سه گونه حوزه


افتتاحیه حوزه امام رضا

۶/۷/۸۹

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله و الصلوهًْ علی رسول‌الله و علی آله آل الله و لعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله.

شروع سال جدید تحصیلی را خدمت اساتید محترم و طلاب عزیز در حوزه مبارک امام رضا(ع) و همه اصحاب حوزه تبریک عرض می‌کنیم.

خدا را سپاسگزاریم که توفیق درک محیط مقدس حوزه را نسیب ما کرد. شاکر خداوند باری هستیم از میان همه دغدغه‌ها و دلمشغولی‌ها و مشغله‌هایی که انسان‌ها به آن پایبند و دلبسته هستند به ما دغدغه و مشغله دین‌فهمی و دفاع از دین را نسیب کرد. باید بدانیم که رسالت بسیار سختی است. آنهایی که متفطن به رسالتی که تحمل می‌کنند هستند، سخت متأثراند.

من بحثی را که اندکی تحمل کردم که در این جلسه مطرح کنم، تحت عنوان سه گونه حوزه عنوان می‌کنم. چون مجال محدود است و مبحث بسیار موسع و احتمالاً تفسیر آن را در مراسم سالانه میلاد حضرت امام(ع) مطرح می‌کنم.

ما می‌توانیم سه گونه حوزه داشته باشیم:

۱٫ حوزه‌ سنتی‌اندیش و متجمد

۲٫ حوزه‌ نوگرا و متجدد

۳٫ حوزه پیوسته به سلف اما نواندیش و مجدد.

هر سه نگرش در بین اصحاب حوزه و از سوی بزرگان حوزه و فقها و علمای طراز اول تا طلاب جوان طرفدار دارد.

من تصور می‌کنم در ایران و جهان اسلام و همه جهان این سه سنخ در عرصه‌های مختلف، حیات و تحرک و فعالیت دارد، از این‌رو منحصر به قلمرو حوزه و ایران نیست و مخصوص جهان اسلام هم نیست. یک مدل طبقه‌بندی گرایش فکری در بین بشر معاصر است.

من نخست همین مدل را توضیح می‌دهم. تا پایان بحث مختصات حوزه سنتی‌اندیش، مختصات حوزه نوگرا و متجدد و مختصات حوزه نواندیش و مجدد را مطرح می‌کنیم و به مقایسه این سه نوع حوزه می‌پردازیم.

ما امروز در ایران این سه تفکر را داریم که پاره‌ای در معرفت و فهم دین در مباحث نظری و اجتماعی و در حوزه اندیشه سیاسی و در قلمرو مناسبات سنتی می‌اندیشند. این سنتی‌اندیشی لزوماً مساوی با سنت‌گرایی غربی نیست. یک اصطلاحی با عنوان سنت‌گرایان و مدرن‌ها رایج است، گروهی سنت و مدرن و اهل مدرنیته و پسامدرن. اینها اصطلاحاتی است که در دنیای غرب به کار می‌رود، در مقاله «نماد سیطره مجاز و هویت تاریخی» راجع به سید حسین نصر توضیح دادیم که چگونه و به اشتباه تحت تأثیر سیطره مجاز قالب‌های تفکر غرب را در شرق و جهان اسلام مطرح می‌کنند. امثال رنه گنون که از سران سنت‌گرا‌هاست و امروزه هم در غرب کسانی هستند که در عهد مدرنیته و پسامدرن، حسرت سنت‌های پیشامدرن را دارند. آنها یک جریان هستند و در مقابل متجدد هستند.

این که من سنتی‌اندیشی عرض می‌کنم، عیناً و کاملاً منطبق با سنت‌گرایی نیست، این دو را خلط نکنید ولی به‌هرحال سنتی‌اندیشی و سنت‌گرایی نزدیک‌تر است، منتها سنتِ سنت‌گرایی و سنت مدرن‌گرایی دو سنت غربی هستند. من در فرهنگ و ادبیات خودمان این تقسیم را عرض می‌کنم و لزوماً منطبق بر آنچه در غرب هست نخواهد بود.

در اینجا عبارت سنتی‌اندیشی را به کار می‌برم و نه سنت‌گرایی. سنت‌گرایی یک گرایش است و گرایش با اندیشه فرق می‌کند. سنتی‌اندیشی با سنت‌گرایی فرق دارد. کما اینکه نوگرایی با نواندیشی فرق می‌کند. نوگرایی ترجمه مدرنیسم است، نواندیشی یعنی ما نو به نو می‌اندیشیم، اما آنچنان نیست که نو بودن اصالت داشته باشد. نوگرایی، اصالهًْ‌التجدد است، قصد بر نو بودن است، هرچه می‌خواهد باشد. نو خوب است و کهنه بد است، هرچه می‌خواهد باشد. کهنه اگر حقیقت هم هست بد است. نو اگر حقیقت هم نیست و باطل هم هست، خوب است. گرایش به این سمت است و خود نو بودن در تفکر مدرنیستی گویی قداست دارد و دارای ارزش ذاتی است. متجددان چنین هستند و متجدد با مجدد، یعنی نواندیش فرق می‌کند.

در جریان‌های فکری، سنتی‌اندیشان آن دسته‌ای از اهل معرفت‌اند که معرفت بازمانده از سلف، مشی و منش و رفتارها و سنن و عادات بازمانده از سلف را مقدس می‌انگارند و در مقال هرآنچه نو است مقاومت نشان می‌دهند. پس سنتی‌اندیشی دو رکن دارد، یک رکن سلبی و یک رکن ایجابی. رکن ایجابی آن است که هرآنچه از سلف است و از گذشته است، مقدس است، ارزش است و خدشه‌ناپذیر است. نباید به آن دست زد، نباید تحریف کرد و تغییر داد. و رکن سلبی آن در قبال هر نویی است. هر چیز نویی خوب نیست. یک نوع مقاومت در مقابل هرآنچه نو است در این جریان مشاهده می‌شود. اگر یک کتاب از چند صد سال پیش هم بازمانده باشد و اگر حتی ما آراء مطرح شده در آن کتاب را عمدتاً خودمان هم قبول نداشته باشیم باز این کتاب باید به عنوان متن درسی بماند. اما اگر کسی کتاب جدیدی نگاشت، هرچند همه آراء نو احیاناً پذیرفته ما باشد، روش نو، ساختار نو، تصمیمات جدید و برای آموزش بسیار مناسب‌تر، در قبال چنین کتابی مقاومت نشان می‌دهند.

برای جریان سنتی‌اندیش فرقی نمی‌کند که آنچه نو است خودی است یا بیگانه است. از غرب آمده است یا از شرق، ایرانی است یا غیرایرانی است. این نیست که بگوییم مثلاً سنتی‌اندیشان تنها ضدغرب هستند.

جریان مقابل سنتی‌اندیشی، نوگرایی است و گفتیم که بین نوگرایی و نواندیشی تفاوت قائل می‌شویم. نوبودگی اصالت دارد و اصولاً به مثابه یک مشرب و مکتب، گرایش به نو هست. ذاتاً گویی هرچه جدید است خوب است و هرچه قدیم است خوب نیست. این جریان در حوزه معرفت البته و لاجرم چشم به بیرون مرزها دوخته است. هرآنچه از آن سوی مرزها می‌وزد بر او خوشایند است. حتی حرفی بی‌ارزش که مسخره است. زن مادرمرده‌ای که بسیار افسرده است و هیچ چیزی او را دلخوش نمی‌کند، او به این حرف می‌خندد. حتی مطلب اینچنین هم اگر از غرب آورده شود مورد تعظیم و تکریم قرار می‌گیرد و مهم و علمی و نو قلمداد می‌شود. نظریه‌های سخیف، سست و بی‌مایه، مورد استعمال قرار می‌گیرد.

امثال نظریه مرگ مؤلف در هرمنوتیک. یک مؤلفی همین الان قلم را از روی کاغذ برداشت و کتاب او تمام شد. بعد آمد و گفت که مراد من از این جمله یا از این فصل کتاب این است. می‌گویند نه خیر؛ وقتی تألیف تمام شد دیگر رابطه بین مؤلف و تألیف قطع می‌شود. مؤلف مُرد و الان ما هستیم و این اثر. خوب این خیلی حرف سخیفی است. مؤلف می‌گوید من اینگونه نوشتم و منظور من این بوده، در جواب او می‌گویند نه؛ این چیزی که تو می‌گویی تفسیری است در کنار دیگر تفاسیر از این متنی که نوشتید و تفسیر تو با غیر تو از این متن برابر است. این حرف‌ها خیلی خنده‌آور است ولی چون غربی‌ها گفتند استفاده می‌شود.

و به شدت گسسته از تبار هستند. جریان متجدد و نوگرا از تبار و تاریخ خویش مطلقاً گسسته است. تاریخ و تبار خویش را انکار می‌کند. گاهی بعضی جوان‌های بی‌مروت و غیراخلاقی، پدر پیرشان را طور دیگری معرفی می‌کنند. حالا روستایی است یا کم‌سواد است، نمی‌خواهد پدرش را به دوستانش معرفی کند. یک خانواده‌ای بود که بعد از مرگ پدر خانواده ما متوجه شدیم که این فرد پدرشان بوده، مثل خادم خانه با او رفتار می‌کردند و ما فکر می‌کردیم که خادم اینهاست. بعد که فوت شد فهمیدم پدر این خانواده بوده.

متجددین، نسبت به گذشته خویش چنین تلقیی دارند، گذشته خود را انکار می‌کنند و از گذشته خویش گسسته‌اند. درحالی‌که متجددان غربی هرگز از تبار تاریخی خودشان نبریده‌اند. شما وقتی نظریه‌های مدرن را مطالعه می‌کنید می‌بینید به نحوی پیوند می‌خورد به عهد باستان یونان و به فلسفه باستانی یونان و روم. و می‌گویند تاریخ فلسفه همه دامنه تفکر ارسطوست.

اصولاً جریان نوگرا و متجدد به آنچه خود دارد به دیده تحقیر می‌نگرد. آنچه غیر دارد به دیده بزرگی و عظمت می‌نگرد. درواقع و به ظاهر باید این دو جریان و دو گفتمان، دو جریان معارض و احیاناً رقیب هم انگاشته شوند.

جریان سوم، جریان مجدد و نواندیش است. این جریان می‌گوید که آنچه ما از سلف داریم، ریشه در پیشینه ماست و اگر از گذشته چیزی باز مانده است، اگر حقیقت است ارزشمند است، هرچند کهنه باشد و نو نباشد. حقیقت هرچه کهنه‌تر، بهتر. چون پیداست که در برابر هجمه‌ها و نقدها و حملات طی قرون مقاومت کرده و حقیقت بودن او اطمینان‌بخش‌تر است، اما در عین حال هیچ مقاومتی در مقابل افکار و اندیشه‌ها و آراء نو ندارد. برای جریان مجدد و گفتمان مجدد نو و کهنه بودن هیچ ملاک حسن و قبح و حق و باطل بودن نیست. حقیقت معیار است. حقیقت را در آثار سلف فحص می‌کند و از عمق تاریخ بیرون می‌کشد و به روز می‌کند و به کار می‌گیرد. چونان گوهرهایی از عمق معادن، اما گوهر آمیخته و غبارگرفته را نمی‌توان به بازار آورد. او صیقل می‌زند، به روز می‌کند و از آن بهره‌برداری می‌کند. به عنوان مجدد، تجدید‌کننده ثروت سلف و میراث معرفتی گذشته است، اما تجدیدکننده و نوکننده آن است. مثل جریان سنتی‌اندیش نمی‌گوید هرچه بازمانده است مقدس است و عیناً امروز خوب است و باید به کار برد. اما از آن سو همانند نوگرایان و متجددان هم چشم به بیرون مرزها ندوخته و هرآنچه از بیگانه به دست بیاید و هرآنچه ظاهراً نو است را مقدس و عظیم نمی‌شمارد.

این سه جریان در کشور ما حضور دارد. ارکان جریان سوم علامه طباطبایی، حضرت امام(ره)، شهید مطهری و بعضی چهره‌های دیگر از شاگردان امام هستند و طیفی از جوان‌ها که امروزه در حوزه‌های علمیه و به ویژه در حوزه علمیه قم کار می‌کنند و زیر پوسته جریانات فکری و معرفتی بالنده و پرشتاب پیش می‌روند و ما از این لحاظ بسیار به آینده امیدواریم و دل بسته‌ایم.

این مدل تحقیق و طبقه‌بندی معرفتی و اجتماعی می‌تواند در مقوله مواجهه با امر حوزه هم عیناً پیاده شود. در حوزه هم این سه جریان وجود دارد، حوزه متجمد سنتی‌اندیش که می‌خواهد به چندصد سال پیش برگردد. ناآگاهی از مسائل زمانه یک ارزش است. ما خبر نداریم، اطلاع نداریم، گوشه‌گیری، غیراجتماعی‌بودن، درد ملل جهان را نداشتن، محلی و بومی غم خوردن و جهانی‌ نیاندیشیدن. این دسته به اطلاعات مسلمانان و اطلاعات پیوسته به روزشده و فزاینده انباشته شده، چندان نمی‌توانند بیاندیشند. شاخص اینچنین تلقی و تفکری فکر بی‌اساس نظم ما در بی‌نظمی ماست، است. روزی، روزگاری، بزرگی همچون آشیخ‌عبدالکریم حائری(ره)، استاد حضرت امام که قطعاً امام از شخصیت او متأثر بوده و بانی حوزه مقدسه قم بودند، مرد بزرگی بود. بسیار مردی تیزبین، خوش‌فهم، دوراندیش و دقیق‌نگری بود. در قبال یک توطئه‌ای ایشان این جمله را فرمود و به جا هم فرمود. رضاخان قلدر سکولار و ضد دین آمد که حوزه باید نظم پیدا کند و می‌خواست با ایجاد یک سامانه زمام امر حوزه و سرنخ امور حوزه را به دست بگیرد. در قبال چنین فکر شنیع و خطرناک و چنین توطئه عمیق و بنیان‌براندازی در تاریخ حوزه و شیعه، مرحوم آشیخ فرمود «نظم ما در بی‌نظمی است». اما این عبارت بسیار دقیق و عمیق است، بسیار نغز است. ظاهراً پارادوکسیکال و متناقض‌نما است. مگر می‌شود چیزی در نقیض خویش هویت پیدا کند؟ منظور او این بود که آنچرا که تو بی‌نظمی می‌انگاری، تو ساده‌اندیش و سطحی‌نگر هستی، یک نظمی بر اوضاع حاکم است. ما حاجتمند نظم مدرن تو نیستیم. حوزه ما نظم خاص خود را دارد و نظم پیشنهادی تو به درد حوزه نمی‌خورد. آنچرا که تو بی‌نظمی می‌دانی، یک نظم پیچیده است و ما بر همان نظم پای‌می‌فشاریم. ولی بعضی بی‌آنکه عمق این بیان و شعار را درک کرده باشند و بی‌آنکه شأن نزول آن را بدانند و بدون این که تناسب این حکم را با موضوعات زمانه بسنجند، امروز می‌گویند نظم ما در بی‌نظمی‌است. اینها خیلی سطحی‌اندیش هستند. مگر می‌شود بی‌آنکه نظمی منطقی و معقول و متناسب بر امری حاکم باشد آن امر عاقبت موفق و خوشی داشته باشد؟

جریان سنتی‌اندیش کوشش می‌کند حوزه را چند صد سال پیشتر برگرداند و این مقدار کارایی که حداقل امروز در حل مسائل زمانه از او بگیرد. حوزه دویست سال پیش به کار امروز نمی‌آید. حوزه امروز ما باید حوزه دویست سال آینده باشد و نه دویست سال گذشته.

جریان متجدد هم حوزه را دانشگاه می‌خواهد. همان دیسیپلین دانشگاهی. به صورت کلیشه‌ای، دانشگاهی را که یک نظام تعلیم و تربیت غربی است و طبعاً بیگانه است. میهمانی است که ما میزبان آن شده‌ایم. خودخوانده و خودناخوانده و دعوت شده و دعوت نشده، پا به عرصه علم و معرفت و فناوری در کشور ما نهاده، این را می‌خواهند عیناً در حوزه پیاده کنند. من به رغم دل پری که از گفتمان نخست دارم، گفتمان دوم را بسی خطرناکتر از گفتمان اول می‌دانم، برای اینکه این گفتمان دوم یک جریان موازی است و غلط‌انداز است. دو زیان به ما خواهد زد، یک: گفتمان اول را نسبت به هر نوع تحول در حوزه حساس می‌کند، چون ایده‌ها و آرمان‌هایی را که گفتمان متجدد مطرح می‌کند پذیرفتنی نیست، و حساسیت‌برانگیز است و ادعاهای گفتمان اول را محق جلوه می‌دهد و فرصت تحول را از حوزه بازمی‌ستاند. وقتی یک جریان موازی و غلط به جای یک جریان درست و به حق قرار گیرد، اگر این خلاء را به صورت کاذب پر کند ما یک فرصت تاریخی را از دست می‌دهیم و مجال برای تحقق یک تحول اصیل که ریشه در سنن و هویت تاریخی خود دارد و پیوند با تبار و تاریخ خود دارد و در عین حال نو می‌اندیشد و دغدغه زمانه را دارد و می‌خواهد خود را با زمانه منطبق کند، این فرصت را ازبین می‌برد.

و به صورت کاملاً مغالطه‌آمیزی، چهره گفتمان مجدد را هم مشوه می‌کند که این بسیار خطرناک است. این که ما حوزه را دانشگاه بخواهیم و طلبه و مدرس را دانشگاهی، بزرگترین خیانتی است که به حوزه می‌شود. حوزه باید حوزه باشد، اما حوزه زمانه خویش و راهی جز این که سنن اصیل و آزموده و عمیق و دقیق و بومی و احیاناً قدسی بازمانده از سلف را بازبشناسیم و بازبیارایم و به زبان و ظرفیت زمان، بازارائه کنیم، راه دیگری نداریم. این یعنی همان جریان مجدد. تجدید آنچه از سلف بازمانده با ظرفیت و اقتضائات زمان.

نظم، ذاتی چنین اقدام و تحرک و حرکتی است. جهانی‌اندیشی، ذاتی چنین تحولی است. جامعیت، ذاتی چنین دیگرگونی و چنین اندیشیدنی است و انسجام، تحرک و حساسیت، دغدغه‌مندی ذاتی چنین فکرت و اندیشه‌ای است.

ما امروز حوزه‌ای می‌خواهیم، معنوی‌منش، اخلاق‌نمون، علم‌بنیاد، تخصص‌مند، پژوهش‌محور و سرانجام پرورش‌مآل و پایبند به سنن و پیشینه تاریخی و هویتی خویش که جهانی فکر کند، به تحول بیاندیشد، پیش‌آهنگ باشد، شأن رهبری و هدایت امت را شأن اصلی خویش قلمداد کند. غایت و رسالت خویش را در هدایت دیگران ببیند، برای خویش منافعی قائل نباشد و دغدغه‌مند مسائل همه امت باشد. چنین حوزه‌ای، حوزه مطلوب آینده است.

شما عزیزان طلاب عزیز و اساتید ارجمند به چنین رویکردی بیاندیشید. حوزه در معرض یک تحول عظیم خودخواسته، خودجوش، کمابیش شتابناک و امیدبخش است، اما هر فعل و انفعالی در هر قلمرو و عرصه‌ای در معرض آسیب و آفاتی است. رقیب دارد، معارض دارد، خطر در کمین اوست، و اگر این جریان درست مدیریت و هدایت نشود می‌تواند به ضد خویش تبدیل شود و به خطا و خطر بیافتد و به تحریف و انحراف کشانده شود.

بر بزرگان حوزه و مراجعه عظام و فقهای بزرگ است و بر حکیمان و مفسران و مدرسان و مصلحان دلسوز حوزه است که این اتفاق و این جریان و این حرکت و این نهضت مقدسِ مبارکِ تاریخ‌ساز با دغدغه و احتیاط تام هدایت کنند. نه از خطر بترسیم و از خطا. نه از احتمالات و احیاناً تهدیدات بترسیم و بپرهیزیم و نه بی‌احتیاطی کنیم و بی‌گدار به آب بزنیم. به آب زدن خوب است، هیچ چیزی از آب زلال‌تر، ناب‌تر و پاک‌تر و پاکننده‌تر نیست، اما از گدار باید وارد شد و نه از غیرگدار.

امیدواریم خداوند متعال به جمع ما در این مجموعه مبارک و مقدس توفیق تحصیل رضای الهی و خرسندی قلب مبارک حضرت حجت، مولا و ولی‌نعمتان و تأمین نظر مراجع عظام و رهبر معظم انقلاب را عنایت بفرماید.

امیدواریم آنچه حق است بر زبان ما جاری کند و بر ذهن ما خطور بدهد و بر جوارح ما حاکم و جاری بفرماید.

من از همه دوستان، همکاران عزیز، مدیران محترم مجموعه حوزه حضرت امام رضا(ع) و معاونین محترم و کارکنان و مدرسین عزیز که ارکان اصلی این حوزه هستند، از طلاب ارجمند که بستر اصلی کار و پیکار و تلاش و کوشش و کشش در همه فعالیت‌ها قلمداد می‌شوند به خاطر مساعدت و همراهی و همدلی که با مجموعه اهداف و برنامه‌ها دارند تشکر می‌کنم و همچنان متوقع هستم که همراهی و همدلی و همکاری بفرمایید که، با هم بیاندیشیم و با هم به موقع اجرا بگذاریم و انشاءالله با اغراض مقدسی که در دل داریم و در پیش است و با عنایت الهی بتوانیم به هدایت امور دست پیدا کنیم. خداوند قبل مبارک حضرت حجت را از ما راضی بفرما، دست‌های ما را مجرای خیرات قرار بده، بارالها عاقبت ما را ختم به خیر بگردان، به ما لیاقت شهادت عنایت بفرما، آرمان‌های حضرت امام را به دست ما به جریان بیانداز، بارآفریدگارا ما را مدیون امام و شهدای طریق امام از دنیا نبر، بارآفریدگارا آنچه خیر است در دنیا و آخرت نسیب ما بفرما و آنچه شر است در دنیا و آخرت از ما دور بفرما.

والسلام علیکم و رحمت‌الله

دیدگاهتان را بنویسید