از یک تحقیق اساسی ممکن است نتایج و برایندهای مختلفی اعم از مقاله، سخنرانی و ارائهی نظریه به دست بیاید، اما ظاهراً کتاب، برجستهترین برونداد یک کار تحقیقی است.
از یک تحقیق اساسی ممکن است نتایج و برایندهای مختلفی اعم از مقاله، سخنرانی و ارائهی نظریه به دست بیاید، اما ظاهراً کتاب، برجستهترین برونداد یک کار تحقیقی است.
حوزه نظام زیستی، معیشتی، آموزشی، تربیتی و تحقیقاتی خاص خود را دارد. شاید بتوان گفت نظام حوزه، کهنترین و دیرپاترین نظامهای آموزشی، تربیتی و زیستی ـ مدیریتی جهان است. هرچند در دنیای مسیحیت و دیگر ادیان و مذاهب هم نظامهایی وجود دارد، اما نظامهای علمی، آموزشی، تربیتی آنها عمدتاً دچار گسست تاریخی و آفتزدگی شده و دوام نیاورده است و امروز نیز متبدل گشته است، و آنچنان که بحمدالله نظام علمی حوزهی شیعه همچنان باقی است، نظام علمی سایر ادیان و یا مذاهب باقی نمانده و یا در شرف زوال است.
در مسیحیت صدها سال مدارس علمیهی بسیاری وجود داشته، ولی طی حدود چهارصد سال اخیر، آن مدارس به دانشگاه تبدیل شدهاند. دانشگاههای بسیار معروف، همانند کیمبریج در انگلستان، درواقع حوزهی علمیهی مسیحیت بوده. در سایر کشورهای اروپایی نیز همینگونه بوده است، اینها نوعاً مدرسهی علمیهی دینیه بودند، اما نظام جدید و مدرن آموزشی و علمی که بهوجود آمد، آن مدارس جای خود را به این نظامهای مدرن دادند.
البته بسیاری از این دانشگاهها همچنان از مواهب و امکانات آن مدارس علمیه استفاده میکنند. من دانشگاههای متعددی را در اروپا دیدهام که در همان ساختمانی که زمانی مرکز علمی دینی بوده، مستقر هستند و ساختمان هم چند صد سال عمر دارد. از موقوفات آن مدارس نیز هماکنون همان دانشگاهها استفاده میکنند. آنها هم چیزی شبیه به وقف اسلامی را دارند. اما به هر حال نظام علمی جهان مسیحیت تغییر کرده است.
در بین اهل سنت هم کمابیش چنین اتفاقی افتاده است. دانشگاهی مثل «الازهر» مصر درحقیقت یک حوزهی علمیه است و به همین جهت نیز به آن «الازهر الشریف» میگویند که شبیه این عبارت است که ما میگوییم حوزهی مقدسه یا حوزهی مبارکه. البته الازهر دو شاخه و دو وجه دارد، بخشی از آن رنگ دینی دارد و بخش دیگر نیز حالت دانشگاهی دارد؛ اما به هر حال عملاً سنتها ازبین رفته است و افرادی که در اینگونه مراکز علمی تربیت میشوند، با تربیتشدگان گذشته متفاوتاند. فارغالتحصیلان الازهر کراواتی هستند و در مواقعی لباس میپوشند و در مواقع دیگر هم کت و شلوار میپوشند و کراوات میزند. من شخصاً دیدم که مفتی یکی از کشورها در فرودگاه ترکیه شلوار فرنگی و پیراهن آستینکوتاه پوشیده بود. هنگامیکه سنتها به تدریج ازبین میروند ماهیت دستگاهها هم تغییر میکند. یک نظام عبارت است از نهادها، سنتها، رسوم، شیوهها و آنچه که زیّ آن نظام قلمداد میشود.
در حوزهی شیعه هم این احساس خطر وجود دارد. بهخصوص در ایران به عنوان اینکه حوزه باید متحول شود و نظمی در آن برقرار شود، اتفاقاتی میافتد که آرامآرام سنتها در حال ازبینرفتن است و رفتهرفته روشهای دیگری جای سنتهای حوزه را میگیرد. سنتهایی که دستکم هزار سال در جهان شیعه پیشینه دارد به شدت در معرض آسیب و زوال هستند و به سمتی میرویم که آرامآرام مشاهده کنیم حوزهی علمیهی قم هم شبیه الازهر شده است. متأسفانه بعضی از مصادیق را هم اکنون در جامعه مشاهده میکنیم.
همه چیز نظام حوزه تعریفشده است. لباس حوزوی یک یونیفرم مشخص است که شبیه لباس پیامبر اکرم(ص) است. عمامه، قبا یا لبّاده ـ ظاهراً قبا ایرانی و لبّاده عربی است ـ و حتی پیراهن و کفش خاص. در سایر عناصر معیشتی هم حوزه همینگونه است، حتی در خوراک و رفتار. زیّ طلبگی و حوزوی تعریف دارد. در آموزش، پژوهش، تربیت و شیوهی مدیریت هم همینگونه است. البته متأسفانه تدوینشده و صورتبندیشده در اختیار نیست و اینقدر همت نکردیم که آنچهرا که طی افزون بر هزار سال تجربه شده بهصورت کامل تدوین و ثبت کنیم و حتماً باید این کار انجام شود.
امروز ملاحظه میکنیم که این سنتها یکییکی ترک میشود و به فراموشی سپرده میشود. طلبه و یا حتی روحانی غیرمعمم زیاد شده است که آفت بسیار بزرگی است. چند شب پیش در یکی از برنامههای تلویزیونی با چند نفر صحبت میکردند که همگی کت و شلواری بودند، ولی در کنار اسم آنها نوشته شده بود در حد اجتهاد. البته ما نمیدانیم ملاک اینکه هر کسی ادعا میکند مجتهد است چیست. یک نفر ادعا کرد اینجایی که من ایستادهام درست مرکز زمین است، یک نفر دیگر اعتراض کرد، آن فرد گفت اگر قبول ندارید بروید متر کنید. من در اینجا نمیخواهم افراد را تخطئه کنم و حتی بعضی از افرادی که از آنها مصاحبه گرفته شد، افرادی فاضل و قریب الاجتهاد بودند، اما اینکه چنین چیزی آرامآرام رسم شود بسیار خطرناک است. البته گاهی در تاریخ هم بوده و در گذشته نیز کسانی بودهاند که لباس نپوشیدند، و حتی گاهی برخی مدتی ملبس بودند و بعد لباس از تن درآوردند. مرحوم دکتر گرجی و مرحوم شهیدی، افراد فاضل و در حد اجتهادی بودند که لباس خود را درآوردند. گاهی حسب مورد و بر اثر مشکلی ممکن است یک روحانی لباس خود را درآورد، اما اگر چنین چیزی رویّه شود بسیار خطرناک است. همچنین در گذشته کسانی بودند که اصلاً لباس نپوشیدند. ما همانند میرزا جهانگیرخان قشقایی را داشتیم که استاد آیتالله بروجردی بودند. ایشان یک فقیه اصولی بسیار بزرگ بودند که در نجف کرسی فقه و اصول و حکمتشان بسیار پرجمعیت و پرمایه و در سطح بالایی بود. در حد مرجعیت هم بودند و احیاناً مقلد هم داشتهاند، اما هیچگاه لباس نپوشیدند و با همان لباس عشایری که طلبه شده بودند تا آخر عمر زندگی کردند. میرزا جهانگیرخان آیتالله العظمی و در حد مرجعیت بود و بسیاری از شاگردان او مرجع تقلید شدند ولی لباس نپوشید و همواره میگفت من لایق این لباس نیستم. استثنائات، مسئلهی دیگری است، اما اگر قاعده شود بسیاربسیار خطرناک است. درخصوص سنتهای آموزشی نیز وضعیت همینگونه است.
یکی از سنتهای آموزشی و علمی بسیاربسیار پراهمیت سنت «مباحثه» است. طرحی تهیه شده تحت عنوان ارتقاء علمی طلاب. در این طرح حدود بیست برنامه و فعالیت ذکر شده است که همگی آنها باید اجرا شود و با اجرای این برنامهها سطح علمی طلبهها ارتقاء پیدا میکند. طلبهی حوزهی امام رضا(ع) باید ممتاز باشد. هر کسی که میخواهد، خوب و قوی و فنی درس بخواند و نحوهی درسخواندن او سنتی روزآمد و نه متحجرانه باشد، باید این طرح را اجرا کند.
در مباحث الهیاتی، فلسفی، کلامی، اجتماعی من به الگوی ثلاثی ۱٫ گفتمان مجدد، ۲٫ گفتمان متجدد، ۳٫ گفتمان متحجر و متجمد، اعتقاد دارم و این الگو را در همه چیز قبول دارم. من نه سنتیِ سنتی هستم و نه متجدد. هم با تجدد مخالفم و هم با سنتی تحجرآمیز. معتقدم که ما باید اصالت و ریشه و سنت خود را حفظ کنیم، اما آن ریشه و اصالت و سنن را با عصرمان تطبیق بدهیم و روزآمد کنیم.
همانطور که گفتم طرحی که برای حوزهی علمیهی امام رضا(ع) در نظر گرفته شده بیست و یک برنامه را دربر میگیرد که یکبهیک در حال اجراست. علیرغم مشکلات و کسریهایی هم که وجود دارد ما درصدد تحقق صددرصدی هستیم تا اگر شصت یا هفتاد درصد تحقق یافت ادعا کنیم که فیالجمله موفق بودهایم.
یکی از این بیستویک راه، جاریساختن سنت مباحثه است. برای این منظور استاد هادی تعیین شد که یکی از وظایف اساسی استاد هادی تشکیل حلقات مباحثه است. هر سه، چهار و یا پنج نفر همدرس باید یک حلقهی مباحثه را تشکیل بدهند و استاد هادی نیز نظارت میکند و شیوههای مباحثه را آموزش میدهد. در مجموع، این حلقات باید تشکیل شود و اجرای سنت مباحثه در درک درس و تثبیت مطالبی که فرا گرفته میشود بسیاربسیار تعیینکننده است.
مباحثه روش بسیار مناسبی برای آزمودن نیز هست، با مباحثه، شیوهی تدریس یاد میگیریم و توان بازگویی پیدا میکنیم. قبلاً گفتیم که زبان و ذهن در پیوند با هم هستند و هنگامی که فرد، مطلبی را بازگو میکند متوجه میشود که فهمیده است یا خیر و چه مقدار درک کرده است و کدام بخشها مبهم و مشوش است.
مباحثه فوائد فراوانی دارد، وقتیکه مباحثه میکنید بهناچار باید مطالعه کرده باشید و آماده باشید، پس موجب میشود که مطالعهی بعد از درس انجام شود؛ با مباحثه بر متن مسلط میشوید، زیرا متن را باید بخوانید، ادبیات شما اصلاح میشود و درک متنی شما تقویت میشود؛ همچنین شیوهی تدریس فرا میگیرید؛ یکدیگر را میشناسید، نقاط ضعف و قوت یکدیگر را میدانید؛ از تواناییهای یکدیگر بهرهبرداری میکنید و شاید بتوان دهها فایدهی دیگر نیز برای ضرورت مباحثه و اجرای این سنت برشمرد.
من تأکید میکنم همهی طلبهها باید دروس خود را مباحثه کنند. ما گفتهایم که حداقل دو درس اصلی در محیط حوزه باید مباحثه شود، و حتی اگر امکان باشد چهار درس مباحثه شود و حتی پنجشنبه و جمعهها را هم برای این امر مهم اختصاص بدهید. طلبهها نباید دروس اصلی و جدی خود را بدون مباحثه باقی بگذارند. اگر علم، عبادت است، روزهای تعطیل باید بیشتر عبادت کرد. در روزهای تعطیل درس تعطیل است، اما پژوهش و تحقیق و تتبع که تعطیل نیست. بسیاری از امتیازات بعضی بزرگان ما حاصل بهرهبرداری از اوقات پنجشنبه و جمعه است. در ایام هفته دروس جاری گفته میشود، اما بزرگان موفق ما بسیاری از دروس را پنجشنبه و جمعهها خواندهاند، و درسهایی که به صورت هفتگی و روزانه معمول نبوده در روزهای تعطیل مطالعه میکردند. همچنین متون موازی را میخواندند. سیوطی را در طول هفته میخوانید، پنجشنبهها هم خودتان شرح ابنعقیل را بخوانید و با هم مباحثه کنید.
شما طلبهها باید مباحثه را جدی بگیرد. شما باید قدردان عمر خود باشید. وظیفهی ما برطرفکردن نقاط ضعف حوزه است و شما هم از این جهت باید از ما طلبکار باشید، اما نباید بگویید چون نقایص رفع نشده، شما مقصر هستید و عمر ما هم تلف شده. خدا از شما بازخواست میکند، همانطور که شما و خدا از بنده بازخواست میکنید که چرا عنوان خادمی حوزه را با خودت یدک میکشی، روز قیامت هم اولسؤالی که از ما میکنند از سرمایهی جوانی است. اصلاً فرض کنید که ما هم نیستیم و کسی در مدیریت حوزهی علمیهی امام رضا حضور ندارد، اما شما باید قدردان عمر خود باشید و برای خودتان فکر کنید و دلسوز خودتان باشید. هیچگاه تکلیف از شما ساقط نیست. ما وظیفهای در قبال شما داریم، اما وظیفهی شما سنگینتر است، چون سرمایهی خود شما در میان است.
هیچ درسی را سپری نکنید که در آن مباحثه نکرده باشید. اجرای مباحثهی دو درس الزامی است، دو درس دیگر را هم خودتان مباحثه کنید.
ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، مشغول آمادهسازی شصت دفتر به عنوان سنتهای حوزه هستیم که خوب است در اینجا نیز در اختیار طلاب قرار گیرد و مطالعه کنند. البته سنتهای حوزه بیش از اینهاست که باید بررسی و تدوین شود. یکی از این دفترها نیز بحث مباحثه است که انشاءالله در اختیار طلاب قرار خواهد گرفت.
در جلسهای که داشتیم تصمیمات خوبی گرفته شد و درخصوص سنت مباحثه نیز بررسیهایی صورت گرفت که ابتدا درخصوص موانع و آسیبهای سنت مباحثه بحث شد. این موانع را به صورت فهرستوار در اینجا مطرح میکنم:
۱٫ عدم آگاهی از فواید اجرای مباحثه و مضرات ترک آن؛ طلبهها گاهی نمیدانند که مباحثه چقدر لازم و مفید است و اگر ترک شود چقدر زیان دارد.
۲٫ عدم آشنایی با شیوهی کار؛ ما میدانیم تحقیق خیلی مهم است، اما نمیدانیم چگونه باید تحقیق کنیم. میدانیم مباحثه بسیار مهم است اما نمیدانیم روش آن چگونه است.
۳٫ احساس نیموقتبودن درس و بحث در میان طلاب؛ این احساس بین طلبهها و بهخصوص طلبههای تهرانی است که فکر میکنند ساعت درس از صبح تا ظهر است و بعد از ظهر جزء حوزه نیست. این احساس خیلی بد است. نظام حوزه با دانشگاه این تفاوت را دارد که دانشگاه واحدی و ساعتی است، از ساعتی هم که برای تحصیل در نظر گرفته میشود، چهار جلسه هم دانشجو حق دارد که غایب شود، در حوزه هم الان میگویند ما هم میتوانیم غایب شویم، که اصلاً چنین چیزی در حوزه نیست. با هر جلسه غیبت مطلب زیادی را از دست میدهیم، سلسله مباحث گسسته میشود و ذهن ما با بحث بیگانه میشود. چطور ممکن است فرد یکروزدرمیان و به هر بهانهای غیبت کند؟ این احساس نیموقتبودن را از ذهنتان خارج کنید. طلبه باید تماموقت باشد. طلبه یعنی تمام عمر طلبه. یکی از روشنفکران معاصر ایران بین طلبگی و دانشجویی مقایسه کرده و میگوید یکی از تفاوتهای طلبه با دانشجو در این است که دانشجو تا زمانی که مدرک میگیرد دانشجوست، بعد از آن دیگر دانشجو نیست، ولی طلبه تا عمر دارد طلبه است و از درس و بحث جدا نمیشود و با آنچه یاد گرفته است سروکار دارد. طلبه همیشه طلبه است و این حرف هم حرف درستی است. ما همواره و تا هستیم طلبهایم.
۴٫ مشکلات معیشتی و اشتغالات متزاحم؛ همیشهی تاریخ همین بوده و این مشکلات همواره وجود داشته است. علامه جعفری که برای ما یک الگوست، میگوید گاهی میشد که من سه روز غذا نمیخوردم. آیا میتوان گفت که به این ترتیب ایشان حجت داشته که دیگر درس نخواند؟ برای ما نیز گاهی پیش میآمد که دو یا سه روز فقط نان و ماست میخوردیم و احساس کمبود هم نمیکردیم. در حجره سه نفر بودیم که تقسیم کرده بودیم و یک برنامهی غذایی هفتگی داشتیم و در زیر آن هم این شعر را نوشته بودیم که: این شکم بیهنر پیچپیچ / صبر ندارد که بسازد به هیچ. برنامه هم به این صورت بود که یک روز نیمرو میخوردیم، یک روز املت، یک روز تخم مرغ آبپز، خیلی هم نشاط داشتیم.
این درست است که مشکلات معیشتی وجود دارد، اما وضع شما طلاب الان بسیار بهتر است، در تمام عمر طلبگی به ما یک ناهار در مدرسه ندادند. به هر حال وضع امروز مطلوبتر از گذشته است و دوستان تا آنجا که مقدور باشد صبحانه و یا ناهار و شامی فراهم میکنند و در حد مقدورات تلاش شده است. البته کافی نیست و من به این میزان قانع نیستم، ولی به هر حال مقدورات همین است. همین حوزهی امام رضا که الان وضع مطلوبتری پیدا کرده است، حدود هفتصد میلیون بدهی دارد؛ اما در عین حال قبول داریم که مشکلات معیشتی وجود دارد و گاه طلبه مجبور میشود که کار متزاحم با تحصیل عهدهدار شود که وقت او محدود میشود و صرف کارهای دیگری میشود.
۵٫ عدم اهتمام جدی به امتحانات شفاهی که این هم مسئلهی مهمی است.
بعد از شناسایی آسیبها و آفات که انشاءالله به مرور و با پیشنهادهای شما کاملتر هم میشود، تصمیمات زیر اتخاذ شد:
۱٫ تهیهی جزوهی شیوه و فوائد مباحثه؛
۲٫ برگزاری کارگاه توجیهی برای طلاب؛
۳٫ ایجاد عقیده و اعتقاد و عادت از ابتدای طلبگی؛ اگر این سنتها از ابتدا در ذهن و زبان طلبهی رسوب نکند، جاانداختن آن مشکل میشود.
۴٫ تأکید بر اینکه در پایههای پایینتر باید اساتید قویتر و کارآزمودهتری را قرار داد. در این حیث آموزش و پرورش دقت دارد، من یک زمان تصور میکردم که درسدادن در کلاس اول ابتدایی کاری ندارد، اما بعد که ورود پیدا کردم، متوجه شدم که آموزش و پرورش به این قسمت بسیار اهتمام دارد و معلم این پایه باید دورههایی را گذرانده باشد و در آن کار خود تجربه داشته باشد.
۵٫ تأکید اساتید و مدرسین محترم بر این مسئله؛
۶٫ جدیت عملی استادان هادی در اجرا؛
۷٫ دادن امتیاز به طلبهی منظم و مجد در مباحثه و درج در پروندهی این دست طلاب؛
۸٫ نصب جدول حلقات بر روی تابلوی اعلانات. ما مجموعهی طلاب را به پنج گروه تقسیم کردهایم و هر گروه هم به حسب پایهها و دروسی که دارند به چندین حلقه. اینها باید به صورت جدول دربیاید و در جایی نصب شود.
۹٫ تأکید روی برنامههای بعد از ظهر و تقویت آنها که جاذبه بیشتری پیدا کند.
۱۰٫ بنا شد که استادان هادی هرکدام با گروه مربوط به خودشان جلسهای بگذارند و مقولهی عدم تحقق سنت مباحثه را آسیبشناسی کنند و مشکلات و آسیبها و موانع را مشخص کنند و راهحلهایی را هم پیشنهاد بدهند.
۱۱٫ جدیت بیشتر درخصوص امتحانات شفاهی متناوب ماهانه و امتحانات شفاهی نیمسال، که طلبه حس کند اگر مباحثه نکند نمیتواند امتحان شفاهی بدهد.
۱۲٫ عدم شرکت محصلین غیرآماده و یا غیرمستعد در رشتههای تخصصی و برعکس حضور طلاب مستعد و قوی در رشتههای تخصصی.
۱۳٫ برگزاری سختگیرانهی امتحانات و عدم مسامحه در تصحیح.
در آخر نیز این نکته اضافه شد که معاونت آموزشی موظف است گزارش ماهانهای از تشکیل حلقات مباحثه ارائه کند. به صورت فصلی هم حلقات را بررسی خواهیم کرد که چه مقدار موفق بودهاند و حتی گاهی اگر لازم شود ترکیب حلقات تغییر کند. در مجموع نیز مسئولیت اجرای این تصمیمات به عهده معاونت آموزشی است که مدیریت محترم حوزه هم باید بر عملکرد معاونت آموزش نظارت کند. والسلام.
اولاً خدمت خواهران و برادران گرامی خیرمقدم عرض میکنم، ثانیاً میلاد نورینِ نیّرین،حضرت معصومه (س) و حضرت رضا (علیه السلام) و دههی کرامت را به حضورتان تبریک میگویم و ثالثاًً از خبرنگاران محترم تقاضا دارم نکاتی را که در اینجا مطرح میشود، با حوصله و دقیق ثبت، و با انگیزه و رسا منعکس فرمایند. شاید بتوان گفت که حوزهی علمیه خاصه حوزهی علمیهی شیعه، کهنترین و دیرسالترین دستگاههای علمی آموزشی جهان به شمار میروند؛ زیرا در هیچ جای جهان دستگاه و سازمانی علمی را سراغ نداریم که پیشینهای افزون بر هزار ساله داشته باشد.
قبل از آنکه نظام آموزشی مدرن در قالب دانشگاهها وارد کشورهای اسلامی و ازجمله ایران شود، حوزههای علمیه تنها سازمان علمی جهان اسلام، تشیع و ایران قلمداد میشدند. امروز نیز حوزهها رکن اساسی آموزش، تربیت نیرو، پژوهش و تولید معرفت در حوزهی دین قلمداد میشوند.
آیتالله رشاد، رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران، طی سخنانی در اجلاس اساتید حوزههای علمیهی این استان، ضمن نقد رویههای فعلی آموزشی حوزه، نظام علمی مطلوب برای جایگزینی آن را، نظام علمی ـ آموزشی «پرورشمآل» دانست. از نظر ایشان نظام آموزشی رایج کشور «فراگرفتمآل» و «حافظهمحور» است و ثمرهی تعلیم در آن، انباشت حافظه از مجموعهی مطالب القایی بهصورت علم حصولی است؛ اما نظام علمی ـ آموزشی پرورشمآل، نظامی «استعدادمحور» است و نتیجهی اجرای آن پروردهشدن و استکمال استعدادهای فطری انسان و تحقق «اتحاد علم و عالم و معلوم» در وجود متربی است.
نظر شما را به مشروح سخنرانی آیتالله رشاد جلب میکنیم:
بسمِ الّلهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
إلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِک.
پیشاپیش و قبل از هر سخنی: اولاً از اینکه تصدیع میکنم از شما استادان معزز پوزشخواه هستم، و ثانیاً به جهت اینکه بر ما منت نهادهاید و دعوت مرکز مدیریت حوزههای استان تهران را اجابت فرمودهاید و در این مجلس حضور پیدا کردهاید، از یکانیکان شما اساتید محترم تشکر میکنم. امیدوارم بتوانیم با همفکری، همدلی و همراهی، این مجموعهی مبارک و معظم را به نحو احسن، آنچنان که مرضی الهی و موجب رضای حضرت حجت(عج) است اداره کنیم؛ ثالثاً از حضرت استاد آیتالله استادی تهرانی که الحق از مفاخر حوزههای علمیهی شیعه و مایهی مباهات حوزهی تهران هستند، به جهت حضورشان در این مجمع علمی و افاضهای که خواهند فرمود، بهطور ویژه سپاسگزاری میکنم.
موضوع سخن:
امروز قصد دارم، در این محفل معنوی ـ معرفتی، مختصری راجع به «نظام علمی حوزه؛ آنچنان که بوده، آنچنان که هست، و آنچنان که باید باشد»، مطالبی را به عرض فاضل و بافضلیت شما برسانم و از شما استادان محترم برای احیای آنچه که بوده و از دست رفته و برای تحقق آنچه که باید باشد استمداد کنم.
امروز در جهان دو نظام علمی ـ آموزشی وجود دارد: «نظام علمی ـ آموزشی فراگرفتمآل» و «نظام علمی ـ آموزشی پرورشمآل».
نظام علمی فراگرفتمآل
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی افزود: نظام فراگرفتمآل، بر این مبنا استوار است که آنچه را استاد و معلم القا میکند و فرامیدهد، متعلم و محصل نیز تلقّی میکند و فرامیگیرد؛ بالنتیجه این نظام، نظامی «حافظهمحور» است و ثمرهی تعلیم در آن، انباشت حافظه از مجموعهای مطالب القایی بهصورت علم حصولی است. در نظام فراگرفتمآل، محصل حداکثر به دایرهالمعارفی متحرک و سیال تبدیل میشود، زیرا ذهن متعلم با انباشت گزارههای علمی اشباع میشود، ولی درک او ارتقا نمییابد؛ چنانکه اگر مجتهد هم که بشود در حقیقت مجتهد تقلیدی خواهد بود؛ زیرا تنها محفوظاتی را در ذهن انباشته است و بر آرای دیگران اشراف گسترده دارد و همان آرا و نظرات را نیز بهتفصیل و بهدقت بازگو و تبیین میکند و از میان آنها یکی را برمیگزیند!
تعریف نظام علمی پرورشمآل
وی در تعریف نظام پیشنهادی خود گفت: در مقابل «نظام فراگرفتمآل»، نظام دیگری وجود دارد که ما آن را «نظام علمی پرورشمآل» مینامیم؛ (در ادامه توضیح خواهم داد که نظام کهن، اصیل، آزموده، کارآمد، بومی و دینی حوزههای علمیهی شیعه، در گذشته از همین نظام پیروی میکرده است). نظام «پرورشمآل»، عبارت است از: نظام علمی ـ آموزشی مبتنی بر «فطرتمندانگاری» آدمی، که سعی میکند از رهگذر شناسایی، پرورش و به فعلیت رساندن «استعدادهای» گوناگون، بیپایان و شگرف انسان، به تحقق «شأن عبد ـ خلیفه اللهی» او کمک کند.
این نظام علمی، دارای مبانی «انسانشناختی»، «معرفتشناختی»، «روششناختی»، و «غایتشناختی» خاص و معین است. براساس این نظام، «تعلیم» از رهگذر «تربیت» صورت میبندد؛ در ذات تربیت، اتکاء به استعدادهای خدادادی نهفته است؛ چنانکه پروردن یک گیاه یا درخت، بهمعنی به فعلیترساندن هر آن چیزی است که استعدادش در وجود او تعبیه شده، در تربیت انسانی هم وضع از همین قرار است؛ در تربیت، چیزی از بیرون به وجود متربی افزوده نمیشود.
در این نظام بنا بر این است که استعدادها شناخته و پرورده شود، یعنی همان کاری که باغبان میکند؛ بناست محصِّل (بکسر عین الفعل)، محصَّل (بفتح عین الفعل) گردد. امروز اصطلاح «محصِّل» به دانشآموز و طلبه ـ یعنی مبتدیان و شاغلین به تحصیل در مراتب نازله ـ گفته میشود، و حتی به دانشجویان دانشگاه و فضلای حوزه، محصل نمیگوییم؛ ولی زمانی در اصطلاح و ادبیات علمی و حوزوی ما محصل به کسی گفته میشد که به لحاظ علمی به فعلیت رسیده باشد. در آثار بزرگانی چون ابنسینا، خاصه در اشارات، گاه از استاد و یا حکیم به محصل تعبیر میشود.
در نظام پرورشمآل بناست که محصل به اصطلاح امروز، تبدیل به محصل به اصطلاح دیروز شود. استعداد پرورده شود، و البته نه فقط در حوزهی علم، بلکه در زمینهی همهی ابعادی که آدمی دارای استعداد است. در نظام پرورشمآل، بسا چندان با حافظه سروکاری نداشته باشیم. در این نظام بین کسی که حافظهی خوبی دارد و آن کسی که حافظهی چندان خوبی ندارد، تفاوتی وجود ندارد. در نظام فراگرفتمآل آن کسی که حافظهی قویتری دارد موفقتر است، اما در این نظام آنکه استعداد بهتری دارد ـ هرچند از حافظهی قوی هم برخوردار نباشد ـ بهتر رشد میکند و پرورده میشود. همچنین در این نظام بنا نیست که تنها علم حاصل شود؛ اگر فرد علم حاصل میکند، باید به تحصیل علم حضوری نائل شود. در علم حضوری علم با عالِم متحد میشود و آن چیزی که حکمای ما از آن به «اتحاد علم، عالم و معلوم»، یا «اتحاد عقل، عاقل و معقول» تعبیر میکنند، در وجود فرد این اتفاق میافتد. دانشآموز، دانشجو و طلبه در این نظام تنها به ارائه و دریافت معلومات و یا حتی هضم آنها بسنده نمیکند، بلکه بناست استعدادهای او که در فطرت او نهفتهاند پرورده شود.
فطرت ذات الابعاد است
آیتالله رشاد در شرح ابعاد نظام علمی پرورشمآل گفت: فطرت تکبعدی نیست، بلکه ذاتالابعاد و ذوبطون است. در تربیت دینی نیز همهی ساحات و سطوح فطرت انسان باید پرورده شود و یا از پرده برآید، و همهی استعدادهای او استکمال پیدا کند و به فعلیت برسد. هنگامی که طلبه و دانشجو را آموزش میدهیم کفایت نمیکند که تنها مجموعهای از معلومات و گزارهها و فرمولها را یاد بگیرد و حفظ کند؛ بلکه در این نظام بناست «نفس» استکمال پیدا کند و نفس نیز تکبعدی نیست. اهتمام و تمرکز بر یک بُعد از نفس حتی ممکن است میسر نباشد؛ نمیتوان نفس را تجزیه کرد، بلکه انواع استعدادهایی که در نفس نهفته است باید به موازات هم پرورده شوند. همین نفس باید متعبد بار بیاید و در تعبد پرورده شود؛ همین نفس باید مهذب بار بیاید و تهذیب و تزکیه در او به فعلیت درآید؛ همین نفس باید گزارههای علمی را کسب کند و عالم بار بیاید؛ همین نفس باید به لحاظ مهارتهایی که کسب میکند رشد کند و به فعلیت برسد.
آنچه را که از آن به مهارت تعبیر میکنیم عموماً فطری است، یعنی استعداد آن در فطرت آدمی تعبیه شده است. این مسئله تا جایی جدی است که برخی میگویند مهارتها را نباید تدوین کرد و آموزش داد. برای مثال این نظر مشهور را همگی شنیدهایم که منطق آموختنی نیست و منطق دانش نیست، چرا منطق را تدوین میکنیم و آموزش میدهیم؟ قواعد منطق فطری است و آدمی منطق را در درون دارد. کار ارسطو نیز تدوین و صورتبندی منطق و تبدیل آن به مجموعهای مدون، منسجم، ساختارمند، دستگاهوار و معرفت خودآگاه بوده است. در باطن و فطرت آدمی منطق وجود دارد، ولی یک فرد همین باطن ناخودآگاه را به سطح خودآگاه میآورد و تبدیل به معرفت میکند.
نطق نیز همینگونه است. نطق و خطابه هم ذاتی انسان است، ولی باید آن را صورتبندی و مدیریت کرد. استعداد آن در ذات آدمی هست: «خلق الانسان و علّمه البیان»، و باید آن را به سطح فعلیت آورد. فن تدریس همینطور است، اصولا ارتباطات و کیفیت مواجههی با دیگر انسانها به همین صورت است؛ در مجموع میتوان گفت که روابط اربعهی انسان همینگونه است.
منظور از «روابط اربعه» روابط چهارگانهای است که در کلام حضرت صادق (علیهالسلام)، تحت عنوان حدیث «اصول المعاملات» در ابتدای کتاب مصباح الشریعه نقل شده است. مرحوم استاد جعفری نیز تحت تأثیر همین روایت، همواره این روابط چهارگانه را مطرح میکردند.
حضرت میفرمایند: «أُصولُ المعامَلاتِ تَقع على أربعهِ أوجُهٍ: معامَلهُ اللهِ و معامَلهُ النّفسِ و معامَلهُ الخلقِ و معامَلهُ الدّنیا؛ و کل وجهٍ منها منقسمٌ على سبعه أرکان»؛ [الی آخر…] (مصباح الشّریعه، ص: ۵ ـ۷ )؛ یعنی ترابط آدمی با چهار نقطه است: ۱٫ خالق؛ ۲٫ خود؛ ۳٫ خلق؛ ۴٫ خلقت. محصل باید بتواند در عرصهی حیات و تنظیم مناسبات زیستی خود، ترابط و تعامل با این چهار عنصر را با مهارت تمام انجام دهد و اساس این مهارتها نیز در ذات آدمی هست.
در نظام پرورشمآل با همهی ابعاد فطری و وجود انسان سروکار داریم و همهی ابعاد وجود او را باید پرورده شود. نمیتوان تعبد، تهذب و مهارت را به کناری نهاد و تنها به تعلم (بهمعنی انباشت گزارههای علمی به شیوهی حصولی و القا از خارج وجود) بسنده کرد، بلکه باید همهی این ابعاد پرورده شوند.
تفاوتهای دو نظام
رئیس حوزهی علمیهی امام رضا(ع) همچنین افزود: این دو نظام از هر حیث با یکدیگر متباین هستند؛ به لحاظ مبانی، نهادها، شیوهها، اهداف، کاملاً با هم تفاوت دارند. پیشفرض نظام پرورشمآل این است که انسان دارای فطرت است و انباشتی از استعدادهای شگرف است و این استعدادها میتواند و باید به فعلیت برسد؛ اما نظام فراگرفتمآل با فرض انسانشناسی غیرذاتمند نیز سازگار است. منظور از انسانشناسی غیرذاتمند، انسانشناسیهای اگزیستانسیالیستی است که بر این باورند انسان در بدو خلقت خویش «وجود» دارد، ولی «ماهیت» ندارد و فاقد ذات است و بعداً خودش ماهیتش را شکل میدهد؛ ولی در تفکر ما انسان، ذاتمند و دارای ماهیت است و فطرت ماهیت و ذات اوست. این ذات قابل پروردن و به فعلیت درآمدن است.
این دو نظام علاوه بر حیث انسانشناسی، به اعتبار مبانی دیگر نیز ـ که اکنون مجال شرح آنها نیست ـ با یکدیگر کاملاً متفاوت هستند. همچنین به لحاظ سامانه و نهادهای رکنی که با آنها شکل میگیرند، نیز کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند. این دو نظام به لحاظ شیوهها، اهداف و غایات نیز با هم متفاوت هستند.
در نظام فراگرفتمآل استاد کارهای نیست و اصلاً ممکن است وجود نداشته باشد. میتوان به جای اینکه شاگرد با استاد روبهرو باشد یک متن روان نوشته شود و چند سؤال تستی هم در انتهای آن اضافه شود، شب امتحان شاگرد جزوه و یا کتاب را بخواند و فردا تست بزند و نمرهی بالا بگیرد؛ زیرا دانشآموز و محصل در این نظام تنها باید فرابگیرد و این فراگیری از طرق مختلف میسر است و حتی اگر هیچ استادی ندیده باشد و شاگردی نکند علمآموزی صورت میبندد! ملاک عالمبودن در این نظام انباشت حافظه است و حافظه نیز تا زمانی به کار میآید که امتحان بدهیم. از خان امتحان که عبور کنیم و مدرک را اخذ کنیم، دیگر عالم هستیم. در این نظام مهم نیست که در هستی انسان «درکی» اتفاق بیافتد؛ بلکه مهم این است که به دست او «مدرکی» افتاده است!!!
این استاد خارج حوزه تأکید کرد: در این دو نظام شیوهی امتحانی نیز متفاوت است؛ در نظام فراگرفتمآل سنجش و ارزیابی تحصیلی روشن است، چون باید ببینیم که فرد چه مقدار مطلب در حافظهی خود انباشته است. از او امتحان گرفته میشود و معلوم میشود که در حافظهی او مجموعهی اطلاعاتی انباشته است؛ اما در نظام پرورشمآل اینگونه نیست، اگر حافظهی خوبی هم نداشته باشیم مهم نیست، زیرا در این نظام فهم مبناست و نه حافظه. البته با طرح این مسائل قصد نفی همه چیز را ندارم، ولی میخواهم عرض کنم که بین این دو نظام تفاوت وجود دارد. در نظام پرورشمآل بناست استاد، شاگرد را بپرورد، و لازمهی این پروردن، آن خواهد بود که استاد با شاگرد ممارست و مداومت داشته باشد و رابطهی استاد، شاگردی در دورهای طولانی بین آنها جریان داشته باشد؛ اما در نظام فراگرفتمآل جاری در کشور یک استاد حداکثر شانزده جلسه با شاگردان کار میکند، بعد هم نمره میدهد و همه چیز تمام میشود. ترمهای بعد نیز استاد تغییر میکند؛ اما در نظام پرورشمآل امکان تربیتکردن به این شکل وجود ندارد. استاد و شاگرد باید سالها در کنار هم باشند؛ ده، پانزده، بیست و یا سی سال و حتی یک عمر. سید رضی و سید مرتضی حاصل وجود شیخ مفید(رض) هستند. شبهنگام شیخ مفید در خواب دیدند که فاطمهی زهرا(س) در خانهی او را زدند و فرمودند که: «عَلِّمْهُما الفقه»؛ روز بعد دقالباب میشود و هنگامی که شیخ در را باز میکند دو آقازادهی کوچک همراه مادر پشت در هستند و آن دو در خدمت شیخ مفید هستند تا بزرگ میشوند و استاد میشوند. سید رضی و سید مرتضی عصاره و انعکاس وجودی شیخ مفید هستند.
لزوم استکمال همهی ابعاد وجودی انسان
در نظام آموزشی پرورشمآل بنا بر این نیست که استاد فقط حافظهی شاگرد را از گزارههای علمی انباشته کند، بلکه بناست در بینش و باور، در مشی و منش و در عمل و مهارت نیز او را تربیت کند. در این نظام حتی عمدهی آثار استاد را شاگرد ـ در قالب تقریرات ـ خلق میکند، گاه ده سال به صورت پیوسته القائات استاد را مینویسد، بعد آن را بهصورت یک دوره اصول تدوین و تألیف میکند و روی آن نام مبارک استاد خود را مینویسد، و این مدرک علمی شاگرد قلمداد میشود. استاد نیز گاه بر آن تقریظ مینویسد و در خلال آن بر اجتهاد شاگردش تصدیق میکند. در این نظام رابطهی استاد و شاگرد، رابطهی «مرید ـ مرادی» است و نه «معلم ـ متعلم». حتی به نظر من بهتر است در این نظام از تعابیری چون معلم و متعلم استفاده نکنیم؛ زیرا استاد نباید تنها معلم باشد و شاگرد نیز تنها نباید متعلم باشد. شاگرد بیش از آنکه متعلم باشد باید متربی باشد. استاد باید استاد باشد و نه مدرس. بنا نیست که تنها درس بدهیم؛ مگر اینکه درسدادن را وسیعتر معنی کنیم. همهی وجود استاد درسآموز است؛ در اخلاق، تقوا، تعبد، مهارت و در گزارههای علمی که باید به شاگرد منتقل شود. اگر تدریس را به مفهوم وسیع اخذ کنیم میتوانیم از اصطلاح مدرس استفاده کنیم، ولی درستتر آن است که بگوییم استاد، مراد و مرشد، زیرا در نظام آموزشی پرورشمآل رابطهی مرید، مرادی وجود دارد.
استاد یا ستاد؟ درک یا مدرک؟
استاد رشاد اضافه کرد: من تقسیمبندی نظامهای آموزشی را به این دو نظام، سالها پیش برای اولینبار در یک همایش ملی داخلی مطرح، سپس در یک سمینار خارجی ارائه کردم. در آن زمان هنوز متوجه نشده بودم که نظام علمی حوزه نیز نظام پرورشمآل است. بعدها کمکم روی اجزاء و ارکان و خصوصیات و ویژگیهای نظام علمی و آموزشی حوزهها تأمل کردم و یکیک خصوصیات را دیدم که منطبق با نظام آموزشی پرورشمآل است؛ البته آنچه بوده و نه آنچه الان هست. بعد از این بررسی متوجه شدم بسیاری از مسائل را که عدهای مورد انتقاد قرار میدهند و خود من هم زمانی منتقد آنها بودم، نمیتوان به این سادگی نقد کرد. بسیاری میگویند چرا نباید متن ساده و روان در اختیار طلبه قرار داد؟ خوب است که متون، ساده و روان و فشرده شود و وقت طلبه خیلی گرفته نشود. ولی این نکته بسیار مهم است که متن درسی متنی فاخر، متقن، منقح و فشرده باشد که به جز کمک استاد قابل فهم نیست، و هیچگاه هم تغییر نمیکند.
متون دانشگاهی هرچند وقت یکبار تغییر میکنند، زیرا متن دروس فاخر و مقاوم نیست. بیش از صد سال است که کفایه را میخوانیم، و بسا چند صد سال دیگر هم خواهیم خواند. چند صدهزار نفر برای اولینبار با لمعه و شرح لمعه با فقه آشنا شدند و همچنان نیز لمعه جایگزین ندارد. چرا لمعه جایگزین ندارد؟ زیرا ما شاگردان شهیدین هستیم؛ شهید اول و ثانی استادان نسلهای متمادی هستند و رابطهی ما با آنها رابطهی استاد و شاگردی است. شاگردان شهیدین به درازای یک تاریخ در محضر این دو شهید بزرگوار بودهاند و خواهند بود. چرا مکاسب جایگزین ندارد؟ البته این برای ما عیب است که فقه جامع نداریم و طلبهی ما یک دورهی فقه مقدماتی و ابتدایی و نیمهاستدلالی و البته بسیار بابرکت و دقیق در لمعتین میخواند. هیچگاه سؤال کردهایم که چرا صاحب جواهر دائرهالمعارف ۴۲ جلدی جواهر الکلام را خودش مستقلاً ننوشت و بلکه بهصورت شرح شرایع الاسلام نوشت؟ زیرا به جهت استواری ساختار، حسن تألیف، سلاست عبارات، دقت تعابیر و اصطلاحات، اتقان محتوایی، مایهوری متن، نمیتوان از شرایع عبور کرد. آنسان که فقیه فخیم و مجتهد فهیم و مؤلف قویمی چون صاحب جواهر نتوانست از شرایع عبور کند. طلبه باید با متن آنقدر کار کند که ورزیده شود و محتوا را هضم کند. اگر متن روان و ساده باشد و اگر استاد هم نبود، در شب امتحان چند ساعتی بخواند و بفهمد که فایدهای ندارد و با این روش طلبه تربیت نمیشود.
آیتالله رشاد ضمن اظهار نگرانی تأکید کرد: من در اینجا به شدت اظهار تأسف میکنم، والله من نگران هستم و از برخی اتفاقات خطرناک و بنیانسوزی که این روزها پیش میآید و ما نسبت به آن بیتوجه هستیم، غصه میخورم. مثلاً اجازه میدهیم طلبه غیرحضوری درس بخواند و امتحان بدهد و مدرک اخذ کند! این دیگر چه طلبهای است؟ مگر درس حوزه را میتوان غیرحضوری خواند؟ مگر بناست تنها معلومات انباشته کنیم؟ تربیت در این میان چه میشود؟ طلبه با این شکل عالِم بار نمیآید. طلبه باید نفس به نفس و سینه به سینهی استاد درس بخواند و رشد کند. بین طلبه و استاد باید رابطهی مرید و مرادی و مداومت طولانی وجود داشته باشد. استاد هویت شاگرد است. در نظام حوزه هنگامی که میخواهیم فردی را معرفی کنیم دو معیار داریم، «معیار اثر» و «معیار استاد»؛ مثلاً میگوییم صاحب جواهر و جواهری، صاحب فصول و آل صاحب فصول و صاحب هدایه و مسترشدی (فرزندان برادر صاحب فصول، یعنی صاحب هدایه المسترشدین هستند)، صاحب کفایه و کفایی خراسانی (فرزندان صاحب کفایه). یکی از آقایان میگفت، زمانی حرم مطهر حضرت امیر (سلام الله علیه) را تعمیر میکردند و جایی را شکافتند که یکباره جنازهای پیدا شد و من هنگامی که نگاه کردم دیدم چقدر شبیه آیتالله کفایی خراسانی است، گفتم این جنازهی صاحب کفایه است چون شبیه پسرش است؛ یعنی بعد از صدوپنجاه سال بدن همچنان سالم بود و حتی کفن هم نپوسیده بود. مگر میشود متنی را که چنین شخصیتی با این مراتب معنوی نوشته است کنار گذاشت!
یا علما را با استناد به استادشان ارزیابی و معرفی میکنیم، وقتی میخواهیم از مقام علمی کسی یاد کنیم میگوییم: فلانی شاگرد فلانی بوده! مثلاً شاگرد شیخ اعظم، شاگرد آخوند خراسانی، شاگرد محقق اصفهانی، شاگرد آقاضیا عراقی، شاگرد آیتالله بروجردی (رضوان الله تعالی علیهم) بوده. بنابراین اساس نظام علمی پرورشمآل «استاد» است و نه «ستاد».
نظام آموزش رایج در دانشگاهها نظامی ناکارآمد است
ایشان افزود: نظامی غلط و مغشوش، ناتوان و ناکارآمد از غرب آمده و در دانشگاههای ما آن هم بهصورت نارسا و ناقص، اجرا شده است و ما هم امروز سعی میکنیم همان نظام را ـ اما ناقصتر ـ اخذ کنیم و در حوزهها به اجرا بگذاریم! در غرب احیاناً چیزهای خوبی هم وجود دارد، ولی ما همیشه چیزهای بد آن دیار را وام میگیریم. دانشگاههای بزرگ و مشهور غرب نظامی شبیه نظام کهن حوزه را اجرا میکنند؛ زیرا حوزههای مسیحیت تبدیل به دانشگاه شده است. در بسیاری از کشورهای اروپایی ازجمله انگلستان، یونان و اتریش و…، دانشگاهها در ساختمانهای چند صد سالهای مستقر هستند و همچنان با موقوفات حوزههای علمیه سابق مسیحیت اداره میشوند.
یکی از چهرههای برجستهی سیاسی کشور به من گفت من مقالات خود را در زمینهی اقتصاد به یکی از دانشگاههای اروپایی ارائه کرده و در آن زمان لیسانس هم داشته. در آنجا به او گفتهاند ما مقالات را بررسی میکنیم اگر علمی بود میتوانید وارد مقطع دکترا شوید و بعد هم رفته بود و دکترا خوانده بود. در آنجا میگویند علم چه دارید؟ نمیگویند مدرک چه دارید و یا حافظهی شما چقدر انباشته است؟ در دانشگاههای انگلستان همین نظام پرورشمآل اجرا میشود. شاگرد از همان ابتدای ورود به دانشگاه با پژوهش شروع میکند. از جمله تفاوتهای نظام پرورشمآل نیز همین است که فرد با پژوهیدن و تحقیقکردن جلو میرود، نه اینکه فقط کتاب را بخواند و حفظ کند. نظام پرورشمآل را در همین غرب سراغ داریم، ولی نظام فراگرفتمآل را اخذ و وارد کشور کردهایم و در دانشگاهها اجرا میکنیم. آموزش و پرورش ما نیز همینطور شده است.
ما حوزویان نیز همان تجربهی ناکارآمد اقتباسشده از نظام آموزشی برخی دانشگاههای غربی در دانشگاهها را بهطور ناقص و نیمبند در حوزه پیاده میکنیم و این آن چیزی است که جای نگرانی دارد. گاهی اعلام میشود که افراد میتوانند بهصورت غیرحضوری درس بخوانند و در قم امتحان بدهند و مدرک بگیرند. این مسئله انسان را نگران میکند و معلوم میشود که پشتوانهی این امتحان همین است که کافی است فرد حفظ باشد و روی کاغذ بنویسد و مدرک بگیرد.
در نظام فراگرفتمآل، ستاد و سازمان محور است؛ ولی در نظام پرورشمآل، استاد و مربی محور است. شاگرد تقریرات درس استاد را مینویسد و استاد نیز مقدمهای بر آن مینویسد و اجتهاد شاگرد را تأیید میکند. اجازهی اجتهاد را سازمان صادر نمیکند، بلکه استاد صادر میکند. در گذشته همینقدر که فلان مجتهد و فلان مرجع مینوشت که شاگرد او مجتهد است کار تمام بود. دولتها نیز همین را قبول داشتند که چه کسی از کدام بزرگی حکم اجتهاد دارد. در قانون اساسی مشروطه و قوانین عادی ما نیز کسی که اجازهی اجتهاد داشت در آرائش مصون از تعدی بود.
هشدار و اخطار
اما امروز ما به جای استادمحوری، در حال تبدیلشدن به نظام ستاد ـ سازمانمحور هستیم و این مسئلهای نگرانکننده است. اگر دقت نکنیم و وضعیت را کنترل نکنیم، شرایط بهگونهای میشود که دیگر امکان بازگشت به وضعیت گذشته وجود نخواهد داشت. ما باید سنتهای آزموده، کارآمد، کهن، اصیل، بومی و دینی بازمانده از سلف را بازشناسی و بازآرایی و روزآمد کرده، بهکار ببندیم. من مطلقاً مخالف مدرک یا نظمدهی و کاربست تجربههای جدید و شیوههای نو نیستم، اما با کاربست بدون اصلاح و انتخاب و خورندکردن آنها بهشدت مخالفم.
در پایان از شما عزیزان، اساتید ارجمند و سروران تقاضا کنم که کمک کنید. استاد باید شأن و نقش خود را در نظام و برنامهها و فعالیتهای حوزه بازیافته، احراز و ایفاء کند. انتقادها و پیشنهادهای خود را ارائه فرمایید و در این جلسات بهصورت مستمر حضور داشته باشید، به نحوی اعلام بفرمایید که چه ظرفیتهایی دارید تا مشخص شود که در استان تهران و خاصه در میان اساتید، چه ظرفیتهایی را در اختیار داریم تا آنها را ساماندهی کرده بهکار بگیریم، ان شاءالله.
اللهم وَفِّقنا لِماتُحبُّ و تَرضی، وجنّبنا عما لاتحبُّ، و لاتجعلنا مِن الّذین یَحسَبون أنّهم یُحسِنون صُنعاً، واهدِنا إلیالسّداد، فأنّک خیرُ موفِّقٍ و هاد.
رئیس شورای حوزههای علمیّهی استان تهران بر ضرورت ورود جدی حوزویان به مسائل سیاسی با هدف حفظ کیان انقلاب و اساس نظام اسلامی، در عین لزوم پرهیز از ورود در نزاعها و جناحبندیهای سیاسی تاکید کرد.
آیتالله علیاکبر رشاد در گفتوگو با خبرنگار دین و اندیشه در محل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در پاسخ به سوالی دربارهی نحوهی ورود حوزویان به مسائل سیاسی روز اظهار کرد: همانطور که فهمیدن و فهماندن دین و تبیین و ترویج و دفاع از آن تکلیف ذاتی حوزههای علمیه و اصحاب حوزه است، از آن جهت که نظام ما یک نظام اسلامی است، وظیفهی ذاتی حوزویان اقتضا میکند در مسائل سیاسی نیز بطور جدی ورود کنند.
وی افزود: طبقات حوزوی علاوه بر اینکه همانند دانشگاهیان و دیگر نخبگان اجتماعی جزء طبقات روشنفکر و پیشرو به حساب میآیند، شرایط صنفی و وظائف شانیشان اقتضا میکند، حتی اگر ممانعت شوند، به مسائل سیاسی ورود جدی کنند.
حوزویان نباید آشکارا وارد جناحبندیهای سیاسی بشوند
رشاد ادامه داد: مهم این است که حوزویان به عنوان راهبران دینی و متولیان اخلاق در جامعه و نگاهبانان فرهنگ و سلامت فرهنگی کشور، نباید آشکارا در نزاعها و جناحبندیهای سیاسی وارد شوند و به مثابه یک طرف نزاع قلمداد بشوند، بلکه باید در همان افقی که رهبری حرکت میکنند حرکت کنند.
رئیس شورای حوزههای علمیّهی استان تهران با بیان اینکه «مقام معظم رهبری علاوه بر این که یک مجتهد، فقیه، متفکر و شخصیت فرهنگی هستند، یک سیاستمدار بزرگ در مقیاس ملی و بینالمللی اند» یادآور شد: ایشان به مسائل سیاسی ورود میکنند، ولی اسیر و درگیر نزاعهای مبتذل و روزمره جناحها نیستند و اینطور نیست که از جایگاه خود تنزل کنند و در دام یک جناح خاص بیفتند؛ علما، روحانیون و حوزههای علمیه نیز به تبع ایشان که یک شخصیت شاخص حوزوی و دینی هستند، نباید در مسائل روزمرهی سیاسی و جناحبندیها ورود پیدا کنند؛ بلکه باید پرهیز کنند تا در معرض بداخلاقیهای سیاسی و احیاناً در معرض تضییع حقوق دیگران قرار نگیرند و ناخواسته مجبور نشوند به دیگری اتهام و افتراء بزنند، کسی را تحقیر و یا به کسی توهین و تعرض کنند.
وی با اشاره به لزوم توجه کامل اصحاب حوزه به ارزشها و آرمانهای اسلامی، مبانی و مواضع انقلابی، گفت: البته حوزویان باید عالم و ناظر به مسائل زمانه و حوادث و جریانات روز باشند و در نتیجه ورود آنها به مسائل سیاسی نباید آنچنان کلی و توام با بی¬تفاوتی باشد که خاصیتی در هدایت مردم نداشته باشد؛ مقصود من این است که نباید در ورود به سیاست به سطحی در حد اعضای یک حزب تنزل کنند. این بزرگترین آفت برای حوزه و عالم دینی است که به مثابه عضو یک حزب شناخته شود و هر موضعی که اتخاذ میکند به عنوان موضع سیاسی، حزبی و گروهی او تلقی شود و عملاً تأثیرگذاری دینی خود را از دست بدهد.
تبلیغ ارزشها و مبانی دینی وظیفهی ذاتی علمای دین است
آیتالله رشاد در بخش دیگری از سخنان خود تبیین و معرفی دین و تبلیغ ارزشها و مبانی دینی را وظیفهی ذاتی علمای دین و حوزههای علمیه عنوان و خاطرنشان کرد: اگر تنها یک گروه به صورت صنفی باید مسئول تبیین و ترویج دین و دفاع از آن، قلمداد شوند، علمای دین و اصحاب حوزه هستند؛ در طول تاریخ نیز تنها این صنف و طبقه بوده که هم از کیان دین دفاع کرده و هم فهم دین و تولید معرفت دینی را برعهده داشته، و بار تفهیم دین و ترویج معرفت دینی را بر دوش کشیده و هم مواجهه با تحریف دین و معارف دینی را وظیفه خود میدانسته و برای دفاع از معارف، آرمانها و عقاید دینی، سعی بلیغ و بیوقفهای در جهت محققساختن تعالیم دینی داشته، و برای دفاع از دین و اجرای حدود الهی تا پای جان ایستاده است.
رئیس شورای حوزههای علمیّهی استان تهران ادامه داد: علما و حوزههای علمیه رسالت و وظایف تاریخی دیگری از جمله حفظ استقلال ملی و تمامیت ارضی کشور داشتهاند؛ شاید بزرگترین رسالت علمای دین این بوده که هرگاه کشور به مخاطره افتاده علما فتوا دادهاند، مردم را تهییج کردهاند و خودشان در صف مقدم مقابله با تهدید دشمن ایستادهاند. همین علما در گذشته در قلمروی تولید تعلیم همه علوم صاحب نقش بودهاند؛ زیرا دانشگاهها و نظام مدرن آموزشی کمتر از صد سال است که وارد کشور ما شده و قبل از آن تولید علم حتی طب و طبیعیات نیز منحصرا برعهدهی علمای دین و حوزههای علمیه بوده است.
دستگاههای فرهنگی باید از ابزارهای پیشرفته کمال استفاده را ببرند
وی در پاسخ به این پرسش که علما به چه نحو باید از ابزارهای نوظهور استفاده کنند؟ ضمن اینکه ضرورت این امر را تردیدناپذیر دانست، یادآور شد: اگرچه من میزان بهرهبرداری از این ابزارها را ایدهآل تلقی نمیکنم؛ ولی به تناسب شرایط زمانی، تاریخی و فرهنگی باید از امکانات و ابزارهای نو کمال بهرهبرداری صورت گیرد.
وی ادامه داد: ما به طور کلی از ابزارهای پیشرفته ارتباطاتی کمتر استفاده میکنیم و این محدود به علمای دین و حوزهها نیست، بلکه سایر دستگاههای فرهنگی کشور، دانشگاهها و دولت نیز باید از این ابزارهای پیشرفته، تأثیرگذار، نافذ و پرشتاب کمال استفاده را ببرند.
تولیت حوزهی علمیه امام رضا(ع) خاطرنشان کرد: در حال حاضر میتوان گفت ما چندان استفادهای از این ابزارها نمیکنیم، این مقدار که اکنون این ابزارها را به استخدام فعالیتهای علمی درآوردهایم با حد ممکن و مطلوب فاصلهی بسیار دارد. با اینهمه من تصور میکنم بهکارگیری ابزارهای مدرن ارتباطی در حوزهها خیلی موفق بوده و حوزه از جهاتی در قیاس با دانشگاه در این مسیر پیشگامتر بوده است.
وی با اشاره به تأسیس «مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی» به ارشاد رهبر فرهیختهی انقلاب در حوزههای علمیه در افزون بر ۳۰ سال پیش، اظهار کرد: این اقدام ابتکاری منشا آثار درخوری بوده، واز جمله عوامل توسعهی بهرهبرداری حوزهی علمیه از این امکانات بوده است؛ من معتقدم به نسبت ظرفیتی که در این امکانات وجود دارد و خاصه نقشی شبکه¬های بین المللی ارتباطات مدرن میتواند در تبیین معارف دینی، دفاع از دین و پاسخ به شبهات ایفا کند از آنها متاسفانه استفاده نمیشود.
داشتن الگوی خودخواسته و از درون فرهنگ نشان کمال انسان است
عضو شورای عالی مرکز الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت درخصوص فعالیتهای این مرکز خاطرنشان کرد: اصولاً بشر بدون یک الگوی تعریفشده و بدون تعینی در سبک زندگی نمیتواند زندگی کند، لازمهی حیات بشر این است که برای شؤون خود خویش تصمیم بگیرد و به دلخواه مناسباتش تدبیر کند؛ زیرا انسان همانند حیوانات نیست که یکسره اسیر طبیعتش باشد، بلکه علاوه بر طبیعت، توسط فطرت نیز هدایت میشود، صاحب اراده و آگاهی است. بنابراین به اقتضای اینکه انسان موجودی آگاه و صاحب اراده است برای شؤون و مناسبات خود تصمیم میگیرد و تدبیر میکند و هنگامیکه تدبیر کرد الگو تولید میشود.
این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در ادامه گفت: اصل داشتن الگوی خودخواسته و از درون فرهنگ و فکر و عقاید از خویشبرخاسته، نشان کمال انسان است. اگر جامعهای فاقد الگوی زندگی و پیشرفت باشد از انسانیت خود چیزی کم دارد و در حقیقت کمال انسانی بر آحاد آن جامعه حاکم نیست.
وی اضافه کرد: انقلاب اسلامی داعیهدار و طلایهدار نوع خاصی از زندگی است که محور آن توحید، اساس آن اخلاق و چشمانداز آن تعالی است. تعالی انسان به عنوان موجود برین و خلیفهی الهی مورد توجه خاص این انقلاب است و انسانیت در چارچوب فطرت الهی تبلور پیدا میکند و در بیرون به حد کمال نمود پیدا میکند. وقتی ما داعیهی چنین سبک زندگی را داریم قاعدتا به الگوها و سبکهایی که میان ملل مختلف به خصوص دولتها و ملتهای مسلط و مستکبر امروز وجود دارد راضی نمیشویم. آنها بیشتر به سمت تقویت طبیعت بهجای فطرت و خواهشهای نفسانی بهجای خواستههای متعالی الهی لغزیدهاند.
انقلاب اسلامی مولد یک الگوی جدید پیشرفت برای مناسبات انسانی است
رئیس شورای حوزههای علمیّهی استان تهران با بیان اینکه «انقلاب اسلامی مولد یک الگوی پیشرفت و سبک زندگی و تولیدکنندهی فرهنگ و چارچوب مشخصی برای مناسبات انسانی است» تأکید کرد: تنظیم آگاهانهی این امر و صورتبندی سنجیده و مطالعهشدهی علمی آن، همان چیزی که برایند و ثمرهی انقلاب اسلامی است و نامش الگوی پیشرفت ایرانی و اسلامی است.
آیتالله رشاد در ادامه گفت: طی سال¬های پس از پیروزی انقلاب واستقرار نظام اسلامی، مسائلی مثل جنگ ما را درگیر کرده که هنوز هم از عوارض آن رنج میبریم. همچنین قدرتهای رقیب با دسیسههایی میخواهند سبک زندگی و الگوی خودشان را به ما تحمیل کنند. آنها موانعی به وجود آوردهاند و به ما اجازه نمیدهند به طراحی آگاهانه و عالمانهی الگوی پیشرفت مطلوب که مبتنی بر مبانی و ارزشهای اسلامی است بپردازیم. از طرف دیگر هر پدیده و هر مقطع تاریخی باید به نقطهی بلوغ برسد تا بروز پیدا کند و چه بسا ما نمیتوانستیم با ادبیاتی که امروز راجع به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت سخن میگوییم در دههی اول انقلاب حرف بزنیم.
رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تاکید کرد: تصور نشود ما در این باب کوتاهی کردهایم، زیرا اساساً زمان هر امری باید فرا برسد تا اتفاق بیفتد؛ لذا طی دهههای اخیر با رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و مطالعات نخبگان حوزوی، دانشگاهی و اجتماعی در خصوص رسم آیندهی حیات و تهیهی نقشه زیست برای ملت به این سمت آمدیم، واین نشانه¬ی بلوغ انقلاب است. رهبری سالها از تعابیری برای بیان این مقصود استفاده میکردند تا اینکه در دهه اخیر بر ساخت ادبیات مستقل و خاص تأکید کردند؛ زیرا ادبیات حامل محتواست و هر محتوا ادبیات خود را میخواهد، بنابراین از تعابیری مانند توسعه و رشد تدریجاً پرهیز شد.
عضو شورای عالی مرکز الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت تصریح کرد: پیش از این رهبری شرط میگذاشتند و «توسعهی عدالتمحور» یا «رشد عدالتمحور» را مطرح میفرمودند؛ اما انگار رفتهرفته توجه شد که این تعابیر بار معنایی و فرهنگی خاص خود را دارد و با افزودن صفت نمیتوان بار معنایی را از آن جدا کرد، لذا اصطلاحسازی کرده و تعبیر «پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» را مطرح کردند که مورد استقبال طبقات نخبه قرار گرفت و منتهی به برگزاری نشستی با همین عنوان در محضر خودشان و با حضور تعداد قابل توجهی از نخبگان حوزوی و دانشگاهی شد. رهبری معظم در همان نشست تأکید کردند باید دستگاهی تأسیس شود که متولی این کار باشد؛ هرچند مرکز یا موسسهای با همان نام و وابسته به دولت به وجود آمده بود، اما ایشان تأکید کردند که این کار، وظیفهی یک قوه نیست، بلکه فراقوهای است و همهی قوا باید ذیل این حرکت قرار گیرند و از آن حمایت کنند و و همکاری مجدانه نمایند تا این حرکت به نحو درخوری پیش برود. در واقع این امر باید در مقیاس انقلاب و به صورت فرابخشی پیگیری شود.
آیتالله رشاد با اشاره به انتخاب ۱۰ تن از دانشگاهیان و حوزویان برای عضویت در شورای عالی مرکز الگوی پیشرفت، یادآور شد: دکتر واعظزاده نیز به عنوان یک دانشگاهی متدین و فاضل و صاحب تدبیر به عنوان مدیر مرکز و شورای عالی الگو تعیین شدند و به این ترتیب چهار سال است که این شورا با حضور ۱۰ شخصیت فاضل حوزوی و دانشگاهی مشغول به فعالیت است. مرکز تأسیس شده و در داخل آن نیز ۳۰ اندیشکده طراحی شده که نیمی از آنها در حال فعالیت هستند و کارهای خوبی براساس نقشهی راه تنظیم شده تا کنون انجام گرفته؛ هرچند ادامه و تکمیل مراحل مطالعاتی و طراحی نظری زمان میبرد، اما در مقام اجرا حوصلهی بیشتری میطلبد و راه فراوانی پیش رو داریم.
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی دربارهی عملکرد این شورا نیز گفت: من به عنوان عضو کوچک شورای عالی الگوی پیشرفت در مجموع از این فرایند راضی هستم و احساس میکنم فعالیتها روند نسبتاً مطلوبی داشته؛ اگرچه میتواند شتاب، عمق و جدیت بیشتری به خود بگیرد؛ اما در مجموع وضعیت مطلوب است.
این استاد خارج فقه و اصول حوزه، دربارهی نحوهی استفاده از تجارب سایر کشورها در تدوین الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت گفت: یکی از حساسیتها و موارد مورد اهتمام این است که تجارب موفق و ناموفق دیگر ملل در این روزگار و حتی در طول تاریخ ملاحظه شود. الگوهای توسعه در روزگار فعلی و در طول تاریخ و حتی تاریخ ایران و جهان اسلام به جد مورد توجه است. به کارگیری ظرفیت ملی معرفتی، علمی و نخبوی نیز مورد اهتمام فوقالعاده است. همچنین یکی از معاونتهای مرکز معاونت گفتمانسازی است که کار آن ارتباط با دانشگاهیان، حوزویان و نخبگان است.
وی یادآور شد: اندیشکدههای این مرکز نظیر دانشکدههای دانشگاهها و پژوهشکدههای پژوهشگاهها نیست که جمعی استخدامی بنشینند و کار علمی خاصی به عنوان موظفی سالانه انجام دهند، بلکه تأسیس این اندیشکدهها به قصد فعال کردن ظرفیت ملی در بین طبقات نخبه بوده و به همین جهت از میان اقشار نخبگانی مختلف با گرایش¬های فکری و سیاسی متفاوت و با تجارب و سطوح علمی و عملی گوناگون در ترکیب اندیشکدهها استفاده میشود. هر اندیشکده بین ۱۰ تا ۲۰ عضو پیوسته دارد و شاید دهها عضو وابسته نیز از استادان حوزه و دانشگاه و طلاب و دانشجویان داشته باشد که به نحوی با اندیشکده¬ی مربوط مرتبطاند و در فعالیت¬های مرکز حضور مییابند. همچنین به نحوی سعی میشود تا در قالب کنگرهها و همایشهای علمی افراد صاحب دغدغه و فکر به این جریان عظیم پیوند بخورند.
آیتالله رشاد در پایان خاطرنشان کرد: باید الگویی طراحی کنیم که برآمده از منابع دینی و منطبق با فرهنگ، تاریخ و خصائص ملی ما باشد و به همین جهت میگوییم الگوی پیشرفت اسلامی ـ ایرانی. اسلامیت، محتوا و روح الگو است و ایرانیبودن قالب و ساختار و شکل و اختصاصات تاریخی و فرهنگی این الگو تشکیل میدهد.
این استاد خارج فقه و اصول حوزه، در پاسخ به سؤالی درخصوص حضور بانوان در ورزشگاهها به عنوان یک مسالهی اجتماعی و اینکه آیا به لحاظ فقهی حضور بانوان در ورزشگاهها اشکال دارد یا خیر؟ اظهار کرد: حضور بانوان در ورزشگاه و سایر مجامع حرمت ذاتی ندارد ولی چون شرایط فیزیکی و اخلاقی مطمئن و مناسب شان و حریم بانوان ارجمند در ورزشگاهها فراهم نیست، حضور آنان بصلاح آنان و جامعه نیست؛ زیرا ممکن است بانوان امنیت اخلاقی لازم را نداشته باشند و حریم آنها حفظ نشود به همین دلیل از حضور آنان از سوی متولیان مربوط ممانعت میشود.
وی گفت: اگر میتوانستیم ورزشگاههای مناسب بسازیم و یا ورزشگاهها را به نحوی ساماندهی کنیم که بانوان با امنیت مناسب و حفظ حریم اخلاقی بتوانند تردد کنند، مشکلی نبود؛ ولی متأسفانه میبینیم در مواقعی که بین دو تیم مسابقهای برگزار میشود برخی جوانهای غیراخلاقی چه در داخل مکانهای ورزشی و چه در خیابانها به اموال عمومی و خصوصی آسیب میرسانند و رفتارها و گفتارهای غیراخلاقی از آنها سر میزند که در این صورت شایسته نیست بانوان در چنین فضایی حضور داشته باشند.
رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران تأکید کرد: در هر صورت امکانات لازم برای حضور بانوان در ورزشگاه فراهم نیست وگرنه حرمت ذاتی ندارد و مجدداً تکرار میکنم که مشکل آن است که شرایط مساعد فرهنگی و فیزیکی برای حضور بانوان فراهم نیست.
«به استناد آیات قرآنی و احادیث نبوی و ولوی، و بر مبنای اصول انسانشناسی اسلامی، نظام علمی ـ آموزشی «برتر» و «اسلامی»، عبارت است از: به فعلیتآوردن استعدادهای فطری خدادادی انسانها، در زمینههای گوناگون معرفتی، معنوی و مهارتی، با کاربست روشهای مناسب کشف و استکمال هریک از استعدادها، به حسب «مشترکات ذاتی» متربیان و متناسب با «تفاوتهای عرضی» آحاد تحت تعلیم. این نظریه را، در قالب گزارههای زیر میتوان تبیین کرد:
۱٫ انسان، ذاتمند و دارای فطرت خدادادی است.
۲٫ در فطرت همهی آدمیان، استعداد کمالات ثانوی گوناگونی نهفته است. استعداد «تعبّد»، «تهذّب»، «تعلّم» و اکتشاف حقایق و درک دقایق، «تجمّل» و آفرینشگری (هنرورزی)، فنّاوری، توان ارتباط با جزخود، و…، از جملهی اهم نهادینههای نهفته در وجود آدمیاند.
۳٫ به فعلیتدرآمدن کمالات ثانوی مورد اشاره در بند فوق، برایند طی فرایندهایی تدریجی و لایقفی است.
۴٫ معرفت صائب از «سپهر ربوبی» از طریق «مجاری پنجگانهی»: فطرت، عقل، وحی، سنت، اشراق، و با طی فرایندهای متناسب هرکدام از آنها به «ساحت انسانی»، تنزل مییابد.
۵٫ هرچند انسانها دارای استعدادهای ذاتی مشترکند، اما به اقتضای تأثیر عوامل ثانوی و عرضی سلبی و ایجابی مختلف، لاجرم آحاد انسانی در کسب کمالات با هم تفاوتهایی نیز دارند.
۶٫ با استعدادسنجی و مختصاتشناسی انسانها، میتوان انواع و حدود قابلیتهای هریک از آنان را تشخیص داد و رشد و فعلیتیابی هریک را برآورد و برنامهریزی کرد.
۷٫ به فعلیترساندن استعدادهای فطری آحاد انسانی، با کاربست شیوهها و بهکارگیری ابزارهای متناسب هرکدام از استعدادها و هر فرد از افراد انسانی، ممکن میگردد. تعبّد و تهذّب، از اهم معدّات دریافت معارف صائب از مجاری خمسه است.
۸٫ همهی گزارههای تشکیلدهندهی نظریه که عمدهی آنها در بندهای بالا مذکورافتاد، با استخدام منطق اجتهاد از آیات قرآنی و روایات موثق استنباط میشود.
۹٫ با الهام از آموزههای حکمت اسلامی و به اتکاء تجربهی اطمینانبخش، میتوان اِتقان و کارآمدی نظام علمی ـ آموزشی برآمده از نظریهی آموزش «پرورشمآل» و ترجیح آن را در قیاس با نظام آموزشی «فراگرفتمآل»، اثبات کرد.
۱۰٫ با توجه به نکات پیشگفته، نظریهی آموزش «پرورشمآل» و نظام مبتنی بر آن، نظریه و نظامی «برتر» و «اسلامی» است.
چرا طلبه شدم؟
سخنرانی در جلسهی آزمون پذیرش طلاب حوزهی علمیه استان تهران، سال تحصیلی ۹۵ـ۹۶
تهران، مصلای تهران
۲۶-۱-۹۵
ابتدا، حضور یکیک شما جوانان پاکدل و پاکیزهروح که عزم حضور در اردوگاه حضرت حجت(عج) کردهاید، خیرمقدم عرض میکنم. به اردوگاه آن بزرگوار خوش آمدید و انشاءالله که وارد شدهاید. لحظهی سرنوشتسازی برای شما هست، و به عنایت و تقدیر الهی انشاءالله، هم به لحاظ صوری و هم به لحاظ باطنی پذیرفته میشوید، که سرباز امام زمان علیهالسلام بشوید.
فضای حوزه پیش از آنکه فضای علم باشد فضای عمل است و باید که فضای عمل باشد. در حوزه بیش از آنکه به معرفت اهتمام بشود باید به معنویت اهتمام شود. از تفاوتهای اساسی حوزه با دانشگاه آن است که دانشگاه محل دانش است و اگر دانشگاه ما موفق باشد باید به تولید و ارتقای دانش و گسترش مرزهای معرفت بپردازد؛ اما در حوزه علاوه بر دانش و معرفت، معنویت نیز هست و بلکه در حوزه معنویت و تقوا و تهذیب اساس است. دانشگاه گویی بنا ندارد که نفوس را تربیت کند، اما حوزه علاوه بر آنکه تولید علم میکند و جوانان در حوزه باید ارتقای معرفتی پیدا کنند، باید انسانسازی هم بکند. جوانانی با طینت و فطرت سالم و روح پالوده بیایند و از میان آنان شخصیتهای تاریخساز که یاران حضرت حجت سلامالله علیه هستند تربیت شوند.
هنگامی که یک نفر وارد امتحان میشود و پس از گذراندن مراتب گزینش و پذیرش وارد مدرسهی علمیه میشود، عزم کرده است که آیتالله بروجردی، علامه طباطبایی، امام خمینی، سید مرتضی، علامه حلی و محقق حلی آینده بشود. بناست کسی که وارد حوزه شد، در فضای حوزه جایگزین بزرگانی بشود که تالیتلو معصومین هستند. بعد از حضرات معصومین علیهمالسلام، امثال این اعاظم را که نام بردیم تالیتلو میدانیم. این بزرگواران آنقدر عظیم و بزرگ بودند که راجع به بعضی از آنها گاهی گفته شده که شبههی عصمت وجود دارد. راجع به بزرگی سؤال شد که مراتب عدالت و تقوای ایشان را چگونه میبینید؟ در جواب گفته شد که درخصوص ایشان شبههی عصمت هست؛ یعنی آنچنان پاکیزه است که گویی در مرز معصومیت قرار دارد و همانند ائمه است.
گاهی از خود بعضی از اعاظم سؤال میشده که آیا میشود مؤمنی پیدا شود که در همهی عمر هرگز گناه نکند؟ راجع به مرحوم آیتالله بروجردی چنین گفته میشود که در جواب فرموده بودند در همهی عمر حتی ذهن من هم به سمت گناه نرفت؛ یعنی فکر گناه هم نکردم. کسانی که وارد عرصهی حوزه میشوند بناست چنین شأن و شخصیتی را احراز کنند. راه بسیار دشوار و سختی است. کسی که در این سلک درمیآید رسالت عظیمی را به دوش میگیرد و بین حوزه و دانشگاه در این خصوص تفاوت اساسی بسیاری هست. شأن دانشگاه بهجای خود، ما به دانشگاه نیاز داریم، دانشگاه خدمت میکند و نیرو تربیت میکند، اما دانشگاه عمدتاً برای نیازمندیهای بدن و فیزیک زندگی انسان نیرو تربیت میکند، اما بناست که حوزه برای روح و فرافیزیک و متافیزیک حیات انسان نیرو تربیت کند. کسانی که به حوزه وارد میشوند بناست که طب روح فرا بگیرند و قهراً و قبلاً باید روح خود را پالوده باشند. درواقع حوزه و قلمروی کار و فعالیت حوزه، نفس و روح انسان است.
نکتهی دیگر اینکه انشاءالله اگر خداوند متعال توفیق حضور در اردوگاه حضرت ولیعصر علیهالسلام را به ما عنایت فرمود، سعی بفرمایید از همان بدو ورود با برنامه وارد شوید. برنامهریزی روزانه، هفتگی، ماهانه، سالانه، مقطعی و حتی در همهی عمر. باید بدانید چرا وارد حوزه شدهاید؟ این چرایی هم مشخص است و رسالت ما این است که اولاً نفس خود را تربیت کنیم و بعد از آنکه به آداب الهی مؤدب شدیم، نفوس دیگران را تربیت کنیم. این رسالت اول ماست که حتماً نیاز به برنامهریزی دارد. برای همهی دوران باید برنامهریزی کرد. از همان اول باید بدانیم چکار میخواهیم بکنیم و چگونه. چرا و چگونه؟ روش و مسیر کجاست؟ غایت را بدانیم، چرایی را بدانیم، بدانیم چکار میخواهیم بکنیم و چگونه باید این کار صورت بپذیرد که چنین سیری نیازمند برنامهریزی جدی است. قبل از آنکه به امید مدیر مدرسه و مدرس باشیم خود ما باید برنامه داشته باشیم.
در هر صورت آغاز کار است و مجلس نورانی و مقدس است و انشاءالله اگر پذیرفتهشدید، روزگاری که جزء علمای بزرگ خواهید شد و فیلسوف و فقیه و شخصیت علمی نوآوری خواهید شد، این لحظه و این روز برای شما خاطرهی شیرینی خواهد بود. اگر خدایی نکرده کسانی هم توفیق ورود پیدا نکردند نباید مأیوس بشوند. در فرصتهای بعدی باز هم اقدام کنند و اگر باز هم موفق نشدند مبادا این امر را منفی تلقی کنند. به هر حال علاوه بر برنامهریزی و تدبیر ما، قضا و قدر هم عمل میکند و تقدیر نیز هست. گاه ممکن است که خداوند متعال برای ما رسالت و جایگاه دیگری را تقدیر کرده باشد که اگر نتوانستیم در این مسیر قرار بگیریم، خداوند، اگر لایق باشیم، در مسیر دیگری ما را به کار خواهد گرفت.
در هر حال تأکید من به تقوی، تقوی، تقوی است که از طریق تهذیب، تهذیب و تهذیب بهدست میآید. عالِم مهذب قطعاً مفید است و عالم غیرمهذب، هرچه باسوادتر باشد خطرناکتر است. لهذا من در اینجا بیش از آنکه به درس و بحث و تعلیم و تعلم تأکید کنم، به تهذیب و تقوی و معنویت تأکید میکنم و عرض خود را با یک حدیث و یک سؤال بهپایان میبرم.
روز گذشته به روایت مرحوم شیخ طوسی روز شهادت امام کاظم علیهالسلام بود. آن بزرگوار میفرمایند: «مَنِ اسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یَرَ الزِّیَادَهَ فِی نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَى النُّقْصَانِ وَ مَنْ کَانَ إِلَى النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْحَیَاهِ» (وسائل، ج۱۶، ص۹۴)؛ هر آن کسی که دو روزش برابر باشد، یعنی امروز نسبت به دیروز جلوتر نرفته باشد، این فرد ضرر کرده است؛ و آن کسی که عقبگرد کرده باشد و امروز او بدتر از روز قبل باشد ملعون است و خداوند به او لعنت میفرستد. و کسی که نتواند ارزیابی کند که آیا پیشرفت میکند یا خیر؟ و پیشرفت محسوس ندارد، قطعاً دچار نقصان و زوال شده است و کسی که چنین است و پیشرفت او محسوس نیست، زندگی او بیفایده است. کسی که پیشرفت نمیکند اگر از این دنیا رخت بربچیند بهتر است و به نفع اوست؛ زیرا مستمر در حال ضرر است و به تعبیر عامیانه هرگاه جلوی ضرر را بگیریم منفعت است. انشاءالله به این کلام حضرت کاظم علیهالسلام توجه کنیم و برنامهریزی کنیم و جدیت داشته باشیم و طلبهای کوشا و جدی باشیم.
یک سؤال هم برای شما عزیزان طرح میکنم که البته هر سال این سؤال طرح میشود و دوستان نیز پیگیر آن هستند. از شما تقاضا دارم انشاءالله بعد از پذیرفتهشدن به این سؤال جواب بدهید که «چرا طلبه شدم؟». هدف و رسالت و غایت و غرضی که از طلبگی داشتید تحلیل کنید و توضیح بدهید. آنچه در متن حاقّ ذهن شما بوده که به چه دلیل تصمیم گرفتید دانشگاه نروید و به کار دیگری نپردازید و طلبه بشوید؟ والسلام.
آیت الله رشاد گفت: امیرالمومنین می فرماید «من تفکر ابصر». راه اینکه انسان به بصیرت برسد، هدف خود را بیابد و مسیر درست را فهم کند تفکر است.
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح درس اخلاق آیت الله رشاد در تاریخ دوم اردیبهشت ماه است که در ادامه می خوانید؛
عرض شد که بنا داریم چند جلسه ای را خارج از سلسله مباحث آفات اللسان، به طرح پاره ای از عناصر موثر در زیّ طلبگی اختصاص دهیم. در روند تکاملی یک طالب به یک عالم این عناصر لازم و ضروری است. مبنایی که عرض شد این بود که طلبگی خود یک سلوک است. طلبگی، دانشجویی نیست که بگوییم وارد محیطی می شویم و تعدادی از واحدهای آموزشی را اخذ می کنیم؛ امتحان می دهیم و مدرک می گیریم؛ آنگاه وظیفه خود را انجام داده ایم! بلکه در نظام حوزه و روند طلبگی، عناصر دیگری مقدم بر عنصر آموزش و علم هستند. به طرزی که اگر آن عناصر محقق نشود یا علم حاصل نمی شود و یا در صورت حصول می تواند زیان بار باشد.
آفات سیر و سلوک
درست مثل سیر و سلوکی که افراد در حوزه عرفان طی می کنند که اگر طبق شرایط پیش نروند معمولا دچار انحراف می شوند. نفس این سیر و سلوک، موجب اعوجاج فکری و انحراف عملی فرد می شود. مثلا وقتی در سلوک معنوی و عرفانی گفته می شود که حتما باید ولی و مربی داشت و تحت اشراف او سیر و سلوک کرد؛ یعنی نباید کسی انفرادی برای خود تصمیم بگیرد؛ طبق آن عمل کند و انتظار به جواب رسیدن داشته باشد. یا این سیر و سلوک به نتیجه نمی رسد و یا اگر پیشرفتی داشته باشد دچار اعوجاج و انحراف می شود و گاهی خودش به خطر تبدیل می شود.کسانی که در وادی معنویت و عرفان و شهود وارد شده اند ولی سر از کفر و الحاد درآورده اند؛ کم نیستند. علتش آن است که این شرط را رعایت نکرده اند. آفت دیگر اینکه، منازل سلوک ترتیبی دارد و باید براساس آن ترتیب، گام پیمود. مثلا اگر از منزل یقظه که مبدأ سلوک است آغاز نکنیم؛ مثل این است که ساختمانی را بدون پی گذاری بنا کرده ایم. لزوما برای این کار باید سیر معینی را که اهل سلوک تعیین کرده اند طی کرد. از روی نوشته هم نمی شود. بلکه باید مرشد راهی مراقب انسان باشد و سالک با هدایت او سیر مقامات کند.
بایسته های سلوک طلبگی
الف) خودسازی
طلبگی هم صرفاً تحصیل نیست؛ نوعی سلوک است. به تعبیر دیگر؛ طلبگی محدود به آموزش نیست بلکه فراتر از آن است. اگر بناست چیزی تحصیل کنیم فقط علم نیست. شرایط بسیاری هم لازم دارد. بسا اگر فقط علم بیاموزیم نه تنها عالم دینی نمی شویم بلکه دینی هم نمی شویم. آدم خطرناکی خواهیم شد. انسانی که خودساخته نیست. خودسازی نکرده؛ ملکه تقوا را به دست نیاورده؛ نفس را تربیت نکرده و شرایط دیگر را احراز نکرده است وقتی علمی فراچنگ می آورد هرچه بیشتر باشد خطرناک تر می شود. لهذا باید در سیر طلبگی شروط و عناصری را تحصیل کنیم که در گذشته به بررسی شرط تهذیب و محاسبه نفس پرداختیم.
ب) تفکر
یکی دیگر از شروط و دستورالعمل های طلبگی، تفکر است. طلبه باید در روند تحصیل طلبگی و حضور در حوزه، روش تفکر یاد بگیرد و به فعل تفکر، ملتزم باشد. در غیر این صورت، طلبه نیست. بعداً هم عالم دینی بار نخواهد آمد.
در حوزه، اصل بر این است که غایت و انجام طلبگی، اجتهاد باشد. اجتهاد، به نوعی حاصل تفکر است. اجتهاد، حاصل مطالعه نیست. حتی حاصل پژوهش هم نیست. بلکه همه اینها مقدمه اجتهاد هستند. آن چیزی که به اجتهاد منتهی می شود؛ پیوند خوردنِ کاویدن و پژوهیدن به اندیشیدن است. یعنی وقتی انسان به مرحله اندیشیدن می رسد اجتهاد اتفاق می افتد. بدون تفکر، اجتهاد میسر نیست.
در سده اخیر معمول این است که یک سری کتاب ها را می خوانیم. مثلا در اصول فقه؛ ابتدا «الموجز» را می خوانیم که یک دوره اصول کوتاه است. بعد از آن «اصول فقه» مرحوم مظفر را می خوانیم که یک دوره اصول نیمه تفصیلی است. سپس «رسائل» هم خوانده می شود که محدود به اصول عملیه است و بخش های دیگر اصول در آن نیست.
مرحوم شیخ (رضوان الله تعالی علیه) اهتمام خاصی داشته است که اصول عملیه را بسط و توسعه دهد. این تصمیم وقتی گرفته شد که موجی در دوره اخباری گری به وجود آمد و اصرار بر نص گرایی شکل گرفت. شاید شیخ این تدبیر را کرد تا اصول عملیه را تحکیم، تعمیق و تدوین کند. اصول عملیه بعد از آن است که شما ادله لفظی ندارید. آنگاه که آیه و روایت نداریم و در تکلیف شک داریم چه کنیم؟ به اصول عملیه رجوع می کنیم. بعد از آن «کفایه الاصول» را می خوانیم. و با چهار دوره اصول- هرچند «رسائل» ناقص است- آشنا می شویم.
اندیشیدن؛ حلقه مفقوده آموزش!
در این مرحله فقط آموزش دیده ایم و احیانا با آراء هم آشنا شده ایم که به نحوی پژوهش و کاوش هم روی داده است. اما در سطوح، تفکر نکرده ایم. گرچه این روش، غلط است. ولی فعلا اینجور است که طلبه را به اندیشیدن وا نمی داریم. تنها می گوییم این کتاب ها را بخوان و خوب بیاموز. لذا اسمش را هم گذاشته ایم دوره سطح. گویی بنا نیست به عمق وارد شویم. بناست که پابند این متن باشیم و حاصلش این باشد که اصول بیاموزیم نه اینکه مجتهد شویم. حاصل این باشد که وقتی طلبه پله پله بالا رفت؛ دیگر بداند که علم اصول چیست؛ غایت آن شامل چه مطالب و قواعدی است و چه بخش هایی را در بر می گیرد. لذا لازمه این دوره، اجتهاد نیست. بلکه طلبه وقتی مجتهد می شود که پای تفکر به میان بیاید. هرچند به نظر ما روش فعلی ناقص است که بعد از ده سال به طلبه بگوییم راجع به آراء اصولی بیاندیش!
در دوره درس خارج که پایبند متن نیستیم می گوییم: فکر کن!. به آراء یک اصولی خاص پایبند نیستیم. ولی وقتی «کفایه» را می خوانیم؛ آراء مرحوم آخوند را بررسی می کنیم و اگر آراء دیگری هم مطرح می شود صاحب «کفایه» آنها را در راستای رأی خود، تأیید یا رد می کند. یا آن آراء را نقد می کند. طلبه، نقد او را می آموزد. حالا اگر فرضاً تقریر آخوند از نظر شیخ یا اشکلات او به شیخ، اشکال داشته باشد کسی نیست تا آنها را نقد کند. بنابراین در این دوره اصول، تفکر و چالش نمی کنیم. صرفاً آراء مختار چند شخصیت مهم و معتبر را می خوانیم. البته خواندن «رسائل» و «کفایه» لازم است اما عرض من این است که اگر روش ها را تغییر دهیم در همین مراحل هم می توان از طلبه اندیشیدن را طلب کرد.
می توان از طلبه خواست در عرض آن سه دوره کامل اصول فقه، «حلقات» شهید صدر (رحمه الله علیه) را هم بخواند و مباحثه کند. این، راه را برای تفکر باز می کند. چون مرحوم صدر، صد و چهل سال بعد از شیخ و صد سال بعد از آخوند ظهور کرده و نواندیش است. تنها فردی صاحب علم نیست بلکه نظریه هم دارد. آراء شهید صدر با آراء مرحوم آخوند متفاوت است. او نظریات آخوند را نقد می کند. وقتی به موازات دوره های اصول رایج، «حلقات» را هم بخوانیم راه برای تفکر باز می شود.
جایگاه اندیشیدن در مقطع درس خارج
این دوره سطح بود. اما در مقطع خارج، دیگر بنا نیست یاد بگیریم. بلکه قرار است بیاندیشیم. لذا نمی گویند کدام کتاب را می خوانی؟ براساس کدام مکتب درس می خوانی؟ آیا مکتب آخوند را می خوانی یا میرزا را؟ چون این دو نظرات متفاوتی با هم دارند. کسی که درس خارج می گوید یا خودش نظر جدید دارد یا تأثیر گرفته از نظرات رجال است. ولی مقید به مکتبی نیستیم. در نتیجه آراء مختلف، طرح و نقد می شود. بناست که طلبه برود و نظرات مختلف را ببیند. درس گفته شده را تقریر کند. دیگر راه تفکر باز می شود.
اشکال شما وارد نیست!
ما سه دسته قواعد را در حوزه فرا می گیریم. یکی از اشکالاتی که ناآگاهانه به حوزه می گیرند ولی وارد نیست اینست که گفته می شود: دانشگاه به روش شناسی اهتمام دارد ولی حوزه اینطور نیست. می گویند: در دانشگاه به روش شناسی تحقیق و پژوهش اهتمام خاصی وجود دارد. و شاهد می گیرند که مثلا دانشجویان در هرکدام از مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد، دو واحد روش تحقیق می آموزند. می گویند: دانشگاهیان روش تحقیق فرا می گیرند از آن طرف حوزویان محتوا دارند ولی روش تحقیق ندارند. این مطلب را که اگر دروس حوزه به درستی خوانده شود محتوا دارد؛ من هم قبول دارم. لذا گاهی بعضی طلاب نظر مرا راجع به تحصیل هم زمان در دانشگاه جویا می شوند؛ می گویم: ضرورتی ندارد. چون دانشگاه چیزی به شما نخواهد داد. محتوایی به شما نمی افزاید. وقتی که آنجا صرف می کنید اگر در دروس حوزه صرف کنید خیلی قوی تر بار می آیید. در حوزه محتوا کاملا تأمین است.
شهید مطهری و شاهکارهای اجتهادیش!
نشان این سخن هم وجود دست پرورده های حوزه است. امثال شهید مطهری و شهید صدر (رحمه الله علیهما) چه خوانده اند؟ فقه و اصول خوانده اند. اما چرا مثل شهید صدر در اقتصادی که نخوانده است تأسیس نظریه می کند؟ چرا شهید مطهری در اقتصاد و حقوق آنطور قوی ورود پیدا می کند؟ در تاریخ هم وارد می شود در حالی که یک جلسه تاریخ نخوانده است؟ کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را می نویسد و در مقابل تاریخ دان بزرگ روزگار خود قد علم می کند؟ در نقد کتاب « دو قرن سکوت» دکتر زرین کوب که یک محقق بزرگ و شایسته ستایش است این طور دست به قلم می شود و اجتهادی قلم می زند. در حقوق به خوبی نظریه حقوق طبیعی را تقریر می کند و به دفاع از حقوق زن می پردازد.
ایشان در ادبیات که کاملا خارج از تخصص اوست؛ نقد حافظ را می نویسد در حالی که نه شاعر است نه دیپلم ادبی دارد و نه حتی یک جلسه ادبی شرکت کرده است. تحصیلات روز او، ششم ابتدایی است. من این را از زبان خودشان شنیدم. می فرمود: وقتی می خواستم از فریمان به قم بروم تا طلبه شوم؛ دایی من که در آن زمان وکیل مجلس بود و قاعدتا روشنفکر و شلواری و کراواتی؛ به من گفت: آقا مرتضی! شما با این استعدادت می خواهی بروی قم آخوند شوی؟ تو اگر درست را ادامه دهی دکترا می گیری؛ استاد می شوی؛ کتاب می نویسی و صاحب آثار می شوی! استاد می فرمود: گوش به حرف ایشان ندادم و به قم آمدم. داستان مفصلی دارد. می گفت قم که آمدم به تدریج بعد از مدتی شروع به نوشتن کردم. ظاهرا می گفت اولین کتابم را که «نظام حقوق زن در اسلام» بود نوشتم و به دایی ام دادم.
او تعجب کرد که این کتاب، عجب قلمی دارد. قلم ایشان خیلی روان و زلال و پرکشش است. همین کتاب «داستان و راستان» که به قلم ایشان است این گونه است. مگر ایشان جایی رمان نویسی خوانده است؟ ولی این کتاب یکی از نمونه های خوب داستان نویسی دینی شده است. یک فیلسوف و یک فقیه، نشسته و به این زیبایی برای نوجوانان، داستان نوشته است. بله؛ کتاب مسئله حجاب ایشان، فقهی است. ولی وقتی از حقوق می نویسد آنچنان به میدان می آید که «اندیشه سیاسی» می نویسد.
در ادبیات وارد می شود و حافظ را نقد می کند. استاد مطهری در تمام عمر خود تنها یک چهاربیتی، آنگاه که در زندان بوده برای امام سروده است. کلاس ادبیات هم نرفته است. ولی آن نقد ایشان -که متأسفانه موسسه چاپ آثار ایشان آن کتاب نقد حافظ را خیلی خام چاپ کرده است- برای بنده که مع الاسف چهل پنجاه سال از عمرم را در ادبیات سیر داشته ام؛ سر سوزن ذوقی دارم و متهمم به اینکه اهل ادبم؛ این همه دقت استاد، فوق العاده اعجاب برانگیز است. حاشیه های ایشان کوتاه است لکن بسیار دقیق و سنجیده و حساب شده است و اشعار حافظ را خیلی خوب طبقه بندی کرده است. هم به لحاظ محتوایی و هم از نظر رویکرد و گرایش و هم از دید ادبی نقد خوبی نوشته است.
احتمال می دهم اکنون از زاویه نگاه ایشان یکی از شعرای برجسته زمان ما شروع به نوشتن نقد حافظ کرده باشد. حافظ بیست درصد اشعارش شاهکار است. هشتاد درصد آن متعارف است و چند تا شعر دارد که اگر من آنها را گفته بودم قطعاً در مجموعه خود چاپ نمی کردم. مثل شعر الغیاث. خب؛ شاید این تفطن را بنده نداشتم ولی شهید مطهری این نگاه را داشت که اینجور حافظ را مطلقاً بی نقص نبینیم. استاد مطهری در خیلی از ابواب، آثاری به جای گذاشته است. سوال اینجاست که یک طلبه چرا اینقدر جامع می شود؟ علتش همان است که عرض شد.
روش های سه گانه در آموزش حوزوی
ببینید ما در حوزه سه روش را می آموزیم. یکم: قواعد و آداب ادبی فهم متن؛ که با صرف و نحو و علوم بلاغی و بخشی از اصول که مباحث الفاظ است بدست می آید.
دوم چیزی که فرا می گیریم و از نظر ترتیبی سوم است: قواعد فهم متن مقدس است. به زبان امروز، هرمنوتیک است. منتها هرمنوتیک هم مولف مدار است. ما می خواهیم نیت ماتن را که خداوند متعال یا معصوم است کشف کنیم. و البته قواعد و ضوابط هرمنوتیکی فوق العاده دقیقی در اصول ما وجود دارد که فرا می گیریم. البته غیر اینها هم نظیر مباحث معناشناسی و سمانتیکی در اصول ما وجود دارد. مجموعا ما را برای فهم متن مقدس توانا می کند. اصلا گفته می شود هرمنوتیک اولا منطق تفسیر متن مقدس بوده است. که هرمسِ فیلسوف آن را تأسیس کرده است. بعضی هم می گویند یونس بوده و آن را زبان پیامبری می دانند. به هر روی ابتدائاً برای فهم متن مقدس شکل گرفته است و بعداً احیاناً به دانشی برای تحریف متن مقدس انجامیده است. با همه دوره ها و شاخه هایی که هرمنوتیک دارد ولی الان جای بحث ما نیست. هرچند طلاب باید با این مباحث آشنا باشند.
دسته سوم از قواعدی که می آموزیم قواعد فکر کردن است که در ذیل دانش منطق، آموزش داده می شود. منطق صوری تنها صوری نیست چون ماده و محتوا فرا گرفته می شود و شرایط محتوای صحیح و طرز چینش هم گفته می شود. پس منطق، روش تفکر است. بنابراین ما در طلبگی سه دسته قواعد می آموزیم.
آموزش منطق، محتوایی خوب با روشی بد
اینجا عرض می کنم ممکن است روش های ما نقص داشته باشد؛ ولی محتوا سالم است. باید منطق خواند و از این نظر که در سال های ابتدائی تحصیل گذاشته شده کار درستی انجام گرفته است. روش شناسی در حوزه، فوق العاده مهم است. ما اصول را که روش فهم است از سال چهارم شروع می کنیم و تا زمانی که مرجع تقلید می شویم ادامه می دهیم. یعنی در حوزه به روش شناسی اهتمام فراوانی می شود؛ ولی این اشکال وجود دارد که در مقام اجرا موفق نیستیم. یعنی به نحوی از سر عادت و روال آموزشی منطق گفته می شود.
طلبه نمی داند برای چه منطق را می خواند؟ منطق چه کاربردها و کارایی هایی دارد؟ مهارت اندیشیدن را عملا اکتساب نمی کند. منطق به شیوه ای القا می شود که عملا، علمی حصولی برای ذخیره سازی در ذهن می گردد. و از آنجایی که تبدیل به مهارت و ملکه نمی شود انسان همان حفظیات را هم فراموش می کند. مشکل ما اینجاست که در روش آموزش اشکال داریم و الا علم منطق و متن فعلی آن لازم است. برنامه خوبی هم پایه ریزی شده است اما باید روش فعلی را اصلاح کرد.
یکی از مراحل و عناصر سلوک حوزوی، تفکر است. اصلا پلی که به اجتهاد می رسد اندیشیدن است. بدون آموختن روش تفکر، مجتهد نمی شویم. من فقها و اصولیون به نامی را می شناسم که معتقدم مجتهد نیستند. چنین افرادی احیاناً بارها هم درس خارج اصول گفته اند ولی به نظر من اجتهاد نکرده اند. یعنی همان طور که آن استاد خارج گو، کفایه را گفته، خارج هم گفته است. در درس خارج هم مثل کفایه، متن را تقریر و شاید آراء مخالف را تأیید کرده و حتی براساس رأی دیگری، رأی قبلی را ابطال کرده است. اما نیاندیشیده ایم و شاگرد را به اندیشیدن وا نداشته ایم که وقتی یک دور اصول می خواند مجتهد شود.
متأسفانه می بینیم کسانی را که دو یا سه دوره خارج اصول می بینند ولی همچنان به اجتهاد دست نیافته اند. اشکال کار کجاست؟ در دوره سطح بناست اصول یاد بگیریم؛ اما در درس خارج که بنا بر آموختن مجدد اصول نیست. آنجا بناست تفکر را بیاموزیم و اجتهاد در اصول را فراچنگ آوریم. به این معنا که اگر استاد، یک دوره خارج اصول گفت و شاگرد هم استعدادش را داشت و زحمتش را کشید دیگر مجتهد شود.
لذا دیگر دور دوم و سوم معنا ندارد. مرحوم صدر، به مدت دو سال و نیم، دوره خارج اصول مرحوم خویی را شرکت می کند و بعد از آن خود، درس خارج می گوید. دو دوره هم درس خارج می گوید تا اینکه شهید می شود. مرحوم امام(رحمه الله علیه)، همان زمانی که در درس خارج آقای بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) شرکت می کرده خودش هم، خارج اصول می گفته است. آقای مطهری و منتظری و … شاگردان درس امام بوده اند که در محضر او حکمت و اصول می خوانده اند؛ سپس همگی همراه استاد خود، بر سر درس مرحوم بروجردی حاضر می شده اند. امام یک دوره تقریرات درس مرحوم بروجردی را به نام «لمعات الاصول» می نویسند. مرحوم منتظری هم، همان درس مرحوم بروجردی را به نام «نهایه الاصول» منتشر می کند.
بنای ما از این جلسات، پرداختن به مباحث نظری محض نیست. بلکه بیشتر مایلم کاربردی سخن بگویم. ببیینید شما در هر پایه ای که هستید چه برنامه ای برای تفکر دارید؟ اصلا دارید؟ ساعاتی را به فکر کردن اختصاص می دهید؟ اگر برنامه برای تفکر نداشته باشید پیش نخواهید رفت. این را جدی بگیرید! از خلقت الهی گرفته که اعم از مبدأشناسی و توحید است باید با تفکر جلو رفت تا همین درس هایی که می آموزید. تفکر برنامه می خواهد. فکر کردن خصوصا در سحر، حقیقتاً معجزه گر است. انسان احساس می کند از آسمان به انسان الهام می کنند.
اگر انسان اهل باشد و مستعد دریافت باشد و به صورت یک روند در ساعت مناسبی، فکر کردن را دنبال کند؛ واقعا فوق العاده است. آنقدر مسائل به ذهن انسان می رسد که حساب ندارد. در جلسه پیش عرض کردیم که معرفت، تجلی الهی است. این به این خاطر است که خدا در انسان تجلی می کند. چون علم مساوق با وجود است. و هر وجودی مبدأ الهی دارد. در لحظات مناسبی که الهامات الهی متوجه انسان می شود. آیا ساعتی دارید؟ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: « لی مع الله ساعه» من خود ساعتی را با خدا خلوت می کنم.
هیچ وقت می شود علاوه بر مطالعه و دیدن حواشی درس، بنشینید و با خود بگویید این «اصول فقه» مرحوم مظفر- یک « اصول فقه» دو جلدی داریم که از مرحوم مظفر است یک «اصول فقه» دوازده جلدی داریم که متعلق به مرحوم شیخ حسین حلی(رحمه الله علیه) و فوق العاده است. ایشان هم طراز و هم شاگردی مرحوم خویی است و هر دو شاگرد میرزای نائینی هستند.- که استاد ما آن را اینجور بیان کردند. قدری فکر کنیم ببینیم این قول مرحوم مظفر ایرادی ندارد؟ مطلب درست و دقیق است؟ این مطلب را به دوقسم تقسیم کرده است جا ندارد سه قسم شود؟ اصلا این تقسیم، صحیح است؟ آیا مقسَم، صحیح است؟
یک نمونه از ثمرات تفکر
گاهی بنده در درس خود این اشکالات را وارد می کنم. مثلا تمام اصولیون، واجب را به تعبدی و توصلی یا از حیثی دیگر به تکلیفی و وضعی تقسیم می کنند. بنده گفتم: اصلا این مقسَم، غلط است. برای اینکه اولا واجب را به تکلیفی و وضعی تقسیم می کنید سپس می گویید واجب تکلیفی پنج قسم است: واجب، حرام، مستحب، مکروه، مباح! این طور که مقسَم، غلط می شود! واجب، قسمی از تکلیفی است. نه اینکه واجب، مقسَم تکلیفی باشد! تا به پنج قسم، تقسیم شود که یک قسم آن خودش است.
چالش! علم که به آخر نرسیده است!
بنشینیم در مشهورات اصول فکر کنیم که این حرف درست است؟ تفکر کنید! می بینید عجب! چه اشکالی به ذهنم رسید. علم که به آخر نرسیده است. ممکن است به ذهن گذشتگان نرسیده باشد. اگر به شیخ اعظم، خاتم الاصولیین می گویند به این معنا نیست که ایشان ختم اصول باشند. بلکه تا دوره خود، خاتم الاصولیین بوده اند. اصول، راه خود را طی می کند. و ما باید به جلو برویم. اگر شیخ اعظم خاتم بود دیگر آخوند خراسانی، میرزای نائینی و محقق خراسانی و.. پیدا نمی شد. این همه اصولی آمدند و آراء شیخ را نقد کردند. ما باید به مثابه یک فرد پا جلو بگذاریم. فکر کنیم؛ تأمل کنیم. البته علی القاعده اشتباه هم رخ خواهد داد. احتیاط هم باید کرد. بالاخره با آراء مرد فکوری مثل شیخ اعظم مواجهیم. به راحتی نمی توان نقد کرد ولی از آن طرف هم گمان نکنیم نقد چنین فحولی محال است!
اما بدانیم در مقابلمان قله های بلندی مثل شیخ و میرزا و آخوند و محقق قرار دارند که به راحتی نمی توان آنها را فتح کرد. وقتی تفکر این قدر بها دارد؛ می توان فهمید معنای روایتی که می فرماید: «تفکر ساعه افضل من عباده ستین او سبعین سنه». یک ساعت فکر کردن به اندازه شصت یا هفتاد سال بلکه بیشتر، اهمیت و ارزش دارد. برای اینکه یک ساعت فکر کردن، گاهی دنیای انسان را عوض می کند؛ اما با شصت یا هفتاد سال ممکن است هیچ تحولی در فرد رخ ندهد. شصت سال فلان عابد در کنجی بنشیند و عبادت کند چه تأثیری در سرنوشت جامعه دارد؟! اما گاهی کسی با یک ساعت تفکر خود، سرنوشت ملتی را تغییر می دهد!
تفکر؛ رمز بصیرت
در بیانی حضرت امیرالمومنین می فرمایند: «من تفکر ابصر»(نهج البلاغه، کتاب ۳۱). راه اینکه انسان به بصیرت برسد، راه و هدف خود را بیابد؛ و مسیر درست را فهم کند تفکر است. بصیرت تنها سیاسی که نیست. بصیرت گاهی معنوی، عرفانی، علمی و… است. انسان صاحب بصر علمی و معرفتی می شود که این با تفکر حاصل می شود.
بیاموزید و در آن فکر کنید!
در بیانی دیگر از حضرت امیر علیه السلام است که می فرماید: «من اکثر الفکر فیما تعلّم اتقن علمه…». بنده هم همین فرمایش حضرت را توضیح می دادم. کسی درس می آموزد کافی است؟ می فرماید: نه اینطور نیست. آن چیزی را که فراگرفته است بنشیند و در آن بیاندیشد. استاد گفت؛ من هم حفظ کردم؛ مطالعه هم کردم؛ و به ذهنم سپردم پایان کار نیست. این فرایند، ابتر و ناقص می ماند. حلقه آخر که حلقه تعالی است جا مانده است. حضرت می فرماید: این طور درس نخوانید! روی همان مطلبی که آموخته اید فکر کنید. آنگاه است که علمتان محکم می شود. اشکالات، مرتفع می گردد. ارتقاء می یابد. به مطالب جدید دست می یابد. «…و فهم ما لم یکن یفهم»(غررالحکم،۸۹۱۷). از استاد چیزی فرا گرفته ایم ولی اگر تفکر نکنیم همان حرف استاد را خوب نفهمیده ایم. می فرماید: وقتی تفکر می کند فهم درست تر می یابد.
تفکر؛ ریشه حیات و نیکی ها
از حضرت امام حسن علیه السلام است که می فرماید:«التفکر حیاه قلب البصیر.»(بحارالانوار،ج۷۸،ص۱۱۵،ح۱۱). دل آگاه به تفکر زنده است.
باز از همین بزرگوار است که می فرماید: «اوصیکم بالتقوی و ادامه التفکر فانّ التفکر ابو کل خیر و ام»(تنبیه الخواطر،ج۱،ص۵۲) در این حدیث، حضرت تقوا و تفکر را در عرض هم قرار می دهد. ترتیبی نیست. حدیث می فرماید: تفکر، باید مداومت داشته باشد. مانند تقوا که همیشه باید باشد. در ادامه می فرماید: فکر کردن، پدر و مادر هر نیکی است. هر خیری با تفکر دست یافتی است.
بنابراین حاصل بحث ما در این جلسه این بود که یکی دیگر از عناصر و منازل سلوک طلبگی، تفکر است. و خصوصیت حوزه در این است که با تفکر مأنوس باشد. اگر در ما این اتفاق بیفتد طلبه هستیم. اما اگر چنین نیست و نیاندیشیده مطالب را تلقی می کنیم؛ داریم دانشگاهی درس می خوانیم.آنجا هم همین کار را می کنند. اما در حوزه این روش جوابگو نخواهد بود. بالاخره تصادفی، انسان شهید صدر و شهید مطهری نمی شود. بلکه با برنامه با روش و با تحمل زحمت می رسد. اگر می خواهیم به اجتهاد برسیم جز از پل تفکر نمی شود به اجتهاد دست یافت.