‌دانشنامه‌ امام‌ علی(ع): گامها و آرمانها


‌قبسات: ضمن‌ سپاسگزاری‌ از محضر جناب‌عالی‌ به‌خاطر فرصتی‌ که‌ در اختیار مجله‌ قرار دادید، خواهشمند است‌ درمورد پیشینه‌ و روند پایه‌ریزی‌ و پدیدآیی‌ این‌ طرح‌ عظیم، برای‌ آگاهی‌ خوانندگان‌ فرهیخته‌ مجله‌ توضیحاتی‌ را بیان‌ بفرمائید؟
‌‌حجه‌الاسلام‌ والمسلمین‌ رشاد: بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌از سال‌ ۱۳۷۸ طرحی‌ در پژوهشگاه‌ درخصوص‌ تبیین‌ ابعاد گوناگون‌ فکری، علمی‌ حضرت‌ امام‌ – سلام‌الله‌ و رضوانه‌ علیه‌ – باعنوان‌ دانشنامه‌ امام‌ خمینی‌ در دست‌ اجرا بود، مطرح‌ شد که‌ از آنجا که‌ الگوی‌ امام، حضرت‌ امیرالمؤ‌منین(ع) بودند و اندیشه‌های‌ حضرت‌ امام‌ سایه‌ سنت‌ و سیره‌ حضرت‌ امیر – ارواحنا فداه‌ – تلقی‌ می‌شود لهذا باید مجموعه‌ای‌ با عنوان‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی‌ تدوین‌ شود. از دیگرسو دوستان‌ ما در کارشناسی‌ها به‌ این‌جا رسیده‌ بودند که‌ امروز اندیشه‌های‌ ناب‌ دینی، به‌ویژه‌ در مباحث‌ اجتماعی‌ که‌ غالباً‌ در تعالیم‌ و کلمات‌ امام‌ علی(ع) متجلی‌ و متبلور است، باید برای‌ نسل‌ جوان‌ هرچه‌ روشن‌تر تبیین‌ بشود، تا اگر در رفتار دینداران‌ و اصحاب‌ دین‌ و ارباب‌ سیاست، چالش‌ و لغزشی‌ به‌چشم‌ می‌خورد، نسل‌ امروز اینها را در ارزیابی‌ کل‌ دین‌ و دینداری، قیاس‌ نگیرند. و اصولاً‌ نسل‌ معاصر (ایرانی‌ و غیرایرانی، عامه‌ و نخبه) بیش‌ از هر زمان‌ دیگری‌ محتاج‌ آشنایی‌ با تعالیم‌ و سیره‌ امیرالمؤ‌منین(ع) است. بر این‌ مبنا در همان‌ سال، اجرای‌ طرحی‌ به‌ نام‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی(ع) نیز پیش‌بینی‌ شد و تمهیدات‌ اولیه‌ نیز صورت‌ بست، هنگامی‌ که‌ در پیام‌ نوروزی‌ رهبر فرزانه‌ انقلاب، سال‌ ۷۹ به‌ نام‌ فرخنده‌ امیرالمؤ‌منین‌ نامیده‌ شد این‌ موضوع‌ در پژوهشگاه‌ مورد توجه‌ مضاعف‌ قرار گرفت‌ و در همین‌ حین‌ علامه‌ بزرگوار آیت‌الله‌ جوادی‌آملی‌ پیشنهادی‌ را به‌ مسئولین‌ ستاد سال‌ امیرالمؤ‌منین(ع) عرضه‌ فرمودند، با عنوان‌ «صد مقاله‌ از صد دانشمند و اندیشمند درباره‌ حضرت‌ امیر»، و سرانجام‌ حسن‌تلاقی‌ اعلام‌ سال‌ امیرالمؤ‌منین‌ و پیشنهاد تألیف‌ مجموعه‌ صد مقاله، و طرح‌ ما؛ زمینه‌ساز تحقق‌ این‌ طرح‌ عظیم‌ شد و ستاد بزرگداشت‌ سال‌ امیرالمؤ‌منین(ع) – که‌ زیرنظر شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ تأسیس‌ و مشغول‌ فعالیت‌ شد – این‌ پروژه‌ را به‌ ما پیشنهاد کرد. و به‌ این‌ ترتیب‌ کار طراحی‌ نهایی‌ انجام‌ و اجرای‌ طرح‌ به‌طور جدی‌ آغاز شد. و عمده‌ی‌ اعتبار موردنیاز تحقیق‌ و تألیف‌ آن‌را ستاد امیرالمومنین(ع) تعهد کرد. و هزینه‌های‌ جانبی‌ و چاپ‌ نیز از در پژوهشگاه‌ پیش‌بینی‌ شد.
درمورد ویژگیهای‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی(ع) توضیحاتی‌ برای‌ خوانندگان‌ ما بفرمایید؟
طرح‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی(ع) که‌ به‌ صورت‌ دانش‌نامه‌ای‌ موضوعی‌ عرضه‌ خواهد شد و طبعاً‌ مجموعه‌ مختصات‌ و ویژگیهای‌ عمومی‌ یک‌ دانشنامه‌ را باید احراز بکند. هرچند موسوعه‌های‌ علمی، مخصوصاً‌ گسترده‌نگاشته‌هایی‌ که‌ در شخصیت‌ و مکتب‌ امیرالمؤ‌منین‌ (علیه‌السلام) پدید آمده‌ است‌ هریک‌ ویژگی‌ و خصوصیتی‌ دارند، اما دانشنامه‌ امام‌ علی(ع) از ویژگیهای‌ منحصر به‌ فرد و متنوعی‌ برخوردار است‌ که‌ همه‌ آنها را یکجا در هیچ‌یک‌ از دایره‌المعارف‌ها و موسوعه‌های‌ مربوط‌ به‌ سنت‌ و سیره‌ امیرالمؤ‌منین(ع) نمی‌توان‌ یافت‌ که‌ به‌ پاره‌ای‌ از آنها اشاره‌ می‌کنم:
نخستین‌ ویژگی: اهتمام‌ ویژه‌ به‌ تجزیه‌ و تحلیل، تبیین‌ و ارائه‌ مسائل‌ فکری‌ اجتماعیِ‌ معاصر با استناد به‌ کلمات‌ و سیره‌ آن‌ بزرگوار است. در دانشنامه‌ مباحث‌ و قضایای‌ فکری‌ و مورد ابتلای‌ امروز بشر را به‌ ساحت‌ قدسی‌ حضرت‌ امیر(ع) عرضه‌ و سعی‌ کرده‌ایم‌ با بهره‌گیری‌ از کلام‌ و سیره‌ آن‌ حضرت‌ پاسخ‌ آنها را دریافت‌ کنیم، چراکه‌ آن‌ بزرگوار به‌عنوان‌ انسان‌ کامل‌ و مظهر اسما و صفات‌ کمال‌ و جلال‌ و جمال‌ الهی، چونان‌ حق، برای‌ همیشه‌ تاریخ، امام‌ و اسوه‌ همه‌ بشریت‌ هستند. البته‌ بسته‌ به‌ این‌ که‌ ما چقدر دردمند و داروجوی‌ باشیم‌ و تا چه‌ مایه‌ خویش‌ را درست‌ تعریف‌ کنیم‌ و نیاز خود را دقیق‌ تشخیص‌ بدهیم‌ و چگونه‌ و تا کجا سراغ‌ آن‌ بزرگوار برویم، از خرمن‌ سخاوتش‌ سهم‌ خواهیم‌ برد و خوشه‌ خواهیم‌ چید. و لذا با عنایت‌ به‌ وضعیت‌ انسان‌ بحران‌زده‌ و سرگشته‌ کنونی‌ که‌ در چنبره‌ هزار درد و دشواری‌ درگیر است، بشر بیش‌ از همیشه‌ نیازمند درمانهای‌ قدسی‌ و کارسازی‌ است‌ که‌ می‌شود از مکتب‌ امیرالمؤ‌منین(ع) اخذ و اقتباس‌ کرد.
دومین‌ ویژگی: این‌ است‌ که‌ همکاران‌ ما بنا داشته‌اند همه‌ احادیث‌ را که‌ در زمینه‌ مدخل‌ها از آن‌ بزرگوار برجای‌ مانده‌ بررسی‌ کنند، و به‌ همین‌ خاطر بنا بر این‌ است‌ هر مقاله‌ حاوی‌ استقرای‌ نسبتاً‌ کامل‌ کلمات‌ و مطالب‌ وارد شده‌ از آن‌ بزرگوار، در باب‌ مدخل‌ موضوع‌ مقاله‌ باشد.
سومین‌ ویژگی: تنوع‌ و جامعیت‌ مباحث‌ دانشنامه‌ امام‌ علی(ع) است‌ که‌ در شش‌ محور کلان‌ و یکصدو پنجاه‌ مدخل‌ اصلی‌ سامان‌ یافته‌ است. البته‌ هر مدخل‌ به‌طور میانگین‌ شامل‌ ده‌ مدخل‌ فرعی‌ است‌ و مجموع‌ مداخل‌ به‌ یک‌هزار و پانصد عنوان‌ بالغ‌ خواهد شد. هریک‌ از محورها چه‌بسا به‌ علوم‌ و رشته‌های‌ مختلف‌ مربوط‌ می‌شود.
از این‌رو در سامان‌یابی‌ نهایی‌ ممکن‌ است‌ به‌ ده‌ یا دوازده‌ عنوان‌ کلی‌ تقسیم‌ شود که‌ هر عنوان‌ نام‌ جلد محتوی‌ آن‌ قلمداد گردد، بنابراین‌ دانشنامه‌ از جامعیتی‌ نسبی‌ در موضوعات‌ نیز برخوردار می‌باشد و در آن‌ سعی‌ شده‌ است‌ که‌ همه‌ اضلاع‌ و ابعاد شخصیت و تعالیم‌ آن‌ بزرگوار مورد بحث‌ قرار گیرد. هرچند شخصیت‌ امیرالمؤ‌منین‌ از جامعیت‌ و وسعتی‌ برخوردار است‌ که‌ هرگز انسان‌ عادی‌ به‌ ژرفا و کرانه‌ آن‌ نمی‌تواند دست‌ یابد، آن‌ بزرگوار به‌ اقیانوسی‌ می‌ماند که‌ هم‌ کران‌ناپیداست‌ هم‌ ژرفاناپیدا. ما نیز مدعی نیستیم‌ که‌ تمام‌ ابعاد شخصیتی‌ و همه‌ افکار و اندیشه‌ها و تعالیم‌ آن‌ حضرت‌ و همه‌ حوادث‌ مرتبط‌ و مربوط‌ به‌ ایشان‌ را در این‌ مجموعه‌ مورد بحث‌ و تحقیق‌ قرار داده‌ باشیم؛ اما سعی‌ ما بر تحصیل‌ جامعیت‌ نسبی‌ بوده‌ است.
چهارمین‌ ویژگی: سعی‌ شده‌ است‌ مجموعه‌ مدخل‌ها، ساختارمند و مقالات‌ مکمل‌ هم‌دیگر تلقی‌ شود یعنی‌ از مباحث‌ تاریخی‌ و سیروی‌ و طرح‌ مسائل‌ مبنایی‌ و زیرساختی‌ آغاز و به‌ اجتماعیات‌ و سیاسیات‌ منتهی‌ شده، و در نهایت‌ با منبع‌شناسی‌ کامل‌ گشته‌ است.
پنجمین‌ ویژگی‌ (و قابل‌ تاکید): این‌ موسوعه‌ آن‌ است‌ که‌ اندیشه‌ها و کلمات‌ یک‌ شخصیت‌ صاحب‌ مکتب، کانون‌ بحث‌های‌ آن‌را تشکیل‌ داده‌ است.
ممکن‌ است‌ به‌عنوان‌ مدخل‌های‌ اصلی‌ اشاره‌ بفرمایید؟
مدخل‌ها به‌ شرح‌ این‌ فهرست‌ است‌ که‌ خوب‌ است‌ در مجله‌ درج‌ شود:

‌حوزه‌ تاریخ‌ و سیره‌

. ابوطالب‌
. زیستنامه‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) در قرآن‌
. امام‌ علی(ع) از نگاه‌ حضرت‌ محمد۹
. امام‌ علی(ع) از نگاه‌ صحابه‌
. امام‌ علی(ع) در حدیث‌ دیگران‌
. عصر امام‌ علی(ع)
. سیره‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) و خلفا
. سقیفه‌
. فدک‌
. غدیر
. اصلاحات‌ امام‌ علی(ع)
. قاسطین‌ و صفین‌
. مارقین‌ و نهروان‌
. ناکثین‌ و جمل‌
. کوفه‌ و نجف‌
. امام‌ علی(ع) پایه‌گذار علوم‌ اسلامی‌
. امام‌ علی(ع) و اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام‌
. امام‌ علی(ع) و فاطمه(س)
. امام‌ علی(ع) و اسلام‌
. القاب‌ امام‌ علی(ع)
. فضایل‌ و مناقب‌ امام‌ علی(ع)
. روایات‌ امام‌ علی(ع)
. مباهله‌
. مظلومیت‌ امام‌ علی(ع)
. جامعیت‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) و قتل‌ عثمان‌
. فصاحت‌ و بلاغت‌ امام‌ علی(ع)
. کارگزاران‌ امام‌ علی(ع)
. تأثیر امام‌ علی(ع) بر ادبیات‌ عرب‌
. تأثیر امام‌ علی(ع) بر ادبیات‌ فارسی‌
. قاعدین‌
. امام‌ علی(ع) در زمان‌ پیامبر
. حب‌ امام‌
. تاریخ‌ و فلسفه‌ تاریخ‌
‌ ‌قلمرو حکمت، الهیات‌ و معارف‌
. معرفت‌شناسی‌ در منظر امام‌
. تعقل‌ و تفکر
. هستی‌شناسی‌
. حیات‌ عارفانه‌ امام‌ علی(ع)
. قلب‌
. فطرت‌
. وحی‌
. برهانهای‌ اثبات‌ وجود خدا
. توحید
. توصیف‌ خدا (اسمأ و صفات)
. قضا و قدر
. بدأ
. عدل‌ الهی‌ و جبر و اختیار
. خیر و شر‌
. هدایت‌ و ضلالت‌
. سعادت‌ و شقاوت‌
. نظام‌ احسن‌
. قلمرو دین‌
. بعثت‌ و نبوت‌
. امام‌ علی(ع) و قرآن‌
. روش‌ تفسیری‌ امام‌ علی(ع)
. امامت‌ و خلافت‌
. ادله‌ و نصوص‌ امامت‌
. علم‌ غیب‌ امام‌
. امام‌ علی، غلو و غالیان‌
. امام‌ علی(ع) و تشیع‌
. ایمان، اسلام، کفر
. نفاق‌
. مرگ‌
. معاد
. خلقت‌
. انسان‌شناسی‌
. فلسفه‌ اخلاق‌
. مبانی‌ و نظام‌ اخلاق‌
. مفاهیم‌ اخلاقی‌
. عبادت‌ و عبودیت‌
. تقوا
. دعا
. تعلیم‌ و تربیت‌
. امام‌ علی(ع) و کرامت‌ انسان‌
. دین‌ و کارکردهای‌ آن‌
. دین‌ و دنیا
. تربیت‌ عقلانی‌
. حبٍّ‌ علی‌
‌ ‌حوزه‌ حقوق‌
. حقوق‌ متقابل‌ مردم‌ و حکومت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. نقش‌ مردم‌ و بیعت‌ در حکومت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. حقوق‌ بشر
. آئین‌ دادرسی‌
. حق‌ و تکلیف‌
. عدالت‌ و ظلم‌
. حقوق‌ اقلیتهای‌ دینی‌
. زن‌ و حقوق‌ آن‌
. خانواده‌ و حقوق‌ آن‌
. آزادی‌
. مصلحت‌
. جرم‌شناسی‌
. امام‌ علی(ع) و برخورد با مجرمان‌
. پیشگیری‌ از جرم‌
. قانون‌مداری‌ امام‌ علی(ع) و نظارت‌ بر اجرای‌ آن‌
. فقه‌ امام‌ علی(ع)
‌ ‌زمینه‌ سیاست‌
. فلسفه‌ سیاست‌
. منشأ مشروعیت‌
. امنیت‌ سیاسی‌ و حقوقی‌
. جامعه‌ آرمانی‌
. اخلاق‌ کارگزاران‌
. جهاد
. امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر
. اصول‌ مدیریت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. تأثیر امام‌ علی(ع) بر فرهنگ‌ و تمدن‌ بشری‌
. امام‌ علی(ع) و سیاست‌
. قدرت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. آسیب‌شناسی‌ حکومت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. حکومت‌ امام‌ علی(ع)
. اهداف‌ و آرمانهای‌ حکومت‌
. عوام‌ و خواص‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. وسیله‌ و هدف‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. رهبری‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) و مخالفان‌
‌ ‌مباحث‌ اقتصادی‌
. مبانی‌ فلسفی‌ نظام‌ اقتصادی‌ اسلام‌
. مبانی‌ مکتبی‌ نظام‌ اقتصاد اسلامی‌
. معیار اقتصاد علوی‌
. بیت‌المال‌
. سیره‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. بازار در حکومت‌ امام‌ علی(ع)
. سیاستهای‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. عدالت‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. اصلاحات‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. فقر و غنا
. زهد و قناعت‌
. مصرف‌ و الگوی‌ آن‌
. کار، تولید و اشتغال‌
. دنیا و آخرت‌
. امنیت‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
‌ ‌کتابشناسی‌ و مرجع‌شناسی‌
. نهج‌البلاغه‌
. اسناد نهج‌البلاغه‌
. مستدرکات‌ نهج‌البلاغه‌
. شرحهای‌ نهج‌البلاغه‌
. غررالحکم‌ و دررالکلم‌
. صحیفه‌ علویه‌ و مستدرکات‌ آن‌
. دستور معالم‌الحکم‌
. مصحف‌ امام‌ علی(ع)
. دیوان‌ منسوب‌ به‌ امام‌ علی(ع)
. الغدیر
. عبقات‌الانوار
. مرجع‌شناسی‌ امام‌ علی(ع)
. غدیریه‌نگاری‌ در جهان‌ اسلام‌
. احقاق‌الحق‌
. وقعه‌ صفین‌
. خصائص‌ امیرالمؤ‌منین‌
. الغارات‌
. کفایه‌الطالب‌
. مسندالامام‌ علی(۱)
. مشارق‌ انوارالیقین‌
. المسترشد فی‌الامامه‌
. غایه‌المرام‌
. العمده‌ فی‌ عیون‌الاخبار
. ماه‌کلمه‌
. کتاب‌ سلیم‌بن‌ قیس‌
. کشف‌الیقین‌ فی‌ فضائل‌ امیرالمؤ‌منین‌
. موسوعه‌الامام‌ علی(ع)
. مسندالامام‌ علی(۲)
. الغدیر فی‌التراث‌الاسلامی‌
. کتاب‌ الجمل‌
. المعیار والموازنه‌
. اثبات‌الوصیه‌
. مناقب‌ امیرالمؤ‌منین(ع)

O لطفاً‌ بفرمایید برای‌ انتخاب‌ این‌ مداخل‌ چه‌ ملاکهایی‌ موردنظر بوده‌ است؟
O در گزینش‌ مدخلها دو معیار عمده‌ موردنظر بوده‌ است: یکی‌ – چنان‌که‌ اشاره‌ کردم‌ – روزآمدی‌ و سعی‌ و اهتمام‌ به‌ مسائل‌ معاصر و مباحث‌ مورد حاجت‌ بشر امروز، از این‌رو خود بنده‌ نخست‌ با همین‌ رویکرد فهرستی‌ از مدخل‌ها را فراهم‌ آوردم‌ که‌ به‌ شور در شورای علمی‌ نهاده‌ شد، سپس‌ با پیشنهادهای‌ گروههای‌ علمی‌ و اعضای‌ شورا تکمیل‌ گشت. معیار دوم‌ نیز این‌ بود که‌ در کلمات‌ حضرت‌ امیر و تعالیم‌ آن‌ بزرگوار چه‌ مسائلی‌ از فراوانی‌ برخوردار است، یعنی‌ دغدغه‌های‌ امیرالمؤ‌منین(ع) از سویی‌ و دردهای‌ بشر معاصر از دیگر سو به‌عنوان‌ دو ملاک‌ اصلی‌ برای‌ انتخاب‌ و تصویب‌ مدخل‌های‌ اصلی‌ دانشنامه‌ قلمداد می‌شود.
O درمورد انتخاب‌ مؤ‌لفان‌ هم‌ توضیحاتی‌ بفرمائید که‌ چه‌ ملاک‌ و معیار را معیارهایی‌ در گزینش‌ پژوهشگران‌ مورد لحاظ‌ قرار گرفته‌ است؟
O در گزینش‌ مؤ‌لفان، او‌لاً‌ محتوای‌ مدخلهای‌ اصلی‌ و توجه‌ به‌ تخصص‌ افراد، مدنظر بوده‌ است. بنا را بر این‌ گذاشتیم‌ که‌ مقالات‌ مربوط‌ به‌ هر مدخل‌ به‌ محققی‌ که‌ در موضوع‌ آن‌ تحصیل‌ یا مطالعه‌ وافی‌ و کافی‌ را دارا باشد واگذار شود، ثانیاً‌ باتوجه‌ به‌ ضیق‌وقت‌ سعی‌ شده‌ است‌ پژوهشگرانی‌ انتخاب‌ بشوند که‌ واجد انگیزه‌ مضاعف‌ برای‌ ادای‌ ادب‌ غلامی‌ به‌ ساحت‌ عِلوی‌ عَلَوی‌ باشند؛ و مقاله‌ها به‌ موقع‌ به‌ دست‌ آید. ثالثاً‌ کوشش‌ شده‌ دانشنامه‌ از سویی‌ ملتقای‌ مولفان‌ و پژوهش‌گران‌ جوان، پرذوق‌ و بالنده‌ باشد و عناصر پیشکسوتِ‌ تحقیق‌ و تألیف‌ در کشور باشند و از دیگر سو دربردارنده‌ ترکیبی‌ از دانش‌آموختگان‌ دانشگاه‌ و تحصیل‌کردگان‌ حوزه‌ باشد. البته‌ تسلط‌ به‌ ادبیات‌ عرب‌ و آشنایی‌ با کلمات‌ حضرت‌ امیر(ع) و احیاناً‌ صاحب‌ پیشینه‌ در تألیف‌ و تحقیق‌ بودن‌ درباره‌ آن‌ بزرگوار و نهج‌البلاغه‌ نیز از شروط‌ فرعی‌ بود که‌ موردتوجه‌ ما قرار داشت.
O باتوجه‌ به‌ گستردگی‌ کار و تنوع‌ مداخل‌ آیا از محققین‌ سایر کشورهای‌ اسلامی‌ نیز استفاده‌ شده‌ است؟
O در ابتدای‌ کار درصدد استفاده‌ از محققین‌ سایر کشورها نیز بودیم‌ اما به‌دلیل‌ فشردگی‌ زمان‌ و تنگی‌ مجالِ‌ تألیف‌ و آماده‌سازی‌ و نشر موسوعه، از این‌ جهت‌ چندان‌ توفیق‌ حاصل‌ نشد، لهذا تنها از بعضی‌ محققان‌ غیرایرانی‌ مقالاتی‌ در مجموعه‌ هست، البته‌ این‌ معلول‌ شرائط‌ تحمیلیِ‌ ویراستِ‌ نخست‌ است، طبعاً‌ مجال‌ خواهیم‌ داشت‌ برای‌ ویرایش‌ دوم‌ هم‌ از محققین‌ و مولفین‌ دیگری‌ در ایران‌ – که‌ احیاناً‌ ما نتوانستیم‌ آنها را شناسایی‌ کنیم‌ یا مقالات‌ سفارشی‌ به‌موقع‌ به‌ دست‌ ما نرسیده‌ – هم‌ از محققین‌ غیرایرانی‌ بیشتری‌ مقالاتی‌ را به‌ مجموعه‌ بیافزاییم.
O درمورد مخاطبان‌ دانشنامه‌ بفرمایید، آیا این‌ دانشنامه‌ برای‌ قشر خاصی‌ تألیف‌ می‌شود یا عامه‌فهم‌ نیز می‌باشد؟
O دانشنامه، موسوعه‌ای‌ تخصصی‌ محض‌ نیست‌ اما در عین‌حال‌ حاوی‌ مقالات‌ فنی‌ و دقیق‌ علمی‌ می‌باشد و در مجموع‌ قشر تحصیلکرده، فرهنگی‌ و فرهیختهِ‌ جامعه، مخاطب‌ آن‌ بشمار می‌رود. مخاطب‌ آن، نه‌ توده‌ و عامه‌ مردم‌ و نه‌ صرفاً‌ متخصصان‌ علوم‌ و فنون‌ هستند، بلکه‌ فرهیختگان‌ و فرهنگیان‌ و طبقاتی‌ که‌ دغدغه‌ مباحث‌ فکری‌ نظری‌ معاصر و درد مسائل‌ زمانه‌ را دارند، مخاطبان‌ دانشنامه‌ به‌حساب‌ می‌آیند.
O اگر ممکن‌ است‌ درمورد روند و مراحلی‌ که‌ طی‌ شده‌ و مرحله‌ فعلی‌ کار و اینکه‌ جامعه‌ فکری‌ فرهنگی‌ کشور کی‌ می‌تواند از ثمرات‌ این‌ اقدام‌ بزرگ‌ و سترگ‌ بهره‌مند بشود، نیز توضیحاتی‌ بفرمایید؟
O دانشنامه، دارای‌ سازمان‌ کار دقیق‌ و کارآمد و به‌ دور از مقررات‌ و ضوابط‌ دست‌وپاگیر متعارف‌ اداری‌ است. در عین‌ حال‌ یک‌ مدخل، از پیشنهاد عنوان‌ تا تالیف‌ و تحقیق‌ مقاله‌ برسد و از زمان‌ تالیف‌ تا حروف‌نگاری، از بازبینی‌ و ارزیابی‌ علمی‌ و اصلاح‌ و ویرایش‌ محتوای‌ علمی‌ تا ویرایش‌ فنی‌ و صوری‌ و تا صفحه‌آرایی‌ و کنترل‌ فنی‌ یک‌ پروسه‌ و فرایند طولانی‌ را طی‌ می‌کند؛ در حال‌ حاضر از مجموعه‌ مراحل‌ اساسی‌ که‌ پیش‌بینی‌ کرده‌ بودیم، مراحل: -۱ تصویب‌ و گزینش‌ مدخلها، -۲ تعیین‌ محققان‌ و مؤ‌لفان، -۳ انعقاد قرارداد، -۴ تهیه‌ و تصویب‌ شیوه‌نامه‌ اختصاصی، ۵ – استخراج‌ سرفصلها و تعیین‌ کمیت‌ مقالات‌ مربوط‌ به‌ هر مدخل‌ صورت‌ پذیرفته، ۶ – همه‌ مقالات‌ – جز چند عنوان‌ – گردآوری‌ شده، -۷ تمام‌ مقالات‌ بر وفق‌ شیوه‌نامه‌ جامع‌ در سه‌ بخش‌ کلی‌ پژوهش، نگارش‌ و ویرایش‌ فراهم‌ آمده، ۸ – حروف‌نگاری‌ در دست‌ ویرایش‌ می‌باشد، (تا امروز که‌ بنده‌ با شما صحبت‌ می‌کنم) ۵۰% مقالات‌ صورت‌ گرفته، -۹ پاره‌ای‌ از مقالات‌ دوباره‌نویسی‌ شده، -۱۰ عمده‌ مقالات‌ به‌ تصویب‌ شورای‌ علمی‌ رسیده‌ یا براساس‌ نظر شورا در دست‌ اصلاح‌ علمی‌ و ویراست‌ محتوایی‌ است، -۱۱ نمونه‌خوانی‌ مقالاتِ‌ حروف‌چینی‌ شده‌ در جریان‌ است، -۱۲ تهیه‌ نمونک‌ و ماکت‌ در دست‌ انجام‌ است، و مجموعاً‌ چیزی‌ حدود هشتاد درصد مجموع‌ پروژه‌ پایان‌ یافته‌ و حوالی‌ بیست‌ درصد کار باقی‌ مانده‌ و با پیش‌بینی‌ ما تا پایان‌ تابستان‌ سال‌ جاری‌ مجموعه‌ آماده‌ چاپ‌ خواهد شد، البته‌ پیش‌بینی‌ شده‌ بود تا پایان‌ بهار مجموعه‌ را به‌ چاپ‌ بسپریم‌ اما پاره‌ای‌ موانع‌ و مشکلات‌ ناشی‌ از عدم‌ مساعدت‌ دستگاههای‌ ذی‌ربط، که‌ در قبال‌ دانشنامه‌ متعهد بودند، کار را به‌عهده‌ تعویق‌ انداخت.

‌ O فرآیند تهیه‌ و تألیف‌ و تأیید مقالات‌ دانشنامه‌ امام‌ علی((ع)) (از پیشنهاد مدخل‌ تا آماده‌سازی) در دو بخش‌ کلی:


الف) از آغاز تا دریافت‌ مقاله‌

O بفرمایید نتیجه‌ کار به‌ چه‌ صورت‌ یا صورت‌هایی‌ عرضه‌ خواهد شد؟

O در آغاز، دانشنامه‌ را در حد ده‌ جلد پیش‌بینی‌ کرده‌ بودیم‌ اما باتوجه‌ به‌ افزایش‌ مدخل‌ها و در نتیجه‌ افزایش‌ مقالات‌ پیش‌بینی‌ تا دوازده‌ جلد نیز مطرح‌ است، هرچند در نهایت‌ باتوجه‌ به‌ نوع‌ صفحه‌آرایی‌ و قطع‌ اثر، تعداد مجلدات‌ مجموعه‌ مشخص‌ خواهد شد. به‌ هرحال، ابتدا این‌ مجموعه‌ به‌عنوان‌ دانشنامه‌ موضوعی‌ ده‌جلدی، و به‌ فارسی‌ عرضه‌ خواهد شد و بعد از آن‌ هم‌ طبعاً‌CD مجموعه‌ عرضه‌ می‌شود، بنابر پیش‌بینی‌ ما و درخواست‌ بعضی‌ از موسسات‌ علمی‌ در برخی‌ از کشورهای‌ عربی‌ و اروپایی‌ ممکن‌ است‌ به‌ عربی‌ و انگلیسی‌ هم‌ ترجمه‌ و در خارج‌ از کشور منتشر بشود ان‌شأالله. ضمناً‌ دانشنامه‌ از طریق‌ سایت‌ امام‌ علی(ع) نیز در دسترس‌ علاقه‌مندان‌ قرار خواهد گرفت.
O در انتها به‌ سازمان‌ کار و مجموعه‌ همکاران‌ و محققینی‌ که‌ با دانشنامه‌ همکاری‌ دارند نیز اشاره‌ بفرمایید.
O بنده‌ بی‌بضاعت‌ به‌عنوان‌ سرپرست‌ طرح، خدمت‌گذار دانشنامه‌ام. شورای‌ علمی، مرجع‌ نهایی‌ تصمیمات‌ علمی‌ است. مشاوران‌ و کارشناسان‌ علمی‌ نیز ارزیابان‌ مقالات‌ هستند و جمعی‌ دیگر به‌عنوان‌ مشاوران‌ فنی‌ در امور فنی‌ طرف‌ مشورت‌ ما قرار دارند. واحدی‌ مستقل‌ و خاصی‌ در پژوهشگاه‌ دائرشده‌ که‌ سازمان‌ اجرائی‌ دانشنامه‌ قلمداد می‌شود، این‌ واحد دارای‌ مدیر اجرایی، معاون‌ امور پژوهشی‌ و علمی، معاون‌ امور پشتیبانی‌ و پیگیری‌ و شش‌ گروه‌ علمی‌ است. در مجموع‌ صدوهفتاد محقق‌ و مؤ‌لف‌ به‌ تألیف‌ مقالات‌ مشغول‌ هستند و حدود ده‌ نفر کار ویرایش‌ صوری‌ فنی،نمونه‌خوانی،مقابله‌و کنترل‌ فنی‌ را برعهده‌دارند و به‌ همراه‌ اعضای‌ شورای‌ علمی، مشاوران‌ و کارشناسان‌ و ارزیابان‌ و مدیران‌ گروه‌ها و سایر دست‌اندرکاران، در مجموع‌ حدود دویست‌ نفر در پدیدآوری‌ و سامان‌بخشی‌ این‌ مجموعه با ما همکاری‌ دارند، البته‌ همکاران‌ بنده‌ در واحدهای‌ دیگر پژوهشگاه‌ نیز تاکنون‌ از هیچ‌ معاضدت‌ و مساعدتی‌ دریغ‌ نکرده‌اند.
عده‌ای‌ از دانشورانِ‌ پیشکسوت‌ و نام‌آور در این‌ مجموعه‌ مقاله‌ دارند، ازجمله‌ علامه‌ جوادی‌آملی، علامه‌ سیدمرتضی‌ عسکری، علامه‌ سیدجعفر مرتضی، حضرات‌ آیات‌ و حجج‌ اسلام: رضا استادی، محمدهادی‌ معرفت، محمدی‌ ری‌شهری، صادق‌ لاریجانی، رسول‌ جعفریان، علی‌ دوانی، حضرات‌ اساتید آقایان: دکتر رضا داوری‌ اردکانی، دکتر سیدجعفر شهیدی، دکتر سیدیحیی‌ یثربی، دکتر محمدجواد لاریجانی‌ و…
بنده‌ به‌عنوان‌ خدمتگذار خرد این‌ طرح‌ کلان، بیش‌ و پیش‌ از همه‌ شکرگزار درگاه‌ بنده‌نواز و ذره‌پرور علوی‌ام‌ که‌ بنده‌ فقیر بی‌بضاعت‌ را – بی‌آنکه‌ ذره‌ای‌ شایسته‌ باشم‌ – توفیق‌ خدمت‌ داده‌ و کار عظیمی‌ چون‌ پدیدآوری‌ و سامان‌دهی‌ و ارائه‌ی‌ این‌ دانشنامه‌ را نصیبم‌ فرموده‌ است، و بالاتر از آن‌ اینکه‌ به‌نحو مشهودی‌ مدد فرموده‌ که‌ طی‌ دوازده‌ ماه، – که‌ این‌ مجال‌ تنها برای‌ تنظیم‌ مدخل‌ها کافی‌ نبود تا چه‌ رسد به‌ این‌ همه‌ پیشرفت‌ – تمام‌ کار، سر به‌ سقف‌ سرانجام‌ بساید، این‌همه‌ نیست‌ جز نشان‌ کرم‌ آن بزرگوار.
همچنین‌از همه‌دستگاهها و کسانی‌که‌ به‌نحوی‌ از انحا مددکار ما در اجرای‌ این‌ طرح‌ بوده‌اند، به‌ویژه‌ ریاست‌ مکرم‌ ستاد بزرگداشت‌ سال‌ امیرالمؤ‌منین‌ و رییس‌ محترم‌ کمیته‌ علمی‌ پژوهشی‌ ستاد، مسؤ‌ولان‌ دارالحدیث‌ و همچنین‌ معاونان‌ و مشاوران‌ و اعضای‌ شورای علمی‌ و همه‌ مؤ‌لفان‌ و یکان‌یکان‌ همکارانم‌ سپاسگزارم.

اصلاحات علوی، معنا، منطق و قلمرو

سه واژه «انقلاب»، «اصلاح»، و «رفورم»، از جهت ایما و اذعان به عدم رضامندی از وضع موجود و اهتمام به تبدیل و تحول به وضع دیگر، مشترک اند، اما این سه واژه از جهات گوناگون با هم تفاوت هایی دارند؛ از جمله اینکه، انقلاب به «تحول دفعی و تند توده یی» اطلاق می شود اما در متن اصلاح و رفورم چنین ویژگی یی موجود نیست، کما اینکه میان اصلاح و رفورم نیز تفاوت هایی از لحاظ مبانی و روشگان وجود دارد.
واژه اصلاح مصدر باب افعال از ماده «صلح» است و معنا و کاربرد آن در حوزه های مختلف، متفاوت است. این واژه در محاورات اجتماعی به بهسازی و فساد زدایی در شیون اجتماعی اطلاق می شود. وقتی از اصلاح سخن می گوییم به طور ضمنی اعتراف می کنیم که یک سلسله کژی ها و کاستی هایی در جامعه رخ نموده است که برای دفع و رفع آنها باید اقدام شود.
در فرهنگ غربی، نوعا «اصلاح» با پسوند «دینی» به کار می رود و ایجاد تحول و تغییر در باورداشت ها و برداشت های دینی از آن مراد می شود؛ اما در فرهنگ و و متون و آثار اسلامی، اصلاح هرگز نمی تواند متوجه متن دین باشد چون ذات و اساس دین اصولا فساد و کژی بر نمی تابد؛ هرچند ممکن است در عرصه فهم و معرفت دین و همچنین در افعالی که «فعل دینی» انگاشته می شود فساد راه یابد، که لاجرم نیازمند تصحیح و تهذیب است. بنابراین، اصلاح در جامعه اسلامی معطوف به تصحیح فکر و فعل مسلمان است، نه تاویل دین و تغییر سنت و سیره کسانی که سیره و سخن آنان جزو منابع دین تلقی می شود.
رفورمیسم در غرب، بعد از رنسانس و اساسا در قلمرو دین بروز و ظهور کرد، لذا در غرب «اصلاح دینی» اصطلاح پذیرفته و جا افتاده یی است. مراد و مطلوب مدعیان از این تعبیر، ایجاد دگرگونی در فهم و تفسیر دین است. پس، در ادبیات غربی وقتی سخن از اصلاح و اصلاح طلبی به زبان می رانیم، ذهن ها متوجه «اصلاح دینی» می شود. «اصلاح دینی» هم درست به معنای اصلاح دین است ــ یعنی دین مضاف الیه واژه اصلاح است و نه صفت واژه اصلاح ــ و «اصلاح از نوع دینی» منظور نیست. منظور این نیست که به متن دین مراجعه کنیم و ببینیم دین چه چیزی را فساد و چه چیزی را صلاح می انگارد و به چه روش هایی صلاح را جایگزین فساد می کند تا ما نیز چنان کنیم؛ بلکه در تفکر غربی، اصلاح دینی درست به معنای اصلاح دین است. اصلاحی که مصب و موضوع آن خود دین است. مصداقی که در ذهنیت تاریخی غرب ثبت شده ظهور پروتستانتیسم است و پروتستانتیسم نوعی دستکاری دین رسمی، یعنی «مسیحیت غربی»، بوده است.
در فرهنگ و متون و آثار اسلامی به جای اصطلاح «اصلاح دینی»، «احیا گری دینی» به معنای «احیای تفکر دینی» و «تصحیح دینداری» مطرح و مصطلح است و معنی آن این است که ما از ساحت دین صلاح و اصلاح جامعه را طلب کنیم، چه در حوزه فکر و فهم و چه در حیطه عمل و فعل. که در آن، هم مضمون و هم روش از متن دین استخراج و صید می شود و این تلقی مبتنی بر این پیشگمانه است که دین همواره راهنما و معیار درست اندیشیدن و صحیح رفتار کردن است، و ذات دین و متن دیانت هرگز دچار فساد و فتور نمی شود.
اکنون نیز دو تلقی کلان از اصلاحات و دو جریان مدعی اصلاح طلبی در جامعه ما مطرح است: یکی، اصلاح گرایی لیبرالی با الگو گیری از سنت های غربی و جریان دیگر، اصلاحگری دینی یا اصلاحگری بر مبنای دین و اصول انقلاب و در چارچوب قانون اساسی، که خود برگرفته از متن دین است. مشی و مدعای جریان دوم با آنچه در اصلاحات از منظر امیرالمومنین (ع) سراغ داریم شباهت تام دارد.
اصلاحات غرب گرا، کنش اجتماعی سازمان یافته یی است که بر نسبیت معرفتی، اصالت انسان (=اومانیسم) و فردیت گرایی مبتنی است؛ از روند جهانی سازی متاثر است؛ لیبرالیسم سویه، و سکولاریسم مقصد آن است.
اصلاحات اسلامی تغییر مسیر نیست، اصلاح سیره است. اصلاحات انقلابی خانه تکانی کلان و جهشی احیاگرانه به پیش و یک حرکت آگاهانه رو به تکامل انقلابی است. انقلاب اسلامی خود اصلاحی بزرگ بود. با وقوع انقلاب، بهسازی در فرهنگ و اخلاق اجتماعی، دیگرگونی در قلمرو اقتصاد و معیشت مردم، و تحول در حیطه سیاست و حکومت و بسیاری از زمینه ها و زاویه ها آغاز شد و در بخش هایی نیز تحول اتفاق افتاد. اما متاسفانه از یک سو، برخی قلمرو ها همچون جزایری متروک و غیر مفتوح در محیط فکری و فعلی ایران دست نخورده باقی ماند، مانند حوزه پژوهش و آموزش که انقلاب در آنها نفوذ نکرد؛ از سوی دیگر، در برخی از حوزه ها دگرگونی انقلابی پس از مدتی متوقف شد و سپس رو به قهقرا نهاد، مانند بخش اقتصاد و معیشت؛ و از سوی سوم، پا به پای تحول اوضاع و تطور زمانه اجتهاد نورزیدیم. در نتیجه، امروز جامعه و نظام ما از سه زاویه و زمینه نیازمند اصلاح است و اصلاح انقلابی یعنی همین.
رسالت اساسی دین، اصلاح فکر و فعل بشر است. شرایع الهی بیش از آنکه برای خود، رسالت ابداع و ابلاغ مفاهیم نو قایل باشند اصلاح مفاهیم ناصواب موجود و رفتارهای نادرست اما هنجار شده در جامعه را مصب اهتمام داشته اند.لذا انبیا بیش از آنکه به اثبات واجب بپردازند، در جهت مبارزه با شرک کوشش کرده اند. از دیدگاه قرآن، بشر همواره در معرض مفسدت است، بشر زیانکاره است و پیوسته در معرض فساد: «بسم الله الرحمن الرحیم، والْعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوالصالحات…» «الا الذین آمنوا و عملوالصالحات و تواصوْا بالحق و تواصوْا بالصبر» (مگر کسانی که در فکر و فعل به دین پیوند خورده اند و دیگران را نیز به حق و صبر می خوانند. انسان فقط با ایمان دینی و با فعل دینی (عمل صالح) می تواند از زیانکارگی پیوسته و قهقرا روی علمی و عملی مدام رهایی یابد و به جای تباه شد گی مستمر، در طریق کمال پیش رود. وقتی رسالت دین اصلاح فکر و فعل بشر است و مقتضای ذات دین اصلاحگری است، حکومت دینی نیز که متکی و مبتنی بر دین است (و بدون ابتنا و اعتنا به دین، ترکیب «حکومت دینی» معنی دار نیست) پیوسته در کار اصلاحگری خود و دیگران خواهد بود. فرایند و ساز و کار اصلاح نیز «اجتهاد» است؛ زیرا همه آنچه در تحقق یک حکومت مورد نیاز است به طور واضح و طبقه بندی شده در دسترس نیست، وانگهی شرایط متطور و متغیر است و استنباط و استخراج و نیز انطباق آموزه های دینی بر شرایط متطور و نظام پردازی نیازمند تخصص و تبحر لازم است که آن را اجتهاد عهده دار است. اجتهاد دو وظیفه اساسی و دو غایت اصلی دارد: ۱٫ اصلاح و تصحیح فهم از دین (فهم خود مجتهد یا دیگران)، ۲٫ ابداع نظر در مسایل مستحدثه. اصولا انقلاب و شورش مشروع و استقرار حکومت دینی، بدون التزام به اصل اجتهاد، مجاز و میسور نیست و تشیع ــ که به تعبیر حضرت امام(س)، «اسلام ناب» است ــ مذهبی اجتهاد مدار است. تشیع مکتب اصاله الاجتهاد است. تشیع عقیده به اصول را عقلانی و اجتهادی می داند. (اکثر فقها می گویند که در اصول عقاید نمی توان تقلید کرد و برخی معتقدند، واجب است هر مسلمانی مبادی و مبانی تصوری و تصدیقی دین در قلمرو اصول را با برهان خود بیابد هر چند جزییات را بعد می تواند به منابع دینی و اهل فن (اهل الذکر) مراجعه کند و فراگیرد). در فروع هم اصل «اجتهاد» است؛ ولی چون برای همه در عمل، حصول «ملکه اجتهاد» میسور نیست نوبت به احتیاط یا تقلید می رسد. پس بنابراین، در اصول قایل به ضرورت اجتهادیم و در فروع نیز معتقد به اصالت اجتهادیم. «الا ما خرج بالدلیل والعذر»، اصل «لزوم تقلید» در فروع نیز اجتهادی است نه تقلیدی. اگر اخلاق را هم جزو فروع بدانیم تابع حکم آن خواهد بود. و تقلید در فروع حالت ثانوی است، یعنی اولا انسان می بایست مجتهد باشد و ثانیا چون امکان حصول ملکه و وصول به اجتهاد برای همگان (مثل دیگر حوزه های تخصصی) میسور نیست می گویند، کسی که خود به سرحد اجتهاد و تخصص در فهم دین نایل نشده است قهرا و طبعا و به مقتضای اصل عقلانی و عقلایی «رجوع جاهل به عالم»، باید به متخصصان دین (مجتهدان) مراجعه کند. گفتیم، یکی از دو رسالت اصلی اجتهاد، اصلاح و تصحیح است و اضافه کردیم که حکومت دینی بدون اجتهاد میسور نیست. پس حکومت دینی حکومتی اصلاحگر و اصلاح گرا است.
البته از آنجا که طیف «فساد» و «صلاح» ذو وجوه یا ذو مراتب است، این دو مقوله مقول بالتشکیک خواهد شد؛ یعنی به هر درجه یی از صلاح که برسیم درجه یی از فساد همچنان باقی است و جا دارد که کوشش کنیم به درجه متعالی تری از اصلاح دسترسی پیدا کنیم. لذا حرکت اصلاح هرگز توقف نمی پذیرد. بدین ترتیب، وقتی از اصلاح طلبی سخن می گوییم مدعای جدیدی طرح نمی کنیم و بدین معنا، اصلاح طلبی تاکید مضاعف بر احراز دین در عینیت جامعه است. اصلاح طلبی حقیقی به معنای اصرار بر تحقق دین و حدود الهی و کامل شدن اجرای آموزه های دینی در قالب حکومت دینی است. پس اصلاحات در دین و حکومت دینی عبارت می شود از: «کمال گرایی پیوسته و مدام در قلمرو فکر و فعل».
برای روشن شدن پاسخ این پرسش که «معنا و مبنای و نیز قلمرو و رویکرد اصلاحات علوی کدام است؟» باید از سویی، مفهوم امامت را در فرهنگ اسلامی و جایگاه امامت را در ادبیات شیعی کاوید و از دیگر سو، شرایط تاریخی استقرار دولت حضرت را بررسی کرد.
امیرالمومنین (ع) به عنوان اول امام معصوم و وصی پیامبر (ص) و مفسر و مکمل رسالت نبوی و مروج و مدافع اسلام و ولی منصوص و منصوب، دارای منزلت و رسالت خاصی است. ایشان از رهگذر تبیین و تفسیر آموزه ها و گزاره های دینی، مکمل رسالت نبوی به شمارند. چنان که خود رسول اکرم (ص) فرمودند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی» (من در میان شما دو گوهر گرانبها و مشعل راهنما را به ودیعت می نهم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم را).
علی (ع) گل سرسبد اهل بیت است. در کنار «کتاب» ــ که در برخی کلمات از آن به کتاب صامت تعبیر می شود ــ «سنت» پیامبر و ایمه اهل بیت (ع) ــ که به کتاب ناطق نامبر دارند ــ، دو حجت دینی ما هستند، و دیباچه و فاتحه الکتاب «کتاب ناطق» وجود مقدس امیرالمومنین (ع) است. چنان که حضرت خود در وصف ایمه فرموده است: هم اساس الدین وعماد الْیقین، الیهم یفی ء العالی و بهم یلحق التالی (اینان پایه دین و ستون یقین و ایمان اند، همه به آنها باز می گردند و ملحق می شوند) (غرر الحکم: ش ۱۸/۶۲).
من در اینجا لازم می دانم ــ بین الهلالین ــ راجع به تعبیر کتاب «ناطق» و «صامت»، توضیح مختصری عرض کنم. در متون و آثار دینی معاصر ایران، برخی مصطلح کرده اند که متن دینی، شامل قرآن و حدیث، صامت است. این تعبیر با آنچه در کلمات معصومین آمده کاملا متفاوت است. نظر کسانی که متن دین را صامت می انگارند این است که دین از گویایی و رسایی کافی برخوردار نیست و هر معنایی را بر می تابد و شما می توانید قرایت های مختلف از دین ارایه بدهید. دین قرایت های ضد و نقیض را پس نمی زند و منطق مشخصی وجود ندارد که بتوان بر اساس آن، دین را فهمید و نتیجتا به حاق دین و دین حق دست یافت و قرایت های خطا و سراب را از صحیح و صواب باز شناخت. متن ظرف است و مظروفش را ما مشخص می کنیم. حاصل این نظریه، قرایت پذیرا نگاری دین است، قرایت پذیری بی حد و مرز، و بی منطق و مبنا. حضرات وقتی می گویند، «شریعت صامت است» این را مراد می کنند. ولی در کلمات معصومین اگر از قرآن تعبیر به کتاب صامت شده است هرگز چنین معنایی را اراده نکرده اند؛ چرا که در جای جای کلمات آن بزرگواران، کتاب خدا به کتاب ناطق نیز متصف شده است و تحمیل قرایت هایی بر ساخته بر سلایق و علایق و برخاسته از نظرها و عقیده ها را تفسیر به رای نامیده اند. همچنین طی روایات فراوانی، تفسیر به رای به شدت تقبیح و گفته شده است کسی که قرآن را تفسیر به رای کند جایگاهش دوزخ خواهد بود. و مراد از صامت بودن قرآن که «سند اول» دین است، قیاس با «سند ناطق» یعنی عترت است که ناطق است، چون مفسر قرآن و گویا کننده آن است. کار معصوم استنطاق و انطاق متن است. برخی از آیات را هر کسی نمی تواند بفهمد، چون قرآن محکم و مشابه دارد و متشابهات را باید به محکمات آن ارجاع داد. قرآن علاوه بر تفسیر نیازمند تاویل است و این از مفسر معصوم ساخته است. نیازمند کسی است که با منطق فهم باطن دین آشنا باشد. معصوم حق بدعت و افزایش بر دین را ندارد. معصوم آنچه را که به نام دین بیان می کند حتما وصل به کانون وحی است و قطعا از متن وحی اخذ کرده است. در واقع او تفسیر «قرآن به قرآن» می کند و همین عمل معصومان شاهد ناطقیت و گویایی قرآن است.
گفتیم، امیرالمومنین (ع) گل سرسبد و دیباچه سند ناطق دین است، و از آنجا که حضرت راس هرم ثقل اصغر که حجت ثانی است به شمار می رود، مفسر مفاهیم دینی و مکمل دین قلمداد می شود، در منظر امت اسلامی جایگاه خاصی پیدا می کند و درست همان نقشی را که دین عهده دار است برعهده دارد، یعنی «اصلاح و تصحیح فکر و فعل بشر». بر همین اساس، ما همان گونه که از دین توقع اصلاح و تصحیح رفتار، گفتار و افکار بشر را داریم از امام معصوم (ع) هم همان را توقع می بریم. خود آن بزرگوار می فرماید: «و انی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم، ولکنی لا اری اصلاحکم بافساد نفسی» (نهج البلاغه: خطبه ۶۹) (من به آنچه شما را اصلاح می کند آگاهم، اما اصلاح شما را در تباهی خویش جست وجو نمی کنیم.). با توضیح منزلت دینی امام (ع)، معنا و مبنای اصلاحگری آن بزرگوار روشن شد. قلمرو رویکرد اصلاحی آن حضرت نیز با توجه به شرایط تاریخی تحقق حکومت او روشن می شود.
حضرت بعد از حکمرانی امثال عثمان، قدرت را به دست گرفت. طی مدت ربع قرن پس از رسول اکرم (ص) انحراف ها و تحریف های بسیاری در قلمرو فکر دینی و رفتار دینداران پدید آمده بود. به گواهی تاریخ، در فهم دین و در عرصه سیاست، اقتصاد، اخلاق و سلوک، فرهنگ و مناسبات اجتماعی کژی ها و ناراستی های فراوانی روی داده بود. از این رو، شرایط تاریخی آن بزرگوار را (از لحاظ جغرافیایی) درگیر فساد زدایی و اصلاح داخلی کرد و اصلاحات امیرالمومنین بیش تر متوجه امر مسلمانان شد تا امر بشریت، اگرچه ذخایر و مواریث فکری و آموزه های حکمی عملی سترگی که از آن بزرگوار به صورت روایات و عبارات و سنت و سیره بازمانده، سرمایه عظیم و مغتنمی است که می تواند هماره دستمایه بسیار غنی و قوی، قویم و گرانبهایی برای اصلاح بشریت باشد. یعنی هر چند در آن مقطع کوتاه، امیرالمومنین (ع) مجال پرداختن به بیرون مرزهای جهان اسلام را نیافتند؛ اما آنچه خلق شد از فعل و فکر و کلام، مجموعه یی شد که برای همیشه همه بشریت برای اصلاح وضع خویش به آنها نیازمند است و التزام و توجه به آنها مایه اصلاح وضع درونی و بیرونی بشریت، در همه اعصار است. از لحاظ گستره اصلاحات نیز نهضت امام از دین شناسی تا تصحیح سلوک اجتماعی، از بهسازی نظامات و وضعیت حقوقی، اقتصادی و سیاسی تا مناسبات طبقات جامعه را شامل می شد. حرکت امام (ع) را می توان در یک کلام چنین خلاصه کرد: «تصحیح فکر و فعل یعنی باز شناساندن دیانت و زدودن ظلم و اعمال عدالت در زوایای مختلف.». در برخی از عبارات، خود حضرت (ع) می فرماید: خدایا تو می دانی که پذیرش حکومت به خاطر سلطه و لذت نبود، بلکه برای احیای دین و ایجاد اصلاح در بلاد اسلامی بود که مظلومان در امان باشند و حدود تو برپا شود. «ولکنْ لنرد الْمعالم منْ دینک و نظْهر الاصْلاح فی بلادک، فیاْمن الْمظْلومون منْ عبادک و تقام الْمعطله منْ حدودک» (تحف العقول: ۲۳۹).
امیرالمومنین (ع) در بعضی از کلماتشان می فرمایند: «لوْا سْتوی قدمای من هذه الْمداحض لغیرْت اشْیاء» (اگر زیر پای من محکم شود (یعنی اگر فرصت فراهم شود من همه چیز یا) بسیاری چیزها را تغییر خواهم داد.) (نهج البلاغه: حکمت ۲۶۴) و گاه می فرمایند: «والله ان بقیت و سلمت لهم لاقیمنهم علی المحجه البیضاء». اما اینکه ایشان عملا در چه محور هایی متمرکز شدند، باید به تاریخ عهد علوی و کلمات ایشان مراجعه کنیم.
یکی از حوزه های بسیار مهمی که حضرت به اعمال اصلاح در آن اهتمام ورزیدند مسیله تصحیح تلقی از دین و فهم دینی بود. عبارتی از ایشان نقل شده است که می فرمایند: «لبس الاسْلام لبْس الْفرو مقْلوبا» (اسلام به جامه زیبا و فاخر ی می ماند (آن روزها جامه فاخر پوستین بود) که وارو و پشت ورو پوشیده شده باشد). لباس فاخر اگر درست پوشیده بشود بی حد زیبا خواهد بود، اما اگر وارو پوشیده بشود بی نهایت نازیبا به نظر خواهد آمد و به غایت زشت جلوه خواهد کرد. و این به این معنا است که متن دین صالح و نفس دین زیبا است، و دین اصلاح بردار نیست. چون دین ذاتا اصلاحگر است، پس فساد را برنمی تابد. اما آن گاه که همین دین زیبا، زشت نموده شود لازم است که در مقام فهم فعل، تصحیح گردد. باید غبار ها از سیمای نورانی دین زدوده بشود، و در مقام رفتار دینداران هم کژی ها و اعوجاجاتی که به نام دینداری در جامعه رایج و دار ج است تصحیح شود، تا دین آن گونه که هست نمایان گردد و این می شود اصلاح دین.
اصلاح فرهنگی حوزه دیگری است که محل اهتمام حضرت بوده است. در این عرصه هم ناهنجاری های بسیاری شایع گردیده، روابط و سلوک طبقاتی که یک شیوه ارباب / رعیتی جاهلی بود از نو زنده شده بود. روابط غلط، تملق آمیز و خفت باری میان جامعه و حکومت مردم و حکام باب شده بود که امام (ع) این گونه روابط را طرد و رد کردند. شواهد بسیاری در تاریخ ثبت شده است که افراد یا گروه هایی با امام (ع) متملقانه مواجه می شدند؛ وی از این رفتار، برمی آشفت و گاه حتی غضبناک می شدند و تندی می کردند که چرا چنین می کنید؟ وقتی امام به شهر «انبار» آمدند، مردم برای استقبال از ایشان هجوم آوردند و به طرز چاپلوسانه و ناعزیزانه به ایشان تعظیم کردند و پیاده در رکاب امیرالمومنین (ع) می دویدند؛ ایشان نسبت به این رفتار به شدت اعتراض کردند. بعضی از ملل که با حضرت (ع) ملاقات می کردند با خضوع و با فروتنی مفرطانه با ایشان مواجه می شدند، دست به سینه، کمر خم شده در مقابل ایشان صف می کشیدند. امام می فرمودند که شما چرا چنین می کنید؟ آنها پاسخ می دادند که نوعا در دیدار با امرا و بزرگانمان این گونه برخورد می کنیم. امام می فرمودند که این کار را نکنید؛ کار زشتی است که سودی به حال آن که به او احترام می کنید ندارد و در حالی که به حال شما زیان دارد؛ و بدا آن کار که با ارتکاب به آن، مرتکبش جهنم را برای خود می خرد و اما فرد محترم و محتشم را به بهشت نمی برد. در واقع، این نوعی آسیب شناسی رفتاری و آسیب زدایی فرهنگ مناسباتی و از مصادیق اصلاح فرهنگی است.
«و قدْ لقیه عند مسیره الی الشام دهاقین الانبار، فترجلوا له و اشتدوا بین یدیه، فقال: ما هذا الذی صنعْتموه؟ فقالوا: خلق منانعظم به امراینا. فقال: والله ماینْتفع بهذا امرایکمْ، و انکمْ لتشقون علی انفسکمْ فی دنْیاکمْ و تشقون به فی آخرتکمْ. و ما اخْسر الْمشقه و راءها الْعقاب و ارْبح الدعه معها الامان من الْنار!» (نهج البلاغه: حکمت ۳۷)
قلمرو سومی که به عنوان نمودی از اصلاحگری آن بزرگوار شایان مطرح کردن است، ظلم زدایی و عدالت گذاری و داد ورزی در زمینه های گوناگون: سیاست، حقوق، اقتصاد و بیش از همه، توزیع «فرصت های ویژه» است. و امام (ع) می فرماید: «الرعیه لایصْلحها الا الْعدْل» (کار مردم جز به عدالت اصلاح نمی شود). نظر امام (ع) این است که آحاد امت در بهره مندی و برخورداری از حقوق و مواهب، حتی فرصت ها، باید برابر باشند. برخورداری از فرصت ها چیزی فراتر از حد بهره مندی مساوی از مقتضای قانون است. اینکه مجریان و حکومتگران در قبال قانون ــ در مقام اجرای آن ــ با مردم متساوی باشند یک مسیله است، اما برخورداری مساوی از فرصت ها چیزی دیگر است. یک فرد برای دفاع از خود در محکمه باید از شرایط روحی مساعدی با طرف خود برخوردار باشد و این چیزی فراتر از حد قانون است، نوعی اخلاق قانونی است. اگر به کسی بگویند تو حق دفاع از خود را داری و نیز حق داری که وکیل انتخاب کنی و هر دو طرف دعوا از این دو حق برخوردارند، این می شود تساوی در برابر قانون. اما چیزی فراتر از این هم داریم و آن این است که از نظر روانی هم ما باید شرایطی فراهم کنیم که دو طرف دعوا به طور مساوی بتوانند از خودشان دفاع بکنند. اگر قاضی در نگاه خود به دو طرف دعوا، تبعیض قایل شد و یک طرف دعوا روحیه اش را باخت (اینجا هیچ مواجهه فیزیکی یا ممانعت و محدودیت قانونی و رسمی برای یک طرف فراهم نشده، اما با این نگاه، یک طرف احساس کرده است که قاضی طرفدار رقیب او است و ممکن است حق را به او بدهد) و بدین ترتیب، جرات نکرد با گشاده دستی و با خاطر آسوده و با احساس امنیت از حق خود دفاع کند. این نوعی محرومیت است. ایجاد شرایط روانی مساوی چیزی فراتر از قانون می تواند قلمداد شود. مثال دیگر اینکه برای تساوی فرصت ها بین دو نفر متساوی الاستعداد و دارای صلاحیت های مساوی، باید شرایط مساوی نیز فراهم کرد تا مثلا هر دو بتوانند از امکان تحصیل در دانشگاه به طور مساوی بهره بگیرند، ولو اینکه یکی از طبقه زیرین جامعه و دیگری از طبقه برین جامعه باشند. برای مثال، نباید یکی با ارتباط و اطلاعی که دارد بتواند از حق خود و زمینه مساعد بهره بگیرد، اما دیگری به علت دسترسی نداشتن به اطلاعات، نتواند از شرایط موجود استفاده کند و وارد دانشگاه شود.
می بینیم که امیرالمومنین (ع) بر سر قاضی فریاد می کشد: «انی رایت کلامک یعْلو علی کلام خصْمک» (من دیدم که لحن سخنت با یکی از طرفین دعوا متفاوت بود). یک بار (ظاهرا قبل از دوران حکومتشان) که خودشان طرف دعوا بودند، به قاضی تذکر می دهند که مرا به کنیه خطاب کردی ولی طرف مرا به نام خواندی. با این که طرف مجرم است (طبعا کسی که طرف دعوای امیرالمومنین (ع) در محکمه قرار می گیرد مدعی یا متهم نیست و مجرم است، شاکی باشد یا منکر) و از نظر خود حضرت امیر (ع) هم محرز است که طرف مجرم است، اما می گوید که حتی با مجرمی که در حق من علی اجحاف می کند باید مانند من مواجه شوی؛ اگر او را به نام صدا می زنی مرا هم به نام صدا بزن، و اگر به صفت و سمت، هر دو را به صفت و سمت نام ببر! تقسیم عادلانه فرصت ها حد اعلا مرتبه عدالت به حساب می آید.
قلمرو چهارمی که به شدت مورد اهتمام آن بزرگوار قرار گرفت اصلاحات در مناسبات معیشتی حاکم بود. در روز اول مراجعه مشتاقانه و ملتمسانه مردم به آن حضرت و در اوان بیعت (که البته حکم بیعت، با توجه به اینکه دارای انواعی است از حیث حقوقی و فقهی و با انواع انتخابات و همه پرسی های امروزی تفاوت جوهری دارد، اما نوعی اذعان به نقش آفرینی مردم و شکل خاصی از مراجعه به آرای عمومی است)، هنگامی که برای تقبل مسیولیت رسمی خلافت از سوی آن بزرگوار اصرار می ورزند، امام (ع) می فرمایند: «دعونی والْتمسوا غیْری فانا مسْتقْبلون امْرا له وجوه و الْوان» (مرا رها کنید و سراغ دیگری بروید که ما به پیشواز کاری می رویم که چهره ها و رنگ های بسیار دارد). چرا که من اصولی حکومت خواهم کرد و شما تاب نخواهید آورد، و من اگر به شما مشورت دهم و وزیر حکومت شما باشم بهتر از آن است که امیر حکومت شما باشم. و تاکید می کنند که: «اعْلموا انی انْ اجبتکمْ رکبْت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول القایل و عتب الْعاتب.» (بدانید اگر زمام امر را من به دست گیرم من آن چنان که خود می دانم رفتار خواهم کرد) (من به عنوان امام و مفسر قرآن و امام عادل، عین عدل و مر پرمرارت حق را اجرا و اعمال خواهم کرد) و گوش به حرف کسی نخواهم داد (جلب تطمیع و چاپلوسی احدی نخواهم شد) و از تهدید و نکوهش کسی هراس نخواهم داشت، نه اصرار و نه امتناع، هرگز مانع من نخواهد بود، و در این صورت شما نمی توانید تحمل کنید. «لا تقوم له القلوبْ و لا تثْبت علیه العقولْ» (نه دل ها و نه عقل ها طاقت و تحمل آن را ندارد) (نهج البلاغه: خطبه ۹۲). می بینید در همان روز اول و از آغاز اعلام می کند که من برنامه ام این است که قاطعانه با مسایل برخورد بکنم و سلوک طبقاتی را تغییر خواهم داد.
پس از عمر، خلافت را به حضرت پیشنهاد کردند و تنها یک چیز از آن بزرگوار خواستند و آن اینکه شما تعهد کن که علاوه بر سنت پیامبر (ص)، به شیوه شیخین هم پایبند خواهی بود؛ ولی چون رویه شیخین را توام با کژی و کاستی می دانست زیر بار نرفت. این بار هم همین خواسته را از او طلبیدند، اما ایشان فرمود: نه، من بر اساس کتاب خدا و سنت رسول (ص) عمل خواهم کرد. این خود نوعی اتمام حجت و اعلام سیرت حکومتی در آغاز قبضه قدرت است. از نظر سیاسی، بسیاری می پندارند که در این ایام، امام نباید این حرف ها را می زد و همه سیاست ها را رو می کرد! حضرت روز دوم استقرار خلافتشان که مردم فوج فوج برای بیعت مراجعه می کنند، دوباره سیاست های اقتصادی خود را اعلام می کند که سیاست اصلاح بنیادی نظام معیشت و مناسبات اقتصادی جامعه و حکومت است: «الا ان کل قطیعه اقْطعْها عثْمان و کل ما اعْطاه منْ مال الله، فهو مرْدود فی بیت المال، فان الحق القدیم یبْطله شی، ولو وجدته و قدْ تزوج به الْنساء و فرق فی الْبلدان لرددته الی حاله، فان فی الْعدل سعه و منْ ضاق علیْه الْعدل فالْجور علیه اضیق» (شرح نهج البلاغه: ج ۱، ص ۲۶۹). شرایط تاریخی زمامداری علی (ع) بسیار خطیر و خطرناک است، ایامی است که هرچند عثمان مرتکب خلاف و خطای بسیار گردیده و رفتار سیاسی نا به هنجار او نارضایی عمومی را سبب شده و این ناخشنودی توده یی باعث شورش مردم و کشته شدن وی گشته است؛ ولی به دلیل اینکه کشته شده، به لحاظ روان شناسی اجتماعی، در اذهان مردم مظلوم قلمداد شده است. حتی از او تعبیر به شهید مظلوم هم می شود و به همین جهت، جریان های سیاسی آن روزگار بارها از واقعه قتل عثمان سوء استفاده کردند (تا جایی که عبارت «پیراهن عثمان» زبانزد و ضرب المثل سوء برای مظلومیت نمایی شده است). طبعا سخن گفتن علیه او در همان اوان قتل، بسیار جسارت و جرات می خواهد، با این همه، همان روز دوم خلافت، امام علی (ع) اعلام می فرماید: بدانید هر زمینی که عثمان به کسی واگذار کرده باشد و هر مالی از بیت المال که او بخشیده باشد باید به بیت المال بازگردد، («مرور زمان» و «انتقال به غیر» و «تبدیل عین» هیچ یک باعث نمی شود که مالکیت بیت المال از بین برود و اگر قرن ها هم بر ازاله حق و استقرار باطل گذشته باشد حق و باطل جا به جا نمی شوند!) حتی اگر این اموال به سراسر کشور پراکنده شده باشد یا به صورت مهر صداق در کابین زنان قرار گرفته باشد. امام (ع) یک منطق اصولی دارد و آن اینکه: «فان فی الْعدل سعه و منْ ضاق علیْه الْعدْل فالْجوْر علیْه اضْیق» (عدل بسی فراخ و گشوده است و اگر عدالت بر کسی تنگ است، ستم صد چندان بر او تنگ تر و سخت تر خواهد بود). عدالت البته در عمل، دقیق است ولی میدانی وسیع و مجالی باز است که همگان می توانند در فضای آن تنفس کنند؛ و اما در ظلم، همه دچار اختناق خواهند شد، حتی قدرت به دستان. حضرت روز سوم خلافت، کاتب خودشان، عبیدالله بن ابی رافع را صدا می کنند و بخشنامه یی صادر می کنند و راجع به کیفیت برخورد با بیت المال ضابطه می دهند، می فرمایند: «ابْدء بالْمهاجرین فنادهمْ و اعْط کل رجل ممن حضر ثلاثه دینار، ثم ثن بالانصار فافْعلْ معهم مثل ذلک» (اول مهاجرین را دعوت کن (چون مهاجرین غریب و پیشقدم بوده اند، هرچند سال ها گذشته باشد تقدم با آنها است) و هرکس آمد به طور مساوی، سه دینار از بیت المال به او بده؛ در مرحله دوم هم انصار را دعوت کن، با آنها هم چنین کن و به هریک نفر آنها هم سه دینار بده) «و منْ یحْضر من لناس کلهمْ: الْاحمر والاسود فاصْنعْ به مثْل ذلکْ» (هر کس می آید، سرخ و سفید ندارد، همین کار را با او بکن، همه بیت المال را به طور مساوی توزیع کن). این اعلام و اقدام عملی و این قاعده گذاری در بیت المال، آن هم در روز سوم خلافت، به این معنا است که طلحه، زبیر، ابن عمر و ورثه عثمان و سایر افرادی که در گذشته از رانت ها و «فرصت های ویژه» برخوردار بوده اند، همه و همه با افراد عادی نا برخوردار و به تعبیر امروز «شهروند درجه دو» برابرند. این به طور مستقیم و عملا اعلان جنگ علیه قدرتمندان و ثروتمندان و همه کسانی است که در دوران عثمان از بیت المال بسیار بردند و خوردند! و طبعا امام باید هزینه چنین اعلام جنگی را می پرداختند!
محور پنجمی که محل توجه امام (ع) بود اصلاح تلقی پدید آمده درباره «مفهوم حکومت و سیاست» بود. در دوران عثمان، حکومت و سیاست نیز دچار قلب معنا شده بود (چنان چه متاسفانه در فرهنگ و عرف سیاسی روزگار ما هم چنین تلقی می شود)، حکومت به مفهوم «قبضه قدرت» و سیاست به معنی «تلاش برای تصرف مواضع قدرت!» قلمداد می شد. دریغا و دردا که در این ایام، با دور افتادن از متن انقلاب و فاصله گرفتن از فرهنگ اصیل اسلامی، «حکومت و سیاست» در کشور ما هم به همان معنای پست غربی اش تلقی می شود. کلام معروف شهید بهشتی که می فرماید: «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» ــ که به راستی به آیه و روایت می ماند ــ چکیده تعالیم اهل بیت (ع) در باب حکومت و سیاست است. مفهوم سیاست در اسلام و از منظر علوی، «تدبیر شیون جامعه چنان که مصلحت دین و مردم اقتضا کند می باشد، نه تسخیر امور مردم است چنان که منفعت شخصی و طبقاتی و گروهی ضروری می نماید.». «لکنها فی عنقک امانه» (در اسلام قدرت هدف نیست، ابزار است؛ امانت مردم بر عهده زمامداران است).
متاسفانه امروز در کشور ما هم گفته می شود که: سیاست «بازی قدرت» است، باید قاعده این بازی را دانست، و به هر میزان که قاعده بازی را خوب بدانی به همان اندازه سهم تو از قدرت فزونی می گیرد! و اگر کسی توانست بهتر بازی بکند، قدرت بیش تری فراچنگ می آورد. نفس احراز قدرت و تصرف مواضع قدرت، غایت سیاست انگاشته می شود! این نگرش صددرصد با تلقی اسلامی سیاست معارض و منافی است.
امیرالمومنین (ع) کوشش فراوان به کار بستند تا ذهنیت و عینیت جامعه را در زاویه فهم سیاسی و عمل سیاسی تغییر دهند. بسیار نقل شده است و شنیده ایم که گفته می شود: معاویه بسیار سیاستمدار بود! ابن ابی الحدید شارح نامدار نهج البلاغه در کتاب خود (ج ۱۰، ص ۲۱۲) می گوید: «برخی از کسانی که فضل و برتری امیرالمومنین را درک نکرده اند، پنداشته اند که عمر از آن حضرت سیاستمدار تر بود، هرچند او از عمر داناتر بود! بوعلی در شفا تصریح کرده است و استاد ما ابوالحسین نیز به چنین نظر تمایل داشت و برخی دشمنان و کینه توزان نسبت به آن حضرت نیز پنداشته اند معاویه سیاستمدار تر بود و در تدبیر امور صحیح تر عمل می کرده است!»
در روزگار خود حضرت هم این مسیله مطرح می شده که معاویه سیاس و کیاس است و آن بزرگوار بارها تصریح می کنند که: «هیهات لولا التقی لکنْت ادْهی الْعرب» (اگر تقوا نبود، من زیرک ترین عرب بودم). یعنی زیرکی را می دانم اما نمی توانم، چون دین اجازه نمی دهد. زیرا بسیاری از زیرکی ها فریب کاری است و فریب کاری با دینداری سازگار نمی افتد. یا آن تعبیر معروفشان که: «والله ما معاویه ادْهی منی ولکنه یغْدر و یفْجر، و لوْ لا کراهیه الغدرْ لکنت منْ ادهی الناس، ولکنْ کل غدره فجره و کل فجره کفره ولکل غادر لواء یعْرف به یوم الْقیمه» (به خدا سوگند معاویه از من زیرک تر نیست. او فریب و فجور می ورزد و اگر غداری و فریبکاری در دین مکروه و ممنوع نبود من از همه مردم زیرک تر بودم! (بسیاری از زیرکی های معاویه درس هایی بود که اطرافیان او به او می آموختند. در واقع، دیگر مردم. زیرک تر و فریبکارتر از او بودند و بسیار بودند مثل عمروعاص و خالدبن ولید که از معاویه فریبکارتر و زیرک تر بودند و حتی به او مکر و حیلت تعلیم می دادند) ولی هر فریبکاره یی بدکاره است و هر بدکاره یی کافر کیش است و به دست هر فریبکار پرچمی است که در قیامت به آن شناخته می شود). از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «تلک الْنکراء، تلک الشیطنه و هی شبیهه بالْعقل و لیستْ بالْعقل.» (سیاست معاویه خدعه است، شیطنت است و عقل نما است، خرد نیست). (کلینی: ۱/۱۱/۳). علی (ع) در عبارت دیگری می فرمایند: «لولا ان الْمکر والْخدْعه فی النار لکنْت امْکر الناسْ»، (اگر مکر و خدعه موجب آتش نمی شد من فریبکار ترین مردم بودم)، یعنی بیش از دیگران فریبکاری بلدم. امام (ع) سعی کردند در فهم سیاسی مردم و برداشت از سیاست دیگرگونی ایجاد کنند. سیاست در منظر امام (ع) عبارت است از: تدبیر صریح و مصفای امر اجتماع به دور از عافیت اندیشی و منفعت طلبی. نباید به بهانه حفظ مصالح شخصی و گروهی، موازین و ارزش ها فدا شوند. بر همین اساس، بسیاری به او گفتند که شما با طلحه، زبیر و امثال اینها فعلا مماشات کن، معاویه را فعلا عزل نکن و با او مدارا کن تا پایه های حکومت و دولتت مستقر بشود، بعد آنها را عزل و طرد کن. آنها می گفتند که اگر اینها ناراضی باشند، ممکن است خود نافرمانی کنند و دیگران را به طغیان وادارند و در نتیجه، اصل حکومت تو متزلزل بشود. اما امام (ع) نمی پذیرد که آنی از اصول عدول کند؛ زیرا علاوه بر آنکه این روش با تعریف سیاست از منظر او سازگار نیست، ایشان امام معصوم بودند و نمی توانستند خطا و خلاف کنند. اگر معصوم خلاف کند، خلاف او می شود سنت. حضرت در جهت اصلاحات سیاسی، بسیاری افراد منصوب و نیز منسوبین عثمان را که بدون لحاظ صلاحیت، بر مسند قدرت تکیه زده بودند، عزل کردند.

پیام غدیر

واقعه غدیر و خطابه‏اى که پیامبر گرامى اسلام در آن روز بر آن گروه عظیم از مسلمانان، القا فرمود، بتواتر نقل گردیده; بلکه کثرت طرق و اسناد آن روایت چند برابر حد تواتر است و با گذشت چندین قرن هنوز قطعى بوده و تردید را به حریم آن راهى نیست و به گفته ضیاء الدین مقبلى، دانشمند سنى مذهب: اگر حدیث غدیر، مسلم نباشد، هیچ امر مسلمى در اسلام وجود ندارد.

در میان اهل سنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حدیث و مفسر قرآن و متکلم و حتى ادیب و لغوى، حدیث غدیر را روایت کرده و در کتب خود نوشته‏اند. از دانشمندان و مؤلفان متقدم، تا آنجا که تحقیق و تفحص شده، بیست و شش مجلد کتاب، درباره همین مساله باقى مانده است و از آن جمله: کتاب «الولایه‏» تالیف مورخ شهیر و مفسر نامدار سنى مذهب، محمد بن جریر طبرى (متوفى ۳۱۰ق) که ظاهرا نخستین دانشمندى است که در این موضوع، کتابى مستقل تدوین کرده و در آن به هفتاد و پنج طریق، حدیث غدیر را روایت نموده است و به نقل کتاب «معجم الادباء تالیف حموى، ج ۱۸، ص ۸۰» نامبرده کتابى دیگر نیز به نام «فضائل على بن ابى طالب‏» نگاشته است.

تاب «الولایه فى طرق حدیث الغدیر» تالیف حافظ، ابن عقده همدانى (متوفى‏۳۳۳ق) که حدیث مزبور را با یکصد و پنج طریق نقل کرده است.

کتاب «طریق حدیث الغدیر» تالیف ابوطالب، عبدالله بن احمد بن زید انبارى (متوفى‏۳۵۶ق).

کتاب ابوبکر محمد بن عمرو بن محمد تمیمى بغدادى، معروف به «جعابى‏» (متوفى ۳۵۵ق). با یکصد و بیست و پنج طریق.

علاوه بر اینها کتب و تالیفات بسیارى وسیله دانشمندان شیعه در این زمینه نگارش یافته و از آن جمله است کتاب بسیار ارجمند «عبقات الانوار» شامل بیست جلد که دوازده جلد آن، وسیله دانشمند، مورخ و محقق نامدار، «میرحامد حسین هندى‏» تالیف گردیده و هشت جلد دیگر، تالیف و تکمیل فرزند برومند و عالم اوست.

کتاب قیم «الغدیر» در بیست مجلد، تالیف آیه الله علامه، شیخ عبدالحسین امینى، قدس‏سره، که بحق مى‏توان آن را دائره‏المعارف شیعه در موضوع تاریخ اسلام و ولایت علوى دانست. و در همین سده و همین روزگار نیز از محققان و محدثان و مؤلفان اهل سنت‏به ذکر حدیث غدیر و ثبت آن پرداخته‏اند و از جمله: احمد زینى دحلان مکب شافعى در کتاب «الفتوحات الاسلامیه‏» شیخ یوسف بنهانى بیروتى در کتاب «اشرف المؤید» سید مؤمن شبلنجى مصرى در کتاب «نور الابصار» شیخ محمد عبده در کتاب تفسیر «المنار» عبدالحمید آلوسى بغدادى در کتاب «نثر اللئالى‏» شیخ محمد، حبیب الله شنقیطى در کتاب «کفایه الطالب‏» دکتر احمد، فرید رفاعى در کتاب «تعلیقات معجم الادباء» استاد احمد، زکى مصرى در کتاب «تعلیقات الاغانى‏» استاد احمد، نسیم مصرى در کتاب «تعلیقات دیوان مهیار دیلمى‏» استاد محمد، محمود رافعى در کتاب «شرح الهاشمیات‏» حافظ، ناصر السنه حضرمى در کتاب «تشنیف الآذان‏» دکتر عمر فروخ در کتاب «حکیم المعمره‏» همان طور که پیش از این اشاره شد حدیث غدیر در کتب مورخان تا یکصد و بیست و پنج طریق دارد که از میان آن راویان، اسامى اشخاص زیر را که همگى از مشاهیر صحابه پیامبر اسلامند، نمونه مى‏آوریم:

۱٫ ابوبکر بن ابى قحافه

۲٫ عمر بن الخطاب

۳٫ عثمان بن عفان

۴٫ طلحه بن عبدالله تمیمى

۵٫ زبیر بن عوام

۶٫ عباس بن عبدالمطلب

۷٫ اسامه بن زید بن حارثه

۸٫ انس بن مالک

۹٫ جابر بن عبدالله الانصارى

۱۰٫ سعد بن ابى وقاص

۱۱٫ عبدالرحمن بن عوف

۱۲٫ حسان بن ثابت

۱۳٫ سعد بن عباده

۱۴٫ ابو ایوب الانصارى

۱۵٫ عبدالله بن مسعود

۱۶٫ سلمان فارسى

۱۷٫ ابوذر غفارى

۱۸٫ عمار یاسر

۱۹٫ مقداد بن اسود

۲۰٫ سمره بن جندب

۲۱٫ سهل بن حنیف

۲۲٫ ابى بن کعب

۲۳٫ امیرالمؤمنین، على

و از بانوان

۲۴٫ اسماء بنت عمیس

۲۵٫ ام سلمه، همسر پیامبر

۲۶٫ عایشه، دختر ابوبکر

۲۷٫ ام هانى، بنت ابى طالب

۲۸٫ صدیقه طاهره، فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله.

حال که واقعه غدیر و پیام آن روز، از مهمترین وقایع تاریخ اسلام است و اکنون که بیش از یکصد میلیون مسلمان در جهان بر اساس فرمان حق و بر طبق وصیت لازم الاطاعه پیامبر خود اسلام و معارف و احکام دینى را از ناحیه نورانى على، امیر المؤمنین و ائمه طاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین، تلقى مى‏کنند.

دریغ است که بسیارى از این پیروان راستین اسلام و تشیع ار خطاب عزا و پیام انسان ساز پیامبر خود در روز غدیر به قدر شایسته آگاه نباشند و یا سبب نا آشنایى با زبان تازى، ز درک و استفاده از آن محروم بمانند و بهمین جهت ترجمه فارسى آن گرامى بر طبق متن مروى در کتاب ارجمند «احتجاج طبرسى‏» دانشمند و محقق عظیم الشان قرن ششم هجرى که از مصادر معتبر کتب روایت است هب عمل آمد; هرچند که مرا آن مایه نبود که بتوانم آن بلاغت و جاذبه را که در آن متن شریف است تامین نمایم ولى آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید بسم الله الرحمن الرحیم ستایش خداوندى را که در یگانگى، والا و در بى همتایى، نزدیک و در اقتدار شکوهمند و در ارکان خود بسى بزرگ است. دانشش بر هر چیز احاطه دارد و آفریدگان همگى مقهور قدرت اویند. بزرگى که پیوسته بوده و ستوده‏اى که همیشه خواهد بود. آفریدگار آسمانهاى بلند و گستراننده گستره زمین است. فرمانرواى مطلق زمینها و آسمانهاست و به غایت، پاک و بى‏نهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح است و نسبت‏به هر آنچه آفریده کریم است و هرچه ساخته و پرداخته غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده‏اى را مى‏بیند و هیچ دیده‏اى را توان دیدار او نیست…

در اجراى کیفر مجرمان، شتاب نمى‏کند و به عذابى که در خور آنند تعجیل، نمى‏نماید. به اسرار نهان و به سویداى سینه‏ها آگاه است و هیچ رازى از او پوشیده نیست و هیچ امر نهانى او را به اشتباه نمى‏افکند…

گواهى مى‏دهم: او خدایى است که هستى، آکنده قداست وى است و آغاز بى آغاز و انجام بى فرجام به نور او احاطه شده است. فرمانش بى مشورت مستشارى مجرا و نافذ است و قضا و تقدیرش بى مدد و انبازى بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش هیچ نقص وبى نظمى نیست…

اعتراف مى‏کنم که بنده اویم و گواهى مى‏دهم که پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من اعلام فرموده به مردم ابلاغ خواهم کرد. مباد که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید. عذابى که هیچ قدرتى را توانایى دفع آن نباشد.

[آرى] نیست‏خدایى جز خداوند که دستورم داده و فرموده است که: «اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستاده‏ام کوتاهى کنى، در حقیقت‏به هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ پیام من عمل نکرده‏اى.» و هم او – تبارک و تعالى – حفظ و نگهدارى مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کننده‏اى بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس. اى مردم! من در ابلاغ آنچه که حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهى نکرده‏ام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحى خدا – جبرئیل، علیه‏السلام – سه بار بر من فرو آمد و از سوى حق تعالى، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان بپاخیزم و سپید و سیاه مردم را رسما آگاهى دهم; که على بن ابیطالب، برادر و وصى و خلیفه و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من همان نسبت است که هارون به موسى داشت، با این تفاوت که رسالت‏به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، على، ولى و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در آیه‏اى دیگر از قرآن چنین فرمود: انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون.

على بن ابیطالب، همان کسى است که نماز به پاى داشته و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است. از جبرئیل، علیه‏السلام، خواستم که از خداوند متعال عافیت مرا از تبلیغ این ماموریت، تقاضا کند; چون مى‏دانستم که در میان مردم، پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویى گنه آلودگان و نیرنگ بازى آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزا گرفته‏اند، آگاهى داشتم; همانها که خداوند در قرآن کریم، چنین توصیفشان کرده است: تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم.

هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبرده‏ام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان على با من و توجهى که به او داشتم به عیبجویى من برخاستند و مرا مردى زود باور که هرچه مى‏شنود، بى اندیشه مى‏پذیرد، خواندند تا آنکه خداوند، عز و جل، این آیه را نازل فرمود: و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین. من، هم اکنون مى‏توانم یکى یک این گروه را به نام و نشان، معرفى کنم; لیکن به خدا سوگند من در مورد این افراد، بزرگوارانه رفتار کرده و مى‏کنم.

ولى اینها همه خداى را از من راضى نمى‏سازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد ماموریتى که از آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک…» یافته‏ام، به انجام رسانم. [حال که چنین است، پس:] اى مردم! بدانید که خداوند، على بن ابیطالب را ولى و صاحب اختیار شما معین فرموده و او را امام و پیشواى واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانى ایشان و بر هر بیابانى و شهرى و بر هر عجم و عربى و هر بنده و آزاده‏اى و بر هر صغیر و کبیرى و بر هر سیاه و سپیدى و بر هر خدا شناس و موحدى فرض و واجب فرموده و فرمانها و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر کرده است.

هر کس با على به مخالفت‏برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروى نماید، مشمول عنایت و رحمت‏حق خواهد بود. مؤمن کسى است که به على ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و مرحمت و بخشایش خداوند ویژه او و کسانى است که سخن او را بنیوشند و نسبت‏به فرمان او مطیع و منقاد باشد.

اى مردم! این واپسین بار است که مرا در این موقعیت دیدار مى‏کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید. خداوند، عزوجل، پروردگار و ولى و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او، پیامبرش – محمد – همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن مى‏گویم، بر شما سمت ولایت و صاحب اختیارى دارد و پس از من، امامت و پیشوایى تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذریه و نسل من که از پشت على هستند، قرار خواهد داشت. جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند، حرام فرموده، حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامى را به من معرفى کرده است و من نیز تمام آنچه از کتاب خود و حلال و حرامش تعلیم نموده است، به على آموخته‏ام.

اى مردم! دانشى نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هرچه تعلیم گرفته‏ام، یکسره به على این امام پرهیزگاران و پارسایان آموخته‏ام و دیگر دانشى نیست مگر آنکه به على تعلیم کرده‏ام، او که امام مبین و رهنماى آشکار شماست. اى مردم! مباد که نسبت‏به او راه ضلالت و گمراهى سپرید و مباد که از او روى بر تابید و مباد که از ولایت و سرپرستى او و از اوامر و فرمانهایش به تکبر سر باز زنید.

اوست که هادى به حق و عامل به حق و نابود کننده باطل است و از ناپسندیده‏ها بازتان مى‏دارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمى‏کند و اوست نخستین کسى که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش فداى رسول الله کرد و در آن هنگامه‏ها که هیچ کس در کنار پیامبر، باقى نماند، همچنان از او حمایت کرد و او را تنها رها ننمود و همو بود که در آن روزگار که کسى را اندیشه عبادت و پرستش خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت مى‏کرد.

اى مردم! على را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه والاتر و برتر دانسته است و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت‏بر شما منصوب فرموده است.

اى مردم! على، امام و پیشوا از جانب حق تعالى است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان على سرپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان باقى و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابى سخت و توان فرسا معذب دارد. پس مباد که فرمانش را معصیت کنید که به آتشى گرفتار خواهید شد که آدمى و سنگ افروزنده آن است که براى کافران فراهم گردیده است.

اى مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده‏اند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمانها و زمینها حجت و برهانم. هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفار جاهلیت نخستین است و هر کس در سخنى از سخنان من شک نماید; در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.

اى مردم! خداوند متعال با این فضیلتها که بر من، مرحمت فرموده بر من منت نهاده و احسان کرده است (آرى) خدایى جز او نیست و تا جهان، بر قرار و روزگار، پایدار است، ستایش و سپاس من، ویژه خداى من است.

اى مردم! على را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنى، برتر و والاتر است. [بدانید] که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزى مى‏دهد و آفرینش بر پاى و برقرار است; هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است. هان! آگاه باشید که این سخنان را بیقین جبرئیل از سوى حق تعالى به من خبر داده و گفته است که: «هر کس با على به عداوت و دشمنى برخیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت‏به خود. فراهم کرده است; پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که براى فرداى خود چه آماده نموده است; پس باید که از مخالفت‏با على، سخت‏بر حذر باشید، مباد که پس از ثابت قدمى، پایتان بلغزد که خداوند به هرچه کنید، آگاه است.

اى مردم! على، همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان «جنب الله‏» از او یاد کرده و از زبان مبتلایان دوزخ، فرموده است: «یا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله.»

اى مردم! در قرآن، به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش پیروى منمایید. و به خدا سوگند که بجز این مرد که هم اکنون، دست او را گرفته و بر کشیده‏ام هرگز دیگرى نیست که بتواند دستورات قرآن را براى شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید; همین مردى که اینک بازوى او را گرفته و به شما اعلام مى‏کنم که: هر کس را که من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، على، مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست; این مرد، على بن ابیطالب است، برادر و وصى من است، که فرمان دوستى و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.

اى مردم! على و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک از دیگرى خبر مى‏دهد و هر کدام، آن دیگر را تایید و تصدیق مى‏کند; میان این دو ثقل و این دو امر گران، جدایى نخواهد بود تا آنکه به قیامت در کنار حوض، به من رسند. ایشان امناى حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روى زمین‏اند. بهوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم. به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کرده و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوى او، عز و جل، به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان «امیرالمؤمنین‏» بر کسى جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایى بر مسلمانان پس از من، براى هیچ کس جز وى مجاز و حلال نیست. (رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، در این هنگام، بازوى على، علیه‏السلام، را بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهاى وى، محاذى زانوان پیامبر مى‏رسید و پس از آن به سخن ادامه داد:) اى مردم، این مرد، على است، برادر و وصى من و حافظ علم و خلیفه و جانشین من بر امت است. على است، مفسر قرآن، کتاب خدا.

اوست که مردم را به حق دعوت مى‏کند و اوست که به هر چه موجب رضا و خشنودى خداست، شتابنده است. اوست که با دشمنان حق. در پیکار و ستیز و بر فرمانبردارى و اطاعت از خدا، سختکوش و باز دارنده مردمان از معاصى و نافرمانیهاست.

اوست خلیفه و جانشین رسول خدا و امیرالمؤمنین و پیشوا و هادى خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل «ناکثین‏» و «قاسطین‏» و «مارقین‏» است. [اى مردم!] آنچه مى‏گویم به فرمان پروردگار مى‏گویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنى از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد; حال مى‏گویم: خداوندا! هر آن کس که على را دوست مى‏دارد، دوست‏بدار و هر کس با وى دشمن است، دشمن دار.

خداوندا هر کس که على را انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیراى حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز. خداوندا! اگر اکنون، على، ولى تو را به خلافت و جانشینى خود معین کردم و امرى که موجب اکمال دین و اتمام نعمت‏بر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود. که تو، خود بر من، وحى فرمودى که: و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرین.