گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت

انى آنست نارا، لعلى آتیکم منها بقبس او اجد على النار هدى (طه، ۱۰)

خوب به خاطر دارم و دارید که: در سرنوشته‏ى نخستین شماره‏ى قبسات، در مقام بیان «مبعث‏» و «ماهیت‏»، و «قاعده‏» و «قلمرو» آن‏به صراحت و صلابت تمام گفتیم: قبسات

۱٫ دفترى است گشوده، براى پرداختن به «مباحث فکرى – فلسفى مرتبط به دین‏شناسى و دیندارى در عصر جدید»، مباحثى که‏نوبه‏نو و نوبت‏به نوبت، در گستره‏ى ایران (اولا) و در وراى مرزهاى آن (ثانیا) مطرح مى‏شود;

۲٫ و عرصه‏اى است مفتوح براى «تبیین عقلانى پى‏ساختهاى تفکر دینى و سامانه‏هاى ارزشى – اجتماعى اسلام‏»، و تحلیل مبانى ومواضع آرمانى انقلاب اسلامى، و همچنین پاسخ‏گویى به پرسشهاى دینى نوپدید، با تاکید بر نیازمندیهاى طبقات فرهیخته و تحصیل‏کرده;

۳٫ و نیز ساحتى است معد و مستعد براى «تضارب آراء و تعامل اقلام‏» و نقد علمى و عیارگذارى نظریه‏ها و نحله‏هاى فکرى، با معیار(و از منظر) آموزه‏هاى وحیانى…

اینک که پانزدهمین (و شانزدهمین) شماره (و نخستین مجلد از پنجمین سال) آن به دست مشاطه‏ى چاپ سپرده مى‏شود (و به رغم‏دیگرگونیهاى چشمگیرى که در حیطه و حوزه‏ى فکر و فرهنگ و ادبیات اجتماعى ایران رخ نموده است) چونان چهار سال گذشته،همچنان (بل بیش از پیش) بر ماهیت و مرام معهود، اصرار مى‏ورزیم.

هر چند (چنانکه باید) از کارکرد خویش احساس رضایت نمى‏کنیم و به بازخوردها و بازتابهاى عملکرد خود قانع نیستیم اما،منظومه‏ى مباحث و مسائل مطرح شده («عقلانیت، علم و الهیات، دین و دنیا، دین و آزادى، دین و توسعه، روانشناسى دین، حکمت‏صدرایى، معرفت‏شناسى، دین و اخلاق، تمدنها و فرهنگها: تقابل یا تعامل، و مبانى معرفتى کلامى فقه) همه و همه، شاهد مواجهه‏ى فعال‏قبسات با مقولات فکرى و دین‏پژوهى معاصر است.

طرح عالمانه‏ى مباحث در مجله، احترام اخلاقى و تصدیق علمى رفیق و رقیب را برانگیخته است. پرداخت دقیق و عمیق، تخصصى‏و اختصاصى به مباحث در هر یک از شماره‏ها، (چنانکه فراوان شنیده و دیده‏ایم:) باعث گردیده تا استادان و دانشجویان بسیارى،قبسات را در شمار متون کمک درسى مواد مورد تدریس و تحصیل خود قلمداد کنند و دهها رساله‏ى ارشد و کترى آن را در عداد منابع‏تحقیق خویش بشمار آورند، و (هر چند با تاخیرى غیرمتعارف) وزارت علوم، تحقیقات و فن‏آورى نیز به آن درجه‏ى علمى اعطا کند.

اکنون ماییم و کوله‏بارى از برخورد لطف‏آمیز و مسؤولیت‏انگیز بزرگان و وجوه علمى و دینى کشور (و گاه خارج از کشور) وفرهیختگان و فضلاى حوزه و دانشگاه که پیوسته مایه‏ى پشتگرمى و قوت قلب همکاران و باعث طراوت و نشاط نشریه بوده است.

بر اثر پافشارى و پایبندى بر ماهیت و مرام اعلام شده امروز قبسات به مثابه باشگاهى مکتوب، پذیرنده‏ى خیل عظیمى ازدانش‏آموختگان جوان، جوینده و پرسشگر است; دانش‏پژوهانى که جویاى مبادى ومبانى اندیشه‏ى دینى به زبان زمان‏اند، و پرسشگر وجستجوگر پرسشهاى نو و پاسخهاى در خور در این حوزه، پرسشهایى نه از جنس آنچه دین‏شناسان متصلب سنتى بدانها پرداخته‏اند، وپاسخهایى نه از آن دست که دین‏پژوهان متجدد مدرن آنها را ساخته و پرداخته‏اند! بلکه از آن رقم پرسشها و پاسخها که دین‏گرایان محقق‏مستقل مى‏پسندند و از متن دین و از بطن وحى دریافته و شناخته‏اند.

اما متاسفانه از تحقق مقوله «نقد» و «تضارب آراء» چیزى نتوان گفت، زیرا دیرى است که در دیار ما نقد مرده است و سنت تضارب‏افکار و سیره‏ى تعامل اقلام به طاق نسیان سپرده است. آنچه نیز این روزها در کشور ما جارى است گرته‏برداریى است ناقص و ناشیانه ازفرهنگ نقادى فرنگ بى‏آنکه مضار و مزایاى آن ملحوظ و آداب و اخلاق آن، منظور مدعیان آن باشد. با این همه، حضرات مدعى نقد ونوآورى نیز جرئت‏خروج از «حلقه‏ى تنگ‏» نشریات طیف منسوب به جریان خود را ندارند، و همانا عافیت رجزخوانى یکطرفه درپستوخانه‏ى امن حلقه‏ى خودى را بر عاقبت چالش رویاروى با رقیب در آوردگاهى صریح، ترجیح مى‏دهند!

به هر روى، قبسات به مشى و منش چهارساله‏ى خود پایبند است: از هر سخنى – به شرط برخوردارى از سطح علمى قابل قبول و باتحفظ بر ادب و و آداب نقد – براى طرح و درج استقبال مى‏کند.

در پایان دو نکته را یادآور مى‏شوم:

۱٫ چنانکه ملاحظه مى‏فرمایید از این شماره سامان‏دهى و صورت‏بندى مجله اندکى تغییر یافته است و علاقه‏مندیم خوانندگان‏فرهیخته، ما را از نظرات ارزنده‏ى خود راجع به این تغییر برخوردار سازند;

۲٫ اهل فن مى‏دانند: تولید نشریه‏ى فکرى با حفظ مستواى علمى مطلوب، بس پر هزینه است، در حالى که: از سویى در نرخ‏گذارى -آن هم براى مخاطبانى از سنخ خوانندگان قبسات – دست دست‏اندرکاران بسته است، و از دیگر سو نیز نشریه از حمایت دستگاههاى‏مسؤول، محروم است!

لهذا به رغم آنکه (با توجه به حجم محدود آن)، از جمله مشکلات همکاران ما گزینش مطلب از میان انبوه مقالات واصله یا تولید شده‏توسط گروههاى علمى پژوهشگاه بوده است، اما طى سنوات گذشته به دلیل کمبود امکانات و (براى صرفه‏جویى در هزینه)، گاه دو شماره‏درهم ادغام مى‏شد، پس از این نیز مصمم هستیم با استفاده از حروف نازک و حذف فضاهاى باز در صفحه‏آرایى، از حجم صفحات (و نه‏مطالب)، بکاهیم. هر چند مى‏دانیم که اینها چاره‏ى کار نیست و لهذا اینک فرصت را مغتنم داشته از دستگاهها و دستهاى متمکن براى‏کمک به تامین هزینه‏ى قبسات مددخواهى مى‏کنیم.

خاتمه را به همراه صمیمانه‏ترین وخاضعانه‏ترین سپاس‏ها، به مسک مهر همه‏ى کسانى که طى شماره‏هاى شانزده‏گانه، این ناچیز بى‏چیز را یارى کرده‏اند مهر مى‏کنم.

دیباچه دانشنامه امام علی(ع)

چون مایلم در دیباچه، نکاتى متنوع را طرح و تبیین کنم، به‏ناچار آن را در چند بند جداگانه سامان مى‏دهم:

یکم

ابواسحاق نظام گفته است: علىُّ بنُ ابى‏طالب(ع) مِحنهٌ على المتکلّم؛ إِن وفّاه حَقَّه غلا و إِن بَخَسَه حقَّه اَساء؛[۱]«سخن‏گفتن از على(ع) براى گوینده محنت و ابتلاى غریبى است؛ چه آن‏که اگر حقش را ـ کما هو ـ ادا کند، دچار غلو خواهد شد، و اگر از حق او کم بگذارد، اسائه ادب کرده است.» من مى‏گویم: سخن‏گفتن درباره خداوندگار حکمت و بلاغت، على(ع) ـ دست کم براى امثال من ـ نه تنها محنت، که محال است؛ زیرا سخن‏راندن از هر شخص و شیئى، فرع بر شناختن او است، و شناخت نیز در گرو احاطه بر معلوم؛ و چه کسى احاطه بر «وجه‏اللّه‏ الاکبر» و «ولى‏اللّه‏ الاعظم» را مى‏یارد؟ وانگهى، گیرم که گنگ خوابدیده‏اى زبان به وصف او بگشاید، اما کدامین گوش و هوشى نیوشیدن و فهم‏کردن را تواند و برتابد؟ و گیرم که معرفت و احاطت بر ساحت عِلْوىِ علوى ممکن گردد، و ذهن و زبانى نیز تواناى اندیشیدن و گفتن، و هوش و گوشى نیز یاراى ادراک و استماع درباره آن حضرت باشد، اما کدامین واژگان شایا و گویاى اداى وصف على(ع) تواند بود؟

چکامه‏پرداز زبان‏آورى چون ابوالطیب متنبى، سکوت و تقصیر خویش را به عجز و قصور خود مستند مى‏کند که:

وَ ترکتُ مدحى للوصىّ تعمّدا

إذ کان فضلاً مستطیلاً شاملاً

و إذا استطالَ الشّى‏ءُ قام بنفسِهِ

و صفاتُ ضوء الشَّمسِ تذهب باطلاً

«من از سَرِ عمد، ترک ستایش وصى رسول کردم؛ زیرا بسى فضلش والا و گسترده است؛ و هر گاه چیزى سترگ و بزرگ باشد، خودبسنده خواهد شد [خود خویش را خواهد شناساند]؛ چه آن‏که پرتو خورشید، هر چه را بیهوده و باطل است، خواهد زدود.» پس البته و به طریق اولى، بى‏بضاعتى چون من، به لحن لسان‏الغیب باید اذعان کند که:

زعشــــق نـــاتـمــام مــا جمــال یــار مستـغـنــى است

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روى زیبا را

هم از این رو است که آن‏چه ما در مدح و وصف حضرت حیدر(ع) به زبان مى‏رانیم، کلامى است از باب اداى ادب ارادت، و اشارتى است به اقتضاى عرف، و نه عبارتى به مقتضاى عرفان. ما کجا و وصف آن بزرگ کجا! او ولى خالق و مولاى مخلوق، عِدل وحى و کفو قرآن، برادر رسالت و پدر امامت، امیر حکمت و شهید عدالت است، و همو همعنان حق، بلکه پرگار حقمدار، بل نقطه مرکز این پرگار است. او تنها پرورده دامن محبت و تربیت نبى بود و سومین عضو نخستین و تنها خانوار مسلمان در بدو بعثت. او محرم خلوت و جلوت رسول خدا(ص) بود و همدم روزگار غربت او؛ رخشه رسالت را شهود کرد و نجواى نبوت را نیوشید و بوى پیامبرى را بویید و عاقبت جان محمد(ص) شد.[۲]

دوم

به‏گمان خود تعظیم و تفخیم، اما ناآگاهانه جسارت به ساحت سید اوصیا(ع) روا داشته آن که گفته است: «کلام او فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است»؛ زیرا کلام على(ع) از جنس کلام‏اللّه‏ است؛ و على(ع)، خود، نور است و کلام او نیز؛ چنان که حضرت بارى نور آسمان‏ها و زمین است و کلامش هم. سخن و سیره علوى سنت است، و سنت معصوم حجت؛ زیرا امامت ملازم با عصمت است، و عصمت ملاک حجیت سخن و سیره معصوم، و آیه‏هاى بى‏شمارى از جمله «تطهیر»، «ولایت» و «سؤال»، و نیز احادیث بسیارى از قبیلِ خبر متواتر «ثقلین»، بر این حقیقت انگشت تصریح و تأکید مى‏نهد.

دریغ است سخن و سیره على(ع) تنزیل و به گفتار و رفتار بشرى تنظیر شود؛ زیرا نطق و منطق على(ع) وحى‏بنیاد و الهام‏زاد است؛ چه آن‏که او شاهد و شنونده وحى و باب مدینه‏العلم و الحکمه است، و هرگز خطا و خلل در دانش و بینش، و نسیان و عصیان در منش و کنش معصوم راه ندارد، و تاکنون نیز کسى ادعا و اثبات لغزش و چالش در قلم و قدم آن بزرگوار را نیارسته است.

در چیره‏خامگى و چالاک‏نگارى، شاهکارآفرینى و بدیع‏پردازى، همچنین در فراخناکى و پردامنگى، منشورگونگى و سازوارگى کلام، و در یک کلمه، «سحرسخن» و «اعجازاندیشه»، چه کسى را با او مى‏توان قیاس کرد؟ مگر نه این است که برجسته‏ترین شاهکارهاى کلامى در باب توحید و شرک، ربوبیت و عبودیت، شور ایمان و شوق شهود، منزلت حق و مرتبت حقیقت، هستى‏شناسى و زیبایى‏ستایى، از آنِ آن امام همام است و ژرف‏ترین و فرازمندترین سخن‏ها در حوزه حکمت و معرفت، و راسخ‏ترین و شامخ‏ترین کلمات درباره عقلانیت و خردورزى، تنها و تنها به او تعلق دارد؛ رساترین و روشن‏ترین کلام‏ها در کرامت آدمى و حقوق و حریت انسان از او است؛ شورانگیزترین و شیدایى‏ترین سخنان در شأن دادورزى و ستم‏ستیزى، مساوات و مواسات، تکاثرشکنى و فقرفکنى، فردسازى و جامعه‏پردازى، جهاندارى و مردم‏سالارى، از او شرف صدور یافته است؛ و تازه، این همه، تنها سرریز دانش بى‏کران و کنار او است.

در زهد و پارسایى، ترک و طرد دنیا، آن‏چنان مى‏نگارد که نفرتِ توأم با استغنا از جبه و جیفه دنیوى، همه وجود آدمى را فرامى‏گیرد، و در همان حال، در بها و بهجت حیات و هستى آن‏سان سخن مى‏پردازد که شنونده خویش را به جد و جهد، و جوشش و کوششى وصف‏ناپذیر وامى‏دارد. در باب محبت و مهرورزى به انسان و صلح و تلائم بشرى آن‏گونه سخن سر مى‏دهد که جان آدمى شکوهمند و شکوفا مى‏شود، و با این همه، در ارزش و آثار جهادگرى و جانبازى نیز آن‏چنان داد سخن مى‏دهد که روح انسان به اهتزاز درمى‏آید. عدل و فضل و حکمت و رحمت خداوندى را چنان مى‏ستاید که خوف توأم با رجا یکباره سراسر وجود آدمى را درمى‏نوردد. در بایستگى اغتنام فرصت‏هاى این‏جهانى به طرزى مى‏سراید که شنونده‏اش یکپارچه شور و شرار مى‏شود؛ و مرگ و معاد را طورى وصف مى‏کند که مو بر اندام مخاطب راست مى‏شود.

در وصف حقایق و دقایق پیش‏گفته و شرح آرمان‏ها و ارزش‏هاى یادشده، حکیمان و مصلحان و ادیبانْ بسیار سخن گفته‏اند، و بسا سخنِ زیبا و نیز بسى زیبا سخن گفته باشند، اما دو نکته مهم، کلام على(ع) را از دیگر سخن‏ها متمایز مى‏کند: ۱٫ آن‏چه او بر زبان آورده، برخاسته و برساخته از ایمان وى است؛ ۲٫ هر آن‏چه را سروده و ستوده، در عینیت و عمل نیز بدان سخت پایبند بوده است. در شخصیت على(ع)، «ایمان» و «اِعلام» و «اقدام»، به طرزى شگفت درهم تنیده است. «ذهن» و «زبان» و «زندگىِ» او به طور اعجاب‏انگیز و اعجازآمیزى با هم سازوارى و همپوشانى دارند، بى‏هیچ تهافت و تفاوتى؛ و این است هنر بزرگ آن بزرگوار.

قرآن نیز در سوره بقره (آیات ۲۰۷ ـ ۲۰۴) از دوگونه مدعى و متکلم یاد مى‏کند که یکى را سرزنش و نکوهش مى‏کند و دیگرى را مى‏ستاید:

۱٫ [اى پیامبر!] از مردمان کسانى هستند که درباره حیات این‏جهانى گفتارشان تو را به اعجاب آورد، و خداى را نیز بر آن‏چه در دل دارند گواه مى‏گیرند، با آن که در حقیقت اینان سرسخت‏ترین دشمنانند. اما هرگاه عهده‏دار زمامدارى و سلطنت شوند] برخلاف ادعاهاى پرجاذبه و دلپذیر پیشین خود]، در زمین مى‏کوشند فساد کنند، و کشت و پشت (زرع و ذریه) را نابود سازند، اما خداوند، تباهى را دوست نمى‏دارد [تبهکارى خلاف سنت و مشیت الهى است، و سرانجام، محکوم به تباهى است]. و هرگاه به چنین کسانى گفته شود که از خدا بترس و بپرهیز، غرور و قدرت آنان را به گناه و ستیزه‏جویى وامى‏دارد. دوزخ آنان را بس که بد بسترگاهى است.

۲٫ از مردمان کسانى [دیگر] هستند که جان خویش به خشنودى خدا مى‏فروشند؛ و خداوند بر بندگان مهربان است.

شگفت این که شأن نزول آیات یادشده، على(ع) را مصداق گروه دوم دانسته است.[۳]حقا که چنین است؛ زیرا آن‏گاه که او زمام کار مردم را به دست گرفت، از صمیم دل کوشید تا آرمان‏ها و آرزوهاى بلند خود را به تراز تحقق بنشاند، و سرانجام نیز جان بر سر آرمان نهاد که به گفته جرج جرداق: قُتل لشدّه عدالته فى محراب عبادته. اینک نیز پس از گذشت قرون، ذهن و ذائقه تاریخ از خاطره دل‏انگیز و طعم خوش تجربه حکومت عدالت‏نمونش تابان و طربناک است.

سوم

دردا و دریغا که هنوز مکانت على(ع) در متن هستى، و منزلت او در میان هستمندان، مجهول است؛ و فسوسا و اسفا که همچنان در ولایت او بر انسان، و مرجعیت او در دین تردید روا مى‏شود. شگفتا و شرما که هنوز در باب هیچ یک از آموزه‏هاى بزرگ و سترگش ـ حتى از سوى مدعیان وُد و ولاى او ـ پژوهشى درخور و فراخور صورت نبسته است، و به رغم حاجتمندى بشر، این غنایم مغتنم و مواهب محتشم هنوز و همچنان حصیر حصار اجمال و اسیر حجاب ابهام است. و تلخ‏تر و اسف‏انگیزتر این که با وجود معلمى چون على(ع) و تعالیمى چون آموزه‏هاى ژرف و بلند او، بشرْ گرفتار سرگشتگى و نگون‏بختى بى‏مثال کنونى است که عمق و گستره آن را اهل درد و دانش مى‏دانند. و دردناک‏تر از آن این‏که جوامع اسلامى با داشتن على(ع) از دید و داد محرومند و از ستم و سیاهى مملو. و شرم‏آورتر این‏که حتى در میان شیعیان، هم على(ع) هست و هم جهل و جور، هم على(ع) هست و هم فقر و فاقه. از این رو، باید اذعان کرد که على(ع) مظلوم‏ترین است؛ و مظلومیت على(ع) نیز از آن‏رو نیست که چند صباحى «خلافت سیاسى» از او سلب شد، که مظلومیت حقیقى او در این است که هیچ‏گاه، حتى در عهد کوتاه حاکمیتش، حکمتش حاکم نشد، و هرگز و تاکنون، معرفتش معروف نگشت. به نظر ما، بشر به‏ویژه مسلمانان، اینک تاوان ستم بر آن بزرگوار و غفلت از این حقیقت‏هاى تلخ و دردناک را مى‏پردازد.

براى ستردن غبار غربت و مهجوریت از سیماى على(ع)، بر دردآگاهان روزگار ما، به‏ویژه مدعیان ایمان و ارادت به ساحت آن بزرگوار، فرض است که در بستر حرکتى تاریخى و سرنوشت‏ساز، به یک سلسله اقدام‏هاى اساسى دست یازند. البته چنین حرکتى نیازمند مردانى است راسخ و صخره‏سان، شکیبا و نستوه.

کارهایى از قبیل آن‏چه در ذیل بدان اشارت مى‏رود، مى‏تواند از جمله آن اقدامات قلمداد شود:

۱٫ تأسیس پژوهشگاه و کتابخانه‏اى شایان شأن و شخصیت آن حضرت، براى اهتمام به پاره‏اى کارهاى علمى سترگ؛ مانندِ تحقیق و تدوین علمى و جامع و مضبوطِ روایات و کلمات حضرت، تحقیق و تألیف روشمند و فراگیر تاریخ و سیره علوى، شرح شامل و نظام‏مند و منسجم کلمات آن بزرگوار، تدوین ساختارمند آرمان‏نامه علوى، مطالعه الگو یا الگوهاى مدنیت علوى و بررسى کیفیت تحقق آن، تنسیق مکتب‏وار تعالیم علوى، تبیین و عرضه موضوعى، مخاطب‏مدار و روزآمد گویه‏ها و آموزه‏هاى علوى در سطوح مختلف، تهیه و ارائه ترجمه‏هاى شایسته، به زبان‏هاى زنده جهان، از سیره و سخنان على(ع).

کاربرد کارساز پژوهش‏هایى از این دست، در ستردن و زدودن ابهام و اجمال از هویت و حقانیت مکتب اهل‏بیت(ع)، پاسخ‏یابى پرسش‏هاى تاریخى‏شده و بازمانده از قرون در باب بینش و منش علوى، فقرزدایى فکرى و فرهنگى، و غنى‏سازى ادبیات فلسفى و فقهى، اخلاقى و سلوکى، سیاسى و اجتماعى، بر ارباب بصیرت پوشیده نیست.

۲٫ برپایى یادسراى على(ع). در این یادسرا، بینش و منش و کنش على(ع) و جلوه‏هاى ویژه حیات آن بزرگوار، با استخدام حاصل تحقیقات فراهم‏آمده، با بهره‏بردارى از علوم زمانه و به شیوه‏اى هنرمندانه باید به نمایش درآید.

۳٫ ساختن و پرداختن آرمان‏شهر علوى. مقصود، بناى جامعه یا شهر آرمانى است که مدنیت علوى در ابعادى کوچک به نحو زنده و عصرى، به تجربه نهاده شود. تحقق چنین طرحى (با توجه به پیامدها و پیام‏هایى که براى جامعه بشرى خواهد داشت)، به هر قیمتى مى‏ارزد، و کسانى نپندارند که چنین پیشنهادى، آرزویى خام،آرمانگرایانه و انتزاعى است.

۴٫ استخدام هنر، شیوه‏ها و ابزارهاى نوآمد، به منظور تبیین و ترویج فکر و فرهنگ علوى در میان بشر جانْ‏تشنه معرفت و معارف آن بزرگوار.

۵٫ فراخوان فراگیر و تحدى صمیم و عمیم بشر (و دست‏کم مسلمانان) در یک احتجاج و ابتهال مخلصانه و قربى، عالمانه و وحدتى، درباره مکانت و مکتب، حق و حقانیت آن بزرگوار. (آخر، مگر حجتى در دست است که همه چیز باید به عصر ظهور و شرایط حضور حضرت حجت(عج) احاله شود؟)

۶٫ البته و صد البته، تصمیم جدى مدعیان ارادت به آن حضرت در جهان، به‏ویژه نخبگان دینى و سیاسى جهان اسلام، به التزام عملى به تعالیم آن بزرگوار، اکسیرى اعجازگراست‏که (شایدوبسا) مارا ازهمه آن‏چه در بالا گفته شد مستغنى سازد؛ اما هیهات!

چهارم

دین حقیقى لزوما جامع، و حقیقت دین لاجرم جاودانه است؛ زیرا دین پیام خداى ازلى ولایزالى است و چونان حضرت بارى نیز کامل و شامل و از قید زمان و مکان عارى است، و از آن‏جا که اسلامْ دیانت خاتم است، حاوى شریعت فراگیر و ماندگارى نیز هست. علاوه بر این، دو ساحتى انگاشتن هویت انسان در بینش اسلامى و فطرت‏سازه بودن آموزه‏هاى آن از سویى، و عقل و نقل را توأما منبع معرفت دینى دانستن از دیگر سو، رمز جامعیت و جاودانگى دیانت و شریعت اسلامى است.

توضیح این‏که:

۱٫ میزان کام‏یابى و کارایى مکاتب مدعى تعریف و تدبیر هستى و حیات انسان، به دو عنصر بستگى تام دارد: ۱٫ میزان صحت و دقت شناخت آن‏ها از انسان؛ ۲٫ حدود انطباق تعالیمشان با نیازمندى‏هاى حقیقى آدمى. راز میرایى و کوته‏زیستى مکتب‏ها و منظرهاى بشرساخته، عدم شناخت صحیح آن‏ها از انسان، و در نتیجه، عدم انطباق تجویزها و توصیه‏هاشان با نیازهاى او، و سرانجام، ناتوانى‏شان در تأمین و تدبیر جامعه بشرى است.

تک‏بُعدى دیدن‏انسان، به‏معنى «انسان‏ندیدن» آن است؛ زیرا حیوان‏انگارى یا فرشته‏پندارى آدمى، به یک اندازه از حقیقت انسانْ دور است و محکوم به ناکامى و نافرجامى.

اسلام، انسان را داراى دو ساحت وجودى و حیاتى مى‏داند: ساحت انفسى و ساحت آفاقى. از این رو است که دیانت محمدى آموزه‏هاى خود را نیز دو کاربردى ارائه کرده است: پاره‏اى از آموزه‏ها تأمین‏کننده نیازهاى ملکوتى و روحانى بشر، و پاره‏اى دیگر پاسخگوى نیازمندى‏هاى ملکى و حیوانى او است. این خصیصه و خصوصیت اسلام، علاوه بر تأمین و تضمین جامعیت آن، موجب جاودانگى‏اش نیز شده است، کما این‏که ساخت فطرى تعلیمات اسلامى ـ که بى‏شک برساخته از تلقى دو ساحتى از هویت و هستى آدمى است ـ امکان انطباق آن با نیازها و خواسته‏هاى انسانىِ آحاد بشر در هر عصر و مصرى را فراهم کرده است.

۲٫ اسلام، به موازات نقل، حجیت عقل در فهم دین را نیز به رسمیت شناخته است. سهیم ساختن خرد در معرفت دین نیز باب اجتهاد را گشوده، و مفتوح بودن باب اجتهاد هم پویایى شریعت اسلامى را تضمین کرده است. اگر عقل در فهم دین حجت نباشد، اجتهاد بى‏معنا است، و اگر باب اجتهاد مسدود باشد، تطبیق دین بر امصار و اعصار گونه‏گون ناممکن مى‏شود، و اگر دین بر شرایط متغیر و متفاوت تطبیق نشود، خاتمیت و انقطاع وحى تشریعى، بر خلاف حکمت و عدالت و رحمت الهى خواهد بود.

هر از گرد راه رسیده‏اى را نسزد که جامعیت منشورواره دین را یکجا مشاهده کند. چنین نگرشى، تنها شاینده کسى است که خود بر جایگاهى برتر نشسته و مشرفانه بتواند همه اضلاع این منشور گسترده‏دامن را شهود کند؛ و آن کس، جز انسان معصوم ـ که خود «قرآن ناطق» و اسلام مجسم است ـ نتواند بود، و نامعصومان نیز هرگاه بخواهند سیماى جامع و جلى اسلام را نظاره کنند، باید آن را از منظر معصوم به تماشا بنشینند.

اصولاً دل در گروِ ولایت سپردن نیز چیزى نیست جز تلاش براى کسب معرفتِ ساحتِ قدسىِ ولىِ معصوم اولاً، و از منظر ولى‏اللّه‏ به دین خدا نظاره‏کردن ثانیا، و در مقام عمل گام بر جاى گام‏هاى ولى خدا نهادن ثالثا.

خلاصه این‏که:

دین، پیام خداى کامل و شامل است. دیانت نیز انسان را دو ساحتى انگاشته است، و به هر دو ساحت هستى (طبیعت و فطرت) او اعتنا و اهتمام دارد. همچنین ابزار معرفتى عقل را منبع فهم دانسته، و بدین‏سان، جامعیت خویش را تضمین کرده است. همچنین پیام الهى است و چون ذات او مى‏تواند و باید عارى از قید زمان و مکان باشد. نیز آموزه‏هاى دین برساخته بر فطرت تغییر و استثناناپذیر آدمى است، و باب اجتهاد هماره گشوده، و بدین‏ره، جاودانگى شریعت تأمین شده است. بنابراین، همان‏گونه که امامت استدامه نبوت است، اجتهاد نیز استمرار امامت قلمداد مى‏شود.

دانشنامه امام على(ع) که پژوهشیانى چند، در آن راز دیانت را در پرده ولایت به تماشا نشسته‏اند و زلال زوایاى دین را در ذهن و زبان خداوندگار توحید و عدالت به کاوش پرداخته‏اند، در حد خود جلوه‏اى است از جامعیت اسلام، و نمونه‏اى است از پایندگى و پویندگى آموزه‏هاى محمدى ـ علوى، و به رغم این‏که مقالات آن شتاب‏آلود و در زمانى کوتاه فراهم آمد، مباحث مطرح شده نشان داد که مى‏توان پاسخ پرسش‏هاى زمانه را از نصوص دینى فراچنگ آورد.

پنجم

در ذیل بند سوم معروض افتاد که تنسیق سازمند و فراگیر کلام و کردار امیرالمؤمنین ـ روحى‏فداه ـ و بازپژوهى و بازآرایى ساختارمند و مکتب‏واره تعالیم سترگ آن بزرگ، با عنایت به مکاتب فکرى و مباحث و مسائل نوپدید و ارائه روزآمد آموزه‏هاى فکرى و ارزشى علوى در قالب اندیشه‏نامه و آرمان‏نامه مدون و منسجم، همچنین جست‏وجوى رهچاره چالش‏هایى که گریبانگیر انسان معاصر است، با بهره‏گیرى از سخن و سیره آن حضرت، از جمله بایستگى‏هاى علمى روزگار ما است. درخور ذکر است که تألیف دانشنامه امام على(ع) گامى است هرچند کوچک و کوتاه براى پاسخ دادن به این دست دغدغه‏ها و بایستگى‏ها.

ساماندهى مجموعه‏اى که عهده‏دار طرح و شرح مبانى و مناظر قدسى علوى در حوزه‏هاى حکمت و معرفت، الهیات و دین‏پژوهى، اخلاق و سلوک، حقوق و نظامات اجتماعى باشد، از دیرباز مطلوب مکنون این کم‏ترین بود. نامگذارى سال ۱۳۷۹ به‏نام نامى امیرالمؤمنین(ع)، از سوى رهبر فرهیخته و على‏تبار انقلاب اسلامى ـ دام ظله الوارف ـ و نیز پیشنهاد حضرت حجه‏الحق، شیخ‏الحکماءالمعاصرین، علامه عبداللّه‏ جوادى‏آملى ـ متعنااللّه‏ بطول بقائه ـ مبنى بر این‏که شایسته است به مناسبت این نامگذارى فرخنده، موسوعه‏اى مشتمل بر یکصد مقاله از یکصد دانشور درباره آن حضرت فراهم آید، مکنون مزبور را به منصه ظهور نشاند.

این بى‏بضاعت، در طرح نخستینه نیز عنوان اندیشه‏نامه امام على(ع) را بر مجموعه نهاده بودم. همچنین در فهرست خام مدخل‏ها ـ که از دویست مورد فراتر مى‏رفت ـ همه عنوان‏ها به مباحث فکرى و نظرى معطوف بود، اما در فرآیند بررسى طرح و تصویب مدخل‏ها در شوراى علمى و گروه‏هاى تخصصى، عنوان‏هاى تاریخى ـ سیروى و نیز بخش مرجع‏شناسى بر فهرست افزوده شد.[۴]

رویکرد ما در مدخل‏گزینى و انتخاب مباحث و مسائل داراى اولویت، بیش و پیش از هر چیز، عنایت به دو نکته بود: ۱٫ بسامد موضوع در کلام و کردار امام على(ع)؛ ۲٫ اهتمام به چالش‏هاى فکرى معاصر و حوایج نوآمد انسان امروز.

شاید این نکته نیز همین‏جا شایسته اشارت باشد که راز ساماندهى ساختارمند و موضوعى دانشنامه امام على(ع) ـ به جاى تنظیم واژه‏مدار و الفبایى آن ـ این است که مرکز پرگار این منظومه منثور، و گوهر نهفته در این صدف صفى، آموزه‏ها و آرمان‏هاى یک شخصیت صاحب مکتب است، و بالمآل، رجوع کننده بدان نیز در مقام اصطلاح‏یابى و واژه‏پرسى نیست، بلکه در صدد اندیشه‏جویى و آرمان‏شناسى است. از این‏رو، مى‏بایست ما «موضوعات» را مى‏کاویدیم ـ آن هم به صورت منسجم و سازوار ـ تا مواضع آن بزرگوار، مکتب‏واره بازنموده شود. البته بر شمول و جامعیت مباحث و ساختار، بسیار پاى فشردیم، اما به عللى جاى پاره‏اى از عنوان‏هاى مصوب و مهم در دانشنامه تهى ماند. تداخل و توارد بعضى از مقالات با بعض دیگر، و بدعهدى یا دیرکرد برخى از مؤلفان، از جمله علل بود.[۵]امید مى‏بریم در ویراست دوم، با افزودن مقاله‏ها و مدخل‏هایى، کاستى‏ها و ناراستى‏هاى کنونى رفع شود.

گفتنى است که کار سامان‏یابى دانشنامه امام على(ع)، فرآیندى بس پر گره و گریوه را در پى نهاده تا به جامه جلد آراسته، و اینک این‏چنین چیره و چالاک در محضر محتشم شما نشسته است. سیر و سامانه‏اى کهدانشنامه از آن گذر کرده به شرح زیر بوده است: ۱٫ تهیه طرح نخستینه؛ ۲٫ مدخل‏گزینى؛ ۳٫ ساختاردهى مدخل‏ها؛ ۴٫ تدوین شیوه‏نامه پژوهش، نگارش و ویرایش؛ ۵٫ تنظیم نصابنامه (جدول امتیازدهى)؛ ۶٫ شناسایى و توجیه مؤلفان؛ ۷٫ نگارش مقاله‏ها؛ ۸٫ ارزیابى چند باره علمى هر مقاله (از جمله: بررسى ارزیابان علمى، ملاحظه معاونت علمى ـ پژوهشى، وارسى و نظردهى گروه تخصصى، ملاحظه نهایى سرپرست دانشنامه و تصویب در شوراى علمى)؛ ۹٫ اعمال اصلاحات پیشنهادى در گروه‏هاى تخصصى یا به دست مؤلفان؛ ۱۰٫ اعرابگذارى آیات و روایات؛ ۱۱٫ بازنگرى و گاه بازنگارى ترجمه‏ها؛ ۱۲٫ وارسى پانوشت‏ها؛ ۱۳٫ یکدست‏سازى ارجاعات و منابع؛ ۱۴٫ بسامان‏کردن کتابنامه؛ ۱۵٫ ویرایش ادبى و صورى؛ ۱۶٫ بازویراست و رفع نواقص و نقایص بازمانده؛ ۱۷٫ حروفزنى؛ ۱۸٫ مقابله و تصحیح و نمونه‏خوانى متن حروفزنى شده؛ ۱۹٫ بازبینى واپسین و تأیید مؤلف؛ ۲۰٫ چکیده‏نگارى؛ ۲۱٫ سازماندهى نهایى مجموعه مدخل‏ها و مجلدها؛ ۲۲٫ نمایه‏پردازى؛ ۲۳٫ تهیه فهرست‏هاى اجمالى و تفصیلى؛ ۲۴٫ صفحه‏آرایى.[۶]

***

در پایان، با سپاس بى‏حد از بارگاه بلند بارى، که به رأفت رحمانى، توفیق پرداختن به کار سترگى چونان پدیدآورى دانشنامه امام على(ع) را به این ناچیز نوسفر و همکاران خدوم و خالصم ارزانى فرمود، و با اداى ادب ارادت و عبدیت، به ایوان عِلْوى علوى که راه بس سختگذار این مقصدعالى را پرداخت، و در خلال کار، آشکارا و به کرات، جمع ما را به کرم کرارى نواخت، اینک که تألیفدانشنامه فرجام پذیرفته است، از باب حدیث نعمت و شکرانه احسان، اذعان مى‏کنم که زاد و بود من در تدبیر و راهبرد این اقدام عظیم، اوّلاً عنایت و هدایت حضرت حیدر ـ جعلت فداه ـ و ثانیا همت و حمیت همکاران همدل ـ اعزهم‏اللّه‏ ـ بود و بس. از این‏رو، ضمن ابراز مراتب امتنان به محضر امیر ادب و عدالت، بر خود فرض مى‏دانم از سویداى سینه و صمیم جان از یکان‏یکان رهیاران و همرهانِ گرم‏گامِ تندخرام، قدردانى و حقگزارى کنم؛ به‏ویژه از دانشور گرامى حضرت آقاى محمد اسفندیارى که معاونت علمى و پژوهشى دانشنامه را برعهده داشتند. الحق مراقبت‏ها و مداقه‏هاى او بود که نصاب نسبى کنونى را نصیب دانشنامه ساخت. همچنین از رهیار دیگرم حضرت آقاى احمدعلى یوسفى سپاسگزارم که مدیریت اجرایى دانشنامه را تصدى کردند، و در این راه، چه رنج‏ها که نبردند و چه زجرها که نکشیدند. نیز فروتنانه قدردان رأى ره‏گشاى فاضل فرهیخته، حضرت آقاى سیدابوالقاسم حسینى ژرفایم که در بسیار چیزها وامدار ژرف‏نگرى‏هاى خاضعانه اویم، و هم سپاس‏پذیر حضرت آقاى رضا بابایى‏ام که رنج تدبیر و هدایت کار ویراستاران را بر خویش هموار کرد. از فرزندم حامد رشاد که به‏اقتضاى شور جوانى بیش از من جوشید و کوشید، شاکر و خشنودم. از درگاه دادار، براى او عمرى سرشار از کام‏یابى و کمال و ایامى خوش و فرجامى نیک مسئلت مى‏کنم. همین‏سان بى‏دریغ شکرگزار حضرات استادان، اعضاى محترم شوراى علمى دانشنامه، به‏ویژه فقیه فَطِن آیت‏اللّه‏ رضا استادى، و دانشمند نکته‏سنج دکتر سیدجعفر شهیدى که فطانت و نکته‏سنجى‏هاى آنان، مایه اتقان و استوارى کار شد. النهایه، سپاسدار مدیران گروه‏هاى تخصصى، عزیزان دانشورم حضرات آقایان محمد اسفندیارى، رضا برنجکار، محمود حکمت‏نیا، هادى ربانى، محسن مهاجرنیا و احمدعلى یوسفى که شکیبایى و پى‏گیرى حوصله‏سوز و صبرآموز آنان کار را به‏بار نشاند. نیز از جمله مؤلفان ارجمند، ارزیابان و مشاوران علمى، ویراستاران، حروف‏نگاران، مصححان، و ناظر چاپ، جناب آقاى رضا غلامى، و همه پایوران اجرایى دفتر دانشنامه و همکارانم در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى که سعى سودبخش آنان سهمى بسزا در پیشبرد امور داشت، از سر صدق تشکر مى‏کنم.

کفران است که از یاد حامیان این طرح ملى غفلت ورزم؛ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، ستاد برگزارى سال امام على(ع)، مؤسسه دارالحدیث، وزیر فرهمند فرهنگ و ارشاد اسلامى، مدیر و کارگزاران سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، هریک در جاى خود، نقشى بس کارساز در پشتیبانى معنوى و مادى از دانشنامه ایفا کردند. جزاهم‏اللّه‏ عن‏الحق خیره.

مَطلع دیباچه را با اذعان به عجز و قصور به بارگاه خداوندگار حماسه و حکمت گشودیم، و مقطع را به صنعت ردالمطلع، همزبان با خواجه، ردالعجز مى‏کنیم که:

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

کــه خدمتى بســزا برنیامــد از دستـــم



[۱]. شیخ طوسى، الامالى، ج ۲، ص ۲۰۱٫

[۲]. تعبیرها و ترکیب‏هاى یاد شده، از آیات و روایات برگرفته شده است.

[۳]. طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان، ذیل آیات یاد شده.

[۴]. تا یک سال پس از آغاز کار نیز مجموعه همچنان به «اندیشه‏نامه» نامبردار بود، اما در پى پیشرفت کار و انتشار خبر آن و آگاهى نخبگان کشور از مختصات علمى و نصاب ملحوظ در پژوهش و نگارش آن، برخى ارباب فضل و همکاران و مشاوران علمى، بر تغییر عنوان مجموعه تأکید ورزیدند. بدین‏سان، ترکیب ابداعى «اندیشه‏نامه» جاى خود را به‏تعبیر مأنوس و جامع «دانشنامه» سپرد.

[۵]. چنان‏که مقاله منطق معرفت معرفت‏شناسى از منظر امام على برعهده حقیر بود و کار تحقیق و تألیف آن صورت بست، اما به دلیل اشتغال بنده در مراحل نفسگیر فراهم‏آورى دانشنامه، در نقطه پردازش نهایى متوقف ماند. امیدوارم در ویراست دوم، به این مجموعه ملحق، یا به صورت رساله‏اى مستقل عرضه شود.

[۶]. این‏همه رابرشمردم تابراى‏خوانندگان‏نمایانده شودکه‏همکاران من چه رنجى را در فراهم‏آورى دانشنامه متحمل شده‏اند. شرح ماجرا را همکارم جناب اسفندیارى نگاشته‏اند که در مقدمه دانشنامه خواهد آمد و ملاحظه خواهید فرمود.