بایسته‌های فقه هنر: ورود به عرصه‌های نو؛ رسالت اجتهاد

برخی از بایسته‌های فقهِ هنر، حیث نرم‌افزاری دارند؛ یعنی معرفتی و نظری هستند، و برخی دیگر جنبه‌ی سخت‌افزاری؛ یعنی مدیریتی هستند. فهرستی که بنده در باب بایسته‌های فقه هنر تقدیم می‌کنم استقرایی است، لهذا به ذکر نمونه‌های مهم بسنده می‌کنم، که البته می‌توان این فهرست را با اندک تأملی تکمیل نمود و توسعه داد.


بسم‌الله‌الرحن الرحیم


هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ، لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏، یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (حشر: ۲۴).

زمانی که بنا شد در این انجمن ارجمند حضور پیدا کنم و مطالبی را به عرض شما ارباب فضل و اصحاب فضیلت برسانم، تأمل می‌کردم که راجع به چه مسئله‌ای از مباحث و مسائل این عرصه‌ی معرفتی درازدامن و بس گسترده سخن بگویم؟ تا اینکه دیروز متولیان این همایش پیام دادند: خوب است در باب فلسفه‌ی فقه هنر نکاتی را مطرح کنم؛ در عین حال به یاد آوردم که در بدو تأسیس همین مدرسه‌ی اسلامی هنر به تاریخ ۱۸/۸/۸۴، بنده سخنران آیین بازگشایی مدرسه بودم و تحت عنوان «هنر پسامدرن و سیطره‌ی مجاز» بحثی را ارائه کردم، و در ذیل آن بر دو نکته‌ی مهم تصریح و تأکید ورزیدم:
نکته‌ی نخست: لغزش‌پذیربودن و خطرناک‌بودن وادی هنر. در این خصوص هشدار و انذار دادم که باید متولیان این مرکز نوکار به‌شدت مراقب باشند؛ که به گفت خواجه:
«از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیافزود / زنهار از این بیابان، وین راه بی‌نهایت
دوم نکته: ثقل تکلیف اصحاب حکمت و ارباب فقاهت در این زمینه است. در این باب نیز به پاره‌ای ضرورت‌ها که باید در حوزه‌ی فقه و حکمت راجع به مقوله‌ی هنر صورت پذیرد، اشاره کردم.
ده سال از تاریخ آن سخنرانی سپری شده، اما تصور می‌کنم که ما با آن مبدأ و مقطع فاصله‌ی چشمگیری نگرفته‌ایم، و در این مدت، در حوزه‌های علمیه، در زمینه‌های حکمت هنر و فقه هنر، اتفاق قابل اعتنایی رخ نداده است! به همین جهت تصور کردم مناسب است بار دیگر امروز اشاره‌ای هرچند به اجمال به پاره‌ای از «بایسته‌های فقه هنر» داشته باشم، آن‌گاه به ارائه‌ی الگویی برای صورت‌بندی مبانی فقه هنر که یکی از بایسته‌های مهم است بپردازم؛ ان‌شاء الله الهادی الموفِّق.
در اینجا قصد دارم با ارائه‌ی این الگو، چارچوبه‌ی مشخصی را برای مطالعه‌ی فقهی هنر و مقوله‌های گوناگون هنری پیشنهاد کنم.
برخی از بایسته‌های فقهِ هنر، حیث نرم‌افزاری دارند؛ یعنی معرفتی و نظری هستند، و برخی دیگر جنبه‌ی سخت‌افزاری؛ یعنی مدیریتی هستند. فهرستی که بنده در باب بایسته‌های فقه هنر تقدیم می‌کنم استقرایی است، لهذا به ذکر نمونه‌های مهم بسنده می‌کنم، که البته می‌توان این فهرست را با اندک تأملی تکمیل نمود و توسعه داد.

فهرست‌واره‌ی بایسته‌های فقه هنر
۱٫ اول قدم: توجیه حوزویان نسبت به اهمیت و ضرورت این حوزه‌ی معرفتی و تحریص آنان به اقدام در این زمینه است؛ «التفات» به فعل، «تصور» فعل، و محاسبه‌ی سود و زیان آن، نخستین مراحل زنجیره‌ی حلقات مبادی فعل ارادی است (به نظر ما مبادی اراده عبارتند از: ۱٫ التفات به فعل، ۲٫ تصور ثانوی فعل، ۳٫ تفطن به سود و زیان مترتب بر آن، ۴٫ سنجش سود و زیان فعل، ۵٫ تصدیق به سودمندی یا ترجیح سود بر زیان آن، ۶٫ بروز شوق، ۷٫ عمل قوه‌ی فاعله، ۸٫ حرکت عضلات و وقوع فعل)، تا این مقدمات رخ ندهد هیچ فعل ارادی و آگاهانه‌‌ای واقع نمی‌شود؛ لهذا اولین مشکلی که باید در قلمروی فقهِ هنر حل شود بی‌اعتنایی حوزویان به این مسئله و عدم آگاهی از خطورت و ضرورت آن است. اگر اصحاب فقه و ارباب حکمت نسبت به اهمیت این مقوله توجیه و تحریص شوند اتفاقات فرخنده‌ای خواهد افتاد. خصلت حوزه چنین است که اگر متوجه اهمیت و خطورت امری بشود، احساس مسئولیت می‌کند، پس از آن دیگر به هیچ عنصر و عامل دیگری برای اقدام جدی نیاز نیست. التفات و اشتیاق از مقدمات عمده‌ی فعل ارادی است و کار علمی از اهم و اشرف افعال ارادی آدمی محسوب می‌شود.

ضرورت تأسیس و توسعه‌ی فلسفه‌ی هنر اسلامی
۲٫ از آنجایی که فقه هنر و مطالعه‌ی فقهی هنر، مبتنی بر فلسفه و مبانی هنر است، تا در این بخش کار علمی درخوری انجام نشده و ادبیات علمی لازم تولید نگردد، پرداختن به فقه هنر نتیجه‌بخش، بلکه میسر نخواهد بود.
توضیح اینکه: یکی از مشکلات مزمن در قلمرو فقهِ هنر، که عامل اصلی رونق‌نگرفتن مباحث و احیاناً صدور آراء و فتاوای ناکارآمد و غیرکارگشاست، نامأنوس‌بودن ارباب فتوا با این مقولات است؛ هرچند جهت اصلی این مشکل، مقام قدس و ورع حضرات فقها و احتیاطات اهل فقه در امور مماس با حدود شرعی است؛ ولی این خصیصه ـ که به‌جای خود حسن است ـ، سبب شده این موضوع برای حوزویان چندان که باید شناخته نشود. موضوع‌شناسی نقش تعیین‌کننده‌ای در حکم‌شناسی دارد، آن‌سان که بدون آن، این میسر نمی‌گردد. البته این گام گرچه مقدمه‌ی بعیده‌ی فقه هنر است، ولی به هر حال ضرورت آن محرز است.
با توجه به اینکه امروز مباحث فلسفه‌ی هنر عرصه‌ی ترکتازی جریان‌های غربزده شده است، تأسیس و توسعه‌ی فلسفه‌ی هنر، ضرورت مضاعف یافته است. حکمت فاخر و فخیم، اما عاج‌نشین و عزلت‌گزین ما باید به فلسفه‌های کاربردی و گره‌گشای بخشی بدل گردد و تحلیل حقایق و هستومندان معطوف به صف و کف نیازهای جامعه را عهده‌دار گردد، و این جز به تخصصی‌کردن حکمت و عطف آن به متعلق‌ها و موضوعات خاص، که صرفاً با تأسیس فلسفه‌های مضاف به علوم و امور ممکن می‌شود، حاصل نمی‌گردد. تأسیس و توسعه‌ی فلسفه‌ی هنر براساس حکمت اسلامی، نخستین اقدام علمی در زمینه‌ی بسط معرفت در حوزه‌ی مطالعات هنر (و به مثابه مقدمه‌ی بعیده‌ی فقه هنر) است.
در گذشته‌ها حکمای ما کمابیش به مباحث نظری هنر و به‌ویژه موسیقی، شعر، و …، می‌پرداخته‌اند؛ ازجمله کِندی هشت رساله، فقط در موسیقی دارد؛ فارابی کتاب الموسیقی الکبیر را تألیف کرده؛ شیخ‌الرئیس نیز جوامع علم الموسیقی و نیز اللواحق را، و نیز در کتاب شفا شش فصل را به مباحث نظری موسیقی اختصاص داده؛ ابن سینا در دیگر کتب خود مانند النجاه و دانشنامه‌ی علائی نیز به بحث در موضوعات هنری خاصه موسیقی ـ که یکی از چهار قسم ریاضیات تلقی می‌شده ـ پرداخته است. فیلسوفان پس از این سه حکیمِ نخستین نیز به بحث نظری در زمینه‌ی برخی هنرها پرداخته‌‌اند، اما مع‌الاسف به‌تدریج طرح این مقولات در علوم اسلامی متروک و منسوخ شده است.
۳٫ آشنایی کسانی از حوزویان با هنر و علوم هنری، در حد ضرورت؛ با توجه به توضیحات بالا بایستگی این مورد نیز آشکار است. علمای پیشین جهان اسلام در زمینه‌ی هنر و مقولات گوناگون آن، آثار علمی مهمی را خلق کرده و در تاریخ علوم مسلمین به ثبت رسانده‌اند؛ از باب نمونه ما دایرهًْ‌المعارف و گسترده‌نگاشته‌ی بیست جلدی‌ای چون کتاب الاَغانی، نوشته‌ی علی بن حسین بن محمد بن احمد بن هیثم، معروف به ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ ق) را داریم؛ ابوالفرج اصفهانی گرایش شیعی و زیدی داشته و این نکته از خلال مطالب الأغانی، و آشکارتر از آن از کتاب مقاتل الطالبین او برمی‌آید.
در هر حال: سومین امری که باید صورت پذیرد آشناشدن فضلای در مظان فتوا، البته در حد ضرورت است و این مستلزم احیای تراث تاریخی و احیاناً تألیف آثار جدیدی در زمینه‌ی «علوم اسلامی هنر» است.

لزوم ساختاربندی فقهِ هنر به مثابه یک باب مستقل
۴٫ ساختاربندی فقهِ هنر به مثابه یک باب مستقل در علم فقه و برون‌برد این حوزه‌ی معرفتی بسیار گسترده و پراهمیت ـ که در خلال بعضی ابواب فقهی و عمدتاً در مکاسب مطرح می‌شود ـ از حالت تطفل و استطراد و توسعه‌دادن آن و هندسه‌بخشیدن بدان و تبدیل آن به عنوان یک کتاب و باب فقهی مستقل و هویت‌بخشیدن به این حوزه‌ی معرفتی، به مثابه یک باب از ابواب فقه. مباحث و فروع این حوزه‌ی معرفتی، کماً و کیفاً، و به لحاظ اهمیت و ابتلا عباد، کمتر از ابواب مفصلی مانند باب طهارت، صلوه، صوم، زکوه و حج نیست.
۵٫ تبیین مبانی فقه هنر. به عنوان فلسفه‌ی فقه هنر اشاره کردم، ممکن است تصور شود ـ چنین تصوری چندان هم بیراه نیست ـ که چون فلسفه عهده‌دار تحلیل و تعلیل احکام کلی موضوع خویش است، و این امر پس از تحقق موضوع و متعلق، معنی‌دار و ممکن می‌شود، اگر ما فقه هنری داشتیم جا داشت از عنوانی چون فلسفه‌ی فقه هنر سخن بگوییم، ولی امروز چیزی به عنوان فقه هنر وجود ندارد تا بتوان از فلسفه‌ی آن سخن گفت. فلسفه‌ عهده‌دار مباحث هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی موضوعات خود است و این مباحث جنبه‌ی پسینی دارند؛ حتی دیگر پرسش‌های فلسفی که معطوف به متعلق و موضوع مورد مطالعه است غالباً پسینی هستند؛ یعنی آن‌گاه که «هستی‌مند»ی محقق است، می‌توانیم آن را هستی‌شناسی کنیم و اگر متعلق معرفت در بیرون محقق باشد می‌توان آن را شناخت و در این صورت است که معرفت‌شناسی معنا می‌یابد. لهذا با ملاحظه‌ی این نکته، از این ضرورت، به تأسیس «مبانی فقه هنر» تعبیر می‌کنیم. البته مبانی فقه هنر تلفیقی است از مبادی قریبه و وسیطه‌ی هنر و مقولات هنری و مبادی معارف فقهی معطوف به مقولات هنری.

بایستگی تدوین «نظام مسائل» فقه هنر
۶٫ حوزه‌ی هنر اقیانوس عظیمی است، خاصه در عصر حاضر؛ بشر امروز، دمی نیست که با هنر سروکار نداشته باشد. همه‌ی هستی و حیات بشر معاصر غرق در هنر است و زندگی امروزی او مستغرق در هنر است؛ ولی همانند هوا برای انسان و آب برای ماهی، که به جهت شدت شمول و قوت غلبه‌ی آن بر حیات و هستی ما و آبزیان، آن را حس نمی‌کنیم، از حضور هنر غافلیم. اگر مجال بود برای شما برمی‌شمردم که ما چگونه و چه مایه در هنر شناوریم و غرق در هنر هستیم و در آن تنفس می‌کنیم، و در عین حال از آن غافلیم. بنابراین: هم به جهت گستردگی نفس‌الامری و تنوع هستی هنر، و هم به جهت شمول و فراگیرشدگی حضور هنر در حیات انسان معاصر، نظام مسائل آن، چه مقدار حجیم و عظیم است و قهراً تهیه‌ی آن بس دشوار و حوصله‌سوز و زمان‌بر است.
۷٫ موضوع‌شناسی هنر و هریک از انواع آن. البته این مرحله می‌تواند بخشی از مبانی فقه هنر باشد، پس این نکته، ذکر الجزء بعد الکل است.
به هر حال دست‌کم در سه افق باید به موضوع‌شناسی فقه هنر بپردازیم:
اول: معرفه الفن بما هو الفن، یعنی «ماهیت‌شناسی» ذات هنر و مقولات مختلف آن: باید یک «ماهیت‌شناسی» فلسفی دقّی و نیز علمی فنی انجام پذیرد. چنین کاری از عهده‌ی عرف عام خارج است، و کار عرف خاص است، و قهراً محول به فلسفه‌ی هنر و علم هنر است.
دوم : شناخت هنر از آن حیث که امری عرفی است (هویت‌شناسی هنر در مقابل ماهیت‌شناسی)، این مطالعه موکول به عرف عام است.
سوم: شناخت هنر از آن حیث که منتحل به ملاکات شرعیه‌ی حلیت و حرمت می‌شود؛ موضوعات و مواردی که طراً یا شطراً یا شرطاً مخترع شرعی است، و شناخت آن قهراً منوط به درک تلقی شارع از آنها است.

اصول فقه هنر
۸٫ روش‌شناسی فقه هنر. این مورد با نگرش پیشینی، عنوان مستقلی در عرض فلسفه‌ی فقه هنر قلمداد می‌شود، اما با نگاه پسینی، «ذکر الجزء بعد الکل» است و مطالعه‌ی آن با این رویکرد بر عهده‌ی فلسفه‌ی فقه هنر است.
به هر حال: مطالعه‌ی پیشینی روش تفقه در هنر و تأسیس منطق مطالعه‌ی فقه هنر می‌تواند از مسائل اساسی و ضروری پرداختن به فقه هنر قلمداد شود. به تعبیر مأنوس: از بایسته‌های بین فقه هنر، تدوین اصول فقه معطوف به فقه هنر است که با برشی تطبیقی از دانش اصول و ترمیم خلاءهای موجود در اصول فقه موجود، معطوف به نیازهای مطالعاتی فقه هنر، می‌تواند صورت ببندد.
۹٫ تدوین قواعد فقهیه‌ی هنر. با تنظیم قواعد عامه با رویکرد کاربرد در فروع مورد ابتلا در عرصه‌ی هنر، و گزینش قواعد غیرعام دارای کاربرد در فروع فقهی مربوط به مقولات هنری و نیز اصطیاد و تأسیس قواعد جدید، می‌توان مجموعه‌ی حجیمی را به عنوان قواعد فقه هنر فراهم آورد و در دسترس اصحاب فضل و فقه قرار داد.
چنان‌که در صدر سخن اشاره شد: پاره‌ای بایسته‌ها نیز در قلمرو فقه هنر وجود دارد که جنبه‌ی سخت‌افزاری و اجرایی دارد. شنیده‌ام از این همایش ارزشمند بسیار استقبال شده و رهبر فرهیخته‌ی انقلاب اسلامی نیز این اقدام را ستوده‌اند و از آن ابراز خرسندی فرموده‌اند و تأکید هم داشته‌اند که مبادا این کار را رها کنید و یا بدان بسنده کنید. تأکیدات معظم‌له بجاست، گاه ما یک همایش در زمینه‌ای برگزار می‌کنیم و دیگر هیچ! همایش یک آغاز است نه یک پایان، این دست فعالیت‌ها نقش فرهنگ‌سازی دارد و مقدمه‌ی اقدامات جدی‌تری است. از این‌رو این دست اقدامات سخت‌افزاری باید توام با یک سلسله فعالیت‌های نرم‌افزاری تداوم و توسعه پیدا کند. ازجمله‌ی فعالیت‌های سخت‌افزاری که باید از سوی مدیریت حوزه پی گرفته شود، عبارت است از:

باید کرسی‌های خارج فقهِ هنر دائر شود
۱۰٫ دایرکردن کرسی‌های خارج فقهِ هنر: در جهت بسط مباحث فقهی مربوط به مقولات هنری و فروع مبتلابه، و تولید ادبیات علمی این حوزه‌ی معرفتی، باید از سوی اساتید ذی‌صلاحیت کرسی‌های فنی و مضبوط فقه هنر دائر شود. گام‌زدن در قلمروهای مکشوف و اشباع‌شده (که هزاران جلد کتاب در آنها نوشته شده و در دسترس است) و پیمودن جاده‌های هموار، نشانه‌ی علمیت و بلکه دلیل قوه‌ی اجتهاد و قدرت تفقه نیست. چنین رویه‌هایی در دروس خارج چیزی شبیه به دائره‌المعارف‌نگاری، با استفاده از حجم معرفت انباشته در موضوعات علمی موجود است، ارزش تحقیقی و نظریه‌پردازانه ـ که خصیصه‌ی جوهری تدریس خارج و تفاوت اصلی آن با دروس سطح است ـ ندارد. رسالت اجتهاد ورود در عرصه‌های کشف‌ناشده است، هنر فقیه فحل پرداختن به حوزه‌های نامفتوح و ناهموار است. مقولات هنری از مصادیق بارز قلمروهای ناگشوده است. اصولاً اجتهاد و فقه پاسخگو و پیشرو، بدون ورود به قلمروهای نو، تحقق خارجی نخواهد یافت و تدریجاً فقه از بسط و بالندگی بازخواهد ایستاد، و این یعنی مرگ فقه.
۱۱٫ تأسیس مراکز تخصصی معطوف به «فلسفه‌ی هنر»، «روش‌شناسی فقه هنر» و «رشته‌های فقه مضاف» در انواع هنرها.
گفته می‌شود که چهل رشته‌ی تخصصی در حوزه دایر شده است! که اصل این امر پدیده‌ی مبارکی است، اما به نظر می‌رسد این مقدار کفایت نیازها را نمی‌کند، بلکه فقط حوزه‌های مربوط به مقولات هنری به این میزان رشته‌ی تخصصی نیاز دارند. این میزان رشته‌ی تخصصی گرهی از کار فروبسته‌ی معرفت دینی و تربیت متخصصان مورد نیاز در جامعه‌ی دینی معاصر نخواهد گشود. اگر توجه کنیم که در دانشگاه‌های ما سخن از دایربودن چندین هزار رشته‌ی علمی است، توجه کسری و کاستی‌های تخصصی در حوزه‌ها خواهیم شد. تصور نکنیم هنر کرده‌ایم که بعد از چهل سال در حوزه‌ها چهل رشته‌ی تخصصی دایر کرده‌ایم، آن هم نوعاً در مقطع سطح دو و سه! و درحالی‌که سطح چهار رشته‌های دائرشده هم ـ که بسیار نادر نیز هست ـ ، تخصص قلمداد نمی‌شود؛ بلکه سطح رشته‌های دایر نوعاً پایین است و مطالب مورد بحث در حد همان معلومات عادی و عمومی است که توقع می‌رود هر طلبه‌ای، از آن جهت که طلبه است، آن مقدار را بلد باشد. البته بحث آسیب‌شناسی و راهبردگزینی و راهکاریابی رشته‌های تخصصی حوزه باید موکول به زمان و ظرف مناسب خود گردد، لهذا اکنون از بحث آن درمی‌گذریم. علی ای‌حال: تأسیس و توسعه‌ی رشته‌های تخصصی در زمینه‌ی مباحث حکمی هنر، اخلاق هنر، و فقه هنر از ضرورت‌های روزگار است و مبادی امور و متولیان حوزه باید بدان بپردازند.
۱۲٫ تأسیس مراکز تحقیقاتی ممحض در مطالعه‌ی فقه هنر و معارف مقدماتی آن. لازم است پژوهشکده‌ها و پژوهشگاه‌های باظرفیت و ممحضی برای مطالعه در این قلمروهای گسترده تأسیس و به کار بپردازد؛ ادبیات علمی این وادی بسیار فقیر است. آثار علمی ـ به لحاظ کمی و کیفی ـ درخور اعتنایی وجود ندارد؛ با ممحض‌شدن گروه‌هایی از فضلای مستعد و صالح و با سرمایه‌گذاری لازم، تحقیقات علمی تخصصی به انگیزه‌ی گسترش مرزهای معرفت و تولید نظریه، مورد اهتمام قرار گیرد.
۱۳٫ برپایی کرسی‌های نقد و نظریه‌پردازی در زمینه‌ی مباحث حکمت هنر و فقه هنر.
۱۴٫ انتشار مجلات علمی و تخصصی در زمینه‌ی مباحث حکمت هنر و فقه هنر، نیز یکی دیگر از فعالیت‌های ضرور در حوزه‌های علمیه است.

الگویی برای تأسیس فلسفه‌ی فقه هنر
من بیش از این در این محور اطاله‌ی سخن نمی‌کنم، بازمی‌گردم به بحث مبادی فقهِ هنر. سؤال این است که آیا هنر علی‌الاطلاق ارزش ذاتی یا دست‌کم مطلوبیت عقلائیه دارد؟ اگر ارزش ذاتی و مطلوبیت عقلائیه دارد، به تعبیر دیگر: اصل اولی در حکم هنر چیست؟ حلیت است و یا حرمت؟ پاسخ این پرسش در گرو آن است که بدانیم هنر چیست و سخن از کدام هنر در میان است؟
فلسفه‌ی‌ مضاف به هر مقوله‌ای، چنان‌که بعضی اعاظم پیشنهاد می‌کنند (هرچند اندکی جای نقد دارد) عهده‌دار بیان و بررسی علل اربعه‌ی آن مقوله است و قهراً اگر بناست حکمی صادر کنیم باید موضوع محمولات حکمی را بشناسیم، و آن‌گاه ماهیت و هویت موضوع، مشخص خواهد گشت که علل اربعه‌‌ی موضوع را بشناسیم؛ زیرا رابطه‌ی علت و معلول وجودی و واقعی است، و قوام هر معلولی به علل اربعه‌ی آن است.

جوهر هنر؛ آفرینش نشأت‌گرفته از الهام
تصور بنده این است که ذات هنر عبارت است از «آفرینش ناشی از الهام»؛ انواع هنر و مقولات هنری همگی در این جهت با هم اشتراک دارند. یعنی همان‌گونه که درخصوص زیبایی که مقوله‌ی دیواربه‌دیوار هنر است، بلکه دست در آغوش هنر دارد، سؤال می‌شود که زیبایی چیست که هم در گُل هست؟ هم در منظره‌ی طبیعی هست؟ هم در یک تک‌درخت هست؟ هم در خط خوش هست؟ هم در صدای خوش هست؟ هم در رنگ‌آمیزی خوش هست؟ هم در اشکال هندسی هست؟ و هم در حرکات موزون هست؟ و وجود آن در این اشیا و امور همه‌ی آنها را شایسته‌ی اطلاق عنوان زیبا و جمیل ساخته است، در هنر نیز باید روشن کرد آن عنصری که باعث شده کلمه‌ی «هنر» را به انواع مقولات، با همه‌ی تنوع و تفاوت‌هایی که دارند، اطلاق کنیم چیست؟ تصور من این است که عنصر مشترک همه‌ی مقولات هنری «آفرینش ناشی از الهام» است؛ لکن آن‌گاه که این آفرینش به الهام رحمانی اتفاق می‌‌افتد، هنر قدسی و شهودی، هنر سماوی و متعالی شکل می‌گیرد، و آن‌گاه که این آفرینش به الهام شیطانی صورت می‌بندد، هنر نفسی و هنر شهوی، و هنر صناعی و متدانی شکل می‌گیرد. شهودی و شهوی‌‌بودن، سماوی و صناعی‌بودن، نفسانی و قدسانی‌بودن هنر در گرو نوع علل اربعه‌ی پدیدآورنده‌ی آن است. علت فاعلی چیست؟ علت غایی کدام است؟ علت مادی و علت صوری یک اثر هنری چگونه بوده است؟ در این میان علت فاعلی که به نظر ما علت بمعنی الکلمه همان است، نقش برجسته‌تری در تکوّن معلول دارد. علل هنر، ماهیت و هویت آن را ـ که موضوع حکم است ـ تشکیل می‌دهند، و از آنجا که حکم تابع موضوع است؛ در نتیجه حکم آن را هم تعیین می‌‌کند. از این‌رو به نظر ما احکام خمسه‌ی مقولات هنری برآمده‌ی احوال علل اربعه‌ی پدیدآورنده‌ی آنهاست، و بر این گمانم که با مراجعه به آیات و روایات و مدارک فقهی و آرای فقها این مدعا و افروضه و اطروحه تحکیم می‌شود، و می‌توان نظرات صائب فقهای صالح را بر آن تطبیق کرد. البته مؤدای ادله‌ی خاص مربوط به موارد خاص می‌تواند تخصصاً یا تخصیصاً از کلیت این مدعا خارج باشد.
البته براساس نظریه‌ی ابتنا، علاوه بر ماهیت‌شناسی و هویت‌شناسی متعلق حکم (مختصات قلمروشناختی متعلق پیام)، که در مورد هنر با چارچوبه‌ای که معروض افتاد، حاصل می‌گردد، مبادی دیگری نیز در منطق فهم خطاب و حکم دینی دخالت دارند که عبارتند از: مختصات مصدر دین (مبدأ تعالی)، وسائط و وسائل انتقال حکم و خطاب دینی، مختصات مخاطب پیام الهی. بدین‌سان، به سامان‌آوردن فلسفه‌ی فقه هنر و نیز تدوین اصول فقه هنر، در افق کمالی و جامع، در گرو لحاظ برایند مختصات همه‌ی عناصر و اطراف پنجگانه‌ی پیام دین که به آنها اشاره شد، است.
این مختصر که تا اینجا عرض شد همان فشرده‌ی چارچوبه‌ای است که به مثابه الگویی برای طراحی فلسفه‌ی فقه هنر و مبانی مطالعه‌ی فقهی در این قلمرو می‌توان آن را اعمال کرد؛ هرچند که ظاهراً این مدعا مطلب منقح و دقیقی است، اما تثبیت آن نیازمند بحث و بررسی درخور و فراخوری است، و اکنون مجال آن نیست.

مبانی احکام خمسه‌ی شعر
قصد داشتم این الگو را بر یکی از مقولات هنری تطبیق بدهم و نشان دهم چگونه می‌توان در حل مسائل فقهی آن مقوله هنری از این الگو بهره گرفت، اما دریغ که وقت سخن پایان گرفت، و به ناچار فقط به اشاره‌ای بسنده می‌کنم. از باب نمونه راجع به شعر که کهن‌ترین هنر است از حضرات معصومین (ع) دو گونه تعبیر ـ به شدت متهافت ـ وارد شده است:
۱ـ قال رسول الله (ص): «إنّ من الشعر لحکمه» او «لحکماً».
۲ـ و قال(ص): «لأن یَمتلِیَ بطنُ أحدِکم قیحاً و دماً حتّى یراه، خیر له من أن یمتلی شعراً». (درون کسی پر از چرک و عفونت باشد، به از آن است که از شعر!)
در اینجا بنده در مقام بحث فنی فقهی نیستم، اما می‌توان به اجمال و استعجالاً به این مقدار اذعان کرد که شعر حرمت ذاتی و اطلاقی ندارد، بلکه این دوگونگی تعبیر رجوع می‌کند به دو گانگی هویت شعر.
وقتی «فاعل»، به الهام رحمانی سخن گفت، خالق حقیقی شعر حق متعال است و شاعر نقش ابزار خواهد داشت: «أنّ للّه کنوزاً تحت عرشه و مفاتیحُه فی ألسنه الشعراء»، و لذا مؤید روح‌القدس است؛
کما اینکه: «غایت فعل» نیز در حکم آن دخیل است: در پاسخ به پرسش از شعر از حضرت ختمی مرتبت(ص) رسیده که: «إن المؤمن مجاهدٌ بسیفهِ ولسانِه، والّذی نفسی بیده: لَکأنّما یَنضِحُونهم بالنَّبل. (تفسیر نورالثقلین: ج۴، ص۷۰) می‌فرمایند: گویی به تیر دشمنان ما را می‌زنند؛ چنین شعری چرا باید مکروه یا حرام باشد؟
و هرگاه «ماده و محتوا»ی شعر حکمی و «إنّ من الشعر لحکمه» بود، و یا مصداق «من قال فینا بیتَ شعرٍ» بود، نتیجه: «بَنَی اللّه له بیتاً فی الجنّه» خواهد شد. پس حکم چنین شعری واضح است؛ این‌چنین شعری، نه تنها مباح که فعل مندوب و گاه بسا واجب خواهد بود.
اما اگر شعر «الکلام المشتمل على التخییلات المؤذیه و التمویهات المزخرفه، الّتی لا أصل لها و لا حقیقه» باشد، که به قول ملا محسن فیض (قدّه): «و هو المراد من قول قریش حیث نسبوا القرآن إلى الشعر، و قالوا للنبیّ (ص): إنّه شاعر…»، می‌شود فعل مکروه، بلکه حرام.
چنان‌که «علت صوری» آن، زیبایی‌های فطری بود، دلیلی بر حرمت آن نداریم؛ هرگز «الکلام الموزون المقفّى» نمی‌تواند محرم باشد، و ادله‌ی حرمت و کراهت منصرف به مصادیق جاهلی که شعر شهوت و خشونت و تفاخر بوده است و یا باید حمل بر آن موارد ‌شود. والسلام.

دیدگاهتان را بنویسید