دیدگاه شما درباره توسعه علمی چیست؟ چه معنایی برای این اصطلاح قائل هستید؟
توسعه علمی از چند جهت، تعبیر مبهمی است. زیرا اولاً این ترکیب، یک اصطلاح ترکیب شده و شناختهای که معنای واحد و واضحی داشته باشد، نیست؛ ثانیا اینکه دو واژه توسعه و علم نیز که این تعبیر از آنها ترکیب یافته در معانی مختلف به کار میرود. ثالثا اینکه آیا از این ترکیب معنای وصفی اراده شده یا اضافی نیز ابهام را مضاعف کرده است.
منظور توسعه علم است نه توسعهای که مبنای علمی دارد.
این توضیح شما اشکال و ابهام سوم را مرتفع میکند، اما تا روشن نشود علم به چه مفهومی به کار رفته و توسعه به چه مفهومی، همچنان ابهامهایی باقی میماند.
در فرهنگ دینی ما، نه علم را به معنای دانش تجربی محض به کار میبریم و نه از توسعه علمی، معنایی همجنس ترکیبهای توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی اراده میکنیم.
در فرهنگ دینی، آیا روش تجربی و خصلت کارکردی علم که در معنای امروزین آن یعنی science مورد توجه است، مطرح نیست؟
نه، چنین نیست، بلکه در ادبیات دینی ما قیدی به علم خورده که نشان دهنده هویت علم مطلوب و مقبول دین است. در متون دینی ما، ترکیب علم نافع به کار رفته و خصلت و صفت سودمند بودن علم، محل توجه و ترغیب است. بنابراین، نمیخواهیم بگوییم در روایات ما هرگز علم به معنای science به کار نرفته؛ اما میتوانیم بگوییم، علم مطمئنا به این معنا نیست؛ ما میبینیم از جمله تقسیماتی که برای علم در روایات مذکور است، تقسیم کلان علم به علمالادیان و علمالابدان است. این نشان میدهد کلمه علم در لسان متون مقدس ما، ناظر به علوم تجربی هم هست. در حوزه طب و طبیعیات، ناچار باید روش تجربی را به استخدام درآوریم. حتی در همین طبیعیات فلسفی که تصور میشود، طبیعیات صرفا عقلی است و متکی به شیوههای استدلالی و برهانی است، پیوسته به مشاهدات و تجربیات استشهاد میشود و پارهای از مدعیات، متکی به تجربه است یا پارهای از مقدمات استدلالها، برگرفته از مشاهدات است.
نگاه فلسفی به دین (فلسفه دین) هم علم ادیان است؛ همچنین نگاه علمی به دین و مبانی دینی و آموزههای آن هم جزو علم ادیان قلمداد میشود؛ کما اینکه گزارهها و آموزههای معطوف به حوزه بینش و عقاید، حوزه منش و اخلاق، حوزه کنش و احکام که از دین اخذ میشود، بخش دیگری از علم ادیان است. بنابراین، در نگاه دینی ما، بخش وسیعی از علم به حوزهای مربوط میشود که متعلق و محور آن نفس انسانی است و در آن شئون فطرت ملکوتی بشر، موضوع مطالعه است؛ موضوع علم ابدان نیز، همه شئون جسم است و مشخص است وقتی علم ابدان میگوییم، فقط طب منظور نیست، بعضی تصور میکنند علمالابدان؛ یعنی فقط علم طب! درحالیکه، همه آنچه که به کار بدن میآید، علمالابدان است؛ اگر دانشهایی به استخدام راحت و رفاه بدن درآمد، بیواسطه و باواسطه، علمالابدان به شمار میرود و چنین دانشهایی در غیاب تجربه ظهور نمیکنند و توسعه نمییابند، پس علمالابدان شامل عمده علوم تجربی خواهد بود.
نافع بودن به چه معنی است؟ آیا در انواع رشتهها و شاخههای علمی نفع به یک مفهوم است؟
قطعا نفع در هر یک از دو حوزه، باید به حسب خود معنی شود؛ یعنی نفع در آنچه در خدمت روح است، معنای خاصی دارد و در علومی که در خدمت بدن است نیز، معنای مناسب این حوزه را دارد؛ طبعا علوم ناظر به نفس و روح، آن گاه نافعاند که به کمال نفس منتهی شوند؛ اما نفع در علمالابدان، همیشه یا لزوما به این معنا نیست که موجب کمال بدن بشود، در غیر اینصورت فقط تربیت بدنی و علوم ورزشی، مصداق علمالابدان نافع میبود. علمی را که صرفا برای راحتی و رفاه جسمانی آدمی، نافع باشد، علم نافع قلمداد میکنیم. بنابراین، نافع بودن معنای عامی دارد.
توسعه علمی یا تکامل علمی؟
یا باید توسعه علمی را به معنای تکامل علمی به کار ببریم یا باید به جای این ترکیب، از تعبیر«تکامل علمی» استفاده کنیم، در ترکیب تکامل علمی، خودبهخود رو به رشد بودن و روی خط طولی قرار داشتن علم، مطرح است و آن گاه ابطالپذیری، شاخص و مختصه علم قلمداد نخواهد شد و در آن صورت، معنی توسعه علمی یا تکامل علمی عبارت خواهد بود: بسط طولی آگاهیها و گواهیهای نافع.
بحث شما به رابطه علم و دین مربوط میشود. در اینجا چند نگاه مطرح است، یک بحث اینکه ما گزارههای علمی را از متن دین استخراج میکنیم؛ مثلاً بگوییم که فیزیک را میشود از دین درآورد، شیمی را میشود از دین استنباط کرد. یک بحث هم این است که اگر پیش فرضها اسلامی باشند با اثرگذاری بر علم، دینی میشود. آیا به نظر شما علم دینی، ممکن است و در صورت ممکن بودن به چه معنا و معیاری علم، دینی است؟
در زمینه هویت دینی علم و ملاک دینی شدن علم، نظریات گوناگونی وجود دارد یا فرضهای مختلفی قابل طرح است:
یک فرض همین است که ما ابتدا، گزارههای علمی را از منابع و مدارک دینی استنباط کنیم. به صورت وسیع و جامع ممکن است، مقدور بشر عادی و غیر معصوم یا بشر کنونی نباشد، از کجا که نسلهای آتی بشر، نتواند از همین متون مقدس، علوم را استفاده و اصطیاد کند، کما اینکه بسیاری از معارف را، حتی مسلمین صدر اسلام نیز نتوانستند از متون استفاده کنند ولی امروز اهل نظر نسل ما میتوانند.
فرض دیگر، این است که مبانی متافیزیکی علم از دین اخذ شود. در این صورت حاصل تلاش علمی که برآیند آن مبانی خواهد بود، علم دینی قلمداد میشود؛ اگر ما با نگرش دینی به طبیعت نگریستیم، هر چند کار علمی ما مبتنی بر تجربه باشد، علم دینی آن نتیجه خواهد شد.
فرض سوم، این است که روششناسی را از دین اخذ کرده باشیم و با کاربست آن، روش گزارههای علمی را کشف کنیم.
فرض چهارم، این است که کار علمی، بر اساس دواعی و انگیزههای دینی صورت بندد، در مقام کارکرد یا غایت علم، ملتزم به کارکرد یا غایتی باشیم، که مرضی و مناسب دین است.
وجه پنجم، آن است که غیر از مبانی متافیزیکی، عوامل دیگری که میتوانند در تکوّن باورهای علمی دخیل باشند، دینی باشند و علم تحت تأثیر آنها پدید آید؛ مثلاً تأثیرات اجتماع، سیاست و قوانین و امثال اینها بر تکوّن و تحول علم، امروز در فلسفه علم مطرح است.
احیانا و بسا که جز این موارد، فرضهای دیگری هم متصور باشد.
اشاره
۱٫ ورود به مباحث مفهومشناسی، پیش شرط ورود به هر بحثی است. پرداخت آقای رشاد به این موضوع، از این جهت مبارک و میمون است. در عین حال، باید به نواقص این بحث توجه شود. از جمله اینکه نه مفهوم توسعه به خوبی مورد کاوش قرار گرفته است و نه مفهوم علم. از یک منظر، دو معنای علم در فرهنگ غرب مورد توجه قرار گرفته است و از منظری دیگر دو معنا، یا مصداق علم در فرهنگ اسلامی، درحالیکه، در هر دو فرهنگ، علم، معانی بسیار زیادی پیدا میکند و اختلافات بر سر تعیین مصداق علم، فراوان است. همینطور در باب مفهوم توسعه.
۲٫ همچنین باید به مفهوم تکامل نیز همین اشکال را وارد دانست. جناب آقای رشاد بدون ذکر دقیق معنای تکامل، یا دست کم مراد خودشان از این مفهوم، آن را به جای مفهوم توسعه مورد استفاده قرار دادند. درحالیکه در خود مفهوم تکامل نیز، اختلاف نظر زیادی وجود دارد. این بحث بیشتر، محل اختلاف و مناقشه واقع میشود که مفهوم تکامل را به علم اضافه کنیم. مراد از «تکامل علمی» چیست؟ آیا افزایش گزارههای یک علم مورد نظر است، یا عمق یافتن دانش؟ آنگاه عمق یافتن دانش چه معنایی دارد؟ آیا به معنای افزایش دانش به ابعاد دیگر یک موضوع نیست؟ در این صورت چه تفاوتی با حالت گسترش کمی گزارهها دارد؟ چه حالت مفروض دیگری، برای گسترش کیفی علم میتوان در نظر گرفت؟ آیا «تکامل علمی» به معنای ابطال گزارههای ناصواب و جایگزینی آنها با گزارههای درست است؟ در این صورت آیا به گسترش دامنه کمّی علم، باز میگردیم یا به جای دیگری میرسیم؟ آیا میتوان گفت که تکامل علمی، هیچ یک از اینها نیست، بلکه تغییر چارچوبهای ذهنی (پارادایم) دانشمندان است؟ چه نوع تغییری؟ آیا هر گونه تغییری را میتوان تکامل دانست؟ اگر این تغییر به سمت نظریهها و چارچوبهای قدیمی که مهجور ماندهاند باشد، باز هم میتوان از تکامل سخن گفت؟ اگر بلی، چگونه؟ و اگر نه، چرا؟
اینها، تنها بخشی از پرسشهایی است که در باب مفهوم تکامل علمی مطرح میشوند. بنابراین، اگر به یک مفهوم اشکال وارد میکنیم و آن را مبهم میدانیم، نباید مفهوم مبهم دیگری به میان بحث بکشانیم و آنرا ناگشوده باقی بگذاریم.
۳٫ آقای رشاد، در بخشی از صحبت خود، میان خصلت کارکردی علم تجربی و نافع بودن علم در فرهنگ اسلامی، نوعی تعارض افکندهاند، که دلیلی بر آن مشاهده نمیشود. به لحاظ مفهومی هنگامی که از کارکردهای علم تجربی سخن گفته میشود، از منافع آن گفتوگو شده است. منافع یا کارکردها، در نسبت با اهداف معنا پیدا میکنند. هر علمی که ما را به هدفی برساند، کارکرد دارد و نسبت به آن هدف خاص، نافع است، در عین حال میتواند نسبت به اهداف دیگری مضر باشد و کارکرد مثبت نداشته باشد. بنابراین، چنین تعارضی، بدون توجه به اهداف، بیمعنی است. بله، میتوان گفت که علوم تجربی جدید، معمولاً در خدمت اهداف غیر مفید و غیرالاهی و مادی صرف قرار دارد، درحالیکه علم مفید باید در خدمت اهداف الاهی یا اهداف مادیای که با اهداف الاهی سازگارند و در یک راستا هستند، قرار گیرد.
۴٫ نویسنده میان تکامل علم و ملاک ابطالپذیری برای علم، تعارض دیده پوپر ملاک ابطالپذیری را برای تفکیک میان علم تجربی از غیر آن مطرح کرد. به نظر میرسد، برداشت درستی از این ملاک وجود نداشته است که چنین تعارضی تصور شد حال آنکه هیچ تعارضی در اینجا وجود ندارد. آن ملاک، معنایی منفی ندارد و موجب آن نمیشود که علم به عقب رانده شود یا آنچه بالفعل ابطال شود، به عنوان علم معرفی گردد. درست برعکس، آنچه بالفعل ابطال میشود، از حوزه علم خارج میگردد. ملاک ابطالپذیری، تنها به این معناست که گزاره علمی باید در یک شرایط فرضی معین قابلیت داشته باشد. اما ممکن است هیچگاه ابطال نشود و در واقع نیز گزارهای درست باشد. ابطالپذیری، بالفعل نیست، بلکه بالقوه است. با آمدن ابطالگر، بیگانه از دایره علم خارج میشود و پیرایش علمی به ارمغان میآید که خود، نوعی از کمال یا دست کم مقدمه آن است.
۵ . آقای رشاد در دینی شدن علم، پنج فرض را مطرح کردند. فرض سوم، اخذ روش از دین است که بسیار مناسب بود نمونههایی از آن ذکر شود؛ مانند جمع اخلاق و کار علمی و چگونگی اثرگذاری صدق و تواضع بر پیشرفت علمی و مانند آن. در فرض چهارم انگیزه بحث شده است که به نظر نمیرسد صرف انگیزه دینی، بتواند علم را دینی کند.