزیک، شیمی و نجوم عموماً در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شد. امروز توقع از حوزه افزایش پیدا کرده و به حق هم افزایش پیدا کرده است، زیرا حوزه طی این چهار دهه‌ی اخیر کاری کارستان کرد. پایه‌گذاری این انقلاب عظیم که مبدأ نهضت‌های بزرگ جهان امروز است، و چرخشی تاریخی در حیات بشر را سبب شده است، توقعات جهان اسلام و ملی را به حق افزایش داده است و حوزه می‌بایست امروز در تولید مباحث نظری و خصوصاً در زمینه‌ی زیرساخت‌ها و ارزش‌های حاکم بر معرفت، تولید علوم انسانیِ اسلامی و نظریه‌های اسلامی به موازات آشنایی با علوم انسانی از غرب بازآمده و احیاناً سکولار و حتی الحادی، فعال باشد. حوزه باید اهتمام خاص به امر اخلاق داشته باشد. ما بر عقاید متکی هستیم و عقاید مایه‌های اصلی و اساسی پدید آوردن و تحکیم ایمان و ریشه‌ها و پایه‌های التزام عملی به احکام اسلامی است. به فقه اهتمام خاص داریم و به حق و بجا به آن به عنوان یک دانش محوری اهتمام می‌کنیم، چون فقه بستر اجتهاد است. اما به نظر می‌رسد که حوزه‌ی‌ ما آنچنان که باید به مبحث اخلاق نمی‌پردازد. نمی‌خواهم بگویم که دانشگاه می‌پردازد، از دانشگاه ممکن است توقع چنین کاری نرود، در دانشگاه‌ها هم الان رشته‌های اخلاق کاربردی و حرفه‌ای نداریم که باید در دانشگاه‌ها هم این کار صورت بگیرد. ولی در حوزه‌ها هم من تصور می‌کنم از این جهت دچار یک نوع غفلت و کم‌کاری هستیم. البته در حوزه‌ها اخلاق عملی معطوف به نیاز طلاب رایج است و اساتید جلسات درس اخلاق دارند و از مصادیق کلاس‌های پرجمعیت همین جلسات اخلاق است، ولی واقع این است که در حوزه‌ها به اخلاق که یک‌سوم دین است و ضلع سوم هندسه‌ی معرفتی دین در کنار عقاید و احکام را تشکیل می‌دهد اهتمام نمی‌کنیم. اخلاقی که بنا به روایت مشهور غایت رسالت انگاشته شده است، «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». اخلاقی که اعجاز نبوی است و آن بزرگوار با اخلاق خویش دل‌های سخت و سنگین مردم جاهلیت را نرم کرد، به سمت خود مایل کرد و از آنها قهرمانانی ساخت که تاریخ را دگرگون کردند. اخلاقی که به تعبیر قرآنی رمز موفقیت پیامبر(ص) است، «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم‏» (آل عمران/ ۱۵۹) و اصلاً این لینت اخلاقی و نرم‌خویی پیامبر سبب موفقیت ایشان شد و موجب شد این‌همه فتوحات را در مدت زمانی کوتاهی فراچنگ بیاورد. این اخلاق که به لحاظ عملی و کارکردی چنین جایگاهی در مکتب ما دارد و پیامبر ما به پیامبر اخلاق شناخته شده است، هم در حوزه‌ها آنچنان که باید به لحاظ نظری به آن پرداخته نمی‌نشود و هم در دانشگاه‌ها که طبعاً برای فراگرفتن اخلاق دینی باید دست نیاز به سمت حوزه دراز کنند، و هم در مقیاس جهانی باید بتوانیم چهره‌ی‌ اخلاقی اسلام را برجسته کنیم، گرچه دسیسه‌ها و توطئه‌ها همگی به این سو است که دین ما را متهم به خشونت و سختگیری کنند. ما باید پیام اخلاقی، معنوی و تسامح و تساهل مبتنی بر مبنا و منطقی که در متن دین ما هست را به جهانیان ارائه کنیم.
من در اینجا می‌خواهم از هم‌لباسان و همچنین اساتید خودم به عنوان یک طلبه‌ی کوچک و به عنوان فردی که متصدی بخشی از حوزه‌ی کشور است تقاضا کنم که آنچنان که درخور مسئله‌ی اخلاق در دین ماست، باید به آن بپردازیم.


* تا سه دهه یا چهار دهه‌ی گذشته و حتی قبل از تشکیل حکومت دینی، اگر فرد متدینی براساس همان بحث اعتقادی که فرمودید و حتی حوزه‌ی شناختی به معنای شناخت احکام می‌خواست زندگی خود را که زندگی بسیطی بود پیش ببرد، یک حلیهالمتقین او را کفایت می‌کرد. حلیه‌المتقین درواقع ترکیبی از اخلاق و احکام بود که می‌توانست الگوی زندگی را تعریف کند. من می‌خواهم بگویم مخاطبان و بینندگان ما حتی به این نکته توجه کنند که ما می‌توانیم از متن دین، این سبک‌ها را پیدا کنیم. الان مردم انتظار دارند دین به آنها برنامه تنظیم وقت و مدیریت زمان بدهد، همین‌طور مدیریت تغذیه، پوشاک، تربیت فرزند، تشکیل خانواده. اینها البته به صورت گزاره‌های مستقل از هم وجود دارد و بعضاً در کتاب‌ها هم هست، اما مدون کردن اینها به نظر می‌رسد ضروری باشد.


استاد رشاد: ما متون مدون و موضوعی فراوانی داریم. متونی که در چند جلد است و مباحث کاملاً طبقه‌بندی‌شده در آن آمده است. مثلاً چگونه سخن بگوییم، تحت عنوان آفات لسان کتاب‌هایی در چند جلد داریم که انواع آفات زبانی را بیان می‌کند، ریشه‌ها، عوامل و پیامدهای منفی آن را بازگو می‌کند و راه چاره و علاج آفات لسان را می‌نمایاند. و یا درباب تغذیه از جزئی‌ترین مسائل مربوط به تغذیه مثل مقدمات آن و حتی تعقیبات آن احکام، دستور و آموزه داریم. برای سنین مختلف دستور داریم، ماقبل نوزادی، و حتی ماقبل انعقاد نطفه. ما دستور داریم که پدر و مادر چه میوه و غذایی را بخورند و وقتی جنین در رحم مادر است دستورهای غذایی داریم، وقتی مادر شیر می‌دهد دستور غذایی داریم. یعنی آنچه که مردم جهان به ذهنشان خطور نمی‌کند و در مخیله آنها نمی‌گنجد که یک دین در مسائل خُرد زندگی مثل مسئله‌ی تغذیه از ماقبل انعقاد نطفه تا لحظه‌ی مرگ دستورالعمل دارد. همه‌ی آنچرا که بشر با آن مواجه است، با جزئی‌ترین مسائل و موارد در منابع ما آمده است و بسیاری از آنها هم مدون است. در عین حال نکته‌‌ای که اشاره فرمودید، نکته‌ی دقیق‌تری بود که ما باید الگوهای کاربردی متناسب با فرهنگ و فضای زمانه تولید کنیم و در اختیار جامعه قرار دهیم و یا در بدنه‌ی نظام و مناسبات و رفتارهای اجتماعی سریان و جریان بدهیم. اینها از وظایف اساسی امروزین حوزه است، تحت عنوان مهارت‌های زندگی، سبک و سنت‌های زندگی.
یک بخش از مسائل ما آداب و سنن است که غیر از اخلاق است. سنن‌النبی داریم که غیر از اخلاق‌‌النبی است، طب‌النبی داریم که غیر از سنن و اخلاق است.


* در زندگی سنتی ما به میزانی که تعاملات اجتماعی یک صنف و یا شهروندی افزایش پیدا می‌کرد، روابط او با حوزه‌های علمیه و روحانیت و علما بیشتر می‌شد. لذا ما بسیاری از کسبه را داشتیم که قبل از اینکه پا به عرصه‌ی عملی بازار بگذارند باب متاجر را می‌خواندند. نکته‌ی بسیار مهم این است که در زندگی جدید به دلایل مختلف، از جمله پیچیده‌تر شدن زندگی اجتماعی، بحث کلان‌شهرها و… این ارتباط کمتر شده است. اصلاً دلیل اینکه حوزه‌های علمیه وسط شهر و بازار بود همین وجود و حضور در متن زندگی است. بماند که به واسطه‌ی حضور روحانیت در مسجد این تعامل تنگاتنگ محقق می‌شد. الان یکی از مسائل اصلی ما سوای اینکه نظر یک شهروند درخصوص حوزه چه باشد این است که حوزه در دسترس او نیست و ارتباط تنگاتنگ با حوزه ندارد. البته در سال‌‌های اخیر تحولات خاص و مهمی انجام شده، سامانه‌های جدیدی برای پاسخگویی به شبهات و سئوالات دینی راه‌‌اندازی شده، بحث تبلیغ خیلی جدی پیگیری شده که انصافاً اگر اقداماتی که بعضی از نهادهای دینی در کشور ما انجام می‌دهند، نبود ما می‌توانستیم بگوییم در قرن بیستم حتی شهرهایی داریم که مبلغ دینی به خود ندیده‌اند. همان نکته‌ای که در مورد شمال آفریقا می‌گوییم که واقعاً از دین فاصله گرفته‌اند. شما در تونس یک حوزه‌ی علمیه به سختی می‌توانید پیدا کند. در الجزایز همین‌طور.
اتفاقات مفید و مهم را پیش‌فرض می‌گیریم و به این نکته اذعان می‌کنیم که هنوز رابطه‌ی‌ مردم با روحانیت در حد مطلوبی نیست.


استاد رشاد: مطلب شما فی‌الجمله درست است. البته اگر ما بخواهیم روحانیت را با دیگر اقشار نخبه‌ی جامعه مقایسه کنیم که چه مایه این قشر نخبه با توده‌ی مردم و بدنه‌ی جامعه مرتبط است و چه مایه و چه میزان دیگر اقشار نخبه با متن جامعه، باز باید بگوییم روحانیت بیشترین ارتباط را با متن جامعه دارد. اما من فکر می‌کنم از سوی دیگر آن مقداری که توقع هست ارتباط متقابل روحانیت با توده‌ی مردم و جامعه فعال و گسترده نیست. این موضوع هم جهاتی دارد، یک جهت این است که سیستم‌های جدید و روش‌های مدرن و شیوه‌‌های تازه‌ای که برای القاء مطلب و تبلیغ و ترویج دین به وجود آمده در حال تبدیل شدن به یک واسطه بین روحانیت و مردم است و مواجهه و مشافهه را به حداقل می‌رساند. روزگاری بود که جز اینکه مردم رأساً و مستقیماً به مرجع تقلید و فقیه و واعظ مراجعه کنند هیچ راه دیگری برای دریافت فرهنگ و معرفت و دین و معنویت وجود نداشت. لزوماً باید به بیت مرجع و منزل عالم محل مراجعه می‌کردند تا سئوال دینی، علمی و اخلاقی خود را می‌پرسیدند. اما الان از همین شبکه‌های صدا و سیما شما می‌بینید که مثلاً بنده‌ی طلبه وقتی سخن می‌گوییم ممکن است میلیون‌ها نفر عرایض بنده را استماع کنند اما با من مستقیم مباشر نیستند تا از من بپرسند و بر من انتقاد کنند و احیاناً مطالب خُردتر را با من درمیان بگذارند. تا برسد به صدها مجله‌ای که امروز در کشور ما منتشر می‌شود و تعداد قابل توجهی از این مجلات را مراکز علمی دینی و حوزه‌های علمیه منتشر می‌کنند. درنتیجه حوزه با مخاطب خود از طریق مجله تماس می‌گیرد و مستقیم مشافهه و مخاطبه ندارد. همین‌طور از طریق سایت‌ها و اینترنت و شبکه‌ی مجازی روحانیت ما با جوانان، دانشگاهیان و نخبگان داخل و خارج کشور تماس می‌گیرند.
اینگونه مسائل ضمن اینکه ظرفیت را بالا برده ولی به نوعی از جمله موانع شده است و مواجهه و مشافهه سینه به سینه را کاهش داده. وقتی نفس قدسی یک روحانی به یک جوان می‌خورد تأثیرات وضعی آن مواجهه چیز دیگری بود.
البته الان هم ارتباط کمتر از گذشته نشده و بلکه ارتباط روحانیت گسترش پیدا کرده و انواع دیگری هم پیدا کرده، از روزنامه، مجله و اینترنت و غیره روحانیت استفاده می‌کند ولی با این همه نباید به این حدود قانع شد.
موانع دیگری هم وجود دارد؛ رسانه‌‌های ما آنچنان که باید به امر روحانیت نمی‌پردازند و در برقراری ارتباط بین علمای دینی و مخاطبان اهتمام کافی ندارند. این قبیل جلسات باید تکرار شود. مدیران، مدرسان حوزه و طلاب بااستعداد و نخبه باید دعوت شوند و مسائل حوزه برای مردم مطرح شود. از مردم بپرسند، ببینند ابهامات و سئوالات مردم چیست، راه‌‌هایی را برای تقویت و توسعه‌ی ارتباطات بین مردم و روحانیت ارائه بدهند.
مشکل دیگر این است که ما در حوزه‌ها به دلیل محدودیت امکانات، آمایش سرزمینی و برآورد و آمار دقیق نداریم، و متناسب با نیاز خود امکانات فراهم نمی‌کنیم. الان ما در دانشگاه‌ها سازمان سنجش داریم، اما در حوزه‌‌ها اینگونه نیست. در مقابل هفتاد میلیون جمعیت ایران، کل جمعیت روحانی ما از مراجع تقلید تا طلبه‌های جوان، صدوبیست‌هزار نفر است. این تناسب خیلی نامتوازن است و تازه توقع هم هست که این صدوبیست‌هزار نفر نیاز جهانی شیعه را هم برآورده کنند، در مقابل غرب هم بیاستند و در کنفرانس‌های بین‌المللی هم شرکت کنند و هواداران انقلاب را در دنیا تغذیه کنند.


* مقایسه‌ای می‌کردند بین سرانه‌ی روحانی در جامعه‌ی‌ ما با سرانه‌ی روحانی در جامعه‌ای مثل پاکستان، ما چندین برابر پایین‌تر بودیم.


استاد رشاد: در ایران که کانون معرفت، مکتب اهل بیت، ام‌القرای جهان اسلام و مطلع انقلاب است از این جهت بسیار محدودیت داریم و این محدودیت‌ها عمدتاً برمی‌گردد به محدودیت امکانات که به بخشی از آنها اشاره شد. همین که روحانیت به لحاظ نفر در محدودیت است، خوب یک روحانی چقدر می‌تواند فعالیت داشته باشد؟ بنده به عنوان یک روحانی با دانشگاه‌ها از طریق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مرتبط هستم، با هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی ارتباط دارم، با حوزه مرتبط هستم و گاهی سخنرانی دارم، در صدا و سیما حضور دارم، مقاله می‌نویسم. خوب اگر ما تکثیر بشویم طبعاً ارتباطات هم می‌تواند توسعه پیدا کند.


* این جمله‌ی رهبری که در بیانات بسیار ارزشمندشان در سفر سال قبل به قم بیان کردند بسیار به دل من نشسته است، اینکه فرمودند «سرنوشت حوزه با سرنوشت نظام پیوند خورده است، بخواهیم یا نخواهیم». نظر شما در مورد این جمله ارزشمند چیست؟


استاد رشاد: حوزه در واقع نما و نماد دین است و درحقیقت دین با انقلاب گره خورده است. اگر حوزه‌ی ما تحرکی افزون‌تر از آنچه تاکنون از خود نشان داده از قبیل حضور در انقلاب و ارکان نظام، نشان ندهد، این عدم تحرک به انقلاب و نظام منتقل می‌شود و تحرک نظام و انقلاب هم کم می‌شود. در اینجا فقط بحث مبلغ نیست، پیش از آنکه مبلغانی به صحنه اعزام شوند و با مسائل و نیازها مواجه شوند، ما در پشت صحنه و در ستاد معرفتی حوزه نیاز به تولید علم، افزون‌تر از آنچه تاکنون داشته‌‌ایم، داریم. در این زمینه تحولی عظیم مورد نیاز است و این تحول هم به شدت و باشتاب در جریان است. تحول رویکردها هم به وضوح دیده می‌شود. قبل از انقلاب تنها یک فرد داشتیم به نام علامه شعرانی که فرانسه بلد بود و فلسفه‌ی غرب را می‌شناخت، امروز شما صدها روحانی دارید که به زبان‌های خارجی مسلط هستند، مکاتب غربی را می‌شناسند و به حوزه‌ی فلسفه، کلام، اقتصاد و سیاست اشراف دارند و در این موضوعات قلم می‌زنند و همین‌ها هستند که صدها مجله‌ی علمی را منتشر می‌کنند. حجم نظریه‌ها و نوآورده‌های معرفتی و علمی حوزه طی این سه دهه با حجم نوآورده‌های سه سده‌ی بعضی از مقاطع تاریخی ما برابری می‌کند.


* نکته‌ی مهم این است که امروز حوزه‌ی علمیه به لحاظ احکامی باید به سئوالاتی پاسخ بدهد که هیچ‌وقت سابقه نداشته است. یک نمونه‌ی آن اقتصاد است که در سی سال گذشته حوزه به صورت مفصل وارد شده است، ولی فرهنگ، عرصه‌ی سیاست، عرصه‌ی آموزش و… هم هست.


استاد رشاد: ما باید یک مقدار به واقعیت‌ها مراجعه کنیم. کتاب‌هایی که در این سی سال در موضوع اقتصاد اسلامی نوشته شده است، با کتاب‌هایی که در طول تاریخ در مورد اقتصاد نوشته شده است مقایسه کنید، همین‌طور در سیاست و موضوعات دیگر.

رسالت حوزه در مواجهه با روند رو به پیش جهان


گردهمایی مدیران استان‌های قزوین، تهران و سمنان
۲۷/۱۱/۸۹
مشهد: هتل صافات
برگزارکننده: مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه استان تهران

بسم‌اللّه الّرحمن الّرحیم
الحمدللـه و الصلوه علی رسول‌الله و علی آله آل الله، و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله، الی یوم لقاء الله.

میلاد حضرت ختمی‌مرتبت(ص) و میلاد پرمیمنت حضرت صادق(ع) به محضر مبارک حضار عزیز، مسئولان حوزه‌های علمیه، میهمانان ارجمند این همایش پرفائده تبریک عرض می‌کنم. همچنین هفته وحدت را به حضور شما تبریک عرض می‌کنیم. هفته وحدت از مواریث آن رحیل رستگار است و دشمن سعی می‌کند با شکست وحدت امت رخنه در صفوف ما بکند. تلاش امام بزرگوار و تلاش و تدابیر رهبری فرهمند و فرهیخته انقلاب حفظه‌الله همواره توطئه‌ها را خنثی می‌کند، دشمنان نگرانند از قدرت یافتن تشیع، تسلط و سیطره مکتب اهل بیت. خوب می‌فهمند که در همه تاریخ شیعه هیبت و سطوتی این‌چنین نداشته است. امروز خودبه‌خود، نخبگان و اهل دانش و معرفت و بینش در جهان رو در مکتب اهل‌بیت(ع) دارند و این‌همه مرهون تلاش و تدابیر امام بزرگوار، رهبر معظم انقلاب و مراجع عظام است. این هفته را گرامی می‌داریم.
تشکر می‌کنم به عنوان خادم کوچک مجموعه حوزه علمیه امام‌رضا از مدیریت مکرم حوزه، حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای خسروشاهی که از خلال بیاناتشان به خوبی دریافتیم که چه دردمندانه و صبورانه کار می‌کنند، بی‌‌آنکه کمترین رنجشی از مشکلاتی که با آن مواجه هستند داشته باشند. نفرمودند که در همه این مدتی که تصدی مدیریت مرکز حوزه‌های تهران را عهده‌دار بودند چه میزان از ایشان حمایت شده است. همچنین معاونین محترم و ارجمند ایشان. از ایشان و از اعضای محترم شورای حوزه‌های علمیه استان که هم‌اکنون در محضر حضرت آیت‌الله هاشمی هستیم، همانطور که اشاره فرمودند ایشان حدود نیم‌قرن است که الگوی طلبه‌های تهران هستند و خدمات بسیار باارزشی به حوزه تهران ارائه فرموده‌اند.
عزیزان دیگر، حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای حبیبی که جانشین مرحوم آیت‌الله مجتهدی هستند و آن مدرسه پربرکت را اداره می‌کنند. جناب حجت‌الاسلام و المسلمین آقای صدیقی، روحانی با فضیلت و متخلق و پرمعنویت که مدرسه موفقی دارند و خدمات خوبی ارائه فرموده‌اند.
حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین جناب آقای خاموشی که هم یک سازمان و تشکیلات عریض و عظیم فرهنگی و تبلیغی دینی را اداره می‌کنند و هم دو مدرسه علمی تحت اشراف ایشان اداره می‌شود، خدمات فرهنگی ارزشمندی را در کشور ارائه می‌فرمایند.
جناب آیت‌الله حمیدی که از فیض ایشان بی‌بهره هستیم، ایشان زحماتی کشیدند و حدود یک سال به عنوان نمایندگی مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه کشور در تهران متحمل شدند و درحقیقت ایشان مؤسس مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه تهران هستند و برای همیشه این خدمت ارجمند ایشان از نظرها دور نخواهد ماند و از خاطره‌ها پاک نخواهد شد و همچنان حاجتمند مراوده با این بزرگوار هستیم و مشتاقیم که در جمع گرم شورای حوزه‌های علمیه استان حضور داشته باشند.
از معاونین محترم مرکز مدیریت که یکان‌یکان آنها خدوم و مخلص هستند و در این بین که بانی این جلسه جناب آقای کبیریان هستند، درخشش ویژه‌ای دارند. خدمات ارزشمندی در حوزه آموزش حوزه‌های علمیه استان تهران برعهده دارند و این قبیل جلسات را در تهران برگزار می‌کنند. امروز هم علاوه بر استان تهران، استان‌های مجاور را هم دعوت کرده‌اند و میزبانی می‌کنند.
از همه همکارانی که این جلسه را تدارک دیده‌اند تشکر می‌کنم. از محضر شریف یکان‌یکان شما سروران عزیز و مدیران مکرم مدارس حوزه علمیه استان تهران، استان قزوین، البرز و سمنان که در محضر حضور دارید سپاسگزارم. من به عنوان یک طلبه خود را موظف می‌دانم به قدرشناسی و وظیفه‌گذاری و هم به عنوان خادم کوچک جمع دوستانمان در حوزه تهران، سپاسگزارم که دعوت را اجابت فرموده‌اید و در این مجمع ارجمند حضور یافته‌‌اید. از دوستان عزیزمان در شوراهای عالی حوزه‌های علمیه کشور و مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه کشور، حضرت آیت‌الله مقتدایی، حضرت آیت‌الله یزدی و معاونین محترم مرکز هم که به ما کمک می‌کنند تشکر می‌کنیم.
جناب آقای خسروشاهی نکات ارزشمندی را مطرح فرمودند و روی همان نکته‌ای دست گذاشتند که بنده هم قصد داشتم در بخشی از عرایضم مطرح کنم.
امروز بنده می‌خواهم به یکی از رسالت‌های روز حوزه اشاره کنم. می‌دانیم که در کشور ما و در جهان و جهان اسلام، امروزه در قلمرو فکر، معرفت، تربیت و حتی در قلمرو اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی سه جریان حضور دارد، جریانی که حیات و هویت خود را ذیل تفکر غربی تعریف می‌کند و دامنه غرب است، سپاه و پیاده‌نظام کفر در میان دیگر ملل و از جمله ملل مسلمان و ایران قلمداد می‌شود.
جریان دیگری که بر آنچه یافته‌ایم چونان عناصری مقدس و تغییرناپذیر اصرار می‌ورزد. جرات این‌که پا پیش فرا نهد و یافته و داده نویی داشته باشد و اقدام تازه‌ای بکند ندارد. جریانی که علی‌الاطلاق سنتی می‌اندیشد و تصورش این است که آنچه اتفاق افتاده آخر جهان است. مثل هزاره‌گراها که توهمشان این است که ما به آخر خط رسیده‌ایم و دموکراسی نهایت کمال بشیریت است. این جریان علاقمند نیست که کمترین تحولی در کشورهای اسلامی و در جهان و احیاناً در ایران پدید بیاید.
جریان سومی که می‌گوید ما باید چشم بازی به جهان داشته باشیم، ما جزئی از جهان هستیم و قافله بشری کاروانی است که به سمت و سویی حرکت می‌کند، خواه‌ناخواه ما در این کاروان جایگاهی داریم. اگر تحرکی کنیم و همت بورزیم می‌شویم قافله‌سالار، و اگر چنین نکنیم لابد پیرو و دنباله‌رو این قافله جهانی خواهیم بود.
این‌که جهانی‌شدن یا جهانی‌سازی کدام درست است، بحث‌هایی است که حدود دوازده سال در جهان مطرح شده و در سال‌های اخیر در ایران هم مطرح است، این‌که آیا جهانی‌شدن فرایند است، یا ترفند، پروسه است یا پروژه؟ آیا از جایی مدیریت می‌شود، یا سرنوشت دنیا همین است که واقع می‌شود؟ این بحث‌ها به جای خود اما آنچه مسلم است این است که حتی اگر فرایند جهانی‌شدن پروسه هم باشد که خودبه‌خود واقع می‌شود ما می‌بایست به عنوان مسلمان و شیعه نقش فعال داشته باشیم. و اگر پروژه هم هست که به طریق اولی ما باید نقش مستقلی ایفا کنیم و در مقابل این پروژه بایستیم. اگر این پروژه تهدید است به فرصت تبدیل کنیم که البته نظر من این است که پروژه است. من معتقدم که موضوع جهانی‌سازی یک مدیریت جهانی است که از ناحیه غرب و خصوصاً امریکا اعمال می‌شود و باطن قضیه جهانی‌سازی نیست بلکه غربی‌سازی و در غربی‌سازی هم بین غربی‌ها و امریکا نزاع است و امریکایی کردن جهان حاق مسئله است.
به هر حال جهان به پیش می‌رود، نمی‌توانیم به تعبیر قدیمی آن سر زیر برف ببریم که ما جهان را نمی‌بینیم. با ندیدن و نادیده انگاشتن ما، واقعیت‌ها منتفی نخواهد شد و جهان از حرکت باز نخواهد ایستاد. ما اگر نقش ایفا نکنیم، نقش‌مان نقش بر آب است و هیچ‌چیزی به شمار نخواهیم و در ذیل تعریف خواهیم شد.
آن جریان اولی که عرض کردم درحقیقت این واقعیت را به صورت سلبی و انفعالی پذیرفته است. می‌گوید آنچه دستاورد و کمال بشر است همین دموکراسی، جامعه مدنی و همین علوم انسانی موجود است. از ما کاری برنمی‌آید. دلباخته و سرسپرده تفکر غربی هستند.
جریان سوم می‌گوید که ما جهان را ببینیم، خود را ببینیم و آینده را نیز ببینیم، یعنی از آنچه از دستاورد معرفتی و صنعتی بشر می‌تواند با معرفت و معیشت ما سازگار باشد، اخذ و گزینش کنیم و بهره بگیریم. تجربه‌ای که در همه تاریخ داشته‌ایم. به هر حال ما روزگاری حکمت را از یونانیان از اسکندرانیان و از ایرانیان اخذ کردیم، اما حکمت را کردیم فلسفه اسلامی و کردیم پشتوانه معرفت دینی خودمان. اما آنچه در آن تحول پدید آوردیم که عملاً به نظر ما یک تحول ماهوی شد. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمودند مسائلی که از یونان ترجمه شد دویست مسئله بود، اکنون افزون بر هفتصد مسئله است.
زمانی در دانشکده فلسفه دانشگاه یونان بنده دعوت بودم، سال پیش از آن مرحوم علامه جعفری(ره) آنجا رفته بودند، ایشان گفتند من در آنجا گفتم چرا هیچ خیابانی در اینجا به اسم ارسطو و یا افلاطون نیست. در همه شهر یونان یک مجسمه از افلاطون و ارسطو ندیدم، در دانشکده فلسفه دانشگاه یونان انتقاد کردم و گفتم ما وام‌دار شما هستیم و فلسفه را از شما اخذ کردیم. دیدم ایشان در وام‌داری ما از یونان مبالغه فرموده‌اند. من سال بعد عکس آن را صحبت کردم که بعدها هم تحت عنوان «گفتمان فلسفی نوصدرایی» چاپ شد (قبسات: سال سوم و چهارم، ش ۱۱ و ۱۰، زمستان ۷۷ و بهار ۷۸)، گزارشی دادم از فلسفه پس از سال بیست در ایران و درواقع مکتب قم، مکتب مرحوم آیت‌الله طباطبایی و شاگردان ایشان که من از آن به فلسفه نوصدرایی تعبیر می‌کنم که درحقیقت بازسازی فلسفه مرحوم آخوند قلمداد می‌شود. آنجا عرض کردم که گرچه ما روزی فلسفه را از شما اخذ کردیم اما آن مایه در این فلسفه تغییر و تحول و تعمیم پدید آورده‌ایم که اینک اگر ارسطو سر از خاک بردارد باید زانو بزند و فلسفه فعلی ایران را بیاموزد. توان فکری ما مسلمانان و شیعیان و ایرانیان بسیار قدرتمند است، ما نباید ذیل تفکر غربی تعریف شویم. ما ثروت و سرمایه ثمین و ارزشمندی از سلف به ارث برده‌ایم، ما وارثان شیخ طوسی هستیم، ما وارثان شیخ مفید و سید مرتضی هستیم، ما وارثان علامه حلی هستیم ما وارثان محقق حلی هستیم، پیش از آن ما وارثان صاحب سرائر هستیم که شهامت داشت بعد از یک قرن و نیم قامت برافرازد، یک فقیه جوان در برابر یک فقیه بزرگ، فقهی که تاریخ نظیر او را تا به حال ندیده است و معلوم نیست که پس از آن وجود شیخ طوسی تکرار شود، یکباره تفقه و اجتهاد و فهم دین و معرفت دینی و فقه را دیگر کند. شما تهذیب محروم شیخ را جلوی خود بگذارید، نهایه و مبسوط را هم جلوی خود بگذارید، مبسوط عالم دیگری است، فقه دیگری است و روش دیگری بر آن حاکم است. یک نفر عزم کند، به رغم فقیهن قدیمین که سعی کردند عقل را وارد تفقه بکنند و موفق نبودند، به رغم وجود مثل شیخ مفید، آن متکلم، فقیه بزرگ و بی‌نظیر و بی‌بدیل تاریخ اسلام، به رغم ظهور مثل سید که می‌گوید من در شگفتم که چگونه ما همواره چند فاز تا تاریخ خود را متأخر اعلام می‌کنیم، می‌گوییم فقه ما را محقق در قرن هفتم از اهل تسنن مستقل کرد، چه کسی این را گفته است؟ ما مؤسس اصول هستیم، اصول ارث صادقین(ع) است، اصحاب ائمه علیهم‌السلام کتاب‌های اصولی داشته‌اند. فقه ما به مثابه دانش متأخر است و از عهده غیبت آغاز شده، چون ما با حضور معصومین نیاز به تفقه نداشتیم، ما به وی دسترسی داشتیم، ما مستقیم احکام حقیقی و واقعی را دریافت می‌کردیم و لازم نبود به احکام ظاهری دست پیدا کنیم، اما سید آمد تأسیس اساس کرد، الذریعه را نوشت و در اختیار مسلمانان و شیعیان قرار داد و نشان داد یک نفر چقدر می‌تواند در علم چرخش ایجاد کند. ما اصول جامعه نداشتیم، التذکره باصول الفقه مرحوم شیخ مفید در اختیار ما نیست و خلاصه آن به ما رسیده است، دیگر اصول فقه جامعی در اختیار ما نیست تا مرحوم سید، شاگرد شیخ، الذریعه را می‌نویسد، شاگرد شیخ طوسی العده را می‌نویسد و ملاحظه می‌فرمایید که روند از همین‌جا مستقل می‌شود و شیخ هم فقه سنی را تدریس می‌کند و هم فقه شیعه را تدریس می‌کند. از بغداد با آن ستم‌هایی که بر او روا داشته می‌شود، حکام متعصب سنی او را تحت فشار قرار می‌دهند، به بیت او تعرض می‌کنند، کتابخانه او را آتش می‌زنند، سال ۴۴۸ به نجف هجرت می‌کنند، نجف یک قصبه کوچک است، حوزه نجف را تأسیس می‌کند، هزار سال است این نهال به درختی تناور و سایه‌گستر و پرمیوه و پربرکت تبدیل شده، هزار سال است، میلیون‌ها نخبه و نابغه ریزه‌خوار سفره شیخ بوده‌اند. مردی اینچنین عقل را وارد عرصه فهم فقهی می‌کند. برای اجماع مبنا می‌سازد، قاعده لطف را به مثابه مبنای اجماع طراحی می‌کند. به تعبیر مرحوم سید اجماع سنی‌تبار است، از اهل سنت اخذ شده اما مبنای کلامی شیعی، دلیل دیگری است و اجماعی که ما می‌گوییم با اجماع سنت دو دلیل است. ما یک تبار و ریشه‌ تاریخی داریم که نباید فراموش شود. این ریشه تاریخی مایه فخر ماست. القاء گسست یک دسیسه است. گاهی می‌گویند نسل سوم انقلاب با نسل پیشین دچار گسست شده است. این یک دسیسه صهیونیستی است. ما در شورای انقلاب فرهنگی تحقیقی را به جهاد دانشگاهی سپردیم و حاصل آن درست همین بود.
زمانی حدود پانصد نفر از اساتید دانشگاهی را جمع کرده بودیم و برای اینها برنامه داشتیم. من همان موقع به محضر مقام معظم رهبری عرض کردم که چنین کاری را ما آغاز کردیم و می‌خواهیم بحثی را مطرح کنیم. ذهنیت من تا آن لحظه این بود که مبتلا به گسست شده‌ایم. عرض کردم یکی از بحث‌هایی که ما فکر می‌کنیم باید مطرح شود گسست نسل سوم است. فرمودند گسست نسل سوم یک توطئه است، ایشان کدهایی دادند که چگونه این یک توطئه صهیونیستی که القاء می‌شود.
می‌گویند بشر مدرن، بشر سنتی، جوهر، گوهر و ذات بشر فطرت است. بشر مدرن و غیرمدرن نداریم. همین بشر مدرن امروز رو به معنویت و دین آورده است. همین بشر مدرن است که در کتابفروشی‌های امریکا بیشترین تقاضا را برای خرید قرآن دارد. این را به ما القاء می‌کنند، ولی آنها هنوز ارسطوپرست هستند و دچار گسست نشده‌‌اند و پیشینه خود را حفظ کرده‌اند. هرچه می‌گویید می‌گویند ریشه در کلمات ارسطو، افلاطون و سقراط دارد.
ما یک پیشینه عظیمی در حکمت داریم، در فقه داریم، در اصول که روش‌شناسی فهم دین است داریم، تهمت‌هایی که به ما می‌زنند باید عملاً پاسخ بدهیم. می‌گویند طلبه‌ها روش بلد نیستند، دانشگاهی‌ها روش علمی بلد هستند، طلبه‌ها بلد نیستند.
ذکر خیری کنیم از حضرت آیت‌الله استادی که از مفاخر حوزه و بسیار روشنفکر هستند. وقتی دانشنامه امام علی(ع) تمام شد در جلسه رونمایی دانشنامه ایشان یک نکته‌ای را فرمودند که می‌گویند طلبه‌ها و حوزوی‌ها بلد نیستند کار جدید کنند، بلد نیستند دانشنامه بنویسند، این دانشنامه.
می‌گویند در حوزه روش‌شناسی محل اعتنا نیست. من بی‌اطلاع نیستم، کشورهای اروپایی را دیده‌ام و همه دانشگاه‌های بزرگ جهان را دیده‌ام، سیستم‌های کاتولیک و پروتستان را دیده‌ام، مراکز علمیه روسیه را دیده‌ام. واتیکان که یک فرقه از فرق مسیحیت است که مسیحیت یکی از ادیان جهان است، هزارودویست دانشگاه در جهان دارد، حدود پنجاه‌میلیون دانشجو زیر پوشش دانشگاه‌های کاتولیک در دنیا درس می‌خوانند، عرض می‌کنم اتفاقاً در همه نظام‌های آموزشی جهان هیچ نظام آموزشی همانند نظام آموزشی حوزه نیست.
عرض من این است که ما باید به پیشینه خود باید متکی باشیم، سنت‌های اصلی که در آموزش و پرورش و معیشت داریم در مدیریت داریم، در اقتصاد و زندگی داریم و در حوزه معرفت داریم، یک پیشینه هزارساله است که در عالم نظیر ندارد. هیچ نظام آموزشی در عالم وجود ندارد که هزار سال سابقه داشته باشد. از این طرف وضع فعلی جهان را داریم و در این میان باید پا پیش بگذاریم و به جلو برویم و متوقف نشویم.
همه ما مرید مرحوم آقای مطهری بوده و هستیم و وامدار ایشان هستیم، من بین اساتیدی که خدمتشان رسیدم خدا گواه است لذتی که از مباحث آقای مطهری بردم سابقه نداشت. من از ارادت خود به محضر ایشان قصه‌ها دارم و هنوز هم گاهی حس می‌کنم به نحوی ارتباطی دارم و سعی می‌کنم از ایشان در مقام علم و کار فکری و معرفتی تقلید کنم. با همه عظمتی که ایشان دارند، من سه بار از زبان مقام معظم رهبری شنیدم که فرمودند از آقای مطهری باید عبور کنیم، آقای مطهری متعلق به زمان خودشان بودند. و ما همه می‌دانیم که آقا گوهرشناس است و می‌دانند که آقای مطهری چه گوهری است.
به هر حال ما باید در این میان بین آن جریان غرب‌زده متجدد و جریانی که به شدت نگران هر نوع تحول است یک راه سومی باز کنیم. به شدت باید متکی بر ثروت ثمین و میراث عظیمی که از سلف صالح بازمانده باید باشیم و از جهان مطلع باشیم و راهی پیش پا بگشاییم هم‌افق با جهان ولی آن راه نباید به باختن هویت منتهی شود. الان بزرگ‌ترین تهدیدی که حوزه‌ ما را تهدید می‌کند دانشگاه‌شدگی و دانشگاهی‌شدن حوزه است. بنده نگرانم همان بلایی که سر الازهر آمد سر حوزه هم بیاید. ما نباید از دانشگاه تقلید کنیم، دانشگاه به جای خود، برای کشور ما مدیر و کارشناس تربیت می‌‌کند، بچه‌های ما در دانشگاه درس می‌خوانند، دانشگاهیان متدین فراوان هستند، هیچگاه در تاریخ جهان به اندازه امروز ایران دانشگاهی متدین نداشته‌ایم. اما دانشگاهی ما متدین است نه این‌که دانشگاه ما اسلامی است، دانشگاه ما اسلامی نیست، و با این شرایط ما طلبه‌ها و حوزویان نباید از دانشگاه تقلید کنیم. من به شدت نگران هستم و در همه نقاط و حتی در قم هم این مشکل احساس می‌شود. والسلام.

سه گونه حوزه


افتتاحیه حوزه امام رضا

۶/۷/۸۹

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله و الصلوهًْ علی رسول‌الله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

شروع سال جدید تحصیلی را خدمت اساتید محترم و طلاب عزیز در حوزه مبارک امام رضا(ع) و همه اصحاب حوزه تبریک عرض می‌کنیم.

خدا را سپاسگزاریم که توفیق درک محیط مقدس حوزه را نسیب ما کرد. شاکر خداوند باری هستیم از میان همه دغدغه‌ها و دلمشغولی‌ها و مشغله‌هایی که انسان‌ها به آن پایبند و دلبسته هستند به ما دغدغه و مشغله دین‌فهمی و دفاع از دین را نسیب کرد. باید بدانیم که رسالت بسیار سختی است. آنهایی که متفطن به رسالتی که تحمل می‌کنند هستند، سخت متأثراند.

من بحثی را که اندکی تحمل کردم که در این جلسه مطرح کنم، تحت عنوان سه گونه حوزه عنوان می‌کنم. چون مجال محدود است و مبحث بسیار موسع و احتمالاً تفسیر آن را در مراسم سالانه میلاد حضرت امام(ع) مطرح می‌کنم.

ما می‌توانیم سه گونه حوزه داشته باشیم:

۱٫ حوزه‌ سنتی‌اندیش و متجمد

۲٫ حوزه‌ نوگرا و متجدد

۳٫ حوزه پیوسته به سلف اما نواندیش و مجدد.

هر سه نگرش در بین اصحاب حوزه و از سوی بزرگان حوزه و فقها و علمای طراز اول تا طلاب جوان طرفدار دارد.

من تصور می‌کنم در ایران و جهان اسلام و همه جهان این سه سنخ در عرصه‌های مختلف، حیات و تحرک و فعالیت دارد، از این‌رو منحصر به قلمرو حوزه و ایران نیست و مخصوص جهان اسلام هم نیست. یک مدل طبقه‌بندی گرایش فکری در بین بشر معاصر است.

من نخست همین مدل را توضیح می‌دهم. تا پایان بحث مختصات حوزه سنتی‌اندیش، مختصات حوزه نوگرا و متجدد و مختصات حوزه نواندیش و مجدد را مطرح می‌کنیم و به مقایسه این سه نوع حوزه می‌پردازیم.

ما امروز در ایران این سه تفکر را داریم که پاره‌ای در معرفت و فهم دین در مباحث نظری و اجتماعی و در حوزه اندیشه سیاسی و در قلمرو مناسبات سنتی می‌اندیشند. این سنتی‌اندیشی لزوماً مساوی با سنت‌گرایی غربی نیست. یک اصطلاحی با عنوان سنت‌گرایان و مدرن‌ها رایج است، گروهی سنت و مدرن و اهل مدرنیته و پسامدرن. اینها اصطلاحاتی است که در دنیای غرب به کار می‌رود، در مقاله «نماد سیطره مجاز و هویت تاریخی» راجع به سید حسین نصر توضیح دادیم که چگونه و به اشتباه تحت تأثیر سیطره مجاز قالب‌های تفکر غرب را در شرق و جهان اسلام مطرح می‌کنند. امثال رنه گنون که از سران سنت‌گرا‌هاست و امروزه هم در غرب کسانی هستند که در عهد مدرنیته و پسامدرن، حسرت سنت‌های پیشامدرن را دارند. آنها یک جریان هستند و در مقابل متجدد هستند.

این که من سنتی‌اندیشی عرض می‌کنم، عیناً و کاملاً منطبق با سنت‌گرایی نیست، این دو را خلط نکنید ولی به‌هرحال سنتی‌اندیشی و سنت‌گرایی نزدیک‌تر است، منتها سنتِ سنت‌گرایی و سنت مدرن‌گرایی دو سنت غربی هستند. من در فرهنگ و ادبیات خودمان این تقسیم را عرض می‌کنم و لزوماً منطبق بر آنچه در غرب هست نخواهد بود.

در اینجا عبارت سنتی‌اندیشی را به کار می‌برم و نه سنت‌گرایی. سنت‌گرایی یک گرایش است و گرایش با اندیشه فرق می‌کند. سنتی‌اندیشی با سنت‌گرایی فرق دارد. کما اینکه نوگرایی با نواندیشی فرق می‌کند. نوگرایی ترجمه مدرنیسم است، نواندیشی یعنی ما نو به نو می‌اندیشیم، اما آنچنان نیست که نو بودن اصالت داشته باشد. نوگرایی، اصالهًْ‌التجدد است، قصد بر نو بودن است، هرچه می‌خواهد باشد. نو خوب است و کهنه بد است، هرچه می‌خواهد باشد. کهنه اگر حقیقت هم هست بد است. نو اگر حقیقت هم نیست و باطل هم هست، خوب است. گرایش به این سمت است و خود نو بودن در تفکر مدرنیستی گویی قداست دارد و دارای ارزش ذاتی است. متجددان چنین هستند و متجدد با مجدد، یعنی نواندیش فرق می‌کند.

در جریان‌های فکری، سنتی‌اندیشان آن دسته‌ای از اهل معرفت‌اند که معرفت بازمانده از سلف، مشی و منش و رفتارها و سنن و عادات بازمانده از سلف را مقدس می‌انگارند و در مقال هرآنچه نو است مقاومت نشان می‌دهند. پس سنتی‌اندیشی دو رکن دارد، یک رکن سلبی و یک رکن ایجابی. رکن ایجابی آن است که هرآنچه از سلف است و از گذشته است، مقدس است، ارزش است و خدشه‌ناپذیر است. نباید به آن دست زد، نباید تحریف کرد و تغییر داد. و رکن سلبی آن در قبال هر نویی است. هر چیز نویی خوب نیست. یک نوع مقاومت در مقابل هرآنچه نو است در این جریان مشاهده می‌شود. اگر یک کتاب از چند صد سال پیش هم بازمانده باشد و اگر حتی ما آراء مطرح شده در آن کتاب را عمدتاً خودمان هم قبول نداشته باشیم باز این کتاب باید به عنوان متن درسی بماند. اما اگر کسی کتاب جدیدی نگاشت، هرچند همه آراء نو احیاناً پذیرفته ما باشد، روش نو، ساختار نو، تصمیمات جدید و برای آموزش بسیار مناسب‌تر، در قبال چنین کتابی مقاومت نشان می‌دهند.

برای جریان سنتی‌اندیش فرقی نمی‌کند که آنچه نو است خودی است یا بیگانه است. از غرب آمده است یا از شرق، ایرانی است یا غیرایرانی است. این نیست که بگوییم مثلاً سنتی‌اندیشان تنها ضدغرب هستند.

جریان مقابل سنتی‌اندیشی، نوگرایی است و گفتیم که بین نوگرایی و نواندیشی تفاوت قائل می‌شویم. نوبودگی اصالت دارد و اصولاً به مثابه یک مشرب و مکتب، گرایش به نو هست. ذاتاً گویی هرچه جدید است خوب است و هرچه قدیم است خوب نیست. این جریان در حوزه معرفت البته و لاجرم چشم به بیرون مرزها دوخته است. هرآنچه از آن سوی مرزها می‌وزد بر او خوشایند است. حتی حرفی بی‌ارزش که مسخره است. زن مادرمرده‌ای که بسیار افسرده است و هیچ چیزی او را دلخوش نمی‌کند، او به این حرف می‌خندد. حتی مطلب اینچنین هم اگر از غرب آورده شود مورد تعظیم و تکریم قرار می‌گیرد و مهم و علمی و نو قلمداد می‌شود. نظریه‌های سخیف، سست و بی‌مایه، مورد استعمال قرار می‌گیرد.

امثال نظریه مرگ مؤلف در هرمنوتیک. یک مؤلفی همین الان قلم را از روی کاغذ برداشت و کتاب او تمام شد. بعد آمد و گفت که مراد من از این جمله یا از این فصل کتاب این است. می‌گویند نه خیر؛ وقتی تألیف تمام شد دیگر رابطه بین مؤلف و تألیف قطع می‌شود. مؤلف مُرد و الان ما هستیم و این اثر. خوب این خیلی حرف سخیفی است. مؤلف می‌گوید من اینگونه نوشتم و منظور من این بوده، در جواب او می‌گویند نه؛ این چیزی که تو می‌گویی تفسیری است در کنار دیگر تفاسیر از این متنی که نوشتید و تفسیر تو با غیر تو از این متن برابر است. این حرف‌ها خیلی خنده‌آور است ولی چون غربی‌ها گفتند استفاده می‌شود.

و به شدت گسسته از تبار هستند. جریان متجدد و نوگرا از تبار و تاریخ خویش مطلقاً گسسته است. تاریخ و تبار خویش را انکار می‌کند. گاهی بعضی جوان‌های بی‌مروت و غیراخلاقی، پدر پیرشان را طور دیگری معرفی می‌کنند. حالا روستایی است یا کم‌سواد است، نمی‌خواهد پدرش را به دوستانش معرفی کند. یک خانواده‌ای بود که بعد از مرگ پدر خانواده ما متوجه شدیم که این فرد پدرشان بوده، مثل خادم خانه با او رفتار می‌کردند و ما فکر می‌کردیم که خادم اینهاست. بعد که فوت شد فهمیدم پدر این خانواده بوده.

متجددین، نسبت به گذشته خویش چنین تلقیی دارند، گذشته خود را انکار می‌کنند و از گذشته خویش گسسته‌اند. درحالی‌که متجددان غربی هرگز از تبار تاریخی خودشان نبریده‌اند. شما وقتی نظریه‌های مدرن را مطالعه می‌کنید می‌بینید به نحوی پیوند می‌خورد به عهد باستان یونان و به فلسفه باستانی یونان و روم. و می‌گویند تاریخ فلسفه همه دامنه تفکر ارسطوست.

اصولاً جریان نوگرا و متجدد به آنچه خود دارد به دیده تحقیر می‌نگرد. آنچه غیر دارد به دیده بزرگی و عظمت می‌نگرد. درواقع و به ظاهر باید این دو جریان و دو گفتمان، دو جریان معارض و احیاناً رقیب هم انگاشته شوند.

جریان سوم، جریان مجدد و نواندیش است. این جریان می‌گوید که آنچه ما از سلف داریم، ریشه در پیشینه ماست و اگر از گذشته چیزی باز مانده است، اگر حقیقت است ارزشمند است، هرچند کهنه باشد و نو نباشد. حقیقت هرچه کهنه‌تر، بهتر. چون پیداست که در برابر هجمه‌ها و نقدها و حملات طی قرون مقاومت کرده و حقیقت بودن او اطمینان‌بخش‌تر است، اما در عین حال هیچ مقاومتی در مقابل افکار و اندیشه‌ها و آراء نو ندارد. برای جریان مجدد و گفتمان مجدد نو و کهنه بودن هیچ ملاک حسن و قبح و حق و باطل بودن نیست. حقیقت معیار است. حقیقت را در آثار سلف فحص می‌کند و از عمق تاریخ بیرون می‌کشد و به روز می‌کند و به کار می‌گیرد. چونان گوهرهایی از عمق معادن، اما گوهر آمیخته و غبارگرفته را نمی‌توان به بازار آورد. او صیقل می‌زند، به روز می‌کند و از آن بهره‌برداری می‌کند. به عنوان مجدد، تجدید‌کننده ثروت سلف و میراث معرفتی گذشته است، اما تجدیدکننده و نوکننده آن است. مثل جریان سنتی‌اندیش نمی‌گوید هرچه بازمانده است مقدس است و عیناً امروز خوب است و باید به کار برد. اما از آن سو همانند نوگرایان و متجددان هم چشم به بیرون مرزها ندوخته و هرآنچه از بیگانه به دست بیاید و هرآنچه ظاهراً نو است را مقدس و عظیم نمی‌شمارد.

این سه جریان در کشور ما حضور دارد. ارکان جریان سوم علامه طباطبایی، حضرت امام(ره)، شهید مطهری و بعضی چهره‌های دیگر از شاگردان امام هستند و طیفی از جوان‌ها که امروزه در حوزه‌های علمیه و به ویژه در حوزه علمیه قم کار می‌کنند و زیر پوسته جریانات فکری و معرفتی بالنده و پرشتاب پیش می‌روند و ما از این لحاظ بسیار به آینده امیدواریم و دل بسته‌ایم.

این مدل تحقیق و طبقه‌بندی معرفتی و اجتماعی می‌تواند در مقوله مواجهه با امر حوزه هم عیناً پیاده شود. در حوزه هم این سه جریان وجود دارد، حوزه متجمد سنتی‌اندیش که می‌خواهد به چندصد سال پیش برگردد. ناآگاهی از مسائل زمانه یک ارزش است. ما خبر نداریم، اطلاع نداریم، گوشه‌گیری، غیراجتماعی‌بودن، درد ملل جهان را نداشتن، محلی و بومی غم خوردن و جهانی‌ نیاندیشیدن. این دسته به اطلاعات مسلمانان و اطلاعات پیوسته به روزشده و فزاینده انباشته شده، چندان نمی‌توانند بیاندیشند. شاخص اینچنین تلقی و تفکری فکر بی‌اساس نظم ما در بی‌نظمی ماست، است. روزی، روزگاری، بزرگی همچون آشیخ‌عبدالکریم حائری(ره)، استاد حضرت امام که قطعاً امام از شخصیت او متأثر بوده و بانی حوزه مقدسه قم بودند، مرد بزرگی بود. بسیار مردی تیزبین، خوش‌فهم، دوراندیش و دقیق‌نگری بود. در قبال یک توطئه‌ای ایشان این جمله را فرمود و به جا هم فرمود. رضاخان قلدر سکولار و ضد دین آمد که حوزه باید نظم پیدا کند و می‌خواست با ایجاد یک سامانه زمام امر حوزه و سرنخ امور حوزه را به دست بگیرد. در قبال چنین فکر شنیع و خطرناک و چنین توطئه عمیق و بنیان‌براندازی در تاریخ حوزه و شیعه، مرحوم آشیخ فرمود «نظم ما در بی‌نظمی است». اما این عبارت بسیار دقیق و عمیق است، بسیار نغز است. ظاهراً پارادوکسیکال و متناقض‌نما است. مگر می‌شود چیزی در نقیض خویش هویت پیدا کند؟ منظور او این بود که آنچرا که تو بی‌نظمی می‌انگاری، تو ساده‌اندیش و سطحی‌نگر هستی، یک نظمی بر اوضاع حاکم است. ما حاجتمند نظم مدرن تو نیستیم. حوزه ما نظم خاص خود را دارد و نظم پیشنهادی تو به درد حوزه نمی‌خورد. آنچرا که تو بی‌نظمی می‌دانی، یک نظم پیچیده است و ما بر همان نظم پای‌می‌فشاریم. ولی بعضی بی‌آنکه عمق این بیان و شعار را درک کرده باشند و بی‌آنکه شأن نزول آن را بدانند و بدون این که تناسب این حکم را با موضوعات زمانه بسنجند، امروز می‌گویند نظم ما در بی‌نظمی‌است. اینها خیلی سطحی‌اندیش هستند. مگر می‌شود بی‌آنکه نظمی منطقی و معقول و متناسب بر امری حاکم باشد آن امر عاقبت موفق و خوشی داشته باشد؟

جریان سنتی‌اندیش کوشش می‌کند حوزه را چند صد سال پیشتر برگرداند و این مقدار کارایی که حداقل امروز در حل مسائل زمانه از او بگیرد. حوزه دویست سال پیش به کار امروز نمی‌آید. حوزه امروز ما باید حوزه دویست سال آینده باشد و نه دویست سال گذشته.

جریان متجدد هم حوزه را دانشگاه می‌خواهد. همان دیسیپلین دانشگاهی. به صورت کلیشه‌ای، دانشگاهی را که یک نظام تعلیم و تربیت غربی است و طبعاً بیگانه است. میهمانی است که ما میزبان آن شده‌ایم. خودخوانده و خودناخوانده و دعوت شده و دعوت نشده، پا به عرصه علم و معرفت و فناوری در کشور ما نهاده، این را می‌خواهند عیناً در حوزه پیاده کنند. من به رغم دل پری که از گفتمان نخست دارم، گفتمان دوم را بسی خطرناکتر از گفتمان اول می‌دانم، برای اینکه این گفتمان دوم یک جریان موازی است و غلط‌انداز است. دو زیان به ما خواهد زد، یک: گفتمان اول را نسبت به هر نوع تحول در حوزه حساس می‌کند، چون ایده‌ها و آرمان‌هایی را که گفتمان متجدد مطرح می‌کند پذیرفتنی نیست، و حساسیت‌برانگیز است و ادعاهای گفتمان اول را محق جلوه می‌دهد و فرصت تحول را از حوزه بازمی‌ستاند. وقتی یک جریان موازی و غلط به جای یک جریان درست و به حق قرار گیرد، اگر این خلاء را به صورت کاذب پر کند ما یک فرصت تاریخی را از دست می‌دهیم و مجال برای تحقق یک تحول اصیل که ریشه در سنن و هویت تاریخی خود دارد و پیوند با تبار و تاریخ خود دارد و در عین حال نو می‌اندیشد و دغدغه زمانه را دارد و می‌خواهد خود را با زمانه منطبق کند، این فرصت را ازبین می‌برد.

و به صورت کاملاً مغالطه‌آمیزی، چهره گفتمان مجدد را هم مشوه می‌کند که این بسیار خطرناک است. این که ما حوزه را دانشگاه بخواهیم و طلبه و مدرس را دانشگاهی، بزرگترین خیانتی است که به حوزه می‌شود. حوزه باید حوزه باشد، اما حوزه زمانه خویش و راهی جز این که سنن اصیل و آزموده و عمیق و دقیق و بومی و احیاناً قدسی بازمانده از سلف را بازبشناسیم و بازبیارایم و به زبان و ظرفیت زمان، بازارائه کنیم، راه دیگری نداریم. این یعنی همان جریان مجدد. تجدید آنچه از سلف بازمانده با ظرفیت و اقتضائات زمان.

نظم، ذاتی چنین اقدام و تحرک و حرکتی است. جهانی‌اندیشی، ذاتی چنین تحولی است. جامعیت، ذاتی چنین دیگرگونی و چنین اندیشیدنی است و انسجام، تحرک و حساسیت، دغدغه‌مندی ذاتی چنین فکرت و اندیشه‌ای است.

ما امروز حوزه‌ای می‌خواهیم، معنوی‌منش، اخلاق‌نمون، علم‌بنیاد، تخصص‌مند، پژوهش‌محور و سرانجام پرورش‌مآل و پایبند به سنن و پیشینه تاریخی و هویتی خویش که جهانی فکر کند، به تحول بیاندیشد، پیش‌آهنگ باشد، شأن رهبری و هدایت امت را شأن اصلی خویش قلمداد کند. غایت و رسالت خویش را در هدایت دیگران ببیند، برای خویش منافعی قائل نباشد و دغدغه‌مند مسائل همه امت باشد. چنین حوزه‌ای، حوزه مطلوب آینده است.

شما عزیزان طلاب عزیز و اساتید ارجمند به چنین رویکردی بیاندیشید. حوزه در معرض یک تحول عظیم خودخواسته، خودجوش، کمابیش شتابناک و امیدبخش است، اما هر فعل و انفعالی در هر قلمرو و عرصه‌ای در معرض آسیب و آفاتی است. رقیب دارد، معارض دارد، خطر در کمین اوست، و اگر این جریان درست مدیریت و هدایت نشود می‌تواند به ضد خویش تبدیل شود و به خطا و خطر بیافتد و به تحریف و انحراف کشانده شود.

بر بزرگان حوزه و مراجعه عظام و فقهای بزرگ است و بر حکیمان و مفسران و مدرسان و مصلحان دلسوز حوزه است که این اتفاق و این جریان و این حرکت و این نهضت مقدسِ مبارکِ تاریخ‌ساز با دغدغه و احتیاط تام هدایت کنند. نه از خطر بترسیم و از خطا. نه از احتمالات و احیاناً تهدیدات بترسیم و بپرهیزیم و نه بی‌احتیاطی کنیم و بی‌گدار به آب بزنیم. به آب زدن خوب است، هیچ چیزی از آب زلال‌تر، ناب‌تر و پاک‌تر و پاکننده‌تر نیست، اما از گدار باید وارد شد و نه از غیرگدار.

امیدواریم خداوند متعال به جمع ما در این مجموعه مبارک و مقدس توفیق تحصیل رضای الهی و خرسندی قلب مبارک حضرت حجت، مولا و ولی‌نعمتان و تأمین نظر مراجع عظام و رهبر معظم انقلاب را عنایت بفرماید.

امیدواریم آنچه حق است بر زبان ما جاری کند و بر ذهن ما خطور بدهد و بر جوارح ما حاکم و جاری بفرماید.

من از همه دوستان، همکاران عزیز، مدیران محترم مجموعه حوزه حضرت امام رضا(ع) و معاونین محترم و کارکنان و مدرسین عزیز که ارکان اصلی این حوزه هستند، از طلاب ارجمند که بستر اصلی کار و پیکار و تلاش و کوشش و کشش در همه فعالیت‌ها قلمداد می‌شوند به خاطر مساعدت و همراهی و همدلی که با مجموعه اهداف و برنامه‌ها دارند تشکر می‌کنم و همچنان متوقع هستم که همراهی و همدلی و همکاری بفرمایید که، با هم بیاندیشیم و با هم به موقع اجرا بگذاریم و انشاءالله با اغراض مقدسی که در دل داریم و در پیش است و با عنایت الهی بتوانیم به هدایت امور دست پیدا کنیم. خداوند قبل مبارک حضرت حجت را از ما راضی بفرما، دست‌های ما را مجرای خیرات قرار بده، بارالها عاقبت ما را ختم به خیر بگردان، به ما لیاقت شهادت عنایت بفرما، آرمان‌های حضرت امام را به دست ما به جریان بیانداز، بارآفریدگارا ما را مدیون امام و شهدای طریق امام از دنیا نبر، بارآفریدگارا آنچه خیر است در دنیا و آخرت نسیب ما بفرما و آنچه شر است در دنیا و آخرت از ما دور بفرما.

والسلام علیکم و رحمت‌الله