سکولاریسم خزنده و رسالت حوزه: خیزش جهانی معنویت

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

حضور چنین جمعی، از سویی مرا به وجود می‌آورد، چه آنکه خداوند امکان ابلاغ پیام خویش را به جمع ما سپرده است؛ از دیگرسو، از اینکه در سراسر کره خاکی این رسالت کمرشکن بر دوش ما قرار گرفته است به شدت حال انفعال به من دست می‌دهد، و از حضرتش طلب توفیق می‌کنیم که: خود مدد فرماید تا این بار به درستی به منزل برسد!

امروز بنده، دو نکته را در محضر شما اساتید و مسئولین دستگاه‌های فرهنگی علمی حوزه‌ی علمیه و فضلای عزیزی که پیام‌رسانان انقلابید عرض می‌کنم: یکی از نکته اخطار است و دیگری اخبار؛ هشدار نسبت به ظهور سکولاریسم خزنده در داخل کشور و اخبار از پیدایش موج معنوی بسیار گسترده در سطح جهان به ویژه دنیای غرب. در خارج رستاخیز گسترده‌ای در جهت «تجدید حیات دینی و معنویت‌گرایی» دارد رخ می‌نماید، موج این رستخیز در کانون سکولاریزم و لائیسیزم یعنی غرب، عمیق‌تر و ژرف‌تر است، این جریان یک جنبش توده‌ای است چه آنکه اکثر حاکمیت‌ها سکولار هستند، هیچ دولتی مذهب را در عرصه‌های حیات انسانی به رسمیت نمی‌شناسد، برای دین حق دخالت در تصمیم‌گیری‌های حیاتی قائل نیست؛ اداره آموزش و پرورش فرانسه در سلطه‌ی سی‌وسه‌هزار انجمن لائیک است، اخیراً این اتحادیه با این سئوال از سوی معلمان مواجه می‌شود که «ما در پاسخ پرسش‌های فراوان و بی‌سابقه نوجوانان درخصوص مذهب چه کنیم؟»

خوب است بدانید که توجیه فرانسوی‌ها در مورد منع حجاب این است که: حجاب علامتی دینی است و نوعی ترویج مذهب تلقی می‌شود و باید آموزش و پرورش به صورت لائیک اداره بشود.

این اتحادیه پس از رایزنی، مطالعه و دقت پاسخ می‌دهد: «که مذهب باید به دانش‌آموزان، آموزش داده شود و چه مانعی دارد به قرآن و انجیل به عنوانی باستانی نگریسته شود؟» گرچه پاسخ حکایت از عدم درک درست از این رستخیز قدسی دارد، اما حکومتی که قرن‌ها به طور لائیک اداره شده امروز چنین موضعی را اعلام می‌دارد بسیار ارزشمند است؛ نظامی که طاقت ندارد ده تا دختربچه باحجاب وارد مدرسه بشوند می‌پذیرد که مذهب در مدارس آموزش داده شود؛ در یک نظرخواهی در کانون سکولار جهان آمریکا، و در پاسخ به این پرسش که آیا در برنامه‌های مدارس برنامه‌ی نماز و نیایش نیز گنجنده بشود یا نه؟ هفتاد و هفت درصد اولیاء پاسخ مثبت دادند؛ این یک بازگشت است البته بازگشتی که ریشه در عمق دل مردم دارد و دولت‌ها را وامی‌دارد که به چنین تصمیم‌گیری‌هایی تن در بدهند؛ شواهد در این باب بسیار است.

در فرانسه از سال ۱۹۷۸ ـ مقارن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ـ گروهی از جوانان به عنوان اینکه ما می‌خواهیم در بیابانی بی‌مانع و رادع و بدون حضور مظاهر تمدن بی‌روح غربی با خدای خودمان راز و نیاز کنیم، نخستین اجتماع را با حضور بیست هزار نفر تشکیل دادند، سال‌های بعد به نود هزار، دویست‌هزار و یک میلیون رسید و برگزارکنندگان پیش‌بینی می‌کنند سال ۱۹۹۷ این اجتماع که در یکی از صحاری یکی از کشورهای اروپایی تشکیل خواهد شد به ۴ میلیون جوان بالغ گردد!

یک دسته از این گرایش‌های رایج میان جوانان مثل هیپیزم، رپ که امروز به طور کورکورانه بین برخی جوان‌های بی‌هویت ما هم اندکی رایج شده، نوعی گرایش شبه‌معنوی و گریز از مادیت و وازدگی از مبانی تفکر اومانیستی است، خستگی از ماشینیزم و مظاهر و آثار تمدن بی‌روح غرب است، نوعی پاسخگویی به ندای فطرت است، مسئله بنیادگرایی نیز ـ که ما را به آن متهم می‌کنند که بنیادگرایی بازگشت به دین و تلاش جهت اجرای دستورهای دینی است، پس از شکست مذهب در غرب و پذیرش ذلیلانه‌ی سکولایزم توسط دینداران آن دیار، امروز دنیا مواجه با این رستخیز عظیم شده است!

در «کنفرانس دیالوگ ژنو» که اخیراً بنده حضور داشتم طرف مسیحی، اظهار می‌داشت چه اشکالی دارد سکولاریزم را بپذیریم؟ چون به ما اجازه می‌دهد نیایش کنیم مانع مراسم مذهبی ما نمی‌شود!

بنیادگرایی در عالم مسیحیت و یهودیت هم هست، اسرائیل به خیال خود یک حکومت به اصطلاح بنیادگرای مذهبی است، به هر حال، به قضیه تجدید حیات دینی باید پرداخت. اگر توجه داشته باشید مقام ولایت هم طی یک یا دو سخنرانی ـ به خصوص در سالگشت ارتحال حضرت امام(س) به این مسئله پرداختند.

اما واقعه‌ی دیگری که به موازات این خیزش، اتفاق می‌افتد «خزش پنهان و خطرناکی است که در داخل کشور رخ می‌دهد» و آن ظهور سکولاریسم ملی (داخلی) است، سکولاریسم خزنده‌ای که ابتدا از القاء شبهه نسبت به بعضی آراء آغاز شد، سپس تسرّی داده شد به آراء مرحوم علامه طباطبایی(ره)، بعد تسری داده شده به مباحث کلامی کهن، سپس به فلسفه‌ی صدرایی و هلمّ جرّاً… این جماعت به بهانه‌ی بحث مدرنیزم و پست‌مدرن گفتند: ما باید فلسفه‌ی رایج را تغییر بدهیم، فلسفه‌ی صدرایی به کار ما نمی‌آید؛ مشکل ایران، فارابی و ابن‌سینا و ملاصدرا است، قداست‌زدایی از علوم دینی، معرفت دینی و مقایسه‌ی آن با معرفت‌های بشری و ادعای ابتنای مطلق معرفت دینی بر علوم و معرفت‌های بشری و در نهایت تهی کردن آنچه به نام دین شناخته شده از قداست و بلامانع دانست هجمه به آن!!

جریان به این شکل آغاز شد و پیش آمد و حرف آخر را در قالب یک مقاله به عنوان توجیه، تطهیر و دفاع از سکولاریسم با نام: «مبنا و معنای سکولاریزم» زدند، یعنی، ما در این ده ساله اینها را می‌خواستیم بگوییم، هرگز کسی مپندارد که این قبیل مقالات توصیف است نه توصیه، که ستایش به معنی سفارش است!

حرف اساسی مقاله: تطهیر و تنقیح سکولاریزم و ادعای سازگاری سکولاریزم با مذهب است. حضرات بر این باورند که دین برای دنیا نیامده! دین برای آخرت آمده، اینکه گفته می‌شود دین برای بشر از بدو تولد تا وفات برنامه دارد غلط است؟ فقه که نمی‌تواند برنامه بدهد حداکثر در حد یک مکتب حقوقی می‌تواند کارساز باشد! این ادعا در نطق‌های رسمی مورد تصریح قرار گرفته است، اخیراً نیز با بیان تلطیف‌شده‌ای در مقاله‌ای تحت عنوان غلط‌انداز (حسنات و خدمات دین) به این فذلکه اذعان کرده‌اند. حضرات سکولاریسم را گذرگاه محتوم سیر تاریخ همه جوامع می‌پندارند! درحالی‌که سکولاریسم و علمانیت، تنها واکنش جریانات غیرمذهبی و علماء فرنگ بوده و در قبال اجحافات و گزافه‌کاری‌های کلیسا در مقطعی از تاریخ آن دیار! نه اسلام آنگونه دینی است که آقایان به قیاس مسحیت می‌پندارند و نه شرق مجبور به سیری است که در غرب رخ داده است.

به هرحال: این جریان خزنده‌ای که از قداست‌زدایی از علوم دینی، چهره‌شکنی شخصیت‌های دینی آغاز شد با هجمه به آراء متفکران دینی، به اصل دین تاخت، به مطرح کردن سکولاریزم ـ که لابد مقدمه پذیرش ماتریالیزم و الحاد است ـ منتهی شده است رسماً هم مطرح می‌کند که باید به غرب پناه برد، باید از فرنگ پیروی کرد!

عبارتی یکی از وجوه این جریان دارد که همیشه صدر فرهنگ ما ذیل فرهنگ غرب بوده! خیلی معنی‌ دارد، این عبارت بسیار وقاحت‌آمیزتر از تعبیری است که روزی تقی‌زاده گفت که: برای متمدن شدن باید از موی سر تا ناخن پا فرنگی بشویم. این می‌گوید اصلاً ما همیشه نشخوارکننده‌ی فرهنگ غرب هستیم آنچه را که آنها تفاله می‌کنند و دور می‌ریزند تازه ما تناول می‌کنیم، و به این افتخار هم می‌کنند!

ـ البته اینها در خصوص خودشان راست می‌گویند! سخنان کهن و پوسیده و مردودی که خود غربی‌ها از اظهار آن پشیمانند و خود نقادی غربی، امروز جریان بسیار نیرومندی است؛ غالب نظریه‌های دورافکنده شده را تازه آقایان می‌خواهند به خود مردم ما بدهند!

اینجا مناسب می‌دانم نکاتی را در مورد ماهیت سکولاریسم غربی و علل ظهور این ایدئولوژی در فرنگ عرض کنم که ضمن روشن شدن وارداتی بودن واقعه، خودبه‌خود تلاش بی‌جا و بیهوده‌ی حضرات در این تقلید کور نیز آشکار شود، چراکه به نظر ما عواملی که سبب ظهور سکولاریسم در غرب شد به تمام در شرق به ویژه جهان اسلام، به دلیل تفاوت‌های ریشه‌ای دینی، تاریخی و فرهنگی قابل تحقق نیست، البته این مدعی مجال و فرصت کافی می‌طلبد که جداگانه باید به آن پرداخته شود.

پیش از پرداختن به اصل بحث، یعنی مسئله علل ظهور سکولاریسم در مغرب‌زمین ضروری می‌دانم چند نکته‌ی قابل ملاحظه را که در روشن شدن ماهیت این ایدئولوژی مؤثر است توضیح بدهم:

نخست آنکه: ایدئولوژی سکولاریسم با یک سلسله اصول و ارزش‌های پذیرفته‌شده در فرهنگ مغرب مانند:

اومانیسم و انسان‌خدانگاری

خردمداری و عقل‌بسندگی

سیانیسم و علم‌زندگی

آتئیسم و اصالت ماده

لیبرالیسم، اباحی‌گری و تساهل

پیوندی وثیق دارد، آنچنان که بدون عنایت به تعاریف هریک از آنها، که برخی زیرساخت و ریشه‌ی این مرام و برخی دیگر روساخت و رویه‌ی آن بشمارند، فهم درست این ایدئولوژی میسور نخواهد بود.

دوم آنکه: موجبات ظهور سکولاریسم به دو دسته تقسیم می‌شوند:

دسته‌ای معدّات و زمینه‌ی پیدایش این مرام محسوب می‌شوند، این موجبات به ویژگی‌های درونی مسحیّت رجوع می‌کند.

دسته‌ای دیگر علل ظهور آن بشمار می‌روند که یا به تلقی و تدبیر سران کلیسا مربوط می‌شوندف یا از تحولات معرفتی در فرنگستان سرچشمه می‌گیرد.

سوم آنکه: در پیدایی و پایایی سکولاریسم غربی و ترویج سکولاریزسیون تدبیر اجتماع و نهاد دین در آن دیار، ملحدان و موحدان به تعاملی بدون تبانی آگاهانه، دست یازیده‌اند، و به نظر ما این یک همدستی ـ نه همدلی ـ تاریخی بی‌بدیلی است که در غرب اتفاق افتاده و پیاوردهای زیانباری نیز برای مدنیت و معنویت داشته است!

ملحدان با نیّات بدخواهانه و به قصد نجات از دین مرام سکولاریسم را طرح و ترویج کردند، موحدان با نیتی نیکخواهانه و ـ به ظن خود ـ به قصد نجات دین به سکولاریسم تن دردادند، آنان از پایگاه تقدم خرد بر وحی و حجیّت انحصاری عقل و به نیّت کنار گذرادن دین از صحنه‌ی حیات و تثبیت اندیشه‌های لیبرالیستی، اومانیستی و لائیک از سکولاریزسیون جانبداری کردند و اینان از جایگاه دلسوزی برای حفظ دین و حراست از قداست آن، سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع را تأئید نمودند، و گفتنی است که: همین تفاوت نیات در جانبداری از سکولاریسم نیز منشأ تهافت در تعریف این مرام و تبیین ریشه و رویه‌ی آن گردیده است. گو اینکه تطورات تاریخی و تغییر در شرایط جوامع سکولار، نیز در ظهور نظریه‌های گوناگون درباره‌ی سکولاریسم و تحول و تفاوت در تلقی از آن بسیار مؤثر بوده است (که باید در مقاله‌ی دیگر بدان پرداخته شود).

اما علل و دلایل پیدایی و پایایی سکولاریسم: به نظر ما موارد زیر در ظهور و ماندگاری سکولاریزم نقش اساسی ایفاء کرده‌اند:


الف) عدم دسترسی مسحیّت به متن وحی و فقر کلامی کلیسا:

عهدین، روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و حضرت عیسی و نقل حوادث روزگار آنان با پیشینیان می‌باشد، تورات و اناجیل موجود متون وحیانی نیستند.

فقدان متن وحیانی دست‌نخورده، سبب پیدایش باورداشت‌های نادرست و رواج عقاید خرافه‌آمیز مانند عقیده به تثلیث و اقالیم سه‌گانه شد و درنتیجه باعث غیرعقلانی جلوه‌گر شدن عقاید دینی و احیاناً القاء تقابل عقل و دین گردید، مباحثی مانند: عقلانیت، هرمنوتیک و تفسیر متون مقدس و نسبیّت فهم دینی، تحقیق‌پذیری گزاره‌های دینی و… زائیده‌ی این فضا هستند.


ب) فقدان نظام حکومتی، حقوقی، اقتصادی و… در متون مسیحی موجود، علی‌رغم داعیه‌ی حکومتی دینی ارباب کلیسا:

این وضعیت خودبه‌خود، طرح سکولاریزسیون را موجه می‌ساخت، زیرا دینی که فاقد نظامات اجتماعی برگرفته از وحی است باید تدبیر اجتماع را به غیر وحی واگذارد. چه آنکه در این صورت اگر دینداران نیز تأسیس حکومت کنند باید به حکم عقل و با برنامه‌ی علم، جامعه را نسق دهند. وانگهی انتساب عملکرد بشری و خطاپذیر سردمداران کلیسا به دین، جز بدبینی مردم و سستی عقاید آنان به بار نمی‌آورد، و چنین نیز شد، و درست بدین جهت بود که دین‌ورزان عاقل! هم‌صدا با عقل‌ورزان بی‌دین، حکم به جدایی دین و دنیا کردند!

ج) تفسیر روزآمد متون مقدس و دین آجین نمودن فرضیه‌های علمی:

کلیسای قرون وسطی سعی کرد نظریه‌های تطورپذیر بشری را بر متون دینی تحمیل کرده و متن مخدوش و فهم مخدوش‌تر خود از متون را معیار درستی و نادرستی علوم و نظریه‌ها قرار داده، به همه چیز صبغه‌ی قدسی و دینی ببخشد!

و این رفتار، از سویی سبب فتور علمی غرب مسیحی در قرون وسطی ـ به رغم تحول شگرف و همزمان شرق اسلامی ـ گردید، چه آنکه به تدریج مذهب به عقل عقال و مهار مهارت بدل شد و از دیگرسو اصرار ارباب کلیسا بر حجیت فهمیات مخدوش خود، در برابر تطور شتابان علوم، باعث القاء تقابل علم و دین گشت و انسان غربی چاره را جز در منزوی ساختن دین و جداسازی حساب دین و دانش ندید.


د) نابردباری مذهبی و استبداد دیندارانه‌ی کلیسا:

طی ده قرن سلطه‌ی ترکتازانه‌ی آباء کلیسا در مغرب‌زمین، همه‌ی مذاهب رقیب حتی خورده‌ گرایش‌های مسیحی ناساز با مشرب پاپ تحدید و تهدید شدند، هر اندیشمندی اندیشناک سرنوشت خود بود و، هر دانشوری از محاکم تفتیش عقاید در تشویش به سر می‌برد و این رفتار نیز سبب القاء تقابل دین و آزادی‌های مشروع انسانی گردید و انسان غربی رَستن و رُستن خود را در گرو رهیدن از گروه دین و اضمحلال قدرت و سلطه‌ی دینی دید.

ه‍ ( رقابت قدرت میان امپراتوران از سویی و دانشمندان از دیگرسو با ارباب کلیسا:

طرح سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع درست به معنی خلع سلاح پاپ و تصرف اریکه‌ی قدرت در فرنگستان بود، چنانکه پذیرش سکولاریسم از سوی سران مسیحیت و اتخاذ موضع ملایمت و مسالمت طی قرون اخیر نیز، به معنی عقب‌نشینی مسیحیت به مواضع قابل دفاع و منطبق با شرایط جدید، جهت حفظ حداقل موجودیت دین یعنی، دینداری انفرادی و سازگاری با جامعه سکولار، تلقی گردد.

به هر حال، عوامل یادشده از جمله موجبات اصلی ظهور سکولاریسم بشماراند و برخی از آنها همچنان نقش علت مبقیه را برای مرام سکولاریسم و استمرار روند سکولاریزاسیون در فرنگ ایفاء می‌کند.

شایسته است اینجا به نسبت سکولاریسم در مشرق و دنیای اسلام به اختصار اشاره کنیم، به نظر ما تفاوت‌های اساسی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد و ظهور و حضور سکولاریسم مطلق و عناصر سکولار ملی در دنیای اسلام را منتفی می‌سازد.

قرآن به عنوان متن وحی و سنت پیامبر اسلام(ص) و روایات موثّق بسیاری که از رهبران دینی در دسترس می‌باشد، ضامن اتقان و سلامت عقاید مسلمین و مانع خرافه‌گروی و باورداشت‌های دینی آنان است، متجاوز از ۲۲۰۰ آیه از آیات قرآنی ابزار استنباطات احکام اسلامی‌اند، یک برنامه‌ی رایانه‌ای در یک مرکز مطالعاتی، متن افزون بر نهصد هزار حدیث را به استناد متجاوز ۱۲۰۰ کتاب تفسیری، روایی، تاریخی، عرفانی و… شیعه از نبی اکرم(ص) و اهل بیت او ثبت کرده است، اگر هر حدیث به طور میانگین ده بار هم تکرار شده باشد، حداقل نودهزار روایت کلامی، حکمی و اخلاقی در اختیار شیعه می‌باشد و نیز دهها هزار روایت دیگر در مجامع و مواسیع اهل سنت وجود دارد که احتمالاً در مدارک شیعه ذکری از آنها به میان نیامده است.

به دور ماندن قرآن از آفت تحریف، زمان نسبتاً طولانی دوره‌ی بعثت و عصر اوصیاء (از ده سال قبل از هجرت تا ۲۵۰ هجری) مجال وسیعی را برای مسلمانان فراهم آورد تا عقاید و احکام اسلامی را از سرچشمه‌ی زلال وحی و مفسران آسمانی آن فراچنگ آورند.

لزوم اجتهاد در اصول و اصالت اجتهاد در فروع، در فرهنگ اسلامی مشوق پذیرش عالمانه‌ی عقاید اسلامی و، مانع رواج باورهای سست و رکون به اعتقادات بی‌سند و رکود تفکر دینی است؛ اصل اجتهاد به مثابه عاملی درون‌برانگیز در متن سازمان فکر اسلامی تعبیه شده است که متولیان معرفتی جامعه‌ی اسلامی را در بستر سیال بعثتی مدام قرار داده، به نونگری، ژرفایابی، فهم‌گستری نسبت به دین وامی‌دارد.

عقل در قاموس عقیدتی مسلمین، عدل وحی و، پیامبر درونی خوانده می‌شود. توصیه‌های جدی به تعقل و تدبر از سوی قرآن و عقیده به حجیت عقل در اسلام، سبب ظهور مکاتب فلسفی بسیار غنی و مشارب کلامی بس استواری گردیده که پشتوانه‌ای استدلالی رخنه‌ناپذیری برای عقاید دینی شده و توهم تقابل دین و عقل را در فرهنگ اسلامی از اذهان زدوده، موجب نضج عقاید و قواعدی چون «حسن و قبح عقلی» در کلام و «تلازم حکم عقل و شرع» و «مستقلات عقلیه» در فقه و اصول فقه شده است.

جایگاهی را که عقل و تعقل در فرهنگ دینی مسلمانان احراز کرده و کاربردهایی که خرد در کلام، فقه و اخلاق اسلامی دارد هرگز فروتر از جایگاه وحی و تفقه و تعبد نیست؛ درخور تأمل است که در روزگارانی که تقابل عقل و دین مسأله‌ی غرب بود، صدرالمتألهین مکتب حکمت متعالیه را در شرق پی گذاشت که مشخصه‌ی عمده‌ی آن درآمیختن قرآن، برهان و عرفان است.

نگرش اسلام به منزلت علم و عالم نیز از امتیازات دین نسبت به دیگر ادیان است، نگرش اسلام و مسلمین به حرمت دانش و دانشور، مجال خطور، به شبهه‌ی تقابل علم و دین نمی‌دهد، تجربه‌ی‌تعامل علم و الهیات در اسلام، شاهکار بی‌مثال است که بنای تمدنی عظیم را درانداخت، و تمدن کنونی غرب خود را وامدار آن مدنیت معنوی سترگ می‌داند.

در نگاه وحی اسلامی، شجره‌ی ممنوعه، درخت دانش نیست، بلکه این برتری علمی انسان است که مایه‌ی امتیازش بر همه‌ی آفریدگان گردیده، تا آنجا که همه‌ی هستی باید در برابر او کرنش کنند و فرشتگان که تا آفرینش انسان، برترین باشندگان بودند، خدا امر کرد که او را سجده کنند، که دانشوری بشر را خداگونه کرده است.

نخستین آیات فرود آمده بر پیامبر اسلام ـ در متن فضای تاریک جاهلیت کهن ـ از «تبیین علمی آفرینش، به ویژه آفرینش انسان، و کرامت او و تعلیم خط و فرادهی آنچه که وی نمی‌دانست» سخن سر می‌دهد.

در منظر قرآن «داناتران خداترس‌ترند» و از نظر پیامبر اسلام «بر مؤمن فرض است که: ز گهواره تا گور دانش بجوید.»

ویژگی دیگر مکتب اسلام، استعداد نظام‌پردازی در همه‌ی عرصه‌های اجتماعی است، پیامبر اسلام با تأسیس حکومت دینی در مدینه، الگوی حکومتی ارائه فرموده، اوصیا و اصحاب آن بزرگوار و مصلحان جوامع اسلامی با تبیین، تفسیر و تطبیق تعالیم دینی بر نیازهای اجتماعی انسان، نمونه‌های موفقی از نظامات حیاتی اسلام را پدید آوردند.

به برکت در دسترس بودن متن وحی اسلام، میراث عظیم بازمانده از پیشوایان دینی و، به یمن تعقل اسلامی و شیوه‌ی کارساز اجتهاد شیعی، فقیهان ما چهل هزار فرع فقهی را استنباط کرده در اختیار امت اسلامی قرار داده‌اند! که این فروع پرفروغ، اکنون چون مشعلی فراراه حیات آحات امت، روشنگر تکالیف، حقوق و نحوه‌ی کنش و منش جمعی و فردی آنها است.

گفتنی است: ابواب هفتادگانه فقه ـ به استثناء چند باب ـ همگی بیانگر قواعد و قوانین اسلامی در مناسبات سیاسی، حقوقی، اقتصادی، تعلیم و تربیت و… است، اصول فقه استوارپی، فلسفه‌ی فقه متین و قواعد هزارگانه‌ی فقه شیعه، امکان تأمین نیازهای انسان معاصر در عرصه‌ی نظامات اجتماعی و قانونگذاری منطبق با شرایط متطور را فراهم ساخته است.

در هر صورت، همانگونه که عرض شد، جریان خزنده‌ای سعی می‌کند مقلدانه تفکرات سکولاریستی را در میان اقشار جوان جامعه‌ی ما بپراکند و لازم است تلاش‌های سنجیده و علمی‌ای از سوی حوزه برای خنثی نمودن این تازش صورت بپذیرد.

شعارهای این جریان، کم و بیش در برخی مراکز آموزشی و در متن برخی نشریات شیاع و رواج دارد، خودتان را در معرض قرار دهید تا بدانید چگونه اذهان جوان‌ها به شبهات گوناگونی آغشته شده است، در یک جلسه پرسش و پاسخ شرکت بفرمایید ببینید چه بر سر جوان‌ها آمده است. من کوچکتر از آنم که خطاب به شما اساتید حوزه چیزی بگویم، باید حوزه از احساس امنیت کاذبی که در آن به سر می‌برد خارج شود، رسالت حوزه امروز بسیار سنگین است، «حوزه» که می‌گوییم یعنی: من و شما، به بعضی از بزرگان عرض می‌کردم که بعضی مسئولین اجرایی می‌گویند مثلاً تکلیف موسیقی را باید حوزه مشخص کند، تکلیف پول اعتباری، معاملات ارزی، بورس، صادرات، مسائل بانکی و مسائل پزشکی و امثال اینها را، حوزه باید روشن کند، اینکه می‌گوید حوزه جواب دهد، منظور در و دیوار نیست، حوزه که می‌گویند یعنی: جنابعالی.

از بحث «صوم و صلوهًْ» یک قدری بیرون بیاییم، این مباحث را مطرح کنیم، اینها هم علمی است اینها هم مایه‌ی علمی می‌خواهد و طلبه را عالم بار می‌آورد، اینها هم مبتلابه ایتام آل محمد(ص) است،‌ ابواب طهارت و صوم و صلوهًْ فقط مبتلابه مردم نیست، دین‌شناسی و مباحث کلامی جدید الان در دنیا بیداد می‌کند، دنیا از ما انتظار دارد. در برابر آن خیزش که اصالتاً الهی و قدسی است و کیان الحاد را تهدید می‌کند، و قدرت‌ها از این خیزش با ترویج صوفی‌گری، رپ، ذن و بودیسم، سوءاستفاده می‌کنند در تصحیح و هدایت این جریان مقدس حوزه مسئول است، در همین تهران حتی یک سنجش میدانی نشان داد، دویست گرایش به اصطلاح عرفانی در میان جوانان رواج دارد!

من معتقد نیستم عرفان عین تصوف است، عرفان علوی، عرفان مکتبی غیر از تصوف مسلکی است، دویست فرقه در همین ام‌القرای جهان اسلام دارد کار می‌کند، ما چه کرده‌ایم؟ آیا عرفان ناب شیعی را ارائه داده‌ایم؟ ما غنی هستیم، کدام مکتبی، اسفار صدرایی ما را دارد؟

امروز حوزه در مقابل آن خیزش گسترده و این خزش خطرناک باید بایستد، ما باید فلسفه نوصدرایی را با پردازشی که مرحوم علامه‌ی طباطبایی و شاگردان ایشان از مکتب مرحوم صدرالمتألهین کرده‌اند، به شکل منقّح و ساختارمندی سامان داده، به زبان‌های مختلف ترجمه و به دنیا عرضه کنیم، دنیا از فلسفه‌های با مبانی مادی خسته شده، دنیا تشنه‌ی فلسفه‌ی برهانی شهودی و قرآنی ما است، باید عرفانمان را منقّح کنیم، کلاممان را تجدید و شبهات جدید را مطالعه کنیم و پاسخ مناسب ارائه بدهیم.

دیده‌اید اگر در جمع جوانان با دست پر حضور پیدا کرده‌اید چگونه استقبال کرده‌اند، متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست، اما متاع دین و حق سخن فطرت آنها است؟

به هر حال، این هجمه‌ها هم نعمتند، می‌گویند اگر فخر رازی نمی‌بود فلسفه‌ی صدرایی با این سطوت و قوت و اتقان هم نبود و فلسفه این همه رشد نمی‌کرد، در تضاد است که رشد به دست می‌آید.

از این تضادها نگران نیستیم و خوشوقتیم از اینکه دشمن درست در نقطه‌ی قوت ما به ما حمله کرده است، نقطه‌ی ضعف غرب فرهنگ اوست و نقطه‌ی قوت ما فرهنگ ما است و ما در این نقطه درگیریم اما باید از امکانتمان بهره بگیریم!

مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی، با تأکید بر کارکردهای عقل

عنوان «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی»، با نگاه «پیشینی» و تأسیسی به روش تولید علم دینی، به انگیزه‌ی روش‌گذاری برای فهم بخشی از آورده‌های دین، در زمره‌ی مباحث «منطق فهم دین» قلمداد می‌شود؛ اما کاربرد این عنوان با نگاه پسینی به دین و منطق آن، از مسائل فلسفه‌ی دین (البته در زمره‌ی شاخه‌ی فلسفه‌ی علم دینی آن) به‌شمار می‌رود، و در صورتی که مراد روش‌شناسی معرفت دینی با نگاه «پسینی» باشد از مباحث «نظریه‌ی تکون و تحول معرفت دینی» (معرفت دینی به معنای گسترده‌ی آن که شامل معرفت علمی دینی نیز می‌گردد) که از فصول اصلی فلسفه‌ی معرفت دینی است، محسوب می‌شود.


چکیده
مؤلف مقاله در صدد ارائه‌ی مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی است؛ ایشان این مدعا را با ارائه‌ی الگویی خاص در معرفت‌شناسی علم، تحت عنوان «نظریه‌ی واقع‌گرای دینی» که متشکل از دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»، و مبتنی بر هشت اصل است، سامان می‌دهد؛ محقق محترم در پایان نوشته، کارکردهای عقل در تولید علم دینی را به تفصیل برمی‌شمارد. مجله‌ی ذهن و مؤلف محترم از نقد و نظر پیرامون مدعیات این مقاله استقبال می‌کنند.
کلمات کلیدی: علم دینی، معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی، فرایند تکون معرفت، معرفت دینی، کارکردهای عقل.

درآمد)
عنوان «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی»، با نگاه «پیشینی» و تأسیسی به روش تولید علم دینی، به انگیزه‌ی روش‌گذاری برای فهم بخشی از آورده‌های دین، در زمره‌ی مباحث «منطق فهم دین» قلمداد می‌شود؛ اما کاربرد این عنوان با نگاه پسینی به دین و منطق آن، از مسائل فلسفه‌ی دین (البته در زمره‌ی شاخه‌ی فلسفه‌ی علم دینی آن) به‌شمار می‌رود، و در صورتی که مراد روش‌شناسی معرفت دینی با نگاه «پسینی» باشد از مباحث «نظریه‌ی تکون و تحول معرفت دینی» (معرفت دینی به معنای گسترده‌ی آن که شامل معرفت علمی دینی نیز می‌گردد) که از فصول اصلی فلسفه‌ی معرفت دینی است، محسوب می‌شود.
رویکرد ما در این مقال، نگاه «پیشینی» و تأسیسی به روش تولید علم دینی است؛ از این‌رو این عنوان را باید در چهارچوب منطق فهم دین، اما ناظر به تولید علم دینی ملحوظ داشت. در این صورت، مبحث «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی» جزء مبحث منابع علم دینی قرار می‌گیرد. مبحث مصادر و منابع علم دینی نیز در زمره‌ی مباحث مبدأ «معرفت‌شناختی تولید علم دینی» می‌گنجد، و براساس نظریه‌ی ابتناء، (برای اطلاعات بیشتر درخصوص «نظریه‌ی ابتناء» ر.ک: رشاد، علی‌اکبر؛ نظریه‌ی‌ ابتناء؛ تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌‌ی اسلامی، ۱۳۸۹٫) «مبدأ معرفت‌شناختی»، یکی از مبادی خمسه‌ی فهم دین و تکوّن معرفت دینی است.
یکی از حضرات گفته است: کسانی که از تولید علم دینی یا علوم انسانی اسلامی سخن می‌رانند، در صدد مقابله با علم عقلانی و جایگزینی علم نقلی (نص‌بسند و نص‌محور) به جای آنند! (ر.ک: سروش، عبدالکریم، «راز و ناز علوم انسانی») این بنده نیز همان زمان در جایی به تفصیل پاسخ این تلقی ناصواب و القاء مغرضانه را دادم؛ مقال حاضر نیز می‌تواند مکمل پاسخ به این تلقی نادرست و القای ناصواب قلمداد گردد.

اما مبنای معرفت‌شناختی تولید علم دینی:
نگره‌ی ما در زمینه‌ی «مبانی معرفت‌شناختی تولید علم دینی» مبتنی بر انگاره‌ی معرفت‌شناختی‌ای است که از آن به «نظریه‌ی معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی» تعبیر می‌کنیم. این نظریه بر مقدمات و مقوِّمات چندی استوار است؛ از این‌رو شایسته است قبل از بحث از مدعای مقال و برای روشن‌شدن جایگاه عقل در سامانه‌ی تکون معرفت بشری، به این مقدمات و مقومات اشاره کنیم؛ این مقدمات و مقومات را در قالب اصول و مبادی زیر می‌توان تبیین کرد:
اصل یکم) «معرفت» به مثابه یک پدیده، با اضلاع و عناصر ششگانه‌ی زیر در پیوند است:
۱٫ فاعل معرفت (شناخت‌بخش)؛
۲٫ وسائط معرفت (شناخت‌افزارها)؛
۳٫ معِدّات معرفت (شناختیارها)؛
۴٫ موانع معرفت (شناخت‌شکن‌ها)؛
۵٫ قابل معرفت (شناختگر)؛
۶٫ متعلق معرفت (شناخته: بالذات و بالعرض).
اصل دوم) تکون معرفت، برایند دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»یی است که در عرصه‌ی اطراف ششگانه‌ی پیشگفته صورت می‌بندد. فرایند «طولی ـ عمودی» تکوّن معرفت، از «سپهر ربوبی» آغاز و با طی فرایندی خاص و مناسب هر یک از وسائط، به «ساحت انسانی» منتهی می‌شود؛ فرایند «عرضی ـ افقی» نیز در ساحت بشری که نشئه‌ی مادی‌ست و در بستر تعامل میان اضلاع و عناصر فرایند عرضی تکون معرفت (عناصر سوم، چهارم، پنجم و ششم) صورت می‌بندد.
فرایند «طولی ـ عمودی» تنزل و تکون معرفت، به شرح اصول و بندهای زیر قابل تبیین است:
اصل سوم) حق تعالی، مبدأ و فاعل حقیقی معرفت است، همه‌ی آگاهی‌ها (به‌مثابه پیام‌های بارَوی و ربوبی به عباد) از سپهر حضرت باری و ربّ هستی سرچشمه می‌گیرد و به ساحت بشری تنزّل می‌کند؛ «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ» (انعام: ۱۰۴)؛ به تعبیر دیگر: عالم در محضر خدا حاضر است و کسب معرفت، نوعی حضور در محضر الهی‌ست.
اصل چهارم) ترابط معرفتی عبد و ربّ و حضور در حضرت الهی، از رهگذر دوالّ و دلایل گوناگون (به مثابه پیام‌افزارهای معرفت به حقایق) صورت می‌بندد؛ به تعبیر دیگر: خداوند تنها از یک دریچه با انسان تماس نمی‌گیرد، و انسان نیز تنها از یک طریق به حضرت الهی راه نمی‌یابد؛ به تعبیر سوم: معرفت تام هرگز تک‌مجری (و به تعبیر رایج: تک‌منبع) نیست و معرفت کامل و جامع به همه‌ی حقایق (برای انسان‌های عادی) تنها از رهگذر بهره‌مندی از همه‌ی مجاری و منابع ممکن است.
اصل پنجم) هرچند افاضه‌ی معرفت از بیرون وجود انسان (که قابل شناساست) صورت می‌گیرد، اما برخی از مجاری (دوالّ و دلایل) درون‌خیز (انفسی)اند، یعنی پیام‌افزار آنها در درون وجود آدمی تعبیه شده است؛ مانند «فطرت» و «عقل»؛ برخی دیگر برونی (آفاقی)اند، یعنی پیام‌افزار آنها خارج از وجودِ قابلِ معرفت قراردارد؛ مانند «وحی رسالی»، «وحی نبوی»، «سنت قولی و فعلی» و «شهود».

 

نمودار منشورواره‌ی هرم معرفت

اصل ششم) تنزل معارف از «سپهر ربوبی» به «ساحت بشری»، از رهگذر هر یک از مجاری معرفت، با طی فرایند و طور افاضی مناسب همان مجرا (پیام‌افزار) انجام می‌گیرد. طریق فطرت، به‌طور «ارشاد وجودی» از سوی باری (راهیابی برآمده از نحوه‌ی وجود انسان‌ها) در قالب ادراکات (بینش‌ها و دانش‌های) فطری و احساسات و افعال (گرایش‌ها و کنش‌ها) فطری در وجود آدمی بروز می‌کند و حاصل آن می‌تواند در صورت «حکمت فطری» تکون پیدا کند.
طریق عقل، به‌طور «الهام عقلانی» (با استخدام قوه‌ی خرد آدمی) از سوی واجب تعالی، در قالب ادراکات و احساسات عقلی در آدمیان ظهور می‌کند، و حاصل آن در صورت «حکمت عقلی» (فلسفه‌ی عقل‌گرا) سامان می‌یابد.
طریق اشراق، به‌طور «اِشهاد باطنی» از سوی حق‌تعالی در قلب انسان‌های مستعد و در قالب واردات قلبیه متجلی می‌شود؛ «حکمت ذوقی» (عرفان نظری) صورت تدوین‌یافته‌ی آن است.
طریق وحی نیز به‌طور «ایحاء» از سوی مبدأ تعالی به یکی از صور سه‌گانه‌ی مطرح‌شده در قرآن (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ [شوری: ۵۱]) (برای اطلاع بیشتر ر.ک: معرفت، محمدهادی؛ التمهید فی علوم القرآن؛ قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، ۱۳۸۶، ص ۹۴ـ۱۰۶، در ذیل عنوان «أنحاء الوحی الرسالی».) به رسول صاحب شریعت افاضه می‌گردد و حاصل آن، بخش اصلی «حکمت نقلی» را تشکیل می‌دهد.
کما اینکه مراتب نازله‌ای از وحی نیز به‌طور «اِنباء» از جانب خداوند به رسول یا نبی یا ولی معصوم افاضه می‌شود و در قالب «سنت قولی» و «سنت فعلی» در دسترس انسان‌ها قرار می‌گیرد، و حاصل واصل آن نیز بخش دیگری از حکمت نقلی را سامان می‌بخشد.

 

فرایندهای مجاری معرفت


 

چنان‌که ملاحظه می‌شود همه‌ی مجاری، از مراحل و فرایند موازیِ کمابیش مشابهی برخوردارند (۱٫ سپهر ربوبی، ۲٫ طَور افاضی، ۳٫ مهبِط معرفت [که ساحت بشری است]، ۴٫ صورت مُفاضه، ۵٫ برایند [دستگاه حکمی]).
اصل هفتم) آن‌گاه که سیر فرایند طولی افاضه‌ی معرفت از سپهر ربوبی به ساحت بشری ـ که نشئه‌ی مادی است ـ می‌رسد، قهراً با عوامل عرضی دخیل در تکون معرفت، سر و کار پیدا می‌کند. تعامل اطراف عرضی، «فرایند افقی» تکون معرفت را تشکیل می‌دهد و برای دستیابی به آگاهی قدسی که معرفت صائب است، باید این عوامل به‌درستی مدیریت شوند؛ والا معرفت حقیقی و حقیق فراچنگ انسان نمی‌افتد.
در هر حال به اقتضای محدود و مشروط‌بودن وجود انسان، همه‌ی داشته‌های او ازجمله معرفتش محدود و مشروط است (البته توجه داریم که محدود و مشروط‌بودن ملازم با خطابودن نیست)

اینک توضیح فرایند «عرضی ـ افقی»:
فرایند «عرضی ـ افقی» تکوّن معرفت در ساحت انسانی، در روند تعامل اضلاع اربعه‌ی: شناختگر (قابل معرفت)، شناخته (متعلق معرفت) و پیراشناخت‌ها که خود به دو دسته‌ی شناختیارها ( معِدّات) ـ که تجربه و مشاهده نیز در زمره‌ی آنهاست ـ و شناخت‌شکن‌ها (موانع)، تقسیم می‌شوند، تحقق پیدا می‌کند. مجموعه‌ی اضلاع «فرایند افقی ساخت معرفت» را می‌توان به‌صورت زیر نمودار کرد:

فرایند «عرضی ـ افقی» را به شرح بندهای زیر می‌توان توضیح داد:
۱٫ افزون بر خصائل ذاتی نوعی موثر بر سطح و سعه‌ی معرفت آدمی (به‌مثابه رکن قابل معرفت)، انسان‌ها ظرفیت و وضعیت واحدی ندارند، بلکه هرکدام از آحاد انسانی دارای خصائص شخصی سلبی و ایجابی گوناگونی هستند و این خصائص کمابیش بر فرایند تکون معرفت آنان تأثیر می‌گذارند.
۲٫ اموری که متعلق معرفت قرار می‌گیرند نیز همگی دارای سرشت و صفات‌ یکسانی نیستند؛ از این‌رو، عناصر متعلق شناسا، در نوع و نحوه، حد و حیث تعلق معرفت، و شناخت‌پذیری و شناخت‌ناپذیری، دیریابی و زودیابی، نمی‌توانند به یک اندازه باشند.
۳٫ افزون بر دو رکن شناختگر و شناخته که بازیگران اصلی و رکنی فرایند تکون معرفت هستند (هر چند یکی فعال و دیگری منفعل)، «پیراشناخت‌ها»، نیز به‌صورت ایجابی و سلبی، در فرایند ساخت معرفت، نقش‌آفرین هستند؛ بنابر این، معرفت، در فرایند تأثیر ـ تعامل و دادوستد چندسویه‌ی اضلاع اربعه ـ به‌عنوان عوامل و عناصر عرضی مؤثر در تکون شناخت ـ صورت می‌بندد.
نکته: هرچند حس در زمره‌ی معدات به شمار می‌رود، اما در فرایند عرضی ـ افقی، خاصه در قلمروی علوم مربوط به نشئه‌ی مادی، کاربست ابزارهای حسی از جایگاه خاصی برخوردار است. از نظرگاه قرآن، استفاده از حواس، به‌ویژه مشاهده، حتا در حوزه‌ی معارف دینی، از نوعی حجیت برخوردار است. (آیات بسیاری مانند آل عمران/۳:۱۳۷ و الأنعام/۶: ۷۶ تا ۷۹ و الأنعام/۶: ۱۱ و العنکبوت/۲۹: ۲۰ و یونس/۱۰: ۱۰۱ و …، آشکارا از حجیت حس حکایت دارد.)
اصل هشتم) با توجه به فرض‌های متنوعی که از ترکیب‌های محتمل و قابل تحقق میان مؤلفه‌ها و عناصر هر یک از اضلاع اربعه‌ی فرایند عرضی تکون معرفت، با دیگری پدید می‌آید، برایندِ فرایندِ تکون معرفت می‌تواند یکی از وضعیت‌های چهارگانه‌ی زیر باشد:
الف) تبعُّد از واقع: در ورطه‌ی انحراف از واقع افتادن و دورشدن از وضعیت اولیه‌ای (جهل ساده) که شناختگر قبلاً در آن قرار داشت؛ زیرا وقتی به جای واقع، ناواقع (واقع کاذب) بنشیند، آدمی با جهل ساده فاصله گرفته، از واقع دورتر گشته، دچار «جهل پیچیده» خواهد شد.
ب) تحجُّب از واقع: بقا بر جهل ساده‌ی نخستینه.
ج) تقرُّب به واقع: حصول دریافت‌های نارس و ناقص از واقع (علم مجمل). در این صورت هرچند واقع، کما هو، فراچنگ انسان نیافتاده است، اما او به واقع نزدیک شده است.
د) تعرُّف به واقع: حصول معرفت صائب به واقع (علم مفصل).
نظریه‌ی «معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی» بیش از این، حاجتمند بحث و تبیین است. تفصیل، بلکه تکمیل این نظریه، دست‌کم توضیحاتی به‌شرح زیر را می‌طلبد:
۱٫ تعریف کلمات و ترکیب‌های کلیدی به کار رفته در متن نظریه.
۲٫ اقامه‌ی ادله‌ی عقلی و نقلی لازم و ارائه‌ی شواهد و امثله‌ی کافی برای محورها و مدعیات اصلی نظریه.
۳٫ تبیین تعادل و تراجیح مجاری معرفت با یکدیگر.
۴٫ استقرا و استقصای تفصیلی عناصر و اجزای هریک از اضلاع سه یا چهارگانه‌ی فرایند افقی.
۵٫ تشریح کارکردهای سلبی و ایجابی هریک از اضلاع فرایند افقی و عناصر مرتبط به هر یک از آنها، در فرایند تکون معرفت.
۶٫ تعیین نسبت و مناسبات‌ اضلاع و احیاناً عناصر هرکدام (به‌ویژه پیراشناخت‌ها) به یکدیگر.
۷٫ تبیین انواع ترکیب‌های محتملِ عوامل عرضی و وضعیت‌های چهارگانه‌ی معرفتی ممکن و متوقع (تبعّد، تحجّب، تقرّب و تعرّف)
۸٫ بیان تفاوت این نظریه با نظریه‌های معرفت‌شناسی سنتی و معاصر، و دفع شائبه‌ی ناکارآمدی و نسبیت.
۹٫ تبیین دستاوردهای نظریه، در باب هر یک از حوزه‌های چهارگانه‌ی هندسه‌ی معرفتی دین.
۱۰٫ تبیین پیاوردهای نظریه در حل معضلات معرفت‌شناختی معاصر.

 

تذکار ۱: معرفت، در عنوان نظریه، به «محصل سعی موجه برای دست‌یابی به حقیقت» اطلاق شده؛ به نظر راقم، این تقریر از معرفت‌شناسی می‌تواند در تولید علم دینی ـ خاصه در حوزه‌ی علوم انسانی ـ مورد توجه و اعتماد قرار گیرد، و در تولید علم دینی نمی‌توان بر معرفت‌شناسی مبناگرا ابرام ورزید؛ التزام به معرفت‌شناسی مبناگرا، که نظریه‌ی مختارِ حکمای اسلامی است، در قلمروی علوم حقیقیه‌ی محضه، محسن و ممکن است.

تذکار۲: اتصاف این نظریه به وصف «دینی»، ناظر به «فرایند طولی ـ عمودی» مطرح‌شده، و اتصاف آن به وصف «واقع‌گرایی» نیز معطوف به لوازم فرایند «عرضی ـ افقی» مذکور است.
تذکار۳: آنچه تا اینجا مذکور افتاد، مقدمه‌ی عام مبحث مبانی معرفت‌شناختی، از جمله کارایی و کارکردهای عقل در تولید علم دینی قلمداد می‌شود. مقدمه‌ی خاص بحث، عبارت از این است که: عقل آدمی به جهت کمیت و «تنوع کارکردها» و نیز از حیث کیفی و «کارکردهای جایگزین‌ناپذیر»ش، که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد، نقش نمایان و سهم سزاواری در تولید معرفت، معرفت دینی و از جمله علم دینی ایفا می‌کند.
نقش خطیر خرد در زمینه‌ی اثبات حجیتِ دیگر مَدارک و مُدرِک‌ها، و «احراز مصادیق» دیگر مَدارک و مُدرِک‌ها و داده‌های هر یک از آنها، همچنین سهم عقل در مقام اجرای دستاوردهای علم دینی، از کارکردهای بی‌بدیل خرد آدمی قلمداد می‌شود، که در تقسیم ارائه‌شده از سو‌ی بعضی از بزرگان معاصر (به سه بخش: «منبع»، «مصباح»، «معیار») مورد تصریح درخور واقع نشده است. (ر.ک: جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت؛ چ۲، قم: اسراء، ۱۳۷۸٫)

اکنون نقش و سهم عقل در تولید علم و تحصیل معرفت
چون این مقال، به قصد تأکید خاص بر کارایی و کارکردهای عقل در تولید علم دینی و علی‌‌الخصوص علوم انسانی سامان گرفته، در اینجا فهرست این کارکردها را آورده، در حد میسور راجع به هر یک از موارد، اندک توضیحی نیز ارائه می‌دهیم:
۱٫ مساهمت گسترده در تولید فلسفه‌ی‌ علم دینی: از آنجا که فلسفه‌ی‌ علم، معرفتی عقلانی‌ست، عقل منبع اصلی آن قلمداد می‌شود و عمده‌ی مباحث آن به مدد عقل تولید می‌شود. برای مثال حتی اثبات مبدا المبادی و ام‌القضایای عقاید؛ یعنی گزاره‌ی «الله موجودٌ»، وامدار عقل است و عقل است که این قضیه را اثبات می‌کند و با نقل نمی‌توان چنین قضیه‌ای را اثبات کرد؛ زیرا مستلزم دور است. ثبوت چنین قضیه‌ای دستاوردهای بسیاری در همه‌ی حوزه‌های معرفت و معیشت، از جمله عرصه‌ی تولید علم دینی دارد. تعبیر «مساهمت» را به‌کار بردیم، زیرا دیگر مجاری معرفت نیز در تولید مبانی علم دینی مشارکت دارند. اثبات موضوع علم دینی مانند همه‌ی علوم در گروی کاربرد عقل و به عهده‌ی فلسفه است. چنان‌که از فهرست کارکردها برمی‌آید «عقل» سهامدار اصلی دیگر مبادی علم دینی است.
۲٫ اکتشاف و اثبات حجیت و اعتباربخشی به دیگر مُدرِکات و مَدارک: اگر کارکرد عقل نمی‌بود، بسا حتا راهی برای اثبات حجیت کتاب و سنت ـ که از منابع اصلی علم دینی‌اند ـ وجود نداشت. چنان‌که پیشتر اشاره شد: پاره‌ای از قضایایی که حجیت کتاب و سنت برساخته بر آنهاست، دستاورد عقل‌اند.
۳٫ «احراز مصادیق» دیگر مُدرک‌ها و مَدارک معتبر: جعل قواعد احراز مصادیق و انواع ادله به‌طور عمده کار خرد است؛ مثلاً تشخیص اینکه آیا «قیاس» عقلی است یا نه؟ برعهده‌ی عقل می‌باشد. هر چند با ادله‌ی نقلی نیز می‌توان به رد حجیت قیاس در قلمروی فهم دین پرداخت.
۴٫ معناگری و گویانندگی (ابراز) مدارک معتبر دیگر: علاوه بر «اثبات حجیت» و «احراز مصداق»، استنطاق و «ابراز معنا» و نیز شیوه‌های کاربست مدارک نقلی از خدمات معرفتی مهم خرد است.
۵٫ سنجشگری و درستی‌آزمایی معرفت علمی: از جمله کارکردهای عقل آن است که معرفت علمی تولیدشده را مورد سنجش قرار ‌داده صواب از ناصواب و سره از ناسره را بازمی‌شناساند؛ اینکه آیا آنچه از کتاب فهمیده‌ایم، یا از سنت دریافته‌ایم، و یا تصور می‌کنیم مورد دلالت فطرت است، و نیز آنچه شهودش می‌انگاریم، درست است؟ از کارکردهای بنیادین و بسیار پراهمیت عقل است. خرد نسبت به عملکرد سایر منابع و معرفت فراچنگ‌آمده از سایر منابع و مدارک نقش داورانه دارد.
۶٫ مساهمت چشمگیر در آسیب‌شناسی فرایند تولید علم دینی و فرایند تحول و تکامل آن: آن‌گاه که درستی‌آزمایی شد، عقل می‌تواند علل خطاهای معرفتی را تشخیص دهد؛ البته دیگر مدارک نیز در این زمینه کارآمد‌اند، اما سهم عقل در این تشخیص افزون‌تر است.
۷٫ آسیب‌زدایی و علاج خطاهای واقع‌شده در معرفت علمی: پس از آنکه صواب و ناصواب بازشناخته شد، رخنه‌های فرایند تولید علم روشن گشت، در اندیشه‌ی آنیم که چه کنیم که دوباره خطا رخ ندهد؟ طریق جبران و علاج خطاها، از جمله بر عهده‌ی عقل است.
۸٫ چاره‌جویی برای انواع تقابل‌های ممکن‌الوقوع یا واقع‌شده: میان مدارک و مدرک‌ها، و مدالیل آنها تقابل‌هایی متصور یا متوقع است؛ حل و رفع تقابل‌ها، از جمله بر ذمه‌ی خرد است. وقوع اختلاف میان منابع حجت در «مقام ثبوت» ممکن نیست، ولی در «مقام اثبات» و نیز در «مقام اجرا»ی آنچه از منابع و مجاری معرفت فراچنگ آمده، ممکن است تقابل اتفاق بیافتد. امکان دارد یافته‌ای را از یک منبع به دست بیاوریم و یافته‌ی‌ دیگر را از منبع دیگر و این دو یافته با هم در تعارض باشند و مفروض ما این است که میان منابع / مجاری حجت، تقابل واقعی و ثبوتی وجود ندارد، ولی در افق معرفت اکنون با دو معرفت موجه مواجهیم؛ چگونگی رفع این تقابل کار عقل است. کما اینکه در افق اجرا نیز اگر دو قضیه‌ی دستوری سلبی و ایجابی یا دو دستور ایجابی یا دو دستور سلبی با هم در تزاحم بیفتند، عقل می‌تواند نقش مؤثری در حل این تقابل‌ها ایفاء کند.
۹٫ مساهمت چشمگیر در قاعده‌سازی و ضابطه‌پردازی برای حل مسئله در علم: عقل نقش بی‌بدیلی در مباحث منطق علوم، با رویکردهای مختلف، ایفا می‌کند؛ هم در درک فرایند تکون آنها، هم در درک فرایند حل مسئله‌ در متن هر یک از علوم، هم در روش‌گذاری و روش‌گزینی برای تولید علم مطلوب و حل مطلوب مسئله‌ی علم. مراد ما در این سرفصل دو امر اخیر است:
گاه تصور می‌شود «مطلق روش‌شناسی‌های مربوط به هر علمی علی‌الاطلاق جزء فلسفه‌ی آن علم است» اما چنین نیست! به تعبیر دیگر: ما اینجا با پنج مسئله مواجهیم:
۱٫ تحلیل «فرایند محقق برای تکون» یک علم محقق.
۲٫ تحلیل «فرایند محقق برای حل مسئله» در یک علم محقق، و «روش تکون» و تطور یک علم، بسا غیر از «روش حل مسئله» در آن باشد.
۳٫ تجویز «فرایند مطلوب برای تکون» یک علم مطلوب.
۴٫ تجویز «فرایند مطلوب برای حل مطلوب» مسئله در یک علم.
۵٫ گزارش تاریخی «روش یا روش‌های به کار رفته برای حل مسئله در یک علم».
آن بخش از روش‌شناسی که صورت هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی پیدا می‌کند، و مطالعه‌ی سرشت و خصائل وجودی و معرفتی آن قلمداد می‌شود، جزء فلسفه‌ی آن به حساب می‌آید. بدین‌سان مطلب اول و دوم از مسائل فلسفه‌ی علم است، مطلب سوم و چهارم از جنس منطق است و مطلب پنجم بر عهده‌ی تاریخ آن علم است. همچنین «فلسفه‌ی دین» غیر از «فلسفه‌ی معرفت دینی» است، و آن دو غیر از «منطق فهم دین»‌اند، و هر سه جز «تاریخ دین» و «تاریخ معرفت دینی»اند. متأسفانه گاه میان این مباحث خلط شده و همگی از مباحث فلسفه‌ی مضاف انگاشته می‌شوند! در حالی که فلسفه غیر از منطق و هر دو جز تاریخ‌اند.
آنچه اینجا مراد ماست مطلب سوم و چهارم است؛ اینکه یک علم چگونه باید تولید ‌شود؟ و اینکه در درون یک علم مسئله‌های آن چگونه باید حل شوند؟ پس اینجا حداقل به دو دسته قاعده نیازمندیم که عقل از عهده‌ی تولید آنها برمی‌آید:
۱٫ تولید معظم مبانی بعیده (فراپیش‌انگاره‌ها) و نیز عمده‌ی مبانی وسیطه (پیش‌انگاره‌ها) و همچنین مبانی قریبه (انگاره‌ها) که علم دینی بالواسطه و بلاواسطه بر آنها مبتنی است، برعهده‌ی عقل است؛ مثلاً مبانی‌یی مانند واقع‌مندی جهان، امکان فهم و کشف حقایق عالم (امکان معرفت)، روش‌مندی کشف حقایق، و مهم‌تر از همه، مبدأمداربودن هستی و توحیدبنیان‌بودن جهان که اصل الاصول معرفت دینی است، همچنین اصلِ اصیل احسن‌انگاری جهان موجود، که خودْ به افزون بر ده اصل تقسیم می‌شود، (برای اطلاعات بیشتر ر.ک: رشاد، علی‌اکبر؛ «فرجام قدسی تاریخ»؛ قبسات، سال نهم، پاییز ۱۳۸۳، ش ۳۳، ص۱۳ـ۳۶) و … همگی عقلی‌اند.
۲٫ مساهمت چشمگیر در تولید انواع قضایای علمی؛ از جمله کارکردهای خرد، تولید گزاره‌ی علمی اخباری و گزارشی، الزامی و دستوری، و نیز هنجاری و ارزشی‌ست.
این‌همه، بخشی از کارکردهای ـ البته مهمِ ـ عقل در تولید «مبانی»، «منطق» و «قضایای» علم دینی است. عقل در مقام اجرای دستاوردهای علم دینی نیز از کارایی درخور توجهی برخوردار است که شرح آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.

نتیجه‌گیری:
۱٫«معرفت» به مثابه یک پدیده، با اضلاع و عناصر ششگانه‌ی زیر در پیوند است:
یک) فاعل معرفت(شناخت‌بخش)؛
دو) وسائط معرفت (شناخت‌افزارها)؛
سه) معِدّات معرفت (شناختیارها)؛
چهار) موانع معرفت (شناخت‌شکن‌ها؛
پنج) قابل معرفت (شناحتگر)؛
شش) متعلق معرفت (شناخته).
۲٫ تکون معرفت، برایند دو فرایند «طولی ـ عمودی» و «عرضی ـ افقی»یی است که در عرصه‌ی اطراف ششگانه‌ی بالا صورت می‌بندد.
۳٫ فرایند «طولی ـ عمودیِ» تکوّن معرفت، از «سپهر ربوبی» آغاز و با طی فرایند خاص و مناسب هر یک از وسائط، به «ساحت انسانی» منتهی می‌شود.
۴٫ فرایند «عرضی ـ افقی» نیز در ساحت بشری در بستر تعامل میان اضلاع و عناصر این فرایند صورت می‌بندد.
۵٫ برای دستیابی به آگاهی قدسی که معرفت صائب است، باید عوامل دخیل در تکون معرفت به درستی مدیریت شوند.
۶٫ تولید علم دینی نیز از فرایند و سازکارهای مذکور در تبیین نظریه‌ی معرفت‌شناسی واقع‌گرای دینی، تبعیت می‌کند.
۷٫ عقل در تولید «مبانی»، «منطق» و «قضایای» علم دینی، و نیز در مقام اجرای دستاوردهای علم دینی دارای کارکردهای مهم و گاه بی‌بدیلی برخوردار است.

منابع:
* قرآن کریم
جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت؛ چ۲، قم: اسراء، ۱۳۷۸٫
رشاد، علی‌اکبر؛ نظریه‌ی‌ ابتناء؛ تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌‌ی اسلامی، ۱۳۸۹٫
ــــــــــــ؛ «فرجام قدسی تاریخ»؛ قبسات، سال نهم، پاییز ۱۳۸۳، ش ۳۳، ص۱۳ـ۳۶٫
سروش، عبدالکریم، «راز و ناز علوم انسانی»، به آدرس:
http://www.drsoroush.com/persian/by_drsoroush/p-nws-13890712-razvanazoloomensani.html
معرفت، محمدهادی؛ التمهید فی علوم القرآن؛ قم: مؤسسه‌ی فرهنگی تمهید، ۱۳۸۶٫

نظریه‌ی علم دینی

نظریه‌ی علمی، عبارت است از: گزاره (یا گزاره‌های) حاوی مدعا (یا مدعاهای) منسجمِ مبتنی بر «مبنا» (یا مبانی) مشخص، برآمده از «منطق» معین، متکی بر «دلیل» (یا دلایل) و مؤیدات موجّه، که پذیرش آن موجب دگرگونی معتنابهی در یک قلمرو «علمی ـ معرفتی» یا «عملی ـ معیشتی» می‌گردد