گفتمان مجدد؛ دست‌آوردها، آسیب‌ها و چالش‌ها

هیچ‌کس‌ منکر این‌ نیست‌ که‌ بسیاری‌ از اهداف‌ و آمال‌ انقلاب‌ در سیلاب‌ حوادث‌ و ناملایمات‌ و توطئه‌ها دچار بحران‌ و آسیب‌ گشت‌ و حتی‌ برخی‌ از آنها به‌ کلی‌ از دسترس‌ خارج‌ گردید، اما بنای‌ کلی‌ نظام‌ معرفتی‌ نوین‌ و ایجاد یک‌ نهضت‌ بنیادین‌ علمی، چیزی‌ نبوده‌ و نیست‌ که‌ بتواند مورد توجیه‌ و عذرخواهی‌ قرار گیرد. تحقق‌ یک‌ دستگاه‌ معرفتی‌ اصیل‌ و روزآمد که‌ ظرفیت‌های‌ علمی‌ فرهنگی‌ انقلاب‌ را محقق‌ سازد یک‌ امر تاکتیکی‌ و حتی‌ استراتژیک‌ نیست‌ که‌ قابل‌ دفع‌الوقت‌ یا تحویل‌ و تحول‌ باشد. این‌ موضوع‌ در زمره‌ غایات‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌ و همه‌ چیز می‌بایست‌ به‌ گونه‌ای‌ ساخته‌ و پرداخته‌ شود که‌ سفینه‌ انقلاب‌ را به‌ این‌ ساحل‌ ارزشمند تکامل‌ علمی‌ و معرفتی‌ نزدیک‌ سازد. اگر تاکنون‌ چنین‌ نشده‌ بی‌هیچ‌ تردید نیازمند آنیم‌ که‌ چشم‌انداز خود را عوض‌ کنیم‌ و علت‌ها، آسیب‌ها و آفت‌های‌ این‌ نهال‌ نو رسیده‌ بیمار را در نظر آوریم. افراط‌ تجددگرائی‌ محض‌ و تفریط‌ سنت‌گرایی‌ مطلق‌ راه‌ رشد و نمو را بر نهال‌ شکوفایی‌ و بالندگی‌ مطلوب‌ علمی‌ بسته‌ و رسالت‌های‌ بزرگ‌ انقلاب‌ را میان‌ آسمان‌ و زمین‌ معلق‌ نگه‌ داشته‌ است.

پی‌افکندن‌ طرحی‌ نو و گفتمانی‌ جدید برای‌ نجات‌ از این‌ دو وادی‌ افراط‌ و تفریط‌ نیازمند نواندیشی‌ ناب‌ و پویائیست. با توجه‌ به‌ اینکه‌ در شماره‌ قبل‌ گفت‌وگویی‌ با استاد علی‌اکبر رشاد در این‌ باب‌ انجام‌ شد و مباحث‌ مطروحه‌ مورد استقبال‌ شماری‌ از فضلا و اندیشمندان‌ قرار گرفت، بر آن‌ شدیم‌ تا در راستای‌ همان‌ مباحث‌ مقاله‌ای‌ نیز از ایشان‌ درخواست‌ کنیم. نگاشته‌ زیر پاسخ‌ استاد به‌ این‌ درخواست‌ می‌باشد که‌ امید است‌ به‌ عنوان‌ چشم‌انداز نوئی‌ در بازیابی‌ و ترسیم‌ این‌ جریان‌ تازه‌ و پویا، برای‌ اهل‌ دانش‌ و فضل‌ رغبت‌انگیز باشد.

من‌ مجموعه‌ جریان‌ها و گفتمان‌های‌ دین‌پژوهی‌ و دین‌ فهمی‌ را به‌ سه‌ جریان‌ تقسیم‌ کرده‌ام: متجمد، متجدد و مجدد، و طی‌ چند سال‌ گذشته، در فرصت‌هایی‌ که‌ پیش‌ آمده، مختصات‌ و دست‌آوردها و آفات‌ و آسیب‌هایی‌ را که‌ متوجه‌ هریک‌ از این‌ سه‌ جریان‌ است‌ بیان‌ کرده‌ام‌ و در این‌ بحث‌ نیز درصدد ارزیابی‌ و آسیب‌شناسی‌ گفتمان‌ سوم‌ (جریان‌ مجدد) هستم، از این‌ رو اجمالاً‌ پیش‌ از آغاز بحث‌ و برای‌ این‌ که‌ روشن‌ شود من‌ چه‌ جریان‌ و گفتمانی‌ را نقد و ارزیابی‌ می‌کنم، به‌ طور مختصر شاخصه‌های‌ گروه‌ و گفتمان‌ را توضیح‌ می‌دهم.

در ایران‌ فعلی‌ – شاید به‌ جهان‌ اسلام‌ نیز قابل‌ تعمیم‌ باشد – سه‌ جریان‌ در معرکه‌های‌ دین‌پژوهی‌ فعال‌ است:

۱٫ جریان‌ سنتی‌ که‌ مشخصه‌ اصلی‌ آن‌ تصلب‌ بر یافته‌های‌ گذشتگان‌ و آرای‌ موجود و ذخایر و موارثی‌ است‌ که‌ از پیشینیان‌ بازمانده‌ است. من‌ این‌ گفتمان‌ را جریان‌ سنتی‌ و متجمد می‌نامم.

۲٫ جریان‌ دوم، جریان‌ متجدد است‌ که‌ عمدتاً‌ شیفته‌ و دلباخته‌ فکر و فرهنگ‌ مسلط‌ و غالب‌ غربی‌ است‌ و چشم‌ در فراسوی‌ مرزهای‌ ایران‌ و جهان‌ اسلام‌ دارد. آنچه‌ از بیرون‌ مرزها- مرزهای‌ ایران‌ یا جهان‌ اسلام‌ – فرا برسد، مطلوب‌ و مقبول‌ اوست. هر فکری‌ که‌ نشان‌ غرب‌ غالب‌ را داشته‌ باشد، مورد اقبال‌ و استقبال‌ این‌ جریان‌ یعنی‌ گفتمان‌ متجدد قرار می‌گیرد.

۳٫ گفتمان‌ سومی‌ نیز طی‌ دهه‌های‌ اخیر، با افت‌ و خیز و فتور و فتوح‌ در جهان‌ اسلام، به‌ ویژه‌ ایران‌ ظهور کرده‌ است‌ که‌ نه‌ می‌خواهد در زمره‌ جریان‌ اول‌ باشد و نه‌ از جمله‌ جریان‌ دوم؛ این‌ گفتمان‌ به‌ ارزش‌ مواریث‌ خودی‌ و میراث‌ غنی‌ و قویم‌ فکری‌ و علمی‌ بازمانده‌ از سلف، توجه‌ و باور دارد و ارزیابانه‌ و عالمانه‌ بدان‌ وفادار است، در عین‌ حال‌ به‌ دستاورد فکر بشر معاصر احترام‌ می‌گذارد و در مقام‌ گزینش‌ یافته‌های‌ معرفتی‌ ملل‌ دیگر برمی‌آید و، به‌ جد در صدد تامل‌ و تولید و ارائه‌ اندیشه‌های‌ تازه‌ و مستقل‌ است.

مشخصه‌ مشترک‌ دو جریان‌ اول‌ و دوم‌ ( متجمد و متجدد) مقلد بودن‌ آن‌ دو است؛ تقلید به‌ مراتب‌ و اقسام‌ مختلفش. جریان‌ متجدد، مقلد ورای‌ مرزهای‌ جهان‌ اسلام‌ و مشخصاً‌ غرب‌ است‌ و جریان‌ سنتی، مقلد گذشتگان‌ است.

مختصه‌ اصلی‌ گفتمان‌ سوم‌ (جریان‌ مجدد) نقد و نوآوری‌ در عین‌ وفاداری‌ مجتهدانه، ارزیابانه‌ و نقادانه‌ و پیش‌ رونده‌ نسبت‌ به‌ میراث‌ غنی‌ و محکم‌ خودی‌ و تعامل‌ فعال‌ با تفکر معاصر جهانی‌ و بین‌المللی‌ است. وجهه‌ همت‌ این‌ جریان، این‌ است‌ که‌ در حکمت‌ و معرفت‌ عصر خویش‌ سهم‌گذاری‌ و نقد و نوآوری‌ کند.

من‌ در مناسبت‌ هایی‌ طی‌ دو سه‌ جلسه‌ ولو به‌ تلویح‌ و نه‌ به‌ تصریح‌ و در حد مروری‌ گذرا بر عملکرد و وضع‌ فعلی‌ جریان‌ سنتی‌ آن‌ را نقد کرده‌ام‌ که‌ با عنوان‌ «بایسته‌های‌ کنونی‌ دین‌پژوهی»۲، و «انسداد اجتهاد»۳، منتشر شده‌ است. جریان‌ دوم‌ (گفتمان‌ متجدد) را هم‌ در فرصت‌ هایی‌ از جمله‌ در اجلاس‌ دوم‌ کنگره‌ دین‌پژوهان‌ نقد کرده‌ام. این‌ بار در صدد هستم‌ گفتمان‌ سوم‌ یعنی‌ جریان‌ مجدد را ارزیابی‌ و آسیب‌شناسی‌ کنم.

گفتمان‌ سوم‌ در ایران‌ پیشینه‌ای‌ بیش‌ از نیم‌ قرن‌ دارد. حضرت‌ امام‌ در حوزه‌ فلسفه‌ دین‌ و فقه‌ سیاسی‌ و اندیشه‌ اجتماعی، جزو موسسان‌ و منادیان‌ این‌ جریان‌ بود. از دهه‌ بیست‌ با حضور علامه‌ طباطبایی‌ – در حوزه‌ فلسفه‌ و با نوآوری‌های‌ او در معرفت‌ تعقلی، تفسیر و دیدگاه‌های‌ اجتماعی‌ اسلام‌ این‌ گفتمان‌ بارور شد. در ادامه، شاگردان‌ مشترک‌ حضرت‌ امام‌ و علامه‌ طباطبایی، به‌ خصوص‌ استاد شهید مطهری، این‌ راه‌ را ادامه‌ دادند. با این‌ که‌ در حدود ۶۰ سال‌ گذشته، این‌ جریان، افت‌ و خیزهایی‌ داشته‌ است، گاه‌ در زمینه‌ای‌ اوج‌ پیدا کرده‌ سپس‌ دچار ضعف‌ و سستی‌ شده‌ و در زمینه‌ای‌ دیگر شکفته، اما در دهه‌ اخیر این‌ جریان‌ در اغلب‌ صحنه‌های‌ زمینه‌ای‌ تولیدِ‌ تفکر ایران‌ به‌ صورت‌ فعال‌ حضور داشته‌ به‌ حدی‌ که‌ امروز می‌توان‌ گفت‌ گفتمان‌ مجدد، به‌ صورت‌ یک‌ جریان‌ مستقل‌ و قابل‌ اعتنا در حوزه‌های‌ متنوع‌ خود حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد.

اگر به‌ اجمال‌ دستاوردهای‌ گفتمان‌ مجدد را ارزیابی‌ کنیم، به‌ چنین‌ تصویری‌ دست‌ خواهیم‌ یافت؛ در فلسفه، مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ و سپس‌ شاگردان‌ ایشان، گرایش‌ و مکتب‌ جدیدی‌ بنیان‌ نهادند که‌ من‌ آن‌ را «فلسفه‌ نوصدرایی» نامیده‌ایم. و این‌ مکتب‌ را در مقاله‌ای‌ با همین‌ نام‌ معرفی‌ کرده‌ام. هرچند پس‌ از علامه، این‌ آغاز دچار رکود شد و احیاناً‌ در سال‌های‌ اخیر بعضی‌ جوان‌ترها کار را تعقیب‌ می‌کنند و مرحوم‌ استاد مطهری‌ به‌ این‌ موضوع‌ خیلی‌ توجه‌ داشت. استاد مصباح‌ یزدی‌ و علامه‌ جوادی‌ آملی‌ سهم‌ چشمگیری‌ در ساحت‌ این‌ جریان‌ دارند و اگر وسیع‌تر مطالعه‌ شود، افراد متعددی‌ در این‌ شاخه‌ سهیم‌اند.

استاد مطهری‌ با نگارش‌ عدل‌ الهی‌ و مجموعه‌ جهان‌ بینی‌ اسلامی‌ و ارائه‌ بعضی‌ سخنرانی‌ها و مقالات، درحقیقت‌ کلام‌ نوی‌ ایران‌ را بنیانگذاری‌ کرد. متاسفانه‌ هنوز ارزیابی‌ کاملی‌ از دستاوردها و نوآوری‌های‌ ایشان‌ در الهیات‌ نداریم. البته‌ تحقیقی‌ با عنوان‌ «کلام‌ جدید از دیدگاه‌ مطهری» در پژوهشگاه‌ از چند سال‌ پیش‌ در جریان‌ است‌ که‌ با همه‌ تاخیری‌ که‌ پیش‌ آمده، الان‌ تقریباً‌ تمام‌ شده‌ است. اصولاً‌ اصطلاح‌ «کلام‌ جدید» را اول‌ بار و پیش‌ از انقلاب، مرحوم‌ استاد مطهری‌ در ایران‌ به‌ کار بردند. دست‌ پروردگان‌ کلامی‌ این‌ جریان‌ در دهه‌ اخیر بسیار فعال‌ و استوار در برابر هجوم‌ لیبرال‌ پروتستانتیسم‌ مقاومت‌ و عرض‌ اندام‌ کرده‌اند. خوشبختانه‌ این‌ طرز مطالعه‌ کلام‌ اسلامی‌ دستاوردهای‌ امیدبخشی‌ داشته‌ و به‌ دلیل‌ شروع‌ چنین‌ موجی‌ ما به‌ آینده‌ کلام‌ شیعی‌ اسلامی‌ به‌ شدت‌ امیدوار هستیم.

حضرت‌ امام‌ فقه‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ را نو کردند و طرح‌ نظریه‌ ولایت‌ فقیه‌ به‌ صورت‌ منسجم‌ و در قالب‌ یک‌ حکومت‌ با این‌ جامعیت‌ توسط‌ امام‌ صورت‌ گرفت، هرچند نظریه‌ ولایت‌ فقیه‌ پیشینه‌ای‌ به‌ دیرپایی‌ فقه‌ کهن‌ شیعی‌ دارد، اما این‌ امام‌ بود که‌ آن‌ را به‌ صورت‌ یک‌ نظریه‌ جامع‌ طرح‌ کرد. در حاشیه‌ نظرات‌ امام‌ افراد دیگری‌ نیز به‌ اندیشه‌ و فقه‌ سیاست‌ پرداختند و در ادامه، از سوی‌ بعضی‌ جوان‌ترها این‌ مباحث‌ دنبال‌ شد که‌ خوشبختانه‌ اکنون‌ در این‌ حوزه‌ حال‌ و هوای‌ تازه‌ و تربناکی‌ در جهت‌ تولید فکر و نظر به‌ چشم‌ می‌خورد و فضلای‌ جوان‌ در این‌ زمینه‌ حرف‌های‌ تازه‌ای‌ می‌زنند.

شکست‌ دیالکتیک‌ فلسفی‌ در ایران‌ به‌ همت‌ فلسفی‌ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ و شاگردانش‌ رخ‌ داد و طرد مارکسیسم‌ سیاسی‌ با پیدایش‌ اندیشه‌ سیاسی‌ جدید ایران‌ و عملاً‌ توسط‌ امام‌ و بعضی‌ دیگر از متفکران‌ و روشنفکران‌ و نویسندگان‌ مسلمانِ‌ تحت‌ تاثیر او روی‌ داد. دست‌پروردگان‌ مکتب‌ فکری‌ امام‌ در قبال‌ مارکسیسم‌ سیاسی‌ عرض‌ اندام‌ کردند و با عرضه‌ شدن‌ مدل‌ تفکر سیاسی‌ او مارکسیسم‌ سیاسی‌ در ایران‌ رنگ‌ باخت. کما این‌ که‌ سقوط‌ سکولار دیکتاتوری‌ سنتی‌ شاه‌ از دستاوردهای‌ اندیشه‌ سیاسی‌ جدید بود. تکامل‌ این‌ دیدگاه‌ امروز با عنوان‌ «مردم‌سالاری‌ دینی» مطرح‌ است.

در حوزه‌ منطق‌ معرفت‌ و به‌ خصوص‌ منطق‌ فهم‌ دین، کارهای‌ تازه‌ای‌ شروع‌ شده‌ و من‌ احساس‌ می‌کنم‌ در دوره‌ نه‌ چندان‌ طولانی، در خصوص‌ مباحث‌ هرمنوتیکی، فهم‌پژوهی‌ و منطق‌ فهم‌ دین‌ به‌ یک‌ انسجام‌ علمی‌ خوبی‌ دست‌ خواهیم‌ یافت‌ و در مجموع، تلاش‌های‌ این‌ موج‌ جدید، به‌ ارتباط‌ و تعامل‌ منطق‌ علمی‌ اسلامی‌ جدید با جهان‌ نو منتهی‌ خواهد شد. این‌ ارزیابی‌ فشرده‌ من‌ است‌ از چیستی‌ و دستاوردهای‌ این‌ جریان.

اصولاً‌ دین‌پژوهی‌ گفتمان‌ سوم‌ یعنی‌ جریان‌ مجدد، امروز دچار اشکالات‌ و مشکلات‌ فراوانی‌ است‌ و با چالش‌های‌ بسیاری‌ مواجه‌ است، یعنی‌ از سویی‌ یک‌ سلسله‌ آفات‌ و آسیب‌ها، کاستی‌ها و ناراستی‌هایی‌ متوجه‌ این‌ جریان‌ است‌ و از سوی‌ دیگر یک‌ سلسله‌ مشکلات‌ و موانع‌ پیش‌ روی‌ او خودنمایی‌ می‌کند.

اولین‌ اشکالی‌ که‌ گفتمان‌ مجدد ایران‌ مبتلای‌ آن‌ است‌ «فقدان‌ خودآگاهی» است؛ یعنی‌ این‌ گفتمان، به‌ نقش‌ و رسالت‌ خویش‌ توجه‌ ندارد و از خود غافل‌ است، یعنی‌ از خود تعریف‌ روشنی‌ ندارد. به‌ همین‌ دلیل‌ به‌ حدی‌ ابهام‌ درخصوص‌ این‌ گفتمان‌ هست‌ که‌ من‌ با مدتی‌ تامل‌ و چالش‌ در خویش، خودم‌ را راضی‌ کردم‌ که‌ این‌ گفتمان‌ را به‌ یک‌ جریان‌ تعبیر کنم. فقدان‌ خودآگاهی‌ و توجه‌ نداشتن‌ به‌ رسالت‌ و نقش، و پایگاه‌ و جایگاه‌ خویش‌ در چرخه‌ تولید تفکر در ایران‌ و جهان‌ اسلام، از جمله‌ آفات‌ اساسی‌ است‌ که‌ متوجه‌ این‌ گفتمان‌ می‌شود. این‌ کاستی، به‌ نوبه‌ خود، سبب‌ سلسله‌ آسیب‌های‌ دیگری‌ شده‌ که‌ به‌ آنها اشاره‌ خواهم‌ کرد.

دومین‌ اشکال‌ و آسیبی‌ که‌ متوجه‌ گفتمان‌ مجدد است، نداشتن‌ ارزیابی‌ و نقد از خود و دستاوردهای‌ خویش‌ است. از آنجا که‌ فاقد خودآگاهی‌ است‌ و هنوز متوجه‌ خویش‌ نیست، خود را نیز نقد و ارزیابی‌ نکرده‌ است. من‌ چندان‌ بی‌اطلاع‌ نیستم، اما هرگز نشنیده‌ام، ندیده‌ام‌ و نخوانده‌ام‌ که‌ کسی‌ در جایی‌ این‌ جریان‌ را نقد کرده‌ باشد. چنانچه‌ سراغ‌ دارید ما را نیز آگاه‌ کنید.

سومین‌ آفتی‌ که‌ متوجه‌ این‌ گفتمان‌ است، عدم‌ انسجام‌ جبهه‌وار آن‌ است. اکنون‌ درخصوص‌ جریان‌ متجدد می‌توانید افرادی‌ را با قاطعیت‌ اسم‌ ببرید که‌ جزو سرحلقگان‌ آن‌ جریان‌ هستند، اما راجع‌ به‌ گفتمان‌ مجدد دشوار می‌توان‌ نام‌ شخصی‌ را برد. از گفتمان‌ سنتی‌ هم‌ می‌توان‌ اسم‌ افرادی‌ را به‌ عنوان‌ وجوه‌ آن‌ جریان‌ به‌ زبان‌ آورد؛ اما دریغا که‌ عدم‌ انسجام‌ و تشخص‌ (بسان‌ یک‌ جبهه‌ معرفتی) و بی‌ سر و سرداری‌ نقیصه‌ بزرگی‌ است‌ که‌ امروز متوجه‌ جریان‌ مجدد است. امروز من‌ از افراد شاخصی‌ از گذشته‌ها مثل‌ علامه‌ طباطبایی‌ و حضرت‌ امام‌ نام‌ بردم، اما امروز درباره‌ این‌ جریان‌ چندان‌ نمی‌توان‌ انگشت‌ روی‌ فرد شاخصی‌ گذاشت‌ و گفت‌ این‌ فرد سر و سردار این‌ گفتمان‌ و جریان‌ است، البته‌ متفکران‌ برجسته‌ای‌ در این‌ جبهه‌ فکری‌ حضور دارند و افراد متعددی‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ عضو این‌ جریان‌ نام‌ برد. اما کسی‌ عهده‌دار سرداری‌ و سرحلقگی‌ این‌ گفتمان‌ نیست!

اشکال‌ چهارم، فقدان‌ ترابط‌ جریانی‌ و تعامل‌ علمی‌ درون‌ گفتمانی‌ است. خود آحاد و ارکان‌ این‌ گفتمان‌ و جریان‌ با هم‌ در تعامل‌ علمی‌ منسجم‌ نیستند، در حالی‌ که‌ ترابط‌ و تعامل‌ افعال‌ میان‌ گفتمانی، موجب‌ پختگی‌ و سختگی‌ جریان‌ می‌شود.

آفت‌ پنجمی‌ که‌ پیش‌ روی‌ این‌ جریان‌ قرار دارد، نداشتن‌ راهبرد و برنامه‌ است. اصولاً‌ یک‌ نوع‌ روزمرگی‌ و انفعال‌ گریبانگیر این‌ جریان‌ است. گاهی‌ در قبال‌ کجروی‌ها و کژتابی‌های‌ جریان‌ متجدد به‌ آنها حمله، آرا و افکار آنان‌ را نقد می‌کند و گاهی‌ در زمینه‌ آرأ و ابداعات‌ خود رساله‌ای‌ می‌نویسد و مقاله‌ای‌ منتشر می‌کند. گهگاه‌ نیز با احتیاط‌ جریان‌ متجمد و سنتی‌ را نقد می‌کند، اما کلان‌نگری، و راهبردپردازی‌ و برنامه‌ریزی‌ منسجم‌ و جامع‌ ندارد. در رفتار او دوراندیشی‌ و اولویت‌گذاری‌ نیست. مجموع‌ اینها را من‌ ذیل‌ فقدان‌ راهبرد و برنامه‌ گنجاندم. البته‌ اگر این‌ گفتمان‌ به‌ خودآگاهی‌ و تعریف‌ خود برسد، می‌تواند به‌ آینده‌ و مباحث‌ و مسائل‌ خویش‌ نیز کلی‌نگر و کلان‌بین‌ شود، که‌ متاسفانه‌ چنین‌ نیست.

ششمین‌ آسیب‌ و اشکال‌ در کار جریان‌ مجدد، این‌ است‌ که‌ مجموعه‌ مدعیات‌ و مواضع‌ علمی‌ نظری‌ آن‌ هنوز خام‌ و بی‌هندسه‌ است، این‌ جریان‌ باید به‌ یک‌ دستگاه‌ فکری‌ و مدل‌ معرفتی‌ تعریف‌ و تثبیت‌ شده‌ تبدیل‌ شود.

اشکال‌ هفتم‌ عارض‌ بر گفتمان‌ سوم‌ خود سانسوری‌ است؛ عدم‌ جرات‌ برای‌ شالوده‌ شکنی‌ و عبور از سنت‌های‌ علمی‌ رایج، و مدارا و مداهنه‌ به‌ خصوص‌ در قبال‌ گفتمان‌ سنتی، به‌ دلیل‌ مراعات‌ جهات‌ شرعی‌ و محذورات‌ مناسباتی‌ از اشکالات‌ دیگر این‌ جریان‌ است؛ برخی‌ آحاد جریان‌ متجدد گاه‌ نسبت‌ به‌ موازین‌ شرعی‌ بی‌مبالاتند، پاره‌ای‌ از آنها به‌ اصول‌ اخلاقی‌ پایبند نیستند در نتیجه‌ با حرف‌ بی‌محابا درگیر می‌شوند؛ اما جریان‌ سوم، مراقب‌ جهات‌ شرعی‌ و اخلاقی‌ است. قرابت‌ اخلاقی‌ این‌ جریان‌ به‌ جریان‌ سنتی‌ و ملاحظه‌ بعضی‌ از مصالح‌ سیاسی، جهاتی‌ هستند که‌ اجازه‌ نمی‌دهند این‌ جریان‌ با جرات‌ وارد صحنه‌ شود، عرض‌ اندام‌ کند و به‌ نقد گفتمان‌ سنتی‌ و نظرات‌ کهن‌ بپردازد. در بخش‌ دوم‌ ارزیابی، که‌ بخش‌ مشکلات‌ است، عرض‌ خواهم‌ کرد فضای‌ ناآماده‌ برای‌ طرح‌ بحث‌ها و نظرهای‌ تازه‌ از موانع‌ پیش‌ روی‌ این‌ جریان‌ است، می‌توان‌ این‌ مانع‌ را در قالب‌ اشکالات‌ هم‌ بررسی‌ کرد؛ یعنی‌ آماده‌ نبودن‌ فضا و وجود موانع‌ فرهنگی‌ برای‌ ارائه‌ نظرات‌ نو و نقد دیدگاه‌های‌ سنتی، به‌ عنوان‌ خود سانسوری‌ در رفتار علمی‌ جریان‌ مجدد، ظهور و نمود می‌کند.

انقطاع‌ و گسستگی‌ طولی‌ نیز از آسیب‌هایی‌ است‌ که‌ طی‌ دهه‌های‌ گذشته‌ چند بار عارض‌ گفتمان‌ مجدد شد، عرض‌ کردم‌ علامه‌ طباطبایی‌ تحولی‌ را در فلسفه‌ آغاز کرد، اما این‌ جنبش‌ مدتی‌ متوقف‌ و دچار گسست‌ شد تا این‌ که‌ در دهه‌ اخیر فضلای‌ جوان‌ بار دیگر کارهایی‌ را شروع‌ کرده‌اند و با آگاهی‌ و توجه‌ به‌ فلسفه‌های‌ جدید و با تکیه‌ بر استعداد و ابداعات‌ خود مطالب‌ فلسفی‌ می‌نویسند و می‌گویند. کما این‌ که‌ استاد مطهری‌ نوآوری‌ را در کلام‌ آغاز کرد، اما طی‌ دهه‌ اول‌ انقلاب‌ تقریباً‌ این‌ حرکت، مسکوت‌ بود تا دوباره‌ مباحث‌ جدید کلامی‌ در دهه‌ اخیر از نو آغاز شد. در اندیشه‌ و فقه‌ سیاسی‌ نیز آرای‌ امام‌ آن‌چنان‌ که‌ شایسته‌ بود پی‌گرفته‌ نشد، گسستگی‌ و عدم‌ امتداد در تولید و توسعه‌ تفکر، آسیب‌ هشتمی‌ است‌ که‌ گهگاه‌ متوجه‌ این‌ گفتمان‌ می‌شود و امیدوارم‌ در آینده‌ تکرار نشود.

توجیه‌گری‌ برخی‌ عملکردهای‌ حاکمیت‌ محقق‌ – که‌ گاه‌ بر اثر ندانم‌کاری‌ها و اهمال‌ مدیران‌ قابل‌ دفاع‌ هم‌ نیست‌ – اشکال، یا به‌ تعبیر دقیق‌تر مشکل‌ نهم‌ این‌ گفتمان‌ است. چرا که‌ از سویی‌ حاکمیت‌ کنونی‌ (نظام‌ جمهوری‌ اسلامی) مولود این‌ تفکر است، از سوی‌ دیگر این‌ انقلاب‌ و دولت‌ برساخته‌ از یک‌ سلسله‌ آرمان‌ها و ارزش‌های‌ متعالی‌ و خونبهای‌ هزاران‌ شهید پاکباخته‌ است، از این‌رو حمایت‌ هواداری‌ از آن‌ یک‌ تکلیف‌ است، اما من‌ تصور می‌کنم‌ این‌ هواداری‌ و وفاداری‌ بجا، نسبت‌ به‌ انقلاب، گاه‌ آن‌ را به‌ دفاع‌ از صورت‌ محقق‌ و عملکرد گهگاه‌ خطای‌ کارگزاران‌ وامی‌دارد و خواه‌ ناخواه، این‌ دفاع‌ گاه‌ به‌ صورت‌ توجیه‌ مصادیق‌ و رفتارهای‌ جزئی‌ بعضی‌ دولتمردان‌ نمودار می‌شود. این‌ آفت‌ بزرگی‌ است. این‌ گفتمان‌ در قبال‌ عینیت‌ محقق‌ واقعیت‌ها باید ارزیابانه‌ و همه‌جانبه‌نگر برخورد کند و توجیه‌گری‌ مطلق‌ هرچه‌ رخ‌ می‌دهد زیانش‌ نسبت‌ به‌ جنبش‌ نوآوری‌ و نظریه‌پردازی‌ بیش‌ از آن‌ خواهد بود که‌ گاه‌ بعضی‌ از مسائل‌ بی‌دفاع‌ بماند. در عین‌ این‌ که‌ ما احساس‌ وظیفه‌ می‌کنیم‌ و می‌بایست‌ از انقلاب، از قانون‌ اساسی‌ و از حکومت‌ انقلاب، هم‌ در مقام‌ نظر، هم‌ در مقام‌ مصداق‌ و عینیت‌ دفاع‌ کنیم. اینها نمونه‌هایی‌ بود از آسیب‌هایی‌ که‌ به‌ صورت‌ اشکالات‌ و آفات‌ گفتمان‌ مجدد می‌توان‌ مطرح‌ کرد.

اما مشکلات‌ و موانع‌ پیش‌ روی‌ گفتمان‌ مجدد:

اختناق‌ سفید، مانع‌ اساسی‌ پیش‌ روی‌ نوآوری‌ و نواندیشی‌ اصیل‌ معاصر ایران‌ است، استیلای‌ اختناق‌ سفید بدین‌ معناست‌ که‌ ما از حیث‌ روانی‌ می‌ترسیم‌ حرف‌ نو بزنیم. این‌ بدین‌ معنا نیست‌ که‌ شحنه‌ها با درفش‌ و دشنه‌ بالای‌ سر عناصر گفتمان‌ مجدد ایستاده‌ و اجازه‌ ابراز وجود نمی‌دهند، بلکه‌ ملاحظه‌ کاری‌ خود آحاد این‌ جریان‌ و فضای‌ غیرمساعد و مسموم‌ ناشی‌ از کژتابی‌ جریان‌ سنتی‌ و کج‌رفتار جریان‌ متجدد، آنان‌ را گاه‌ از نوآوری‌ و گاه‌ از نوگویی‌ باز می‌دارد.

حدود هفت‌ هشت‌ سال‌ پیش‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ به‌ قم‌ مشرف‌ شدند و چند روزی‌ ماندند. هم‌ در جلسات‌ عمومی، هم‌ در جلسات‌ خصوصی، ایشان‌ به‌ بعضی‌ از بزرگان‌ حوزه‌ و در مجامع‌ حوزوی‌ تاکید فرمودند:

«اجازه‌ بدهید جوان‌ترها حرف‌هایشان‌ را بزنند. حال‌ ممکن‌ است‌ گاه‌ خطا هم‌ کرده‌ باشند، ولی‌ می‌ارزد، میدان‌ را باز کنید که‌ جوان‌ترها حرف‌هایشان‌ را بزنند، اگر حتی‌ تصور می‌کنیم‌ گاه‌ یک‌ سخن‌ پخته‌ و سخته‌ نیست، عمیق‌ و دقیق‌ نیست، یا با پاره‌ای‌ مشهورات‌ معارضت‌ دارد؛ اجازه‌ بدهید اینها به‌ صحنه‌ بیایند و حرف‌های‌ تازه‌ بزنند تا در بوته‌ چالش‌ و ترازوی‌ سنجش‌ علمی‌ قرار گیرد و زلال‌ و صافی‌ شود. و فرمودند جلساتی‌ باید برگزار شود و مباحث‌ نو در عرصه‌ فکر و فقه‌ در آنها مطرح‌ شود.» دوستان‌ ما در پژوهشگاه‌ یک‌ سلسله‌ همایش‌هایی‌ راه‌ انداختند و طی‌ بیست‌ و چهار نشست، هر دو ماه‌ یک‌ بار مجموعه‌ای‌ از مباحث‌ و مناظر طرح‌ شد. بعد به‌ کار بسیار خوبی‌ منتهی‌ شد که‌ مدیریت‌ محترم‌ حوزه‌ سه‌شنبه‌ها در صحن‌ فیضیه‌ آغاز کرد؛ ما دیگر آن‌ جلسات‌ را تعقیب‌ نکردیم.

بنده‌ بحثی‌ را در یکی‌ از دانشگاه‌ها طرح‌ کرده‌ بودم‌ و شبکه‌ چهار سیما هم‌ ظاهراً‌ ضبط‌ و پخش‌ کرده‌ بود. بحث‌ در نقد دمکراسی‌ بود و ارائه‌ یک‌ مدل‌ سازگار از دمکراسی‌ و دیانت، که‌ همان‌ دیدگاه‌ را در مقاله‌ نظریه‌ دمکراسی‌ قدسی‌ قبلاً‌ نیز طرح‌ کرده‌ بودم. یکی‌ از بزرگان‌ حوزه‌ که‌ مدرس‌ بسیار محترمی‌اند، از ناحیه‌ یک‌ تشکل‌ رسمی‌ مکاتبه‌ کرده‌ بودند و اعتراض‌ کرده‌ بودند به‌ شبکه‌ چهار که‌ چرا فلان‌کس‌ چنین‌ چیزی‌ گفت. با این‌ که‌ او و اکثراً‌ بنده‌ را می‌شناسند. مبانی‌ و مواضع‌ فکری‌ من‌ روشن‌ است. آن‌ بحث‌ هم‌ یک‌ بحث‌ علمی‌ و دقیق‌ بود و هرکس‌ می‌تواند آن‌ را نقد کند، اما برخورد سلبی‌ و بدون‌ استدلال‌ کاری‌ از پیش‌ نمی‌برد. چند سال‌ پیش‌ در جلسه‌ای‌ شبیه‌ همین‌ جلسه‌ به‌ همین‌ مانع‌ اشاره‌ کردم، یکی‌ از اساتید بنده‌ در یادداشتی‌ به‌ من‌ اعتراض‌ کرد که‌ «فلانی، کی‌ به‌ شما اجازه‌ نمی‌دهد که‌ حرف‌ تازه‌ای‌ بزنید؟» من‌ قصد داشتم‌ بعد از جلسه‌ خدمتشان‌ توضیح‌ بدهم. بار دوم‌ یادداشت‌ دادند، چون‌ من‌ فکر می‌کردم‌ که‌ شاید در همان‌ جا مناسب‌ نباشد چیزی‌ عرض‌ بکنم‌ (چون‌ ایشان‌ استاد بنده‌ هستند) پاسخ‌ ندادم، در نهایت‌ چون‌ بحث‌ من‌ تمام‌ شد، ایشان‌ به‌ صورت‌ شفاهی‌ اظهار لطف‌ کردند و فرمودند شما که‌ این‌ جور می‌گویید، کی‌ نمی‌گذارد؟ عرض‌ کردم‌ من‌ نمی‌خواهم‌ بگویم‌ دولت‌ یا مرجع‌ دیگری‌ رسماً‌ نمی‌گذارد، من‌ می‌خواهم‌ بگویم‌ فضا برای‌ نواندیشی‌ و نوگویی‌ مساعد نیست. بعد که‌ جایگاه‌ سخنرانی‌ را ترک‌ کردم، عده‌ای‌ دور و بر من‌ جمع‌ شدند و به‌ شدت‌ به‌ من‌ تعرض‌ می‌کردند که‌ چرا این‌ حرف‌ را زدی؟ آنها با حالت‌ تعرض‌ و انتقاد تا خارج‌ تالار با من‌ آمدند، پس‌ از اصرار به‌ آنها گفتم:

«منظورم‌ همین‌ فضاست! من‌ گفتم‌ «نمی‌شود حرف‌ نو زد» این‌ گونه‌ برخورد می‌کنید، وای‌ اگر سخن‌ نو و نامانوسی‌ ابراز کنم!»

مسائلی‌ را که‌ برای‌ شهید مطهری‌ پیش‌ آمد، بعضی‌ از دوستان‌ حتما به‌ خاطر دارند، ایشان‌ در رساله‌ «مساله‌ حجاب» مطالبی‌ مرقوم‌ فرمودند که‌ بعضی‌ سنتی‌ها بسیار تند به‌ ایشان‌ حمله‌ کردند. حتی‌ به‌ ایشان‌ اهانت‌ هم‌ شد، در حالی‌ که‌ ایشان‌ نظر فقهی‌اش‌ را ابراز کرده‌ بود و چندان‌ هم‌ حرف‌ غیرمتعارفی‌ نزده‌ بود. همچنین‌ در مقطعی‌ دیگر وقتی‌ افکار و آرای‌ شهید صدر مطرح‌ شد، باز حادثه‌ تکرار شد و بعضی‌ عناصر تند و مدعی‌ نوگرایی‌ آن‌ روز، شهید صدر را متهم‌ کردند و ایشان‌ را توجیه‌گر سرمایه‌داری‌ خواندند!

البته‌ عوامل‌ گوناگونی‌ موجب‌ این‌ اختناق‌ است؛ یعنی‌ گاه‌ حرف‌های‌ سست‌ معارض‌ و ضددینی‌ اظهار شده‌ فضا را خراب‌ می‌کند و جریان‌ سنتی‌ و حتی‌ شخصیت‌های‌ روشن‌بین‌ را به‌ عکس‌العمل‌هایی‌ وا می‌دارد، گاه‌ نیز مسائل‌ سیاسی‌ روز محدودیت‌ ایجاد می‌کند، یعنی‌ شما هر سخنی‌ که‌ می‌گویید ممکن‌ است‌ به‌ نفع‌ یکی‌ از جریان‌ها تمام‌ شود، توجیه‌گر این‌ جریان‌ قلمداد شود یا تئوریزه‌ کننده‌ مدعیات‌ و رفتارهای‌ آن‌ جریان‌ به‌ حساب‌ بیاید. در نتیجه‌ نمی‌توانید حرف‌ بزنید، چون‌ اگر چیزی‌ گفتید به‌ نفع‌ یک‌ جریان‌ بود، آن‌ یکی‌ می‌گوید که‌ این‌ شخص، مواضع‌ آن‌ جریان‌ را تئوریزه‌ می‌کند، اگر به‌ نفع‌ جریان‌ دیگر بود، جریان‌ مقابل‌ خواهد گفت‌ که‌ این‌ حرف، تئوریزه‌ کردن‌ رفتار و ادعاها و مواضع‌ فلان‌ جریان‌ است.

دومین‌ مشکل‌ و مانع‌ پیش‌ روی‌ جریان‌ سوم، وجود خرده‌ گرایش‌های‌ موازی، متشابه‌ و مشتبه‌ است. پاره‌ای‌ از آفت‌هایی‌ که‌ در بخش‌ آفات‌ عرض‌ کردم، موجب‌ این‌ مشکل‌ و مشکل‌ اول‌ است. به‌هرحال‌ عده‌ای‌ با اصطیاد در مقابل‌ نص‌ – نه‌ اجتهاد، چون‌ اگر اجتهاد باشد مقدس‌ است‌ و قطعاً‌ دیگر در مقابل‌ نص‌ نیست‌ – نظرات‌ بی‌مبنا و غیرقابل‌ دفاعی‌ طرح‌ می‌کنند. حتی‌ در قبال‌ نص‌ قرآنی‌ فتوا می‌دهند، برخلاف‌ نصوص‌ روایی‌ که‌ معتبرند، نظر می‌دهند، در مسائل‌ کلامی‌ مرز شکنی‌ می‌کنند، نسبت‌ به‌ بزرگان‌ شیعه‌ و سلف، قداست‌زدایی‌ می‌کنند.

عده‌ای‌ دیگر دچار زمانه‌ زدگی‌اند، هرآنچه‌ زمانه‌ می‌پسندد می‌گویند و توجیه‌ می‌کنند. دو سخنرانی، دو مقاله، از یک‌ نفر، با فاصله‌ زمانی‌ ۵ تا ۱۰ سال‌ می‌توان‌ نشان‌ داد که‌ دو رای‌ متقابل‌ و متعارض‌ ابراز کرده‌ است‌ از مشهورات‌ مثال‌ می‌زنم: امام‌ تعبیر «ولایت‌ مطلقه‌ فقیه» را طرح‌ کردند، عده‌ای‌ تندرو و مفرط، ولایت‌ فقیه‌ را با «حکومت‌ مطلقه» برابر انگاشتند و در توجیه‌ آن‌ سخن‌ها سر دادند. همان‌ها ۵ سال‌ یا ۱۰ سال‌ بعد که‌ جو سیاسی‌ و زمانه‌ عوض‌ شد، نظرشان‌ عوض‌ شد و حتی‌ اصل‌ ولایت‌ فقیه‌ و ریشه‌ قرآنی، روایی‌ و پیشینه‌ فقهی‌ آن‌ را زیر سوال‌ بردند حتی‌ نظرات‌ صریح‌ امام‌ را تحریف‌ کردند! این‌ زمانه‌زدگی‌ها و اصطیادگری‌ها، بزرگان‌ ما و حوزه‌ را ترسانده‌ است. به‌ همین‌ دلیل‌ گاه‌ سخن‌ تازه‌ حمل‌ بر این‌ آفات‌ می‌شود.

فقه‌ ژورنالی، کلام‌ ژورنالی، اندیشه‌ورزی‌ ژورنالی، سطحی‌ و تبلیغاتی‌ و بی‌مایه‌ و بی‌پایه‌ که‌ فقط‌ مصرف‌ روزانه‌ای‌ و روزنامه‌ای‌ دارد، به‌ عنوان‌ نوآوری‌ فقهی‌ و کلامی‌ و اندیشگی، به‌ موازات‌ جریان‌ اصیل‌ نواندیشی‌ مطرح‌ می‌شود و جنبش‌ اصیل‌ اصلاح‌ و ابداع‌ را ویران‌ می‌کند. و این‌ گفتمان‌ مجدد است‌ که‌ در این‌ میان، حقیقتا زیان‌ می‌کند.

امروز شاذگرایی‌ مد شده‌ است، عده‌ای‌ می‌روند در گوشه‌ای‌ مثلاً‌ لابه‌لای‌ سرائر ابن‌ ادریس‌ قول‌ شاذی‌ را پیدا می‌کنند و به‌ عنوان‌ نظر جدید و خاص‌ فقهی‌ عرضه‌ می‌کنند. گاه‌ اینها خود قدرت‌ یا جرات‌ طرح‌ و ابراز حرف‌ تازه‌ را ندارند؛ به‌ همین‌ علت‌ بعضی‌ از حضرات‌ برخی‌ نظرات‌ را طرح‌ می‌کنند، سپس‌ حتماً‌ جست‌ و جو می‌کنند از شیخ‌ مفید، شیخ‌ طوسی‌ یا کسی‌ از بزرگان‌ شاهد می‌آوردند تا در پناه‌ آنان‌ سخن‌ شاذ خود را طرح‌ کنند، زیرا که‌ این‌ بزرگان‌ جزو استوانه‌های‌ ما و تالی‌ تلو معصومین‌ هستند و توسل‌ به‌ آنها پناهگاه‌ شاذگرایان‌ شده‌ است. شاذگرایی‌ کار علمی‌ نیست. همواره‌ بر خلاف‌ قوم‌ سخن‌ گفتن‌ برخلاف‌ اکثریت‌ سخن‌ گفتن‌ به‌ معنی‌ نوآوری‌ نیست. برخی‌ حضرات‌ از سیاست‌ «خالِف‌ تُعرف» پیروی‌ می‌کنند!

مسیحیت‌زدگی‌ در حوزه‌ کلام‌ و شریعت، اخیراً‌ بودیسم‌زدگی‌ در حوزه‌ عرفان، سنی‌زدگی‌ در فقه‌ و گاه‌ در کلام‌ نمونه‌ دیگری‌ از رفتار موازی‌کاران‌ است. این‌ رفتارها نوعاً‌ از سوی‌ متجددها صورت‌ می‌گیرد و مجموعاً‌ یکی‌ از موانع‌ بزرگ‌ پیش‌ روی‌ گفتمان‌ مجدد را پدید می‌آورد.

مانع‌ سوم، سیاست‌ آلودگی‌ فضای‌ کشور است. قبلاً‌ اشاره‌ کردم‌ امروز شما چیزی‌ نمی‌توانید بگویید که‌ حمل‌ بر مواضع‌ سیاسی‌ جریان‌ها نشود و این‌ پدیده‌ از موانع‌ بسیار مهم، پیش‌ روی‌ گفتمان‌ مجدد است.

چهارمین‌ مانع‌ رشد گفتمان‌ مجدد، ضرورت‌ها و اضطرارهای‌ روزمره‌ علمی‌ است‌ که‌ خود را بر این‌ جریان‌ تحمیل‌ می‌کند و آحاد آن‌ را به‌ خود مشغول‌ می‌سازد. ما جمعی‌ مهذب‌ و ممحض‌ در تولید فکر و فقه‌ نداریم. عده‌ای‌ که‌ می‌توانند مولد باشند و حرف‌ نو بزنند، به‌ دلیل‌ هجمه‌ها و نیازها هر روز درگیر کاری‌ و مطلبی‌ می‌شوند و از کار تولید باز می‌مانند. باید جمعی‌ ممحض‌ بشوند تا آیه‌ی‌ نفر به‌ طور جدی‌ محقق‌ شود. عده‌ای‌ باید از میدان‌ جهاد خارج‌ شوند، در کناری‌ بنشینند، امکاناتی‌ هم‌ فراهم‌ شود – من‌ حتی‌ تامل‌ کرده‌ام‌ که‌ با چه‌ شرایطی‌ و چه‌ کسانی‌ با چه‌ توانایی‌ هایی‌ برای‌ چه‌ کارهایی‌ باید گوشه‌ای‌ بنشینند – ده‌ سال‌ مطالعه‌ کنند و بعد از ده‌ سال، مجموعه‌ای‌ از مباحث‌ مبنایی‌ نو را در عرصه‌های‌ گوناگون‌ عرضه‌ کنند.

فقدان‌ سخت‌افزار و نرم‌افزارهای‌ مورد نیاز مانع‌ ششم‌ پیش‌ روی‌ گفتمان‌ مجدد است. انقلاب‌ و نظام، مولود این‌ تفکر و گفتمان‌ است، اما کمترین‌ بهره‌ را این‌ گفتمان‌ و این‌ جریان‌ از امکانات‌ انقلاب‌ برده‌ است. امروز گفتمان‌ متجدد نسبت‌ به‌ گفتمان‌ مجدد از امکانات‌ دولتی‌ و حکومتی‌ بیشتری‌ برخوردار است.

مانع‌ هفتم، مشکل‌ زبان‌ است. الان‌ گفتمان‌ متجدد به‌ سرعت، افکار، آرا و آثارش‌ را به‌ بیرون‌ مرزها منتقل‌ می‌کند. تا در محیط‌های‌ علمی‌ و فکری‌ فرامرزی‌ خود را معرفی‌ و برای‌ خویش‌ اعتبار و وجاهت‌ علمی‌ دست‌ و پا کند، کسانی‌ با کیف‌های‌ پر از مقاله‌ ترجمه‌ شده‌ از ایران‌ خارج‌ می‌شوند و آنها را بین‌ مجلات‌ بیرون‌ مرز توزیع‌ می‌کنند و بسیار می‌کوشند آن‌ جریان‌ در بیرون، وجه‌ غالب‌ تفکر معاصر ایران‌ قلمداد شود؛ اما به‌ دلیل‌ این‌ که‌ آثار تولیدی‌ گفتمان‌ مجدد عمدتاً‌ به‌ فارسی‌ است، اسیر زندان‌ زبان‌ است‌ و امکانات‌ کافی‌ را هم‌ برای‌ صدور فرآورده‌های‌ علمی‌ خود در اختیار ندارد، پس‌ در مقیاس‌ جهانی‌ شکفته‌ و شناخته‌ نمی‌شود، باید در این‌باره‌ تدبیری‌ اساسی‌ اندیشیده‌ شود.

ما حرف‌های‌ ارزشمندی‌ داریم‌ که‌ می‌توانیم‌ در عرصه‌ جهانی‌ طرح‌ کنیم. بنده، کوچکترین‌ جمع‌ حوزویانم. گاهی‌ در فرصت‌ هایی‌ که‌ پیش‌ می‌آید در سفرهای‌ ما و در مواجهه‌ با صاحبان‌ اندیشه‌ بیرون‌ مرزها آزموده‌ام‌ و احساس‌ کرده‌ام‌ که‌ ما در سطح‌ جهانی‌ مخاطبان‌ بسیاری‌ داریم. من‌ بارها آزموده‌ام، این‌ گوهرهای‌ سربسته‌ای‌ که‌ ما در انبان‌ موجودیت‌ خویش‌ فراهم‌ داریم‌ اگر با ترجمه‌ به‌ زبان‌های‌ دیگر پیش‌ چشمان‌ مردم‌ گوهرشناسی‌ قرار گیرد، وجهه‌ ایران‌ طور دیگری‌ جلوه‌ خواهد کرد. متاسفانه‌ بعضی‌ از مترجمان‌ و نویسندگانی‌ که‌ فکر ایرانی‌ و شیعی‌ ما را در اوائل‌ انقلاب‌ ترجمه‌ کردند الان‌ به‌ این‌ نظر غلط‌ و نادرست‌ رسیده‌اند که‌ ایران‌ از تولید اندیشه‌ باز ایستاده‌ است! همان‌ کسانی‌ که‌ آثار شهید مطهری، شریعتی، شهید بهشتی‌ و امثال‌ اینها را ترجمه‌ می‌کردند فکر می‌کنند نسل‌ مولد اندیشه‌ در ایران‌ منقرض‌ شده! و گاهی‌ نیز بعضی‌ از آن‌ها هدایت‌ شده‌اند به‌ سمت‌ ترجمه‌ آثار و افکار جریان‌ متجدد – که‌ جز نشخوار سخنان‌ غربی‌ها چیزی‌ در چنته‌ ندارند – تا این‌ جور نمایانده‌ شود که‌ رویکرد غالب‌ فکری‌ ایران‌ امروز، رویکرد غربی‌ است‌ و علت‌ عمده‌ این‌ وضعیت‌ این‌ است‌ که‌ ما نمی‌توانیم‌ تولیدات‌ فکری‌ و اندیشه‌ای‌ مان‌ را به‌ مردم‌ غیرفارسی‌ زبان‌ عرضه‌ کنیم. حل‌ مشکل‌ ترجمه‌ امکانات‌ خاص‌ خود را می‌خواهد، تا آثار و افکار جریانات‌ مجدد به‌ نحو اصولی‌ و فنی‌ و عالمانه‌ و تخصصی‌ به‌ زبان‌های‌ دیگر ترجمه‌ و ارائه‌ شود.

به‌ هر حال‌ مجموعه‌ای‌ از اشکالات‌ و مشکلات‌ و آسیب‌ها و آفات، در مقابل‌ تفکر دینی‌ نو ایران‌ که‌ من‌ از آن‌ به‌ گفتمان‌ سوم‌ دین‌پژوهی‌ معاصر (گفتمان‌ مجدد) تعبیر کردم، خودنمایی‌ می‌کند و می‌بایست‌ برای‌ حل‌ و فصل‌ آنها تدبیری‌ اندیشید. من‌ درخصوص‌ راهکارهای‌ آنها هم‌ اندیشیده‌ام‌ که‌ بیان‌ آنها در این‌ مجال‌ نمی‌گنجد.

در پایان‌ تاکید می‌کنم‌ که‌ راه‌ برون‌ رفت‌ از بحران‌ معرفتی‌ و فکری‌ در ایران‌ کنونی، فقط‌ پشتیبانی‌ از این‌ جریان‌ و گفتمان‌ است. امروز ما با شیوه‌ها و مطالب‌ سنتی‌ بسیط‌ نمی‌توانیم‌ در قبال‌ اندیشه‌های‌ نو به‌ نو جهانی‌ عرض‌ اندام‌ کنیم، البته‌ انتقاد من‌ معطوف‌ به‌ رویکرد و عملکرد سنتی‌ است، اما ذخایر علمی‌ غنی‌ ما دفینه‌های‌ گرانبهایی‌ است‌ که‌ اسیر خاک‌ است‌ و باید استخراج‌ شود، گوهرهایی‌ که‌ در فقه‌ ما، اصول‌ ما، حدیث‌ ما، رجال‌ ما، تفسیر ما، فلسفه‌ ما، کلام‌ ما، اخلاق‌ ما و اندیشه‌ اجتماعی‌ سیاسی‌ ما هست، بسیار غنی‌ و قویم‌ است. یکی‌ از وظایف‌ گفتمان‌ مجدد همین‌ کشف‌ و عرضه‌ این‌ گوهرهاست. و مطمئناً‌ با وام‌گیری‌ از افکار وارداتی‌ و اندیشه‌ غربی‌ به‌ هیچ‌ جا نمی‌رسیم. باید به‌ تولید اندیشه‌ و تجدید حیات‌ دینی‌ و احیای‌ مواریث‌ خودی‌ و نوآوری‌ روی‌آوریم‌ و مشکلات‌ پیش‌ روی‌ آن‌ را حل‌ کنیم‌ و آسیب‌ها و آفات‌ را بزداییم. این‌ راه‌ نجات‌ حکمت‌ و معرفت‌ و حتی‌ حکومت‌ و دیانت‌ در ایران‌ معاصر است. با عرض‌ پوزش، والسلام‌ علیکم‌ و رحمه‌ا و برکاته.

پی‌نوشت‌ها:

۱- مطلب‌ فوق، متن‌ سخنرانی‌ است‌ که‌ در دومین‌ نمایشگاه‌ مراکز علمی‌ پژوهشی‌ حوزه‌ علمیه‌ قم، در تاریخ‌ ۲۸/۹/۸۱ ایراد گردیده‌ است.

۲- همان.

۳- رشاد، علی‌اکبر، دین‌پژوهی‌ معاصر، درنگ‌ و درایتی‌ در گفتمانهای‌ دینی‌ سنتی، متجدد و مجدد، موسسه‌ دانش‌ و اندیشه‌ معاصر، ۱۳۸۲٫

این‌ گفتمان‌ به‌ ارزش‌ مواریث‌ خودی‌ و میراث‌ غنی‌ و قویم‌ فکری‌ و علمی‌ بازمانده‌ از سلف، توجه‌ و باور دارد و ارزیابانه‌ و عالمانه‌ بدان‌ وفادار است، در عین‌ حال‌ به‌ دستاورد فکر بشر معاصر احترام‌ می‌گذارد و در مقام‌ گزینش‌ یافته‌های‌ معرفتی‌ ملل‌ دیگر برمی‌آید و، به‌ جد در صدد تامل‌ و تولید و ارائه‌ اندیشه‌های‌ تازه‌ و مستقل‌ است.

شکست‌ دیالکتیک‌ فلسفی‌ در ایران‌ به‌ همت‌ فلسفی‌ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ و شاگردانش‌ رخ‌ داد و طرد مارکسیسم‌ سیاسی‌ با پیدایش‌ اندیشه‌ سیاسی‌ جدید ایران‌ و عملاً‌ توسط‌ امام‌ و بعضی‌ دیگر از متفکران‌ و روشنفکران‌ و نویسندگان‌ مسلمانِ‌ تحت‌ تاثیر او روی‌ داد.

من‌ احساس‌ می‌کنم‌ در دوره‌ نه‌ چندان‌ طولانی، در خصوص‌ مباحث‌ هرمنوتیکی، فهم‌پژوهی‌ و منطق‌ فهم‌ دین‌ به‌ یک‌ انسجام‌ علمی‌ خوبی‌ دست‌ خواهیم‌ یافت‌ و در مجموع، تلاش‌های‌ این‌ موج‌ جدید، به‌ ارتباط‌ و تعامل‌ منطق‌ علمی‌ اسلامی‌ جدید با جهان‌ نو منتهی‌ خواهد شد.

یک‌ آسیب‌ و اشکال‌ در کار جریان‌ مجدد، این‌ است‌ که‌ مجموعه‌ مدعیات‌ و مواضع‌ علمی‌ نظری‌ آن‌ هنوز خام‌ و بی‌هندسه‌ است، این‌ جریان‌ باید به‌ یک‌ دستگاه‌ فکری‌ و مدل‌ معرفتی‌ تعریف‌ و تثبیت‌ شده‌ تبدیل‌ شود.

عدم‌ جرات‌ برای‌ شالوده‌ شکنی‌ و عبور از سنت‌های‌ علمی‌ رایج، و مدارا و مداهنه‌ به‌ خصوص‌ در قبال‌ گفتمان‌ سنتی، به‌ دلیل‌ مراعات‌ جهات‌ شرعی‌ و محذورات‌ مناسباتی‌ از اشکالات‌ دیگر این‌ جریان‌ است؛

اختناق‌ سفید، مانع‌ اساسی‌ پیش‌ روی‌ نوآوری‌ و نواندیشی‌ اصیل‌ معاصر ایران‌ است، استیلای‌ اختناق‌ سفید بدین‌ معناست‌ که‌ ما از حیث‌ روانی‌ می‌ترسیم‌ حرف‌ نو بزنیم. این‌ بدین‌ معنا نیست‌ که‌ شحنه‌ها با درفش‌ و دشنه‌ بالای‌ سر عناصر گفتمان‌ مجدد ایستاده‌ و اجازه‌ ابراز وجود نمی‌دهند، بلکه‌ ملاحظه‌ کاری‌ خود آحاد این‌ جریان‌ و فضای‌ غیرمساعد و مسموم‌ ناشی‌ از کژتابی‌ جریان‌ سنتی‌ و کج‌رفتار جریان‌ متجدد، آنان‌ را گاه‌ از نوآوری‌ و گاه‌ از نوگویی‌ باز می‌دارد.

فقه‌ ژورنالی، کلام‌ ژورنالی، اندیشه‌ورزی‌ ژورنالی، سطحی‌ و تبلیغاتی‌ و بی‌مایه‌ و بی‌پایه‌ که‌ فقط‌ مصرف‌ روزانه‌ای‌ و روزنامه‌ای‌ دارد، به‌ عنوان‌ نوآوری‌ فقهی‌ و کلامی‌ و اندیشگی، به‌ موازات‌ جریان‌ اصیل‌ نواندیشی‌ مطرح‌ می‌شود و جنبش‌ اصیل‌ اصلاح‌ و ابداع‌ را ویران‌ می‌کند.

مسیحیت‌زدگی‌ در حوزه‌ کلام‌ و شریعت، اخیراً‌ بودیسم‌زدگی‌ در حوزه‌ عرفان، سنی‌زدگی‌ در فقه‌ و گاه‌ در کلام‌ نمونه‌ دیگری‌ از رفتار موازی‌کاران‌ است.

امروز شما چیزی‌ نمی‌توانید بگویید که‌ حمل‌ بر مواضع‌ سیاسی‌ جریان‌ها نشود و این‌ پدیده‌ از موانع‌ بسیار مهم، پیش‌ روی‌ گفتمان‌ مجدد است.

امروز ما با شیوه‌ها و مطالب‌ سنتی‌ بسیط‌ نمی‌توانیم‌ در قبال‌ اندیشه‌های‌ نو به‌ نو جهانی‌ عرض‌ اندام‌ کنیم،

دیدگاهتان را بنویسید