آنچه پیش روی خوانندگان قرار دارد، سلسله مباحثی است برگرفته از دروس خارج فقه آیت الله علی اکبر رشاد رئیس شورای حوزه های علمیه استان تهران تحت عنوان “فقه زیستفناوری” که در مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا (ع) ارائه میشود.
به گزارش ایسنا، آیت الله رشاد در این درس گفتارهای فقه محیط زیست آورده است:
جواز و عدم جواز استخدام فنون و فرآیندهای زیستفناورانه در قلمرو بهداشت و درمان فی الجمله بحث شد. بعد از استدلال بر جواز [مطالعه فنون زیستفناوری]، ۵ وجه برای اثبات جواز اجمالی ارائه شد. همچنین به ساختار بحث اشاره شد که باید فروع قابل طرح و مسائل مورد ابتلاء یا محتمل الإبتلاء را تنظیم و ساختاربندی کرد. اکنون به ادامه بحث یعنی جواز و عدم جواز کاربست فنون و فرآیندهای زیستفناورانه در حوزه بهداشت و درمان البته در حد اجمال میپردازیم، چون(جواز یا عدم جواز کاربست فنون زیستفناوری) به نحو مطلق قابل اثبات نیست و در موارد مختلفی- از حدود ۱۰ محوری که جلسه گذشته ذیل این فصل گفتیم قابل بحث است- بسا نتوان قائل به جواز شد و در مواردی میتوان قائل به جواز شد.
دلایل عدم جواز استخدام زیست فناوری در درمان
بعضی از وجوهی که ممکن است اجمالاً برای ادعای عدم جواز «کاربرد فنون و فرآیندهای زیستفناورانه در قلمرو بهداشت» مطرح شود ذیلاً عنوان میگردد.
۱.حرمت تغییر خلقت
در یکی از فصول گذشته اصل کار علمیکردن و پژوهش در زمینه فنون و فرآیندهای زیستفناورانه بحث شد که آیا مُجاز است یا خیر؟ ما وجهی برای اثبات حرمت مطالعه و پژوهش در زمینه زیستفناوری و کشف قوانین و قواعد حاکم بر حیات و درک فنون و فرآیندهای زیستفناورانه طرح کردیم؛ آن وجه را با تقریر دیگری میخواهیم طرح کنیم که عبارت است از تغییر خلقت جایز نیست. در آنجا گفتیم که میتوان برای اثبات عدم جواز فهم و کشف سنن و قواعد حیات نظراً و علمیاً-نه عملاً و خارجاً- به این ادعا تمسک کرد؛ منتها چون بدون تغییر خلقت گاهی مطالعه و پژوهش در قواعد خلقت و حیات میسر نیست بنابراین نباید کار علمی و پژوهشی کرد. این ادعا را آنجا اینگونه تقریر کردیم و پاسخ دادیم. ولی در این جلسه مطلب مستقیمتر است؛ یعنی رأساً به سراغ ادعای حرمت تغییر خلقت میرویم.
ادله حرمت تغییر خلقت
آیه ۱۱۹سوره نساء
استخدام فناوریها و فنون زیستورانه و زیستشناسانه تغییر در خلق الهی است. به هر حال موجودات زنده و عناصر زنده یا مشتقات عناصر زنده مورد تصرف و تغییر قرار میگیرد. خود عبارت التکنولوجیه الحیویّه و زیستفناوری به این معنا است. تغییر در خلقت الهی برابر آیه ۱۱۹ سوره نساء [۱] که قبلاً مورد اشاره قرار گرفت از اوامر شیطانی است و اتباع و پیروی از اوامر شیطان منهی و ممنوع و حرام است. بنابراین کاربست فنون و فرآیندهای زیستفناورانه در حوزه حیات و انسان و حیوان منهی و حرام قلمداد خواهد شد. این تقریر این دلیل است.
در جلسات گذشته بعد از این تقریر مطرح شد که چون پژوهش و دانشورزی نیز مستلزم چنین امور و فرآیند و جریانی است پس کار پژوهش و دانشورزی نیز مجاز نیست. شیطان در این آیه [۲]وعده میدهد که من انسانها را گمراه میکنم، آنها را گرفتار آرزوهای دور و دراز میکنم، به آنها امر میکنم که گوش حیوانات را بِبُرند-که این کار زمانی به عنوان علامتگذاری برای نذر حیوانات جهت ذبح برای اصنام و بتها سنت بوده است- و آنها را امر میکنم که خلقت الهی را تغییر بدهند و ذیل آیه هم تاکید میفرماید که هر آن کسی که شیطان را ولیّ خودش قرار دهد دوست خود بلکه آمر و والی خود یعنی تحت امر او در بیاید و این اوامری که شیطان وعده میکند را عمل کند، او دچار بد خسارتی شده است، دچار خسارت بسیار آشکاری شده است. آیه تصریح دارد که تغییر در خلقت الهی امر شیطان است و امر شیطان منهی و محرم است بنابراین ما با کاربرد فنون و فناوریها و فرآیندهای زیستی برای تعدیل و تصرف در کائنات حیّه از جمله انسان و حیوان در خلقت الهی تغییر ایجاد میکنیم واین منهی و محرم است.
رد اشکال
۱- اولاً مراد از تغییر فی خلق الله در آیه تغییر تکوینی نیست؛ به استناد بعضی روایاتی که ذیل این آیه وارد شده تغییر فی خلق الله به معنای تغییر فی دین الله است. در بعضی روایات تغییر در امر الله [۳]آمده است. در نتیجه اینجا منظور از تغییر، تغییرِ تشریعی است نه تغییر در تکوین. این آیه حسب این روایات میفرماید کسانی که تغییر در خلق الهی میکنند که همان فطرت است که همان دین است چون دین فطری است و فطرت به خلقت الهی دینی است این کار تقبیح شده و از آن منع شده است.
۲- با قبول فرض بالا اگر در آیه فرض کنیم نهی از تغییر در خلقت شده است به نظر میرسد که این نهی ولو لساناً نهی است اما به معنی نفی است. مگر ممکن است خلقت الهی را تغییر داد!؟ مگر کسی قادر به چنین کاری است؟ آنچه که در تصرفات و تعدیلات ژنتیکی اتفاق میافتد تغییر در خلقت نیست حتی اگر فرض کنیم تغییر در خلقت میسر است. در واقع مسئله این است که کسی بر اساس فرآیندهای تعبیه شده و قوانین جعلشده و لحاظشده در متن خلقت عمل و فعالیت میکند یعنی مطابق قوانین رفتار میکند؛ البته اگر از قوانین بر خلاف شریعت استفاده کرد حکمش حرام میشود. بنابراین به حکم اولی و فی حد نفسه تصرف در خلقت ممنوع نیست و موارد فراوانی هست که تصرف در خلقت نه تنها مُجاز بلکه گاه واجب است.
بنابراین اولاً ممکن است بگوییم آنچه که در عملیات زیستفناورانه و مهندسی ژنتیک اتفاق میافتد تصرف در خلقتِ منهی نیست یا لاأقل بگوییم همه مواردی که به مثابه تصرف و تعدیل رخ میدهد از نوع منهیِ آن نیست بلکه بعضی از موارد از نوع مُجاز یا از قسم مندوب یا حتی از قسم واجب است. پس اگر فرضاً تغییر در خلقت میسر است، تغییر منهی و نوع منهی آن است که به جهت مثلاً فرآوری و فرگشتگی خلقت نباشد، در جهت تکامل خلقت نباشد، در جهت اصلاح عیبی که در اثر آفات به وجود نیامده باشد، در جهت رفع نقصی که بر اثر عوامل خاصی پدید نیامده باشد لهذا علی فرض لو سلّمنا که بعضی از مواردِ اعمال و استخدام و کاربرد فنون و فرآیندهای زیستفناورانه مصداق تغییر در خلق الله است و ایجاد تغییر در تکوین است، مواردی از آن موجه و مجاز است بلکه گاه واجب. بله! مواردی از آن هم احیاناً ممنوع و محرم است؛ مثلا فرض کنید مؤنث را تبدیل به مذکر و مذکر را تبدیل به مؤنث کرده باشیم که اینگونه موارد میتواند تغییر خلقت منهی قلمداد شود. اما اگر استخدام فنون و فرآیندهای زیستفناورانه و مهندسی ژنتیک برای تکمیل صفات طبیعی، برای اصلاح صفات و برای علاج بیماری و امثال آن باشد این علی القاعده به اقتضاء طبع قضیه و با تمسک به پارهای مُخصِصها-که کم نیستند- میتواند مجاز قلمداد شود.
آیه فطرت
وجه دومی که میتوان به آن تمسک کرد آیه فطرت است فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ} [۴]
ممکن است اینگونه تقریر شود که در این آیه گفته شده به دین حنیف رویآور شو. دین حنیفی که با فطرت الهی ساخته است و حقتعالی ساختار وجودی و سرشت هستی انسان را بر آن اساس پدید آورده و دین با این ساختار سازگار است و تبدیلی در خلق الهی نیست. بنابراین تبدیل در خلق الهی و تصرف و تعدیل در آن مُجاز نیست. ذیل این استدلال هم میتوان دو الی سه نکته را طرح کرد.
رد اشکال
اولاً لسان آیه لسان نهی نیست بلکه لسان نفی است {لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ} و نمی گوید {لا تُبَدِّل خَلقَ اللّه}؛ و به تعبیر دیگر اینجا إخبار از عدم امکان تبدیل تکویناً و وقوعاً است نه عدم جواز اقدام به تغییر؛ چنانکه در پاسخ به تمسک به آیه قبلی نیز به این نکته اشاره کردیم.
وزان این آیه وزانِ آیه {لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ} است. {لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ} یعنی تکویناً لا إکراهَ نه تشریعاً. در مواردی شریعت میگوید انسان را باید به قبول و عمل به شریعت الزام کرد. پس منظور از فقره {لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ} این نیست که دین اصلاً هیچگونه الزاماتی ندارد بلکه مراد از{لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ} یعنی جایز نیست انسان را به دین اکراه کرد و فایدهای ندارد؛ یعنی تازمانیکه کسی را منطقاً قانع نکنیم او نمیتواند این را بپذیرد؛ این انشاء نیست بلکه إخبار است. در این آیه {لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ} نیز به همین شکل است؛ خلق الهی تبدیل پیدا نمیکند؛ در دین الهی که مطابق خلق الهی و فطرت است پایههای این دین استوار است، دین منشاء فطری دارد و در نتیجه کافی است غبار از سیمای فطرت زدوده شود و به محض اینکه خوب تبیین شد فطرت از او استقبال میکند.
در نتیجه آیه از محل اختلاف و ما نحن بصدده اجنبی است و ربطی به بحث ما ندارد و به اصطلاح مسئله نهی تشریعی نیست.
و آیات دیگری مثل {رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی} خدای متعال خلقت هر چیزی را به او عنایت فرمود و عطا کرد و سپس هدایت کرد یعنی چه؟ یعنی او را مطابق آن فطرت هدایت کرد. {وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا} بعد از تصفیه نفس فجور و تقوای او را به او الهام کرد مطابق همان تصفیه و سرشت نفس. لسان آیه لسان إخبار از عدم امکان است نه انشاء به عدم اهتمام و نهی از تبدیل. در واقع میگوید ممکن نیست؛ نه اینکه انجام ندهید و اگر اقدام هم نکنی ممکن نیست و خلقت الهی تغییر نمیکند. بنابراین نمیتوان به این آیه برای این مسئله تمسک کرد. البته در تفسیر آیه نظرات فراوان و متعددی مطرح شده است از جمله نظیر همان آیه تبدّل. ذیل این آیه هم گفته شده که منظور از {لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ} لا تبدیل لدین الله است. این قول نیز قائل دارد؛ یعنی {أی لا تبدلوا خلق الله أی دینه الذی أمرتم بالتمسک به} و کما اینکه از إبن عباس هم نقل شده که مراد در این آیه النهی عن الخصاء است؛ در واقع نهی از تصرف تکوینی در خلقت است. ولی همانطور که توضیح دادیم لسان آیه لسان نهی نیست بلکه لسان نفی است. بله! اشکالی ندارد اگر این آیه و نظایر آن را به مثابه اصل و قاعده تکوینیه لحاظ کنیم و به منزله مبانی نظری فقه و تشریع در جایگاه خودش مورد بحث و بررسی و استفاده قرار بدهیم که آن یک امر و مطلب دیگری خواهد شد. این هم تبیینی از آیه فطرت و پاسخ به اینکه به این آیه نمیتوان تمسک کرد.
قواعد فقهیه عدم استخدام و استعمال فنون زیستفناوری
وجه سومی که بسا بتوان به آن تمسک کرد -البته وجهی که محتوی و مشتمل بر وجوه متعدد است- این است که ممکن است به پارهای از قواعد عامه شامله فقهیّه تمسک کرد. قواعدی که جواز استخدام تکنولوژی حَیَوی و زیستفناوری را در بعضی از زمینههای طب الصحة و بهداشت و درمان محدود میکند که میتوان به آن آیات هم تمسک کرد؛ مثلاً
«قاعدة حرمة الإلقاء إلی التهلکه»
«قاعدة لا ضرر»
«قاعدة لا ضرار»
«قاعدة وجوب دفع الضرر المحتمل المعتدٌ به»
«قاعدة وجوب دفع الإضرار المحتمل المعتدٌ به»
«قاعدة الإضطرار لا یبطل حق الغیر»
«قاعدة حرمة إزالة الحیاة عن کلِّ حیٍّ بغیر الحق» به اصطلاح قاعده احترام الروح به تعبیر بعضی از أعاظم از معاصرین «قاعدة حرمة إهلاک النسل»
«قاعدة وجوب الحفاظ علی سرِّ الناس عن الغیر و من أهمها هو حفظ الجینوم و دی. اِن. اِی»
«قاعدة التجنُّب عن ایراد النقص أو العیب علی الکائنات الحیّه»
«قاعدة وجوب حفظ الفروج»
«قاعدة کلُّ ما استلزمَ الحرام فهو هام کما إذا إستلزم عملیة الطبّیه الخدش علی وجوب حفظ الفروج أحیاناً»
و… امثال این قواعد.
ممکن است کسی بگوید این قواعد دست ما را می بندد ولی پاسخ آن خیلی روشن است.
رد اشکال
منع در امثال اینگونه موارد محدود به محل خودش است. بنابراین اصل دخالت در زیستفناوری و واردکردن قواعد و قوانین زیستفناورانه در حوزه بهداشت و درمان را منع نمیکند. بله! یک محدودیتهایی ایجاد میکند. کدام حکم و کدام مطلق است که مقید نباشد، کدام عام است که تخصیص نخورده باشد و این جهت هیچ ایرادی ندارد و نزاع بر سرِ این نیست.
بنابراین تمسک به قواعد فقهیهای که حدود استخدام فنون و فرآیندهای زیستفناورانه را در قلمرو بهداشت و درمان تحدید میکند هم منع و نهی تشریعی مطلق نتیجه نمیدهد. بله! در مواردی مثل همه حوزهها و بخشهای فقهی و احکام الهیه و حدود الهی محدودیت ایجاد میکند.