یاد و نام و راه متفکر مبدع و اندیشمند عارف، فیلسوف فقیه استاد علامه آیها شهید مطهری را گرامی میداریم. مردی که بهراستی از شخصیتهای علمی برجسته و از بزرگترین احیاگران اندیشه دینی – ملی در عصر ما بود.
مباحث و محورهای بسیاری ذیل عنوان احیاگری دینی مطرح است که به خاطر ضیق مجال، تنها فهرست اجمالی برخی از آنها و «چیستی احیأ دین» را از منظر استاد شهید بررسی میکنیم. مسائل اصلی مبحث احیاگری عبارتند از:
الف) چیستی احیاگری
احیاگری دینی عبارت است از بازپیرایی و واخوانی گزارهها و آموزههای دینی، در جهت مهجوریتزدایی از آن و رفع اجمال و اهمال از آن، و تصحیح سیر دینداری و مسیر دینداران، براساس انگیزه، رهیافت و روشی معین.
توجه به تفاوت جنبش احیاگری و جریانها و ماجراهای متشابه و مشابه (بدلی) اهمیت فراوانی دارد.
ب) خصایل عمومی جنبشهای احیاگری و محییان
عموم خیزشهای احیاگرانه و شخصیتهای احیاگر دارای خصایل و ویژگیهای زیر هستند:
۱٫ نقادی و آسیبشناسی درباره بینش، منش و کنش دینی رایج.
۲٫ درد آشنایی و دغدغهمندی.
۳٫ جامعنگری و اعتدال.
۴٫ اصول گرایی، آرمانخواهی و کمالجویی.
۵٫ روشمندی.
۶٫ زمان آگاهی و بلاغت.
ج) اهداف و انگیزههای احیاگری
برحسب شرایط و جغرافیای تاریخی، اجتماعی وقوع نهضت احیاگری و ذهنیت شخصیت اصلی جنبش یک یا چندی از موارد زیر میتواند هدف و انگیزه احیاگری قلمداد گردد:
۱٫ ستردن غبار مهجوریت از سیمای دین، در عرصه فهم و باور.
۲٫ صیقلی کردن و زلالی انگیختن، بدعتستیزی، مقابله با آفت یکسونگری و عدم تعادل و توازن در توجه به بخشهای دین و مقابله با تحریف یا التقاط نظری در نظامهای: معرفتی، معنویتی و معیشتی دینی.
۳٫ رفع اهمال و انعطال شریعت (در عرصهی فردی یا اجتماعی، یا هر دو).
۴٫ اصلاح و بهنجار کردن انحراف و انحطاط ظاهر شده در رفتار دینداران.
۵٫ احیا اجتهاد و تجهیز دینداران در جهت رویارویی با تهدیدهای ایدئولوژیک از سوی ادیان و مکتبهای رقیب.
د) رهیافتهای احیاگران به دین
به اقتضایِ تحصیلات، مطالعهها و ذهنیت شخصیت اصلی هر نهضت، یکی از موارد زیر میتواند نحوه رهیافت وی به دین را تعیین نماید:
۱٫ فلسفی، عقلانی.
۲٫ نقلی، اسنادی.
۳٫ اجتماعی، سیاسی.
۴٫ معنوی، عرفانی.
۵٫ پدیدارشناختی و کارکردی.
ه) روی آوردها و روشهای احیاگری
روی آورد و روش احیاگری، تحت تأثیر دو عامل: انگیزه، و رهیافت شخصیت اصلی نهضت مشخص میگردد که آن روشها عبارتند از:
۱٫ دفاع و استدلال عقلی توأم با واخوانی و بازپیرایی، به مدد فلسفه.
۲٫ بازپیرایی و تبیین درون دینی با اسناد و مراجعه به متون مقدس.
۳٫ تطبیق و قرائت علمی دین همراه بازپیرایی و آرایش، به مدد دادههای علوم طبیعی، انسانی و اجتماعی. ۴٫ تبیین ایدئولوژیک دین با شرح مبادی تصوری شریعت اجتماعی آن و گسترش و ژرفایش قلمرو فقه و علوم پیرافقهی مانند: اصول فقه، قواعد فقه و فلسفه فقه.
۵٫ تبیین ابعاد عرفانی – معنوی دین و ترویج و تقویت معنویات جامعه.
۶٫ مطالعه و تشریح جامعهشناختی و مردمشناختیِ جامعه دینی و تحریص و انگیزش اجتماعی دینداران.
۷٫ بررسیهای روششناختی و فیلسوفانه مبادی، منابع دین و معرفت دینی.
و) آفتهای نهضتهای احیاگری
ممکن است بر اثر افراط و تفریط یا خلط و خطا در روش، رهیافت و آسیبشناسی، جنبش احیاگری دچار آفت گشته و بهجای احیایِ دین و تصحیح دینداری به تحریف و انحراف مضاعف بیانجامد، آفتهایی که نهضتهای احیاگری با آن مواجه میشوند، عبارتند از:
۱٫ انقطاع از اصول و نفی سنن و سوابق.
۲٫ شعارزدگی و سطحینگری.
۳٫ اختلاط نقد وضع موجود با رد و سلب آن.
۴٫ شاذگرایی، قداست شکنی و در نتیجه حیرت افزایی میان دینداران.
۵٫ التقاط و ظهور مشربهای چندرگه (تشبه و دگرگرایی).
۶٫ عوامزدگی و تشدید اختلافات فرقهای و مشربی.
۷٫ شیاع آفتهای روشگانی.
۸٫ صامتانگاری دین.
۹٫ ظهور نهضتهای بدلی (= دین ستیزی به نام دینپرایی یا دینآرایی).
ز) کارکردها و پی آوردهای جنبشهای احیاگری معاصر
کارکردها و رهآوردهای احیاگری به دو دسته: عمومی و اختصاصی تقسیم میشود.
از نظر مرحوم علامه اقبال لاهوری و تأیید ضمنی استاد مطهری در سخنرانی «اقبال و احیای تفکر دینی»، از حدود چهارصد سال پیش تدریجاً یک نوع رکود و رخوت علمی دینی جهان اسلام را فرا گرفته است.
حکومتهای عثمانی و صفوی که دو قدرت بزرگ جهان اسلام در آن روزگار محسوب میشدند و به رغم نقاط ضعف و کاستیها و ناراستیهایی که گریبانگیر این دو حکومت قدرتمند بود، اما به دلیل انتساب و انطباق نسبی آنها به اسلام و احراز قدرت در منطقه و نیز اقتداری که در هندسه سیاسی جهان آن روز فرا چنگ آورده بودند سبب شده بود، جهان اسلام یک جامعه قدرتمند، سرزنده، تاثیرگذار و تعیین کننده در حیات جوامع بشری تلقی شود، دنیای اسلام در قلمرو تمدن و فرهنگ، دانش و اندیشه، از رونق و نشاط نسبی برخوردار باشد؛ لیکن با سقوط این دو حکومت قدرتمند و تجزیه سیاسی – جغرافیایی جهان اسلام و به قدرت رسیدن عناصر وابسته به قدرتهای غربی در کشورهای اسلامی و به زیر سلطه رفتن ملتهای مسلمان، رکود و رکونی کور و چشمگیر در جهان اسلام پدید آمد تا نقش تأثیرگذار و تعیینکننده در عالم کنونی جهان اسلام را در نظام جهانی قدرت و در قلمرو فرهنگ جهانی (آنچنان که شایسته اسلام و پیشینه این ملتها است) از آن بستاند. بدین جهت بعد از گذشت مدتی، حتی با وجود دولت نیمه جان عثمانی و از حدود دو قرن پیش به این سو شخصیتها و جریانهایی به قصد احیا اندیشه اسلامی پیدا شدند. در عرصه جهان اسلام – البته هر یک به انگیزهای و رهیافتی و با روشی خاص – مدعی احیاگری بودند. مرحوم استاد مطهری یکی از این شخصیتها است که در قلمرو احیای اندیشه و فکر دینی بیش از هر کسی در عصر ما منشأ اثر بوده است.
البته وامداریِ او به دو استادش امام عزیز(ره) و علامه طباطبائی، قابل انکار نیست، در حوزه فلسفه و کلام، در قلمرو فکر و فقه و تبیین نظامهایِ اجتماعی اسلام، امام و علامه سرچشمه و آبشخور اندیشه و جهتگیری و رویکرد احیاگرانه مرحوم استاد مطهری پیش از انقلاب و پس از تحقق حکومت دینی در ایران بودهاند. امام بزرگترین کسی بود که بر جریان تفکر در دنیای اسلام تأثیر گذاشت و اگر این جهت ملحوظ داشته شود، حرکت امثال استاد مطهری نیز که در قلمرو اندیشه پدید آورد، بخشی از افتخاراتی است که باید به نام امام ثبت شود.
احیاگری چیست؟، احیای دین یعنی چه؟ مگر دین میمیرد که باید احیا شود! و حیات دین به چیست؟ مگر دینِ مرده و زنده داریم؟ کسی که دین را احیا میکند چه کاری انجام میدهد که به عملش «احیای دین» اطلاق میکنیم؟ قرآن کریم همواره در جای جای سورهها و آیات تأکید میکند که اسلام عین حیات است. «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا استَجیبُوا ِ وَالرَّسُولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم.؛ انفال/ ۲۴٫ ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامر، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید.» رسول اکرم انسانها را به چه چیزی فرا میخواند؟ به دین اسلام. پس اسلام، مایه حیات، بلکه عین حیات است و آنچه مایه و منشأ حیات و عین حیات است نمیمیرد، پس آن را نمیتوان احیا کرد، زیرا تحصیل حاصل است و در فلسفه گفته میشود: «تحصیل حاصل محال است». پس مراد از احیای دین چیست؟ با تسامح باید گفت که احیای دین عبارت است از فعال کردن دین در قلمرو حیات انسانی (چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی)، نقش آفرینی دین در فکر و فعل انسان میشود حیات دین و احیای دین به اصلاح دینداری و احیای دیندار تحلیل میشود.
احیای دین یعنی تصحیح فهم دینی، تصحیح سیر و مسیر دینداری و رفتار دینداران. وگرنه دین هرگز نمیمیرد. به تعبیر استاد مطهری «خورشید دین هرگز غروب نمیکند» که از نو طلوع کند.
بنابراین تحقق احیای تفکر دینی را باید در وجود متدینان و حضور دین در عرصه حیات جستوجو کنیم.
استاد مطهری با الهام از تعریف حیات در علمالنفس و فلسفه اسلامی «حیات و احیای دین» را تبیین میکنند و این تبیین با بحث ما هم دقیقاً مناسب و سازگار است. ایشان میفرماید: «حیات، واقعیت مجهول الکنهی است که منشأ علم و آگاهی و مایه حرکت و جنبش است. بصیرت و آگاهی، بینش و دانش و نیز فعل و حرکت، جنبش و کوشش آثار عمده حیاتاند. ذات حیات قابل ادراک نیست. مجهولالکنه است، مثل وجود که کنهاش مختفی است، اما درکش بدیهی است و اثر آن نیز آگاهی و جنبش است.»
بر این اساس احیاگری دینی عبارت است از احیا دین در مقام فکر و آگاهی و در حوزه فعل و حرکت. آنگاه که دیندار در مقام فهم و فکر یا اقدام و حرکت دچار بد فهمی دین، التقاط دین با غیر دین یا تبعیض و تجزیه در اجزأ دین میشود و در مقام فهم یا عمل، دین متروک یا بد اجرا میشود و طبعاً نامطبوع و نامطلوب جلوه میکند، در نتیجه اماته دین اتفاق افتاده است.
خرافات را با دین در آمیختن، سنتهایی را که جزء دین نیست دینی قلمداد کردن، رفتارها و کردارهای غیردینی و احیاناً ضد دینی را به نام دین مرتکب شدن، دین را ناقص و ناتمام و تکساحتی و یک بعدی جلوه گر ساختن، از مظاهر و مصادیق مرگ دین یعنی دینداری است. عباراتی از امیرالمؤمنین (که مرحوم استاد شهید مطهری هم به آنها گاهی تمسک کردهاند) در خطبه پنجاه نهجالبلاغه آمده است که بسیار زیبا، گویا و رسا است: «فلو ان الباطل خلصه من مزاج الحق لم یخلف عن المرتادین؛ اگر باطل از درآمیختن با حق جدا بشود، با حق در نیامیزد، آنگاه «حق» برای حق طلبان و جویندگان آن مخفی و پنهان نخواهد شد.» زیرا وقتی آثار و تظاهرات باطل با حق در آمیخته میشود کسی که در پی حق است آن را با باطل اشتباه میکند.
عکس آن هم همین طور است، یعنی اگر «حق» نیز از التباس و اشتباه به باطل خالص شود، آنگاه زبان بد خواهان و معاندان از کار حمله به حق کوتاه خواهد شد. وقتی حق با باطل مختلط میشود بدگویان و بدخواهان به حق حمله میکنند، چون زشتیهایِ باطل را به حق نسبت میدهند. پس در آمیختن حق و باطل دو آسیب و آفت را متوجه حق میکند: چیزی به نفع باطل و چیزی به زیان حق در این میان پدید میآید. گاهی آثار حق در آمیخته به باطل سبب جلوه باطل میشود و حق طلبان آنگاه بهسادگی نمیتوانند حق را بشناسند و حق در پیش چشم آنها پنهان میشود. زیان دیگر اینکه نارساییها و کاستیها، کژیها و ناراستیهایی که به ذات باطل مربوط میشود، به حق نسبت داده میشود و از این جهت نیز حق زیان میکند و در این میان و در مجموع این انسانهایند که زیان میبینند، زیرا حق را تشخیص نمیدهند و از باطل نمیتوانند بگریزند.
استاد مطهری با تمسک به بیان دیگری از امام علی۷ میفرمایند: «سنت احیاگری رسالت ائمه۷ است، نقش اصلی آنها احیاگری است و با این نگاه احیاگری از دویست سال پیش آغاز نشده است که تاریخ امامت سراسر احیاگری است، ولی احیاگری به ادوار مختلف تقسیم میشود و عهد اخیر از دویست سال پیش آغاز شده است.»
متاسفانه بعد از رنسانس «سرنوشت شرق» با «سرگذشت غرب» جا به جا شدهاند. در قرن شانزدهم با پایان قرون وسطی، غرب ده قرن فتور و رخوت، رکود و رکون، خفت و خفتگی را پشت سر گذاشت، اما از همان اوان دوره ظلمت و ذلت، خفت و خفتگی شرق بهویژه شرق اسلامی آغاز شد. آن متفکر غربی چه زیبا میگوید: «آنگاه که ما غربیان از دین خویش – که مسیحیت بود – دست شستیم، از رکود و رخوت نجات یافتیم و توسعه و ترقی نصیبمان شد و آنگاه که شما مسلمانها از دین خویش دست برداشتید از پیشرفت و شکوفایی بازماندید.» نکتهای بس باریکتر از مو اینجا است که جای بسی تحقیق و تدقیق است، من در مقالهای بهنام «علل و عوامل پیدایی و پایایی سکولاریزم» یکی از عوامل دهگانه ظهور سکولاریسم را پایبندی فرنگیان به دین تاریخ مصرف تمام شده مسیحیت در قرون وسطا عنوان کردهام، با ظهور پیامبر اسلام از قرن هفتم به بعد تاریخ مصرف مسیحیت پایان یافته بود و تمسک مسیحیان به دینی که تاریخ حجیتش پایان یافته است، قهراً باید مایه ظلمت و ذلت و عقب افتادگی میشد. وقتی اسلام آمد باید عیسویان محمدی میشدند و مسیحیت را کنار مینهادند، اما آنها به مسیحیت متمسک و متنسک ماندند، از اینرو دچار ظلمت و ذلت شدند و درست همان زمانی که سکولاریزم ظهور کرد و دین تاریخ مصرف تمام شده به حاشیه رانده شد و مردم از یوغ سلطه مسیحیت رها شدند عهد شکوفایی فرنگ آغاز شد. برعکس از زمانی که اسلام ظهور کرد، (قرن هفتم تا قرن شانزدهم میلادی) حدود قرن دهم هجری که مسلمانها بیش از اکنون به اسلام ملتزم بودند دوران شکوفایی و رشد، بالندگی و ترقی جهان اسلام بود، عهد نشاط و سرزندگی و طراوت نسبی مسلمانان بهشمار میرود و به محض اینکه از التزام به دین دست برداشتیم، عهد ظلمت و ذلت ما نیز آغاز شد.
البته از وقتی که مسیر امامت امت عوض شد و بر جای پیامبر کسانی تکیه زدند که شایسته آن شأن نبودند، ادوار ممات دینداری و ایام دوری امت از دیانت محمدی آغاز شد، لذا امیرالمؤمنین علی۷ وقتی زمام امر را به دست گرفتند وضع دین در آن عهد را اینگونه توصیف میکند: «لُبسَ الأ سلام لَبسَ الفَروِ مَغلوباً.»
عبارتی بسیار رسا و گویا و در عین حال عمیق و دقیق که اسلام چونان جامه فاخری است، زیبا، کارا، برازنده قامت امتی رشید، امتی زنده، امتی پویا، امتی مترقی (پوستین لباس فاخر آن روز بوده است.) اما این لباس فاخر وارونه پوشیده شده است. وقتی جامهای هرچه زیبا و کارا وارونه پوشیده شود بهجای زیبایی، زشت و بهجای کارآیی، ناکار آمد جلوه خواهد کرد. اگر لباس فاخر و فخیمی را زیر و رو یا بالا و پایین به تن کنید، خجالت میکشید که با آن وارد اجتماع بشوید. خلفا با اسلام چنین معاملهای کردند.
پس رسالت همه ائمه از جمله امام علی۷ احیأ گری بود، اصولاً کار امام تبیین و تفسیر است، ابلاغ مجدد است و تجدید حیات دین در عرصه عمل و اجتماع است.
چنان که پیش از این گفتیم، احیای دین در مقابل «اماته دین»، عبارت است از احیای دین در فکر و فهم متدینان و تصحیح دین داری در عمل و رفتار دینداران، به همین جهت بهطور خلاصه، احیاگری را چنین تعریف میکنیم: «بازپیرایی و واخوانی گزارهها و آموزههای دینی، در جهت مهجوریتزدایی از دین و رفع اجمال و ابهام از دین و تصحیح سیر دینداری و مسیر دینداران، براساس انگیزه، رهیافت و روشی معین.»
البته سعی بر این شده است که با یک تعریف کامل، هر واژهای بیانکننده مطلبی باشد با هر واژهای چیزی را هرچند اکنون مجال توضیح مراد از یکایک آنها نیست، ولی جوهر تعریف عبارت است از بازگرداندن نقش حیات به دین در مقام فکر و فهم دینی و فعل و رفتار دینی. احیاگری دینی یعنی اعاده خاصیت احیاگری دین به آن در ذهنیت و عینیت جامعه.
از دهه بیست و با ظهور امام خمینی(ره) و علامه طباطبائی، در ایران یک جنبش فکری و معرفتی دینی نوینی آغاز شد، هرچند پیش از هجرت علامه از تبریز به قم، امام برجستهترین مدرس حکمت در حوزه قم بود و حتی در اوایل حضور علامه، امام فیلسوف اول حوزه بودند، اما به دلایلی ایشان از ادامه تدریس حکمت دست میکشند و علامه ادامه میدهند و امام میکوشند که با تغییر میدان عمل و رویکرد خود، نظامهای اجتماعی اسلام را با یک بینش زنده و پویا تبیین کنند تا در پی آن مسئله تاسیس حکومت دینی و نظریه سیاسیشان را ارائه دهند و این به انقلاب اسلامی منتهی میشود. علامه طباطبایی نیز بنیاد یک مکتب جدید را در فلسفه میگذارند (که متأسفانه به جهت تاریخگرایی ما ایرانیان از آنجا که هنوز علامه تاریخی نشده است، به مکتب فلسفی او نپرداختهایم) چند سال پیش که سفری به یونان داشتم، در دانشکده فلسفه دانشگاه آتن، بحثی را تحت عنوان مکتب نوصدرایی و فلسفه معاصر ایران برای استادان و دانشجویان فلسفه طرح کردم و ویراسته آن را در کنگره ملاصدرا بهنام «گفتمان فلسفی نوصدرایی» ارائه کردم که در فصلنامه قبسات شماره ده چاپ شد، نویسنده معتقد است که علامه طباطبائی سپس شاگردان ایشان از جمله مرحوم استاد شهید علامه مطهری و شیخ الحکمأ المعاصرین علامه استاد جوادی آملی و استاد بزرگوار آیه ا مصباح یزدی و عرفانپژوه نامآور معاصر سیدجلال آشتیانی، بنیاد مکتب جدیدی را در بستر حکمت متعالیه صدرایی بنا نهادند، اما متأسفانه این جنبش پس از ارتحال علامه اندکی دچار رخوت و فترت شد، و خوشبختانه ظرف هفت یا هشت سال اخیر در قم موج جدیدی آغاز شده است که امید میرود – انشأا – این جنبش را به اتمام برساند.
مرحوم استاد مطهری نقطه تلاقی و تبلور جریان فکری امام و علامه است و خود مجموعه ویژگیهای یک احیاگر کامل و تمام عیار را داراست، چنانکه گفتیم یک احیاگر اصیل دارای ویژگیهای ششگانه است:
۱٫ نقادی و آسیبشناسی درباره فهم و فعل جاری دینی: علامه مطهری در روزگار ما یک آسیب شناس و نقاد برجسته فکر دینی و رفتار دینی بود.
۲٫ دردآشنایی و دردمندی: سراسر زندگی استاد گواه دردمندی و سوزوگداز اوست.
۳٫ جامع نگری و اعتدال: آن بزرگوار در مقام علم و عمل، جامعیت چشمگیری داشت و نیز در قلمرو بینش و عقاید اسلامی و کنش و منش دینی، اخلاقی از اعتدال تمام برخوردار بود و همه اینها در عمل احیاگرانه او تبلور داشت.
۴٫ روش مندی: او احیاگر حقیقی، اصیل و روشمند بود و مجتهدانه در فلسفه و کلام، فقه و حقوق و فلسفههای مضاف مانند: فلسفه اخلاق، تاریخ، اجتماع و نظریه انقلاب و سایر حوزهها، تحقیق و نظریهپردازی کرد و نوشت، جامعیت و روشمندی ایشان از آثار علمی بازماندهاش نمودار است، بهراستی او جامع و کامل بود و در هر عرصهای پیروز و سرافراز بیرون میآمد و اجازه نمیداد در هر جبههای که به دین حمله میشود چیزی بیپاسخ بماند. افکارش گرهگشا و در عین حال ایجاباندیش بود، ایجاباندیشی او صدچندان افزونتر از سلباندیشی و نقد و رد بود، بهراستی یک مشت مطالب منفی و سطحی بر هم انباشتن، شعار دادن و انبوهی شبهه پراکندن و صرف تخریب و ویران کردن عقیدهها و باورهای مردم احیاگری نیست.
۵٫ اصول گرایی توأم با کمالجویی: یک احیاگر اصیل ضمن اینکه به اصالتها توجه دارد، آرمانگرا و کمال جو نیز است و به نیازهای نوپدید و نظریههای جدید توأماً توجه دارد. او نیز چنین خصوصیاتی داشت و با اینکه میراثدار ذخایر معرفتی و حکمی پیشینیان بود به نظریات و مکتبهای بیگانه نیز توجه داشت و به ابداع و نوآوری هم میپرداخت. وی از نظر کمیت و کیفیت، بین متفکران معاصر، بیش از همه نظریهپردازی و نوآوری کرده است و بر ذخایر معارفی اسلام و ایران افزوده است، لکن طی بیست سال پس از شهادت او به این جهت توجه کمی شده است. البته اخیراً دیدهام در برخی دانشگاهها، رسالههای خوبی راجع به ابداعات فکری آن بزرگوار در عرصههای مختلف تألیف شده است.
۶٫ زمان آگاهی: استاد میفهمید امروز نیاز انسانها و مسلمانان به دین از چه زاویهای است و دین را باید چگونه عرضه کرد و این بسیار مهم است.
استاد بحثی تحت عنوان «اقبال و احیای تفکر دینی» (احتمالاً سال پنجاه به مناسبت بزرگداشت علامه اقبال) داشته که نظریات او در این بحث نشان میدهد نگاه ایشان به احیای دین از چه زاویهای است و اگرچه بهنام اقبال و احیای دین، سخن میگوید (که اقبال چنین میخواست و چنین میگفت) اما به نظر میرسد عمدتاً دیدگاههای خود را توضیح داده است. علامه مطهری و علامه اقبال تفاوت زیادی دارند. اقبال گرچه مرد بزرگی بود، اما در قیاس با استاد مطهری تک ساحتی بود، اقبال فلسفه غرب خواند، رسالهاش را درباره فلسفه ایران و در واقع فلسفه اسلامی نوشت، ولی تخصص عمده او فلسفه غرب بود و تنها در همین ساحت نیز جولان میکرد.
به هر حال مرحوم استاد مطهری، گرچه در آن سخنرانی از زبان اقبال سخن میگوید، اما حرفهای خودش را میزند و به همین علت رویکرد ایشان را به احیاگری در آن مقاله و سخنرانی میتوان یافت.
پینوشت
مطلب حاضر ویراسته ی سخنرانی جناب آقای رشاد در دوازدهم اردیبهشت سال ۱۳۷۹ است، که در دانشگاه پزشکی مشهد القا شده است.