چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و فضای مجازی

ما در حوزه‌ی فلسفه‌ی سایبرنتیک و حوزه‌ی محیط مجازی و ابزارهایی که در خدمت فضای مجازی هستند، کمتر اندیشیده‌ایم. تا راجع به فلسفه‌ی چیزی نیاندیشم آن‌را عمیق نخواهیم شناخت. لهذا من تحت عنوان چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و حوزه‌ی مجازی نکاتی را عرض می‌کنم.

اصولاً ملل دیگر درک درستی از سنت‌ها و ابزارهای جهان جدید ندارند. حداقل زیان این فقدان و درک درست و گاه درک غلط یا منقطع ماندن ابزارهایی است که در اختیار است و عدم بهره‌گیری از منافع آن و گاه اندکی بهره‌برداری اما عدم بهره‌مندی درخور از آن و گه‌گاه بهره‌برداری نادرست از ابزارهای آن و به کار بستن سنت‌های جهان مدرن. بسیارند دستگاه‌هایی که از ابزارهای کنونی بهره نمی‌برند و هنوز هستند کسانی که طعنه می‌زنند به کسی که مثلاً لپ‌تاپ همراه داشته باشد. بنده که جزء طلبه‌های سالخورده قلمداد می‌شوم گاهی می‌خواهم در جلسات علمی لپ‌تاپ ببرم و همان‌جا فی‌المجلس به منابع مراجعه کنم ولی احتمال می‌دهم یک‌باره کسی حتی توهین کند.

عدم بهره‌برداری یک مسئله است و بهره‌برداری نادرست و نابجا و غیردرخور از ابزارها یک مسئله دیگر است. گاه یک منبر را ضبط می‌کنیم و همین‌طور راکد و ساکت و از تلویزیون پخش می‌کنیم و بعد تصور می‌کنیم داریم از تلویزیون استفاده می‌کنیم؛ یعنی تلویزیون را تا سطح یک دوربین از راه دور پایین می‌آوریم. این تلویزیون دیگر ابزار مدرنی که کارایی‌های وسیع و شگرف و شگفتی دارد، دیگر به مثابه یک دستگاه آنچنانی به کار نمی‌رود. گویی جلوی کسی دوربینی نصب کرده‌اند که از فاصله‌ی دور به آن نگاه می‌کنیم. رسانه در رسانه، منبر در تلویزیون و کاستن نقش تلویزیون تا حد یک دوربین و یا از رایانه در حد یک ماشین تایپ استفاده کردن. نسبت کمّی رایانه‌های موجود در ایران، با توجه به حجم جمعیت قابل مقایسه است با رایانه‌های موجود در امریکا، اما میزان بهره‌برداری از ظرفیت رایانه‌های موجود در ایران سه درصد است و البته بهره‌برداری‌های غلط و نادرست و آمارهایی که نشان می‌دهد چه مقدار از این امکان بد بهره‌برداری می‌کنیم که بسیار نگران‌کننده است. اینها زیان‌های حداقلی است، اما گاه عدم درک و عدم کاربست درست ابزارها و سنت‌های نوپدید مایه‌ی بسیاری بحران‌ها شده است. بسیاری از بحران‌های تکنولوژیک و مدرنی که جهان سومی‌ها به آن مبتلا هستند ناشی از آن است که با حقیقت آنچه که در جهان جدید پدید آمده آشنا نیستیم. نمی‌خواهم بگویم خود غربی‌ها که خالق این امکانات و بانی این سنت‌ها و ابزار هستند به خوبی درک کرده‌اند و به خوبی از این امکانات بهره‌برداری می‌کنند. ولی آنچه مسلم است چون ما به لحاظ هویت در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم، از دنیای مدرن آسیب بیشتری خورده‌ایم. ما غیرغربی‌ها خود را غربی می‌انگاریم، مبتلای به هویت تودرتوی مجازی هستیم و مبتلا به خویش‌دیگرانگاری هستیم و ما هم فکر می‌کنیم که دوره‌ی مدرنی را طی می‌کنیم و به پسامدرن وارد شده‌ایم، درحالی‌که این دوره‌ها هیچ ربطی به حیات و تاریخ ما ندارد. مدرنیته و فرامدرنیته اصلاً مال عالم و تاریخ ما نیست. ادوار تاریخ و عوالم ما، عوالم دیگری است، جز آنچه در غرب جریان داشته و جریان پیدا کرده و پیش خواهد آمد.

اما بشر امروز غالباً در همه‌ی عرصه‌ها و مردم مشرق و مردم جهان سوم و مسلمانان، متأسفانه مبتلا به مسئله‌ای هستند که من از آن به سیطره‌ی مجاز تعبیر می‌کنم. بحث مفصلی است که بشر به چه نحوی در سیطره‌ی مجاز زندگی می‌کند. همه چیز مجازی است، آنچنان که ما در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم و مجاز بر حقیقت غلبه کرده است.

عدم شناخت پدیده‌ها و خصوصاً پدیده‌های مدرن و نوپدید آفات و آسیب‌های بسیاری دارد. از واجبات کار معرفتی در ایران که یک کشور رو به رشد و تحول است و طی دو دهه‌ی اخیر در بعضی از حوزه‌ها، یا سرآمد است یا جزء سرآمدان قلمداد می‌شود، در حوزه‌های مثل حوزه‌ی معرفت دینی، بی‌تردید سرآمد، یعنی هیچ کشوری در جهان، حتی کشورهای غربی، هیچ کشوری به اندازه ایران دو دهه‌ی اخیر در حوزه‌ی معرفت دینی و دین‌پژوهی این‌همه مولد و پویا نبوده است. در همه‌ی تاریخ اسلام هم چنین مقطعی را سراغ نداریم و اتفاق عظیمی در حال وقوع است. ما چون در متن اتفاق هستیم نمی‌توانیم این اتفاق را برآورد کنیم، اما تاریخ خواهد گفت که این دوره چه دوره‌ی عظیم و شگرفی بوده که ما در متن آن بودیم و سازنده آن هستیم.

یکی از مباحثی که باید به عنوان اولین مسئله به آن پرداخته شود مباحثی است که می‌شود نام آن را فلسفه‌ی سایبرنتیک یا عالم مجازی گذاشت. البته این مطالب خیلی خام است و من تنظیراً بعضی پرسش‌ها را در فلسفه‌های مضاف دیگر مطرح می‌کنم و اشاره به پاسخ‌هایی که به ذهنم خطور می‌کند، خواهم داشت.

فلسفه‌های مضاف به دو دسته‌ی فلسفه‌های مضاف به علوم و فلسفه‌های مضاف به امور تقسیم می‌شوند. فلسفه‌های مضاف به علوم همگی از نوع معرفت درجه دو هستند، یعنی معرفت به معرفت هستند. فلسفه‌های مضاف به امور غالباً از نوع معرفت درجه یک هستند، مگر فلسفه‌های مضاف به امرهای کلان و دستگاه‌واری که متعلَق و مضاف‌الیه آنها از جنس معرفت باشند، مثل فلسفه‌ی وحی. خود وحی از جنس معرفت است، با این‌که وحی یک علم نیست، یک پدیده است و یک مقوله است، اما علم به آن، علم به علم است و از جنس معرفت درجه دو به حساب می‌آید.

فلسفه‌ی سایبرنتیک محل تأمل است که آیا از نوع فلسفه‌های مضاف به امرهای غیرمعرفتی است، آنچه مسلم است سایبرنتیک علم نیست، بلکه یک پدیده و واقعیت است، ولی بسته به این‌که ماهیت این پدیده را چه تعریف کنیم، پاسخ خواهیم یافت که آیا از نوع معرفت‌های درجه دو هست یا از نوع معرفت‌های درجه یک است. خود این یک بحث مهمی است، اصولاً روش‌شناسی فهم سایبرنتیک خود یک مقوله است و کار علمی می‌برد که اصلاً چگونه می‌شود سایبرنتیک را فهمید و محیط مجازی را درک کرد و سرّ نزاع‌ها و سرگشتگی صاحب‌نظران در این قلمرو نیز همین است. آیا هوش مصنوعی هوش است یا نه؟ احکام آن چه می‌شود؟

اول نکته‌ای که باید حل شود روش‌شناسی مطالعه‌ی سایبرنتیک است، نحوه‌ی تحلیل آن، اثبات آن، نحوه‌ی طبقه‌بندی و شناخت مؤلفه‌های آن و باید این روش را یافت. من بی آن‌که روش را مسجل کرده باشم در اینجا پرسش‌ها را عرض می‌کنم، حدود ده پرسش را می‌توان راجع به سایبر مطرح کرد

ـ هستی‌شناسی سایبر،

ـ نحوه‌ی وجود سایبر، آیا واقع‌مند است، آیا ناواقع‌مند است، آیا واقعیت دارد، آیا وجودی حقیقی است، آیا وجودی اعتباری است. مشهور است و ظاهراً مقبول عمده‌ی فلاسفه‌ی یونانی و ایرانی و اسلامی که وجود را از حیثی به چهار نوع تقسیم می‌کردند، وجود عینی، وجود ذهنی، وجود کتبی، وجود لفظی. گرچه انسان تصور می‌کند که در خصوص وجود کتبی و لفظی مسامحه شده است، ولی حتی اگر این تعبیر مسامحی باشد و علی‌الخصوص اگر مسامحی نباشد، ما می‌توانیم وجود سایبری هم تعبیر کنیم، و وجود پنجمی را تصویر کنیم، هستی‌واره‌ای به نام سایبرنتیک که یک وجود است و یک واقعیت است، از جنس هستی است، اگر در ذهن به عنوان وجود ذهنی خلق می‌شود، وجود است، که هست و فلاسفه ما ادله‌ی فراوانی اقامه کرده‌اند و هرآنکه منکر آن است دلیلش را علیل و خودش را هم فاقد دانش قلمداد کرده‌اند که بدیهی را انکار می‌کند، قطعاً این عالم هم عالمی است و عالم و بعدی از وجود است و بگوییم بعد پنجم وجود و هستی‌واره پنجم.

ـ چیستی‌شناسی سایبر. ماهیت سایبر چیست؟ آیا از مؤلفه‌هایی تشکیل شده؟ به زبان سنتی فلسفی بگوییم مجرد است؟ مادی است؟ بسیط است؟ مرکب است؟ سئوال اساسی این است که آیا فضای مجازی رسانه است یا عالم است؟‌ کمابیش موضوع بحث این همایش این است که به صورت پیش‌فرض گویی پذیرفته شده است که فضای مجازی یک فضای رسانشی است، محیط مجازی یک عالم است و نه رسانه. عالم دیگری خلق شده است، نفس بشر که نماد و نما و نمود رب است، که از آن می‌توان به رب پی برد، عالم دیگری خلق کرده است به نام عالم مجازی، ولی عالم مجازیی که حقیقی شده است. زمانی عرفای ما می‌گفتند که واژه‌هایی را که در معانی مجازی و در قیاس با معانی عرفانی آن به کار می‌بریم، قلب معنا شده است. شیخ شبستری می‌گوید اگر امروز می به معنای آن مایه‌ی ارغوانی است ولی مجازاً و استعارتاً به یک مفهوم عرفانی به کار می‌بریم و تصور می‌کنیم معنای حقیقی آن است و معنای مجازی این، برعکس بوده است، ابتدائاً می به همان معنای عرفانی جعل و وضع شده بوده، رفته‌رفته در معانی و مصادیق مجازی به کار رفته و گویی قلبی اتفاق افتاده است و معنای حقیقی به مجازی و مجازی به حقیقی بدل شده است.

روزگاری ما جهان حقیقی و جهان مجازی داشتیم، امروز آن جهان مجازی جهان حقیقی شده، یعنی محیط مجازی، مجازی نیست بلکه یک واقعیت است و حقیقت شده است و تنها رسانه نیست، یک عالم است و اقتضائات خاص خود را دارد. ما تصور می‌کنیم محیط مجازی و شبکه‌ی اینترنت جهان یک چیزی مثل تلویزیون است و یک چیزی مثل موبایل است، نه؛ آن عالم است و آدم خودش را می‌خواهد. عالمی است، آدمی درخور و فراخور خودش را می‌طلبد و عالم و آدم را این عالم طبق خواسته و دلخواه خویش دارد دیگرگون می‌کند. ولذا یکی از پرسش‌هایی که قابل طرح است بایایی سایبرنتیک است. درخصوص هر پدیده‌ای باید از ضرورتش بتوان پرسید، امروز نمی‌توان از ضرورت پرسید، معنی ندارد بپرسیم آیا ضرورت دارد، یک حقیقتی است که خویش را بر همه‌ی حقایق تحمیل کرده است.

ـ معرفت‌شناسی سایبرنتیک. ما دو جور می‌توانیم به عالم مجازی و محیط مجازی نگاه کنیم، به مثابه شناخته، به مثابه شناختگر، به مثابه متعلق شناسا، به مثابه فاعل شناسا و ذیل این می‌توان پرسش‌هایی را مطرح کرد، به مثابه شناخته و یک پدیده که متعلق شناسایی است و باید او را شناخت، می‌توان پرسید آیا این پدیده فهم‌پذیر است؟ امکان فهم دارد؟ امکان تصوری دارد؟ آیا شناخت فضای مجازی روش‌مند است و پرسش‌هایی از این دست. گاه می‌شود در حوزه‌ی معرفت‌شناسی و با نگاه معرفت‌شناختی به این مقوله آن را به مثابه شناختگر و فاعل شناسا در نظر گرفت و پرسید کارکرد معرفتی سایبر چیست. آیا می‌توان از داده‌های سایبر پرسید و از صدق و کذب آن سخن گفت؟ سایبر چون منبع معرفت‌ساز قابل پذیرش است؟ آنهایی که از هوش مصنوعی سخن می‌گویند کمابیش می‌خواهند چنین ادعایی را مطرح کنند، می‌خواهند بگویند هوش مصنوعی مولد معرفت و معرفت‌زا است، چونان منبع معرفت است، مثل عقل. عقل چه‌سان دو نوع کاربرد دارد، کاربرد استقلالی، کاربرد آلی، کاربرد به مثابه منبع که مولد معرفت است و خودش داده‌ی معرفتی دارد و کاربرد آلی، چونان ابزار که به خدمت گرفته می‌شود برای این‌که دیگر منابع یا ابزارها را به استخدام دربیاوریم. در ادبیات دینی قدمای اصولیون مثل شیخ مفید می‌گفتند که عقل نباید در قلمروی شرع وارد شود، و اگر وارد بشود به مثابه مفسر باید وارد شود. کارکرد عقل آن است که کتاب و سنت را بفهمیم، چونان ابزار آن را به کار ببریم و نه چونان منبع. راجع به فضای مجازی و سایبرنتیک هم می‌توان پرسید که آیا این عالم، عالم مولد معرفت است؟ هوش مصنوعی خود داده‌ی معرفتی دارد یا فرآورده و پرورده‌ی معرفتی دارد؟ تولید معرفت نمی‌کند، و تنها پردازنده و ابزار است. کارکرد معرفتی استقلالی دارد یا آلی، منبعی یا ابزاری به مثابه معیار و یا منطق؟ و اینجاست که عالم عظیمی در قلمروی معرفت بشر معاصر طی دو سه دهه‌ی اخیر پدید آمده، به عنوان علوم شناختی. وسیع‌ترین عالم معرفتی که بسیاری از دانش‌ها و روش‌ها را هم درگیر کرده است. از مسائل عصب‌شناسی تا روان‌شناسی، از فلسفه و متافیزیک تا الهیات. علوم شناختی همه چیز را درگیر خود کرده است و هنوز هم کسی نمی‌تواند مدعی شود که من متخصص علوم شناختی هستم. تنها حوزه و قلمروی مطالعاتی ـ معرفتی است که به جمع از آن یاد می‌شود، نمی‌گویند علم شناختی، چون ذاتاً بینارشته‌ای برای همین می‌گویند علوم شناختی. در کشور ما هم در گوشه‌و‌کنار بعضی کار می‌کنند که البته در حد اطلاع من و یک مؤسسه‌ای که استقلالاً بر این مسئله پرداخته و متمرکز است، تصور من این است که بی‌راهه می‌روند و این مسئله را درست نمی‌بینند.

پرسش دیگری که می‌توان پرسید این است که آیا این عالم یاسآور و قانونمند است. امروز دیگر در عالم علم پذیرفته شده که در این عالم پدیده‌های وجود دارند که قانونمند نیستند و پاره‌ای از عالمان و دانشمندان علوم تجربی و حتی گاه فیلسوفان بر این باورند که بسا قاعده‌ی فراگیر و جهانشمولی در عالم نباشد و در هر جا استثنایی هست و هستند عناصر یا موجودات و یا افرادی از یک منظومه‌ای که قاعده‌ناپذیر هستند. این پرسش راجع به سایبرنتیک هم قابل طرح است و می‌توان از قاعده‌پذیری، از قانونمندی و از قاعده‌گذاری و قاعده‌سازی آن سخن گفت. امروز سایبرنتیک چه مقدار برای بشر هوشمند مخلوق الهی تولید قاعده می‌کند؟ زمین بازی و قاعده‌ی بازی برای او جعل می‌کند. ما چقدر اسیر سایبرنتیک هستیم؟ چه مایه او هست که اراده‌ی خود (مسامحتاً تعبیر به اراده می‌کنیم) را بر ما اعمال می‌کند؟ چه قواعدی بر و چه قواعدی در سایبرنتیک جریان دارد؟ اینها همه قابل مطالعه است.

ـ چرایی و برایی سایبر. که از علت غایی اگر برایی تعبیر کنیم دقیق‌تر از چرایی است، چون داریم علت را می‌گوییم، چرایی که سئوال است و چرایی حکایت از علت نمی‌کند بلکه برایی است که حکایت از علت می‌کند.

ـ غایت و کارکردهای ذاتی فضای مجازی چیست؟ این همان مشکلی است که ما با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم و با آن فاصله‌ی زیادی داریم و گاه از این امکان آنگونه که بعضی از موبایل استفاده نمی‌کنند، استفاده نمی‌کنیم. در دنیا روزی هست که مسابقه‌ی پرتاب موبایل می‌گذارند، تصور می‌کنند آنها شاید برای قوت‌آزمایی و آزمایش میزان استحکام تولیدات صنعتی این کار را می‌کنند، ولی مسابقه می‌گذارند که موبایل را پرتاب کنند و تصور می‌کنند که موبایل قطعه سنگ است، موبایل کاربرد دیگری دارد. اگر این را درک نکنیم که کارکرد ذاتی سایبرنتیک چیست، به تعبیر عامیانه می‌خوریم و من حیث لا یحتسب هم می‌خوریم، مثل آن چیزی که پارسال اتفاق افتاد و خوردیم. آنهایی که می‌فهمند کارکرد ذاتی عالم مجازی چیست، آن را خوب به استخدام درمی‌آورند و در جنگ برنده می‌شوند چون از این ابزار خوب استفاده برده‌اند.

ـ چندگانی و چندگونی سایبر. آیا سایبر ذاتاً ارزش‌مدار هست یا نه؟ بعضی بر این باورند که آورده‌های تمدن مدرن ذاتاً سکولار هستند و نمی‌توان مسلمانشان کرد. و متاسفانه باید گفت این بدفهمی و کج‌فهمی است. هم این بدفهمی است و هم افراط از آن سو که سعی کنیم همه چیز دنیای مدرن را اسلامیزه کنیم و توجیه اسلامی برای آن درست کنیم. دو آیه و روایت دست و پا کنیم و کنار آن بگذاریم و بگوییم این هم اسلامی است. ما از قدیم و از چهارده قرن پیش این حرف‌ها را داشته‌ایم. اگر داشتیم پس چرا تا به حال نگفتیم؟ یکی گفته بود شهر ما دویست سال پیش خطوط تلفن داشته و در حفاری‌ها از زیر زمین سیم تلفن به دست آمده است، دیگری هم گفت شهر ما از ده هزار سال پیش بی‌سیم داشته، هرچه کندیم و گشتیم سیمی زیر خاک گیر نیاوردیم. این‌که ما هزاروچهارصد سال پیش این حرف‌ها را زده‌ایم و این تعبیرات گاهی غلط‌انداز است، مثل همین چیزی که گاهی به زبان می‌آوریم تحت عنوان اسلامی‌سازی علوم انسانی، یا بومی‌سازی علوم انسانی و از این‌جور تعبیرهای ناروا و نادرست. چیزی اگر ذاتاً اسلامی نیست، نمی‌توان آن را اسلامی کرد. اگر ذاتاً اسلامی نیست پس اقتضاء ندارد و اسلامی و غیراسلامی ندارد، معنی ندارد بگوییم اسلامی بکنیم، مگر غیراسلامی است، اگر ذاتاً غیراسلامی است، نمی‌توان آن‌را اسلامی کرد، اگر اسلامی و غیراسلامی ندارد نیز باز دیگر اسلامی کردن معنی ندارد. ولی پرسش این است و بسیاری می‌گویند که همه‌ی سنت‌ها و ابزارهای مدرن ذاتاً سکولار هستند، اصلاً ما با انتخابات نمی‌توانیم کنار بیاییم، دموکراسی مال ما نیست، ما نمی‌توانیم با دموکراسی کنار بیاییم، مطبوعات ابزار مدرن است و مال عالم ما نیست و نباید از مطبوعات استفاده می‌کردیم، مطبوعات عوارض خاص خود را دارد و بعضی از این تصورات. عده‌ای ضدمدرن هستند و سنتی‌اندیش‌اند که البته بین سنت‌گرایی و سنتی‌اندیشی نسبت یکسان نیست، عام و خاص من‌وجه است. احیاناً سنتی‌اندیش و سنت‌گرا هستند و گاهی هم کتاب و مقاله می‌نویسند و آیات و روایات هم راجع به مسائل عالم مدرن می‌آورند و مطالبی را ادعا می‌کنند. بعضی هم از آن طرف می‌خواهند اسلام را مدرن بکنند، اینها هم خطا می‌کنند. اما این پرسش جای طرح دارد، اگر ما آن را صنعت بدانیم یک‌جور ممکن است قضاوت کنیم، فن و فناوری و تکنولوژی بیانگاریم، آن را ابزار بدانیم یک جور، آن را عالم بدانیم جور دیگر باید راجع به آن صحبت کنیم. به هرحال چندگانی و چندگونی سایبر پرسش مهمی است که باید پاسخ پیدا کند.

ـ شایای و روایی اخلاق سایبرنتیک،

ـ ناشایایی و ناروایی سایبر،

ـ حسن و قبح. ملاک حسن و قبح در عالم سایبر چیست؟ امروز این عالم مثل عالم مقابل آن که از آن به عالم حقیقی یا فیزیکی و هر چیز دیگری تعبیر می‌کنیم، به همان اندازه و شاید بیش از آن اندازه، هم در عالم احکام بایدی و باید ـ نبایدها و احکام تکلیفی، حقوقی و الزامی و هم در عالم شایدی، شاید و نشایدها، ارزش‌ها و احکام تهذیبی، پرسش تولید کرده است که حوزه‌ها باید پاسخ بدهند، ولی حوزه‌های ما به کلی از این مسئله غافل هستند. هرچند که خوشبختانه نسل جدید حوزه پیشتازتر از دیگر قشرها در حضور در این فضا است، اما در بحث‌های نظری متأسفانه موضوع مغفول مانده است. امروز آن مایه که حوزویان نسل امروز از این ابزارهای جدید و از این فضا استفاده می‌کنند قطعاً دانشگاهیان به این اندازه استفاده نمی‌کنند. حدود بیست‌وپنج سال پیش با یک جمعی از دوستانی از شورای عالی انقلاب فرهنگی که البته من آن روز عضو شورا نبودم، ولی با یکی از حوزه‌های اصلی آن مرتبط بودم و همکاری داشتم، هم مشهد آمدیم و هم قم رفتیم، مأمور شده بودیم که گزارش حوزه‌ها را تهیه کنیم. گزارش ملی تحقیقات را تهیه کرده بودند و گفته شده بود که چرا گزارش ملی تحقیقات شامل گزارش تحقیقات حوزوی نیست، آن روزها هنوز بسا رایانه به دانشگاه راه نیافته بود و خیلی چیز نادری محسوب می‌شد، اما وقتی آمدیم مشهد و خصوصاً در قم یکی دو مرکز تأسیس شده بود که همین مرکز تحقیقات علوم اسلامی کامپیوتری که مقام معظم رهبری تأسیس کردند و از جمله ابتکارات و پیشتازی‌های ایشان مثل بسیاری از صحنه‌های دیگر همین اقدام بود که فرهنگ استفاده از رایانه را وارد حوزه کرد، بعضی از آقایان به شدت متعجب شده بودند، امثال پروفسور رفیع‌پور که جامعه‌شناس برجسته‌ای است و صاحب کرسی است در سوربن فرانسه و از مفاخر علمی معاصر به حساب می‌آیند، واقعاً در شگفت بودند که طلبه‌ها چقدر زود شروع کردند و چقدر خوب شروع کردند و این ابزار را به استخدام کار علمی خود درآورده‌اند. خوشبختانه نسل امروز خوب وارد این حوزه شده و از محیط خوب استفاده می‌کند ولی مباحث نظری همچنان بر زمین مانده است. ما هنوز فقه را که شروع می‌کنیم از باب طهارت شروع می‌کنیم، به باب زکات و خمس و امثال اینها که می‌رسد عمر علمی ما تمام می‌شود، راه کوبیده و هموار را پیش می‌رویم ولی مسائل جدید را وارد نمی‌شویم.

اخلاق سایبرنتیک و مباحث مربوط به حسن و قبح سایبرنتیک، شایایی و ناشایی‌ها، روایی‌ها و ناروایی‌ها، بحث‌های بسیار زنده‌ای است.

ـ چه‌آیی سایبر است. آینده‌پژوهی درباره‌ی سایبر. به کجا می‌رویم؟ یک بحث این است که ما در کجای عالم و تاریخ ایستاده‌ایم که آنچه عرض شد بیشتر اشاره به این حیث بود که ما مسلمانان و ما شرقی‌ها و ما جهان‌سومی‌ها و ما ایرانی‌ها در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ باید به یک خودآگاهی تاریخی دست پیدا کنیم. ملتی که به خودآگاهی تاریخی نرسیده باشد همواره سیل تاریخ او را می‌برد. ملتی که به خودآگاهی تاریخی برسد و بداند کجای تاریخ ایستاده است، تاریخ را اداره می‌کند. ما نه مثل مارکسیست‌ها می‌گوییم تاریخ بر حیات آمی حاکم است و آدمی اسیر محرکات تاریخ است و نه این‌که می‌گوییم تاریخ قاعده‌ناپذیر است، خیر؛ تاریخ فلسفه دارد، قاعده‌پذیر و مدیریت‌پذیر است، به شرط خودآگاهی تاریخی، اگر به خودآگاهی تاریخی برسیم می‌توانیم تاریخ را اداره کنیم.

در کجای جهان ایستاده‌ایم؟ به کدام سو می‌نگریم؟ آینده‌پژوهی درباره‌ی عالم سایبرنتیک. قضیه دارد به کجا منتهی می‌شود؟ به کجا خواهد رفت؟ بشر با این قول خودساخته پس از این چه خواهد کرد؟ شتاب آنچنان سرسام‌آور است که هیچ قابل محاسبه نیست که دم‌به‌دم چه اتفاقی می‌افتد؟ دم دیگر چه رخ خواهد داد؟ سال دیگر و قرن دیگر چه اتفاقی می‌افتد؟ این مسئله‌ی خیلی عظیمی است. پرسش از آینده یک پرسش فلسفی است، پرسش از مبدأ و پرسش از گذشته یک پرسش فلسفی است، پرسش از معاد و مآل و آینده یک پرسش فلسفی است و باید فیلسوفانه پاسخ داده شود. گمانه‌زنی درباره‌ی آینده سایبر و سرنوشت خُرده‌رسانه‌ها، سرنوشت خود بشر اسیر، سرنوشت بشر در چنگال این قول به چه حال و وضعی خواهد انجامید؟ این مسئله بسیار مهم است.

من در محضر شما فضلا، محققان و پژوهشگران اهل درد و درک تنها خواستم چند پرسش فلسفی را مطرح کنم، هرچند در ذیل برخی پرسش‌ها گاهی اشاراتی هم به پاسخ‌هایی که ارتکازاً در ذهن داشتم، بی‌آنکه درنگ و تأمل کافی کرده باشم، داشتم. می‌خواستم اهمیت مطالعه‌ی نظری و معرفتی و فلسفی و معرفت‌شناختی در این مسئله را اشاره کرده باشم و عرض کنم بی‌آنکه ما چنین مطالعاتی کرده باشیم ما مستخدَم فضای مجازی خواهیم بود. ما اینجا جمع شدیم که بگوییم چگونه فضای مجازی را به استخدام دربیاوریم، اگر ما این فضا را نشناسیم، این فضا ما را خواهد برد و او ما را اداره خواهد کرد. باید بپرسیم چگونه ما را اداره می‌کند، و پرسش آخر همین است که سایبرنتیک بشر را چگونه در آینده اداره خواهد کرد که پرسش بسیار مهمی است. والسلام.

زیست‎جهان سایبری و سبک زندگی

فضای سایبری عنوانی کاملاً جدید و پدیده‎ای کاملاً نو است که پاره‌ای از مسائل را در جهان معاصر به دنبال داشته است و آنچه تاکنون بروز پیدا کرده، حدّاقلِ چیزی است که به عنوان تبعات فضای سایبری می‌تواند بروز کند. فضای سایبری در زندگی انسان تأثیرات فراوانی داشته و هنوز شناخت کافی نسبت به ماهیّت و تبعات آن حاصل نشده است. این پدیده در زمینه‎ی مباحث فکری و عقیدتی، در حوزه‎ی مناسبات و روابط و در زمینه‎ی ساخت فرهنگ و سبک زندگی، پیامدهای وسیع و غیرقابل محاسبه‎ای از خود به جای گذاشته است. مقوله‎ی سبک زندگی هم بر حسب ادّعا، عمر خیلی طولانی ندارد و در دهه‌های اخیر در دنیا مطرح شده است.

 

زیستجهان سایبری و سبک زندگی

 

سخنرانی در نشست دوازدهم از سلسله نشست‌های اندیشه ورزی پیرامون مسائل بنیادی انقلاب اسلامی

تاریخ برگزاری نشست: ۲۲اسفند ۱۳۹۲

مکان: دانشگاه علوم اسلامی رضوی

برگزارکننده: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، با همکاری کانون غرب‌پژوهی دانشگاه

 

عنوانی که برای این بحث در نظر گرفته شده عبارت است از «زیست‎جهان سایبری و سبک زندگی». در این عنوان دو ترکیب کلیدی وجود دارد: ۱٫ زیست‎جهان سایبری؛ ۲٫ سبک زندگی؛ که هر دو از مقولات نوظهور روزگار و به‎خصوص کشور ما هستند.

فضای سایبری عنوانی کاملاً جدید و پدیده‎ای کاملاً نو است که پاره‌ای از مسائل را در جهان معاصر به دنبال داشته است و آنچه تاکنون بروز پیدا کرده، حدّاقلِ چیزی است که به عنوان تبعات فضای سایبری می‌تواند بروز کند. فضای سایبری در زندگی انسان تأثیرات فراوانی داشته و هنوز شناخت کافی نسبت به ماهیّت و تبعات آن حاصل نشده است. این پدیده در زمینه‎ی مباحث فکری و عقیدتی، در حوزه‎ی مناسبات و روابط و در زمینه‎ی ساخت فرهنگ و سبک زندگی، پیامدهای وسیع و غیرقابل محاسبه‎ای از خود به جای گذاشته است. مقوله‎ی سبک زندگی هم بر حسب ادّعا، عمر خیلی طولانی ندارد و در دهه‌های اخیر در دنیا مطرح شده است.//

چند سال قبل در تالار اجتماعات بنیاد پژوهش‌های آستان قدس، بحثی را مطرح کردم با عنوان « چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و فضای مجازی» (دومین نشست تبلیغات دینی در فضای مجازی و رسانه‌های ماهواره‌ای مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی، تالار شیخ طوسی، ۲۵/۷/۸۹)؛ در آن جلسه بیان کردم که به جهت نوبودگی این حوزه، مباحث هستی‌شناختی، معرفت‎شناختی و ارزش‎شناختی بسیاری می‌تواند در ارتباط با آن مطرح شود، که البته در این زمینه حتی پرسش‌های قابل طرح نیز چندان روشن نیست. در همان جلسه پرسش‎هایی را در این زمینه مطرح کردم و پاسخ‌هایی را به صورت پاسخ‌های احتمالی به آنها دادم.

یکی از پرسش‎ها درباره‎ی «ماهیت فضای سایبری» بود؛ فضای سایبری چیست؟ این پدیده در ذهن ما چگونه شکل گرفته است؟ آیا سایبرنتیک فقط یک ماهیت تکنیکی دارد؟ اگر فضای سایبری یک تکنولوژی است، آیا این تکنولوژی فاقد ایدئولوژی است، یا همان‎طور که برخی گفته‌اند هر تکنولوژیی، ایدئولوژیِ خود را به همراه دارد؟ تکنولوژی بی‎روح نیست! تکنولوژی، هم تحت تأثیر تفکّر است و هم فکرساز. نباید تصور کنیم که تکنولوژی همان فناوری است. تکنولوژی آنچه که در ظاهر مشاهده می‌کنیم ـ ابزارهای فنی مورد استفاده‎ی بشر ـ نیست.

در فلسفه بحثی مطرح است با عنوان «وجودات اربعه‎ی اشیاء»؛ یعنی «وجود خارجی»، «وجود ذهنی»، «وجود لفظی» و «وجود کتبی». درخصوص وجود کتبی می‌توان گفت، هنگامی که چیزی با علائمی که از خط ساخته شده، نمایانده می‌شود، درواقع به آن چیز وجود داده‌ایم. وجود لفظی نیز درواقع وجودی است که با اصوات و آواها ادا می‌شود، و با اداشدن بعضی آواها و اصوات ترکیب‌یافته، به ذهن تداعی می‌کند. البته بحث درخصوص «وجود خارجی» و «ذهنی» کاملاً فلسفی است. صدرالمتألهین نیز اهتمام خاصی به وجود ذهنی داشته است و موضوع در این خصوص کمابیش روشن شده است. این تقسیم‌بندی چهارگانه حتی در بعضی از ابواب اصولی و ازجمله مباحث الفاظ عنوان می‌شود. وقتی بحث از وضع و دلالت به میان می‌آید، برای مشخص‌کردن نسبت بین لفظ و معنا گاهی اوقات از همین تقسیم‌بندی استفاده می‌کنند.

اینجا ممکن است پرسیده شود که آیا فضای سایبری هم یک وجود است؟ یعنی به قیاس وجودات اربعه که هر چیزی دارای چهار وجود است، آیا در عصر ما وجود جدیدی به عنوان «وجود سایبری» ایجاد شده است؟ در یک فضای مجازی، غیرحقیقی و غیرفیزیکال، واقعیت‌هایی جریان دارد و مناسباتی وجود دارد. امروز عملاً بخشی از زندگی بشر درگیر این مقوله است و به تدریج این پدیده خود را بر زندگی بشر تحمیل می‌کند و به سمتی پیش می‎رود که در روزگاری نه چندان دور همه‎ی شئون زندگی انسان در فضای سایبری جریان پیدا کند.

سیطره‌ی‎ «مجاز» مشخصه‌ی مدرنیته

در گذشته کسانی گفته‌اند که مشخصه‎ی دوره‎ی مدرن کمیت‌گرایی و سیطره‌ی کمیت است. این نگاه در زمان خود یک فکر ابتکاری به حساب می‌آمد، اما گویای همه‌ی وجوه عالم مدرن نبود. ما مقوله‎ی تجوز و غلبه‎ی مجاز بر زندگی و «سیطره‎ی مجاز به عنوان مشخصه‎ی مدرنیته» را مطرح می‌کنیم؛ به این معنا که حقیقت آرام‌آرام به محاق می‌افتد و آنچه خود را بر ذهن و زبان و زندگی ما تحمیل می‌کند و آنچه مشهود و حقیقت انگاشته می‌شود، «مجاز» است. به هر چیزی از بشر امروز که نگاه کنید، مشاهده می‌کنید که تحت سیطره‌ی یک سلسله مجازات است.

انسان معاصر و به‎خصوص انسان شرقی، به شدت خود را در شخصیت‌های مجازی و من‌های غیرحقیقی گم کرده است. انسان قهراً دارای هویت‌ها و من‌های گوناگونی است؛ اما در روزگار ما این هویت‌ها و من‌های گوناگون زیادتر شده‌اند و خود را به زندگی انسان معاصر تحمیل کرده‌اند و گویی جای حقیقت را گرفته‌اند.

انسان امروز دارای یک منِ جهانی است. در عصر ما، یک فرد تنها یک فرد نیست؛ بلکه عنصری است از یک شبکه‎ی جهانی شخصیتی. یک فرد در ایران فقط یک ایرانی نیست؛ هر فرد، به‎خصوص در محیط‌های شهری و در بین طبقات نخبه، خود را جزء جامعه‎ی جهانی می‌داند و حساسیت‌هایی غیرملی، غیرمحلی و غیرشخصی پیدا کرده است. او مسائل جهانی را مسائل خود می‌انگارد و نمی‌گوید این مقوله‎ی غیرایرانی به منِ ایرانی چه ربطی دارد؟! یک ایرانی در گذشته‌های دور می‌گفت: من ایرانی هستم، سرنوشتم به ایران گره خورده است، هویتم به شکل یک ایرانی تعریف می‌شود، از فلان قبیله یا طائفه هستم و با تمام وجود از هویت، منافع و مسائل طایفه‌ام دفاع می‌کنم. اما امروز شخصیتی به عنوان «منِ جهانی» دارد و از منافع، مصالح و حساسیت‌های آن شخصیت دفاع می‌کند و به آن می‎اندیشد. همچنین گاه منِ ملی دارد و در او به عنوان یک ایرانی همه‎ی حساسیت‌ها وجود دارد و بروز می‌کند. گاهی هم به‌عنوان کسی که عضو یک امت و مذهب است، منِ دینی و شخصیتی متعلق به دین خود دارد.

یکی از مسائلی که در روزگار ما رقم خورده، سیطره‎ی مجاز بر همه چیز و از جمله هویت‌ها است و این یعنی ایجاد هویت‌های مجازی برای انسان. مثلاً از دوره‌ی مدرن، مدرنیته، پسامدرنیته و یا دوره‌ی سنت صحبت می‌شود؛ شاید شما که مخاطب صحبت‌های بنده هستید به ذهنتان خطور نکند که این حرف‌ها چه ربطی به ما دارد؟! اما واقعیت این است که سنت، مدرنیته و پسامدرن، مقاطعی از تاریخ حیات یک جامعه، قوم یا قبیله‎ی دیگر و در یک اقلیم دیگر است و هیچ ارتباطی به ما ندارد. آیا ما اصلاً مدرنیته را تجربه کرده‎ایم؟ یا اینکه مدرنیته مختص به غرب است؟ پسامدرن چطور؟

ما تبدیل شده‎ایم به انسان‎هایی با حساسیت‌های یک انسان دیگر و جامعه‎ای با حساسیت‎های یک جامعه‎ی دیگر، که آن انسان، انسان غربی است و آن جامعه، جامعه‎ی غربی. ما هویت حقیقی خود را گم کرده‎ایم و اسیر این هویت مجازی شده‎ایم. اصلاً چیزی به عنوان دوره‎ی مدرن در خاورمیانه فرا نرسیده و شاید هیچ‎گاه نیز فرا نرسد. بنا نیست که ادوار تاریخی یک قوم و قبیله در اقلیم یا منطقه‌ای از جهان، در تمام عالم و برای همه‎ی اقوام اتفاق بیفتد. چنین تصوری مانند تصور مارکسیست‌ها درباره‎ی ادوار چهارگانه‎ی تاریخ است که توقع داشتند در سراسر جهان و برای همه‎ی ملت‎ها اتفاق بیفتد. در این خصوص نیز پیش‌بینی‌هایی می‌کردند که مثلاً ابتدا در کدام کشور فئودالیسم به پایان می‌رسد و در کدام منطقه انقلاب کارگری رخ خواهد داد و تصورشان این بود که سرنوشت همه‎ی بشریت به همین الگو ختم می‌شود؛ اما متوجه نبودند که این دوره‎بندی‌ها بسا تنها برای یک مقطع و یک اقلیم از جهان صحیح باشد و قرار نیست در همه‎ی مناطق جهان برقرار باشد. جامعه‌ی ابتدایی غیرصنعتی یک کشور در خاورمیانه کجا باید دوره‌ی صنعتی را طی کرده باشد و طبقه‌ی کارگری در آن شکل گرفته باشد تا انقلاب کند؟ جامعه‌ی انگلیس یک جامعه‌ی صنعتی بود و در آن انقلاب کارگری اتفاق نیافتاد، ولی در چین و کره اتفاق افتاد. آنها قصد داشتند یک قالب مجازی متحدالشکل برای جریان تاریخ ملت‎ها تصویر کنند، که موفق نبودند؛ زیرا غیرواقعی بود! در نگاه لیبرال‎ها هم همین تصور وجود دارد.

بشر امروز گرفتار یک نوع خویش‌دیگرانگاری شده و خودش را گم کرده است. بسیاری از دیدگاه‌ها و مکتب‌های فکری، ناشی از همین گم‎گشتگی است. فمینیسم افراطی درواقع یک نوع خودگم‌کردگی انسانی است، یعنی به جای اینکه زن‌ها بگویند ما انسان هستیم، می‌گویند ما مرد هستیم؛ زیرا در باطن فمینیسم این دیدگاه نهفته است که زن‌بودن حقارت‎آور است و مردبودن برتری است و تا زمانی که زن، زن باشد باید احساس حقارت کند و برای رهایی از این احساس حقارت، باید مرد انگاشته شود. آنها مسئله را گم کرده‌اند و به جای اینکه بگویند مرد و زن انسان هستند و در انسان‌بودن برابرند، می‌گویند زن مرد است؛ حال اینکه مرد در روزگار ما به چه مقامی رسیده و از چه مرتبتی برخوردار است بماند. گویی که مردان، کامیاب، کامل، خوشبخت و سعادتمند هستند، ولی زنان چنین نیستند و برای حل این مشکل باید بگویند که زن، مرد است و زن‌مردانگاری راهکار حل معضلاتی است که پیش روی زن امروز است. در باطن فمینیسم اعتراف به حقارت زن و عظمت و مرتبت مرد نهفته است. امروز زن هویت حقیقی خود را گم کرده و به دنبال یک هویت مجازی است و آن «مردبودن» است. لذا به جای اینکه به مردها بگویند لباس زنانه بپوشید، به زنان می‎گویند لباس مردانه [مثل کت و شلوار] بپوشید، تا شخصیت پیدا کنید. به نظر آنها اگر زنان طرز پوشش، طرز رفتار و طرز گفتار خودشان را تبدیل به پوشش، رفتار و گفتار مردانه کنند، مشکل حل می‌شود. فمینیسم از این طریق می‌خواهد مشکل زنان را حل کند، در حالی که این به معنای سیطره‎ی مجاز بر ذهن، زبان و زندگی زنان است.

مسئله‎ی زمانه‎ی ما تهی‌کردنِ انسان از هویت حقیقی‌اش و اعطای یک منِ مجازی به اوست و به نظر من برای ما انسان‌های اسلامی، شرقی و خاورمیانه‌ای این مشکل وجود دارد. البته غربی‌ها هم خودگمگشتگی‎های خاص خودشان را دارند؛ مثل همین فمینیسم. به نظر من سیطره‎ی مجاز شاخصه‎ی عمده‎ی این دوره‌های تاریخی انسانی است و می‌بینید که به‎طور مثال در خاورمیانه و شرق نشسته‌ایم ولی از سنت و مدرنیته بحث می‎کنیم. سنت و مدرنیته چه ارتباطی به ما دارد؟! مگر ما سنت داشته‌ایم که حالا مدرنیته داشته باشیم؟! سنت و مدرنیته در غرب و اروپا وجود داشته است.

مسئله‎ی سبک زندگی و فضای سایبری

نقش اساسی فضای سایبری، تبدل هویت است. لشکر غرب برای مسلط‌کردن سبک زندگی غربی در همه‎ی نقاط عالم، از این ابزار بهره می‎برد.

در اینجا مناسبت است مقداری هم درباره‎ی سبک زندگی بحث کنیم. اجمالاً عرض می‌کنم که اصل طرح‌کردن چیزی به نام سبک زندگی با این ادبیات، تقریباً جدید است. در دنیای غرب برای هر مقوله‌ای شناسنامه و تاریخچه درست می‌کنند؛ پدر و مادر درست می‌کند و خیلی دقیق می‌گویند که فلان سال، فلان روز، فلان کس، فلان حرف را زد؛ فلان مقاله را نوشت و مبدأ اصلی فلان دانش شد. به این ترتیب برای علوم مختلف پدر تعیین می‎کنند، مثل پدر جامعه‎شناسی، پدر روان‌شناسی، پدر اقتصاد و …، این‌طور پدرسازی‎ها در غرب رایج است. در مورد سبک زندگی نیز اعتقاد دارند که «ماکس وبر» برای اولین‌بار این تعبیر را به کار برده است. البته به عبارتی می‌توان گفت که مطلب سبک زندگی کاملاً تاریخی است و پیشینه دارد و اگر مطلبی در دوره‌های مختلف تاریخی تحول پیدا کرده باشد به معنای بی‎پیشینگی آن نیست و آن را نباید در یک گسست دید.

امروز مسئله‎ی سبک زندگی به یک آوردگاه برای نبرد بین قدرت‌های مختلف تبدیل شده است. غرب قصد دارد سبک زندگی خود را به همه تحمیل کند. رهبر فرزانه‎ی انقلاب حدود ۳ دهه قبل، از این اقدام غرب به‌عنوان «تهاجم فرهنگی» تعبیر کردند. به هر حال این پدیده یک مقوله‎ی جهانی است و این حرف درست است که غرب قصد دارد فرهنگ خود را بر دیگر ملت‎ها مسلط کند و سبک زندگی خود را شایع کند و این حرف درستی است. اما سبک زندگی یک مقوله‎ی جدید نیست. مفاهیمی مثل «سیره» که در ادبیات علمی ما مسلمان‌ها وجود دارد از همین جنس است. نمی‌خواهم بگویم که سیره عیناً همان سبک زندگی است، اما با درصد بسیار بالایی قابل تطبیق است.

در ادبیات علمی ما کلمه‎ی سیره دست‌کم به دو معنا به کار می‌رود؛ گاهی سیره کلمه‎ای معادل تاریخ در نظر گرفته می‎شود. مثلاً گفته می‎شود سیر الملوک، به معنای تاریخ پادشاهان. گاهی هم سیره معنای دیگری به خود می‎گیرد. سیره بر وزن فِعلَه و مثل جِلسَه، مصدری است دال بر شیوه‎ی خاصی از مطلب و وقتی مبدأ اشتقاق یعنی »س ی ر» در این وزن قرار می‎گیرد، به شیوه‎ی خاصی از سیر دلالت دارد. جَلَستُ جِلْسَتاً، نشستم با طرز خاصی از نشستن. طرز خاص زیستن یک نفر یا یک جمع، می‌شود سیره که توأم با تاریخ است، اما تاریخ نیست. به نظر ما سیره جزئی از سنت است. سبک زندگی نیز چیزی قریب به این معنا است؛ یعنی طرز خاص زیستن و ترتیب مناسبات عمدتاً اجتماعی. بیش از این نمی‌خواهم مطلب را فنی کنم والّا تعریف دقیق و تأمّل‌شده‌ای درباره‎ی سبک زندگی دارم.

سبک زندگی به هویت بازمی‎گردد و پیوند وسیع و عمیقی با مقوله‎ی فرهنگ دارد. شاید هیچ مقوله‌ای مانند فرهنگ به سبک زندگی نزدیک نباشد. به نظر ما فرهنگ عبارت است از: «منظومه‌ای سازوارشده از بینش‌ها، منش‌ها، کشش‌ها و کنش‌های پایدار و رسوب‌شده که در زندگی، ذهن و زبان یک جامعه در یک بازه‎ی زمانی و حوزه‎ی زمینی معین جریان دارد». به این ترتیب ما فرهنگ را دارای چهار مؤلفه‌ی «بینش‌ها»، «منش‌ها»، «کشش‌ها» و «کنش‌ها» می‌دانیم.

سبک زندگی نزدیک‌ترین پدیده نسبت به فرهنگ است؛ البته نمی‌خواهیم بگوییم که سبک زندگی همان فرهنگ است، اما به هر حال نسبت بسیار نزدیکی با مقوله‎ی فرهنگ دارد. ممکن است دایره‎ی سبک زندگی را محدود کنیم و بگوییم که سبک زندگی بیشتر معطوف به رفتار است و مقوله‌ی بینش در آن راهی ندارد، و از این جهت از فرهنگ محدودتر قلمداد شود؛ اما از جهت دیگر، بسا سبک زندگی نسبت به فرهنگ توسعه داشته باشد.

 

درباره‎ی سایبر باید گفت که این واژه را به معانی، قلمروها و محدوده‎های مختلف تقسیم می‌کنند. در اینجا وقتی از ترکیب «زیست‎جهان سایبری» استفاده می‎کنیم، معنایی وسیع‌تر را مد نظر داریم. در مواجهه با فضای مجازی و سایبری، در وهله‎ی اول با لایه‌ای کاملاً تکنولوژیک روبه‎رو هستیم؛ لپ‎تاپ، کامپیوتر، ابزارهای الکترونیکی دیگر و … . ممکن است در نگاه اول بگوییم که اینها ابزار هستند و روح، جهت و زبان ندارند؛ بنابراین یک لایه از این زیست‎جهان سایبری همین ابزارها، وسایل و لوازمی است که برای ثبت، پردازش و احیاناً جابه‎جاکردن اطلاعات در خدمت ماست.

در مرحله‎ی بعد و در لایه‎ای عمیق‌تر، با مجموعه‎ای از مناسبات و روابط روبه‎رو هستیم. در پس این تکنولوژی و به مثابه موهبت کاربرد آن، مجموعه‌ای از طرز مواجهه‌ی انسان‌ها با یکدیگر وجود دارد. برای مثال به دولت الکترونیک اشاره می‌‌شود به این معنا که افراد در خانه‌ی خود نشسته باشند و همه‌ی کارهای خود را انجام بدهند.

الوین تافلر کتابی دارد به نام «موج سوم». او در این کتاب آورده است که بعضی از تکنولوژی‌ها و کارافزارها در دوران مدرن سبب بیگانگی آحاد و اعضای یک خانواده از یکدیگر شده است. مرد و زن سر کار می‌روند و بچه نیز به مدرسه می‌رود و یکدیگر را نمی‌بینند و هنگامی که به خانه می‌رسند خسته‌اند، و با هم صحبت نمی‌کنند. روابط افراد سرد و نامهربانانه و بی‌روح شده است. گفته‌اند اگر امکانات رایانه‌ای و فضای سایبری توسعه پیدا کند، این مشکل حل می‌شود، زیرا لازم نیست که اعضای یک خانواده به بیرون منزل بروند و همیشه در منزل به سر می‌برند و یکدیگر را می‌بینند و با هم مأنوس هستند. به این ترتیب تجدید محبت می‌شود و روابط گرم می‌شود؛ اما نتیجه برعکس شد؛ امروز یک بچه‎ی دو ساله با کامپیوتر و موبایل‌های هوشمند به راحتی کار می‎کند. سرگرمی کودکان امروز بازی‌کردن با موبایل است. چنین کودکی با مادرش ارتباط عاطفی ندارد و مادر نیز به جای آنکه با فرزندش گفت و شنود داشته باشد و چیزی به او بیاموزد، تنها نشسته است و به کار دیگری مشغول است.

بنابراین با توسعه‌ی فضای سایبری قضیه برعکس شد و اوضاع خیلی بدتر شد. امروز با خانه‌هایی مواجه هستیم که چهار عضو دارد، اما یک نفر پای کامپیوتر نشسته، یک نفر پای تلویزیون، دیگری لپ‎تاپش را روشن کرده و نفر چهارم سرش به موبایلش گرم است! در مشاغل مختلف نیز همین اتفاق افتاده است؛ به جای اینکه مردم مراجعه کنند، با کارمند احوال‎پرسی کنند و با او دوست شوند، کارها از درون خانه انجام می‎شوند. کارمند رئیس خود را نمی‌شناسد، رئیس مرئوس خود را نمی‌شناسد و خلاصه هیچ‎کس، دیگری را نمی‌شناسد، اما کارها جریان دارند. به این ترتیب لایه‌ی دومی در جهان سایبر هست که با شیوه‌ای خاص، مناسبات افراد را تنظیم و مدیریت می‌کند.

پس از لایه‌ی دوم، لایه‎ی سوم پدید می‌آید که همان لایه‌ی سبک زندگی است. تکنولوژی به خدمت گرفته می‌شود و نوع خاصی از نظام مناسبات را ایجاد می‌کند که قهراً تحت سیطره و تأثیر فرهنگ و قواعد غربی است و باعث می‎شود که یک سبک زندگی خاص در همه جای عالم برقرار شود.

وقتی می‌گوییم دولت الکترونیک، این دولت یک دولت مجازی است، ولی خود را به مثابه یک واقعیت بر زندگی ما تحمیل کرده است؛ آن‌چنان که گاه، مجاز، حقیقت را از صحنه‎ی ذهنی و زبانی ما خارج کرده است. ما راجع به رایانه مثل یک انسان حرف می‌زنیم و همان اصطلاحاتی را که باید درباره‎ی انسان به کار ببریم، راجع به رایانه به کار می‌بریم. در دوره‌ای انسان غربی راجع به سگش این‎گونه حرف می‌زد؛ گویی که دارد راجع به فرزندش حرف می‌زند. امروز ابزارهای الکترونیک انسان‌واره شده‌اند و انسان با آنها زندگی می‌کند. امروز بسیار دیده می‎شوند کسانی زن و شوهر اینترنتی هستند که در بسیاری از مواقع به ازدواج حقیقی منجر می‌شود. امروز شیوه‎ی آشنایی با جنس مخالف، طرز خواستگاری‌کردن و ازدواج عوض شده است؛ افراد ندیده عاشق و علاقه‌مند می‎شوند! پس لایه‌ی سوم زیست‌جهان سایبری مربوط به سبک زندگی است.

ممکن است بتوانیم لایه‌های این جهان را به چهار یا پنج لایه ارتقا دهیم؛ اما در تعبیر و تعریف رایج، به لایه‎ی دوم، «فضای سایبری» می‌گویند. ما می‌خواهیم بگوییم که مجموع این سه لایه‌ای که توضیح دادیم «زیست‎جهان سایبری»؛ یعنی یک زیست‌جهان و جهانی برای زیستن است. انسان می‌تواند نیازها و امور خود را در این فضا برطرف کند؛ در همین فضا همسر و زندگی مشترک دارد، دوست و قوم و خویش دارد، محل کارش در همین فضاست و… . لذا من از این عالم به جهان‌زیست و یا زیست‌جهان سایبری تعبیر کرده‌ام.

نسبت تکنولوژی و ایدئولوژی

جمع‎بندی این مطالب در یک کلام اینکه «تکنولوژی فاقد ایدئولوژی نیست». پشت هر تکنولوژی یک ایدئولوژی نهفته است؛ به همین دلیل است که تکنولوژی مناطق مختلف با ایدئولوژی‎های مختلف، متفاوت هستند. محصولات ایدئولوژی مارکسیسم، سخت و خشن هستند. در مقابل ایدئولوژی لیبرالیسم، تکنولوژی ظریف‌تر و زیباتری را عرضه می‎کند. سنت‌ها و فرهنگ‌ها در تکنولوژی نقش دارند. ما در لایه‌ی اول تکنولوژی، بی‎تفاوتی را قبول نداریم؛ در لایه‌ی دوم نیز طبعاً همین‌گونه است، چرا که تکنولوژی مناسبات خاصی را بر زندگی ما تحمیل کرده است. امروز نوع سرقت‌ها و یا تجارت‎ها تغییر کرده است؛ افراد با زد و بندهای تجاری و اقتصادی در فضای مجازی، از هیچ چیز به همه چیز می‌رسند. یک حزب درست می‌شود و یک نفر در گوشه‌ای از جهان نشسته و به اندازه‌ی یک حزب منطقه‌ای بر موضع‌گیری‌ها تأثیرگذار است. لایه‌ی سوم نیز به همین‌گونه است.

ما این سه لایه را در مجموع زیست‌جهان قلمداد می‌کنیم و سرانجام از استخدام تکنولوژی و جریان این مناسبات عبور می‌کنیم و به سبک زندگی می‌رسیم. غرب می‌خواهد با این روش و در مقیاس جهانی سبک زندگی خود را بر دیگران تحمیل کند. این تعبیر را شاید حدود یک سال پیش از لسان مبارک رهبر معظم انقلاب شنیده‌ایم که غرب می‌خواهد سبک زندگی خود را بر دیگر ملل تحمیل کند. سبک زندگی بخش عمده‌ای از فرهنگ است و فرهنگ نیز هویت‌ساز است و اگر فرهنگ یک جامعه نابود شود و متأثر از فرهنگ ملت دیگری شود، عملاً آن ملت هویت خود را از دست داده است. امروز استقلال، امنیت و هویت به عوامل و مرزهای فیزیکی نیست. امروز مرزهای فیزیکی مشکلی را از استقلال کشورها حل نمی‌کند. مرزهای فیزیکی با یک حمله‎ی نظامی یا یک نشست و برخاست در شورای امنیت سازمان ملل تغییر می‎کند. امروز مرزهای حقیقی، مرزهای فرهنگی هستند که البته دیر آسیب می‌بینند، ولی اگر آسیب ببینند مثل مرزهای فیزیکی قابل جبران نخواهند بود. اگر کشوری به کشور دیگری حمله کند و بخشی از آن سرزمین را اشغال کند، بعد از مدتی ممکن است آن سرزمین از دشمن بازگرفته شود و مسئله به پایان برسد، اما فرهنگ با یک حمله نابود نمی‌شود، ولی اگر نابود شد، دیگر با یک ضدحمله نمی‌توان فرهنگ را اصلاح کرد.

فرهنگ در طی قرون و سده‎ها تغییر می‌کند. ویژگی فرهنگ همین دیرپابودن و دیرزی‌بودن است. به همین دلیل است که ما به کسانی که می‌گویند دین جزئی از فرهنگ است اشکال می‎گیریم و می‎گوییم دین و اخلاق مطلقاً جزء فرهنگ نیستند، بلکه آن عناصری از دین یا اخلاق، جزء فرهنگ هستند که در جامعه پایدار شده باشند. وقتی دین اسلام در مکه ظهور کرد و پیامبر اعظم(ص) به همراه مسلمانان ۱۰ تا ۱۱ سال در آن سرزمین حضور داشتند، اسلام آمده بود، اما اسلام جزء فرهنگ مردم مکه نشده بود؛ چرا که مردم مکه مشرک بودند و فرهنگ شرک‎آلود بر آنها حاکم بود. فرهنگ دیر ظاهر می‌شود، دیر تغییر می‌کند و وقتی آسیب ببیند همه چیز را با خود می‌برد. امروز ما در چنین وضعیتی هستیم؛ سبک زندگی ما که عمدتاً بخشی از فرهنگ است در معرض تهاجم دشمن قرار گرفته و از فضای سایبری بیشترین ضربه را متحمّل می‎شود.

 

آنچه عرض کردیم به معنای مأیوس‌شدن ما نبود، بلکه هدف فقط بیان اهمیت مسئله بود. باید به شکل هوشمندانه و جهادی برای فضای سایبری کاری کرد تا این فضا از تهدید به فرصت تبدیل شود. امیدواریم آنچه صحیح و حق بود بر زبان ما جاری شده باشد و خداوند متعال ما را در این جنگ تمام‌عیار یاری کند.

پرسش و پاسخ

* گفتید نباید ناامید باشیم، بلکه باید این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم. چگونه این تهدید به فرصت تبدیل می‌شود؟

وقتی از عوامل فرهنگ‎ساز بحث می‌شود، موارد زیادی مطرح می‌شوند؛ قدرت، دین، علم، حتی شرایط اقلیمی و زیست‌محیطی. تکنولوژی هم یکی از این عوامل است. به هر حال ابزارهای مدرن بر ذهن، زبان، رفتار و زندگی انسان‎ها تأثیر می‌گذارند و به تدریج فرهنگ جدیدی را ایجاد می‌کنند. ما در تعریف فرهنگ چهار مؤلفه را بیان کردیم؛ «بینش‌ها»، «منش‌ها»، «کشش‌ها» و «کنش‌ها». بینش بر کنش تأثیر دارد و گاهی کنش روی فکر تأثیر می‌گذارد. تکنولوژی ابزار رفتار است و طبعاً در تفکر تأثیر می‌گذارد؛ در حالی که خودْ حاصل اندیشه است. برخورداری از تکنولوژی‌های مدرن تنها شیوه‌ی عمل انسان عوض نمی‌شود، بلکه اندیشه‌ی او نیز تغییر می‌کند. امکانات سایبری شبهات کلامی فراوانی ایجاد کرده‎اند؛ مثلاً هوش مصنوعی مقوله‎ی واقعیت‌داشتن روح را دچار تردید می‌کند. اجمالاً عرض می‌کنیم که مباحث سایبرنتیک در حوزه‎ی دین و فلسفه‎ی دین بسیار تأثیرگذار بوده‎اند.

اما در مورد تبدیل این تهدید به فرصت باید گفت که حکایت بعضی از ابزارهای مدرن، حکایت شمشیر دو لبه است که هم دشمن می‌تواند از آنها استفاده کند هم ما. ما باید با استفاده از این ابزارها برای خود فرصت‎سازی کنیم. ما می‌توانیم از این شبکه‎ی عظیم برای رساندن پیام حقّ‎مان به گوش جهانیان استفاده کنیم. نکته‎ی دیگر اینکه وقتی یک تکنولوژی ایجاد می‌شود، همه‎ی ملت‎ها تا حدّی از آن بهره و سهم می‌برند. ایرانی‎ها که افراد بااستعدادی هستند و میانگین هوش آنها بالاتر از میانگین جهانی است، این امکان را دارند که در این تکنولوژی سهیم باشند و تکنولوژی موازی بسازند. به هر حال ما با بهره‎گیری از همین امکان است که موشک‌های دوربرد ساخته‎ایم و تکنولوژی را به خدمت گرفته‎ایم. به این ترتیب ما می‌توانیم چنین تهدیدی را به فرصت تبدیل کنیم.

به این نکته هم باید توجه داشت که بعضی از تکنولوژی‌ها پیامدهایی را به دنبال دارند که قابلیت تبدیل در آنها وجود ندارد. مثلاً تلویزیون اگر بخواهد تلویزیونی باشد که در دنیای امروز پسندیده می‌شود، قطعاً مقداری ولنگاری را با خود به همراه می‌آورد؛ چرا که قصد دارد پاره‌ای از مناسبات و روابط را به شکلی تقریباً واقعی نمایش دهد. در حالی که هر آنچه واقعی است، قابل نمایش نیست! برخی از واقعیات اگر نمایش داده شوند، مرز اخلاق زیر پا گذاشته می‎شود و طبعاً زمینه‎ی گناه فراهم می‌شود.

فضای سایبری نیز همین‎طور است؛ در این فضا سرقت می‌شود، پول‎شویی اتفاق می‎افتد و … ، ولی کار چندانی نمی‌شود کرد. این‎طور نیست که بگوییم تهدیدات فضای سایبری صددرصد قابلیت تبدیل به فرصت را دارند، اما می‎شود گفت که فضای سایبری قابلیت بهره‎برداری قابل توجهی دارد.

* به نظر شما در تمدن نوین اسلامی باید کوششمان این باشد که اهداف و کاربردهای تکنولوژی موجود را تصحیح کنیم یا اینکه باید فکر بالاتری داشته باشیم، شاید هم اصلاً امکان فکر بالاتر داشتن وجود ندارد؟

 

اینها با هم منافاتی ندارند؛ فکرکردن به اینکه چگونه همین ابزار را ـ که به شکل مهمان ناخوانده وارد زندگی ما شده است ـ به استخدام خود در بیاوریم و اندیشیدن به اینکه چگونه بر این تکنولوژی مسلط شویم و نسل‌های پیشرفته‎تر آن را مطابق با فرهنگ، مبانی و ارزش‌های خود تولید کنیم. هر مقدار که تکنولوژی پیشرفته‌تر شده، زندگی بشر هم بیشتر در معرض آسیب‌ها و آفت‌های آن قرار گرفته است. اینها ظاهراً آمده‎اند تا آسایش و رفاه را برای انسان ایجاد کنند، اما دنیا را پیچیده‌تر کرده‎اند. هماهنگ‌شدن با این عالم جدید، ما را به زحمت و نگرانی انداخته است. یکی از بزرگ‌ترین نگرانی‌های مردم همین امکانات جدید است که همه چیز را تهدید می‌کند و امنیت و آرامش روانی را از بین می‎برد.

 

به هر حال هر قدر که علم توسعه پیدا می‌کند، جهل بشر هم به شکل مضاعف توسعه پیدا می‌کند؛ اما به این دلیل نمی‌شود گفت که علم و تکنولوژی بد است. تکنولوژی پیامدها و تبعات خود را دارد، ولی اگر ما تمدن اسلامی را پدید آوردیم نمی‎شود فضای سایبری را نابود کنیم. بشر طبعاً پیش‎رونده است و ما نمی‌توانیم جلوی پیشرفت او را بگیریم؛ این کار نه مناسب است و نه مطلوب. به هر حال پیشرفت وجود دارد و ما باید آن را مدیریت کنیم و در این مسیر می‌توانیم تکنولوژی را به شکل مناسب‌تری به استخدام خود درآوریم.

* در بحث تبدیل تهدید به فرصت، نظام‌های علمی ما چقدر آمادهی ورود به این فضا هستند؟ موتور آموزشی ما نسبت به قبل از انقلاب تفاوت چندانی نداشته است. حوزهی علمیه را عرض می‌کنم که حرکت کلی آن مربوط به قبل از انقلاب است و به عرصه‌های جدید خیلی ورود پیدا نکرده است. حوزه‎ی علمیه توان تمدنسازی را ندارد و متناسب با نیازهای کشور حرکت نمی‎کند، چه برسد به اینکه بخواهد در فضای جهانی تحول ایجاد کند!

جایگاه حوزه در این مقولات بسیار خطیر و تعیین‌کننده است، اما فقط حوزه پاسخگوی این سؤالات نیست؛ دانشگاه و سایر طبقات و فضاها نیز در این زمینه مسئولیت دارند و باید نقش خود را به خوبی ایفا کنند. اما راجع به حوزه واقعیت این است که حوزه ذاتاً بالنده است و امروز در یک فرآیند تکاملی قرار دارد. نکته اینجاست که این فرآیند تکاملی از نقطه‎ی مشخصی توسط حوزه‎ی علمیه مدیریت نمی‌شود و حوزه به شکل خودآگاه در حال ایفای نقش تاریخی خود می‌باشد.

متأسفانه نظام مدیریتی حوزه چنین توانی را ندارد، اما چون زمانه خود را با همه‎ی شئون بر حوزه تحمیل کرده است، عناصری از حوزه را واداشته است تا دست به کارهایی بزنند. حق این است که حوزه باید یک رفتار و کنش مدیریت‌شده از خود نشان بدهد، ولی این‌چنین نیست! در حوزه نهادهایی حاشیه‌ای و پیراحوزه‎ای ایجاد شده‎اند که پیشتاز هستند و حوزه هم مانده است که این نهادها را جزء بدنه‎ی خود بداند یا نداند. بعضی از پژوهشگاه‌های حوزوی که تأسیس شده‎اند، در حال تولید علم، معرفت و تفکر هستند. درباره‎ی بعضی از دانشگاه‌های اسلامی و حوزوی نیز اجمالاً می‌شود گفت که در حال تولید علم هستند. ما بعد از انقلاب ۱۰ تا ۱۲ دانشگاه اسلامی تأسیس کرده‎ایم، تا جایی که فارغ‌التحصیلان این دانشگاه‌ها معمّم هم می‌شوند؛ در حالی که شیوه‌ی تحصیل آنها با سایر دانشگاه‌ها فرقی ندارد. البته برخی از آنها مؤثر نیستند و می‌شود گفت که اگر نباشند اتفاق خاصی نمی‌افتد. والسلام