مناسبت: هماندیشی موسسه پریو نروژ
زمان: ۱۱ـ۱۳/۶/۱۳۸۵
مکان: سوئیس/ ووی
درآمد:
در سرآغاز بحث، به عنوان مقدمهی مقاله، به صورت گذرا و کوتاه به چند نکته اشاره میکنم:
یک) جهانیسازی، فرآیند یا ترفند؟
جهانی شدن(۱) آیا «فرایند» است یا «ترفند»؟ «پروسه» است یا «پروژه»؟ آیا این جریان فقط برآیند قهری یک فرآیند تاریخی است که خواه ناخواه رخ میدهد و در پسِ آن تدبیر و تسخیری نیست و در پی آن غایت و غرضی ننهفته یا اینکه یک پروژه و ترفندی است که احیانا قدرتهای سیاسی و اقتصادی در پسِ آن میخواهند ایدئولوژی خاصی را بر جهان حاکم کنند و از آن غایتی را تعقیب میکنند؟
در قبال این پرسش، دو دیدگاه مطلقانگار وجود دارد:
بعضی با تصور اینکه این پدیده، فقط یک فرآیند تاریخی طبیعی ـ و بلکه قهری و جبری ـ است که باید رخ بدهد و لاجرم رخ میدهد این نتیجه را میگیرند که ما در قبال آن نباید و نمیتوانیم مطلقاً موضع منفی اتخاذ کنیم زیرا این فرایند به ارادهی کسی رخ نمیدهد که به ارادهی کسی متوقف بشود، از این روی در قبال آن ما راهی جز تسلیم نداریم.
برخی از این طیف میگویند: که این فرایند طبیعی قهری به رغم برخورداری از وجه منفی، دارای وجه مثبت هم هست. ما اگر بتوانیم فرهنگ، اقتصاد، سیاست و تدابیر کلان را جهانی بکنیم به برقراری صلح کمک کردهایم و مناطق محروم جهان از مواهب بخشهای پیشرفتهی آن بیشتر بهرهمند میشوند، بهجای اینکه تکنولوژی یک امکان انحصاری بومی و ملی تلقی بشود، از انحصار صاحبان اصلی آن خارج میشود و جهانی میگردد. علم، جهانی میشود و مناطق فقیر و نادار جهان میتوانند از یافتههای علمی نواحی پیشرفته برخوردار شوند. اطلاعات، جهانی میشود و بالاتر و مهمتر اینکه، جریان اطلاعاتْ دوسویه میشود، جهان به «ظروف مرتبطهای» تبدیل میشود که در آن مناطق محروم و فقیر از داراییهای مادی و معنوی سرشار کشورهای پیشرفته و متمکن، سیراب میشوند! این دیدگاه علاوه بر اینکه میگوید جهانی شدن یک فرآیند طبیعی و قهری است، آنرا مثبت نیز ارزیابی میکند و میگوید این اتفاق بهنفع همهی جهان است.
برخی دیگر بر این باورند که این واقعه قهری نبوده، یک پروژه و یک ترفند سنجیده و تدبیر شده است، این گروه میگویند: اصولاً ماهیت این واقعه، منفی و تحمیلی است، ارادهی قدرتهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک در پس این جریان نهفته است؛ ارادههای قاهر و غالب جهانی میخواهند که جهان یکرنگ گردد، اما به رنگ اقتصاد و سیاست قاهر جهانی، بلکه و در حقیقت ملتها بیرنگ بشوند و فرهنگها، عادات، ادیان، مرزها و اختیارات دولتهای بومی بهنفع قدرتهای غالب ساییده شود، ادارهی مسائل کلان جهان از یکجا و تابع ارادهی قدرتها تدبیر گردد.
به نظر میرسد هیچیک از این دو منظر ـ که در مطلقانگاری مشترکند ـ دقیق نیست و همهی حقیقت نمیباشد بلکه هر دو احتمال بهطور نسبی به هر دو وجه درست است. یعنی اینکه جهانی شدن از این جهت که «وقوع یک اتفاق در یک مرحلهی تاریخی» محسوب میشود، سخن درستی است، کمااینکه در گذشته نهچندان دور، زندگی ایلمدار و قبیلهساختار که صورتهای اولیهی حیات اجتماعی انسانها بود، به تدریج به صورتهای زندگی روستایی تبدیل شد، و زیست روستایی رفتهرفته به مدل شهرنشینی بدل گشت و در روزگار ما، طی سیصد ـ چهارصد سال گذشته مدل «دولت ـ ملت» بوجود آمد و مرزهای جغرافیاییِ تعریف شده و تأییدشده از ناحیهی مجامع جهانی، شکل گرفت و رفتهرفته ملت تعریف خاصی پیدا کرد و جلوتر که رفتیم اتحادیههای منطقهای و جهانشمول بوجود آمدند و درحقیقت نوعی ملیتهای فرابومی پدیدار گشت و چه بسا این وجه جهانی شدن به ارادهی کسی و جمعی بسته نباشد، زیرا وقتی تکنولوژی مدرن پیدا میشود و فناوری ارتباطات بهنحو حیرتآوری توسعه پیدا میکند و روابط و مناسبات فشرده میگردد و افکار و انظار در معرض داوری جهانی قرار میگیرد و جوامع و آحاد، امکان انتخاب پیدا میکنند، در نتیجه طبعاً خودبهخود بعضی اندیشهها و فرهنگها، که بر دیگر اندیشهها و فرهنگها امتیاز و رجحان دارند، برگزیده میشوند و جهانی میگردند. این توصیف مثبت و وجه طبیعی و قهری جهانی شدن.
اما از وجه دیگر میتوان گفت: ارادههای جبار و مسلطی که درصدد اشاعهی ایدئولوژی و ادبیات خاصی در پهنهی گیتیاند و دستاندرکار اعمال تدبیر برای تسخیر جهانند، بدنبال اعمال مهندسی اجتماعی واحدند تا بتوانند امر جهان را بگونهای تدبیر کنند که به سلطهی انحصاری آنها بیانجامد. ارادههای قاهر معاصر سعی دارند آن فرایند قهری را نیز بهنفع خود استخدام و وجه تحمیلی جهانی شدن را به منصهی ظهور بنشانند.
غایت وجه تحمیلی و تدبیری جهانی شدن، «اینجهانی» کردن حیات و غرض آن اشاعهی ایدئولوژی سکولار لیبرالیسم در کره ارض است، هرچند لیبرالیسم طیفی است که با وجوه مختلف: لیبرالیسم سیاسی، لیبرالیسم فرهنگی، لیبرالیسم دینی و لیبرالیسم اقتصادی رخ مینماید؛ البته سهم قدرتهای اقتصادی در این فرایند یا ترفند، یعنی نقش ثروت بسی بیش از قدرت سیاسی و قدرتمندان سیاسی است.
از آن جهت سهم «ثروت» را افزونتر از «قدرت» میخوانم که امروز عمدتاً قدرتهای اقتصادی، سیاست و حتا معرفت را اداره میکنند. زمام امور را در ظاهر سیاستمداران بهدست دارند و نیز ظاهر این است که نظریهپردازان و متفکران، نظریه میپردازند اما واقعیت به گونهای دیگر است، زیرا که قدرتهای اقتصادی، هم ذهنها و ضمائر را هدایت میکنند (یعنی نظریه و ایدئولوژی میپردازند) و هم مدیران و مدبران جهانی را اداره میکنند، بهنظر من در پسِ پارهای از نظریههایی مانند «نظریهی نزاع تمدنها» که در جهان امروز ابراز میشود و بسیار گسترده نیز مطرح میگردد و اشاعه مییابد (و انسان آشکارا احساس میکند که نظریه و نظرپرداز آن به صورت غیرطبیعی بزرگ شده) و در نهایت به منصهی تحقق مینشیند باید دستهای متمکنان و غولهای ثروت و مکنت را جستوجو کرد! این خداوندان ثروتاند که نظریهها و نظریهپردازان خاصی را به لطایفالحیل مطرح و مشهور میکنند، نیز این قدرتهای اقتصادیاند که اذهان تودهای را سامان میدهند و نهایتاً با رأی صوری تودهها اراده خود را به کرسی مینشانند. از اینروست که میگویم: در عین اینکه سیاستمداران از سر قدرتطلبی و در صحنه «بازی قدرت» درصدداند ایدئولوژی و ادبیات خاصی را جهانی نمایند، اما پیش و بیش از آنها، این ثروتمندان و قدرتهای اقتصادیاند که حتی قدرتمندان سیاسی را بهسر انگشت تدبیر اداره میکنند و بر فرآیند حوادث و اتفاقات در جهان تأثیر میگذارند تا منابع ثروت را مسخر خود سازند.
به تعبیر دیگر: در روزگار ما به موازات هم، دو واقعه واقعیت یافته است، و این دو گرچه کاملاً به یکدیگر مربوط هستند (به نحوی که بسط یکی، وقوع دیگری را تسهیل میکند)، اما باید توجه داشت که این دو واقعه، به هر حال، دو «واقعیت»اند نه یک «حقیقت»؛ آن دو واقعه، یکی توسعهی فرهنگ و فناوری ارتباطات میان اقوام و اقالیم گوناگون جهان و در نتیجه بسط تنازع و تعامل فکرها و فرهنگها در مقیاس جهانی است؛ و دیگری ظهور یک قدرت قاهر و تمامتخواه و در نتیجه احتمال سربرآوردن یک «جهانی ـ دولت» مقتدر مروّج یک ایدئولوژی مهاجم و انحصارطلبِ ظاهراً بلامنازع است!
پدیدهی نخست، یک پروسه و فرآیند قهری ـ تاریخی، و فرهنگی ـ تکنولوژیک میباشد. سخن گفتن از این پدیده، سخن گفتن از «هستها» است، زیرا این پدیده اینک به مثابه یک واقعیت، خود را بر حیات و مناسبات انسان معاصر تحمیل کرده و آشکارتر از آن است که کسی بتواند آن را منکر شود؛ شکی نیست که در روزگار ما زمان و مکان، فشرده گشته و به راستی دنیا به یک دهکده مبدل شده است که سکنهی این دهکدهی کوچک، خواه و ناخواه، آن به آن، و روزافزون با هم در تعامل و تعاطیاند، هر چند در این دادوستد، تاکنون بیشترین سود را اهالی محلهی غربی ـ و به تعبیر بهتر ناحیهی شمالیِ ـ دهکده فراچنگ آوردهاند، زیرا آنان کمتر دادهاند و بیشتر ستادهاند!
اما پدیدهی دوم (یعنی ظهور «جهانی ـ دولت» تمامتخواه)، یک پروژهی سیاسی ـ ایدئولوژیک است و تحت ارادهی ثروتهای بزرگ تدبیر و اداره میشود.
همه میدانیم غرب معاصر در سایهی برخورداری از ثروت و صنعت برتر و بهرهمندی و بهرهبرداری مضاعف و مفرط از مواهب فناوری و دانش ارتباطات و استخدام ناعادلانهی نهادهای جهانی، درصدد سیطره بر جهان بود.
طی دههی اخیر، یکباره، جناحی از غرب (آمریکا) با طرح ادعای قیومیت و قیمومیت انحصاری گیتی، در برابر جناح دیگر آن (یعنی اروپا) و نیز همهی کشورها، قد برافراشت، اما این حرکت آمریکا در جهان، درست مانند حرکت یک گروه نظامی شورشی است که با انجام عملیات محدود، مدعی است با کودتا قدرت را در یک کشور به دست گرفته است و باید به عنوان دولت جدید به رسمیت شناخته شود، ولی این یک توهم بیش نیست! آمریکا در عرصهی رقابت قدرت، با تمرد از قوانین و عرف بینالمللی ادعا میکند که جهان را قبضه کرده است و همه باید از او تبعیت کنند، حتی نهادهای جهانی یا باید انشاء او را املاء کنند یا تن به انحلال و انعطال دهند!!؛ این در حالی است که در همین آغاز راه، مرداب افعانستان و گرداب عراق، این شورشی سرکش را بشدت زمینگیر و سردرگم ساخته، تا آنجا که حتا از ایجاد امنیت برای سربازان خود در این دو کشور عاجز مانده است.
ذیل تعریف و تبیین ماهیت جهانیسازی و تقسیم جهانی شدن این نکته را نیز باید افزود که برخلاف نظر بعضی مبنی بر «ضرورت نظر به انگیخته نه به انگیزه»، به گمان ما نقش انگیزه بسی مهم است، تا آنجا که انگیزه، ماهیت انگیخته را تغییر میدهد! از اینرو باید ببینیم چه کسانی و با چه غرض و غایتی فرآیند جهانی شدن را تشدید میکنند؟
دو) سه گونه جهانیسازی: پیامبران، فیلسوفان، اقتدارگرایان
تحلیل و تعلیلهای رایج دربارهی مسألهی «جهانی شدن» Globalization یا «جهانی سازی» Globalizing، نوعاً یا در چارچوب دانشهایی چون جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی اقتصادی، جامعهشناسی فناوری یا علوم ارتباطات، صورت میبندد یا برساخته بر نگرشی سختافزاری و برون انسانی است و این تحلیلها عمدتاً درصدد تبیین فرآیند و برآیند رشد و بسط فناوری ارتباطات و نیز سیطرهی کانونهای فراملی و فرااقلیمی آشکار و پنهان صنعت و ثروت است، و مخاطبان دانشمند این مقال، کمابیش با مدعیات متخصصان ارتباطات و تحلیلهای جامعهشناسان در این باب آشنا هستند و روشن است که تحلیل این پدیده بدون وامگیری از جامعهشناسی و علم ارتباطات و توجه به سیر و سیطرهی صنعت و ثروت میسر نیست، نگارنده نیز در این مقاله از نگرشهای جامعهشناختی چندان احتراز نخواهد کرد اما قصد دارد به مقولهی جهانی شدن از سویی نیز نگاهی فلسفی و زیرساخت پژوهانه بیفکند. البته این نگرشی فلسفی از آموزههای دینی ـ به ویژه اسلامی ـ برگرفته شده و با تکیه بر یک سلسله مبانی نرمافزاری و معنوی و درون انسانی توضیح داده میشود.
هر چند ممکن است خواننده بگوید: در آن صورت، «جهانی شدن»ی که تو از آن سخن میگویی غیر از «جهانی شدن»ی خواهد بود که دیگر تحلیلگران از آن سخن گفتهاند، از همین آغاز باید بگویم: من هیچ نگران نیستم که با پیشنهاد یا پیش بینی «جهانی سازی و جهانی شدن از نوع دیگر»، مرتکب نقد و نفی «جهانی شدن رایج» گردم!
جهانیسازی، سه گونه و مدل (و احتمالاً سه دوره ـ هر چند نه به معنی ادوار متوالی و طولی ـ) داشته است.
۱٫ آرمانی که پیامبران در طول تاریخ در پی آن بودهاند: انبیاء علاقهمند هستند که مفاهیم انسانی و ارزشهای فطری (که همان ارزشهای الهیاند) جهانی بشود، پیامبران، مبانی و فلسفهی مشخصی دارند که در جای خود بدانها باید پرداخت.
در این مقاله به طور گذرا مبانی جهانیسازی قدسی را به استناد پارهای آیات و روایات تبیین خواهیم کرد.
۲٫ پس از پیامبران ـ اما با استمرار موازی نگاه انبیاء ـ فیلسوفان، آرمان جهانیسازی را دنبال کردند. آنها هم از آن جهت که نوعاً صاحب اندیشه بودند، «جهان شهری» را که معرفی و آرزو میکردند، مبتنی بر مبانی معرفتی مشخصی بود.
۳٫ جهانیسازی مطلوب اصحاب قدرت و ثروت که فاقد مبانی پیشینی است، زیرا از صاحبان قدرت و ثروت و اصحاب سیاست و ارباب اقتصاد توقع مبنای معرفتی داشتن گزاف است، اینان نوعاً این رفتار را ندارند که نخست و پیشاپیش مبانی معرفتی اقدام خود را تعریف کنند، سپس براساس آن مبانی معرفتی و حٍکْمی حرکت نمایند، اینان مقصد دارند اما مبنا ندارند. لهذا اولاً و بالذات، از مقتدران و متمکنان ناحکیم کار حکیمانه توقع نمیرود. عمل آنها براساس فطرت و حکمت نیست. نوعاً براساس غرایز و اغراض اقدام میکنند، عناصر پراکَماتیست هستند و بیشتر کارکردی فکر میکنند تا حٍکْمی. عمل آنها برای اقناع این حس بیارزش است که هرچه بیشتر دامنه تسخیر خود را توسعه دهند و شمول مالکیتْ (این عنصر اعتباری) را افزایش دهند. البته عدهای فیلسوفنما متکفل مبناسازی برای جریانهایی از این دست میشوند، چنان که هانتینگتن برای لشگرکشیهای اخیر آمریکا عمل کرد! اما مبانی خراطی شده توسط نظریهپردازان، کارکردی پسینی دارد و در حقیقت مبنای این بناها نیست.
سه) چه چیزی میباید و میتواند جهانی گردد؟
جهانی شدن حیات و مناسبات، سرنوشت محتوم آدمیان است و از آن گریز و گزیری نیست، اما پرسش اساسی این است که «چه چیزی میباید و میتواند جهانی گردد؟»؛ آیا آن چه جهانی خواهد شد لیبرال سکولاریسم عنان گسیخته و تمامتخواه است یا عدالت و معنویت رهاییبخش؟
من بر این باورم که ایدئولوژی لیبرال سکولاریسم، به ویژه مدل آمریکایی آن ـ فراتر از آنچه تاکنون پیشروی کرده ـ قابلیت بسط ندارد، بلکه اکنون شمارش معکوس اقتدار جهانی امپریالیسم آمریکا آغاز گشته و شتابناک قوس نزول خود را طی میکند و زودا که در پی فروپاشی قدرت رقیبش در بلوک شرق، نسل ما نظارهگر فروپاشی و مرگ ابرقدرت مغرور دیگر باشد!
مدعای اصلی این مقاله، معطوف به تبیین مبانی و برآیند جهانی شدن از نوع دیگر یعنی «جهانی شدن قدسی» خواهد بود، این چنین جهانی شدنی میتواند از ابعاد و پیامدهای «نظریهی فرج» قلمداد گردد. اما در زیر، به اختصار به پارهای از دلائل و عوامل امتناع جهانی سازی لیبرال سرمایهداری اشارت کرده، شرح آن را به مجالی مناسب احالت میکنم.
جهانیسازی غربی و سکولار با چالشها و موانع بسیاری مواجه است، هزار گردنه و گریوه، مانع و رادع، پیش روی جهانیسازیِ ترفندی و تحمیلی است. زیرا:
۱٫ اگر جهانیسازی به معنای جهان شمول کردن لیبرالیسم باشد، احتمال اتفاق نیفتادن آن قویتر است. (نمیخواهم مطلق گویی کنم، اهل پیشگویی هم نیستم، تنها حدس میزنم) زیرا لیبرالیسم مطلق با مبانی فلسفی و سازه و سامانهای که به قلم متفکران آن روی کاغذ صورت میبندد، وقوعاً محال است چرا که لیبرالیسمِ مطلق و اباحهگریِ لجام گسیخته و رواانگاریِ بیمرز و مانع، خودکش و خودشکن است و خود، خویش را نقض میکند، راز شکست و بحرانزدگی لیبرالیسم در جهان معاصر هم همین است. از این رو امروز لیبرالیسم به جای اینکه مشکل تحقق خود را در درون جوامع مدعی لیبرالیته جستوجو کند، با فرافکنی، به بیرون این جوامع، انگشت اتهام را نشانه میرود!
سردمداران این ایدئولوژی، امروز عقاید و جوامع معارض و موانع بیرونی را که در قبال لیبرالیسم وجود دارند، عامل شکست لیبرالیسم میپندارند یا چنین وانمود میکنند. لیبرالیسمی که وجه علمی فکری آن به نیهیلیسم منتهی شده، نتوانسته مشکل سیاسی کشورهایی را که آن را پذیرفتهاند حل کند. وجه عملی و عینی لیبرالیسم نیز به ضد خود بدل شده، در داخل آن کشورها به «استبداد سفید» و در سطح جهانی نیز به «استبداد سیاه» بدل گشته است، اکنون به نام لیبرال دموکراسی، در درون کشورهای مدعی لیبرالیسم یک استبداد پنهان و پیچیده جریان دارد یعنی عملاً آحاد مردم تصمیمگیر نیستند، بازی قدرت در این ممالک بسیار پیچیده و هزارتو است، صورتاً مردم رأی میدهند و ظاهراً احزاب تصمیم میگیرند، اما باطناً این قدرتهای اقتصادیاند که تصمیمها را میسازند و تودهها را به پای صندوقهای رأی میآورند، این قدرتهای اقتصادیاند که پیشاپیش رأی دلخواهشان را داخل صندوق ذهن تودهی جامعه میکارند، آنها نیز رأی ساخته و پرداخته و دلخواه این قدرتها را در صندوقها میافکنند! لهذا مشروعیت مبتنی بر حقانیت ولایت اکثریت، حقیقتاً و باطناً تحقق نمییابد؛ زیرا در نادر کشوری از کشورهای مدعی لیبرالیسم سراغ دارید که تا ۵۰% مردمی که حق رأی دارند، در انتخابات شرکت کنند، ازاینرو در کشورهای لیبرال نیز همواره اقلیتْ حاکم است، حزب و جناحی که قدرت را با رأی فاتح، تسخیر میکند، همواره نسبت به کل جمعیت کشور و حتا کل کسانی که حق رأی دارند، همیشه در اقلیت است؛ ذهن تودهی مردم نقش «زهدان عاریتی» و رحم میزبان را برای پرورش جنین قدرت ایفا میکند و عملاً این قدرتهای اقتصادیاند که پدر آراءاند، البته در ظاهر مردم به بازی گرفته میشوند، اشباع میگردند، و احساس میکنند که رأی دادهاند و حضورشان تعیین کننده بوده اما در حقیقت مردم به جای این که به بازی گرفتهشوند بازی میخورند! لیبرال دموکراسی، در مقیاس جهانی نیز با لشکرکشی به مناطق دیگر، درصدد استقرار استبداد سیاه است.
۲٫ با لحاظ ارادهی معارضت جوی قطبهای رقیب، جهان تک قطبی ممتنع است، زیرا قدرتهایی چون اروپای متحد، غول نوظهور چین و بالاتر از همه «جهان اسلام» ـ که در شرف بیداری و هویتیابی است ـ هریک داعیهی خاص خویش را دارند و اجازه نخواهند داد «جهانْ ـ دولتٍ» آمریکایی شکل بگیرد.
۳٫ بدون ادغام ادیان، دینوارهها و فرهنگها در متن دین و فرهنگ واحد، جهانی سازی میسر نمیگردد. فرو کاستن ادیان و فرهنگهای متکثر و متنوع که در اعماق وجود اقوام و اقالیم ریشه دوانده و چونان جان در کالبد ملل جای گرفته است، نیز محال میباشد.
۴٫ آغاز بسیار ناخوشایند و تنفرانگیز تحمیل سکولاریسم و غربیسازی عراق و افعانستان از سوی آمریکا، تجربه ناموفقی را به نمایش گذاشت. لشکرکشی ایالات متحده و قدرتهای غربی به جهان اسلام، دیکتاتوری تمامت خواه جهانی را بشارت داد. تجاوز و استیلا بر سرنوشت ملتها توجیهپذیر نیست، ذائقهی تاریخی جهان سوم به ویژه عالم اسلام همچنان از دوران سلطهی استعماری غرب، تلخ و زهرآگین است، مسألهی جهانی شدن نیز در نظر ملل مناطق توسعه نایافته، استعمار نو تلقی میشود.
۵٫ امروز انواع بنیادگراییهای دینی و فرهنگی در جای جایِ جهان سربرآورده است و مقاومتهای فزاینده و گستردهای که علیه جهانی شدن غربی یا آمریکایی در میان ملل مختلف با شتاب و شدت در حال شکلگیری است هرگز قابل اغماض نیست.
در جهان اسلام، امواج ضد آمریکایی و ضد غربی، روزافزون ژرفتر و گستردهتر میگردد، این امواج چونان طوفانی بنیانکن حیات ایالات متحده آمریکا را تهدید میکند. جهانی سازیِ ضداسلامی هرگز نخواهد توانست از سد این طوفان سهمگین عبور کند.
۶٫ چیزی میتواند عالمگیر گردد که با فطرت الهی آدمیان سازگار باشد، مردان سیاست و قدرت در غرب، بشر را به دنیاگروی و خداگریزی و دوری از فطرت و معنویت میخوانند، بحرانهای بسیاری که اکنون انسان معاصر با آنها دست به گریبان است، دستاورد مدرنیته است و مدرنیته نیز ارمغان قدرت و اقتصاد جدید غربی است، مدرنیته عهد فاصله گرفتن از فطرت الهی است.
بحران معرفت و یقین، بحران ایمان و اخلاق، بحران محیط زیست، بحران فروپاشی نهاد خانواده، بحران بهداشت روانی انسانها، بحران امنیت جهانی و بحران اکثریت فقیر، همه و همه پیامدهای طبیعی تمدن و فرهنگ مدرن است و امروز مدرنیته قوس نزول و افول خود را آغاز کرده است و اینک تمدن مدرن از درون در حال ویرانی است.
ظَهَرَ الفَسادُ فیِ الْبَّرِ وَ الْبَحْرِ بِماکَسَبَتْ اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَذّی عَمِلوُا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(۲)
۷٫ مهمتر از همهی عوامل و موانعی که اشاره شد: تعارض ارادهی سیاسی سردمداران غربی با مشیت الهی است. چنانکه مذکور افتاد مشیت خداوندی بر تحقق عدالت و استیلای حق و سیطرهی حقیقت تعلق گرفته است و مشیت الهی اجازه نخواهد داد فساد و تبعیض، همیشگی و همهگیر گردد. وَاللهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ(۳)
مبانی جهانی شدن قدسی
جهانی شدن قدسی مبتنی بر دو اصل اساسی است:
۱٫ ارادهی قاهر خداوند بر چیرهگی حق و عدالت،
۲٫ هُمتباری و همگرایی آدمیان.
در زیر به طرح و شرح مختصر دو اصل یاد شده با اشاره به مستندات قرآنی آنها میپردازیم:
اصل اوّل: ارادهی خدا بر چیرگی حق و عدالت
خداوند خیر محض و کمال مطلق است، در نتیجه خیر و کمال را خوش دارد و خلاف آن را خوش ندارد، هم از این روست که در جهان ـ که فعل اوست ـ خیر بر شر غلبه دارد و جهانِ موجود، بهترین جهانهاست.(۴) چون او ستم و تباهی را دوست ندارد اجازه نخواهد داد ستم و تباهی یکسره و برای همیشه عالم را فرا گیرد.(۵) و اگر خدا براساس سنن حاکم بر تاریخ با پستی و پلشتی، و تبهکاری و تبهکاران مقابله نمیکرد تاکنون زمین تباه شده بود.(۶)
با گشت و گذاری اندک در آیات قرآن، به فهرست بلندی از خوشامدها و بدآمدهای خداوندی دست مییابیم، این فهرست بسی تأمل برانگیز است؛ اینک نظرتان را به نمونههایی از آیاتی که در آنها، به پارهای از امور و اشخاص محبوب و مبغوض خدا اشاره رفته است، جلب میکنم:
الف) آیات بازگویندهی کارها و کسان محبوب خداوند
۱٫ وَاَحْسِنُوا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ(۷)
و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.
۲٫ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهرِّینَ(۸)
همانا خداوند توبهکاران و پاکان را دوست دارد.
۳٫ بَلی مَنْ اَوْفی بِعَهْدِهِ وَاتَّقی فَانَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین(۹)
آری هر آنکه به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری نماید همانا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
۴٫ وَاللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ(۱۰)
و خدا شکیبایان را دوست دارد.
۵٫ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ(۱۱)
پس چون عزم بر کاری کردی توکل به خدا کن که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.
۶٫ وِ اِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ(۱۲)
و اگر داوری کنی پس میان آنان به عدل و داد قضاوت کن زیرا خدا دادگران را دوست دارد.
۷٫ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهَّرینَ(۱۳)
و خدا پاکی ورزندگان را دوست دارد.
۸٫ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الّذین یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ(۱۴)
همانا خداوند دوست دارد کسانی را که در راه او صف زده آنچنان کارزار میکنند که گویی بنیانی استوارند.
ب) اما نمونهای از آیاتی که در آن برخی افراد و اعمالِ ناخوش داشتٍ الهی آمده است
۱٫ وَلاتَعْتَدوُا اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ(۱۵)
و تعدی نکنید زیرا خدا تعدی کنندگان را دوست ندارد.
۲٫ وَاللهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ(۱۶)
و خدا تبهکاری را دوست ندارد.
۳٫ یَمْحَقُ اللهُ الرِّبا وَ یَرْبی الْصَّدَقاتِ وَ اللهُ لایُحِبُّ کُلَّ کَفّاٍر اَثیمٍ(۱۷)
خدا ربا را فرو میکاهد [و نابود میسازد] و صدقهها را فزونی میدهد و خداوند هیچ ناسپاس گنهکاری را دوست ندارد.
۴٫ فَاِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْکافِرینَ(۱۸)
پس همانا خدا کافران را دوست ندارد.
۵٫ وَاللهُ لایُحِبُّ الْظّالِمینَ(۱۹)
و خدا ستمگران را دوست ندارد.
۶٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً(۲۰)
همانا خداوند هر که را که خودپسند و فخر فروش باشد دوست ندارد.
۷٫ وَلاتُجادِلُ عَنِ الّذینَ یَخْتانُونَ اَنْفُسَهُمْ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّاناً اَثیماً(۲۱)
و از کسانی که به خویش خیانت میکنند دفاع مکن که خدا هرکس را که خیانتکار و گنه پیشه باشد دوست ندارد.
۸٫ وَاللهُ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ(۲۲)
و خدا تبهکاران را دوست ندارد.
۹٫ وَلاتُسْرِفُوا اِنَّه لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ(۲۳)
و اسراف نکنید زیرا خدا گزافکاران را دوست ندارد.
۱۰٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ(۲۴)
همانا خدا خائنان را دوست ندارد.
۱۱٫ اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ(۲۵)
همانا او گردنکشان و مستکبران را دوست ندارد.
۱۲٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ(۲۶)
همانا خدا هیچ خیانت پیشهی ناسپاسی را دوست ندارد.
۱۳٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْفَرِحینَ(۲۷)
همانا خدا شادخواران را دوست ندارد.
۱۴٫ وَلاتَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحاً، اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ کُلَّ مخُتْالٍ فَخُورٍ(۲۸)
در زمین خرامان و نازان راه مرو زیرا خداوند هیچ خرامانندهی نازنده (مغرور فخرفروش) را دوست ندارد.
براساس همین خوشایندها و بدآیندهاست که خداوند همهی بشریت را به صلح و سلام فرامیخواند و جهان را خانهی صلح میخواهد:
ـ وَاللهُ یَدْعُوا اِلی دارِالسَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ(۲۹)
و انسانها را به عدل و نیکوکاری فرمان میدهد:
ـ اِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ بِالْعَدْلَ الاِحْسانِ(۳۰)
و به پیامبر اسلام امر میکند که پیروان همهی ادیان آسمانی را به وحدت بر مدار توحید و حریت دعوت کند:
ـ قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلی کَلِمهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ اَنْ لانَعْبُدَ اِلاَّ اللهَ وَلانُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلایَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضَاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ، فَاِنْ تَوَّلَوْا تَقُولُوا اشْهَدوُا بِاَنّا مُسْلِمُونَ(۳۱)
و به همگان دستور میدهد که در نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون و تعامل کنند و هرگز بر گناه و عداوت، کسی را یاری نکنند:
ـ وَتَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالْتَقْوی وَ لاتَعاوَنوا عَلی الأِثْمِ وَالْعُدْوانِ(۳۲)
و بالاخره اینکه: خداوند سرانجام حیات و هستی، همچنین پایان کار انسان و فرجام تاریخ را خوش و نیکو میخواهد، و بدین جهت است که ارادهی قطعی او بر پیشوایی و وراثت مستضعفان [ناتوان شمردهشدگان] تعلق گرفته است:
ـ وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ(۳۳)
و وعده میدهد که سرانجام بندگان شایسته او زمین را در اختیار خواهند گرفت:
ـ اَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِی الْصّالِحُونَ(۳۴)
و تاکید میکند که فرجام تاریخ با غلبهی حق بر باطل صورت خواهد بست و حق خواهد آمد و باطل رخت برخواهد بست که نابودی، سرنوشت محتوم باطل است:
ـ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً(۳۵)
به رغم آن که بدخواهان درصدد خاموش کردن نور خدایند، خداوند نور خود را کامل خواهد کرد هر چند کافران ناخرسند باشند.
ـ یُریدوُنَ اَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَأْبیَ اللهُ اِلاّ اَنْ یَتِمَّ نُورِهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِروُن(۳۶)
و میفرماید: پیامبرش را به همراه هدایت و دین حق فرستاد تا بر همهی آیینها و [راهها] فائق گرداند هرچند که مشرکان ناخوش دارند:
ـ هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهْ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ(۳۷)
و تصریح و تاکید میورزد که: پیامبران و مؤمنان را یاری خواهد کرد، از این رو فتح نهایی در جهان، از آن او و فرستادگان او و مؤمنان خواهد بود و فرجام تاریخ، الهی و قدسی صورت خواهد بست:
ـ اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَذّینَ آمَنوا فِی الْحیاهِ الدُّنیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ(۳۸)
ـ کَتَبَ اللهُ لأَغْلَبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی، اِنَّ اللهَ قَوّیٌ عَزیزٌ(۳۹)
ارادهی خداوند خللناپذیر است، هر آنچه را اراده کند صورت خواهد گرفت:
ـ اِنَّما قَوْلُنا لِشَیئیٍ اِذا اَرَدْناهُ اَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(۴۰)
نتیجه اینکه: خدا خیر محض و کمال مطلق است، کمالات و کرامات را دوست دارد و نقائص و نواقص را ناخوش دارد، بشریت را به صلح فرامیخواند و به عدل و احسان فرمان میدهد، و همهی انسانها را وعده میدهد که عالم موجود به عالم مطلوب بدل خواهد گشت، و چون ارادهی خداوند بر این تعلق گرفته است لاجرم چنین خواهد شد.
اصل دوم: همتباری، همگرایی و همخانگی آدمیان
در نگاه قرآن، آدمیان همگوهرند و از سرشت واحدی برخوردارند، همهی بشریت یک خانوادهی بزرگ است، زیرا همهی آحاد، فرزندان یک پدر و مادرند؛ تقسیم آدمیزادگان به گروههای نژادی و زبانی گوناگون، تنها برای تعارف (شناخت دو سویه) است و تفاوتهای قومی و اقلیمی هرگز نشانهی فراتر یا فروتر بودن کسی و گروهی نیست بلکه گرامیترین مردمان نزد خدا باتقواترین آنهاست.(۴۱) تقوی نیز ذاتاً تفاخر و تبعیض را بر نمیتابد، زیرا پرهیزگاری یک ارزش معنوی و الهی است و فقط از رهگذر مبارزه با کبر و تفاخر و دیگر رذایل فراچنگ میافتد و تفاخر و تبعیض، رذیلت نفسانی است، پس ارتکاب بدان با ذات تقوی در تعارض است و آن را نابود میکند.
در نخستین آیهی سورهی نساء آمده است:
«ای مردم، از پروردگارتان پروا کنید آن که شما را از یک نَفْس آفرید و از همان نیز جفتش را خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد و پراکند.(۴۲)
در آیات بسیاری بر یگانگی گوهر آفرینش آدمیان و همتباری و هم دودمانی آنان تصریح و تاکید رفته است. از جمله در آیات زیر:
ـ و هو الذَّیِ اَنشَأَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدهٍ فَمُسْتَقَرّ وَ مُسْتَوْدَعٌ.(۴۳)
ـ وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنْسانِ مِنْ طینٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ مآءٍ مَهینٍ. (۴۴)
ـ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ اِذْ أَنْشَأکُمْ مِنَ الأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُم أَجِنَّه فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُم. (۴۵)
ـ وَالله خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً. (۴۶)
ـ خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَل لَکُمْ مِنَ الأنْعام ثمَانِیَهَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فی بُطُونِ
أُمَّهاتِکُم خَلقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ. (۴۷)
ـ مِنها خَلَقْناکُمْ و فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْری. (۴۸)
ـ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ. (۴۹)
ـ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاًوَ مِنْکُمْ مَنْ یَتَوَفّی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمیًّ. (۵۰)
ـ إنّا خَلَقْنَا الإنْسانَمِنْ نُطْفَهٍ أمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً. (۵۱)
پیامبر اسلام نیز فرموده است: مردم همه، خانوادهی خداوندند و محبوبترین آنان نزد خدا سودمندترینشان به حال خانوادهی اوست.(۵۲)
امام علی(ع) در فرمانش به مالک اشتر(۵۳) تاکید میکند:
مهر، محبت و لطف به شهروندان را در درون خویش نهادینه کن. و هرگز نسبت به آنان چونان درندهای مباش که دریدنشان را لحظه شماری میکند، زیرا آنها دو دستهاند: یا مسلمانند و برادر دینی تواند یا نامسلمانند و همانند تواند در خلقت.(۵۴)
امام صادق(ع) نیز فرموده است:
تو اگر در جهان نیک بیندیشی و خردمندانه آن را تجزیه و تحلیل کنی گیتی را چونان خانهای خواهییافت که همهی نیازمندیهای بندگان خدا [که اهل این خانهاند] در آن فراهم گشتهاست . . .(۵۵)
مضامین گوناگون و فراوانی در تبیین ماهیت جهان، انسان و جامعهی بشری و نسبت آنها با هم در متون مقدس اسلامی وجود دارد که تجمیع و تحلیل آنها حاجتمند فرصتی فراخ است. برای به دست دادن تصویری اجمالی از مسأله، در حد این مقاله و از باب نمونه برخی مضامین قرآنی برگرفته از پارهای آیات را در این جا ذکر میکنیم:
ـ آدمیان از نفس واحدی آفریده شدهاند،(۵۶)
ـ انسانها دارای سرشت الهیاند،(۵۷)
ـ گوهر انسانی زن و مرد یکی است،(۵۸)
ـ بنیآدم از کرامت و منزلت ویژهای برخوردارند و بر سایر آفریدگان برتری داده شدهاند،(۵۹)
ـ انسان در نیکوترین صورت و ترکیب [که بالاترین کارآیی را برای او فراهم میآورد] آفریده شده است،(۶۰)
ـ آدمیان خلیفهگان خدا در خاکند،(۶۱)
ـ به اقتضای سرشت مقدس و ملکوتی خود، انسانها به ارزشهای برین گرایش دارند،(۶۲)
ـ به رغم کشش فطری به ارزشهای متعالی، چون آدمی دارای طبیعت ناسوتی هم میباشد در معرض وسوسههای نفسانی نیز قرار دارد،(۶۳)
ـ خدا زمین را از آن مردم قرار داده است،(۶۴)
ـ خدا هر آن چه را در آسمان و زمین است برای آدمیان رام ساخته است،(۶۵)
ـ زمین چون بستر و آرامگاه و گاهواره، و آسمان چون خانهای برای زیست بشر قرار داده شده است،(۶۶)
ـ شب و روز در تسخیر، و خورشید و ماه در خدمت انسان است،(۶۷)
ـ آدمی بر آبادانی زمین گماشته شده است،(۶۸)
ـ جهان بیهوده آفریده نشده، هستی هدفمند است،(۶۹)
ـ خلقت و حیات بشر هدفمند است،(۷۰)
ـ ما [انسانها] از آنِ خداییم و به سوی او بازگشت خواهیم کرد.(۷۱)
چکیدهی آنچه از مضامین و تعابیر بالا اصطیاد و استنتاج میشود این است که انسانها از گوهر یگانه و بافطرتی مقدس پدید آمدهاند و جهانْ خانهی مشترک آنهاست که برای آرامش و تکامل آنان مهیا گشته و آدمیان با تکیه بر گرایشهای متعالی، جهان را باید آباد کنند و سرانجام به سوی ارزشهای برین و به سوی خدا بازگشت خواهند کرد.
چنانکه پیشتر اشاره رفت در ادبیات و معارف اسلامی، از آن چه در پایان یا مرحلهی تکامل تاریخ و حیات انسان و جهان روی خواهد داد به «فَرُج» تعبیر شده است؛ براساس مجموعهی روایات اسلامی، فرج دارای ساحات و سطوح گونهگونی است، از جملهی آنها ساحت و صحنهی حیات دنیوی انسان است و شاخصهای فرج در این ساحت، از ارتقای مظاهر زندگی بشر در سراسر جهان حکایت میکند، نظر خوانندگان اندیشمند را به برخی شاخصهای توسعه تکامل حیات انسان در عصر فرج (یا همان عصر جهانی شدن قدسی) که در روایات اسلامی آمده است جلب میکنم:
شاخصهای توسعه و تکامل حیات انسان در عصر فَرُج:
۱٫ برچیده شدن دولت باطل،(۷۲)
۲٫ استقرار «جهان ـ دولت» قدسی، (۷۳)
۳٫ ارتقای عقلانیت،(۷۴)
۴٫ بسط و کمال علم و معرفت،(۷۵)
۵٫ تکامل و ارتقای اخلاق،(۷۶)
۶٫ توسعهی دیانت و معنویت،(۷۷)
۷٫ تحقق وحدت و صمیمیت ایمانی،(۷۸)
۸٫ زوال تبعیض و گسترش رفاه عمومی،(۷۹)
۹٫ تحقق آزادی،(۸۰)
۱۰٫ گسترش صلح جهانی،(۸۱)
۱۱٫ تامین حقوق ادیان و اقلیتها،(۸۲)
۱۲٫ تحقق عدالت فراگیر جهانی،(۸۳)
۱۳٫ ارتقای سطح علمی و معرفتی زنان،(۸۴)
۱۴٫ وفور نعمت و باروری و بازدهی منابع،(۸۵)
۱۵٫ ارتقای سطح معیشت و ریشهکن شدن فقر،(۸۶)
۱۶٫ گسترش امنیت،(۸۷)
۱۷٫ توسعهی آبادانی،(۸۸)
۱۸٫ ارتقای صنعت و فناوری،(۸۹)
۱۹٫ صیانت و سلامت محیط زیست،(۹۰)
۲۰٫ تحقق رضایت جهانشمول.(۹۱)
البته علاوه بر شرحی که دربارهی شاخصهای فوق در روایات آمده است، هریک از آنها نیازمند توضیحی شایان است که مجال مقال، آنرا برنمیتابد. و السلام.
۱۲/۱/۱۳۸۳ شمسی
(۳۱ Mar. 2004)
پینوشتها:
۱٫ نظر مخاطبان جوان را به توضیح زیر دربارهی مفهومشناسی جهانی شدن جلب میکنم:
واژهی جهانی (Global) از چهارصد سال پیش مورد استفاده قرار گرفته و از دههی ۱۹۶۰ اصطلاحاتی چون globalism, globalization, globalizing در متون علمی و ادبی بکار گرفته شده است. در سال ۱۹۶۱، فرهنگ لغات «Webster» تعاریفی برای globalism و globatization ارائه میدهد. در سال ۱۹۸۰ فرهنگ آکسفورد واژه جهانی شدن را در فهرست واژههای جدید ثبت میکند و از اواسط دهه ۱۹۸۰، کاربرد علمی آن گسترش مییابد و محققان ضمن ارائه تعاریف مختلف برای جهانی شدن (بعنوان یک پدیده یا فرآیند و یا یک گفتمان)، به مطالعه تأثیرات گوناگون آن در زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میپردازند.
در مورد تعریف جهانی شدن اتفاقنظر وجود ندارد. و هر پژوهشگر باتوجه به برداشت خود آن را به نحوی تعریف کرده است. برای مثـال، مالکوم واترز برای جهانی شدن بهعنوان یک فرایند تعاریف زیر را آورده است:
جهانی شدن فرایندی اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده از بین میرود و مردم بطور فزاینده از مزایای کاهش این قید و بندها آگاه میشوند.
جهانی شدن یک فرایند غربی / اروپایی است، که در آن اندیشه و تفکر غربی بهصورتی ماوراء کنترل دولتها در حال گسترش است.
برخی دیگر از محققان، جهانی شدن را یک پدیده محسوب میکنند و میگویند که جهانی شدن نتیجه گسترش فرهنگ اروپایی از طریق مهاجرت، استعمار و تقلید فرهنگی به سراسر مناطق جهان میباشد. لذا هر نظام اجتماعی برای ثبات و پایداری خود باید وضعیت خود را نسبت به دنیای غرب سرمایهداری سامان دهد.
بهنظر آنتونی گیدنز:
جهانی شدن یعنی عمیق شدن روابط اجتماعی در سطح وسیع بطوریکه فاصلهها غیرمحسوس شوند و علت وقوع یک حادثه در یک محل را بایستی در منطقهای کاملا مجزا و دور جستجو کرد.
و بهنظر مارتین کهر:
جهانی شدن عبارتست از آن چیزی است که ما در جهان سوم آنرا برای قرنها استعمار شدن (استعمارگری) مینامیم.
بطور خلاصه، تعاریف فوق باتوجه به شناخت جهانی شدن بهعنوان یک فرآیند، پدیده و یا ایدئولوژی به سه گروه قابل تقسیم میباشند:
جهانی شدن به عنوان فرآیند، یک جریان و روند اجتماعی پویایی است که در آن قیدوبندهای جغرافیایی حاکم بر روابط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تضعیف و یا از بین میرود.
جهانی شدن بهعنوان پدیده، رویدادی است که دلالت بر گسترش وسیع و عمیق تعامل بینالملل دارد، به نحوی که تولید، تقسیم کار و تجارت، جهانی میشود و دنیا به یک شبکه مرتبط و یک مرکز دادوستد تبدیل میشود.
جهانی شدن بعنوان یک اندیشه، نیز اشاره به تفکر لیبرال دموکراسی غربی دارد. بهنحویکه مهاجرت، و انقلاب تکنولوژی ارتباطاتْ باعث تداوم، تسلط و تثبیت فرهنگ غربی در سراسر جهان شده است. (برگرفته از تحقیق «ما و جهانی شدن»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، صص ۸ ـ ۱۰، بهمن ۱۳۸۱، نسخهی غیرمطبوع)
۲٫ تباهی در خشکی و دریا به سبب آنچه دستهای مردم کرده پدید آمد تا (خدای جزای) برخی از آنچه کردهاند به آنها بچشاند، باشد که بازگردند. (روم / ۳۰:۴۱)
۳٫ . . . و خدا تبهکاری را دوست ندارد. (بقره / ۲:۲۰۵)
۴٫ اَلذی أَحْسَنَ کُلَ شیْءِ خَلْقَهُ (سجده / ۷:۳۲)
۵٫ وَ اِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْاَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ. (بقره / ۲۰۵:۲)
۶٫ وَ لَوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الْاَرضُ. (بقره / ۲۵۱:۲)
۷٫ بقره / ۱۹۵:۲؛ نیز آلعمران / ۳: ۱۳۴و۱۴۸ و مائده / ۱۳:۵و۹۳
۸٫ بقره / ۲۲۲:۲
۹٫ آل عمران / ۷۶:۳ ؛ و نیز توبه / ۴:۹و۷
۱۰٫ آلعمران / ۱۴۶:۳
۱۱٫ آلعمران/ ۱۵۹:۳ و نیز ممتحنه/ ۸۰:۶
۱۲٫ ما ئده / ۴۲:۵ و نیز حجرات / ۹:۴۹
۱۳٫ توبه / ۱۰۸:۹
۱۴٫ صف / ۴:۶۱
۱۵٫ بقره / ۱۹۰:۲ و نیز مائده / ۸۷:۵
۱۶٫ بقره ۲۰۵:۲
۱۷٫ بقره / ۲۷۶:۲
۱۸٫ آلعمران / ۳۲:۳
۱۹٫ آلعمران / ۵۷:۳و۱۴۰
۲۰٫ نساء / ۳۶:۴
۲۱٫ نساء / ۱۰۷:۴
۲۲٫ مائده / ۶۴:۵
۲۳٫ انعام / ۱۴۱:۶ و اعراف / ۳۱:۷
۲۴٫ انفال / ۵۸:۸
۲۵٫ نحل / ۲۳:۱۶
۲۶٫ حج / ۳۸:۲۲
۲۷٫ قصص / ۷۶:۲۸
۲۸٫ لقمان/ ۱۸:۳۱ و نیز حدید/ ۲۳:۵۷
۲۹٫ یونس / ۳۵:۱۰
۳۰٫ نحل / ۹۰:۱۶
۳۱٫ آلعمران / ۶۳:۳
۳۲٫ مائده / ۲:۵
۳۳٫ قصص / ۵:۲۸
۳۴٫ انبیاء / ۱۰۵:۲۱
۳۵٫ إسراء / ۸۱:۱۷
۳۶٫ توبه / ۳۲:۹ و با اندک تفاوت در سورهی صف ۶۱ / :۸
۳۷٫ توبه / ۳۳:۹ و نیز سورهی صف / ۶۱ : ۹
۳۸٫ غافر / ۵۱:۴۰
۳۹٫ مجادله / ۲۱:۵۸
۴۰٫ نحل / ۴۰:۱۶
۴۱٫ یا أَیّهَا النّاسُ إنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً و قَبائلَ لِتَعارَفوُا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أتْقاکُمْ إنَّ اللهَ علیمٌ خِبیرٌ. (حجرات/ ۱۳:۴۹)
۴۲٫ یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحده و خلق منها زوجها و بثَّ منهما رجالا کثیراً و نسآءً. (نساء / ۱:۴)
۴۳٫ انعام / ۹۸:۶
۴۴٫ سجده / ۳۲: ۶و۷
۴۵٫ نجم / ۳۲:۵۳
۴۶٫ فاطر / ۱۱:۳۵
۴۷٫ زمر / ۶:۳۹
۴۸٫ طه / ۵۵:۲۰
۴۹٫ مومنون / ۱۲:۲۳
۵۰٫ غافر / ۶۷:۴۰
۵۱٫ انسان / ۲:۷۶
۵۲٫ اَلخَلقُ کُلُّهُم عِیالُ اللِه فَاَحَبُّهُمْ اِلی اللهِ اَنْفَعُهُم لِعَیالِهِ (الحیات، ج ۱، ص ۶۹۰، محمدرضا حکیمی و …)
۵۳٫ مالک اشتر، از یاران امام علی بن ابی طالب(ع)، نخستین امام شیعه، و استاندار اعزامی او به مصر که در حین عزیمت در میانهی راه ترور شد و به شهادت رسید اما مجموعهای که به عنوان فرمان نامهی انتصاب مالک از سوی امام علی(ع) صادر گشته، بمثابه سند افتخاری برای بشریت به ویژه دینداران، در قلمرو اندیشهی سیاسی و حقوق بشر و آیین کشور داری بر جای ماند؛ این فرمان نامه به عنوان نامهی پنجاه و سوم در نهجالبلاغه ـ که در بردارندهی بخشی از نطقها، نامهها و اندرزهای امام است و توسط سید رضی در قرن چهارم هجری و دهم میلادی فراهم آمده است ـ درج شده است.
۵۴٫ وَ اشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحمهَ لِلرَّعیَّهِ وَ الْمُحَبَّهَ لَهُم، وَ اللُّطف بِهِمْ، وَ لا تَکوُنَنَّ عَلَیْهِم سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکْلُهُمْ فَاِنّهم صِنفان: اِمّا اَخٌ لَکَ فِی الدّین اَوْ نَظیرٌ لکَ فیِ الْخَلْقِ … (نهج البلاغه، الشریف ابوالحسن محمد الرّضی، نامهی پنجاه و سوم)
۵۵٫ فَاِنّکَ اِذا تَأمَّلْتَ العالَمَ بِفِکْرِکَ وَ مَیَّزْتَهُ بِعَقْلِک، وَجَدْتَهُ کَالْبَیتِ الْمَبْنِیّ الْمُعَدِّ فیهِ جَمیعَ ما یَحتاجُ اِلَیْهِ عِبادُه…
۵۶٫ یا أیُّهَا النّاسُ اتَّقوُا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ … (نساء / ۱:۴)
۵۷٫ فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ الناسَ عَلَیْها … (روم / ۳۰:۳۰)
۵۸٫ و خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثیراً و نِساءً… (اسراء / ۷۰:۱۷)
۵۹٫ وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ و حَمَلْنا هُمْ فی البَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنا هُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْنا عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً. (تین / ۴:۹۵)
۶۰٫ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقویِم (تین / ۴:۹۵)
۶۱٫ … إنّی جاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلیفَهً … (بقره / ۳۰:۲)
۶۲٫ وَ اِنّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ (عادیات / ۸:۱۰۰) / مصادیق بسیاری، در قرآن، برای «خیر» ذکر شده از جمله: مال (بقره / ۲: ۱۸ و ۱۸۴ و ۲۱۵ و ۲۷۲ نیز عادیات / ۱۰ :۸) عمل صالح (بقره / ۲ : ۱۱۰، ۱۴۸، ۱۹۷ و ۲۱۵؛ نیز آل عمران / ۳ : ۳۰، ۱۰۴ و ۱۱۴) نیز مائده / ۵ : ۴۸؛ پاداش الهی (بقره / ۲ :۱۰۳، نیز شوری / ۴۲ : ۳۶؛ جمعه / ۶۲ : ۱۱) نعمت الهی (قصص / ۲۸ :۲۴؛ معارج / ۷۰ : ۲۲) زنان بهشتی (رحمن / ۵۵ : ۷۰) اسب (ص / ۳۸ : ۳۲)
۶۳٫ زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … (آلعمران / ۱۴:۳)
۶۴٫ والأرْضَ وَضَعَها لِلْأنام. (الرحمن / ۱۰:۵۵)
۶۵٫ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرْضِ … (لقمان / ۳۱ :۲۰)
ـ وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرضِ جَمیعاً مِنْهُ … (جائیه / ۴۵ :۱۳)
۶۶٫ ألَّذی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً … (بقره / ۲۲:۲)
ـ اَللهُ ألّذی جَعَلَ لَکُمْ الأرْضَ قَراراً وَالسَّماءَ بِناء … (غافر / ۶۴:۴۰)
ـ أَلَمْ نَجْعَلْ الأرْضَ مِهاداً. (نبأ / ۶:۷۸)
۶۷٫ وَ سَخَّرَ لَکْمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مَسَخَّراتٌ بِأمْرِهِ … (نحل / ۱۲:۱۶)
۶۸٫ … هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها … (هود / ۶۱:۱۱)
۶۹٫ وَ ما خَلَقنا السّماءَ وَالأرضَ و ما بَیْنَهُما باطلاً (ص / ۲۷:۳۸)
۷۰٫ أَفَحَسِبْتُمْ أَنَما خَلَقْنا کُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إلَیْنا لا تُرْجِعونَ (مؤمنون / ۱۱۵:۲۳)
۷۱٫ إنّا لِلهِ وَ إنا إلَیْهِ راجِعوْنَ (بقره / ۱۵۶:۲)
۷۲٫ علیبن محمد عن علیبنالعباس عنالحسنبن عبدالرحمن عن عاصمبن حمید عن أبی حمزه عن أبی جعفر(ع) وَ فی قولهٍ عزّوجلّ«وَ قُلْ جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ» قال: اذا قامَ الْقائِمُ(ع) ذَهَبَتْ دَولهُ الباطِلِ، نیز بحار، ج ۵۱، ص ۶۲ ح ۶۲٫
۷۳٫ محمدبنالعباس، عن محمدبنالحسین بن حمید عن جعفربن عبدالله، عن کثیربن عیاش عن ابی الجارود، عن ابی جعفر(ع) فی قوله عزوجل: «الـذین اِن مکّنّاهم فی الارضِ أقامواالصلاه» قال(ع): هذِهِ لِآلِ محمدالمهدی واصحابه یُمَلکُهُمُ الله مَشارقَ الارْضِ وَ مَغْارِبِها، وَ یُظهِر الدّینَ وَ یُمیتُ الله ـ عزّوجلّ ـ بِهِ وَ اَصحابِهِ الْبِدَعَ الباطِلِ کما اِماتِ السّفهه الحقَّ، حَتّی لا یُری اَثَرٌمِنَ الظُّلمِ وَ یأمُرُون بالمعروفِ وَ یَنْهونَ عَنِالمُنکَر وَ للهِ عاقبهُ الأمور (بحار، ج ۲۴، صص ۱۶۶ـ۱۶۵)
ـ … وَ تُشْرِقُ الارْضَ بِنورِ رَبِّها وَ یَبْلُغُ سُلْطانُه الْمَشْرقَ وَالْمَغْرِبَ (مصباحالزائر، ص ۲۱۷ و ۲۱۹؛ و احقاقالحق، ج ۱۳، ص ۷۰؛ و بحار، ج ۵۲، ص۲۱۹؛ و ج ۲۴، ص ۱۶۵؛ و تاویلالآیات، ج ۱، ص ۳۴۳).
۷۴٫ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحّمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَّمدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْمُثّنی الْحَنَّاطِ عَنْ قُتَیْبَهَ الأَعْشَی عَنِ ابْنِ اَبی یَعْفُورٍ عَنْ مَوْلَی لِبَنِی شَیْبَانَ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ الله یَدَهُ عَلَی رُئوُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولُهُم وَ کَمَلَتْ بِهِ اَحْلامُهُمْ (اصول کافی، ج ۱، ص ۲۵، ح ۲۱)
۷۵٫ (الخرائج والجرائح) موسیبن عمر عنابن محبوب عن صالحبن حمزه عن أبان عن أبی عبدالله(ع) قال: اَلعلمُ سَبْعهُ و عِشرونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جَاءَ تْ بِهِ الرُّسُلُ حَرفْان فَلَم یَعْرِفِ الناسُّ حتّی الْیومِ غَیرَ الْحَرفَینْ فإذا قامَ قائُمنا أَخْرَجَ الخمسهَ العشرین حَرفاً فَبَثَّها فِیالناسِ وَ ضَمَّ إلیها الحرفَینْ حتی یبثّها سبعه و عشرین حَرفَا. نیز بحار، ج ۵۲، ۳۳۷، ح ۷۳٫
۷۶٫ (الخرائج والجرائح) عن محمدبنعیسی عن صفوان عن المثنی عن أبی خالد الکابلی عن أبی جعفر(ع) قال: إذا قام قائمُنا وَضَعَ یَدَه علی رُئُوسِ العبادِ فَجَمَعَ بِهِ عقولَهم وَ أَکْمَلَ بِهِ أَخلاقَهُم ؛ نیز بحار، ج ۵۲، ص ۱۹۲
۷۷٫ بحار، ج ۵۲، صص ۳۷ و ۳۲ (حدیث مفصلی است) و ص ۱۹۲؛ و تأویل الآیات، ج ۱، ص ۳۴۳
۷۸٫ اِذا قامَ الْقائِمُ جائتِ المُزامِلَهُ وَ یَاتی الرَّجُلُ اِلی کیسِ اَخیهِ فَیَأخُذُ حاجَتَهُ لا یَمْنَعُهُ (بحار، ج ۵۲، ص ۳۷۲)
۷۹٫ عن ابی سعید الخدری، قال: قال رسول الله (ص): اُبَشِّرُکُم بِالمَهدی یُبْعَثُ فی اُمّتی عَلَی اِختلافٍ مِنَ الناسِ وَ زَلازِل فَیَمْلأُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ ظلماً وَ جَوْراً یَرْضی عَنْهُ ساکنُ السّماءِ و ساکنُ الارضِ یقسم المالَ صِحاحاً،فَقال: لَهُ رَجُلٌ وَ ما صِحاحاً؟ قال: السّوّیُه بَیْنَ النّاسِ / بحار، ج ۵۱، ص ۷۸، ح ۳۷ و صص ۸۱ ـ ۸۷؛ ج ۵۲، ص ۳۳۹ و ۳۹۰؛ مکیال المکارم، ج ۱، ص ۱۰۱ و ۲۷۳؛ و عقدالدار، ص ۴۰ و ۱۴۵
۸۰٫ (الغیبه للشیخ الطوسی) جماعه عن البزوفری عن أحمد بن إدریس عن ابن قتیبه عن الفضل عن نصر بن مزاحم عن أبی لهیعه عن أبی قبیل عن عبدالله بن عمرو بن العاص، قال: قال رسول الله (ص): فی حَدیث طَویلٍ … فَعِتْدَ ذلک خُروجُ الْمَهدی وَ هُو رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ هذا (و أشار بیده إلی علی بن أبی طالب ع) بِهِ یَمْحَقُ اللهُ الکِذْبَ وَ یُذْهِبُ الزّمانَ الکلب، بِهِ یُخْرِجُ ذلَّ الرّقِ مِنْ أَعناقِکُمْ، (ثُمّ قال) أَنا أوّل هذه الأُمه وَالمهدی أَوسَطُها وَ عیسی آخِرُها وَ بَیْنَ ذلک تیح أَعوْج. / نیز بحار، ج ۵۱، ص ۷۵، ح ۲۹٫
۸۱٫ (و باسناد عن علی بن ابی طالب ع) قال: قلتُ: یا رسولَ الله (ص) اَمِنّا الِ مُحمّدٍ الْمهدیُ أَمْ مِنْ غَیْرِنا؟ فَقال: رسول الله (ص) لا بَلْ مِنّا، یَخْتِمُ اللهُ به الدّینَ کَما فَتَحَ بِنا وَ بِنا یُنْقَذُونَ مِنَ الفِتَن کَما أُنقِذُوا مِنَ الشّرکِ وَ بِنا یُؤَلّفُ اللهُ بینَ قُلوبِهِمْ بَعْدَ عَداوه الْفِتْنَه إخوانا کَما أَلَّفَ بَینَهُمْ بَعْدَ عَداوهِ الشِّرْکِ إخوانا فی دینِهِمْ.
۸۲٫ … و یَحْکُمُ بَیْنَ اَهلِ التّوراهِ بِالتّوراهِ و بین اهلِ الإنجیلِ بالإنجیلِ وَ بین اهِل الزَّبور بِالزّبورِ … / بحار، ج ۵۲، ص ۳۵۱٫
۸۳٫ (الغیبه للشیخ الطوسی) بهذا الإسناد عن الحسن بن الحسین عن تلید عن أبی الحجافُ، قال: قال رسول الله(ص) أبشِروُا بِالمهدی (قَالها ثلاثاً) یَخْرُج عَلی حین اخْتِلافٍ مِنَ النّاسِ وَ زِلْزالٍ شَدید یملأ الارض قسطاً و عدلاً کَما مُلِئَتْ ظُلماً و جَوْراً یَمْلَأُ قلوبَ عبادِهِ عِبادَهً وَ یَسَعُهُم عَدْلَهُ / بحار، ج ۵۱، صفحات ۶۸ و ۷۰ـ۷۴ و ۷۶ و ۷۸؛ و ج ۵۲، ص ۳۶۲؛ و مسند احمد بن حنبل، ج ۳، ص ۳۷؛ و بحار، ج ۲۷، ص ۹۰٫
۸۴٫ بحار، ج ۵۲، ص ۳۵۲٫
۸۵٫ (الغیبه للشیخ الطوسی) بهذا الإسناد عن الحسن بن الحسین عن سفیان الجریری عن عبدالمؤمن عنالحارث بن حصیره عن عماره بن جوین العبدی عن أبی سعید الخدری، قال: سمعت رسولَ الله(ص) یقول: عَلَی المِنْبَر اِنَّ المهدی مِنْ عِتْرَتی مِنْ أَهْلِ بَیْتی یَخْرُجُ فی آخِرِ الزّمانِ تُنْزِلُ لَه السماءُ قطرَها وَ تُخْرِجُ لَهُ الأرضُ بَذْرَها فَیَمْلَأُ الارض عدلاً و قسطاً کَما مَلَاَهَا القَوْمُ ظُلْماً وَ جَوْرًا / نیر بجار، ج ۵۱، ص ۶۸؛ و ج ۵۲، ص ۳۳۷؛ و ج ۵۱، ص ۶۸ و ص ۷۴٫
نیز در الامالی للشیخ الطوسی: جماعه عن أبی المفضل عن أحمد بن محمد بن بشار عن مجاهد بن موسی عن عباد بن عباد عن مجالد بن سعید عن جبیر بن نوف أبی الوداک، قال: قلت لِأبی سعید الخِدری: وَاللهُ ما یَأتی عَلَیْنا عامٌ الا وَ هُوَ شَرٌّ مِنَ الماضی وَ لا أَمیرٌ اِلا وَ هُوَ شرٌّ مِمَّن کانَ قَبْلَهُ، فَقال أبو سعید: سَمِعْتُهُ مِنْ رَسولَ الله(ص) یَقُول ما تَقُولُ وَلکِن سَمِعْتُ رَسولَ الله یَقُول: لا یَزالُ بِکُمُ الامْرُ حتّی یَولَد فِی الفِتنهِ وَالجورِ مَنْ لا یَعْرِفُ غَیْرَها حتّی تَمْلأ الأرضَ جَوْراً فلا یَقْدِرُ أَحَدٌ یَقول: اللهُ ثُمّ یَبْعَثُ اللهُ (عزوجل) رَجُلاً مِنّی وَ مِنْ عِتْرتی فَیِمْلأ الأرْضَ عَدلاً کَما مَلأَها مَنْ کانَ قَبْلَهُ جَوْراً وَ یُخْرِجُ لَه الارْضُ أَفلاذَ کَبَدِها وَ یحْثو المالَ حَثْواً و لا یَعِدُهُ عَدًّا و ذلک حتّی یَضْرِبَ الاسْلام بجرانه.
نیز در بحار، ج ۵۲، ص ۱۹۲؛ و ج ۵۱، ص ۶۸، ح ۹؛ و ص ۷۸، ذیل ح ۳۷؛ و صص ۸۰-۸۱٫
۸۶٫ … وَ لا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئذٍ مَوضِعاً لِصَدقَتِهِ وَ لا لِبرِّه لِشُمُولِ الْغنی جمیعَ المؤمنین / بحار، ج ۵۲، ص ۳۳۹، ح ۸۳، و ح ۸۴٫
۸۷٫ (الخرائج و الجرائح) عن أبی بکر الحضرمی عن عبدالملک بن أعین قال قمت من عند أبی جعفر (ع) فاعتمدت علی یدی فبکیت و قلت کنت أرجو أن أدرک هذا الأمر و بی قوه فقال أما ترضون أن أعداءکم یقتل بعضهم بعضا و أنتم آمنون فی بیوتکم إنه لو کان ذلک أعطی الرجل منکم قوه أربعین رجلا و جعل قلوبکم کزبر الحدید لو قذفتم بها الجبال فلقتها و أنتم قوام الأرض و خزانها / و نیز بحار، ج ۵۲، ص۳۳۵٫
۸۸٫ (کمال الدین) ابن عصام عن الکلینی عن القاسم بن العلا عن إسماعیل بن علی القزوینی عن علی بن إسماعیل عن عاصم بن حمید عن محمد بن مسلم قال سمعت أبا جعفر(ع) یقول القائم منصوب بالرعب مؤید بالنصر تسوی له الأرض و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق والمغرب و یظهر الله عزوجل به دینه وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ فلا یبقی فی الأرض خراب إلا عمر… (و بحار، ج ۵۲، ص ۱۹۲ و ص ۳۳۳؛ و مکیال المکارم، ج ۱، ص ۲۹۴؛ و منتخبالاثر ص ۱۵۷؛ و اعلام الوری، ص ۴۶۳).
۸۹٫ (الخرائج و الجرائح) أیوب بن نوح عن العباس بن عامر عن الربیع بن محمد عن أبی الربیع الشامی، قال: سَمِعْتُ أبا عَبدِالله (ع) یَقُولُ انّ قائِمَنا إذا قامَ مَدَّ اللهُ لِشیعَتِنا فی أسْماعِهِم وَ أبصارِهِم حَتّی لا یَکونَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ القائمِ بَریدٌ یُکَلّمُهُمْ فَیَسْمَعُونَ وَ یَنْظُرونَ إلَیْهِ وَ هُوَ فی مَکانِهِ.
اِنَّ الْمُؤمِنَ فی زَمانِ القائِمِ وَ هُوَ بِالمَشْرِقِ لَیَری أَخاهُ الذی فِی الْمَغْرِبِ وَ کَذا الَّذی فِی الْمَغْرِبِ یَری أَخاه الذی فِی الْمَشرِقِ / بحار، ج ۵۲، ص ۳۳۶، ۷۲ و ۳۹۱٫
۹۰٫ … و باسناد عن ابی سعید الخدری، ان رسول الله(س) قال: المهدی فی امّتی یَبْعَثُه اللهُ عیاناً للنّاسِ یَتَنعَّمُ الامهُ وَ تَعیشُ الماشیهُ و تُحْرِجُ الأرضُ نَباتَها … بحار، ج ۵۱، ص ۸۱٫
۹۱٫ (الغیبه للشیخ الطوسی) محمد بن إسحاق عن علی بن العباس عن بکار بن أحمد عن الحسن بن الحسین عن معلی بن زیاد عن العلاء بن شیر عن أبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری، قال: رسول الله (ص) اُبَشِّرُکُم بِالمَهدی یُبْعَثُ فی اُمّتی عَلَی اِختلافٍ مِنَ الناسِ وَ زَلازِل فَیَمْلأُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ ظلماً وَ جَوْراً یَرْضی عَنْهُ ساکنُ السّماءِ و ساکنُ الارضِ/ نیز ینابیع الموده، ص ۴۳۱؛ و بحار، ج ۵۱، ص ۷۴، ح ۲۳؛ و همان، صفحات ۸۰ و ۹۱٫
این مقاله در کنفرانس «جهانی شدن» که در تاریخ ۷ تا ۹ اردیبهشت ۱۳۸۳ خورشیدی برابر با ۲۶ تا ۲۸ آوریل، در مسکو برگزار شد، ارائه گردید؛ اینک با پارهای تغییرات به ویژه افزایش برخی پینوشتها، در این مجموعه گنجانده میشود.