مقـدمــه:
فلسفهی اسلامی (به رغم سترگی و ستواری بسیار، صفایا و مزایای بیشمار و پیشینه و گذشتهی پربار)، اینک با چالشها و کاستیهایی روبروست، این چالشها به ضمیمهی ضرورتهای زمانه، موجب و موجد بایستگیهای فراوانی شده است. با لحاظ زمینههای گوناگون مرتبط با فلسفه، این بایستگیها میتواند در سه گروه به ترتیب زیر طبقهبندی شود:
الف ـ بایستگیهای تحقیق و نوآوری در فلسفهی اسلامی،
ب ـ بایستگیهای تعلیم فلسفه و فرهنگسازی فلسفی در جوامع اسلامی،
ج ـ بایستگیهای ترویج فلسفهی اسلامی و انزوازدایی از آن در جهان.
اینجا، به بیان و بررسی فشرده و فهرستوار سی بایستگی در سه زمینهی فوق میپردازیم. برای پرهیز از افزایش حجم مقاله، چند مورد نخست به اختصار شرح میگردد و در باب باقی موارد (که بخش عمدهی فهرست را تشکیل میدهد) به ذکر عنوان تفصیلی هر مورد، بسنده میشود. و علاقهمندان به بحث تفصیلی موارد را به رسالهی فلسفهی نوصدرایی، احاله میکنیم. اینک فهرست بایستگیها:
گروه یکم) بایستگیهای حوزهی تحقیق و نوآوری در فلسفهی اسلامی:
برای بسط و بازسازی، و بالندگی و نوسازی فلسفهی اسلامی، تحقیقات و تلاشهای پژوهشی بسیاری از قبیل موارد زیر باید صورت بندد:
یک) استنباط و تنسیق معارف عقلی از متون مقدس:
گفته میشود: آیا درآمیختن مباحث فلسفی با معارف وحیانی و یا التزام فلسفه به شریعت، با روح فلسفه در معارضت نیست؟ آیا فلسفه میتواند به صفاتی چون «دینی»، «اسلامی» یا «مسیحی» و… متصّف گردد؟؛ فلسفه، فعالیتی عقلانی است، تقیید آن به امور و عقاید قدسی و سماوی، با خصلت ذاتی آن سازگاری ندارد. بسا که عامل رکود و سکون فلسفهی اسلامی نیز اتکاء و رکون آن به آموزههای دینی باشد!
حق این است که پرسش فوق، پاسخ مطلق ندارد، بلکه برای روشن شدن پاسخ شایستهی چنین پرسشی، نخست باید معلوم شو دکه منظور از دین و فلسفه چیست؟ و باید روشن گردد کدام دین و کدام فلسفه مراد است؟ اگر فلسفهای عقلانی با دین یا دینوارهای خردگریز و خردستیز سنجیده شود، بیدرنگی میتوان به تنافی و تعارض میان آن دو حکم کرد، اما میان فلسفه ای خردگرا با دینی خردپذیر، چرا باید تفاوت و تهافت افتد؟
اسلام، دین خردورزی است، عقل بشری را چون وحی نبوی، حجت میانگارد و عزیز میدارد، رابطهی میان نقل و عقل را مثبت و معنیدار میداند، بسیار روشن است که ترابط میان چنین دینی با فلسفه، به معنی تعامل دو عنصر همسو و همسنخ است که قطعاً مایهی مایهوری و پایهی پایداری هر دو خواهد گشت؛ تجربهی تاریخی درازمدت حضور و حیات فلسفه در جهان اسلام نیز صحت این انگاره را محرز داشته است. از اینرو این عیب فلسفهی اسلامی نیست که به دامن اسلام آویخته است و با اسلامیت در آمیخته است بلکه هنر و حسن آن باید بشمار آید.
راز این تقارن و تقارب نیز آن است که آبشخور عقل سلیم و نقل اسلام یکی است، زیرا سرچشمهی همهی خیرها و کمالها، از جمله حکمت و معرفت، ذات حق تعالی است، و خدا به شیوههای گوناگونی با آفریدگانش تماس میگیرد؛ وحی و عقل از جمله طرق تماس خدا با آدمیان است، حی حکیم، گاه از رهگذر ایحاء به انسانی شایسته با بشریت سخن میگوید و گزارههایی را در تبیین مشیت متحقق خویش (جهانبینی و جهانشناسی) القاء مینماید و آموزههایی را در بیان مشیت متوقع خود (اخلاق و احکام) ابلاغ میفرماید، و گاه نیز از رهگذر قوهیی دراکه، معناگر و معناسنج که در درون آحاد آدمیان به ودیعت نهاده است، با او ارتباط برقرار میکند، و هر آنچه که از یکی از دو راه مزبور به انسان واصل گردد، بیهیچ تفاوتی، حق و حجت است؛ هرچند طرق معرفت، منحصر به وحی و عقل نیست اما این دو راه، برترین و فراگیرترین راههای معرفت و حکمت بشمارند.
با توجه به آنچه مذکور افتاد، یکی از بایستگیهای کنونی فلسفه، استقرای مفاهیم و استنباط معارف عقلی از متون دینی است؛ موارد زیر، از جمله دستآوردهای این اقدام ارزشمند میتواند باشد:
۱٫ برداشت و انباشت مجموعهی عقلیات وحیانی که سرمایهی حکمی گرانبهایی قلمداد میشود،
۲٫ آشکارتر گشتن تلائم و توازی معرفت عقلانی و معرفت وحیانی،
۳٫ (در نتیجه) تقویت وجه دینی و مشروعیت معنوی فلسفه،
۴٫ نیز غنیسازی وجه عقلانی معرفت دینی و تقویت عقلانیت دینی،
۵٫ مفهومسازیهای تازه و بسط دائرهی مسائل فلسفی و عقلی، از رهگذر استقراء و ارائهی پارهای مباحث حکمی که وحی و سنت معصوم، بدانها پرداخته است اما تاکنون در فلسفهی ما مغفول مانده است.
۶٫ دستیابی به تقریرهای تازه از برخی مفاهیم فلسفی موجود، یا دسترسی به براهین جدید برای معارف و مدعیات فلسفی، علاوه بر آنچه که در متون و مباحث متعارف فلسفی آمده است.
۷٫ تصحیح برداشتهای انحرافی و تحریفی از پارهای آیات که مورد استشهاد ارباب فلسفه قرار گرفته است،
۸٫ تصحیح پارهای باورداشتهای فلسفی ناصواب، از رهگذر تطبیق و سنجش آنها با مصرحات دینی و مستنبطات معتبر.
البته پرهیختن از اصطیادهای ذوقی و پرداختن به فهم نصوص به شیوهی اجتهادی با التزام به اصول و قواعد منطق فهم دین و کاربست دلالات ثلاثه در نسبت دادن هر معنایی به متون، شرط لازم تحقق چنین نتایجی است.[۱]
چنین مطالعهای باید در فرآیند دادوستدی متناوب و در چارچوب تعامل حلقوی (شبیه دور هرمنوتیکی) میان متون دینی و معارف فلسفی رخ بدهد؛ یعنی از سویی آیات و روایات، مورد استقراء قرار گیرد و مفاهیم استخراج شده از آن به فلسفه ارائه گردد، از دیگرسو اصول و قواعد فلسفی فهرست شود و متناوباً به متون مقدس عرضه و از آیات و روایاتی که در مظان چنین معانی و معارفی هستند، استنطاق شود، تا با حرکت از مجمل و محتمل به مفصل و مسجل، مفاهیم و معارف موردنظر فراچنگ آید.
دو) تبیین کارکردهای عقل در قلمرو دینپژوهی و عرصهی دینداری:
اذعان دارم که این مسأله از دیرباز، از گستردهترین چالشگاههای حکمت و معرفت بوده است، اما معالأسف حتا باورمندان به کارکرد گسترهی خرد در حیطهی دین (اکثری گرایان) پژوهش درخور و جامعی را برای تبیین اطراف و اعماق مسأله صورت ندادهاند، آنچه از سلف به دست ما رسیده است تکنگاشتههایی است کم حجم یا گسترده نگاشتههایی است بیهندسه، غیرمنسجم و ناتمام.
برای بازنمایاندن آنچه باید در باب این بایستگی انجام پذیرد، در زیر، فهرستی را، هرچند فشرده اما ساختارمند و نسبتاً کامل، از مباحث ضروری در زمینهی کارکرد و کاربرد عقل در دینپژوهی و دینداری، تقدیم میدارم، روشن است. شرح این ساختار، نیازمند مجال موسَّع و مقالی مبسوط است. مجموع مباحث را در چهار بخش تنظیم کردهام:
بخش اول ـ کلیـات:
مبحث یکم ـ معانی و مراتب عقل و روششناسی احراز آن:
فرع ۱) معانی و اطلاقات عقل:
۱/۱٫ معانی عقل و مترادفات آن در لغت،
۲/۱٫ اطلاقات عقل و مترادفات آن در قرآن و حدیث،
۳/۱٫ اطلاقات در عقل و مترادفات آن نزد فیلسوفان مسلمان،
۴/۱٫ معنای مختار.
فرع ۲) انواع و مراتب عقل:
۱/۲٫ عقل نظری و عقل عملی،
۲/۲٫ عقل طبیعی / طبعی و عقل تجربی / سمعی.
۳/۲٫ و . . .
فرع ۳) روششناسی احراز کارکردهای عقل و شناسایی معارف عقلی:
۱/۳٫ روشها،
۲/۳٫ قواعد.
بخش دوم ـ مبانی و دلائل حجیت عقل:
مقدمه ـ معانی حجیت عقل در دینپژوهی.
مبحث یکم ـ مبانی حجیت عقل در دینپژوهی.
مبحث دوم ـ دلائل حجیت عمومی عقل در دینپژوهی.
بخش سوم ـ انواع کارکرد و کاربرد عقل در دینپژوهی:
مقـدمــه:
۱٫ مراد از کارکرد عقل در دینپژوهی، ایفای نقش معرفتزا، معناگرانه و معناسنجانهی آن در زمینهی فهم دین و کاربرد دوال دینی دیگر در دینفهمی است.
۲٫ به نظر ما کارکردهای عقل در قلمرو دین و دینپژوهی، از جهاتی گوناگون، به اقسام مختلف قابل دستهبندی است. هفتگونه تقسیم در باب نوع کارکرد عقل در تفهم و تحقق دین قابل طرح است.
مهمترین تقسیمات گسترهی کارکرد عقل، تقسیم از لحاظ شمول به هر پنج حوزه و نظام معرفتی دین (= عقاید، احکام، اخلاق، تربیت و علم دینی) یا اختصاص آن به حوزهای خاص است (که از این دو، ما به کارکردهای «عام» و «خاص» تعبیر میکنیم).
با رعایت اختصار، انواع تقسیمات و اقسام هر یک از آنها و نیز موارد هر یک از اقسام را، در زیر ذکر میکنیم:
مبحث یکم ـ کارکردهای «عام» و مشترک عقل:
منظور از کارکردهای عام، آن دسته از دادههای دینی عقل است که مربوط به همهی حوزههای معرفتی دین میباشد.
فرع ۱) ادراک پیشانگارههای دینپذیری و دینباوری(مانند ضرورتدین، منشأدین، نبوت عامه و…)
فرع ۲) مبناسازی برای نظامها و حوزههای معرفتی پنجگانهی دین (تأمین مواد و مفاهیم فلسفهی مضاف هر یک از حوزهها)،
فرع ۳) اثبات امکان فهم دین،
فرع ۴) مشارکت در تبیین و تنسیق «مبانی و منطق فهم دین»،
فرع ۵) ضابطهگذاری و قاعدهسازی برای فهم دین،
فرع ۶) معناگری و کمک به درک و کاربرد مدارک دیگر دین (فطرت، وحی، سنت قولی و فعلی)،
فرع ۷) ارزیابی و سنجش صواب و ناصواب در معرفت دینی و کاربرد صحیح و ناصحیح سایر دوال دینی،
فرع ۸) علاج خطا در معرفت دینی و کاربرد دیگر مدارک.
مبحث دوم ـ کارکردهای «خاص» عقل، در حوزههای معرفتی:
کارکردهای خاص عقل، برحسب موارد کاربرد آن در زمینهی هر یک از حوزههای پنجگانهی دین، به پنج گروه تقسیم میشود:
فرع ۱) کارکردهای خاص عقل در حوزهی باورها (عقاید):
۱/۱٫ ادراک استقلالی امهات عقاید، (مانند وجود واجب، توحید و . . .)،
۲/۱٫ ادراک بسیاری از گزارههای لاهوتی.
فرع ۲) در حوزهی بایدها (احکام):
۱/۲٫ ادراک امهات قواعد و قضایای فقهی،
۲/۲٫ ادراک استقلالی پارهای از علل و حِکَم احکام دین،
۳/۲٫ مساهمت در تشخیص صغریات و مصادیق احکام کلی شرعی (حکمشناسی)،
۴/۲٫ مساهمت در تعیین موضوعات احکام (موضوعشناسی)،
۵/۲٫ واداشت آدمی به اتباع اوامر و نواهی شرعی،
۶/۲٫ ادراک مصالح و مفاسد مترتب بر احکام در مقام تحقق،
۷/۲٫ تشخیص اولویت میان برخی احکام با برخی دیگر و ارائهی راههای رفع تزاحم احکام،
۸/۲٫ حکم به تأمین، ترخیص یا عهدهداری تقنین در مباحات (با توجه به نظرات مختلفی که دربارهی ماهیت «مالانص فیه» و «منطقهًْ الفراغ» و «مفوَّض التشریع» مطرح است)،
۹/۲٫ تعیین سازوکارهای تحقق احکام اجتماعی و حکومی دین (ارائهی برنامه، سازمان و روش اجراء، جز در موارد مصرح).
فرع ۳) کارکردهای عقل در حوزهی ارزشها (اخلاق):
۱/۳٫ ادراک حسن و قبح افعال و علل و حِکَم قضایای اخلاقی،
۲/۳٫ ادراک استقلالی امهات قواعد و قضایای اخلاقی،
۳/۳٫ تشخیص عمدهی صغریات و مصادیق قضایای اخلاقی،
۴/۳٫ تشخیص مفاسد و مصالح مترتب بر احکام اخلاقی در مقام عمل،
۵/۳٫ ادراک اولویتها و راههای رفع تزاحم میان احکام اخلاقی،
۶/۳٫ جعل حکم اخلاقی، در موارد خلأ و فراغ،
۷/۳٫ تحریک به کسب فضایل و فعل حسنات و نیز دفع و ترک رذایل و قبایح،
۸/۳٫ ارائهی سازوکارهای تحقق اخلاق دینی.
فرع ۴) کارکردهای عقل در حوزهی «تربیت دینی» (موارد این حوزه نیز مانند سه حوزه بالا قابل تفصیل است.)
فرع ۵) کارکردهای عقل در حوزهی علم دینی (موارد این حوزه نیز مانند سه حوزه بالا قابل تفصیل است.)
مبحث سوم ـ کارکردهای عقل در باب مبادی فهم دین:
مبادی فهم، عبارتند از پیشانگارهها و اصولی که بدون منظور داشت آنها تفهم دین و تحقق آن میسر نخواهد گشت. از آنجا که مبادی فهم دین به پنج گروه تقسیم میشوند، کارکرد عقل در این باب نیز به پنج دسته قابل تقسیم است:
فرع ۱) کارکرد عقل در زمینهی درک مبادی «مصدرشناختی» دین (اوصاف شارع)،
فرع ۲) کارکردهای عقل در باب شناخت ماهیت و مختصات ذاتی دین،
فرع ۳) کارکرد عقل در قلمرو تشخیص مبادی معرفتشناختی دین (دوال دریافت و درک دین)،
فرع ۴) کارکرد عقل دربارهی توصیف مبادی مخاطبشناختی دین (خصائص و خصائل مفسّر / مکلف)،
فرع ۵) کارکرد عقل در عرصهی تشریح مبادی هویتشناختی قلمروها و نظامات دین (خصائص و اقتضائات هر یک از حوزههای پنجگانه)،
مبحث چهارم ـ دیگر تقسیمات:
فرع ۱) کارکرد عقل، از نظر سهم کاربرد عقل در قضایای حوزههای پنجگانه، به دو نوع: ۱٫ تام و مستقل، ۲٫ غیرتام و غیرمستقل، تقسیم میشود.
فرع ۲) از حیث معرفتزایی (مباشرت آن در دریافت گزارهها و آموزههای دین) یا معناگری (وساطت آن در فهم دین، از رهگذر کمک به کاربرد دیگر مدارک در فهم دین) یا معناسنجی (ارزیابی و آسیبشناسی دادههای مدارک دیگر دین)، کارکردهای عقل، به سه گروه قابل تقسیم است.
فرع ۳) کارکرد عقل، از جهت تفکیک کاربردهای عقل «دربارهی دین» یا «در دین» نیز به دو قسم، تقسیم میگردد.
فرع ۴) به تبع تقسیم عقل به نظری و عملی، کارکرد عقل در دو قلمرو علمی و عملی دین نیز میتواند به دو دسته تقسیم شود.
فرع ۵) از حیث کاربردهای گوناگونی که عقل در زمینهی هر یک از دوال چهارگانهی دیگر دارد نیز، کارکرد عقل به چهار قسم قابل تقسیم است.
تذکار: مبانی تقسیمات و معانی و مصادیق هر یک از اقسام و نیز دلائل اختصاصی اثبات هر کدام، برحسب مورد، ذیل هر تقسیم و قسم، باید طرح و شرح شود.
بخش چهارم ـ روششناسی کاربرد عقل در دینپژوهی:
مقدمه ـ معنای کاربرد عقل در دینپژوهی.
مبحث یکم ـ روشها و قواعد کاربرد عقل در فهم دین.
مبحث دوم ـ ضوابط حاکم بر روشها و قواعد (شروط و شرایط کاربرد و کارآیی عقل).
مبحث سوم ـ موانع کاربرد و کارآیی عقل در دینپژوهی (آسیبشناسی).
مبحث چهارم ـ نسبت و مناسبات عقل با دیگر دوال (تعادل و ترجیح).
چنان که ملاحظه میفرمایید: مباحث کارکرد و کاربرد عقل در دینْفهمی و دینداری (مقام تفهّم و مقام تحقّق دین) بسیار گسترده است و خود نیازمند تحقیقی مفصل و مبسوط است.
سه) بررسی جامع موانع تحول و تکامل فلسفهی اسلامی:
نخستین گام در جهت تحول و تکامل و نیز رشد و رونق بخشی فلسفهی اسلامی، بحث و فحص جامع موانع و مشکلات کنونی و چالشهای پیش روی آن است؛ اکنون عوامل سلبی و ایجابی فراوانی، سد راه بسط و بالندگی این ثروت و سرمایهی گرانبار و گرانمایهی اسلامی است؛ برای دستیابی به فهرست فراگیر این موانع، ابعاد گوناگون همهی عرصههای مرتبط و همهی امور و عواملی که مظان اشکالات و مشکلاتاند، و نیز با گمانهزنی، همهی چالشهای آتی، باید مورد واکاوی و جست وجو قرار گیرند. و تنها پس از استقراء و استقصای کامل موارد و مظان است که میتوان به فهرستی از راهبردها و راهکارها برای رفع و دفع موانع و گشودن افق پیش روی فلسفه اسلامی دست یازید.
مقالهی حاضر براساس ارتکازات راقم راجل از کاستگیها و نارساییها نگاشته میشود، استقراء و استقصا و نیز راهبردگذاری و راهکارگزینی از عهدهی یک فرد ـ آن هم فرد ناتوانی چون من بنده ـ بیرون است؛ تحقق این اقتراح و اطروحه، لجنهای میخواهد جامع و قابل، و ساز و برگی میطلبد کافی و کامل، تا روی دهد آنچه باید و شاید.
بنا ندارم و اصولاً میسر نیست که اینجا همهی موانع و حواجب را شرح کنم، عجالهًًْ تنها با نگرشی کلی و در حد مجال مقال، دورنمایی از اصول و انواع موانع را در زیر میآورم:
پارهای از موانع به اصحاب فلسفه باز میگردد، پارهای دیگر به ارباب سیاست و تدبیرگران امور علمی کشور و جهان اسلام؛ برخی دیگر از موانع، «درون علمی» است و به خصائل و خصائص فلسفهی اسلامی بازگشت میکنند و بعضی دیگر نیز آفاقی است و به عوامل عینی تاریخی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر اقلیم اسلامی و جوامع مسلمان.
موانع معطوف به اصحاب فلسفه به دو قسم کلی: موانع شخصیتی و موانع معرفتی، قابل طبقهبندی است. درخور ذکر است که ای بسا بسیاری از موارد عیناً یا احیاناً با تفاوت در مصداق، گریبانگیر سایر اصناف علما و دیگر انواع علم دینی نیز باشد ـ که هست ـ در زمینهی موانع شخصیتی ـ که به اصحاب فلسفه راجع میشود ـ به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
۱٫ موانع مَنِشی: صفات و خصائلی که به صورت طبیعت ثانوی، در قبال نقشآفرینی تحولگرای محققان و مدرسان فلسفه، نقش بازدارندهای را ایفاء میکند، مانند غرور و خودفریفتگی علمی و دیگرانکاری که گاه برخی فلسفهدانان به ویژه کیسهگان و خامان بدان مبتلایند.
۲٫ موانع روانی: حالات روحی و احساساتی که مبتلایان به خود را از نوگرایی و نوآوری بازمیدارد، مانند خود کمبینی و خودسانسوری، عدم جرأت در شالودهشکنی و مشهوراتزدایی در فعالیت علمی، به نحو عام و در مباحث فلسفی، به طور خاص.
۳٫ موانع تدبیری: عدم تدبیر یا تدبیر غلط در کار علمی، در یک جمله: فقدان خودمدیریتی فردی بر سرمایههای مادی و معنوی شخصی، برای فعالیت مولّد، از قبیل نداشتن مدیریت زمان و مدیریت استعداد.
۴٫ موانع معرفتی: در باب موانع معرفتی نیز میتوان به مواردی (از باب نمونه) اشاره کرد، از جمله:
باورداشتهای ناصواب در حوزهی مبادی تصوری و تصدیقی فلسفه، و فراتر و فراگیرتر از آن، در باب مباحث زیرساختیای که سامانبخش فلسفهی فلسفه اسلامی به شمار میرود، خاصه خطا در نگرشهای معرفتشناختی حاکم بر ذهن و فعالیت عقلی فلسفهدانان (البته ممکن است ذکر مصداق و مثال برای چنین عواملی تنها علیالمبنا میسور باشد.)
۵٫ موانع درون علمی: مشکلات و اشکالاتی که فلسفهی اسلامی به نحو عام، یا دست کم برخی از مکاتب فلسفی ما با آن مواجه است. پارهای از این دست موانع به تلویح و تصریح در بخشهای دیگر مقاله مورد بحث قرار گرفته است. این گروه از موانع را میتوان به: موانع ساختاری، محتوایی و روشگانی تقسیم گردد.
۶٫ موانع آفاقی: بازدارندههایی که بیرون از وجود اصحاب فلسفه و ساختار دانش، بر سرنوشت فلسفه تأثیر میگذارد، عوامل تاریخی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که یا بازدارندهاند (یا حتا وادارنده نیستند) حاجب و حاجز تحول و تکامل، و روزآمدی و کارآمدی فلسفهاند، یا دست کم موجب و موجد جویش و جنبش در قلمرو این معرفت ارجمند نمیشوند، تفصیل و تمثیل، با بنای ما بر اختصار در مقاله، تنافی دارد از آن احتراز میکنیم؛ اما تأکید میورزیم که بیشترین سهم، در رکود و سکون فلسفه، از آن این گروه از موانع است.
چهار) تأسیس فلسفهی فلسفه [ی اسلامی]:
دربارهی فلسفههای مضاف در بند دیگری به حد کفاف و کفایت سخن خواهم گفت، اینجا اندکی فقط دربارهی ضرورت تأسیس (یا تنسیق) فلسفهی فلسفهی اسلامی مینگارم. وصف «اسلامی» در این عنوان، هم میتواند صفت مضاف («فلسفهی اسلامی» فلسفه) قرار گیرد، هم میتواند صفت مضافالیه (فلسفهی « فلسفهی اسلامی») منظور گردد؛ اما آنچه اکنون در این مقاله محط بحث و مصب نظر است، تنسیق دستگاهی است که به مطالعهی فرانگر / عقلانیِ فلسفهی اسلامی بپردازد.
آسیبشناسی جامعِ «درونْ علمی» فلسفهی اسلامی و واکاوی و شناسایی خلأها و خطاهای محتمل و نیز ارائهی راهبردها و راهکارهای بایسته در قلمرو آن، از جمله در گرو تأسیس فلسفهی فلسفهی اسلامی است. زیرا هرگونه تحول و تکاملی در هر موضوع و مسألهای، حاجتمند فرانگری خودآگاهانه بدان است، و نگاهی اینسان در علوم، جز از نظرگاه فلسفی فراچنگ نمیافتد؛ و اگر چنین نگاه و نگرشی صورت بندد فلسفهی فلسفهی اسلامی تأسیس شده است.
فلسفهی فلسفهی اسلامی به مباحث زیر باید بپردازد: (عمدهی مباحث، مسائل فلسفهی مطلق فلسفهی است.)
۱٫ تعریف فلسفه و شناسایی هویت فلسفهی اسلامی،
۲٫ بررسی سرشت قضایا و قواعد فلسفی،
۳٫ امکان و معناداری فلسفهی اسلامی،
۴٫ غایت فلسفه [ی اسلامی]،
۵٫ کارکردهای فلسفه به نحو عام، و کار ویژههای فلسفهی اسلامی،
۶٫ موضوع فلسفه [ی اسلامی]،
۷٫ مسائل فلسفه (علیالاطلاق) و مسائل خاص فلسفهی اسلامی،
۸٫ هندسه و ساختار مباحث فلسفهی اسلامی،
۹٫ روش فلسفه و ویژگیهای روشگانی فلسفه [از جمله فلسفهی اسلامی]،
۱۰٫ نسبت و مناسبات فلسفه با دیگر علوم،
۱۱٫ نسبت و مناسبات فلسفهی اسلامی با کلانْ مقولههایی همچون دین، هنر و . . .،
۱۲٫ مطالعهی تطبیقی مکاتب فلسفهی اسلامی،
۱۳٫ آسیبشناسی فلسفهی اسلامی.
اینک با توجه به مباحث قابل بحث در فلسفهی فلسفه اسلامی میتوان پرسید: آیا بازپژوهی و بازپیرایی فلسفهی مطلق (و نیز فلسفهی اسلامی) و نیز فرگشت و بازآرایی آن، بدون تنقیح و تحریر آنچه گفته آمد ممکن است؟ هرگز و حاشا.
پنج) تنقیح و بازپیراست فلسفهی اسلامی ایرانی:
آنچه در ادبیات حکمی سنتی، فلسفه نامیده میشد، عمدهی معارف بشری را در بر میگرفت؛ طب و طبیعیات، منطق و موسیقی، هندسه و ریاضیات، تدبیر منزل و سیاسات، اخلاق، الهیات و . . .؛ در غرب جدید ـ هر چند از جهاتی، فلسفه دچار ابتذال شد مانند این که حتا پارهای مباحث الفاظ و ادبیات و زبانشناسی و حتا نسبیت و شکاکیت، فلسفه پنداشته شد! و برخی آرای سست و سخیف که تفوه بدان از طفل دبستانی انتظار نمیرود در زمرهی آرای فلسفی به شمار آمد ـ اما از حیث دیگر ـ با تمحیض و تنقیح و تجزیهی تخصصی، فلسفه شأن شایستهی خویش را از لحاظ کاربرد در حوزهها و حیطههای گونهگون جوامع، زندگی آدمی به دست آورد.
فلسفهی اسلامی باید از بحثها و بخشهایی که امروز، مستقلاً تدوین یافته و به مثابه یک علم به رسمیت شناخته شدهاند یا در ساختار دانشهای دیگر جای گرفتهاند، پیراسته شود؛ و در استطرادات و زواید نیز به حداقل ضرور بسنده شود.
شش) اصطیاد و ارتقای فلسفههای مضاف اسلامی:
مسائل فلسفههای مضاف، هنوز چندان منقح و مضبوط نشده است، پیش از روشن شدن این مسائل، سخن گفتن از تأسیس فلسفههای مضاف اسلامی دشوار است، به نظر ما مباحث عمومی درخور بحث دربارهی این گروه از معارف حکمی، موارد زیر است:
۱٫ تعریف فلسفهی مضاف،
۲٫ انواع فلسفهی مضاف،
۳٫ اهداف و کارکردهای فلسفههای مضاف (و انواع آن)،
۴٫ موضوع فلسفهی مضاف،
۵٫ قلمرو و انواع مسائل فلسفههای مضاف،
۶٫ روششناسی فلسفههای مضاف،
۷٫ نسبت و مناسبات فلسفههای مضاف با سایر علوم و معرفتها،
۸٫ آسیبشناسی وضعیت کنونی فلسفههای مضاف، به ویژه شاخههای نوپدید در ایران و جهان اسلام،
۹٫ امکان فلسفهی مضاف اسلامی،
۱۰٫ ضرورت تأسیس فلسفههای مضاف اسلامی.
به اقتضای رعایت اختصار، اینجا تنها به برخی از موارد، آن هم به اجمال اشارت کرده، تکمیل و تفصیل را به مقالهای مستقل احالت میکنیم.
فلسفههای مضاف، شاخههایی از فلسفه به معنای عاماند که عهدهدار مطالعهی فرانگر / عقلانی موضوع خویشند. «مضافالیه» (متعلق و موضوع) فلسفههای مضاف، گاه مجموعهی معرفتی دستگاهوار (یعنی یک علم) است، و گاه یک «کلانْ مقوله»ی معرفتی یا غیرمعرفتی است؛ «علم مضاف الیه» نیز گاه از سنخ معرفت درجهی اول است، مانند «علمهای خاص» و گاه از نوع معرفت درجهی دوم است، مانند «فلسفهی علم» و «فلسفهی فلسفه». کما این که مضافالیه نادستگاهوار (غیرعلمها) نیز گاه از گونهی معرفت است مانند «وحی» و «معرفت» و گاه مقولهی غیرمعرفتی است مانند هنر و حقوق؛ همچنین گاه مضافالیه، حقیقی و گاه اعتباری است مانند حقوق. اقسام متعلق و مضافالیه فلسفههای مضاف را به صورت زیر میتوان نشان داد:
«مضاف الیه» فلسفههای مضاف
علــم کلانْ مقوله
معرفت درجهی یکم معرفت درجهی دوم معرفت غیرمعرفت
اعتباری حقیقی
فلسفهی مضاف به کلانْ مقولههای غیرمعرفتی را میتوان، «فلسفههای مضاف بسیط» نامید فلسفهی اجتماع، فلسفهی هنر، فلسفهی تاریخ، فلسفهی تمدن، فلسفهی حقوق، فلسفهی اقتصاد، فلسفهی سیاست، فلسفهی اخلاق، فلسفهی تعلیم و تربیت، فلسفهی زبان، در زمرهی فلسفههای مضاف بسیط جای میگیرند.
فلسفههایی را که موضوع آنها معرفت درجهی یکم (علم یا مقولهی معرفتی) باشد میتوان (در قیاس با نوع بالا، و به قیاس «جهل مرکب» که جهل به جهل است و این گروه از فلسفههای مضاف، علم به علم است) فلسفهی «مضاف مرکّب» نام نهاد. فلسفهی معرفت، فلسفهی علم، فلسفهی عرفان، فلسفهی فلسفه، فلسفهی معرفت دینی (ممکن است، از حیثی این دو شاخه، در زمرهی فلسفهی علمها انگاشته شوند)، فلسفهی «علمهای خاص»، و . . .، در ذیل فلسفههای مضاف مرکب، طبقهبندی میشوند.
فلسفههای مضافی را که به معرفتهای درجهی دوم و سوم، اضافه میشوند ـ از آن جهت که معرفتهای درجهی سوم و چهارماند و معرفتهای مضاعف قلمداد میگردند ـ میتوان فلسفههای «مضاف مضاعف» نامگذاری کرد. فلسفهی فلسفهی علم، و فلسفههای مضاف به فلسفهی مضاف مرکب، از مصادیق این گروه از فلسفههای مضاف بشمارند. البته ممکن است با این توجیه که این گروه نیز چیزی بیش از علم به علم (و معرفت درجهی دوم) نیستند، به فلسفههای مضاف مرکب ملحق میشوند.
میتوان فلسفههای مضاف را از حیث دیگر به دو قسم تقسیم کرد:
۱٫ گروهی که متعلَق آنها، علوم یا امور حقیقیاند، مانند فلسفهی فلسفه و فلسفهی هستی[۲].
۲٫ دستهای که مضافالیه آنها، علوم یا امور اعتباریاند، مانند فلسفهی علم فقه و فلسفهی فقه.
درخور ذکر است که آنگاه که فلسفه با اضافه شدن به یک موضوع، یک مجموعهی معرفتی دستگاهواره (علم) را سامان میدهد، فلسفهی مضاف ـ به معنای مقصود ما در این بحث ـ پدید میآید؛ اما پارهای ترکیب و تعبیرها که با اضافه کردن واژهی فلسفه به یک مسأله یا مقوله، ساخته میشود و نیز در این ترکیبها، از کلمهی «فلسفه»، همان معنایی اراده نمیشود که در ترکیب «فلسفهی مضاف» مصطلح، نمیتوانند در زمرهی فلسفههای مضاف به شمار آیند.
با توجه به تفاوت انواع فلسفههای مضاف، مسائل قابل طرح (و مطرح شده) در آنها، سه گونه است:
۱٫ مباحث و مسائل عام و مشترک بین همهی انواع، مانند ماهیتشناسی «مضافالیه»،
۲٫ مباحث و مسائل مربوط به گروهی خاص از فلسفههای مضاف، مانند بحث از سرشت گزارههای «علمهای مضافالیه» و قانونمندی و ناقانونمندی پدیدهها (در فلسفههای جامعه، تاریخ، تمدن و . . .)،
۳٫ مباحث و مسائل مختص و محدود به فلسفهی مضاف خاص.
از جهات دیگر نیز میتوان مسائل فلسفههای مضاف را تقسیم کرد که مجال این مقال، گنجایش طرح و شرح آن را ندارد.
مقتضای شأن «علم العلومی» فلسفه، قابلیت تحویل عمدهی مباحث فراهم آمده در طیف مباحث متنوع کنونی حکمت اسلامی به شاخههای تخصصی (چنان که فرنگیان در فلسفههای معاصر چنین کردهاند) نیز اقتضای معقولیت آموزههای دینی اسلامی و نیز غنا و قوام درخور علوم عقلی اسلامی از جهت نگاه عقلانی و معرفتی به علوم و امور؛ و دلائل دیگری امکان تأسیس فلسفههای مضاف (اسلامی) را محرز مینماید.
فراتر این که، غایات و نتایجی از قبیل موارد زیر:
۱٫ بسط و بالندگی فلسفهی اسلامی، ۲٫ کاربردی شدن آن، ۳٫ نوآمد و زمانه ساخت کردن حکمت و معارف عقلی اسلامی، ۴٫ ایجاد انسجام و هندسهی متلائم در مجموعهی علوم و معارف دینی، به ویژه در قلمرو حکمت عملی، ۵٫ تقویت مبانی نظری علوم اسلامی و نیز علل و دلائل دیگر، بر بایستگی تأسیس فلسفههای مضاف، براساس دادههای حکمت اسلامی را مبرم میدارد. علاوه بر اینکه امروز کسانی، فلسفههای مضاف را به پایگاه یورش و تازش به مبانی و معارف اسلامی و بومی بدل کردهاند، تأسیس فلسفههای مضاف براساس مبانی صحیح و صواب، چارهساز این دست دسیسهها است.
همچنین خلط و خطاهای علمی بسیاری از سوی بعضی معاصرین در باب برخی فلسفههای مضاف اسلامی نوپا و نوپدید صورت میگیرد. (مانند اطلاق فلسفهی دین به فلسفهی دینی، کلام جدید یا دینپژوهی بالمعنی الأعم، و نیز مانند برابرانگاری یا خلط فلسفهی فقه با فلسفهی علم فقه، مقاصدالشریعه، علل الشرایع، فلسفهی علم اصول و فلسفهی اجتهاد) تعریف و تنسیق سنجیده و اندیشیدهی فلسفههای مضاف، موجب تقلیل و تصحیح چنین خلط و خطاهایی میگردد.
مهمترین مسألهی این بحث، روششناسی «اصطیاد و تنسیق فلسفههای مضاف اسلامی» است.
مخاطب فرهیخته تصدیق میکند که تأسیس فلسفههای مضاف اسلامی براساس حکمت دینی نیازمند شرح و بسط بسیار است، اینجا به همین مقدار بسنده کرده، در مقالهای جداگانه ـ انشاءالله ـ بدان خواهم پرداخت.
هفت) بازنگری امور عامه و رهاسازی آن از برخی مبادی مندرس و:
باید اذعان کرد که عالم و آدم نو شده و علوم و معارف برآمده از (و بر ساخته بر) گزارهها و آموزههای دینی یا هموند و پیوند با دین ـ که فلسفه اسلامی از جملهی آنهاست ـ نیز، باید متناظر به نظرها و نیازهای نوپدید عالم جدید بازنگری و نوسازی گردد. البته هرگونه بازنگری و بازنگاری، در هر زمینهای ـ از جمله (و بلکه به طور مضاعف، در فلسفهی اسلامی) باید براساس مبانی و منطق مربوط و با رعایت جوانب امر صورت بندد.
فلسفه به عنوان علم اَعلی که از برترین صفات آن مطالعهی فرانگر و نقادانه به عالم و آدم است، خود بیش از دیگر علوم و مقولات بشری ـ به خاطر خطورت نقش و منزلتش ـ حاجتمند چنین نقد و نگاهی است، و ضرورت مسأله آنگاه برجستهتر میگردد که بدانیم که هرگونه تحول و تکامل در علوم به ویژه علوم انسانی در گرو نوسازی فلسفهی اسلامی است.
(چنان که گذشت، به جهت رعایت جانب اختصار ـ در مقاله ـ در باب باقی بایستگیها، به ذکر عنوان تفصیلی بسنده کرده و شرح آنها را به رسالهی فلسفهی نوصدرایی احاله میکنیم)
هشت) اصلاح هندسهی معرفتی و ساختاری علوم عقلی و نیز بازسازی چیدمان کنونی ابواب و فصول فلسفهی اسلامی،
نه) کاربردی کردن حکمت اسلامی از رهگذر تعدیل وجه انتزاعی آن و نیز کاربست فلسفه در رفع نیازهای معرفتی معیشتی مورد ابتلاء انسان معاصر و حل مسائل کنونی مسلمانان،
ده) بسط مطالعات تطبیقی بینامکاتبی (میان فلسفههای اسلامی و سایر فلسفهها) و برگزینش و جذب عناصر سازگار و کارساز معارف فلسفی دیگر ملل، در ساختار حکمت اسلامی،
یازده) گسترش پژوهشهای بینارشتهای (مانند فلسفه و علم، فلسفه و فیزیک [جدید]، فلسفه و دین، و…)
دوازده) پیشینهپژوهی و تبارشناسی دقیق مباحث و مطالب فلسفهی اسلامی، و واکاوی عناصر یونانی، ایرانی، هندی و اسکندرانی، و در نتیجه، بازشناسی سهم علمی فیلسوفان و مکاتب فلسفی پیش از اسلام (نهضت ترجمه) و تبیین نقش و سهم فیلسوفان مسلمان در میراث حکمی / فلسفی موجود (جهانی و اسلامی)،
سیزده) مطالعهی جامع زمینههای ظهور و بسط مکاتب فلسفی اسلام و تحلیل و تعلیل تطورات مباحث مهم فلسفهی اسلامی، در مقاطع و مکاتب گونهگون،
چهارده) تألیف تاریخ تفصیلی (و محتوایی) فلسفه (و علوم عقلی) اسلامی،
پانزده) توسعه، تعمیق و تحکیم جنبش / مکتب نوصدرایی،
شانزده) اهتمام ویژه به اجتهاد فلسفی و نظریهپردازی و نوآوری در عرصهی حکمت و علوم عقلی اسلامی.
گروه دوم) بایستگیهای تعلیم فلسفهی اسلامی و فرهنگسازی فلسفی:
دومین گروه بایستگیها، ضرورتهای معطوف به آموزش فلسفه و فرهنگ خردگرایی است؛ آموزش فلسفه ـ خصوصاً فلسفهی اسلامی ـ در حوزه و دانشگاه، با کاستیها و ناراستیهای بسیاری مواجه است، برای رفع آنها، دست کم اقدامات زیر باید انجام پذیرد:
هفده) بررسی جامع موانع و مشکلات تعلیم فلسفه در ایران و جهان اسلام، و راهکارهای آن،
هجده) اصلاح نظام آموزش فلسفه در حوزهها و دانشگاهها (تصحیح و تغییر برنامه، متون، شیوهی گزینش و نحوهی آموزش، براساس نتایج بررسی جامع موانع و مشکلات)،
نوزده) تعیین گرایشهای تخصصی مشخص و تأسیس مدارس ویژه، برای تربیت فلسفهدانان متمحض و متخصص در رشتههای مختلف،
بیست) الزامی کردن آموزش فلسفهی مقدماتی، برای همهی طلاب حوزههای علمیه، در تمام رشتههای تحصیلی.
گروه سوم) بایستگیهای عرصهی ترویج فلسفهی اسلامی و انزوازدایی از آن:
دستهی سوم از بایستگیها، مربوط به معرفی فلسفهی اسلامی و عقلانیت دینی است؛ امروز حکمت اسلامی در ناشناختگی و انزوای کامل به سر میبرد، جهان معاصر از مواهب غنی و غنیم این سرمایهی عظیم محروم است؛ برای معرفی فلسفهی اسلامی و ترویج آن، حداقل، کارهای زیر باید جامهی تحقق پوشد:
بیستویک) مطالعهی همه جانبهی موانع و مشکلات فراگیر نشدن تفکر فلسفی در جهان اسلام و بررسی علل ناشناختگی فلسفهها و فیلسوفان اسلامی در جهان و راههای انزوازدایی،
بیستودو) دفاع درخور علمی از فلسفه در قبال متنسکان و ظاهرزدگان، تفکیکیان و اخبارگرایان، پوزیتیویستها و علمزدگان، کانتیان و نسبیانگاران، . . .
بیستوسه) تألیف دانشنامههای جامع و تخصصی فلسفی (الفبایی و ساختارموضوعی) و ترجمهی آنها به زبانهای زندهی جهان،
بیستوچهار) تنظیم فرهنگنامههای فلسفی مناسب و ترجمهی آنها به زبانهای مختلف،
بیستوپنج) نگارش رسالههای منقح متنوع (حدالامکان با رویکرد تطبیقی) با موضوعات و ساختارها و اندازهها و سطوح گوناگون به منظور عرضهی فلسفهی اسلامی به زبان زمان و برای مخاطبان مختلف، به قصد ارتقاء و تعمیق عقلانیت و زدودن اشعریگری پنهان و مزمن از ذهن و زبان شهریاران و شهروندان، در جوامع مسلمان،
بیستوشش) ترجمه و انتشار متون فلسفی اصل اسلامی، به زبانهای زنده،
بیستوهفت) ترغیب فضلای حوزه و دانشگاه، به تأسیس انجمنهای علمی فلسفه، با گرایشها و تخصصهای مختلف و در شاخههای گوناگون،
بیستوهشت) برپایی همایشها و هماندیشیهای فلسفی (عمومی و تخصصی) در داخل و خارج ایران و فراهم کردن امکان حضور استادان و اصحاب فلسفه در کنفرانسهای معتبر خارجی،
بیستونه) دایر کردن کرسیهای تدریس فلسفهی اسلامی در دانشگاههای بنام جهان،
سی) تهیهی کتب فلسفی منتشر شده، در کشورهای اسلامی به ویژه ایران، و ارسال مستمر و متناوب آنها به کتابخانههای معتبر جهان.
۱٫ کتابها و رساله هایی از قبیل شرح اصول کافی و تفسیر ملاصدری، تفسیر المیزان و علی و فلسفهی الهی اثر علامه طباطبایی، علیبن موسیالرضا و فلسفهی الهی علامه جوادیآملی میتواند نمونههایی کامیاب از اینگونه مطالعه قلمداد گردد.
۱ـ اگر فلسفهی هستی را همان فلسفهی اعلی بدانیم، بالمعنی الاعم، در زمرهی فلسفههای مضاف قرار میگیرد.