«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»
حضور چنین جمعی، از سویی مرا به وجود میآورد، چه آنکه خداوند امکان ابلاغ پیام خویش را به جمع ما سپرده است؛ از دیگرسو، از اینکه در سراسر کره خاکی این رسالت کمرشکن بر دوش ما قرار گرفته است به شدت حال انفعال به من دست میدهد، و از حضرتش طلب توفیق میکنیم که: خود مدد فرماید تا این بار به درستی به منزل برسد!
امروز بنده، دو نکته را در محضر شما اساتید و مسئولین دستگاههای فرهنگی علمی حوزهی علمیه و فضلای عزیزی که پیامرسانان انقلابید عرض میکنم: یکی از نکته اخطار است و دیگری اخبار؛ هشدار نسبت به ظهور سکولاریسم خزنده در داخل کشور و اخبار از پیدایش موج معنوی بسیار گسترده در سطح جهان به ویژه دنیای غرب. در خارج رستاخیز گستردهای در جهت «تجدید حیات دینی و معنویتگرایی» دارد رخ مینماید، موج این رستخیز در کانون سکولاریزم و لائیسیزم یعنی غرب، عمیقتر و ژرفتر است، این جریان یک جنبش تودهای است چه آنکه اکثر حاکمیتها سکولار هستند، هیچ دولتی مذهب را در عرصههای حیات انسانی به رسمیت نمیشناسد، برای دین حق دخالت در تصمیمگیریهای حیاتی قائل نیست؛ اداره آموزش و پرورش فرانسه در سلطهی سیوسههزار انجمن لائیک است، اخیراً این اتحادیه با این سئوال از سوی معلمان مواجه میشود که «ما در پاسخ پرسشهای فراوان و بیسابقه نوجوانان درخصوص مذهب چه کنیم؟»
خوب است بدانید که توجیه فرانسویها در مورد منع حجاب این است که: حجاب علامتی دینی است و نوعی ترویج مذهب تلقی میشود و باید آموزش و پرورش به صورت لائیک اداره بشود.
این اتحادیه پس از رایزنی، مطالعه و دقت پاسخ میدهد: «که مذهب باید به دانشآموزان، آموزش داده شود و چه مانعی دارد به قرآن و انجیل به عنوانی باستانی نگریسته شود؟» گرچه پاسخ حکایت از عدم درک درست از این رستخیز قدسی دارد، اما حکومتی که قرنها به طور لائیک اداره شده امروز چنین موضعی را اعلام میدارد بسیار ارزشمند است؛ نظامی که طاقت ندارد ده تا دختربچه باحجاب وارد مدرسه بشوند میپذیرد که مذهب در مدارس آموزش داده شود؛ در یک نظرخواهی در کانون سکولار جهان آمریکا، و در پاسخ به این پرسش که آیا در برنامههای مدارس برنامهی نماز و نیایش نیز گنجنده بشود یا نه؟ هفتاد و هفت درصد اولیاء پاسخ مثبت دادند؛ این یک بازگشت است البته بازگشتی که ریشه در عمق دل مردم دارد و دولتها را وامیدارد که به چنین تصمیمگیریهایی تن در بدهند؛ شواهد در این باب بسیار است.
در فرانسه از سال ۱۹۷۸ ـ مقارن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ـ گروهی از جوانان به عنوان اینکه ما میخواهیم در بیابانی بیمانع و رادع و بدون حضور مظاهر تمدن بیروح غربی با خدای خودمان راز و نیاز کنیم، نخستین اجتماع را با حضور بیست هزار نفر تشکیل دادند، سالهای بعد به نود هزار، دویستهزار و یک میلیون رسید و برگزارکنندگان پیشبینی میکنند سال ۱۹۹۷ این اجتماع که در یکی از صحاری یکی از کشورهای اروپایی تشکیل خواهد شد به ۴ میلیون جوان بالغ گردد!
یک دسته از این گرایشهای رایج میان جوانان مثل هیپیزم، رپ که امروز به طور کورکورانه بین برخی جوانهای بیهویت ما هم اندکی رایج شده، نوعی گرایش شبهمعنوی و گریز از مادیت و وازدگی از مبانی تفکر اومانیستی است، خستگی از ماشینیزم و مظاهر و آثار تمدن بیروح غرب است، نوعی پاسخگویی به ندای فطرت است، مسئله بنیادگرایی نیز ـ که ما را به آن متهم میکنند که بنیادگرایی بازگشت به دین و تلاش جهت اجرای دستورهای دینی است، پس از شکست مذهب در غرب و پذیرش ذلیلانهی سکولایزم توسط دینداران آن دیار، امروز دنیا مواجه با این رستخیز عظیم شده است!
در «کنفرانس دیالوگ ژنو» که اخیراً بنده حضور داشتم طرف مسیحی، اظهار میداشت چه اشکالی دارد سکولاریزم را بپذیریم؟ چون به ما اجازه میدهد نیایش کنیم مانع مراسم مذهبی ما نمیشود!
بنیادگرایی در عالم مسیحیت و یهودیت هم هست، اسرائیل به خیال خود یک حکومت به اصطلاح بنیادگرای مذهبی است، به هر حال، به قضیه تجدید حیات دینی باید پرداخت. اگر توجه داشته باشید مقام ولایت هم طی یک یا دو سخنرانی ـ به خصوص در سالگشت ارتحال حضرت امام(س) به این مسئله پرداختند.
اما واقعهی دیگری که به موازات این خیزش، اتفاق میافتد «خزش پنهان و خطرناکی است که در داخل کشور رخ میدهد» و آن ظهور سکولاریسم ملی (داخلی) است، سکولاریسم خزندهای که ابتدا از القاء شبهه نسبت به بعضی آراء آغاز شد، سپس تسرّی داده شد به آراء مرحوم علامه طباطبایی(ره)، بعد تسری داده شده به مباحث کلامی کهن، سپس به فلسفهی صدرایی و هلمّ جرّاً… این جماعت به بهانهی بحث مدرنیزم و پستمدرن گفتند: ما باید فلسفهی رایج را تغییر بدهیم، فلسفهی صدرایی به کار ما نمیآید؛ مشکل ایران، فارابی و ابنسینا و ملاصدرا است، قداستزدایی از علوم دینی، معرفت دینی و مقایسهی آن با معرفتهای بشری و ادعای ابتنای مطلق معرفت دینی بر علوم و معرفتهای بشری و در نهایت تهی کردن آنچه به نام دین شناخته شده از قداست و بلامانع دانست هجمه به آن!!
جریان به این شکل آغاز شد و پیش آمد و حرف آخر را در قالب یک مقاله به عنوان توجیه، تطهیر و دفاع از سکولاریسم با نام: «مبنا و معنای سکولاریزم» زدند، یعنی، ما در این ده ساله اینها را میخواستیم بگوییم، هرگز کسی مپندارد که این قبیل مقالات توصیف است نه توصیه، که ستایش به معنی سفارش است!
حرف اساسی مقاله: تطهیر و تنقیح سکولاریزم و ادعای سازگاری سکولاریزم با مذهب است. حضرات بر این باورند که دین برای دنیا نیامده! دین برای آخرت آمده، اینکه گفته میشود دین برای بشر از بدو تولد تا وفات برنامه دارد غلط است؟ فقه که نمیتواند برنامه بدهد حداکثر در حد یک مکتب حقوقی میتواند کارساز باشد! این ادعا در نطقهای رسمی مورد تصریح قرار گرفته است، اخیراً نیز با بیان تلطیفشدهای در مقالهای تحت عنوان غلطانداز (حسنات و خدمات دین) به این فذلکه اذعان کردهاند. حضرات سکولاریسم را گذرگاه محتوم سیر تاریخ همه جوامع میپندارند! درحالیکه سکولاریسم و علمانیت، تنها واکنش جریانات غیرمذهبی و علماء فرنگ بوده و در قبال اجحافات و گزافهکاریهای کلیسا در مقطعی از تاریخ آن دیار! نه اسلام آنگونه دینی است که آقایان به قیاس مسحیت میپندارند و نه شرق مجبور به سیری است که در غرب رخ داده است.
به هرحال: این جریان خزندهای که از قداستزدایی از علوم دینی، چهرهشکنی شخصیتهای دینی آغاز شد با هجمه به آراء متفکران دینی، به اصل دین تاخت، به مطرح کردن سکولاریزم ـ که لابد مقدمه پذیرش ماتریالیزم و الحاد است ـ منتهی شده است رسماً هم مطرح میکند که باید به غرب پناه برد، باید از فرنگ پیروی کرد!
عبارتی یکی از وجوه این جریان دارد که همیشه صدر فرهنگ ما ذیل فرهنگ غرب بوده! خیلی معنی دارد، این عبارت بسیار وقاحتآمیزتر از تعبیری است که روزی تقیزاده گفت که: برای متمدن شدن باید از موی سر تا ناخن پا فرنگی بشویم. این میگوید اصلاً ما همیشه نشخوارکنندهی فرهنگ غرب هستیم آنچه را که آنها تفاله میکنند و دور میریزند تازه ما تناول میکنیم، و به این افتخار هم میکنند!
ـ البته اینها در خصوص خودشان راست میگویند! سخنان کهن و پوسیده و مردودی که خود غربیها از اظهار آن پشیمانند و خود نقادی غربی، امروز جریان بسیار نیرومندی است؛ غالب نظریههای دورافکنده شده را تازه آقایان میخواهند به خود مردم ما بدهند!
اینجا مناسب میدانم نکاتی را در مورد ماهیت سکولاریسم غربی و علل ظهور این ایدئولوژی در فرنگ عرض کنم که ضمن روشن شدن وارداتی بودن واقعه، خودبهخود تلاش بیجا و بیهودهی حضرات در این تقلید کور نیز آشکار شود، چراکه به نظر ما عواملی که سبب ظهور سکولاریسم در غرب شد به تمام در شرق به ویژه جهان اسلام، به دلیل تفاوتهای ریشهای دینی، تاریخی و فرهنگی قابل تحقق نیست، البته این مدعی مجال و فرصت کافی میطلبد که جداگانه باید به آن پرداخته شود.
پیش از پرداختن به اصل بحث، یعنی مسئله علل ظهور سکولاریسم در مغربزمین ضروری میدانم چند نکتهی قابل ملاحظه را که در روشن شدن ماهیت این ایدئولوژی مؤثر است توضیح بدهم:
نخست آنکه: ایدئولوژی سکولاریسم با یک سلسله اصول و ارزشهای پذیرفتهشده در فرهنگ مغرب مانند:
اومانیسم و انسانخدانگاری
خردمداری و عقلبسندگی
سیانیسم و علمزندگی
آتئیسم و اصالت ماده
لیبرالیسم، اباحیگری و تساهل
پیوندی وثیق دارد، آنچنان که بدون عنایت به تعاریف هریک از آنها، که برخی زیرساخت و ریشهی این مرام و برخی دیگر روساخت و رویهی آن بشمارند، فهم درست این ایدئولوژی میسور نخواهد بود.
دوم آنکه: موجبات ظهور سکولاریسم به دو دسته تقسیم میشوند:
دستهای معدّات و زمینهی پیدایش این مرام محسوب میشوند، این موجبات به ویژگیهای درونی مسحیّت رجوع میکند.
دستهای دیگر علل ظهور آن بشمار میروند که یا به تلقی و تدبیر سران کلیسا مربوط میشوندف یا از تحولات معرفتی در فرنگستان سرچشمه میگیرد.
سوم آنکه: در پیدایی و پایایی سکولاریسم غربی و ترویج سکولاریزسیون تدبیر اجتماع و نهاد دین در آن دیار، ملحدان و موحدان به تعاملی بدون تبانی آگاهانه، دست یازیدهاند، و به نظر ما این یک همدستی ـ نه همدلی ـ تاریخی بیبدیلی است که در غرب اتفاق افتاده و پیاوردهای زیانباری نیز برای مدنیت و معنویت داشته است!
ملحدان با نیّات بدخواهانه و به قصد نجات از دین مرام سکولاریسم را طرح و ترویج کردند، موحدان با نیتی نیکخواهانه و ـ به ظن خود ـ به قصد نجات دین به سکولاریسم تن دردادند، آنان از پایگاه تقدم خرد بر وحی و حجیّت انحصاری عقل و به نیّت کنار گذرادن دین از صحنهی حیات و تثبیت اندیشههای لیبرالیستی، اومانیستی و لائیک از سکولاریزسیون جانبداری کردند و اینان از جایگاه دلسوزی برای حفظ دین و حراست از قداست آن، سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع را تأئید نمودند، و گفتنی است که: همین تفاوت نیات در جانبداری از سکولاریسم نیز منشأ تهافت در تعریف این مرام و تبیین ریشه و رویهی آن گردیده است. گو اینکه تطورات تاریخی و تغییر در شرایط جوامع سکولار، نیز در ظهور نظریههای گوناگون دربارهی سکولاریسم و تحول و تفاوت در تلقی از آن بسیار مؤثر بوده است (که باید در مقالهی دیگر بدان پرداخته شود).
اما علل و دلایل پیدایی و پایایی سکولاریسم: به نظر ما موارد زیر در ظهور و ماندگاری سکولاریزم نقش اساسی ایفاء کردهاند:
الف) عدم دسترسی مسحیّت به متن وحی و فقر کلامی کلیسا:
عهدین، روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و حضرت عیسی و نقل حوادث روزگار آنان با پیشینیان میباشد، تورات و اناجیل موجود متون وحیانی نیستند.
فقدان متن وحیانی دستنخورده، سبب پیدایش باورداشتهای نادرست و رواج عقاید خرافهآمیز مانند عقیده به تثلیث و اقالیم سهگانه شد و درنتیجه باعث غیرعقلانی جلوهگر شدن عقاید دینی و احیاناً القاء تقابل عقل و دین گردید، مباحثی مانند: عقلانیت، هرمنوتیک و تفسیر متون مقدس و نسبیّت فهم دینی، تحقیقپذیری گزارههای دینی و… زائیدهی این فضا هستند.
ب) فقدان نظام حکومتی، حقوقی، اقتصادی و… در متون مسیحی موجود، علیرغم داعیهی حکومتی دینی ارباب کلیسا:
این وضعیت خودبهخود، طرح سکولاریزسیون را موجه میساخت، زیرا دینی که فاقد نظامات اجتماعی برگرفته از وحی است باید تدبیر اجتماع را به غیر وحی واگذارد. چه آنکه در این صورت اگر دینداران نیز تأسیس حکومت کنند باید به حکم عقل و با برنامهی علم، جامعه را نسق دهند. وانگهی انتساب عملکرد بشری و خطاپذیر سردمداران کلیسا به دین، جز بدبینی مردم و سستی عقاید آنان به بار نمیآورد، و چنین نیز شد، و درست بدین جهت بود که دینورزان عاقل! همصدا با عقلورزان بیدین، حکم به جدایی دین و دنیا کردند!
ج) تفسیر روزآمد متون مقدس و دین آجین نمودن فرضیههای علمی:
کلیسای قرون وسطی سعی کرد نظریههای تطورپذیر بشری را بر متون دینی تحمیل کرده و متن مخدوش و فهم مخدوشتر خود از متون را معیار درستی و نادرستی علوم و نظریهها قرار داده، به همه چیز صبغهی قدسی و دینی ببخشد!
و این رفتار، از سویی سبب فتور علمی غرب مسیحی در قرون وسطی ـ به رغم تحول شگرف و همزمان شرق اسلامی ـ گردید، چه آنکه به تدریج مذهب به عقل عقال و مهار مهارت بدل شد و از دیگرسو اصرار ارباب کلیسا بر حجیت فهمیات مخدوش خود، در برابر تطور شتابان علوم، باعث القاء تقابل علم و دین گشت و انسان غربی چاره را جز در منزوی ساختن دین و جداسازی حساب دین و دانش ندید.
د) نابردباری مذهبی و استبداد دیندارانهی کلیسا:
طی ده قرن سلطهی ترکتازانهی آباء کلیسا در مغربزمین، همهی مذاهب رقیب حتی خورده گرایشهای مسیحی ناساز با مشرب پاپ تحدید و تهدید شدند، هر اندیشمندی اندیشناک سرنوشت خود بود و، هر دانشوری از محاکم تفتیش عقاید در تشویش به سر میبرد و این رفتار نیز سبب القاء تقابل دین و آزادیهای مشروع انسانی گردید و انسان غربی رَستن و رُستن خود را در گرو رهیدن از گروه دین و اضمحلال قدرت و سلطهی دینی دید.
ه ( رقابت قدرت میان امپراتوران از سویی و دانشمندان از دیگرسو با ارباب کلیسا:
طرح سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع درست به معنی خلع سلاح پاپ و تصرف اریکهی قدرت در فرنگستان بود، چنانکه پذیرش سکولاریسم از سوی سران مسیحیت و اتخاذ موضع ملایمت و مسالمت طی قرون اخیر نیز، به معنی عقبنشینی مسیحیت به مواضع قابل دفاع و منطبق با شرایط جدید، جهت حفظ حداقل موجودیت دین یعنی، دینداری انفرادی و سازگاری با جامعه سکولار، تلقی گردد.
به هر حال، عوامل یادشده از جمله موجبات اصلی ظهور سکولاریسم بشماراند و برخی از آنها همچنان نقش علت مبقیه را برای مرام سکولاریسم و استمرار روند سکولاریزاسیون در فرنگ ایفاء میکند.
شایسته است اینجا به نسبت سکولاریسم در مشرق و دنیای اسلام به اختصار اشاره کنیم، به نظر ما تفاوتهای اساسی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد و ظهور و حضور سکولاریسم مطلق و عناصر سکولار ملی در دنیای اسلام را منتفی میسازد.
قرآن به عنوان متن وحی و سنت پیامبر اسلام(ص) و روایات موثّق بسیاری که از رهبران دینی در دسترس میباشد، ضامن اتقان و سلامت عقاید مسلمین و مانع خرافهگروی و باورداشتهای دینی آنان است، متجاوز از ۲۲۰۰ آیه از آیات قرآنی ابزار استنباطات احکام اسلامیاند، یک برنامهی رایانهای در یک مرکز مطالعاتی، متن افزون بر نهصد هزار حدیث را به استناد متجاوز ۱۲۰۰ کتاب تفسیری، روایی، تاریخی، عرفانی و… شیعه از نبی اکرم(ص) و اهل بیت او ثبت کرده است، اگر هر حدیث به طور میانگین ده بار هم تکرار شده باشد، حداقل نودهزار روایت کلامی، حکمی و اخلاقی در اختیار شیعه میباشد و نیز دهها هزار روایت دیگر در مجامع و مواسیع اهل سنت وجود دارد که احتمالاً در مدارک شیعه ذکری از آنها به میان نیامده است.
به دور ماندن قرآن از آفت تحریف، زمان نسبتاً طولانی دورهی بعثت و عصر اوصیاء (از ده سال قبل از هجرت تا ۲۵۰ هجری) مجال وسیعی را برای مسلمانان فراهم آورد تا عقاید و احکام اسلامی را از سرچشمهی زلال وحی و مفسران آسمانی آن فراچنگ آورند.
لزوم اجتهاد در اصول و اصالت اجتهاد در فروع، در فرهنگ اسلامی مشوق پذیرش عالمانهی عقاید اسلامی و، مانع رواج باورهای سست و رکون به اعتقادات بیسند و رکود تفکر دینی است؛ اصل اجتهاد به مثابه عاملی درونبرانگیز در متن سازمان فکر اسلامی تعبیه شده است که متولیان معرفتی جامعهی اسلامی را در بستر سیال بعثتی مدام قرار داده، به نونگری، ژرفایابی، فهمگستری نسبت به دین وامیدارد.
عقل در قاموس عقیدتی مسلمین، عدل وحی و، پیامبر درونی خوانده میشود. توصیههای جدی به تعقل و تدبر از سوی قرآن و عقیده به حجیت عقل در اسلام، سبب ظهور مکاتب فلسفی بسیار غنی و مشارب کلامی بس استواری گردیده که پشتوانهای استدلالی رخنهناپذیری برای عقاید دینی شده و توهم تقابل دین و عقل را در فرهنگ اسلامی از اذهان زدوده، موجب نضج عقاید و قواعدی چون «حسن و قبح عقلی» در کلام و «تلازم حکم عقل و شرع» و «مستقلات عقلیه» در فقه و اصول فقه شده است.
جایگاهی را که عقل و تعقل در فرهنگ دینی مسلمانان احراز کرده و کاربردهایی که خرد در کلام، فقه و اخلاق اسلامی دارد هرگز فروتر از جایگاه وحی و تفقه و تعبد نیست؛ درخور تأمل است که در روزگارانی که تقابل عقل و دین مسألهی غرب بود، صدرالمتألهین مکتب حکمت متعالیه را در شرق پی گذاشت که مشخصهی عمدهی آن درآمیختن قرآن، برهان و عرفان است.
نگرش اسلام به منزلت علم و عالم نیز از امتیازات دین نسبت به دیگر ادیان است، نگرش اسلام و مسلمین به حرمت دانش و دانشور، مجال خطور، به شبههی تقابل علم و دین نمیدهد، تجربهیتعامل علم و الهیات در اسلام، شاهکار بیمثال است که بنای تمدنی عظیم را درانداخت، و تمدن کنونی غرب خود را وامدار آن مدنیت معنوی سترگ میداند.
در نگاه وحی اسلامی، شجرهی ممنوعه، درخت دانش نیست، بلکه این برتری علمی انسان است که مایهی امتیازش بر همهی آفریدگان گردیده، تا آنجا که همهی هستی باید در برابر او کرنش کنند و فرشتگان که تا آفرینش انسان، برترین باشندگان بودند، خدا امر کرد که او را سجده کنند، که دانشوری بشر را خداگونه کرده است.
نخستین آیات فرود آمده بر پیامبر اسلام ـ در متن فضای تاریک جاهلیت کهن ـ از «تبیین علمی آفرینش، به ویژه آفرینش انسان، و کرامت او و تعلیم خط و فرادهی آنچه که وی نمیدانست» سخن سر میدهد.
در منظر قرآن «داناتران خداترسترند» و از نظر پیامبر اسلام «بر مؤمن فرض است که: ز گهواره تا گور دانش بجوید.»
ویژگی دیگر مکتب اسلام، استعداد نظامپردازی در همهی عرصههای اجتماعی است، پیامبر اسلام با تأسیس حکومت دینی در مدینه، الگوی حکومتی ارائه فرموده، اوصیا و اصحاب آن بزرگوار و مصلحان جوامع اسلامی با تبیین، تفسیر و تطبیق تعالیم دینی بر نیازهای اجتماعی انسان، نمونههای موفقی از نظامات حیاتی اسلام را پدید آوردند.
به برکت در دسترس بودن متن وحی اسلام، میراث عظیم بازمانده از پیشوایان دینی و، به یمن تعقل اسلامی و شیوهی کارساز اجتهاد شیعی، فقیهان ما چهل هزار فرع فقهی را استنباط کرده در اختیار امت اسلامی قرار دادهاند! که این فروع پرفروغ، اکنون چون مشعلی فراراه حیات آحات امت، روشنگر تکالیف، حقوق و نحوهی کنش و منش جمعی و فردی آنها است.
گفتنی است: ابواب هفتادگانه فقه ـ به استثناء چند باب ـ همگی بیانگر قواعد و قوانین اسلامی در مناسبات سیاسی، حقوقی، اقتصادی، تعلیم و تربیت و… است، اصول فقه استوارپی، فلسفهی فقه متین و قواعد هزارگانهی فقه شیعه، امکان تأمین نیازهای انسان معاصر در عرصهی نظامات اجتماعی و قانونگذاری منطبق با شرایط متطور را فراهم ساخته است.
در هر صورت، همانگونه که عرض شد، جریان خزندهای سعی میکند مقلدانه تفکرات سکولاریستی را در میان اقشار جوان جامعهی ما بپراکند و لازم است تلاشهای سنجیده و علمیای از سوی حوزه برای خنثی نمودن این تازش صورت بپذیرد.
شعارهای این جریان، کم و بیش در برخی مراکز آموزشی و در متن برخی نشریات شیاع و رواج دارد، خودتان را در معرض قرار دهید تا بدانید چگونه اذهان جوانها به شبهات گوناگونی آغشته شده است، در یک جلسه پرسش و پاسخ شرکت بفرمایید ببینید چه بر سر جوانها آمده است. من کوچکتر از آنم که خطاب به شما اساتید حوزه چیزی بگویم، باید حوزه از احساس امنیت کاذبی که در آن به سر میبرد خارج شود، رسالت حوزه امروز بسیار سنگین است، «حوزه» که میگوییم یعنی: من و شما، به بعضی از بزرگان عرض میکردم که بعضی مسئولین اجرایی میگویند مثلاً تکلیف موسیقی را باید حوزه مشخص کند، تکلیف پول اعتباری، معاملات ارزی، بورس، صادرات، مسائل بانکی و مسائل پزشکی و امثال اینها را، حوزه باید روشن کند، اینکه میگوید حوزه جواب دهد، منظور در و دیوار نیست، حوزه که میگویند یعنی: جنابعالی.
از بحث «صوم و صلوهًْ» یک قدری بیرون بیاییم، این مباحث را مطرح کنیم، اینها هم علمی است اینها هم مایهی علمی میخواهد و طلبه را عالم بار میآورد، اینها هم مبتلابه ایتام آل محمد(ص) است، ابواب طهارت و صوم و صلوهًْ فقط مبتلابه مردم نیست، دینشناسی و مباحث کلامی جدید الان در دنیا بیداد میکند، دنیا از ما انتظار دارد. در برابر آن خیزش که اصالتاً الهی و قدسی است و کیان الحاد را تهدید میکند، و قدرتها از این خیزش با ترویج صوفیگری، رپ، ذن و بودیسم، سوءاستفاده میکنند در تصحیح و هدایت این جریان مقدس حوزه مسئول است، در همین تهران حتی یک سنجش میدانی نشان داد، دویست گرایش به اصطلاح عرفانی در میان جوانان رواج دارد!
من معتقد نیستم عرفان عین تصوف است، عرفان علوی، عرفان مکتبی غیر از تصوف مسلکی است، دویست فرقه در همین امالقرای جهان اسلام دارد کار میکند، ما چه کردهایم؟ آیا عرفان ناب شیعی را ارائه دادهایم؟ ما غنی هستیم، کدام مکتبی، اسفار صدرایی ما را دارد؟
امروز حوزه در مقابل آن خیزش گسترده و این خزش خطرناک باید بایستد، ما باید فلسفه نوصدرایی را با پردازشی که مرحوم علامهی طباطبایی و شاگردان ایشان از مکتب مرحوم صدرالمتألهین کردهاند، به شکل منقّح و ساختارمندی سامان داده، به زبانهای مختلف ترجمه و به دنیا عرضه کنیم، دنیا از فلسفههای با مبانی مادی خسته شده، دنیا تشنهی فلسفهی برهانی شهودی و قرآنی ما است، باید عرفانمان را منقّح کنیم، کلاممان را تجدید و شبهات جدید را مطالعه کنیم و پاسخ مناسب ارائه بدهیم.
دیدهاید اگر در جمع جوانان با دست پر حضور پیدا کردهاید چگونه استقبال کردهاند، متاع کفر و دین بیمشتری نیست، اما متاع دین و حق سخن فطرت آنها است؟
به هر حال، این هجمهها هم نعمتند، میگویند اگر فخر رازی نمیبود فلسفهی صدرایی با این سطوت و قوت و اتقان هم نبود و فلسفه این همه رشد نمیکرد، در تضاد است که رشد به دست میآید.
از این تضادها نگران نیستیم و خوشوقتیم از اینکه دشمن درست در نقطهی قوت ما به ما حمله کرده است، نقطهی ضعف غرب فرهنگ اوست و نقطهی قوت ما فرهنگ ما است و ما در این نقطه درگیریم اما باید از امکانتمان بهره بگیریم!