مقدمه:
درخصوص نظریهپردازی در قلمرو مسائل زنان، سخن خود را در چهار بخش ارائه خواهم کرد.
در ابتدا «پیشانگارهها» و مبانی راجع به مسائل زنان بیان میشود و سپس سیر و فرایند نظریهپردازی، آنگاه راجع به «ضرورتها و بایستگیهای نظریهپردازی» به مطالبی اشاره خواهد شد.
برای مطالعه در تحقیق و نظریهپردازی در زمینهی مسائل زنان، حداقل چهار پیشانگاره باید منظور داشته شود:
۱٫ مکتبوار و نظامگون دیدن مسائل
از حیث معرفتی، باید به مسئله زنان، مکتبوار، جامعالاطراف و نظامگون نگاه کرد. موضوع زنان تنها یک مسئله نیست، علیهذا تعبیر به مسائل نیز رسا و راقی نخواهد بود؛ زیرا در این حوزه تنها با یک یا چند مسئله مواجه نیستیم، بلکه نیازمند طراحی یک نظام هستیم و باید به لحاظ معرفتی، یک مکتب ارائه شود که در آن به قلمروهای «بینش» به عنوان مبانی؛ به گسترهی «منش» به عنوان ارزشها و اصول اخلاقی؛ به حوزهی «کنش»، به عنوان بستر حقوق و تکالیف؛ به حیطهی «پرورش» به عنوان تربیت، و نیز به قلمرو «دانش» توأماً و به موازات توجه شود. یعنی این پنج حوزه در پیوند با یکدیگر باید دیده شوند، چون مجموع تعالیم و قضایای دینی درهم تنیدهاند و هرگاه به یک مسأله به صورتتکزاویه و فقط مثلاً حقوقی، یا اخلاقی یا علمی نگریسته شود، پاسخ درخوری دریافت نخواهد شد، بلکه و بسا نتیجهی معکوس داده و مضر افتد؛ البته این شرط عام مطالعات دینی بوده و منحصر به حوزهی مطالعاتی خاصی نیست، ولی فعلاً مصب بحث من مطالعات زنان است.
در مطالعات زنان، استنباطات فقهی ـ حقوقی بدون توجه به موازین اخلاق و بالعکس، کامل و کامیاب نخواهد بود. چنانکه در مقام اجرا نیز تکساحتنگری سودمند نیست، بلکه تکساحتنگری و نامکتبوارهنگری نمیتواند کارگر باشد و بسا زیانبار آید. اصولاً فقیـهی که میخواهد بدون ملاحظهی مبانی عقیدتی و مبادی معرفتی یا بدون ملاحظهی آموزههای اخلاق دینی، گزارههایی را استنباط کند، قطعاً موفق نخواهد بود و نمیتواند دیدگاه دقیق و جامع و صائبی را از منابع به دست آورد؛ زیرا در مطالعه و اقدام در مناسبات و مسائل زنان ـ بهخصوص در چارچوب خانواده ـ اصول و قواعد اخلاقی بر حقوق مقدم است و مشکلات بدون توجه به این نکته قابل حل نیست. حقوقدان یا فقیهی که میخواهد مسألهای از مسائل این حوزه را حل کند، بدون ملاحظه ارزشها و قضایای اخلاقی گره از کار فروبستهی آن نخواهد گشود. کما اینکه اگر قواعد تربیتی و پرورشی لحاظ نشود، در مقام عمل هرچه دقیق استنباط شود، جواب درخور و بسندهای دریافت نمیشود.
حتماً دین در هر حوزه، دانش خاص خود را دارد، پس باید در فهم مسائل زنان به قضایای علمی قابل استناد یا انتساب به دین توجه شود. کما اینکه بایسته است در هر حوزه نیز نظامگونه اندیشیده شود، یعنی حوزهی حقوق باید چون یک نظام دیده شود، مسائل این حوزه نباید پریشان و پاشان لحاظ گردد.
بنابراین نخستین پیشانگارهی مطالعات مسائل زنان این است که باید مسائل را مکتبوار انگاشت، مکتبوار دیدن مسائل به این معنا است که در هر موضوع و مسألهای تمام اضلاع هندسهی معرفتی اسلام یکجا و در پیوند با هم مطالعه شود تا به قضایا و گزارههای کارآمد و کامیاب و بلکه به لحاظ معرفتی، صائب دست پیدا کنیم. چنانکه در درون هر ضلع و حوزهی هندسهی دین ـ مثلاً در حوزهی حکم و حقوق ـ هم باید نظاموار ملاحظه و مطالعه شود و پاسخ بسیاری از مسائل و اشکالها با چنین نگرشی به دست میآید. برای مثال اگر مسئلهی ارث، دیه، نفقه و … در کنار هم و در پیوند با یکدیگر دیده نشود، نمیتوان شبهات مطرح شده را پاسخ داد.
۲٫ ملاحظهی توأمان فهم دینی و فعل دینی
تحقیق و فهم دینی، و تحقیق و فعل دینی باید با هم و تواماً دیده شود؛ یعنی در مقام استنباط گزارههای نظری نباید فقط به دنبال کشف قضایای نظری منابع و مدارک معتبر بدون لحاظ مقام عمل بود. بسیاری از گزارهها وقتی در بستر عمل و در مقام اجراء و تحقق دیده شود، چه بسا لحاظ مقام اجراء باعث تغییر در مقام نظر گردد. یعنی ملاحظه اقتضائات اجراء در پارهای از قضایا سبب تغییراتی خواهد گشت. لذا مسائلی که از نوع رفتارهاست، مانند: حوزهی مسائل زنان، باید با لحاظ توأم فهم دینی (تحقیق و تحقق) با هم دیده شود.
۳٫ جامعنگری در منابع معرفت دینی
احکام معطوف به مقولهی زنان باید با مراجعه به همهی منابع (کتاب، سنت، عقل، فطرت) استنباط شود؛ زیرا تکمنبعنگری نوعاً به انحراف معرفتی و احیاناً به تحریف دین منجر میشود. اگر در گذشته سنتینگران دچار لغزشهایی بودند و احکامی صادر میکردند که امروز وقتی به آنها نگاه میکنیم سست و سخیف به نظر میرسد، یکی از دلایل آن تکمنبعنگری و احیاناً نصبسندگی و تصلب بر ظواهر و غفلت از عقل و فطرت بوده است. کما اینکه بعضی از فقها نیز امروز با اصرار یکجانبه بر عقل و عرف و سیرهی عقلایی فتوا میدهند و از متن و میزان دین فاصله میگیرند. درنتیجه طیفی از افراط و تفریط شکل میگیرد و ظاهراً تشریع الهی، مشوش انگاشته شده و نوعاً جامعه نیز دچار تحیر میشود.
۴٫ مطالعه مسائل زنان در چارچوب خانواده
زن در چارچوب خانواده باید مطالعه شود. این یک اصل اصیل طبیعی و الهی است. در تشریع الهی، این نکته به مثابه یک اصل و مبنای استنباطی باید ملحوظ شود. البته اینکه زن و مسائل آن در چارچوب خانواده دیده شود، غیر از آن است که شأن و شخصیت زن را محصور در چاردیواری خانه ببینیم؛ زیرا زن برای حبس در خانه خلق نشده است. بله؛ خدا زن را رکن اصلی خانواده، آفریده است. اگر عالم، فقیه، حقوقدان، متفکر و فیلسوف این اصل را ملاحظه نکند، حتماً به گزارههایی که در چارچوب مشیت تشریع الهی بگنجد، دست نخواهد یافت.
این چهار اصل باید به عنوان مبانی نظریهپردازی در قلمرو مسائل زنان ملحوظ و منظور گردد.
سیر و فرایند نظریهپردازی
به نظر میرسد نظریهپردازی در سه حوزهی مشخص صورت گیرد؛ به تعبیر دیگر نظریهپردازی باید به ترتیب در سه محور زیر انجام شود:
۱٫ حوزه مباحث فلسفی و بینشی (زیرساختها)؛
۲٫ حوزه مسائل روششناختی (منطق فهم و فعل)؛
۳٫ حوزه مسائل رفتاری و عملی (نظام و نهادها).
باید تکلیف حقیقت حیات؛ فهم از انسان؛ جامعه و خانواده در این سه حوزه مطالعاتی مشخص شود. بدون تبیین فـلسفهی حیات و روشن کردن مـعنا و ماهـیت آن نمیتوان در هیچ حوزهای از حوزههای رفتاری وارد بحث شد و سر خطای عناصر افراطی که در ورطهی فقه ژورنالیستی و تبلیغاتی میافتند، در اینجا نهفته است.
فقه، تنها حقوق نیست، تکلیف هم هست و این نکته مبتنی بر مبنایی است، بنابراین بدون اینکه فلسفهی حیات ملحوظ شود، یعنی ماهیت و مختصات انسان در نگاه دینی دیده شود و هویت صنفی زن و مرد منظور باشد، و نیز ماهیت جامعه و مختصات آن فهم شود و بدون اینکه ماهیت ترکیب جامعه و خانواده معلوم شود از چه نوع ترکیبی است ـ حقیقی، اعتباری یا از نوع سوم ـ سخن گفتن از حقوق بشر و حقوق خانواده و مسائل زنان معنیدار نخواهد بود.
در ذیل آیهی «ومِن آیاتِهِ أَنْ خلق لکم مِن أَنفسِکم أَزواجا لِتسکنوا إِلیها» میتوان ده پرسش فلسفی را در باب خانواده طرح و پاسخ آنها را از آن دریافت نمود. این آیه عهدهدار تبیین خلاصهی مبانی و فلسفهی نهاد خانواده از نظر قرآن است و فهم خانواده نیز در گرو پاسخ به این ده پرسش میباشد، و حقوق خانواده نیز بی منظورداشت آنها ممکن و موفق نیست.
برای مطالعات، ۱٫ زیرساختی و بینشی، ۲٫ نظام و نهادهای رفتاری، در قلمروی حیات انسانی، انسان، جامعه و خانواده، به منطق اکتشاف ماهیت حیات و معنای زندگی و ماهیت هویت جامعه و خانواده نیازمندیم.
اصلاح سبک زندگی:
طراحی منطق اکتشاف حاجتمند کار علمی دقیق و جدی است، البته ما نیازمند چهار روشگان برای مطالعهی قلمروهای پیشگفته هستیم. علاوه بر مراحل و مباحث یادشده، باید با مطالعهی علمی دقیق، تکلیف سبک زندگی را روشن نمود. هرچند غربیها در دو قلمروی اول مطالعات فراوانی کردهاند، اما در محافل علمی چندان آشکارا اصرار بر مباحث فلسفی ندارند و بیشتر بر مباحث روششناختی تأکید میکنند.
در غرب دیگر راجع به انسانشناسی نظری و فلسفی بحث نمیشود؛ زیرا اومانیسم در مسئلهی حیات جایگاهی رکنی یافته و در ذهن و زبان طبقات نخبه نهادینه شده است. در روش مطالعه بر شیوهی تجربی، استقرائی ابرام میشود؛ آنچه جریان مییابد، تدریجاً موجه میشود، و براساس قاعده «چون وجود دارد پس حق است» یا «چون هست پس باید و رواست»، مسئلهای که روزی ضدارزش بود، میتواند به ارزش تبدیل شود و بشود. به همین دلیل چندان به نگاه فلسفی و مطلق و کلی اصرار ندارند.
البته این بدان معنا نیست که در غرب از نگاههای فلسفی غافل هستند و به روششناسی چندان اصرار نمیورزند؛ بلکه مسئلهی اول آنها نیست. برای مثال در کنفرانسهای مشترکی که با کشورهای اسلامی برگزار میکنند، مایل نیستند راجع به انسانشناسی بحث شود، بلکه مایلند راجع به حقوق بشر انساندوستانه، صلح، جنگِ پیشگیرانه، حقوق زن و کودک یا بهداشت بحث شود؛ یعنی بیشتر بحث را به مقام عمل و سبک زندگی سوق میدهند. در غرب بیشتر روی الگوی مناسبات اجتماعی، مناسبات ارکان خانواده، الگوی مسکن، الگوی ملبس، الگوی مطعم، الگوی سلامت، الگوی نکاح و رفتار جنسی، الگوی اشتغال و گاه در قالب رفتار دینی، روی الگوی مناسکی و این قبیل مسائل اصرار میورزند. غربیها میخواهند سبک زندگی در شرق را تغییر بدهند و در ضمن این تغییر، منطق و فلسفه نیز خودبهخود تغییر میکند، یا خنثی و بیاثر میگردد، فرنگیان اکنون به سبک زندگی ما شرقیان و مسلمانان یورش آوردهاند.
لهذا محور سوم ضرورتها، بحث راجع به تقابل با چنین تازش و یورشی است. این امر باید با تأمل، مطالعه و اهتمام مضاعف پی گرفته شود. برای مقابله باید برای هرکدام از رفتارها از قبیل مصرف، مسکن، مناسبات ارکان خانواده، و همچنین در عرصهی ارتباط شوهر با زن، والدین با فرزندان، خواهران و برادران با همدیگر و بالعکس، با بررسی علمی، الگوهای مناسبی تدارک شود. از باب نمونه به برخی از موضوعات برای ارائه الگو اشاره میکنم:
الگوی خانواده
خانواده یعنی چه؟ مفهوم این نهاد از خانوادهی هستهای تا گسترده به صورت بسیار محسوس در حال تغییر است. یک خانوادهی هستهای چگونه است؟ پدربزرگ و مادربزرگ در این خانواده چه جایگاهی دارند؟ آیا آنها را باید به خانهی سالمندان سپرد؟ آیا پدر و مادر باید راجع به تشکیل خانواده و ازدواج فرزندان تصمیم بگیرند؟ برادر با برادر چه رابطه و نسبتی دارد؟ چه دلیلی دارد که خانوادههای هستهای یک خانوادهی گسترده را تشکیل دهند، و در یک منزل یا محله زندگی کنند؟ این مسئله فقط یک سنت و تنها امری فرهنگی نیست، بلکه امری دینی هم هست. اختصاص یک محله، به یک خاندان و تمرکز هستههای آن در یک منطقه هزارویک مبنا و منطق و پیامد داشت.
هنگامیکه خانـواده عبارت میشود از یک «زن و مرد» و گاهی حتی منهای فرزندان؛ زیرا فرزندان به محض رسیدن به سن قانونی از خانه بیرون میروند و دیگر نسبت به خانه، پدر و مادر، احساس علقه و مسئولیت نمیکنند؛ پدر و مادر هم نسبت به آنها مسئولیتی احساس نمیکنند، خانواده از افق واحد گسترده به افق خانوادهی هستهای تنزل میکند. حدود خانواده تبدیل میشود به زندگی دو انسان از دو جنس مخالف که رابطهی آنها در حد یک شرکت و وحدت قراردادی و پیوندشان یک پیوند اعتباری و قراردادی محض است ـ همانند شرکت دو مرد در تأسیس یک کارخانه ـ این تغییر تلقی، خانواده را فرو میپاشد.
حتی گاهی از اوقات در برخی کشورها تعریف خانواده از این حد هم نازلتر گشته تجمع دو مرد یا دو زن در زیر یک سقف هم پیوند ازدواج قلمداد شده و به آن خانواده اطلاق میشود. حتی گاه یک انسان و حیوان هم میتوانند خانوادهای را تشکیل دهند.
در اسلام مسکن تنها یک مقر و ماوا نیست، که معنایی عمیقتر دارد، نقش و شأن زن باید در چارچوب خانواده تعریف شود، «ومن آیاتِهِ أَن خلق لکم مِن أَنفسِکم أَزواجا لِتسکنوا إِلیها» (روم، ۲۱)، عنصر سکونت در این آیه تنها به مأوا اطلاق نشده، بلکه بار ارزشی و حقوقی دارد. اینکه زن کانون سکونت است و خانه مسکن است، آثار و برایند اخلاقی و حقوقی خاصّی دارد.
الگوی مسکن
مسکن چگونه باید باشد؟ آیا آپارتـماننشینی با فرهنگ دینـی سازگار است؟ اگر دقیـق بررسـی شود بسا بتوان گفت آپارتماننشینی دینی نیست؛ وقتی حیاطی نیست و به محض اینکه در خانه باز میشود، محل پذیرایی دیده میشود، وقتی آشپزخانه اُپن و بدون دیوار میشود، زن سکونت خود را از دست میدهد. وقتی زن به محض خروج از در اصلی خانه با مرد غریبه مواجه میشود و در راهپله یا آسانسور در تماس با بیگانه قرار میگیرد، بسیاری از مسائل به مخاطره میافتد، دستکم ورع میسر نمیشود و مـرزها تهدید میشود. البته فراتر از تهدید مرزها، مرزها به هم میریزد.
در خانههای قدیمی، جلوی درِ اصلی، سکوهایی تعبیه شده بود که مردم عصرها روی آن مینشستند و با هم گپ میزدند. همسایهها از هم خبردار میشدند و اخبار و احوال را به هم منتقل میکردند. محبتها مبادله میشد. اینهمه اسیر تلویزیون و اینترنت نبودند، اینهمه گرفتار ازخودبیگانگیهای تودرتو و منهای مجازی لایهلایه نبودند. داخل خانه، اول محوطهای مهمانپذیر قرار داشت، بعد وارد حیاط میشدند، سپس محوطهای برای خانواده وجود داشت، بعد حیاط کوچک دیگری که اختصاصی زن و مرد بود. این خانهها در بعضی نقاط تهران هنوز هم هست.
الگوی ملبس
چگونه باید لباس پوشید؟ چه رنگهایی استفاده شود؟ اندازهی لباسها چگونه باشد؟ در شرایط مختلف در پوشیدن لباس چه چیزهایی را باید رعایت کرد؟ و…، همه و همه نیازمند الگوهای دینی و ملی است؛ سبک زندگی که هویتساز و شخصیتپرداز است به شدت متأثر از جامه و جبه است.
الگوی طعام و مطعم
چگونه باید غذا خورد؟ چه نوشید؟ پیتزا و ساندویچ یا…؛ ساندویجفروشی شده آشپزخانهی برخی و این مسئله منشأ مشکلاتی در بهداشت، فرهنگ، اخلاق و معنویات شده است. به لحاظ فقهی اشکال ندارد که شما ساندویچ یا بستنی از بازار مسلمین بخرید و بخورید، چون شما علم به نجاست ندارید، شرعاً اشکال ندارد؛ اما آیا اثر وضعی غذای نجس یا حرام با احکام ظاهری منتفی میشود؟ غذای نجس یا غذای حرام که خورده شود، اگرچه حلال ظاهری است، ولی حرام واقعی است و اثر شگرفی روی حیات معنوی انسانی، و نسلهای آینده خواهد گذاشت و گذاشته است. طعام و مطعم الگو میخواهد، در حال حاضر سبک زندگی در طعام و مطعم بهشدت به مخاطره افتاده است.
الگوی تفریح
برای تفریح حاجتمند الگو هستیم؛ هنگامی که آقای دکتر احمدینژاد شهردار بود پیشنهاد کردیم، یکی از بوستانها به خانمها اختصاص داده شود تا فضای امنی باشد که خانمها در آنجا راحت باشند و به تفریحات سالم بپردازند، حتی مدیریت پارک هم به دست خانمها باشد و این کار انجام شد.
براساس روایات باید بیستوچهار ساعت را به چهار بخش تقسیم کرد و یکی از آنها را باید به تفرج، استراحت و رفاه اختصاص داد. تفرج، جزئی از سبک زندگی است، باید الگوسازی و سبکپردازی شود. با مدلهای غربی که امروز در پارکها و تماشاخانهها و… رایج است، نه تنها این هدف تأمین نمیشود بلکه عوارض بسیاری دارد.
اسلام، فن باغآرایی ویژه خود را دارد. باغ فین کاشان با آن مختصات خاص خودش الگویی از باغآرایی قرآنی است. چگونه درختها کاشته شوند؟ چگونه جویها ساماندهی شوند؟ حوضچهها چگونه توزیع گردد؟ سبک باغ ایرانی یا باغ اسلامی برگرفته از مختصاتی است که در قرآن راجع به بهشت توصیف میشود. آنچه درباره توصیف بهشت آمده، حد اعلا و الگوی فن باغآرایی، خانهآرایی، نمادپردازی و چیدمان منزل و ساماندهی خانه و گلگشت را توصیف میکند.
اینکه چگونه مقابل هم بنشینیم: «هم وأَزواجهم فِی ظِلالٍ على الأرائِکِ متکِئون» (یس، ۵۶)؛ «متکِئین علیها متقابِلِین» (واقعه، ۱۶) باید مقابل هم و روی تخت نشست. مبل، غربی نیست، قرآنی است، قرآن کریم بهشت را که توصیف میکند، یعنی الگوی تام باغآرایی، خانهآرایی، شهرسازی و معماری، ارائه میدهد، متأسفانه همه اینها از دست رفته و به فراموشی سپرده شده، از این جهت سبک زندگی به طور کامل به مخاطره افتاده، بهطوری که نه تنها با بینش و منش اسلامی سازگاری ندارد، بلکه با آنها کاملاً در تعارض است.
الگوی نکاح
نکاح و مناسبات جنسی عالم ارجمند و عظیمی است؛ این مجال رفتاری، جزو مجالی آیات الهی است، مناسبات جنسی براساس دستور الهی عبادت است و در تلقی دینی آن منشأ تعیین مناسبات حقوقی، اخلاقی و عاطفی خاصی است. فروپاشی بسیاری از خانوادهها ناشی از عدم فهم درست این حوزه رفتاری است.
الگوی ارتباط با دیگران
برای رفتار صحیح با دیگران حاجتمند طراحی الگوی رفتاری شایستهای هستیم. مناسبات عاطفی با دیگران، بهخصوص در محیط خانواده بسیار مهم است. نفاق، سوءظن، تکاثر، چشم و همچشمی، بیانضباطی، برخوردهای غیرمسئولانه در جامعه ما بیداد میکند. مناسبات خانواده حساستر است و خانواده هرچند ظاهراً هستهی کوچک تشـکیلدهندهی جامعه است، اما ماهیتاً با جامعه متفاوت میباشد. خانواده جامعه نیست و یکی از تصورات غلط همین است که خانواده، جامعهی کوچک تلقی میشود. خانواده و جامعه دو مقولهی ماهیتاً از هم جداست. از باب مسامحه خانواده را هستهی اجتماع و واحدهای کوچک تشکیلدهنده جامعه اطلاق میکنند. هرگز اینطور نیست که جامعه از خانوادهها تشکیل شده باشد، بلکه جامعه از اصناف و اقشار مختلف اجتماعی تشکیل شده است. خانواده یکی از اقشار اجتماعی نیست، خانواده قشر، گروه، یا جزء خردهنهادهای اجتماعی نیست. جامعه از خانوادهها تشکیل نمیشود، واحدهای جامعه چیزی غیر از خانواده است. اگر جامعه عبارت از واحدهایی به نام خانواده بود، پس باید آن را مثل یک برج و هرم تصور کرد که از مکعبهایی به نام خانه تشکیل شده است؛ حال آنکه اینگونه نیست.
مسألهی سبک زندگی مسألهی بسیاربسیار مهمی است که این موضوع اخیراً برای نخبگان فکری، علمی و سیاسی مطرح شده است. چندی پیش بعضی از مؤسسات و دستگاهها گزارشی ارائه دادند، مبنی بر تلاش سازمانهای غربی برای تغییر سبک زندگی شرقیها یا جهان سوم و به خصوص ایران که این گزارش حاوی نکات بسیار شگفتی بود.
نتیجه و جمعبندی
بـنابراین برای نظریهپـردازی و نـوآوری در قلـمرو مسـائل زنان باید براسـاس یک سلـسله پیشفرضها حرکت نمود، و تا چارچوب این پیشفرضها و مباحث فلسفی در این حوزه و قلمروی آن روشن نشود، مسائل خانواده و زن هم نمیتواند به تنهایی حل شود، در این راستا باید جامعه، انسان و حیات را درست معنی کرد. تمام اینها نیازمند به روششناسی هستند و بر پایه این مطالعات باید بر روی سبک زندگی مطالعه نمود. مطالعهی سبک زندگی در حوزههایی که از باب نمونه از آنها نام برده شد، به فردسازی، جامعهپردازی و لاجرم حکومتگذاری صالح منتهی میشود، یعنی با تربیت الهی فرد و تنظیم اسلامی جامـعه، حکومت نیز عادلانه میشود. در چنین بستری مسائل زنان، حل میشود.
امروز برخی تصور میکنند، تنها زنان مسأله هستند و باید مطالعه شوند و مرتب به مشاکل و مسائل زنان اشاره میکنند و تفطن ندارند که غربیها مسئلهی زنان را برای کشورهای اسلامی مسئله کردهاند. این تصور باطلی است که مردان مسئله نیستند، این یک تلقی غربی است.