حوزه‌ی تهران؛ پیشینه و کنونه

 

 

اشاره

حضرت حجت الإسلام والمسلمین علی‌اکبر رشاد، تحصیلات حوزوی را در سال یک‌هزار و سیصد و چهل و شش، در تهران آغاز نموده، سپس در سال یک‌هزار و سیصد و چهل و نه به قم هجرت کرده است. ایشان پس از طی دروس سطوح، به مدت افزون بر بیست‌وپنج سال در حوزه‌های قم و تهران در دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات وحید خراسانی، علی مشکینی، حسینعلی منتظری، سیدعلی خامنه‌ای، مجتبی تهرانی شرکت جسته است.

استاد رشاد، حدود سه دهه به تدریس فقه و اصول، فلسفه و عرفان در حوزه‌ی تهران اهتمام ورزیده و اکنون دوازده سال است که به تدریس خارج فقه و اصول مشغول است. ایشان مؤسس و سرپرست حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) تهران است که شامل چهار مدرسه‌ی رضائیه، محمدیه، ثامنیه، و مؤسسه‌ی آموزش عالی حوزوی می‌باشد. وی اکنون عهده‌دار ریاست شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران است.

جناب آقای رشاد همچنین مؤسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی است، که از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مراکز تحقیقاتی فکری و معرفتی غیردولتی ایران قلمداد می‌شود. ایشان دارای افزون بر سی جلد اثر علمی و ده‌ها مقاله‌ی منتشرشده در زمینه‌های فلسفه، فلسفه‌ی دین، کلام، علوم قرآنی، اندیشه‌ی سیاسی، فقه، اصول، فلسفه‌ی اصول و… است؛ همچنین تحت نظر ایشان چهار دانشنامه با عنوان‌های: ۱٫ دانشنامه‌ی امام علی(ع) (در سیزده جلد منتشر شده) ۲٫ دانشنامه‌ی قرآن‌شناسی (در سی و پنج جلد، در حال تألیف) ۳٫ دانشنامه‌ی سیره‌ی نبوی(ص) (پانزده جلد، در حال تألیف) ۴٫ دانشنامه‌ی فرهنگ فاطمی(س) (در شش جلد پایان پذیرفته)، تدوین شده و یا در حال تدوین است.

به جهت حضور ممتد و مؤثر علمی ـ مدیریتی در حوزه‌‌ها و دانشگاه‌های کشور، آقای رشاد گفته‌ها و نکته‌های بسیاری در باب حوزه برای شنیدن دارد.

 

 

برای مخاطبان ما فرصت مغتنمی است که از زبان شما از پیشینه و حال حوزه‌ی‌ تهران و فعالیت‌های آن بشنویم؛ اگر ممکن است این گفت‌وگو را از اشاره به پیشینه‌ی حوزه‌ی تهران آغاز بفرمایید.

 

استاد رشاد: بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. وفّقنا اللهم لما تحبّ وترضی، ولا تجعلنا من‌ الذین یحسبون أنهم یحسنون صنعاً، وإهدنا إلی‌السّداد، فإنک خیر موفِّق وهاد. بنده پیش از هر سخنی، از خبرگزاری حوزه و نشریه‌ی‌ افق به جهت تلاش کامیاب برای انعکاس اخبار حوزه‌های علمیه تشکر می‌کنم. در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم: اگر ری را هم جزء تهران قلمداد کنیم، ـ که این‌چنین نیز هست ـ باید گفت که حوزه‌ی تهران، تاریخی برابر با تاریخ تشیع دارد، زیرا ری از عهد ائمه‌ی‌ معصوم(ع) مرکز فقاهت و معرفت بوده است، اما حوزه‌ی شهر تهران، البته متأخرتر است. در دانشنامه‌ی جهان اسلام، مدخل حوزه‌ی علمیه‌ی تهران که در جلد ۱۴ آن درج شده چنین آمده است:

«پس از آنکه آقامحمدخان قاجار در سال ۱۲۰۰ تهران را به پایتختى ایران برگزید و پس از توسعه‌ی شهر، از زمان فتحعلى‌شاه (۱۲۱۲ـ۱۲۵۰) به این سو، مدارس و نیز مسجد ـ مدرسه‌هاى فراوانى در این شهر بنا شد. در پیگیرى سیاست توسعه‌ی تهران، در دوره‌ی محمدشاه و به ویژه با صدارت حاجى میرزا آقاسى، فضلاى حوزه‌هاى دیگر، براى رونق تهران به مهاجرت به این شهر تشویق شدند. بدین‌ترتیب با روى‌آوردن علما و طلاب علوم دینى به تهران ــ که در مجاورت شهر مذهبى رى و آرامگاه حضرت عبدالعظیم حسنى قرار دارد ــ حوزه‌ی علمى بزرگى در پایتخت جدید ایران پى‌افکنده شد که به سرعت پیشرفت کرد. تداوم مدرسه‌سازى در سرتاسر دوره‌ی قاجار در این شهر و نیز جمعیت روزافزون طلاب تهران، گواه این پیشرفت است. بنابر یک گزارش آمارى، در دوره‌ی ناصرالدین شاه قاجار (۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، ۴۷ باب مسجد، که بسیارى از آنها مدرسه نیز داشته‌اند، ۳۵ باب مدرسه و ۱۴۶۳ طلبه به ثبت رسیده است. جمعیت طالبان علوم دینى در دوره‌هاى بعد نیز رو به افزایش داشت، چنانکه مثلاً در دوره مظفرالدین شاه (۱۳۱۳ـ۱۳۲۴) انجمن طلاب مشروطه‌خواه، که از تشکل‌هاى حوزوى بود، بیش از هزار عضو داشت. در آن دوره، اهمیت حوزه‌ی تهران، بیش از حوزه‌ی قم بود و طلاب علوم دینى از بسیارى از شهرهاى ایران براى تحصیل به تهران مى‌آمدند. از اسم و نسب بسیارى از علماى مقیم تهران در عهد ناصرى آشکارا پیداست که بیشترشان از شهرهاى مختلف ایران به تهران آمده بودند. … در میان مدرسه‌هاى پیش از عصر قاجارى دو مدرسه مشهورند: یکى مدرسه‌ی حکیم هاشم و دیگرى مدرسه‌ی رضائیه [نام تاریخی‌اش مسجد و مدرسه‌ی آقاملارضاست و اکنون زیر نظر حقیر فعالیت می‌کند] هر دو متعلق به قرن دوازدهم، درخور ذکرند. …، مدرسه‌ی رضائیه، به ملاآقارضا فیروزآبادی [صحیح: تهرانی] (متوفى ۱۱۱۷) منسوب است و ابوالحسن طهرانى (متوفى ۱۲۷۲)، از فقهاى بنام سده‌ی سیزدهم، پیش از سفر علمى به اصفهان و عراق در همین مدرسه نزد مدرّسى به نامِ سیدآغا مقدمات علوم را خوانده بود».

 

بنابراین از بدو احداث شهر تهران که حدود دویست سال پیش رخ داده، حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ این شهر نیز تأسیس شده است، لهذا اکنون در تهران مدارسی همچون «مدرسه‌ی‌ صدر» فعلی [میرزاشفیع قدیم]، «مدرسه‌ی‌ شهید بهشتی» فعلی (سپهسالار قدیم) و «مدرسه‌ی‌ محمدیه»، (مقابل مسجد جامع، که نام تاریخی‌اش «مدرسه‌ی خان محمدیه» است و اکنون این مدرسه نیز زیر نظر حقیر فعالیت می‌کند) داریم، با وقف‌نامه‌هایی حاکی از سابقه‌ی‌ حدود دویست‌ساله. این نکته را برای جلب توجه حضراتی که امکانات ملی را فراچنگ دارند می‌گویم که در دوره‌ی‌ قجرها ده‌ها مدرسه‌ی‌ علمیه در شهر تهران ساخته شد و در عهد جمهوری اسلامی تنها یک مدرسه اخیراً با حمایت کامل دستگاه‌های اجرایی احداث شده است!

زمانی در این شهر همزمان چندین فقیه صاحب رساله‌ی‌ عملیه و دارای مقلدین فراوان و کرسی درسِ خارجِ پرجمعیت حضور داشتند. در مقطعی، و پیش از آنکه قم در بین حوزه‌های علمیه‌ی‌ شیعه، کانون حکمت بشود، تهران کانون حکمت و معرفت بود و حکمای بزرگی در آن به تدریس فلسفه و عرفان اشتغال داشته‌اند. زمانی تهران‌ شهر «هزار حکیم‌» نامیده می‌شد و در مدارس مختلفی چون سپهسالار قدیم و جدید، مدرسه‌ی‌ حکیم هاشم، مدرسه‌ی‌ مروی، مدرسه‌ی‌ منیریه‌، مدرسه‌ی‌ صدر و مدرسه‌ی‌کاظمیه‌ و غیره‌، همزمان کرسی حکمت و عرفان در سطح و استوای بالای علمی دایر بوده و جم قفیر و جمع کثیری از فضلا در دروس شرکت می‌جستند. البته حوزه‌ی‌ فلسفی تهران با تأسیس «مدرسه‌ی مروی» به‌وسیله خان مروی و دعوت شاه قاجار از آخوند ملاعلی نوری، جهت تدریس فلسفه، جان گرفت.

البته حکیم ملاعلی نوری عذر آورد و یکی از شاگردان خویش حکیم ملاعبدالله مدرس زنوزی را در سال یکهزار و دویست و سی و هفت هجری قمری جهت تدریس در مدرسه‌ی‌ مروی معرفی کرد و بدین‌ترتیب مدرس زنوزی اولین مدرس فلسفه‌ی صدرایی و شارح حکمت متعالیه در حوزه‌ی فلسفی تهران است؛ حضور او مبدأ کوچش حکمت از اصفهان به تهران و شکل‌گیری مکتب حِکمی ـ عرفانی تهران، پس از مکتب اصفهان شد و مساعی حکمای اربعه (قدس الله اسرارهم) موجب تکامل این مکتب معرفتی گشت.

با تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ در سال‌ ۱۳۱۲ شمسی، باب تازه‌ای‌ در حوزه‌ی‌ عرفانی‌ و فلسفی‌ تهران‌ گشوده‌ شد. در آن زمان علامه‌ الهی قمشه‌ای از اولین‌ کسانی‌ بود که‌ موجبات‌ پیوند و تفاهم‌ حوزه‌های‌ علمی‌ قدیم‌ را با عرصه‌های‌ دانشگاهی‌ جدید فراهم‌ آورد.

وی‌ علاوه‌ بر تدریس‌ حکمت‌ و منطق‌ و ادبیات‌ در مدرسه‌ی‌ سپهسالار ـ که‌ به‌ دانشگاه‌ معقول‌ و منقول‌ تبدیل‌ شده‌ بود ـ در دانشگاه‌ تهران‌ نیز به‌ تدریس‌ فلسفه‌ و زبان‌ پرداخت. حکیم ‌الهی‌ قمشه‌ای‌ بیش‌ از سی‌وپنج‌ سال‌ در مدرسه‌ی‌ سپهسالار به‌ تدریس‌ حکمت‌ و فلسفه‌ پرداخت. او شاگردانی‌ چون علامه حسن‌زاده ‌آملی‌، علامه جوادی آملی‌ و محمدرضا ربانی ‌تربتی‌ را پرورد.

همان‌گونه که مکتب تهران میراث‌دار مکتب اصفهان قلمداد می‌شود، مکتب قم نیز وامدار حوزه‌ی‌ تهران است و حکمای بزرگِ کنونیِ حوزه‌ی‌ قم، شاگردان آن دوره‌ی‌ حِکمی تهران قلمداد می‌شوند. امثال آیت‌الله علامه‌ی‌ شهید مطهری، آیت‌الله علامه‌ی‌ حسن‌زاده و شیخ‌الحکماء آیت‌الله جوادی آملی، شاگردان حکمای تهران‌اند و غالباً در دوره‌های آغازین تحصیل در تهران بوده‌اند و پس از آن به قم منتقل شده‌اند. با استقرار مرحوم علامه طباطبایی(ره) در شهر قم، این شهر تبدیل به کانون فلسفه و حکمت شد. به این ترتیب حکمت از حوزه‌ی‌ تهران کوچید و رحل اقامت در حوزه‌ی‌ قم افکند.

سیاست‌هایی در دوره‌ی‌ پهلوی و به خصوص پهلوی دوم در تهران اعمال شد تا حوزه‌ی‌ تهران را ازبین ببرند و این سیاست‌ها نیز مؤثر بود. علاوه بر اینکه شهر گسترش پیدا کرد، شهر گسترده و سنگین و پرجمعیت و شلوغ تهران، عملاً امکان و اجازه‌ی‌ رشد و رویش را به حوزه‌ی‌ تهران نداد و این حوزه رفته‌رفته زیر پوسته‌ی‌ این شهر گسترده دفن شد. والا علاوه بر رونق و قوّت علمی و معرفتی حوزه‌ی‌ تهران، این حوزه‌ی‌ بس فاخر و نیرومند در ادوار مختلف نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در مسائل سیاسی ـ اجتماعی کشور داشته است. علما و مجتهدان حوزه‌ی‌ تهران در نهضت تنباکو پیشاهنگ بودند. در نهضت مشروطه، بسیاری از مجتهدین و خطبای صاحب‌نامِ درگیر با مشروطه، اعم از کسانی که با مشروطه‌ی‌ مطلقه (سکولار) موافق بودند و کسانی که طرفدار مشروطه‌ی‌ مشروعه بودند، در شهر تهران مستقر بودند و و از ابواب‌جمعی این حوزه قلمداد می‌شدند. اگر هم نجف در نهضت تنباکو و نهضت مشروطه نقش‌آفرین بود (که چنین بود)، عمدتاً با اطلاعات و اقتراحاتی که علمای حوزه‌ی‌ تهران به آن بزرگان می‌دادند به تصمیم می‌رسیدند و اقدامی می‌کردند و فتوایی می‌دادند.

پس از آن هم در جنبش‌های بعدی، مجتهدین و گاه فضلای جوان‌تر وارد صحنه شدند و نقش‌آفرینی کردند. برای مثال در مسئله‌ی‌ «نهضت ملی شدن صنعت نفت»، علمای تهران نقش برجسته‌ای داشتند. در نهضت‌های دیگر نیز جوان‌ترها ـ برای مثال فدائیان اسلام ـ نقش داشتند و به رغم اینکه در دوره‌ی‌ انقلاب اسلامی حوزه‌ی‌ تهران از حضور فضلای بزرگ و حکمای برجسته تهی شده بود و بر اثر اعمال سیاست‌های سکولاریستی پهلوی، هویت خود را از دست داده بود، علما که بسیاری از آنها تربیت‌یافته‌ی‌ نجف و قم و احیاناً تهران بودند در انقلاب اسلامی نقش بی‌بدیلی داشتند و پیشاهنگ و پیشتاز مبارزات مردم تهران بودند.

 

 

اندکی از وضع کنونی حوزه تهران بفرمایید

استاد رشاد: از مجموعه‌ی‌ قریب به ۱۳۰ مدرسه‌ی‌ علمیه‌ای که در شهر تهران و شهرستان‌های این استان وجود دارد، تعدادی از آنها متروکه و مخروبه‌اند و بعضی نیز به تصرف برخی کسبه درآمده و نوع انتفاع و کاربرد آن هم تغییر کرده است. در کل الان ۹۴ مدرسه‌ی‌ علمیه ـ ۵۴ واحد متعلق به برادران و حدود ۴۰ واحد متعلق به خواهران ـ در کل استان و تحت برنامه‌هایی که از شورای عالی حوزه‌های علمیه دریافت می‌کنند دایر و فعال است.

ما اکنون روزانه حدود سه هزار کلاس درس را در سطوح مختلف از پایه‌ی‌ یک تا دروس خارج فقه و اصول برگزار می‌کنیم و قریب به نهصد مدرس برادر و خواهر و حدود ده هزار طلبه در مجموعه‌ی‌ این مدارس، شاغل به تدریس و تحصیل هستند. خوشبختانه در حال حاضر و در شهر تهران چهارده کرسی درس خارج دایر است. درس خارج حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای طبعاً جمعیت اصلی را دارد و چیزی قریب به هزار و چهارصد نفر در جلسات بحث فقهی ایشان حضور پیدا می‌کنند، ولی صدها طلبه‌ی‌ دیگر هم هستند که اگر در درس فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای شرکت می‌کنند، در دروس خارج فقه و اصول دیگر اساتید هم حضور پیدا می‌کنند. به این ترتیب، مجموعاً حدود ۱۸۲۳ طلبه‌ی‌ درس خارج‌خوان داریم.

علاوه بر ۹۴ مدرسه‌ی‌ علمیه‌ی‌ دایر که پایه‌ها و سطوح مختلف حوزوی را تدریس می‌کنند، در استان تهران دو مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی حوزوی با نام‌های «مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی امام رضا(ع)» و «مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی حوزوی حضرت قاسم‌بن‌ الحسن(ع)» دایر است که رشته‌های تخصصی فلسفه، کلام، تفسیر و گرایش‌های مختلف حقوق را برگزار می‌کنند. در مجموعه‌ی‌ این دو مؤسسه‌ی‌ آموزش عالی، قریب به سیصدتن از فضلای جوان که پایه‌ها و سطوح تحصیلی طلبگی را طی کرده‌اند، مشغول به تحصیل هستند. به جز این دو مؤسسه چند مرکز یا مؤسسه‌ی تخصصی نیز در شرف تأسیس است.

 

 

به نظر جناب‌عالی، مشکل اساسی کنونی حوزه‌ها چیست؟

آرمان تحول حوزه که از سوی سلف و بزرگان از شخصیت‌های حوزه مطرح شده بوده و در روزگار ما هم از زبان حضرت امام(ره)، علامه‌ی‌ شهید مطهری، رهبری فرهیخته‌ی‌ انقلاب و بسیاری دیگر از مصلحانِ صاحب صلاحیت و منتقدان مشفق مطرح شده است، اکنون و همچنان از لسان مراجع عظام (دامت‌برکاتهم) که گرانیگاه و نقطه‌ی‌ ثقل حوزه و محور معرفتی و معنوی حوزه‌های شیعه قلمداد می‌شوند، پیوسته مطرح می‌شود و البته این آرمان، هنوز و همچنان در بوته‌ی‌ ابهام قرار دارد و بلکه خطر بدفهمی، این آرمان عظیم و انیق را تهدید می‌کند. لهذا من از هر فرصتی که پیش می‌آید برای بیان این دغدغه استفاده می‌کنم.

خطر دانشگاه‌شدگی و تبدیل ماهیت حوزه که موجب گسست هویتی جبران‌ناپذیر در آن خواهد گشت، بسیار جدی است. مهم‌ترین خطری که حوزه را تهدید می‌کند خطر گسست تاریخی و هویت‌باختگی آن است. من نگران این هستم که چند صباح دیگر سر بلند کنیم و ببینیم که حوزه، تبدیل به الازهر دوم شده است! وصف شریف را یدک می‌کشد ولی نه شرافتی و نه قداستی باقی مانده است و یک مشت روحانی ژیگول تحویل جامعه‌ی‌ جهانی و ملی می‌دهیم و قداست، معنویت، علمیت و عمق و تقوایی در حوزه باقی نمانده است!

ما باید حوزه را با نظمی فراخور آن اداره کنیم، نظمی برگرفته از تاریخ هزارساله‌ی‌ حوزه؛ نظمی که تنها از رهگذر شناخت، احیا و روزآمدسازی سنت‌های آزموده، اصیل، بومی و دینی که طی قرون به وجود آمده، دست‌یافتنی است. باید نظامی مستقل از نظام دانشگاهیِ غیربومیِ برگرفته و فراآمده از فرنگ پدید آوریم و به موقع اجرا بگذاریم؛ این یعنی تحقق آرمان تحول حوزه.

 

 

نوعاً جناب‌عالی تأکید می‌فرمایید که حوزویان باید به مفاخر خود که نماد هویت آنان است مباهات‌کنند؛ آیا برنامه‌ی‌ خاصی برای معرفی شخصیت و تبیین افکار علما و حکمای تهران در دستور کار دارید؟

 

دوستان ما در حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ امام رضا(ع)، برنامه‌ای را تحت عنوان «سلسله نکوداشت‌های پیشکسوتان حوزه‌ی‌ تهران اجرا می‌کنند که تاکنون نیز چند حلقه از آن برگزار شده است. برنامه‌ی‌ نکوداشتی برای آیت‌الله سیدابراهیم خسروشاهی داشتیم که از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و از مدرسین پرسابقه‌ی‌ حوزه‌ی‌ تهران قلمداد می‌شوند؛ همچنین بزرگداشتی برای حضرت آیت‌الله خوشوقت(ره) برگزار کردیم که ایشان نیز از شاگردان مرحوم علامه‌ی‌ طباطبایی و از علمای اخلاقی و معنوی حوزه‌ی‌ تهران بودند. بزرگداشت بعضی دیگر از بزرگان حوزه‌ی‌ تهران از جمله آیت‌الله سیدرضی شیرازی، آیت الله سیدحسن مصطفوی که تمامی سطوح تحصیلی خود را در همین مدرسه‌ی رضائیه سپری کرده‌اند و نیز حاج سید علی‌اصغر هاشمی علیا، مؤسس حوزه‌ی چیذر، آیت‌الله استادی، آیت‌الله خرازی و بعضی دیگر از علمای تهرانی‌ مقیم حوزه‌ی‌ قم نیز در دستور کار قرار دارد. هر بار که نکوداشتی برگزار می‌شود دست‌کم یک جلد در زندگینامه و اندیشه‌نامه‌ی‌ آن بزرگ و پیشکسوت تألیف و منتشر می‌شود. در عین حال برگزاری کنگره‌ی‌ بزرگداشت مرحوم آیت‌الله مجتهدی در دستور کار مرکز مدیریت حوزه‌های استان تهران قرار گرفته که ان‌شاءالله در موقع مناسب برگزار خواهد شد.

اکنون نیز مقدمات برگزاری همایش بزرگداشت حکیم مؤسس «آقاعلی مدرس زنوزی» که مؤسس مکتب حکمی ـ معرفتی تهران است در جریان است و بناست در تاریخ هیجدهم دی‌ماه، با همکاری مجمع عالی حکمت، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی و بنیاد حکمت اسلامی صدرا، در محل مدرسه‌ی رضائیه برگزار شود. سنخرانان این همایش حکمی عبارتند از حضرات، آیت‌الله سیدحسن مصطفوی، مدرس برجسته‌ی حکمت مشّاء، آیت الله غلامرضا فیاضی رئیس مجمع عالی حکمت حوزه، آیت الله دکتر احمد بهشتی، استاد حوزه و دانشگاه، آیت الله محمدتقی واعظی و بنده‌ی حقیر.

سنت‌های اصیل و کارآمد حوزه را ناقص اجرا می کنیم

با توجه به رویکرد «متن‏محور» در نظام آموزشی حوزه، آیا چنین روشی می‏تواند محقق‏پرور باشد؟

درباره اینکه آیا شیوه‌های آموزشی حوزه، طلبه‌ها را محقق بار می‌آورد یا نه، باید بگویم این تصور که روش آموزشی دانشگاه، پژوهش‌محور و پرورنده‌تر است، تلقی درستی نیست. چون حوزه، طول تحصیل را به دو مقطع کلان آموزش و پژوهش تقسیم کرده است. در مقطح سطوح که تحصیل، متن‌محور است، بنا بر پژوهش نیست؛ زیرا علم کافی فراچنگ طلبه نیست. این دوره، دوره آموزشی است، نه پژوهشی و اقتضائات خود را دارد. این مقطع شبیه همه نظام‌های آموزشی است که دوره کلاسی و دوره‌ نظری دارند و آموزش می‌دهند و بعد فراگیران وارد دوره عملی می‌شوند و تجربه می‌کنند. ما در حوزه، دوره‌ مقدمات و سطح را دوره‌ آموزش محض قلمداد می‌کنیم. نمی‌گویم این فرآیند، بی‌عیب و نقص است و عرض نمی‌کنم که سنت‌های بسیار پویا و کارآمدی که در حوزه‌ها بوده و در همین مقاطع هم روح تحقیق و پژوهش و تفحص و جستجوگری و پرسش‌گری را در طلبه‌ها احیا و تقویت می‌کرده، مغفول نمانده، اما در واقع، وظیفه و رسالت این مقطع تحصیلی در حوزه بیشتر، آموزش است. این مقطع تحصیلی را باید با دوره‌هایی از تحصیل دانشگاهی مقایسه کنیم که در آنها آموزش غلبه دارد. سپس بگوییم که آیا آموزش حوزوی بهتر است یا دانشگاهی؟ درست است که شیوه‌های دانشگاهی امتیازاتی دارد و کاستی‌هایی در شیوه‌های رایج کنونی حوزه در مرحله آموزش و پژوهش وجود دارد، اما محسناتی نیز در همین دوره‌های آموزشی متن‌محور در حوزه وجود دارد که نباید از نظر دور بمانند. به نظر من، به دلایلی، آموزش حوزوی با وجود برخی اشکالات مهم، موفق‌تر است

مقطع آموزشی پس از سطح، یعنی دوره‌ی دروس خارج، دوره‌ای کاملاً اجتهادی و پژوهش‌محور است. اصولاً بناست که استاد، یافته‌های خود را عرضه کند و گاه در موضع نقد قرار بدهد و دانش‌پژوهان مستشکل با طرح پرسش و اشکال، آنها را نقد کنند تا علم و نظریه تولید شود و طلبه‌ها و دانش‌پژوهان، محقق بار بیایند. به نظر من، حوزه در این کار، موفق است.

نظرتان در مورد وضعیت آموزش روش تحقیق در حوزه چیست؟

نکته‌ی ناصوابی که بسیار شایع است، اما به‌کلی غلط است، این است که «در دانشگاه، روش تحقیق به دانشجویان آموخته می‌شود و دانشگاهیان روش بلدند، اما در حوزه چنین نیست و حوزویان این‌گونه نیستند.»؛ حق این است که در دانشگاه، در مجموع مقاطع تحصیلی، تنها چند واحد محدود روش تحقیق ارائه می‌شود، ولی در حوزه از سال اول آموزش، منطق که روش تفکر و تحقیق است، آغاز می‌شود و در طی ادوار تحصیلی، چند دوره منطق که از آسان و اجمال به سخت و تفصیل پیش می‌رود، آموخته می‌شود. علاوه بر این، از سال چهارم نیز علم اصول که دانش شیوه فهم و منطق تحقیق شریعت است، آغاز می‌شود و پیوسته و همیشه حتی تا حد مرجعیت و در دوره‌ی مرجعیت نیز ادامه دارد. در دوره طولانی تدرس و تدریس خارج، در کنار فقه، اصول نیز همواره برای دانش‌طلبان ارائه‌ می‌شود. پس در حوزه، بیش و بلکه در حدی غیرقابل قیاس با دانشگاه، روش تحقیق آموخته می‌شود و اصولاً غلبه در تحصیلات حوزه با روش تحقیق است، البته باید اذعان کرد در حوزه وجه کاربردی آموزش پژوهش به شدت ضعیف است و این آفت بسیار مهلک، فرصت‌سوز و موفقیت‌کش است.

در هر صورت، خود تحقیق و پژوهش به زمان دوری نسبت به شروع تحصیل موکول می‏شود.

اشکال اساسی در‌ حوزه این است که سنت‌های علمی، آموزشی، پژوهشی و پرورشی آزموده، اصیل، کارآمد و کامیاب را ناقص اجرا می‌کنیم. من به‌شدت معتقدم مجموعه سننی که در عرصه‌های مختلف آموزش، پژوهش، پرورش، معیشت و مدیریت در تاریخ حوزه تجربه شده است، اگر خوب شناخته شوند و به مثابه یک دستگاه دیده شوند و چونان یک دستگاه علمی اجرا شوند، جواب می‌دهند. اینکه ما می‌بینیم نقایصی وجود دارد، به این دلیل است که سامان‌ها و دستگاه‌واره‌های تجربه‌شده را که از مجموعه‌ای از سنن آزموده تشکیل شده است، ناقص اجرا می‌کنیم. مثلاً روش متن‌محوری این نیست که استاد متنی را مشخص کند و شاگرد آن متن را تهیه ‌کند و استاد صبح بیاید متن را ترجمه کند و توضیح ‌دهد و شاگرد هم این متن را حفظ ‌کند. این روش، روش حوزوی نیست. روش حوزوی این است که:

۱٫ استاد متن را مشخص می‌کند و شاگرد پیش از اینکه به جلسه‌ درس بیاید، پیش‌مطالعه می‌کند. در پیش‌مطالعه، هم متن را باید ببیند و هم حواشی، شروح و تعلیقات آن را. البته نه شروح و تعالیق فارسی، بلکه باید به همان ادبیات و زبانی که متن اصلی نوشته شده است، کتب جانبی را مطالعه کند. ترجمه‌های فارسی آفت علم‏اند. شروح فارسی برای طلبه‌ها بسیار زیان‌آور است. ذهن طلبه را تنبل، سطحی، آسان‌اندیش و آسان‌گیر بار می‌آورد، و جرئت علمی را از طلبه می‌گیرد و فرصت تجربه‌ی جدید را از محصل سلب می‌کند. همچنین طلبه را از لذت کار توأم با مشقت و تعب که جوهر کار علمی است، محروم می‌کند.

۲٫ در جلسه درس، دوبار درس تکرار می‌شود. یک بار استاد درس را از خارج متن بیان و القا می‌کند و بار دوم، مطالب را با متن تطبیق می‌کند.

۳٫ بعد از درس، طلبه موظف است متن را با حوصله بخواند و حواشی و تعلیقه‌ها و شروح را دوباره با دقت ببیند.

۴٫ بعد نوبت مباحثه است که بهتر است با مُقرر باصلاحیتی که یک سر و گردن از دیگر اعضا برتر است، مباحثه شود.

۵٫ اگر اشکال و ابهامی از درس قبلی برای شاگرد باقی مانده است، پیش از آغاز درس بعدی با استاد مطرح کند.

این مجموعه مراحل و فرآیند روش آموزشی حوزه در ادوار سطوح است. در واقع، روش آموزشی در مقطع سطوح، در حوزه یک دستگاه است که متن‌محوری، گرانی‌گاه و نقطه‌ی کانون این دستگاه تدریسی است، اما ما آن را ناقص اجرا می‌کنیم. و بعد هم می‌گوییم که جواب نمی‌دهد و به متن‌محوری حمله می‌کنیم. ما این دستگاه را گرفتیم و به شیر بی‌یال و دم و اشکم تبدیل کرده‌ایم. بعد می‌گوییم چرا این شیر مهابت و ابهت ندارد؟

البته اکنون مجال این نیست تا فرآیندی را که اشاره کردم، شرح دهم و گرنه هریک برای خود، تفصیل و تشریفاتی دارد. مثلاً مباحثه، خود، یک فن است که چگونه آغاز کنیم، چگونه تمام کنیم، حلقه مباحثه چند نفر باشند، چگونه تقسیم کار کنیم و ارائه درس چگونه بچرخد و القای درس چگونه باشد. (خود این القای درس بسیار فایده‌ دارد. همین امر سبب می‌شود که اگر محصلی، واقعاً خوب مباحثه کرده باشد و فرایند آموزش و تلمذ را طی کرده باشد، این حق و توان را داشته باشد که در سال بعد درس سال قبل را تدریس کند). متأسفانه اینها رعایت نمی‌شود. فکر می‌کنم متن‌محوری در این مقطع تحصیلی با توجه به مجموع ویژگی‌ها و البته به شرط رفع عیوب و با رعایت مجموعه عناصر مرتبط و متعلق به این شیوه، بهترین روش آموزشی است. منتها این شیوه‌ها را دقیق و آن‌طور که در تاریخ تجربه شده است، اعمال نمی‌کنیم و چون ناقص اجرا می‌کنیم، جواب نمی‌گیریم یا نتیجه‌ی عکس می‌گیریم.

امروز، شیوه‌های تلفیقی و به تعبیر دقیق‌تر، التقاطی یا اجرای ناقص سنت‌های آموزشی حوزوی، زیان‌بار شده است. من تضمین می‌کنم اگر گروهی با شیوه‌ی صحیح و دقیق سنت‌های علمی حوزه فقط ادوار سطوح را طی کند، قریب الإجتهاد ‌شود. در این امر ذره‌ای تردید ندارم.

به نظر شما برای احیای سنت‌های علمی حوزه چه باید کرد؟

باید جمعی پرحوصله، پر‌انگیزه، باظرفیت و باذکاوت، در قالب یک طرح کلان علمی و فنی، مجموعه سنت‌های آموزشی، پژوهشی، پرورشی، زیستی، منشی و مدیریتی حوزه را کاوش و کشف کرده و به آنها انتظام بخشد. سپس با تنقیح و بازپیراست و روزآمدسازی، آنها را به نسخه‌ی شفابخشی برای نظام آموزشی حوزه و دانشگاه تبدیل و آماده اجرا کند. بسیاری از این سنت‌ها مجهول است. برخی از آنها متروک شده و کاملاً مغفول است. بخشی از آن به صورت ناقص اجرا می‌شود. اگر می‌توانستیم آنها را به صورت نظام‌مند دربیاوریم و مبنا و منطق هرکدام را نشان دهیم، کار بزرگی کرده بودیم. در این صورت، نظام آموزشی کشور و محیط علمی ما از بحران و بی‌هویتی کنونی خارج می‌شد و تجربه‌ی گران‌بهایی را در اختیار بشریت قرار می‌دادیم.

امروز همان‌طور که تجارب روش‌شناختی و دیدگاه‌های معرفت‌شناختی‌ غربی به سوی ما می‌آید، اگر بتوانیم این طرح را اجرا کنیم و این سنت‌ها را کشف کنیم و به زبان‌های مختلف ترجمه کنیم، جهان از آن استقبال شایانی می‌کند. این سنت‌ها، زیبا و کارآمد هستند، ولی ناشناخته‌، مغفول‏اند. اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم، به سرمایه‌ عظیمی دست می‌یابیم و این تجربه فخیم و بلکه مقدس را در اختیار اقوام و اقالیم دیگر می‌نهیم. آن‌وقت می‌شود گفت که حوزه را متحول و احیا کرده‌ایم. آن‌وقت دیگر محتاج دانشگاه نیستیم. الآن متأسفانه به شدت داریم دانشگاه‌زده می‌شویم.

من بارها گفته‌ام خطری مهم‌تر از سنت‌زدگی که حوزه را تهدید می‌کند، آفت دانشگاه‌شدگی حوزه و دانشگاهی‌نما شدن حوزویان است. این خطر، هستی و هویت حوزه را تهدید می‌کند. راه چاره‌ی آن نیز این است که به هویت و پیشینه‌ی‌ تاریخ خودمان برگردیم و تجارب را شناسایی و کاملاً سامان‌مند، تبیین و اجرا کنیم.

برنامه‌های حوزه‌ی علمیه امام رضا(ع) تهران و مدارس تحت پوشش

معمولاً هنگام طرح مباحثی چون مهندسی فرهنگی، فلسفه و اندیشه اسلامی، نام حجهالاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد از جمله نام های آشناست که در ذهن متبادر می شود. مصاحبه با این اندیشور فرزانه که عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، ریاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و تدریس در حوزه و دانشگاه را عهده دار است، وقت زیادی را می طلبد تا در عرصه های مختلف با او گفت وگو شود، اما در مجالی اندک در خصوص مدارس علمیه تحت اشراف وی در تهران، مرکز تخصصی و برخی طرح ها درباره حوزه های علمیه سخن به میان آمده است که در ذیل تقدیم حوزویان ارجمند می گردد.


لطفاً مختصری از سیر تحصیلی خود را بیان فرمایید؟

بنده در سال ۱۳۴۷ در تهران، دروس حوزوی را آغاز کردم و در سال ۱۳۵۰ به قم منتقل شدم و پس از گذراندن دوره سطح، از محضر حضرات آیات اراکی، وحید خراسانی و مشکینی بهره برده و در کوران انقلاب در مبارزات سیاسی حضور پیدا کردم. در آن ایام با طبقات و گروه های جوانان در محله های تهران ارتباط داشتم، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم پس از مقداری کارهای فرهنگی و آموزشی، به درس و بحث های حوزوی خود بازگشتم و همزمان به راه اندازی و مدیریت چند مدرسه علمیه در تهران مبادرت ورزیدم.

أ اولین مدرسه علمیه ای که دایر کردید، کدام بود؟

مدرسه سپهسالار قدیم )پشت مدرسه مروی( بود که پس از انقلاب اسلامی به نام مبارک شهید بهشتی نامگذاری شد و آن را برای تحصیل طلاب از پایه های ۵ تا۱۰ در اختیار گرفتیم. این مدرسه که از قدیمی ترین مدارس علمیه تهران به شمار می رفت و مدتی شهید مطهری هم آنجا حجره داشتند، سپس مدرسه مجد را تحویل گرفتم و برای تحصیل طلاب پایه یک تا چهار اختصاص یافت. این دو مدرسه ویژه برادران بود.

دو مدرسه هم برای خواهران در شرق و غرب تهران دایر کردیم، یکی مدرسه شهید مدنی در خیابان پیروزی و دیگری هم مدرسه شهید حقانی در منطقه هفت چنار.


پشتوانه مادی راه اندازی و اداره این مدارس از کجا تامین می شد؟

عمدتاً از سوی برخی افراد متدین انجام می شد. ضمن اینکه برخی از این مدارس، مختصر موقوفاتی داشتند و مقداری نیز از وجوه شرعیه تامین می شد.


چند طلبه در این چهار مدرسه تحصیل می کردند؟

بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر


به جز این ۴ مدرسه، در راه اندازی یا اداره مدارس دیگری هم نقش داشتید؟

حدود ۱۵ سال پیش مدرسه علمیه امام رض(ع) در خیابان پانزده خرداد شرقی بنا شد، بعد از مدتی مدرسه رضاییه را در خیابان شهید مصطفی خمینی در اختیار گرفتیم و سپس مدرسه محمدیه که تخریب شده و اوقاف تجدید بنا کرده بود، از طریق مرکز مدیریت حوزه علمیه قم به ما واگذار شد.


آیا از همان آغاز راه اندازی این مدارس با شورای مدیریت حوزه علمیه قم در ارتباط بودید؟

اوایل، هنوز شورای عالی و مرکز مدیریت تاسیس نشده بود، اما پس از راه افتادن مرکز مدیریت، بخش شهرستان های قم فعال شد و ارتباطات برقرار گردید و الان تمام برنامه های مدارس، مطابق نظام مصوب مرکز مدیریت حوزه علمیه قم است و با مجوز مرکز اجرا می شود.


راه اندازی رشته های تخصصی در تهران از دیگر اقدامات شماست، بفرمایید چند سال است که به طور رسمی پذیرش دارید؟

به مدت هفت سال و قبل از توسعه اخیر، ما دروس تخصصی فلسفه، معرفت شناسی، فلسفه دین و مباحث کلامی و کلام جدید را برنامه ریزی و دایر کرده بودیم؛ اما اکنون سومین سال است که با مجوز مرکز مدیریت حوزه علمیه قم کار را شروع کرده ایم و فعلاً دو رشته کلام و فلسفه در سطوح ۲ و ۳ ارایه می شود.


قصد افزایش رشته ها را ندارید؟

اخیراًً درخواست راه اندازی رشته های قضاء و تفسیر علوم قرآن را کرده ایم.


از فضای آموزشی مناسب برای راه اندازی این رشته ها برخوردارید؟

بله، ما اکنون یک ساختمان جدیدی را به همین منظور در خیابان آزادی در حال آماده سازی داریم.


الان چند طلبه در رشته های تخصصی تحصیل می کنند؟

۴۵ طلبه از سال های قبل داریم و امسال حدود ۱۲۰ نفر را پذیرش کردیم.


سطح علمی اساتید چگونه است؟

سعی کردیم تا حد مقدور، اساتید ممتاز را شناسایی و جذب کنیم.


خودتان هم در این مدارس و مرکز تخصصی تدریس می کنید؟

در رشته های تخصصی خیر، اما دو مباحثه منظم صبح ها دارم، یکی اصول است که اکنون بیش از سه سال است مبحث الفاظ را بحث می کنیم و یکی هم اشارات، نمط هفتم است.


راه اندازی و توسعه رشته ها و مراکز تخصصی در قم و شهرستان ها را چقدر ضروری می دانید؟

خیلی خوب است به شرطی که در شهرستان ها مشکل مدیریت و مدرّس را حل کنیم، باید در حوزه علمیه قم و مراکز تخصصی آن، برای تامین اساتید مورد نیاز چیزی شبیه »تربیت مدرس« ویژه مراکز تخصصی فعال شود، مهمترین مسئله این مراکز، استادان صالح است.


راه اندازی مراکز تخصصی در شهرستان ها چه برکاتی دارد؟

اگر بخواهیم علوم دینی و حوزوی توسعه پیدا کند، باید این امر به صورت کشوری و در قالب شبکه ملی انجام بگیرد. قم، مرکز حوزه های علمیه جهان تشیع است و جایگاه کانونی و قدسی خودش را دارد، اما باید همچون بسیاری از مقاطع تاریخی، علمای بلاد احساس مسئولیت کنند و برای اداره حوزه ها در شهرستان ها اقدام کنند و به موازات دروس و علوم رایج حوزوی با محوریت فقه و اصول به تربیت نیروی تخصصی برای رشته های مختلف بر حسب نیاز جامعه بپردازند.


به نظر شما هجرت اساتید از قم به شهرستان ها تا چه میزان در رونق بخشی به حوزه های شهرستانی مؤثر خواهد بود؟

یکی از مشکلات حوزه، سرازیر شدن طلاب از سراسر کشور به قم و اقامت دائم العمر اکثر آنها است. درست است که اصلی ترین جا برای تربیت نیروهای زبده با نگاه به افق جهانی و با توجه به نیازهای ملی و مذهبی، قم است، اما نیازی نیست که همه فضلا مقیم قم باشند و در آن جا بمانند.

یک فرد فاضلی که می تواند در قم مکاسب و کفایه بگوید و ممکن است مانند او در حوزه بسیار باشند، وقتی به یک شهرستان مهاجرت می کند، محور علمی و معنوی آنجا می شود و خیلی می تواند منشأ حرکت و برکت شود. باید ساز و کاری را بیندیشیم که طلاب در قم رسوب نکنند؛ این درست نیست که ما در مراکز استان ها و شهرهای بزرگ، حوزه های علمیه پر رونق و معتبر نداشته باشیم. در گذشته های نه چندان دور، مراجع ما به برخی از شاگردان خود تکلیف می کردند که به فلان شهرستان برود و تولیت امور علمی و مذهبی منطقه را عهده دار بشوند و حتی مرحوم آیهاللّه العظمی بروجردی، مرحوم قمی را به مصر فرستاد و دارالتقریب تأسیس کرد و مرحوم شهید بهشتی به هامبورگ اعزام شد. برخی از علمای قدیم، خودشان بر حسب نیاز به یک شهر دیگر می رفتند و متوطن می شدند؛ مرحوم آیهاللّه اشرفی اصفهانی، اصفهانی بود ولی در کرمانشاه حضور پیدا کرد و تا پایان فرجام خوش عمر پربرکتش آنجا خدمت کرد.

قبلاً از احداث اردوگاه فرهنگی و تفریحی ویژه طلاب خبر داده بودید، توضیح بفرمایید که در چه مرحله ای است؟

مجموعه ای از طرح های آرمانی را در زمینه حوزه ها در خاطر دارم که با بضاعت اندک طی چند سال دنبال کرده ام و از ساحت الهی توفیق تعقیب و تتمیم آنها را مسئلت می کنم. از جمله آنها احداث مدرسه علمیه الگو، حوزه علمیه مجازی)اینترنتی(، پردیس فرهنگی، اردوگاه علمی، تربیتی و … را می توان برشمرد. من دیدم به رغم اینکه حوزه مبدأ و مطلع انقلاب بوده و انقلاب عمیقاً مدیون حوزه و حوزویان است و به رغم اینکه ۳۰ سال از عمر مبارک انقلاب سپری شده است، هنوز محروم ترین طبقات، حوزویان اند. هم اکنون تمام نهادها و ارگان ها تسهیلات و امکانات رفاهی برای نیروهای تحت پوشش خود دارند، اما دریغ از کم ترین امکانات برای طلاب؛ طلبه حتی به راحتی نمی تواند در خیابان راه برود تا برسد به این که بخواهد در محیط های عمومی و تفریحی شهر حضور یابد؛ و یک وجب در کل کشور نیست که بگویند اینجا، برای امور تربیتی، تفریحی و فرهنگی طلاب اختصاص یافته، لذا در اندیشه یک مجتمع علمی، فرهنگی و اردوگاهی و یک پردیس فرهنگی و رفاهی ویژه حوزه و طلاب در تهران و دماوند افتادیم و الان کار احداث آنها در جریان است.


جایی را برای آن در نظر گرفته اید؟

بله، قطعه زمینی به مساحت ۱۰هزار متر مربع نزدیک تهرانپارس برای پردیس فرهنگی اختصاص یافته و کار ساخت آن شروع شده است. همچنین صد هکتار زمین نیز در دماوند به عنوان اردوگاه ملی ویژه طلاب در نظر گرفته ایم که در جریان احداث است. البته این کارها به لحاظ طی مراحل حقوقی و قانونی و نیز تامین اعتبارات لازم، به کندی پیش می رود.


آیا برنامه ای هم برای راه اندازی مدارس علمیه جدید دارید؟

بله، راه اندازی یک حوزه علمیه الگو و مطابق با شرایط عصر و استاندارد در دستور کار دوستان قرار گرفته است.

حوزه علمیه در ذهن مردم، یک جای تنگ و تاریک واقع شده در مناطق مرکز و شلوغ و احیاناً بازار شهر و فاقد هر گونه امکانات را تداعی می کند در حالی که شرایط، عوض شده و ما در یک مفصل عمده تاریخی بی نظیر قرار گرفته ایم. انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام (ره) یک چرخش تاریخی عظیم در حیات بشر معاصر قلمداد شده، جهان اسلام در آستانه یک نقطه جهش و انتقال قرار دارد و دنیا با شتاب سرسام آوری در تحول است. در این شرایط رسالت حوزه ها سنگین، توقع جهانیان از مکتب اهل بیت علیهم السلام و ایران بسیار بالاست حوزه ها باید با لحاظ اقتضائات عهد جمهوری اسلامی، هزاره سوم و آستانه ظهور )ان شاء اللّه( تحول یابند و سامان گیرند. ما باید مدارسی را احداث و ایجاد کنیم که تربیت یافتگان آن ضمن پایبندی و التزام محکم به سنت های آزموده حوزه، از مهارت های ویژه ای برخوردار باشند. ما آرزومند بازشناسی جوهره سنتی حوزه و بازسازی و احیای روزآمد سنت های حوزوی و تاسیس حوزه ای کارآمد بر اساس آنها هستیم.


لطفاً تعیین مصداق بفرمایید که دقیقاً چه کار می خواهید بکنید؟

ما برای بافت ساختمانی این حوزه تا اهداف، روش ها و ساز و کار تحقق آن، برنامه تهیه کرده ایم. علاقه مندیم به جای آنکه به زبان و با تبلیغات شعارآلود بگوییم: حوزه باید چنین و چنان شود، یک مدرسه الگو را بر اساس سنت های اصیل و آزموده و آرمان متعالی، حوزه مقدسه شیعه طراحی و راه اندازی کنیم.


ساخت و راه اندازی حوزه الگو، چقدر طول می کشد؟

بین ۵ تا ۱۰ سال زمان لازم است.


از این که در این گفت وگو شرکت کردید متشکرم.

من هم از شما تشکر می کنم، شنیدن و دیدن فعالیت های حوزه از جمله در زمینه اطلاع رسانی فنی و صحیح حوزه های علمیه، انسان را به وجد می آورد. کار شما بسیار با ارزش است و بحمداللّه حوزه های ما به سمت کمال و نزدیک شدن آرمان های سلف و بزرگان حرکت می کنند.

بررسی ظرفیت‌ها و قابلیت‌های طلاب جوان در پیشبرد تحولات حوزه

خشت اول: موضوعی را که در خدمت شما می خواهیم بحث کنیم، نقش طلاب جوان در تحول حوزه است؛ به نظر شما می توان برای این قشر از طلاب که غالبا دهۀ اول عمر طلبگی خود را می‌گذرانند و هنوز به مرحله ثمردهی نرسیده‌اند، نقشی در تحول حوزه قائل شد؟

موضوع ارزشمندی را برای بحث و بررسی و تبادل نظر برگزیده‌اید.حداقل به دو دلیل، خوب و پسندیده است که طلاب جوان وارد مسائل حوزه شوند و به یک دلیل لاجرم و به ناچار وارد خواهند شد. آن دو دلیلی که ورود طلاب جوان را به مسائل ساختاری ‌ و بحث تحول و تکامل حوزه توجیه می‌کند، یکی به اعتبار طلبۀ جوان بودنشان است که به تعبیر شما دهه نخست حضور خودشان را در حوزه سپری می‌کنند و هنوز تا حدی نگاه بیرونی دارند و ذهن و زبان‌شان هنوز متصلب نشده است. یعنی یک نگاه تا حدی غیرحوزوی به حوزه دارند که این یک فرصت است. نگاه به هر چیزی از بیرون آن می‌تواند بسیار سازنده باشد. مطلب دیگر اینکه طلاب جوان اگر به تحول در حوزه در دوره جوانی نیاندیشند، هیچ ضمانتی ندارد که در دوره میانسالی و پختگی، دغدغه این بحث را داشته باشند. همانطور که علم‌آموزی در سنین پایین‌تر به تعبیر بعضی روایات و ضرب المثل‌ها مثل نقش روی سنگ است.

پی‌ریزی تفکر، دغدغه‌ها، رویکردها و شخصیت در این مقطع سامان پیدا می‌کند و اگر طلاب جوان را به بی‌تفاوتی، عدم آگاهی، پرهیز از آگاه شدن و پرهیز از موضع‌گیری و پرهیز از اندیشیدن به این مسئله در این مقطع ترغیب کنیم، بسا که فرصت را از آنها در دوره‌های بعدی هم سلب کرده‌ایم. به این دو دلیل، فکر می‌کنم ورود طلبه‌های جوان در این گونه مباحث مطلوب است. دلیل دیگر می‌گوید که اصولا نمی‌توان طلاب جوان را از ورود به این مطلب باز داشت، چرا که جوان هستند. بازرترین مشخصه دوره جوانی نوخواهی و نوگرایی است. کما اینکه از صفات و خصائل بارز دوره سالمندی، احتیاط است. نمی‌خواهم بگویم که نوخواهی بر احتیاط و محافظه‌کاری ترجیح دارد. اما لاجرم طلبه جوان، جوان است. تحول خواه است، نو می‌خواهد. اگر منع هم کنیم، او وارد این مباحث خواهد شد. اگر منع کنیم او مطالب را بازگو نمی‌کند که یا احساس اختناق سازمانی و صنفی می‌کند و یا بر اثر تأملات فردی و غیرآشکار و غیر علنی در جمع‌های خودی و بین همسالان خودشان، دیدگاه‌هایشان به انحراف کشیده می‌شود و آرام آرام ممکن است به مسیر نادرستی راه پیدا کند.

زیان بلندمدت آن نیز این خواهد بود که عملا اعتماد به نفس را از دست می‌دهند. زیان دیگرش این است که اینها احساس انس به حوزه نمی‌کنند و بسا که یک نوع احساس بیگانگی کنند و تصور کنند که در حوزه، خودی و ذی نفع به حساب نمی‌آیند و دیدگاه‌های آنها مورد اعتنا نیست. زیان‌های روان‌شناختی اینچنینی هم خواهد داشت.

خشت اول: این رویکرد شما که طلاب جوان به علت نگاه بیرونی که به حوزه دارند یک فرصت برای حوزه هستند، متاسفانه در حوزه وجود ندارد و تمام نقش را برای کسانی قائل هستند که سالها در حوزه بوده‌اند.حال به نظر جنابعالی طلاب برای رسیدن به این نقش و ایفای آن و جدی گرفته شدن در فضای حوزه باید چه کنند؟

هر کاری روشی دارد. اینکه طلاب در چارچوب مجموعه‌های طلاب استانی حضور پیدا کنند، سازوکاری است که از بعد انقلاب اندیشیده شده است. شورای نمایندگان استان‌ها و نمایندگان هر شهرستان وقتی تجمع می‌کنند، یک موقعیت حقوقی پیدا می‌کنند و تبلور و تراکم رأی و دیدگاه همۀ طلاب آن شهر و یا استان به حساب می‌آید. این سازوکار باید به خوبی هم از ناحیه مدیریت حوزه و هم از ناحیه طلاب (چه جوان و چه میان‌سال) مورد بهره‌برداری قرار بگیرد. این یک سازوکار تعریف‌شده، معقول، متعارف و کمابیش معمولی است که در مراکز علمی و آموزشی نظیر اینگونه برنامه‌ها را اعمال می‌کنند.

در عین حال در چارچوب حلقاتی که احیانا در قالب این شوراهای تعریف‌شده هم ممکن است نگنجد، طلاب می‌توانند بحث‌هایشان را مطرح کنند. مستقیما به مدیریت و یا واحدهای مربوط مراجعه کنند و یا به یک فرد مورد اعتماد مدیریت و سامانه عرفی مدیریتی و هدایتی حوزه رجوع کرده و مطلب خود را منتقل کنند. به هر حال جمعی هستند و استادی دارند. آن استاد از زبان اینها مطلب را منعکس کنند. به طرق و روش‌هایی از این قبیل باید اندیشید. وقتی می‌گوییم طلاب جوان، تصور می‌کنیم که انگار از نظر سنی طلاب طبقه‌بندی شده‌اند و بین مقاطع سنی مختلف جداره‌ها و دیوارهایی نصب شده است که اینها کاملا از هم جدا هستند. این تفکیک را نباید انجام دهیم. در شورای طلاب استان، طلبه‌های مبتدی سنوات دوره ابتدایی و صفوف اولیه حضور دارند تا طلاب برجسته‌ای که خودشان مدرس هستند و چندین سال در حوزه حضور داشته‌اند. این مجموعه هستند که نظر می‌دهند و طبعا در چنین تجمع‌هایی بزرگ‌ترها به کوچک‌تر (اگر مجمع و جلسه‌ای بود) نخواهند گفت که شما اظهارنظر نکن چون سن و یا سابقه تحصیلی شما کم است. در اینگونه مسائل صنفی طبعا سن و سابقه تحصیلی تنها محور نمی‌باشد. ما به این نکته هم توجه داشته باشیم که حوزه شبیه نظام آموزش و پرورش و یا آموزش عالی، طبقه‌بندی نشده که مبتدی‌ها مثلا یک صنف قلمداد شوند. دانش‌آموز با دانشجو دو صنف قلمداد شوند. صنف دانشجویی، صنف دانش‌آموزی و یا صنف معلمان و استادان فرض شود. چنین نیست؛ در نتیجه کم پیش می‌آید و یا رخ نمی‌دهد که یک مرتبه صد یا پانصد نفر طلبه هم سطح و کم سابقه اظهار نظر کنند. حالا بگوییم که سازوکار اظهار نظر اینها چیست؟ از این حیث بسیاری از طلاب جوان هم مثل طلاب پخته و میانسال از ابزارها و امکان‌های موجود استفاده می‌کنند و در کنار آنها و با آنها به اظهار نظر و احیانا آنچه که صلاح است می‌پردازند. در نتیجه می‌توان این سوال را تعمیم داد که فضلای برجسته، فضلای میان‌سال، فضلای نسل دو و یا سه حوزه چگونه باید نظرات و دیدگاه‌هایشان را به مصادر امور، مراجع تقلید و متصدیان و تصمیم‌گیران منتقل کنند؟ از هر راهی که آنها بنا است که اقدام کنند، طلاب جوان هم از همان طرق می‌توانند بهره‌برداری کنند. لذا شیوه‌ها چندان خصوصیت ندارد. شأن و شایستگی طبعا تفاوت می‌کند، اما روش‌ها و شیوه‌ها متفاوت نیست. از همان روش‌های متعارف و معمولی که دیگر اقشار حوزوی استفاده می‌کنند، اینها هم می‌توانند استفاده کنند.

خشت اول: احساس ما اینست که در حوزه حساسیت بیش از حدی نسبت به طلاب جوان وجود دارد؛ بنحوی که تا حرف از نسبت طلاب جوان و تحول می زنیم، سریعا موضع گیری می شود که این مسئله آسیب های زیادی می تواند برای حوزه داشته باشد و بقدری این آسیب ها را جدی می دانند که عملا طلاب جوان را از صحنۀ حوزه به حاشیه می کشاند.نظر جنابعالی در این مورد چیست؟

اگر ورود طلاب جوان در یک چارچوب معقول و مورد اعتمادی سامان پیدا کند و بروز وظهور بیابد این نگرانی ها دیگرمعنایی ندارد. اولا طلاب توجه کنند که تصمیم‌گیرحوزه آنها نیستند، ولی حق دارند که نظرات و دیدگاه‌هایشان را ابراز کنند.باید بین شور و رایزنی و بحث و بررسی با تصمیم‌گیری تفاوت قائل شد. مراجع عظام و مصادر امور حوزه، مرجع تصمیم‌گیری هستند و تصمیم‌گیری حق آنهاست. اما این با اینکه در مقام تصمیم‌سازی، طبقات مختلف حوزوی و حتی اقشار غیر حوزوی منوط به حسن نیت و فهم درست از موضوع به مشورت‌دهی و نظردهی بپردازند، منافات ندارد. بنابراین اگر بین تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری تفاوت قائل شویم و مرزهای این دو را رعایت کنیم، روشن است که دیگر این شبهه بروز نمی‌کند که آیا طلاب جوان حق دارند که در مسائل حوزه اظهارنظر کنند یا خیر؟ چون اظهار نظر و مشورت‌دهی غیر از تصمیم‌گیری است. ثانیا اذعان داشته باشند که حوزه نظامی دارد که در چارچوب آن نظام اداره می‌شود که در آن سامانه و نظام، مرجعیت رکن است.علاوه بر این سامانۀ عرفی،حوزه یک سازمان مدیریت هم دارد که آن سازمان مدیریتی هم کمتر از طلاب جوان، دلسوز حوزه نیست. بلکه حتما از آنها دلسوزتر است.

نکته سوم، اینکه فراتر از جهات سازمانی و ضرورت رفتار مضبوط و قاعده‌مند، به عنوان یک واقعیت بپذیرند که بزرگان چند پیراهن از آنها بیشتر پاره کرده‌اند. قبول کنند که آنچه به ذهنشان می‌رسد حق‌ مطلق نیست. راه‌هایی که می‌اندیشند لزوما صائب و احیانا کامیاب نخواهد بود. ضمن اینکه هرچه بگویند برای ما ارزشمند است و ما بعنوان نسل گذشتۀ حوزه باید استقبال کنیم و اعتنا کنیم و مغتنم بدانیم و میدان را باز کنیم تا اینها رشد کنند. بنابراین از یک طرف آن‌ها جوان هستند و می‌بایست دغدغه سرنوشت خودشان و حوزه را از هم اکنون داشته باشند و از طرف دیگر بپذیرند در جایگاه تصمیم‌گیری نیستند، کارشناس پختۀ امور حوزه نیستند و اعتماد کنند که آنها حداکثر طرف‌های مشورت مراجع و مصادر تصمیم‌گیر هستند و آن‌ها هم به حکم «وشاورهم فی الامر» با آنها رایزنی می‌کنند و مطالب آنها را می‌شنوند، ولی تصمیم‌گیری با آن مصادر و مراجع خواهد بود.

نکتۀ دیگری که باید محل توجه طلاب جوان باشد، این است که اولین وظیفه طلاب ورود در مسائل مدیریتی و صنفی و اجتماعی نیست. در این زمینه حق و وظیفه دارند، اما این وظیفه ثانوی، دوم و سوم آنها به حساب می‌آید. اولین وظیفه آنها درس‌خواندن است و مبادا به بهانه این مسئله مهم که باید به حوزه پرداخت، باید راجع به حوزه اندیشید، باید اظهار نظر کرد، باید چاره و تدبیری کرد تا امور به سامان‌تر شود، اینها از تکلیف اصلی و وظیفه اصلی این دوره از حیاتشان که قبل و پیش از هر چیز درس‌خواندن است، غافل ‌شوند. اگر این چارچوب‌ها را رعایت کنند، طبعاً نقش مؤثری را می‌توانند داشته باشند و از جهات تخریبی ورود آنها در این مسائل هم پیش‌گیری می‌شود. علاوه بر اینکه هر قشر و طبقه‌ای از طبقات حوزه اگر بنا است در مسائل حوزه وارد شوند و اظهار نظر کنند و حتی احیانا در شرایطی اقدام هم کنند، باید تعریف شده باشد.مثلا طلاب در جایی که احساس می‌کنند حوزه نیاز به تحول و تکامل دارد نباید مثل رفتارهای دانشجویی سبک که دور از شأن طلاب است، تحصن و تجمعی کنند و به این شکل و صورت مطلب خود را پیش ببرند. طبعا از مجاری مقبول و معتبر مطالب خود را باید به مصادر تصمیم منتقل کنند. اینجا و آنجا گفتن، از درس بازماندن، احیانا تشویش اذهان ایجاد کردن، اتلاف وقت کردن، به روش‌های نامناسب با شؤون حوزه اقدام به طرح دیدگاه‌ها کردن، اینها به جای اینکه مفید باشند، حتما مضر خواهند بود.لذا این جهت هم باید رعایت شود. با این چارچوب‌ها، نه تنها طلاب، خوب و شایسته است که وارد این مباحث شوند، بلکه می‌توان گفت به نحوی ضرورت است و از طرفی چون جوان هستند، لاجرم وارد خواهند شد و نمی‌توان اینها را بازداشت.

اگر وارد شدند، طبعا اینها کفر که نمی‌خواهند بگویند. به نظرم باید اجازه دهیم اینها وارد شوند، منتهی آنها هم باید توجه به مسائل و حریم‌های موجود در حوزه داشته باشند. اگر اظهار نظر کنند مشکلی پیش نمی‌آید، منتهی آنها هم تصور کنند که هر مطلب خام و ناساخته و ناپخته‌ای را از باب اینکه اظهار نظر می‌کنند طرح کنند، هم وقت خودشان را تلف می‌کنند و هم اشتغال ذهنی ایجاد می‌کنند و یا سبب پاره‌ای مشکلات در محیط می‌شوند. لذا باید اینها را رعایت کنند. معمولا طلابی که دغدغه این مباحث را دارند، طلاب معقول و فرهیخته‌ای هستند. هر طلبه ای دغدغۀ ورود به این مسائل را ندارد. لزوما طلاب مستعد‌تر و نخبه‌تر چنین دغدغه‌هایی دارند که مطمئن هستم این چارچوب‌ها، قواعد، اصول و ارزش‌هایی را که اشاره کردم، می‌دانند وملتزم و پایبند هستند. نکته‌ای به نکات قبلی اضافه کنم و اینکه نقد داشتن و یا حتی ارائه پیشنهاد به معنای جواز نقض وضع موجود نیست. یعنی طلبه‌ها اگر به وضع موجود نقدی داشته باشند و یا بخواهند پیشنهاد وضع مطلوب‌تری را ارائه کنند، این در حد پیشنهاد، نظردهی، رایزنی و مشاوره باید تلقی شود و این نوع اظهار نظرها نباید آنها را نسبت به وضع موجود به حدی بدبین کند که بگویند وضع موجود مناسب نیست و وضع مطلوب هم که در دست ما نیست که به وجود بیاوریم. بنابراین درس نخوانیم. یعنی یک نوع یأس و زدگی از تحصیل به آنها دست می‌دهد. اگر تصور کند که مثلا این برنامه درسی در فلان مدرسه خوب نیست و چند تا نقد داشته باشد، این نه مجوز این هست و نه به صلاح است. ما انتقاد داریم، پس وضع موجود را هم قبول نداریم، پس از وضع موجود تبعیت نمی‌کنیم. بیش از همه طلبه محصل زیان خواهد دید. همانطور که اشاره کردم طلاب جوان باید به بزرگ‌ترهای حوزه اعتماد کرده باشند بسا که وضع موجود پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای دارد که ما نمی‌دانیم. مثل شبهاتی که به ذهن انسان خطور می‌کند و ابتدا فکر می‌کند که عجب شبهه‌ای است و این اصلا جواب ندارد اما وقتی با یک اهل فن مواجه می‌شود، می‌بیند که اصلا مطلب جور دیگری بوده است. در مسائل اجرایی هم همینطور می‌تواند باشد. طلاب جوان توجه کنند که مبادا این دغدغه‌ها، نقدها، ارزیابی‌ها، پیشنهادها و ارائه بدیل‌ها از نظر روانی آنها را به نقطه‌ای برساند که از وضع موجود ناراضی باشند تا دیگر نتوانند درس بخوانند. این هم نکته‌ مهمی است.

تحول حوزه اجتناب‌ناپذیر است

۱٫سفـر آفتـابی «خورشـید انقلاب» به مشرق نهضت، مطلعی دیگر شد، مطلعی برای طلوع یومی دیگر از ایام الله ظلمات شکن؛ قـمِ قلم و قیام، دیگربار منبر انذار و تبشیر علمدار قلمداران شد، که خلف صالح سلف صائن، اتمام و اکمال «راه ناتمام» انقلاب را فریاد کند و فرمان دهد، چرا که «تمام انقلاب» در گرو اتمام و اکمال انقلاب است، که انقلاب ناتمام و ناقص نهضت نارسی است هماره در معرض تهدید ارتجاع زودرس؛ کاروان اکمال انقلاب نیز از گذرگاه تحول و تکامل معرفت می گذرد و این جز از حوزه و حوزویان برنمی آید، و طلایه داران طلعت یار باید این راه ناتمام را خود به فرجام برند و این بود اسّ و عصاره پیام این سفر ثمین.

۲٫ بر ما اصحاب حوزه است که این سفر برکت آثار را که نقطه عطف عظیمی در تاریخ نورانی حوزه است، قدر بدانیم و ارج بنهیم و دستاوردهای قویم و غنیم آن را پاس بداریم؛ رهبری خردمند انقلاب اسلامی(دام ظله الوارف) در خلال رهنمودهای خویش، منشورواره جامع و کامل تحول و تکامل حوزه را پیچیدند، هم ازین رو برترین دستاورد این اتفاق ارزشمند می تواند تمهید تحول حوزه باشد و ایشان بار دیگر تاکید ورزیدند که: «تحول حوزه اجتناب ناپذیر است باید آن را مدیریت کرد» این بیان بلند می باید از سوی مخاطبانش تلقی و درست تلقی شود.

حوزه باید متحول شود، نه متبدل ـ که میان تحول با تبدل فرق هاست ـ تحول حوزه باید بر پیرنگ ها و پیشینه تاریخی پرافتخار آن بنا شود، تحول حوزه فقط با بازشناسی و روزآمدسازی و کاربست صحیح سنت های اصیل و آزموده علمی، آموزشی، تحقیقی و تربیتی هزارساله آن ممکن می شود؛ حوزه تحول گرا حوزه تبارپیوند و پیشینه پی، و نه بریده از هویت تاریخی کهن و کهول خویش و دلداده نظام آموزشی فراآمده از ورای مرزهاست؛ دانشگاه شدگی متجددانه و سنت زدگی متصلبانه، دو خطرِ توامان و همزمان اند که در کمین آرمان مقدس تحول حوزه نشسته اند. حوزه تحولگرا حوزه ا ی است پایشور، شرایط شناس، موقعیت سنج، تدبیرگر، برنامه ور، اولویت گرا، نظام مند، نظم پذیر، متحرک، فعال، م‍وثر، فرجام بین و….

حوزه تحولگرا، حوزه برخوردار از «خودآگاهی تاریخی» است؛ حوزه «زمان آگاه» است، البته نه «زمانه زده» و نیز نه ناآگاه از همه چیز و همه جا. حوزه تحولگرا، حوزه «آینده نگر» و «آینده گر» است و البته نه «خیال آیین» و ناواقع گرا؛ حوزه تحولگرا حوزه «ازنواندیش» و «نواندیش» است، «تجـدیدگر» میراث معرفتی سلف صالح، و «مولد علم» و «میراث گذار» نسل های پسین است؛ حوزه تحولگرا حوزه «نواندیش» است نه «نوگرا»، که میان نواندیشی با نوگرایی، «تجدیدگری» و «اصالهًْ التجدد» فرق هاست، «اِنّ فی ذالکَ لَذکری لاولی الاَلباب»!

حوزه متحول حوزه «جامع نگر» است، نه «تک ساحتی»؛ و حوزه جامع نگر، اجتهاد را ـ که تشکیل دهنده هویت معرفتی حوزه های علمیه شیعه (صانها الله عن الحدثان) است ـ در استنباط و استحصال انواع «علوم نافع» و مورد حاجت امت، به کار می گیرد؛ حوزه متحول جامع بین همان سان که اجتهادورزی را بحق در گستره شریعت، گسترده می خواهد، در وادی اخلاق و معنویت نیز آن را به کمال می طلبد و همان گونه که این منطق مقدس را در حوزه فقه و اخلاق به کار می گیرد در قلمرو عقاید و علوم عقلی نیز به کار می بندد و همان طور که در زمینه های احکام و اخلاق و اعتقادات از شیوه استنباطی بهره می گیرد، اجتهاد را در حیطه تولید «علم دینی» خاصه علوم انسانی نیز وسیع و گسترده استخدام می کند. حوزه متحول، حوزه «جامعه گرا» و «جامعه گر» است و نه «جامعه زده منفعل» و یا جامعه گریز منزوی. حوزه متحول حوزه «جهانی نگر» و «جهانی گر» است. «حکومت پرداز» و «دنیاگر» است و نه حکومتیِ دنیاگرا و نه «حکومت گریزِ سکولار»، «مستقل» از دولت هاست اما «محامی» نظام و انقلاب.

و سرانجام حوزه متحول، حوزه ا ی است معنویت منش، قدسی مرام، اخلاقی، هدایت گر، نیازشناس، استعدادپرور، تخصص مند، پژوهش ورز، نظریه پرداز، نقاد، پیشتاز، دارای ابتکار عمل، خطر پذیر، وظیفه شناس، مسئول و پاسخگو.

به بهانه‌ی آغاز سال تحصیلی جدید حوزه‌های علمیه

حوزه‌ی علمیه‌ی تهران ازجمله حوزه‌های اصیل و عریقِ علمی شیعه است و در تاریخ پرپیچ‌و‌تاب این حوزه، حوادث و وقایع عظیمی را شاهد بوده‌ایم. البته اگر حوزه‌ی تهران شامل ری هم بشود از کهن‌ترین حوزه‌های جهان اسلام قلمداد خواهد شد. تهران جدید از زمانی که قجرها در آن مستقر شدند و به پایتخت تبدیل شد، دارای حوزه‌ای شد که طی افزون بر دو قرن گذشته همواره در حوادث عظیم و تحولات اجتماعی نقش بسیار کارساز و تأثیرگذاری داشته است.

حوزه‌ی تهران در دوران «نهضت تحریم تنباکو» با حضور علمایی برجسته و ارتباطی که با علما و مراجع عظام در نجف وجود داشت، بسیار نقش‌آفرین بود. همچنین حوزه‌ی تهران در «نهضت مشروطه» چیزی کم از حوزه‌ی نجف نداشت. در نهضت‌ها و جنبش‌های بعدی نیز نقش حوزه‌ی تهران بسیار برجسته بود. و نیز در مقابله‌ی با رفتارهای دیکتاتوری و استبدادی رضاخانی، علمای تهران و فقهایی از همین شهر و همین حوزه نقش‌آفرین بودند.

مرحوم آیت‌الله شهید مدرس که جزء مدرسین و استادان بارز حوزه‌ی تهران قلمداد می‌شد، گاه یک‌تنه در مقابل رضاخان مغرور می‌ایستاد. پس از این دوران نیز حوزه‌ی تهران در تحولات اجتماعی سهم و نقش چشم‌گیر و برجسته‌ای داشته است.

در آخرین و عظیم‌ترین انقلاب جهان اسلام، یعنی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران که منتهی به تأسیس جمهوری اسلامی شد و امواج آن در قالب نهضت‌های گوناگونی در نقاط مختلف جهان، هم‌اکنون در جریان است نیز حوزه و علمای تهران، بعد از قم و حتی هم‌افق با قم نقش‌آفرین بودند. حتی گاه آنچه که در تهران رخ می‌داد و علما و روحانیت حوزه‌ی تهران تدبیر می‌کردند، در مقیاس ملی تأثیرگذار و جهت‌دهنده‌ی مبارزات مردمی بود.

در دوران دفاع مقدس نیز حوزه و علمای تهران به صورت خاص نقش‌آفرین بودند.

به این ترتیب حوزه‌ی تهران به لحاظ اجتماعی و تأثیرگذاری در تحولات اجتماعی نقش ممتازی داشته، و بسا بتوان این را حوزه از این جهت برجسته‌تر از تمام حوزه‌های علمیه‌ی شیعه در جهان قلمداد کرد.

از نظر علمی نیز اگر حوزه‌ی ری را پیشینه‌ی تهران قلمداد کنیم، یکی از کانون‌های بسیاربسیار مهم حفظ حدیث و سنت نبوی و ولوی را می‌توان تهران قلمداد کرد. علمای بزرگ و حتی بعضی از نویسندگان و مؤلفین کتب مهم ما، همچون «کافی» که «کلینی» تهرانی یا رازی نوشته است، همچنین «صدوق» بزرگوار و بزرگان دیگری که حدیث را صورت‌بندی کردند، علم حدیث را پدید آوردند و منابع حدیثی ما را تدوین کردند، و در طول تاریخ در حراست از حدیث اهل‌بیت علیهم‌السلام و تفسیر و شرح آنها نقش‌آفرین بودند، متعلق به همین حوزه‌اند. در روزگار ما نیز مرد بزرگی چونان علامه‌ی شعرانی که جزء شخصیت‌های تراز اول حِکمی، تفسیری، حدیثی و کلامی قلمداد می‌شود و در حفظ حدیث و حراست از میراث معنوی و معرفتی اهل‌بیت علیهم‌السلام نقش برجسته دارد، در این حوزه حضور داشته است.

حوزه‌ی تهران همچنین در حوزه‌ی فقه طی دو سده‌ی اخیر ده‌ها مرجع تقلید و فقیه بزرگ صاحب‌ رساله را به خود دیده است. در زمانی نه‌چندان دور که می‌توان گفت متصل به روزگار نسل ماست، در همین تهران، همزمان چندین فقیه صاحب رساله حضور داشتند و کرسی درس داشتند.

در حوزه‌ی حکمت نیز حوزه‌ی تهران از برجستگی فوق‌العاده‌ای برخوردار است و می‌توان گفت پس از اصفهان و شیراز، این حوزه‌ی تهران بود که مأمن و مأوای حکمت و معرفت شد. تهران برای خود مکتب عرفانی و حِکمی مشخص داشت، به صورتی‌که می‌توان گفت مکتب عرفانی و حِکمی کنونیِ قم فرزند مکتب حکمت و معرفت تهران است. هرچند که علامه‌ی بزرگوار آیت‌الله طباطبایی به نحوی احیاگر حکمت و معرفت در حوزه‌ی جدید قم است، ولی شخصیت‌های برجسته‌ی حِکمی کنونی حوزه‌ی قم عمدتاً شاگردان حکما و اصحاب معرفت تهران هستند. علامه‌ی بزرگوار حسن‌زاده‌ی آملی، علامه‌ی بزرگوار شیخ‌الحکماء المعاصرین جوادی آملی، علامه‌ی شهید استاد مطهری، همگی شاگردان حکمای تهران هستند که به قم منتقل شدند و البته در محضر مبارک حضرت علامه‌ی طباطبایی نیز تلمذ کردند. شخصیت‌های عظیمی از حکمای شیعه و جهان اسلام در همین حوزه‌ی تهران کرسی درس پررونق داشتند، حکمایی همانند مرحوم عصار، مرحوم حکیم جلوه، سه علامه و مرد بزرگی مانند علامه‌ی الهی قمشه‌ای در تهران کرسی درس داشتند. علامه‌ی الهی قمشه‌ای هم در محیط دانشگاه تدریس حکمت می‌کردند و هم در حوزه و مدارس علمیه‌ی تهران تدریس حکمت می‌فرمود و شاگردان زیادی را پرورش دادند.

درواقع حوزه‌ی تهران دارای یک مکتب حِکمی و عرفانی قابل تعریف بوده است، هرچند که متأسفانه بر اثر اعمال سیاست‌های استبدادی، ضد معرفتی، ضدحکمی و ضددینی از سوی پهلوی‌ها حوزه‌ی تهران تضعیف شد، اما امروز حوزه‌ی تهران بحمدالله در حال بازیابی هویت خود است. با تشکیل شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان و همچنین تأسیس مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران و تلاشی که همکاران بنده در این مجموعه انجام می‌دهند، حوزه‌ی تهران می‌رود که هویت تاریخی و شأن عظیمی را که در طی تاریخ داشته است، بازبیابد. در این چند سال اخیر نیز که تشکیلاتی را با همکاری دوستان پدید آورده‌ایم، به لطف خدا و اخلاص همکاران عزیزمان و عنایات خاصی که مراجع عظام تقلید به حوزه‌ی تهران دارند و حمایتی که علمای بزرگ و مشایخ علمی کنونی تهران از این مجموعه می‌کنند الحمدلله حوزه به سمتی پیش می‌رود که عن‌قریب هویت درخور شأن خود را بازپیدا کند.

یکی از کارهایی که طی سه سال اخیر در این مجموعه انجام می‌شود، برگزاری آیین بازگشایی سال تحصیلی جدید است و این عمل به این معناست که حوزه‌ی تهران یک مجموعه‌ی بزرگ و گسترده است. در مجموع استان تهران افزون بر شصت مدرسه‌ی علمیه مختص برادران و خواهران و تحت برنامه، دایر است. در این مجموعه نیز قریب به ده هزار طلبه مشغول به تحصیل هستند و افزون بر هزار استاد به عنوان مدرس در این حوزه‌ها به تدریس سطوح و پایه‌های مختلف اشتغال دارند. همچنین در حوزه‌ی تهران، در حال حاضر افزون بر پانزده درس خارج دایر است و بعضی کرسی‌های حکمت و فلسفه در کنج و گوشه‌ی این حوزه برگزار می‌شود. جوانان طالب معرفت و حکمت نیز با شور و شوق وافر در این جلسات فلسفی، حکمی و فقه حضور پیدا می‌کنند.

یکی از امتیازات حوزه‌ی تهران عبارت است از اینکه درس فقه رهبری معظم انقلاب، این فقیه نواندیش و زمان‌آگاه در این حوزه برگزار می‌شود و افزون بر هزاروسیصد طلبه‌ی فاضل در درس خارج ایشان شرکت می‌کنند.

حوزه‌ی تهران از جهاتی از امتیازات خاصی برخوردار است، ظرفیت بالایی در آن نهفته است و همچنین استعداد خیلی خوبی در این حوزه وجود دارد که اگر ما و همکارانمان برنامه‌ریزی کنیم طی یک بازه‌ی زمانی بسیار کوتاه می‌توان این استعدادها را به منصه ظهور نشاند و این حوزه را در قیاس با حوزه‌های بزرگ شیعه در جهان قرار داد.

امیدوارم به عنایات خاصه‌ی حضرت حجت ارواحنا فداه و توجهات خاصی که بزرگان و اعظام، خاصه مراجع تقلید و بالاخص رهبر معظم انقلاب دارند، و همچنین همت و اخلاص همکاران ما در شورای حوزه‌های علمیه و مرکز مدیریت حوزه‌های تهران، این حوزه در یک دوره‌ی زمانی بسیار کوتاهی از قوت و عمق زائدالوصفی برخوردار شود و توسعه‌ی‌ کمی و کیفی پیدا کند.

نیاز در تهران بسیار بالاست، اگر ما امروز می‌گوییم ده هزار طلبه در حوزه‌های استان مشغول به تحصیل هستند، این تعداد حتی ده درصد نیاز فرهنگی، معرفتی و دینی تهران را برآورده نمی‌کند. تهران پایتخت جمهوری اسلامی و مرکز ام‌القرای انقلاب اسلامی است. در این شهر وزارت‌خانه‌ها، دستگاه‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز بسیار مهم اقتصادی کشور متمرکز است. حدود ده میلیون جمعیت در تهران مستقر است و یکی از شهرهای بزرگ جهان قلمداد می‌شود و مسائل فرهنگی خاص خود و پیچیدگی‌های اجتماعی خاص خویش را دارد. درنتیجه نیاز است که حوزه‌ی علمیه این شهر چه از نظر کمی و چه کیفی توسعه پیدا کند.

توسعه‌ی حوزه باید در جهت ارتقاء صورت ببندد و ارتقاء حوزه‌ی تهران به عقیده‌ی ما به این است که به هویت تاریخی خود بازگردد و حوزه، حوزه بماند و بلکه حوزه بشود، یعنی سنت‌های اصیلِ علمی، آموزشی، پژوهشی، تربیتی، معیشتی و مدیریتی که طی قرون در حوزه‌های کهن شیعه آزموده و تجربه شده‌‌اند و ثمربخش نیز بوده‌اند، باید شناخته، روزآمد و احیاء شوند و در نهایت به اجرا درآیند. خط سیری که برای حوزه‌ی تهران پیش گرفتیم و پی خواهیم گرفت احیای سنت‌های اصیل و آزموده‌ی حوزه‌های کهن شیعه در قالب متناسب با زمان و روزآمد است.

به این ترتیب است که ما احساس می‌کنیم تحول در حوزه رخ داده است و حوزه احیاء شده و کارآمدی توأم با روزآمدی نیز محقق شده است. انشاءالله.

سنت مباحثه

در مسیحیت صدها سال مدارس علمیه‌ی بسیاری وجود داشته، ولی طی حدود چهارصد سال اخیر، آن مدارس به دانشگاه تبدیل شده‌اند. دانشگاه‌های بسیار معروف، همانند کیمبریج در انگلستان، درواقع حوزه‌ی علمیه‌ی مسیحیت بوده. در سایر کشورهای اروپایی نیز همین‌گونه بوده است، اینها نوعاً مدرسه‌ی علمیه‌ی دینیه بودند، اما نظام جدید و مدرن آموزشی و علمی که به‌وجود آمد، آن مدارس جای خود را به این نظام‌های مدرن دادند.

حوزه نظام زیستی، معیشتی، آموزشی، تربیتی و تحقیقاتی خاص خود را دارد. شاید بتوان گفت نظام حوزه، کهن‌ترین و دیرپاترین نظام‌های آموزشی، تربیتی و زیستی ـ مدیریتی جهان است. هرچند در دنیای مسیحیت و دیگر ادیان و مذاهب هم نظام‌هایی وجود دارد، اما نظام‌های علمی، آموزشی، تربیتی آنها عمدتاً دچار گسست تاریخی و آفت‌زدگی شده و دوام نیاورده است و امروز نیز متبدل گشته است، و آنچنان که بحمدالله نظام علمی حوزه‌ی شیعه همچنان باقی است، نظام علمی سایر ادیان و یا مذاهب باقی نمانده و یا در شرف زوال است.

در مسیحیت صدها سال مدارس علمیه‌ی بسیاری وجود داشته، ولی طی حدود چهارصد سال اخیر، آن مدارس به دانشگاه تبدیل شده‌اند. دانشگاه‌های بسیار معروف، همانند کیمبریج در انگلستان، درواقع حوزه‌ی علمیه‌ی مسیحیت بوده. در سایر کشورهای اروپایی نیز همین‌گونه بوده است، اینها نوعاً مدرسه‌ی علمیه‌ی دینیه بودند، اما نظام جدید و مدرن آموزشی و علمی که به‌وجود آمد، آن مدارس جای خود را به این نظام‌های مدرن دادند.

البته بسیاری از این دانشگاه‌ها همچنان از مواهب و امکانات آن مدارس علمیه استفاده می‌کنند. من دانشگاه‌های متعددی را در اروپا دیده‌ام که در همان ساختمانی که زمانی مرکز علمی دینی بوده، مستقر هستند و ساختمان هم چند صد سال عمر دارد. از موقوفات آن مدارس نیز هم‌اکنون همان دانشگاه‌ها استفاده می‌کنند. آنها هم چیزی شبیه به وقف اسلامی را دارند. اما به هر حال نظام علمی جهان مسیحیت تغییر کرده است.

در بین اهل سنت هم کمابیش چنین اتفاقی افتاده است. دانشگاهی مثل «الازهر» مصر درحقیقت یک حوزه‌ی علمیه است و به همین جهت نیز به آن «الازهر الشریف» می‌گویند که شبیه این عبارت است که ما می‌گوییم حوزه‌ی مقدسه یا حوزه‌ی مبارکه. البته الازهر دو شاخه و دو وجه دارد، بخشی از آن رنگ دینی دارد و بخش دیگر نیز حالت دانشگاهی دارد؛ اما به هر حال عملاً سنت‌ها ازبین رفته است و افرادی که در این‌گونه مراکز علمی تربیت می‌شوند، با تربیت‌شدگان گذشته متفاوت‌اند. فارغ‌التحصیلان الازهر کراواتی هستند و در مواقعی لباس می‌پوشند و در مواقع دیگر هم کت و شلوار می‌پوشند و کراوات می‌زند. من شخصاً دیدم که مفتی یکی از کشورها در فرودگاه ترکیه شلوار فرنگی و پیراهن آستین‌کوتاه پوشیده بود. هنگامی‌که سنت‌ها به تدریج ازبین می‌روند ماهیت دستگاه‌ها هم تغییر می‌کند. یک نظام عبارت است از نهادها، سنت‌ها، رسوم، شیوه‌ها و آنچه که زیّ آن نظام قلمداد می‌شود.

در حوزه‌ی شیعه هم این احساس خطر وجود دارد. به‌خصوص در ایران به عنوان اینکه حوزه باید متحول شود و نظمی در آن برقرار شود، اتفاقاتی می‌افتد که آرام‌آرام سنت‌ها در حال ازبین‌رفتن است و رفته‌رفته روش‌های دیگری جای سنت‌های حوزه را می‌گیرد. سنت‌هایی که دست‌کم هزار سال در جهان شیعه پیشینه دارد به شدت‌ در معرض آسیب و زوال هستند و به سمتی می‌رویم که آرام‌آرام مشاهده کنیم حوزه‌ی علمیه‌ی قم هم شبیه الازهر شده است. متأسفانه بعضی از مصادیق را هم اکنون در جامعه مشاهده می‌کنیم.

همه چیز نظام حوزه تعریف‌شده است. لباس حوزوی یک یونیفرم مشخص است که شبیه لباس پیامبر اکرم(ص) است. عمامه، قبا یا لبّاده ـ ظاهراً قبا ایرانی و لبّاده عربی است ـ و حتی پیراهن و کفش خاص. در سایر عناصر معیشتی هم حوزه همین‌گونه است، حتی در خوراک و رفتار. زیّ طلبگی و حوزوی تعریف دارد. در آموزش، پژوهش، تربیت و شیوه‌ی مدیریت هم همین‌گونه است. البته متأسفانه تدوین‌شده و صورت‌بندی‌شده در اختیار نیست و این‌قدر همت نکردیم که آنچه‌را که طی افزون بر هزار سال تجربه شده به‌صورت کامل تدوین و ثبت کنیم و حتماً باید این کار انجام شود.

امروز ملاحظه می‌کنیم که این سنت‌ها یکی‌یکی ترک می‌شود و به فراموشی سپرده می‌شود. طلبه و یا حتی روحانی غیرمعمم زیاد شده است که آفت بسیار بزرگی است. چند شب پیش در یکی از برنامه‌های تلویزیونی با چند نفر صحبت می‌کردند که همگی کت و شلواری بودند، ولی در کنار اسم آنها نوشته شده بود در حد اجتهاد. البته ما نمی‌دانیم ملاک اینکه هر کسی ادعا می‌کند مجتهد است چیست. یک نفر ادعا کرد اینجایی که من ایستاده‌ام درست مرکز زمین است، یک نفر دیگر اعتراض کرد، آن فرد گفت اگر قبول ندارید بروید متر کنید. من در اینجا نمی‌خواهم افراد را تخطئه کنم و حتی بعضی از افرادی که از آنها مصاحبه گرفته شد، افرادی فاضل و قریب الاجتهاد بودند، اما اینکه چنین چیزی آرام‌آرام رسم شود بسیار خطرناک است. البته گاهی در تاریخ هم بوده و در گذشته نیز کسانی بوده‌اند که لباس نپوشیدند، و حتی گاهی برخی مدتی ملبس بودند و بعد لباس از تن درآوردند. مرحوم دکتر گرجی و مرحوم شهیدی، افراد فاضل و در حد اجتهادی بودند که لباس خود را درآوردند. گاهی حسب مورد و بر اثر مشکلی ممکن است یک روحانی لباس خود را درآورد، اما اگر چنین چیزی رویّه شود بسیار خطرناک است. همچنین در گذشته کسانی بودند که اصلاً لباس نپوشیدند. ما همانند میرزا جهانگیرخان قشقایی را داشتیم که استاد آیت‌الله بروجردی بودند. ایشان یک فقیه اصولی بسیار بزرگ بودند که در نجف کرسی فقه و اصول و حکمتشان بسیار پرجمعیت و پرمایه و در سطح بالایی بود. در حد مرجعیت هم بودند و احیاناً مقلد هم داشته‌اند، اما هیچ‌گاه لباس نپوشیدند و با همان لباس عشایری که طلبه شده بودند تا آخر عمر زندگی کردند. میرزا جهانگیرخان آیت‌الله العظمی و در حد مرجعیت بود و بسیاری از شاگردان او مرجع تقلید شدند ولی لباس نپوشید و همواره می‌گفت من لایق این لباس نیستم. استثنائات، مسئله‌ی دیگری است، اما اگر قاعده شود بسیاربسیار خطرناک است. درخصوص سنت‌های آموزشی نیز وضعیت همین‌‌گونه است.


یکی از سنت‌های آموزشی و علمی بسیاربسیار پراهمیت سنت «مباحثه» است. طرحی تهیه شده تحت عنوان ارتقاء علمی طلاب. در این طرح حدود بیست برنامه و فعالیت ذکر شده است که همگی آنها باید اجرا شود و با اجرای این برنامه‌ها سطح علمی طلبه‌ها ارتقاء پیدا می‌کند. طلبه‌ی حوزه‌ی امام رضا(ع) باید ممتاز باشد. هر کسی که می‌خواهد، خوب و قوی و فنی درس بخواند و نحوه‌ی درس‌خواندن او سنتی روزآمد و نه متحجرانه باشد، باید این طرح را اجرا کند.

در مباحث الهیاتی، فلسفی، کلامی، اجتماعی من به الگوی ثلاثی ۱٫ گفتمان مجدد، ۲٫ گفتمان متجدد، ۳٫ گفتمان متحجر و متجمد، اعتقاد دارم و این الگو را در همه چیز قبول دارم. من نه سنتیِ سنتی هستم و نه متجدد. هم با تجدد مخالفم و هم با سنتی تحجرآمیز. معتقدم که ما باید اصالت و ریشه و سنت خود را حفظ کنیم، اما آن ریشه و اصالت و سنن را با عصرمان تطبیق بدهیم و روزآمد کنیم.

همان‌طور که گفتم طرحی که برای حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) در نظر گرفته شده بیست و یک برنامه را دربر می‌گیرد که یک‌به‌یک در حال اجراست. علی‌رغم مشکلات و کسری‌هایی هم که وجود دارد ما درصدد تحقق صددرصدی هستیم تا اگر شصت یا هفتاد درصد تحقق یافت ادعا کنیم که فی‌الجمله موفق بوده‌ایم.

یکی از این بیست‌ویک راه، جاری‌ساختن سنت مباحثه است. برای این منظور استاد هادی تعیین شد که یکی از وظایف اساسی استاد هادی تشکیل حلقات مباحثه است. هر سه، چهار و یا پنج نفر هم‌درس باید یک حلقه‌ی مباحثه را تشکیل بدهند و استاد هادی نیز نظارت می‌کند و شیوه‌های مباحثه را آموزش می‌دهد. در مجموع، این حلقات باید تشکیل شود و اجرای سنت مباحثه در درک درس و تثبیت مطالبی که فرا گرفته می‌شود بسیاربسیار تعیین‌کننده است.

مباحثه روش بسیار مناسبی برای آزمودن نیز هست، با مباحثه، شیوه‌ی تدریس یاد می‌گیریم و توان بازگویی پیدا می‌کنیم. قبلاً گفتیم که زبان و ذهن در پیوند با هم هستند و هنگامی که فرد، مطلبی را بازگو می‌کند متوجه می‌شود که فهمیده است یا خیر و چه مقدار درک کرده است و کدام بخش‌ها مبهم و مشوش است.
مباحثه فوائد فراوانی دارد، وقتی‌که مباحثه می‌کنید به‌ناچار باید مطالعه کرده باشید و آماده باشید، پس موجب می‌شود که مطالعه‌ی بعد از درس انجام شود؛ با مباحثه بر متن مسلط می‌شوید، زیرا متن را باید بخوانید، ادبیات شما اصلاح می‌شود و درک متنی شما تقویت می‌شود؛ همچنین شیوه‌ی تدریس فرا می‌گیرید؛ یکدیگر را می‌شناسید، نقاط ضعف و قوت یک‌دیگر را می‌دانید؛ از توانایی‌های یکدیگر بهره‌برداری می‌کنید و شاید بتوان ده‌ها فایده‌ی دیگر نیز برای ضرورت مباحثه و اجرای این سنت برشمرد.

من تأکید می‌کنم همه‌ی طلبه‌ها باید دروس خود را مباحثه کنند. ما گفته‌ایم که حداقل دو درس اصلی در محیط حوزه باید مباحثه شود، و حتی اگر امکان باشد چهار درس مباحثه شود و حتی پنج‌شنبه و جمعه‌ها را هم برای این امر مهم اختصاص بدهید. طلبه‌ها نباید دروس اصلی و جدی خود را بدون مباحثه باقی بگذارند. اگر علم، عبادت است، روزهای تعطیل باید بیشتر عبادت کرد. در روزهای تعطیل درس تعطیل است، اما پژوهش و تحقیق و تتبع که تعطیل نیست. بسیاری از امتیازات بعضی بزرگان ما حاصل بهره‌برداری از اوقات پنج‌شنبه و جمعه است. در ایام هفته دروس جاری گفته می‌شود، اما بزرگان موفق ما بسیاری از دروس را پنج‌شنبه و جمعه‌ها خوانده‌اند، و درس‌هایی که به صورت هفتگی و روزانه معمول نبوده در روزهای تعطیل مطالعه می‌کردند. همچنین متون موازی را می‌خواندند. سیوطی را در طول هفته می‌خوانید، پنج‌شنبه‌ها هم خودتان شرح ابن‌عقیل را بخوانید و با هم مباحثه کنید.

شما طلبه‌ها باید مباحثه را جدی بگیرد. شما باید قدردان عمر خود باشید. وظیفه‌ی ما برطرف‌کردن نقاط ضعف حوزه است و شما هم از این جهت باید از ما طلبکار باشید، اما نباید بگویید چون نقایص رفع نشده، شما مقصر هستید و عمر ما هم تلف شده. خدا از شما بازخواست می‌کند، همان‌طور که شما و خدا از بنده بازخواست می‌کنید که چرا عنوان خادمی حوزه را با خودت یدک می‌کشی، روز قیامت هم اول‌سؤالی که از ما می‌کنند از سرمایه‌ی جوانی است. اصلاً فرض کنید که ما هم نیستیم و کسی در مدیریت حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا حضور ندارد، اما شما باید قدردان عمر خود باشید و برای خودتان فکر کنید و دلسوز خودتان باشید. هیچ‌گاه تکلیف از شما ساقط نیست. ما وظیفه‌ای در قبال شما داریم، اما وظیفه‌ی شما سنگین‌تر است، چون سرمایه‌ی خود شما در میان است.

هیچ درسی را سپری نکنید که در آن مباحثه نکرده باشید. اجرای مباحثه‌ی دو درس الزامی است، دو درس دیگر را هم خودتان مباحثه کنید.

ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، مشغول آماده‌سازی شصت دفتر به عنوان سنت‌های حوزه هستیم که خوب است در اینجا نیز در اختیار طلاب قرار گیرد و مطالعه کنند. البته سنت‌های حوزه بیش از اینهاست که باید بررسی و تدوین شود. یکی از این دفترها نیز بحث مباحثه است که ان‌شاءالله در اختیار طلاب قرار خواهد گرفت.

در جلسه‌ای که داشتیم تصمیمات خوبی گرفته شد و درخصوص سنت مباحثه نیز بررسی‌هایی صورت گرفت که ابتدا درخصوص موانع و آسیب‌های سنت مباحثه بحث شد. این موانع را به صورت فهرست‌وار در اینجا مطرح می‌کنم:

۱٫ عدم آگاهی از فواید اجرای مباحثه و مضرات ترک آن؛ طلبه‌ها گاهی نمی‌دانند که مباحثه چقدر لازم و مفید است و اگر ترک شود چقدر زیان دارد.

۲٫ عدم آشنایی با شیوه‌ی کار؛ ما می‌دانیم تحقیق خیلی مهم است، اما نمی‌دانیم چگونه باید تحقیق کنیم. می‌دانیم مباحثه بسیار مهم است اما نمی‌دانیم روش آن چگونه است.

۳٫ احساس نیم‌وقت‌بودن درس و بحث در میان طلاب؛ این احساس بین طلبه‌ها و به‌خصوص طلبه‌های تهرانی است که فکر می‌کنند ساعت درس از صبح تا ظهر است و بعد از ظهر جزء حوزه نیست. این احساس خیلی بد است. نظام حوزه با دانشگاه این تفاوت را دارد که دانشگاه واحدی و ساعتی است، از ساعتی هم که برای تحصیل در نظر گرفته می‌شود، چهار جلسه هم دانشجو حق دارد که غایب شود، در حوزه هم الان می‌گویند ما هم می‌توانیم غایب شویم، که اصلاً چنین چیزی در حوزه نیست. با هر جلسه غیبت مطلب زیادی را از دست می‌‌دهیم، سلسله مباحث گسسته می‌شود و ذهن ما با بحث بیگانه می‌شود. چطور ممکن است فرد یک‌روزدرمیان و به هر بهانه‌ای غیبت کند؟ این احساس نیم‌وقت‌بودن را از ذهنتان خارج کنید. طلبه باید تمام‌وقت باشد. طلبه یعنی تمام عمر طلبه. یکی از روشنفکران معاصر ایران بین طلبگی و دانشجویی مقایسه کرده و می‌گوید یکی از تفاوت‌های طلبه با دانشجو در این است که دانشجو تا زمانی که مدرک می‌گیرد دانشجوست، بعد از آن دیگر دانشجو نیست، ولی طلبه تا عمر دارد طلبه است و از درس و بحث جدا نمی‌شود و با آنچه یاد گرفته است سروکار دارد. طلبه همیشه طلبه است و این حرف هم حرف درستی است. ما همواره و تا هستیم طلبه‌ایم.

۴٫ مشکلات معیشتی و اشتغالات متزاحم؛ همیشه‌ی تاریخ همین بوده و این مشکلات همواره وجود داشته است. علامه جعفری که برای ما یک الگوست، می‌گوید گاهی می‌شد که من سه روز غذا نمی‌خوردم. آیا می‌توان گفت که به این ترتیب ایشان حجت داشته که دیگر درس نخواند؟ برای ما نیز گاهی پیش می‌آمد که دو یا سه روز فقط نان و ماست می‌خوردیم و احساس کمبود هم نمی‌کردیم. در حجره سه نفر بودیم که تقسیم کرده بودیم و یک برنامه‌ی غذایی هفتگی داشتیم و در زیر آن هم این شعر را نوشته بودیم که: این شکم بی‌هنر پیچ‌پیچ / صبر ندارد که بسازد به هیچ. برنامه هم به این صورت بود که یک روز نیمرو می‌خوردیم، یک روز املت، یک روز تخم مرغ آب‌پز، خیلی هم نشاط داشتیم.

این درست است که مشکلات معیشتی وجود دارد، اما وضع شما طلاب الان بسیار بهتر است، در تمام عمر طلبگی به ما یک ناهار در مدرسه ندادند. به هر حال وضع امروز مطلوب‌تر از گذشته است و دوستان تا آنجا که مقدور باشد صبحانه و یا ناهار و شامی فراهم می‌کنند و در حد مقدورات تلاش شده است. البته کافی نیست و من به این میزان قانع نیستم، ولی به هر حال مقدورات همین است. همین حوزه‌ی امام رضا که الان وضع مطلوب‌تری پیدا کرده است، حدود هفتصد میلیون بدهی دارد؛ اما در عین حال قبول داریم که مشکلات معیشتی وجود دارد و گاه طلبه مجبور می‌شود که کار متزاحم با تحصیل عهده‌دار شود که وقت او محدود می‌شود و صرف کارهای دیگری می‌شود.

۵٫ عدم اهتمام جدی به امتحانات شفاهی که این هم مسئله‌ی مهمی است.

بعد از شناسایی آسیب‌ها و آفات که ان‌شاءالله به مرور و با پیشنهادهای شما کامل‌تر هم می‌شود، تصمیمات زیر اتخاذ شد:

۱٫ تهیه‌ی جزوه‌ی شیوه و فوائد مباحثه؛

۲٫ برگزاری کارگاه توجیهی برای طلاب؛

۳٫ ایجاد عقیده و اعتقاد و عادت از ابتدای طلبگی؛ اگر این سنت‌ها از ابتدا در ذهن و زبان طلبه‌ی رسوب نکند، جاانداختن آن مشکل می‌شود.

۴٫ تأکید بر اینکه در پایه‌های پایین‌تر باید اساتید قوی‌تر و کارآزموده‌تری را قرار داد. در این حیث آموزش و پرورش دقت دارد، من یک زمان تصور می‌کردم که درس‌دادن در کلاس اول ابتدایی کاری ندارد، اما بعد که ورود پیدا کردم، متوجه شدم که آموزش و پرورش به این قسمت بسیار اهتمام دارد و معلم این پایه باید دوره‌هایی را گذرانده باشد و در آن کار خود تجربه داشته باشد.

۵٫ تأکید اساتید و مدرسین محترم بر این مسئله؛

۶٫ جدیت عملی استادان هادی در اجرا؛

۷٫ دادن امتیاز به طلبه‌ی منظم و مجد در مباحثه و درج در پرونده‌ی این دست طلاب؛

۸٫ نصب جدول حلقات بر روی تابلوی اعلانات. ما مجموعه‌ی طلاب را به پنج گروه تقسیم کرده‌ایم و هر گروه هم به حسب پایه‌ها و دروسی که دارند به چندین حلقه. اینها باید به صورت جدول دربیاید و در جایی نصب شود.

۹٫ تأکید روی برنامه‌های بعد از ظهر و تقویت آنها که جاذبه بیشتری پیدا کند.

۱۰٫ بنا شد که استادان هادی هرکدام با گروه مربوط به خودشان جلسه‌ای بگذارند و مقوله‌ی عدم تحقق سنت مباحثه را آسیب‌شناسی کنند و مشکلات و آسیب‌ها و موانع را مشخص کنند و راه‌حل‌هایی را هم پیشنهاد بدهند.

۱۱٫ جدیت بیشتر درخصوص امتحانات شفاهی متناوب ماهانه و امتحانات شفاهی نیم‌سال، که طلبه حس کند اگر مباحثه نکند نمی‌تواند امتحان شفاهی بدهد.

۱۲٫ عدم شرکت محصلین غیرآماده و یا غیرمستعد در رشته‌های تخصصی و برعکس حضور طلاب مستعد و قوی در رشته‌های تخصصی.

۱۳٫ برگزاری سخت‌گیرانه‌ی امتحانات و عدم مسامحه در تصحیح.

در آخر نیز این نکته اضافه شد که معاونت آموزشی موظف است گزارش ماهانه‌ای از تشکیل حلقات مباحثه ارائه کند. به صورت فصلی هم حلقات را بررسی خواهیم کرد که چه مقدار موفق بوده‌‌اند و حتی گاهی اگر لازم شود ترکیب حلقات تغییر کند. در مجموع نیز مسئولیت اجرای این تصمیمات به عهده معاونت آموزشی است که مدیریت محترم حوزه هم باید بر عملکرد معاونت آموزش نظارت کند. والسلام.

ادب تحقیق

از یک تحقیق اساسی ممکن است نتایج و برایندهای مختلفی اعم از مقاله، سخنرانی و ارائه‌ی نظریه به دست بیاید، اما ظاهراً کتاب، برجسته‌ترین برونداد یک کار تحقیقی است.

من فکر می‌کنم مهم‌ترین و بزرگ‌ترین برایند یک تحقیق، خود فرد مؤلف است. این نکته در بین جامعه‌شناسان و معرفت‌شناسان محل بحث و نزاع است که آیا «اثر»، «شخصیت» را می‌سازد و یا شخصیت اثر را؟ شاید این مسئله افراط و تفریط و یک‌سویه‌نگری قلمداد شود که بگوییم همیشه اثر، شخصیت را می‌سازد و یا این شخصیت است که اثر را پدید می‌آورد. گاهی شخصیت از سختگی و کمال برخوردار است و اثر نیز تظاهر وجودی شخصیت مؤلف است و چیزی بر شخصیت او اضافه نمی‌کند؛ ولی نوعاً باید گفت که غلبه با ساخت شخصیت است. اگر اثر، محصول یک تحقیق جدی باشد، آن تحقیق شخصیت مؤلف را می‌سازد.

اگر کسی در فرایند یک تحقیق جدی و مطالعه‌ی اساسی، اثری را تولید کرده باشد، شخصیت خود او بسیار دگرگون می‌شود. با هر مبنایی که فکر کنیم، مثلاً اگر اتحاد عقل و عاقل و معقول را مبنا قرار بدهیم، به هر حال، اقلی از معقول به صورت وجود کتبی در قالب کتاب عرضه می‌شود. همه‌ی آنچه که در کتاب تدوین و مطرح می‌شود، در نفس مؤلف حتماً متبلور است و شاید چندین‌برابر بیش از آنچه که در قالب کتاب عرضه می‌شود، در ذهن و زبان و نفس مؤلف ذخیره می‌شود. پس غالباً این‌گونه است که اثر شخصیت مؤثر را می‌سازد.
در گذشته سنتی در دنیای علمی حوزوی ما بوده که امروز مغفول واقع شده است و آن اینکه گاهی یک شخص و طایفه‌ی او، تا چندین نسل به نام یک کتاب نامیده می‌شدند. برای مثال خود نویسنده را «صاحب فصول» می‌نامیدند، چون کتاب فصول را نوشته است، بعد چندین نسل را آل صاحب فصول می‌خواندند. مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی ـ که البته اهل تهران و درواقع ورامینیِ تهرانی است ـ ، یعنی برادر صاحب فصول، به مرحوم شارح معروف می‌شود و فرزندان او تا چندین نسل به «مسترشدین» معروف می‌شوند، زیرا اسم کتاب ایشان «هدایه المسترشدین فی شرح معالم الدین» است.
درواقع یک اثر تنها هویت فرد مؤلف را نمی‌سازد و گاه برای چندین نسل بعد او نیز هویت می‌شود. همین‌طور مرحوم آخوند را «صاحب کفایه» می‌گویند و فرزندان ایشان نیز کفایه‌ای هستند. مرحوم کفایه‌ای خراسانی پسر مرحوم آخوند بودند و کل نسل او نیز کفایه‌ای خوانده می‌شوند.
این سنت تقریباً یک فرهنگ شایع بوده و نشان‌دهنده‌ی این نکته است که اثری که تولید می‌شود چقدر مهم است و آن اثر در ساخت هویت مؤلف و تیره و تبار نسل او تأثیرگذار است. بعضی از سنت‌ها در فرهنگ علمی مسلمانان و به‌خصوص شیعه وجود دارد که بسیار معنی‌دار هستند و اگر بر روی آنها مطالعه‌ی جامعه‌شناختی شود اهمیت آنها مشخص می‌شود.
بسیاری از سنت‌هایی که ما در آثار قدما و گذشتگان می‌بینیم، اصولی دارد و همان‌طور که گفتم اگر کسی می‌توانست در این زمینه تحقیق و تأمل کند بسیار ارزشمند بود. برخی از سنت‌های علمی ما در حوزه بسیار اخلاقی و معرفت‌شناسانه است، حتی در آن دوران بر مالکیت فکری رعایت داشتند و نسبت به آثار و نظرات دیگران بسیار بادقت و باملاحظه بودند.
یکی دیگر از مسائلی که از آن غافل هستیم و حتی غالباً به آن حمله می‌کنیم و نقطه‌ضعف قلمداد می‌کنیم، سنت تعلیقه‌نگاری، حاشیه‌نگاری و شرح است. ممکن است بعضی از ما حتی به این رویّه نگاهی منفی داشته باشیم که چرا این‌قدر حاشیه‌نگار هستیم، چرا این‌قدر تعلیقه می‌زنیم و چرا متن تولید نمی‌کنیم و چرا از متون قدیم عبور نمی‌کنیم. باید گفت که تعلیقه‌نگاری یک‌سری مبانی فرهنگی، ادبی و اخلاقی دارد و به نحوی رعایت اخلاق و ارزش‌گذاری به آثار گذشتگان و سلف قلمداد می‌شود و اعتراف به حق فضل تقدم است.
امروز می‌بینیم که فرد کتاب دیگری را می‌گیرد و یک مقدار مطلب به آن اضافه می‌کند و به نام خودش چاپ می‌کند و در هیچ‌جا نیز اشاره نمی‌کند از چه منبعی استفاده کرده است، ولی در گذشته سنت به این‌صورت بوده که می‌گفتند صاحب اثر زحمت کشیده و مثلاً «شرایع» را نوشته است. اولاً متن شرایع بسیار منقح و سخته است، وقتی که محقق این کتاب را می‌نوشته این‌گونه نبوده که قلم را به دست بگیرد و همین‌طور جلو برود، بلکه روی واژه‌واژه‌ی آن فکر کرده و حتی گاهی تغییری بسیار ساده در حد جابه‌جاکردن یک حرف، مفهوم کلی متن فقهی را تغییر می‌دهد. نتیجتاً افراد دیگر بر کتاب شرایع شرح می‌نویسند، پاورقی و تعلیقه می‌زنند و به این شکل اهمیت و ارزش آن متن را حفظ می‌کند.
همچنین می‌بینیم که در آثار قدما نقل مستقیم بسیار زیاد است، ولی امروز نقل مستقیم را عیب می‌دانیم. در گذشته نقل مستقیم به این جهت صورت می‌پذیرفته که مؤلف می‌گفته اگر بخواهم یک نظر را تقریر کنیم، بهتر از این تقریری که موجود است نمی‌شود، مثلاً ابن‌سینا یک نظر را تقریر کرده و صدرالمتألهین در کتاب اسفار، یک‌دفعه چهار صفحه از متن شفا را عیناً وارد می‌کند، زیرا می‌بیند که بهتر از آن نمی‌توان نوشت. توجه به فضل تقدم، توجه به زحمتی که مؤلف کشیده و ارزش آن، از دلایل تعلیقه‌نگاری و حاشیه‌نویسی بوده است.
صاحب هدایه المسترشدین یعنی مرحوم محمدتقی ایوانکیِ ورامینیِ تهرانیِ اصفهانی، شرحی که به معالم زده‌اند، انصافاً بسیار قوی‌تر از خود معالم است و تسلط علمی ایشان بسیار بالاتر است، ولی فضل تقدم با صاحب معالم است. آیا ایشان نمی‌توانست یک متن مستقل بنویسد؟ او قادر بوده، و حتی احساس من این است که حتی خیلی قوی‌تر از صاحب معالم بوده است.
همین‌طور شرح لمعه ده جلد است، درحالی‌که خود لمعه یک کتاب کوچک و کم‌حجم است، آیا شهید ثانی نمی‌توانست به جای اینکه اثر خود را شرح لمعه بنامد ادعا کند که یک اثر جدید نگاشته است؟ یک نفر هنگامی که در زندان است و متوجه می‌شود قرار است به‌زودی اعدام شود، یک دوره فقه شیعه را از حفظ می‌نویسد. چرا شهید ثانی متن لمعه را حفظ می‌کند؟ شرح آن که بیست برابر متن است و بسیار استدلالی‌تر و مستندتر است؛ ولی شهید ثانی می‌خواهد فضل تقدم و ارزش و قداست مرحوم شهید اول را حفظ کند.
نتیجه‌ی این عمل شهید ثانی نیز این می‌شود که در تاریخ شیعه کمتر کتابی به اندازه‌ی لمعه و شرح لمعه برکت داشته است، زیرا چند صد سال و چندین و چند نسل آشنایی با فقه اهل‌بیت علیهم‌السلام را با این دو کتاب که اثر این دو شهید است شروع می‌کنند. به هر حال اثر، هویت است و گذشتگان ما سعی می‌کردند که این هویت گم نشود.
همین‌طور بازنویسی‌هایی که انجام می‌شد نیز به همین‌گونه بود. برای مثال المحجه البیضاء که یک محدث شیعی، اهل معرفت و حکمت، فقیه، شاعر و ادیب همانند فیض اثر یک سنی را بازنویسی می‌کند و در آن کتاب اعلام و تأکید می‌کند که این کتاب بازسازی همان اثر غزالی است. ایشان می‌توانست از نو بنویسد و برای او نیز کاری نداشت. تعداد احادیثی که مرحوم فیض در المحجه آورده‌اند بسیار بیشتر از احادیثی است که در کتاب احیاءالعلوم آورده شده، و کتاب احیاءالعلوم بیشتر به قصص صوفیه و عرفا پرداخته است. آنگاه در روزگار ما یک بزرگ و فیلسوف از خود تواضع نشان می‌دهد و یک آدم نافیلسوف از آن سوءاستفاده می‌کند. آقای جوادی در نقد سروش و راجع به قبض و بسط مطلب آوردند و توضیح دادند که من قصد داشتم حاشیه‌ای بر این کتاب بزنم، ولی سروش از این تواضع علامه سوءاستفاده کرد و گفت ایشان حرفی برای گفتن نداشت، برای همین در حاشیه‌ی حرف‌های من مطالبی آورد.
متأسفانه اخلاق علم و فرهنگ تحقیق و خلوص و تواضع و قدرشناسی و رعایت حق تقدم ازبین رفته است. کتاب یا مقاله می‌نویسیم بعد ادعا می‌کنیم که قبل از ما هیچ‌کس چنین حرفی را نزده است. نوعاً همه‌ی مقالات نیز همین‌گونه است، ولی مشخص نیست که چرا علم پیش نمی‌رود.
به هر حال اثر، هویت صاحب اثر است و در گذشته نیز به‌گونه‌ای رعایت می‌کردند که هویت اثر گم نشود، ولذا به تعلیقه‌نگاری و شرح‌ و… اکتفاء می‌کردند که به این صورت آثار نیز ماندگار می‌شد. الان در روزگار ما چند اثر ماندگار است که تا صد سال دیگر باقی بماند؟ امروز اگر کسی کتاب فلسفی بنویسد، هیچ‌گاه نهایه الحکمه مرحوم علامه نمی‌شود؛ متن منقح و پاکیزه‌ای که تقریباً هیچ کلمه‌ی‌ زائدی ندارد. پس جا دارد اگر کسی می‌خواهد در فلسفه چیزی بنویسد، حاشیه و شرح نهایه را بنویسد. مثل علامه با این عظمت می‌گوید یکی از آرزوهای من این است که اسفار را تلخیص کنم و ظاهراً نهایه را هم به همین نیت نگاشته‌اند.
یکی از اساتید ما که من از ایشان بسیار متأثر هستم، مخالف مرحوم علامه و ضد فلسفه و تفکیکی بود و حتی آن زمان با انجمن مرتبط بود، هنگامی که سه جلد اول المیزان برای نخستین‌بار منتشر شد، ایشان جزوه‌ای در نقد المیزان نوشتند. استاد ما می‌گفت که شبی خواب دیدم یکی از اولیاء الهی به قم آمده است؛ صبح پرس‌وجو کردم که چه کسی جدیداً وارد قم شده است، بعد از جستجوی زیاد به ایشان گفتند که علامه سیدمحمد حسین حسینی تهرانی به قم آمده است. البته ایشان هم اهل فلسفه و شاگرد علامه طباطبایی بود، ولی با این‌همه استاد ما نزد ایشان رفته بود و برای علامه توضیح داده بود که من چنین خوابی دیده‌‌ام، برای همین نزد شما آمده‌ام. استاد ما می‌گفت به ایشان زیاد اصرار کردم که دلیل این خواب چیست، علامه حسینی تهرانی هم گفت که تو به یکی از اولیای الهی بدبین هستی، و پست سر او بد می‌گویی، تا دل او را به دست نیاوری موفق نیستی و من هم چیزی به شما نمی‌گویم. گفتم مگر می‌شود من با اولیای الهی بد باشم، در جواب گفتند که راجع به علامه طباطبایی هم حرفی نداری؟ گفتم چرا؛ او اهل فلسفه و منحرف است. علامه حسینی تهرانی به استاد ما گفته بود همین الان به منزل او بروید.
استاد ما گفت که در گرمای تابستان قم ساعت ۳ بعد از ظهر به منزل علامه طباطبایی رفتم، خود علامه دم در آمدند. گفتم آقای حسینی تهرانی سفارش کرده که من نزد شما بیایم. من به شما بدبین هستم و شما را قبول ندارم. علامه خندید و تعارف کرد تا وارد شوم و بعد از صحبت با ایشان کلاً متحول شدم و اصرار داشتم که در جلسات ایشان شرکت کنم. استاد ما می‌گفت این از عجایب است که من ضد ایشان بودم ولی تبدیل به فدایی ایشان شدم. بعد هم مقرر شد که هر روز از ساعت ۳ تا ۴ به منزل ایشان بروم. روز اول پنج دقیقه زودتر رفتم، ایشان در را باز کرد، به ایشان گفتم که زودآمدن من از سر بی‌نظمی نیست، بلکه از سر شدت علاقه است. بعد از مدتی که به درس ایشان رفتم، ذکری خواندند و گفتند که امشب حالتی به شما دست خواهد داد که باید فردا برای من آن حالت را نقل کنید. آن حالت پیش آمد و فردا برای علامه نقل کردم و ایشان هم خیلی ناراحت شد و گفت که ظاهراً روزی شما نزد من نیست و باید بروید. مجدداً اصرار کردم تا اینکه علامه یک دوره‌ی دیگر هم برای من گذاشتند، از نو دوباره ذکری گفتند و گفتند امشب حالتی به شما دست خواهد داد. فردا که برای ایشان توضیح دادم خوشبختانه خوب بود و علامه خوشحال شدند.
مرحوم سعادت‌پرور که از شاگردان علامه طباطبایی بود می‌گوید علامه من را ارجاع دادند به مرحوم پهلوانی. ایشان دوازده جلد شرح حافظ نوشته که شرح‌هایی است که مرحوم علامه طباطبایی در ابتدای هر درس خود به یکی از ابیات حافظ می‌زدند. اینها را یادداشت کرده بود و تبدیل به دوازده جلد کتاب شده بود.
حال با وجود چنین بزرگانی ما می‌آییم و برای خودمان کتاب فلسفه می‌نویسم، وقتی نهایه تألیف شده و چنین اثری صادر شده، دیگر از آن نباید عبور کرد. سرّ التزام گذشتگان به متون نیز گاه همین مسائل بوده است.
البته ما خداوند را شاکر هستیم که فضلایی خوشفکر، توانا، دلسوز، متعهد، نظریه‌پرداز و نوآور در جمع همکاران پژوهشگاه هستند و آثار خوبی خلق می‌شود و من در اینجا از یک‌یک این عزیزان تشکر می‌کنیم. والسلام

کارکردهای بی‌بدیل حوزه‌های علمیه

اولاً خدمت خواهران و برادران گرامی خیرمقدم عرض می‌کنم، ثانیاً میلاد نورینِ نیّرین،حضرت معصومه (س) و حضرت رضا (علیه السلام) و دهه‌ی کرامت را به حضورتان تبریک می‌گویم و ثالثاًً از خبرنگاران محترم تقاضا دارم نکاتی را که در اینجا مطرح می‌شود، با حوصله و دقیق ثبت، و با انگیزه و رسا منعکس فرمایند. شاید بتوان گفت که حوزه‌ی علمیه خاصه حوزه‌ی علمیه‌ی شیعه، کهن‌ترین و دیرسال‌ترین دستگاه‌های علمی آموزشی جهان به شمار می‌روند؛ زیرا در هیچ جای جهان دستگاه و سازمانی علمی را سراغ نداریم که پیشینه‌ای افزون بر هزار ساله داشته باشد.

قبل از آنکه نظام آموزشی مدرن در قالب دانشگاه‌ها وارد کشورهای اسلامی و ازجمله ایران شود، حوزه‌های علمیه تنها سازمان علمی جهان اسلام، تشیع و ایران قلمداد می‌شدند. امروز نیز حوزه‌ها رکن اساسی آموزش، تربیت نیرو، پژوهش و تولید معرفت در حوزه‌ی دین قلمداد می‌شوند.

خدمات تاریخی حوزه‌های علمیه خدماتی بی‌بدیل است. حوزه‌های علمیه در طی قرون متمادی در زمینه‌های مختلف، خدمات بی‌مانندی ارائه کرده‌اند که از هیچ دستگاه و نهاد علمی دیگری این خدمات برنمی‌آمد؛ بلکه می‌توان گفت که حوزه‌ها در گذشته هیچ دستگاه موازی و رقیبی نداشتند تا در این زمینه‌ها وارد عمل بشوند تا کارکرد آنها با حوزه‌ها سنجیده شود.
این حوزه‌ها بودند که انواع علوم را در جهان اسلام تولید می‌کردند و آموزش می‌دادند، و حتی طرق کاربست آنها را ارائه می‌کردند. از منطق و فلسفه تا ادب عربی و ادبیات فارسی، تا طب و طبیعیات، ریاضی و فیزیک و شیمی، حتی هنر و معماری، همگی در حوزه‌های علمیه متمرکز بودند، و حوزه‌ها نیاز جوامع اسلامی را در زمینه‌ی این علوم و فنون برآورده می‌کردند.
تنها دستگاهی که تأمین‌کننده‌ی همه نیازهای دینی مردم از تحقیق در دین و تولید معرفت دینی تا آموزش دین و اداره شؤون دین را بر عهده داشته و همچنان نیز برعهده دارد حوزه‌ها هستند. بقا و دوام میراث انبیا و توسعه‌ی معنویت و تعمیق معرفت دینی مرهون حوزه‌های علمیه است.
در زمینه‌ی امنیت و استقلال ارضی کشورهای اسلامی، خاصه ایران، حوزه نقش بی‌بدیلی داشته است. در همه‌ی تاریخ، حوزه‌های علمیه نگاهبان استقلال و امنیت کشورهای اسلامی و بخصوص ایران بودند. هرگاه کشور ما بنحوی به مخاطره افتاده و مورد هجوم بیگانگان و تعرض قرار گرفته است، این علمای شیعه و اصحاب حوزه بوده‌اند که هم شخصاً در میدان نبرد حضور پیدا می‌کرده‌اند و به تعبیر حضرت امام لباس جندی می‌پوشیدند و هم با فتواهای خود دیگر اقشار را به جهاد فرا می‌خوانده‌اند و برمی‌انگیختند.
در برخی از جنگ‌ها گاه اتفاق می‌افتاد که بعضی از علمای ما دو سه سال پیوسته در جبهه مستقر بودند و حتی درس و بحث خود را نیز در محیط جبهه و جنگ ارائه می‌کردند. ما کتب فقهی، حکمی و تفسیری متعددی داریم که توسط علمای ما در جبهه‌ها نوشته شده است؛ برای نمونه، التفسیر العقلی مرحوم آقانورالدین اراکی که یک دوره‌ی تفسیر کامل است، در دورانی که ایشان در جبهه حضور داشته‌اند تألیف شده و این درحالی بوده که هیچ‌گونه منبع و مرجعی نیز در اختیار ایشان نبوده است. در طول تاریخ کتاب‌های فقهی متعددی به همین شکل تولید شده است و علمای ما در صف اول جبهه‌ها آنها را تألیف کرده‌اند. این‌همه در حالی بود که علما جوانان را تشویق می‌کردند و به لحاظ دینی روحیه‌ی مبارزان و مدافعان را تقویت می‌کردند.
لهذا، هرگاه که این کشور مورد تعرض بیگانگان واقع شده، علما سینه سپر کرده‌اند و دیگر اقشار را نیز به حضور در جبهه و مقابله با دشمن ترغیب کرده‌اند. آخرین نمونه‌ی آن نیز انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود که نسل حاضر به خاطر دارند که روحانیت و حوزویان در انقلاب و جبهه‌های نبرد چه مایه کارگر بودند.
براساس یک آمار رسمی، در میان اصناف مختلف، شهدای صنف روحانیت بیست برابر دیگر اصنفاف است، و البته بسا آمار غیررسمی از این نیز بیشتر باشد. همچنین در میان اقشار مختلف، شمار فرزندان علما و روحانیون به درجه شهادت نائل آمده‌اند چهار برابر اولاد اصناف دیگر اجتماعی‌اند. به همین مقیاس نیز جانبازان آنانند. ما مدرسه‌ای داریم مانند مدرسه‌ی رضائیه که ظرفیت آن هفتاد نفر است، ولی در جنگ چهل شهید داده است، یعنی بیش از پنجاه درصد طلاب این مدرسه به شهادت رسیده‌اند.
در عرصه‌های اجتماعی نیز حوزه‌های علمیه رکن رکین تحولات بودند. مشروطه که انقلابی عظیم در تاریخ ایران است، وامدار فقها و مجتهدان نجف، تهران و قم بوده است. رهبران مشروطه همگی مراجع و فقها بوده‌اند و زمانی که مسیر مشروطه در حال تغییر بود، فقها ایستادند و بعضی از ایشان که در حد مرجعیت نیز بودند، برای مقابله با انحراف انقلاب مشروطه تا مرز شهادت ایستادگی کردند. شیخ فضل‌الله نوری یک مجتهد و فقیه بزرگی است و برای مقابله با انحرافی که در مشروطه در حال شکل‌گیری بود، ایستاد و بر سر دار رفت، ولی حاضر نشد از آرمان خود عبور کند.
امروز نیز حوزه‌های علمیه در کشور ما منشأ خدمات بسیاری هستند. رسته‌های شغلی و کاری که تربیت‌یافتگان و دانش‌آموختگان حوزه مسئولیت آنها را به عهده دارند بسیار قابل توجه است. از رسته‌های شغلی دینی مانند امامت جماعت که شئون دینی مردم را در محلات و شهرستان‌ها اداره می‌کنند و هزاران مسجد در سراسر کشور توسط تربیت‌یافتگان حوزه‌ها اداره می‌شود؛ همچنین در سطح کشور افزون بر پانصد نماز جمعه برگزار می‌شود که کانون تجمع دینداران است و مسئولیت آن نیز برعهده علما و روحانیون است. همچنین بخش عمده‌ای از شئون قضایی کشور از ریاست قوه‌ی قضائیه تا بسیاری از نهادها و عناصر رکنی این قوه و همچنین در سطح قضات، عمدتاً تحصیل‌کردگان و دانش‌آموختگان حوزه هستند. در حوزه‌ی مدیریتی و کارشناسی سایر قوا نیز همین‌طور. در حوزه‌های فرهنگی، بسیاری از امور و شئون و فعالیت‌های فرهنگی، مستقیم و غیرمستقیم از سوی دانش‌آموختگان حوزه‌ها اداره می‌شود. عمده‌ی امور فرهنگی سایر نهادها و محیط‌ها توسط تربیت‌یافتگان حوزه صورت می‌گیرد، تربیت‌شدگان حوزه‌ها در اداره امور علمی کشور سهم برجسته و بزرگی دارند، برای مثال تعداد اساتید دانشگاه که در حوزه‌ها تحصیل کرده‌اند به نسبت محصلین این دو نظام علمی، بیشترند. البته ممکن است تعداد کسانی که امروز اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها را تشکیل می‌دهند و در دانشگاه‌ها درس خوانده‌اند، بیش از کسانی باشند که در حوزه‌ها درس خوانده‌اند، اما اگر نسبت‌سنجی کنیم که برای مثال از سه میلیون دانشجوی سراسر کشور چه تعداد استاد و هیئت علمی تربیت می‌شود و از کمتر از صدهزار طلبه‌ی مجموعه‌ی حوزه‌های علمیه چه تعداد استاد تحویل دانشگاه‌ها می‌شود، متوجه سهم حوزویان در این خصوص خواهیم شد. این در حالی است که هیئت علمی و اساتید حوزه‌ها نیز منحصرا توسط خود حوزه‌ها تأمین می‌شوند، یعنی حوزه‌های علمیه علاوه بر اینکه برای تربیت مدرس خودکفا هستند، دانشگاه را نیز حمایت می‌کنند و با تربیت نیرو نیاز دانشگاه را نیز تأمین می‌کنند.
من اگر بخواهم رسته‌های علمی، فرهنگی، قضایی، سیاسی، اجتماعی و عمومی که فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگان حوزه‌های علمیه آنها را اداره می‌کنند بشمارم، فهرست مفصلی خواهد شد و این‌همه در حالی است که حوزه‌های علمیه، دستگاه‌های کم‌هزینه‌ای هستند. بعضی از بخش‌ها در حوزه‌ها با کمترین و گاه بدون هزینه‌ی مستقیم اداره می‌شود که اگر بنا بود همان نوع کار در دانشگاه انجام می‌گرفت، سالانه هزینه‌ی میلیاردی به خود اختصاص می‌داد. برای مثال دروسی که به عنوان درس خارج و سطوح عالی اجتهادی در حوزه‌ها تدریس می‌شود، بعضاً توسط یک استاد در یک مسجد ارائه می‌شود. استاد وارد شبستان مسجد می‌شود و دو هزار نفر پای درس او می‌نشینند که تعداد دانشجویان این کلاس به اندازه‌ی یک دانشگاه متوسط یا دانشکده عمده است. کلاسی با این کیفیت نه مدیر دارد، نه ثبت نامی صورت می‌گیرد، نه پذیرش و گزینش دارد، نه حضور و غیابی انجام می‌شود، در عین حال همگی طلاب نیز با جدیت حضور دارند و درس می‌خوانند. دروس خارج همه نظریه‌پردازی است، یعنی یک نظریه‌پرداز فقه و اصول درس خارج می‌دهد، به این معنا که نظریه‌های دیگران را مطرح، ارزیابی و نقد می‌کند، سپس یک نظریه را اختیار و یا اختراع می‌کند. درواقع جلسه‌های درس خارج هم جلسات نظریه‌پردازانه است و یک مجموعه‌ی دو هزار نفره، بدون هزینه و در سطح بالا برگزار می‌شود. این درحالی است که اگر قرار باشد همین کار در دیگر محیط‌های آموزشی دیگری انجام شود، باید سالانه میلیاردها تومان هزینه شود و ده‌ها کارمند و دفتردار داشته باشد تا بتواند چنین مجموعه‌ای را اداره کند!
به این ترتیب می‌توان گفت که حوزه‌های علمیه یک دستگاه علمی و آموزشی بسیار کم‌هزینه و بعضاً در برخی فعالیت‌ها بی‌هزینه هستند. خیلی خوب است که شما خبرنگاران از جلسات دروس خارج در قم گزارشی تهیه کنید تا مردم بدانند که در حوزه چه می‌گذرد.
هزینه‌ی مجموع حوزه‌های ما که افزون بر هزار حوزه و مدرسه در سطح کشورند، بیش از هزینه‌ی یک دانشگاه در ایران نیست. همچنین اگر مساحت مجموعه‌ی مدارس علمیه‌ی سراسر کشور را جمع بزنیم، کمتر از مساحت بعضی دانشگاه‌های درجه دو ایران است. چون بحودالله ما دانشگاه‌هایی با مساحت‌های ۸۰۰، ۱۰۰ و ۱۲۰۰ هکتار داریم.
به این‌ترتیب بدون آنکه حوزه برای نظام، بار مالی داشته باشند و از امکانات کافی برخوردار باشند، در خدمت نظام‌اند. غالب مدارس و حوزه‌های علمیه از فقدان کتابخانه، کلاس و مَدرَس مناسب رنج می‌برند و حتی از حداقل امکانات رفاهی نیز بی‌بهره هستند؛ من از شما درخواست می‌کنم در این خصوص از مدارس علمیه گزارش تهیه کنید.
در عین حال، همین حوزه مطلع این انقلاب است و منشأ نظام و و دولت اسلامی مولود حوزه است، اما بیش از آنچه که دولت احساس وظیفه کند و مبلغی را به عنوان ردیف کمک به حوزه اختصاص دهد، مطالبه‌ی دیگری ندارد. به رغم اینکه دولت ما دولت اسلامی است و حوزه نیز پشتیبان آن است، اما حوزه بنا ندارد دست خود را به سمت دستگاه‌ها و احیاناً دولت دراز کند و بنا بر آن است که مثل همیشه‌ی تاریخ، حوزه‌های علمیه مستقل اداره شوند.
اما نکته‌ی دیگر که ذکر آن لازم است این است که حوزه منابعی دارد. سلف و گذشتگان، خیرین و علما، در گذشته در فکر معیشت حوزویان و امکانات و تسهیلات مورد نیاز حوزه‌ها بوده‌اند و این امکانات در قالب‌های مختلف و ازجمله اوقاف فراهم شده است. مجموعه‌ی موقوفاتی که متعلق به حوزه‌های علمیه است بسیاربسیار وسیع و غنی است،‌ اما باید تأسف خورد که این موقوفات در اختیار حوزه‌های علمیه نیست و ما حوزویان امروز از درآمد موقوفات آنچنان که باید برخوردار نیستیم. اگر موقوفات حوزه‌های علمیه در اختیار حوزه‌ها قرار گیرد و توسط خود حوزه‌ها مدیریت شود، حوزه کاملاً مستغنی خواهد شد و بسا اگر این منابع بدرستی اداره شود، بتوان به دیگر شئون دینی هم کمک کرد.
برآورد من این است که اگر مدیریت مجموعه‌ی موقوفات و رقباتی را که برای هزینه‌های حوزه‌های علمیه بصورت ویژه وقف خاص شده در اختیار حوزه‌های علمیه قرار گیرد درآمد آن هزینه‌ی تمام شئون دینی مردم را تأمین خواهد کرد، ولی متأسفانه چنین نیست و امروز اوقاف، صحیح مدیریت نمی‌شود و ما نیز منتقد این وضعیت هستیم.
نکته‌ی آخر نیز در شأن حوزه‌ی علمیه تهران عرض کنم: حوزه‌های علمیه تهران به تعبیر رهبر معظم انقلاب حفظه‌الله از حوزه‌های عریق و ریشه‌دار جهان اسلام است. حوزه‌ی تهران از حوزه‌های بنیه‌دار، استخوان‌دار و دارای پیشینه‌ی تاریخی پرافتخار است. قبل از آنکه تهران در زمان فتحعلی‌شاه به پایتخت تبدیل شود، تهران حوزه داشته است. بعضی از مدارس قبل از اینکه تهران به شهر و یا پایتخت تبدیل شود، ساخته شده است. مانند مدرسه‌ی حکیم هاشم در جنب میدان ارگ، و همچنین مدرسه‌ی ملاآقا رضا که الان به مدرسه‌ی رضائیه شناخته می‌شود، در دوره‌های قبل از قجرها ساخته شدند، زمانی که قجرها تهران را به‌عنوان پایتخت انتخاب کردند در شأن حوزه اهتمام خوبی داشتند و الحق باید به این نکته اعتراف کرد که در دوره‌ی قجرها حوزه‌های علمیه و خاصه حوزه‌ی تهران از رونق بی‌مانندی برخوردار بودند.
مدارس علمی بزرگی ساخته شد، علما تشویق شدند، امکاناتی در اختیار حوزه‌ها قرار گرفت و حوزه‌ی تهران به یک حوزه‌ی معظم تبدیل شد و عمدتاً نیز به این جهت بود که در مقابل فرهنگ و علوم غربی که آن روزها در آستانه‌ی رونق و رواج قرار داشت، باید ایمان و فکر مردم تقویت شود، معرفت دینی ارتقاء پیدا کند و در قبال ورود فلسفه‌های وارداتی در ایران نیز تولید معرفت شود که در این جهت نیز موفق بودند.
حکما و فقهای بزرگی در تهران بودند، تعداد افرادی که در تهران صاحب کرسی حکمت بودند گاه به اندازه‌ای بوده که تهران به شهر هزار حکیم معروف شده است. همزمان چندین و چند فقیهِ مرجعِ صاحب رساله در تهران مستقر بودند که مردم از آنها تقلید می‌کردند.
اگر پیشینه‌ی ری را هم به تهران گره بزنیم ـ که کاملاً موجه نیز هست ـ باید پیشینه‌ی تأسیس حوزه‌ی تهران را به قبل از تأسیس حوزه‌ی نجف ببریم، زیرا زمانی که فقه حدیثی ما در جهان تشیع محور بوده است، فقها و محدثین برجسته‌ای در ری مستقر بودند و از آنجا حدیث و معرفت و فقاهت به سراسر جهان شیعه می‌رفته است. در طول تاریخ نیز ری معمولاً حوزه‌ی زنده‌ای داشته است، تا زمانی که تهران پدید می‌آید و حوزه‌ی‌ تهران تأسیس می‌شود.
اکنون نیز همت دوستان ما معطوف بر این است که حوزه‌ی تهران احیاء شود و با توسعه و ارتقای آن شأن درخور پایتخت جمهوری اسلامی را پیدا کند. شأن شهری که ام‌القرای جهان اسلام و بیداری اسلامی به‌شمار می‌آید، و ان‌شاءالله حوزه‌ی تهران یک حوزه‌ی متناسب با شأن این نظام باشد. دوستان ما تدابیر و برنامه‌هایی را دارند که در مقام اجرا هستند و یکی پس از دیگری تحقق پیدا می‌کند و ان‌شاءالله همان‌طور که حوزه‌ی تهران گذشته درخشان و پرافتخاری دارد، آینده‌ی روشن و مطلوبی را پیش رو داشته باشد. والسلام

 

 

موانع روانی ـ فرهنگی تولید علم و نظریه‌پردازی

موانع روانی و فرهنگی مهم‌ترین و تأثیرگذارترین چالش‌های تولید علم قلمداد می‌شوند و تعیین دقیق و درست موانع تولید علم در کشور، از ضرورتى اکید و مضاعف برخوردار است؛ چراکه هرگونه تحرک و تحولى در عرصه‌ی تولید دانش، مستلزم شناخت درست موانع و عوامل تولید علم است. شناخت و شرح موانع از طرح و تحلیل عوامل مهم‌تر است و یا لااقل می‌توان گفت که مقدم بر آن است؛ چون غالباً عوامل و محرک‌ها، مقابل همان محذورات و موانع‌اند، به این جهت لازم است ابتدا تعریف و تقسیمی روشن و روشمند از موانع و چالش‌های تولید علم و نظریه‌پردازى در قلمرو علوم انسانى و احیاناً سایر حوزه‌ها تهیه و عرضه شود، سپس به شناسایی و شرح انگیزنده‌ها و رانشگرها پرداخته شود.

درآمد:
شانزدهم بهمن هشتاد و یک، زمانی که در پاسخ به نامه‌ی جمعی از فضلای حوزوی و دانشگاهی، پیام رهبر فرهمند و فرهیخته‌ی انقلاب راجع به نهضت نرم‌افزاری، مبنی بر برپایی کرسی‌های نظریه‌پردازی و نقد و مناظره، صادر شد، بنده مکه مشرف بودم، همانجا و در جوار بیت‌الله، با تأمل یادداشت‌هایی فراهم کردم که حاصل آن فهرست بلندبالایی بود مشتمل بر چالش‌های نظریه‌پردازی و موانع تولید علم در کشور. این فهرست بر چهل مورد بالغ می‌شد، مجموعه‌ی موانع و آسیب‌ها را در دوازده گروه دسته‌بندی و در دو گروه کلان «موانع آفاقی» و «موانع انفسی» طبقه‌بندی کردم؛ بعد از بازگشت این مطالب را در قالب مصاحبه‌ای مفصل ارائه کردم که مورد استقبال گسترده‌ی اهل فضل قرار گرفت. ازجمله‌ دسته‌بندی‌های گسترده‌ی این فهرست مطول، موانع روانی و فرهنگی نقد و نوآوری بود؛ موانع روانی همگی در زمره‌ی موانع انفسی بشماراند، و موانع فرهنگی برخی انفسی و برخی دیگر آفاقی قلمداد می‌شوند.
به نظر بنده موانع روانی و فرهنگی مهم‌ترین و تأثیرگذارترین چالش‌های تولید علم قلمداد می‌شوند؛ من با اغتنام فرصت به‌مناسبت این همایش مهم ملی، مختصراً و از باب نمونه به بیان بخشی از موانع روانی ـ فرهنگی نظریه‌پردازی و چالش‌های انفسی آزاداندیشی و ارتقاء کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره، می‌پردازم؛ زیرا تعیین دقیق و درست موانع تولید علم در کشور، از ضرورتى اکید و مضاعف برخوردار است؛ چراکه هرگونه تحرک و تحولى در عرصه‌ی تولید دانش، مستلزم شناخت درست موانع و عوامل تولید علم است. شناخت و شرح موانع از طرح و تحلیل عوامل مهم‌تر است و یا لااقل می‌توان گفت که مقدم بر آن است؛ چون غالباً عوامل و محرک‌ها، مقابل همان محذورات و موانع‌اند؛ به این جهت لازم است ابتدا تعریف و تقسیمی روشن و روشمند از موانع و چالش‌های تولید علم و نظریه‌پردازى در قلمرو علوم انسانى و احیاناً سایر حوزه‌ها تهیه و عرضه شود، سپس به شناسایی و شرح انگیزنده‌ها و رانشگرها پرداخته شود.

تعریف و تقسیم موانع تولید علم
مراد از موانع، هرگونه عامل سلبى و ایجابى است که سبب رکود و فتور در نوآورى علمى است. ما از باب تسامح به عدم مقتضى نیز مانع اطلاق مى‌کنیم.
موانع نوآورى و تولید علم به جهات گوناگونى قابل تقسیم و طبقه‌بندى است، من در تحقیقى که از سال گذشته تحت عنوان «موانع نوفهمى و نظریه‌پردازى دینى» در دست دارم، موانع را به ده جهت و وجه تقسیم کرده‌ام؛ ازجمله:
یک) تقسیم به «انفسى» و درونى؛ یعنى عامل‌هاى سلبى که از خصائل و خصائص و وضعیت معرفتى و روحى و خلقى محققین برخاسته است و در مقابل آن، «آفاقى» و برونى؛ یعنى موانعى که به محقق مربوط نمى‌شود، بلکه به شرایط اجتماعى، سامانه‌ی مدیریتى کشور در حوزه‌ی معرفت و ساختار و سیاست‌های کلی حاکم بازمى‌گردد.

دو) تقسیم دیگر همان‌طور که از تعریف برآمد، تقسیم موانع به سلبى و ایجابى، یعنی وجود مانع یا فقد مقتضى است.

سه) تقسیم سوم، بخش‌کردن عوامل سلبى به سببى و مسببى، یعنی موانعى که نقش علّى و موانعى که شأن معلولى دارند.
چهار) تقسیم عوامل سلبی، به نحو ماهوى و موانع فرهنگى، مدیریتى و اخلاقى.

موانع فرهنگی
این تقسیمات، ما را در تعریف و تجزیه موانع و مطالعه‌ی دقیق راهکارهاى هریک از آنها یارى خواهد نمود. مثلاً بخشى از موانع که تأثیر عمده‌اى در رکود علمى و زوال جریان تولید علم و از میان‌بردن نشاط علمى در یک جامعه خواهد گذاشت «موانع فرهنگى» است؛ موانع فرهنگى را این‌گونه تعریف مى‌کنم: «عوامل سلبى یا ایجابى انفسی و درونی که به عرف و عادت ملی، یا سلایق و علایق صنفى بدل شده و به‌مثابه طبیعت ثانوى عالمان و دانشمندان یک جامعه، در برابر پیدایش و گسترش علوم و ابداعات نظری در آن جامعه ایجاد مقاومت مى‌کند».
به لحاظ کمی و کیفی، موانع فرهنگی و روانی بیشترین سهم و ژرف‌ترین نقش را در رکود و رکون معرفتی ایفا می‌کنند؛ در این مجال محدود و مقال کوتاه به برخی از این دسته موانع اشاره می‌کنیم:

۱٫ ازجمله موانع فرهنگى، «گسست تاریخى ـ معرفتی» است که در دهه‌های اخیر سخت بدان مبتلا شده‌ایم؛ یعنى ما هویت علمى خود را گم کرده‌ایم؛ از گذشته‌ی علمى خود، به‌خصوص در دانشگاه‌ها، بریده‌ایم. اگر به دانشگاه‌ها توجه کنید مشاهده خواهید کرد که متأسفانه صاحبنظران و صاحبان آثار علمى در حوزه‌ی علوم انسانى از سوابق علمى کشور و این جامعه و امت بى‌اطلاع هستند و همه‌ی آنچه در خیال و خاطر دارند و فراچنگ آورده‌اند معلومات و مطالب و محفوظاتى است که از دیگران اخذ کرده‌اند، و نسبت به مفاهیم و معارف عمیق، دقیق و خودى با ریشه‌ی تاریخى بسیار طولانى غافل و احیاناً جاهل هستند. به همین جهت با بعضى نظریه‌ها و معارف و یا بعضى از مکاتب و مناظر که مواجه مى‌شوند با تعجب و شگفتى برخورد مى‌کنند، که عجب چنین چیزى را در گذشته کسانى گفته بودند. تصور می‌کنم این مسئله حتی در دیگر حوزه‌ها نیز صادق باشد، یعنى ما کلاً و مطلقاً تربیت سنتى و فلسفى را کنار گذاشته‌ایم و مشخص نیست که چنین کاری کار دقیق و درستى باشد.
ایران پیشکسوت تاریخى علوم انسانى در جهان است و ذخایر عمیق، غنى، دقیق و قویمى که ما در متون کهن خود داریم، سرمایه‌هاى عظیمى است که مغفول مانده است. یادم هست که مرحوم علامه جعفرى(قدّه) مکرر مى‌گفت تمام آرا و نظریه‌هاى علوم انسانى در ادبیات فارسى نهفته است و اگر جمعى باشند که با من کار کنند حاضرم همه‌ی این نظریه‌ها را از خلال متون و اشعار استخراج کنم. قبل از ارتحال ایشان خدمتشان رفته بودم، با عصبانیت گفت: «من هرچه مى‌گویم هیچ‌کس گوش نمى‌کند ما همه‌ی اینهایى را که دیگران مى‌گویند در همین ادبیات خودمان نهفته داریم». به ایشان عرض کردم ما جمعى را ساماندهى مى‌کنیم که با تخصص‌هاى متنوع خدمت شما باشند و شروع کنیم ادبیات فارسی را با این نگاه مطالعه کنیم. ما هم با بعضى از دوستان صحبت کردیم که متأسفانه ایشان ارتحال یافتند و این فرصت از دست رفت. بعدها مطلع شدم این پیشنهاد را ایشان کتباً به محضر رهبر معظم انقلاب هم نوشته و برای اجرای آن اعلام آمادگی کرده بودند.

۲٫ «فقدان طلب و تقاضا»، مانع فرهنگى دیگر است. کدام مسئول تصمیم‌گیر در این کشور پیش از تصمیم‌گیری به یک متخصص علوم انسانى در حوزه‌ی مرتبط مراجعه مى‌کند؟ وزارت مسکن ما کى به یک جمع اهل نظر در حوزه‌ی علوم انسانى، خصوصاً کسانى که در این حوزه با نگاه دینى صاحب‌نظر هستند، مراجعه مى‌کند که معمارى و شهرسازى و باغ‌آرایى ما برچه اساس و چگونه باشد؛ در حوزه‌ی اقتصاد چه تعداد از متولیان امور وزارت اقتصاد و دارایى، سیستم بانکى و دستگاه‌هاى تصمیم‌گیر و مجرى حوزه‌ی اقتصاد و تجارت و بازرگانى، به اهل نظر مراجعه مى‌کنند و چقدر خودشان اهل نظر هستند؟ کافى است به فهرست کسانى که تولیت امور را در حوزه‌هاى علمى و البته غیرانسانى دارا هستند، مراجعه کنید و تخصص‌هاى آنها را با مسئولیتشان بسنجید. از آغاز پیروزى انقلاب، ـ البته سال‌هاى اول را قبول داریم که شرایط خاصى بوده ـ اسامى دیپلمات‌هاى ما که به‌عنوان سفیر به کشورها رفتند را فهرست کنید و تحصیلات آنها را ببینید که چقدر با تخصصى که باید داشته باشند ارتباط دارد و تا چه اندازه به علوم سیاسى و اسلامى آشنایى دارند؛ پزشک است، مى‌شود وزیر، مهندس است مى‌شود سفیر و به همین ترتیب. همه‌ی اینها جایگاه خودشان را دارند، اما در امر مدیریت و مناسبات و تنظیم روابط و مسائل اجتماعى و سیاسى، به متخصص در حوزه‌ی علوم انسانى نیاز داریم، که چنین نیست.
اگر تصمیم‌گیرى‌هایى که انجام مى‌شود و متأسفانه تحقق پیدا مى‌کند، با مبادى نظرى و معقول ما سنجیده شود مشاهده مى‌شود که تفاوت چقدر زیاد است. نظام بانکى ما چگونه عمل مى‌کند؟ براساس قانونى که در کوران انقلاب و در آغاز تصدى امر جامعه و حکومت و سیاست به‌عنوان یک کار مقطعى و مبتنى بر احکام اضطرارى و ثانوى تنظیم شده، قانون بانکدارى بدون ربا؟ این در یک مقطعى بوده که ما استنباط نمى‌کردیم، چون حکم و کل را کسى از ما سؤال نمى‌کرد، و مسئولیت نظام بانکى با ما نبود، فقیه ما مطالعه و آگاهى نداشت و افتاء نکرده بود. یک زمانی این سیستم اجرا شده بود، هنوز هم دارد انجام مى‌شود که البته اجرای آن هم ناقص است و عملاً خیلى از مردم ربا مى‌خورند. آیا پس از انقلاب نمى‌توانستیم یک سیستم و مدل بانکدارى اسلامى طراحى کنیم که مبتنى بر مبانى خودمان باشد و براساس منطق اجتهاد استنباط شده باشد، و مطابق با فقه زنده و فعال و کارساز و اداره‌کننده باشد؟ مى‌توانستیم؛ البته در اینجا من لازم مى‌دانم که از فقیهان هم گله کنم، ولى بیشتر از مدیران، چون به فقیهان اصلاً مراجعه نمى‌شود. ما فقیه نیستیم، ولى در مقام اجرا هم مشکلات سیستم‌هاى بانکى را گفتیم و هم مدل و الگوى بدیل پیشنهاد دادیم، اما یک نفر از عناصر بانکى که مطلع هستند چنین تحقیقی انجام شده و محققان این تحقیقات را هم مى‌شناسند، مراجعه نکرده که شما چه مى‌گویید؟ و چگونه مى‌شود این مدل بانکدارى اسلامى را پیاده کرد؟

۳٫ سومین مانع، «خودباختگى» و «دیگرشیفتگى» و دلباختگی نسبت به نظریه‌ها و دیدگاه‌هاى غیرخودى است که به یک بیمارى و آسیب و یک مانع فرهنگى درونى تبدیل شده. هرآنچه از بیرون فرامى‌رسد و هر تحقیقى که ارجاع به متون غیرفارسى و احیاناً غیرعربى داشته باشد را علمى مى‌پنداریم. اگر بهترین مطلب را هم ارائه کرده باشید، اما ارجاع انگلیسى نداشته باشد علمى نیست و این یک آفت و مشکل است؛ یعنى اگر خود شما تولید کردید ارزش ندارد، اما اگر تولیدات دیگران را وام گرفتید و عرضه کردید ارزش دارد و علمى است.

۴٫ چهارمین مانع، آسیب‌دیدگىِ عنصر «اعتماد به نفس» در مقیاس ملى و افق فردی است. توفر و تراکم اعتماد به نفس در یک جامعه اعجاز می‌کند، و فقر و فقدان آن نیز فرصت‌ها و سرمایه‌های ملی را نابود می‌کند. تأثیر این عامل نیاز به توضیح بیشتر ندارد.

۵٫ پنجمین مانع، «نبوغ‌زدگی» و این توهم است که فقط نابغه نوآور است. این چنین نیست؛ همه نابغه‌اند و باید نبوغ آنها کشف شود. ما دو شخصیت بزرگ متفکّر و مولّد علم در عصر خودمان داشتیم، شهید صدر و شهید مطهرى، یکی بیش از هر چیز فرزند نبوغ خویش است: شهید صدر، و دیگری بیش از هر چیز دارنده‌ی گنج رنج خویش است: شهید مطهرى ، اما در این میان تولید شهید مطهرى بیش از شهید صدر است. شهید صدر به استناد نبوغش متفاوت حرف مى‌زند، اما شهید مطهرى غنى‌تر و عمیق تر سخن مى‌گوید. پس این تصور که حتماً کسى باید نابغه باشد تا منشأ تولید و تحول علم گردد مانع بزرگى پیش روی نظریه‌پردازی و تولید معرفت است، و این انگاره ناصواب پیشاپیش افراد را از کار مایوس و دون‌همت بارآورده، از ورود به عرصه ادعا و آوردگاه علم بازمی‌دارد.

۶٫ ششمین مانع، «حجاب معاصرت» است؛ تا کسى زنده است به او توجه نمى‌شود، چون معاصر است. براى فردى که از دنیا رفت بنیاد تأسیس مى‌کنیم و هرچه با او فاصله مى‌گیریم تازه مى‌فهمیم که چه کسى است.

۷٫ هفتمین مانع، «سنت‌زدگى»، کهنه‌گرایى و «میراث‌پرستى» است. ضمن اینکه من به‌شدت به میراث علمى خودى و بازمانده از سلف، معتقد و ملتزم هستم، اما افراط در آن را از مهم‌ترین موانع توسعه و تحول علم می‌دانم. باید بپذیریم که هرآنچه به ارث برده‌ایم و اکنون فراچنگ داریم مقدس نیست.

۸٫ هشتمین مانع، «شخصیت‌زدگى» و به تعبیر دیگر: «پیرپرستى» است؛ جوان‌ها گاهى حرف‌هاى دقیق‌ترى مى‌گویند، اما به جرم اینکه جوانند به آنها اعتنا نمی‌شود! گاهى بعضى جوان‌ها حرف دارند، باید حرف‌هاى آنها را شنید. من فقر جرأت و خودسانسورى را به اختناق سفید تعبیر مى‌کنم.

۹٫ نهمین مانع، «فقر سنت نقد و تضارب آرا» است. این مانع نیز بین و بدیهی است و حاجت به تبیین و تأکید ندارد.

۱۰٫ دهمین مانع «سیاست‌زدگى» است؛ هرچه مى‌گویید به یک جناح گره مى‌خورد، بعد هم مى‌گویند این دارد نظریه را تئوریزه مى‌کند که این بزرگ‌ترین مانع است.

۱۱٫ مانع یازدهم، «فرومردن رسم تکریم» و روح قدرشناسى از صاحبنظران است؛ متأسفانه در کشور ما امروز یک محقق مبتکر و نظریه‌پرداز به اندازه‌ی یک هنرپیشه‌ی معمولی قدر و منزلت ندارد.

۱۲٫ دوازدهمین مانع، «فقدان عرف تعالم» و تبادل علمى و کار گروهى است. من گاهى مثال زده‌ام که دو شخصیت علمی بزرگ چند ده سال در یک شهر زندگى مى‌کنند، اما هیچ‌گاه بین این دو بزرگ یک نشست علمى صورت نمى‌گیرد و اگر روزى این اتفاق رخ دهد، یک نقطه‌ی تاریخى مى‌شود.

۱۳٫ «نبود جرئت عبور از مشهورات» و پیش‌پنداشته‌های غلط حاکم، مانع دانش‌سوز دیگر است؛ مشهورات دو دسته‌اند: تاریخی‌شده و عصری؛ هر دو خطرناک و زیانبارند، اما در روزگار ما به دلیل گسست تاریخی معرفتی موجود، و سلطه‌ی آرای غربیان بر ذهن و زبان دانشگاهیان و حوزویان دانشگاه‌زده، «هژمونی تفکر غربی» که پارادایم «مشهورات عصری» را تشکیل می‌دهد بسی خسارتبارتر از «مشهورات سنتی» عمل می‌کند. تا جامعه‌ی علمی ما از این پارادایم پوچ خارج نشود امید هیچ تحولی را نمی‌توان برد.

۱۴٫ «توهم فقد آزادی» مانع خطرناک دیگر است؛ همان‌طور که «احساس آزادی» ـ هرچند به نحو کاذب ـ مانند «وجود آزادی» به‌نحو صادق و واقعی، می‌تواند موجب شکوفایی و منشأ تحولات شگفت و شگرف باشد، «توهم فقد آزادی» هم، مانند «تحقق فقدان آزادی» می‌تواند به‌صورت مانع اساسی شکوفایی علمی و تحولات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری در یک جامعه خودنمایی کند.
در جامعه‌ای که هر روز و هر دم کسانی، حتی ضروری دین و مسلمات عقاید اسلامی را آشکارا انکار می‌کنند، و از فضای باز کشور سوءاستفاده کرده به مقدسات دینی و مصالح ملی می‌تازند و کسی مانع آنها نمی‌شود، منصفانه نیست از فقدان آزادی سخن رانده شود. امروز حتا ارتداد و کفرگویی در کشور جرم انگاشته نمی‌شود، از اعلام انقضای تاریخ دین و دیندارای، تا خدشه در حقانیت و حقیقت وحی؛ از ساخته و پرداخته‌ی ذهن پیامبر(ص) خواندن معارف قرآن، تا انکار عصمت نبی و ولی، و تا خشونت‌طلب خواندن سید مظلومان حضرت سید الشهدا(ع)…، و ده‌ها سخن ناروای دیگر در مطبوعات و مکتوبات مطرح می‌شود و احدی متعرض کاتبان و ناشران آنها نمی‌شود؛ بلکه رده‌گویان و رده‌نویسان، آزادانه به همه چیز حمله و هجمه می‌برند و فقها و مراجع عظیم‌الشأن به‌جای صدور فتوا و اعلام حکم شرعی آن، به پاسخ‌گویی و مباحثه‌ی کلامی و مراوده‌ی علمی با مرتکبان و هتاکان می‌پردازند.
سخن‌گفتن از نبود آزادی ظلم به حقیقت و ستم بر شریعتِ سمحه و سهله، و جور در حق حاکمان و حاکمیت صبور و صاحب سعه‌ی صدر است. در شرایط کنونی که صلاگر آزادی و علمدار آزاداندیشی، شخص رهبری نظام و رأس هرم قدرت در کشور ماست و سال‌هاست که همّ و غمّ خویش را مصروف تبدیل آزاداندیشی و نظریه‌پردازی و تولید علم بومی به مطالبه‌ی ملی کرده، طرح پنداره‌ی « فقد آزادی» بیش از آنکه «توهم روانی» باشد «تهمت سیاسی» است. در این میان بیش از همه و هرچیز اصحاب علم و ارباب نظر ضرر می‌کنند و حقیقت و معرفت و تولید علم بومی و نظریه‌پردازی دینی زیان می‌کند، خاصه آن‌گاه که کسانی از مدیران و مصادر امور با ملاحظات سیاسی و جلب عواطف نخبگان به سمت جناح خویش به این شعار دامن بزنند! به نظر می‌رسد برخی افراد مدعی هم برای توجیه چنته‌ی تهی و مشت خالی خود چنین بهانه‌هایی را طرح می‌کنند! والا کسی که حرفی برای گفتن داشته باشد چنین ملاحظاتی را ـ علی فرض واقعی‌بودن آن ـ مانع نمی‌انگارد؛ «پریرو تاب مستوری ندارد» اگر کسی سخنی درخورد گفتن داشته باشد بروز می‌دهد، و اگر حضرات راست می‌گفتند بهای آزادی و آزاداندیشی را با تهور و شجاعت و به قیمت انکشاف حقیقت و اعتلای معرفت می‌پرداختند! برخی چنین بهانه‌هایی را پوششی برای پنهان‌داشتن فقر علمی و فقد جرئت مواجهه رویاروی با رقیب نظری خویش می‌کنند و بیشتر مایلند تنها به قاضی بروند تا راضی برگردند، والا این گوی و این میدان؛ متولیان هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی که منسوب به بالاترین مرجع علمی و فرهنگی کشور است، با آغوش گشوده بدون هیچ قید و حدی، جز التزام به رعایت منطق علمی و اخلاق نقد، از همه‌ی مدعیات و مدعیان استقبال کرده و با تواضع تمام مترصد فراهم‌کردن هرگونه زمینه و ضمانت برای طرح نظرات مختلف و مخالفند.