صدای پای اخباری‌گری به گوش می‌رسد!


اجتهاد، جوهر و جهت اصلی مکتب و مشى شیعى است

صدای پای اخباری‌گری به گوش می‌رسد!

 

فَلَولا نَفَرَ مِن کل فِرقَه مِنهُم طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدِّین وَلِیُنذِرُوا قَومَهُم إذا رَجَعُوا إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ

(توبه :۱۲۲)


معنا و مبناى اجتهاد
اجتهاد کارآمد و روزآمد عبارت است از: «فهم فطرت‌نمون و خردمندانه‌ی متون مقدس در بستر شرایط». به تعبیر دیگر: تفقه یعنى فهم «وحى و سنّت» به اضافه‌ی «خردورزى فطرت‌نمون» به اضافه‌ی «زمان‌آگاهى». آن‌گاه که نصوص دینى به ساحت «خرد»، «فطرت» و «زمانه» عرضه می‌شود، اجتهاد روى مى‌دهد، و زمانی که عقل و فطرت به عرصه دین‏فهمى گام مى‌نهد، کارآمدى دین تضمین مى‌شود و وقتى زمان‌آگاهى وارد فهم دین مى‌شود، روزآمدى یافته‌هاى دینى تأمین می‌گردد.
اصولاً اگر خردورزى، فطرت‌گرایی و زمان‌آگاهى را در دو مقام «تحقیق» و «تحقق» دین منظور نداریم، جز تحجر و تجمّد نصیب ما نخواهدگشت. چنان‌که تحمیل «عقل» و «عصر» بر متن دینى نیز برابر است با التقاط و تجدد. طى دو سده‌ی اخیر، دین پیوسته از یکى از این دو رویکرد، یعنى تجمد و تجدد، آسیب دیده است.

 

کارکردهاى اساسى اجتهاد
موهبت «رسالت»، نخستین حلقه‌ی سلسله‌ی فرایند هدایت‌گری الهى است؛ «امامت» دومین حلقه‌ی آن و تداوم تبیینی و تبلیغی و تطبیقی رسالت، و «فقاهت» و اجتهاد ـ به معناى عام آن ـ نیز سومین حلقه و امتداد امامت به‌شمار است. اجتهاد، به طور خلاصه، چهار کارکرد اساسى دارد:

۱٫ تخریج و تنسیق معرفت دینى: نخستین کارکرد اجتهاد ـ به معناى عام ـ استنباط گزاره‌های قدسی (عقاید) و قضایای علمی، آموزه‌هاى الزامی (احکام) و آموزه‌هاى ارزشى (اخلاق) دینی و صورت‌بندی و سازمان‌دهى هندسه معرفتی دین است.

۲٫ تصحیح و تنقیح معرفت دینى: دوم کارکرد اجتهاد، سنجش و آسیب‌شناسى، بازپژوهى و بازپیرایى و تصحیح و تنقیح معرفت دینى است؛ اگر در فهم دین خطا رخ داده باشد، با منطق اجتهاد، صواب و سراب را از هم بازمى‌شناسیم و خطاهای فهممان در دین را تصحیح مى‌کنیم.

۳٫ تعمیق و توسعه‌ی معارف دین: کشف زوایاى ناشناخته‌ی دین و گسترش معارف آن با اجتهاد امکان‌پذیر مى‌شود. ارائه‌ی آراى جدید، و بالش و گسترش دین، به موازات گسترش معارف و دیگرشدگی مسائل بشر، با اجتهاد تضمین مى‌شود. اصولاً امامت و اجتهاد، توجیه‌گر خاتمیت است.

۴٫ تطبیق و نوآمدسازى دین: چهارمین کارکرد اجتهاد ـ به معناى عام آن ـ این است که با تفقه اجتهادی، معرفت از دین نو مى‌شود. انطباق احکام و اخلاق دینى بر شرایط متغیر حیات آدمى و نوکردن زبان دین، با اجتهاد صورت مى‌پذیرد. شکستن تجمد و تصلب، با منطق اجتهاد امکان‌پذیر است.


اجتهاد و انقلاب
پس از سیطره‌ی افزون بر دو قرنه‌ی اخباری‌گری، وقوع نهضت اجتهادگرایی که بحق یک نوزایی (رنسانس) در عالم شیعه بود؛ تمام نهضت‌هایی که در جهان تشیع رخ داده، تحت تأثیر همین پدیده بوده است، بلکه تمام تحولات برجسته‌ی تاریخ اسلام و تشیع، ازجمله و بیش از همه انقلاب اسلامى تاریخ‌ساز کنونى، وامدار عنصر ارجمند اجتهاد بوده است؛ رستخیز سترگ جاری به رهبری فقیهی فطن و مرجعی مجاهد روی داد. اگر رهبری این انقلاب عظیم یک مجتهد و مرجع نبود، نمی‌توانست، بلکه حق نداشت انقلاب کند، چه آنکه باید پاسخگوی حتی یک قطره خون ریخته می‌بود، محرک و مجوّز او در این اقدام بزرگ، فقاهت و اجتهاد او بود و مرجعیت مردمی و مقبولیتش نیز که ضامن کامیابی کار او شد.

اجتهاد، جوهر و جهت تشیع

تفقه و اجتهادورزی، میراث حضرات ائمه اهل بیت(سلام الله علیهم) است و بدین‌جهت است که شیعه هرگز اجتهاد را تعطیل نکرده است. اجتهاد، چه به معناى خاص آن، یعنى: «تحصیل الحجه على الاحکام الشرعیه الفرعیه» و چه به معناى عام آن، یعنى«سعی روشمند برای فهم فطرت‌نمون و خردمندانه‌ی همه‌ی متون دینى معطوف به همه‌ی عرصه‌های معرفت و معیشت»، جوهر و جهت اصلی مکتب و مشى شیعى است. اصولاً شیعه به اجتهاد شناخته و زنده است. برخی بزرگان ‌گفته‌اند: اصول و فقه ما ذیل فقه و اصول عامه صورت بسته است؛ فارغ از صحت و سقم این سخن، اما اینک کمال و گسترش اصول و اجتهاد ما و رکود و رکون اصول و اجتهاد آنان، موجب شده که تفکر و تفقه شیعی تفوق گیرد و فکر و فقه عامی به سستی و فتور گراید.

همین آسیب نیز موجب گشته که پس از گذشت افزون بر دوازده قرن، تصلب بر آرای اجتهادی چند تن معدود، از سوی مذاهب اربعه‌ی اهل سنت، مصلحان جوامع اسلامی پی ببرند که در اصرار بر حصر حق اجتهاد، سخت به خطا رفته‌اند، و اکنون بسیاری از روشن‌فکران و نخبگان بنام در جهان اسلام بدین خطا اذعان نموده، بر گشودن باب اجتهاد تأکید می‌ورزند. من بارها با برخی از شخصیت‌های شناخته‌ی روشن‌فکری جهان اسلام از میان اهل سنّت مواجه شده‌ام که صریحا می‌گویند: شیعیان با التزام به اجتهاد، دین را زنده و زایا نگاه داشته‌اند و دیگران، اسلام را رسوبی کرده‌اند!

 

* * *

فرجامین سخن اینکه: آیا تلقى از اجتهاد و عمل اجتهادی آن‌سان که در این مقالک گفته آمد، آن‌چنان که باید و شاید، اکنون در حوزه‌های علمیه و در باب همه‌ی حوزه‌های هندسه‌ی معرفتی دین جریان دارد؟ مع‌الاسف باید اذعان داشت که چنین نیست! اسفبارتر اینکه: گاه از اینجا و آنجا زمزمه‌های ناسازی، در باب فروکاستن نقش «دانش اصول» در تولید معرفت دینی، شنیده می‌شود، و گویی دیگربار در کنج و گوشه‌ی عالم تشیع، صدای پای اخباری‌گری به گوش می‌رسد؛ از این‌رو باید به‌هوش بود و نگران!