مرحوم آیت الله حسین غفاری از ائمه جماعات فاضل و مبارز تهران قلمداد می شد؛ در دهه ۵۰ جزو علمایی بود که در مسائل سیاسی به نحوه تاثیرگذاری فعال بود و مسجد ایشان در شرق تهران، خیابان دماوند، مسجد الهادی جزو مساجد فعال به حساب میآمد و او چنان ستاره ای میدرخشید؛ جوانان به ایشان علاقه مند بودند جلسات ارزشمندی داشت جلسات آگاهیبخشی داشت، نهایتاً به جهت همین فعالیت های فکری و سیاسی بازداشت شد؛ شکنجه های سختی را تحمل کرد و سرانجام همان موقع گفته شد که سرشان را با مته سوراخ کردند و به این ترتیب ایشان به شهادت رسید؛ وقتی خبر شهادت آیت الله غفاری در کل کشور مطرح شد و به قم رسید، ولوله ای به پا شد، طلاب جوان، پرشور و انقلابی به جوش و خروش آمدند و به اعتراض و تعرض به مامورین دست زدند. جسته و گریخته در گوشه و کنار شهر تجمعات کوچکی انجام شد و آرام آرام این تجمعات به هم پیوستند و در اطراف حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تجمعهای چشمگیری صورت گرفت؛ در کوچه پشت مسجد اعظم، کوچه ای که حسینیه آیت الله مرعشی نجفی آنجا قرارداشت تجمعی شد و در داخل حسینیه و خیابان های اطراف جنگ و گریز های بین طلاب و مامورین ساواک اتفاقی افتاد. این واقعه روح انقلاب و حماسه را دیگر بار در زنده کرد و شور انقلابی را دامن زد یادم هست شعارهای بسیار شورانگیزی داده می شد از جمله اینکه جمع بسیار زیادی از طلاب جمع بودیم و آهنگین پا بر زمین می کوبید و این شعار را می خواندیم که
در کنج زندان کشته شد دان کشته شد دان کشته شد و با همین آهنگ شورانگیز و رجزگونه و غرور آفرین شعارهایی داده شد؛ در این میان بعضی از افراد گرفتار میشدند بازداشت شدند و نهایتاً مامورین شاهنشاهی حضور پررنگ تری پیدا کردند و افراد متعددی را بازداشت کردند. بازداشت شده ها را به شهربانی که آن موقع در خیابان باجک قم قرار داشت بردند. جمع نسبتاً قابل توجهی بودیم کسانی که به آنجا برده بودند. دور نشسته بودیم و افسری که نشسته بود و مذاکره و نصیحت میکرد و میگفت آشوب نکنید و نظم شهر را به هم نزنید و امثال این بحث ها. می گفت که شما علاقه به آیت الله خمینی دارید اشکالی هم ندارد. جالب بود تا او نام مبارک حضرت امام(ره) را برد یک مرتبه همه یک صدا و هماهنگ با فریاد بلند صلوات فرستادیم جوری که ساختمان به نوعی لرزید. این مساله برای آن افسر خیلی تکان دهنده بود و به شدت ترسید ورنگش پرید، این مساله برای او خیلی دور از ذهن بود در داخل کلانتری و در حالی که این جمع بازداشت و تحت نظر بودند به او به خیال خام خود می خواست طلبه ها را رام و آرام کند با ذکر نام مبارک حضرت امام فریاد کنان به احترام ایشان طلاب صلوات فرستادیم. این قضیه نقطه عطفی شد در سلسله تظاهرات و اعتراضاتی که بعد از واقعه ۱۵ خرداد هر از چندی در قم رخ می داد ولیکن در سنوات دیگر اگر اتفاقی می افتاد معمولاً در سالگرد قیام ۱۵ خرداد اتفاق میافتاد، آخر سال تحصیلی بود و نوعاً با تظاهرات، درس ها تعطیل میشد؛ مثل واقعه سال ۱۳۵۴ که سه روز فیضیه محاصره شد و زد و خورد شد و نهایتاً بعد از سه روز مقاومت طلاب در حالی که نه اجازه می دادند غذا و آب به طلبهها برسد آب مدرسه را بسته بودند و در این حال با ماشین های آتش نشانی به داخل مدرسه از پنجره های بیرونی آب بستند؛ به هر حال به این شکل تظاهراتی می شد و سال تحصیلی فرجام پیدا میکرد و در واقع ختامه مسک می شد؛ این واقعه شهید آیت الله غفاری البته از این قسم نبود ولی تاثیر بسزایی در برانگیختن احساسات طلاب داشت و اگر موضوع از این موضوع مورد مطالعه قرار بگیرد که چه تاثیری روی جوانترها و طلاب جوان دورههای اولیه که تازه به قم آمده بودند و طلبه شده بودند گذاشت احساس میکنم که برای بعضی از طلبهها واقعه شهادت شهید غفاری اولین تجربه مبارزاتی بود و این حادثه سبب شد آنها به سلک طلاب مبارز در بیایند گرچه قالب طلبه ها و فضای عمومی حوزه ضد رژیم ستمشاهی پهلوی بود؛ اما اینکه طلابی فعال بشوند و در این قضایا حضور پیدا کنند به هر حال باید اتفاقاتی می افتاد صحنههایی را میدیدند و به نحوی انگار آموزش و مبارزه بود؛ یکی از کارهای با ارزشی که مراکزی که تاریخ انقلاب را ثبت می کنند می توانند انجام دهند این است که نسبت به بعضی از حوادث متمرکز بشوند و با محوریت آن حادثه تاریخ را بکاوند و تحلیل کنند و ثبت و ضبط کنند و حواشی آن حادثه را درج کنند تا حفظ شود. پیامدها و پی آوردهای بعضی از این حادثه ها و اتفاقات انقلابی را بتوانند توضیح بدهند و آنگاه با یک زنجیره ای از اتفاقات تاثیرگذار طی دهه ۵۰ مواجه خواهیم شد که همه تمهید مقدماتی بود برای تظاهرات سال ۵۶ و پیروزی انقلاب در سال ۵۷ بود. اینجا یاد میکنیم و گرامی می داریم یاد و خاطره شهدای مظلومی را که در مظلومیت در آن زمان اختناق، سیاهی و ستم و ظلم به شهادت رسیدند و امکان برگزاری مراسم و مجالس ترحیم خیلی کم بود بعدها که ما سر مزار این شهید بزرگوار میرفتیم گاهی مامور آشکار و پنهانی آنجا ها پرسه می زد و به ناچار باید با احتیاط وارد قبرستان میشدیم و احیاناً اگر فضا را مساعد میدیم کنار مزار ایشان می رفتیم و فاتحه قرائت میکردیم به هر حال در مظلومیت و غربت به شهادت رسید ولی انقلاب و جامعه ما کشور ما و نظام وام دار این تک ستاره هایی است که در آن ظلمت درخشیدند و پیش پای ما را روشن ساختند تا ما بتوانیم مقصد را ببینیم و انشالله به مقصد دست پیدا کنیم