در یکی از شبهای سرد زمستان (۲۸/۱۰/۸۹) مهمان آیتالله خوشوقت بودیم و شاهد گفتوشنود استاد رشاد با حضرت ایشان؛ اینک متن این گفتگو را تقدیم خوانندگان رساله میکنیم:
رابطۀ فقه و اخلاق
استاد رشاد: هرچند اخلاق و حقوق هر دو معطوف به حوزه رفتار و اعمال جوارحی و جوانحی آدمیاند؛ اما تفاوتهای بسیاری میان آنها وجود دارد. از جمله مسائل مهم فلسفه اخلاق و اخلاق نظری پرسش از ماهیت اخلاق است، و اینکه چه تفاوتی بین قضایای اخلاقی و قضایای حقوقی وجود دارد؟ اگر صلاح میدانید اندکی پیرامون ای دو پرسش گفتگو شود؛ به نظر حضرت مستطاب عالی اخلاق چیست و با فقه و حقوق چه تفاوت یا تفاوتهایی دارد؟
آیتالله خوشوقت: منبع اخلاق در اسلام دو چیز است: قرآن کریم و عترت. پروردگار متعال در قرآن کریم، فقه عملی، اخلاق و ادعیه را توأمان بیان کرده است. هم عقیده را بیان کرده که مسلمان باید چه عقایدی را در ذهن و قلب خود داشته باشد و باور کند و هم بیان کرده که چه اعمالی باید در زندگی انجام بدهد و چگونه رفتار کند. در قرآن فقه از اخلاق و عقیده جدا نشده و گفتهاند که هر سه برای ما لازم است.
معنای اخلاق همان معنای لغوی که بهمعنای رفتار است، میباشد. رفتار انسان با خود، با دیگران و با خدا. در این سه مرحله خداوند دستورهایی داده که ما از این دستورها به اخلاق تعبیر میکنیم. ما با خود چگونه باشیم، با دیگران چگونه باشیم و در پیشگاه پروردگار متعال چگونه باشیم.
اخلاقی که قرآن کریم ارائه کرده مبتنی بر اعمال است. یکسری اعمال که پروردگار متعال دستور داده و منظور از آن فراهم شدن اخلاق است. یکی از منابع مهم و بزرگ اخلاق در اسلام دستورهای خدا در کتاب خداست. دستورهای خدا منشأ و سرچشمه اخلاقی است که اسلام برای ما آورده است. دستورهایی که شناخت آن بدون کتاب خدا امکانپذیر نیست؛ یعنی اگر ما نماز نخوانیم و روزه نگیریم و محرمات را مرتکب شویم، اخلاق درست نمیشود، چون در صورت ترک این اعمال ایمان ضعیف میشود، با ایمان ضعیف هم انسان طرز رفتار خودش را مراعات نمیکند. اگر ما نماز نخوانیم با خودمان بد رفتار کردهایم و این ایمان ما را ضعیف میکند و برای کارهای خطرناک آماده میشویم. اما اگر ایمان قوی شد و دستورالعملهایی را که پروردگار متعال به من و رابطه من با دیگران و خودش داده، پیاده کنم، برای رشد ایمان آماده میشوم.
استاد رشاد: این خصوصیتی را که شما فرمودید شامل فقه نیز میشود، فقه هم سلسله آموزههایی است که رفتار و مواجهۀ انسان را با خود، با دیگران و با حقتعالی و احیاناً با موجودات دیگر و خلقت الهی تنظیم میکند. در حقیقت در فقه و قلمروی شریعت هم ضوابط و موازینی را از ناحیه شارع در اختیار داریم که براساس آنها باید مناسبات خود را با خودمان، با حقتعالی، با دیگران (انسانها و غیرانسانها) تنظیم کنیم.
چه خصوصیتی بین احکام شرعی و فروع فقهی وجود دارد که به دلیل آن مشخصه این دسته از آموزههای الهی را فقه و احکام عملی نام مینهیم و دسته دیگر را که فاقد آن خصوصیتند اخلاق مینامیم؟
آیتالله خوشوقت: منبع اخلاقی که در قرآن کریم آمده همان فقه بالمعنی الأعم یعنی فرمان خداست. همانطور که فرموده نماز بخوان، همانطور هم فرموده دروغ نگو، متکبر نباش، متواضع باش؛ این هر سه، تحت فرمان اداره میشود و آن فرمان فقه است. اساس اخلاق در اسلام همان فقه است. اگر ما به دستورات پروردگار متعال عمل نکنیم، اخلاقی که منظور خداست فراهم نمیشود؛ یعنی در مقام عمل اگر ملتزم به شریعت نباشیم، در اخلاق هم ملتزم نمیشویم. اما اگر ملتزم شدیم ایمان تقویت میشود، حرف خدا بیشتر اطاعت میشود و همهچیز فراهم میشود.
استاد رشاد: در مقام عمل اینگونه است، اما در بعد نظری این دو دسته باهم چه فرقی میکنند؟ مثلاً وقتی میگوییم دروغ نگو، گویی دو حکم را در بر دارد: یک اینکه دروغ نگو چون حرام است از این جهت جزء شریعت است (یعنی حرمت کذب) حکم دیگری از سوی حقتعالی واردشده که دروغ روا نیست، قبیح است، و این یک حکم اخلاقی است و در زمره دستورهای اخلاقی. و از زاویه حسن و قبح ارزیابی میشود. یا همین که فرمودید که میگوید نماز بخوان و شرب خمر نکن، یکبار دیگر هم میگوید تواضع کن و حسد نورز، هرچند دو امر و نهیاند و متعلق آنها یک چیز است، اما به لحاظ جوهری بین این دو نوع امر و نهی تفاوت خاصی وجود دارد، عرض من این است که این تفاوت کدام است؟
آیتالله خوشوقت: نمیتوان فقه را از اخلاق جدا کرد، چون منشأ اخلاق همان فقه است.
استاد رشاد: بعضی از محققین، تفاوتهایی را گفتهاند. از جمله اینکه آموزهها و قضایای فقهی و یا به تعبیر امروز آن، حقوقی، الزامآور است و مرتکب آن مجرم است و طبعاً بهعنوان کسی که مرتکب جرمی شده در این عالم بهعنوان یک مجرم مجازات میشود، و به اقتضای رفتار مجرمانه علیه او اعمال قانون میشود و اگر جنبه شرعی داشته باشد در آن عالم نیز بر این رفتار او عذاب و عقاب مترتب میشود. اما امور اخلاقی اینگونه نیستند، اگر کسی حسد ورزید، نه در شرع حکم مجازات دارد که شلاق و تازیانه داشته باشد، و نه در قانون بشری حکمی مبنی بر اینکه حسود را جریمه کنند یا به زندان ببرند؛ این تفاوت را برخی بین اخلاق و حقوق یا فقه مطرح کردهاند. درحالیکه در فقه نیز سلسله قضایایی داریم که از آنها به مستحب و مکروه تعبیر میکنیم که آنها هم مشمول همین تعریفی که از قضایای اخلاقی میکنند، میشوند؛ یعنی آنها هم موضوع حسن و قبح و متعلق محبویت و مبغوضیت قرار دارند، اما عقاب و عذاب بر آنها مترتب نمیشود، ولو ممکن است ثواب بر فعل استحبابی و ترک مکروه مترتب باشد. لهذا این فرق که حتی بعضی اساتید مثل استاد مصباح نیز مطرح میکنند، دچار چنین نقص و نقضی است.
به نظر میرسد مجموعه مستحبات و مکروهات ذاتی که بهعنوان مستحب و مکروه از نصوص دینی استنباط میشود ـ نه مستحبات و مکروهات احتیاطی ـ در حکم قضایای اخلاقیست؛ یعنی ما بهعنوان عبد با ربمان دو رابطه داریم: یک رابطه حقوقی داریم که الزاماً باید آن را رعایت کنیم، مثلا نماز بخوانیم و سرقت نکنیم، یک رابطه اخلاقی نیز با خداوند متعال داریم که باید در چارچوب آن یک سلسله موازین را بهعنوان مرزهای اخلاقی رعایت کنیم، و همانطور که حقوق دوطرفه است، یعنی در مقابل هر حقی تکلیفی است و در مقابل هر تکلیفی حقی هست؛ در زمینه رابطه میان عبد و رب هم همین وضعیت برقرار است؛ یعنی وقتی عبدی ملتزم به واجبات است، از محرمات اجتناب میکند، خداوند متعال در چارچوب یک رابطه حقوقی، اعطای پاداش و تأمین سعادت این فرد را بر خود فرض کرده و عقاب آن را ناروا میداند؛ و این یک رابطه حقوقیست، میان عبد و رب رابطهای از نوع دیگر از سنخ رفتار اخلاقی وجود دارد؛ یعنی عبد یک نوع رفتار اخلاقی با حقتعالی دارد که اشاره فرمودید، حقتعالی هم یک رفتار اخلاقی با عباد دارد که آن اولی را که رفتار حقوقی و فقهی است میگوییم در چارچوب عدل تعریف میشود، دومی در چارچوب فضل. حقتعالی از سر فضل یک سلسله عنایاتی را به بندگان خود دارد. این حقوقی و الزام بر حقتعالی نیست، گرچه چیزی بر حق الزام نیست و از او الزام است ولی گویی که قلمروی فضل و رفتار توأم با فضل یک نوع رفتار اخلاقی خدا با عباد است. کما اینکه متقابلاً رعایت مستحب و مکروه در برابر حقتعالی یک نوع رفتار اخلاقی عبد با رب است.
سؤال این است که آیا میتوان چنین تفاوتهایی را بین فقه و حقوق گذاشت، اگرنه که نباید این دو علم از هم جدا میشد. جدایی این دو علم هم قراردادی نیست و طبعاً یک تفاوت ماهوی بین این قضایا وجود دارد که این تفاوت ماهوی را سلف توجه داشتهاند و رعایت کردهاند، لهذا یک دسته از قضایا و آموزهها را در قالب دانش فقه که در بستر شریعت تولید میشود، قرار دادهاند، دسته دیگر را در دانش اخلاق قرار دادند. آیا جز این تفاوتی که بعضی گفتهاند، تفاوت دیگری مد نظر حضرتعالی است؟
آیتالله خوشوقت: یک چیزی در دستورالعملهای پروردگار متعال ملاحظه شده است، و آن اینکه تکالیف زیاد نشود؛ چون پروردگار متعال توان مردم را در نظر گرفته است. برخی از آنها عملی است و همه میتوانند انجام دهند مثل نماز خواندن، روزه گرفتن و جهاد در راه خدا؛ اما کمالات معنوی ابتدائاً برای همه مقدور نیست. لذا میبینیم شرک خفی گناه شمرده نشده است، چون برای مردم مقدور نیست. اگر تکلیف زیاد بشود مردم نمیتوانند انجام دهند و بهجا بیاورند. در عملی انسانها زیاد عمل میکنند، نمازخوان زیاد است، اما در مسائل اخلاقی تعداد کم است. خدا هم عمداً واجب نکرده، چون اگر واجب میکرد بار سنگین میشد و زمین میگذاشتند. خدای متعال توان مردم را سنجیده است. این بخش را جزء کمالات و فضیلتها قرار داد که تعبیر به مستحبات فرمودید. لذا دربارۀ آن گفته اما اجبار و الزام نکرده. دربارۀ شرک خفی حرف زیاد زده اما اجبار نکرده؛ چون مقدور مردم نیست و کار هرکسی نیست. لذا کم پیدا میشوند افرادی که این چیزها را مراعات کنند. همت هرکسی که اقتضا کند و بخواهد و هوش و توان فکری داشته باشد، راه را نشان دادهاند و آنها میروند اما الزام نکردهاند.
اغلب مسائل اخلاقی اینگونه است و چون توان مردم کم است الزام نکردهاند. دو تا از مسائل اخلاقی را خداوند متعال تعیین کرده و جزء گناهان کبیره شمرده است: یکی تکبر و دیگری سوءظن است، اما اکثر مردم گرفتار آنها هستند. چون ایمان نوع مردم ضعیف است و در اثر ضعف ایمان، این مشکلات در باطنشان است، اجبار هم نمیتوان کرد و عمل هم نمیکنند. لذا فقه بدنی است و همه میتوانند انجام بدهند و تکلیف شده است، اما این بدنی نیست و شرایطی میخواهد. برای همین میبینیم که از میان تعداد زیادی از نمازخوانها شاید یک نفر طالب این مسائل میشود و به سوی چیزهایی که خداوند متعال خیلی تعریف کرده و برای آن مقام قائل شده میرود، خودشان انتخاب میکنند و بهدنبال آن میروند.
دومی هم مسائل استحبابی است که الزام نکرده؛ برای اینکه پروردگار متعال قدرت و توان انسانها را سنجیده که اگر بار خیلی سنگین شود آنها واجبات را هم زمین میگذارند. آنها بهصورت دستاوردهای اخلاقی مطرح شده و در اختیار مردم گذاشته شده، آنهایی که آمادگی بالایی دارند، انتخاب میکنند، ادامه میدهند و آن نتایج حاصل میشود. اما اجبار نکرده که شلاق بزند و کارهای دیگر بکند، چون دیده که نمیشود. لذا نوع مردم نماز میخوانند و شرک هم در آنها هست و تکبر هم دارند و حب دنیا بهاندازه مذموم هم دارند. اینها را نمیتوان اجبار کرد و مقدورشان هم نیست. اما گفته راهش چیست و هرکسی خواست از این راه میرود و موفق هم میشود. لذا اخلاق بهاینصورت درآمده.
آموزههای فوق طاعت در شرایع قبل از اسلام
استاد رشاد: هم در آیات و هم در بعضی روایات داریم که در شرایع قبلی آموزهها یا دستورهای الزامی فوق طاقت هم بوده است و شاید آن دستورهای سخت فوق طاقت در شریعت خاتم، همانطور که اشاره فرمودید برداشته شده است. آیا میشود مستحبات و مکروهات را براساس همین ملاک، ملحق به اخلاق کرد و گفت آن حدود از جنس اخلاق و مناسبات اخلاقی عبد و رب است؟
آیتالله خوشوقت: همه مستحبات اینجور نیستند. خیلی از کارهای بدنی مستحب است، مثلاً روزه گرفتن در غیر ماه مبارک رمضان مستحب است، خیلی کارها مستحب است، اما زیاد دنبال اخلاق نرفتهاند، چون میدانند طالب کم دارد، اما تمام چیزهایی که مربوط به فراهم شدن اخلاق است گفتهاند، در اختیار گذاشتهاند و هرکسی همت داشت حرکت و استفاده میکند.
اما اینکه فرمودید در شرایع گذشته اعمال و تکالیف شاقی بود، آن اعمال تکلیف نبوده بلکه بهعنوان جریمه بوده. مثلاً بنیاسرائیل چون مرتکب گوسالهپرستی شدند، بهعنوان تنبیه آن کار را کردند: «همدیگر را بکشید». و تکلیف نبود. موردی و بهعنوان جریمه بود، ولی هیچکجا خود خدا بهعنوان تکلیف چنین چیزی را نخواسته است.
ارتباط مسائل اخلاقی با باطن انسان
استاد رشاد: آیا میشود این تفاوت را تعمیم داد؟ بهاینمعنا که بگوییم هر آنچه عملی است، فقهی است و هر آنچه بدنی نیست و احیاناً نفسی و قلبی است، اخلاقی است؟ این در حالی است که ما پارهای از آموزهها و قضایای اخلاقی را داریم که به عمل منتهی میشود و با عمل اتفاق میافتد. مثلاً اگر کسی ایثار میکند، این ایثار و نثار یک عمل قلبی محض نیست، جوانحی نیست، جوارحی هم است، کما اینکه در حوزه فقه هم بعضی دستورات و قضایا را داریم که بدنی نیست. مثلاً قصد قربت کردن یک جنبه فقهی دارد، نه جنبه اخلاقی و کار قلب است و یک عمل جوانحی است. ظاهراً نمیشود این معیار را بهصورت عام و فراگیر و بهصورت یک معیار شامل همهجا مبنا قرار داد و این دو حوزه را براساس این معیار از یکدیگر تفکیک کرد؟
آیتالله خوشوقت: جای تمام مسائل اخلاقی باطن است، بعضی مواقع هم عمل بدنی انجام میگیرد. ایثار از آنهاست، اگر در ایثار درون آماده نباشد، آدم نمیتواند پول به کسی بدهد. اما اگر ایثار بود، ایثار میگوید بده. ریشه آن اول در درون و باطن است و بعد به بدن میرسد.
استاد رشاد: یعنی ممکن است بگوییم در حقیقت اینجا هم فعل ایثارآمیز، گرچه فعل اخلاقی است، اما برونداد و بروز همان ملکه نفسانی است که در حقیقت در درون انسان است؟ در نتیجه اگر ایثاری برخاسته از ملکه نفسانی نباشد، آن ایثار چهبسا اخلاقی قلمداد نشود.
آیتالله خوشوقت: نه نمیشود. چون ایثار باید برای ایمان به خدا باشد و نه برای ریا و تحصیل شهرت.
استاد رشاد: حتی اگر احیاناً کسی یکبار و برای همیشه نیت ایثار کرد، قصد قربت هم داشت و قصد ریا هم نداشت و کار ایثارگرانهای انجام داد، بیآنکه ملکه اخلاقی و فضائل در او بهصورت ملکه شده باشد، ولی یک مورد فعل اخلاقی از او سر زده باشد، این فعل اخلاقی قلمداد میشود؟
آیتالله خوشوقت: معمولاً کسانی که در درون آمادگی ندارند، برون هم مثل درون اتفاق میافتد. اگر اتفاق برخلاف این اتفاق بیفتد، لابد نظرات دیگری باید در کار باشد، والا ایمان کافی نیست.
تفاوت دستورات فقهی و اخلاقی در غایت و فواید
استاد رشاد: چه تفاوتی بین دستورات فقهی و دستورات اخلاقی در غایت و فوائد است؟ اگر ما ملتزم به تشریع الهی در قلمروی شریعت بشویم و فروع فقهیه را بهخوبی رعایت کنیم، آثار و فوائدی دارد؟ خداوند متعال از وضع قضایای فقهی و حقوقی ـ تکلیفی غایتی را مد نظر داشته. از وضع قضایای اخلاقی هم غایتی منظور نظر حقتعالی بوده است و کسی که به این دو دسته از قضایا ملتزم میشود، به کمالات و دستاوردهای کمالی دست پیدا میکند. آیا میتوان گفت غایت اخلاق چیزی است، غایت شریعت و فقه چیز دیگر است؟ و غایات اینها فرق میکند اما مکمل هم هستند؟
آیتالله خوشوقت: پروردگار متعال در دستورالعملها، وضع زندگی و معاش مردم را هم در نظر گرفته است. چون اگر دخالت نمیکرد، مردم طوری زندگی میکردند که نوبت به مسلمانی نمیرسید. هرجومرج پیش میآمد، ظلم زیاد میشد، لذا در کارهای مادی دخالت کرد. در معاملات مثلاً گفت این معامله را نباید بکنید حرام است، در برخوردها دخالت کرده، برای تنظیم امور معاش که بستری آماده میشود برای بهتر انجام دادن سایر مسائل تا عمر مردم صرف زندگی مادی نشود که نتوانند کار دیگری بکنند.
شریعت هم غایتی دارد و آن ایمان است، اگر انسان واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد، ایمان قطعاً بالا میرود. ایمان که بالا رفت آماده میشود برای ورود به صحنه دوم که همان اخلاقیات و تکمیل باطنی و نفسی است.
استاد رشاد: یعنی مرتبه اخلاق بعد از فقه است؟
آیتالله خوشوقت: فقه عمل بشود، ایمان بالا میرود، نوبت آن میرسد، والا اگر ایمان پایین باشد کسی دنبال اخلاق نمیرود چون سخت است.
عدم جدایی فقه از اخلاق
استاد رشاد: بحثی را در اصول مطرح کردهاند در خصوص قلمرو کارکرد اصول و حوزه کاربرد اصول. مرحوم آشیخمحمدتقی اصفهانی (ایوانکیای ورامینی رازی طهرانی اصفهانی متوفای ۱۲۴۸ق.)، صاحب هدایهًْالمسترشدین، و برادر ایشان، صاحب اصول (آشیخمحمدحسین ایوانکیای ورامینی رازی طهرانی اصفهانی)، در فصول الغرویهًْ فی اصول الفقهیه میگویند که دایره کاربرد اصول وسیعتر از فقه است. میشود با همین علم اصول، نه تنها فقه که استنباط شریعت است، بلکه عقاید و اخلاق را هم استنباط کرد. در واقع علم اصول روش استنباط کل دین است و نه فقط شریعت و فقه. و این را میگویند و عبور میکنند. یکوقت این است که میگوییم اصول فقه دانشی است که غایت آن این است که برای استنباط فقه تأسیس و تدوین شده، اما تا حدی کاربرد در استنباط اخلاق و عقاید هم دارد، اما برای آن دو حوزه کفایت نمیکند. پرسش اصلی من این است که آیا ما برای حوزه اخلاق نیازمند یک اصول فقه متناسب اخلاق و یک دانشی که روش استنباط اخلاق را در اختیار ما قرار بدهد، نیستیم؟
آیتالله خوشوقت: اخلاق جدا از فقه نیست. همان اصولی که در استنباط فقهی مورد نیاز است، چون اخلاق هم در کتاب فطرت است، همان قواعد در استنباط اخلاق هم است.
استاد رشاد: خیلی از قواعد اصولی فقط در حوزه شریعت و استنباط فروع کاربرد دارد، مثلاً بخش اصول عملیه را در حوزه اخلاق نمیتوان به کار برد؛ یعنی مثلاً در حوزه اخلاق اصل برائت را میتوان اجرا کرد؟
آیتالله خوشوقت: آن هم اعمالی و هم عملیه است. به این معنا هم فقه گسترش پیدا میکند و هم اخلاق. فقه، همه را یک جور گفته و جدا نکرده که آن عقیده است یا آن اخلاق است؛ و همه را با یک بیان در کتاب مطرح کرده و در روایات هم دنبال همان رفتند. یک باب برای فقه نوشتهاند و یک باب برای اخلاق نوشتهاند.
استنباط اخلاق از آیات قرآن
استاد رشاد: مبحث الفاظ اصول، وقتی ما از مبحث وضع گرفته تا مبحث مشتق، امر و نهی و مسائلی که در بخش الفاظ اصول بحث میکنیم، قابلیت تعمیم در آن آیات و روایاتی که حامل گزارههای اخلاقیاند، میشود آن آیات و روایات را هم با همین قواعد لفظی و لغوی اصول کشف کنیم؟
آیتالله خوشوقت: بیشتر مورد قیاس همان اصول عملی است. اصول لفظی آنوقتها نبوده، چون اینها عرب بودند و نیازی نبود که اینها مطرح شود. این را بعدها علمای عجم ظاهراً اضافه کردند. همانها هم برای استنباط فقه و هم استنباط مسائل اخلاقی و عقیدتی کافی است. ما با همان ابزار از آیات، عقیده استنباط میکنیم. اواخر آیات قرآن کریم، چون بتپرستها نمیدانستند خدا باید چگونه باشد یا نباشد و بلد نبودند، خداوند متعال آخر هر آیه را به یکی از عقاید نسبت به خدا ختم میکرد. خدا سمیع است، بصیر است و همه را آنجا گفته است. با همان اصول و قواعدی که ما نماز و روزه را استنباط میکنیم، اینها را هم با همان اصول و قواعد استنباط میکنیم.
استاد رشاد: مثلاً امارات ظنیّه در حوزه اخلاق کاربرد دارد؟ خبر واحد و موثق در حوزه احکام و فقه حجت است، میشود به خبر واحد و موثق که البته ظن خاصی است که شارع هم تأیید کرده گزارههای اخلاقی را هم بهصورت ظنی استنباط کنیم؟
آیتالله خوشوقت: در مسائل اخلاقی بهاندازه فقه نیست، بهعنوان تشویق مردم آنقدر زیاد گفتهاند که در افراد مناسب حاصل میشود. بنابراین از آنها هم همینطور استفاده میکنیم.
اسناد روایات اخلاقی
استاد رشاد: مشکل ما این است که در حوزه روایات و احادیث فقهی اهتمام بوده که اسناد حفظ شود. در حوزه اخبار و احادیث حامل قضایای اخلاقی متأسفانه اسناد غالباً از بین رفته و سلسله روات آنگونه ثبت نشده که الان ما بتوانیم روایات اخلاقی را طبقهبندی کنیم.
آیتالله خوشوقت: اساس مسائل اخلاقی در قرآن کریم آمده. اگر انسان به همین ملتزم باشد آنهم از آن استخراج میشود و جدا نیست.
استاد رشاد: یعنی منبع قرآن در بخش اخلاق غنیتر است؟
آیتالله خوشوقت: کم است ولی گویا و کافی است. آنهم منبعث از همین آیات شده. حضرات معصومین ـ علیهم السلام ـ هم در تعقیب همین آیات، بیانات عرفی فرمودند ولی منشأ آن آیات است.
استاد رشاد: یعنی ممکن است آیاتالأخلاق از آیاتالأحکام کمّاً بیشتر باشند؟
آیتالله خوشوقت: در روایات زیاد است ولی در آیات زیاد نیست، اما اصول آن در آنجا آمده است. چون اصل حرکت بهطرف اخلاق دو چیز است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»؛ واجبات و محرمات را مراعات کنید تا ایمان بالا برود. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً». این دو آیه اساس اخلاق است. اگر این دو مراعات شود به انضمام آیه اول، ایمان بالا میرود، شک از بین میرود، تکبر و سوءظن از بین میرود، ایثار میآید، ارتباط با خود متناسب با دستور خدا میشود. خودپرستی و دنیاپرستی از بین میرود. لذا اول آن را گفته که بستر دومی است، اگر آن را ملتزم شدیم دومی هم متعاقب آن میآید.
رابطۀ دین و اخلاق
استاد رشاد: یکی از بحثهایی که بهعنوان مباحث نظری اخلاق مطرح است، رابطه اخلاق و دین است. گاهی بعضی مطرح میکنند که رابطهای بین اخلاق و دین نیست، یک نفر دیندار نباشد ولی اخلاقی رفتار کند. گاهی میگویند بلکه اخلاق بر دین مقدم است. در نظریه کانت، اخلاق مبنای دین است. و ممکن است ما بهعکس بگوییم که اخلاق مبتنی بر دین است. در واقع این مبحث رابطه دین و اخلاق یکی از بحثهای پرچالش نظریه اخلاق در غرب است.
آیتالله خوشوقت: ما دو جور اخلاق داریم: یک اخلاق اسلامی دینی داریم، یک اخلاقی که بیدینها هم ممکن است بپسندند. اخلاقی را که دین آورده و ما را ملتزم به اتباع آن کرده، بدون اطاعت فرمان خدا امکانپذیر نیست. آنها چیزهایی دارند اما از آنطرف غارتگر و ظالم هستند. یک کسی میگفت من خارج رفتم، جمعیت زیاد بود مردم رفتوآمد میکردند، پای من به پشت پای فردی خورد. برگشت، نگاه کرد و گفت از هر کجا آمدی به همان جا برگرد؛ یعنی مراعات میکنند و یک چیزهایی را بد میدانند. این بهعنوان اخلاق غیردینی است، اما آن چیزی که خداوند متعال بهعنوان دین به ما یاد داده و گفته اینگونه باش، اخلاقی است که او میپسندد و به درد دنیا و آخرت، هر دو میخورد. آنجا ممکن است چیزهایی را خوب بدانند، اما اسلام چیزهای اساسی گفته که هم جامعه اصلاح میشود و هم فرد تربیت میشود و هم ارتباط با خدا تقویت میشود و انسانی تربیت میشود که خدا میخواهد.
نسبیت اخلاق
استاد رشاد: اینجا بحث نسبیت و اطلاق اخلاق مطرح میشود. بعضی نظریهها میگویند اخلاق نسبی است، ممکن است مسئلهای را جامعهای پسندیده باشد و روا و خوب بداند و هنجار بهشمار بیاید. همین مسئله در جامعهای دیگر ضدارزش و نابههنجار قلمداد شود ـ میگویند ـ بنابراین اخلاق نسبی است. یا مثلاً دروغ گفتن یکبار بسیار بد است، مانند اینکه کسی واقعیتی را انکار کند، درحالیکه همین دروغ گفتن در یک موقعیتی ممکن است خوب باشد. وقتی یک انسان صالح و عالمی ـ و مثال میزنند ـ نبیای از دست مهاجمین خود گریخته و جایی پنهان شده، من مطلع هستم، از من سؤال میکنند کجاست، من اینجا موظف هستم بگویم ندیدم و دروغ بگویم و این دروغ گفتن خوب است. درحالیکه ما میگوییم دروغ گفتن بد است.
آیتالله خوشوقت: این مسئله در مسئله غیبت و دروغ استثنا است. هرکجا مصلحت قویتری بود اشکال ندارد. غیبت هم همینطور است. آنجایی که مصلحت قویتر است اجازه دادهاند. اما اینجوری نیست که برای همیشه و برای همه مفید باشد، اما آن چیزی که خدا گفته برای همیشه و برای خود آدم هم مفید است.
استاد رشاد: یعنی در واقع همانطور که احکام، واجبات، محرمات، وجوب و حرمت تابع مفاسد و مصالح واقعی است، اخلاق هم همینطور است؟ در نتیجه اگر در یک موردی مصلحت اقوایی مطرح بود، ممکن است یک حکم دیگری جایگزین آن حکم قبلی شود.
آیتالله خوشوقت: مصلحت باشد، قدرت نباشد، توان نباشد، استثنا زیاد است. بههرحال اخلاق بهگونهای است که برای همه و برای همیشه مفید است. انسانساز است و تربیت میکند و برای کسی هم ضرر ندارد. یک جاهایی که واجب است اشکال ندارد، ضرر هم ندارد. شما آنجا را نشان ندهید و خیلی هم خوب است. اینها را توجه کرده، اما گفته درصورتیکه مصلحتی قویتر نیست، نباید زبان عادت کند، اگر عادت کند همیشه دروغ میگوید.
تفاوت و نسبت اخلاق با سلوک عملی
استاد رشاد: نسبت و تفاوت اخلاق با سلوک عملی و عرفان عملی چیست؟ تفاوت بین رفتار اخلاقی و دستورهای اخلاقی با دستورهای سلوکی و عرفان عملی چیست؟
آیتالله خوشوقت: هدف عرفان در اسلام شناخت خداست. تاآنجاکه ممکن است انسانها خدا را بشناسند. این شناخت، معرفت میآورد. این شناخت، هدف است. تمام دستورالعملهای پروردگار در کتاب و عترت ـ چه واجب، چه حرام و چه اخلاقی ـ نظر به آن هدف نهایی دارند. آدمها طوری زندگی کنند که هم زندگی مادی و معاش آنها فراهم شود و هم بستری فراهم شود که بتوانند در همین زمان و با همین زندگی سراغ آن هدف بروند. دستورات طوری تنظیم شده که هر دو را تأمین میکند. هم محیط را آرام میکند و هم انسان را تربیت میکند. هدف از تشریع همین است. منتهی قسمتی از آن قابل گفتن به عموم است، قسمتی قابل گفتن نیست. آن را آزاد گذاشتهاند که هرکسی که خواست بالاتر برود راهش این است. بنابراین اخلاق مبتنی بر همان دو آیهای است که عرض کردم و اساس کار آن است (اطاعت فرمان خدا در واجب و حرام)؛ و این باعث میشود که ایمان بالا برود و انسان راحتتر گوش به حرف خدا در آن قسمت بعدی میدهد.
استاد رشاد: این مراتبی که حضرتعالی تصویر میفرمایید که از فقه آغاز میکنیم، تربیت فقهی یک لایه و مرحلهای از تربیت دینی است و یک لایه فراتر که برویم تربیت اخلاقی میشود. آنوقت میتوان گفت که تربیت و سلوک عرفانی البته برگرفته از کتاب و سنت و تعالیم اهلبیت ـ علیهم السلام، چنین عرفانی، عرفان عملی آن یک لایه فراتر از اخلاق است و همانطور که میفرمایید در فقه همه الزام شدهاند، در اخلاق هرچند همه مأمورند، اما التزام به اخلاقیات و ارزشهای اخلاقی دشوارتر از التزام به آموزههای تکلیف است، آموزههای اخلاقی پای در ملکه دارند که هرکسی قادر به تحصیل آن نیست. التزام به آموزههای عرفانی ـ که از مکتب اهلبیت برگرفته شده باشد، نه عرفانوارههای صوفیانه و سکولار و بشرساخته و جعلی بشر که منشأ الهی ندارند ـ بطریق اولی دشوارتر است، بسیار دشوارتر از سلوک اخلاقی است و آنهم مربوط به یک لایه بالاتر و یک مرتبه بالاتری از انسانهاست، من بر این باورم که توده مردم باید بیشتر به اخلاق اهتمام کنند تا سلوک، سلوک علاوه بر دشواری راهی پرگردنه و گریوه است. نباید عموم مردم را به عرفان ترغیب کنیم. عرفان، نظری و عملی، آن سزاوار خواص صالح است.
آیتالله خوشوقت: آن مرحله بالاتر است. اول باید شریعت عمل شود، ایمان بالا برود. ایمان که بالا رفت، این کار و آن راه را انتخاب میکنیم و بعد وارد آن راه شویم که واجب نیست و اختیاری است، اما وقتی آنجا رفتی، هدف آنجاست.
ترویج عرفان در جامعه
استاد رشاد: بنده در این گفتگو بر این مسئله تأکید کنم که گاهی برخی نسنجیده و نیندیشیده به ترویج عرفان نظری در جامعه بین اوساط مردم و بین توده اجتماعی و جوانها میپردازند. این در حالی است که عرفان نظری بسیار پیچیده و دشوار است و درک کردنی و فهمیدنی نیست بلکه دریافتنی است. کسی میبایست شهود و دریافت کند، آن که دریافت کرد، خودش دریافت کرده و عاجز از گفتن است و مردم هم عاجز از شنیدن هستند. در مقام، عرفان عملی و سلوک هم توأم با ریاضت است و یک سلسله تکالیف سنگینتر وجود دارد.
آیتالله خوشوقت: واجبی ترک نشود و حرامی را مرتکب نشویم. این است که ایمان را بالا میبرد. ایمان که بالا رفت بصیرت پیدا میشود.
استاد رشاد: یعنی ما ریاضتی فراتر از واجبات و محرمات شناخته شده در اسلام نداریم؟
آیتالله خوشوقت: نه. ریاضت اسلام همین انجام واجب و ترک حرام از سن بلوغ تا آخر عمر است. این ریاضت اسلام است. ادامه این ریاضت ایمان را بالا میبرد و ایمان که بالا رفت انسان بصیرت پیدا میکند و حجابها برطرف میشود.
استاد رشاد: پس این دستورات ریاضتی که بعضی به دیگران میدهند مشروع نیست؟
آیتالله خوشوقت: باید منشأ آن همین دو آیه باشد. تقوا و انجام وظیفه و ترک حرام.
استاد رشاد: اگر کسی بگوید که مثلاً وقتی شما یک چله میگیرید و در یک محیط آرام تمرکز دارید، حالت ذکر شما تقویت میشود و قدرت ذکر و تذکر شما قوت پیدا میکند و این در همان مسیر است. البته منوط به اینکه خلاف شرع نباشد.
آیتالله خوشوقت: فقط با اطاعت فرمان است که میتوان بهطرف خدا رفت. بنابراین در تمام مراحل، چه در قسمت اول باشیم و چه در قسمت دوم که واجب نیست اما بهطرف هدف حرکت میکند، این مسئله لازم است، یعنی اطاعت و فرمان باید آنجا باشد.
استاد رشاد: من از این بیان حضرتعالی اینجور برداشت میکنم که گویی ما چیزی به نام سلوک عرفانی نداریم و هرچه هست همان دستورات شرعی واجب، حرام، مستحب و مکروهی است که در فقه بیان شده و دستورهایی که در قالب اخلاق ذکر شده است.
آیتالله خوشوقت: بله همان آیه است. منتهی مردم میخوانند ولی عمل نمیکنند. کم هستند افرادی که در طول عمر تقوا را رعایت کنند. کار خیر زیاد میکنند و کنار آنهم گناه میگذارند و همین گناهان حجاب میآورد. اینها افراد نادری هستند که کار حرام انجام نمیدهند و این میشود که ایمان مرتب در تزاید باشد و در تزاید هم باشد حرکت در طریق دوم آسانتر میشود.
استاد رشاد: ما لایه سومی نداریم؟
آیتالله خوشوقت: لایۀ سوم رسیدن به آنجاست اگر عمر وفا کند.
استاد رشاد: یعنی واسطهای بین شریعت و اخلاق با معرفت متعالی نیست؟
آیتالله خوشوقت: ورود به آن راه به انسان بصیرت میدهد، بصیرت حجابها را رفع میکند.
استاد رشاد: شما در مصاحبه قبلی فرمودید که مرحوم علامه میگفتند طی طریق و مراتب کمال پلهپله است. اشاره به دو پله در آن مصاحبه فرمودید، پلههای دیگر این پلکان را میشود بفرمایید؟
آیتالله خوشوقت: پله شریعت و پله رشد ایمان، این دو آنجا ادامه دارد. منتهی دستورالعملهایی بهصورت ذکر است که یاد خدا باید بیشتر باشد، کمتر نمیشود باشد، چون خدا گفته «کثیراً» و زیاد و کم نه. آنجا به ادامه تقوا عمل میشود. به ادامه «ذکر کثیر» هم عمل میشود. این آدم را جلو میبرد، بصیرت پیدا میکند و چیزهایی میبیند و میفهمد که دیگران نمیفهمند و نمیبینند.
استاد رشاد: مرحوم علامه طباطبائی مراتب و منازلی برای سلوک قائل نبودند؟
آیتالله خوشوقت: مرتبه سلوک همین است. اول باید یاد بگیرد که چه چیز واجب است و عمل کند و بعد هم وارد «ذکر کثیر» شود. اگر این را ادامه بدهد وارد مرحله دوم میشود.
علامه طباطبائی و تفسیر دیوان حافظ
استاد رشاد: من گاهی خدمت علامه میرسیدم، ولی چون دهه آخر حیات آن بزرگوار را درک کردیم، در نتیجه درس مستمری درک نکردیم ولی خدمت ایشان علاقه و ارادت داشتم و گاهی مشرف میشدم. ظاهراً در خلال دروسشان غزل حافظ تفسیر میکردند، مرحوم پهلوانی بعدها دوازده جلد تحت عنوان جمال آفتاب، تفسیر حافظ منتشر کرد، همین که مرحوم علامه قبل از درس گاهی بیت و غزلی از حافظ را تفسیر میکردند، ایشان همه اینها را ثبت کرده و در آخر به یک دوره مفصل شرح غزلهای حافظ تبدیل کرده است.
آیتالله خوشوقت: روزی به آقای پهلوانی گفتم که حافظ اینهمه قصیده در مدح سلاطین ظالم گفته در چه حالتی بوده، مثلاً «من از جان بنده سلطاناویسم»؟
اما یکی از امتیازات عرفای عملی این است که از این حرفها اصلاً ندارند.
استاد رشاد: شعرهای حافظ نه به لحاظ معرفتی و محتوایی و نه به لحاظ قالب و تکنیک شعر یکدست نیست. غالباً فکر میکنیم پانصد غزل همه در افق بسیار بالایی از لحاظ مضمون و فن سروده شده است. درحالیکه حافظ شعرهای بسیار ضعیفی هم دارد که شعرای نازل هم شاید مایل نباشند آن شعرها به آنها نسبت داده شود. مثلاً غزلی که با این مطلع آغاز میشود:
«دل من در هوای روی فرخ / بود آشفته همچون موی فرخ!» یا
درد ما را نیست درمان الغیاث / هجر ما را نیست پایان الغیاث.
و یا بعضی غزلهایش که در آنها بسیار متملقانه مدح سلاطین، امرا، وزرا و متمکنین را گفته است. در بعضی از غزلیات، حافظ آشکارا از عشق مجازی و نفسانیات میگوید، همه در اوج نیست که در نهایت حضیض است. یک احتمالی که میدهند این است که میگویند حیات حافظ سه دوره داشته است و در دوره جوانی واقعاً اهل می و مستی بوده و دنبال این قضایا بوده، در یک دورهای تعدیل میشود و در دورهای دیگر تحول حال و روحی به او دست میدهد و ارتقا پیدا میکند و کلمات بلند او مربوط به دوره نهایی حیات اوست.
یکی از کارهایی که مرحوم استاد مطهری ـ الحق توأم با شجاعت و دقت معرفتی و ادبی انجام داده، این است که اشعار حافظ را هم به لحاظ معنایی و هم به لحاظ متن و فنی و صنایع شعری طبقهبندی کرده و با شهامت تمام در جایی گفته این شعرها بسیار ضعیف و سخیف هستند و یا این شعر همان عشق مجازی و می مجازی را اراده میکند ولی یک جایی هم میگوید این شعرها خیلی بلند است.
ماجرای تعطیلی تدریس اسفار علامه
استاد رشاد: مشهور است که مرحوم علامه زمانیکه در قم اسفار تدریس میکردند، مرحوم آیتالله بروجردی به ایشان پیغام دادند که درس را تعطیل کنند و تدریس اسفار را ترک کنند. گفته میشود این پیغام را مرحوم آیتالله بروجردی به امام هم داده بودند. امام به این پیام ترتیب اثر میدهد و تدریس اسفار را ترک میکند، مرحوم علامه نمیپذیرد. بعضی دیگر این را تکذیب کردند و گفتند چنین چیزی نبوده است. حضرتعالی چیزی به خاطر دارید؟
آیتالله خوشوقت: این حادثه یک پیشینهای داشت. علمای مشهد و نجف که با فلسفه و عرفان مخالف بودند، طوماری امضا کردند و به آیتالله بروجردی دادند که در زمان ریاست شما نباید چنین حرفهای کفرآمیزی در حوزه مطرح باشد. بعد از آن ایشان هم اینطور فرمودند.
مرحوم علامه طباطبائی این را برای من تعریف کردند که آیتالله بروجردی فرمودند ریاست و حوزه من روی دوش عبا به دوشها اداره میشود، اینها میگویند نه و مخالفند. من هم پیش جهانگیرخان اسفار خواندهام اما اینطور راضی نیستم. فشار آوردند و تعطیل کردند، حتی درس آقای منتظری را هم تعطیل کردند که ایشان بیشتر منظومه میگفتند. امام هم خارج اسفار میگفتند. در جلسات درس امام هم همه راه نداشتند و تعداد کمی مثل مرحوم آقای مطهری، آقای منتظری و چند نفر دیگر بودند و در حجره آقای مطهری هم ایشان درس میدادند. اسفار ایشان هم بیشتر مخلوط با عرفان نظری بود. چون تخصص ایشان در عرفان بود. علامه طباطبائی منتظر بودند که راهحلی پیش بیاید و درس تعطیل نشود. و بالاخره مرحوم آقای فلسفی از طرف بعضی از علمای تهران پیغامی به مرحوم آیتالله بروجردی آوردند و ایشان منصرف شدند.
امام و معرفتشناسی
استاد رشاد: امام را در چه سلسلهای از ارباب معرفت میتوان تعریف کرد؟ در واقع میتوان گفت که ما دستکم سه سلسله را بین علمای شیعه از ارباب معرفت میشناسیم:
یک سلسله هستند که بهنحوی جوهر حرفهایشان در مطالب و کلمات ابنعربی بوده و اگر بخواهیم تبارشناسی و پیشینهکاوی کنیم به آرا، افکار و کلمات ابنعربی میرسیم.
یک عده اهل معنا بودند از سنخ امثال مرحوم میرزامهدی اصفهانی و شاگردانشان مرحوم حاجشیخ هاشم قزوینی، آقاشیخمجتبی قزوینی که حتی با عرغان صوفیانه مخالف بودند که امروز به آنها اصحاب مکتب تفکیک میگویند.
یک دسته دیگر از اهل معنا هستند که اگرچه مخالف فلسفه و عرفان نبودند، اما چندان هم به عرفان نظری متعارف و سلوک رایج اعتنایی ندارند و بسا اسفار و فصوص و تمهید نخوانده باشند و بیشتر آنچه را که معتقد و ملتزم بودند را از احادیث اخذ کردهاند که در روزگار ما مرحوم آقای بهجت میراثبر این دسته و سلسله بود، که مثل مکتب تفکیکیها نبودند ولی مثل عرفانگرایان تابع یا دست کم موافق مطالب و آرای محیالدین نبودند، یک جریان مستقلی از جریان اول و سوم بودند.
حضرت امام را از نظر معرفتی در زمره کدامیک از این سه دسته میتوان قرار داد؟
آیتالله خوشوقت: ایشان شاگرد مرحوم آقای شاهآبادی بودند. آقای شاهآبادی در عرفان نظری تخصص داشت. ایشان هم شش سال خدمت آقای شاهآبادی عرفان نظری خواندند. حتی وقتی مرحوم حاجمیرزاجواد آقاملکی در قم منبر و جلسات تربیتی داشتند، ایشان ترجیح میدادند پای صحبتهای مرحوم شاهآبادی بروند. میرزاجواد آقا عرفان عملی میگفت، اما آقای شاهآبادی در اوج میپرید. هر دو در قم درس میدادند. آقای شاهآبادی هفت سال قم بودند بعد به تهران آمدند. مرحوم امام در دیوانشان که سه چهار ماه مانده به فوت ایشان منتشر شد، در مقدمه نوشتهاند.
استاد رشاد: دیوان حضرت امام را من تدوین کردم. دو نسخه از دیوان با همان تعلیقات و مقدمه و پاورقی را منتشر کردم. همانطور که فرمودید ایشان هم فلسفه و هم عرفان را گاهی تخطئه میکنند و درعینحال میدانیم که امام فیلسوف بودهاند و عارف هم بودهاند و در ضمن یک فقیه عقلگرا هم هستند. فقه ایشان یک فقه عقلانی و عملی است. ایشان حکومت تشکیل دادند و براساس همین فقه هم حکومت کردند. مستحضر هستید که ایشان درعینحال که اسفار تدریس میکردند و شرح و تقریرات دروس ایشان در اختیار است، فصوص هم تدریس میکرده و فرمودید شاگرد مرحوم شاهآبادی بودهاند و پیش ایشان هم فصوص و تمهید خواندهاند، ولی حدود ۱۹۶ تعلیقه بر فصوص دارند، فکر میکنم بیش از ۵۰ درصد این تعلیقهها تعریض و تنقید آرا و نظرات محیالدین است. خیلی جاها نسبت به متن فصوص موضع نقادانه دارند.
آیتالله خوشوقت: مرحوم امام خودشان فقیه بودند و با منابع عقیدتی، اخلاقی و عرفانی اسلام آشنا بودند، قطعاً با همه حرفهای ابنعربی در فصوص موافق نبودند.
آزاداندیشی امام
استاد رشاد: اما درعینحال همانطور که حضور علامه در قم سبب شد که بگویند مکتب اصفهان، سپس مکتب تهران و اکنون مکتب قم، در واقع مکتبی در حکمت در قم پدید بیاید و یک دوره حِکمی در قم با حضور ایشان شکل بگیرد، حضور حضرت امام هم در تقویت علوم عقلی در حوزه قم بسیار مؤثر بود و حوزه قم را از جهاتی با نجف و به طریق اولی با مشهد متمایز کرد، هرچند که پیشتر هم این سه حوزه با هم تفاوتهایی داشتند ولی با سطوت و سیطره فکری و حضور حضرت امام، حوزه قم عقلانیتر شد و به مباحث عقلی بیشتر اهتمام ورزید و از این حیث فاصلهاش با نجف و مشهد بیشتر شد. ولی بااینهمه بهرغم اینکه امام خود فیلسوف و عارف بودند و فضلا را هم به مطالعه، تدریس و تدرس حکمت و عرفان ترغیب میکردند، ولی آزاداندیش هم بودند و اسیر قالب نبودند. در نتیجه هم نقاد حکمت بود و هم نقاد عرفان و همانطور که فرمودید منشأ آن، ذوب بودن ایشان در تعالیم وحیانی بوده که در قالب دینی بوده است.
آیتالله خوشوقت: روزهای آخر عمر ایشان، دیدیم در بستر بیماری با اینکه سرم به دستان ایشان وصل کرده بودند، ایشان نماز شب میخواندند. هرکسی غیبت میکرد سخت جلوی او میایستاد.
استاد رشاد: امام در درس فقه و اصول مرحوم آیتالله بروجردی شرکت میکردند. با اینکه همان موقع خود ایشان خارج فقه و اصول میگفتند.
آیتالله خوشوقت: مراجع دیگر هم شرکت میکردند، آقای گلپایگانی بود. برای اینکه ایشان را در قم نگه دارند. کاری کردند که ایشان بماند. شاید امام از همه مروجین آقای بروجردی بیشتر زحمت کشیدند که حوزه را ایشان جمع کنند. همینطور هم شد و شانزده سال در قم بودند. ایشان هم درس آیتالله بروجردی میرفتند و هم ترویج میکردند. بههرحال نظر ایشان بود که در دستگاه بروجردی بروند و نگذارند افرادی که نباید بیایند، بیایند. نظر ایشان هم خیلی عالی و مؤثر بود. یک وقت مشکلی پیشامد کرد و کسی دخالت کرد، ایشان فرمود که شما نباید دخالت در این کارها بکنید.
عقیده امام درباره آیتالله بروجردی
استاد رشاد: یعنی ایشان دیگر در دستگاه آقای بروجردی نبودند؟
آیتالله خوشوقت: بله. ولی قائل بود که ایشان ولی فقیه است. آیتالله بروجردی را ولی فقیه میدانستند. اگر ایشان صلاح میدید و کسی را شلاق میزد از نظر امام کسی نباید دخالت میکرد.
ایشان زمان مرحوم نواب در قم بودند. اولین بارقه از فلسطین شروع شد، دیدند اسلام در خطر است و ثبتنام کردند که به جنگ بروند. هر روز سخنرانی میکردند و مردم جمع میشدند. بعضیها اینجور تعبیر کردند که حوزه دارد تعطیل میشود. از درس و بحث افتادند و هفتصد نفر ثبتنام کردند که به فلسطین بروند. عقیده ایشان هم این نبود و میگفت حوزه مهم است. خلاصه این باعث شد که فدائیان را در تهران گرفتند. پیشنهاد کردند که کسی به منبر برود و بگوید اینها جزء حوزه نیستند که دست دولت برای گرفتن اینها باز شود. به اشراقی پیشنهاد کردند، او گفت در امور سیاسی نظر خودم معتبر است و من صلاح نمیدانم. آقای مرتضی برقعی منبر رفت و اعلام کرد که اینها جزء حوزه نیستند و دولت هم آنها را گرفت. امام هم سکوت محض بود و در تمام ده سالی که صحبت میکردند از فدائیان هیچ اسم نیاوردند و باور ایشان این بود که فدائیان ولایت فقیه را قبول نداشتند و ایشان چون قبول داشت سکوت مطلق کرد.
استاد رشاد: امام همان زمانیکه تعلیقات بر کفایه یا مناهج الأصول را نوشتهاند و یا همان اوانی که آیتالله سبحانی تهذیبالاصول (تقریرات دروس اصول) ایشان را نوشته، ظاهراً خودشان هم تقریرات اصول آقای بروجردی را نوشتهاند. اینها با هم همزمان نبوده است؟ عنوان تقریر امام لمعات الاصول است. تقریر آقای منتظری هم همزمان چاپ شده. تقریرات مرحوم آیتالله فاضل هم چاپ شده. بعضی دیگر از آقایان هم تقریرات دیگری از دروس فقهی و اصولی مرحوم آیتالله بروجری را منتشر کردهاند. جالب است که میتوان گفت اینها کمابیش بهموازات هم نوشته شدهاند. ضمن اینکه ایشان درس خارج میگفته و دروس ایشان تقریر میشده، چون آیتالله سبحانی در سن ۲۷ سالگی تهذیب الاصول را نوشتهاند.
آیتالله خوشوقت: به درس اصول ایشان میرفتیم، آقای سبحانی هم بودند، آقای نوری هم بودند، آقا مصطفی و مرحوم لنکرانی هم بودند.
استاد رشاد: آنوقت در همان زمان درس آقای بروجردی را هم تشریف میبردند؟
آیتالله خوشوقت: اوایل میرفتند ولی بعد دیگر تعطیل شد و نرفتند. در آن زمانیکه ایشان شرکت میکردند، در همان زمان نوشتهاند.
شاگردی نزد علامه طباطبائی
استاد رشاد: از مرحوم علامه طباطبائی چه کتابهایی را در فلسفه خواندهاید.
آیتالله خوشوقت: آخرین دور منظومه را خدمت ایشان خواندم، دومین دور اسفار هم خدمت ایشان خواندم. اسفار را کامل نخواندم، فقط سه سال خواندم. همچنین متنی از ملامحمدشیرین مغربی که مربوط به وحدت وجود بود را به ما درس داد.
تقریرات دروس اخلاق علامه
آقای مردی: مرحوم علامه تهرانی تقریرات دروس اخلاق علامه را نوشتهاند که بخشی از آن از رساله سیروسلوک منسوب به «بحرالعلوم» است، دورههای بعدی متنی برای درس اخلاق نداشتند؟
آیتالله خوشوقت: ایشان تقریباً دو دوره رساله «بحرالعلوم» را تدریس کردند. باورشان این بود که این رساله متعلق به او نیست. میفرمودند بعد از فوت ایشان در کتابخانه شخصی ایشان این رساله با خط یک بچه پیدا شد. در متن هم حرفهایی دارد که قابل قبول نیست. لذا این را درس میدادند که بستری باشد تا حرف خودشان را بزنند.
آقای مردی: بعد از فوت علامه بزرگداشتهای زیادی برای ایشان گرفتهاند، از شخصیت ایشان چیزی هست که از نظر شما ناگفته مانده باشد. زاویهای از زندگی یا بعد علمی ایشان؟
آیتالله خوشوقت: هرچه از زاویه ظاهری بوده گفتهاند و چیزی نمانده است، اما از زاویه باطنی ایشان چیزی نمیگفت و اظهار نمیکردند و آن مسائل را نمیفروختند.
حوزۀ تهران
استاد رشاد: حضرتعالی سابقه حوزه تهران را دارید. ما خیلی از دورهها را ندیدهایم. اما در یک دورهای که دوره نوجوانی و جوانی حضرتعالی بوده، حوزه تهران از حضور فقهای بسیار بزرگ و حکمای بسیار برجستهای برخوردار بوده. امثال مرحوم آیتالله آملی، صاحب رساله و صاحب مقلِد در تهران که به یک معنا مجتهد شهر قلمداد میشدند، بعد از ایشان هم که مرحوم آقای خوانساری مستقر شدند و مردم تهران به ایشان مراجعه کردند. همزمان با این دو بزرگوار بسیاری از فقهای دیگر بودند که حتی رساله داشتند که افرادی از ایشان تقلید میکردند. البته در قسمت حکمت، فلاسفه بیشتری بودند. شخصیتهایی مثل مرحوم اشکوری، مرحوم حکیم جلوه، مرحوم عصار، مرحوم آقای شعرانی که متأخرتر از باقی بودند و مرحوم آقای شاهآبادی.
آیتالله خوشوقت: این بخش را باید دو قسمت کرد: قبل و بعد از رضاشاه.
قبل از رضاشاه حوزه تهران خیلی آباد بود. همه اینها که گفتید مربوط به قبل از رضاخان است. مرحوم جلوه، اشکوری و آشیخحسن کرمانشاهی که استاد مرحوم آشیخمحمدتقی آملی بود. خیلیها بودند. این سنواتی که پهلوی روی کار آمد آنها از دنیا رفتند، برای بعد از دوران پهلوی کمی ماندند.
استاد رشاد: مرحوم آقای الهی و مرحوم آقای شعرانی در دوره محمدرضا بودند. امثال آیتالله جوادی و آیتالله حسنزاده و حتی مرحوم آیتالله مطهری شاگردان اینها بودند و درسها را در تهران خواندند و بعد به قم رفتند.
آیتالله خوشوقت: یادم میآید آقای جوادی و آقای حسنزاده حضور داشتند. وقتی اینها از دنیا رفتند و قم هم آباد شد قهراً همه به قم رفتند.
استاد رشاد: یعنی حضور علامه طباطبائی بیشتر موجب شد که حکمت از حوزه تهران رخت برچیند و رحل در حوزه بیفکند و بهکلی به قم منتقل شود؟
آیتالله خوشوقت: بله.
استاد رشاد: چه چیزهایی از حوزه تهران آن زمان در خاطر دارید؟ دوره رضاشاه را به خاطر دارید؟
آیتالله خوشوقت: دوازده سال بیشتر نداشتم، زیاد یاد ندارم. البته دوران بیحجابی و خلع لباس علما را به خاطر دارم. تمام اینهایی که بودند یا کلاه را به دست میگرفتند یا کتوشلوار میپوشیدند. فقط چهارده نفر بودند که اجازه داشتند لباس بپوشند، یکی آسیدکاظم عصار بود. نوعاً کسانی که در دانشکده معقول و منقول کار میکردند آزاد بودند. آقای شهابی هم لباس نمیپوشیدند و کلاه را به دست میگرفتند. گاهی مسجد میآمدند. ایشان هم چیزهایی علیه انقلاب نوشت و انتقاد کرد. اواخر هم ترسید به پاریس رفت و همان جا هم فوت کرد. البته ایشان خودشان را با آقای بروجردی مقایسه میکردند.
استاد رشاد: ایشان فرد فاضلی بودند. مقدمه خوبی بر فوائد الأصول میرزا دارد، یا ادوار فقه ایشان کتاب خوبی است. سه جلد ادوار فقه دارند و در مدرسه شهید مطهری تدریس میکردند.
استاد رشاد: از حوزه تهران بیش از این نمیفرمایید؟
آیتالله خوشوقت: حوزه تهران در مقابل قم دیگر رونق خود را از دست داده است.
احیای حوزه تهران و شیوه اداره حوزههای علمیه
استاد رشاد: الان نظر عدهای دربارۀ حوزههای علمیه این است که حوزه باید همان حالت سنتی خود را داشته باشد و تصورشان هم این است که از لوازم سنتی بودن این است که نظم یکنواختی ایجاد نکنیم، حوزهها را یکسان نکنیم و بگذاریم علمای بلاد به سلیقه خود طلبهها را تربیت کنند و اینکه بگوییم همه باید این متن را در اصول بخوانند، این را در فقه بخوانند، این را در کلام بخوانند، اینگونه نشود. هرکسی هرجا، هرچه را پسندید و صلاح دانست، تعلیم بدهد. یک دسته دیگر میگویند ما باید یک نظم واحد و یکپارچه در حوزهها ایجاد کنیم، به همان صورتی که در دانشگاهها، وزارت علوم بخشنامه میکند که در فلان مسئله اینجور رفتار کنید و احیاناً ممکن است متون و منابع یکسان و واحدی را هم مشخص کنند و بگویند همه از این متون درس بدهید و مواد درسی و سرفصلها یکسان شود. بههرحال یک نوع افراطوتفریطی در این دو طرف از افرادی که هر دو طرف هم غم حوزه را میخورند و دلسوز حوزهاند احساس میشود. به نظر جنابعالی امروز حوزهها چگونه اداره شوند مناسب است؟ مخصوصاً حوزه تهران هم در حال احیا است.
مستحضر هستید که با تصویب شورای عالی حوزههای علمیه استان قم، شورای علمی حوزههای استان تهران تأسیس شده و با حضور عدهای از اساتید و حضرات آقایانی که تجربه درخور توجهی در اداره مدرسه و حوزه در تهران دارند، بهعنوان شورای حوزههای علمیه استان تهران و مرکز مدیریت مستقلی تأسیس شده که امور مدارس علمیه را سامان بدهد. استان تهران حدود صد مدرسه علمی دایرِ تحت برنامه دارد که چیزی در حدود چهل مورد از آنها طلاب خواهر مشغول به تحصیل هستند و نزدیک به پنجاه باب از این مدارس دایر به طلبههای پسر اختصاص دارد. مستحضرید مدارس دیگری هم در تهران است که گاهی متروکهاند و رونق ندارند. یا گاهی در مساجد بعضی دروس برقرار است و اساتید، شاگردانی دارند. ولی مدارس تحت برنامه دایر حدود صد واحد است و مدارس قدیمی ساخته شده بیش از ۱۴۰ مدرسه در شهر تهران بوده که تعدادی از اینها متروکه است.
در خصوص نظم حوزه، اخلاق در حوزه، نظام آموزشی حوزه و زیطلبگی مورد توجه طلبهها اگر مطالبی بفرمایید، ممنون میشویم.
آیتالله خوشوقت: هدف از تشکیل حوزههای علمیه دینی از اول این بود که چون میخواهیم اسلامشناس داشته باشیم، مردم که نمیتوانند هم کار کنند و زندگی را تأمین کنند و هم درس بخوانند، عدهای باید ممحض در تحصیل باشند که در نهایت دینشناس شوند. آنچه را که مقدمه دینشناسی است، مطرح کردند. منبع دین ما قرآن و حدیث عربی است، اول باید طلاب علوم دینی که عرب نیستند از صرف و نحو و لغت و معانی شروع کنند تا با فهم اینها بتوانند قرآن و اخبار را بفهمند و به دیگران منتقل کنند. این شد شغل روحانیت. حوزه را هم به همین منظور درست کردند که نسل جدید بیاید و ادامه داشته باشد. اساس کار این است. منتهی کنار حوزهها جریان دیگری هم در حال رشد است و آن اطلاعات جدید غربی است. قدیم این حرفها نبود و نیازی نبود این چیزها را یاد بگیرند. مردم هم عوام و بیسواد بودند و همان دین خالص را به آنها یاد میدادند. اما الان مسئله طور دیگری است، اکثر جمعیتهای کشورهای اسلامی تحصیلکرده و دانشگاهرفته هستند و در غرب درس خواندهاند، باید حوزهها طوری باشند که هم کتاب و عترت را بفهمند و هم این قضایا را با لعاب و رنگ علم دین به مردم منتقل کنند. این هنر را باید داشته باشند که همان دیروزی را بتوانند به سبک امروز ترویج کنند و به مردم بدهند. هدف حوزهها همین است و باید این مقدمات فراگیری شود تا بفهمند افعال قرآن و حدیث چیست، اتصالات نحوی و لغوی آن چیست و خودشان عمل کنند و به دیگران هم یاد بدهند. اما اگر دین را امروز بخواهیم یاد بدهیم با سؤالات بسیار مواجه هستیم. امروز باید تجهیزاتی داشته باشیم که بتوانیم آن شبهات را جواب بدهیم. لذا این فکر خوبی است که اول دیپلم بگیرند و بعد به حوزه بیایند تا مقداری با مسائل روز آشنا شوند. بیگانه نباشند که خدایناکرده حرفهایی بزنند که مردم بیشتر از دین زده شوند. این دو مسئله را باید امروز جمع کنیم.
لزوم آشنایی طلاب با علوم روز
آیتالله خوشوقت: حوزهها هم حوزههایی باشد که در علم و عمل پیشقدم باشد. علم خالی کافی نیست، چون در عمل کارهایی میکنند که مردم از دین زده میشوند. باید اخلاق قرآن و حدیث مطرح شود و آراسته شوند با مسائل عقیدتی و اخلاقی اسلامی، بعد دین را در قالبهای مناسب به خورد مردم بدهند که اگر شبههای هم ایجاد شد، بتوانند جواب بدهند. اساساً اینکه آقای طباطبائی شروع کرد به درس فلسفه و نه عرفان، همین بود. متأسفانه زمان مصدق تودهایها خیلی رواج پیدا کردند، دستههای طولانی چهار نفره از دخانیات تهران تا مجلس شورای تودهایها تظاهرات کردند. حتی در زمان آقای بروجردی یک روز دیدم سوار دوچرخه شدهاند و چهار تا چهار تا در خیابانها بهعنوان تودهای حرکت میکنند. آقای بروجردی وحشت کرد و گفت من نمیدانم مصدق میخواهد چکار کند.
استاد رشاد: یعنی مصدق به تودهایها میدان داد.
آیتالله خوشوقت: بله، برای اینکه جمعیتش زیاد شود، آنها هم استفاده کردند و تأیید کردند و بعد کارهای خود را انجام دادند. روزنامه داشتند، حرفهای ضد دین و انبیا میزدند. یک روز هم اینها در مقابل پیشنهاد مصدق تغییر خط را پیشنهاد دادند. آقای بروجردی اجازه داد طلبهها تظاهرات کنند. گاز اشکآور هم اولبار آنجا دیدم که اصلاً قابل تحمل نبود. چند نفر هم زخمی شدند، بعد علما به عیادت آمدند و سروصدا زیاد شد. بعد هم آقای بروجردی گفت باید علیه مصدق طرح دعوا کنند، به طلبهها بیحرمتی کردند. چند تا از وکلای پیرمردِ کاری را دعوت کردند که گفته شد صلاح نیست شما به تهران کشیده شوید و بروید و بیایید؛ مناسب نیست، خلاصه ایشان هم گذشتند. در زمان مصدق چنین اتفاقاتی افتاد. آن سه تا هم نشد و آقای بروجردی رسماً با آن سه تغییر مخالفت کردند. ایشان در آن زمان خیلی ناراحت بودند.
من یادم میآید بعد از نماز به مدرسه حجتیه میرفتم، دیدم تعداد زیادی اتوبوس در خیابان صف کشیدهاند. احساس کردم از تهران میآیند یا از جای دیگری به تهران میروند. در همین حین از در صحن بزرگ، سربازان با بعضیها بیرون میآیند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: اینها همان تودهایهایی هستند که در ارتش نفوذ کرده بودند، شاه گرفته و تعدادی از آنها را اعدام کرده و اینها را هم به بندرعباس تبعید میکند. در این حین یک آقایی به اسم آسیدمحمد غزلخوان که زورخانهای هم بود، یک روضه حضرت علیاکبر برای تودهایها خواند که همه این تودهایها گریه میکردند.
استاد رشاد: در واقع اینهایی که تودهای یا مارکسیست میشدند نمیدانستند به چه چیز دارند گرایش پیدا میکنند. بیشتر احساسات و مسائل اجتماعی بود و جنبه اجتماعی مارکسیست مد نظر بود، اما عقاید دینیشان در باطن وجود داشت.
آیتالله خوشوقت: رفته بودیم امامزاده داوود و آنجا مرتب تعزیهخوانی بود، یک تودهای آنجا مثل ابر بهار گریه میکرد. داستان امام حسین عاطفی است و دیدم همه اینها هم گریه میکردند.
یادم میآید وقتی مردم پادگان ولیعصر را بعد از تصرف ترک کردند، یک نفر طرف من آمد، دیدم دستش خونی است، دیدم هرکسی از پادگان یک چیزی برداشته و همه را غارت کرده بودند. گفتم چی آوردید، گفت: یک هفتتیر آوردهام. به من گفت: من خدا را قبول ندارم، اما شاهرگم برای خمینی میتپد.
آشنایی با مقام معظم رهبری
استاد رشاد: از سوابق آشنایی خود با مقام معظم رهبری بفرمایید؟
آیتالله خوشوقت: ایشان مدرسه حجتیه بودند و در طبقه بالایی ما حجره داشتند. بلوک اول از در کوچه که وارد میشوید اول کتابخانه است بعد هم ساختمان؛ آقای دینانی هم از بالا پایین میآمد و به درس اسفار میآمد.
استاد رشاد: با هم رفاقت داشتید؟
آیتالله خوشوقت: نه. ایشان زود به مشهد رفتند، چون پدرشان نابینا شد، گفتند بیا مشهد و ایشان هم رفتند. زیاد با هم آشنا نشدیم. بیشتر در تهران با هم آشنا شدیم.
استاد رشاد: من داستان بیماری پدرشان را از خود ایشان شنیدهام. ایشان میفرمود پدرم مبتلا شد و چشمشان بیماری داشت که گفتند باید یکی از فرزندان ایشان کنارشان باشند. من گفتم: من میروم، ایشان میگفتند که بعضی در قم به من میگفتند نرو و در قم بمان و درس بخوان، به جایی میرسی. بعد اشاره کرد و گفت منظورشان این بود که تو به مرجعیت میرسی. ولی من گفتم: وقتی پدرم بیمار است و به من احتیاج دارد من باید در خدمت ایشان باشم. درس و بحث را رها کردم به مشهد رفتم و خدمت ایشان ماندم تا حال ایشان خوب شد. در مشهد هم درس آقای میلانی و آقایان دیگر میرفتند. بعد ایشان میفرمود: خداوند متعال هم اینجور جبران کرد که اگر احیاناً کسی از یک مطلبی که تصور میشود عبور میکند خدا بهتر از آن را میدهد ـ و اشاره میکردند به موضوع رهبریشان و میگفتند: من این نعمت را از احترام به پدر دارم.
ویژگیهای اخلاقی رهبر
استاد رشاد: آقا به اعتبار نسبت فامیلی به منزل شما میآیند؟
آیتالله خوشوقت: بله. البته گفتند نباید بگویید. محبت میکنند. کار زیاد ایشان را خسته میکند و گاهی دوست دارند حرفهایی بشنوند و گاهی به منزل ما میآیند.
استاد رشاد: آقای حداد چند روز پیش میگفتند ظاهراً عروسشان برای زیارت رفته بودند و برگشته بودند، میگفت یکمرتبه دیدیم که شب بدون اطلاع قبلی دقالباب کردند و ایشان برای دیدن عروسشان تشریف آورده بودند که همه خوشحال شدند. ایشان سرکشی به بستگان و منسوبین دارند.
آیتالله خوشوقت: بله دارند. ارتباط عاطفی زیادی با اطرافیانشان دارند. ایشان با همین عاطفه و جاذبه همه را جذب کردند.
ترجمه صحیفه سجادیه و قرآن
آقای مردی: ترجمه قرآن را فرمودید آقای صفایی پیگیری میکنند. البته ما فکر میکردیم که ترجمه خود شماست و نه ایشان.
آیتالله خوشوقت: صحیفه را هم ایشان پیگیری میکنند. صحیفه هم همینگونه است. من در قم برای طلبهها صحیفه میگفتم و آقای صفایی هم بود.
استاد رشاد: این صحیفه را که شرح و تفسیر میفرمودید از آن ترجمه درآمده است؟
آیتالله خوشوقت: بله با توجه به آن، آقای صفایی یک ترجمه نوشتند بعد من هم دیدم. البته ایشان پیشنهاد کردند که یک ترجمه قرآن بنویسم. گفتم عیب ندارد شما بنویسید، انشاءالله من میبینم. ایشان شروع کرد، وسط کار، ایشان، امام جمعه بوشهر شدند. ایشان ترجمه میکردند و من هم به کار ایشان نظارت داشتم. من نمیدانم دوباره ایشان فرصت دارد که شروع کنند یا نه؟
معنای آیه آخر سورۀ حمد
آقای مردی: تفسیر سوره حمد شما را دیدهام. بخش آخر سوره حمد آنجا که صراط مستقیم را معرفی میکنید و کسانی که به این صراط نائل شدهاند، در ترجمههای قدیم این بود که سه دسته شدهاند، یکی کسانی که به آنها نعمت داده شده، یکی مغضوبین و یکی گمراهان. منتهی نظر مرحوم علامه شعرانی این است که «غیرالمغضوب علیهم و لا الضالین» بدل برای «أنعمت علیهم» است. ایشان میگویند در واقع یک دستهاند که نه مغضوب هستند و نه گمراه، یعنی سه گروه نیست و یک گروه است.
آیتالله خوشوقت: واقعاً سه تا است، مغضوب علیهم یهودیها هستند، ضالین هم مسیحیان هستند. چون در قرآن کریم از یهود اینگونه تعبیر کرده که «غضب الله علیهم»، شدند مغضوب علیهم. درباره مسیحیان هم گفته، «ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیرا» بنابراین ضالین همان مسیحیان هستند. چون مسئله صراط یعنی راهورسم زندگی انسان، نه مسلمانان. قرآن کریم اول میگوید «هدی للناس»، هر که انسان است، در مقابل حیوان. بعد عدهای از انسانها میپذیرند و مسلمان میشوند، بازهم اینها رها نمیشوند، با اینها صحبت میشود یک عده جلو میآیند و میشوند مسلمان قلبی، اینها را هم تربیت میکند که میشوند مسلمان عملی و میشوند متقین. این «هدی للمتقین»، یعنی تا آدم به عمل نرسد راه را پیدا نمیکند و وارد راه نمیشود. این راه را در قرآن کریم صراط مستقیم نامیدهاند. میگویند آنها هم صراط هستند اما در زمان خودشان و الان نه. صراط مستقیم آن دو تا ناقصند، وقتی ما میگوییم «اهدنا الصراط المستقیم» باید بگوییم غیر المغضوب، صراط غیر مغضوب، صراط غیر ضالین، صراط آنها درست نیست، هم تحریف شده و هم در آن زمان کامل نبود. چون بناست تا آخر باشد، پیغمبر نمیآید و کتابی هم نمیآید و باید جامعتر باشد. لذا آن دو تا ناقصند. هم تورات ناقص است و هم انجیل، نقصان آنهم مال خدا نیست، مال یهودیهاست که زیر بار نمیرفتند. لذا در تورات هم یک مشت مسائل مادی آمده و مسائل معنوی مطرح نشده، خدای متعال حضرت عیسی(ع) را تربیت کرد و مسائل معنوی آورد و آنهم مادی نداشت. هم آن مادی نداشت و ناقص بود و هم این معنوی نداشت و ناقص بود. هر دو هم امروز صراط مستقیم نیست و صراط مستقیم این است که من آوردهام. «صراط الذین انعمت علیهم»، آدرس است، میگوید صراط مستقیم، صراط اینهاست. اگر ما دنبال این آدرس را بگیریم به این آیه برمیخوریم: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ»، صراط اینها صراط مستقیم است. بعد خداوند متعال تفسیر واضحتری از صراط مستقیم میکند که این آیه شریفه را بخوانید میبینید که خود خدا با تفسیر واضح و روشن صراط مستقیم را تصویر کرده: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»، وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ. دنبال وسوسههای شیاطین نروید و به حرف من گوش بدهید. در برابر فرمان من خدا عبد و بندهوار اطاعت کنید. این بنده بودن در برابر فرمان من صراط مستقیم است. هم مسائل مادی رفع میشود و هم ابعاد نیاز بدنی مطرح است که رفع میشود و هم مسائل معنوی و تربیت مطرح است. بنابراین، این همان راه انبیا، صدیقین و شهدا عبادالصالحین است. غضب الله مال یهود است و اضلوا هم مال مسیحیان است. صراط آن دو تا در زمان نزول قرآن کریم قابل تبعیت نبود چون هر دو ناقص بود.
چاپ المراقبات مرحوم ملکی تبریزی
آقای مردی: مثل اینکه شما المراقبات را تصحیح کردید، نمیخواهید چاپ بکنید؟
آیتالله خوشوقت: من یک وقت شنیدم ایشان کتابی به نام اسرار الصلاهًْ دارند، درس اصول ایشان هم میرفتیم. بعد میخواستم این را چاپ کنم، نمیدانستم المراقبات هم دارد. رفتم سراغ مرحوم امام ـ رضوان الله علیه ـ که تقریظی به اسرار الصلاهًْ بزنند. ایشان گفتند کتابی بهتر از اینهم ایشان دارد به نام المراقبات. من هم ندیده بودم که گفتند من و مرحوم آسیداحمد زنجانی تصحیح کردهایم. من رفتم پیش مرحوم آسیداحمد زنجانی، گفت: کتاب را محدث ارموی برده تهران تا چاپ کند. من آدرس گرفتم و تهران پیش این بنده خدا رفتم، دیدم معمم است ـ شبها معمم میشد ـ ولی روز شاپو به سر داشت. گفتم: چرا؟ گفت: من در این لباس روزها احساس ناراحتی میکنم و به این شکل راحتتر کار میکنم.
پرسیدم چاپ کتاب به کجا رسید؟ گفت من دیدم اگر بخواهم چاپ کنم باید تغییراتی در آن بدهم و صلاح ندانستم. گفتم بدهید من ببرم و چاپ کنم. آوردیم و چاپ کردیم.
استاد رشاد: یعنی تصحیح و تقریر امام و مرحوم آسیداحمد زنجانی را شما منتشر کردید. خود شما تصحیح نکردید؟
آیتالله خوشوقت: مختصری دست بردم و در تهران منتشر شد. دو هزار جلد در چاپخانه حیدری چاپ کردم.
تأثیر آقامیرزاجواد بر امام
استاد رشاد: امام خیلی تحت تأثیر میرزاجواد آقای تبریزی است. سرالصلوهًْ ایشان بهنحوی تقریری از اسرار الصلوهًْ است.
آیتالله خوشوقت: بله ایشان خیلی ارادت داشت. شنیدم اواخر عمر احساس ندامت کردند که من چرا در قم زیاد به منبر ایشان نمیرفتم. یکی از کسانی که در جلسات هفتگی ایشان شرکت میکرد یک کتابفروش تهرانی بود که فوت کرد. گفت روزهای جمعه ششصد نفر ناخنگرفته، اصلاحکرده و کارهای مستحب انجام داده پای منبر آقا میرزا جواد مینشستند.
آقای مردی: کتابهای دیگری هم در دست چاپ دارید؟
آیتالله خوشوقت: نه خیر.
استاد رشاد: خود شما تقریرات دروس اساتیدتان یا تعلیقاتی ندارید؟
آیتالله خوشوقت: من همه را نوشته بودم، دزد آمد از حجره برد.