روش اجتهادی تاریخ‌پژوهی

بعد از سپری‌شدن چندین روز از کوچ و عروج او همچنان در بهت و حیرتیم ، خبر، پتک در آیینه بود: «ابوالحسنی منذر به آسمان پیوست»! مگر آتشفشان می‌تواند که ناگهان فرومیرد! و توفان کی یارد که نابهنگام فرونشیند؟ حاشا و کلا! دریغا و دردا!

او دانشمندی بود دردمند، محققی بود مدقّق، که همه‌ی عمر را به تحقیق و تألیف در جهت حراست و صیانت از حریم اهل‌بیت(ع)، حفظ استقلال هویت ایران اسلامی و تحکیم گفتمان انقلاب اسلامی سپری کرد. مرحوم استاد علی ابوالحسنی منذر و به حق منذِر، چرا که وجودش همه شور نشور بود و شعر شعور، در نتیجه آثارش نیز هریک گدازه‌ای‌ست آتشفشانی، برآمده و برخاسته از ژرفای درون مذابی و گداخته؛ الحق همگی مقالت‌ها و مقالات و کتُب و کُتیَّبات او انذار است و اخطار، بیدارباش‌گویی است و فریادگری، حق‌گویی است و افشاگری، احقاق حق است و ابطال باطل.

مهم‌تر از همه اینکه او روحانی‌ای بود حقاً روحانی، یعنی وارسته از مظاهر مادی دنیای دنی، وارهیده از تعلقات و تعینات، عناوین و اعتبارات؛ سبب ارادت ما به او در زمان حیات وی و سرّ اندوه ما در سوگ او اکنون نیز همین جهات و به‌ویژه صفت روحانیت او بود و هست؛ «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است».

من در این مجال اندک و مقال کوتاه، به طرح دو نکته می‌پردازم: ابتدا اجمالاً به اختصاصات و امتیازات فکری ـ علمی و سیره‌ی عملی استاد علی ابوالحسنی اشاره‌ای می‌کنم؛ سپس به مناسبت حضور اهل نظر و ارباب معرفت به‌خصوص اساتید تاریخ، ضمن جلب نظر آنان به یک خلأ علمی، به اجمال پیشنهادی را برای سد آن خلأ ارائه می‌کنم.

مگر این عرض ناقص و نارس ما، در این محضر نورانی که به یاد انسانی خلیق و خدوم و خالص برپاشده‌ است، منشأ حرکت و برکتی باشد ـ ان‌شاءالله.

اما نکته‌ی نخست:

همگی مرحوم آقای ابوالحسنی را می‌شناسیم: خصوصیاتی او را از بسیاری دیگر از اساتید همقران و همعنانش، ممتاز می‌ساخت: اولاً ایشان بسیار باذکاوت و تیزهوش بود، همواره در همه‌ی عمر در رصدخانه‌ی معرفت مستقر بود و هوشمندانه اوضاع را زیر نظر داشت. الحق، تعبیر «دیده‌بان بیدار» که در اشاره به او به‌کار رفته، تعبیر شایا و رسایی است. آقای ابوالحسنی الحق یک دیده‌بان و رصدگر بود. او همواره در حال پایش و رصد اوضاع فکری و معرفتی، سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی خود بود و با هوشیاری تمام اوضاع و امور را تجزیه و تحلیل می‌کرد. البته کسانی که این وصف را (دیدبانی) حائزند کم نیستند، اما وصف دیگری او را از دیگران (دیگر دیدبانان) برجسته می‌ساخت و آن این بود که آقای ابوالحسنی، تنها بیدار و هوشیار نبود که وظیفه‌شناس و وظیفه‌گذار هم بود. بسیاری هستند که درد را خوب تشخیص می‌دهند، اوضاع را به شایستگی و به خوبی رصد می‌کنند، مشکلات را هم به خوبی تجزیه و تحلیل می‌کنند، اما بعد از آن فرافکنی می‌کنند و تنها از دیگران طلبکارند، که چرا چنین و چنان نمی‌کنید! چرا حوزه کاری نمی‌کند، چرا دانشگاه کاری نمی‌کند! حوزه چیست؟ دانشگاه کدام است؟ حوزه و دانشگاه، در و دیوار و دفتر و دستک نیست، حوزه و دانشگاه من و شما هستیم.

او به محض اینکه به چیزی به مثابه وظیفه می‌رسید در مقام وظیفه‌گزاری برمی‌آمد. درنگ نمی‌کرد فرصت‌سوزی نمی‌نمود، منتظر تقاضا و توصیه‌ی دیگران نبود که با او قرارداد ببندد، و یا دستگاه و بزرگی به او امر کند. به محض اینکه خلائی را تشخیص می‌داد و فکر می‌کرد که وظیفه‌ی اوست که این خلأ را پر کند، قیام و اقدام به انجام وظیفه می‌کرد.

همچنین از جمله جهاتی که شخصیت او را در مقام عمل و موضع‌گیری فکری و عملی از بسیاری دیگر ممتاز می‌ساخت، این بود که از ثبات قدم برخوردار بود. حدود سی سال پیش که فرد گمنامی بود و با تخلص «ع. منذر» با نقد دکتر شریعتی و عرضه‌ی اثری در تحلیل مقام و مرام شهید مطهری وارد عرصه‌ی اندیشه و نوشتن شد، و سی سال ع. منذر ماند؛ آن که چند روز پیش، مردم، فرهیختگان و مراجع تابوت تن تکیده‌اش را بر روی دست و دوش حمل کردند و تا آرامگاه خاکی‌اش او را مشایعت کردند، همانی بود که سی سال قبل با طرد شریعتی و طرح مطهری وارد وادی قلم شده بود! ثبات قدم بسیار باارزش است. بسیارند کسانی که از این شاخه به آن شاخه می‌پرند، از این جناح به آن جناح میل می‌کنند، هر دمِ آنها دمی است، اما این مرد در همه‌ی عمر از ثبات قدم و پایداری، چه به لحاظ فکری و چه به لحاظ رفتاری و برنامه‌ی کار برخوردار بود. به راحتی می‌توان خطوطی را در افکار و آثار او سراغ گرفت که از آغازین مقالات و رساله‌های او، تا واپسین آثار و یادداشت‌هایش، چونان رگ‌ها و رگه‌های پیوسته و پایدار حضور دارد.

تمحض در کار علمی نیز وصف برجسته‌ی دیگر او به شمار می‌رود. بعضی از ما طلبه‌ها، یک روز فلسفه می‌نویسیم، روز دیگر به علوم قرآنی می‌پردازیم، روز بعد به تاریخ روی می‌آوریم، زمانی دیگر وارد مطالعه‌ی اقتصاد اسلامی می‌شویم و یا در مسائل سیاسی می‌نویسم، اما ایشان متمحض در یک حوزه‌ی مطالعاتی معین بود و این خودْمدیریتی علمی، بسیار ارزشمند است، تولید علم به تمحض در یک حوزه‌ی معین میسر است، نزدیک به ده جلد راجع به فقیه فطن و شیخ‌ شهید آیت‌الله فضل‌الله نوری نوشته است، کتاب‌های او تکرار مکررات نیست، بلکه صفحه‌ی شطرنجی پیش رو داشت که او برای فتح هر خانه‌ی آن از جان مایه می‌گذاشت تا کار به سرانجام می‌رسید؛ خودش چند سال پیش به من گفت که من یک نقشه‌ی راه دارم و هر جلد از این یک ضلع و زاویه از این نقشه‌ی راه را تکمیل می‌کند. بر محورهای مشخص و محددی تمحض و تمرکز کرده بود: جوهر آن دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) و به خصوص ساحت قدسی حضرت حجت(عج) و صیانت از گفتمان انقلاب و استقلال و هویت اسلامی ایران و ایرانِ اسلامی و مرزبانان عقیدتی و فکری آن بود. اینها عناصر جوهریِ تفکرات و دغدغه‌های ایشان بود، این خطوط کاملاً در همه‌ی آثار ایشان نمایان است.

با رحلت او الحق که ثلمه‌ای در این زمینه‌ها پدید آمد که معلوم نیست به این زودی قابل ترمیم باشد؛ وظیفه‌ی ما این است که تلاش کنیم و با تلاش مضاعف، خلأ وجودی ایشان را به‌گونه‌ای ترمیم کنیم.

اما نکته‌ی دوم:

ما در روش‌شناسی حوزه‌ی مطالعات تاریخ به شدت مبتلا به فقریم، فقر فاحش. هرچند کمابیش روش‌هایی رایج است و برخی اساطین و اساتید در گذشته سبک‌هایی داشته‌اند و همچنین کتبی نیز در این خصوص نوشته شده است، اما هنوز به یک منطق علمی دقیقِ بومی و اسلامی در نقل و درک تاریخ دست نیافته‌ایم.

گذشتگان ما از شیوه‌هایی که رایج بوده بهره می‌برده‌اند، اکنون نیز جوان‌ترها از بعضی شیوه‌‌های جدید در حوزه‌ی مطالعات تاریخ، از قبیل شیوه‌های هرمنوتیکیِ مفسرمدار، متن‌بسنده، تحلیل گفتمانی و امثال اینها، استفاده می‌کنند، و تصور می‌کنند از این شیوه‌ها چیزی به دست خواهد آمد. بعضی دیگر هم بی‌شیوه و بی‌قاعده وارد کار می‌شوند، مدارک و منابع را می‌بینند و به نقد و تبیین و تحلیل آنها می‌پردازند.

این در حالی‌ست که ما ثروتی ثمین و میراثی مغتنم از سلف صالح در این زمینه در اختیار داریم که بسا در مطالعه‌ی تاریخ به‌کلی مغفول می‌ماند. افزون بر هزار سال است که ما در خلال چندین دانش مانند رجال، درایه و تفسیر و اصول فقه و فقه استدلالی ـ که عمدتاً‌ مکمل یکدیگرند و در مجموع روشگان نقلِ درست خبر و فهمِ دقیق متن را به وجود می‌آورند ـ در زمینه‌ی روش‌شناسیِ تاریخ کار کرده‌ایم، و می‌توانیم با تدوین دستاوردهای دقیق و عمیق و انیق و عریق این دانش‌ها، دستگاه روشگانی سترگ و ستواری را برای نقلِ درست و فهمِ دقیق متن پی‌افکنیم. ما این ثروت ثمین و این سرمایه‌ی سرشار را به کناری نهاده‌ایم (حتی فضلای حوزه که با این سرمایه آشنایند از آن غافل‌اند و احیاناً به این نکته توجه و تفطن ندارند) ما می‌توانیم با اقتباس از مباحث عمیق و دقیقی که در این علوم فراچنگ داریم برای طراحی «منطق اجتهادی تاریخ‌پژوهی» بهره ببریم و آن روشگان را در فهم اخبار تاریخی و تحلیل تاریخ و تولید معرفت تاریخی به‌کار ببریم.

شیوه‌هایی که بزرگان ما در این دانش‌ها در زمینه‌ی «احراز»، «ابراز» و «سنجش وثاقی و دلالی» خبر ابداع کرده‌اند، عمدتاً مستند به آیات و روایات و نیز متکی به ادله‌ی عقلانی‌اند، و همگی در ایران و یا جهان اسلام تولید شده‌اند؛ پس هم دینی و حجت‌اند، هم عقلایی و انسانی، و در عین حال بومی‌اند. این شیوه‌ها، از تقسیمات و طبقه‌بندی‌هایی دقیق، قواعدی بس کارآمد و سنجش‌پذیر و قراینی‌ بسیار اطمینان‌بخش تشکیل شده، آن‌سان که اگر به درستی به محضر ارباب معرفتِ هرچند غیرمسلمان و حتا غیرمؤمن نیز عرضه شود مقبول طبع آنها قرار خواهد گرفت.

اگر بنا بر تأسیس«منطق اجتهادی تاریخ‌پژوهی» باشد، باید در جهت توسعه و تعمیق آن کارهای علمی افزون‌تر از سلف کنیم، و علاوه بر ثروت بالفعل و سفته و سخته‌ی موجود، مواد خام و معادن غنی فراوانی در چنگ داریم که باید آنها را بازشناسی و بازیابی، بازپروری و بازآرایی کرده بر انباشته و گذاشته‌ی سلف بیفزاییم.

بنده در محضر علامه‌ی بزرگوار آیت‌الله جوادی آملی درخصوص محدودیت‌های موجود در تألیف دانشنامه‌ی فرهنگ فاطمی(س) نکات چندی را عرض کردم و از کمبود منابع شکوه نمودم! ایشان فرمودند: فحلی باید، اگرنه ما از یک حدیث «و لَا تَنْقُض الْیَقِینَ بِالشَّکِّ وَ لَکِنْ أنْقُضْهُ بِیَقِینٍ آخَر» (بحارالانوار، جلد دوم، ص۲۷۴) سه جلد در اصل استصحاب استخراج کرده‌ایم، چرا نتوانیم کار کارستان دیگری از همین دست در عرصه‌ی دیگر صورت دهیم! بنده تاکیداً عرضه می‌دارم که در عهد ما ـ به دلیل انفتاح فضا و ارتباط وسیع با جهان و آگاهی از دستاوردهای معرفتی منطقی و تجارب دیگر ملل، علاوه بر برخورداری از میراث مشایخ ـ کار کارستان کردن سهل‌تر از گذشته است.

صرفاً از باب اینکه برای دوستان جوان‌تری که در محضر حضور دارند، دقت این مطلب مشخص شود از باب مثال موردی را به اختصار توضیح می‌دهم؛ مثلاً در فرایند استنباط، یک گزاره‌ی فقهی چگونه تولید می‌شود؟ ما تصور می‌‌کنیم یک رساله که مشتمل بر دو هزار فرع فقهی است به سادگیِ تدوین یک تک‌نگاره در یک موضوع اجتماعی یا علمی تألیف شده است! چنین نیست؛ تولید هریک از این فروع فقهی، از پیشینه و پشتوانه‌ی علمی بسیار دقیقی برخوردار است و فرایند بسیاربسیار پیچیده‌ای را طی کرده است. من در اینجا از باب نمونه به یک فرایند اشاره می‌کنم:

وقتی می‌خواهیم برای یک پرسش فقهی پاسخ پیدا کنیم علاوه بر سایر منابع، سراغ احادیث می‌رویم، اگر بنا شد یک حدیث را بررسی کنیم، سیر بسیار دقیق و طولانی‌ای را باید طی کنیم:

در مرحله‌ی اول فحص اخبار می‌کنیم: مجموعه‌ی اخبار مرتبط به آن حوزه‌ی موضوعی را به دقت می‌بینیم.

در مرحله‌ی دوم همه را وثاقت‌سنجی می‌کنیم: یکی‌یکی اخبار را رسیدگی سندی می‌کنیم (که مباحث بسیار گسترده و دقیق و پیچیده‌ای در حوزه‌ی رسیدگی سندی وجود دارد).

در مرحله‌ی سوم آنها را تحلیل دِلالی می‌کنیم که قواعد لفظی و عقلانیِ فراوان و گسترده‌ای در حوزه‌ی فهم دِلالی در اختیار داریم.

در مرحله‌ی چهارم رسیدگی جهتی می‌کنیم، یعنی وارسی ظروف اجتماعی، محیطی صدور خبر برای احراز تقیه‌ای بودن و نبودن حکم.

در مرحله‌ی پنجم فحص از انواع مقیِدها می‌کنیم.

در مرحله‌ی ششم فحص از انواع مخصِص‌ها را انجام می‌دهیم (هرچند امروز در کتب اصولی ما رایج است که این مرحله بسیار محدود شده است اما در گذشته افزون بر ده نوع مخصص را مورد بحث قرار می‌دادند).

در مرحله‌ی هفتم به معارض‌شناسی و معارضت‌سنجی می‌پردازیم (با توجه به انواع معارض‌ها و حالت‌های ممکن، افزون بر ۲۰ نوع معارضت متصور است و به لحاظ تفاوت‌های معرفتی یا حجیتی آنها، این مرحله خود دارای سیر و مراتبی است) از جمله آن را به کتاب عرضه می‌کنیم.

در مرحله‌ی هشتم احیاناً اگر تعارض بود وارد باب تعادل و تراجیح می‌شویم که بین دو خبر چگونه جمع کنیم.

در مرحله‌ی نهم مؤیدهای لفظی و لبّی خبر را بررسی می‌کنیم.

و …..

در ادامه و احیاناً اگر به حکم رسیدیم بحث اجتماع امر و نهی و تزاحم حکمین مطرح می‌شود، باید بررسی کنیم که بین این حکم که مؤدا و معنای این خبر بود با حکمی دیگر که مؤدا و معنای خبر دیگر است، تزاحم نیست؟

ملاحظه می‌کنیم که معمولاً حدود دوازده مرحله طی می‌شود تا به یک گزاره‌ی فقهی می‌رسیم. مشابه همین فرایند باید در وثاقت‌سنجی و دلالت‌پژوهی و سنجش و مقارنه‌ی اسناد تاریخی نیز صورت گیرد.

البته تفاوت‌هایی در فرایند و ترتیب سیر و مسیر اجتهاد برحسب موارد وجود دارد که مجتهد در هر مورد باید بدان توجه کند که اکنون جای تبیین آنها نیست، من تنها از باب نمونه، و به جهت آشنایی جوان‌ترهای حاضر در جلسه، به اجمال به فرایندواره‌ی «احراز»، «ابراز» و «سنجش وثاقی و دلالی» خبر اشاره کردم.

جزئیات و دقایق بسیاری در مجموعه‌ی اصول و قواعد مندرج در علوم روایی و درایی و اصول و علوم قرآنی و کتب تفسیری ما نهفته است که می‌تواند اقتباس، اصطیاد، طبقه‌بندی و تنسیق و در قالب دانش روشگانی مستقل و مدونی صورت‌بندی شده به عنوان «منطق اجتهادی تاریخ‌پژوهی» در کار مطالعات تاریخی به کارگرفته شود. برخی فضلای حوزویِ تاریخ‌پژوهی و شاید فضلای دانشگاهی این حوزه‌ی معرفتی وقتی وارد تاریخ می‌شوند، به‌صورت ارتکازی و عقلانی به‌نحو ناقص و حسب مورد از این قواعد و شیوه‌ها بهره می‌گیرند اما مراد من تبدیل این سرمایه به روش‌شناسی دستگاه‌وار و سفته و سخته است.

علاوه بر علوم دارج و رایج مرتبط با «احراز»، «ابراز» و «سنجش وثاقی و دلالی» خبر، می‌توان به صورت‌بندی حوزه‌های معرفتی جدیدی که هنوز هویت دانشی (معرفت دستگاهوار) مستقلی نیافته نیز پرداخت، که علاوه بر کاربرد در مطالعات دینی در کنار علوم موجود، در زمینه‌ی تاریخ‌پژوهی نیز مورد بهره‌برداری قرار گیرد. از باب نمونه دانش فلسفه‌ی سنت را می‌توان نام برد. به جهت سنخیت تاریخ با علوم نقلی دینی، اگر دانشی به عنوان فلسفه‌ی سنت بنیاد نهاده شود در این حوزه‌ی مطالعاتی نیز کاربرد فراوان خواهد یافت.

باز برای آگاهی جوان‌ترها گذرا به ساختار این دانش‌واره‌ی جدید نیز اشاره می‌کنم و بحث را به پایان می‌برم؛ در فلسفه‌ی سنت محورهایی از قبیل موارد زیر می‌تواند بررسیده شود:

۱٫ ماهیت و مختصات سنت (قول و فعل) توجه داشته باشیم که تاریخ نیز مجلای قول و فعل پیشینیان است؛ این یک نکته‌ی کلیدی در این پیشنهاد بنده است.

۲٫ انواع و مراتب سنت و ملاک تقسیمات آن.

۳٫ مبانی دلالتگری (مبانی فلسفی و عرفی = عقلایی دال بودن مطلق قول و فعل) و حجیت معرفت‌شناختی سنت (قول و فعل معصوم).

۴٫ مبانی حجیت اصولی [= دینی] سنت (مبانی کلامی).

۵٫ گستره‌ی دلالت و حجیت سنت، از لحاظ قلمرو موضوعی (عقاید، علم، احکام و اخلاق و…) و تاریخی (بررسی اقتضای خطابات روایی و شبهه‌ی تاریخمندی).

۶٫ مبانی و شیوه‌های احراز هرکدام از سنت قولی و فعلی (مبادی و قواعد وثاقت‌سنجی هر یک از سنت قولی و فعلی) و آسیب‌شناسی اثبات سنت (و احیاناً مطلق قول و فعل).

۷٫ مبانی و شیوه‌های ابراز هریک از سنت قولی و فعلی (مبادی و قواعد کاربست سنت) و آسیب‌شناسی فهم سنت (و احیاناً مطلق قول و فعل).

۸٫ بسامدی‌سنجی و ظرفیت‌شناسی سنت در تولید معرفت دینی.

۹٫ نسبت سنت با دیگر مُدرِکات و مَدارک کشف و فهم آموزه‌های دینی، از جمله:

۹-۱٫ سنت و قرآن.

۹-۲٫ سنت و عقل.

۹-۳٫ سنت و اجماع.

۹-۴٫ سنت و شرایع پیشین.

۹-۵٫ سنت پیامبر و سنت دیگر معصومین.

۹ـ۶٫ سنت و فطرت.

۹ـ ۷٫ سنت و شهود.

۱۰٫ سنت و منبع‌واره‌ها:

۱۰-۱٫ سنت و عرف.

۱۰-۲٫ سنت و قیاس.

۱۰-۳٫ سنت و مصالح مرسله.

۱۰-۴٫ سنت و استحصان.

۱۰-۵٫ سنت و سد ذرایع.

۱۰-۶٫ اجماعات خاص (اجماع اهل کوفه، اجماع اهل بصره و…)

دیدگاهتان را بنویسید