تبیین نقش دین در دنیاى نوین با ارائهى «تعریف دین»، و همچنین «شناخت دنیاى جدید» میسّر مىشود، باید بدانیم دین چیست؟ دنیاى نوین چگونه دنیایى است؟ تا بتوانیم بیان کنیم که نقش دین در دنیاى جدید چگونه خواهد بود یا باید باشد.
به نظر ما: دین «گزارش ارادهى تکوینى و تشریعى الهى» است و به تعبیر دیگر تفسیر توحید بنیاد هستى و تدبیر خدا مدارانهى حیات انسان است. و به عبارت مبسوطتر: دین مجموعهى گزارههاى واقعنما دربارهى هستى، حیات و انسان و نیز مجموعهى آموزههاى
* این مطلب، خلاصهى سخنرانى است که در اجلاس بینالمللى «دین و دنیاى معاصر» در تاریخ ۱۳۷۵/۹/۳ برابر با ۲۳ نوامبر ۱۹۹۶ در تهران برگزار گردیده بود، ایراد شد. این نشست با همکارى شوراى جهانى کلیساها(WCC) و مرکز گفتوگوى ادیان، ترتیب یافته بود.
تعریف دین
دستورى و ارزشى است که از طریق پیامبران از سوى خدا نازل شده یا توسط عقل سلیم دریافت مىگردد.
دین تفسیر روشنى از هستى و انسان ارائه دادهاست، خداوند متعال خالق هستى و انسان است، پس به حقیقت انسان و حاق هستى علم دارد، دین جلوه مراد و مرام خدا در باب هستى و مناسبات گل سرسبد هستى یعنى انسان با خدا، طبیعت و انسانها است، و طبعاً در قبال پرسشهاى اساسى در باب عالم و آدم پاسخهاى صائب مىدهد، هم از این رو عقل نیز اذعان مىکند که انسان در رابطهى خود با عالم و آدم، به گزارههاى نازله از سوى خداوند معتقد گردد، و همچنین چون آنچه که به عنوان چارچوبهى مناسبات انسانى از سوى خداوند فرودآمده دقیقترین و صائبترین دستورها و آموزهها است انسان باید بدانها ملتزم باشد، و چون این معارف و قوانین از آبشخور حقیقت سیراب مىگردد، اعتقاد جوانحى به این گزارهها و التزام جوارحى به این دستورها و آموزهها مىتواند سعادت و کمال انسان را تأمین کند.
نظام زیست برگزیدهى هر انسان اگر موانع و عوامل قهرى دخالت نکند قطعاً برساخته بر نوع هستى شناسى اوست، علىالاصول این گونه نیست که انسان جهان را گونهاى ببیند، اما در رفتار و روابط خود طور دیگرى عمل کند، والاّ دچار بحران دو شخصیتى خواهد شد.
آدمى براى تدبیر حیات دنیوى خود به چیزهایى بیش از اخلاق نیازمند است. دین نیز تنها مجموعهیى از توصیههاى صرف اخلاقى نیست، خداوند براساس جهانبینى توصیفى خود، جهاندارى تجویزى مشخصى را مقرر فرمودهاست، دینِ بىدنیا دین نیست تنهإ؛بب-غغ یک مسلک عرفانى است، دینى که فاقد برنامهى دنیوى براى انسان است نمىتواند در آخرت هم مدّعى کیفر و پاداش براى او باشد، مطمئناً خالق انسان براى او حیاتى فراتر از حیات حیوانى و نباتى مىخواهد. و بدون «امر و نهى» از سوى خالق و «ترک و فعل» از سوى مخلوق، حرمان و تنعّم اخروى معنا ندارد.
امّا دربارهى «دنیاى نو»: (البته اینجا به اقتضاى جهت بحثم من تنها به «کاستیها و ناراستیهاى جهان مدرن» اشاره مىکنم،) دنیاى نوین امروز با بحرانهاى متعددى گلاویز است: بحران معرفت، بحران معنویت، بحران امنیت روانى، بحران هویّت، بحران امنیت حقوقى و فیزیکى، بحران زیست بومى …؛ سرحلقهى بحرانهاى جهان معاصر «بحران معرفتشناختى» ناشى از نسبیتگرایى است، تمدن و فرهنگ مسلط کنونى از ارائهى تفسیر درستى از هستى عاجز است، دانشهاى معتبر و مقبول امروزین تفسیر دقیقى از انسان ندارد. روزمرهگرى فرضیّههاى علمى مجال تدوین تفسیر درست و پایدارى از هستى، انسان و غایت حیات را به بشر امروز نمىدهد، جزئىنگرى علم طبیعى که ملکهى دانشهاى عصر ما است نمىتواند، نگرش کلى نسبت به عالم ارائه دهد، فقدان علم شاملى که یک جا به همهى هستى نگاهکند و تعریفى دقیق از هستى، حیات و انسان ارائه دهد. مشکل عمدهى بشر امروز است.
امروز طمأنینهى روحى از انسان سلب شدهاست، آینده در پیشروى او، تاریک جلوه مىکند، سعادتطلبى و کمالجویى به فراموشى سپردهشدهاست، اصالت لذّت، لذّتهاى زودگذر و جسمانى و فسادانگیز، بحران اخلاقى اجتنابناپذیرى را براى بشر ایجاد کرده است و نابودى ارزشها، فروپاشى نهاد خانواده، معضلهى لاینحل حیات بشر مدرن است.
بحران معنویت و بحران هویت از مهمترین بحرانهاى عصر جدید است، جبرهاى مدرن و اسارت انسان در چنگال تکنولوژى و بوروکراسى، او را از خود بیگانه ساخته است، امروز هر فرد انسانى با این دو غول مدرن سرناسازگارى داشته باشد نابود خواهد شد و اگر نابود هم نگردد حرکت او حرکت قصرى و برخلاف جهت عمومى حیات انسانى تلقى مىشود و سعیش هرگز به نتیجه نخواهد رسید، کاروان زندگى مدرن امروز به حرکت قطارى میماند که همهى سرنشینان خود را بىدخالت ارادهى آنان به سویى مىبرد و اگر یک نفر در این میانه برخلاف جهت حرکت عمومى قطار حتى بدود هم، سرانجام در همان نقطهیى که قطار به مقصد مىرسد با دیگران پیاده مىشود!
مناسبات مبتنى بر «حقّانیّت قدرت»، امنیت حقوقى را از میان برده و ملل ضعیف در برابر ابرقدرتها، و ملتها در مقابل دولتها، ناتوانان در قبال قدرتمندان امنیت و آسایش خود را از کف دادهاند. بهرهجویىهاى نفعطلبانه و خودبینانهى انسان از منابع طبیعى سبب شده محیط زیست دچار بحران غیرقابل جبرانى شود.
دین پاسخهاى روشن و اطمینانبخشى به پرسشهاى اساسى بشر مىدهد، پاسخهاى دین به سوالهاى اصلى انسان قاطع و ثابت و حقیقى است، دین هستى را حقیقتمند و غایتدار مىداند، دین نظام اخلاقى را بر جهان حاکم مىداند، دین به انسان مىگوید: چیستى؟ از کجا آمدهاى؟ چرا آمدهاى؟ چه باید بکنى؟ به کجا خواهى رفت؟
دین براى انسان جایگاه والایى در آفرینش و هستى قائل است. بشر مدرن گرچه شعار اومانیزم سرداده و «خویش خداانگارانه» تنها به خود مىاندیشد اما خدا را به مرتبهى نازل زندگى بشرى فرود آوردهاست، انسان را به مرتبهى خدایى نرسانده است. دین انسان را فراتر از جماد و حیات و نبات مىداند حتى او را بالاتر از فرشته مىنشاند.
دین به زندگى معنا مىبخشد، به بشر امید مىدهد، او را از قیدهاى درون آزاد مىکند، وقتى از قیود درون رها شد به طریق اولى از قیود برونى نیز خواهد رست، انسان رسته از نفسانیت اسیر تکنولوژى و هر عامل و آمر بیرونى دیگرنخواهد شد. بوروکراسى او را گرفتار نمىکند. دین مناسبات اجتماعى را در سطح ملى و بینالمللى تصحیح مىکند، تأمین صلح و عدالت فقط با درک منزلت انسان و احساس تکلیف در برابر خدا و عقیده به معاد تضمین مىگردد.
کسى که به راستى به دنیاى واپسین باور داشته باشد هرگز به ابناء بشر ستم نمىکند، کسى که آدمیان را خلیفهگان خدا بیانگارد، براى بشر حرمت ذاتى قائل باشد، خود را جانشین و ممِثّل حق بداند، خدایانه رفتار خواهد کرد و در نتیجه نه در حوزه بینالمللى، حقوق سایر ملل را ضایع مىکند و نه در حوزهى ملى به آحاد ملت خود تجاوز و اجحاف روا مىدارد، نه مؤمن را مىرنجاند و نه کافر را مىآزارد.
دین طبیعت و محیط زیست را اولاً و بالذّات متعلّق به خدا مىداند، زیرا هستى مخلوق و ملک خداست، انسان بالعرض و به رعایت هستى را در اختیار دارد، او امانتدار است و به حد ضرورت در آن تصرف نماید و به لحاظ این که همه انسانها بندگان یک خدا هستند حق دارند در ملک خدا به یک اندازه و باید عادلانه تصرف کنند. دین، طبیعت را فعل خدا و در نتیجه مقدس مىداند، محیط زیست را دارایى عمومى بشر تلقى مىکند، هیچکس و قدرتى را مالک مطلقالعنان هستى نمىانگارد و از این جهت قوانین دین محیط زیست را از تخریب و ویرانى رهایى مىبخشد. پیامهاى دین عمیق، دقیق، حقیقى و اطمینانبخش است.
به هر حال به دلیل ضیق وقت دامنهى بحث فراهم آورده به همین اشارات بسنده مىکنم، به هر حال:
با توجه به مشاکل و مسائل پیچیدهى بشر امروز در همهى نقاط عالم و با توجه به بحرانهاى انسان و مقتضیات وضعیتى که انسان در کوران یورش دلزدگىها و افسردگى و نومیدیها در جستجوى طریق کمال و راه سعادت است و آدمى از مادیّات و زندگى مادىزده، خسته شدهاست چشم به روزنهى روشنى دارد و از همین جهت موج معنویتگرایى که امروز بخصوص نسل جوان را در نقاط مختلف دنیا فراگرفته است. و این نکته رسالت ارباب ادیان را امروز سنگین مىکند و اصحاب ادیان حقیقى که همان ادیان ابراهیمىاند، رسالت سنگینى دارند. پرهیختن از منازعات بىحاصل فرقهاى و تمسک به حبل ابراهیمى (پدر همهى ادیان حقیقى، ادیان توحیدى) روىآوردن به همدلى و گفت و شنود و همدستى علیه الحاد وظیفه ارباب ادیان است، شناختن جهان امروز و شرایط و نیازها و معضلات بشر معاصر بزرگترین رسالت پیروان ادیان توحیدى است، همچنین پرداختن درست به دین و ارائهى درست و سازگار تعلیمات دینى با شرایط زمان و فهم نسل امروز، زدودن خرافهها و گزافهها و موهومات و موهونات از ساحت دین و بهرهبردارى از عطش نسل حاضر بر دینداران فرض است.در سراسر جهان قلبهاى آماده و کامهاى تشنه در جستجوى زلال معنویتاند و این موج معنویتگرایى و دینپذیرى که در دنیا مشاهده مىشود به معنى ظهور یک تحوّل تاریخى است، یعنى این که اگر جریان تاریخ طى سدههاى اخیر به سوى ظلمانیت بىدینى سیر مىکرد، در وضع کنونى جریان تاریخ تغییر کرده و رو به سوى دینپذیرى و معنویتگرایى دارد و خداباوران باید از این شرایط بهترین بهره را ببرند.