خدا را شاکرم که توفیق درک فیض زیارت حضرت ثامنالحجج را هر از چندی نصیب بنده میکند؛ همچنین از دوستان ارجمند، عزیز، فاضل و اهل تحقیق بنیاد پژوهشهای آستان قدس و پارک فناوری مشهد مقدس تشکر میکنم که چنین نشستی را برپا کردند و آرزو میکنم این نشستها به نتایج درخور و فراخور موضوع دست یابند.
حدود دو ماه پیش این توفیق نصیب من شد که در همین سالن دربارهی سایبرنتیک و فلسفهی سایبرنتیک سخن بگویم. امروز نیز بناست دربارهی موضوعی به ظاهر سنتی، یعنی «مسئلهی زیارت»، عرایضی را تقدیم محضر مبارک شما عزیزان نمایم. به رغم سرفصلهایی که دوستان برای طرح بحث در این نشست مطرح کرده بودند، من به دو دلیل عنوان دیگری را پیشنهاد دادم؛ اول آنکه آن موضوعات چندان باب طبع و موافق ذوق و حوزهی مطالعاتی بنده نبود؛ دیگر آنکه احساس کردم در میان سرفصلهای پیشنهادی، جای مباحث حِکمی و جنبهی معرفتی زیارت خالی است. به این دو دلیل من عنوان حکمت یا «فلسفهی زیارت» را برای طرح بحث پیشنهاد دادم.
فلسفههای مضاف
فلسفههای مضاف، مانند فلسفهی حقوق، فلسفهی سیاست، فلسفهی هنر، فلسفهی تکنولوژی، و …، به سه شکل مطرح، تعبیر و تفسیر میشوند:
۱٫ بررسی چرایی و برآیی مسئله؛ درواقع در این حالت از غایت سخن گفته میشود و بر این اساس واژهی «برآیی» گویاتر از «چرایی» است. برای مثال زمانی که میگویند فلسفهی این کار چیست، درواقع از علت غایی مسئله سخن میگویند؛
۲٫ مطالعهی متافیزیکی و هستیشناختی مقوله؛
۳٫ مطالعهی کاربردی مسئله.
در توضیح تعبیر سوم باید بگویم که در روزگار ما فلسفههای مضاف معنای وسیعتری یافتهاند، بهگونهای که به دو گروه فلسفههای مضاف به علوم (مانند فلسفهی علم حقوق، فلسفهی علم فیزیک و فلسفهی علم فقه) و فلسفههای مضاف به امور (مانند فلسفهی حقوق، فلسفهی فیزیک و فلسفهی هنر) تقسیم میشوند؛ البته از سوی دیگر میتوان گفت امروز فلسفه، هم توسعهی بیشتری یافته و هم تنزل پیدا کرده، به این معنا که به سطح کاربرد آمده است.
به رغم آنکه فلسفه ظاهراً دانش غیرکاربردی است، در حال حاضر در بحث فلسفههای مضاف از کاربردی کردن آن سخن به میان میآید. فلسفه، بعد از کانت، کمابیش به سوی معرفتشناسی متمایل شده است، اما در فلسفههای مضاف، دربارهی هستیشناسی و علل اربعه علم یا امر و روششناسی آن بحث میشود.
فلسفهی زیارت
الف) مباحث فلسفهی زیارت
ماهیت و مؤلفههای زیارت، وجودشناسی، غایت، فایدهها و کارکردهای آن و ارکان زیارت، که به گونهای به تعریف و بحث از ماهیت زیارت بازمیگردد، از موضوعاتی هستند که در فلسفهی زیارت از آنها سخن گفته میشود. افزون بر اینها، اینکه آیا «قصد» یا «حالات نفسانی» یکی از ارکان زیارت است یا خیر، و نیز سخن از انواع زیارت، به نوعی تکمیلِ بحث تعریف زیارت است و ظروف و شروطِ فرایند زیارت در این فلسفه مطرح میشوند.
همانگونه که پیش از این گفته شد، مجموعهی فلسفههای مضاف در یک تقسیم کلان به دو گروه فلسفههای مضاف به «علوم» و فلسفههای مضاف به «امور» تقسیم میشوند. فلسفهی زیارت در این تقسیمبندی در گروه فلسفههای مضاف به امور قرار میگیرد؛ زیرا زیارت یک امر است نه دانش و از جنس معرفت.
ب) معنای زیارت:
زیارت در لغت به معنای میل، یا میل مثبت، چرخیدن، رو کردن، روی آوردن و یا قصد کردن آمده است، اما در ادبیات دینی ما این واژه مفهوم خاصی پیدا کرده و از افق معنای لغوی فراتر رفته است.
زیارت یکی از مناسک دینی است که در انواع ادیان و دینوارهها مطرح است؛ زیرا منشأ همهی آنها چه حق و چه باطل، فطری است. در دینهای باطل، در مصداق، خطا شده است، وگرنه گرایش به دین و معنویت گرایشی درونخیز، درونجوش و برخاسته و ناشیشده از فطرت آدمی است. همهی انسانها، ـ البته هر یک بهگونهای ـ عقاید ماورایی دارند و این عقاید در مقام رفتار، برونداد و نمودی دارد. از جملهی این نمودهای فطری و قدسی عمل زیارت کردن است که در همهی ادیان وجود دارد و در سراسر جهان، به ویژه در کشورهایی مثل هند و پاکستان، مشاهده میشود؛ برای مثال در هند زیارتگاههایی که مرقد شخصیتی معنوی قلمداد میشوند بسیار پررونقاند؛ در پاکستان نیز مجموعههای سمبلیک و نمادینی میسازند که به آن امامواره میگویند. این مجموعهها گاه شبیه بارگاه حضرت سیدالشهدا هستند و در آنها همان رفتاری انجام میشود که باید در کربلا و هنگام تشرف به آنجا انجام شود. همچنین غیرمسلمانان، افزون بر زیارت معابد خود، به مزارها و زیارتگاههای اسلامی و شیعی هم مراجعه میکنند. بودائیان نیز بر سر مزارها و زیارتگاههای عرفا و صوفیانی میروند که در آن خطه دفن شدهاند. به هر حال در یک معنای عام، زیارت یکی از مناسک و رفتارهایی است که زائر برای انس با زیارتشونده، با حب، خضوع و حالت تعظیم و تکریم انجام میدهد.
ابنسینا در پاسخ به پرسش ابوسعید ابوالخیر نوشته است: «ان النفوس الزائره المتصله بالبدن الغیر المفارقه تستمد من تلک النفوس المزوره جلب خیر أو دفع ضرّ و أذى فینخرط کلها فى سلک الاستعداد و الاستمداد لتلک الصور المطلوبه فلا بد أن النفوس المزوره لمشابهتها العقول و مجاورتها لها تؤثر تأثیرا عظیما و تمد إمدادا تامّا بحسب اختلاف الاحوال و هى اما جسمانیه أو نفسانیه» (رسائل ابنسینا، ص ۳۳۸). در این عبارت ابنسینا زیارت را عبارت دانسته است از انس و تماس و مواجههی نفوس نازله با نفوس عالیه. افرادی به صورت خاص و با انگیزه و مقاصد خاصی، با نفوس عالیه تماس میگیرند. نفوس دانیه و عادیهای که با نفوس عالیه تماس میگیرند بسته به میزان استعداد و ظرفیت، از این انس بهرهی جسمانی و نفسانی میبرند. در ادامه ایشان توضیح داده است که بهرهی جسمانی از نوع همان روابط جسمانی فیزیکی است که ما در حیات مادی و حسی میبینیم و از نظر دریافت و بهرهمندی هم همان آثار را دارد.
ج) آثار و فواید زیارت
همانگونه که پیش از این گفته شد، یکی از تعابیر و تفاسیر مطرح دربارهی فلسفههای مضاف، بررسی چرایی و برآیی یا غایتِ علم یا امر مضاف به فلسفه است. «غایت» آن چیزی است که در مقام تأسیس و تدوین یک علم گفته میشود: «ما دوّن لأجله». به سخن دیگر اگر غایت نبود آن پدیده رخ نمیداد و آن فعل صادر نمیگردید. غایت کمابیش معادل «هدف» است؛ البته تفاوتهای مختصری بین آن دو وجود دارد، ولی در اینجا منظور از غایت، مفهومی فراتر از هدف و چیزی کمابیش شبیه به حکمت (در حوزهی حکمت شرایع)، یعنی دربرگیرنده کارکردها، آثار و فواید است. به سخن دیگر غایت آن چیزی است که قصد شده است، حتی اگر واقع نشده باشد. منظور از «فایده» هم آن چیزی است که ممکن است قصد نشده باشد، ولی واقع میشود. در واقع فایده را میتوان اثری دانست که قهراً و بسته به ظروف و شرایط بر آن فعل مترتب میشود. رابطه بین «غایت» و «فایده» عام و خاص منوجه است. البته در اینجا مفهوم غایت در برگیرنده، کارکردها نیز هست.
با توجه به تفاوت غایت و فایده، در بحث از زیارت باید تمایز این دو در نظر گرفته شود؛ زیرا ممکن است زیارت یک غایت داشته باشد، اما سببِ فواید و آثار فراوان و فراتر از غایت یا دستکم فراتر از قصدی شود که زائر در محدودهی معرفت خویش داشته است.
میتوان مجموعهی آثار و غایات مترتب و برآیندها و بروندادهای این پدیدهی مقدس را به دو دستهی معرفتی و «نظری ـ عملی» یا به تعبیری تکوینی که در وجود آدمی تجسم پیدا میکند و «معرفتی ـ تعریفی» تقسیم کرد.
نکته شایان ذکر این است که بعضی از آثاری که در پی زیارت معصوم با همهی شرایط آن حاصل میشود، بر زیارت غیرمعصوم یا زیارت معصوم بدون شرایط آن نیز تا حدودی مترتب است؛ زیرا این آثار به باور بازمیگردد. به سخن دیگر چون اینگونه زیارتها از فطرت برمیخیزد آثاری را در پی دارد. در اینجا میتوان به بتپرستی اشاره کرد که چون از جوهر خداجویی و خداگرایی فرد بتپرست برخاسته، آثاری بر آن مترتب است، اما این فرد در مصداق خطا کرده و به سراغ بت رفته است؛ بنابراین بهرهی کافی را از عمل خداگرایی خود نمیبرد. یکی از ورزشکاران ما، که در دفاع مقدس فلج شد، پیش از انقلاب به مسکو رفته بود. او پس از بازگشت از این سفر، به این موضوع اشاره کرد که اگر در و دیوار و ساختمانهای مسکو را جمع کنند، مسکو میشود لنینستان؛ چون در هر کوی و برزنی مجسمهی لنین نصب است. در همین زمینه دانشمندی غربی گفته است: من متحیر بودم که چگونه یک جامعه میتواند بیخدا باشد. اصلاً جامعهی بیخدا میتواند زنده باشد؟ آن دانشمند میگفت: من سفری به مسکو کردم و در آنجا دیدم که مردم آنجا برخلاف ادعایشان خداپرست هستند، منتها لنین را به جای خدا اشتباه گرفتهاند. انسان هیچگاه نمیتواند از پرستش یک سمبل و نماد کمال رها شود، منتها آنها تصور میکنند لنین مظهر همهی کمالاتی است که به آنها عشق میورزند.
در مسئلهی زیارت یک سلسله آثار بر تصورها مترتب است؛ حال چه این تصورات خطا باشد چه صواب. زیارت مرقد حضرت رضا(ع)، که مظهر خدا و تجسم همهی کمالات و انسان کامل است، یک سلسله آثار قهری و آثار نفسالامری توأم با معرفت دارد که پارهای از آنها ممکن است در یک زیارت خطا هم فراچنگ انسان بیاید، ولی بیشترین این آثار نصیب فردی میشود که زیارت معصوم را با همهی شرایط آن انجام دهد.
در طول تاریخ، شیعیان بیشترین سود را از زیارت بردهاند. ما از مسئلهی عاشورا و ذکر مصائب اهل بیت(ع) منتفع هستیم و حیات ما به این مقولات بسته است، مراسم، مناسک، احساسات و عواطف ابراز شده شیعیان به مناسبت شهادت حضرت سیدالشهدا و اولاد و اصحاب آن بزرگوار آثار شگرف، شگفت و ماندگاری داشته که هویت و ماهیت دینی ما را ساخته است؛ در واقع هویت تشیع که فرقهی حق است از همین مسائل ناشی میشود. دربارهی آثار زیارت، که یکی از این مناسک است، میتوان به افراد فاسدی اشاره کرد که عمری به معصیت سپری کردهاند، اما با یک زیارت نه فقط از نظر رفتاری، بلکه از نظر معرفتی دگرگون شدهاند.
حوزههای علمیه و مکاتب فقهی، فکری و حِکمی ما (مثل مکتب سامرا، مکتب نجف، مکتب کربلا، مکتب قم قدیم، مکتب ری، مکتب مشهد) حول محور زیارتگاهها تکون پیدا میکردهاند. همین موضوع نشان میدهد که اگر حرم قدسی حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) وجود نداشتند حوزهی علمیهی قمی هم پدید نمیآمد. این حوزه بارها و بارها رو به افول رفت و سپس دوباره احیا شد. در تاریخ ایران این دو نقطه و احیاناً ساحت مبارک حضرت احمدبن موسی(س) کانون حیات، تحرک، امنیت، شعور و شور ملی و شعور دینی بوده است. همهی اینها از آثار بسزای اماکن زیارتی و زیارت حکایت میکند.
دربارهی آثار معرفتی زیارت میتوان به علوم دینی کنونی اشاره کرد که نتیجهی حضور همین مزارهای متبرک است. اگرچه فقه شیعه در بغداد آغاز شد، حکام مستبدِ متعصب، شیخالطائفه را که نابغهی فقه، اصول، تفسیر و کلام بود تحت فشار قرار دادند، به خانهی او تعرض کردند و کتابخانهاش را به آتش کشیدند. در پی این اقدام، آن بزرگوار در سال ۴۴۸ق. به نجف پناه برد، درحالیکه آن زمان نجف یک قصبهی کوچک بود، اما همین اتفاق، حیات شیعه را تضمین، و فقه آن را پایدار و ماندگار کرد. زیرا با انتقال آن بزرگوار به نجف، حوزهی عملیه نجف تأسیس گردید. نکته قابل توجه آن است که ایشان در آن دوره به بصره یا حلّه، که رونق بسیار داشت، نرفت، بلکه نجف را برگزید. شیخالطائفه در سال ۴۴۸ق، که دورهی دوم حیات علمی آن بزرگوار تلقی میشود، فقه استدلالی کنونی را بنا گذاشت و در مقدمه کتاب مبسوط فرمود که برای اینکه نشان دهد فقه شیعی، فقه استدلالی، بسطی، پرمسئله و پرفرع است و قوّت و استطاعت ردّ فروع بر اصول را دارد، این کتاب را نگاشته است. ایشان با نگارش این کتاب فقه ما را دگرگون کرد، بهگونهای که فقه کنونی ما فقه مبسوطی است.
برای تاریخ فقه شیعه دورههای گوناگونی ترسیم شده است، اما به نظر بنده میتوان گفت فقه ما به یک معنا دو دوره بیشتر نداشته است؛
۱٫ دورهی محدث ـ فقیهان؛
۲٫ دورهی متکلم ـ فقیهان.
بانی دورهی متکلم ـ فقیهان و فقه مستند به عقل، کلام، استدلال و عقلانیت شیعی، شیخالطائفه است؛ البته فقه مأثور و حدیثی ما در جای خود، دورهی عظیم و ارزشمندی از تاریخ فقه ما را به خود اختصاص میدهد، اما فقهی که در برابر تطورات زمانه و حوادثالواقعهی پیاپی و گوناگونی که در همهی حیات بشر رخ میدهد پاسخگو است، فقه مرحوم شیخ الطائفه است که در کتاب مبسوط پایهگذاری شد.
افزودن بر آثار معرفتی ذکرشده، زیارت در این جنبه آثار دیگری هم دارد که همهی مردم، چه عالِم و چه غیرعالم را در بر میگیرد؛ نمونههایی از این آثار معرفتی تحکیم ایمان، تربیت، استکمال و تربیت نفوس است که مشابه آنها را در مناسک دیگر کمتر میتوان سراغ گرفت؛ برای نمونه سهمی که زیارت در استکمال نفوس انسانها، مسلمانان و بهویژه شیعیان دارد به اندازهای عمیق و مؤثر است که تنها میتوان عاشورا را دارای چنین کارکردی دانست؛ البته مراسم عاشورا هم نوعی زیارت با حضرت سیدالشهداست که توأم با انس، حب و خضوع و خشوع نسبت به آن بزرگوار است.
د) تولی و تبری
زیارت بیعت با اولیای الهی و تشکر از آنهاست. ما درواقع در زیارت میخواهیم بگوییم قدر شما اولیا را میدانیم و اطلاع داریم که شما برای ما خیلی رنج برده و جهاد کرده و یقین را درک کردهاید. تولی و تبری در مقولهی زیارت متبلور میشود. تولی در جامعهی کبیره، که عشقنامهی شیعه با اولیای الهی است، متبلور است. فردی میگفت: جامعهی کبیره مرامنامهی غلات است. در پاسخ به چنین فردی باید گفت وقتی شما مضامین جامعهی کبیره را نمیفهمید باید بگویید قرآن هم غلونامه است. ما در زیارت جامعهی کبیره، که شناسنامه اولیاست، تولی، و در روز زیارت عاشورا تولی و تبری، هر دو را تقویت میکنیم. تولی و تبری رکن مهمی است که امروز غرب قصد نابود کردن آن را دارد.
ما از باب تعرف الاشیاء باضدادها، وقتی میبینیم دشمن نسبت به چیزی حساس است میگوییم گویی مسئله مهمی است. سوگندهای قرآن به زیتون و زیتونگاهها و سرزمین زیتون (فلسطین و سینا) را خواندهایم و شنیدهایم و حالا میبینیم که اسرائیلیها و غرب به این مناطق چشم دوختهاند و آنجا را تصرف میکنند و مسلمانان بیش از نیم قرن است که درگیر دفاع از آنجا هستند.
حالا که بزرگترین پروژهی امریکاییها زدودن تولی و تبری در جهان اسلام است ـ که از طریق بازسازی کتابهای درسی و بازنگری در آنها دنبال میشود ـ به این موضوع پی میبریم که تولی و تبری چه کارکردی در جامعه اسلامی دارد. میگویند پرسش شد که اصول دین چندتاست، یک نفر دواندوان و عرقکنان به خانه آمد و گفت که نمیدانید چه خبر است، در مسجد اصول دین میپرسند. گفتند: این که مشکلی نیست. گفت: خیلی سخت میگیرند. گفتند: خوب میگفتید پنج تاست. آن فرد گفت: من گفتم ده تا و پانزدهتا قبول نکردند و به من حمله کردند، حالا شما میگوید باید میگفتم پنج تا؟ اصل دین یکی است که همان توحید است، ولی در یک تلقی دیگر گاهی میگوییم سه، گاهی میگوییم پنج. مرحوم آیتالله مشکینی قبل از انقلاب در درس تفسیر میفرمود که تولی و تبری از اصول دین است و اصول دین هفتتاست. تولی و تبری در همین زیارتها متبلور است و خود را نشان میدهد.
ه ( زیارتنامهها
آنچه رایج است و در نوشتهها و آثار هم به کار میبریم کلمهی «زیارتنامه» است. بعضی از خراسانیها عبارت «سلامنامه» را به جای آن به کار میبرند، اما در ادبیات معرفتی ما کمتر و یا احیاناً هیچگاه از واژهی سلامنامه استفاده نمیشود؛ زیرا معنای لغوی واژهی «زیارت» با معنای اصطلاحی آن در ادبیات دینی ما تناسب بیشتری دارد؛ هرچند گاهی یک زیارتنامه تکرار انواع سلام به محضر زیارتشونده است.
ادعیه و زیارتنامهها بخش عظیمی از سنت قولی معصومان هستند، اما ما با کنار گذاشتن آنها در حق این مواریث ستم کردهایم. شاید مدعای عدهای برای این غفلت، کمیِ مباحث فقهی آنها باشد، ولی باید به این نکته توجه کرد که این متونِ دینی سرشار از مباحث حِکمی و کلامی فوقالعاده هستند. بنده حقیر که درگیر مباحث فکری، کلامی و حِکمی جدید هستم، با اشراف اجمالیام احساس میکنم ادعیهی ما در مباحث کلامی جدید و فلسفهی دین فوقالعاده قوی هستند. این در حالی است که ما اصلاً به ادعیه نگاه علمی نمیکنیم و فکر میکنیم فقط باید گفت و نباید دربارهی آنها اندیشید.
سنت، چه فعلی و چه قولی، ادعیه و زیارات مأثور را نیز در بر میگیرد؛ بنابراین تفاوتی بین آنها با باقی سنتها نیست، اما ما در عمل با نگاه علمی و معرفتی نداشتن به زیارتنامهها و ادعیه، در واقع به نوعی در حق آنها و خودمان ستم میکنیم، زیرا با این کار خود را از بسیاری از مفاهیم و معارفی محروم میکنیم که ممکن است در دیگر سنتهای قولی بازمانده از معصومین(ع) نیامده باشد، اما در ادعیه و زیارات آمده است.
میخواهم به محضر مدیران محترم آستانهی مبارکهی حضرت رضا(ع) پیشنهاد کنم که منبری را به تفسیر و شرح زیارتها و ادعیه اختصاص دهند که پیوسته در ساعتهای معینی در حرم مطهر ایشان برپا شود و از این تریبون تفسیر جامعه کبیره و زیارتنامههای دیگر در سطوح گوناگون علمی بیان شود.
در اینجا عرایض خود را با غزلی که در محضر مبارک حضرت رضا(ع) سرودهام به پایان میبرم:
سماء ما به نوای نقارهخانهی توست
نشاط قدسنشینان هم از ترانهی توست
نصیب ما شده یک خُم ز چارده خم می
سپهر نشئه ز یک جرعهی شبانهی توست
تو شاهبازی و خاک سیه سزای تو نیست
رواق منظر چشم من آشیانهی توست
مدار گنج ولایت دریغ از دل من
که این خرابهسرا هرچه هست، خانهی توست
مران مرا که از این بارگه نخواهم رفت
کبوتر دل من جلد آستانهی توست
ز آستانه مرانم، دعا روانشده
که این نه درخور خوانِ تو و خزانهی توست
رشاد، گرچه غزل حافظانه میگویی
ولیک خواجه خود افسون حافظانهی توست