هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره

نظر جنابعالی درباره جایگاه نوآوری«مصلحت در فقه امامیه» چیست؟ آیا این نوآوری پتانسیل تحقیقات بیشتر توسط دیگران و صاحب طرحنامه را دارد، یا این‌که کار تمام شده است و اکنون نوبت انتشار و گسترش آن در مجامع علمی است؟

تحقیق فقه و مصلحت یکی از حلقه‌های منظوم از تحقیقاتی است که در گروه فقه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام شده است و حجت الاسلام و المسلمین علیدوست نیز از محققان موفق حوزه‌ی علمیه قم و از مدرسین سطوح عالی و خارج فقه و اصول هستند. هنگامی که این طرحنامه به هیأت حمایت از کرسی نظریه‌پردازی ارائه شد اجلاسیه‌ی نقد و ارز‌یابی آن تشکیل شد و به مثابه نظر نو نه نظریه نو، با امتیاز بالا شناخته شد. این تحقیق و خلاصه آن که تحت اشراف هیأت، دفاع شده قابلیت ارتقا دارد. از حیث محتوا نیز تحقیق ارزشمندی است، هرچند که هم‌چنان جای تقویت و ارتقاء کیفی نیز دارد، اما بیش از آنکه به لحاظ محتوایی و از حیث کیفی حاجت به توسعه و تعمیق داشته باشد، به لحاظ صوری و ساختاری به بازسازی و بازآرایی نیازمند است. هرچند که در اجلاسیه‌ای که تحت نظر هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تشکیل شده به عنوان نوآوری و نظر نو شناخته شد، اما به نظر بنده که جزء داوران این تحقیق و مدعا بودم، قابلیت ارتقاء به نظریه را دارد، لیکن اگر مبانی، منهج اثبات، برایند روش‌شناختی و برون‌دادهای آن به صورت روش‌مند تبیین شود همچنین ادله، شواهد اثبات و قطعیت آن لحاظ شود، این نظر نو به یک نظریه تبدیل می‌شود، اما مطرح شدن موضوع فقه و مصلحت در فقه شیعی امروز، بی‌پیشینه نیست.

در بین اهل سنت نیز قواعد و اصولی از قبیل استصلاح، مصلحت، مسائل مرسله و تعابیری از این دست بیش از ما به این مسائل پرداخته‌اند. لیکن مبانی آنها سست و اشکالات اساسی بر شیوه‌ها و مدعاهای آن‌ها وارد است و آن‌چه که حجت الاسلام و المسلمین علیدوست انجام داده از عمده اشکلات وارده بر دیدگاه‌های اهل سنت، مبراست. کمتر کسی در بین فضلای ما به لحاظ کمّی و کیفی به اندازه جناب علیدوست به مسئله کاربرد مصلحت در فقه پرداخته است. ایشان الحق کار ارزشمندی را انجام داده و درخور تحسین، تعمیق و توسعه است و از این جهت ما خیلی خرسند هستیم که یک فاضل حوزوی کار بدیع علمی در مرکز حوزه‌های علمیه شیعه (قم) و در دستگاه علمی مانند پژوهشگاه فرهنگ و اندایشه اسلامی انجام داده است.

با توجه به معیارها و ویژگی‌های مثبتی که این نظریه داشته، آیا امکان طرح آن در سطح جهان اسلام، در میان اهل تسنن و تشیع وجود دارد؟

یکی از برنامه‌های هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی این است که نقدهای نو و نظریه‌های جدید را پس از ارائه‌ی دفاع موفق، در قالب کتاب، مقاله و یا اشکال دیگر در سطح ملی و فراملی مطرح و وارد کتب درسی کند. همچنین هیأت تصمیم دارد نظریات جدید را به زبان‌های مختلف ترجمه کند تا در دسترس اهل نظر در ملت‌های دیگر قرار گیرد، البته پاره‌ای از نظریات دارای دفاع موفق کاملاً بدیع و بدون پیشینه هستند و برخی از آنها نیز نظریه‌های رقیب و مشابه دارند. نوآوری «مصلحت در فقه امامیه» متفاوت با نظریه‌های شناخته شده و رایج در جهان اسلام است، در نتیجه ما باید این‌گونه نظریات را به زبان‌های مختلف ترجمه کنیم و متناسب با فهم و فرهنگ مخاطبان به دنیا منعکس کنیم و معتقدم که مورد استقبال هم قرار می‌گیرد و جایگاه خود را در جامعه علمی پیدا می‌کند. ان‌شااله که بتوانیم این کار را انجام دهیم.

یکی از وظایف هیأت، انتشار و ترویج اجلاسیه‌های دارای دفاع موفق است. آیا هیأت قادر است که اجلاسیه‌های علمی را با حضور داوران و ناقدان غیرایرانی برگزار کند؟ یا به انتشار مدعای صاحبان کرسی‌های موفق در نشریه‌ها و مجلات بین‌المللی بسنده می‌کند؟

تأکید بنده به دوستان هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی این است که فعالیت‌های هیأت را به خارج از مرزها توسعه دهند و حتی ارتباط برون‌مرزی دوسویه داشته باشند، یعنی نظرات اسلامی، ایرانی و شیعی را به صورت فرامرزی مطرح کنند؛ همچنین داوران و ناقدان غیرایرانی یا غیرشیعی را به کار گیرند و مجالی را فراهم کنند تا نظریه‌ها و نقدهای خارجی و متعلق به دانشمندان اهل تسنن در معرض نقادی قرار گیرند. از این طریق هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی نیز به عنوان یک نهاد علمی مرجع، برای سنجش نوآوری‌ها شناخته می‌شود. البته این کار برای بعضی از طرحنامه‌‌ها شروع شده است. برای مثال به درخواست یک مؤسسه علمی در لبنان مقرر شده است که اجلاسیه نقد و ارزیابی نظریه‌ی ابتناء، که متعلق به بنده است در این کشور تشکیل شود، که به زودی این کار صورت خواهد گرفت و تدریجاً گسترش پیدا می‌کند.

این اولین بار است که چنین برنامه‌ای برگزار می‌شود؟

بله این اتفاق برای نخستین‌بار در خارج از مرز‌ها روی خواهد داد. البته در یکی از جلسات ارزیابی نظریه‌ی ابتناء، ناقدان و داوران غیرایرانی هم حضور داشتند.

حاج آقا ما دیروز جلسه‌ای داشتیم تحت عنوان «الگوی نظام گفتگوی استحاله‌ای» با ارائه‌ی آقای دکتر شعیری. جلسه پرباری برگزار شد و منتقدان و داورانی که در این جلسات حضور داشتند همگی اعتراف می‌کردند که این نظریه، بدیع است و به دلیل طرح این موضوع توسط یک ایرانی در جهان ابراز خوشحالی می‌کردند. صاحب طرحنامه نیز در مصاحبه خود از برگزاری جلسات نقد طرحنامه توسط منتقدان خارجی استقبال کرد. فکر می‌کنید اگر ما بخواهیم چنین چیزی را در برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های هیأت داشته باشیم چه زمانی می‌توانیم به نتیجه برسیم؟

راجع به این موردی که اشاره می‌کنید به این دلیل که حضور نداشتم و متن طرح را نخوانده‌ام نمی‌توانم به صورت ماهوی سخن بگویم، اما تأکید می‌کنم بعضی از نظریه‌ها با وجود مطرح شدن در فضا و بستر فرهنگی ایران، قابلیت طرح در مقیاس جهانی را دارند زیرا آنها هویت بومی دارند ولی ماهیت بومی ندارند به این معنا که در محیط ایرانی و بستر فرهنگ اسلامی تولید شده‌اند ولی ماهیتاً می‌توانند یک مطلب علمی باشند. ما می‌توانیم از این دیدگاه‌ها و نظرات حمایت کنیم و این دیدگاه‌ها می‌توانند مخاطب جهانی پیدا کنند.

یکی از کارهایی که به منظور ورود کرسی‌ها به عرصه بین‌المللی می‌توان انجام داد، دوزبانه کردن سایت korsi.ir است، البته درخواست‌‌های متعددی نیز در این زمینه مطرح شده است. نظر جنابعالی چیست؟

من هم پیرامون این مطلب به دوستان دبیرخانه تأکید داشته‌ام که ابزار لازم را برای دوزبانه کردن و بلکه سه‌زبانه کردن سایت فراهم کنند، گرچه کار دشواری است و به مترجمان باتجربه و کارآزموده نیاز دارد؛ همچنین به روزشدن سایت نیز اهمیت زیادی دارد به این دلیل که نمی‌توان یک متنی را به زبان فارسی روی سایت بگذاریم و یک سال بعد به انگلیسی یا عربی آن را عرضه کنیم و باید مطالب سایت فارسی، هم‌زمان به دو زبان عربی و انگلیسی ترجمه شوند. بنده از این کار حمایت می‌کنم.

بعضی افراد معتقدند که دبیرخانه در ارزیابی برخی طرح‌نامه‌ها و آثار پژوهشی با وسعت نظر بیشتری عمل کرده است. با توجه به این‌که این هیأت نهاد نوپایی است شاید بتواند در مراحل اولیه بدون سخت‌گیری عمل کند تا یک طرح‌نامه سریع‌تر به برگزاری اجلاسیه و دفاع موفق دست پیدا کند. نظر شما در این خصوص چیست؟

من به شدت معتقدم که فرآیند ارزیابی و داوری طرح‌های علمی و مدعا‌های جدید باید سخت‌گیرانه و دقیق باشند همچنین کاملاً بر استانداردهای علمی منطبق باشند و با مسامحه در برخورد با مدعای جدید موافق نیستم، حتی اگر فرآیند ارزیابی کند شود و پاره‌ای از طرح‌ها از راه‌یابی به اجلاسیه محروم شود. اگر دقت در ارزیابی وجود نداشته باشد علاوه بر سست شدن اعتبار علمی و جایگاه حقوقی هیأت، به علم و توسعه معرفت نیز خیانت خواهد شد؛ همچنین سخن علمی باید واقعاً علمی باشد. سخن علمی تعریف و استاندارد معینی دارد و من مقام کار اداری را که سرعت و سهولت زیادی باید داشته باشد از مقام ارزیابی، نقادی و داوری تفکیک می‌کنم. در سلسله کار اداری و سامانه مدیریتی باید سرعت و سهولت را اصل قرار دهیم اما در ارزیابی طرحنامه‌ها به دقت و وسواس علمی نیازمندیم تا حق کسی ضایع نشود و سخنان سست به عنوان نظریه معرفی نشوند. دوستان ما نیز در دبیرخانه و بخش‌های سازمانی حق ورود ماهوی به طرح‌نامه‌ها را ندارند و فقط باید ضوابط صوری و ساختاری را کنترل و نظارت کنند که مدعای جدیدی که ارائه می‌شود از نظر مدارک کامل باشد، تا به کرسی مربوطه منتقل شود و در آن کرسی راجع ‌به ارزیابی اولیه و تعیین ناقدان و داوران و تأیید شورای داوری و کمیته ناقدانی که دستگاه برگزارکننده برای اجلاسیه دفاع و داوری پیشنهاد کرده، تصمیم‌گیری شود. لذا من در مواجهه‌ی علمی با طرحنامه‌‌ها به شدت معتقد به سخت‌گیری هستم که بعضی از دوستان نسبت به این سیاست من معترض هستند و بسیاری از دوستان نیز از این روند حمایت می‌کنند.

با توجه به این‌که در سال ۹۰ هستیم و هفت سال از آغاز کار دبیرخانه می‌گذرد، حدود چهارده کرسی و دفاع موفق را داریم. به نظر شما علت این‌که تعداد این کارها کم است به عملکرد دبیرخانه مربوط است یا این‌که اساساً نظریه‌پردازی افق دوردستی است که باید صبوری به خرج دهیم تا پژوهشگران حوزه‌ی علوم انسانی بتوانند روی یافته‌ها و نتایج آن کار کنند؟

اکنون نوزده کرسی فعال داریم و بیش از دویست صاحب‌نظر متخصص عضو پیوسته کرسی‌ها هستند و صدها صاحب‌نظر به صورت عضو ناپیوسته با ما همکاری می‌کنند. بنده معتقدم اگر دبیرخانه ما فعال‌تر از آنچه که هست برخورد کند و هریک از کرسی‌ها که متشکل‌ از جمعی از نخبگان و صاحب‌نظران آن رشته علمی است، بر سعی و تلاش خود بیفزایند تعداد طرح‌هایی که وارد می‌شود بیشتر خواهد شد. البته تضمینی ندارد که خروجی دبیرخانه افزایش پیدا کند و ممکن است طرح‌های زیادی ارائه شود و در مقام ارزیابی و داوری امتیاز کافی کسب کند ولی ما ضامن خروجی نیستیم و باید ضوابط را اجرا کنیم و هر طرحی بسته به علمیت مدعا و استانداردهای لازم، می‌تواند از خود دفاع کند و امتیاز خود را دریافت کند. واقعیت این است که نقش هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی نقش پسینی است. به این معنا که باید استعداد و فعلیتی به لحاظ علمی در کشور وجود داشته باشد و صاحب‌نظرانی باشند که نظریه جدید بدهند و شهامت ارائه نظریه، نقد شدن و قدرت دفاع از نظریه خود را داشته باشند، تا برون‌داد و خروجی هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی از نظر کمی و کیفی توسعه پیدا کند.

وقتی در کشورمان حدود هفتاد هزار عضو هیأت علمی از رتبه‌های مختلف مربی تا استاد تمام داریم و شمار کثیری از این افراد، اساتید علوم انسانی، معارف دینی و هنر هستند و حوزه‌ی علمی آنها مرتبط با قلمرو مأموریت هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است، باید توقع داشته باشیم که طرح‌های بیشتری ارائه شود. ما نمی‌توانیم کسی را ملزم کنیم و نمی‌کنیم؛ اما به نفع خود افراد است که حرفشان صیقل بخورد و از آثار حقوقی مترتب بر آن بهره‌مند شوند. ولی من تعجب می‌کنم که دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و پژوهشکده‌های ما نسبت به این مسئله پراهمیت اهتمام ندارند و باور نمی‌کنم که ظرفیت علمی کشور و فعالیت علمی دانشگاه‌ها و حوزه‌های ما آن‌قدر پایین است که تعداد طرح‌های ارائه‌‌شده به نسبت جمعیت و شأن علمی ایران و جهان اسلام و شیعه کم است. به هر حال ما وظیفه تولید علم نداریم، بلکه نهاد مرجع برای سنجش علم و مدعاها هستیم؛ لهذا باید در کشور این قابلیت و فعلیت باشد تا بازار ما گرم شود و با این همه، برای اطلاع مخاطبان شما می‌گویم که از مجموعه چندصد طرحی که از دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه به دبیرخانه هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی رسیده، حدود هفتادودو یا سه طرح درخور تشکیل اجلاسیه دفاع و داوری تشخیص داده شده و گاهی افزون بر بیست ساعت دفاعیه را شامل می‌شده است، چهارده و یا نهایتاً شانزده طرح و مدعای علمی رتبه و امتیاز کافی را کسب کرده و به عنوان نقد و نظر نو شناخته شده‌اند. بنابراین مراجعه به ما کم نبوده است و در عین حال ما ضامن خروجی موفق نیستیم.

بنابراین تنها نقطه‌ی قابل دفاع از کار دبیرخانه همان صحت در مراحل ارزیابی و داوری است؟

به هر حال نمی‌توانیم اعمال نظر کنیم و به مدعایی که صلاحیت احراز رتبه دارد، اعتنا نکنیم و به یک مدعای سست امتیاز دهیم و آن‌را به عنوان نظریه اعلام کنیم. در عین حال دوستان ما در دبیرخانه، سلسله تلاش‌هایی برای فرهنگ‌سازی و کار ترویجی انجام می‌دهند که برخی از آن‌ها به عنوان اجلاسیه‌های جدید رسمی تشکیل شده‌اند. همچنین با وجود ویژگی‌های خاص نمایشگاه کتاب و مناسب نبودن محیط آن برای نشست‌های تخصصی، جلساتی به منظور آشنایی هرچه بیشتر پژوهشگران در نمایشگاه کتاب برگزار شد که خوشبختانه اقدام موفق و ثمربخشی بوده است.

در مورد حمایت‌های هیأت سوالی دارم. کار پژوهشی اساساً به عنوان یک کار سخت شناخته می‌شود. یکی از امتیازاتی که هیأت به صاحبان اجلاسیه‌های با دفاع موفق اعطا می‌کند، سفر مطالعاتی است. آیا هر اجلاسیه‌ای که به دفاع موفق منتهی شود می‌تواند درخواست سفر مطالعاتی داشته باشد، یا این‌که معیارهای دیگری وجود دارد؟

سفرهای مطالعاتی برای طرح‌های موفقی پیش‌بینی می‌شود که یا نظریه‌ی موفق قلمداد شوند و قابلیت توسعه و تعمیم داشته باشد و یا نظری قوی که در حد ارتقاء به نظریه است، ارائه شود و به دلیل بالا بودن هزینه سفر مطالعاتی، هر نظر جدیدی که دفاع موفق داشته، مشمول این حمایت نمی‌شود. تاکنون هم اگر بعضی از موارد را اعمال کرده‌ایم یکی از دو شرط بالا را داشته است و هر نظریه درخوری را که بتوان آن را ارتقاء بخشید و توسعه داد مورد حمایت قرار می‌دهیم و فرآیند هم به این ترتیب است که صاحب‌نظر درخواست خود را اعلام می‌کند و توجیه و دلایل لازم را ارائه می‌کند و نظر کارشناسی شورای علمی کرسی مربوطه گرفته می‌شود و بعد در شورای علمی دبیرخانه هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی بررسی می‌شود و اگر مورد تأیید قرار گرفت تأمین اعتبار می‌کنیم که افراد سفر کنند.

به عنوان سخن آخر اگر دیدگاه و نقطه‌نظری دارید بفرمایید.

کار ما ظاهراً ملازم با نوعی تظاهر، انعکاس و بازتاباندن است و فکر می‌کنم که بعضی از ریاها ایرادی ندارد، همچنین توصیه می‌کنم که دوستان در ارائه و بازتاباندن، تلاش بیشتری کنند زیرا هیچ منافاتی با اخلاص ندارد و ما با قصد قربت و با انگیزه‌ی توسعه علم که در مکتب ما مقدس است و با انگیزه اعتبارافزایی شیعه و مکتب اهل بیت کار انجام می‌دهیم و قصد قربت می‌کنیم و اجر معنوی دارد و در عین حال منافاتی با ریا ندارد. سایت دبیرخانه هم باید در مقام ارائه فعالیت‌ها، بیشتر اقدام کند.

حـق توهیـن و توطئـه!!



س ۱: مبنا یا مبانی جرم‌انگاری توهین به انبیاء و معصومین و احیاناً آحاد انسانی چیست؟

در اسلام، انسان از کرامت ذاتی برخوردار است؛ از این‌رو در هیچ مکتب و مذهبی حرمت و حریم انسان هرگز به پایه مکتب ما نمی‌رسد. قرآن فرموده است: . . . مَن قتل نفساً بغیر نفس او فسادٍ فی الارض فکانمّا قتل الناس جمیعاً و مَن احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً (مائده / ۳۲:۵) یعنی «هر کس کسی را بکشد گویی همه مردم را کشته است و هر آنکو کسی را زنده کند گویی همه مردم را زنده کرده است» از این آیه اصلی به دست می‌آید که علامه جعفری از آن اصل با عبارت  = ۱ تعبیر کرده‌اند. این آیه می‌گوید: «هرکس یک انسان را ناحق بکشد گویی همه بشریت را کشته است، کما اینکه اگر کسی یک فرد را احیا کند و نجات دهد گویی همه مردم را نجات داده، یعنی ارزش نفس انسانی بی‌نهایت است و یک نفر برابر است با همه بشریت. پس ارزش ذاتی بشر بی‌نهایت است.
حیثیت و آبروی یک انسان هم به اقتضای همان حرمت و ارزش ذاتی او بسیار بالا است و همانگونه که نقض حریم نفس و ذات انسان ممنوع است و جرم بزرگی قلمداد می‌شود نقض حریم حیثیتی انسانها هم همین‌گونه است. در آیه ۱۱ سوره حجرات چند اصل و قانون را خداوند متعال در باب حریم حیثیت آدمی بیان کرده است:
۱ـ لایسخر قوم بین قوم «گروهی گروه دیگر را استهزاء نکند»؛ ۲ـ وَلا تَلمزوا انفسکم «از همدیگر عیبجویی نکنید»؛ ۳ـ ولا تنابزوا بالالقاب «لقب‌های زشت به هم ندهید.»
و بعد از ذکر این اصول و قوانین آیه با این عبارت تمام می‌شود اگر کسی توبه نکند او ستمگر است یعنی این قوانین نباید نقض شود چون حفاظت از حریم و حرمت آحاد انسانی لازم و نقض آن جرم است و مرتکب جرم باید توبه کند والا باید کیفر شود. این دست جرم‌ها در زمره ظلم قرار می‌گیرند و در حقوق اسلامی، ظلم بزرگترین جنایت‌ها و جرم‌ها محسوب می‌شود.
اینکه این همه نسبت به توهین و تحقیر و تهمت و افترا و سب و ناسزا در حقوق اسلامی (که از کلام خدا نشأت گرفته است)، حدّت و شدّت نشان داده می‌شود و این رفتارها و جرم سنگین انگاشته می‌شود و برای هر نوع و هر مرتبه‌ای از مراتب این جرم‌ها، مجازات و کیفری جعل می‌شود عمدتاً ناشی از اهمیت ارزشی انسان و کرامت انسانی است اما فراتر از این آنگاه که سب و ناسزا و توهین و تحقیر متوجه انسان‌های والا و آسمانی و معصومین می‌شود جرم مضاعف می‌گردد؛ از آن جهت که حریم دین و حریم آورندگان و نگاهبانان وحی الهی مورد خدشه قرار می‌گیرد جرم سنگین‌تر می‌شود.

س ۲: در فقه اسلامی چه حکم یا احکامی برای جرم توهین و سب انسان‌ها و اولیاء الهی مطرح شده است؟ اگر ممکن است بیان بفرمایید.
در فقه ما همه اشکال و انواع سب یعنی دشنام به دیگری، ممنوع است. سب مومن و ناسزا گفتن به انسان مومن تحریم شده و کیفرش تعزیر است (تعزیر پایین‌تر از حد است.) حتی از سب کفار و ناسزا گفتن به کافران در قرآن نهی شده تأکید شده کسانی را که جز خدا را می‌خوانند و موحد نیستند اینها را دشنام ندهید. به این دلیل که چه بسا ناسزاگویی شما باعث شود آنها از سر جهل به خدا دشنام دهند. در فقه ما ناسزاگویی کافر به کافر دیگر دارای حکم است خصوصاً اگر این ناسزاگویی موجب فتنه و عوارض اجتماعی شود، حاکم موظف است به نحوی مناسب با مسأله مقابله کند. سب معصومین، انبیاء، رسول خاتم، ائمه و حضرت فاطمه زهرا(س) دارای مجازات و کیفرهای شدیدی است، البته در صورتی که تمام شرایط جرم تحقق یافته باشد و اگر کسی از سر علم و عمد و عناد، سب النبی و سب معصوم کرد مرتکب جرم بزرگی شده دارای کیفر سنگینی است و البته اگر از سر جهل یا بدون قصد و از روی غفلت مرتکب سب شده باشد جرم قلمداد نمی‌گردد. به اجماع همه فقهای فریقین: شیعه و سنی، سب‌النبی با تحقق صفات و شرایط لازم، جرم و حکمش اعدام است.
ما بین انبیاء هیچ تفاوتی قائل نیستیم یعنی اگر اهانت به حضرت عیسی هم بشود جرم را همان مقدار سنگین می‌دانیم که به ساحت حضرت محمد(ص) و اگر ناسزا و اهانت و تحقیر بر ساحت حضرت موسی روا داشته شود به همان اندازه مهم است که به ساحت نبی خاتم(ص) و نیز اگر به ساحت مریم(س) اهانتی و جسارتی روا شود مثل اهانت به ساحت حضرت زهرا(س) است و حکم اینها هم بنا به نظر مشهور مساوی است.

س ۳: آیا جلوگیری از این رفتارها و جرم‌انگاری اهانت، نقض آزادی بیان بشمار نمی‌رود؟
برخی از آنچه که در روزگار ما رخ داده در بعضی کشورهای غربی و به عنوان توهین به نبی اکرم(ص) و تعالی الهی و مقدسات ۰۰۰/۰۰۰/۵۰۰/۱ مسلمان در جهان با وقاحت دفاع می‌کند. ضمن اینکه باید از وقوع این فاجعه به حال بشریت تأسف خورد که در قرن ۲۱ چنین رفتارهای ضداخلاقی و ضدانسانی و وحشیانه از افرادی یا موسساتی یا از ناحیه کشورهایی بروز می‌کند!! بشر مغرور مدعی تمدن و پیشرفت، مرتکب رفتارهایی می‌شود که بشر وحشی و دور از فرهنگ و تمدن باستانی و بدوی از آن پرهیز داشته است!! و بیش از تأسف بر وقوع این فاجعه باید به خاطر دفاع بی‌شرمانه برخی از این مدعیان تأسف خورد! به نظر من فاجعه بالاتر این است که یک رفتار ضدانسانی را با پوشش حقوق بشر و متمدنانه از آن دفاع کنیم. می‌گویند که این اقتضای آزادی بیان است.
من این نکته را مقداری باز می‌کنم که آیا توهین و تحقیر و ناسزاگویی آزادی بیان است؟ تعبیر آزادی بیان از دو واژه تشکیل شده: آزادی و بیان، آزادی یعنی اینکه انسان آنچه را که می‌فهمد و می‌خواهد بتواند بروز دهد و بیان هم یعنی اظهار کردن. آزادی بیان یعنی اینکه کسی مانع نشود از اظهار. چیز دیگری که علاوه بر توضیح مفهوم این دو واژه که ترکیب را پدید آورده‌اند باید مورد توجه قرار گیرد، متعلق آزادی بیان است. آزادی بیانِ چه چیزی. باید برگردیم ببینیم منشأ آزادی بیان چیست؟ منشأ این حق، کرامت انسان است. چون انسان دارای عقل است، پس می‌فهمد و چون می‌فهمد پس کرامت دارد و آدمی با حیوان از این دو حیث تفاوت دارد. چون می‌فهمد و کرامت دارد و پس حق دارد فهمیده خویش را بازگو کند. پس متعلق آزادی بیان فکر است. بیان فهم و فکر آزاد است و فکر یک دستاورد متعالی انسانی است. فکر یک پدیده ارزشمند است و بالاترین برون‌داد یا دستاورد و محصولی که از این انسان با کرامت و دارای جایگاه رفیع صادر می‌شود، فکر است. پس در حقیقت آزادی بیان از آن جهت مجاز و محترم است که متعلق آن محترم است. چون فکر ارزشمند است بیان آن نیز مجاز بلکه لازم است اما اگر کسی به جای بیان اندیشه و فکر که بالاترین فرآورده کرامت و کمال آدمی است، فحش و ناسزا و طعن و لعن اظهار و اشاعه دهد! آیا این هم محترم و مجاز است؟ آیا فحاشی و ناسزاگویی توهین و لعن، ارزشی است که کسی آن را بیان کند و اگر چنین است که اظهار هر چیزی از آن جهت که اظهار کردنی است محترم است پس اظهار و صدور هر قول و فعلی باید آزاد باشد! من از مدافعان حقوق بشر شعار این فاجعه و رفتار مادون بدوی می‌پرسم: آیا به همه لوازم چنین آزادی تن در می‌دهند اگر کسی بیاید و در مقابل آنها بایستد و عبارات و واژه‌های رکیک به زبان آورد و دشنام‌های قبیحی را نثار آنها کند آیا برای آنها قابل قبول است و به روی فرد اهانت‌کننده و فحاش لبخند خواهند زد؟ و آیا در قوانین کشورهای غربی ضابطه‌ای وجود ندارد که اگر کسی به دیگری دشنام داد بتواند شکایت کند؟ آیا اینها جرم قلمداد نمی‌‌شود قطعاً جرم محسوب می‌شود. اما نسبت به مردی که در تاریخ بشر خدمات بزرگی از او برای بشریت سر زده که هیچ انسانی نمی‌تواند آنها را انکار کند. (جدای از ساحت نبوت) این اعمال جرم نیست؟! چرا غرب مغرور ارتکاب هر جنایتی را آزادی می‌نامد و از هر جرمی به نام دموکراسی دفاع می‌کند؟! در هر جای عالم جنگ و خونریزی و قتل و غارت راه می‌اندازند و آنها را دفاع از دموکراسی و حفاظت از منافع می‌نامند! چرا از مقدس‌ترین ارزش‌ها برای دفاع و توجیه نامقدس‌ترین رفتارها استفاده می‌کنیم. آیا اگر کسی در خیابان به یکی از آنها رسید و سیلی جانانه به گوش آنها نواخت می‌پذیرند که این اقتضای آزادی است در نتیجه به جای اعتراض از آن فرد به خاطر اینکه از آزادی استفاده کرده به او لبخند می‌زنند. و من می‌پرسم لطمه زدن به وجود مادی آدمی جرم بزرگی است یا خدشه وارد کردن در شخصیت باطنی فرد، که نفس اوست جرم بزرگ‌تری است؟ انسان تعجب می‌کند که چطور مدعیان تمدن و دفاع از حقوق بشر و کرامت انسان و آزادی، دموکراسی و صلح، چنین حرف‌های بی‌پایه و مایه بلکه سخیف و کثیفی را می‌زنند!


س ۴: جناب‌عالی آیا پیشنهاد حقوقی مشخصی برای پیشگیری از این‌گونه رفتارها ارائه می‌فرمایید؟
آدمی، ذاتمند است یعنی دارای سرشت و صفات ثابت است از جمله عناصر ذاتی و سرشتی انسان، صفت دین‌گرایی و دین‌داری است. از همین‌روست که دین همزاد بشر است و تاریخ بلند حیات گواه آن است که هرگز آدمی بلا دین نبوده است؛ هر چند ممکن است در تشخیص مصداق خطا کرده باشد، و غیر دین را به جای دین و غیر خدا را به جای خدا برگزیده باشد اما بی‌دین و بی‌خدا نبوده است؛ حتی در جوامع ظاهراً ملحد نیز ناخودآگاه، چیزی دیگر به جای دین و خدا نشسته است، و این حالت نیز موقت و مقطعی است.
به دلیل فطرتمندی بشر دین نیز فطرت نمون است و حکمت، عدالت و رحمت الهی نیز اقتضا می‌کند که دین الهی با فطرت آدمی تلائم کامل داشته باشد، و ابلاغ دین و آموزه‌های ناسازگار با فطرت بشر با صفات الهی سازگار نیست.
گرچه عناصر بسیار دیگری مانند زیبایی‌شناسی و زیبایی‌گرایی، علم‌خواهی و عشق به کمال، عدالت‌طلبی علاقه به صلح؛ حق‌گرایی، خیراندیشی و آزادی‌خواهی است؛ اما به نظر من علاوه بر آن که این موارد و سایر امور فطری حتماً جزیی از تعالیم دینی است، مجموع دین، از لحاظ فطری بودن بسی عمیق‌تر و وسیع‌تر از دیگر عناصر است.
اکنون و با توجه به مقدمه‌ای که معروض افتاد، عرض می‌کنم: به همان دلیل که در حقوق اساسی بشر، حق آزادی، حق آگاهی، حق برخورداری از صلح و عدل را به رسمیت می‌شناسیم و جامعه‌ی جهانی و سازمانهای بین‌المللی سعی می‌کنند از این حقوق دفاع و زمینه‌ی برخورداری همه آحاد از آن را فراهم کنند؛ و همه انسانها، ناقضان این حقوق را مجرم می‌شناسند؛ چرا نباید عنصر اساسی و عمیقی مانند فطرت دینگرایی به عنوان حق دینداری، به رسمیت شناخته شود و پاس داشته شود؟! چرا باید ملحدان به دین و دینداری، تعرض کنند و چرا برخی به نام یک دین به دین دیگر اهانت روا می‌دارند؟
من پیشنهاد می‌کنم: حقی به عنوان حق دینداری تبیین و از طریق مجامع جهانی، پیگیری و تصویب گردد تا از رهگذر تمسک بدان از تعرض به دین و دینداری و دینداران جلوگیری شود. البته این یکی از ابزارهای مقابله با این فجایع است.

س ۵: شما تصور می‌فرمایید انگیزه عاملان و آمران و مدافعان این اعمال و افعال، از دامن زدن به این رفتارها چیست؟
از آنجا که اینک این رفتارها به معضل جهانی تبدیل شده است؟ و ادامه این رفتارها، جهان را در معرض یک جنگ جهانی قرار می‌دهد؟ به نظر من این اعمال و مواضع، زمینه‌سازی برای پیشگویی‌های هوس‌آلود پیامبران دموکراسی لیبرال در باب نزاع تمدنها، و برای تحقق آرزوهای خام سیاستمداران سفیه آمریکایی است؟
آیا مرتکبین این رفتار تصور می‌کنند برای همیشه مسلمانان این اعمال را تحمل خواهند کرد و اگر بر اثر این رفتارهای ضدبشری یک فاجعه انسانی در جهان رخ دهد، مسئولش کیست؟ اینها دروغ می‌گویند که طرفدار صلحند. با این جنگ افروزیها آبروی خود را می‌برند و با این رفتارها و مواضع، کذب ادعاهایی را که کردند برملا می‌کنند و امروز برای اثبات یک افسانه تاریخی مانند هولوکاست همه سینه چاک می‌کنند و اگر کسی به روش علمی دروغ بودن آن ثابت کرد از نظر تاریخی آن انکار کرد آن را جرم می‌دانند!! تردید در این که آیا آلمانی‌ها یهودیان را کشته اند یا نه و در برخی کشورها جرم انگاشته می‌شود و مرتکبین آن مجازات می‌شوند و آیا این نشان نمی‌دهد که صهیونیست‌ها پشت صحنه دو مسأله را اداره می‌کنند؟! (هم اهانت به پیامبر اکرم(ص) و هم افسانه هولوکاست) و غربی‌های مدعی تمدن و دموکراسی راجع به این دو مسأله دوگانه برخورد می‌کنند ما مسلمانان نسبت به این واقعه اگر عکس‌العمل نشان دهیم نه از آن جهت است که اسلام مورد نقد قرار گرفته بلکه از آن جهت که حریم نبی‌اکرم(ص) مورد نقض قرار گرفته؛ ما از نقد نمی‌هراسیم، در سراسر جهان، پیوسته هزاران جلد کتاب علیه اسلام و در افکار مطلق نبوت و توحید و اصول عقدتی اسلام منتشر می‌شود نه در دنیا حتی در ایران هم کتب و مقالات بسیاری علیه دین و مسلمات اسلامی منتشر می‌شود احدی یا ناقد یک عقیده دینی برخورد نمی‌کند. پس آزادی بیان نقد غیر از توهین و نقض حریم است. صدها موسسه در جهان علیه اسلام تحقیق می‌کنند و کتاب منتشر می‌کنند و یک نفر هم به آنها تعرض نمی‌کند.
توهین و توطئه از پایان منطق آغاز می‌شود؛ هرگاه منطق پایان می‌گیرد فحاشی و توهین شروع می‌شود. دنیای غرب در برابر مسلمانان و منطق نیرومند آنان دچار مشکل شده و دچار فقر فکری شده‌اند. وقتی غربی‌ها مشاهده می‌کنند مسلمانان عراق با رأی چشمگیری زمام امور را در دست می‌گیرند این در حالی است که غربی‌ها دم از دموکراسی زدند و به ای عنوان عراق را اشغال کرده‌اند! وقتی در فلسطین انقلابیون و حماسی‌ها با رأی چشم‌گیری قدرت را قبضه می‌کنند و در لبنان پیروان اهل بیت با رأی مردم جایگاه رفیعی را احراز می‌کنند و در گوشه گوشه جهان می‌بینید که اندیشه اسلامی به ویژه هرگاه متأثر از اهل بیت است پیشروانه براساس شعارهایی که آنها داده‌اند به کرسی فتح تکیه می‌زند و مسلمانان در حوزه منطق جهان را سنگر به سنگر فتح می‌کنند، به جای تکیه بر فکر و نظر، متوسل به توهین و توطئه شده‌اند و بعد از آنکه این توطئه در سطح جهانی افشاء شد و دیدند از این جهت زیان کردند یعنی خواستند جنگ مسلمان و مسیحی در دنیا به پا کنند اما مورد استقبال حتی مسیحیان منصف واقع نشد! و این رفتارها و اعمال را ارباب ادیان محکوم می‌کنند، آمدند فاجعه تلخ تاریخی تروریستی انفجار حرم حضرات امامان عسگریین و حضرت نرگس مادر حضرت حجت‌(عج) را پدید آوردند تا از سویی توپ را به زمین مسلمانان بیاندازند. از طرفی دیگر دیدند فشار بر مرتکبین جرم روبه فزونی است و باید توجه‌ها از فاجعه‌ای به فاجعه‌ای دیگر متوجه کنند تا فشار بر مرتکبین آن را کاهش دهند! و جنگ را به میان مسلمانان بکشانند و بین مسلمانان اختلاف ایجاد کنند اما دیدند که مسلمانان آگاهتر از آنان هستند و جنگ را حکیمانه و صبورانه این دو فاجعه را تحمل کردند. خون را خوردند، و تلخی این دو فاجعه را بر خویش هموار کردند تا مبادا فاجعه جهانی یا اسلامی رخ دهد.

صلاگر ولایت و وحدت


ضمن سپاسگزاری از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، لطفاً در آغاز این گفتگو مختصری از پیشینه‌ی آشنایی و دوستی خودتان با آیت‌الله تسخیری بفرمایید:

ـ بسم‌الله الرحمن الرحیم. از زمان اولین مواجهه‌ی من با دوست دیرینم، فاضل فرهمند و فرهیخته و شخصیت خدوم و خلیق، آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی تسخیری، حدود چهل سال سپری شده است؛ در آغاز در دهه‌ی پنجاه، زمانی که او مانند بسیاری از علما و فضلای ایرانی و ایرانی‌تبار، توسط رژیم بعثی از نجف بیرون رانده شده و به قم آمده بود، با ایشان آشنا شدم و در نخستین رویارویی جذب اخلاق خوش و رفتار متواضعانه‌ی او شدم؛ این ارتباط دوام یافت تا وقتی در دروس خارج اصول آیت‌الله وحید خراسانی(حفظه‌الله) شرکت می‌جستیم، در خلال جلسات درس، خدمت ایشان می‌رسیدم و گاه در پیرامون مباحث علمی یا سیاسی اجتماعی بین ما گفتگوهایی اتفاق می‌افتاد؛ آنچه از خلال این گفتگوها خودنمایی می‌کرد و برجسته می‌نمود، علاقه‌ی شدید و عقیده‌ی عمیق ایشان به شخصیت و افکار فقیه متفکر شهیدِ سعید سیدمحمدباقر صدر (قدس سره) بود؛ شاید در اثر همین گفتگوها بود که بنده با اندیشه‌ها و آثار آن شهید بزرگوار بیشتر آشنا شدم و آقای تسخیری از جمله‌ی کسانی بود که موجب تشدید علاقه‌ی من به آن شهید بزرگوار شد.
بنده در گرماگرم مبارزات به تهران بازگشتم و مدتی هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به برخی فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی اشتغال داشتم و دوباره به قم رفتم، اما طولی نکشید که به جهت وقوع جنگ و حوادث دوره‌ی ریاست جمهوری بنی‌صدر ، احساس ضرورت شد و دوباره به تهران بازآمدم، در این برهه جناب آقای تسخیری هم به تهران آمدند و برحسب اتفاق هر دوی ما در فرایند تأسیس سازمان تبلیغات اسلامی مشارکت کردیم و در این سازمان مشغول به کار شدیم. ایشان به دلیل تسلط به زبان عربی و زندگی در نجف اشرف و برخی تجارب در قم، در بخش فعالیت‌های خارجی سازمان مشغول به کار شد، بنده نیز به جهت نشو و نما در تهران و شناخت مسائل این کلانشهر در بخش مربوط به استان تهران شروع به کار کردم.
بعدها ایشان معاون بین‌الملل سازمان شدند و سپس من قائم مقام سازمان؛ مدت ممتدی، در محل کار همکار و در محل سکونت همسایه بودیم، و ده‌ها سال معاشرت‌ و مباشرت مستمر و حشر و نشر پیوسته، روابط ما را روزافزون استوارتر و صمیمانه‌تر ساخت؛ در طول حدود چهل سال رفاقت و معاشرت، اوقات بسیاری را در سفر و حضر با هم بودیم؛ از ورزش کوه و شنا گرفته تا گعده‌های طلبگی؛ از همکاری‌های فرهنگی تا شرکت در همایش‌های داخلی و خارجی و همکاری پیوسته و تنگاتنگ در مسائل علمی، فرهنگی و اجتماعی از آغاز به کار سازمان تبلیغات اسلامی در سال هزار و سیصد و پنجاه نه شمسی، تا تأسیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در سال هزار و سیصد و هفتاد دو، و تا معاونت بین‌الملل بعثه‌ی مقام معظم رهبری در برخی سال‌های دهه‌های هفتاد و هشتاد، مدتی ایشان معاون بین‌الملل بعثه بودند، بنده همکار ایشان و مدتی نیز بنده معاون بودم و از مساعدت ایشان برخوردار.

ـ اگر ممکن است اندکی درباره‌ی ابعاد شخصیت ایشان برای ما بفرمایید.
دوره‌ی نسبتاً طولانی الفت و رفاقت با آقای تسخیری، اطلاعات فراوانی را درخصوص شخصیت ایشان در اختیار من قرار داده است، ایشان فردی بسیار خوشخو و خوش‌رو، فروتن و بی‌پیرایه، سلیم‌النفس و سازگار، پاکدل و پاک‌سرشت، خلیق و خالص‌اند؛ هرچند ممکن است در مسائل اجتماعی و اندیشه‌ی سیاسی در مقام نظر، با کسانی در تقابل باشد، اما به جهت برخورداری از خوی حسن و حسن سلوک، می‌تواند با همگان از هر مذهب و مکتبی در زیر چتر یک فضای انسانی، با هم‌زیستی کامل سر ‌کند. به رغم اینکه ایشان یک شخصیت علمی و جهانی برجسته است، ـ آن‌سان که همانند او را در جهان اسلام کم داریم ـ اما با همگان، از عالی و دانی، مشهور و مهجور، درست مثل یک طلبه‌ی عادی، بی‌پیرایه و بی‌تعارف و تشریفات رفتار می‌کند. در شخصیت و رفتار او طی این چهل سال هیچ‌وقت نوسان نمایان نبوده است، زمانی که یک طلبه ساده در حوزه بود و با هم حشر و نشر داشتیم، همانی بود که هم‌اکنون به عنوان یک شخصیت برجسته‌ی بین‌المللی مطرح است. آنگاه که در جایگاه معاونت بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی بود، بنده‌ی حقیر قائم‌مقام سازمان بودم، همان رفتاری را داشت که بعدها وقتی ایشان رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شد، و قریب یک سال من معاون پژوهشی این سازمان بودم.
جهت دیگری که راجع به شخصیت آیت‌الله تسخیری می‌توان اشاره کرد توانایی‌های علمی ایشان است. آقای تسخیری از شاگردان سرشناس آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر صدر است. سابقاً می‌گفتند کسی که نجف‌دیده باشد، آدم فاضلی‌ست، نجف‌دیدگی یک ملاک متقن برای سنجش فضل افراد قلمداد می‌شد، ولی در این چند دهه‌ی اخیر باید گفت هرآن‌کو که شهید صدر را درک کرده باشد، لابد از جرئت و قدرت نوآوری نظری و ابتکار علمی بهره‌مند است. نفحات و نفخات قدسی آن شهید عظیم و عزیز به هر کسی که رسیده او را احیاء کرده، استعدادش را باور ساخته و وجود او را پرداخته و جان او را برانگیخته است. شاگردان شهید صدر شور دیگری در سر دارند و از ذکاوت ذهن و جودت فهم خاصی برخوردارند. آیت‌الله تسخیری نیز از جمله شاگردان سرشناس و شناخته‌ی شهید صدر قلمداد می‌شود.
شهید صدر از جامعیت خاصی برخوردار است و برغم اینکه حوزه‌ی تخصص او فقه و اصول بود و کتب و رساله‌های ارزنده‌ای در این دو رشته‌ی علمی، که مشتمل بر آرای بدیع و جدیدی است، به یادگار نهاده است، در فلسفه (مانند فلسفتنا)، اقتصاد (مانند اقتصادنا)، و در فلسفه‌ی اجتماع و فلسفه‌ی تاریخ، در منطق و روش‌شناسی، در تفسیر و الهیات و… نیز آثار یا آرای ارزشمندی ارائه کرده است. گفته می‌شود شهید صدر بعد از اینکه تنها دو سال و نیم در خارج اصول مرحوم آیت‌الله خویی شرکت کرده بود، درس خارج را شروع کرد و دور اول درس خارج ایشان پنج سال طول کشید و زمانی که دور دوم را آغاز کرده بود به شهادت رسید. بعضی از شاگردان ایشان نیز که اکنون در شمار مراجع ایران و نجف به شمارند، دروس خارج اصول وی را تقریر کرده‌اند و هم‌اکنون چند تقریر از دروس او در اختیار ماست که حاوی ابدعات اصولی ایشان است.
همان‌گونه که شهید صدر از جامعیت و قدرت ابتکار چشمگیری در حوزه‌های گوناگون برخوردار بود و نگاه جدیدی به مباحث و مسائل داشت، شاگردان ایشان، از جمله آقای تسخیری، هم این‌گونه هستند. آقای صدر در حوزه‌ی مسائل مختلف تأمل و تفکر کرده و درس داده بود، شاگردان ایشان نیز این‌چنین هستند. و هرچند در بعضی از حوزه‌های معرفتی برخی از شاگردان شهید بسیار برجسته‌ترند، اما من تصور می‌کنم از حیث جامعیت، کرّ و فرّ علمی آقای تسخیری ممتاز است.
آقای تسخیری در حوزه‌ی تفسیر و تاریخ و علوم قرآنی کار کرده‌ و یک دوره تفسیر فشرده نیز با همکاری آقای سعید نعمانی نوشته است، این اثر برای کسانی که می‌خواهند یک دوره‌ی تفسیر فشرده را دم ‌دست داشته باشند، بسیار مناسب است.
ایشان در حوزه‌ی مباحث اصولی نیز اشراف خوبی دارد، اشرافی که آقای تسخیری بر آراء اصولی اهل سنت دارد، درخور تحسین است. یک دوره اصول فشرده برای سازمان کنفرانس اسلامی نگاشته، این کتاب را به انگیزه‌ی تبیین مبانی اجتهادی شیعه، تدوین کرده‌ و سعی نموده است که این اصول فقه را در چارچوبه‌ای که مأنوس اهل سنت و سایر فرق اسلامی است بنویسد، از جمله علاوه بر بیان قواعد اصولیه‌ای که بحث از آنها در کتب اصولیه‌ی ما رایج و دارج است، پاره‌ای از قواعد فقهیه را نیز که معمولاً فقهای ما در کتب اصولی بدانها نمی‌پردازند، مطرح کرده است.
ایشان در مباحث و ابواب مختلف فقه کاربردی مقاله دارد، آقای تسخیری در فقه اجتماعیات، سیاسیات و اقتصادیات و فقه کاربردی آشنایی و تسلط خوبی دارند و مقالات و رسالاتی نوشته‌اند. حدود بیست‌وپنج سال در سازمان فقه کنفرانس اسلامی حضور یافته، در تمام اجلاسیه‌های این مجمع فقهی جهانی شرکت داشته است و ریاست بعضی از کمیته‌های این مجمع را برعهده داشته‌ است. ایشان در این مجمع، به عنوان تنها فقیه شیعه، بین شصت‌و چهار کشور مسلمان، آرای فقهای ما را طرح و تبیین کرده و در بعضی از مواقع آرای فقهیِ مکتب اهل بیت ـ سلام الله علیهم ـ را به کرسی قبول نشانده است و همه‌ی فقهای حاضر در مجمع الفقه، رأی شیعی را به عنوان رأی مجموع مسلمانان ‌پذیرفته‌اند.
برای نمونه در مسئله‌ی «رضاع»، این مشکل مطرح بوده که کودک از طریق شیر خوردن از یک زن (غیر از مادر) با چه کسانی محرم می‌شود؟ با توجه به شیرخشک‌هایی که در بازار هست ـ می‌گویند گاه از شیر زنان تهیه می‌شود ـ و توسط بچه‌ها مصرف می‌شود، احکام نسبت رضاعی چیست؟ آرای فقهای اهل سنت در این زمینه باعث مشکلاتی برای جوامع فعلی می‌شود، اما در آرای فقهای شیعه شروط هشتگانه‌ای برای ترتب آثار محرمیت مطرح است که توجه به آنها مشکل را حل می‌کند؛ شروطی مانند اینکه: بچه «زیر دو سال» از «سینه‌ی زن زنده»، «مستقیم» و «پانزده مرتبه» یا یک شبانه‌روز شیرِ سیر بخورد که گفته شود موجب رویش استخوان و گوشت شد، و شیر «از حرام نباشد»، و از «یک شوهر» باشد، با چیز دیگری «مخلوط نباشد»، بچه شیر را «قی نکند»؛ وقتی ایشان شروط مطرح در فقه شیعه را ارائه می‌کند، همه می‌بینند که رأی فقهی شیعه گره‌گشاست و حل مشکل می‌کند و از آن استقبال می‌کنند.
همچنین ایشان از حکم حضرت امام(ره) در مورد ارتداد سلمان رشدی، دفاع جانانه‌ای در مجمع فقه کرد و این دفاع در اقبال فقهای جهان اسلام به رأی حضرت امام بسیار مؤثر بود؛ گزارش مذاکرات جلسات چندین‌ساله‌ی مجمع الفقه توسط آقای تسخیری در چهار مجلد منتشر شده است.
لهذا جهت دیگری که در شخصیت ایشان سراغ داریم تسلط بر مذاهب و مکاتب، ادیان و فرق و آرای دیگر مذاهب و ادیان در حوزه‌ی عقاید، مسائل اجتماعی و فقهی است که این جهت بسیار پراهمیت و ارزشمند است. برخی فقهای ما تسلط کمی با آرای فقهای دیگر مذاهب دارند. با توجه به تعدد مذاهب فقهی اسلام، در گذشته بعضی از فقهای برجسته‌ی ما همزمان دو تا چهار کرسی درس خارج فقه داشتند. مرحوم شیخ طوسی که بنیانگذار فقه عقلی شیعه قلمداد می‌شود، همزمان، هم کرسی تدریس فقه جعفری داشته و هم کرسی تدریس فقه مذاهب عامه، کتاب‌ »الخلاف» شیخ، فقه تطبیقی (مقارَنه‌ای) است. همچنین دیگر بزرگان ما فقه المُخْتَلف می‌نوشتند، یعنی فقه تطبیقی و مقارَن بین مدارس فقهی شیعه. ما در بین فقها، کم داریم کسانی را که بر آرای فقهای دیگر مذاهب تسلط کافی داشته باشند. از متأخرین مرحوم آیت‌الله بروجردی در این زمینه زبان‌زد بوده و تسلط بسیار وسیعی بر فقه دیگر مذاهب داشته‌اند. آقای تسخیری هم در حد خودشان تسلط شایان تحسینی به آرای فقهی مذاهب مختلف، اعم از عامه، زیدیه، اباضیه و دیگر مذاهب دارند و به‌خصوص در حوزه‌ی مباحث کاربردی و مبتلابه فقه که به صورت روزمره مورد نیاز است، تسلط لازم را دارند. ایشان به کلام مختلف اسلامی آشناست، و با آرای سیاسیِ شخصیت‌های جهان اسلام آشنایی خوبی دارد.
آقای تسخیری در حوزه‌ی اقتصاد کتابی با عنوان «الاقتصاد الإسلامی» دارد که اثر بسیار باارزشی است و اقتصاددانان، این کتاب را به عنوان یک کتاب اقتصادی خوب می‌ستایند. در حوزه‌ی حقوق، به خصوص حقوق اساسی، در تفسیر قانون اساسی و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و همچنین در زمینه‌ی‌ حقوق زنان و خانواده، کتب و مقالات ارزشمندی دارد. ایشان همچنین در حوزه‌ی اجتماعیات و تمدن اسلامی، مقالات و رساله‌‌هایی دارد. همچنین در حوزه‌ی مباحث حقوق بشر صاحب نظر است و در کنفرانس‌های مختلفی شرکت کرده‌ و در تدوین اعلامیه‌ی اسلامی حقوق بشر، معروف به «اعلامیه‌ی قاهره» مشارکت فعال داشته است. در زمینه‌ی مباحث مربوط به اقلیت‌های دینی تسلط خیلی خوبی دارد و در عرصه‌ی گفتگوی ادیان از چهره‌های فعال قلمداد می‌شود. ایشان آراء و عقاید دیگر ادیان را خوب می‌شناسد و با شخصیت‌‌های آنها آشناست.
همچنین در مسائل مربوط به مدرنیته، جهانی‌سازی و یا جهانی‌شدن و مسائل مرتبط به آن، تسلط خوبی دارد. من در بعضی از کنفرانس‌ها که موضوع آن مباحث مربوط به مدرنیته و جهانی‌شدن بوده حضور داشتم و تسلط ایشان را بر این‌گونه مباحث مشاهده کرده‌ام. علی‌ای‌حال آقای تسخیری از نظر علمی و نظری شخصیت جامع‌الاطرافی‌ست.
نقش ایشان در معرفی اسلام از سویی، و ایران کنونی از دیگرسو، مکتب اهل‌بیت(ع) از سوی سوم، مسائل انقلاب اسلامی از سوی چهارم و خصوصاً افکار حضرت امام و رهبری فرهیخته‌ی انقلاب اسلامی برجسته و بی‌بدیل است. ما شخصیتی نظیر ایشان را سراغ نداریم که به ایران، انقلاب اسلامی، اسلام، مکتب اهل‌بیت(ع) و افکار امام تسلط داشته باشد و این‌چنین جانانه و عاشقانه و شجاعانه از این مقولات دفاع کرده باشد.
آقای تسخیری آشنایی کاملی به مسائل و ابتلائات اقلیت‌های اسلامی دارد و درخصوص دفاع از آنان، به‌ویژه شیعیان در نقاط مختلف جهان، خدمات ارزنده‌ای انجام داده است. حُسن آیت‌الله تسخیری در این است که در عین اینکه به شدت به تقریب معتقد است، عمیقاً و قویاً از مکتب اهل‌بیت(سلام الله علیهم) دفاع می‌کند و این خدمت را بسیار حکیمانه و به زبانی که مخاطب خارجی و یا غیرمسلمان و غیرشیعه، حقایق و مزایای تعالیم اهل‌بیت(سلام الله علیهم) را دریافت کند و تسلیم حق شود، انجام می‌دهد؛ او توأماً هم از تقریب جانبداری می‌کند و هم از مکتب اهل‌بیت(ع) دفاع می‌نماید، بارزترین وجهه و جنبه‌ی شخصیتی و رفتاری او همین نکته است و از این‌رو به نظر من برازنده‌ترین تعبیر از شخصیت او عنوان «صلاگر ولایت و وحدت» است.
آیت‌الله تسخیری از مکتب اهل‌بیت(سلام الله علیهم) دفاع کرد، بهتر از فعالیت‌های کسانی که در قالب دفاع از اهل‌بیت(سلام الله علیهم) موجب تفرقه میان مسلمانان می‌شوند. همچنین از آرمان تقریب دفاع کرد، بهتر از کسانی که با شعار تقریب از حقوق حقه‌ی اهل‌بیت(سلام الله علیهم) می‌گذرند. از تفکرات امام و رهبری در عرصه‌های مختلفِ جهانی دفاع کرد، بهتر از هر عنصر دیگری که چنین مسئولیت و رسالتی دارد. داشتن مواضع همزمان و چندگونه و جمع کردن بین این مواضع، هنر تبلیغی آیت‌الله تسخیری است.
به نظر من، در این سال‌ها خدماتی که‌ آقای تسخیری به ایران کرد بسی برتر و ارزشمندتر از خدمات ادعایی‌ای است که جریان‌هایی همچون باستان‌گرایان و ایران‌گرایان مطرح کرده‌اند؛ او در مجامع و جوامع بسیاری از تمدن ایرانی و فرهنگ کنونی ایران و از رشد و پیشرفت کنونی و توسعه‌ی اسلامی که در ایران در حال وقوع است، دفاع موفق و مؤثر کرده است.
جهت دیگری که می‌توان در شخصیت آقای تسخیری جستجو کرد، شور و جوش و خروش و انگیزه‌ی خالصانه‌ای است که ایشان برای حضور فعال در مجامع و دفاع از مبانی و مواضع تشیع دارد.
از اولین لحظه‌ای که ایشان وارد یک جلسه می‌شود، بسیار فعال است، حتی در جلساتی که قرار نبوده ایشان سخنرانی کند و یا مقاله بدهد، بیش از کسانی که سخنرانی داشته‌اند، از فرصت استفاده می‌کنند و به تعبیر خودشان در هر بحثی وارد می‌شوند. هر صاحب‌مقاله و خطیبی که در هر بحثی وارد شد، ایشان کاملاً بر آن مباحث متمرکز است و بنا ندارد بی‌تفاوت و بی‌طرف باشد، درنتیجه سریع وارد بحث می‌شود، یا نقد می‌کند، یا بحث را تکمیل می‌کند و یا رأی خاص خود را ارائه می‌دارد.
ایشان از کوچک‌ترین فرصت‌ها برای فعالیت، اعلام نظر و موضع‌گیری و تأثیرگذاری بر روند مباحث و مذاکرات، استفاده می‌کند. در برخی کنفرانس‌ها که با هم حضور داشتیم، من وقتی ایشان را با دیگران مقایسه می‌کردم، می‌دیدم فعال‌ترین عضو جمع هستند و همین امر نیز موجب شده است که او بسیار شناخته شود. هرجای عالم که بروید شیخ‌التسخیری را می‌شناسند. در سفرها و مجامع خارجی اگر از من در مورد رهبری و یا برخی مراجع فکری ایران سئوال کرده‌اند، حتماً راجع به ایشان هم پرسیده‌اند. ایشان در همه‌جا مطرح است و چهره‌ی نامدار و سرشناسی است. نظیر ایشان را در بین تمام مذاهب اسلامی کم داریم.
یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان تسلط به زبان عربی است. به‌جهت اینکه والده‌ی آقای تسخیری عرب‌زبان بوده و خود او در شهر نجف متولد شده و در عراق نشو و نما پیدا کرده است، بر زبان عربی تسلط خوبی دارد. شعر عرب را خوب می‌شناسد و اشعار شعرای بزرگ عرب را تفسیر می‌کند. با توجه به اهمیت و موقعیت شعر و ادب در جهان عرب و برای عرب‌زبان‌ها، این تسلط نیز به ایشان امکان داده که بتواند در مجامع به صورت فعال با مسائل و مباحث برخورد کند و با اهل ذوق ارتباط عاطفی برقرار نماید. ضمن اینکه با برخی زبان‌های دیگر و ازجمله انگلیسی نیز آشناست.
به هر حال اکنون با شخصیتی مواجه هستیم که قریب به چهل جلد اثر از او منتشر شده و خدمات بسیار عظیم و بی‌نظیری به جهان اسلام ارائه کرده و در عین اینکه بر مواضع خود به شدت محکم بوده است، ولی با همه‌ی مذاهب، شخصیت‌ها، مؤسسات و مجامع، انس و الفت و آشنایی داشته و دعا می‌کنیم ایشان توأم با سلامت و موفقیت همچنان به خدمات ارزشمندشان ادامه بدهند.

ـ به نظر شما اگر فرد دیگری هم این مسیری را که ایشان رفته، طی می‌کرد، می‌توانست چنین شخصیتی را پیدا کند؟ و یا اینکه جهات خاصی در شخصیت ایشان وجود دارد که باعث شده ایشان یک شخصیت ویژه‌ی بین‌المللی بشوند؟
نمی‌شود گفت ایشان یک استثناست و ممکن نیست که کس دیگری چون ایشان پیدا و منشأ چنین خدماتی بشود،‌ اما مسلم این است که در آقای تسخیری ویژگی‌هایی از قبیل استعداد و هوش سرشار، اخلاق خوش و تسلط بر روش‌های تعامل و همزیستی با دیگران، پرانگیزگی و شور و حال کار، نستوهی و خستگی‌ناشناسی، برخورداری از معلومات و اطلاعات لازم و آشنایی به زبان عربی و سرانجام درک محضر پربرکت نادره‌ی دوران، فقیه متفکر، شهید صدر(طاب ثراه) وجود دارد که باعث شده ایشان تبدیل به یک چهره‌ی بین‌المللی موفق و مؤثر بشود. قبل از انقلاب در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، چندان ارتباطات بین‌المللی نبود، اما بعضی مؤسسات و برخی مراجع بودند که پیرامون آنها فعالیت‌ها و ارتباطات بین‌المللی صورت می‌گرفت و ایشان جذب این مؤسسات می‌شد و از این فرصت‌های مساعد برای حضور در عرصه‌ی جهانی استفاده می‌کرد.
بعد از انقلاب هم هنگامی که سازمان تبلیغات اسلامی در سال پنجاه و نه تأسیس شد، ایشان در بخش فعالیت‌های بین‌المللی حضور پیدا کرد، یعنی زمانی که حتی یک نفر ـ بیرون از وزارت خارجه ـ در ایران هم فعالیت‌‌های بین‌المللیِ سازمان‌یافته نداشت، در آن روزها نه مجمع‌التقریب، نه مجمع جهانی اهل بیت(ع) تشکیل شده بود، نه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی وجود داشت، او به فعالیت فرامرزی پرداخت؛ سازمان تبلیغات اسلامی هم دستگاه نوپایی بود و امکاناتی نداشت و فعالیت‌های خارجی سازمان مانند دیگر امور آن، قائم به شخص بود. اما با این حال آقای تسخیری و برخی دیگر مستقر شدند و فعالیت‌های بین‌المللی را آغاز کردند و ظرفیت این اشخاص بود که این امکان را به وجود آورد که این بخشِ سازمان فعال شود.
تصور می‌کنم که اگر هرکسی در چنین موقعیتی قرار بگیرد، با تفاوت‌هایی می‌تواند منشأ خدمات ارزشمندی باشد.
یکی از مسائل بسیار مهمی که از آن غفلت ورزیده‌ایم و باید دریغاگوی این غفلت باشیم، این است که بعد از گذشت افزون بر سی سال از پیروزی شکوهمند این انقلاب بشکوه، هنوز اقدام اساسی برای تربیت نیرو جهت فعالیت‌های بین‌المللی صورت نگرفته است. ما دستگاه‌هایی مانند «جامعهًْ‌المصطفی العالمیه» داریم که دانشگاه بین‌المللی برای جوانان داوطلب غیرایرانیی است که می‌خواهند در قم تحصیل کنند و برای خدمت و فعالیت به وطن خود بازگردند؛ و یا مدارس علمیه‌ای در نقاط مختلف دنیا داریم که جوانان را برای تحصیل طلبگی جذب می‌کنند، اما اقدامی اساسی درخصوص شناسایی و تربیت افراد مستعد داخلی و دانشگاهیان و فضلای جوان، جهت شرکت در کنفرانس‌ها و در فعالیت‌های بین‌المللی صورت نگرفته و باید از آن، به یک غفلت بزرگ تعبیر کنیم.
البته مؤسسات مختلف و ازجمله دانشگاه امام صادق(ع) در تربیت نیرو در حوزه‌ی ارتباط فرهنگی و بین‌المللی فعالیت‌هایی داشته‌اند، اما اینها کفایت نمی‌کند و بسنده‌کردن به این حد از تربیت نیرو با توجه به شأن و جایگاه انقلاب و انتظاراتی که جهانیان از انقلاب اسلامی دارند صحیح نیست، ما باید در دانشگاه و به‌ویژه حوزه اقدامی اساسی انجام دهیم، به نظر من حوزه‌های علمیه در این جهت بسیاربسیار کوتاهی کرده‌اند و حوزه‌ی علمیه از عرصه‌ی جهانی غایب است و این نابخشودنی است.
یکی دیگر از ویژگی‌های جناب آقای تسخیری، شوخ‌طبعی ایشان است. آقای تسخیری یک عنصر شوخ‌مزاج و شوخ‌طبع است. در مقام بازگویی طنز دست پُری دارد و در عین اینکه بسیار پرکار است، پرکاری‌های خود را با این روحیه هموار و جبران می‌کند. زمانی که در بعثه همکاری داشتیم، ساعتی را در کنار هم استراحت می‌کردیم، علی‌رغم کار بسیار سنگینی که از هنگام اذان صبح تا دیروقت انجام شده بود، طبع ایشان تازه گل می‌کرد و طنز می‌گفتند. بیان طنز هم با لهجه‌ی شیرین عربی و گیلکی آمیخته به هم، شیرین‌تر می‌شد و خستگی را از تن این جمع بیرون می‌‌کرد.
زمانی که عارضه‌ی سکته برای ایشان پیش آمد، من دو سه روز بعد متوجه شدم و شاید روز سوم بود که به بیمارستان رفتم. ایشان سه روز در کما بود و اطرافیان خود را نمی‌شناخت و نسبت به حوادث اطراف و گفتگوها واکنش نشان نمی‌داد، هنگامی که کنار ایشان نشستم، چند مورد از لطیفه‌های مشترک فی‌مابین را برایش تعریف کردم، در آن حال اغماء یک‌مرتبه ایشان خندید و کلمه‌ای را به صورت مبهم به زبان آورد که موجب شگفتی و خرسندی و امیدواری اطرافیان شد. همین روحیه هم باعث شد که ایشان بر این بیماری عظیم غلبه کند. سکته‌ی ایشان بسیار سنگین بود و کاملاً از کار افتاده بودند و شاید اگر کس دیگری بود توان جبران نداشت، اما روحیه‌ی خوش به همراه اراده‌ی قوی ایشان و جدیت در ورزش و تحرک، موجب شد که آقای تسخیری به سرعت به میدان کار و خدمت بازگردد و به این ترتیب بر ضعف و ناتوانی جسمی فائق گردد.

ـ شیوه‌ی مدیریتی ایشان چگونه است؟ آیا روش خاصی در این زمینه دارد؟
برخی ممکن است بگویند ایشان اصلاً مدیر نیست. مانند اینکه گاهی می‌گویند بعضی از شخصیت‌های علمی و فکری سامانه‌ی فکری ندارند، و انگار تفکر آنها مشوش و یا دستکم غیرمنسجم است. مثلاً راجع به علامه جعفری برخی می‌گویند ایشان در آرا و آثار علمی خود انسجام فکری ندارد.
در این خصوص باید گفت که ما دو جور نظم داریم، یکی نظم مصنوعی و دیگری نظم مطبوع و طبیعی. یک‌وقت شما با یک باغ سیب مواجه هستید که زمین را متر کرده‌اند و فاصله‌ی نهال‌ها را با هم مشخص کرده‌اند، از یک طرف که نگاه می‌کنید درخت‌ها را ردیف و مرتب می‌بینید. این یک نظم مصنوعی و آشکار است که همه حس می‌کنند. ولی ما نظم دیگری در جنگل طبیعی داریم. در جنگ‌های شمال بی‌نظمی نیست، بلکه حالت قرار گرفتن این درخت‌ها در کنار هم و بزرگ و کوچک بودنشان همگی روی یک منطق واقع شده است. این هم نظم است اما نظمی پیچیده و در عین حال غیرتصنعی.
در مدیریت هم ممکن است فردی به شیوه‌ی کلاسیک و کاملاً کلاسه‌شده امور را اداره کند و فردی دیگر، مدیریتی درون‌جوش و درون‌خیز داشته و شیوه‌ی مخصوص به خود را اعمال کند.
در اینجا باید به کلام ارزشمندی که از مرحوم حاج شیخ‌عبدالکریم حائری مؤسس حوزه‌ی جدید قم صادر شد اشاره کنم. رضاخان سراغ حوزه می‌آید که ما باید حوزه را نظم بدهیم. و البته معلوم است که در پس ذهن او چه توطئه‌ای نهفته بوده، طبعاً حاصل این نظم چنین بود که سرنخ آن در دست رضاخان قرار گیرد. مرحوم آشیخ در جواب این حرف رضاخان سخن بسیار زیرکانه‌ای می‌گوید. او پاسخ می‌دهد که «نظم ما در بی‌نظمی است». به قول امروزی‌ها این عبارت پارادوکسیکال است، بی‌نظمی که نظم نیست. مرحوم حاج‌شیخ خواسته بگوید ما نظم خاص خود را داریم، یعنی یک نظم پیچیده؛ و حقاً حوزه نظم پیچیده‌ای دارد و رفتار و کار حوزه هیأتی نیست، بلکه همراه با نظم پیچیده‌ی دیرپایی است که طی قرون به وجود آمده است، این نظم از عهد شیخ طوسی در نجف آغاز شده و تا به امروز افزون بر هزار سال است که جریان دارد. این نظم را باید کشف و درک کرد.
مدیریت آقای تسخیری از این جنس است، یعنی یک مدیریت خاصِ طبیعی و پیچیده. لهذا در ظاهر که نگاه کنیم شاید بگوییم ایشان خیلی هیأتی کار می‌کند ولی این ویژگی در مدیریت تبلیغی ایشان هست که بسیار شخص‌محور است و فعالیت‌ها قائم به شخص است. یعنی خود او یک سازمان است.
از این دست، کسان دیگری هم از قبیل آقای قرائتی در جامعه‌ی ما هستند که ظاهراً تصور می‌شود نمی‌توانند کار سازمانی و سازمان‌یافته کنند، ولی این الگو هم خود نوعی نظم و نهاد فعالیتی‌ست، ازجمله ویژگی‌های آقای تسخیری همین است که یک‌تنه و به تنهایی خودْ یک نهاد و نظام است.
آقای تسخیری ذهن جوالی دارد، قدرت ذهنی خوبی که زود به راه حل می‌رسد و با اتکاء به این ذکاوت ذهنی برای مسائل پیش رو به راحتی و به سرعت راهکار پیدا می‌کند. همچنین سینه‌ی ایشان انبانی از تجربه‌های انباشته‌ی مسائل و موقعیت‌ها و مشکلات و مواجهات قلمداد می‌شود. بر این دو مسئله (ذکاوت ذهنی و تجربه‌ی انباشته) شخصیت اخلاقی ایشان را ضمیمه کنید که هرگز از مشکل نمی‌هراسد و مشکلی او را نمی‌شکند و همواره بر مشکلات غالب می‌شود. با همین روحیه‌ی لطیف و خوشی که دارد هنگامی که با مشکلی مواجه می‌شود، گاهی به همان مزاح‌ها روی‌آور می‌شود و فضا را تغییر می‌دهد تا بتواند با مشکلات مواجه شود.
من تصور می‌کنم ایشان با این سه عنصر، با مشکلات و معضلاتی که گاه در مسیر مدیریت و فعالیتشان پیش می‌آید برخورد می‌کند.

ـ اگر بخواهیم ایشان را در یک جمله تعریف کنیم باید چه بگوییم؟
باید بگوییم تسخیری مجموعه‌ای است از شور و شوق به خدمت و به حیث روحیه و اخلاق، نشاط و تحرک و تواضع و انگیزه‌ی دینی و در عین رفتار حکیمانه به شدت باشهامت و باتهور. آقای تسخیری در دوره‌ی خدمات باارزش خود، بارها در موقعیت‌های خاصی قرار گرفته که بسا هرکس دیگری بود قافیه را می‌باخت، اما او با شهامت و تهور تمام به راه حل رسیده و نوعاً هم حق با او بوده و در انجام آنچه که مد نظر داشته موفق بیرون آمده است.
ابعاد شخصیتی ایشان آنقدر متنوع است که بسیار دشوار است که بتوان با یک جمله‌ی کوتاه همه‌ی شخصیت او را بازگفت. چنان‌که گفتم: به نظر من برازنده‌ترین تعبیر از شخصیت او عنوان «صلاگر ولایت و وحدت» است.

ـ در میان خصوصیات اخلاقی ایشان، کدام را بارزتر و چشمگیرتر می‌بینید؟
برجستگی صفت ایشان تواضع و فروتنی‌شان است که در هیچ موقعیتی روحیات و احوال او عوض نشده و نمی‌شود. تسخیریِ جوانی که من از حدود چهل سال پیش او را می‌شناختم با تسخیری کم‌وبیش سالخورده‌ای که هم‌اکنون می‌بینیم هیچ تفاوتی نکرده است.

ـ افراد در برخوردهای اول ذهنیتی از شخصیت مقابل خود پیدا می‌کنند. ذهنیت شما در برخورد اول با ایشان چه بود؟
ایشان شیفتگی مفرِطِ به‌حق، نسبت به شخصیت و افکار شهید صدر داشت. شهید صدر در آن زمان در ایران و حوزه‌ی قم چندان شناخته نبود، بلکه چون با مارکسیسم مبارزه می‌کرد، بعضی از افراد تند او را متهم می‌کردند، من هم در آن دوران کم سن و سال بودم و به‌رغم اینکه در حد خود در مسائل فکری، عنصر فعالی قلمداد می‌شدم، چندان با شخصیت شهید صدر آشنا نبودم. در همان اوان از طریق سه تن با شخصیت شهید صدر آشنا شدم، یکی آیت‌الله تسخیری بود، که دوست نزدیک من بود و به شدت ذوب در شخصیت شهید صدر بود، دیگری آقای اسلامی که هم‌درس آقای تسخیری و از شاگردان شهید صدر بود و اکنون امام جمعه‌ی تاکستان قزوین است و آقای حائری که شاگرد دیگر شهید صدر بود و هم‌اکنون هم از فضلا و مدرسین حوزه‌ی علمیه قم است.
آنچه که در مواجهه‌ی اولیه با ایشان در خاطر من مانده شوق و شیفتگی و دلباختگی ایشان به تفکرات و شخصیت شهید صدر بود. ایشان به دلیل طرفداری از شهید صدر و همراهی و همکاری با ایشان، در مبارزه با حزب بعث بازداشت شده بود و شکنجه‌های بسیار سختی را تحمل کرده بود، و سرانجام نیز از عراق اخراج شده بود. آقای تسخیری با شوق و شعف و شیفتگی خاصی از شهید صدر سخن می‌گفت و این حالت اولین ذهنیت من از مواجهه با آقای تسخیری است.

ـ در مورد مباحث اقتصاد اسلامی آیا اکنون مشابه ایشان را داریم؟
در بین شاگردان شهید صدر و دیگران متعدد هستند، ولی هیچ‌یک جامعیت ایشان را ندارند. دیگران اگر کتاب و یا مقاله‌ای نوشته‌اند بیشتر نظری است، اما ایشان چون در مجامع مختلف و ازجمله کنفرانس‌های بانک توسعه‌ی اسلامی، مجمع‌الفقه و سایر اجتماعات، شرکت می‌کرده‌اند، نظرات اقتصادی‌شان از جامعیت و آبدیدگی خاصی برخوردار است، به همین جهت اقتصاددانان دانشگاهی و حوزوی ایشان را قبول دارند. گو اینکه طی دو دهه‌ی اخیر و علی‌الخصوص ده سال اخیر در حوزه، فضلای صاحب‌نظری در اقتصاد برخاسته‌اند که در بعضی از زمینه‌ها بسیار دقیق‌تر هستند، اما ایشان در جامعیت و آبدیدگی نظرات همچنان ممتاز است.

ـ آیا با ایشان همکاری علمی هم داشته‌‌اید؟
زمانی که در سازمان تبلیغات اسلامی بودیم، شورایی تشکیل شده بود که باید آثار تولیدی سازمان و کتب
قابل انتشار توسط مؤسسات وابسته به آن را بررسی می‌کردیم. در این جلسات بحث‌های علمی بین ما درمی‌گرفت، و زمانی که با هم همسایه بودیم، در زمینه‌ی مباحث اصولی در یک دوره‌ی کوتاه، گاه به فضای بازِ بام ساختمان می‌رفتیم و گفتگوهایی با هم داشتیم، در جوامع علمی و کنفرانس‌ها مشترکاً حضور می‌یافتیم. از این قبیل و در این حدود با هم همراهی و همکاری علمی داشتیم.

ـ روش‌های‌ علمی ایشان به‌ویژه در تولید مقاله و تألیف کتاب چگونه است؟
ایشان درخصوص قواعد فهم و روش‌های تحصیل معرفت، به شدت متأثر از شیوه‌های شهید صدر است، اما درخصوص فنون کاربردی تحقیق و مقاله‌نویسی روش خاص خود را دارد؛ برعکسِ بنده که بسیار دیرنویس و دشوارنگار هستم، بسیار سهل‌نویس و سریع‌نگاراست، من به سادگی به مقاله و کتاب نمی‌رسم و به نهایت تألیف و تصنیف نزدیک نمی‌شوم، در عبارت‌پردازی و گزینش کلمات بسیار محتاط و سختگیرم و در مراجعه و ارجاع به منابع وسواس زیادی به کار می‌برم، ممکن است تولید مقاله‌ای که من در دست دارم، یک ماه و یا حتی شش ماه به درازا بکشد، اما ایشان بسیار سهل‌ و سریع در یک یا دو روز کار را به فرجام ببرد، گاهی پیش آمده است که صبح سخن از تدوین مقاله‌ای بوده و ایشان ظهر مقاله را آماده کرده‌ و تحویل داده، عصر هم آن را در همایش ارائه کرده! در بعثه که بودیم، علی‌رغم اینکه درگیر اشتغالات متراکمِ روزمره بودیم و در عربستان منابع غنی و مناسب در دسترس نبود، به یُمن حضورِ ذهن خوب و مهارتی که دارند، به همین سهولت مقاله تدوین و عرضه می‌کردند.
هرچند توقع نمی‌رود این‌دست مقالات از عمق و وسعت کافی برخوردار باشد، اما در بعضی از موضوعات که ایشان تسلط خاصی دارند، مقالاتش حاوی نکات بکر و بدیعی است، مقالاتی را که جنبه‌ی ترویجی و تبلیغی دارد، به گونه‌ای می‌نویسند که مخاطب عام درک کند، اما در عین حال حرفْ بی‌مبنا و منطق، سست و سخیف نباشد، به قول خواجه: «سخن باید چنان باشد که خواص بپسندند و عوام بفهمند». ایشان به اقتضای ظروف و شرایطی که در آن قرار دارد، مقالات روانی می‌نویسد که در عین حال مشتمل بر مطالب ارزنده‌ی علمی و فرهنگی‌ست. اصولا در کنفرانسی که از نظر علمی، فکری و مذهبی، طیفی از افراد‌ حضور دارند، مقالات فنیِ تخصصی، کاربردی ندارد، باید مطالبِ سهل‌التناول و همه‌کس فهم ارائه شود.
در پایان این گفتگو بار دیگر تأکید می‌کنم که آقای تسخیری به رغم اینکه شخصیتی تقریبی است، عشق و شیفتگی خاصی به ساحت اهل‌بیت(ع) دارد، در عشق به ساحت اهل‌بیت(ع) و ولع مفرط برای تبیین تعالیم حضرات معصومین(س) حقاً ممتاز است، من فراوان شاهد جوشش احساسات ایشان در مورد اهل‌بیت(ع) بوده‌ام؛ ذکر نام مبارک حضرت امیر(ع) کافی است که دل او را بلرزاند و وجود او را به وجد بیاورد، یاد مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) کافی است که جان او را بیاشوبد و اشک او را جاری کند.
گویند مست می‌نشود کس ز راه گوش من یاحسین می‌شنوم و مست می‌شوم
در مسائل معنوی و عبادی هم انسان موفقی است. ما سال‌های سال با هم حج مشرف می‌شدیم، مناسک را به جا می‌آوردیم و روز عرفه را شرکت می‌کردیم، من حالات روحانی او را بارها شاهد بودم و انصافاً در عبادیات و معنویات هم شخص موفقی است. گاهی به مزاح به ایشان می‌گوییم، شما در زمره‌ی کسانی هستید که می‌توان صفت حجّاج (بسیار حج‌گزار) را بر آنها اطلاق کرد، به دلیل مسئولیت و حضور سالانه در بعثه و شرکت مکرر در کنفرانس‌های بین‌المللی در عربستان، ایشان ده‌ها حج و عمره به‌جا آورده است. بین علما و فضلا کم داریم کسانی چون آقای تسخیری را که خداوند چنین توفیقی نصیب آنها کرده باشد. والسّلام.

موانع فرهنگی تولید علم

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم. ابتدا یک تعریف و تقسیم را راجع به موانع تولید علم و نظریه‌پردازی در قلمرو خصوصاً علوم انسانی و احیاناً عام‌تر عرضه می‌کنم، سپس به بعضی از موانع از باب نمونه اشاره خواهم کرد.

مراد از موانع، هرگونه عامل سلبی و ایجابی است که سبب رکود و فتور در نوآوری علمی است؛ از باب تسامح به عدم مقتضی نیز مانع اطلاق می‌کنیم. موانع نوآوری و تولید علم به جهات گوناگونی قابل تقسیم و طبقه‌بندی است، من در تحقیقی که از سال گذشته تحت عنوان «موانع نوفهمی و نظریه‌پردازی دینی» در دست دارم، موانع را به ده جهت تقسیم کردم؛ ازجمله، تقسیم به انفسی و درونی؛ یعنی عامل‌های سلبی که از خصائل و خصائص محققین برمی‌خیزد، از وضعیت معرفتی و روحی و خلقی محققین برخاسته است و در مقابل آن، آفاقی و برونی؛ یعنی موانعی که به محقق مربوط نمی‌شود، به شرایط اجتماعی، سیستم مدیریتی، ساختار و سیاست‌ها بازمی‌گردد.

تقسیم دیگر همانطور که از تعریف برآمد، موانع سلبی و ایجابی است؛ وجود مانع یا فقد مقتضی. تقسیم سوم، به موانع سببی و مسببی و موانعی که نقش عینی و شأن معلولی دارند و احیاناً تقسیم موانع، به نحو ماهوی به موانع فرهنگی، مدیریتی و اخلاقی و امثال اینها.

طبعاً این تقسیمات، ما را در تعریف و تجزیه موانع و مطالعه دقیق راهکارهای هریک از آن‌ها یاری خواهد نمود. بخشی از موانع که تأثیر عمده‌ای را در رکود علمی و زوال تولید علم و از بین بردن نشاط علمی در یک جامعه خواهد گذاشت موانع فرهنگی است؛ موانع فرهنگی را من اینگونه تعریف می‌کنم: «عوامل سلبی یا ایجابی که به‌صورت عرف و یا عادات ملّی یا سلایق و علایق صنفی که به شبه‌ طبیعت ثانوی یا قاعده نقض‌ناپذیر درآمده تعبیر شده و در برابر پیدایش و گسترش علوم و نظرات ایجاد مقاومت می‌کند. » ازجمله موانع فرهنگی، گسست تاریخی است که ما به آن مبتلا شده‌ایم؛ یعنی ما هویت علمی خودمان را گم کرده‌ایم؛ از گذشته علمی خود بریده‌ایم، به‌خصوص در دانشگاه‌ها شما اگر مراجعه کنید مشاهده خواهید کرد که صاحبنظران و صاحبان آثار علمی در حوزه علوم انسانی متأسفانه از سوابق علمی کشور و این جامعه و امت بی‌اطلاع هستند، آنچه در خیال دارند و فراچنگ دارند همه معمولات و مطالب و محفوظاتی است که از دیگران اخذ کرده‌اند، و نسبت به مفاهیم و معارف عمیق و دقیق و خودی با ریشه تاریخی بسیار طولانی غافل و احیاناً جاهل هستند. به همین جهت با بعضی نظریه‌ها و معارف و یا بعضی از مکاتب و مناظر که مواجه می‌شوند با تعجب و شگفتی برخورد می‌کنند که عجب چنین چیزی را در گذشته کسانی گفته‌ بودند. در دیگر حوزه‌ها هم حتی تصور می‌کنم این حرف صادق است یعنی اینکه ما کلاً و مطلقاً تربیت سنتی و فلسفی را کنار گذاشته‌ایم و این معلوم نیست که کار دقیق و درستی باشد. ایران پیش‌کسوت تاریخی علوم انسانی در جهان است و ذخایر عمیق، غنی، دقیق و قویمی که ما در متون کهنمان داریم، سرمایه‌های عظیمی است که مغفول مانده است. یادم هست که مرحوم علامه جعفری(رض) مکرر می‌گفت که تمام آرا و نظریه‌های علوم انسانی در ادبیات فارسی نهفته است و اگر جمعی باشند که با من کار کنند من حاضرم همه این نظریه‌ها را از همین ادبیات فارسی و از خلال اشعار بیرون بکشم و همین اواخر قبل از ارتحال ایشان که خدمتشان رفته بودم با عصبانیت گفت: «من هرچه می‌گویم هیچکس گوش نمی‌کند ما همه اینهایی را که دیگران می‌گویند در همین ادبیات خودمان نهفته داریم. » به ایشان عرض کردم که ما هم یک جمعی را ساماندهی می‌کنم که با تخصص‌های متنوع خدمت شما باشند و شروع کنیم ادبیات را با این نگاه مطالعه کنیم. ما هم با بعضی از دوستان صحبت کردیم که متأسفانه ایشان ارتحال یافتند و این فرصت از دست رفت.

در منابع تفسیری قرآن، معارف بسیاری نهفته است. بسیاری از افکار، دیدگاه‌ها، نظریه‌ها که گاه نو انگاشته می‌شوند را مفسران ما از آیات استخراج و تبیین کرده‌اند ولی با نگاه علمی امروز از باب استقراء، این دیدگاه‌ها و نظریه‌ها، و تنقیح و ارائه دقیق و به زبان علمی و خصوصاً به زبان زمان، به این معارف و ذخایر نگاه نمی‌شود، درنتیجه علوم در معارف و متون ما که می‌تواند بسیار امروز برای ما کارساز باشد، خفته و نهفته است. بعد گاه کسانی از مسئولین مراجعه می‌کنند که چه کنیم درحالیکه ذخیره و خزانه پر است اما مراجعه نمی‌شود.

فقدان طلب و تقاضا مانع فرهنگی دیگر است، کدام مسئول تصمیم‌گیر در این کشور پیش از اینکه بخواهد تصمیم بگیرد به یک متخصص علوم انسانی در حوزه‌ مرتبط مراجعه می‌کند؟ وزارت مسکن ما کی به یک جمع اهل نظر در حوزه علوم انسانی خصوصاً کسانی که در این حوزه با نگاه دینی صاحب‌نظر هستند، مراجعه می‌کند که معماری و شهرسازی و باغ‌آرایی ما بر چه اساس و چگونه باشد؛ و در حوزه اقتصاد ما چه میزان متولیان امور ما، وزارت اقتصاد و دارایی، سیستم بانکی و دستگاه‌های تصمیم‌گیر و مجری حوزه اقتصاد و تجارت و بازرگانی ما، به اهل نظر مراجعه می‌کنند و چقدر خودشان اهل نظر هستند؟ کافی است شما به فهرست کسانی که تولیت امور را در حوزه‌های علمی و البته غیرانسانی دارا هستند، مراجعه کنید و تخصص‌های آنها را با مسئولیتشان بسنجید. از آغاز پیروزی انقلاب، البته سال‌های اول را قبول داریم که شرایط خاصی بوده، اسامی دیپلمات‌های ما که به‌عنوان سفیر به کشورها رفتند را فهرست کنید و تحصیلات آنها را ببینید، که چقدر با تخصصی که باید داشته باشند ارتباط دارد و تا چه اندازه به علوم سیاسی و اسلامی آشنایی دارند؛ پزشک است، می‌شود وزیر، مهندس است می‌شود سفیر و به همین ترتیب. همه اینها جایگاه خودشان را دارند اما در امر مدیریت و مناسبات و تنظیم روابط و مسائل اجتماعی و سیاسی در این حوزه‌ها، به متخصص در حوزه علوم انسانی نیاز داریم، اما چنین نیست.

تصمیم‌گیری‌هایی که انجام می‌شود و متأسفانه تحقق پیدا می‌کند، اگر با مبادی نظری و معقول ما سنجیده شود مشاهده می‌شود که تفاوت چقدر زیاد است. نظام بانکی ما چگونه عمل می‌کند؟ براساس قانونی که در کوران انقلاب و در آغاز تصدی امر جامعه و حکومت و سیاست به‌عنوان یک کار مقطعی و مبتنی بر احکام اضطراری و ثانوی تنظیم شده، قانون بانکداری بدون ربا؟؛ این در یک مقطعی بوده که ما استنباط نمی‌کردیم، چون حکم و کل را کسی از ما سئوال نمی‌کرد، و مسئولیت نظام بانکی با ما نبود، فقیه ما مطالعه و آگاهی نداشت و افتاء نکرده بود. در یک موقعی این کار شده بود، هنوز هم این سیستم دارد انجام می‌شود و اجرا هم ناقص است و عملاً خیلی از مردم ربا می‌خورند، آیا نمی‌توانستیم در این ۲۷ سال یک سیستم و مدل بانکداری اسلامی طراحی کنیم که مبتنی بر مبانی خودمان باشد و براساس منطق اجتهاد استنباط شده باشد، و مطابق با فقه زنده و فعال و کارساز و اداره‌کننده باشد؟ می‌توانستیم؛ البته در اینجا من لازم می‌دانم که از فقیهان هم گله کنم ولی بیشتر از مدیران چون به فقیهان اصلاً مراجعه نمی‌شود. ما فقیه نیستیم، ولی در مقام اجرا مشکلات سیستم‌های بانکی را گفتیم و هم مدل و الگوی بدیل پیشنهاد دادیم، یک نفر از عناصر بانکی که مطلع هستند که این تحقیقات هم انجام شده و محققان این تحقیقات را هم می‌شناسند، مراجعه نکرده که شما چه می‌گویید؟ و چگونه می‌شود این مدل بانکداری اسلامی را پیاده کرد؟

سومین مانع، خودباختگی و غیرپرستی و شیفتگی نسبت به نظریه‌ها و دیدگاه‌های غیرخودی است که به یک بیماری و آسیب و یک مانع فرهنگی درونی تبدیل شده و هرآنچه را که از بیرون فرامی‌رسد علمی و هر تحقیقی که ارجاع به متون غیرفارسی و احیاناً غیرعربی داشته باشد علمی می‌پنداریم. شما بهترین مطلب را ارائه کرده باشید اما ارجاع انگلیسی نداشته باشد علمی نیست و این یک آفت و مشکل است. یعنی اینکه اگر خود شما تولید کردید ارزش ندارد اما اگر تولیدات دیگران را وام گرفتید و عرضه کردید این کار ارزش دارد و علمی است.

چهارمین آسیب‌دیدگی، عنصر اعتماد به‌نفس در افق ملی، و همچنین در همه افراد جامعه است.

پنجمین مانع، اسطوره شدن نوابغ و این توهم که فقط نابغه نوآور است؛ که این چنین نیست. همه نابغه‌اند و باید نبوغ آنها کشف شود. ما دو شخصیت بزرگ متفکّر و مقلّد علم در عصر خودمان داریم، شهید صدر و شهید مطهری، شهید صدر نابغه است اما به‌نظر من شهید مطهری نابغه نیست اما تولید شهید مطهری بیش از شهید صدر است. شهید صدر به استناد نبوغش متفاوت حرف می‌زند، اما شهید مطهری غنی‌تر حرف می‌زد. لهذا این تصور که حتماً کسی باید نابغه باشد تا تولید علم کند مانع بزرگی است و پیشاپیش افراد را از کار بازمی‌دارد.

ششمین مانع، حجاب معاصرت؛ تا کسی زنده است به او توجه نمی‌شود، چون معاصر است. برای فردی که از دنیا رفت بنیاد تأسیس می‌کنیم و هرچه با او فاصله می‌گیریم تازه می‌فهمیم که چه کسی است.

هفتمین مانع، سنت‌زدگی، کهنه‌گرایی و میراث‌پرستی؛ ضمن اینکه من به‌شدّت ملتزم هستم به میراث علمی خودی؛ اما افراط در آن هم مانع است. هرآنچه داریم مقدس است.

هشتمین مانع، شخصیت‌زدگی و پیرپرستی؛ جوان‌‌ها گاهی حرف‌های دقیق‌تری می‌گویند؛ گاهی بعضی جوان‌ها حرف دارند، باید حرف‌های آنها را شنید. فقر جرأت و خود سانسوری که به اختناق سفید تعبیر می‌کنم.

نهمین مانع، فقر سنت نقد و تضارب آرا؛ و دهمین مانع سیاست زدگی است؛ هرچه می‌گویید به یک جناح گره می‌خورد بعد می‌گویند این دارد نظریه را تئوریزه می‌کند که این بزرگ‌ترین مانع است.

مانع یازدهم، فرو بردن رسم تکریم و روح قدرشناسی از صاحبنظر که متأسفانه به‌اندازه یک فوتبالیست هم یک مبتکر قدر و منزلت ندارد.

فقدان عرف تعلّم و تبادل علمی و کار گروهی در تحقیق که من گاهی مثال زده‌ام که دو بزرگ در یک شهر چند ده سال زندگی می‌کنند و هیچ‌گاه بین این دو بزرگ یک نشست علمی صورت نمی‌گیرد و اگر روزی این اتفاق رخ دهد، یک نقطه تاریخی می‌شود.

حوزه‌ی تهران؛ پیشینه و کنونه

 

 

اشاره

حضرت حجت الإسلام والمسلمین علی‌اکبر رشاد، تحصیلات حوزوی را در سال یک‌هزار و سیصد و چهل و شش، در تهران آغاز نموده، سپس در سال یک‌هزار و سیصد و چهل و نه به قم هجرت کرده است. ایشان پس از طی دروس سطوح، به مدت افزون بر بیست‌وپنج سال در حوزه‌های قم و تهران در دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات وحید خراسانی، علی مشکینی، حسینعلی منتظری، سیدعلی خامنه‌ای، مجتبی تهرانی شرکت جسته است.

استاد رشاد، حدود سه دهه به تدریس فقه و اصول، فلسفه و عرفان در حوزه‌ی تهران اهتمام ورزیده و اکنون دوازده سال است که به تدریس خارج فقه و اصول مشغول است. ایشان مؤسس و سرپرست حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) تهران است که شامل چهار مدرسه‌ی رضائیه، محمدیه، ثامنیه، و مؤسسه‌ی آموزش عالی حوزوی می‌باشد. وی اکنون عهده‌دار ریاست شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران است.

جناب آقای رشاد همچنین مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی است، که از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مراکز تحقیقاتی فکری و معرفتی غیردولتی ایران قلمداد می‌شود. ایشان دارای افزون بر سی جلد اثر علمی و ده‌ها مقاله‌ی منتشرشده در زمینه‌های فلسفه، فلسفه‌ی دین، کلام، علوم قرآنی، اندیشه‌ی سیاسی، فقه، اصول، فلسفه‌ی اصول و… است؛ همچنین تحت نظر ایشان چهار دانشنامه با عنوان‌های: ۱٫ دانشنامه‌ی امام علی(ع) (در سیزده جلد منتشر شده) ۲٫ دانشنامه‌ی قرآن‌شناسی (در سی و پنج جلد، در حال تألیف) ۳٫ دانشنامه‌ی سیره‌ی نبوی(ص) (پانزده جلد، در حال تألیف) ۴٫ دانشنامه‌ی فرهنگ فاطمی(س) (در شش جلد پایان پذیرفته)، تدوین شده و یا در حال تدوین است.

به جهت حضور ممتد و مؤثر علمی ـ مدیریتی در حوزه‌‌ها و دانشگاه‌های کشور، آقای رشاد گفته‌ها و نکته‌های بسیاری در باب حوزه برای شنیدن دارد.

 

 

برای مخاطبان ما فرصت مغتنمی است که از زبان شما از پیشینه و حال حوزه‌ی‌ تهران و فعالیت‌های آن بشنویم؛ اگر ممکن است این گفت‌وگو را از اشاره به پیشینه‌ی حوزه‌ی تهران آغاز بفرمایید.

 

استاد رشاد: بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. وفّقنا اللهم لما تحبّ وترضی، ولا تجعلنا من‌ الذین یحسبون أنهم یحسنون صنعاً، وإهدنا إلی‌السّداد، فإنک خیر موفِّق وهاد. بنده پیش از هر سخنی، از خبرگزاری حوزه و نشریه‌ی‌ افق به جهت تلاش کامیاب برای انعکاس اخبار حوزه‌های علمیه تشکر می‌کنم. در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم: اگر ری را هم جزء تهران قلمداد کنیم، ـ که این‌چنین نیز هست ـ باید گفت که حوزه‌ی تهران، تاریخی برابر با تاریخ تشیع دارد، زیرا ری از عهد ائمه‌ی‌ معصوم(ع) مرکز فقاهت و معرفت بوده است، اما حوزه‌ی شهر تهران، البته متأخرتر است. در دانشنامه‌ی جهان اسلام، مدخل حوزه‌ی علمیه‌ی تهران که در جلد ۱۴ آن درج شده چنین آمده است:

«پس از آنکه آقامحمدخان قاجار در سال ۱۲۰۰ تهران را به پایتختى ایران برگزید و پس از توسعه‌ی شهر، از زمان فتحعلى‌شاه (۱۲۱۲ـ۱۲۵۰) به این سو، مدارس و نیز مسجد ـ مدرسه‌هاى فراوانى در این شهر بنا شد. در پیگیرى سیاست توسعه‌ی تهران، در دوره‌ی محمدشاه و به ویژه با صدارت حاجى میرزا آقاسى، فضلاى حوزه‌هاى دیگر، براى رونق تهران به مهاجرت به این شهر تشویق شدند. بدین‌ترتیب با روى‌آوردن علما و طلاب علوم دینى به تهران ــ که در مجاورت شهر مذهبى رى و آرامگاه حضرت عبدالعظیم حسنى قرار دارد ــ حوزه‌ی علمى بزرگى در پایتخت جدید ایران پى‌افکنده شد که به سرعت پیشرفت کرد. تداوم مدرسه‌سازى در سرتاسر دوره‌ی قاجار در این شهر و نیز جمعیت روزافزون طلاب تهران، گواه این پیشرفت است. بنابر یک گزارش آمارى، در دوره‌ی ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، ۴۷ باب مسجد، که بسیارى از آنها مدرسه نیز داشته‌اند، ۳۵ باب مدرسه و ۱۴۶۳ طلبه به ثبت رسیده است. جمعیت طالبان علوم دینى در دوره‌هاى بعد نیز رو به افزایش داشت، چنانکه مثلاً در دوره مظفرالدین شاه (۱۳۱۳ـ۱۳۲۴) انجمن طلاب مشروطه‌خواه، که از تشکل‌هاى حوزوى بود، بیش از هزار عضو داشت. در آن دوره، اهمیت حوزه‌ی تهران، بیش از حوزه‌ی قم بود و طلاب علوم دینى از بسیارى از شهرهاى ایران براى تحصیل به تهران مى‌آمدند. از اسم و نسب بسیارى از علماى مقیم تهران در عهد ناصرى آشکارا پیداست که بیشترشان از شهرهاى مختلف ایران به تهران آمده بودند. … در میان مدرسه‌هاى پیش از عصر قاجارى دو مدرسه مشهورند: یکى مدرسه‌ی حکیم هاشم و دیگرى مدرسه‌ی رضائیه [نام تاریخی‌اش مسجد و مدرسه‌ی آقاملارضاست و اکنون زیر نظر حقیر فعالیت می‌کند] هر دو متعلق به قرن دوازدهم، درخور ذکرند. …، مدرسه‌ی رضائیه، به ملاآقارضا فیروزآبادی [صحیح: تهرانی] (متوفى ۱۱۱۷) منسوب است و ابوالحسن طهرانى (متوفى ۱۲۷۲)، از فقهاى بنام سده‌ی سیزدهم، پیش از سفر علمى به اصفهان و عراق در همین مدرسه نزد مدرّسى به نامِ سیدآغا مقدمات علوم را خوانده بود».

 

بنابراین از بدو احداث شهر تهران که حدود دویست سال پیش رخ داده، حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ این شهر نیز تأسیس شده است، لهذا اکنون در تهران مدارسی همچون «مدرسه‌ی‌ صدر» فعلی [میرزاشفیع قدیم]، «مدرسه‌ی‌ شهید بهشتی» فعلی (سپهسالار قدیم) و «مدرسه‌ی‌ محمدیه»، (مقابل مسجد جامع، که نام تاریخی‌اش «مدرسه‌ی خان محمدیه» است و اکنون این مدرسه نیز زیر نظر حقیر فعالیت می‌کند) داریم، با وقف‌نامه‌هایی حاکی از سابقه‌ی‌ حدود دویست‌ساله. این نکته را برای جلب توجه حضراتی که امکانات ملی را فراچنگ دارند می‌گویم که در دوره‌ی‌ قجرها ده‌ها مدرسه‌ی‌ علمیه در شهر تهران ساخته شد و در عهد جمهوری اسلامی تنها یک مدرسه اخیراً با حمایت کامل دستگاه‌های اجرایی احداث شده است!

زمانی در این شهر همزمان چندین فقیه صاحب رساله‌ی‌ عملیه و دارای مقلدین فراوان و کرسی درسِ خارجِ پرجمعیت حضور داشتند. در مقطعی، و پیش از آنکه قم در بین حوزه‌های علمیه‌ی‌ شیعه، کانون حکمت بشود، تهران کانون حکمت و معرفت بود و حکمای بزرگی در آن به تدریس فلسفه و عرفان اشتغال داشته‌اند. زمانی تهران‌ شهر «هزار حکیم‌» نامیده می‌شد و در مدارس مختلفی چون سپهسالار قدیم و جدید، مدرسه‌ی‌ حکیم هاشم، مدرسه‌ی‌ مروی، مدرسه‌ی‌ منیریه‌، مدرسه‌ی‌ صدر و مدرسه‌ی‌کاظمیه‌ و غیره‌، همزمان کرسی حکمت و عرفان در سطح و استوای بالای علمی دایر بوده و جم قفیر و جمع کثیری از فضلا در دروس شرکت می‌جستند. البته حوزه‌ی‌ فلسفی تهران با تأسیس «مدرسه‌ی مروی» به‌وسیله خان مروی و دعوت شاه قاجار از آخوند ملاعلی نوری، جهت تدریس فلسفه، جان گرفت.

البته حکیم ملاعلی نوری عذر آورد و یکی از شاگردان خویش حکیم ملاعبدالله مدرس زنوزی را در سال یکهزار و دویست و سی و هفت هجری قمری جهت تدریس در مدرسه‌ی‌ مروی معرفی کرد و بدین‌ترتیب مدرس زنوزی اولین مدرس فلسفه‌ی صدرایی و شارح حکمت متعالیه در حوزه‌ی فلسفی تهران است؛ حضور او مبدأ کوچش حکمت از اصفهان به تهران و شکل‌گیری مکتب حِکمی ـ عرفانی تهران، پس از مکتب اصفهان شد و مساعی حکمای اربعه (قدس الله اسرارهم) موجب تکامل این مکتب معرفتی گشت.

با تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ در سال‌ ۱۳۱۲ شمسی، باب تازه‌ای‌ در حوزه‌ی‌ عرفانی‌ و فلسفی‌ تهران‌ گشوده‌ شد. در آن زمان علامه‌ الهی قمشه‌ای از اولین‌ کسانی‌ بود که‌ موجبات‌ پیوند و تفاهم‌ حوزه‌های‌ علمی‌ قدیم‌ را با عرصه‌های‌ دانشگاهی‌ جدید فراهم‌ آورد.

وی‌ علاوه‌ بر تدریس‌ حکمت‌ و منطق‌ و ادبیات‌ در مدرسه‌ی‌ سپهسالار ـ که‌ به‌ دانشگاه‌ معقول‌ و منقول‌ تبدیل‌ شده‌ بود ـ در دانشگاه‌ تهران‌ نیز به‌ تدریس‌ فلسفه‌ و زبان‌ پرداخت. حکیم ‌الهی‌ قمشه‌ای‌ بیش‌ از سی‌وپنج‌ سال‌ در مدرسه‌ی‌ سپهسالار به‌ تدریس‌ حکمت‌ و فلسفه‌ پرداخت. او شاگردانی‌ چون علامه حسن‌زاده ‌آملی‌، علامه جوادی آملی‌ و محمدرضا ربانی ‌تربتی‌ را پرورد.

همان‌گونه که مکتب تهران میراث‌دار مکتب اصفهان قلمداد می‌شود، مکتب قم نیز وامدار حوزه‌ی‌ تهران است و حکمای بزرگِ کنونیِ حوزه‌ی‌ قم، شاگردان آن دوره‌ی‌ حِکمی تهران قلمداد می‌شوند. امثال آیت‌الله علامه‌ی‌ شهید مطهری، آیت‌الله علامه‌ی‌ حسن‌زاده و شیخ‌الحکماء آیت‌الله جوادی آملی، شاگردان حکمای تهران‌اند و غالباً در دوره‌های آغازین تحصیل در تهران بوده‌اند و پس از آن به قم منتقل شده‌اند. با استقرار مرحوم علامه طباطبایی(ره) در شهر قم، این شهر تبدیل به کانون فلسفه و حکمت شد. به این ترتیب حکمت از حوزه‌ی‌ تهران کوچید و رحل اقامت در حوزه‌ی‌ قم افکند.

سیاست‌هایی در دوره‌ی‌ پهلوی و به خصوص پهلوی دوم در تهران اعمال شد تا حوزه‌ی‌ تهران را ازبین ببرند و این سیاست‌ها نیز مؤثر بود. علاوه بر اینکه شهر گسترش پیدا کرد، شهر گسترده و سنگین و پرجمعیت و شلوغ تهران، عملاً امکان و اجازه‌ی‌ رشد و رویش را به حوزه‌ی‌ تهران نداد و این حوزه رفته‌رفته زیر پوسته‌ی‌ این شهر گسترده دفن شد. والا علاوه بر رونق و قوّت علمی و معرفتی حوزه‌ی‌ تهران، این حوزه‌ی‌ بس فاخر و نیرومند در ادوار مختلف نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در مسائل سیاسی ـ اجتماعی کشور داشته است. علما و مجتهدان حوزه‌ی‌ تهران در نهضت تنباکو پیشاهنگ بودند. در نهضت مشروطه، بسیاری از مجتهدین و خطبای صاحب‌نامِ درگیر با مشروطه، اعم از کسانی که با مشروطه‌ی‌ مطلقه (سکولار) موافق بودند و کسانی که طرفدار مشروطه‌ی‌ مشروعه بودند، در شهر تهران مستقر بودند و و از ابواب‌جمعی این حوزه قلمداد می‌شدند. اگر هم نجف در نهضت تنباکو و نهضت مشروطه نقش‌آفرین بود (که چنین بود)، عمدتاً با اطلاعات و اقتراحاتی که علمای حوزه‌ی‌ تهران به آن بزرگان می‌دادند به تصمیم می‌رسیدند و اقدامی می‌کردند و فتوایی می‌دادند.

پس از آن هم در جنبش‌های بعدی، مجتهدین و گاه فضلای جوان‌تر وارد صحنه شدند و نقش‌آفرینی کردند. برای مثال در مسئله‌ی‌ «نهضت ملی شدن صنعت نفت»، علمای تهران نقش برجسته‌ای داشتند. در نهضت‌های دیگر نیز جوان‌ترها ـ برای مثال فدائیان اسلام ـ نقش داشتند و به رغم اینکه در دوره‌ی‌ انقلاب اسلامی حوزه‌ی‌ تهران از حضور فضلای بزرگ و حکمای برجسته تهی شده بود و بر اثر اعمال سیاست‌های سکولاریستی پهلوی، هویت خود را از دست داده بود، علما که بسیاری از آنها تربیت‌یافته‌ی‌ نجف و قم و احیاناً تهران بودند در انقلاب اسلامی نقش بی‌بدیلی داشتند و پیشاهنگ و پیشتاز مبارزات مردم تهران بودند.

 

 

اندکی از وضع کنونی حوزه تهران بفرمایید

استاد رشاد: از مجموعه‌ی‌ قریب به ۱۳۰ مدرسه‌ی‌ علمیه‌ای که در شهر تهران و شهرستان‌های این استان وجود دارد، تعدادی از آنها متروکه و مخروبه‌اند و بعضی نیز به تصرف برخی کسبه درآمده و نوع انتفاع و کاربرد آن هم تغییر کرده است. در کل الان ۹۴ مدرسه‌ی‌ علمیه ـ ۵۴ واحد متعلق به برادران و حدود ۴۰ واحد متعلق به خواهران ـ در کل استان و تحت برنامه‌هایی که از شورای عالی حوزه‌های علمیه دریافت می‌کنند دایر و فعال است.

ما اکنون روزانه حدود سه هزار کلاس درس را در سطوح مختلف از پایه‌ی‌ یک تا دروس خارج فقه و اصول برگزار می‌کنیم و قریب به نهصد مدرس برادر و خواهر و حدود ده هزار طلبه در مجموعه‌ی‌ این مدارس، شاغل به تدریس و تحصیل هستند. خوشبختانه در حال حاضر و در شهر تهران چهارده کرسی درس خارج دایر است. درس خارج حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای طبعاً جمعیت اصلی را دارد و چیزی قریب به هزار و چهارصد نفر در جلسات بحث فقهی ایشان حضور پیدا می‌کنند، ولی صدها طلبه‌ی‌ دیگر هم هستند که اگر در درس فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شرکت می‌کنند، در دروس خارج فقه و اصول دیگر اساتید هم حضور پیدا می‌کنند. به این ترتیب، مجموعاً حدود ۱۸۲۳ طلبه‌ی‌ درس خارج‌خوان داریم.

علاوه بر ۹۴ مدرسه‌ی‌ علمیه‌ی‌ دایر که پایه‌ها و سطوح مختلف حوزوی را تدریس می‌کنند، در استان تهران دو مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی حوزوی با نام‌های «مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی امام رضا(ع)» و «مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی حوزوی حضرت قاسم‌بن‌ الحسن(ع)» دایر است که رشته‌های تخصصی فلسفه، کلام، تفسیر و گرایش‌های مختلف حقوق را برگزار می‌کنند. در مجموعه‌ی‌ این دو مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی، قریب به سیصدتن از فضلای جوان که پایه‌ها و سطوح تحصیلی طلبگی را طی کرده‌اند، مشغول به تحصیل هستند. به جز این دو مؤسسه چند مرکز یا مؤسسه‌ی تخصصی نیز در شرف تأسیس است.

 

 

به نظر جناب‌عالی، مشکل اساسی کنونی حوزه‌ها چیست؟

آرمان تحول حوزه که از سوی سلف و بزرگان از شخصیت‌های حوزه مطرح شده بوده و در روزگار ما هم از زبان حضرت امام(ره)، علامه‌ی‌ شهید مطهری، رهبری فرهیخته‌ی‌ انقلاب و بسیاری دیگر از مصلحانِ صاحب صلاحیت و منتقدان مشفق مطرح شده است، اکنون و همچنان از لسان مراجع عظام (دامت‌برکاتهم) که گرانیگاه و نقطه‌ی‌ ثقل حوزه و محور معرفتی و معنوی حوزه‌های شیعه قلمداد می‌شوند، پیوسته مطرح می‌شود و البته این آرمان، هنوز و همچنان در بوته‌ی‌ ابهام قرار دارد و بلکه خطر بدفهمی، این آرمان عظیم و انیق را تهدید می‌کند. لهذا من از هر فرصتی که پیش می‌آید برای بیان این دغدغه استفاده می‌کنم.

خطر دانشگاه‌شدگی و تبدیل ماهیت حوزه که موجب گسست هویتی جبران‌ناپذیر در آن خواهد گشت، بسیار جدی است. مهم‌ترین خطری که حوزه را تهدید می‌کند خطر گسست تاریخی و هویت‌باختگی آن است. من نگران این هستم که چند صباح دیگر سر بلند کنیم و ببینیم که حوزه، تبدیل به الازهر دوم شده است! وصف شریف را یدک می‌کشد ولی نه شرافتی و نه قداستی باقی مانده است و یک مشت روحانی ژیگول تحویل جامعه‌ی‌ جهانی و ملی می‌دهیم و قداست، معنویت، علمیت و عمق و تقوایی در حوزه باقی نمانده است!

ما باید حوزه را با نظمی فراخور آن اداره کنیم، نظمی برگرفته از تاریخ هزارساله‌ی‌ حوزه؛ نظمی که تنها از رهگذر شناخت، احیا و روزآمدسازی سنت‌های آزموده، اصیل، بومی و دینی که طی قرون به وجود آمده، دست‌یافتنی است. باید نظامی مستقل از نظام دانشگاهیِ غیربومیِ برگرفته و فراآمده از فرنگ پدید آوریم و به موقع اجرا بگذاریم؛ این یعنی تحقق آرمان تحول حوزه.

 

 

نوعاً جناب‌عالی تأکید می‌فرمایید که حوزویان باید به مفاخر خود که نماد هویت آنان است مباهات‌کنند؛ آیا برنامه‌ی‌ خاصی برای معرفی شخصیت و تبیین افکار علما و حکمای تهران در دستور کار دارید؟

 

دوستان ما در حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ امام رضا(ع)، برنامه‌ای را تحت عنوان «سلسله نکوداشت‌های پیشکسوتان حوزه‌ی‌ تهران اجرا می‌کنند که تاکنون نیز چند حلقه از آن برگزار شده است. برنامه‌ی‌ نکوداشتی برای آیت‌الله سیدابراهیم خسروشاهی داشتیم که از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و از مدرسین پرسابقه‌ی‌ حوزه‌ی‌ تهران قلمداد می‌شوند؛ همچنین بزرگداشتی برای حضرت آیت‌الله خوشوقت(ره) برگزار کردیم که ایشان نیز از شاگردان مرحوم علامه‌ی‌ طباطبایی و از علمای اخلاقی و معنوی حوزه‌ی‌ تهران بودند. بزرگداشت بعضی دیگر از بزرگان حوزه‌ی‌ تهران از جمله آیت‌الله سیدرضی شیرازی، آیت الله سیدحسن مصطفوی که تمامی سطوح تحصیلی خود را در همین مدرسه‌ی رضائیه سپری کرده‌اند و نیز حاج سید علی‌اصغر هاشمی علیا، مؤسس حوزه‌ی چیذر، آیت‌الله استادی، آیت‌الله خرازی و بعضی دیگر از علمای تهرانی‌ مقیم حوزه‌ی‌ قم نیز در دستور کار قرار دارد. هر بار که نکوداشتی برگزار می‌شود دست‌کم یک جلد در زندگینامه و اندیشه‌نامه‌ی‌ آن بزرگ و پیشکسوت تألیف و منتشر می‌شود. در عین حال برگزاری کنگره‌ی‌ بزرگداشت مرحوم آیت‌الله مجتهدی در دستور کار مرکز مدیریت حوزه‌های استان تهران قرار گرفته که ان‌شاءالله در موقع مناسب برگزار خواهد شد.

اکنون نیز مقدمات برگزاری همایش بزرگداشت حکیم مؤسس «آقاعلی مدرس زنوزی» که مؤسس مکتب حکمی ـ معرفتی تهران است در جریان است و بناست در تاریخ هیجدهم دی‌ماه، با همکاری مجمع عالی حکمت، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی و بنیاد حکمت اسلامی صدرا، در محل مدرسه‌ی رضائیه برگزار شود. سنخرانان این همایش حکمی عبارتند از حضرات، آیت‌الله سیدحسن مصطفوی، مدرس برجسته‌ی حکمت مشّاء، آیت الله غلامرضا فیاضی رئیس مجمع عالی حکمت حوزه، آیت الله دکتر احمد بهشتی، استاد حوزه و دانشگاه، آیت الله محمدتقی واعظی و بنده‌ی حقیر.

تحول در حوزه؛ بایدها و نبایدها

«تحول در حوزه» از جمله مباحث مهم و شاید بتوان گفت مهم‌ترین بحث روز در حوزه‌های مقدسه است، که به ‌ویژه پس از دیدار جمعی از نخبگان حوزه با مقام معظم رهبری( دام ظله) در سال گذشته و تأکیدات مجدد معظم‌له در این زمینه، در دستور کار نهادهای تأثیرگذار حوزه، همچون جامعه مدرسین، شورای عالی، و مرکز مدیریت حوزه علمیه قم قرار گرفته است و ارکان مختلف حوزه آمادگی خود را جهت تحقق منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی و مراجع عظام در این زمینه ابراز داشته‌اند. بی‌تردید، بهره‌مندی از نظرات کارآزمودگان و صاحب‌نظران حوزوی، نقش مؤثری در تحقق مطلوب این امر مهم ایفا خواهد کرد.

افق حوزه نیز به سهم خود می کوشد در جایگاه نخستین رسانه خبری حوزه مقدس علمیه قم، با بهره‌گیری از نظرات محققان حوزه و انتقال آن به ارکان تصمیم‌گیر، به وظیفه اطلاع‌‌رسانی خویش عمل نماید. در همین راستا در این شماره از نظرات محقق و اندیشور فرزانه، جناب حجت ‌الاسلام‌والمسلمین علی‌اکبر رشاد در این زمینه بهره‌مند شده‌ایم.

تدریس مستمر دروس عالی حوزوی طی سالیان متمادی و تاسیس و هدایت حوزۀ علمیه امام رضا(علیه‌السلام) در تهران، طی حدود ربع قرن و نیز تأسیس و تدبیر موفق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و ارتقاء آن به جایگاه بزرگ‌ترین پژوهشگاه دینی کشور، ضمن آنکه عضویت این فاضل اندیشمند را در شورای عالی انقلاب فرهنگی با حکم مقام معظم رهبری (حفظه الله) در پی داشته است، کوله‌باری از تجارب ارزشمند را نصیب ایشان کرده، که نقطه نظراتشان را در باب مباحث روز حوزه شنیدنی‌تر می‌کند.

با تشکر از همکاری صمیمانه روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اینک مشروح این گفت‌وگو تقدیم خوانندگان ارجمند می‌گردد.


مراد از «حوزه» در بحث «تحول حوزه» چیست و قلمرو حوزه تا کجاست؟ آیا قلمرو جغرافیایی مراد است یا قلمرو معرفتی، یا قلمرو صنفی و یا…؟

ـ حوزه، اطلاقات مختلفی دارد، گاهی به مجموعه تعلیمی تربیتی، که عهده دار آموزش و تربیت عالمان دینی که در یک محدوده جغرافیایی مشخصی دائر شده است، اطلاق می‌شود مانند حوزۀ قم، حوزۀ نجف، حوزۀ تهران یا …؛ گاهی به کل نهاد آموزشی، تربیتی و علمی دارای هویت تاریخی شناختۀ مذهب مشخصی، بدون لحاظ بسیط جغرافیایی، حوزۀ شیعه اطلاق می‌شود؛ در این اطلاق محدوده جغرافیایی خاصی مراد نیست، بلکه معطوف به هویت تاریخی فکری، سنن و ارکان تکوین بخش آن منظور است و از نهاد مرجعیت تا سطوح مختلف علمی، مدرسین، محققین، فضلا و طلاب را فرا می گیرد. تصورمی کنم آنچه در ادبیات آرمان­ « تحول در حوزه » مراد است، معنای دوم، یعنی « نهاد کنونی آموزشی، تربیتی و پژوهشی مذهب شیعۀ­ امامیه » باشد و این عنوان، معطوف به اصناف صفی روحانیت ( مانند وعاظ یا ائمه جماعات یا ائمه جمعه)­ نیست. البته توسعه عنوان به این اصناف روحانی معنی سومی را از کلمه حوزه سامان می دهد .


معمولا از تحول، « تعبیر به تغییر وضع موجود به وضع مطلوب » می‌شود؛ به نظر شما منظور از «تحول در حوزه» چیست؟

واژه های ظاهراً مشابه اما متفاوت بسیاری هست که تفاوت های ظریفی با هم دارند؛ که بدون عنایت به آنها تصور می‌شود که اینها معادل هم هستند، ولی چنین نیست؛ برعکس، بعضی واژه‌ها در ظاهر متفاوتند اما در باطن به هم مرتبط‌اند، در ما نحن فیه نیز واژه‌هایی مانند «تحول، تعالی، تکامل، تغییر، تبدل» نباید معادل و برابر هم قلمداد شوند. وقتی واژه «تحول» در عنوان « تحول حوزه » به کار می رود به طور ضمنی به وجود یک جوهر و ذاتی ثابت و تغییرناپذیر ایهام و اشاره می شود که باید در احوال و حوالی آن، تغییر صورت گیرد. لهذا مراد ما از تحول حوزه ،تحفظ بر جوهر و تغییر در عوارض و احوال حوزه است؛ تحول در ذات حوزه، تحول نیست، بلکه تبدل ماهیت است. و منجر به تبدیل به مقوله ای دیگر خواهد گشت؛ به عبارت دیگر وقتی ما از «تحول» سخن می‌گوییم، مرادمان این است که یک هسته و کانون ثابتی وجود دارد، که باید ضمن حفظ ذات آن، تغییراتی به‌وجود بیاید؛ این تغییرات اساسی باید متأثر از جوهر و در جهت تثبیت آن صورت بندد و به مثابه برآیند همان جوهر و نهاد قلمداد شود؛ ولی متأسفانه بعضی تغییرات را در حوزه‌های علمیه مشاهده می‌کنیم، که تحت تاثیر نظامهای علمی دیگر ( از جمله با الگوگیری از نظام دانشگاهی مدرن کشور که بشدت مغلوب و مرعوب نظامات علمی و مدیریتی و سنت های غیربومی و غیر دینی است ) انجام می گیرد، و این در حالی است که ما در حوزه، یک تجربۀ بومی دینی گسترده و انباشتۀ کهن و دیرینی در اختیار داریم که طی قرون، آزموده و جواب داده است. با این توضیح، پدیده‌هایی از قبیل دانشگاه‌سازی حوزه، مصداق تحول نخواهد بود، بلکه همان تبدل است. البته این بدان معنی نیست که از تجارب و مزایای نظامهای دیگر در تحول حوزه بهره نبریم بلکه بدین معناست که با توجه به ظرفیت تاریخی و فرهنگی حوزه، نمی‌توانیم از دانشگاه تقلید کنیم، بلکه باید دانشگاه سعی کند که از مزایای سنت های علمی تربیتی حوزه بهره ببرد؛ چرا که حوزه و سنت‌های علمی تربیتی حوزه بومی، اسلامی و آزموده ارزشمندی است که چونان سرمایه ای ثمین و تجربه­ای تکامل یافته، در اختیار ماست؛ و این تجربه، در بستر یک روش‌شناسی و فرهنگ علمی طی یک تاریخ، تکون یافته و تکامل پذیرفته است. این همان عنصر اجتهاد است که در حوزه ما پدید آمده است، برطبق ماهیت خود، این نظام علمی نمی‌تواند دچار رکون و سکون شده، رسوب کند؛ چون روش‌های علمی و رویکرد‌های معرفتی، حوزه اجتهاد گرایانه است، سامانه مدیریتی آن نیز باید تحت تأثیر این شیوه، خود را با رویکردها و روش های کارساز عصری سازگار کند.


به نظر شما اصول حاکم بر « تحول » کدامند و « تحول حوزه » در چارچوب چه اصول و روش‌هایی قابل تحقق است؟

تحول در محیط قدسی و معرفتی حوزه، باید با رعایت یک سلسله حدود و اصول صورت بندد و الا هسته و جوهره حوزه به خطر خواهد افتاد. به نظر من چارچوب تحول عبارتند از: «بازشناسی، بازنگری، ترمیم، تکمیل، روزآمد و کارآمدسازی سنت‌های غنی و قویم آموزشی، تربیتی، تحقیقی، مدیریتی و ارتباطاتی دیرین و عمیق حوزۀ مقدسه » که توجه به منزلت رکنی مرجعیت و فقاهت در هدایت امور حوزه، همچنین روش شناسی علمی- که در اجتهاد، و نیز استقلال حوزه، از جمله اصول اساسی این چار چوب است _ در هرگونه تحول وتغییر در حوزه این اصول باید منظور داشته شود و هرگاه این عناصر به مخاطره بیافتند، هسته‌ و هویت حوزه به مخاطره خواهد افتاد ما باید «استقلال» سازمانی مدیریتی، علمی فکری، مالی و سیاسی حوزه را در تمام شئون و ساحت ها حفظ کنیم؛ در این میان استقلال از اهمیت دو چندان برخوردار است؛ حوزه نباید تابع این دولت یا آن دولت و این جریان و آن سلیقه سیاسی برون حوزوی بشود. ولی در جایگاه هادی می‌تواند و می باید بر دولت، نظارت کرده و احزاب را هدایت کند. البته اینها به معنای آن نیست که حوزه تبدیل به واتیکان دیگری شده از دولت، تشکل‌ها و جامعه جدا شود، بلکه بدین معنی است که وابسته به دولت نباشد، ولی می‌تواند حامی دولت و ناظر بر آن باشد. استقلال مالی هم به این معنا نیست که حوزه از انفال و موقوفات استفاده نکند، بلکه انفال و موقوفات باید احیا و برای تأمین پشتوانه‌های سخت‌افزاری حوزه استفاده شوند. اگر اوقاف را آن چنانکه که باید و شاید، احیا، بازسازی و مدیریت کنیم، حوزه صیانت و استغناء مالی خود را حفظ خواهد کرد و حتی می‌تواند به دیگر اصناف هم کمک کند؛ چرا که حجم وسیعی از موقوفات، معطوف به نیازهای حوزه و تبلیغ دینی است. علاوه بر این سازوکارها،­ ترویج تکلیف مالی مردم (مانند خمس)، هم می‌تواند به استقلال مالی حوزه کمک موثری بکند.

گذشته از اینها، نظام سیاسی فعلی که زاده و دستاورد یک انقلاب حوزوی و دینی است، به اقتضاء وامداری و شکرانه این نظام و این انقلاب، دولت وظایفی در قبال حوزه و دین دارد و ما نمی توانیم دولت را از این وظیفه‌ حمایتی مالی خود منع ‌کنیم. دولت باید وظیفه دینی ملی خود را در قبال حوزه انجام دهد، اما حوزه هرگز دست به سمت هیچ کس و گروهی حتا و از جمله دولت اسلامی ایران که مولود خویش است، دراز نخواهد کرد. ضمن این که باید، سهم حوزه از انفال و دارایی‌های عمومی، به دست ولی‌فقیه تامین شود- که یک مقام سازمانی نیست و « ­در دائره حکومت­ » قرار ندارد، بلکه «­­بر­دائره حکومت­» قرار­ دارد­ زیرا ولایت فقیه نماد­و­نمود سازوکار اشراف فقاهت­­« بر­حکومت»­است_ نه رکنی جزئی و بخشی « در دولت ». با این سازوکار و شیوه استقلال مالی حوزه بخوبی حفظ خواهدشد.


با این اوصاف، مرز باریک میان استقلال و بهره‌مندی حوزه از توان‌مندی و ظرفیت‌های دولت و نظام اسلامی کجاست؟ و چگونه می‌توان از این ظرفیت‌ها استفاده کرد و در عین حال به دولت وابسته نشد؟

تاریخ نشان می‌دهد که حوزه هرگز تابع و مطاوع نشده، بلکه همیشه حامی و محامی بوده است. در دوره صفویه نیز، که یک دولت شیعی دارای قدرت رقابت با دولت‌های معاصر خود وجود داشت، همان موقع هم حتی سلاطین اجازه سلطنت خود را از فقها می‌گرفتند و برای فقها ولایت قائل بودند و در همان شرایط هم خدمات بزرگی از سوی دولت به نفع حوزه و مذهب صورت گرفته و علما و دولت اسلامی آن زمان، تأثیر فرهنگی و فکری زیادی بر اجتماعات غیراسلامی و غیر شیعی گذاشتند.

در شرایط کنونی هم دولت و نظام، خود را وامدار حوزه و هستی خویش را مدیون علمای دینی و مرجعیت می داند؛ و علاوه بر این، معتقد به رهبری و محوریت علمای دینی است وتحت اشراف ولی‌فقیه، امور را تدبیر می‌کند، لذا اگر از این زاویه به دولت نگاه کنیم، از حوزه انتظار می‌رود که از این ظرفیت استفاده کرده، برنامه دهد و این فرصت تاریخی را مدیریت کند، و این هرگز ملازم با مخدوش شدن استقلال حوزه نیست.


برخی بر این عقیده‌اند که : « از آنجا که حوزه در نهاد های مختلف، به نظام خدمت‌رسانی می‌کند و نیازهای نظام را تأمین می‌کند، دولت و نظام نیز وظیفه دارند متقابلاً نیازهای حوزه را برطرف کنند»، به نظر شما آیا این دیدگاه می‌تواند درست باشد؟

این نگاه، نگاه نازلی به شأن حوزه و نقش دولت است. رابطه میان حوزه و دولت، دادوستدی و نوعی معامله نیست، اولاً: حوزه باید طوری رفتار و امور خود را مدیریت کند که به هیچ وجه محتاج حتا دولت و دستگاه اسلامی و مشروعِ «زاده» خویش هم نشود؛ و ثانیاً: دولت‌های بعد از انقلاب هم تبعیت از علمای دینی و مراجع دینی را وظیفه خود می‌دانند. بنابراین نیازی به استدلال ندارند و نباید بگذاریم که حوزه به این مرحله برسد که برای توجیه مطالبات خود در قبال دیگر نهادها و دستگاهها، دلیل تراشی کند! ثالثاً: و گذشته از اینها، این دیدگاه، روابط حوزه و دولت را هم تنزل می‌دهد و از توجه به مسایل اساسی باز می‌دارد؛ دولت و نظام، وامدار حوزه است انقلاب، مولود حوزه و دولت محتاج حوزه است، رابعاً: همان‌طور که در بحث قبلی اشاره شد، اگر موقوفات مربوط به امور دینی و حوزوی احیا شده و در خدمت توسعه کمّی و کیفی حوزه قرار گیرد، حوزه نه تنها نیازی به کمک بیرونی نخواهد داشت، بلکه در مواقع لازم می‌تواند به دیگر بخش ها هم کمک بکند.


بایستگی‌های امروز حوزه، خصوصا در تعامل با نظام اسلامی، جهان اسلام و جهان بشریت، کدامند؟

اولاً حوزه باید به شأن و منزلت ذاتی و رسالت جوهری خود، توجه لازم را داشته باشد و بداند که حوزه، استمرار خط معرفتی و منزلتی امامت و نبوت است، ‌و فقاهت دینی، حلقه‌ای در طول و تداوم حلقه‌های هدایتی « امامت » و « نبوت » است و لهذا همان رسالت و حق را دارد؛ حوزه براساس آیه «نفر» تأسیس شده، و باید برای تحقق تام هر آنچه در این آیه مورد اشاره قرار گرفته، تلاش و کوشش کند. آیه «نفر» وظیفه عالم دینی و حوزه را «تفقه»، و غایت آن را «انذار» و قلمرو آن را «همه جامعه» می‌داند. تفقه به معنای جامع، اعم از تفقه در احکام است و شامل تفقه اخلاق و عقاید نیز هست و بلکه انذار با تفقه و تعلیم عقاید مناسب­تر از احکام است، امروز حوزه باید بداند در قرن بیست و یکم و عهد جمهوری اسلامی و دوره جهانی‌شدن به سر می برد، و در این شرایط تاریخی و فکری، رسالتی خطیر دارد و باید در همه شئون به رسالت خود جامعه عمل بپوشاند؛ هم‌چنان که رسالت این انقلاب، ملی نبود بلکه فرا ملی و اسلامی بود و اسلام نیز دارای ماهیت و رسالت جهانی است. و البته مجموعه این تحولات هم باید با توجه به پیشینه تاریخی این سامانه (حوزه) اتفاق بیافتد، ما از تجربه انباشته علمی تربیتی قطعا بی‌نظیر و عمیقی در این راستا (نظام آموزشی و تعلیمی) برخوردار هستیم که در ظرف زمانی جواب داده است و ما باید از این تجربه‌ها بهره ببریم.

اگر حوزه می‌خواهد به سمت دانشگاه امروزی (غیربومی) نغلتد، باید ضمن لحاظ مشکلات و آفات فراوان نظام دانشگاهی امروز سنت‌های خود را «بازشناسی و بازنگری» کرده با روز آمد کردن به کار بندد. و نیز باید از سنت‌هایی غیر بومی و نیازموده فاصله بگیرد الآن مجال شرح لوازم گسترده « درک شرائط و ضروف تاریخی » از سوی حوزه نیست، شرح این مسأله را به مجالی موسع وا می گذارم.


هم اکنون مقاومت‌‌هایی در قبال تحول صورت می‌گیرد؛ به نظر جناب عالی موانع تحول چه چیزهایی هستند؟

انگیزه ها و عوامل مقاومت، متنوع است و شرح همه آنها حاجتمند بحث مشبع و وقت موسع است، این جا به اختصار به پاره­ای از آنها اشاره می­کنم، و آمادگی دارم به طور جداگانه در فرصتی دیگر درباره آنها گفت و گو کنیم؛ از جمله موانع ۱٫ فقدان زمان آگاهی در برخی، ۲٫ عدم آگاهی از کاستی ها و ناراستی های موجود حوزه در برخی دیگر، ۳٫ ابهام در مسأله، و شفاف نبودن مدعا ( عدم ارائه چارچوب روشن و قابل درک از آرمان تحول )، ۴٫ فقدان سامانه مدیریتی منسجم، مسلط و مقبول در میان پیشقراولان و در نتیجه مدیریت نشدن مسأله _ که در دیدار فضلا مورد تاکید مضاعف رهبر معظم انقلاب اسلامی ( دام ظله ) بود، ۵٫ وجود جریانهای موازی و گفتمان های متشبه و متشابه، در عرض جریان تحولگرای اصیل، معقول و دلسوز، بزرگ ترین آفت پیش آرمان تحول، دانشگاه شدگی حوزه است، ۶٫ نابودی _ یا در حد نابود شدگی سنت های اصیل علمی، آموزشی، تربیتی، معیشتی حوزوی، و اکتفا و تصلب به صورت وقالب بی روح و رمق بزخی ازسنن، ۷٫ عدم التزام به لوازم گریز ناپذیر آرمان تحول، اعم از لوازم معنوی و مادی آن، ۸٫ اجتهاد تقلیدی و غفلت از اهمیت اجتهاد در روش.

تصلب، خلاف مرام و ممشای حوزه است، زیرا مشی و مرام حوزه اجتهاد است . اجتهاد در همه ساحات معرفتی و معیشتی؛ هم اکنون ازسویی نوعی جدد و نوگرایی _ نه نو اندیشی و نوخواهی _ در حوزه وجود دارد که گاهی شعارهای انحرافی می دهند و شعار های موازی مطرح می کنند که موجب نگرانی بزرگان و خیر خواهان حوزه شده و حساسیت آنان را برانگیخته است. از دیگر سو، سنتی گرایی قهقرایی رو به توسعه است؛ لطمه ای که جریان « نوگرا» و نه «نو اندیش» به تحول می زند، بیش ازجریان سنتی است، _ من میان نوگرایی و اصالۀ التجدد با نو اندیشی و تجدید، تفاوت می نهم _ جریان سنتی فقط به صورت مانع و ترمز تحول محسوب می شود؛ اما جریان نوگرای افراطی که می خواهد حوزه را از سنت های اصیل آزموده آن تهی کند، تحول را به سمت و سوهای انحرافی می کشاند.

علاوه برموانعی که به آنها اشاره شد، پیدایش یک سلسله وظایف غیر ذاتی و حتی گاهی معارض و مزاحم با رسالت و وظیفه ذاتی و صنفی حوزه، مانند تصدی گری مسئولیت های اجرایی بی ربط به حوزویان ( مانند مسئولیت اجرائی در برخی نهادها، تجارت، سمت های حزبی، طبابت جسم، وکالت و … ) و هم چنین عدم توجه طلاب به شئون و زی طلبگی، طلاب دو دل و دو زیست ( که من آنها را به مزاح « مکعمین » می خوانم) هم از موانع تحول هستند. به خاطر دارم که با علامه عسکری (قدس‌سره) برای شرکت در کنفرانسی در سفری بودیم و دو روز با هم، هم اتاق بودیم، ایشان حتی موقع خواب هم عمامه را از سرش برنمی‌داشت و مقید بود حین استراحت هم معمم باشد !

تحول معرفتی معیشتی زمانی رخ می دهد که اجتهاد نیز تحول و توسعه یابد، تفقه محدود به ساحات فقه نماند، به همه حوزه های معرفتی تسری پیدا کند، و نیز در خود اجتهاد هم اجتهاد صورت می گیرد؛ اصولاً هر تحولی از روش و متدولوژی نظام حاکم بر یک نهاد یا حوزه معرفتی آغاز می گردد.اجتهاد در اجتهاد از مهم ترین وجوه اجتهاد و مهم ترین مقدمه تحول بلکه خود تحول است. البته تأکید می کنم بر اساس چارچوب کلانی که برای تحول، پیشنهاد می کنیم، اجتهاد در اجتهاد نیز باید با تحفظ برسنت های اصیل و استوار اجتهاد ( به تعبیر حضرت امام ره : جواهری ) صورت بندد.


یکی از آفت‌هایی که بحث مهم تحول در حوزه را تهدید می‌کند، عدم درک درست مسأله، شعار زدگی و نیز عدم مدیریت تحول جهت تحقق مطلوب آن است؛ مانند چیزی که در برخی آرمانهای مهم انقلاب از قبیل اسلامی شدن دانشگاهها، تهاجم فرهنگی، و بحث مهم نهضت نرم افزاری و آزاداندیشی کمابیش رخ داد و عملاً نتایج ملموسی مشاهده نشد. چگونه می‌شود تحول را مدیریت کرد که به آرمانهای آفت سابق دچار نشود و تحول واقعی و اصیل شکل بگیرد؟

هر چند رهبر معظم انقلاب (دام ظله)، بارها، هم نسبت به روند گفتمان « نهضت نرم افزاری و آزاداندیشی» اظهار نگرانی کردند و هم نسبت به کندی تحول در حوزه، اما هنوز امیدها نمرده است و آینده تاریک نیست؛ من شرایط را به خصوص بعد از تأکیدات اخیر مقام معظم رهبری (دام ظله) امید بخش می بینم. دیدار اخیر فضلا و رهنمودهای معظم له امید ها را زنده کرد. البته طبع این نوع کارها، کند است و موانع فرهنگی فراوانی پیش روی دست از آرمانها وجود دارد. در حوزۀ نهضت نرم افزاری، پی گیری مقام معظم رهبری (حفظه الله) تأثیر خود را در جریان علمی کشور گذاشته است، و نهادینه‌سازی نهضت نرم افزاری و گاه نهادمند کردن آن در قالب تأسیس نهادهایی مانند تأسیس « هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی» تعقیب می‌شود و تا کنون ثمرات خوبی داشته است و باید آثار و اثمار این اقدامات به نحو مناسب در نشریه شما هم منعکس شود. اخیرا هم شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبه‌ای داشت، مبنی بر اینکه «تصمیمات و مصوبات شورای عالی حوزه در خصوص برخی موارد، مانند اعطای امتیاز علمی به مجلات علمی، تأسیس قطب‌های علمی، تأسیس واحدهای پژوهشی و امتیازدهی به کرسی‌های نظریه‌پردازی در سامانه و مناسبات علمی کشور به طور رسمی لحاظ گردد»، که این مصوبه، بسیار مهم است، و اگر سازوکار تحقق آن فراهم گردد، آینده روشنی پیش روی ما پدید خواهد آورد؛ و من معتقدم در آینده نزدیک، موج گسترده‌ای را در مورد تحقق این رهنمود مقام معظم رهبری ( دام ظله ) در زمینه تحول حوزه شاهد خواهیم بود (ان شاء الله)؛ ولی هر کسی باید تکلیف خود را در این عرصه ادا کند.

می‌توان گفت که آنچه تاکنون در راستای تحول محقق شده، کم نیست و اگر ما حوزه کنونی را با حوزه ۴۰ سال پیش مقایسه کنیم، تحول در مقیاس خوبی صورت گرفته است؛ هر چند باید اذعان کنیم : نسبت به وضع مطلوب و متوقع، فاصله بسیاری داریم، و فاصله ما با آینده، بسی بیش از فاصله ما با گذشته است. اگر باید تحول رخ دهد که خواهد داد ،لازم است با کلان اندیشی، دورنگری، خردورزی، مشارکت همگانی و با رعایت عرف و اصول، و تحفظ بر سنت های اصیل آزموده، کمر همت محکم کنیم و به جهادی فراگیر، ژرف و جدی بپردازیم و به لوازم آن نیز تن در دهیم. تحقق آرمان های بزرگ، عزم و ایثار درخور و فراخور می طلبد؛ تاکید می کنم علاوه بر آرمانخواهی، اندیشه، اعمال اراده، ایثار و نثار عمر و آبرو نیز می‌خواهد.


اگر ما نسبت به گذشته، تحول چشم‌گیری داشته‌ایم، جهان هم تغییر زیادی کرده است، بنابراین در شرایط کنونی چگونه می‌توان تحول را مدیریت کرد که جواب‌گوی تغییرات و پیشرفت‌های سریع جهان باشد؟

متأسفانه آرمان تحول، چندان مدیریت نمی شود و فرصت ها چون گذشته، هم چنان با شتابی شگفت ازدست می روند. عزمی اساسی از سوی ارکان تصمیم گیر مانند شورای عالی مدیریت که نهاد تدبیر کلان حوزه است و نهاد مهم و تأثیر گذاری مانند جامعه مدرسین که تاکنون کارکرد ویژه ای دراتفاقات مهم مختلف انقلاب و نظام ازخود نشان داده و توان بالقوه‌ای در تصمیم‌گیری‌های کلان دارد، آغاز شود و رکن مرجعیت که نهاد اساسی و محوری امور حوزه است و همه نیز خود را ملتزم بدان می دانند و باید بدانند، به این مهم به عین عنایت بنگرند، و آن را هدایت و حمایت کنند، تا حوزه فاصله خود را با زمان و جهان از میان بر می دارد ( ان شاءالله ).

البته تحولات بزرگ نوعاً سخت و کند صورت می بندد اما اگر صحیح هدایت شود، چند اتفاق اساسی که روی می دهد، یکباره زنجیره ای ازتحولات آغاز می شود که هم موانع را یکجا ازمیان بر می دارد و هم به صورت جهشی و معجزه آسا فاصله ها را می پیماد.

علی ای حال: ما اینک به یک شبکه سیاستگذار، برنامه ریز، مدیریتی گسترده‌ای که همه استطاعت ها و استعدادهای حوزه را در همه سطوح و ساحات به خدمت آرمان گرفته و به یک طرح جامعی منتهی بکند، نیاز داریم و این شبکه زمانی محقق می‌شود که همه عناصر حوزه به رسالت‌ها و وظایف تربیتی، آموزشی، پژوهشی و مدیریتی خود آگاه باشند و بدان عمل کنند.

مجدداً از فرصتی که به این گفتگو اختصاص دادید متشکریم.

به بهانه‌ی آغاز سال تحصیلی جدید حوزه‌های علمیه

حوزه‌ی علمیه‌ی تهران ازجمله حوزه‌های اصیل و عریقِ علمی شیعه است و در تاریخ پرپیچ‌و‌تاب این حوزه، حوادث و وقایع عظیمی را شاهد بوده‌ایم. البته اگر حوزه‌ی تهران شامل ری هم بشود از کهن‌ترین حوزه‌های جهان اسلام قلمداد خواهد شد. تهران جدید از زمانی که قجرها در آن مستقر شدند و به پایتخت تبدیل شد، دارای حوزه‌ای شد که طی افزون بر دو قرن گذشته همواره در حوادث عظیم و تحولات اجتماعی نقش بسیار کارساز و تأثیرگذاری داشته است.

حوزه‌ی تهران در دوران «نهضت تحریم تنباکو» با حضور علمایی برجسته و ارتباطی که با علما و مراجع عظام در نجف وجود داشت، بسیار نقش‌آفرین بود. همچنین حوزه‌ی تهران در «نهضت مشروطه» چیزی کم از حوزه‌ی نجف نداشت. در نهضت‌ها و جنبش‌های بعدی نیز نقش حوزه‌ی تهران بسیار برجسته بود. و نیز در مقابله‌ی با رفتارهای دیکتاتوری و استبدادی رضاخانی، علمای تهران و فقهایی از همین شهر و همین حوزه نقش‌آفرین بودند.

مرحوم آیت‌الله شهید مدرس که جزء مدرسین و استادان بارز حوزه‌ی تهران قلمداد می‌شد، گاه یک‌تنه در مقابل رضاخان مغرور می‌ایستاد. پس از این دوران نیز حوزه‌ی تهران در تحولات اجتماعی سهم و نقش چشم‌گیر و برجسته‌ای داشته است.

در آخرین و عظیم‌ترین انقلاب جهان اسلام، یعنی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران که منتهی به تأسیس جمهوری اسلامی شد و امواج آن در قالب نهضت‌های گوناگونی در نقاط مختلف جهان، هم‌اکنون در جریان است نیز حوزه و علمای تهران، بعد از قم و حتی هم‌افق با قم نقش‌آفرین بودند. حتی گاه آنچه که در تهران رخ می‌داد و علما و روحانیت حوزه‌ی تهران تدبیر می‌کردند، در مقیاس ملی تأثیرگذار و جهت‌دهنده‌ی مبارزات مردمی بود.

در دوران دفاع مقدس نیز حوزه و علمای تهران به صورت خاص نقش‌آفرین بودند.

به این ترتیب حوزه‌ی تهران به لحاظ اجتماعی و تأثیرگذاری در تحولات اجتماعی نقش ممتازی داشته، و بسا بتوان این را حوزه از این جهت برجسته‌تر از تمام حوزه‌های علمیه‌ی شیعه در جهان قلمداد کرد.

از نظر علمی نیز اگر حوزه‌ی ری را پیشینه‌ی تهران قلمداد کنیم، یکی از کانون‌های بسیاربسیار مهم حفظ حدیث و سنت نبوی و ولوی را می‌توان تهران قلمداد کرد. علمای بزرگ و حتی بعضی از نویسندگان و مؤلفین کتب مهم ما، همچون «کافی» که «کلینی» تهرانی یا رازی نوشته است، همچنین «صدوق» بزرگوار و بزرگان دیگری که حدیث را صورت‌بندی کردند، علم حدیث را پدید آوردند و منابع حدیثی ما را تدوین کردند، و در طول تاریخ در حراست از حدیث اهل‌بیت علیهم‌السلام و تفسیر و شرح آنها نقش‌آفرین بودند، متعلق به همین حوزه‌اند. در روزگار ما نیز مرد بزرگی چونان علامه‌ی شعرانی که جزء شخصیت‌های تراز اول حِکمی، تفسیری، حدیثی و کلامی قلمداد می‌شود و در حفظ حدیث و حراست از میراث معنوی و معرفتی اهل‌بیت علیهم‌السلام نقش برجسته دارد، در این حوزه حضور داشته است.

حوزه‌ی تهران همچنین در حوزه‌ی فقه طی دو سده‌ی اخیر ده‌ها مرجع تقلید و فقیه بزرگ صاحب‌ رساله را به خود دیده است. در زمانی نه‌چندان دور که می‌توان گفت متصل به روزگار نسل ماست، در همین تهران، همزمان چندین فقیه صاحب رساله حضور داشتند و کرسی درس داشتند.

در حوزه‌ی حکمت نیز حوزه‌ی تهران از برجستگی فوق‌العاده‌ای برخوردار است و می‌توان گفت پس از اصفهان و شیراز، این حوزه‌ی تهران بود که مأمن و مأوای حکمت و معرفت شد. تهران برای خود مکتب عرفانی و حِکمی مشخص داشت، به صورتی‌که می‌توان گفت مکتب عرفانی و حِکمی کنونیِ قم فرزند مکتب حکمت و معرفت تهران است. هرچند که علامه‌ی بزرگوار آیت‌الله طباطبایی به نحوی احیاگر حکمت و معرفت در حوزه‌ی جدید قم است، ولی شخصیت‌های برجسته‌ی حِکمی کنونی حوزه‌ی قم عمدتاً شاگردان حکما و اصحاب معرفت تهران هستند. علامه‌ی بزرگوار حسن‌زاده‌ی آملی، علامه‌ی بزرگوار شیخ‌الحکماء المعاصرین جوادی آملی، علامه‌ی شهید استاد مطهری، همگی شاگردان حکمای تهران هستند که به قم منتقل شدند و البته در محضر مبارک حضرت علامه‌ی طباطبایی نیز تلمذ کردند. شخصیت‌های عظیمی از حکمای شیعه و جهان اسلام در همین حوزه‌ی تهران کرسی درس پررونق داشتند، حکمایی همانند مرحوم عصار، مرحوم حکیم جلوه، سه علامه و مرد بزرگی مانند علامه‌ی الهی قمشه‌ای در تهران کرسی درس داشتند. علامه‌ی الهی قمشه‌ای هم در محیط دانشگاه تدریس حکمت می‌کردند و هم در حوزه و مدارس علمیه‌ی تهران تدریس حکمت می‌فرمود و شاگردان زیادی را پرورش دادند.

درواقع حوزه‌ی تهران دارای یک مکتب حِکمی و عرفانی قابل تعریف بوده است، هرچند که متأسفانه بر اثر اعمال سیاست‌های استبدادی، ضد معرفتی، ضدحکمی و ضددینی از سوی پهلوی‌ها حوزه‌ی تهران تضعیف شد، اما امروز حوزه‌ی تهران بحمدالله در حال بازیابی هویت خود است. با تشکیل شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان و همچنین تأسیس مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران و تلاشی که همکاران بنده در این مجموعه انجام می‌دهند، حوزه‌ی تهران می‌رود که هویت تاریخی و شأن عظیمی را که در طی تاریخ داشته است، بازبیابد. در این چند سال اخیر نیز که تشکیلاتی را با همکاری دوستان پدید آورده‌ایم، به لطف خدا و اخلاص همکاران عزیزمان و عنایات خاصی که مراجع عظام تقلید به حوزه‌ی تهران دارند و حمایتی که علمای بزرگ و مشایخ علمی کنونی تهران از این مجموعه می‌کنند الحمدلله حوزه به سمتی پیش می‌رود که عن‌قریب هویت درخور شأن خود را بازپیدا کند.

یکی از کارهایی که طی سه سال اخیر در این مجموعه انجام می‌شود، برگزاری آیین بازگشایی سال تحصیلی جدید است و این عمل به این معناست که حوزه‌ی تهران یک مجموعه‌ی بزرگ و گسترده است. در مجموع استان تهران افزون بر شصت مدرسه‌ی علمیه مختص برادران و خواهران و تحت برنامه، دایر است. در این مجموعه نیز قریب به ده هزار طلبه مشغول به تحصیل هستند و افزون بر هزار استاد به عنوان مدرس در این حوزه‌ها به تدریس سطوح و پایه‌های مختلف اشتغال دارند. همچنین در حوزه‌ی تهران، در حال حاضر افزون بر پانزده درس خارج دایر است و بعضی کرسی‌های حکمت و فلسفه در کنج و گوشه‌ی این حوزه برگزار می‌شود. جوانان طالب معرفت و حکمت نیز با شور و شوق وافر در این جلسات فلسفی، حکمی و فقه حضور پیدا می‌کنند.

یکی از امتیازات حوزه‌ی تهران عبارت است از اینکه درس فقه رهبری معظم انقلاب، این فقیه نواندیش و زمان‌آگاه در این حوزه برگزار می‌شود و افزون بر هزاروسیصد طلبه‌ی فاضل در درس خارج ایشان شرکت می‌کنند.

حوزه‌ی تهران از جهاتی از امتیازات خاصی برخوردار است، ظرفیت بالایی در آن نهفته است و همچنین استعداد خیلی خوبی در این حوزه وجود دارد که اگر ما و همکارانمان برنامه‌ریزی کنیم طی یک بازه‌ی زمانی بسیار کوتاه می‌توان این استعدادها را به منصه ظهور نشاند و این حوزه را در قیاس با حوزه‌های بزرگ شیعه در جهان قرار داد.

امیدوارم به عنایات خاصه‌ی حضرت حجت ارواحنا فداه و توجهات خاصی که بزرگان و اعظام، خاصه مراجع تقلید و بالاخص رهبر معظم انقلاب دارند، و همچنین همت و اخلاص همکاران ما در شورای حوزه‌های علمیه و مرکز مدیریت حوزه‌های تهران، این حوزه در یک دوره‌ی زمانی بسیار کوتاهی از قوت و عمق زائدالوصفی برخوردار شود و توسعه‌ی‌ کمی و کیفی پیدا کند.

نیاز در تهران بسیار بالاست، اگر ما امروز می‌گوییم ده هزار طلبه در حوزه‌های استان مشغول به تحصیل هستند، این تعداد حتی ده درصد نیاز فرهنگی، معرفتی و دینی تهران را برآورده نمی‌کند. تهران پایتخت جمهوری اسلامی و مرکز ام‌القرای انقلاب اسلامی است. در این شهر وزارت‌خانه‌ها، دستگاه‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز بسیار مهم اقتصادی کشور متمرکز است. حدود ده میلیون جمعیت در تهران مستقر است و یکی از شهرهای بزرگ جهان قلمداد می‌شود و مسائل فرهنگی خاص خود و پیچیدگی‌های اجتماعی خاص خویش را دارد. درنتیجه نیاز است که حوزه‌ی علمیه این شهر چه از نظر کمی و چه کیفی توسعه پیدا کند.

توسعه‌ی حوزه باید در جهت ارتقاء صورت ببندد و ارتقاء حوزه‌ی تهران به عقیده‌ی ما به این است که به هویت تاریخی خود بازگردد و حوزه، حوزه بماند و بلکه حوزه بشود، یعنی سنت‌های اصیلِ علمی، آموزشی، پژوهشی، تربیتی، معیشتی و مدیریتی که طی قرون در حوزه‌های کهن شیعه آزموده و تجربه شده‌‌اند و ثمربخش نیز بوده‌اند، باید شناخته، روزآمد و احیاء شوند و در نهایت به اجرا درآیند. خط سیری که برای حوزه‌ی تهران پیش گرفتیم و پی خواهیم گرفت احیای سنت‌های اصیل و آزموده‌ی حوزه‌های کهن شیعه در قالب متناسب با زمان و روزآمد است.

به این ترتیب است که ما احساس می‌کنیم تحول در حوزه رخ داده است و حوزه احیاء شده و کارآمدی توأم با روزآمدی نیز محقق شده است. انشاءالله.

کارکردهای بی‌بدیل حوزه‌های علمیه

اولاً خدمت خواهران و برادران گرامی خیرمقدم عرض می‌کنم، ثانیاً میلاد نورینِ نیّرین،حضرت معصومه (س) و حضرت رضا (علیه السلام) و دهه‌ی کرامت را به حضورتان تبریک می‌گویم و ثالثاًً از خبرنگاران محترم تقاضا دارم نکاتی را که در اینجا مطرح می‌شود، با حوصله و دقیق ثبت، و با انگیزه و رسا منعکس فرمایند. شاید بتوان گفت که حوزه‌ی علمیه خاصه حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه، کهن‌ترین و دیرسال‌ترین دستگاه‌های علمی آموزشی جهان به شمار می‌روند؛ زیرا در هیچ جای جهان دستگاه و سازمانی علمی را سراغ نداریم که پیشینه‌ای افزون بر هزار ساله داشته باشد.

قبل از آنکه نظام آموزشی مدرن در قالب دانشگاه‌ها وارد کشورهای اسلامی و ازجمله ایران شود، حوزه‌های علمیه تنها سازمان علمی جهان اسلام، تشیع و ایران قلمداد می‌شدند. امروز نیز حوزه‌ها رکن اساسی آموزش، تربیت نیرو، پژوهش و تولید معرفت در حوزه‌ی دین قلمداد می‌شوند.

خدمات تاریخی حوزه‌های علمیه خدماتی بی‌بدیل است. حوزه‌های علمیه در طی قرون متمادی در زمینه‌های مختلف، خدمات بی‌مانندی ارائه کرده‌اند که از هیچ دستگاه و نهاد علمی دیگری این خدمات برنمی‌آمد؛ بلکه می‌توان گفت که حوزه‌ها در گذشته هیچ دستگاه موازی و رقیبی نداشتند تا در این زمینه‌ها وارد عمل بشوند تا کارکرد آنها با حوزه‌ها سنجیده شود.
این حوزه‌ها بودند که انواع علوم را در جهان اسلام تولید می‌کردند و آموزش می‌دادند، و حتی طرق کاربست آنها را ارائه می‌کردند. از منطق و فلسفه تا ادب عربی و ادبیات فارسی، تا طب و طبیعیات، ریاضی و فیزیک و شیمی، حتی هنر و معماری، همگی در حوزه‌های علمیه متمرکز بودند، و حوزه‌ها نیاز جوامع اسلامی را در زمینه‌ی این علوم و فنون برآورده می‌کردند.
تنها دستگاهی که تأمین‌کننده‌ی همه نیازهای دینی مردم از تحقیق در دین و تولید معرفت دینی تا آموزش دین و اداره شؤون دین را بر عهده داشته و همچنان نیز برعهده دارد حوزه‌ها هستند. بقا و دوام میراث انبیا و توسعه‌ی معنویت و تعمیق معرفت دینی مرهون حوزه‌های علمیه است.
در زمینه‌ی امنیت و استقلال ارضی کشورهای اسلامی، خاصه ایران، حوزه نقش بی‌بدیلی داشته است. در همه‌ی تاریخ، حوزه‌های علمیه نگاهبان استقلال و امنیت کشورهای اسلامی و بخصوص ایران بودند. هرگاه کشور ما بنحوی به مخاطره افتاده و مورد هجوم بیگانگان و تعرض قرار گرفته است، این علمای شیعه و اصحاب حوزه بوده‌اند که هم شخصاً در میدان نبرد حضور پیدا می‌کرده‌اند و به تعبیر حضرت امام لباس جندی می‌پوشیدند و هم با فتواهای خود دیگر اقشار را به جهاد فرا می‌خوانده‌اند و برمی‌انگیختند.
در برخی از جنگ‌ها گاه اتفاق می‌افتاد که بعضی از علمای ما دو سه سال پیوسته در جبهه مستقر بودند و حتی درس و بحث خود را نیز در محیط جبهه و جنگ ارائه می‌کردند. ما کتب فقهی، حکمی و تفسیری متعددی داریم که توسط علمای ما در جبهه‌ها نوشته شده است؛ برای نمونه، التفسیر العقلی مرحوم آقانورالدین اراکی که یک دوره‌ی تفسیر کامل است، در دورانی که ایشان در جبهه حضور داشته‌اند تألیف شده و این درحالی بوده که هیچ‌گونه منبع و مرجعی نیز در اختیار ایشان نبوده است. در طول تاریخ کتاب‌های فقهی متعددی به همین شکل تولید شده است و علمای ما در صف اول جبهه‌ها آنها را تألیف کرده‌اند. این‌همه در حالی بود که علما جوانان را تشویق می‌کردند و به لحاظ دینی روحیه‌ی مبارزان و مدافعان را تقویت می‌کردند.
لهذا، هرگاه که این کشور مورد تعرض بیگانگان واقع شده، علما سینه سپر کرده‌اند و دیگر اقشار را نیز به حضور در جبهه و مقابله با دشمن ترغیب کرده‌اند. آخرین نمونه‌ی آن نیز انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود که نسل حاضر به خاطر دارند که روحانیت و حوزویان در انقلاب و جبهه‌های نبرد چه مایه کارگر بودند.
براساس یک آمار رسمی، در میان اصناف مختلف، شهدای صنف روحانیت بیست برابر دیگر اصنفاف است، و البته بسا آمار غیررسمی از این نیز بیشتر باشد. همچنین در میان اقشار مختلف، شمار فرزندان علما و روحانیون به درجه شهادت نائل آمده‌اند چهار برابر اولاد اصناف دیگر اجتماعی‌اند. به همین مقیاس نیز جانبازان آنانند. ما مدرسه‌ای داریم مانند مدرسه‌ی رضائیه که ظرفیت آن هفتاد نفر است، ولی در جنگ چهل شهید داده است، یعنی بیش از پنجاه درصد طلاب این مدرسه به شهادت رسیده‌اند.
در عرصه‌های اجتماعی نیز حوزه‌های علمیه رکن رکین تحولات بودند. مشروطه که انقلابی عظیم در تاریخ ایران است، وامدار فقها و مجتهدان نجف، تهران و قم بوده است. رهبران مشروطه همگی مراجع و فقها بوده‌اند و زمانی که مسیر مشروطه در حال تغییر بود، فقها ایستادند و بعضی از ایشان که در حد مرجعیت نیز بودند، برای مقابله با انحراف انقلاب مشروطه تا مرز شهادت ایستادگی کردند. شیخ فضل‌الله نوری یک مجتهد و فقیه بزرگی است و برای مقابله با انحرافی که در مشروطه در حال شکل‌گیری بود، ایستاد و بر سر دار رفت، ولی حاضر نشد از آرمان خود عبور کند.
امروز نیز حوزه‌های علمیه در کشور ما منشأ خدمات بسیاری هستند. رسته‌های شغلی و کاری که تربیت‌یافتگان و دانش‌آموختگان حوزه مسئولیت آنها را به عهده دارند بسیار قابل توجه است. از رسته‌های شغلی دینی مانند امامت جماعت که شئون دینی مردم را در محلات و شهرستان‌ها اداره می‌کنند و هزاران مسجد در سراسر کشور توسط تربیت‌یافتگان حوزه‌ها اداره می‌شود؛ همچنین در سطح کشور افزون بر پانصد نماز جمعه برگزار می‌شود که کانون تجمع دینداران است و مسئولیت آن نیز برعهده علما و روحانیون است. همچنین بخش عمده‌ای از شئون قضایی کشور از ریاست قوه‌ی قضائیه تا بسیاری از نهادها و عناصر رکنی این قوه و همچنین در سطح قضات، عمدتاً تحصیل‌کردگان و دانش‌آموختگان حوزه هستند. در حوزه‌ی مدیریتی و کارشناسی سایر قوا نیز همین‌طور. در حوزه‌های فرهنگی، بسیاری از امور و شئون و فعالیت‌های فرهنگی، مستقیم و غیرمستقیم از سوی دانش‌آموختگان حوزه‌ها اداره می‌شود. عمده‌ی امور فرهنگی سایر نهادها و محیط‌ها توسط تربیت‌یافتگان حوزه صورت می‌گیرد، تربیت‌شدگان حوزه‌ها در اداره امور علمی کشور سهم برجسته و بزرگی دارند، برای مثال تعداد اساتید دانشگاه که در حوزه‌ها تحصیل کرده‌اند به نسبت محصلین این دو نظام علمی، بیشترند. البته ممکن است تعداد کسانی که امروز اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها را تشکیل می‌دهند و در دانشگاه‌ها درس خوانده‌اند، بیش از کسانی باشند که در حوزه‌ها درس خوانده‌اند، اما اگر نسبت‌سنجی کنیم که برای مثال از سه میلیون دانشجوی سراسر کشور چه تعداد استاد و هیئت علمی تربیت می‌شود و از کمتر از صدهزار طلبه‌ی مجموعه‌ی حوزه‌های علمیه چه تعداد استاد تحویل دانشگاه‌ها می‌شود، متوجه سهم حوزویان در این خصوص خواهیم شد. این در حالی است که هیئت علمی و اساتید حوزه‌ها نیز منحصرا توسط خود حوزه‌ها تأمین می‌شوند، یعنی حوزه‌های علمیه علاوه بر اینکه برای تربیت مدرس خودکفا هستند، دانشگاه را نیز حمایت می‌کنند و با تربیت نیرو نیاز دانشگاه را نیز تأمین می‌کنند.
من اگر بخواهم رسته‌های علمی، فرهنگی، قضایی، سیاسی، اجتماعی و عمومی که فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگان حوزه‌های علمیه آنها را اداره می‌کنند بشمارم، فهرست مفصلی خواهد شد و این‌همه در حالی است که حوزه‌های علمیه، دستگاه‌های کم‌هزینه‌ای هستند. بعضی از بخش‌ها در حوزه‌ها با کمترین و گاه بدون هزینه‌ی مستقیم اداره می‌شود که اگر بنا بود همان نوع کار در دانشگاه انجام می‌گرفت، سالانه هزینه‌ی میلیاردی به خود اختصاص می‌داد. برای مثال دروسی که به عنوان درس خارج و سطوح عالی اجتهادی در حوزه‌ها تدریس می‌شود، بعضاً توسط یک استاد در یک مسجد ارائه می‌شود. استاد وارد شبستان مسجد می‌شود و دو هزار نفر پای درس او می‌نشینند که تعداد دانشجویان این کلاس به اندازه‌ی یک دانشگاه متوسط یا دانشکده عمده است. کلاسی با این کیفیت نه مدیر دارد، نه ثبت نامی صورت می‌گیرد، نه پذیرش و گزینش دارد، نه حضور و غیابی انجام می‌شود، در عین حال همگی طلاب نیز با جدیت حضور دارند و درس می‌خوانند. دروس خارج همه نظریه‌پردازی است، یعنی یک نظریه‌پرداز فقه و اصول درس خارج می‌دهد، به این معنا که نظریه‌های دیگران را مطرح، ارزیابی و نقد می‌کند، سپس یک نظریه را اختیار و یا اختراع می‌کند. درواقع جلسه‌های درس خارج هم جلسات نظریه‌پردازانه است و یک مجموعه‌ی دو هزار نفره، بدون هزینه و در سطح بالا برگزار می‌شود. این درحالی است که اگر قرار باشد همین کار در دیگر محیط‌های آموزشی دیگری انجام شود، باید سالانه میلیاردها تومان هزینه شود و ده‌ها کارمند و دفتردار داشته باشد تا بتواند چنین مجموعه‌ای را اداره کند!
به این ترتیب می‌توان گفت که حوزه‌های علمیه یک دستگاه علمی و آموزشی بسیار کم‌هزینه و بعضاً در برخی فعالیت‌ها بی‌هزینه هستند. خیلی خوب است که شما خبرنگاران از جلسات دروس خارج در قم گزارشی تهیه کنید تا مردم بدانند که در حوزه چه می‌گذرد.
هزینه‌ی مجموع حوزه‌های ما که افزون بر هزار حوزه و مدرسه در سطح کشورند، بیش از هزینه‌ی یک دانشگاه در ایران نیست. همچنین اگر مساحت مجموعه‌ی مدارس علمیه‌ی سراسر کشور را جمع بزنیم، کمتر از مساحت بعضی دانشگاه‌های درجه دو ایران است. چون بحودالله ما دانشگاه‌هایی با مساحت‌های ۸۰۰، ۱۰۰ و ۱۲۰۰ هکتار داریم.
به این‌ترتیب بدون آنکه حوزه برای نظام، بار مالی داشته باشند و از امکانات کافی برخوردار باشند، در خدمت نظام‌اند. غالب مدارس و حوزه‌های علمیه از فقدان کتابخانه، کلاس و مَدرَس مناسب رنج می‌برند و حتی از حداقل امکانات رفاهی نیز بی‌بهره هستند؛ من از شما درخواست می‌کنم در این خصوص از مدارس علمیه گزارش تهیه کنید.
در عین حال، همین حوزه مطلع این انقلاب است و منشأ نظام و و دولت اسلامی مولود حوزه است، اما بیش از آنچه که دولت احساس وظیفه کند و مبلغی را به عنوان ردیف کمک به حوزه اختصاص دهد، مطالبه‌ی دیگری ندارد. به رغم اینکه دولت ما دولت اسلامی است و حوزه نیز پشتیبان آن است، اما حوزه بنا ندارد دست خود را به سمت دستگاه‌ها و احیاناً دولت دراز کند و بنا بر آن است که مثل همیشه‌ی تاریخ، حوزه‌های علمیه مستقل اداره شوند.
اما نکته‌ی دیگر که ذکر آن لازم است این است که حوزه منابعی دارد. سلف و گذشتگان، خیرین و علما، در گذشته در فکر معیشت حوزویان و امکانات و تسهیلات مورد نیاز حوزه‌ها بوده‌اند و این امکانات در قالب‌های مختلف و ازجمله اوقاف فراهم شده است. مجموعه‌ی موقوفاتی که متعلق به حوزه‌های علمیه است بسیاربسیار وسیع و غنی است،‌ اما باید تأسف خورد که این موقوفات در اختیار حوزه‌های علمیه نیست و ما حوزویان امروز از درآمد موقوفات آنچنان که باید برخوردار نیستیم. اگر موقوفات حوزه‌های علمیه در اختیار حوزه‌ها قرار گیرد و توسط خود حوزه‌ها مدیریت شود، حوزه کاملاً مستغنی خواهد شد و بسا اگر این منابع بدرستی اداره شود، بتوان به دیگر شئون دینی هم کمک کرد.
برآورد من این است که اگر مدیریت مجموعه‌ی موقوفات و رقباتی را که برای هزینه‌های حوزه‌های علمیه بصورت ویژه وقف خاص شده در اختیار حوزه‌های علمیه قرار گیرد درآمد آن هزینه‌ی تمام شئون دینی مردم را تأمین خواهد کرد، ولی متأسفانه چنین نیست و امروز اوقاف، صحیح مدیریت نمی‌شود و ما نیز منتقد این وضعیت هستیم.
نکته‌ی آخر نیز در شأن حوزه‌ی علمیه تهران عرض کنم: حوزه‌های علمیه تهران به تعبیر رهبر معظم انقلاب حفظه‌الله از حوزه‌های عریق و ریشه‌دار جهان اسلام است. حوزه‌ی تهران از حوزه‌های بنیه‌دار، استخوان‌دار و دارای پیشینه‌ی تاریخی پرافتخار است. قبل از آنکه تهران در زمان فتحعلی‌شاه به پایتخت تبدیل شود، تهران حوزه داشته است. بعضی از مدارس قبل از اینکه تهران به شهر و یا پایتخت تبدیل شود، ساخته شده است. مانند مدرسه‌ی حکیم هاشم در جنب میدان ارگ، و همچنین مدرسه‌ی ملاآقا رضا که الان به مدرسه‌ی رضائیه شناخته می‌شود، در دوره‌های قبل از قجرها ساخته شدند، زمانی که قجرها تهران را به‌عنوان پایتخت انتخاب کردند در شأن حوزه اهتمام خوبی داشتند و الحق باید به این نکته اعتراف کرد که در دوره‌ی قجرها حوزه‌های علمیه و خاصه حوزه‌ی تهران از رونق بی‌مانندی برخوردار بودند.
مدارس علمی بزرگی ساخته شد، علما تشویق شدند، امکاناتی در اختیار حوزه‌ها قرار گرفت و حوزه‌ی تهران به یک حوزه‌ی معظم تبدیل شد و عمدتاً نیز به این جهت بود که در مقابل فرهنگ و علوم غربی که آن روزها در آستانه‌ی رونق و رواج قرار داشت، باید ایمان و فکر مردم تقویت شود، معرفت دینی ارتقاء پیدا کند و در قبال ورود فلسفه‌های وارداتی در ایران نیز تولید معرفت شود که در این جهت نیز موفق بودند.
حکما و فقهای بزرگی در تهران بودند، تعداد افرادی که در تهران صاحب کرسی حکمت بودند گاه به اندازه‌ای بوده که تهران به شهر هزار حکیم معروف شده است. همزمان چندین و چند فقیهِ مرجعِ صاحب رساله در تهران مستقر بودند که مردم از آنها تقلید می‌کردند.
اگر پیشینه‌ی ری را هم به تهران گره بزنیم ـ که کاملاً موجه نیز هست ـ باید پیشینه‌ی تأسیس حوزه‌ی تهران را به قبل از تأسیس حوزه‌ی نجف ببریم، زیرا زمانی که فقه حدیثی ما در جهان تشیع محور بوده است، فقها و محدثین برجسته‌ای در ری مستقر بودند و از آنجا حدیث و معرفت و فقاهت به سراسر جهان شیعه می‌رفته است. در طول تاریخ نیز ری معمولاً حوزه‌ی زنده‌ای داشته است، تا زمانی که تهران پدید می‌آید و حوزه‌ی‌ تهران تأسیس می‌شود.
اکنون نیز همت دوستان ما معطوف بر این است که حوزه‌ی تهران احیاء شود و با توسعه و ارتقای آن شأن درخور پایتخت جمهوری اسلامی را پیدا کند. شأن شهری که ام‌القرای جهان اسلام و بیداری اسلامی به‌شمار می‌آید، و ان‌شاءالله حوزه‌ی تهران یک حوزه‌ی متناسب با شأن این نظام باشد. دوستان ما تدابیر و برنامه‌هایی را دارند که در مقام اجرا هستند و یکی پس از دیگری تحقق پیدا می‌کند و ان‌شاءالله همان‌طور که حوزه‌ی تهران گذشته درخشان و پرافتخاری دارد، آینده‌ی روشن و مطلوبی را پیش رو داشته باشد. والسلام

 

 

قمه‌زنی، خلاف حکم عقل و حرام شرعی است

بعضی حرکات مانند قمه‌زنی، از آن جهت که مصداق قطعی اضرار به نفس و القا به تهلکه است، و به قید قصد تشریع، بدعت است، به حکم اولی حرام است، و از آن جهت که مایه‌ی وهن مذهب و تحقق منویات استکبار در اشاعه‌ی خرافات بین مسلمین، و برخلاف ماهیت شعائر حسینی و موجب آسیب‌دیدگی این سرمایه‌ی عظیم دینی است، به حکم ثانوی حرام است.

محورهای مباحث شرح خطبه‌ی منی:

۱٫ زمینه و ظروف اجتماعی و سیاسی صدور خطبه از ساحت قدسی حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) و نیز جایگاه تاریخی این سند ارجمند.

۲٫ شأن و شخصیت خطیب و خالق خطبه، یعنی حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و انگیزه‌های آن بزرگوار، از سویی، و کمیت و ترکیب و شئون و مختصات مخاطبان مجلس القا که فی‌الجمله در مقدمه‌ی نقل این سند از سوی روات به آنها اشاره است، از سوی دیگر.

۳٫ وثاقت‌سنجی سندی این نص نورانی.

۴٫ هندسه‌ی معرفتی خطبه و طبقه‌بندی محتوا و مضامین آن. به عبارت دیگر: تعیین موضوع کانونی و نقطه‌ی ثقل معرفتی و «پیام اصلی» خطبه ـ که توضیح دادیم امر «ولایت» است ـ و «پیام‌های پیرامونی» مطرح‌شده، و نکات ظریفی که در این خطبه مورد توجه و تذکر حضرت سیدالشهداء قرار گرفته است.

۵٫ غایت قصوای القای خطبه و دستاوردهای تاریخی آن و نیز دستاوردهای این خطبه و پیام‌های آن برای نسل ما و نسل‌های آینده.

۶٫ شیوه‌شناسی خطابی و ویژگی‌های منطقی خطبه. شیوه‌ها و شگردهایی که در القای این خطبه به کار رفته است. آن بزرگوار توجه به ظرائف و طرائفی داشته‌اند که القای خطبه را هرچه کارسازتر کند.

۷٫ ظرائف و طرائف ادبی و بلاغی خطبه.

۸٫ شرح تفصیلی بخش‌های خطبه، که تمرکز بحث ما بر همین قسمت خواهد بود؛ ان شاءالله.

در جلسات سال گذشته محور یکم تا پنجم را بحث کردیم. از محور ششم و هفتم که بحث از ویژگی‌های منطقی خطبه و نیز ویژگی‌های ادبی و بلاغی آن است، از آن جهت که به فضای جلسات ما چندان مرتبط نیست، صرف نظر می‌کنیم. هرچند بحث‌های دقیق و نکات ارزنده‌ای از این دو حیث راجع به خطبه می‌توان طرح کرد؛ بدین جهت شاید حین تدوین این سلسله مباحث جهت انتشار، مختصری به آنها بپردازیم.

تمرکز مباحث در جلسات آتی ما، بر روی محور هشتم خواهد بود، یعنی تحلیل محتوای تفصیلی اجزا و بخش‌های خطبه.

 

آسیب‌هایی در مراسم و شعائر حسینی(ع) ظهور کرده است

به مناسبت اینکه اولین روز ماه سوگواری حضرت سیدالشهداء(علیه‌السلام) است، از باب ادای تکلیف طلبگی، نکاتی را درباره‌ی شیوه و شرایط اجرای شعائر حسینی(ع) و تعزیت و تعظیم شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) مورد اشاره قرار داده، بعضی تذکرات را عرض می‌کنیم؛ سپس به ادامه‌ی بحث اصلی که شرح خطبه‌ی شریفه است می‌پردازیم:

۱٫ شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) و اصحاب باوفای آن بزرگوار، داغ عظیمی است که همه‌ی قلوب مستعد در همه‌ی تاریخ را غرق اندوه کرده، و قرن‌هاست که موحدین و مؤمنین، بلکه بشریت آزاده، بر این داغ جانسوز و جهانسوز می‌گریند، و تا تاریخ جریان دارد چشمه‌های سرشک جوشیده از عمق جان سوگواران داغدار این واقعه‌ی عظما نیز جوشان و جاری است. این شور و سوز باید توام با شعور و آگاهی، به‌طور روزافزون توسعه و تعمیق یابد.

بی‌شک عزاداری برای حضرت سیدالشهداء و ذکر اهل بیت (سلام الله علیهم)‌ از اتمّ مصادیق تعظیم شعائر الله است و در این هیچ تردیدی نیست. قطعاً احیای امر اهل بیت(ع) که مشتمل بر طرح و شرح تعالیم قولی و فعلی آن حضرات است از مستحبات و احیاناً برخی موارد و مصادیق آن به نحو وجوب کفایی از واجبات است؛ زیرا اگر ادا نشود شریعت اسلام مندرس و سنت نبوی متروک خواهد شد. نهضت حضرت امام حسین (سلام الله علیه) نیز به جهت مواجهه با تحریفات و انحرافاتی که بین جماعتی از نخبگان و توده‌ی عوام مسلمین، نسبت به شریعت محمدیه پیش آمده بود شکل گرفت.

۲٫ اهمیت این سرمایه‌ی عظیم برای فهم و حفظ و بسط ارزش‌های متعالی الهی و بشری همچون حماسه و حریت، ظلم‌ستیزی و عدالت‌گستری، نثار و ایثار، دیانت و معنویت، به حدی است که کمترین خدشه بر آن لطمه‌ی آشکار به ارزش‌های برین انسانی است و باید با حساسیت با آفات و آسیب‌های معطوف به آن برخورد شود.

۳٫ همواره باید مناسبت بین حکم و موضوع رعایت گردد، و «مسیر»، و «مقصد»، باید متلائم و متناسب باشند. هرگز از طریق غلط به مقصد صواب نمی‌توان دست یافت. لهذا تعظیم این نهضت عظیم باید متناسب با ماهیت و مقصد آن انجام شود؛ اما متأسفانه در روزگار ما (هرچند که در گذشته‌ها نیز این آفات و آسیب‌ها کمابیش و گاه وجود داشته است) تحریفات معرفتی و عقیدتی و انحرافات عملی و رفتاری در زمینه‌ی تعظیم شعائر حسینی(س) به چشم می‌خورد که مایه‌ی نگرانی است.

هرچند و صد البته این تحریفات و انحرافات از برخی روضه‌خوان‌های درس‌ناخوانده و یا مداحان بی‌مبالات و قشر عوام سر می‌زند، فراوان و فراگیر نیست، اما چون از طرف برخی عناصر مدعی فضل، توجیه فقهی نیز می‌شود، بیم آن می‌رود که از سوی عوام ناآشنا با مبانی دینی و فقه اهل بیت (سلام الله علیهم‌) پذیرفته شده، توسعه یابد و در میان اقشار جامعه تثبیت شده به فرهنگ بدل گردد و بعد قابل علاج نباشد. لهذا تذکر آن را لازم و بلکه تکلیف می‌دانیم.

بعضی حرکات مانند قمه‌زنی، از آن جهت که مصداق قطعی اضرار به نفس و القا به تهلکه است، و به قید قصد تشریع، بدعت است، به حکم اولی حرام است، و از آن جهت که مایه‌ی وهن مذهب و تحقق منویات استکبار در اشاعه‌ی خرافات بین مسلمین، و برخلاف ماهیت شعائر حسینی و موجب آسیب‌دیدگی این سرمایه‌ی عظیم دینی است، به حکم ثانوی حرام است.

برخی افراد با ظاهر نامناسب و با لباس‌های ناشایست، شمایل زننده و خلاف شئونِ شعائری و بلکه خلاف شرع و احکام مسلم دینی، در محفلی که به نام حضرت سیدالشهدا برپا شده حضور پیدا می‌کنند. ما نمی‌خواهم نیت این افراد را تخطئه کنیم؛ ممکن است بعضی از سر جهل و بی‌دقتی و نه از سر جحد و عناد به این صورت در مجالس حضور پیدا می‌کنند، بر ما طلبه‌ها فرض است که این موارد را به آنها تذکر بدهیم؛ بر رسانه‌ها نیز ضرور است که این مسائل و مطالب را به نحو مناسبی تحلیل و تبیین کنند و به اقشار مختلف مردم منتقل کنند.

به نام روضه‌ی حضرت سیدالشهدا(ع) و ذکر مصیبت اصحاب و اولاد آن بزرگوار اکاذیب و افترائاتی مطرح می‌شود؛ مطالبی که هیچ‌گونه استناد و مبنایی ندارد و بیان آنها افترا به اهل بیت(س) و موجب وهن ایشان است.

 

حرمت اضرار به نفس از قطعیات فقه است

گاه مشاهده می‌شود برخی جهّال از زنجیرهایی در حین عزاداری استفاده می‌کنند که بر سر آنها چاقو یا تیغ‌هایی بسته است و با آن به سر و صورت یا سینه و پشت می‌زنند و خون شدید از بدن جاری می‌شود. این عمل اضرار به نفس است و حرمت اضرار به نفس به حکم اولی از قطعیات فقه ماست. خراش کوچک بر جوارح انداختن دیه دارد و جایز نیست، چگونه ممکن است بگوییم این عمل جایز است. قمه‌زدن قطعاً از مصادیق اضرار به نفس است و هیچ شکی در آن نیست. افراد زیادی بر اثر قمه‌زدن آسیب دیده‌اند و دچار عارضه شده‌اند، موارد متعددی بوده که فردی بر اثر قمه‌زدن فوت شده است. آیا این اضرار به نفس، و قتل نفس و خودکشی نیست؟ آیا مصداق القا به تهلکه‌ای که صریح قرآن از آن نهی کرده، نیست؟ «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه». چرا به جای اینکه به خودمان لطمه بزنیم به دشمنان حضرت سیدالشهداء لطمه نمی‌زنیم؟ چرا به‌جای اینکه به ظالم و جائر و به یزیدیان زمانه حمله‌ور بشویم، این چنین خودزنی می‌کنیم؟ این رفتارها عاقلانه است؟ و با مبانی و احکام شرع سازگار است؟

 

استناد به نقل‌های تاریخی غیرمستند برای افتا مجاز نیست

استناد به نقل‌های تاریخی ضعیف و غیرمستند برای افتا در فروع مجاز نیست؛ گاهی به این مطلب استناد می‌شود که حضرت زینب(س) سرشان را به ستون محمل زدند و خون از سر مبارکشان جاری شد! نوعاً این‌گونه مطالب سند ندارد و به لحاظ دلالی هم تمسک به آنها موجه نیست. حضرت زینب(س) عقیله‌ی بنی‌هاشم است، قلّه‌ی خردمندی و خردورزی است، او ولیده‌ی حجر ولوی و حصیله‌ی تربیت نبوی است؛ آیا نسبت چنین رفتارهای سخیفی به آن خاتون حکمت و معرفت جایز و منصفانه است؟ چرا شخصیت آن بزرگوار را با نسبت‌های ناروا مخدوش و موهون جلوه می‌دهیم؟ شخصیت عظیمی که نهضت حسین به تدبیر و تلاش آن حضرت(س) پایدار مانده؛ در مسیر اسارت، در مجالسی که غاصبین حق اهل بیت علیهم‌السلام تشکیل دادند، آن خطبه‌های غرّا را القا فرمودند و پس از ماجرای کربلا با تشکیل محافل معرفتی و شاگردپروری، نهضت امام حسین(ع) را احیا و از تحریف مصون داشتند و اگر مساعی معرفتی و حکیمانه‌ی آن بانوی بزرگوار و آن مجسمه‌ی صبر و شکیبایی نبود، بسا نهضت امام حسین(ع) مندرس می‌شد، اخبار واقعه به تاریخ منتقل نمی‌شد، و اگر دشمن توسط آن عقیله‌ی حکیمه به حدی که باید و به نحوی که شاید افشاء نمی‌شد، راز انقلاب حسینی مکتوم می‌ماند و فلسفه‌ی قیام تحقق نمی‌یافت.

این بانوی بزرگوار را با این‌ مراتب حکمی و معرفتی، و این مقامات معنوی و فضائل اخلاقی که سراغ داریم، متهم می‌کنیم که همانند یک زن عامی جاهل و بی‌مبالات، جزع و فزع می‌کند و سر بر کجاوه می‌زند! آن‌چنان شدید که خون از محمل سرازیر می‌شود! شرما و شگفتا! چنین نسبتی به ساحت قدسی این بانوی حکیم و صبور نسبت ناصوابی است، تازه از این نسبت ناروا، نتیجه می‌گیریم که قمه‌زدن هم از همین قبیل است، و بدین‌ترتیب این عمل خلاف عقل و شرع خود را توجیه کنیم!

بنا به بعضی تحقیقات تاریخی، رفتارهای غیرمعقول و بلکه غیرمشروعی مثل قمه‌زدن منشأ سیاسی و استعماری دارد. این رفتار را انگلیسی‌ها در بین بعضی از اقوام در مناطق شیعه‌نشین شبه‌قاره و آسیای میانه رایج کردند و سپس آرام‌آرام به ایران که کانون تشیع است تسری یافت.

علاوه بر موارد پیشگفته، فعل قمه‌زنی مایه‌ی وهن مذهب است، لهذا این عمل اگر مباح بود، یا حتی رجحان داشت و بلکه حکم الزامی داشت، به همین جهت و به حکم ثانوی حرام بود و الآن نیز حرام است. دین ما دین حکمت و عقلانیت، کلام و کتاب، تفکر و اندیشه و جهاد و اجتهاد است؛ رفتارهای غیرعقلانی و اعمال سفیهانه با تعالیم متعالی و عقلانی اهل بیت (علیهم‌السلام) سازگاری ندارد.

 

به دست تکفیرهای برانگیخته‌ی استعمار بهانه ندهیم

بر آنچه عرض شد می‌توان نکته‌ی دیگری نیز افزود و آن اینکه: بعضی اعمال و اقوالی که از بعضی از افراد جاهل و عوام صادر می‌شود و موجب تشدید اختلاف شده، باعث شقّ عصای مسلمین و تضعیف جبهه‌ی اسلام در مقابل کفر جهانی می‌گردد، منشأ بعضی خونریزی‌ها و قتل‌ها می‌شود، حرام است. چطور ممکن است افعال و اقوالی که سبب تحریک افرادی جاهل در آن سوی قضیه‌ی اختلافات مذهبی شده و باعث کشته‌شدن شیعیان مخلص علی (ع) می‌شود، جائز باشد؟ تکفیرهای جاهلِ وهابی و برانگیخته‌ی استعمار پیر و بازیچه‌ی امریکا و اسرائیل بهانه می‌خواهند و بعضی از جهال از این طرف به دست آنها بهانه می‌دهند! امروز اگر بر اثر تحریکات و قول و فعل نسنجیده‌ی کسی، شیعه‌ای‌ زیر تیغ جلادهای اموی و عباسی معاصر سر بریده ‌شود، مانند قاتلین آن، شریک جرم است و در روز قیامت باید جوابگوی خون‌های بناحق ریخته باشد.

 

آیا حضرت صادق(ع) که مؤسس سنت عزاداری‌اند، زنجیر تیغ‌دار بر پشت و قمه بر سر می‌زدند؟

ما باید از مشی و منش حضرات معصومین علیهم‌السلام در معیشت و معاشرت پیروی کنیم. سنت عزاداری از مواریث حضرت صادق(ع) است. امام باقر و امام صادق علیهما السلام بیش از سایر معصومین بر مسئله‌ی تشکیل مجالس احیای امر و ذکر مصایب اهل بیت(ع) تأکید فرموده‌اند و خود این بزرگواران هم به برپایی آن ملتزم بودند؛ اگر حضرت صادق(ع) امروز بود این اعمال را مرتکب می‌شد؟ من از بعضی حضرات که ظاهراً نظر فقهی ارائه می‌کنند سؤال می‌کنم که آیا در رفتار و سنت حضرات معصوم (علیهم‌السلام) که بانی این سنن‌اند، چنین رفتارهای غیرمعقولی را سراغ دارید؟ آیا حتا یک مورد داریم که حضرت صادق(ع) که مؤسس سنت عزاداری‌اند، زنجیر تیغ‌دار بر سینه و پشت زده یا قمه بر سر زده باشند؟ اگر چنین چیزی جایز بود امام صادق (سلام الله علیه) انجام می‌دادند.

اصولاً اگر کسی به قصد تشریع، قائل به رجحان یا وجوب شود، مرتکب بدعت شده است؛ ما در هر امری اگر از حضرات معصوم (سلام الله علیهم) مدرک مستندِ برخوردار از دلالت تام در اختیارداشته باشیم روی چشم می‌گذاریم و به آن عمل می‌کنیم؛ اما هرگز قول و فعل منسوبِ مستند به آن بزرگواران در این زمینه‌ها در دست نیست.

بعضی توجیهاتی که برخی به عنوان مبانی رأی فقهی خود ارائه می‌کنند هرگز صلاحیت معارضت با مبانی بیّن و ادله‌ی نقلی مسلم و دلایل عقلی قطعی را ندارد. این توجیهات عوامانه است و مبنای علمی ندارد. ما اصول فقه خوانده‌ایم، رجال خوانده‌ایم، قواعد فقهیه خوانده‌ایم، باید در چهارچوب این مبانی و قواعد نظر بدهیم. برای دلخوشی عوام فتوا ندهیم! بلکه ما وظیفه داریم حق را بگوییم؛ اگر افعال غلط و خلاف شرعی از آنها سر می‌زند به آنها تذکر بدهیم و افکار و رفتار آنها را اصلاح کنیم. حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام برای احیای سنت رسول خدا(ص) و شرع جد بزرگوارشان قیام فرمودند؛ آیا می‌توان فعل مقدسی مثل عزاداری را که قطعاً‌ از مصادیق اتمّ احیا و تعظیم شعائر الهی است به گناه آلوده کرد؟‌ مسیر و ابزار باید با مقصد و غایتِ عمل سازگار باشد، فعل شرعی را که با روش غیرشرعی نمی‌توان انجام داد. چرا مذهبِ عقلانی، تعالیم حکیمانه، عمیق و قدسی اهل بیت علیهم‌السلام را به اعمال و حرف‌های موهون آلوده می‌کنیم؟ این درد را باید به کجا برد که وقتی شما وارد فضای سایبر می‌شوید و کلمه‌ی شیعه، عاشورا یا محرم را جستجو می‌کنید، صحنه‌های فجیع قمه‌زنی نشان داده می‌شود! تصویر یک شامپانزه که در حال محبت و مهرورزی به بچه‌ی خویش است را در یک طرف و تصویر یک مرد شیعه که به اجبار و با قساوت تمام بر سر طفل نونهالش قمه می‌زند را در طرف دیگر قرار داده و زیرنویس کرده‌اند که کدامیک از این دو حیوانند؟!!! گناه این آبروریزی از مکتب اهل بیت(ع) و شیعیان بر گردن کیست؟ عجیب است که برخی نیز این اعمال را با ارائه‌ی مطالب لاطائل و بی‌اساس توجیه شرعی و فقهی می‌کنند!

به جای اینکه امروز در دنیا، تشیع با نام مبارک امام صادق(ع) و تعالیم بلند او و با حکمت عظیم، فقه قویم، اصول اصیل، کلام عمیق و اخلاق متعالی‌اش شناخته شود، با قمه‌زنی بیرحمانه و وحشیانه شناخته می‌شود! ما به جای اینکه تشیع را به دنیا با عقل و عدل علوی معرفی کنیم و جان‌های تشنه و دل‌های مشتاق جهانی را به سمت مکتب امام صادق(ع) فرا بخوانیم و جمعیت شیعه را افزایش دهیم و مکتب اهل بیت را تقویت کنیم، مطالب سست و رفتارهای سخیف را ترویج و به نام شیعه ثبت می‌کنیم و دیگران را از مکتب آل الله منزجر و گریزان می‌کنیم!!! این است «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»؟ این است مصداق «کونوا زینا لنا و لا تکونوا شینا لنا»؟ این است راه تحقق «لو علم الناس محاسن کلامنا لا تبعونا»؟

بعضی مذاهب بشرساخته‌ی بی‌بته و بی‌بنیه در مناطقی مانند هند، مناسکی را برای مشغول‌کردن مریدان فریب‌خورده‌شان جعل کرده‌اند، برخی هم همان رفتارهای سخیف و قبیح را می‌آورند و به نام عزاداری وارد فرهنگ و شعائر دینی ما می‌کنند! این چه کاری است که یک معمم می‌ایستد و یک مشت جوان پاکدل را تشویق می‌کند که به نام عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) روی آتش و زغال گداخته یاحسین یاحسین گویان بدوند؟! آیا امام صادق چنین کارهای سفیهانه‌ای را در عزای جد بزرگوارش انجام می‌داد؟ حضرات معصوم(ع) به این کار راضی‌اند؟ مگر تعالیم اهل بیت و دستورهای دین اسلام چیزی کم دارد که حاجت به اقتباس از مذاهب ساختگی بیافتد؟ این آتش را به جان دشمنان امام حسین(ع) بیاندازید، این قمه را بر فرق دشمنان امام حسین بزنید. این اعمال و رفتار را به نام امام حسین، به نام تشیع و به نام ایران حکیم تمام نکنید. این بافته‌های سست را به فقه قویم اهل بیت (سلام الله علیهم) نسبت ندهید. فقهی که در مقابل همه‌ی مکاتب حقوقی دنیا با قامت آراسته و استوار، مراتب مترقی‌بودن، نجات‌بخش‌بودن، کارآمد و روزآمدبودن خود را به برکت اجتهاد عقلانی بر بام جهان فریاد می‌کند، سخیف و ضعیف نشان ندهید. این اعمال نه تنها رجحان ندارد، بلکه یا به حکم اولی یا به حکم ثانوی قطعاً خلاف شرع است و مرتکبین آنها را خداوند آنها را عقاب می‌کند.

 

عزاداری صحیح، همان است که ائمه (علیهم السلام) انجام می‌دادند

راه صحیح عزاداری آن است که حضرات ائمه‌ی طاهرین فرموده‌اند و انجام داده‌اند. ما باید مطابق و متناسب همان‌ها عمل کنیم. طبق رفتار و بیان حضرت کاظم (ع) عمل کنیم که حضرت رضا(ع) نقل می‌فرمایند: «کان أبی إذا دَخل شهرُ المحرّمِ لایُری ضاحکاً، وکانتِ الکَـآبهُ تَغلِبُ علیه، حتّی تمضی عشرهُ أیّامٍ، فإذا کان یومُ العاشرِ کان ذالک الیومُ یومَ مصیبتهِ وَحزنهِ وبُکائِه، وَیقُول: هو الیومُ الّذی قُتِل فیه الحُسین [ع]» (وسائل الشّیعه: ج۱۰، ص۳۹۴)؛ «روز اول محرم پدرم اندوهگین می‌شد و ده روز را سوگوار بود و غصه بر او مستولی می‌شد، و روز عاشورا که فرا می‌رسید گریه‌ی او قطع نمی‌شد. صبح تا شب گریه می‌کرد، می‌گفت امروز آن روزی است که جد ما حضرت سیدالشهداء را مظلومانه کشتند».

خود حضرت رضا(ع) روز اول محرم روضه‌ای خواندند: «یا بن شیب إذا کنت باکیا علی شیئ فابک علی الحسین علیه السلام»؛ یعنی که برای هرکه و هرچه می‌خواهید گریه کنید جا ندارد، فقط برای حضرت سیدالشهدا جا دارد گریه کنید. این‌قدر داغ آن بزرگوار سنگین است که وقتی داغ او هست برای دیگری نباید گریه کرد. می‌فرمودند مثل قوچی او را کشتند. خیلی‌ها تصور می‌کنند منظور حضرت این بوده که همان‌طور که یک قوچ را سر می‌برند حضرت را سر بریدند، اما معنی این عبارت بیش از این و بلکه غیر از این است. یک سنت جاهلی در عهد جاهلیت بوده که اعراب جاهلی از یک قوچ یک سال نگه‌داری و رسیدگی می‌کردند تا یک روز معین که یوم الکبش (روز قوچ‌کشی) نامیده می‌شد، این قوچ پرورده را وسط میدان می‌آوردند و یک عده بی‌رحم با انواع سلاح به جان او می‌افتادند، هر کسی با هر چیزی که در دست داشت به آن حمله‌ور می‌شد و به آن می‌زد، با شمشیر، با نیزه، با تیر، با سنگ، آن‌قدر می‌زدند تا این حیوان بی‌گناه تشنه و غرقه به خون‌ به زمین بیافتد. امام رضا(ع) فرمود که جد من را این‌گونه کشتند. الا لعنه الله علی القوم الظالمین.

 

 

کرسی‌های آزاداندیشی؛ کامیابی‌ها، ناکامی‌ها و افق‌های پیش رو

در گذشته اهتمام هیئت، بیشتر مصروف برگزاری چهار نوع کرسی نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره بود و نوع پنجم که کرسی‌های آزاداندیشی است کمتر مورد اهتمام قرار می‌گرفت و گفته می‌شد این کرسی‌ها را باید دانشگاه‌ها برگزار کنند؛ اما اخیراً و با توجه به تأکیدات رهبر معظم انقلاب و مسئولین و ضرورت‌هایی که به‌وجود آمده، کرسی‌های آزاداندیشی به‌معنای سمینارهای انتقادی و نشست‌های چالشی بیشتر در دستور کار همکاران ما قرار گرفته و برای سال ۹۴ برنامه‌ی بسیار گسترده‌ای برای برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی تدارک دیده‌ایم.

* با تشکر از اینکه وقت خود را برای مصاحبه در اختیار ما گذاشتید. استحضار دارید: مقام معظم رهبری(دام ظلّه) اخیراً رهنمودهایی را درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی ارائه فرمودند و باتوجه به اینکه واژه‌ی «کرسی» و ترکیب‌های گوناگون آن، مانند «کرسی نظریه‌پردازی»، «کرسی نقد»، «کرسی مناظره»، «کرسی آزاداندیشی»، و… به چه معناست؟ اصولاً بفرمایید که آیا «کرسی» در معنی واحدی به‌کار می‌رود؟ چند نوع کرسی داریم؟ و کرسی‌های آزاداندیشی در کجای این طبقه‌بندی جای می‌گیرد؟

بسم الله الرحمن الرحیم.
کلمه‌ی کرسی، واژه‌ای عربی به‌معنی محل استقرار، تخت و صندلی است؛ این کلمه در ادبیات علمی قدیم و جدید به معانی مختلف به کار می‌رود:
۱٫ در ادبیات علمی قدیم‌تر به‌معنی محضر درس و قریب به کلاس امروزی به‌کار می‌رفته، به این معنی می‌گویند: در حوزه‌ی قدیم تهران کرسی‌های فقه و اصول یا حکمت پررونقی برگزار می‌شده، یا فلانی در دانشگاه صاحب کرسی است.
۲٫ کرسی معنای سنتی دیگری دارد که نزدیک به معنی اول است و کاربرد آن در دانشگاه‌های اروپایی رایج‌تر است. در این معنا کرسی عبارت است از: «واحد علمیِ موضوعی آکادمیک مستقر در یک مرکز علمی». در واقع همان دپارتمان علمی که استاد برجسته‌ای محور فعالیت‌های آن است و اساتیدی نیز عضو آن هستند. برای مثال می‌گویند: کرسی شرق‌شناسی، کرسی ایران‌شناسی و یا کرسی اسلام‌شناسی. نوعاً در این کرسی‌ها به کار مطالعاتی و نیز آموزشی می‌پردازند. این تعبیر سنتی از «کرسی» اصطلاح رایجی است و در دانشگاه‌های جهان هم مصادیق فراوانی دارد.
۳٫ در روزگار ما و در ایران، «کرسی» معنای سومی نیز پیدا کرده است؛ به این صورت که مثلاً منظور از تعبیر «کرسی آزاداندیشی» عبارت است از «نشستی بحثی و چالشی که یک اساتید یا دانشجویان مدعیات و نظرات خود را در آن ارائه می‌کنند و کسی یا عده‌ای نیز آن نظرات را نقد می‌کنند». به چنین فرایندی اصطلاحاً کرسی آزاداندیشی گفته می‌شود. این تعریف از کرسی به‌معنای ارائه‌ی سمینار انتقادی و یا نشست نقد و مناظره شبیه‌تر است تا به معنای چهارم آن که در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تعریف شده و نیز به معنای اول و دوم سنتی کلمه‌ی کرسی که در عرف حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و نظام آکادمیک جهان رایج است، تفاوت می‌کند.
۴٫ معنای دیگر «کرسی» که در ادبیات هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تعریف شده، عبارت است از: «واحد مرجع نظارتی و حمایتی، نسبت به نظریه‌ها و نوآوری‌ها و نقدهای جدیدِ علمی که در حوزه‌ی معرفتی و علمی مشخصی مطرح می‌شود و در یک فرایند مشخص، مورد ارزیابی، نقادی، دفاع و داوری قرار می‌گیرد». «کرسی» در این اصطلاح، واحدی است که با عضویت شماری از صاحب‌نظران برجسته‌ی یک حوزه‌ی موضوعی و مطالعاتی در درون هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تشکیل می‌شود و براساس فرایندی مصوب، در جهت بررسی یک مدعای علمی و نقد و دفاع و داوری درباره‌ی آن فعالیت می‌کند.
به این ترتیب معنای چهارم از اصطلاح کرسی با دو مفهوم سنتی و نیز کاربرد جدید آن کاملاً تفاوت دارد. به این ترتیب کلمه‌ی کرسی، امروز دست‌کم چهار کاربرد دارد.

* اجلاسیه در تعبیر هیئت حمایت به چه معنی است؟ چند نوع اجلاسیه در کرسی‌ها تشکیل می‌شود؟
نوع چهارم از کاربرد کرسی (واحدهای مرجع تشکیل‌شده در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی) دارای فرایند خاصی است که مهم‌ترین مرحله‌ی آن تشکیل «اجلاسیه» است. تشکیل اجلاسیه گاه در یک نشست و گاه چندین نشست صورت می‌گیرد. اجلاسیه‌ها به دو دسته‌ی کلی «پیش‌اجلاسیه» و «اجلاسیه» تقسیم می‌شوند؛ همچنین با توجه به سطح مدعا نیز دارای اقسامی به این شرح هستند:
۱٫ اگر اجلاسیه‌ای برای مدعایی تشکیل شود که واجد سطحی از نظریه (ابرنظریه و کلان‌نظریه، نظریه‌ی غیرگسترده، نظریه‌ی نیم‌گسترده) است، به آن «اجلاسیه‌ی نظریه‌پردازی» و یا «اجلاسیه‌ی دفاع و داوری نظریه‌پردازی» گفته می‌شود.
۲٫ گاه نیز مدعا در حد نظریه و اقسام آن نیست، بلکه فروتر از نظریه است؛ برای مثال موضوع آن در حد یک نظر نو است و نه نظریه‌ی جدید که به آن «اجلاسیه‌ی نوآوری» گفته می‌شود. بنابراین برای ارائه و ارزیابی مدعایی در سطح نظریه و یا بالاتر از آن، تا ارائه‌ی یک دانش، از «اجلاسیه‌ی نظریه‌پردازی» استفاده می‌شود و برای کمتر از آن از «اجلاسیه‌ی نوآوری».
۳٫ گاه نیز ممکن است یک نفر تنها نقدی بر نظر، نظریه و یا یک دانش داشته باشد که به آن «اجلاسیه‌ی نقد» گفته می‌شود.
۴٫ نوع چهارم اجلاسیه نیز «اجلاسیه‌ی مناظره» است. مناظره طرفینی است به این صورت که دو رقیب فکری با هم چالش می‌کنند، حال ممکن است یک نفر مدعایی داشته باشد و دیگری مهاجم و ناقد باشد و نیز ممکن است هرکدام مدعایی داشته باشند و مدعای یکدیگر را نقد کنند. البته در مناظره‌های علمی نیز هیئت داوران حضور دارند.
به این ترتیب «اجلاسیه»ها چهار رتبه دارند: ۱٫ نظریه‌پردازی، ۲٫ نوآوری، ۳٫ نقد، ۴٫ مناظره، همه‌ی این چهار نوع و رتبه نیز تحت اشراف کرسی‌های علمی هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی صورت می‌بندد.
مرجع و مسئول برگزاری چنین اجلاسیه‌هایی فقط هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است و به جهت اینکه فرایند برگزاری اجلاسیه‌ها تحت اشراف و طبق فرایند کرسی‌های هیئت حمایت صورت می‌گیرد، گاه از این اجلاسیه‌ها به کرسی نیز تعبیر می‌شود.
موضوع اجلاسیه‌ها فقط مباحث علمی و نظری است و در آنها عالمان صاحب‌نظر مدعای خود را ارائه می‌کنند؛ بنابراین هدایت فعالیت‌های دانشجویی، مباحث عمومی و اجتماعی به عهده‌ی این کرسی‌ها نیست. البته ممکن است یک نظریه، نوآوری، نقد و یا مناظره معطوف به یک مسئله‌ی سیاسی و یا مربوط به یک مبنا و از مبانی نظام هم باشد. بنابراین موضوع محدود نیست، ولی شیوه این‌گونه است که سطح کار باید علمی باشد و طبعاً صاحب‌نظران حضور پیدا می‌کنند و ارائه‌کننده‌ی مدعا، و به‌خصوص داوران و ناقدان باید استاد تمام و یا حداقل دانشیار و یا اساتید حوزویی باشند که در عرف حوزه در سطح همین استادان و دانشیاران دانشگاهی قلمداد می‌شوند.
در اجلاسیه‌ها قهراً هیئت داوران و کمیته‌ی ناقدان حضور دارند و صاحب نظریه و ادعا مطلب خود را ارائه می‌کند؛ ناقدان نیز در چهارچوب ضوابط به نقد آن می‌پردازند. همچنین داوران هم حاضر هستند و ممکن است دیگر حضار نیز نظرات خود را ارائه کنند و در نهایت داوران سؤالات خود را از صاحب مدعا و نظر می‌پرسند و اگر نقدها را کافی دانستند و پرسش‌های آنها کافی بود و صاحب نظریه نیز دفاع لازم و کافی را انجام داد، آن‌گاه جلسه‌ی محرمانه‌ای تشکیل می‌شود و راجع به این مدعا داوری می‌کنند. به چنین فرایندی در مجموع «اجلاسیه» گفته می‌شود که در ذیل کرسی‌های نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد و مناظره تشکیل می‌شود. در این فرایند ممکن است یک مدعا در یک جلسه به نتیجه برسد، ولی غالباً به یک نشست بسنده نمی‌شود و گاه ممکن است تا ده نشست با حضو داوران و ناقدان برگزار شود. ما طرح‌ها و مدعاهایی داشته‌ایم که تا نزدیک به ده نشست دو ساعته برای طرح و نقد و دفاع و داوری آنها برگزار شده است.
اگر بخواهیم نگاهی آماری به اجلاسیه‌هایی که تاکنون در هیئت حمایت برگزار شده داشته باشیم باید گفت تا به حال شانزده اجلاسیه‌ی نظریه‌پردازی، پانزده اجلاسیه‌ی نوآوری، پنج اجلاسیه‌ی نقد و همچنین در مجموع ۲۹ پیش‌اجلاسیه برگزار شده است. از این مجموع در حوزه‌ی نظریه‌پردازی تاکنون نُه اجلاسیه‌ی موفق داشته‌ایم، در حوزه‌ی نوآوری یازده اجلاسیه‌ی موفق و در حوزه‌ی نقد نیز یک اجلاسیه‌ی موفق برگزار شده است.
در گذشته اهتمام هیئت، بیشتر مصروف برگزاری چهار نوع کرسی نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره بود و نوع پنجم که کرسی‌های آزاداندیشی است کمتر مورد اهتمام قرار می‌گرفت و گفته می‌شد این کرسی‌ها را باید دانشگاه‌ها برگزار کنند؛ اما اخیراً و با توجه به تأکیدات رهبر معظم انقلاب و مسئولین و ضرورت‌هایی که به‌وجود آمده، کرسی‌های آزاداندیشی به‌معنای سمینارهای انتقادی و نشست‌های چالشی بیشتر در دستور کار همکاران ما قرار گرفته و برای سال ۹۴ برنامه‌ی بسیار گسترده‌ای برای برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی تدارک دیده‌ایم.
در دوره‌ی جدید فعالیت‌های هیئت که روند پرشتابی نیز پیدا کرده است، کرسی‌های آزاداندیشی جایگاه خاصی دارند و حتی در تشکیلات دبیرخانه‌ی هیئت حمایت یک معاونت با عنوان «معاونت آزاداندیشی» برای توسعه‌ی کرسی‌های آزاداندیشی تأسیس کرده‌ایم.

* مسئولیت برگزاری انواع کرسی‌ها برعهده‌ی چه دستگاه‌هایی است؟
تأکید می‌کنم که مسئول برگزاری چهار نوع کرسی نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره، منحصراً و به تصریح قانون، هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است؛ اما برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی مسئولیت منحصربه‌فرد هیئت نیست و همه‌ی دانشگاه‌ها، حوزه‌ها، پژوهشگاه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی می‌توانند این کرسی‌ها را برگزار کنند؛ ستاد چنین کاری نیز عملاً در وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها تعریف شده؛ دوستان ما در وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری نیز آیین‌نامه‌ی مشخصی را تنظیم و تصویب کرده‌اند و خود را متولی این کار می‌دانند. البته این دوستان نیز در این مورد به‌خصوص مدعی نیستند که متولی منحصربه‌فرد هستند و ما نیز چنین ادعایی نداریم. ما معتقدیم هر دستگاهی که در خود توانایی برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی را در سطح علمی و قابل قبول می‌بیند باید این کار را انجام دهد؛ زیرا این کرسی‌ها هویت حقوقی ندارد.
البته درخصوص چهار نوع کرسی اول باید گفت که این کرسی‌ها هویت حقوقی دارند، به این معنا که بر داوری آنها آثار حقوقی مترتب است و به استادی که نظریه‌ی خود را در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، مطرح می‌کند و به تأیید هیئت می‌رسد، امتیازات درخور توجهی داده می‌شود؛ کرسی‌های نوآوری، نقد و مناظره نیز همین‌طور است. برگزاری این کرسی‌ها در ارتقای اعضای هیئت علمی مؤثر هستند و علاوه بر جنبه‌ی علمی، جنبه‌ی حقوقی نیز دارند؛ همچنین حیث علمی این دست از کرسی‌ها بسیار قوی‌تر است؛ زیرا این اجلاسیه‌ها بسیار سخت‌گیرانه برگزار می‌شوند.
اما کرسی‌های آزاداندیشی هویت حقوقی ندارند و اثر حقوقی بر آنها مترتب نیست؛ بلکه یک فعالیت علمی آزادند و هر دستگاهی می‌تواند آن را اجرا کند و هر استادی مطالب خود را می‌تواند در معرض آن قرار دهد، بلکه محدود به سطح اساتید هم نیست و دانشجویان نیز می‌توانند در کرسی‌های آزاداندیشی نظرات خود را ارائه کنند. درنتیجه کرسی‌های آزاداندیشی به دو سطح اساتید و دانشجویان تقسیم می‌شود که البته دوستان ما در هیئت حمایت درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی اساتید فعال‌تر هستند، ولی کرسی‌های آزاداندیشی دانشجویی را بیشتر دستگاه‌های دیگر برگزار می‌کنند.

* بفرمایید علت یا علل فعال‌نشدن «خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد» چیست؟
نوع دیگری از نشست‌ها و یا کرسی‌های علمی تعریف شده که بر طبق مصوبه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی متولی خاص دارد، ولی هنوز فعال نشده است. در شورای عالی انقلاب فرهنگی اساسنامه‌ی نهادی تحت عنوان «خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد» تصویب شد و حسب ارشاد رهبر معظم انقلاب در این چهارچوب مقرر شد کسانی که ادعایی در آنجا مطرح می‌کنند، حتی اگر ادعایی باشد که از نظر عقیدتی قابل طرح عمومی نیست، برای مثال حتی اگر کسی راجع به توحید هم حرفی دارد در اینجا مطرح کند؛ منتها باید در محضر داوران و ناقدان بافضل باشد و در یک جلسه‌ی علمی؛ جلسات نیز باید کاملاً محرمانه برگزار شود و کسی به لحاظ سیاسی و اجتماعی مورد تعرض قرار نگیرد.
بنابراین هدف از تشکیل خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد، ایجاد محیطی است که افراد مختلف بتوانند صحبت‌های خود را حتی درخصوص مسائل دینی، عقیدتی و سیاسی مطرح کنند و شاید بتوان گفت این نوع از نشست‌ها نوع ششم از کرسی‌ها است. متولی برگزاری چنین نشست‌هایی نیز همان نهادی است که تحت عنوان خانه‌ی ملی گفتگوهای آزاد به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و تحت اشراف هیئت حمایت است؛ اما این نهاد هنوز فعال نشده و مهم‌ترین دلیل آن نیز مشکلات بودجه و امکانات است. حدود ده سال است که راه‌اندازی این نهاد به تصویب رسیده؛ اما به دلیل عدم تأمین بودجه هنوز فعالیت خود را آغاز نکرده است. بنده که سال‌هاست مسئول هیئت هستم هزینه‌ی فعالیت هیئت را به هر صورت که ممکن بوده تأمین کردم در این راه نه دولت رسماً و رأساً به ما کمک کرد و نه هیچ مرجع دیگری، بلکه از امکاناتی که در اختیار ما بود و ازجمله از ظرفیت‌های پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی استفاده کردم و هیئت را اداره کردم.
البته کمک‌های مختصری از سوی برخی دستگاه‌ها شد، ولی مرجع مسئولی زیر بار تأمین بودجه مورد نیاز نرفت. این روند تا دو سال اخیر ادامه داشت تا اینکه دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی مسئولیت تأمین بودجه را پذیرفت و الان در اعتباراتی که به دبیرخانه پرداخت می‌شود هزینه‌های هیئت حمایت نیز دیده شده. لکن تأمین هزینه‌ی خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد از دست من برنمی‌آمد و از بودجه‌ی پژوهشگاه هم نمی‌توانستیم استفاده کنیم و تا امروز نیز اعتبار مورد نیاز تأمین نشده است؛ به همین جهت است که هنوز فعال نشده، ولی در برنامه‌ی سال ۹۴ هیئت حمایت این مسئله را گنجانده‌ایم که ان‌شاءالله اگر امکانات فراهم شود و محل و بودجه مناسب تأمین شود، کار را شروع خواهیم کرد. البته محل مشخص شده و دوستان درصدد آماده‌سازی آنجا هستند. دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز وعده‌ی کمک مالی داده‌اند؛ اگر این دو امکان فراهم شود خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد را هم فعال خواهیم کرد.
اما در جهت تأسیس و فعال‌کردن خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد علاوه بر امکانات فیزیکی و مادی امکانات نرم‌افزاری نیز لازم است. خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد باید بتواند به لحاظ امنیتی و قضایی تضمین مناسب را به افرادی که قصد ارائه‌ی نظرات خود را دارند بدهد. من در گذشته در این خصوص با رئیس قوه‌ی قضائیه‌ی وقت و همچنین وزیر اطلاعات وقت مکاتبه کردم، ولی چون اجابت نشد ما نتوانستیم کار را آغاز کنیم. الان نیز تا زمانی که به لحاظ قضایی و امنیتی تضمین مناسب داده نشود این خانه نمی‌توان فعالیت خود را آغاز کند. قهراً افراد نیز ممکن است استقبال نکنند که مطالب خود را در ظرف خانه‌ی گفتگوی آزاد بدون قیدوشرط و بی‌پرده ارائه دهند. ان‌شاءالله دوستان ما در دولت، قوه‌ی قضائیه و وزارت اطلاعات این امکان را فراهم کنند تا ما بتوانیم خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد را امسال تأسیس کنیم.

* یکی از انواع کرسی‌ها که اشاره فرمودید کرسی‌های مناظره است، به این صورت که دو جریان فکری رقیب با هم مناظره می‌کنند و هیئت داوران نیز نظارت دارند. فکر می‌کنم درخصوص برگزاری این کرسی‌ها هنوز در هیئت حمایت کار خاصی انجام نشده. چه برنامه‌ای به‌صورت خاص برای ترویج این نوع از کرسی‌ها دارید؟

مناظره دو طرف دارد؛ دو طرفی که یکدیگر را می‌شناسند و به لحاظ علمی یکدیگر را قبول دارند؛ یعنی معتقدند که ارزش دارد با هم رویاروی شوند. به لحاظ اجتماعی نیز آمادگی دارند در حضور یک جمع، یکدیگر را نقد کنند و به نحو چالشی با یکدیگر بحث کنند. بنابراین به نظر من شرط اول امکان برگزاری کرسی‌های مناظره این نکته است که کسانی باشند که آماده‌ی مناظره باشند. جامعه‌ی ما متأسفانه در حال حاضر چنین ظرفیتی ندارد و اهل نظر ما کمتر حاضر می‌شوند با رقیب خود رویاروی و به نحو حضوری مواجه شوند و با هم بحث چالشی آزاد بکنند. البته بسیار علاقه‌مند هستند که حرف دیگری را نقد کنند و هرکسی ممکن است در خانه‌ی خود مطلب دیگری را نقد کند؛ اما حاضر نیستند به نحو مقارنه‌ای، مقایسه‌ای و رویاروی در عرصه‌ی علم با یکدیگر شمشیر بزنند. بنابراین مشکل اساسی برگزاری کرسی‌های مناظره این نکته‌ای است که عرض شد. البته هیئت و همکاران ما کاملاً آمادگی برگزاری چنین کرسی‌هایی را دارند ولی پنجاه درصد این مسئله مربوط به صاحب‌نظرانی می‌شود که آمادگی مناظره داشته باشند.

* درخصوص خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد، ما محیطی را فراهم می‌کنیم که صاحب‌نظران در آن محیط نظرات خاص خود را ارائه کنند، ولی اگر نتیجه این فعالیت به‌عنوان یک محصول علمی بیرون نیاید چه فایده‌ای خواهد داشت؟

اگر فرد مدعی اهتراز داشته باشد که مدعیات او در بیرون منعکس شود هیچ الزامی برای آن نیست، اما اگر خود او بخواهد که نظراتش منتشر شود و ناقدان و داوران هم حرفی نداشته باشند، منعی وجود ندارد. به‌همین‌جهت ما می‌گوییم باید تضمین امنیتی و قضایی وجود داشته باشد که اگر این مطالب منتشر شد، فرد را محکوم به ارتداد نکنند.

* هریک از دستگاه‌ها چه وظیفه‌ای در ترویج انواع کرسی‌ها دارند؟

همان‌طور که عرض شد متولی منحصربه‌فرد کرسی‌هایی که در سطح نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد و مناظره‌ی علمی برگزار می‌شود هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره است؛ اما انواع دیگر کرسی‌ها را که عمدتاً کرسی‌های ترویجی، آزاداندیشی و مناظرات آزاد علمی است، هر دستگاهی می‌تواند برگزار کند. الان نیز عمدتاً وزرات علوم و دانشگاه‌ها و نیز نهاد نمایندگی این کار را مدیریت می‌کنند. البته ما نیز سهمی داریم و تا به حال ۱۲۰ کرسی آزاداندیشی تحت اشراف هیئت حمایت برگزار شده و برای سال جاری نیز قرارداد برگزاری ۴۰۰ کرسی آزاداندیشی منعقد شده است؛ به این صورت که دستگاه‌ها و افرادی پیشنهاد داده‌اند و ما نیز پذیرفتیم و با آنها تفاهم‌نامه امضا کردیم تا این کرسی‌ها برگزار شود.

در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، پنج کرسی اصلی برای هدایت، نظارت و تدبیر فرایند برگزاری اجلاسیه‌های مختلف علمی ایجاد شده است. اعضای این کرسی‌ها را اساتید برجسته‌ی دانشگاهی و حوزوی در زمینه‌های معرفتی و رشته‌های مربوط تشکیل می‌دهند و نظرات مختلف در سطح نظریه، نوآوری، نقد نو و مناظره علمی به‌صورت طرح‌نامه به کرسی ارجاع می‌شود و با طی فرایندی مشخص منتهی به دفاع و نقد و داوری می‌شود. این کرسی‌های پنج‌گانه عبارتند از:
۱٫ کرسی علوم عقلی. شامل حوزه‌های فلسفه، فلسفه‌ی دین، کلام، عرفان، معرفت‌شناسی، فلسفه‌های مضاف. در این کرسی تاکنون پنجاه جلسه‌ی علمی برگزار شده است.
اعضای کرسی علوم عقلی عبارتند از:
۱٫ آیت‌الله دکتر احمد بهشتی، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر محمد محمدرضایی، نایب‌رئیس و عضو؛
۳٫ آقای دکتر محمد عرب‌صالحی، معاون رئیس و عضو؛
۴٫ آقای دکتر امیرعباس علیزمانی، عضو؛
۵٫ آقای دکتر حسن معلمی، عضو؛
۶٫ آقای دکتر عبدالحسین خسروپناه، عضو؛
۷٫ آقای دکتر رضا اکبری، عضو؛
۸٫ آقای دکتر رضا برنجکار، عضو؛
۹٫ آقای دکتر رضا محمدزاده، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر ابوالفضل ساجدی، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر سیدمحمد حکاک، عضو؛
۱۲٫ آقای دکتر عباس شیخ‌شعاعی، عضو؛
۱۳٫ آقای دکتر عین‌الله خادمی، عضو؛
۱۴٫ آقای دکتر علیرضا قائمی‌نیا، عضو؛
۱۵٫ آقای دکتر قاسم کاکایی، عضو؛
۱۶٫ آقای دکتر محمد ذبیحی، عضو؛
۱۷٫ آقای دکتر ناصر گذشته؛ عضو.

۲٫ کرسی علوم نقلی. شامل حوزه‌های علوم قرآنی و حدیث، فقه و اصول، ادبیات عرب، ادبیات فارسی و زبان‌شناسی. تاکنون ۵۶ جلسه علمی در این کرسی برگزار شده است.
اعضای این کرسی نیز عبارتند از:
۱٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای ابوالقاسم علیدوست، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر سیدرضا مؤدب، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر عبدالکریم بهجت‌پور، عضو؛
۴٫ آقای دکتر محمود حکمت‌نیا، عضو؛
۵٫ آقای دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو؛
۶٫ آقای دکتر محمدباقر سعیدی روشن، عضو؛
۷٫ آقای دکتر عادل ساریخانی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر عزالدین رضانژاد، عضو؛
۹٫ آقای دکتر محمد فاکر میبدی، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر مجید معارف، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر ناصر قربان‌نیا، عضو؛
۱۲٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سیدمحمدجواد شبیری، عضو؛
۱۳٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی عندلیب، عضو؛
۱۴٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی مؤمن، عضو؛
۱۵٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای محسن فقیهی، عضو؛
۱۶٫ آقای دکتر محمدکاظم شاکر عضو؛
۱۷٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی نکونام، عضو؛
همچنین حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سیدرضا مؤدّب، ریاست کمیته‌ی علوم قرآن و حدیث را برعهده دارند.

۳٫ کرسی علوم اجتماعی. شامل حوزه‌های تاریخ، جغرافیا، اقتصاد، علوم سیاسی، فرهنگ و تمدن، حقوق، علوم اجتماعی و ارتباطات، مدیریت، مطالعات زنان و خانواده. در این کرسی تاکنون ۱۱۱ جلسه‌ی علمی برگزار شده است. اعضای این کرسی به این شرح هستند:
۱٫ آقای دکتر مصطفی ملکوتیان، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر حسین عصاریان‌نژاد، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر ابراهیم برزگر، عضو؛
۴٫ آقای دکتر بهرام اخوان‌کاظمی، عضو؛
۵٫ آقای دکتر جلال درخشه، عضو؛
۶٫ آقای دکتر محمد سپهری، عضو؛
۷٫ آقای دکتر سیدمحمد حسینی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر محمدامیر شیخ‌نوری، عضو؛
۹٫ آقای دکتر علیرضا صدرا، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر مهدی محسنیان، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر محسن الویری، عضو.

۴٫ کرسی علوم رفتاری. شامل حوزه‌های تعلیم و تربیت، اخلاق، روان‌شناسی. در این کرسی تاکنون ۳۷ جلسه‌ی علمی برگزار شده و اعضای آن عبارتند از:
۱٫ آقای دکتر غلامعلی افروز، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر محمدرضا بهرنگی، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر احد فرامرزقراملکی، عضو؛
۴٫ آقای دکتر باقر غباری، عضو؛
۵٫ آقای دکتر جعفر مهراد، عضو؛
۶٫ آقای دکتر حسین شکرشکن، عضو؛
۷٫ آقای دکتر حمید ابریشمی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر خدابخش احمدی، عضو؛
۹٫ آقای دکتر عباس بازرگان، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر کمال خرازی، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر محمد نریمانی، عضو؛
۱۲٫ آقای دکتر محمدرضا شرفی، عضو؛
۱۳٫ آقای دکتر محمدعلی مظاهری، عضو؛
۱۴٫ آقای دکتر سیدکاظم واعظ موسوی، عضو؛
۱۵٫ خانم دکتر پروین آزادفلاح، عضو؛
۱۶٫ خانم دکتر سیمین حسینیان، عضو؛
۱۷٫ خانم دکتر شکوه نوابی‌نژاد، عضو.

۵٫ کرسی هنر و معماری. شامل حوزه‌های هنر، معماری، شهرسازی. در این کرسی تاکنون ۲۶ جلسه‌ی علمی برگزار شده و اعضای آن عبارتند از:
۱٫ آقای مهندس عبدالحمید نقره‌کار، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر حسن بلخاری، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر اصغر مرادی، عضو؛
۴٫ آقای دکتر بهمن نامورمطلق، عضو؛
۵٫ آقای دکتر حمید ماجدی، عضو؛
۶٫ آقای دکتر سیدغلامرضا اسلامی، عضو؛
۷٫ آقای دکتر سیدمحسن حبیبی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر عبدالحمید حسینی‌راد، عضو؛
۹٫ آقای دکتر مجتبی انصاری، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر محمد خزایی، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر محمدحسین حلیمی، عضو؛
۱۲٫ آقای دکتر محمدرضا پورجعفر، عضو؛
۱۳٫ آقای دکتر محمدعلی رجبی، عضو؛
۱۴٫ آقای دکتر محمود گلابچی، عضو؛
۱۵٫ آقای دکتر مصطفی بهزادفر، عضو.
کرسی‌های زیرمجموعه‌ی هیئت حمایت از یک فرایند دوازده‌مرحله‌ای به شرح زیر پیروی می‌کنند:
۱٫ ارائه‌ی مدعا از سوی صاحب‌نظر و یا مرکز علمی؛
۲٫ تکمیل طرح‌نامه از سوی کمیته‌های دستگاهی؛
۳٫ ثبت طرح‌نامه در دبیرخانه هیئت حمایت و ارجاع به کرسی مربوط به موضوع؛
۴٫ بررسی در کرسی علمی مربوط؛
۵٫ انتخاب شورای داوری، کمیته‌ی ناقدان، نماینده‌ی ناظر علمی دبیرخانه، در صورت تأیید طرح؛
۷٫ علام دلایل و شرایط در صورت عدم احراز شرایط؛
۸٫ برگزاری پیش‌اجلاسیه،
۹٫ تأیید جهت برگزاری اجلاسیه؛
۱۰٫ برگزاری جلسه‌ی داوری به‌صورت محرمانه و تنها با حضور داوران؛
۱۱٫ اعلام نتیجه‌ی اجلاسیه؛
۱۲٫ اعمال حمایت‌های لازم با توجه به آیین‌نامه‌ی حمایتی؛

در اینجا باید اشاره کرد که برگزاری همایش‌ها، هم‌اندیشی‌ها و رونمایی‌ها، در شناسایی، تشویق و معرفی صاحب‌نظران موفق در زمینه‌ی نظریه‌پردازی، نقد و نوآوری، نقش مؤثری خواهد داشت؛ در همین راستا تاکنون حدود ۲۱ همایش، هم‌اندیشی و رونمایی با هدف تقدیر و اعطای گواهی نظریه‌پردازی به نظریه‌پردازان موفق در دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، حوزه‌ها و نهادهای مختلف در سراسر کشور برگزار شده است.
هیئت حمایت در راستای حمایت علمی از صاحب‌نظران موفق نیز اقدام به تدوین و انتشار کتاب نظریات، نوآوری‌ها و نقدهای موفق می‌کند و تاکنون حدود ۱۴ کتاب از نظریات، نوآوری‌ها و نقدهای موفق و حدود ۳۱ کتاب از کرسی‌های برگزارشده در دانشگاه‌ها و همچنین حدود ۳۰ کتابچه از گزارش مناظره‌های برگزارشده به چاپ رسیده است.
همچنین در راستای ارتقای علمی و با توجه به نیاز اساتید هیئت علمی دانشگاه‌ها و مسئولین کمیته‌های دستگاهی (مراکز علمی)، تاکنون حدود ۴۵ کارگاه آموزشی با هدف تبیین نقش و جایگاه کرسی‌های نظریه‌پردازی در علوم انسانی، تبیین ضرورت کرسی‌های نظریه‌پردازی در علوم انسانی و همچنین آموزش نحوه‌ی برگزاری کرسی‌ها، در مراکز علمی در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف سراسر کشور و با حضور اساتید، دانشجویان و مسئولین مربوط برگزار شده است.

* مقام معظم رهبری در دیدار سال گذشته‌ی خود با دانشجویان فرمودند: «آنچه که ما مطرح کردیم مستلزم بحث آزاد دانشجویی در محیط‌های دانشگاه است، بسیاری از مسائلی را که دوستان در اینجا مطرح کردند می‌تواند تعیین تکلیف کند، روشن کند جهات مثبت و منفی هر مطلبی را در بحث‌های دانشجویی باید بتوانند به دست بیاورند». چه فعالیتی از طرف هیئت حمایت انجام شده تا این رهنمود مقام معظم رهبری جامه‌ی عمل بپوشد؟

در طول این دوازده سالی که از عمر فعالیت هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی گذشته است، به دلیل بیماریی که بر من عارض شد یک دوره‌ی فترت دوساله داشته‌ایم؛ و برغم استعفا و پیگیری مصرانه‌ی حقیر، مسئول دیگری هم از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی تعیین نشد. دور جدید هیئت حدود دو سال است که آغاز شده و با شتاب و نشاط درخوری ادامه دارد. در طول این مدت ۴۴۸ طرح‌نامه از دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، حوزه‌های علمیه و مراکز علمی دیگر به دبیرخانه هیئت واصل شده است که از این مجموعه ۱۵۷ طرح ادعای نظریه‌پردازی داشته است، ۳۷ طرح مدعی نوآوری بوده؛ ۴۹ طرح مدعی نقد بوده، ۱۱۳ طرح ترویجی قلمداد می‌شده و ۱۴ طرح نیز در قالب پایان‌نامه و رساله‌ی دکتری آمده بوده که مدعی حرف جدیدی در تحقیق بوده‌اند.
مجموع این طرح‌نامه‌ها وارد فرایند کرسی‌های علمی تحت پوشش هیئت شده و در مجموع نیز حدود ۲۰۲ اجلاسیه و پیش‌اجلاسیه برای بررسی طرح‌ها تشکیل شده است. حال یک طرح ممکن است یک اجلاسیه داشته باشد و طرح دیگری حتی تا ده جلسه‌ی اجلاسیه را به خود اختصاص بدهد. در مجموع از کل طرح‌هایی که برایشان اجلاسیه‌ی نقد و دفاع و داوری تشکیل شده، ۲۱ طرح به دفاع موفق دست پیدا کرده که از این مجموعه نُه نظریه، یازده نوآوری و یک مورد نقد بوده است.
همچنین درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی تا آذرماه ۹۳ حدود ۱۲۰ کرسی برگزار شده بود، ولی به جهت اهتمام خاصی که اخیراً به این نوع از کرسی پیدا شده، در مجموع در کنار ۵۰ کرسی علمی که امسال برگزار خواهد شد، ۳۵۰ کرسی ترویجی و ۶۱۲ کرسی آزاداندیشی پیش‌بینی شده است. از این تعداد قرارداد ۴۰۰ کرسی آزاداندیشی با دستگاه‌ها و اشخاص منعقد شده و باقی را نیز به‌تدریج در فرایند قرار می‌دهیم. پیشنهاد جدیدی هم از دستگاه‌های مختلف رسیده که هنوز در این آمار قرار ندارد.
مجموعاً می‌توان گفت که هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی با وجود مجموعه‌ی مشکلات و موانع، در بخشی که برعهده داشته، موفق بوده؛ حال اگر موانع از پیش رو برداشته شود و یک مقدار دامنه و قلمروی فعالیت هیئت را توسعه بدهیم و به‌خصوص به بخش کرسی‌های آزاداندیشی اهتمام خاصی بکنیم، قهراً فعالیت‌های هیئت حمایت گسترش پیدا خواهد کرد و آثار و نتایج برگزاری اجلاسیه‌ها و کرسی‌ها بیشتر نمود پیدا خواهد کرد.

* هیئت حمایت، نظارتی به‌شدت کیفی و سخت‌گیرانه درخصوص کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره دارد. مطالب، بسیار دقیق و موشکافانه و در مراحل مختلف بررسی می‌شود و بر تمام مراحل، حتی پیش‌اجلاسیه‌ها نظارت کامل دارد؛ به این ترتیب وقتی نظریه‌ای تأیید می‌شود و صاحب نظریه گواهی خود را می‌گیرد دیگر هیچ‌گونه خدشه‌ای بر آن وارد نیست؛ اما در زمینه‌ی کرسی‌های آزاداندیشی احساس می‌شود این نظارت چندان محسوس نیست؛ اصولاً موضوعاتی به دبیرخانه ارسال می‌شود، سپس تأیید می‌شود و قراردادی تنظیم می‌گردد. به نظر می‌رسد نظارت هیئت در این خصوص باید یک مقدار بیشتر باشد.

کرسی‌های علمی نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد شأن حقوقی خاص خود را دارند و باید سختگیرانه نیز انجام شوند؛ زیرا نظر هیئت به‌عنوان نهاد مرجع داوری و حمایت راجع به نوآوری‌های علمی در حوزه‌ی علوم انسانی، علوم دینی و هنر و معماری حجت است و هنگامی که در فرایند کرسی‌های زیرمجموعه‌ی هیئت مطلبی مطرح می‌شود و اعلام می‌شود که موفق به دفاع شده به این معناست که یک مرجع ملی آن‌را تأیید کرده است. درحقیقت ما این مدعای جدید را یک نوآوری ملی ایرانی و اسلامی قلمداد می‌کنیم و این مسئله حیثیت ملی دارد. بنابراین طبعاً باید سختگیرانه نظارت شود، اما هدف از برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی ایجاد نشاط علمی و گفتمان‌سازی است؛ جرئت عبور از مشهورات و مطرح‌کردن حرف‌های نویی است که شاید هنوز هم چندان صیقل نخورده باشد؛ لهذا طبیعت این نوع از کرسی‌ها اقتضا می‌کند که چندان سختگیرانه نباشند. البته اینکه هیئت اشراف بیشتری داشته باشد که سطح علمی بهتر شود و هر مدعای ضعیف و سستی با عنوان کرسی در معرض طرح و بحث قرار نگیرد نکته‌ی درستی است و باید رعایت شود؛ اما فلسفه و غایت کرسی‌های آزاداندیشی اقتضا می‌کند که ما سهل‌تر بگیریم و به دستگاه‌ها اعتماد کنیم؛ زیرا برگزارکننده‌ی کرسی‌های آزاداندیشی دستگاه‌ها هستند؛ درنتیجه مسئول اول و آخر کرسی‌های آزاداندیشی هیئت نیست و در این میان دستگاه‌ها باید شأن خود را رعایت کنند و سطح علمی را تأمین کنند، ما هم حامی و ناظر هستیم.

* آیا برای کرسی‌های آزاداندیشی آیین‌نامه‌ای نگارش شده است یا خیر؟

هیئت حمایت یک آیین‌نامه‌ی اجمالی دارد و آیین‌نامه‌ی تفصیلی را وزارت علوم تهیه کرده و به تصویب رسیده و دوستان ما نیز در دانشگاه‌ها آن را اعمال می‌کنند. البته در حوزه‌های علمیه یک مقدار مایل هستیم سهل‌تر برگزار کنیم، زیرا تصور می‌کنیم این نوع از فعالیت علمی بیشتر با هدف ایجاد نشاط علمی، گفتمان‌سازی است برای اینکه فرصت چالش، ارزش‌گذاری و صیقل‌خوردن پیدا کند. درواقع برگزاری این نوع کرسی‌ها بیشتر ایجاد فرصت است و بیش از آنکه بخواهیم با آن به مثابه امری علمی برخورد کنیم قصد داریم با این مقوله به‌عنوان امری که ذاتاً یک نوع ایجاد فرصت برای ادعاهای جدید است برخورد شود و در این مسیر هرچه محدودیت کمتر باشد به چنین هدفی نزدیک‌تر می‌شویم.

* با توجه به اینکه هیئت حمایت اخیراً اندکی جدی‌تر وارد بحث کرسی‌های آزاداندیشی شده و تعداد زیادی کرسی در این موضوع در سال ۹۴ پیش‌بینی شده، همچنین قصد دارید که خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد را در امسال فعال کنید، آیا این نیاز را می‌بینید که در معاونت آزاداندیشی تغییراتی ایجاد شود و نیروهای زبده‌تری حضور پیدا کنند و کار جدی‌تر پیش برود؟

در بخش کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره این جهت کاملاً رعایت شده؛ به این معنا که در آنجا برای عضویت افراد در کرسی‌ها، شرایط بسیار دقیقی را تصویب کرده‌ایم. افراد لزوماً باید اساتید بنام رشته‌ی مربوط و با رتبه‌ی استادی باشند و اگر دانشیاری به عضویت یک کرسی درمی‌آید منوط به رزومه و شناختنامه‌ی علمی قوی است؛ اما درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی اصراری بر اینکه دایره را محدود کنیم نداریم؛ البته هرچه نشست‌ها علمی‌تر برگزار شود مفیدتر خواهد بود، اما به این بهانه نباید فرصت از جوان‌ترها و دانشجویان و فضلای گمنام گرفته شود. تصور ما این است که اگر در آن مرحله سهل‌تر برخورد کنیم خودبه‌خود در یک قربالگری طبیعی و علمیِ نخبگانی افرادی که مدعای درخوری دارند شناخته‌تر می‌شوند و رفته‌رفته می‌توانند مدعای خود را در سطح کرسی‌های علمی مطرح کنند. البته لازم است بین کرسی‌های آزاداندیشی که با محوریت اساتید برگزار می‌شود با کرسی‌های آزاداندیشی که با محوریت دانشجویان برگزار می‌شود تفاوت قائل شد.
در کرسی‌های آزاداندیشی دانشجویی مباحث اجتماعی، سیاسی و گاه روزمره بیشتر مطرح می‌شود. این دست از مسائل مقتضای طبع جوانان و دانشجویان است و از آنها توقع نمی‌رود که بحث‌های علمی، بنیادین و زیرساختی ارائه کنند؛ اما در کرسی‌های آزاداندیشی تأکید می‌شود که مباحث نظری‌تر و زیرساختی‌تر مطرح شوند؛ گرچه در اینجا نیز اگر یک نفر نسبت به یک مقوله‌ی‌ جاری کشور و مسئله‌ی روز حرفی برای گفتن داشته باشد میدان برای او باز است. لازم به یادآوری است که برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی دانشجویی عمدتاً بر عهده‌ی دانشگاه‌هاست و هیئت حمایت کمتر وارد این سطح از فعالیت‌ها می‌شود.

* شما خودتان یکی از نظریه‌پردازان و نخبگان جامعه‌ی علمی هستید و سال‌ها در کرسی‌های نظریه‌پردازی مدیریت و فعالیت علمی داشته‌اید؛ به نظر شما چه موانع و مشکلاتی در راه گسترش کرسی‌های نظریه‌پردازی و حتی آزاداندیشی وجود دارد؟

موانع و مشکلات موجود را می‌توان براساس عناصر و عوامل رکنی دخیل در برگزاری کرسی‌ها طبقه‌بندی کرد. به این معنا که در برگزاری کرسی یک طرف و یک رکن نهاد برگزارکننده است؛ مثلاً دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و پژوهشگاه‌ها؛ رکن دیگر نهاد ناظر و حامی است که همین هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است؛ رکن سوم نیز خود صاحب‌نظران هستند. در ارتباط با دستگاه ناظر و حامی که هیئت است پاره‌ای مشکلات وجود دارد، من‌جمله محدودیت امکانات فیزیکی و بودجه و… که البته اخیراً یک مقدار بهبود پیدا کرده و در ده سال اولیه فعالیت هیئت با مشکلات بسیار زیادی روبه‌رو بودیم؛ زیرا بودجه و اعتبار مشخص و مصوبی نداشتیم و عمدتاً باید از منابع پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی استفاده می‌کردیم و این درحالی بود که پژوهشگاه نیز محدودیت منابع داشت.
درخصوص دستگاه‌های برگزارکننده باید گفت که بعضی دستگاه‌ها و دانشگاه‌ها و نیز حوزه‌ها و پژوهشگاه‌ها اهتمامی به مسئله برگزاری کرسی‌ها ندارند. بعضی از دانشگاه‌های بسیار بزرگ کشور در طی این دوازده سال حتی یک نوبت هم جلسه‌ای به‌عنوان آزاداندیشی برگزار نکرده‌اند؛ تا چه رسد که وارد فرایند کرسی‌های علمی نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد شوند. بعضی دستگاه‌ها یا عقیده ندارند و یا برای این نوع از فعالیت علمی اولویتی قائل نیستند؛ درنتیجه تعلل می‌کنند؛ حتی باید گفت که بعضی دستگاه‌ها مخالفت و مانع‌تراشی می‌کنند؛ برای مثال بناست یک کرسی علمی یا آزاداندیشی در محلی متعلق به یک دانشگاه برگزار شود، گاه متولیان دانشگاه مخالفت می‌کنند و امکانات در اختیار نمی‌گذارند. مدیران بعضی از دستگاه‌ها نیز اگر مانع نمی‌شوند و مخالفت نمی‌کنند، ولی حمایت هم نمی‌کنند. اینها باید امتیازاتی به اعضای هیئت علمی خود بدهند و آنها را ترغیب و تشویق کنند، ولی چنین کاری نمی‌کنند. البته همین‌جا باید عرض کنم که بعضی از دستگاه‌ها، دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و پژوهشگاه‌ها اهتمام بسیار خوبی دارند و طی این دوازده سال فعالیت هیئت بعضی از این دستگاه‌ها پیشقدم بودند و امتیازات مادی و معنوی برای صاحب مدعا در نظر گرفته‌اند و در ترفیع و ارتقا توجه خاصی به این امتیازات داشته‌اند. ما اعلام کرده‌ایم که هر دستگاهی که می‌خواهد فعالیت کند می‌تواند کمیته‌ای به‌عنوان کمیته‌ی دستگاهی برگزاری کرسی‌ها تشکیل بدهد و ما هم کمک مادی و معنوی ارائه می‌دهیم تا این کمیته‌های دستگاهی فعال شوند. تا به امروز ۳۶ کمیته‌ی دستگاهی در مراکز علمی تأسیس و فعال شده است که عبارتند از:
۱٫ دانشگاه قم،
۲٫ دانشگاه تبریز،
۳٫ دانشگاه اصفهان،
۴٫ دانشگاه الزهرا(س)،
۵٫ دانشگاه علامه طباطبایی،
۶٫ پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش،
۷٫ دانشگاه شیراز،
۸٫ دانشگاه گلستان،
۹٫ دانشگاه آزاد اسلامی،
۱۰٫ دانشگاه زنجان،
۱۱٫ دانشگاه بین‌المللی امام خمینی،
۱۲٫ دانشگاه شهید بهشتی،
۱۳٫ شورای فرهنگی و اجتماعی زنان،
۱۴٫ دانشگاه فردوسی مشهد،
۱۵٫ دانشگاه مازندران،
۱۶٫ دانشگاه تهران،
۱۷٫ پژوهشکده مطالعات راهبردی،
۱۸٫ دانشگاه شهید چمران اهواز،
۱۹٫ دانشگاه سمنان،
۲۰٫ دانشگاه بوعلی سینا همدان،
۲۱٫ دانشگاه گیلان،
۲۲٫ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،
۲۳٫ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،
۲۴٫ دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم،
۲۵٫ دانشگاه تربیت مدرس،
۲۶٫ دانشگاه امام صادق(ع)،
۲۷٫ دانشگاه کاشان،
۲۸٫ دانشگاه کرمان،
۲۹٫ دانشگاه یزد،
۳۰٫ دانشگاه کرمانشاه،
۳۱٫ دانشگاه کردستان،
۳۲٫ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،
۳۳٫ دانشگاه تربیت معلم،
۳۴٫ جامعهًْ‌المصطفی العالمیه،
۳۵٫ دانشگاه لرستان،
۳۶٫ دانشگاه خلیج فارس بوشهر،
بعضی از این کمیته‌ها بسیار خوب کار می‌کنند و تعداد دیگری نیز در شرف تأسیس هستند.
به هر حال دستگاه‌های برگزارکننده و مجری هم رکن دیگری هستند که با موانع و مشکلاتی روبه‌رو هستند. همچنین مدعیان و صاحب‌نظران نیز با موانع و مشکلاتی مواجه هستند. بعضی از اساتید و صاحب‌نظران گویی گرفتار نوعی خودکم‌بینی هستند و اعتماد به‌نفس و جرئت علمی ارائه‌ی ادعا و یا نقد جدید را ندارند. ترجیح می‌دهند مقالات ساده‌ای که به لحاظ شکلی و ساختاری علمی قلمداد می‌شوند را تألیف کنند و با چاپ آن در مجله‌ای امتیاز لازم را کسب کنند و مشکل ارتقای خود را حل کنند. عده‌ای نیز اگر جرئت کرده‌اند حرف نویی بزنند، جرئت نمی‌کنند این حرف نو را در معرض بگذارند. حاضر نیستند در یک جمع نخبوی حضور پیدا کنند و نقدها را بشنوند و نگرانند که اگر نظریه آنها رد شود کسر شأن خواهد بود. بعضی دیگر نیز از آن طرف افتاده‌اند، به این معنا که نظر نو دارند، اما می‌گویند ما دیگران را قبول نداریم و دیگران حق ندارند راجع به ما داوری کنند و دون شأن خود می‌دانند که حرفشان نقد شود؛ ولو حتی مطمئن باشند که حرفشان آن‌قدر اساسی است که پذیرفته خواهد شد، ولی باز هم مایل نیستند در معرض نقد قرار گیرند. عده‌ای دیگر حرف نو دارند و حاضرند مدعای خود را در معرض نقد قرار بدهند، اما زیر بار نمی‌روند. گاه جلساتی تشکیل شده و چند ایراد بر یک نظریه وارد شده، همه‌ی ایرادها نیز برهانی، استدلالی و با دلایل مشخص است؛ اما زیر بار نرفته‌اند.
ما در این قلمرو با یک سلسله موانع روانی و روحی نیز روبه‌رو هستیم؛ ازجمله اینکه در محیط علمی نقد را نقد نمی‌دانیم، بلکه نفی و سلب معنی می‌کنیم؛ تصور می‌کنیم اگر فردی حرف ما را نقد کرد قصد دارد آن‌را از اساس رد کند؛ درحالی‌که نقد یک چیز و رد چیز دیگر است. نقد به این معناست که حرف شما درخور ارزیابی است حتی اگر ناقد از اساس مطلب و مدعا را قبول نداشته باشد؛ گاه نیز هدف از نقد این است که نقایص مدعا مشخص شود تا برطرف شود. گاه حتی از این هم فراتر است و نقد ارزیابی محض است؛ یعنی نقاط ضعف و قوت هر دو گفته می‌شود. چنین چیزی که اشکالی ندارد؛ اما جامعه‌ی نخبوی ما هنوز به لحاظ فرهنگی و روانی آمادگی ندارد که نقد را به مثابه یک ارزش و مقوله‌ی مثبت تلقی کند. گاهی نقد را حمل بر غرض‌ورزی می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند ناقد من به فلان جریان تعلق دارد و مطلب را به‌گونه‌ای سیاسی می‌کنند.
موانعی از این دست در جامعه‌ی نخبوی ما وجود دارد؛ اما من تصور می‌کنم مشکل اساسی چیز دیگر است؛ مهم‌تر از تمام این موانع این نکته است که متأسفانه کشور ما به‌رغم ظرفیت عظیم و پیشینه‌ی تاریخی پرافتخاری که دارد و به‌رغم ترغیب و تشویق و حمایتی که از ناحیه‌ی مدیران کشور صورت می‌گیرد و حتی تا سطح رهبری نیز پیش می‌رود، مع‌الاسف این‌گونه نیست که اصحاب علم و ارباب معرفت و صاحب‌نظران حرف نوی درخور و فراوانی تولید کنند. ما هفتادهزار عضو هیئت علمی مشخص در مجموعه‌ی دستگاه‌های علمی دانشگاهی داریم؛ اگر از این هفتادهزار نفر حتی هفتاد نفر نظریه‌پرداز به‌معنای واقعی کلمه می‌بودند این کشور به نحو جهشی در حوزه‌ی تولید معرفت و تولید علم می‌توانست خود را به مرزهای معرفت جهانی برساند. تصور من این است که کمیت ما طی این دهه‌‌ها خوب افزایش یافته، کیفیت نیز در بعضی از حوزه‌ها، دانشگاه‌ها و موضوعات مطلوب بوده و همین میزان نیز سبب شده رشد علمی کشور چشم‌گیر شود و رتبه‌های جهانی خوبی را احراز کنیم؛ اما قابلیت ملی و ظرفیت اصلی ما و زمینه‌های موجود در مقام مدیریت کشوری بسیاربسیار بالاتر از این است و توقع ما از این ظروف و شرایط بسیار بیش از اینهاست. دانشگاهی که چندهزار عضو هیئت علمی دارد، اما طی چند سال چهار تا کرسی نظریه‌پردازی برگزار نکرده حتماً دچار یکی از این آفات است که وارد صحنه نمی‌شود.
اگر در این مقام باشم که آفات، آسیب‌ها، موانع و عوارضی را که پیش روی امر آزاداندیشی و کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره هست شمارش کنم مثنوی هفتاد من خواهد شد؛ اما در عین حال تصور می‌کنم بیشتر این موانع را می‌توان به سهولت از پیش پا برداشت؛ منوط به اینکه اصحاب نظر همت کنند و مدیران جدیت کنند و در این کشور حمایت مادی و معنوی مناسبی از این فرایند صورت بپذیرد؛ در این صورت می‌توان مطمئن بود که اتفاقات تاریخ‌سازی رخ خواهد داد. اصولاً در همیشه‌ی تاریخ بشریت چنین بوده و امروز این مسئله پررنگ‌تر است که علم محور تکامل و پیشرفت یک جامعه و انسان و مبنای ساخت تمدن‌هاست. حال ما که در کار ساخت تمدن نویی هستیم بیش از هر امری باید به تولید علم و تکثیر نظریه‌ها اهتمام کنیم. باید همه‌ی‌ موانع از پیش راه برداشته شود و عوامل مورد نیاز تأمین شود.

* امتیازاتی که هیئت حمایت قائل می‌شود بیشتر دانشگاهی است و به‌نظر می‌رسد حوزه‌ها نیز در این زمینه باید فعال‌تر عمل کنند.

بله؛ درخصوص حوزه‌ها اولاً مصوبه‌ی دیگری هم داریم که در حوزه یک مرجع مستقلِ مخصوصی برای کرسی‌های حوزوی تأسیس شود و در عین حال بعضی از کرسی‌های زیرمجموعه‌ی هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی شمول دارد و مباحث و موضوعات حوزوی را هم در بر می‌گیرد و تعداد قابل توجهی از اساتیدی که عضو کرسی‌های هیئت هستند و در فرایند کرسی‌ها نقش‌آفرینند ‌‌و نیز به ارائه‌ی نظریه‌ی نو و نظر جدید پرداخته‌اند و دفاع موفق داشته‌اند، اساتید و فضلای حوزه هستند. علاوه بر این چون در حوزه فرایند و سازکاری برای نقد پیوسته‌ی آراء و ارائه‌ی مدام نظریات جدید به‌عنوان «اجتهاد» مطرح است و سطوحی از فعالیت علمی و آموزشی تحت عنوان درس خارج رایج است، خودبه‌خود کار نظریه‌پردازی، نقد و داوریِ ناظر به نظریه‌های جدید در حوزه با سازکار و در عرف خاص حوزوی اتفاق می‌افتد؛ به این معنا که در حوزه کسی که درس خارج می‌گوید درواقع در یک فرایند اجتهادی نظرات خود را ارائه می‌کند. لازمه‌ی این مطلب نیز آن است که هرآنچه در موضوعات مختلف ازجمله فقه و اصول در حوزه به‌عنوان درس خارج ارائه می‌شود عمده‌ی نظریه‌های درخور دیده و نقد شود تا از بین آنها یکی اختیار و به‌عنوان نظریه‌ی مختار مطرح شود، یا نظریه‌ی جدیدی جز آنچه که تاکنون دیگران گفته‌اند ارائه شود. این روند را ما در نظام دانشگاهی نداریم و خوب است که این فرایند دوره‌ی عالی اجتهادی با ادبیات دانشگاهی، در دانشگاه‌ها نیز دایر کنیم.
شاید ما نیازمند یک مقطع فرادکترا هستیم که در آن دانش‌پژوهان به شیوه‌ی اجتهادی تحصیل کنند و پژوهش‌محور و اجتهادی به سطحی از سطوح علمی برسند و ارتقای آنها به آن سطح مورد تأیید قرار گیرد. لهذا در حوزه‌ها سازکارهای سنتی مخصوصِ پذیرفته‌شده‌ای برای ارائه‌ی نظریه‌های جدید و نقد نظریه‌های موجود در اختیار داریم؛ بنابراین ممکن است حوزویان کمتر احساس نیاز کنند؛ اما در عین حال در حوزه‌‌ها نیز پاره‌ای از این موانع وجود دارد و گاهی بعضی موانع اخلاقی نیز پیش می‌آید؛ به این صورت که تصور می‌کنند اگر نظریه‌ی جدید خود را مطرح کنند یک نوع ریا و خلاف تواضع است. این‌دست موانع خاص نیز در حوزه‌ها وجود دارد. با این‌همه به‌طور نسبی اگر اساتید حوزه را با دانشگاه‌ها و دستگاه‌ها مقایسه کنیم برآورد من این است که تعداد کرسی‌هایی که با هویت حوزوی برگزار شده شاید بیشتر از دیگر کرسی‌ها باشد.

* به این ترتیب ان‌شاءالله در سال آینده می‌توانیم شاهد رضایت مقام معظم رهبری از برگزاری کرسی‌های علمی باشیم و پیشرفت محسوسی را کسب کنیم که قابل لمس باشد؟

اولاً موضوع آزاداندیشی، نظریه‌پردازی، نقد و نوآوری آن‌چنان وسیع، پراهمیت و خطیر است که هراندازه توسعه پیدا کند نباید به آن رضا داد؛ ثانیاً همت رهبر فرهیخته‌ی انقلاب اسلامی در قلمروی بحث‌های نظری و زیرساختی و تولید علم و تمدن‌سازی بسیار بلند است و به‌راحتی و به‌زودی نمی‌توان رضای ایشان را جلب کرد؛ لذا باید تلاش مضاعفی داشته باشیم تا بتوانیم خودمان را به افق توقع آن بزرگوار برسانیم. ثالثاً متاسفانه سطح این نوع فعالیت‌های علمی آن‌قدر نازل است که با این میزان فعالیت هیئت حمایت و دستگاه‌های دیگر نه‌تنها توقع ایشان برآورده نمی‌شود، بلکه توقع هیچ طبقه و طیف مشفق و دلسوزی که در سطوح مدیریتی و نخبگانی و علمی حضور دارند برآورده نخواهد شد.
تکلیف ما سنگین است و به مقتضای توقعات بجا از ناحیه‌ی رهبری معظم انقلاب، ملت بزرگوار، جامعه‌ی نخبوی، بنا بر توسعه و تعمیق فعالیت‌ها در این قلمرو وجود دارد و ما هم بنا را بر این گذاشته‌ایم که تکلیف خود را در حد مقدور ادا کنیم. همین‌جا از دوستانمان در وزارت علوم، وزارت بهداشت و درمان، فرهنگستان‌های علوم و دانشگاه‌های بزرگ درخواست می‌کنیم بیش از آنچه تاکنون همراهی و فعالیت کرده‌اند به صحنه بیایند که ما بتوانیم این توقع بحق ملی، دینی و تاریخی را اجابت کنیم. ما هم به‌عنوان یک دستگاه در خدمت همه هستیم و بدون هیچ قید و شرطی از همکاری‌ها و فعالیت‌ها استقبال می‌کنیم و دست همه را به گرمی می‌فشریم و همه‌ی ظرفیت خود را در این مسیر به‌کار می‌بریم. والسلام