آنچه پیش روی خوانندگان ارجمند قرار دارد، سلسله مباحثی است برگرفته از دروس خارج فقه آیت الله رشاد تحت عنوان «فقه الولایه»
ضرورت حکومت اسلامی
خارج فقه الولایه / آیت الله علی اکبر رشاد / جلسه ششم
در این جلسه به این بخش تمرکز میکنیم که اسلام به نحوی است که جز به تشکیل حکومت، امور آن به تعطیلی کشیده میشود؛ و اگر حکومت تشکیل نشود اصلاً اسلامی باقی نمی ماند. اینکه «اسلام باقی نمی ماند» را می توان چند گونه تفسیر کرد. تفسیر مشهور آن است که اگر حکومت نباشد، احکام اسلام اجرا نمیشود؛ اما واقعیت امر این است که اگر حکومت اسلامی برقرار نشود، «شریعت اسلامی» باقی نمی ماند؛ نه از این جهت که از بین می برند بلکه حجم جهات سیاسی، جهات حکومی، جهات اجرایی، جهات قضایی در اسلام بهقدری است که اگر این بخش[یعنی بخشی که مربوط به حکومت میشود] را عمل نکنیم اصلاً اسلام را عمل نکردهایم. مانند این است که شما ۱۰۰ عدد دستور و قانون دارید، می گویید ما به این بخش از قوانین عمل نمیکنیم- که مثلاً این ها شامل ۷۰ یا ۸۰ درصد میشود- بعد بگویید ما به قوانین عمل میکنیم. اصولاً اگر آن ۷۰ یا ۸۰ درصد را عمل نکنیم، بقیه کالعدم محسوب میشود و شما اصلاً به قانون عمل نکرده اید؛ من از این حیث می گویم.
تفسیر من این است که اگر اصولاً آن بخش هایی از گزاره ها و آموزه های اسلامی که مربوط به سیاست، حکومت، قدرت، قضا و جزا و اجرائیات است، را اجرا نکنیم یا بگوییم لازم نیست اجرا کنیم، حکایت همان است که از ۱۰۰ عدد قانون، به ۲۰ عدد از آن پایبند می مانیم بعد اظهار کنیم ما قانون را اجرا میکنیم و پایبند به آن هستیم؛ در صورتی که آن مقدار کالعدم است. بنابراین کل آن را زمین گذاشتهایم.
مرحوم صاحب جواهر قائل است کسی که به ولایت فقیه معتقد نیست، اصلاً بویی از فقه نبرده است ولو این که دهها جلد کتاب فقه نوشته باشد. ایشان فقیه بزرگی است و این سخن را در حالی گفتهاند که شخصاً حکومتی دائر نکردهاند؛ و ما فراتر از ایشان میگوییم اگر کسی مجموعه آیات و روایات را ملاحظه کند و منکر ضرورت و لابدیّت حکومت باشد -و بلکه فراتر از ضرورت، به معنای ملازمه و لزوم حکومت و دیانت یعنی حکومت، دیانت یعنی سیاست- و این را نفهمند، اصلا بویی از قرآن و روایات نبرده است.
اگر به قرآن و روایات مراجعه کنیم، متوجه میشویم اسلام ملازم با حکومت است؛ کافیست به کتب «آیات الاحکام» مراجعه کنیم (آیات الاحکام که حسب قالبِ کمابیش پذیرفته شده مرحوم محقق حلی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شرایع به چهار بخش عبادات، ایقاعات، عقود و احکام عامه تقسیم میشود)؛ بخش «احکام عامه»، عمدتاً حکومتی است، بخش قابل توجهی از «عقود و ایقاعات» همینطور است، بخش «عبادات» هم پارهای از مباحث عبادی حیث حکومی دارد مانند نماز جمعه، مباحث مربوط به عید فطر و… . لازم نیست استدلال عقلی یا فطری کنیم [بلکه] با مرور قرآن و روایات متوجه میشویم جامعیّت و شمولیّت اسلام چه چیزی را اقتضا می کند. اسلام مانند مسیحیّت یک مُشت آموزههای اخلاقی نیست؛ و اصلاً شمول و جامعیت و رویکرد اجرایی در اسلام قابل مقایسه نیست. اگر مجموعه احکامی که در بخشهای مختلف قرآن کریم و روایات نگاه کنیم، این مسئله مسجل است. اگر کسی واقعاً ذرهای در لابدیت حکومت تردید داشته باشد، باید گفت ذرهای از اسلام بویی نبرده و استشمام نکرده است.
استشهاد به آیات
الف) آیات مربوط به جنگ
« وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ » (انفال، آیه ۶۰)
آیه امر میکند که: بروید هر آنچه از قوه را که می توانید فراهم بیاورید که به وسیله آن دشمن خدا و دشمنان خودتان را و بسیاری از کسانی که شما آنها را نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد و می داند که دشمنان شما هستند، بترسانید.
در مقام تفسیر آیه نیستیم ولی آیا [واژه] «قوّه» فقط به معنای سلاح است یا به معنی قدرت است؟ بله! نماد یا یک وجه بارز قدرت، تسلیحات است؛ ولی آیا «قوه» اعم از تسلیحات نیست؟! و الآن در ادبیات معاصر «قوه» همان قدرت است که موضوع سیاست میباشد؛ ثانیاً اگر معنای محدود (قوه به معنی ظرفیتها و امکانات نظامی باشد) را فرض بگیریم، امر جمعی است و همه مسلمانها مخاطب هستند و بناست که هرچه میتوانند، تسلیحات فراهم بیاورند؛ این حتی شامل بمب اتمی نیز می شود؛ بنابراین میتوان قائل شد حکومت نداشته باشیم؟!
«قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّىٰ یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» (توبه، آیه ۲۹)
با کسانی که ایمان نمی آورند، قتال و مقاتله و جهاد کنید؛ آنهایی که از حرام الهی پرهیز نمیکنند و آن را حرام نمی دانند حتی با کفار اهل کتاب (نه مشترک و نه ملحد) بجنگید تا اینکه زیر پرچم شما بیایند و تسلیم و خاضع شوند و جزیه بدهند و جزیه را هم از موضع پایین بپردازند و منت سر شما نگذارند که ما پول و مالیات می پردازیم.
این آیه یعنی چه؟ آیا امکان دارد حکومت اسلامی نباشد و بگوییم مسلمانها بجنگند در حالی که حکومت از آن کفار باشد؟!
« انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (توبه، آیه ۴۱)
لشکرکشی کنید و با جان و مالتان در راه خدا جهاد کنید. دستور لشکرکشی می دهد ولی بگوید نیاز به تشکیل حکومت نیست؟! اصلاً آیا چنین چیزی امکان دارد؟ آیا خارجاً قابل تحقق است؟! آیا معقول و مطلوب است؟!
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (توبه، آیه ۱۲۳)
با کفار مجاور و هممرزتان بجنگید تا از شما غلظت و شدت و حدت و قوت حس کنند. این آیه به این معنا است که شما مرز دارید؛ یعنی سرزمین دارید.
(…یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ) یعنی حکومت دست شما نباشد؟! یعنی کشور دست کفار باشد ولی شما یک مرتبه به کشور مجاور لشکرکشی کنید؟!
وقتی امر میکند که با کشورهای مجاور که کافر هستند بجنگید، یعنی سرزمین و حکومت دارید.
« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ ۚ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ » (انفال، آیه ۳۹)
تا زمانی با آنها بجنگید که تسلیم شوند و فتنه از بین برود تا دین تمام و یکسره از آن خدا شود یعنی حق مسلط شود.
آیا میتوان قائل شد [ بعد از ریشهکن شدن فتنه] حکومت اسلامی نمی خواهیم؟! آیا هیچ عاقلی چنین حرفی را میزند؟!
« وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ » (حجرات، آیه ۹)
اگر دو گروه از مسلمین با هم میخواهند بجنگند، آیه می فرماید: باید بین آنها اصلاح کنید. اما «فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى…» (تمام این آیه به حکومت بر می گردد) اگر دو قبیله با هم کشت و کشتار می کنند، بین آنها مصالحه برقرار کنید؛ اما اگر یکی از آنها صلح را نپذیرفت، با او بجنگید تا تسلیم شود؛ و اگر تسلیم شد، شروع به اجرای عدل و قسط کنید که چه کسی باید قصاص شود، چه کسی باید دیه بدهد، چه کسی باید جریمه پرداخت کند و چه کسی باید خسارت بدهد.
آیا میتوان گفت همه اینها بدون حکومت باشد؟!
ب) آیات قضا و جزا
« إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا ۖ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (مائده، آیه ۳۳)
افرادی که دست به محاربه و طغیان و شورش مسلحانه زده و در مقابل خدا و رسول او صلی الله علیه و آله و سلم مسلحانه میایستند، افرادی که مفسد فی الارض هستند، شما در مقابل آنها وظیفه دارید عمل کنید. آنها باید کشته شوند.
آیا «کشته شوند» یعنی باید خود به خود کشته شوند؟ یا اینکه شما باید آنها را بکشید؟
بسا از این آیه در قضا بشود استفاده کرد؛ بعضی میگویند اگر کسی [در دنیا] مجازات شد، در قیامت بخشیده است و مجازات قیامت را ندارد. این آیه میگوید اینگونه نیست و عذاب اخروی از آنها سلب نمی شود.
« وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (مائده، آیه ۳۸)
دست زن و مرد دزد را قطع کنید، این مجازات آنهاست به خاطر کاری که انجام داده اند؛ این اثر و نتیجه جرمی است که مرتکب شدهاند.
آیا اگر بخواهیم این مجازاتها را انجام دهیم و حکومت هم از آنِ مسلمانان نباشد، آیا حکومت [غیر اسلامی] اجازه میدهد که مسلمانها دست کسی که دزدی کرده را قطع کنند؟! یا اکثریت [مردم سرزمینی] مسلمان بوده اما حکومت، اسلامی نیست و نمیخواهد احکام را جاری کند و برای خود قوانین دیگری داشته و این در حالی که مسلمین به حکومت رسمی کشور توجه نداشته شروع به قتل، اجرای حد، قصاص، دیه، جزا، تعزیر و امثال اینها کنند. آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟! حکومت قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضاییه دارد.
« الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَهَ جَلْدَهٍ ۖ » (نور، آیه ۲)
«زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید» و در مملکتی زندگی میکنیم که حکومت دارد و حکومت هم از آنِ کفار یا دست سکولارها باشد و اصلا به این احکام معتقد و ملتزم نیستند؛ و یک زن و مردی که مرتکب عمل زنا شدند را در چهارراه تازیانه بزنیم. آیا حکومت [کفار و سکولاری] نمی گوید زنا جایز بلکه لواط و ازدواج سفید نیز هیچ اشکال ندارد. شما چه کاره هستید و برای چه چنین کاری انجام می دهید؟
آیا اصلا [اجرای حدود] بدون حکومت قابل اجرا است؟ اینها احکام اجتماعی نیست، احکام سیاسی است؛ یعنی احکام حکومی است و حکومت باید وجود داشته باشد.
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَىٰ بِالْأُنْثَىٰ ۚ » (بقره، آیه ۱۷۸)
آیات بسیار بسیار زیاد است؛ در اینجا صرفاً به نمونهها اشاره می کنیم.
مجموعه آیاتی که به حوزه «عقود» مربوط میشود آیا میتوان قائل شد، لازم نیست حکومت داشته باشیم و اسلام «حکومت» ندارد؟! در «بیع» قائل شویم «حکومت» نداریم ولی احکام بیع و تجارت داریم، احکام وکالت داریم، احکام نکاح و عقد و ازدواج داریم؛ آیا چنین چیزی ممکن است؟!
اگر یک مواجهه کلی و عمومی به سراسر قرآن و منابع روایی داشته باشیم، ملاحظه میکنیم که اینها همه دستورهای حکومتی است.
آیا این آیات، روایات، احکام، اوامر و نواهی صرفاً دلخوشکنک نازل و صادر شده است؟! آیا بعد از کلی بحث کردن بگوییم هیچ ثمره عملی بر آن مترتب نیست و اینها حرف های قشنگی است که خدای متعال خواسته بزند. آیا اینطوری است؟ یا حداکثر بگوییم یک جنبه اخلاقی دارد، یک نصیحت است، اخلاق است؛ یا مفهوم اینها این است که این موارد دستور است ولی کفار باید اجرا کنند؟ ملحدین و کفار در کشور حاکم باشند و حکومت دست آنها باشد و آنها بیایند اجرا کنند؟ افراد سکولار حاکم باشند و آنها اجرا کنند. آیا معنی آن این است؟ یا اینکه بگوییم بله! لازم نیست شما حکومت تشکیل بدهید؛ ولی اجرا کنید. آیا میتوان چنین حرفی را زد؟! آیا این نگاه و نگرش با روح اسلام سازگار است؟
سیره معصومین علیهم السلام نسبت به تشکیل حکومت اسلامی
وقتی به سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سیره عملی حضرات معصومین علیهم السلام خصوصاً امیرالمومنین علیه السلام -که یک مجالی برای اجرای حدود و احکام الهی پیدا کرد- مراجعه می کنید و رفتار این حضرات علیهم السلام را ملاحظه می کنید، یک شتابی نسبت به تحقق و اجرا و تشکیل حکومت داشتند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه تشریف آوردند. از همان روزهای آغازین، نخست مسجد ساختند و کاملاً حکومتی برخورد کردند؛ رفتارها، گفتارها، روابط ایشان. شروع کردند به پیمان نامه امضا کردن، إعمال ولایت، اجرای عمارت، اوس و خزرج را با هم متحد کردند، با مجاورین مدینه پیمان بستند، به سراسر حکومتها در جهان نامه نوشتند (مکاتیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم که بعضی ها جمعآوری کردند چند جلد است) بعد بلافاصله جنگ ها شروع شد.
میانگین هر سال ۱۰ جنگ یا عملیات چریکی انجام می شد. آیا همه اینها تعارف بود؟! آیا سیره این بزرگوار این بود که ما کاری به حکومت نداریم و نمی خواهیم حکومت برپا کنیم ولیکن با هر کسی که صلاح دیدیم شروع به جنگیدن میکنیم، آیا اینطور بود؟! ایشان به سرعت مقر حکومت خود را مسجد گذاشتند؛ همان طور که دانشگاه و حوزه علمیه ایشان مسجد بود و در همان مسجد تعلیم دادند، در همان مسجد اجرائیات را انجام دادند و حکومت را تشکیل دادند. این سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.
نقد نظر مرحوم حائری نسبت به تشکیل حکومت از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله
انسان واقعاً تعجب می کند بعضی ها چرخش می کنند و توجیهات عجیب غریب میکنند. مرحوم آقای دکتر حائری می گوید: «اصلا بنا نبوده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاکم باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نباید حکومت تشکیل میداد؛ یعنی وظیفه نبوی و رسالی [پیامبر] تشکیل حکومت نبود [و علت تشکیل حکومت به خاطر مناسب بودن اوضاع و احوال آن عصر بود]».
خب آقای حائری! تو مجتهد بودی! فرزند مرجع تقلید بودی! آیا قرآن نخوانده بودی! پس این همه احکام چه بود؟! اگر این مطلب [آقای حائری] درست باشد، باید بگویم در قرآن و روایات هیچ مطلبی مربوط به تشکیل حکومت -که یا ملازم با تشکیل حکومت است یا عینیت با آن دارد- وجود ندارد و جز وظایف دینی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است؛ ولی خیلی عاقلانه بود که [پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم] متوجه شد که برای خودش شخصاً می تواند حکومت تشکیل بدهد، نه از آن جهت که بما هو نبی، بما هو رسول بلکه از آن جهت که مورد اعتماد جامعه شده بود، مورد علاقه جامعه بود. گفت خب حالا مردم از ما اطاعت میکنند ما هم یک حکومتی به هم بزنیم و تشکیل بدهیم.
آقای حائری تو مجتهد بودی! شاگرد امام! شاگرد پدر مرحوم آقای شیخ عبدالکریم حائری! اصلاً آدم این حرف را میبیند تعجب میکند که یک آدم فاضلی این حرفها را میزند! اینجاست که آدم می گوید گاهی عوامل معرفتی بر معرفت آدم تاثیر می گذارد. نتیجه رفتن در عالم غرب و زیستن در آنجا و در آن فرهنگ بالیدن و تنفس کردن که یک عالَم الحادی و سکولاریستی است این است که اینها را اصلاً نمی بیند و این خیلی عجیب است. این همه آیات، روایات، دستورها و شواهد که هرگز قابل انکار نیست اینها را نمی بیند! چشم بسته می شود. خیلی عجیب است و همینطور اشخاص دیگری که احیاناً چنین حرفهایی را زدند. آن وقت ما از این طرف می بینیم بزرگانی مثل مرحوم آقای بروجردی- و جالب است که در بحث صلاه مسافر و صلاه جمعه دروسی داشته که آقای منتظری آنها را تقریر کرده است – کلمات بلندی دارد؛ خیلی عمیق و دقیق است که اصلاً کل اسلام سیاست است. آیت الله بروجردی که بعضیها تلاش می کنند بگویند ایشان کاری به سیاست نداشته است همانطور که بعضی ها تلاش می کنند بگویند آیت الله سیستانی حفظه الله دنبال حکومت نیست و به تشکیل حکومت معتقد نیست؛ در حالی که آیتالله سیستانی به شدت تحت تاثیر آیت الله بروجردی است که به عقیده بنده آنگونه که آیت الله سیستانی از آیت الله بروجردی متاثر است، از آیت الله خویی متاثر نیست. خب! این دو بزرگوار شرایط را فراهم نمی بینند. آقای بروجردی و آقای حائری رضوان الله تعالی علیهما از قحطی زدگی دوره رضاخانی بیرون آمده بودند که حوزه نابود شده بود. تدبیرشان این بود که اول حوزه را احیا کنیم.
ممکن است یک ملاحظاتی وجود داشته باشد؛ آن وقت یک عدهای مدام میخواهند از بزرگان ما سیاستزدایی کنند در حالی که باید سراغ آراء این بزرگان برویم و ملاحظه کنیم آراء آنها چیست. آقای بروجردی قائل است کل اسلام سیاست است. ایشان تعبیر میکند که کل احکام اسلام سیاسی-اجتماعی است؛ حتی عبادیات.
جمعبندی
اگر به اینها مراجعه شود، مشاهده میکنیم که زنجیره اعتقاد «التزام به ولایت فقیه» در طول تاریخ فقه ما هیچ وقت گسسته نشده است؛ و اگر ظاهراً بعضی احیاناً مطالبی را فرمودهاند با أعمال آنها سازگار نبوده است. اگر کسی میگوید ولایت فقیه نداریم ولی بگوید وجوهات را نزد من بیاورید خب این یعنی چه؟ شما که ولایت نداری پس شما با دیگری چه فرقی می کنی؟ چرا اختیار وجوهات دست شما باشد؟ آیا دلیلی داریم که مُنخلِع از ولایت باید وجوهات را به آدمهای با سواد جامعه اسلامی بدهیم و حیث ولایی را در نظر نگیریم و بگوییم ولایت ندارد اما چون باسواد است، وجوهات را به او بدهیم. آیا اینطوری است؟!
آقای شیخ انصاری می تواند منکر حکومت دینی و ولایت فقیه باشد؟ آیا چنین اتهامی به او می چسبد؟
علی ایها الحال ذیل این تحلیل اجمالی آیات و روایات که خیلی وسیع است این اشاره را هم به رویکرد و نگرش حضرات فقها و سلف صالح در طول تاریخ داشته باشیم.
من نمی خواهم ادعای اجماع کنم ولی تا حدی که استقراء کردم از فقهای اولیه تا معاصرین، از عمده فقهای ما راجع به «ولایت فقیه» مطلب داریم؛ آن وقت «ولایت فقیه» مستلزم حکومت است.