بسمالله الرّحمن الرّحیم. ابتدا یک تعریف و تقسیم را راجع به موانع تولید علم و نظریهپردازی در قلمرو خصوصاً علوم انسانی و احیاناً عامتر عرضه میکنم، سپس به بعضی از موانع از باب نمونه اشاره خواهم کرد.
مراد از موانع، هرگونه عامل سلبی و ایجابی است که سبب رکود و فتور در نوآوری علمی است؛ از باب تسامح به عدم مقتضی نیز مانع اطلاق میکنیم. موانع نوآوری و تولید علم به جهات گوناگونی قابل تقسیم و طبقهبندی است، من در تحقیقی که از سال گذشته تحت عنوان «موانع نوفهمی و نظریهپردازی دینی» در دست دارم، موانع را به ده جهت تقسیم کردم؛ ازجمله، تقسیم به انفسی و درونی؛ یعنی عاملهای سلبی که از خصائل و خصائص محققین برمیخیزد، از وضعیت معرفتی و روحی و خلقی محققین برخاسته است و در مقابل آن، آفاقی و برونی؛ یعنی موانعی که به محقق مربوط نمیشود، به شرایط اجتماعی، سیستم مدیریتی، ساختار و سیاستها بازمیگردد.
تقسیم دیگر همانطور که از تعریف برآمد، موانع سلبی و ایجابی است؛ وجود مانع یا فقد مقتضی. تقسیم سوم، به موانع سببی و مسببی و موانعی که نقش عینی و شأن معلولی دارند و احیاناً تقسیم موانع، به نحو ماهوی به موانع فرهنگی، مدیریتی و اخلاقی و امثال اینها.
طبعاً این تقسیمات، ما را در تعریف و تجزیه موانع و مطالعه دقیق راهکارهای هریک از آنها یاری خواهد نمود. بخشی از موانع که تأثیر عمدهای را در رکود علمی و زوال تولید علم و از بین بردن نشاط علمی در یک جامعه خواهد گذاشت موانع فرهنگی است؛ موانع فرهنگی را من اینگونه تعریف میکنم: «عوامل سلبی یا ایجابی که بهصورت عرف و یا عادات ملّی یا سلایق و علایق صنفی که به شبه طبیعت ثانوی یا قاعده نقضناپذیر درآمده تعبیر شده و در برابر پیدایش و گسترش علوم و نظرات ایجاد مقاومت میکند. » ازجمله موانع فرهنگی، گسست تاریخی است که ما به آن مبتلا شدهایم؛ یعنی ما هویت علمی خودمان را گم کردهایم؛ از گذشته علمی خود بریدهایم، بهخصوص در دانشگاهها شما اگر مراجعه کنید مشاهده خواهید کرد که صاحبنظران و صاحبان آثار علمی در حوزه علوم انسانی متأسفانه از سوابق علمی کشور و این جامعه و امت بیاطلاع هستند، آنچه در خیال دارند و فراچنگ دارند همه معمولات و مطالب و محفوظاتی است که از دیگران اخذ کردهاند، و نسبت به مفاهیم و معارف عمیق و دقیق و خودی با ریشه تاریخی بسیار طولانی غافل و احیاناً جاهل هستند. به همین جهت با بعضی نظریهها و معارف و یا بعضی از مکاتب و مناظر که مواجه میشوند با تعجب و شگفتی برخورد میکنند که عجب چنین چیزی را در گذشته کسانی گفته بودند. در دیگر حوزهها هم حتی تصور میکنم این حرف صادق است یعنی اینکه ما کلاً و مطلقاً تربیت سنتی و فلسفی را کنار گذاشتهایم و این معلوم نیست که کار دقیق و درستی باشد. ایران پیشکسوت تاریخی علوم انسانی در جهان است و ذخایر عمیق، غنی، دقیق و قویمی که ما در متون کهنمان داریم، سرمایههای عظیمی است که مغفول مانده است. یادم هست که مرحوم علامه جعفری(رض) مکرر میگفت که تمام آرا و نظریههای علوم انسانی در ادبیات فارسی نهفته است و اگر جمعی باشند که با من کار کنند من حاضرم همه این نظریهها را از همین ادبیات فارسی و از خلال اشعار بیرون بکشم و همین اواخر قبل از ارتحال ایشان که خدمتشان رفته بودم با عصبانیت گفت: «من هرچه میگویم هیچکس گوش نمیکند ما همه اینهایی را که دیگران میگویند در همین ادبیات خودمان نهفته داریم. » به ایشان عرض کردم که ما هم یک جمعی را ساماندهی میکنم که با تخصصهای متنوع خدمت شما باشند و شروع کنیم ادبیات را با این نگاه مطالعه کنیم. ما هم با بعضی از دوستان صحبت کردیم که متأسفانه ایشان ارتحال یافتند و این فرصت از دست رفت.
در منابع تفسیری قرآن، معارف بسیاری نهفته است. بسیاری از افکار، دیدگاهها، نظریهها که گاه نو انگاشته میشوند را مفسران ما از آیات استخراج و تبیین کردهاند ولی با نگاه علمی امروز از باب استقراء، این دیدگاهها و نظریهها، و تنقیح و ارائه دقیق و به زبان علمی و خصوصاً به زبان زمان، به این معارف و ذخایر نگاه نمیشود، درنتیجه علوم در معارف و متون ما که میتواند بسیار امروز برای ما کارساز باشد، خفته و نهفته است. بعد گاه کسانی از مسئولین مراجعه میکنند که چه کنیم درحالیکه ذخیره و خزانه پر است اما مراجعه نمیشود.
فقدان طلب و تقاضا مانع فرهنگی دیگر است، کدام مسئول تصمیمگیر در این کشور پیش از اینکه بخواهد تصمیم بگیرد به یک متخصص علوم انسانی در حوزه مرتبط مراجعه میکند؟ وزارت مسکن ما کی به یک جمع اهل نظر در حوزه علوم انسانی خصوصاً کسانی که در این حوزه با نگاه دینی صاحبنظر هستند، مراجعه میکند که معماری و شهرسازی و باغآرایی ما بر چه اساس و چگونه باشد؛ و در حوزه اقتصاد ما چه میزان متولیان امور ما، وزارت اقتصاد و دارایی، سیستم بانکی و دستگاههای تصمیمگیر و مجری حوزه اقتصاد و تجارت و بازرگانی ما، به اهل نظر مراجعه میکنند و چقدر خودشان اهل نظر هستند؟ کافی است شما به فهرست کسانی که تولیت امور را در حوزههای علمی و البته غیرانسانی دارا هستند، مراجعه کنید و تخصصهای آنها را با مسئولیتشان بسنجید. از آغاز پیروزی انقلاب، البته سالهای اول را قبول داریم که شرایط خاصی بوده، اسامی دیپلماتهای ما که بهعنوان سفیر به کشورها رفتند را فهرست کنید و تحصیلات آنها را ببینید، که چقدر با تخصصی که باید داشته باشند ارتباط دارد و تا چه اندازه به علوم سیاسی و اسلامی آشنایی دارند؛ پزشک است، میشود وزیر، مهندس است میشود سفیر و به همین ترتیب. همه اینها جایگاه خودشان را دارند اما در امر مدیریت و مناسبات و تنظیم روابط و مسائل اجتماعی و سیاسی در این حوزهها، به متخصص در حوزه علوم انسانی نیاز داریم، اما چنین نیست.
تصمیمگیریهایی که انجام میشود و متأسفانه تحقق پیدا میکند، اگر با مبادی نظری و معقول ما سنجیده شود مشاهده میشود که تفاوت چقدر زیاد است. نظام بانکی ما چگونه عمل میکند؟ براساس قانونی که در کوران انقلاب و در آغاز تصدی امر جامعه و حکومت و سیاست بهعنوان یک کار مقطعی و مبتنی بر احکام اضطراری و ثانوی تنظیم شده، قانون بانکداری بدون ربا؟؛ این در یک مقطعی بوده که ما استنباط نمیکردیم، چون حکم و کل را کسی از ما سئوال نمیکرد، و مسئولیت نظام بانکی با ما نبود، فقیه ما مطالعه و آگاهی نداشت و افتاء نکرده بود. در یک موقعی این کار شده بود، هنوز هم این سیستم دارد انجام میشود و اجرا هم ناقص است و عملاً خیلی از مردم ربا میخورند، آیا نمیتوانستیم در این ۲۷ سال یک سیستم و مدل بانکداری اسلامی طراحی کنیم که مبتنی بر مبانی خودمان باشد و براساس منطق اجتهاد استنباط شده باشد، و مطابق با فقه زنده و فعال و کارساز و ادارهکننده باشد؟ میتوانستیم؛ البته در اینجا من لازم میدانم که از فقیهان هم گله کنم ولی بیشتر از مدیران چون به فقیهان اصلاً مراجعه نمیشود. ما فقیه نیستیم، ولی در مقام اجرا مشکلات سیستمهای بانکی را گفتیم و هم مدل و الگوی بدیل پیشنهاد دادیم، یک نفر از عناصر بانکی که مطلع هستند که این تحقیقات هم انجام شده و محققان این تحقیقات را هم میشناسند، مراجعه نکرده که شما چه میگویید؟ و چگونه میشود این مدل بانکداری اسلامی را پیاده کرد؟
سومین مانع، خودباختگی و غیرپرستی و شیفتگی نسبت به نظریهها و دیدگاههای غیرخودی است که به یک بیماری و آسیب و یک مانع فرهنگی درونی تبدیل شده و هرآنچه را که از بیرون فرامیرسد علمی و هر تحقیقی که ارجاع به متون غیرفارسی و احیاناً غیرعربی داشته باشد علمی میپنداریم. شما بهترین مطلب را ارائه کرده باشید اما ارجاع انگلیسی نداشته باشد علمی نیست و این یک آفت و مشکل است. یعنی اینکه اگر خود شما تولید کردید ارزش ندارد اما اگر تولیدات دیگران را وام گرفتید و عرضه کردید این کار ارزش دارد و علمی است.
چهارمین آسیبدیدگی، عنصر اعتماد بهنفس در افق ملی، و همچنین در همه افراد جامعه است.
پنجمین مانع، اسطوره شدن نوابغ و این توهم که فقط نابغه نوآور است؛ که این چنین نیست. همه نابغهاند و باید نبوغ آنها کشف شود. ما دو شخصیت بزرگ متفکّر و مقلّد علم در عصر خودمان داریم، شهید صدر و شهید مطهری، شهید صدر نابغه است اما بهنظر من شهید مطهری نابغه نیست اما تولید شهید مطهری بیش از شهید صدر است. شهید صدر به استناد نبوغش متفاوت حرف میزند، اما شهید مطهری غنیتر حرف میزد. لهذا این تصور که حتماً کسی باید نابغه باشد تا تولید علم کند مانع بزرگی است و پیشاپیش افراد را از کار بازمیدارد.
ششمین مانع، حجاب معاصرت؛ تا کسی زنده است به او توجه نمیشود، چون معاصر است. برای فردی که از دنیا رفت بنیاد تأسیس میکنیم و هرچه با او فاصله میگیریم تازه میفهمیم که چه کسی است.
هفتمین مانع، سنتزدگی، کهنهگرایی و میراثپرستی؛ ضمن اینکه من بهشدّت ملتزم هستم به میراث علمی خودی؛ اما افراط در آن هم مانع است. هرآنچه داریم مقدس است.
هشتمین مانع، شخصیتزدگی و پیرپرستی؛ جوانها گاهی حرفهای دقیقتری میگویند؛ گاهی بعضی جوانها حرف دارند، باید حرفهای آنها را شنید. فقر جرأت و خود سانسوری که به اختناق سفید تعبیر میکنم.
نهمین مانع، فقر سنت نقد و تضارب آرا؛ و دهمین مانع سیاست زدگی است؛ هرچه میگویید به یک جناح گره میخورد بعد میگویند این دارد نظریه را تئوریزه میکند که این بزرگترین مانع است.
مانع یازدهم، فرو بردن رسم تکریم و روح قدرشناسی از صاحبنظر که متأسفانه بهاندازه یک فوتبالیست هم یک مبتکر قدر و منزلت ندارد.
فقدان عرف تعلّم و تبادل علمی و کار گروهی در تحقیق که من گاهی مثال زدهام که دو بزرگ در یک شهر چند ده سال زندگی میکنند و هیچگاه بین این دو بزرگ یک نشست علمی صورت نمیگیرد و اگر روزی این اتفاق رخ دهد، یک نقطه تاریخی میشود.