مبحث «کارکردهای عقل در تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی» طبعاً ذیل مبحث مصادر و منابع علوم انسانی اسلامی قرار دارد. مبحث مصادر و منابع علوم انسانی اسلامی نیز در ذیل مبدأ معرفتشناختی تولید علم دینی میگنجد. براساس نظریهی ابتناء، مبدأ معرفتشناختی یکی از مبادی خمسهی تکون معرفت است.
مباحث فراوانی را میتوان در این خصوص مطرح کرد ازجمله اینکه کارکردهای عقل در تولید علمی دینی چیست؟ یکی از آقایان سال گذشته گفت که اینها قصد دارند با علم دینی عقلانی مبارزه کنند و علم دینی نصبسنده و نصمحور را توجیه کنند. در آن زمان به مناسبتی پاسخ این القاء را دادم و این مطلب که در اینجا عرض میکنم میتواند به نحوی تصحیح و تکمیل پاسخ به این ابهام قلمداد شود.
مقدماتی که قبل از طرح اصل بحث باید بحث کرد که به نحوی مبادی و پیشانگارههای کارکرد عقل در علم دینی قلمداد میشوند عبارتند از:
۱٫ حق متعال مبدأ حقیقی و نهایی آگاهی و معرفت است و همهی آگاهیها از او سرچشمه میگیرد،
۲٫ ترابط معرفتی عبد و ربّ از دریچهی دوالّ و دلایل پیامافزارهای مختلف و از مسیر مجاری متکثری صورت میبندد، یعنی معرفت تکساحت و تکمنبع نیست و خدا تنها از یک دریچه با انسان تماس نمیگیرد و انسان به ساحت الهی تنها از یک طریق راه نمییابد. کسب معرفت نوعی حضور در ساحت الهی و درک آن است،
۳٫ برخی از دوالّ و دلایل درونخیز (انفسی) هستند، مانند فطرت، عقل و شهود، برخی دیگر برونی و آفاقی هستند مانند وحی نبوی، سنت قولی و سنت فعلی معصوم.
در مجموع ما از طرق و دریچههای گوناگونی به ساحت الهی در قلمروی معرفت راه پیدا میکنیم. هریک از طرق فرایندی دارد تا به سپهر انسانی برسد. از ساحت الهی تا سپهر انسانی فرایندی طی میشود که هریک از این دو از مبدأ به مقصد متصل میشوند. مثلاً طریق وحی به شیوهی ایحائی به رسول و در قالب وحی تشریعی، که به صورت کتاب و وحینامهی الهی صورت میبندد و بخشی از حکمت نقلی را تشکیل میدهد. کما اینکه طریق دیگر انباء و ارشاد است که به نبی و ولی صورت میگیرد. انباء و ارشاد به نبی و ولی که در قالب سنت قولی و سنت فعلی صورت میبندد که این هم بخش دیگری از حکمت نقلی را سامان میدهد.
طریق دیگر ارشاد وجودی است که در قالب فطرت اتفاق میافتد و ادراکات و احساسات فطری را شکل میدهد و حکمت فطری تکون پیدا میکند.
طریق دیگر الهام غیرتشریعی و غیرنبوی است که به عقل صورت میپذیرد و در قالب ادراکات عقلی ظهور میکند و حکمت عقلی سامان میبندد.
طریق دیگر اشراق است که در قلب مستعد رخ میدهد و با صورت واردات قلبیه صورتبندی میشود و حکمت ذوقی را سبب میشود.
در مجموع از طریق ایحاء به رسول، انباء و ارشاد نبی و ولی، ارشاد وجودی فطرت، الهام به عقل و اشراق بر قلم، معرفت منتقل میشود. درواقع همهی این منابع یک فرایند مشابه دارند که مبدائی دارد و فرایند و مهبطی و محصلی دارد و همگی اینها این چهار مقوله را دارند. در مجموع حکمت نقلی، حکمت فطری، حکمت عقلی و حکمت ذوقی جامع همهی معرفتها خواهد بود. معرفت کامل و جامع آن است که آمیزهای از مجموعهی این حکمتها باشد.
۴٫ تکون معرفت در سپهر انسانی در فرایند تعامل شناختگر (فاعل شناسا)، شناخته (متعقل شناسا) و پیراشناختها که به دو دستهی شناختیارها (مؤدات) و شناختشکنها (موانع) تقسیم میشود، تحقق پیدا میکند، یعنی این سیر طی میشود و وقتی به سپهر انسانی رسید، طبعاً با انسان سروکار دارد.
متعلق شناسا که شناخته است یک وجود خارجی است و شناختهها یکسان نیستند، کما اینکه شناختگرها نیز یکسان نیستند. در اینجا پیراشناختها و عوامل برون از وجود شناختگر و شناخته نقشآفرین هستد و مؤدات و موانع در شکلگیری معرفت نقش دارند و در این ظرف است که معرفت تکون پیدا میکند. ما این را تحت عنوان «نظریهی سازهی سه ضلعی تکون معرفت» تعبیر میکنیم که مشروح آن در کتاب منطق فهم دین آمده است و مبنای معرفتشناختی نظریهی ابتناست.
اگر از این چهار مقدمه عبور کنیم، مقدمهی خاص بحث امروز عبارت میشود از این که «عقل آدمی به جهت تنوع کارکردهایش دارای نقش بیبدیلی در تولید معرفت است». نقشی که عقل در تولید معرفت ایفاء میکند از نظر تنوع کارکردی بیشتر از دیگر منابع یا مدرکات و دوالّ است، زیرا عقل، نقش بیبدیلی مثل اثبات حجیت دیگر مدارک و مدرکات را برعهده دارد که دیگر مدرکات چنین نقشی را ایفاء نمیکنند. نقش بسیار مهمی است که در تقسیماتی که از ناحیهی بعضی از اعاظم مطرح شده، مغفول مانده است.
بعضی از بزرگان ما کارکردهای عقل را به سه بخش تقسیم کردهاند و چهارمین کارکرد که مهمترین کارکرد عقل است و کارکرد بیبدیل آن است، در تقسیمبندی معروف بعضی از بزرگان مغفول مانده است و آن کارکرد «اثبات حجیت» و احراز مصادیق دیگر مدرکها و مدرکهاست که در تقسیم سهگانهای که برخی بزرگان مطرح فرمودهاند، این کارکرد عقل مغفول مانده است.
محور اصلی این بحث کارکردهای عقل در تولید علم دینی و علیالخصوص علوم انسانی است. در اینجا فهرست کارکردها را مطرح و اگر میسر شد توضیح میدهم:
۱٫ مساهمت چشمگیر و گسترده در تولید مبانی و فلسفهی علم دینی. یکی از مهمترین کارکردهای عقل در حوزهی تولید علم این است که جزء سهامداران عصری و عمدهی تولید مبانی علم دینی است. این عقل است که مبانی علم دینی را تولید میکند، منتها در اینجا به مسامهت تعبیر میکنیم، زیرا دیگر منابع از قبیل وحی و سنت هم در تولید مبنا مشارکت دارند.
۲٫ اکتشاف و اثبات حجیت و اعتباربخشی به دیگر مدرکات و مدارک. اگر عقل نمیبود، بسا، راهی برای اثبات حجیت کتاب و سنت هم نداشتیم. بسیاری از مبانی که حجیت کتاب و سنت بر آنها مبتنی است با عقل اثبات میشود. پارهای از قضایایی که حجیت کتاب و سنت برساخته بر آنهاست دستاورد عقل است. حتی امالقضایای عقیدتی و اصلالاصول عقاید و اصول عقاید دینی مانند «الله موجودٌ» وامدار عقل است و عقل است که این قضیه را اثبات میکند و با نقل نمیتوان چنین قضیهای را اثبات کرد. اثبات چنین قضیهای دستاوردهای بسیاری در همهی عرصهها و از جمله عرصهی علم دینی دارد، زیرا از اصولی است که فلسفهی علم دینی را میسازد.
۳٫ نسبتسنجی میان دیگر مُدرکها و مدارک معتبر. سنجش نسبت مدرکات با یکدیگر کار عقل است. وقتی مدرکات کنار هم قرار میگیرند، تشخیص اینکه چه نسبتی با هم دارند و چه مناسباتی بین آنها برقرار میشود، ازجمله برعهدهی عقل است.
۴٫ قاعدهگذاری و ضابطهپردازی برای احراز مصادیق دیگر مدرکها و مدارک معتبر. مدرکها را به طرق و راههای درونخیز اطلاق میکنیم و مدارک را به راههای برونی. مثلاً آیا «قیاس» عقلی هست یا نیست؟ این را عقل تشخیص میدهد. خود عقل تشخیص میدهد که قیاس مصداق ادلهی عقلی است و برهان است یا برهان نیست. با ادلهی نقلی نمیتوان با قیاس مواجه شد، بلکه با کاربست عقل است که تشخیص میدهیم قیاس عقلی نیست و کنار میگذاریم.
عقل به ما قواعدی میدهد که براساس آن بتوانیم بگوییم چرا چیزی عقلی است و چیز دیگر عقلی نیست. علاوه بر اثبات حجیت، تشخیص و احراز مصادیق را در عمدهی موارد از عقل توقع میبریم. البته ممکن است منحصر به عقل نباشد. به هر حال ما قواعدی را از نقل اخذ میکنیم برای احراز مصادیق نقل. درباب تعادل و تراجیح ما یک سلسله ادلهی نقلی داریم برای اینکه برخی از ادله را با برخی دیگر بسنجیم و هم قواعدی را از نقل اخذ میکنیم که بسا تعبدی باشد تا بتوانیم مصادیق نقل و ادلهی دیگر را شناسایی کنیم. عقل هم چنین کارکردی دارد و برای احراز مصادیق، قاعدهگذاری و ضابطهپردازی میکند.
۵٫ معناگری، گویانندگی و ابراز مدارک معتبر دیگر. یکی از نقشهای بسیار مهم عقل که از دیرباز در کلام و اصول مورد اذعان بوده است و از لسان شیخ مفید(ره) تصریح داریم که کار عقل ازجمله گویانندگی دیگر مدارک است. با عقل، نقل را معنا میکنیم. علاوه بر اثبات حجیت و احراز مصداق، ابراز معنا هم میکنیم. ابراز معنای کتاب و سنت به مدد عقل اتفاق میافتد. گویانندگی و معناگری، ابراز مدالیل دیگر مدارک معتبر و شیوههای کاربست دیگر مدرکات موجه از جمله کارکردهای عقل است.
۶٫ سنجشگری و درستیآزمایی و بازشناخت صواب و ناصواب در معرفت علمی. از جمله کارکردهای عقل آن است که معرفت علمی تولیدشده را مورد سنجش قرار میدهد و درستیآزمایی میکند. آیا آنچه از کتاب فهمیدهایم و از سنت دریافتهایم و آنچه تصور میکنیم مورد دلالت فطرت است و آنچه از شهود یافتهایم درست است؟ این نقش برای عقل بسیار پراهمیت است، نقش داورانهی عقل در معرفت فراچنگآمده از سایر منابع و مدالیل.
۷٫ مسامهت چشمگیر در آسیبشناسی فرایند تولید علم دینی و فرایند تحول و تکامل آن. اگر درستیآزمایی شد و صواب و ناصواب تشخیص داده شد، علل وقوع خطاهای رخداده را عقل میتواند تشخیص دهد و در این قضیه سهم بسیار و چشمگیری دارد که در فرایند تکون، تحول و تکامل معرفت چه رخنههایی بوده است که فهم و معرفت ما به خطا رفته است؟ که تشخیص آن کار عقل است. البته این تشخیص نقش منحصر به فرد عقل نیست، ولی سهم عقل در این تشخیص بسیار بالاست.
۸٫ آسیبزدایی و علاج خطاهای واقعشده در معرفت علمی. ما از عقل مدد میجوییم که خطاهای واقعشده را جبران کنیم. صواب و ناصواب بازشناخته شده است، رخنههای فرایند تولید علم روشن شده، حال چه کنیم که دوباره خطا رخ ندهد. طریق جبران و علاج هم از عهدهی عقل برمیآید.
۹٫ چارهجویی برای انواع تقابلهای واقعشده میان مدارک و دوال. درواقع بحث تعادل و تراجیح. ما میان مدارک و دوال تقابلهایی را ملاحظه میکنیم، البته در مقام ثبوت محل اختلاف است که تقابلی وجود داشته باشد، ولی در مقام اثبات و حوزهی اجرا البته تقابل اتفاق میافتد. یعنی در افق معرفت طبعاً یافتهای را از یک منبع فراچنگ میآوریم و یافتهی دیگر را از منبع دیگر. این دو معرفت به دست آمده گاه با هم در تعارض هستند. به هر حال اشکالی واقع شده است، مبنا و پیشفرض ما این است که میان منابع حجت نباید تعارض باشد، ولی به هر حال این تعارض واقع شده است و ما الان دو معرفت موجه در اختیار داریم. بین این دو معرفت چه باید بکنیم و این تقابلی که در افق معرفت رخ داده چگونه باید رفع شود، کار عقل است. کما اینکه در مقام اجرا هم اینگونه است. اینکه ما چیزی به نام علم دینی بالمعنیالاعم که ازجملهی آنها فقه است، فراچنگ آوردهایم، در مقام اجرا دو گزارهی دستوری با هم در تعارضاند و تزاحم دارند، در اینجا عقل میتواند نقش بسیار کارگر و مؤثری ایفاء کند.
۱۰٫ مسامهت چشمگیر در قاعدهسازی و ضابطهپردازی برای درک حقایق عالم. عقل نقش کلانی درخصوص فرایند تولید علم و حل مسئلهی علمی ایفا میکند. یک علم چگونه تولید میشود، در درون یک علم مسئلههای آن چگونه حل میشود؟ ممکن است فرایندی را برای تکون یک دانش طی کرده باشیم، در درون دانش، مسئلههایی که پیش میآید، چگونه باید حل کنیم؟ حداقل دو دسته قاعده در حل مسائل و تولید معرفت در اختیار ماست.
یکی از مسائل بسیار مهم که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که روش جزء فلسفهی علم است که یکی از خطاهای بیّن است که بسا خود من در گذشته دچار این خطا بودهام. یکی از شیوهها و رویکردهایی که باید در مطالعه پیش بگیریم، تردید در مشهورات است. خیلی از مشهورات و مسلمات را به خطا میافکنند، مانند این مسئله که روش جزء فلسفهی علم است و منطق فهم دین را در زمرهی فلسفهی دین قرار میدهیم. من هم در گذشته همین تصور را داشتم، ولی بعدها متوجه شدم که اینگونه نیست. بحث بعضی از مسائل روششناختی جزء فلسفهی مضاف به آن مقوله قلمداد نمیشود، اما همگی اینگونه نیست. آن بخشی که صورت هستیشناختی پیدا میکند و مطالعه از سرشت و خصائل آن مقوله قلمداد میشود جزء فلسفهی آن موضوع به حساب میآید، اما روشگذاری و اینکه ما به چه روشی باید دین را بفهمیم، جزء فلسفهی دین نیست.
بنابراین، برخلاف مشهور تنها اثبات روشمندی و تبیین روش محقق علم در زمرهی مسائل فلسفهی علم است، زیرا صدور حکم کلی در مورد نوعی از هستی است، اما ایجاد روش مطلوب برای تولید یک علم که خود دانش و دستگاه معرفتی مستقلی است از عهدهی فلسفهی آن خارج است. به تعبیر دیگر وقتی سئوال شود که آیا معرفت اصولاً روشمند است، این پرسش جزء فلسفهی معرفت است، یا مطالعه شود که روش تکون معرفتِ محقق چیست، که بحث فلسفهی معرفت است. اما اینکه ما به چه روشی میخواهیم معرفت جدید تولید کنیم و روش آن کدام است، یک مطالعهی پیشینی است و جزء فلسفهی معرفت قلمداد نمیشود.
تأسیس روش و ایجاد منطق خودْ یک دانش دیگر است و به این معنا منطق غیر از فلسفه است. ایجاد روش معنایی پسینی و تأسیسی است، اما اثبات روشمندی و تبیین روش محقق عملی پسینی است و تاریخی است که بر عهدهی فلسفه است.
۱۱٫ مسامهت چشمگیر در تولید انواع قضایای علمی. عقل گزاره تولید میکند و از جمله کارکردهای آن تولید گزارهی علمی است. عقل قادر است انواع گزارههای علمی از قبیل گزارههای اخباری و گزارشی، گزارههای الزامی و دستوری، تکلیفی، حقوقی و نیز گزارههای هنجاری و ارزشی را تولید کند.
۱۲٫ حکم به ضرورت التزام به مفاد قضایای علوم دینی. اگر علم در چهارچوب مبانی و منابع و منطق دینی تولید شد، مفاد قضایای چنین علمی باید مورد اتباع قرار گیرد. البته ضرورت، گاه بایستی است و گاه شایستی است. الزام گاه تکلیفی است و گاه تهذیبی است. اجمالاً حسن تبعیت از قضایای تولیدشده در علم دینی توسط عقل اثبات میشود.
در اینجا با توجه به کمی وقت تنها توضیح مختصری در مورد نقش اول عقل، یعنی «مسامهت چشمگیر در قاعدهسازی و ضابطهپردازی برای درک حقایق عالم» ارائه میکنم.
تولید مبانی بعیده (فراپیشانگارهها) و نیز مبانی وسیطه (پیشانگارهها) و همچنین مبانی قریبه (انگارهها) که علم دینی بالواسطه و بلاواسطه برعهدهی عقل است.
اصولی مانند واقعمندی جهان، که جهان را واقعمند میدانیم، هستی واقعمند است و ما با واقعیات خارج از ذهن وجودمان سروکار داریم که اصل بسیار مهمی در علمشناسی دینی است. امکان فهم و کشف حقایق عالم و امکان معرفت نیز دستاورد عقل است و جزء مبانی علم است و فلسفهی علم دینی را تشکیل میدهد.
روشمندی کشف حقایق اصل مهم دیگری است که به اتکاء عقل به دست میآید.
و مهمتر از همه اصل الاصول معرفت دینی، مبدأمداربودن اصلی و توحیدبنیان بودن جهان با عقل کشف میشود. «الله موجودٌ» دستاورد عقل است.
همچنین اصلِ اصیل احسنانگاری جهان موجود، یعنی بر جهان موجود نظام احسن حاکم است، که اصل مهمی است و خودْ بر افزون بر ده اصل تقسیم میشود. اینکه بر جهان نظام احسن حاکم است و احسنانگاری نظام موجود جهان. یکی از مباحثی که امروز مطرح است، این است که جهانهای ممکن است، ممکن است متصور باشند، ولی جهان موجود احسن جهانهای ممکن است. در کنار توحیدبنیانبودن این یک اصل اصیل است که بر اصول بسیاری تجزیه میشود از جمله:
۱٫ هدفمندی آفریدگار
۲٫ حاکمیت نظم و قانونمندی بر جهان
۳٫ وحدت و انداموارگی جهان
۴٫ آیینهسانی و آیهوارگی هستمندان
۵٫ دوساحتی بودن جهان، جهان دارای جسم و جان است
۶٫ شعورمندی پدیدهها
۷٫ کرنش و پرستندگی جهان
۸٫ دوساحتی، نیکسرشت، خوشآفرینش و کمالگرا بودن انسان
۹٫ واقعیتوارگی جامعه
۱۰٫ ترابط بین دنیا و عقبی و تداوم حیات اصیل پس از مرگ انسان
۱۱٫ فراگشتی پیوستهی انسان در جهان، یعنی تکامپذیری دائمی انسان و جهان.
اینها اصولی هستند که در مجموع اصل اصیل احسنانگاری جهان موجود را تشکیل میدهند.
عقل یکی از منابع، مدرکات و دریچههای درونخیز و انفسی تولید معرفت و یکی از راههای ترابط عبد و ربّ است و دوسویه نیز هست، خدا به عقل ما القاء میکند و ما هم با عقل خود با خدا تماس میگیریم. در حوزهی تولید معرفت به دلیل اینکه پارهای از کارکردهای عقل انحصاری است، عقل از جایگاه و مکانت ویژه و برخی کارکردهای بیبدیل برخوردار است. عقل بر ایمان مقدم است. فدئیسم و ایمانگرایی به شدت مورد خدشه است. نمیتوان ایمان را بر عقل مقدم داشت که ایمان محصول و فرآوردهی عقل است. اثبات حجیت دیگر مدارک و به خصوص مدارک نقلی دستاورد عقل است، پس چگونه ممکن است که ایمان که مولد همهی مدارک و به خصوص مدارک نقلی است، مقدم بر عقل باشد؟
کارکردهای عقل بسیار متنوع، گسترده و لایهلایه است، اما در هر حال چون عقل در بسیاری از کارکردها سهامدار است و نیازمند به دیگر مدارک و مدرکات هم هستیم و مجموعهی مدارک با هم تولید معرفت میکنند، علم، دانش و معرفت چندمنبعی و چندساحتی است و هرگز با تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی درصدد تولید علم نقلی نیستیم و هرگز نمیخواهیم عقل را از منصب آن معزول کنیم و القائات عمدتاً اشتباه بعضی از روشنفکران متصلب در اینجا نوعی خیانت به معرفت دینی قلمداد میشود که چنین القاء کنند که مراد از تولید علوم انسانی اسلامی، تولید علم نقلی است. احدی به چنین مطلبی تفوه نکرده، البته بعضی از جوانترها گاهی لازمهی مطالبی را که مطرح میکنند، تولید علم نقلی خواهد بود. والسلام.