بسم الله الرحمن الرحیم
دلیل حضور من در این جلسه احترام نهادن به خصلت علمی ارزشمندی است که در جناب آقای دکتر یثربی سراغ دارم و آن هم برخورداری از شهامت علمی و جرئت عبور از خودسانسوری و نهراسیدن از نقد کردن و نقد شدن است و این یک خصلت فیلسوفانه است. تاریخ علم همواره قلّههایی را به خود میبیند که نقش مفصل تاریخی تحول در علم قلمداد میشود. مرادم ظهور شخصیتهایی است که ظهور میکنند و قرنها دنیای علم و ارباب معرفت را مرعوب خود مینمایند و حتی تحت تأثیر آنها، تاریخ علم گاه دچار رکود هم میشود. در تاریخ اسلام چنین چهرههای بزرگی ظهور کردهاند؛ در حوزه فقه از شیخ طوسی میتوان یاد کرد که یک قرن و نیم بعد از ایشان را دوره تقلید و سکوت نام نهادهاند؛ چون همه فقیهان این دوره فقط پیرامون دیدگاههای فقهی شیخ نظر و فتوا میدادند و جرئت عبور از او را نداشتند، تا اینکه نواده سرکش او ظهور کرد صاحب سرائر با نقد آرای شیخ، سطوت او را شکست.
در حوزه فلسفه اسلامی نیز چنین چهرههایی ظهور کردند و مکتب فلسفی جدیدی را طرح کردند که قرنها کسی شهامت نیافت آن را نقد کند. در حوزه فلسفه ملاصدرا اگر بزرگترین فیلسوف تاریخ اسلام نباشد، بیشک از فیلسوفهای بزرگ تاریخ اسلام و نیز تاریخ بشری است. چهار قرن است که اندیشمندان مرعوب یا مجذوب تفکر و فلسفه او شدهاند؛ از همینرو ظهور فرد فاضلی که شهامت و جرئت داشته باشد اندیشه صدرا را نقد کند باید بسیار ارزشمند تلقی شود. هرچند ممکن است هیچیک از نقدهای او وارد نباشد، همینکه بتواند از نظام معرفتی ملاصدرا خارج شود و از بیرون آن به این تفکر عظیم و گسترده نگاه کند، به خودی خود ارزشمند است.
من برای احترام نهادن به این شهامت علمی دکتر یثربی در این جلسه حضور پیدا کردهام، درحالیکه ایشان صفات حسنه بسیاری دارند، صفاتی مانند صفا، صمیمیت، صراحت لهجه، سادهزیستی، بیریایی، بیپیرایگی، معرفتخواهی و جستوگوگری، تنوع مطالعاتی و بسیاری خصائل دیگر که میتوان به آنها اشاره کرد.
تطور فکری ممکن است گاه از فقدان ثبات فکری ناشی باشد، و گاه از ذهن جوال و اشتغال فعال به کار علمی و کاوش؛ به گمان من هر دو ارزشمند است؛ یعنی حتی کسی که به دلیل نداشتن ثبات فکری دچار تطور میشود پیداست که جستجوگر است مردابوار نیست و رکود و رکون ندارد، و همین ارزشمند است، زیرا چنین فردی روزی راه به جایی خواهد برد.
من میخواهم در این محفل مبارک نکتهای اشاره کنم که همانا ضرورت توسعه دامنه فلسفه از رهگذر بسط فلسفههای مضاف است. فلسفه ما فلسفهای آسمانی است که تا زمینی نشود، یعنی دوباره به زمین بازنگردد، کارآیی و کاربرد کافی در حیات و مناسبات ما نخواهد داشت.
به عبارت دیگر اگرچه این فلسفه غنی و قویم، مغتنم و محتشم، عمیق و دقیق، بسیار گسترده، اصیل، عریق و ریشهدار است، اما در حیات و زندگی ما تأثیر اندکی دارد و فقط به دایره متافیزیک و هستیشناسی محدود است. فلسفه، مادر علوم به شمار میآید و از همینرو باید به ما بگوید که در حوزه سیاست، اقتصاد، مدیریت و جامعهشناسی چه کنیم و در واقع در حوزههای گوناگونی که در حیات روزمره خود با آنها رو به روییم باید راه را به ما نشان دهد. این در صورتی ممکن خواهد شد که ما به فلسفههای مضاف دامن بزنیم. ما ایرانیان اگر در همه عرصهها وامدار دیگران شویم، در حوزه معرفت نباید چنین باشیم و نبودهایم. به عبارت دیگر ممکن است ما در حوزه علوم طبیعی ناچار شویم از مکاتب و نظریههای تولیدشده در اقلیمهای دیگر بهره بگیریم، که چه بسا هیچ اشکالی هم نداشته باشد، اما در حوزه علوم انسانی، معرفت و حکمت نباید چنین اتفاقی روی دهد؛ یعنی ما نباید در فلسفه سیاست، اقتصاد، هنر و حقوق وامدار دیگران باشیم؛ زیرا فلسفه حقوق برآمده و بازآمده از آن سوی مرزها فلسفه حقوق ما نیست و مسلماً مبادی حقوق ما با مبادی حقوق رایج در بین ملل و مکاتب دنیا تفاوت دارد. در حوزه سیاست نیز ما امروز مؤسس هستیم؛ زیرا نظام و نمونه جدیدی از مناسبات را در عرصه حیات اجتماعی را به جهانیان پیشنهاد کردهایم؛ بنابراین نمیتوانیم مبانی این نظام جدید را از دیگران وام بگیریم. با این حال در حوزههایی میتوان فلسفه وارد کرد (البته دستکم در چهارچوب فلسفههای مضاف) که دیگران احیاناً به آن حوزهها وارد نشده باشند. ما میتوانیم حرفهایی بزنیم که دیگران نزدهاند؛ زیرا درونمایه و سرمایه چنین معارفی را داریم.
احیای فلسفه در این روزگار، در جهان اسلام و به ویژه در جهان شیعه و ایران، جز با بسط فلسفههای مضاف ممکن نخواهد بود. فلسفه تا زمانی که به محدوده متافیزیک منحصر شود، علمی اشرافی خواهد بود که خواص و نوادر با آن سروکار دارند و فقط آنها هستند که درباره این علم با هم گفتگو میکنند و از گفتن و شنیدن مطالبی که با هم محاوره مینمایند لذت میبرند.
اما جریانهای پوشالی و بیبنیادی مثل مارکسیسم، فلسفه خود را حتی به کارگران هم آموزش دادند، به گونهای که کارگر بیسواد یا کمسواد شاغل در یک کارخانه کلیات ابوالبقایی و بیخاصیت و ناکارآمد فلسفه مارکسیستی و اصول دیالکتیک را یاد گرفته بود و دست و پا شکسته آنها را بر زبان میآورد. من نمیخواهم بگویم که ما هم باید چنین کنیم، بلکه منظورم این است که دستکم اهل فضل باید نگاه فلسفی پیدا کنند. نگاه فلسفی داشتن هم به معنای نگاه اندیشمندانه و ژرفکاوانه نسبت به حوادث، مسائل، اشیا، اشخاص و … است.
کاربردی کردن و بسط فلسفه، احیا و به صحنه حیات علمی و عملی آوردن آن، تقویت عقلانیت دینی، تأسیس دانشهای نو، بهویژه در حوزه علوم انسانی، کم کردن یا از میان برداشتن فاصله عقل و دین، حتی علم و دین. همه و همه در گرو بسط فلسفههای مضاف است.
ادلۀ بسیاری اثبات و ضرورت تأسیس و توسعۀ فلسفههای مضاف بر مبنای حکمت و علوم عقلی اسلامی را محرز میدارد؛ ادله و الزامات زیر، از جملۀ پشتوانههای بایستگی تاسیس و توسعۀ فلسفههای مضاف اسلامی است:
۱٫ ضرورت مضاعف بسط، باروری و بالندگی حکمت اسلامی، در شرایط کنونی اسلام و جهان.
۲٫ لزوم برون برد فلسفۀ اسلامی از انزوا و انعطال کنونی و کاربردی کردن آن،
۳٫ بایستگی روزآمدسازی فلسفۀ اسلامی با چینش و آرایش جدید،
۴٫ وجوب تقویت مبانی نظری علوم و معرفتهای اسلامی،
۵٫ با توجه به این که: فلسفه به انسان قدرت کلاننگری میبخشد، لازمۀ ایجاد یا ارتقاء انسجام در هندسۀ علوم و معارف اسلامی به ویژه در حوزۀ حکمت عملی، و رفع تعارضها و تشتّتهای محتمل در آن، نگاه فرانگر عقلانی به علوم و معارف اسلامی است.
۶٫ پارهای از فلسفههای مضاف مانند فلسفۀ دین را، برخی به پایگاه تازش و یورش به مبانی و معارف اسلامی و بومی بدل کردهاند، تأسیس فلسفههای مضاف با مبنا و منطق درست و دقیق چارهساز این دست سوءرفتارها است.
۷٫ خلط و خطاهای علمی بسیاری از سوی بعضی معاصرین در باب برخی فلسفههای مضاف اسلامی صورت میگیرد مانند: اطلاق فلسفۀ دین به فلسفۀ دینی، کلام جدید یا دینپژوهی (به معنای عام) و مانند: برابرانگاری یا خلط فلسفۀ فقه، مقاصدالشریعه و عللالشرایع با فلسفۀ علم فقه، فلسفۀ علم اصول، فلسفۀ اجتهاد؛ تأسیس فلسفههای مضاف به صورت صحیح و دقیق باعث تقلیل و تصحیح چنین خلط و خطاهایی میگردد.
در دورهای که جناب آقای دکتر یثربی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تشریف داشتند (ایشان حدود هشت سال رئیس پژوهشکده حکمت و دینپژوهی این پژوهشگاه بودند) موضوع بسط فلسفههای مضاف مطرح شد. علاقه و عقیده شخص حقیر و اهتمام جناب آقای دکتر یثربی سبب شد ما به موضوع فلسفههای مضاف توجه کنیم و بسط آن را در دستور کار قرار دهیم. این طرح در چند مرحله پیش رفت و هنوز هم پیش میرود؛ در یک مرحله، در حد یک نشست محدود به مناسبت روز جهانی فلسفه، هفت نفر از دوستان مقالههای کوتاه حدوداً چهار صفحهای خود را در پنج تا ده دقیقه خواندند، که محصول تعامل آنها بعدها در بازار کتاب عرضه شد. دو سال بعد مجموعه دیگری با ۲۷ مقاله و در دو جلد فراهم شد که با نام «فلسفههای مضاف» عرضه گردید. اکنون بیش از چهل فلسفه مضاف در گروه فلسفه پژوهشگاه و بعضی گروههای دیگر مطرح است؛ چون میتوان به هر موضوعی نگاه فلسفی داشت، البته آنگاه که آن موضوع معرفت یا مقولهای دستگاهوار باشد.
فلسفه تعریفهای گوناگونی دارد، اما محدودترین آن پرسش از غایت یا برآیی چیزی است. به عبارت دیگر آنگاه که از غایت میپرسیم، درواقع از فلسفه آن پرسش میکنیم.
اما سرفصلهای عمومی و مشترک فلسفههای مضاف عبارت است از:
۱٫ هستایی (وجود شناسی مضافالیه)
۲٫ آیایی ( امکان تصوری مضافالیه در مقام ثبوت )
۳٫ چیستایی (ماهیت مضافالیه)
۴٫ باشایی / هست بود (امکان تصدیقی مضافالیه در مقام اثبات)
۵٫ چهایی (مؤلفهها / اجزاء مضافالیه)
۶٫ پیش انگارهها / پی ساختها ( مبانی قریبه / مبادی بلا واسطهی مضافالیه )
۷٫ فرا پیش انگارهها ( مبانی بعیده / مبادی بالواسطهی مضافالیه )
۸٫ چرایی / برایی ( غایت مضافالیه )
۹٫ از آنی ( مناشی / مصادر مضافالیه )
۱۰٫ کارایی / سودمان ( کارکردهای مضافالیه )
۱۱٫ چندانی ( قلمرو / کمیت مضاف الیه )
۱۲٫ چندگانی / گونه شناسی ( اقسام / انواع مضاف الیه )
۱۳٫ بایایی ( ضرورت مضافالیه )
۱۴٫ شایایی ( حسن و روایی مضافالیه )
۱۵٫ برینهگی ( کمال مضافالیه )
۱۶٫ چندی ( ارزش سنجی مضافالیه )
۱۷٫ کجایی ( نسبت و مناسبات مضافالیه با … )
۱۸٫ روشگان ( روش شناسی مضافالیه)
۱۹٫ چیدمان ( ساختار مباحث مضافالیه )
۲۰٫ سنجمان ( شیوه ها و ابزارهای سره آزمایی در مضافالیه )
۲۱٫ بودایی ( تاریخ : پیدایش ، پیشینه کاوی ، تطورات خرد و کلان مضاف الیه )
۲۲٫ چه آیی ( گمانه زنی دربارهی آیندهی مضاف الیه )
اما سرفصلهای فلسفه مضاف بسیار گستردهتر از این است و بیش از ده محور اساسی وجود دارد که با عنوان فلسفه مضاف شایان طرح، تحلیل و تحقیق است. ما در گروه فلسفه پژوهشگاه بیشترین طرحها را در این حوزه داریم. گروههای دیگر نیز به این فلسفه از بُعد موضوع ویژه خود توجه کردهاند. برای مثال گروه اقتصاد، فلسفه اقتصاد، گروه سیاست، فلسفه سیاست، گروه حقوق، فلسفه حقوق و گروه معرفتشناسی، فلسفه معرفتشناسی و فلسفه معرفت دینی را در دستور کار خود قرار داده است.
شایان ذکر است که در جهان موضوعی با نام فلسفه معرفت دینی مطرح نشده و پارهای از مسائل این فلسفه اخیراً در ایران طرح گردیده است. بعضی از نظریههایی که در تبیین، تفسیر و تحلیل چگونگی تکون معرفت مطرح شده از جنس مباحث فلسفه معرفت دینی است، ولی مباحث این فلسفه بسیار گستردهتر از مسئله نظریه معرفت دینی است که یکی از پرسشهای مطرح در این زمینه به شمار میآید.
هر کاری که فردی فاضل انجام دهد ارزشمند است، اما میتوان از جناب آقای دکتر یثربی، که فردی با ذهنی نقاد، ذکاء، فعال، جوّال و وقّاد است، انتظار داشت که به جای تفسیر قرآن یکی از فلسفههای مضاف را بنا گذارد. به هر حال این واقعیت پذیرفته شده و اهمیت و ضرورت این قضیه ثابت گردیده است که ما باید در قلمروی علوم انسانی خود نظریه داشته باشیم، باید مکتب تأسیس کنیم و برای خودمان الگو و گفتمان معرفتی مستقلی پدید آوریم. ما تا پیدایش نظریههای مناسب در حوزه علوم انسانی و دست یافتن به مکتب و پدید آوردن دانشهای مستقل در این حوزه در عرض نظریهها و مکتبهای دیگر و دست یافتن به گفتمانی فراگیر و الگویی معرفتی، مسیری طولانی در پیش داریم، اما نقطه آغاز نخست تأسیس فلسفههای علوم انسانی است و دوم تأسیس و طراحی منطق و روشهای علمی که بتوان با آنها نظریههای جدید تولید کرد.
اصولاً تحول در علم از تحول در مبادی و منطق آغاز میشود؛ مانند کاری که دکتر در حال انجام دادن آن است؛ به ویژه تفسیرشان که بازتاب مطالبی است که در کتابهایشان آوردهاند و حال در ذیل قرآن آنها را بیان میکنند، و این کار اگر خدا بخواهد، به زودی پایان خواهد یافت. از ویژگیهای کارهای مطالعاتی دکتر یثربی رواننویسی و راحتنویسی است و از همینرو امیدوارم این کار سریع تمام شود. من میخواهم به ایشان پیشنهاد بدهم در هر حوزهای که به آن علاقمندند وارد شوند. در فلسفه عرفان نخستین کار را ایشان انجام دادهاند. فلسفه عرفان امروز معنای دیگری دارد و مسئلهها و پرسشهای اساسی فلسفی بسیاری در برابر عرفان قرار گرفته است که در فلسفه عرفان اسلامی باید آنها را پاسخ بدهیم. مرحوم شیخ آنها را تبیین نکرده و اصولاً آن روزها چنین مباحثی مطرح نبوده و عذر قصور است که از ناحیه شیخ میآوریم و مقصر نبودهاند. ولی امروز اگر فلسفه عرفان نوشتیم، باید مباحث دیگری را مطرح کنیم. من از استاد ارجمند و دوست عزیزمان جناب آقای دکتر یثربی درخواست میکنم که به حوزه فلسفه عرفان و حوزههای دیگر ورود پیدا کنند.
زمانی که آقای دکتر یثربی در کردستان رئیس دانشگاه بود، من با ایشان تماس گرفتم و درخواست کردم گاهی که به تهران میآید در کارها به ما کمک کند و ایشان هم پذیرفت. یکبار که به تهران تشریف آورد گروهی تشکیل دادیم به نام «حلقه عرفان» و اینگونه بود که همکاری ما با ایشان آغاز شد. با گذشت زمان ارتباط ایشان با این گروه تقویت شد تا هنگامی که به وی پیشنهاد کردیم که اصلاً به تهران تشریف آورد. دکتر یثربی این پیشنهاد را پذیرفت، ولی اظهار کرد که کارهایی در دانشگاه کردستان آغاز کرده است که برای انجام دادن آنها یک سال زمان میخواهد و بنابراین یک سال دیگر به تهران میآید. بعد از یکسال ایشان تماس گرفت و گفت دارد به تهران میآید. اینگونه بود که دکتر یثربی هشت سال پیوسته در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مستقر شد و حتی کتابهای منزلشان را به پژوهشگاه منتقل کرد تا کار را در آنجا انجام دهد، اما دوستی من با ایشان بیش از اینها و حدود چهارده سال است.
از آنجا که این توان را در دکتر یثربی میبینم، انتظار دارم که پس از انجام دادن کارهای جاریشان به بسط فلسفه و کاربردی کردن آن در چهارچوب تولید فلسفههای مضاف توجه کند و در این زمینه فعالیتهای مطالعاتی خود را دنبال نماید؛ هرچند نگاه فلسفی ایشان رفتهرفته با آنچه رایج است فاصله مییابد.