مناسبت: پنجمین نشست با دانشگاه بیرمنگام انگلیس
زمان:۲۴ـ۲۶/۱۱/۱۳۸۴
مکان: تهران
پیمبر عشق و دین عشق و خدا عشق
زفـوق عـرش تا تحت الثَّـریَْ عشـق
عنوان سخن من، «مبانی مدارا» است؛ میخواهم این بحث را با نگرش به زوایای وجهحبی اسلام، و از رهگذر بررسی اجمالی معرفتشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی عرفانی اسلامی، و نیز بیان وحدت و مساوقت «دین» با «عشق»، و سرانجام با اشاره به رفتارشناسی اجتماعی پیامبر اسلام(ص) سامان داده بیان کنم. البته بسیار روشن است که تبیین چنین مدعای مهمی، نیازمند مجالی موسع و فرصتی فراخ است و هرگز در ظرف یک مقالهی مختصر و در حوصلهی یک سخنرانی کوتاه نمیگنجد، از اینرو به ناچار من تلاش خواهم کرد با شرح اجمالی هر یک از محورهای فوق در ضمن یک بند مستقل، مدعا را در حد مقدور توضیح دهم.
بند یکم) معرفتشناسی:
از نظر معرفتشناسی عرفانی اسلام، معرفت شهودی، تنها معرفت صائب و صادق است۱، و معرفت شهودی نیز، به حصول حب و حضور عشق در وجود آدمی فراچنگ میآید؛۲ در این نگرش معرفتشناختی، «شیدایی» و «شناخت»، «حب» و «حضور»، با هم پیوندی وثیق و رابطهای عمیق دارند، و رابطهی میان محبت و معرفت رابطهای تولیدی است؛ یعنی معرفت و شهود، مولود حب و عشق است، و حتا مهمترین معرفت، که معرفت به مهمترین حقیقت یعنی خدا است نیز مولود محبت او و محبت به اوست.
امام صادق(ع) ششمین پیشوای ما مسلمانان فرمودهاند: حُبُّ اللهِ اِذَْا اَضاءَ عَلی سِرِّ عبدٍ اَخْلَْاهُ عَنْ کلِّ شاغلٍ و کُلِّ ذِکرٍ سِوَی اللهِ۳ (: عشق خدا، آنگاه که به درون انسانی پرتو افکند، آن را از هر چیزی فارغ و از هر یادی جز یاد او تهی میسازد) عشق، عاشق را از همه چیز، جز معشوقش، بازمیدارد و مغفول میگرداند؛ به همین جهت، عاشق حقیقی همواره نسبت به محبوب خویش حالت حضور دارد.
حافظ شیرازی، شاعر و عارف برجستهی قرن هشتم هـ/ چهاردهم م، با اشاره به همین نکته، میگوید:
حضوری گر همی خواهی از او غافل مشو حافظ |
|
مَتی ما تَلْقَ مَنْ تَهوی دَعِ الدُنیا وَ اَهْمِلَها۴ |
حضرت امام خمینی(س) نیز که دارای مشرب عرفانی بود و طبعاًَ از معرفتشناسی شهودی، جانبداری میکرد، در یکی از شعرهایش میفرماید:
چون به عشق آمدم از حوزهی عرفان، دیدم |
|
آنچه خواندیم و نوشتیم همه باطل بود۵ |
یعنی من همهی معرفتها حتا علم و معرفت در عرفان نظری را تجربه کردم، اما آنگاه که به حوزهی عشق آمدم، دریافتم که کمال معرفت و معرفت کامل فقط در معرفت عاشقانه که معرفتی شهودی است، نهفته.
مفاد این بند، در ضمن شرح مدعای بندهای بعد روشنتر خواهد گشت.
بند دوم) جهانبینی:
همه میدانیم از کهنترین و بزرگترین پرسشهای بشری، «پرسش از فلسفهی خلقت است»؛ در نگاه عرفانی اسلام، جهان و هستی، عشقْ بنیاد است، در حدیث قدسی۶ معروفی که جوهر عرفان اسلامی را تشکیل میدهد و در منابع اسلامی بسیاری نیز نقل شده است، چنین آمده است که حق تعالی دربارهی فلسفهی خلقت فرمود:
کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً اَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخلْقَ لِاُعْرَفَ.۷ (: من چون گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، خلق را آفریدم تا شناخته شوم) خدا خود را دوست داشت و خواست که خویش را بنمایاند، آفریدگان را آفرید. به دلالت این حدیث، نوعی عشق متعالی، منشاء خلقت خلق است؛ آفرینش، تجلی خداست و خلایق جلوههای اویند؛ اشخاص و اشیاء، مظاهر و مجالی اسماء و صفات او هستند و هریک، وجهی و وصفی از خدا را مینمایانند؛ لهذا ظهور خلق، موجب تعیّن اسما و صفات حق شد و بدینسان او شناخته شد.۸
اگر خدا خویش را دوست بدارد که میدارد، پس خلق خویش را نیز دوست میدارد و عاشق عالم است، از اینرو است که مهر او بر قهر او سبقت دارد: «سَبَقْت رَحْمَتُه غَضَبَهُ»۹ حتی خشم و قهر او نیز از سر عشق و مهر است؛ قهر او مانند قهر مادر نسبت به فرزند خویش است که از مهر او ناشی میشود. بسیار دیدهایم که گاه مادر با این که کانون عشق و محبت است به فرزند خود خشم میکند، ولی میدانیم این خشم نوعی مهرورزی است؛ خدا نیز چنین است.
از نظر قرآن، حیات و هستی، هویت «از اویی و به سوی اویی» دارد؛ اِنّالِلّهِ وَ اِنّااِلَیْهِ راجِعُون۱۰ (ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم) هستی از مبدأیی که «از سوی خداست»، آغاز شده و در مسیری که «به سوی او است» حرکت میکند؛ این بدان معناست که همهی هستومندان عاشق او نیز، و عشق او است که هستی و حیات را به حرکت درمیآورد.
براساس جهانشناسی اسلامی، جهان و هرچه در آن است معلول و مخلوق خداست، در نتیجه، هستی هم مملوک خدا هم محبوب اوست؛ از این بینش، یک اصل اساسی یا یک حکم کلی، دربارهی رفتار با آدمیان، جانداران و محیط زیست به دست میآید و آن اینکه «آدمیان با هم و با طبیعت باید مهربان باشند و آنسان با محیط زیست رفتار کنند که مطمئن گردند برابر میل و مشیت مالک هستی یعنی خدا عمل میکنند؛ تصرف بیرویه و ویرانگر در مواهب طبیعی جایز نیست، زیرا برخلاف رضای مالک طبیعت است و نیز تعرض غیرمشروع و معقول به ملک الهی با عشق به محبوب حقیقی جهان سازگار نیست.
بند سوم) انسانشناسی:
در نگاه دینی اسلامی آدمی ذاتمند است و سرشت انسان، از آغاز خلقت، با عشق پیوند خورده است. برای بیان این نکته نیز، از تعبیر دلپذیر حافظ مدد میگیرم، او میگوید:
در ازل پــرتــو حسنـت زتجـلــی دم زد |
|
عشـق پیدا شد و آتش بـه همه عالم زد |
جلوهای کرد رُخت، دید مَلَک عشق نداشت |
|
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد۱۱ |
او خطاب به حق که محبوب متعالی عالمیان است میگوید: حسن تو در ازل، از تجلی دم زد. (خواست ظهور کند و موجودات را بیافریند) زیبایی عشق پدید آمد و آتش به همهی عالم زد، عالم را مشتعل ساخت، اما در نخستین تجلی معلوم شد که مَلَک قابلیت دریافت تجلی اعلی را ندارد، چون فاقد عشق است. بدینسان بود که خدا آدمی را برگزید زیرا او از موهبت عشق برخوردار بود.
از نظر عرفان اسلامی، هر چیزی در عالم مظهر یک اسم یا یک صفت از اسماء و صفات الهی است، اما انسان مظهر اسمِ «الله» است و الله نیز جامع همهی اسماء و اوصاف الهی است (از اینرو انسان مظهر تام خدا شد و بدینجهت او «خلیفه» و جانشین خداست) یعنی از اینرو خدا همهی آسمانها و زمین را به تسخیر او درآورده است و خورشید و ماه، شباروز، یکسره در خدمت اویند تا او ـ به عنوان برترین درخت باغ وجود ـ بروید و بشکفد و ببالد و به بار بنشیند. از باب نمونه برخی از آیات قرآنی که دلالت بر این مدعا دارد، را اینجا میآورم:
ـ والأرْضَ وَضَعَها لِلْأنام.۱۲ (و زمین را برای مردم قرار داد.)
ـ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرْضِ . . .۱۳ (آیا نمیبینید که خدا آنچه را که در آسمانها و زمین است را برای شما رام ساخت.)
ـ وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرضِ جَمیعاً . . .۱۴ (و به تسخیر شما آورد همهی آنچه را که در آسمانها و زمین است.)
ـ ألَّذی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً . . .۱۵ (خدایی که زمین را برای شما بستر و آسمان را خانه نهاد.)
ـ اَللهُ ألّذی جَعَلَ لَکُمْ الأرْضَ قَراراً وَالسَّماءَ بِناءً . . .۱۶ ( خدا آن کسی است که برای شما زمین را مایهی استقرار و آسمان را بنا قرار داد.)
ـ أَلَمْ نَجْعَلْ الأرْضَ مِهاداً۱۷ (مگر زمین را گاهواره نکردیم؟)
ـ وَ سَخَّرَ لَکْمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مَسَخَّراتٌ بِأمْرِهِ . . .۱۸ (و مسخر شما کرد شب و روز و خورشید و ماه را و ستارهها نیز به فرمان او مسخراند . . .)
ـ . . . هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها . . .۱۹ (او شما را در زمین پدیدآورد و شما را به آبادانی در آن گماشت)
در نگرش انسانشناسی اسلام، حیات آدمی از نقطهی صفر آغاز میشود و تا کمال بینهایت، پیش میرود. در انسانشناسی اسلامی، آدمی همه چیز میتواند بشود و بر همه چیز میتواند برتری پیدا کند، فقط از دستیابی به یک درجه محروم است و آن رتبهی «خدا شدن» است.
در نگاه قرآن، همهی بشریت یک خانوادهی بزرگ به شمار میروند، زیرا همهی آحاد، آدمی فرزندان یک پدر و مادرند؛ آدمیان همگوهرند و از سرشت واحدی برخوردارند؛ پس از ارزش ذاتی یکسانی برخوردارند. در نخستین آیهی سورهی نساء آمده است: «ای مردم، از پروردگارتان پروا کنید، آن که شما را از یک نَفْس آفرید و از همان نیز جفتش را خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد و در زمین پراکند، از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست میکنید و از بریدن با خویشاوندان بپرهیزید . . .۱۳
در سورهی حجرات نیز تصریح شده است: تقسیم آدمیزادگان به گروههای نژادی و زبانی و اقلیمی گوناگون، تنها برای تعارف (شناخت دو سویه) است، و تفاوتهای قومی و اقلیمی، هرگز نشانهی فراتر یا فروتر بودن کسی و گروهی نیست، بلکه گرامیترین مردمان نزد خدا باتقواترین آنهاست.۱۴
شاخص تقوی نیز ذاتاً تفاخر و تکبر و تبعیض را برنمیتابد؛ زیرا پرهیزگاری یک ارزش معنوی و الهی است و از رهگذر ترک تکبر و تفاخر و زدودن رذایل دیگر فراچنگ میافتد، و ارتکاب به فخرفروشی و برتریطلبی با ذات تقوی در تعارض است و موجب زوال آن میگردد.
در آیات بسیاری بر یگانگی گوهر آفرینش آدمیان و همتباری و هم دودمانی آنان تصریح و تاکید رفته است، از جمله در آیات زیر:
ـ و هو الذَّیِ اَنشَأَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدهًٍْ۲۲ (و او آن کسی است که پدید آورد شما را از یک نفس)
ـ اَلّذی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْئیٍ خَلْقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنْسانِ مِنْ طینٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهًٍْ مِنْ مآءٍ مَهینٍ.۲۳ (آن که نیکو ساخت خلقت همه چیز را، و خلق آدمیان را از گِل آغاز کرد سپس نژادش را از آبی بیارزش نهاد)
ـ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ اِذْ أَنْشَأکُمْ مِنَ الأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُم أَجِنَّهًٌْ فیٍْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُم.۲۴ (او به شما آگاهتر است زیرا شما را از زمین پدید آورد و شما در شکمهای مادرانتان پنهان بودید.)
ـ وَالله خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً.۲۵ (و خدا شما را از خاک آفرید سپس از نطفه، سپس شما را جفت جفت قرار داد.)
ـ خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها۲۶ (آفریدتان از یک نفس، سپس از همان نفس همسر او را نهاد)
ـ هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهًٍْ۲۷ (او خدایی است که آفرید شما را از خاک، سپس از نطفه)
ـ إنّا خَلَقْنَا الإنْسانَ مِنْ نُطْفَهًٍْ أمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً.۲۸ (ما انسان را خلق کردیم از نطفهای آمیخته، تا امتحانش کنیم، و او را شنوا و بینا کردیم)
پیامبر اسلام(ص) نیز فرموده است: مردم همه، خانوادهی خداوندند و محبوبترین آنان نزد خدا سودمندترینشان به حال خانوادهی اوست.۲۹
امام علی(ع) در فرمان معروفش در خطاب به مالک اشتر۳۰ تاکید میکند: مهر، محبت و لطف به شهروندان را در درون خویش نهادینه کن. و هرگز نسبت به آنان چونان درندهای مباش که فرصت دریدنشان را لحظه شماری میکند، زیرا آنها دو دستهاند: یا مسلمانند و برادر دینی تواند، یا نامسلمانند و در خلقت همانند تواند.۳۱
امام صادق(ع) نیز فرموده است: تو اگر در جهان نیک بیندیشی و خردمندانه آن را تجزیه و تحلیل کنی، گیتی را چونان خانهای خواهی یافت که همهی نیازمندیهای بندگان خدا [که اهل این خانهاند] در آن فراهم گشته است . . .۳۲
مضامین گوناگون و فراوانی در متون اسلامی در تبیین ماهیت جهان، انسان و جامعهی بشری و نسبت آنها با هم وجود دارد که تجمیع و تحلیل آنها حاجتمند فرصتی فراخ است؛ برای بهدست دادن تصویری اجمالی از مسأله، در حد این مقاله و از باب نمونه برخی مضامین قرآنی برگرفته از پارهای آیات دربارهی انسان را در این جا ذکر میکنیم:
ـ انسانها دارای سرشت الهی مشترکند،۳۳
ـ گوهر انسانی زن و مرد، یکی است،۳۴
ـ بنیآدم از کرامت و منزلت ویژهای برخوردارند و بر سایر آفریدگان برتری داده شدهاند،۳۵
ـ انسان در نیکوترین صورت و ترکیب [که بالاترین کارآیی را برای زندگی او فراهم میآورد] آفریده شده است،۳۶
ـ آدمیان خلیفهگان خدا در خاکند،۳۷
ـ به اقتضای سرشت مقدس و ملکوتی خود، انسانها به ارزشهای برین گرایش دارند،۳۸
چکیدهی آنچه از مضامین و تعابیر بالا اصطیاد و استنتاج میشود این است که انسانها از گوهر یگانه و بافطرتی مقدس پدید آمدهاند و جهانْ خانهی مشترک آنهاست که برای آرامش و تکامل آنان مهیا گشته؛ و اصل، آن است که باهم در صلح و صفا زیست کنند تا با مدد همدیگر جهان را آباد کنند.
بند چهارم) وحدت عشق و دین:
دین و عشق از همدیگر تفکیکپذیر نیستند، دینداری رفتاری عاشقانه است. امام باقر(ع) پنجمین پیشوای ما مسلمانان میفرمایند: اَلدّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الحبُّ هُوَ الدینُ۳۹ (: عشق همان دین است و دین همان عشق است) امام صادق(ع) نیز فرمودهاند: هَلِ الدّینُ اِلاّ الحُبّ؟ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجّل یَقُولُ: اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِ یُحبِبْکُمُ اللهُ۴۰ (: مگر دین غیر از عشق چیز دیگری است؟ خدا در قرآن از زبان پیامبرش میفرماید: «اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد») یعنی عشق، شما را به پیروی از من راهبری میکند و اگر عاشقید از من پیروی کنید، آنگاه خدا هم شما را دوست میدارد
در قرآن همهی دستورها و آموزههای دینی، با حب الهی سنجیده میشود؛ مثلاً آنگاه که خدا میخواهد بگوید: تعدی نکنید و تکبر و ستم نورزید، به جای نهی از این رذایل و معاصی، میگوید: خدا تجاوزکاران را دوست ندارد؛ خدا مستکبران و کبرورزندگان را دوست ندارد؛ خداوند ستمپیشگان را دوست ندارد، و متقابلاً وقتی میخواهد بگوید: صالح باشید، پرهیزگار باشید، عدالتخواه باشید، میگوید: خدا شایستگان را دوست دارد؛ خدا پرهیزپیشگان را دوست دارد؛ خدا عدلورزندگان و دادگران را دوست دارد.
این سنت و شیوه ابلاغی خداست، که حتا احکام و اخلاق دینی را با زبان عشق و به معیار حب میسنجد، وقتی میگوید: «چه چیز را من دوست میدارم و چه چیز را من دوست نمیدارم.» یعنی چه چیزهایی «باید» و «شاید» و چه چیزهایی «نباید» و «نشاید»، و شما بایدها و شایدها را دوست بدارید و از سر حب بدانها پایبند باشید و نبایدها و نشایدها را دوست نداشته باشید و روی دل از آنها بگردانید، این یعنی اینکه دینداری را با عشقبازی بیامیزید چرا که دین بدون عشق کالبَدی بیروح است و دینباوری و دینداری غیرعاشقانه، دینورزی سطحی و ظاهری است.
با گشت و گذاری اندک در آیات قرآن، به فهرست بلندی از خوشامدها و بدآمدهای خداوندی دست مییابیم؛ این فهرست بسی تأمل برانگیز است؛ اینک توجهتان را به نمونههایی از آیاتی که در آنها، به پارهای از «امور» و «اشخاص» محبوب و مبغوض خدا اشاره شده است، جلب میکنم:
الف) نمونهای از کارها و کسان خوشایند خداوند:
۱٫ وَاَحْسِنُوا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ۴۱ (و نیکی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.)
۲٫ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهرِّینَ۴۲ (همانا خداوند توبهکاران و پاکان را دوست دارد.)
۳٫ بَلی مَنْ اَوْفی بِعَهْدِهِ وَاتَّقی فَانَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین۴۳ (آری هر آنکه به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری نماید همانا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.)
۴٫ وَاللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ۴۴ (و خدا شکیبایان را دوست دارد.)
۵٫ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ۴۵ (پس چون عزم بر کاری کردی توکل به خدا کن که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.)
۶٫ وِ اِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ۴۶ (و اگر داوری کنی پس میان آنان به عدل و داد قضاوت کن زیرا خدا دادگران را دوست دارد.)
۷٫ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهَّرینَ۴۷ (و خدا پاکی ورزندگان را دوست دارد.)
۸٫ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الّذین یُقاتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ۴۸ (همانا خداوند دوست دارد کسانی را که در راه او صف زده آنچنان کارزار میکنند که گویی بنیانی استوارند.)
ب) اما نمونهی افراد و اعمالِ ناخوشایند الهی:
۱٫ وَلاتَعْتَدوُا اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ۴۹ (و تعدی نکنید زیرا خدا تعدی کنندگان را دوست ندارد.)
۲٫ وَاللهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ۵۰ (و خدا تبهکاری را دوست ندارد.)
۳٫ یَمْحَقُ اللهُ الرِّبا وَ یَرْبی الْصَّدَقاتِ وَ اللهُ لایُحِبُّ کُلَّ کَفّاٍر اَثیمٍ۵۱ (خدا ربا را فرو میکاهد [و نابود میسازد] و صدقهها را فزونی میدهد و خداوند هیچ ناسپاس گنهکاری را دوست ندارد.)
۴٫ فَاِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْکافِرینَ۵۲ (پس همانا خدا کافران را دوست ندارد.)
۵٫ وَاللهُ لایُحِبُّ الْظّالِمینَ۵۳ (و خدا ستمگران را دوست ندارد.)
۶٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً۵۴ (همانا خداوند هر که را که خودپسند و فخر فروش باشد دوست ندارد.)
۷٫ وَلاتُجادِلُ عَنِ الّذینَ یَخْتانُونَ اَنْفُسَهُمْ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّاناً اَثیماً۵۵ (و از کسانی که به خویش خیانت میکنند دفاع مکن که خدا هرکس را که خیانتکار و گنه پیشه باشد دوست ندارد.)
۸٫ وَاللهُ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ۵۶ (و خدا تبهکاران را دوست ندارد.)
۹٫ وَلاتُسْرِفُوا اِنَّه لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ۵۷ (و اسراف نکنید زیرا خدا گزافکاران را دوست ندارد.)
۱۰٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ۵۸ (همانا خدا خائنان را دوست ندارد.)
۱۱٫ اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ۵۹ (همانا او گردنکشان و مستکبران را دوست ندارد.)
۱۲٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ۶۰ (همانا خدا هیچ خیانت پیشهی ناسپاسی را دوست ندارد.)
۱۳٫ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْفَرِحینَ۶۱ (همانا خدا شادخواران را دوست ندارد.)
۱۴٫ وَلاتَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحاً، اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ کُلَّ مخُتْالٍ فَخُورٍ۶۲ (در زمین خرامان و نازان راه مرو زیرا خداوند هیچ خرامانندهی نازنده (مغرور فخرفروش) را دوست ندارد.)
در چارچوب همین خوشایندها و بدآیندهاست که خداوند همهی بشریت را به صلح و سلام فرامیخواند و جهان را خانهی امن میخواهد:
ـ وَاللهُ یَدْعُوا اِلی دارِالسَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ۶۳ (و خدا به دارالسلام فرامیخواند و هر که را خواهد به صراط مستقیم هدایت مینماید)
و انسانها را به عدل و نیکوکاری فرمان میدهد:
ـ اِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ بِالْعَدْلَ و الاِحْسانِ۶۴ (همانا خدا شما را به دادگری و نیکوکاری امر میکند)
و به پیامبر اسلام امر میکند که پیروان همهی ادیان آسمانی را به وحدت بر مدار توحید و حریت دعوت کند:
ـ قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلی کَلِمهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ اَنْ لانَعْبُدَ اِلاَّ اللهَ وَلانُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلایَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضَاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ، فَاِنْ تَوَّلَوْا تَقُولُوا اشْهَدوُا بِاَنّا مُسْلِمُونَ۶۵ (بگو: ای اهل کتاب: بیایید به سوی کلمهای که میان ما و شما یکسان است و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و هیچ یک از ما دیگری را پروردگار خود نیانگارد)
و به همگان دستور میدهد که
ـ وَتَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالْتَقْوی وَ لاتَعاوَنوا عَلی الأِثْمِ وَالْعُدْوانِ۶۶ (در نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون و تعامل کنید و هرگز بر گناه و عداوت، کسی را یاری نکنید)
براساس مضمون یک حدیث قدسی، خداوند خطاب به بندگانش میفرماید: طُوبی لِقَوْمٍ عَبَدُونی حُبّاً۶۷ (خوشا و زهی به حال مردمی که مرا از روی عشق میپرستند)
از نظر قرآن، میزان و ملاک ایمان، عشق است؛ هر آنکو مؤمنتر است عاشقتر است. وَالّذینَ آمَنوا اَشدُّ حُبّاً لِلّهِ۶۸ (آنان که ایمان آوردهاند سخت عاشق خدایند) این حدیث قدسی را هم از امام صادق(ع) بشنویم که خدا فرموده است: کَذِبَ مَنْ زَعَمَ اَنّهُ یُحبُّنیٍْ فِاذا جَنَّهُ الْلَیلُ نامَ عَنّیٍْ، اَلَیْسَ کُلّ مُحبٍّ یُحِبُّ خَلْوَهًَْ حَبیبِهِ؟۶۹ (دروغ میگوید آنکه میپندارد مرا دوست میدارد اما شب که تاریکی او را فرا میپوشاند (تنها میشود) از من یاد نمیکند و میخوابد: مگر نه این است که هر عاشقی خلوت معشوق را مغتنم میداند؟) اگر تو عاشق من بودی، شب که تاریک میشد با من تنها میشدی با من به مغازله و عشقبازی میپرداختی؛ و مگر نه عاشق هروقت معشوق خویش را در خلوت مییابد به او میپردازد؟ خود امام صادق(ع) در مناجات با خدایش میفرماید: سِیّدی! اِنّی مِنْ حِبّکَ جائعٌ و لااَشْبَعُ، أنا مِن حُبِّکَ ظَمْآنُ لاأَرویَْ، وَْاشَوْقـَْاه اِلیَْ مَنْ یَرانیٍْ وَلَْااَراهُ۷۰ (آقای من! من گرسنهی عشق توام آنسان که هرگز سیر نمیشوم، و من تشنهی مهر توام آنچنان که هرگز سیراب نمیشوم؛ وای چقدر عاشق و شائق آن موجودی هستم که مرا میبیند و من او را نمیبینم!) و نیز آن بزرگوار فرموده است: اَلْقَلْبُ حرمُ الله فَلا تَسْکُن فی حَرَمِ اللهِ غَیْرَهُ: ۷۱(دل حرمسرای خداست و در سراپردهی خدا جز خدا را راه مده.) یعنی هرکه جز خدا در دل تو جانشین و جایگزین شده باشد، دل تو را غصب کرده است.
بند پنجم) اما رفتارشناسی پیامبر(ص):
چنانکه در آغاز این مقال و مجال وعده کردم، با اشاره به چند نمونه از رفتار پیامبر اسلام(ص)، سخنم را پایان میبخشم؛ در آیات قرآن از شخصیت و رفتارهای مهرآمیز و عاشقانهی رسول گرامی(ص) با مردم بسیار سخن به میان آمده است، از جمله:
لَقَدْ جائَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْه ما عَنِتُّم، حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمنین رَئُوفٌ رَحیمٌ۷۲ (از خود شما پیامبری برانگیخته شده است که آنچه شما را میآزارد بسیار بر او سخت است (چیزی که شما را میآزارد او را سخت آزرده میکند) بر شما حرص میورزد (سخت غم شما را میخورد) نسبت به مؤمنان رئوف و رحیم است.) رئوف و رحیم، از صفات خداست و خداوند در این آیه میفرماید: این دو صفت، از صفات پیامبر من نیز است.
در جای دیگر آمده است: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَنْ لا یَکُونُوا مُؤمِنین۷۳ (از این غم که مردم ایمان نیاورده و هدایت نشدهاند، نزدیک است که قالب تهی کنی)
نیز میفرماید: فَبِما رَحمهًٍْ مِنَ اللهَِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَضّاً غَلیظَ القَلبِ لانفَضُّوا مِنْ حَولِکَ؛۷۴ (به خاطر رحمت خدا، تو مهربان شدی، اگر تندخو میبودی؛ و قلب سختی میداشتی؛ همه از پیرامون تو پراکنده میشدند.) اما همه عاشق تو شدند، چون تو عاشق همه بودی و با مردم عاشقانه رفتار کردی.
تاریخ میگوید: وقتی پیامبر(ص) عزم فتح مکه کرد قبل از ورود در بیرون این شهر اردو زد؛ ابوسفیان ـ که در آن روزگار، بزرگ مکه بود، و براساس نظام سیاسی قبائلی، او حاکم این شهر مهم تاریخی دینی و اقتصادی جزیرهًْ العرب به شمار میرفت ـ برای ارزیابی اوضاع به خارج شهر رفت و از بلندی مشرف بر اردوگاه سپاه پیامبر(ص) ایستاد و به آن نگاه کرد تا توان او و سپاهیانش را برآورد کند. در این لحظه دید یاران شیفته و شیدای پیامبر(ص)، اطراف او حلقه زدهاند و زمانی که پیامبر(ص) وضو میسازد یک قطره از قطرات آب وضوی او به زمین نمیریزد و مردم قطرات آب را به قصد تبرک در هوا میگیرند؛ سپس پیامبر(ص) و یارانش به نماز ایستادند، و ابیسفیان نمیدانست معنی نماز چیست، اما مشاهده کرد در آن بیابان وسیع و بسیط، جمعی بزرگ و سترگ با نظمی شگفت و شکوهمند، همه صف بستهاند؛ وقتی پیامبر به عنوان جزیی از این عبادت قیام میکند، همه میایستند؛ هرگاه خم میشود و رکوع میکند، همه رکوع میکنند؛ و وقتی به خاک میافتد و خضوع میکند، همه چون او به قصد خضوع به خاک میافتند؛ گفت: ما شکست خوردهایم و کار ما تمام است، به لات و عزا (نام دو بت بزرگ جزیرهًْ العرب) قسم که من نه شنیدهام، و نه دیدهام که مردمی اینچنین شیفته و شیدای رهبر خود باشند؛ دیگر نمیتوانیم تاب بیاوریم و باید تسلیم شویم؛ اینان عاشقند و نمیشود با عشق مقابله کرد.۷۵
این صحنهای از سرآغاز قدرتیابی پیامبر اسلام(ص) بود؛ نمونهای نیز از واپسین روزهای حیات او نقل میکنم؛ در آخرین لحظهها و در واپسین روز حیات نیز که در اوج قدرت و محبوبیت پسر میبرد، از بستر بیماری برخاست و با حالتی نزار و تبدار به مسجد آمد، صفوف جمعیت عظیمی را که برای نماز به مسجد آمده بودند شکافت و به نزدیک محراب آمد، ایستاد و خطاب به مردم فرمود: که حبیب من مرا فراخوانده است، من در شرف سفرم، سفر ابدی. در آخرین لحظههای حیاتم میخواهم از همهی شما طلب رضایت کنم. اگر کسی از من آزرده است و یا بر من حقی دارد، یا مرا ببخشاید یا حقش را از من بازستاند. مردم منفعل و شرمگین، سر به زیر افکنده بودند و عرقریزان به کلمات پیامبر(ص) گوش میدادند؛ برای بار دوم پیامبر(ص) تکرار کرد: اگر بر من حقی دارید بگویید و بازستانید که اگر در قیامت و پیش روی دیگر انبیاء و در محضر خدا، حق خویش از من مطالبه کنید، سختتر از آن است که امروز از من مطالبه کنید. باز کسی چیزی نگفت. بار سوم وقتی همان کلمات را تکرار کرد، پیرمردی از میان مردم برخاست و گفت: یا رسولالله! آن روز که به شهر طائف آمده بودی و خواستی تازیانه بر مرکب خویش بزنی، سر تازیانه شما بر شکم من اصابت کرد، فرمود: بروید و تازیانه مرا بیاورید تا او با همان تازیانه بر شکم من بنوازد، تازیانهی پیامبر(ص) را آوردند و به دست پیرمرد دادند، مرد گفت: یا رسول الله! هنگامیکه تازیانهی تو به من اصابت کرد پیراهن من به کناری رفته بود، پیامبر پیراهنش را کنار زد تازیانه بر شکم عریانش نواخته شود که یکباره مرد دیوانهوار خود را به آغوش پیامبر(ص) انداخت و آن حضرت را به برگرفت و فریادکنان گفت: یا رسولالله مرا ببخشید!؛ مسجد یکپارچه گریهی شوق شد، پیامبر(ص) به پیرمرد فرمود: من به تو نوید بهشت میدهم، خداوند، بهشت را بر تو واجب کرد.۷۶
آنهایی که سر زمین سخت خشن و خشک جزیرهًْ العرب را دیدهاند، و با تاریخ سراسر خشم و خشونت عرب آشنایند، معنی چنین رفتارهایی را بهتر درک میکنند و ارزش ظهور چنین رهبری را در میان چنان قومی و در چنان اقلیمی، میفهمند.
نتیجه مقال اینکه:
اگر معرفتشناسی، عشقْ پیوند است؛ و آفرینش عشقْ بنیاد است؛ خدا عاشق است؛ هستی و جهان شیداست؛ انسان شیفته است؛ و پیامبر مهربان است؛ دین همان عشق است و عشق همان دین است؛ چرا آدمیان عاشق همدیگر نباشند؟ و دولتها ملتها را به مدارات مدیریت نکنند؟ و دولتها و ملتهای جهان با هم در صلح نزیند؟ و زمین، خانهی امن بشر نگردد؟ من تصور میکنم این برآیند این بینشها در این حوزهها، میتوانند منشا سامانیابی دستورها بلکه نظام جامعی برای تنظیم مناسبات و روابط قوام با مدارا میان آدمیان باشد.[*]
تهران ـ علیاکبر رشاد
بهار ۱۳۸۴ هـ/ ۲۰۰۵ م
پی نوشتها:
۱٫ یکی از مظلومیتهای مضاعف اسلام و پیامبر اکرم(ص)، تصویرهای تکساحتی و یک بعدی است که از این دین و این پیامبر(ص)، در اذهان برخی مردم جهان شکل گرفته است. از جمله این که گفته میشود: «اسلام فقط دین جهاد و سلحشوری است، دین حماسه و حریتخواهی است، چندان که مردمی درس ناخوانده (امّی) و اسیر جهل و جهد و ظلم و ذلت را، در زمانی کوتاه به ملتی سلحشور و شهرآشوب بدل کرد»، ـ البته با صرف نظر از تعابیر و تفاسیر مغرضانه و افترائات و اتهامات جائرانهای که نسبت به اسلام و مسلمین روا میشود ـ این مطلب درست است که در دوره مدنی بعثت رسول خدا(ص) هشتاد غزوه و سریه اتفاق افتاد این بدان جهت بود که پیامبر اکرم(ص) را طی یازده سال حضور در مدینه دمی آرام نگذاشتند و او را هر روز با یک چالش اجتماعی و تهدید نظامی روبرو کردند، و این نیز صحیح است که مسلمانان در مدت نیم قرن، اقالیم وسیعی را فتح کردند، اما این به این معنا بود از پیام اسلام، جهانیان استقبال کردند و در اکثر سرزمینها ملتها به نفع اسلام علیه حکومتهای مستبد حاکم قیام کردند و به مسلمانان پیوستند.
بسیارند کسانی که مغرضانه شخصیت پیامبر و تعالیم اسلام را تکساحتی جلوه میدهند، افراط و تفریط از بزرگترین آفات درک حقایق و از مهمترین نشانههای جهل است، امام علی(ع) فرمود: اَلجْاهِلُ اِمّا مُفْرِطٌ اَوْ مُفّرِّطٌ (نهجالبلاغه، کلمات قصار)
حقیقت این است که چون اسلام دین جامع است، پس لاجرم چندبعدی است و نیز چنان که قرآن میگوید: اسلام طریق میانه و مکتب اعتدال است: وَ کَذالِکَ جَعَلْناکُم اُمَّهً وَ سَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلیالنَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسولُ عَلَیْکُم شَهیداً (ما شما را امت میانه قرار دادیم تا گواهان مردم باشید و پیامبر نیز گواه و الگوی شما باشد). ـ اسلام برای ادارهی حیات انسان و مطابق با فطرت او نازل شده است ـ پس همچون مخاطبش، که هم دافعه دارد هم جاذبه، دوبعدی است و هم دارای جاذبه است، هم دارای دافعه و همانطور که انسانی که فقط دارای جاذبه باشد یا فقط دارای دافعه باشد، انسان ناقصی است. دین تکبعدی نیز دین ناقصی است.
۲٫ البته این مطلب که «عشق چیست؟»، «علم چیست؟»، «ایمان چیست؟» و «رابطهی عشق با آگاهی و ایمان چگونه است؟» نیازمند به بحث مفصلی است، و طرح و شرح مباحث آن در این مجال مجدد نمیگنجد، ما اینجا تنها برخی زوایای مسأله را به اختصار خواهیم کاوید.
در عبارت همی نمیگنجد عشق |
|
عشـق از عالـم عبـارت نیسـت |
البته بسیار روشن است که عشق غیر از حس و هوس شهوانی است که گاه، به انگیزههای مادی و دنیوی، میان انسانها پدید میآید و منشأ آن هوای نفس است و به اندک تجربهای سیراب و سرخورده میشود و زائل میگردد و نوعاً فرجامی جز رسوایی ندارد:
عشقهایی کزیی رنگی بود |
|
عشق نبود عاقبت ننگی بود |
عشقی که در این مقاله از آن گفتوگو میکنیم هرگز فرو نمیکاهد، با وصال به معشوق تشدید میشود و تکامل مییابد.
۳٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۷، ص۲۳٫
۴٫ دیوان حافظ، غزل نخست.
۵٫ دیوان اشعار امام خمینی.
۶٫ حدیث قدسی، کلام خداوند است که به توسط جبرئیل که فرشته وحی است به پیامبر القاء میشود اما جز آیات قرآن به شمار نمیرود، این احادیث درج نشده است اما جداگانه ثبت شده است.
۷٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۹۸٫
۸٫ برای شرح بیشتر رجوع کنید به: قیصری، داود، مقدمه بر فصوص الحکم، فصل پنجم.
۹٫ چند مورد از کلمات معصومان را که مؤید برداشت فوق است، در زیر میآوریم:
عن علیبن حمزهًْ قال: سأل ابوبصیر أبا عبدالله(ع) و أنا حاضر فقال: جعلت فداک کم عرج برسولالله(ص)؟ فقال: مرتین فأوقفه جبرئیل موقفا فقال له: مکانک یامحمد فلقد وقفت موقفا ما وقفه ملک قط و لانبی، ان ربّک یصلّی، فقال: یاجبرئیل و کیف یصلّی؟ قال یقول: سبوح قدوس أنا ربّ الملائکه و الروح، سبقت رحمتی غضبی، . . . (کلینی، کافی، ج۱، ص۴۴۳)
سمعت اباعبدالله(ع): . . . انّ رحمتی سبقت غضبی فلاتقنطر امن رحمتی . . . (همان، ج۲، ص۲۷۴)
عن أبی عبداله(ع): سبقت رحمتک غضبک . . . (همان، ج۲، ص۵۲۹ و ۵۳۸، ج۳، ص۴۴۵)
جاء رجل الی الرضا(ع): فقال: یابن رسولالله(ص) أخبرنی عن قولالله عزوجل الحمدلله رب العالمین ما تفسیره؟ . . . ثمّ نادی ربنا تعالی: یا امّهًْ محمّد انّ قضائی علیکم انّ رحمتی سبقت غضبی . . . (صدوق، علل الشرایع، ج۲، ص۴۱۸)
. . . یا من سبفت رحمته غضبه . . . (دعای جوشن کبیر، قطعهی۱۹)
۱۰٫ بقره / ۲: ۱۵۶٫
۱۱٫ دیوان حافظ، غزل ۱۴۷٫
۱۲٫ الرحمن / ۵۵: ۱۰٫
۱۳٫ لقمان / ۳۱: ۲۰٫
۱۴٫ الجاثیه / ۴۵: ۱۳٫
۱۵٫ بقره / ۲: ۲۲٫
۱۶٫ غافر / ۴۰: ۶۴٫
۱۷٫ نبأ / ۷۸: ۶٫
۱۸٫ نحل / ۱۶: ۱۶٫
۱۹٫ هود / ۱۱: ۶۱٫
۲۰٫ یا ایّها الناسُ اتَّقوا رَبَّکُم الّذی خَلَقَکُم مِن نفسٍ واحدهًٍْ وَ خَلَقَ منها زوجها و بَثَّ منهما رجالاً کثیراً وَ نساءاً، وَاتَقواللهَ الذی تَساءَلوُنَ بِهِ والاَرْحام . . . (نساء/ ۱:۴)
۲۱٫ یا أَیّهَا النّاسُ إنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً و قَبائلَ لِتَعارَفوُا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أتْقاکُمْ إنَّ اللهَ علیمٌ خِبیرٌ. (حجرات/ ۱۳:۴۹)
۲۲٫ انعام / ۹۸:۶
۲۳٫ سجده / ۳۲: ۶و۷
۲۴٫ نجم / ۱۱:۵۳٫
۲۵٫ فاطر / ۱۱:۳۵
۲۶٫ زمر / ۶:۳۹
۲۷٫ غافر / ۶۷:۴۰
۲۸٫ انسان / ۲:۷۶
۲۹٫ اَلخَلقُ کُلُّهُم عِیالُ اللِه فَاَحَبُّهُمْ اِلی اللهِ اَنْفَعُهُم لِعَیالِهِ (الحیات، ج ۱، ص ۶۹۰، محمدرضا حکیمی و …)
۳۰٫ مالک اشتر، از یاران امام علی بن ابی طالب(ع)، نخستین امام شیعه، و استاندار اعزامی او به مصر که در حین عزیمت در میانهی راه ترور شد و به شهادت رسید اما مجموعهای که به عنوان فرمان نامهی انتصاب مالک از سوی امام علی(ع) صادر گشته، بمثابه سند افتخاری برای بشریت به ویژه دینداران، در قلمرو اندیشهی سیاسی و حقوق بشر و آیین کشور داری بر جای ماند؛ این فرمان نامه به عنوان نامهی پنجاه و سوم در نهجالبلاغه ـ که در بردارندهی بخشی از نطقها، نامهها و اندرزهای امام علی(ع) است و توسط سید رضی در قرن چهارم هجری/ دهم میلادی فراهم آمده است ـ درج شده است.
۳۱٫ وَ اشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحمهَ لِلرَّعیَّهِ وَ الْمُحَبَّهَ لَهُم، وَ اللُّطف بِهِمْ، وَ لا تَکوُنَنَّ عَلَیْهِم سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکْلُهُمْ فَاِنّهم صِنفان: اِمّا اَخٌ لَکَ فِی الدّین اَوْ نَظیرٌ لکَ فیِ الْخَلْقِ … (نهج البلاغه، الشریف ابوالحسن محمد الرّضی، نامهی پنجاه و سوم)
۳۲٫ فَاِنّکَ اِذا تَأمَّلْتَ العالَمَ بِفِکْرِکَ وَ مَیَّزْتَهُ بِعَقْلِک، وَجَدْتَهُ کَالْبَیتِ الْمَبْنِیّ الْمُعَدِّ فیهِ جَمیعَ ما یَحتاجُ اِلَیْهِ عِبادُه…
۳۳٫ فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ الناسَ عَلَیْها … (روم / ۳۰:۳۰)
۳۴٫ و خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثیراً و نِساءً… (اسراء / ۷۰:۱۷)
۳۵٫ وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ و حَمَلْنا هُمْ فی البَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنا هُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْنا عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً. (تین / ۴:۹۵)
۳۶٫ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقویِم (تین / ۴:۹۵)
۳۷٫ … إنّی جاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلیفَهً … (بقره / ۳۰:۲)
۳۸٫ وَ اِنّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ (عادیات / ۸:۱۰۰) / مصادیق یا معانی بسیاری، در قرآن، برای «خیر» ذکر شده از جمله: مال (بقره / ۱۸:۲ و ۱۸۴ و ۲۱۵ و ۲۷۲؛ نیز عادیات / ۱۰ :۸) عمل صالح (بقره / ۲ : ۱۱۰، ۱۴۸، ۱۹۷ و ۲۱۵؛ نیز آل عمران / ۳ : ۳۰، ۱۰۴ و ۱۱۴) نیز مائده/ ۵ : ۴۸؛ پاداش الهی (بقره/ ۲ :۱۰۳، نیز شوری / ۴۲ : ۳۶؛ جمعه/ ۶۲ : ۱۱) نعمت الهی (قصص/ ۲۸ :۲۴؛ معارج / ۷۰ : ۲۲) زنان بهشتی (الرحمن / ۵۵ : ۷۰) اسب (ص / ۳۸ : ۳۲)
۳۹٫ المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج۱، ص۲۶۳، ح۳۲۷٫
۴۰٫ خصال، شیخ الصدوق، ص۲۱، ح۷۴٫
۴۱٫ بقره / ۱۹۵:۲؛ نیز آلعمران / ۳: ۱۳۴و ۱۴۸ و مائده / ۱۳:۵و۹۳
۴۲٫ بقره / ۲۲۲:۲
۴۳٫ آل عمران / ۷۶:۳ ؛ و نیز توبه / ۴:۹و۷
۴۴٫ آلعمران / ۱۴۶:۳
۴۵٫ آلعمران/ ۱۵۹:۳ و نیز ممتحنه/ ۸۰:۶
۴۶٫ ما ئده / ۴۲:۵ و نیز حجرات / ۹:۴۹
۴۷٫ توبه / ۱۰۸:۹
۴۸٫ صف / ۴:۶۱
۴۹٫ بقره / ۱۹۰:۲ و نیز مائده / ۸۷:۵
۵۰٫ بقره ۲۰۵:۲
۵۱٫ بقره / ۲۷۶:۲
۵۲٫ آلعمران / ۳۲:۳
۵۳٫ آلعمران / ۵۷:۳و۱۴۰
۵۴٫ نساء / ۳۶:۴
۵۵٫ نساء / ۱۰۷:۴
۵۶٫ مائده / ۶۴:۵
۵۷٫ انعام / ۱۴۱:۶ و اعراف / ۳۱:۷
۵۸٫ انفال / ۵۸:۸
۵۹٫ نحل / ۲۳:۱۶
۶۰٫ حج / ۳۸:۲۲
۶۱٫ قصص / ۷۶:۲۸
۶۲٫ لقمان/ ۱۸:۳۱ و نیز حدید/ ۲۳:۵۷
۶۳٫ یونس / ۳۵:۱۰
۶۴٫ نحل / ۹۰:۱۶
۶۵٫ آلعمران / ۶۳:۳
۶۶٫ مائده / ۲:۵
۶۷٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار (به نقل محمدی ریشهری، میزان الحکمهًْ، ج۱، ص۵۰۷، ح۶۶۵)
۶۸٫ بقره / ۱۶۵:۲٫
۶۹٫ صدوق، مالی، ص۲۹۲/۱٫
۷۰٫ سیدابنطاووس الحسنی، اقبال الاعمال، ج۱، ص۱۳۵ و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۴، ص۳۳۸٫
۷۱٫ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۶۷، ص۲۵٫
۷۲٫ توبه / ۱۲۸:۹٫
۷۳٫ شعراء / ۳:۲۶٫
۷۴٫ آل عمران / ۱۵۹:۳٫
[*] این مقاله در کنفرانس ادیان و صلح و خشونت که از سوی مرکز گفتوگوی ادیان و تمدنهای ایران و دانشکده گفتوگوی اسلامی ـ مسیحی سلیاوک انگلیس، ارائه شده. این نشست علمی در تاریخ ۲۵ و ۲۶ بهمن ۱۳۸۴، معادل ۱۴ Feb 2006، در تهران برگزار شد.