‌انسان‌شناس‌ جان‌آشنا

‌اشاره‌

مطلب‌ زیر، متن‌ سخنرانی‌ جناب‌ آقای‌ رشاد، در مراسم‌ بزرگداشت‌ ارتحال‌ استاد علامه‌ محمدتقی‌ جعفری‌ – قدس‌ سره‌ – است‌ که‌ در تاریخ‌ ۳۰/۸/۱۳۷۷، از سوی‌ رهبر معظم‌ انقلاب‌ اسلامی، در مدرسه‌ عالی‌ شهید مطهری‌ برپا گردیده‌ بود. اینک‌ به‌ مناسبت‌ تقارن‌ زمان‌ انتشار این‌ شماره‌ قبسات‌ با نخستین‌ سالگشت‌ ارتحال‌ آن‌ حکیم‌ فرزانه‌ به‌عنوان‌ تجدید خاطره‌ گرامی‌ استاد، تقدیم‌ خوانندگان‌ ارجمند می‌شود.

 برای‌ من‌ بسیار گران‌ بود که‌ سخنران‌ محفلی‌ باشم‌ که‌ به‌عنوان‌ سوگواری‌ حکیم‌ متفکر، محقق‌ متتبع، اندیشمند متضلع‌ استاد علامه، آیت‌الله‌ بالحق‌ محمدتقی‌ جعفری‌ (قدس‌ سره) برپا شده‌ باشد. سخن‌ گفتن‌ در چنین‌ جلسه‌ای‌ برای‌ چون‌ من‌ بسیار دشوار است، چه‌ می‌توان‌ کرد، رسم‌ زمانه‌ چنین‌ است‌ و روح‌ بلند مردان‌ بزرگ‌ آنگاه‌ که‌ فراخوان‌ عرش‌ را می‌نیوشند بی‌اختیار به‌ سراپرده‌ افلاک‌ پرمی‌کشند و ما خاکیان‌ بر جای‌ می‌مانیم‌ و به‌ سوگ‌ می‌نشینیم، اما نه‌ به‌ سوگ‌ فقد آنان‌ که‌ به‌ سوگ‌ فقر خویش.

این‌ مجمع‌ معظَم‌ از جهات‌ گونه‌گون‌ محترم‌ و مغتنم‌ است؛ از آن‌ جهت‌ که‌ با یاد آن‌ علامه‌ عظیم‌القدر برگزار می‌شود بسی‌ محترم‌ است‌ و از آن‌ حیث‌ که‌ از سوی‌ زعیم‌ ملت‌ و قائد امت‌ و مقام‌ منیع‌ مرجعیت‌ شیعه‌ برپا شده‌ از والایی‌ مضاعف‌ برخوردار است. حضور رؤ‌سای‌ قوا و مقامات‌ کشوری‌ و لشکری، عالمان‌ و متفکران‌ بلندمرتبت، دانشگاهیان‌ و فرهیختگان‌ ارجمند، اهل‌ قلم‌ و اصحاب‌ اندیشه‌ نیز، حرمت‌ صدچندان‌ بدان‌ بخشیده‌ است.

در این‌ چنین‌ مجمعی‌ از چه‌ چیزی‌ باید سخن‌ بگویم؟ استاد در حوزه‌های‌ گوناگون‌ صاحب‌نظر و صاحب‌رأی‌ بودند. الهیات، فلسفه‌ محض، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، فلسفه‌ حقوق، فلسفه‌ اخلاق، فلسفه‌ سیاست، فلسفه‌ هنر و زیبایی‌شناسی، عرفان‌ نظری، تعلیم‌ و تربیت، همه‌ و همه‌ عرصه‌ها و عرشه‌هایی‌ است‌ که‌ با گامهای‌ استوار استاد آشنا است. اما با خود می‌اندیشیدم‌ که‌ اگر از من‌ بپرسند پس‌ از سالیان‌ متمادی‌ ارادت‌ و الفت‌ با آن‌ بزرگ، بگو نغزترین‌ افکار و گفتار استاد در چه‌ حوزه‌ای‌ شرف‌ صدور یافته‌ است، پاسخ‌ من‌ چیست؟ درون‌ خود را کاویدم‌ و احساس‌ کردم‌ باید بگویم‌ که: استاد یک‌ انسان‌پژوه‌ و جان‌شناس‌ برجسته‌ بود، کما اینکه‌ خود او نیز انسانی‌ بزرگ‌ بود و جانی‌ بزرگوار داشت.

براستی‌ برخی‌ آرای‌ انسان‌شناختی‌استاد، بدیع‌ و بکر و ویژه‌ خود او بود. نوع‌ کتب، رساله‌ها و مقاله‌های‌ آن‌ عزیز عظیم، با مقدمات‌ و تمهیداتی‌ انسان‌شناسانه‌ آغاز می‌گردد یا حاوی‌ نکات‌ و جهاتی‌ در باب‌ انسان‌شناسی‌ است.

به‌نظر من، عظیم‌ترین‌ و ارجمندترین‌ اثر استاد، ترجمه‌ و تفسیر نهج‌البلاغه‌ است‌ (فسوسا که‌ تنها یک‌سوم‌ از نهج‌البلاغه‌ در این‌ ۲۷ جلد شرح‌ شده‌ و دریغا که‌ این‌ مجموعه‌ ناتمام‌ ماند، و در سالهای‌ اخیر استاد همیشه‌ دغدغه‌ اتمام‌ آن‌ را داشت‌ و تا پیشنهادی‌ مطرح‌ می‌شد می‌گفت‌ اجازه‌ بدهید من‌ نهج‌البلاغه‌ را تمام‌ کنم‌ و بحمدالله‌ اخیراً‌ ترجمه‌ را به‌ پایان‌ رساند) جلد اول‌ تفسیر نهج‌البلاغه‌ بسیار زیبا آغاز شده، استاد در این‌ مجلد بحث‌ مبسوط‌ و عمیق‌ و انیقی‌ را در انسان‌شناسی‌ مطرح‌ کرده‌ است، کامل‌ترین‌ مناظر انسان‌شناختی‌ آن‌ بزرگوار در این‌ مجموعه‌ طرح‌ شده‌ است. او نهج‌البلاغه‌ را کتاب‌ انسان‌شناسی‌ می‌داند، لهذا جلد اول‌ تفسیر نهج‌البلاغه‌ را به‌مثابه‌ مقدمه‌ مجموعه، تماماً‌ به‌ انسان‌شناسی‌ اختصاص‌ داده‌ است.

هرگاه‌ آن‌ بزرگ، از امیرالمؤ‌منین‌ یاد می‌کردند از آن‌ بزرگوار به‌عنوان‌ انسان‌شناس‌ بزرگ‌ یا جان‌شناس‌ سترگ‌ تعبیر می‌کردند، من‌هم‌ در آغاز سخن‌ از استاد به‌همین‌ اوصاف‌ یاد کردم، زیرا او آیینه‌ قامت‌نمای‌ حضرت‌ امیر بود.

بر آگاهان‌ پوشیده‌ نیست‌ که‌ انسان‌شناسی‌ از دانشهای‌ پردامنه‌ و ژرف‌ روزگار ماست. امروز در این‌ حوزه‌ مکتبها و منظرهای‌ بسیاری‌ ظهور کرده‌ و میدان‌ این‌ مبحث‌ چالشهای‌ فکری‌ و مصاف‌ پرسشهای‌ علمی‌ فراوانی‌ شده‌ است.

در یک‌ طبقه‌بندی‌ کلی، اندیشمندانی‌ را که‌ در حوزه‌ انسان‌شناسی‌ سخن‌ گفته‌اند می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ بزرگ‌ تقسیم‌ کرد، من‌ این‌ تقسیم‌بندی‌ را مقدمتاً‌ عرض‌ می‌کنم‌ تا بتوانم‌ نظریه‌ انسان‌شناختی‌ استاد را به‌نحو رسا و گویایی‌ تبیین‌ کنم.

دسته‌ای‌ از متفکران‌ «بی‌ذات‌ انگارند»: معتقدند انسان‌ فاقد سرشت‌ پیشینی‌ و ذات‌ محقق‌ است، انسان‌ استعداد محض‌ است، انسان‌ همه‌چیز می‌تواند بشود اما هیچ‌چیز نیست، اینان‌ منکر ماهیت‌ از پیش‌ تعریف‌شده‌ برای‌ انسان‌ هستند. اگزیستانسیالیست‌ها نوعاً‌ چنین‌ می‌اندیشند و گروه‌ بزرگ‌ این‌ جریان‌ را نیز تشکیل‌ می‌دهند، آنان‌ با این‌ مدعای‌ صحیح‌ که‌ انسان‌ نباید اسیر زندان‌ و زنجیر «خودِ» غیرساخته‌ بشود و آدمی‌ باید «زندان‌ محیط»، «زنجیر تاریخ»، «حصارمن‌ها و خودهای‌ تلقینی» را بشکند والا‌ «مجبور» خواهد بود، آنان‌ حتی‌ خویشتن‌ مفطور آدمی‌ را انکار می‌کنند و می‌گویند: او باید خود‌ برای‌ خویش‌ «خود»ی‌ بسازد.

کلامی‌ شبیه‌ این‌ نظرگاه‌ به‌ برخی‌ بزرگان‌ اسلامی‌ نیز نسبت‌ داده‌ شده‌ است، مرحوم‌ صدرالمتألهین‌ در «اسفار» از ابن‌ عربی‌ نقل‌ می‌کند که‌ انسان‌ در نقطه‌ای‌ چهارسو زاده‌ می‌شود که‌ هریک‌ از آن‌ چهارسو به‌ ماهیتی‌ متباین‌ با سوهای‌ دیگر منتهی‌ می‌گردد. یک‌ سو از آن‌ چهار سو به‌ «سبعیت‌ تمام»، یک‌ سوی‌ دیگر به‌ «فرشته‌خویی‌ کامل» یک‌ سو نیز به‌ «شیطنت»، و سوی‌ دیگر به‌ «انسانیت» راه‌ می‌برد، و آدمی‌ آزاد است‌ که‌ هریک‌ از آن‌ چهار را برگزیند و هرکدام‌ را برگزید در آن‌ گزینه‌ به‌ کمال‌ می‌رسد. اگر بشر مسیر سبعیت‌ را برگزید از سبع‌ بالذ‌ات‌ نیز درنده‌خوتر می‌شود، اگر طریقه‌ شیطنت‌ را برگزید استاد ابلیس‌ خواهد شد، اگر معبر فرشتگی‌ را برگزیند هرچند فرشته‌ تمام‌ خواهد شد اما انسان‌ نخواهد شد، و کمال‌ انسان‌ در این‌ است‌ که‌ مسیر و مقصد «انسانی» را برگزیند و بپیماید و آنگاه‌ است‌ که‌ از فرشته‌ نیز فراتر خواهد رفت.

این‌ کلام‌ شباهتی‌ به‌ بیان‌ اگزیستانسیالیست‌ها دارد اما یک‌ تفاوت‌ دقیق‌ اندیشه‌ اسلامی‌ را از تفکر اگزیست‌ها جدا می‌سازد که‌ باید به‌ آن‌ توجه‌ شود و آن‌ اینکه‌ تفکر اسلامی‌ هرچند انسان‌ را مستعد همه‌چیز شدن‌ می‌داند، و او را زاده‌ نقطه‌ صفر می‌انگارد که‌ هر چهار سویش‌ گشوده‌ است‌ اما این‌ نقطه‌ صفر را تهی‌ از گرایش‌ نمی‌داند. اسلام‌ انسان‌ را دارای‌ هویتی‌ دوبعدی‌ می‌داند؛ «بعد فطرت» و «بعد طبیعت». هرچند بعد طبیعی‌ آدمی‌ او را به‌ سویی‌ متناسب‌ با طبیعت‌ و ماده‌ می‌راند اما بعد فطری‌ او، وی‌ را به‌سوی‌ دیگری‌ می‌خواند. همچنین‌ اسلام‌ انسان‌ را خوش‌سرشت‌ و نیک‌سرنوشت‌ می‌داند.

دسته‌ بزرگ‌ دیگر انسان‌شناسان‌ «ذاتمندگرایان» هستند، آنها معتقدند انسان‌ دارای‌ ذات‌ پیشینی‌ است. البته‌ می‌دانید این‌ دو دسته‌ بزرگ‌ به‌ نحله‌ها و نظریه‌های‌ بسیاری‌ منشعب‌ می‌شوند؛ عده‌ای‌ از ذات‌گرایان‌ گروه‌ بدبینان‌ هستند، که‌ معتقدند: انسان‌ بدگوهر است. کلام‌ معروف‌ توماس‌ هابز را شنیده‌ایم‌ که‌ «انسان‌ گرگ‌ انسان‌ است». گروه‌ دومی‌ از ذات‌گرایان‌ هستند که‌ به‌ انسان‌ خوش‌بینند، همین‌ گروه‌ به‌ دو منظر تقسیم‌ می‌شوند: بعضی‌ می‌گویند هرچه‌ انسان‌ می‌کند درست‌ است، «هرچه‌ آن‌ خسرو کند شیرین‌ بود»! این‌ دیدگاه‌ یک‌ منظر افراطی‌ است‌ و لاجرم‌ به‌ دیدگاه‌ تفریطی‌ بی‌ذات‌انگاری‌ منتهی‌ می‌شود.

اسلام‌ که‌ مکتب‌ اعتدال‌ است‌ معتقد است: انسان‌ دارای‌ فطرتی‌ ناب‌ و سرشتی‌ آسمانی‌ است‌ اما آزاد است‌ و دارای‌ گرایشهای‌ متضاد اما تحت‌ هدایت‌ و نظارت‌ ماورایی‌ است، و تکامل‌ او نیز درگرو آزادی‌ و هدایت‌پذیری‌ اوست. علامه‌ بزرگوار استاد محمدتقی‌ جعفری‌ که‌ مطمئناً‌ از انسان‌شناسان‌ و جان‌آشنایان‌ برجسته‌ روزگار ما بودند، در عداد متفکران‌ این‌ منظر قرار دارد.

علامه‌ جعفری‌ به‌ تبع‌ اندیشه‌ اسلامی، انسان‌ را دارای‌ ذاتی‌ ثابت‌ و ماهیتی‌ بلندمنزلت‌ می‌داند که‌ به‌ اختیار خود قادر است‌ هویت‌ اکتسابی‌ منتخب‌ تحصیل‌ کند. منزلت‌ ذاتی‌ او الهی‌ و لهذا کمال‌جو است، همان‌ است‌ که‌ خلیفه‌ خدا قلمداد گشته‌ است‌ و به‌ تاج‌ «کرَّمنا» مکرم‌ و به‌ ردای‌ «فضلنا» محترم‌ داشته‌ شده‌ و همان‌ است‌ که‌ حیات‌ و هستی‌ به‌ اطاعت‌ او واداشته‌ شده‌ است.

ظاهراً‌ بیان‌ قرآن‌ در باب‌ شئون‌ و صفات‌ آدمی‌ دوگونه‌ و دوگانه‌ است! قرآن‌ از سویی‌ با تعابیر بسیار بلند از منزلت‌ و مرتبت‌ او سخن‌ می‌گوید، از دیگر سو حدود بیست‌ صفت‌ منفی‌ به‌ انسان‌ نسبت‌ می‌دهد.

هم‌ او را ضعیف‌ و ظلوم، کفار و کفور، جهول‌ و عجول، خصیم‌ و جدال‌گر، قتور و قنوط، یئوس‌ و مَنوع، مغرور و کَنود، هلوع‌ و جزوع، طاغی‌ و خاسر خوانده‌ و هم‌ به‌ تعابیر بلند و شگفتی‌ او را ستوده‌ است! چگونه‌ باید این‌ تعابیر به‌ ظاهر دوگانه‌ی‌ قرآن‌ را با هم‌ جمع‌ و حل‌ کرد؟

هویت‌ عینی‌ آحاد آدمی‌ در خارج‌ هم‌ دوگونه‌ است: برخی‌ انسانها بسیار بلند مرتبتند، عزیز و عظیمند، به‌ خدا می‌مانند، و برخی‌ دیگر به‌ بی‌نهایت‌ حضت‌ و ذلت‌ سقوط‌ می‌کنند. حتی‌ یک‌ فرد انسانی‌ گاه‌ دارای‌ شخصیت‌ دوگانه‌ است: گاه‌ خوب‌ است، گاه‌ بد است، پس‌ ذات‌ انسان‌ چه‌چیز را اقتضا می‌کند؟ قرآن‌ انسان‌ را چگونه‌ می‌بیند؟ این‌ دوگانگی‌ و دوگونگی‌ ناشی‌ از چیست؟ و چگونه‌ توجیه‌ می‌شود؟

استاد به‌ این‌ پرسش‌ دو پاسخ‌ می‌دهند:

-۱ هرگز نیکی‌ و بدی، خیر و شر، صعود و سقوط، همزمان‌ از انسان‌ بروز نمی‌کند، این‌ صفات‌ متضاد در شرایط‌ متفاوت، در زمانها و مکانهای‌ مختلف‌ ظهور می‌کند، و جمع‌ آنها در حال‌ و آنِ‌ واحد ممکن‌ نیست.

-۲ انسان‌ دارای‌ فطرت‌ و طبیعت‌ هر دو است، در چالش‌ فطرت‌ و طبیعت‌ و در حرکت‌ و صیرورت‌ میان‌ نقطه‌ بدایت‌ تا نقطه‌ نهایت، انسان‌ دارای‌ سه‌ «من» می‌شود:

-۱ مَنِ‌ طبیعی‌ -۲ مَنِ‌ انسانی‌ -۳ مَنِ‌ انسانی‌ الهی.

و گاه‌ استاد دو «مَن» اخیر را یکی‌ می‌انگارد و درنتیجه‌ به‌ دو «خود» معتقد می‌شود: -۱ مَنِ‌ طبیعی‌ -۲ مَنِ‌ انسانی‌

«مَنِ‌ طبیعی»، منِ‌ اسیر در زندان‌ و زنجیر جبرهای‌ مختلف‌ است؛ تا انسان‌ در قید «مَنِ‌ طبیعی» است‌ اسیر است‌ و هر زمان‌ از قید مَنِ‌ طبیعی‌ رها شد و به‌ «مَنِ‌ انسانی» منتقل‌ شد (مَنِ‌ انسانی‌ خویش‌ را آفرید) از قوانین‌ طبیعت‌ نیز به‌طور نسبی‌ رها می‌شود. همچنان‌که‌ آدمی‌ با خواهشها و خواسته‌های‌ طبیعی‌ در چالش‌ و مصاف‌ است‌ از مادیت‌ فاصله‌ گرفته، ارتقا می‌یابد تا به‌ «مَنِ‌ انسانی‌ الهی» دست‌ یابد و اینجا مطلقاً‌ از سیطره‌ قوانین‌ طبیعت‌ و مضایق‌ عالم‌ مادی‌ رها می‌شود، و دیگر زمان‌ و مکان‌ در او تأثیر ندارند و لهذا خداگونه‌ می‌شود.

استاد در پاسخ‌ به‌ بعضی‌ نظریه‌های‌ انسان‌شناختی‌ که‌ انسان‌ را «ماشین‌ کمال‌یافته» می‌پندارند، می‌گویند: انسان‌ دارای‌ کمالات، ویژگیها و مختصاتی‌ است‌ که‌ هرگز هیچ‌یک‌ از آنها در ماشین، امکان‌ تحقق‌ و فعلیت‌ نمی‌یابند. سپس‌ دویست‌ و سی‌ و دو ویژگی‌ برای‌ انسان‌ برمی‌شمارند، و راجع‌ به‌ برخی‌ ویژگیها نیز مختصات‌ فرعی‌ متعددی‌ را باز می‌شمارند و می‌فرمایند: بعضی‌ از این‌ مختصات‌ دارای‌ افزون‌ از صدنوع‌ ویژگی‌ فرعی‌اند و درنتیجه‌ انسان‌ واجد حدود ۹۵۰ ویژگی‌ و مختصه‌ است.

من‌ اینجا به‌طور گزیده‌ بخشی‌ از صفاتی‌ را که‌ در بیان‌ استاد در جلد نخست‌ تفسیر نهج‌البلاغه‌ آمده‌ از باب‌ نمونه‌ ذکر می‌کنم. استاد از جمله‌ مختصات‌ زیر را که‌ انسان‌ واجد آنها و ماشین‌ فاقد آنهاست‌ برمی‌شمارند:

– انسان‌ دارای‌ من‌ (خود) است، و به‌ «من» خود آگاهی‌ دارد.

– واجد منش‌ (کاراکتر) می‌باشد که‌ بیان‌کننده‌ کیفیت‌ شخصیت‌ اوست.

– برای‌ تکامل‌ خود فعالیت‌ می‌کند.

– اراده‌ خود را تقویت‌ می‌کند.

– درباره‌ فلسفه‌ و هدف‌ هستی‌ تفکر می‌کند، و نیز به‌ فلسفه‌ و هدف‌ وجود خویش‌ می‌اندیشد.

– دارای‌ وجدان‌ آگاه‌ و نیمه‌آگاه‌ و ناآگاه‌ است.

– واجد وجدان‌ اخلاقی‌ (با حدود ۵۰ نوع‌ فعالیت) است.

– حایز خصایلی‌ چون: افتخار و مباهات، ننگ‌ و شهرت‌پرستی، و واجد استعداد درک‌ شایستگی‌ و ناشایستگی‌ امور است.

– دارای‌ عقده‌های‌ روحی‌ و بیماریهای‌ روانی‌ است، و حایز هیجانات‌ و احساسات‌ و عواطف‌ درونی‌ بسیار [متجاوز از حدود ۱۰۰ نوع] است،

– واجد حالات‌ درونگرایی‌ و برونگرایی‌ است.

– دارای‌ قدرت‌ اندیشه‌ تحلیلی‌ و اندیشه‌ ترکیبی‌ است.

– دارنده‌ موجودیتی‌ به‌نام‌ «دل» می‌باشد که‌ فعالیتهایش‌ متجاوز از صدها نوع‌ است‌ [به‌طور تقریب‌ واحدها و مرکبات‌ آنها را ۲۰۰ مورد فرض‌ می‌کنند].

– دارای‌ حالت‌ شکوفایی‌ و جمود فکری‌ است.

– سازنده‌ و دارنده‌ ملیت‌ و آداب‌ و رسوم‌ می‌باشد، و پردازنده‌ نظام‌ حقوقی‌ و روش‌ سیاسی‌ است.

– واجد تصمیم‌ و اراده، و برخوردار از احساس‌ آزادی، و اختیار فعالیت‌ برای‌ تنظیم‌ و هماهنگ‌ ساختن‌ اجزا و شرایط‌ است.

– قدرت‌ درک‌ حرکت‌ و سکون، ملالت‌ از یکنواختی‌ کار، امید، نومیدی، آرزو و انتظار از صفات‌ دیگر او هستند.

– دارای‌ روح‌ گذشت‌ و فداکاری‌ و سودجویی‌ است.

– از خواستن‌ قابل‌ انعطاف‌ به‌ هزاران‌ مقصد متنوع‌ برخوردار است.

– بیکرانه‌جو، آرمانگرا و تکامل‌پذیر است.

– قادر به‌ تصرف‌ و ایجاد دگرگونی‌ در علل‌ و شرایطی‌ که‌ انسان‌ را به‌وجود آورده‌ است، می‌باشد.

– با خویشتن‌ به‌ گفت‌وگو می‌پردازد.

– دلاوری‌ و شجاعت، زبونی‌ و ترسویی‌ از دیگر حالات‌ اوست.

– قضیه‌سازی‌ قدرت‌ منحصر اوست.

– پرستش‌ می‌کند و عشق‌ می‌ورزد.

– دارای‌ حس‌ کینه‌توزی، انتقام، حسادت، شماتت‌ و تمسخر و فرصت‌طلبی‌ است.

– لذت‌جوست‌ [انواع‌ لذت‌ به‌ شماره‌ موضوعات‌ لذت‌بار متکثر است‌ که‌ از یک‌ جهت‌ بی‌نهایت‌ است، ولی‌ ایشان‌ آنها را صد نوع‌ فرض‌ می‌کنند].

– دارای‌ درد و الم‌ [انواع‌ درد و الم‌ نیز مانند لذت‌ قابل‌ شمارش‌ نیست، ایشان‌ صد نوع‌ فرض‌ می‌کنند].

– دارای‌ قدرت‌ تفکیک‌ میان‌ وسیله‌ و هدف‌ و احساس‌ اصالت‌ هدف‌ و تابع‌ بودن‌ وسیله‌ است.

– حالت‌ تحیر عالی‌ در موضوعات‌ باعظمت‌ است.

– مبدأ، مسیر و مقصد حرکت‌ را تفکیک‌ می‌کند.

– دارای‌ قدرت‌ تجسیم‌ (یعنی‌ موجود را معدوم‌ و معدوم‌ را موجود تلقی‌ کردن) است.

– نشاط، خستگی‌ و فرسودگی‌ دارد.

– قادر به‌ بهره‌برداری‌ از علامات‌ و رموز می‌باشد، با علم‌ به‌ اینکه‌ علامت‌ و رمز یک‌ شکل‌ قراردادی‌ برای‌ محتوای‌ آن‌ است.

– واجد وضعیت‌ قهر و آشتی‌ است.

– احساس‌ سعادت، نکبت‌ و بدبختی‌ دارد.

– اخلاص‌ و صمیمیت، ریاکاری، فریب‌دادن‌ و فریب‌ خوردن‌ از دیگر صفات‌ اوست.

– احساس‌ خوب‌ و بد، احساس‌ خیر و شر می‌کند.

– دارای‌ خشم‌ و پرخاش، شرمندگی‌ و پشیمانی‌ است.

– دارای‌ توان‌ درک‌ و اکتشاف‌ و اختراع‌ بی‌نهایت‌ است.

– می‌تواند حدس‌ بزند و تطبیق‌ کلیات‌ به‌ موارد خصوصی‌ نماید.

 البته‌ مختصاتی‌ که‌ استاد ذکر کرده‌اند دارای‌ قابلیت‌ طبقه‌بندی‌ اصولی‌ و منطق‌مداری‌ است‌ که‌ در موقع‌ و مجال‌ مناسب‌ باید صورت‌ گیرد، به‌نظر استاد با ملاحظه‌ تنوع‌ بعضی‌ از ویژگیها، شمار مختصات‌ به‌ ۹۵۰ می‌رسد. تردیدی‌ نیست‌ که‌ این‌ موارد را ایشان‌ به‌عنوان‌ نمونه‌ آورده‌اند و با ملاحظه‌ ترکیبات‌ گوناگونی‌ که‌ از مختصات‌ مزبور می‌توان‌ تصور کرد، شماره‌ خصایل‌ و خصایص‌ انسانی‌ به‌ هزارها می‌رسد و ماشین‌ واجد هیچ‌یک‌ از آنها نیست.

انسانی‌ که‌ «مَنِ‌ انسانی‌ – الهی» خویش‌ را آفریده‌ باشد و به‌ مرتبه‌ خودِ‌ انسانی‌ – الهی‌ رسیده‌ باشد، همه‌ ویژگیهای‌ هزارانگانه‌ را مهار کرده‌ به‌ استخدام‌ تکامل‌ خود درخواهد آورد.

استاد می‌گوید: انسان‌ خداگونه‌ است، نفس‌ انسانی‌ سنخیتها و همگونگیهای‌ بسیاری‌ با خداوند متعال‌ دارد (به‌نظر ما این‌ نظر درست‌ است‌ زیرا آدمی‌ خلیفه‌ خداست‌ پس‌ او شخص‌ دوم‌ هستی‌ است‌ و باید با شخصیت‌ اصل‌ (خداوند)، همگونگیهایی‌ را هرچند در مراتب‌ نازله‌ واجد باشد تا شایستگی‌ احراز مقام‌ خلافت‌ او را پیدا کند).

استاد در مقام‌ مقایسه‌ حق‌ و نفس‌ می‌فرماید: حق‌تعالی‌ مجرد است. نفس‌ انسانی‌ نیز مجرد است. حق‌تعالی‌ واحد است‌ و دارای‌ وحدت‌ می‌باشد، همه‌ هستی‌ فعل‌ او و جلوه‌ اوست. نفس‌ انسانی‌ هم‌ واحد است، و در عین‌ اینکه‌ واحد است‌ مدیر و مدبر همه‌ قواست، همه‌ قوا شُعب‌ و جلوه‌های‌ همان‌ نفس‌ واحد هستند. حق‌تعالی‌ دارای‌ شأن‌ فرامکانی‌ و فرازمانی‌ است، نفس‌ انسانی‌ هم‌ این‌چنین‌ است. خداوند متعال‌ نیز دارای‌ ذات‌ واحد است‌ و با اینکه‌ صفات‌ مختلفی‌ دارد هرگز متکثر نمی‌شود، درعین‌ اینکه‌ انسان‌ نیز دارای‌ صفات‌ مُتکثٍّر است، اما نفس‌ واحد او متکثر نمی‌شود. خداوند متعال‌ خالق‌ و مُبدِ‌ع‌ است، نفس‌ انسانی‌ نیز مُبدِ‌ع‌ و آفرینده‌ است؛ آفریننده‌ تصورها و تصدیقها، اختراعها و ابتکارها. حق‌تعالی‌ بر همه‌ هستی‌ سلطه‌ و سیطره‌ دارد اما جزء هستی‌ نیست، عین‌ هستی‌ نیست، نفس‌ هم‌ بر قوا و جوارح‌ سلطه‌ و سیطره‌ دارد اما عین‌ اعضا و اجزا بدن‌ خویش‌ نیست. علم‌ حق‌تعالی‌ ثابت‌ است‌ (با اینکه‌ علم‌ حق‌ و علم‌ نفس‌ بر ثابتات‌ و متغیرات، کلیات‌ و جزئیات‌ تعلق‌ می‌یابد اما سبب‌ تنوع‌ و تغییر در آنها نمی‌شود)، علم‌ نفس‌ هم‌ ثابت‌ است. خدا زیباست‌ و زیبایی‌ را دوست‌ می‌دارد: «ان‌الله‌ جمیل‌ و یحب‌ الجمال»، نفس‌ انسانی‌ هم‌ چنین‌ است. حق‌تعالی‌ هرچه‌ می‌آفریند چیزی‌ از او کاسته‌ نمی‌شود، ابداع‌ و خلقت، انشقاق‌ و انشعاب‌ نیست، تراوش‌ نیست، اجزایی‌ (العیاذبالله) از حق‌ جدا نمی‌شود تا پدیده‌های‌ دیگر پدید بیایند، نفس‌ انسان‌ نیز همین‌طور است، می‌آفریند اما چیزی‌ از او کاسته‌ نمی‌شود، چیزی‌ از او جدا نمی‌شود. حق‌تعالی‌ در همه‌ هستی‌ حضور دارد اما جزء آنها نیست، نفس‌ انسان‌ نیز در همه‌ جسم‌ خود حضور دارد اما جزء جسمش‌ نیست.

گاه‌ ما به‌ آیات‌ الهی‌ و بیانات‌ معصومان‌ مراجعه‌ می‌کنیم‌ و با نکات‌ و آموزه‌هایی‌ مواجه‌ می‌شویم‌ که‌ فهم‌ و هضم‌ آنها دشوار می‌نماید. از باب‌ مثال‌ اگر «انسان‌ بماهو انسان» دارای‌ ذات‌ مکرمی‌ است‌ پس‌ همه‌ انسانها باید محترم‌ باشند، تفاوت‌ میان‌ انسان‌ مؤ‌من‌ و غیرمؤ‌من، متقی‌ و غیرمتقی‌ از چیست؟

استاد می‌گوید: انسان‌ تا انسان‌ است‌ دارای‌ حرمت‌ و کرامت‌ ذاتی‌ است، همه‌ انسانها مکرم‌ هستند، اما آدمی‌ از نقطه‌ صفر (و به‌ تعبیر دقیق‌تر از خط‌ عزیمت‌ به‌سوی‌ سقوط‌ یا صعود)، اگر راه‌ صعود را برگزید ارتقا می‌یابد و علاوه‌ بر مراتب‌ ذاتی‌ انسانی، کمالات‌ و کرامات‌ اکتسابی‌ برتری‌ را فراچنگ‌ می‌آورد. «تقوی» مکرمتی‌ است‌ فراتر از کرامت‌ ذاتی‌ انسان، لهذا حرمتی‌ برتر را نیز سبب‌ می‌شود، انسان‌ غیرمتقی‌ فقط‌ کرامت‌ ذاتی‌ بشری‌ را دارد اما انسان‌ متقی‌ چیزی‌ افزونتر را حایز می‌گردد. همه‌ انسانها: هم‌کیشان‌ و ناهم‌کیشان‌ – به‌ تعبیر امیرالمؤ‌منین(ع) – یا برادرند یا برابر، مؤ‌من‌ و کافر محترمند، چون‌ همه‌ از صفات‌ و خصایل‌ ایهابی‌ الهی‌ برخوردارند، همه‌ دارای‌ عقلند پس‌ آزادند، خرد به‌ انسان‌ کمال‌ و کرامت‌ می‌بخشد. آدمی‌ کرامت‌ ذاتی‌ را خودبه‌خود از دست‌ نمی‌دهد، اما اگر از نقطه‌ صفر و به‌ تعبیر ما «خط‌ عزیمت» راه‌ سقوط‌ و هبوط‌ را برگزید و پیش‌ رفت‌ حتی‌ منزلت‌ ذاتی‌ را از کف‌ خواهد داد و از چارپایان‌ هم‌ پست‌تر و گمگشته‌تر خواهد گشت. در این‌ صورت‌ آن‌ فرد انسانی‌ همنوع‌ دیگر انسانها نیست، پس‌ برابر با آنها نیز نخواهد بود. ایشان‌ گاهی‌ می‌فرمود: آیا می‌توان‌ قسم‌ خورد که‌ «نرون» برادر مردم‌ مغرب‌زمین‌ بود و چنگیز برادر مردم‌ شرق؟

نرون‌ که‌ می‌گوید دلم‌ می‌خواست‌ همه‌ انسانها یک‌ گردن‌ می‌داشتند و من‌ آن‌ گردن‌ را یک‌باره‌ قطع‌ می‌کردم! این‌چنین‌ موجودی‌ انسان‌ نیست، نگویید آقا این‌ انسان‌ است‌ و حق‌ حیات‌ دارد. انسانی‌ که‌ به‌ ضدحیات‌ تبدیل‌ شده‌ حق‌ حیات‌ ندارد، او وجودش‌ مایه‌ ممات‌ دیگران‌ است. آدمی‌ وقتی‌ به‌ ضدحیات‌ بدل‌ شد برای‌ محافظت‌ از حق‌ حیات‌ دیگر انسانها (که‌ بحق‌ دارای‌ حق‌ حیاتند) باید او را از میان‌ برداشت، این‌ است‌ معنی‌ بلند آیه: «وَلَکُم‌ فی‌ القِصاصِ‌ حیاتٌ‌ یا اوُلی‌ الأ‌لبابِ.» کسی‌ را که‌ به‌ ضدحیات‌ بدل‌ شده‌ اگر از میان‌ برداریم‌ حیات‌ می‌ماند.

اما اگر منزلت‌ ذاتی‌ آدمی‌ محفوظ‌ بود مرتبت‌ او نیز محفوظ‌ خواهد ماند. «مَن‌ قَتَلَ‌ نَفساً‌ بِغَیرِ‌ نَفس‌ اَو‌ فَسادٍ‌ فی‌ الا‌ ‌رضِ‌ فَکَأَنَّما قَتَلَ‌ الناسَ‌ جَمیعاً.» «یک‌ مساوی‌ است‌ با بی‌نهایت»، حقوق‌ حقیقی‌ بشرِ‌ حقیقی‌ را این‌ آیه‌ توجیه‌ می‌کند و این‌ آیه‌ مبنای‌ نظام‌ و نظریه‌ حقوق‌ انسان‌ در اسلام‌ است.

دریغا امت‌ اسلام‌ و ملت‌ ایران، فیلسوفی‌ حکیم‌ و متفکری‌ عظیم‌ را از کف‌ داد. در جایی‌ گفته‌ام‌ و اینجا هم‌ در ختام‌ کلام‌ عرض‌ می‌کنم: اهل‌ فلسفه‌ به‌ چهار دسته‌ تقسیم‌ می‌شوند: برخی‌ «فلسفه‌دان»ند مانند مورخان‌ و مدرسان‌ و شارحان‌ فلسفه‌ها، برخی‌ دیگر «فیلسوف»ند، آنان‌که‌ در فلسفه‌ محض‌ و تنها در فلسفه‌ صاحب‌ رأی‌اند، و برخی‌ «حکیم»ند و این‌ دسته‌ کسانی‌ هستند که‌ از دانشی‌ فراتر و گسترده‌تر از دایره‌ فلسفه‌ محض‌ برخوردارند. حکیمان‌ و فیلسوفان‌ متعارف‌ گرچه‌ به‌ پدیده‌ها و علوم‌ و معارف‌ فیلسوفانه‌ می‌نگرند اما نسبت‌ به‌ قلمرو فلسفه، حریم‌ نگاه‌ می‌دارند، اما گاه‌ فیلسوفان‌ و حکیمان‌ نادری‌ ظهور می‌کنند که‌ با حکمت‌ و فلسفه‌ نیز حکیمانه‌ و فیلسوفانه‌ مواجه‌ می‌شوند. استاد ما علامه‌ محمدتقی‌ جعفری‌ علاوه‌ برآنکه‌ حکیم‌ و فیلسوف‌ بود، فیلسوف‌ حکمت‌ نیز بود، با فلسفه‌ نیز نقادانه‌ روبه‌رو می‌شد، خدایش‌ بیامرزاد و مرتبتش‌ را لحظه‌ افزون‌ کناد و راهش‌ پر پیرو باد… .

پی‌نوشت:

 استاد خود نیز فرموده‌ است: حکمت، دانش‌ بدیل‌ناپذیری‌ است‌ و حکما و فلاسفه‌ بزرگ، پیشاهنگان‌ قافله‌ بشریت‌اند ولی‌ اهمیت‌ فلسفه‌ و عظمت‌ بزرگان‌ هرگز با تصلب‌ و تعبد بر مطالب‌ مطرح‌ و نیز با صحت‌ و تردید ناپذیری‌ همه‌ قواعد و اقوال‌ ملازمت‌ ندارد به‌ اقتضای‌ طبیعت‌ حکمت‌ و فلسفه‌ می‌توانیم‌ و باید خود مباحث‌ حکمی‌ فلسفی‌ را نیز به‌ نقد بکشیم؛ اهل‌ حکمت‌ باید محقق‌ باشند نه‌ مقلد.

‌دانشنامه‌ امام‌ علی(ع): گامها و آرمانها


‌قبسات: ضمن‌ سپاسگزاری‌ از محضر جناب‌عالی‌ به‌خاطر فرصتی‌ که‌ در اختیار مجله‌ قرار دادید، خواهشمند است‌ درمورد پیشینه‌ و روند پایه‌ریزی‌ و پدیدآیی‌ این‌ طرح‌ عظیم، برای‌ آگاهی‌ خوانندگان‌ فرهیخته‌ مجله‌ توضیحاتی‌ را بیان‌ بفرمائید؟
‌‌حجه‌الاسلام‌ والمسلمین‌ رشاد: بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌از سال‌ ۱۳۷۸ طرحی‌ در پژوهشگاه‌ درخصوص‌ تبیین‌ ابعاد گوناگون‌ فکری، علمی‌ حضرت‌ امام‌ – سلام‌الله‌ و رضوانه‌ علیه‌ – باعنوان‌ دانشنامه‌ امام‌ خمینی‌ در دست‌ اجرا بود، مطرح‌ شد که‌ از آنجا که‌ الگوی‌ امام، حضرت‌ امیرالمؤ‌منین(ع) بودند و اندیشه‌های‌ حضرت‌ امام‌ سایه‌ سنت‌ و سیره‌ حضرت‌ امیر – ارواحنا فداه‌ – تلقی‌ می‌شود لهذا باید مجموعه‌ای‌ با عنوان‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی‌ تدوین‌ شود. از دیگرسو دوستان‌ ما در کارشناسی‌ها به‌ این‌جا رسیده‌ بودند که‌ امروز اندیشه‌های‌ ناب‌ دینی، به‌ویژه‌ در مباحث‌ اجتماعی‌ که‌ غالباً‌ در تعالیم‌ و کلمات‌ امام‌ علی(ع) متجلی‌ و متبلور است، باید برای‌ نسل‌ جوان‌ هرچه‌ روشن‌تر تبیین‌ بشود، تا اگر در رفتار دینداران‌ و اصحاب‌ دین‌ و ارباب‌ سیاست، چالش‌ و لغزشی‌ به‌چشم‌ می‌خورد، نسل‌ امروز اینها را در ارزیابی‌ کل‌ دین‌ و دینداری، قیاس‌ نگیرند. و اصولاً‌ نسل‌ معاصر (ایرانی‌ و غیرایرانی، عامه‌ و نخبه) بیش‌ از هر زمان‌ دیگری‌ محتاج‌ آشنایی‌ با تعالیم‌ و سیره‌ امیرالمؤ‌منین(ع) است. بر این‌ مبنا در همان‌ سال، اجرای‌ طرحی‌ به‌ نام‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی(ع) نیز پیش‌بینی‌ شد و تمهیدات‌ اولیه‌ نیز صورت‌ بست، هنگامی‌ که‌ در پیام‌ نوروزی‌ رهبر فرزانه‌ انقلاب، سال‌ ۷۹ به‌ نام‌ فرخنده‌ امیرالمؤ‌منین‌ نامیده‌ شد این‌ موضوع‌ در پژوهشگاه‌ مورد توجه‌ مضاعف‌ قرار گرفت‌ و در همین‌ حین‌ علامه‌ بزرگوار آیت‌الله‌ جوادی‌آملی‌ پیشنهادی‌ را به‌ مسئولین‌ ستاد سال‌ امیرالمؤ‌منین(ع) عرضه‌ فرمودند، با عنوان‌ «صد مقاله‌ از صد دانشمند و اندیشمند درباره‌ حضرت‌ امیر»، و سرانجام‌ حسن‌تلاقی‌ اعلام‌ سال‌ امیرالمؤ‌منین‌ و پیشنهاد تألیف‌ مجموعه‌ صد مقاله، و طرح‌ ما؛ زمینه‌ساز تحقق‌ این‌ طرح‌ عظیم‌ شد و ستاد بزرگداشت‌ سال‌ امیرالمؤ‌منین(ع) – که‌ زیرنظر شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ تأسیس‌ و مشغول‌ فعالیت‌ شد – این‌ پروژه‌ را به‌ ما پیشنهاد کرد. و به‌ این‌ ترتیب‌ کار طراحی‌ نهایی‌ انجام‌ و اجرای‌ طرح‌ به‌طور جدی‌ آغاز شد. و عمده‌ی‌ اعتبار موردنیاز تحقیق‌ و تألیف‌ آن‌را ستاد امیرالمومنین(ع) تعهد کرد. و هزینه‌های‌ جانبی‌ و چاپ‌ نیز از در پژوهشگاه‌ پیش‌بینی‌ شد.
درمورد ویژگیهای‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی(ع) توضیحاتی‌ برای‌ خوانندگان‌ ما بفرمایید؟
طرح‌ اندیشه‌نامه‌ امام‌ علی(ع) که‌ به‌ صورت‌ دانش‌نامه‌ای‌ موضوعی‌ عرضه‌ خواهد شد و طبعاً‌ مجموعه‌ مختصات‌ و ویژگیهای‌ عمومی‌ یک‌ دانشنامه‌ را باید احراز بکند. هرچند موسوعه‌های‌ علمی، مخصوصاً‌ گسترده‌نگاشته‌هایی‌ که‌ در شخصیت‌ و مکتب‌ امیرالمؤ‌منین‌ (علیه‌السلام) پدید آمده‌ است‌ هریک‌ ویژگی‌ و خصوصیتی‌ دارند، اما دانشنامه‌ امام‌ علی(ع) از ویژگیهای‌ منحصر به‌ فرد و متنوعی‌ برخوردار است‌ که‌ همه‌ آنها را یکجا در هیچ‌یک‌ از دایره‌المعارف‌ها و موسوعه‌های‌ مربوط‌ به‌ سنت‌ و سیره‌ امیرالمؤ‌منین(ع) نمی‌توان‌ یافت‌ که‌ به‌ پاره‌ای‌ از آنها اشاره‌ می‌کنم:
نخستین‌ ویژگی: اهتمام‌ ویژه‌ به‌ تجزیه‌ و تحلیل، تبیین‌ و ارائه‌ مسائل‌ فکری‌ اجتماعیِ‌ معاصر با استناد به‌ کلمات‌ و سیره‌ آن‌ بزرگوار است. در دانشنامه‌ مباحث‌ و قضایای‌ فکری‌ و مورد ابتلای‌ امروز بشر را به‌ ساحت‌ قدسی‌ حضرت‌ امیر(ع) عرضه‌ و سعی‌ کرده‌ایم‌ با بهره‌گیری‌ از کلام‌ و سیره‌ آن‌ حضرت‌ پاسخ‌ آنها را دریافت‌ کنیم، چراکه‌ آن‌ بزرگوار به‌عنوان‌ انسان‌ کامل‌ و مظهر اسما و صفات‌ کمال‌ و جلال‌ و جمال‌ الهی، چونان‌ حق، برای‌ همیشه‌ تاریخ، امام‌ و اسوه‌ همه‌ بشریت‌ هستند. البته‌ بسته‌ به‌ این‌ که‌ ما چقدر دردمند و داروجوی‌ باشیم‌ و تا چه‌ مایه‌ خویش‌ را درست‌ تعریف‌ کنیم‌ و نیاز خود را دقیق‌ تشخیص‌ بدهیم‌ و چگونه‌ و تا کجا سراغ‌ آن‌ بزرگوار برویم، از خرمن‌ سخاوتش‌ سهم‌ خواهیم‌ برد و خوشه‌ خواهیم‌ چید. و لذا با عنایت‌ به‌ وضعیت‌ انسان‌ بحران‌زده‌ و سرگشته‌ کنونی‌ که‌ در چنبره‌ هزار درد و دشواری‌ درگیر است، بشر بیش‌ از همیشه‌ نیازمند درمانهای‌ قدسی‌ و کارسازی‌ است‌ که‌ می‌شود از مکتب‌ امیرالمؤ‌منین(ع) اخذ و اقتباس‌ کرد.
دومین‌ ویژگی: این‌ است‌ که‌ همکاران‌ ما بنا داشته‌اند همه‌ احادیث‌ را که‌ در زمینه‌ مدخل‌ها از آن‌ بزرگوار برجای‌ مانده‌ بررسی‌ کنند، و به‌ همین‌ خاطر بنا بر این‌ است‌ هر مقاله‌ حاوی‌ استقرای‌ نسبتاً‌ کامل‌ کلمات‌ و مطالب‌ وارد شده‌ از آن‌ بزرگوار، در باب‌ مدخل‌ موضوع‌ مقاله‌ باشد.
سومین‌ ویژگی: تنوع‌ و جامعیت‌ مباحث‌ دانشنامه‌ امام‌ علی(ع) است‌ که‌ در شش‌ محور کلان‌ و یکصدو پنجاه‌ مدخل‌ اصلی‌ سامان‌ یافته‌ است. البته‌ هر مدخل‌ به‌طور میانگین‌ شامل‌ ده‌ مدخل‌ فرعی‌ است‌ و مجموع‌ مداخل‌ به‌ یک‌هزار و پانصد عنوان‌ بالغ‌ خواهد شد. هریک‌ از محورها چه‌بسا به‌ علوم‌ و رشته‌های‌ مختلف‌ مربوط‌ می‌شود.
از این‌رو در سامان‌یابی‌ نهایی‌ ممکن‌ است‌ به‌ ده‌ یا دوازده‌ عنوان‌ کلی‌ تقسیم‌ شود که‌ هر عنوان‌ نام‌ جلد محتوی‌ آن‌ قلمداد گردد، بنابراین‌ دانشنامه‌ از جامعیتی‌ نسبی‌ در موضوعات‌ نیز برخوردار می‌باشد و در آن‌ سعی‌ شده‌ است‌ که‌ همه‌ اضلاع‌ و ابعاد شخصیت و تعالیم‌ آن‌ بزرگوار مورد بحث‌ قرار گیرد. هرچند شخصیت‌ امیرالمؤ‌منین‌ از جامعیت‌ و وسعتی‌ برخوردار است‌ که‌ هرگز انسان‌ عادی‌ به‌ ژرفا و کرانه‌ آن‌ نمی‌تواند دست‌ یابد، آن‌ بزرگوار به‌ اقیانوسی‌ می‌ماند که‌ هم‌ کران‌ناپیداست‌ هم‌ ژرفاناپیدا. ما نیز مدعی نیستیم‌ که‌ تمام‌ ابعاد شخصیتی‌ و همه‌ افکار و اندیشه‌ها و تعالیم‌ آن‌ حضرت‌ و همه‌ حوادث‌ مرتبط‌ و مربوط‌ به‌ ایشان‌ را در این‌ مجموعه‌ مورد بحث‌ و تحقیق‌ قرار داده‌ باشیم؛ اما سعی‌ ما بر تحصیل‌ جامعیت‌ نسبی‌ بوده‌ است.
چهارمین‌ ویژگی: سعی‌ شده‌ است‌ مجموعه‌ مدخل‌ها، ساختارمند و مقالات‌ مکمل‌ هم‌دیگر تلقی‌ شود یعنی‌ از مباحث‌ تاریخی‌ و سیروی‌ و طرح‌ مسائل‌ مبنایی‌ و زیرساختی‌ آغاز و به‌ اجتماعیات‌ و سیاسیات‌ منتهی‌ شده، و در نهایت‌ با منبع‌شناسی‌ کامل‌ گشته‌ است.
پنجمین‌ ویژگی‌ (و قابل‌ تاکید): این‌ موسوعه‌ آن‌ است‌ که‌ اندیشه‌ها و کلمات‌ یک‌ شخصیت‌ صاحب‌ مکتب، کانون‌ بحث‌های‌ آن‌را تشکیل‌ داده‌ است.
ممکن‌ است‌ به‌عنوان‌ مدخل‌های‌ اصلی‌ اشاره‌ بفرمایید؟
مدخل‌ها به‌ شرح‌ این‌ فهرست‌ است‌ که‌ خوب‌ است‌ در مجله‌ درج‌ شود:

‌حوزه‌ تاریخ‌ و سیره‌

. ابوطالب‌
. زیستنامه‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) در قرآن‌
. امام‌ علی(ع) از نگاه‌ حضرت‌ محمد۹
. امام‌ علی(ع) از نگاه‌ صحابه‌
. امام‌ علی(ع) در حدیث‌ دیگران‌
. عصر امام‌ علی(ع)
. سیره‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) و خلفا
. سقیفه‌
. فدک‌
. غدیر
. اصلاحات‌ امام‌ علی(ع)
. قاسطین‌ و صفین‌
. مارقین‌ و نهروان‌
. ناکثین‌ و جمل‌
. کوفه‌ و نجف‌
. امام‌ علی(ع) پایه‌گذار علوم‌ اسلامی‌
. امام‌ علی(ع) و اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام‌
. امام‌ علی(ع) و فاطمه(س)
. امام‌ علی(ع) و اسلام‌
. القاب‌ امام‌ علی(ع)
. فضایل‌ و مناقب‌ امام‌ علی(ع)
. روایات‌ امام‌ علی(ع)
. مباهله‌
. مظلومیت‌ امام‌ علی(ع)
. جامعیت‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) و قتل‌ عثمان‌
. فصاحت‌ و بلاغت‌ امام‌ علی(ع)
. کارگزاران‌ امام‌ علی(ع)
. تأثیر امام‌ علی(ع) بر ادبیات‌ عرب‌
. تأثیر امام‌ علی(ع) بر ادبیات‌ فارسی‌
. قاعدین‌
. امام‌ علی(ع) در زمان‌ پیامبر
. حب‌ امام‌
. تاریخ‌ و فلسفه‌ تاریخ‌
‌ ‌قلمرو حکمت، الهیات‌ و معارف‌
. معرفت‌شناسی‌ در منظر امام‌
. تعقل‌ و تفکر
. هستی‌شناسی‌
. حیات‌ عارفانه‌ امام‌ علی(ع)
. قلب‌
. فطرت‌
. وحی‌
. برهانهای‌ اثبات‌ وجود خدا
. توحید
. توصیف‌ خدا (اسمأ و صفات)
. قضا و قدر
. بدأ
. عدل‌ الهی‌ و جبر و اختیار
. خیر و شر‌
. هدایت‌ و ضلالت‌
. سعادت‌ و شقاوت‌
. نظام‌ احسن‌
. قلمرو دین‌
. بعثت‌ و نبوت‌
. امام‌ علی(ع) و قرآن‌
. روش‌ تفسیری‌ امام‌ علی(ع)
. امامت‌ و خلافت‌
. ادله‌ و نصوص‌ امامت‌
. علم‌ غیب‌ امام‌
. امام‌ علی، غلو و غالیان‌
. امام‌ علی(ع) و تشیع‌
. ایمان، اسلام، کفر
. نفاق‌
. مرگ‌
. معاد
. خلقت‌
. انسان‌شناسی‌
. فلسفه‌ اخلاق‌
. مبانی‌ و نظام‌ اخلاق‌
. مفاهیم‌ اخلاقی‌
. عبادت‌ و عبودیت‌
. تقوا
. دعا
. تعلیم‌ و تربیت‌
. امام‌ علی(ع) و کرامت‌ انسان‌
. دین‌ و کارکردهای‌ آن‌
. دین‌ و دنیا
. تربیت‌ عقلانی‌
. حبٍّ‌ علی‌
‌ ‌حوزه‌ حقوق‌
. حقوق‌ متقابل‌ مردم‌ و حکومت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. نقش‌ مردم‌ و بیعت‌ در حکومت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. حقوق‌ بشر
. آئین‌ دادرسی‌
. حق‌ و تکلیف‌
. عدالت‌ و ظلم‌
. حقوق‌ اقلیتهای‌ دینی‌
. زن‌ و حقوق‌ آن‌
. خانواده‌ و حقوق‌ آن‌
. آزادی‌
. مصلحت‌
. جرم‌شناسی‌
. امام‌ علی(ع) و برخورد با مجرمان‌
. پیشگیری‌ از جرم‌
. قانون‌مداری‌ امام‌ علی(ع) و نظارت‌ بر اجرای‌ آن‌
. فقه‌ امام‌ علی(ع)
‌ ‌زمینه‌ سیاست‌
. فلسفه‌ سیاست‌
. منشأ مشروعیت‌
. امنیت‌ سیاسی‌ و حقوقی‌
. جامعه‌ آرمانی‌
. اخلاق‌ کارگزاران‌
. جهاد
. امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر
. اصول‌ مدیریت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. تأثیر امام‌ علی(ع) بر فرهنگ‌ و تمدن‌ بشری‌
. امام‌ علی(ع) و سیاست‌
. قدرت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. آسیب‌شناسی‌ حکومت‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. حکومت‌ امام‌ علی(ع)
. اهداف‌ و آرمانهای‌ حکومت‌
. عوام‌ و خواص‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. وسیله‌ و هدف‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. رهبری‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
. امام‌ علی(ع) و مخالفان‌
‌ ‌مباحث‌ اقتصادی‌
. مبانی‌ فلسفی‌ نظام‌ اقتصادی‌ اسلام‌
. مبانی‌ مکتبی‌ نظام‌ اقتصاد اسلامی‌
. معیار اقتصاد علوی‌
. بیت‌المال‌
. سیره‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. بازار در حکومت‌ امام‌ علی(ع)
. سیاستهای‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. عدالت‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. اصلاحات‌ اقتصادی‌ امام‌ علی(ع)
. فقر و غنا
. زهد و قناعت‌
. مصرف‌ و الگوی‌ آن‌
. کار، تولید و اشتغال‌
. دنیا و آخرت‌
. امنیت‌ اقتصادی‌ از دیدگاه‌ امام‌ علی(ع)
‌ ‌کتابشناسی‌ و مرجع‌شناسی‌
. نهج‌البلاغه‌
. اسناد نهج‌البلاغه‌
. مستدرکات‌ نهج‌البلاغه‌
. شرحهای‌ نهج‌البلاغه‌
. غررالحکم‌ و دررالکلم‌
. صحیفه‌ علویه‌ و مستدرکات‌ آن‌
. دستور معالم‌الحکم‌
. مصحف‌ امام‌ علی(ع)
. دیوان‌ منسوب‌ به‌ امام‌ علی(ع)
. الغدیر
. عبقات‌الانوار
. مرجع‌شناسی‌ امام‌ علی(ع)
. غدیریه‌نگاری‌ در جهان‌ اسلام‌
. احقاق‌الحق‌
. وقعه‌ صفین‌
. خصائص‌ امیرالمؤ‌منین‌
. الغارات‌
. کفایه‌الطالب‌
. مسندالامام‌ علی(۱)
. مشارق‌ انوارالیقین‌
. المسترشد فی‌الامامه‌
. غایه‌المرام‌
. العمده‌ فی‌ عیون‌الاخبار
. ماه‌کلمه‌
. کتاب‌ سلیم‌بن‌ قیس‌
. کشف‌الیقین‌ فی‌ فضائل‌ امیرالمؤ‌منین‌
. موسوعه‌الامام‌ علی(ع)
. مسندالامام‌ علی(۲)
. الغدیر فی‌التراث‌الاسلامی‌
. کتاب‌ الجمل‌
. المعیار والموازنه‌
. اثبات‌الوصیه‌
. مناقب‌ امیرالمؤ‌منین(ع)

O لطفاً‌ بفرمایید برای‌ انتخاب‌ این‌ مداخل‌ چه‌ ملاکهایی‌ موردنظر بوده‌ است؟
O در گزینش‌ مدخلها دو معیار عمده‌ موردنظر بوده‌ است: یکی‌ – چنان‌که‌ اشاره‌ کردم‌ – روزآمدی‌ و سعی‌ و اهتمام‌ به‌ مسائل‌ معاصر و مباحث‌ مورد حاجت‌ بشر امروز، از این‌رو خود بنده‌ نخست‌ با همین‌ رویکرد فهرستی‌ از مدخل‌ها را فراهم‌ آوردم‌ که‌ به‌ شور در شورای علمی‌ نهاده‌ شد، سپس‌ با پیشنهادهای‌ گروههای‌ علمی‌ و اعضای‌ شورا تکمیل‌ گشت. معیار دوم‌ نیز این‌ بود که‌ در کلمات‌ حضرت‌ امیر و تعالیم‌ آن‌ بزرگوار چه‌ مسائلی‌ از فراوانی‌ برخوردار است، یعنی‌ دغدغه‌های‌ امیرالمؤ‌منین(ع) از سویی‌ و دردهای‌ بشر معاصر از دیگر سو به‌عنوان‌ دو ملاک‌ اصلی‌ برای‌ انتخاب‌ و تصویب‌ مدخل‌های‌ اصلی‌ دانشنامه‌ قلمداد می‌شود.
O درمورد انتخاب‌ مؤ‌لفان‌ هم‌ توضیحاتی‌ بفرمائید که‌ چه‌ ملاک‌ و معیار را معیارهایی‌ در گزینش‌ پژوهشگران‌ مورد لحاظ‌ قرار گرفته‌ است؟
O در گزینش‌ مؤ‌لفان، او‌لاً‌ محتوای‌ مدخلهای‌ اصلی‌ و توجه‌ به‌ تخصص‌ افراد، مدنظر بوده‌ است. بنا را بر این‌ گذاشتیم‌ که‌ مقالات‌ مربوط‌ به‌ هر مدخل‌ به‌ محققی‌ که‌ در موضوع‌ آن‌ تحصیل‌ یا مطالعه‌ وافی‌ و کافی‌ را دارا باشد واگذار شود، ثانیاً‌ باتوجه‌ به‌ ضیق‌وقت‌ سعی‌ شده‌ است‌ پژوهشگرانی‌ انتخاب‌ بشوند که‌ واجد انگیزه‌ مضاعف‌ برای‌ ادای‌ ادب‌ غلامی‌ به‌ ساحت‌ عِلوی‌ عَلَوی‌ باشند؛ و مقاله‌ها به‌ موقع‌ به‌ دست‌ آید. ثالثاً‌ کوشش‌ شده‌ دانشنامه‌ از سویی‌ ملتقای‌ مولفان‌ و پژوهش‌گران‌ جوان، پرذوق‌ و بالنده‌ باشد و عناصر پیشکسوتِ‌ تحقیق‌ و تألیف‌ در کشور باشند و از دیگر سو دربردارنده‌ ترکیبی‌ از دانش‌آموختگان‌ دانشگاه‌ و تحصیل‌کردگان‌ حوزه‌ باشد. البته‌ تسلط‌ به‌ ادبیات‌ عرب‌ و آشنایی‌ با کلمات‌ حضرت‌ امیر(ع) و احیاناً‌ صاحب‌ پیشینه‌ در تألیف‌ و تحقیق‌ بودن‌ درباره‌ آن‌ بزرگوار و نهج‌البلاغه‌ نیز از شروط‌ فرعی‌ بود که‌ موردتوجه‌ ما قرار داشت.
O باتوجه‌ به‌ گستردگی‌ کار و تنوع‌ مداخل‌ آیا از محققین‌ سایر کشورهای‌ اسلامی‌ نیز استفاده‌ شده‌ است؟
O در ابتدای‌ کار درصدد استفاده‌ از محققین‌ سایر کشورها نیز بودیم‌ اما به‌دلیل‌ فشردگی‌ زمان‌ و تنگی‌ مجالِ‌ تألیف‌ و آماده‌سازی‌ و نشر موسوعه، از این‌ جهت‌ چندان‌ توفیق‌ حاصل‌ نشد، لهذا تنها از بعضی‌ محققان‌ غیرایرانی‌ مقالاتی‌ در مجموعه‌ هست، البته‌ این‌ معلول‌ شرائط‌ تحمیلیِ‌ ویراستِ‌ نخست‌ است، طبعاً‌ مجال‌ خواهیم‌ داشت‌ برای‌ ویرایش‌ دوم‌ هم‌ از محققین‌ و مولفین‌ دیگری‌ در ایران‌ – که‌ احیاناً‌ ما نتوانستیم‌ آنها را شناسایی‌ کنیم‌ یا مقالات‌ سفارشی‌ به‌موقع‌ به‌ دست‌ ما نرسیده‌ – هم‌ از محققین‌ غیرایرانی‌ بیشتری‌ مقالاتی‌ را به‌ مجموعه‌ بیافزاییم.
O درمورد مخاطبان‌ دانشنامه‌ بفرمایید، آیا این‌ دانشنامه‌ برای‌ قشر خاصی‌ تألیف‌ می‌شود یا عامه‌فهم‌ نیز می‌باشد؟
O دانشنامه، موسوعه‌ای‌ تخصصی‌ محض‌ نیست‌ اما در عین‌حال‌ حاوی‌ مقالات‌ فنی‌ و دقیق‌ علمی‌ می‌باشد و در مجموع‌ قشر تحصیلکرده، فرهنگی‌ و فرهیختهِ‌ جامعه، مخاطب‌ آن‌ بشمار می‌رود. مخاطب‌ آن، نه‌ توده‌ و عامه‌ مردم‌ و نه‌ صرفاً‌ متخصصان‌ علوم‌ و فنون‌ هستند، بلکه‌ فرهیختگان‌ و فرهنگیان‌ و طبقاتی‌ که‌ دغدغه‌ مباحث‌ فکری‌ نظری‌ معاصر و درد مسائل‌ زمانه‌ را دارند، مخاطبان‌ دانشنامه‌ به‌حساب‌ می‌آیند.
O اگر ممکن‌ است‌ درمورد روند و مراحلی‌ که‌ طی‌ شده‌ و مرحله‌ فعلی‌ کار و اینکه‌ جامعه‌ فکری‌ فرهنگی‌ کشور کی‌ می‌تواند از ثمرات‌ این‌ اقدام‌ بزرگ‌ و سترگ‌ بهره‌مند بشود، نیز توضیحاتی‌ بفرمایید؟
O دانشنامه، دارای‌ سازمان‌ کار دقیق‌ و کارآمد و به‌ دور از مقررات‌ و ضوابط‌ دست‌وپاگیر متعارف‌ اداری‌ است. در عین‌ حال‌ یک‌ مدخل، از پیشنهاد عنوان‌ تا تالیف‌ و تحقیق‌ مقاله‌ برسد و از زمان‌ تالیف‌ تا حروف‌نگاری، از بازبینی‌ و ارزیابی‌ علمی‌ و اصلاح‌ و ویرایش‌ محتوای‌ علمی‌ تا ویرایش‌ فنی‌ و صوری‌ و تا صفحه‌آرایی‌ و کنترل‌ فنی‌ یک‌ پروسه‌ و فرایند طولانی‌ را طی‌ می‌کند؛ در حال‌ حاضر از مجموعه‌ مراحل‌ اساسی‌ که‌ پیش‌بینی‌ کرده‌ بودیم، مراحل: -۱ تصویب‌ و گزینش‌ مدخلها، -۲ تعیین‌ محققان‌ و مؤ‌لفان، -۳ انعقاد قرارداد، -۴ تهیه‌ و تصویب‌ شیوه‌نامه‌ اختصاصی، ۵ – استخراج‌ سرفصلها و تعیین‌ کمیت‌ مقالات‌ مربوط‌ به‌ هر مدخل‌ صورت‌ پذیرفته، ۶ – همه‌ مقالات‌ – جز چند عنوان‌ – گردآوری‌ شده، -۷ تمام‌ مقالات‌ بر وفق‌ شیوه‌نامه‌ جامع‌ در سه‌ بخش‌ کلی‌ پژوهش، نگارش‌ و ویرایش‌ فراهم‌ آمده، ۸ – حروف‌نگاری‌ در دست‌ ویرایش‌ می‌باشد، (تا امروز که‌ بنده‌ با شما صحبت‌ می‌کنم) ۵۰% مقالات‌ صورت‌ گرفته، -۹ پاره‌ای‌ از مقالات‌ دوباره‌نویسی‌ شده، -۱۰ عمده‌ مقالات‌ به‌ تصویب‌ شورای‌ علمی‌ رسیده‌ یا براساس‌ نظر شورا در دست‌ اصلاح‌ علمی‌ و ویراست‌ محتوایی‌ است، -۱۱ نمونه‌خوانی‌ مقالاتِ‌ حروف‌چینی‌ شده‌ در جریان‌ است، -۱۲ تهیه‌ نمونک‌ و ماکت‌ در دست‌ انجام‌ است، و مجموعاً‌ چیزی‌ حدود هشتاد درصد مجموع‌ پروژه‌ پایان‌ یافته‌ و حوالی‌ بیست‌ درصد کار باقی‌ مانده‌ و با پیش‌بینی‌ ما تا پایان‌ تابستان‌ سال‌ جاری‌ مجموعه‌ آماده‌ چاپ‌ خواهد شد، البته‌ پیش‌بینی‌ شده‌ بود تا پایان‌ بهار مجموعه‌ را به‌ چاپ‌ بسپریم‌ اما پاره‌ای‌ موانع‌ و مشکلات‌ ناشی‌ از عدم‌ مساعدت‌ دستگاههای‌ ذی‌ربط، که‌ در قبال‌ دانشنامه‌ متعهد بودند، کار را به‌عهده‌ تعویق‌ انداخت.

‌ O فرآیند تهیه‌ و تألیف‌ و تأیید مقالات‌ دانشنامه‌ امام‌ علی((ع)) (از پیشنهاد مدخل‌ تا آماده‌سازی) در دو بخش‌ کلی:


الف) از آغاز تا دریافت‌ مقاله‌

O بفرمایید نتیجه‌ کار به‌ چه‌ صورت‌ یا صورت‌هایی‌ عرضه‌ خواهد شد؟

O در آغاز، دانشنامه‌ را در حد ده‌ جلد پیش‌بینی‌ کرده‌ بودیم‌ اما باتوجه‌ به‌ افزایش‌ مدخل‌ها و در نتیجه‌ افزایش‌ مقالات‌ پیش‌بینی‌ تا دوازده‌ جلد نیز مطرح‌ است، هرچند در نهایت‌ باتوجه‌ به‌ نوع‌ صفحه‌آرایی‌ و قطع‌ اثر، تعداد مجلدات‌ مجموعه‌ مشخص‌ خواهد شد. به‌ هرحال، ابتدا این‌ مجموعه‌ به‌عنوان‌ دانشنامه‌ موضوعی‌ ده‌جلدی، و به‌ فارسی‌ عرضه‌ خواهد شد و بعد از آن‌ هم‌ طبعاً‌CD مجموعه‌ عرضه‌ می‌شود، بنابر پیش‌بینی‌ ما و درخواست‌ بعضی‌ از موسسات‌ علمی‌ در برخی‌ از کشورهای‌ عربی‌ و اروپایی‌ ممکن‌ است‌ به‌ عربی‌ و انگلیسی‌ هم‌ ترجمه‌ و در خارج‌ از کشور منتشر بشود ان‌شأالله. ضمناً‌ دانشنامه‌ از طریق‌ سایت‌ امام‌ علی(ع) نیز در دسترس‌ علاقه‌مندان‌ قرار خواهد گرفت.
O در انتها به‌ سازمان‌ کار و مجموعه‌ همکاران‌ و محققینی‌ که‌ با دانشنامه‌ همکاری‌ دارند نیز اشاره‌ بفرمایید.
O بنده‌ بی‌بضاعت‌ به‌عنوان‌ سرپرست‌ طرح، خدمت‌گذار دانشنامه‌ام. شورای‌ علمی، مرجع‌ نهایی‌ تصمیمات‌ علمی‌ است. مشاوران‌ و کارشناسان‌ علمی‌ نیز ارزیابان‌ مقالات‌ هستند و جمعی‌ دیگر به‌عنوان‌ مشاوران‌ فنی‌ در امور فنی‌ طرف‌ مشورت‌ ما قرار دارند. واحدی‌ مستقل‌ و خاصی‌ در پژوهشگاه‌ دائرشده‌ که‌ سازمان‌ اجرائی‌ دانشنامه‌ قلمداد می‌شود، این‌ واحد دارای‌ مدیر اجرایی، معاون‌ امور پژوهشی‌ و علمی، معاون‌ امور پشتیبانی‌ و پیگیری‌ و شش‌ گروه‌ علمی‌ است. در مجموع‌ صدوهفتاد محقق‌ و مؤ‌لف‌ به‌ تألیف‌ مقالات‌ مشغول‌ هستند و حدود ده‌ نفر کار ویرایش‌ صوری‌ فنی،نمونه‌خوانی،مقابله‌و کنترل‌ فنی‌ را برعهده‌دارند و به‌ همراه‌ اعضای‌ شورای‌ علمی، مشاوران‌ و کارشناسان‌ و ارزیابان‌ و مدیران‌ گروه‌ها و سایر دست‌اندرکاران، در مجموع‌ حدود دویست‌ نفر در پدیدآوری‌ و سامان‌بخشی‌ این‌ مجموعه با ما همکاری‌ دارند، البته‌ همکاران‌ بنده‌ در واحدهای‌ دیگر پژوهشگاه‌ نیز تاکنون‌ از هیچ‌ معاضدت‌ و مساعدتی‌ دریغ‌ نکرده‌اند.
عده‌ای‌ از دانشورانِ‌ پیشکسوت‌ و نام‌آور در این‌ مجموعه‌ مقاله‌ دارند، ازجمله‌ علامه‌ جوادی‌آملی، علامه‌ سیدمرتضی‌ عسکری، علامه‌ سیدجعفر مرتضی، حضرات‌ آیات‌ و حجج‌ اسلام: رضا استادی، محمدهادی‌ معرفت، محمدی‌ ری‌شهری، صادق‌ لاریجانی، رسول‌ جعفریان، علی‌ دوانی، حضرات‌ اساتید آقایان: دکتر رضا داوری‌ اردکانی، دکتر سیدجعفر شهیدی، دکتر سیدیحیی‌ یثربی، دکتر محمدجواد لاریجانی‌ و…
بنده‌ به‌عنوان‌ خدمتگذار خرد این‌ طرح‌ کلان، بیش‌ و پیش‌ از همه‌ شکرگزار درگاه‌ بنده‌نواز و ذره‌پرور علوی‌ام‌ که‌ بنده‌ فقیر بی‌بضاعت‌ را – بی‌آنکه‌ ذره‌ای‌ شایسته‌ باشم‌ – توفیق‌ خدمت‌ داده‌ و کار عظیمی‌ چون‌ پدیدآوری‌ و سامان‌دهی‌ و ارائه‌ی‌ این‌ دانشنامه‌ را نصیبم‌ فرموده‌ است، و بالاتر از آن‌ اینکه‌ به‌نحو مشهودی‌ مدد فرموده‌ که‌ طی‌ دوازده‌ ماه، – که‌ این‌ مجال‌ تنها برای‌ تنظیم‌ مدخل‌ها کافی‌ نبود تا چه‌ رسد به‌ این‌ همه‌ پیشرفت‌ – تمام‌ کار، سر به‌ سقف‌ سرانجام‌ بساید، این‌همه‌ نیست‌ جز نشان‌ کرم‌ آن بزرگوار.
همچنین‌از همه‌دستگاهها و کسانی‌که‌ به‌نحوی‌ از انحا مددکار ما در اجرای‌ این‌ طرح‌ بوده‌اند، به‌ویژه‌ ریاست‌ مکرم‌ ستاد بزرگداشت‌ سال‌ امیرالمؤ‌منین‌ و رییس‌ محترم‌ کمیته‌ علمی‌ پژوهشی‌ ستاد، مسؤ‌ولان‌ دارالحدیث‌ و همچنین‌ معاونان‌ و مشاوران‌ و اعضای‌ شورای علمی‌ و همه‌ مؤ‌لفان‌ و یکان‌یکان‌ همکارانم‌ سپاسگزارم.

گفتمان حاکم بر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی

گفتمان حاکم بر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ اسلامی

در گفت‌وگو با علی‌اکبر رشاد

نزدیک به شانزده سال از تأسیس پژوهشگاه می‏گذرد. به نظر می‏رسد که پژوهشگاه براساس مدل پژوهشی متمایزی شکل گرفت و بالید. اکنون و در آستانه دهه چهارم انقلاب اسلامی، فکر می‏کنید که این مدل قابلیت تعمیم و تکثیر در فضای معرفتی جامعه را دارد؟

شما دو سوال را با هم مطرح کردید، پرسشی مدیریتی داشتید و پرسشی معرفتی. در هر دو قسمت پاسخ من مثبت است، در جواب پرسش مدیریتی شما باید گفت که یک الگویی وجود داشته که مدیریت پژوهش بر مبنای آن در طی ۱۵ سال شکل گرفته است. پژوهشگاه به جای اینکه موسسه‏ای مطالعاتی باشد، یک گفتمان فکری است و یک تفکر کلان چندوجهی و چندضلعی قلمداد می‏شود، یعنی هر تحقیقی که در پژوهشگاه انجام می‌شود به‌گونه‏ای است که به صورت یک گفتمان و یک طرح کلان قلمداد شده است. همه اعضای پژوهشگاه بر طبق یک برنامه دقیق تعریف‌شده‏ای که یک خط دقیق منسجم و هماهنگ شده است، فعالیت می‏کنند. در پژوهشگاه هر طرح علمی مدیریت می‏شود و این‏طور نیست که هر کسی از راه برسد و طرحی پیشنهاد دهد، جایی برای خودش پیدا کند. مجموعه حوزه معرفتی که برای کل پژوهشگاه تعریف شده است، حوزه‏ای منسجم و روشن است و این حوزه معرفتی کلان که ظرف پژوهشگاه است، خودش در قالب پژوهشکده‏ها و همین‏طور موضوعات معرفتی خرد‏تر و جزیی‏تر در قالب نیروهای علمی پژوهشکده‌ها تقسیم و سازمان‏دهی شده است و همه گروه‏ها نیز به چندین و چند حوزه تمحض، که گاهی در حد یک رشته و گاهی در حد یک گرایش در حوزه معرفتی تخصصی خودشان هست، مشغولند. همچنین هر عضو گروه علمی نیز در همین حوزه و گرایش ممحّض خواهد بود. به‏این ترتیب، تشکیلات پژوهشگاه در آینده‏ای نه‏چندان‏دور، جایگاهی خواهد بود که در آن هر چند صد عضو علمی هم داشته باشد، هر یک در قلمرو تمحض علمی و معرفتی خودشان حرف اول را زده، صاحب نام و صاحب نظر آن حوزه خواهند بود.

اگر بخواهم واضح‏تر توضیح دهم این است که فرض کنید یک نفر که فقط در حوزه فلسفه دین‏ متمحّض است سال‏های سال، و تا پایان دوره خدمتش هم به همین حوزه می‏پردازد و به کارهای متفرق و خارج از این حوزه نباید بپردازد. و اگر کاری خارج از این انجام داد جز موظفی (وظایف) او شناخته نمی‌شود و لذا هر تحقیق و کتابی و مقاله‏ای که تألیف می‏کند و هر سمینار علمی که ارائه می‏کند و هر کرسی علمی برگزار می‌کند و در هر نشست علمی و فراعلمی که شرکت می‏کند، همگی باید در قلمرو فلسفه دین صورت بگیرد. این فرد بعد از یک دوره ۱۰ و ۲۰ ساله، یک صاحب‏نظر و صاحب‏نام در این قلمرو قلمداد می‌شود و دیگری فرض کنید که در حوزه کلام شیعی کار می‏کند و فرد دیگر دین‌شناسی علمی و جامعه‌شناسی علمی. در نتیجه یک گروه علمی ما از ۱۰ حوزه تمحض تشکیل شده است و معمولاً هر حوزه تمحض یک نفر را به خود اختصاص داده و بعضی هم بیشتر از یک نفر را به خود اختصاص داده‏اند.

به‏این‏ترتیب و در واقع با اجرای مطالعات تمحض‏محور و با طراحی ساختار معرفتی روشن برای کل پژوهشگاه و هر گروه و نیز با اجرای برخی روش‏های تحقیقاتی و احیاناً ارائه فرآورده‏های علمی، در واقع یک مدل مدیریت پژوهشی را در کشور پدید آورده که طبیعتاً قابل تعمیم و اقتباس است و بعضی‏ها هم مراجعه می‏کنند و از تجربه‏های پژوهشی استفاده می‏کنند.

به لحاظ معرفتی هم همین‌طور است، یعنی مجموعه مطالعات و رویکرد پژوهشگاه یک گفتمان فکری را سامان می‏دهد. در پژوهشگاه چنین نیست که هر محقق و هر موضوعی قابل طرح باشد، و کارهای غیرمنجسم و غیرمرتب و پراکنده انجام شود، بلکه پژوهشگاه به جای اینکه یک مؤسسه باشد، یک جبهه فکری است. در حقیقت پژوهشگاه درون جریان و جبهه‏ای فکری و مجموعه معرفتی است که ما آن را تحت عنوان گفتمان مجدد نام‏گذاری می‏کنیم. تصویر ما از جریانات معرفتی داخل و خارج کشور، در جهان اسلام و حتی، در سطح دنیا این است که دست‌کم سه گفتمان و سه جریان معرفتی شناخته‏شده وجود دارد:

ـ یکی از آنها را جریان معرفتی و گفتمان متجدد می‏دانیم، همان جریان فکری و معرفتی که عین تفکر غربی تعریف می‏‌شود که تحت تأثیر تفکر غربی وام‌دار است و مروج و داعیه‏دار تفکر غربی قلمداد می‌‏شود. در نتیجه برای داخل کشور و جریان اسلام یک جریان غریبه است و یک تفکر وارداتی به حساب می‌آید.

ـ در مقابل آن گفتمان یا جریان سنتی است. البته منظور سنت‏گرایی در مطالعات جامعه‌شناختی و فلسفی نیست، یعنی همان جریانی که مقابل مدرنیته و مدرنیزم تعریف می‏شود، دقیقاً همان نیست هرچند نسبتی با جریان سنت‏گرایی دارد. سنتی یعنی همان تفکر و معرفتی که از سلف بازمانده است و بسیاری از دین‏پژوهان طبعاً عناصر و عوامل آن طرز تفکر و آن شیوه معرفتی، قلمداد می‌شوند. این جریان دوم را جریان متجمد و سنتی می‌نامیم و گفتمان متجدد و گفتمان متجمد در یک جهت با هم مشترک هستند و آن اینکه هر دو جریان مقلد هستند. اولی مقلد تفکر غربی است و دومی مقلد یافته‏ها و داشته‏ها و آورده‏های میراث معرفتی پیشینیان که جرأت گذر از آنها را به خود نمی‏دهند و خود را در مقام و در صدد سهم‏داری،‌ و سهم‏گذاری در تولید و توزیع معرفت، و بسط مرزهای نمی‏دانند.

ـ جریان سوم که جریان مجدد و احیاگر است، جریانی است که می‏خواهد به منابع اصیل دینی بازگردد، جریانی که می‏خواهد به سرچشمه‌ها رجوع کند، سعی می‏کند بر بنیادها تکیه کرده ولی از بنیادها سکوی پرش بسازد و تولید معرفت کند و یک قدم معرفت دینی را پیش برده و خودش سهمی در بسط معرفت داشته باشد و نقشی در گسترش مرزهای معرفت دینی ایفا کند. این جریان سوم را گفتمان مجدد می‏نامیم و پژوهشگاه را رکن این جریان فکری و معرفتی قلمداد می‏کنیم. این جریان پیش‏آهنگانی شناخته شده دارد، از علامه طباطبایی در دهه بیست شمسی در ایران و حضرت امام(ره) در یک قلمرو و استاد مطهری در قلمروی دیگر. این متفکران در تلاش بودند ضمن وفاداری به اصول و ضمن ارزش‏گذاری و قدرشناسی میراث بازمانده از سلف و ضمن اینکه چشمی هم در بافت معرفتی جهانیان داشته باشند و اندیشه آنان را ذاتاً و لزوماً بیگانه نیانگارند و صرف اینکه یافته دیگران است بی‌ارزش قلمداد نکنند و طبعاً از تجارب معرفتی دیگر ملل بهره بگیرند، بخواهند که گام در پیش گذاشته، و از هر دو اینها به مثابه سکو استفاده کنند و پیش بروند.

یعنی پژوهشگاه تنها نماد و مصداق این گفتمان معرفتی است؟

البته در این عرصه و جبهه فکری، پژوهشگاه تنها نیست بلکه این گفتمان معرفتی یک پیشینه تاریخی دارد. یاران و همفکران و هم‌بالانی نیز این تفکر، در بین اندیشمندان و بعضی موسسات دارد، اما آنچه مسلم است این است که جریانی خاص بین گفتمان اول و دوم ایجاد شده است که اعتدالی است و طبعاً این جریان فکری و گفتمان معرفتی که در پژوهشگاه تولید شده و با تفکر بسیاری از متفکران هم‏سویی دارد قابل اقتباس و الگوگیری است. و هستند موسسات و متفکرانی که تحت تأثیر گفتمان معرفتی پژوهشگاه تحقیق و مسائلی را مطرح می‏کنند، و حتی به لحاظ ادبیات نیز آشکارا تحت تأثیر ادبیات پژوهشگاه هستند و اینکه در پژوهشگاه تنها معرفت تولید نمی‏شود، بلکه منطق و روش هم تولید می‌شود. ادبیات و زبان علمی هم تولید شده است.

گفتمان مجدد، بیشتر یک فراگفتمان به نظر می‏رسد. این‏طور است؟ یا نه، گفتمان حاکم بر پژوهشگاه شأنی دیگر دارد؟

شأن اصلی پژوهشگاه این است که گفتمانش، گفتمانی تطبیقی است که فکر معاصر را با مواریث سنتی ما تطبیق می‏دهد. هر گفتمانی بنیان‌ها و روش خاص خود را دارد، ‌یافته‏ها و فرآورده‌های معرفتی و احیاناً‌ محدود و منحصری دارد. گفتمان‌ها اگر به معنای دقیق کلمه به کاربرده شوند با هم قابل جمع نیستند، و لذاست که ‌مجموعه رویدادهای معرفتی را در سطح جهان اسلام و کشورمان در سه گفتمان تقسیم می‏کنیم. بهتر است بگوییم پژوهشگاه یک کلان‏گفتمان است در عرض گفتمان‏های سنتی و متجدد و غرب‌گرا. هر گفتمانی یک طیف را تشکیل می‌دهد، طبعاً این‌طور است و می‌توان ذیل هر گفتمان، خرده‌گفتمان و جریان را تعریف کرد، در ذیل گفتمان متجدد و غرب‏گرا هم می‌توانیم خرده‌گفتمانی را سراغ بگیریم. بدین‌معنا اگر بگوییم پژوهشگاه خرده‌گفتمان است، تعبیر درستی است. البته بهتر است از تعبیر دیگری به‏‎جای فراگفتمان بهره بگیریم.

به هر حال گفتمان، گفتمان است و چارچوپ خود را دارد و ما از گفتمان، معنای نزدیک به فرآوری معرفتی و ارگان‌‌های فکری را مراد می‏کنیم. اما اینکه ماهیتاً آیا گفتمان مجدد،‌ یک گفتمان صرفاً تطبیقی است، یعنی صرفاً می‌خواهد معرفت دینی موجود را نوسازی کند، نه؛ این‏طور نیست، بلکه یک گفتمان نواندیشانه و نوآورانه است، نه نوسازانه.

یعنی نوگراست؟

البته نواندیشی را با نوگرایی‌ متفاوت می‌دانیم، نوگرایی‌ها همان تجدد است، نوگرایی معادل تجدد و مدرنیزم است؛ یعنی نو بودن اصالت دارد و گرایش اصلی است و این مورد علاقه ما نیست. جریان پژوهشگاه و خرده‌گفتمان‌هایی چنین را در کشور و جهان اسلام گفتمان نواندیش می‌دانیم و نه نوگرا. یعنی سعی می‏کنیم به تولید معرفت بپردازیم و نوآوری کنیم و این غیر از نوگرایی است؛ نواندیشی ملازم با این نیست که مُهر ابطال بر هر آنچه که از معرفت وجود دارد بزنیم چراکه حقیقت می‌تواند کهنه باشد. گاه حقیقتی که اصیل‏تر و کهن‏تر است مطمئن‏تر است. چون امتحان خود را بین سده‌ها و احیاناً هزاره‌‏ها پس داده و از خود دفاع کرده و خودش را حفظ کرده و در قبال تفکرات و اندیشه‌های رقیب توانسته از خودش دفاع و مقاومت کند، و طبعاً چنین معرفت و تفکری اصیل‌تر است و مورد اعتمادتر و آنچه که نو آمده است چه بسا اندکی نپاید و ازپای در بیاید و این است که ما کهن و کَهور بودن را فی‏نفسه بد و منفی نمی‌دانیم، نوبودگی صرف را هم حُسن نمی‌دانیم. برای همین گفتمان پژوهشگاه نوگرایانه نیست کما اینکه سنت‌گرایانه نیست، نه برای سنت اصالت قائل است و مقلدانه از آنها تبعیت می‌کند و نه برای نو و نوبودگی اصالت قائل است؛ بلکه نواندیش است. در بستر بنیادهای خودی، و براساس مبانی و منطق مبانی دینی و بومی، بنا بر نواندیشی و نوپردازی دارد و برای این است که پژوهشگاه را یک گفتمان و جریان تطبیق احیاناً تثبیتی و لزوماً دفاعی که هر آنچه هست را باید حفظ کرد و از آن دفاع کرد، نمی‏انگاریم و آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه طی ۱۵ سال تولید کردند حاکی از این است که هم جریان متجدد و تفکرات غربی را براساس منطق علمی و با رعایت اخلاق نقد، نقد می‌کنند و هم جریان سنتی را. ضمن حفظ حریم اخلاق بی‌مهابا و بی‌کم و کاست و متهورانه به نقد جریان سنتی هم می‌پردازند و این نشان می‌دهد که پژوهشگاه امانت‌دارِ تثبیت وضع موجود نیست چه برسد به تطبیق آن، بلکه جانب‏دار تولید است؛ هرچند که تولید براساس مبانی بر منطق تعریف‌شده‌ای استوار است، براساس مبانی و منطق دینی و احیاناً بومی، اما این هم به این معنا نیست که مبانی و منطق را خدشه‌ناپذیر و نشکن قلمداد کنیم و مقدس بیانگاریم، چنین نیست. ما در مبانی هم حرف داریم.

مصداقی قابل ذکر است؟

برای مثال، دوستان ما آثاری را تولید کردند هم در منطق و هم در روش‌شناسی. اکنون افزون بر ۴ گرایش در فلسفه با عنوان فلسفه مضاف در پژوهشگاه در جریان تحقیق و تولید است. این درواقع یک نوع تولید مبنا است، فلسفه یک مطالبه زیرساختی و معرفتی به حساب می‌آید. آنگاه که شما وارد حوزه‏ای تازه در فلسفه می‌شوید به این معناست که مبنا تولید می‌کنید.

کما اینکه در روش‌شناسی هم گروه‌های مختلف به روشگان و روش‏های جدید پرداختند. یکی از دستاوردهای مطالعات جدید در پژوهشگاه تولید منطق فهم دین است که یک روش‌شناسی کلان قلمداد می‌شود، مبتنی بر یک نظریه مشخص و چارچوپ علمی معین است؛ چنانچه در گروه اقتصاد نیز روش‌شناسی اقتصاد مطالعه شده است. در گروه فقه و حقوق در خصوص روش‌شناسی استنباط، کارهای جدیدی در جریان است و انجام پذیرفته، کما اینکه در حوزه اخلاق و در بسیاری از حوزه‌ها در زندگی نیز بر روی روش‌شناسی دارد کار می‌شود، اینکه من عرض کردم براساس مبانی و منطق دینی و بومی به این معنا نیست که در قلمرو مبانی و منطق به کار جدید نپردازیم.

کمتر گفتمان معرفتی است که با شرایط اجتماعی معاصرش تأثیر و تأثر نداشته باشد. بسیاری از گفتمان‏های معرفتی و علمی، ساخت‏ها و ساختارهای اجتماعی جدیدی را سبب شده‏اند و به عکس هم، بسیاری از گفتمان‏های معرفتی محصول تغییرات اجتماعی بوده‏اند. نسبت پژوهشگاه به مثابه گفتمانی علمی با تحولات اجتماعی معاصر چیست؟

قبل از پاسخ باید بگویم که پژوهشگاه بنا ندارد در جناح‏بندی‏های سیاسی وارد شود. حضور در مناسبات و تحولات اجتماعی چیزی فراتر از چالش‌ها و جناح‌های سیاسی است. در زمینه مطالعات و مناسبات و احیاناً چالش‌‌های اجتماعی هم پژوهشگاه خواه‌‏و‏ناخواه تأثیرگذار است و از آنها تاثیر هم می‏پذیرد. پژوهشگاه خود، می‏تواند پدیده‏ای معرفتی و اجتماعی قلمداد شود، و می‌توان با نگاه جامعه‌شناسی معرفت نیز به پژوهشگاه نگریست و در نتیجه پدیده پژوهشگاه می‌تواند یک پدیده معرفتی به حساب بیاید. پژوهشگاه زاده انقلاب اسلامی است، زیرا خود انقلاب یک پدیده ذاتاً تاریخی است. و از سوی دیگر معرفت خواه‌وناخواه بر تحولات اجتماعی و تصمیم‏گیری‌های جمعی تأثیر می‌گذارد. تولیدات پژوهشگاه نیز خواه‌وناخواه بر تحولات اجتماعی هم‏زمان با خودش و پس از خودش تأثیر بر جای گذاشته و خواهد نهاد و به صورت مصداقی هم هست.

بسیاری از دوستان ما به یک نظریه و یا نظریه‏ای کاربردی می‌رسند؛ گاهی بسیاری از موسسات علمی و گاهی بسیاری از موسسات مدیریتی به سراغ اینها می‌روند و نظرخواهی می‏کنند و بعضی از یافته‌ها را به موقع می‏برند و اجرا می‏کنند. فرض کنید‌ به‌طور مثال در ارتباط با نظام بانکی جاری که تابع قانون عملیات بدون بهره است، در طی ۱۳ سالی که مطالعات اقتصادی در خصوص پول و بانکداری انجام شده دیدگاه‌هایی تولید شده که مورد استقبال بعضی مدیران و تصمیم‏گیران کشوری قرار گرفته، آنها را اخذ کردند و به موقع به اجرا گذاردند. در حوزه مباحث حقوقی در شبکه قضایی کشور نیز بعضی از نظریات دوستان، تسری داده می‌شود. پس در اینجا پژوهشگاه طبعا تاثیرات مدیریتی در کشور می‌گذارد. اما تأسیس پژوهشگاه با این نیت نبوده که اتاق فکر یک دولت و فرض کنید دولت‌هایی بشود؛ ولی خواه‏ناخواه این تأثیرات می‌تواند اتفاق بیفتد. پژوهشگاه یک موسسه علمی غیردولتی و غیرانتفاعی است اما چون زاده انقلاب است و خودش را جزء (در ذیل) بدنه انقلاب می‏داند، خودش را در حفظ حریم معرفتی انقلاب و تحکیم مبانی معرفتی آن مسئول می‌داند، طبیعی است که تولیدات این دستگاه علمی خودبه‌خود به کار بعضی از جایگاه‏های مدیریتی هم می‌آید.

این سوال من ناظر به جایگاه پژوهشگاه و نسبت آن با فرآیند تولید علم در حوزه علوم انسانی است. اگر بنا باشد در حوزه علوم انسانی تحولی صورت پذیرد آیا پژوهشگاه می‏تواند یکی از مبادی این تحول باشد؟ به تعبیر دیگر گفتمان پژوهشگاه گفتمانی انقلابی است و می‏تواند در پارادیم حاکم بر علوم انسانی، انقلاب معرفتی کند؟

پدیده و واقعه‏ای مثل انقلاب معرفتی، بسیار پیچیده است و به حدی هم پیچیده است که تا اندازه‌ای تحت تأثیر متغیرهای گوناگون و احیاناً ناشناخته صورت می‌بندد. کسی نمی‌تواند بگوید که در صدد به اصطلاح خلق یک انقلاب معرفتی است. پژوهشگاه هم نمی‌تواند چنین ادعایی را داشته باشد. اما به حکم قاعده تأثیر و تأثر قطعی و اجتناب‌ناپذیر در تولیدات معرفتی، پژوهشگاه سهم چشم‏گیری می‌تواند ایفا کند و عهده‌دار باشد در چیزی که ما آن را انقلاب معرفتی در قلمرو علوم انسانی می‏توانیم بنامیم. عملاً هر انقلاب معرفتی از یک نقطه آغاز شده و از یک معبر عبور می‏کند و یا شاید بگوییم از یک پایگاه دو نقطه‌ای شروع می‌شود: نقطه اول، بازاندیشی و احیاناً نواندیشی در مبانی است. تا وقتی مبانی تغییر نکند و نو و متحول نشود، هرگز هیچ معرفت و علمی نو نخواهد شد. نقطه دیگر نقطه روش‌شناسی و منطق است و تا وقتی که به روش و منطق جدید دست پیدا نکنیم، نمی‌توانیم به علم جدید دست پیدا کنیم. در پژوهشگاه این دو در حال اتفاق است، یعنی ما هم اهتمام خاصی به طور طبیعی و آرام‌آرام نسبت به بحث در مطالعات زیرساختی و بنیان‏های معرفتی داریم و هم به مطالعات روش‌شناختی. خودبه‌خود این مطالعات وقتی به ثمر بنشیند و نظراتی تولید شود و نظرات نویی پدید بیاید و از طرفی هم احیاناً مبانی و منطق جاری و پذیرفته در داخل کشور و جهان اسلام و دنیا با نقادی محققانی رخنه بر‏دارد و مخدوش شود، طبعاً مبانی و منطق جدید تولید شده جایگزین آن می‏شود.

از این‌رو پژوهشگاه می‌تواند جایگاه خاصی را در تولید علوم انسانی جدید احراز کند و اگر ما علوم انسانی را در معنایی عام به کار ببریم، هم ‏الان هم در پژوهشگاه علوم انسانی نویی در بعضی از زوایا در حال تولید است و بسیاری از محققان و دوستان ما هستند که به دیدگا‏ه‏های جدید و نظرات جدید که در حد نظریه می‌تواند ارزیابی شود رسیده‏اند. فراتر از آن به بعضی از دانش‏ها و دست‏کم گرایش‏های جدید در بعضی از رشته‌ها رسیده‏اند. بعضی از موضوعات و با تنزل بگوییم، گرایش‏هایی در حوزه‏های مطالعاتی در پژوهشگاه در جریان است که در جهان پیشینه ندارد؛ مثلاً حوزه فلسفه معرفت دینی.

فضای تولید علم در کشور فضایی جدی است. به وی‍ژه تولید علوم نو. در غرب نوعی هم‏پایی و همراهی میان تولید علوم طبیعی و نیز تکنولوژی با مبانی نظری و فلسفی آن علوم و فنون وجود داشته و دارد. ما در این زمینه تاخیر فاز معرفتی نسبت به آنها داریم اما اکنون که دوران شکوفایی علمی قرار است از سر گرفته شود، زمان آن است که دیگر آن تأخیر را نداشته باشیم و هم‏زمان با تولید و رشد علوم، ما نیز مبناپردازی کنیم. پژوهشگاه برخلاف سایر موسسات علمی در حوزه علوم انسانی تجربه‏های خوبی داشته است. مثلاً انتشار فصلنامه ذهن یا ترجمه کتاب‏هایی چون فیزیک، فلسفه و الاهیات. به طور کلی عزم پژوهشگاه برای ورود به این حوزه جدی است؟

در خصوص اینکه ما نسبت به غرب تأخیر فاز داریم، این عبارت به حیثی درست و به حیثی صحیح نیست. معرفت به یک معنا تاریخی نمی‌شود یعنی منقرض نمی‌شود و از رده خارج نمی‌شود، و به اصطلاح تصور نمی‌شود که مستعمل است و کالای منقرض شده است بلکه همواره پیشینه و میراث معرفتی چونان سرمایه باید دیده شود و لذا ما به دلیل اینکه دارای سرمایه معرفتی غنی هستیم و تاریخ پربار علمی داریم نباید خیلی خودمان را متأخر بیانگاریم. هر چند یک دوره فطرتی را پشت سر گذاشته‌ایم، اما به دلیل اینکه سرمایه‏ای غنی را از پیشینیان در چنگ داریم، می‏توانیم با اعتماد به نفس بایستیم و آنها را چونان سکویی برای پرواز به کار گیریم. و مجموعه آرایی که در مکاتب علوم انسانی در اختیار ماست، به‏دلیل غفلت از آنها در دهه‏های اخیر، عظمت و عمق‏شان مغفول است تا حدی که انگار مندرس گشته‏اند و مستعمل در کناری نهاده شده‏اند. بسیاری از نظریات موجود در منابع ما زنده و کارآمد است و براساس آنها می‏شود پدیده‏های اجتماعی و انسانی را تفسیر کرد و گره‏ها را گشود. باید به آنها برگردیم. نکته دیگر این است که ما دو عنصر دیگر را هم به کمک سرمایه و میراث معرفتی می‏توانیم بگیریم و به کار هم گرفته‌ایم و آن نشاط علمی است که تحت تأثیر انقلاب در کشور پدید آمده است. این کم سرمایه‏ای نیست. بسیاری از ملل امروز رمق و رونق ندارند و چندان امید ندارند و هر چه که از پیشینیان ارث برده باشند و هر چه امکانات بیشتر داشته باشند چون نشاط ندارند همه آنها سرمایه بی‏ارزش خفته‏ای قلمداد می‏شود. از طرفی در صحنه بودن و در یک سوی معرکه معرفتی جهان بودن یعنی اینکه خودمان را ما در صفحه فکری جهان ببینیم، خودش عامل مثبتی است برای رشد. این‌گونه نیست که تصور کنیم مواجهه، اگر رقیب مقتدر باشد، خطر است؛ اینطور نیست بلکه فرصت است. ‌ما به اتکای میراث معرفتی عمیقی که در کف داریم و نشاط علمی و امید و اعتماد به نفسی که امروزه در بین دانشمندان جهان و فضلا داریم لاجرم و ناچار مجبوریم مقابله کنیم و مواجه بشویم با رقیب فکری خود، دقیقاً مثل شرایط جنگ که موجب اختراع می‌شود. سختی‏ها و دشواری‏ها و مشکلاتی که پیش رو است سبب شکوفایی استعداد می‏شود. براساس این سه عامل این تأخیر فاز را می‌توانیم به سرعت پشت سر بگذاریم.

پژوهشگاه هم چنین شرایطی دارد؟

البته پژوهشگاه متاثر از این سه اصل است. فکر می‌کنم در حوزه علوم انسانی نهضت آغاز شده است، همین‌قدر که تفکر و خودآگاهی به وجود بیاید یک جنبش شروع شده است و تا زمانی که خودآگاهی و آگاهی نیست تحرک هم نیست، اما به محض اینکه کسی پی به نقطه ضعفش برد، و احیاناً توجه به نقاط قوتش داشت این درواقع به مثابه آن است که گلوله از لوله تفنگ خارج شده است، و این یعنی حرکت، و خواه‌ناخواه اتفاقی خواهد افتاد. به رغم مدیریت و پیچیدگی‌ چنین جریانی، پدیده‏ای نیست که ما نتوانیم مدیریت کنیم. پژوهشگاه در مدیریت سازمانی خودش به مدیریت پژوهش اهتمام خاصی داده است و با شیوه‏های نو‏آزموده‏ای در پژوهشگاه سعی می‏کنیم از ظرفیت و استعداد و استطاعت بالفعل نیروها و شرایط کشوری و ملی و جهانی به نفع تولید معرفت و جریان نواندیشی بهره‌برداری و استفاده کنیم و البته هم پژوهشگاه می‌تواند سهمی در این قسمت داشته باشد و هم در دو نظام علمی کشور:‌ نظام علمی دانشگاهی و حوزه‏ای. البته پژوهشگاه دستگاهی ذوحیاتین است؛ هم دانشگاه است چون دقیقاً در چارچوپ‏های وزارت علوم فعالیت می‏کند و به عنوان یک دستگاه علمی رسمی دارای امتیاز رسمی به مثابه یک پژوهشگاه جامع و حتی دارای مرکز آموزش عالی است، و از جهات رویکرد مبانی معرفتی یک دستگاه حوزوی می‌تواند قملداد شود. لذا فعالیت و تحرکات این دستگاه در دو محیط، تأثیر خودش را می‏گذارد، دیر و زود دارد اما این تأثیرگذاری بالاخره اتفاق می‏افتد و نتیجه خواهد بخشید.

احتمال اثرگذاری در کدام محیط بیشتر است؟

چشم و امید ما بیشتر به محیط حوزه است چرا که تولید علم دینی وظیفۀ ذاتی حوزه است، ابزار و مبانی و منطق و منابع تولید علم دینی در اختیار حوزه است. از این جهت ممکن است اهتمام بیشتری به تأثیرگذاری در حوزه و تعامل با حوزه داشته باشیم.

با توجه به اوصاف گفتمان معرفتی پژوهشگاه که گفته شد، این گفتمان مقید به چارچوب سرزمینی است یا نه، قابلیت جهانی شدن را دارد؟ صرفاً درصدد مواجهه با سایر گفتمان‏های فکری است یا علاوه بر آن به دنبال موازنه معرفتی هم هست؟

معرفت عین هوا است، سیلان آن مدیریت‌ناپذیر است و نفوذ و تسری آن به محیط‏های دیگر اجتناب‌ناپذیر. مشخصاً آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه تألیف می‏کنند و فرآورده‌های معرفتی و فکری که تولید شده‌ در نقاط دیگر جهان ترجمه و مطرح می‌شود و در همایش‏های علمی با حضور خود دوستان و یا در غیاب آنها مطالب توسعه پیدا کرده است. اما در عین حال به دلیل مراجعات بسیاری که ما از مراکز مختلف جهان اسلام و خارج از جهان اسلام داریم، ما هم به ناچار اجابت می‏کنیم. ضمن اینکه بسیاری از آثار محققان ما در نقاط مختلف به زبان‏های مختلف،‌ ترجمه می‌شود. در کنار ترجمه فرآورده‌های مکتوب، عَرضه این آثار از طریق شبکه مجازی در اینترنت و نیز اجرای طرح‏هایی از قبیل برنامه گفتگوی علمی هم صورت می‏گیرد، در دو شکل مواجهه و مراوده؛ در قالب گفتگوی انفرادی و گاهی هم در قالب مراوده و تعامل و هم فکری دو سویه. به این ترتیب طبعاً به نحو سلبی و ایجابی دیدگاه‏ها و نظرهای علمی پژوهشگاه به نقاط دیگر جامعه هم منتقل می‏شود و متفکران جهانی اینها را می‌شناسند و در اینجا هم یک نوع مدیریتی هم در تأثیرگذاری بر محیط‏های دیگر و خارج از کشور صورت می‏گیرد و هم یک نوع پاسخگویی به نیازی که مسلمانان مخصوصاً طبقات روشن‏فکر و فرهنگی در کشورهای مختلف دارند و عملاً، این همه در گشودن مرزهای جغرافیایی به روی تفکرات تولیدی در پژوهشگاه کمک می‏کند.

صلاگر ولایت و وحدت


ضمن سپاسگزاری از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، لطفاً در آغاز این گفتگو مختصری از پیشینه‌ی آشنایی و دوستی خودتان با آیت‌الله تسخیری بفرمایید:

ـ بسم‌الله الرحمن الرحیم. از زمان اولین مواجهه‌ی من با دوست دیرینم، فاضل فرهمند و فرهیخته و شخصیت خدوم و خلیق، آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی تسخیری، حدود چهل سال سپری شده است؛ در آغاز در دهه‌ی پنجاه، زمانی که او مانند بسیاری از علما و فضلای ایرانی و ایرانی‌تبار، توسط رژیم بعثی از نجف بیرون رانده شده و به قم آمده بود، با ایشان آشنا شدم و در نخستین رویارویی جذب اخلاق خوش و رفتار متواضعانه‌ی او شدم؛ این ارتباط دوام یافت تا وقتی در دروس خارج اصول آیت‌الله وحید خراسانی(حفظه‌الله) شرکت می‌جستیم، در خلال جلسات درس، خدمت ایشان می‌رسیدم و گاه در پیرامون مباحث علمی یا سیاسی اجتماعی بین ما گفتگوهایی اتفاق می‌افتاد؛ آنچه از خلال این گفتگوها خودنمایی می‌کرد و برجسته می‌نمود، علاقه‌ی شدید و عقیده‌ی عمیق ایشان به شخصیت و افکار فقیه متفکر شهیدِ سعید سیدمحمدباقر صدر (قدس سره) بود؛ شاید در اثر همین گفتگوها بود که بنده با اندیشه‌ها و آثار آن شهید بزرگوار بیشتر آشنا شدم و آقای تسخیری از جمله‌ی کسانی بود که موجب تشدید علاقه‌ی من به آن شهید بزرگوار شد.
بنده در گرماگرم مبارزات به تهران بازگشتم و مدتی هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به برخی فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی اشتغال داشتم و دوباره به قم رفتم، اما طولی نکشید که به جهت وقوع جنگ و حوادث دوره‌ی ریاست جمهوری بنی‌صدر ، احساس ضرورت شد و دوباره به تهران بازآمدم، در این برهه جناب آقای تسخیری هم به تهران آمدند و برحسب اتفاق هر دوی ما در فرایند تأسیس سازمان تبلیغات اسلامی مشارکت کردیم و در این سازمان مشغول به کار شدیم. ایشان به دلیل تسلط به زبان عربی و زندگی در نجف اشرف و برخی تجارب در قم، در بخش فعالیت‌های خارجی سازمان مشغول به کار شد، بنده نیز به جهت نشو و نما در تهران و شناخت مسائل این کلانشهر در بخش مربوط به استان تهران شروع به کار کردم.
بعدها ایشان معاون بین‌الملل سازمان شدند و سپس من قائم مقام سازمان؛ مدت ممتدی، در محل کار همکار و در محل سکونت همسایه بودیم، و ده‌ها سال معاشرت‌ و مباشرت مستمر و حشر و نشر پیوسته، روابط ما را روزافزون استوارتر و صمیمانه‌تر ساخت؛ در طول حدود چهل سال رفاقت و معاشرت، اوقات بسیاری را در سفر و حضر با هم بودیم؛ از ورزش کوه و شنا گرفته تا گعده‌های طلبگی؛ از همکاری‌های فرهنگی تا شرکت در همایش‌های داخلی و خارجی و همکاری پیوسته و تنگاتنگ در مسائل علمی، فرهنگی و اجتماعی از آغاز به کار سازمان تبلیغات اسلامی در سال هزار و سیصد و پنجاه نه شمسی، تا تأسیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در سال هزار و سیصد و هفتاد دو، و تا معاونت بین‌الملل بعثه‌ی مقام معظم رهبری در برخی سال‌های دهه‌های هفتاد و هشتاد، مدتی ایشان معاون بین‌الملل بعثه بودند، بنده همکار ایشان و مدتی نیز بنده معاون بودم و از مساعدت ایشان برخوردار.

ـ اگر ممکن است اندکی درباره‌ی ابعاد شخصیت ایشان برای ما بفرمایید.
دوره‌ی نسبتاً طولانی الفت و رفاقت با آقای تسخیری، اطلاعات فراوانی را درخصوص شخصیت ایشان در اختیار من قرار داده است، ایشان فردی بسیار خوشخو و خوش‌رو، فروتن و بی‌پیرایه، سلیم‌النفس و سازگار، پاکدل و پاک‌سرشت، خلیق و خالص‌اند؛ هرچند ممکن است در مسائل اجتماعی و اندیشه‌ی سیاسی در مقام نظر، با کسانی در تقابل باشد، اما به جهت برخورداری از خوی حسن و حسن سلوک، می‌تواند با همگان از هر مذهب و مکتبی در زیر چتر یک فضای انسانی، با هم‌زیستی کامل سر ‌کند. به رغم اینکه ایشان یک شخصیت علمی و جهانی برجسته است، ـ آن‌سان که همانند او را در جهان اسلام کم داریم ـ اما با همگان، از عالی و دانی، مشهور و مهجور، درست مثل یک طلبه‌ی عادی، بی‌پیرایه و بی‌تعارف و تشریفات رفتار می‌کند. در شخصیت و رفتار او طی این چهل سال هیچ‌وقت نوسان نمایان نبوده است، زمانی که یک طلبه ساده در حوزه بود و با هم حشر و نشر داشتیم، همانی بود که هم‌اکنون به عنوان یک شخصیت برجسته‌ی بین‌المللی مطرح است. آنگاه که در جایگاه معاونت بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی بود، بنده‌ی حقیر قائم‌مقام سازمان بودم، همان رفتاری را داشت که بعدها وقتی ایشان رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شد، و قریب یک سال من معاون پژوهشی این سازمان بودم.
جهت دیگری که راجع به شخصیت آیت‌الله تسخیری می‌توان اشاره کرد توانایی‌های علمی ایشان است. آقای تسخیری از شاگردان سرشناس آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر صدر است. سابقاً می‌گفتند کسی که نجف‌دیده باشد، آدم فاضلی‌ست، نجف‌دیدگی یک ملاک متقن برای سنجش فضل افراد قلمداد می‌شد، ولی در این چند دهه‌ی اخیر باید گفت هرآن‌کو که شهید صدر را درک کرده باشد، لابد از جرئت و قدرت نوآوری نظری و ابتکار علمی بهره‌مند است. نفحات و نفخات قدسی آن شهید عظیم و عزیز به هر کسی که رسیده او را احیاء کرده، استعدادش را باور ساخته و وجود او را پرداخته و جان او را برانگیخته است. شاگردان شهید صدر شور دیگری در سر دارند و از ذکاوت ذهن و جودت فهم خاصی برخوردارند. آیت‌الله تسخیری نیز از جمله شاگردان سرشناس و شناخته‌ی شهید صدر قلمداد می‌شود.
شهید صدر از جامعیت خاصی برخوردار است و برغم اینکه حوزه‌ی تخصص او فقه و اصول بود و کتب و رساله‌های ارزنده‌ای در این دو رشته‌ی علمی، که مشتمل بر آرای بدیع و جدیدی است، به یادگار نهاده است، در فلسفه (مانند فلسفتنا)، اقتصاد (مانند اقتصادنا)، و در فلسفه‌ی اجتماع و فلسفه‌ی تاریخ، در منطق و روش‌شناسی، در تفسیر و الهیات و… نیز آثار یا آرای ارزشمندی ارائه کرده است. گفته می‌شود شهید صدر بعد از اینکه تنها دو سال و نیم در خارج اصول مرحوم آیت‌الله خویی شرکت کرده بود، درس خارج را شروع کرد و دور اول درس خارج ایشان پنج سال طول کشید و زمانی که دور دوم را آغاز کرده بود به شهادت رسید. بعضی از شاگردان ایشان نیز که اکنون در شمار مراجع ایران و نجف به شمارند، دروس خارج اصول وی را تقریر کرده‌اند و هم‌اکنون چند تقریر از دروس او در اختیار ماست که حاوی ابدعات اصولی ایشان است.
همان‌گونه که شهید صدر از جامعیت و قدرت ابتکار چشمگیری در حوزه‌های گوناگون برخوردار بود و نگاه جدیدی به مباحث و مسائل داشت، شاگردان ایشان، از جمله آقای تسخیری، هم این‌گونه هستند. آقای صدر در حوزه‌ی مسائل مختلف تأمل و تفکر کرده و درس داده بود، شاگردان ایشان نیز این‌چنین هستند. و هرچند در بعضی از حوزه‌های معرفتی برخی از شاگردان شهید بسیار برجسته‌ترند، اما من تصور می‌کنم از حیث جامعیت، کرّ و فرّ علمی آقای تسخیری ممتاز است.
آقای تسخیری در حوزه‌ی تفسیر و تاریخ و علوم قرآنی کار کرده‌ و یک دوره تفسیر فشرده نیز با همکاری آقای سعید نعمانی نوشته است، این اثر برای کسانی که می‌خواهند یک دوره‌ی تفسیر فشرده را دم ‌دست داشته باشند، بسیار مناسب است.
ایشان در حوزه‌ی مباحث اصولی نیز اشراف خوبی دارد، اشرافی که آقای تسخیری بر آراء اصولی اهل سنت دارد، درخور تحسین است. یک دوره اصول فشرده برای سازمان کنفرانس اسلامی نگاشته، این کتاب را به انگیزه‌ی تبیین مبانی اجتهادی شیعه، تدوین کرده‌ و سعی نموده است که این اصول فقه را در چارچوبه‌ای که مأنوس اهل سنت و سایر فرق اسلامی است بنویسد، از جمله علاوه بر بیان قواعد اصولیه‌ای که بحث از آنها در کتب اصولیه‌ی ما رایج و دارج است، پاره‌ای از قواعد فقهیه را نیز که معمولاً فقهای ما در کتب اصولی بدانها نمی‌پردازند، مطرح کرده است.
ایشان در مباحث و ابواب مختلف فقه کاربردی مقاله دارد، آقای تسخیری در فقه اجتماعیات، سیاسیات و اقتصادیات و فقه کاربردی آشنایی و تسلط خوبی دارند و مقالات و رسالاتی نوشته‌اند. حدود بیست‌وپنج سال در سازمان فقه کنفرانس اسلامی حضور یافته، در تمام اجلاسیه‌های این مجمع فقهی جهانی شرکت داشته است و ریاست بعضی از کمیته‌های این مجمع را برعهده داشته‌ است. ایشان در این مجمع، به عنوان تنها فقیه شیعه، بین شصت‌و چهار کشور مسلمان، آرای فقهای ما را طرح و تبیین کرده و در بعضی از مواقع آرای فقهیِ مکتب اهل بیت ـ سلام الله علیهم ـ را به کرسی قبول نشانده است و همه‌ی فقهای حاضر در مجمع الفقه، رأی شیعی را به عنوان رأی مجموع مسلمانان ‌پذیرفته‌اند.
برای نمونه در مسئله‌ی «رضاع»، این مشکل مطرح بوده که کودک از طریق شیر خوردن از یک زن (غیر از مادر) با چه کسانی محرم می‌شود؟ با توجه به شیرخشک‌هایی که در بازار هست ـ می‌گویند گاه از شیر زنان تهیه می‌شود ـ و توسط بچه‌ها مصرف می‌شود، احکام نسبت رضاعی چیست؟ آرای فقهای اهل سنت در این زمینه باعث مشکلاتی برای جوامع فعلی می‌شود، اما در آرای فقهای شیعه شروط هشتگانه‌ای برای ترتب آثار محرمیت مطرح است که توجه به آنها مشکل را حل می‌کند؛ شروطی مانند اینکه: بچه «زیر دو سال» از «سینه‌ی زن زنده»، «مستقیم» و «پانزده مرتبه» یا یک شبانه‌روز شیرِ سیر بخورد که گفته شود موجب رویش استخوان و گوشت شد، و شیر «از حرام نباشد»، و از «یک شوهر» باشد، با چیز دیگری «مخلوط نباشد»، بچه شیر را «قی نکند»؛ وقتی ایشان شروط مطرح در فقه شیعه را ارائه می‌کند، همه می‌بینند که رأی فقهی شیعه گره‌گشاست و حل مشکل می‌کند و از آن استقبال می‌کنند.
همچنین ایشان از حکم حضرت امام(ره) در مورد ارتداد سلمان رشدی، دفاع جانانه‌ای در مجمع فقه کرد و این دفاع در اقبال فقهای جهان اسلام به رأی حضرت امام بسیار مؤثر بود؛ گزارش مذاکرات جلسات چندین‌ساله‌ی مجمع الفقه توسط آقای تسخیری در چهار مجلد منتشر شده است.
لهذا جهت دیگری که در شخصیت ایشان سراغ داریم تسلط بر مذاهب و مکاتب، ادیان و فرق و آرای دیگر مذاهب و ادیان در حوزه‌ی عقاید، مسائل اجتماعی و فقهی است که این جهت بسیار پراهمیت و ارزشمند است. برخی فقهای ما تسلط کمی با آرای فقهای دیگر مذاهب دارند. با توجه به تعدد مذاهب فقهی اسلام، در گذشته بعضی از فقهای برجسته‌ی ما همزمان دو تا چهار کرسی درس خارج فقه داشتند. مرحوم شیخ طوسی که بنیانگذار فقه عقلی شیعه قلمداد می‌شود، همزمان، هم کرسی تدریس فقه جعفری داشته و هم کرسی تدریس فقه مذاهب عامه، کتاب‌ »الخلاف» شیخ، فقه تطبیقی (مقارَنه‌ای) است. همچنین دیگر بزرگان ما فقه المُخْتَلف می‌نوشتند، یعنی فقه تطبیقی و مقارَن بین مدارس فقهی شیعه. ما در بین فقها، کم داریم کسانی را که بر آرای فقهای دیگر مذاهب تسلط کافی داشته باشند. از متأخرین مرحوم آیت‌الله بروجردی در این زمینه زبان‌زد بوده و تسلط بسیار وسیعی بر فقه دیگر مذاهب داشته‌اند. آقای تسخیری هم در حد خودشان تسلط شایان تحسینی به آرای فقهی مذاهب مختلف، اعم از عامه، زیدیه، اباضیه و دیگر مذاهب دارند و به‌خصوص در حوزه‌ی مباحث کاربردی و مبتلابه فقه که به صورت روزمره مورد نیاز است، تسلط لازم را دارند. ایشان به کلام مختلف اسلامی آشناست، و با آرای سیاسیِ شخصیت‌های جهان اسلام آشنایی خوبی دارد.
آقای تسخیری در حوزه‌ی اقتصاد کتابی با عنوان «الاقتصاد الإسلامی» دارد که اثر بسیار باارزشی است و اقتصاددانان، این کتاب را به عنوان یک کتاب اقتصادی خوب می‌ستایند. در حوزه‌ی حقوق، به خصوص حقوق اساسی، در تفسیر قانون اساسی و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و همچنین در زمینه‌ی‌ حقوق زنان و خانواده، کتب و مقالات ارزشمندی دارد. ایشان همچنین در حوزه‌ی اجتماعیات و تمدن اسلامی، مقالات و رساله‌‌هایی دارد. همچنین در حوزه‌ی مباحث حقوق بشر صاحب نظر است و در کنفرانس‌های مختلفی شرکت کرده‌ و در تدوین اعلامیه‌ی اسلامی حقوق بشر، معروف به «اعلامیه‌ی قاهره» مشارکت فعال داشته است. در زمینه‌ی مباحث مربوط به اقلیت‌های دینی تسلط خیلی خوبی دارد و در عرصه‌ی گفتگوی ادیان از چهره‌های فعال قلمداد می‌شود. ایشان آراء و عقاید دیگر ادیان را خوب می‌شناسد و با شخصیت‌‌های آنها آشناست.
همچنین در مسائل مربوط به مدرنیته، جهانی‌سازی و یا جهانی‌شدن و مسائل مرتبط به آن، تسلط خوبی دارد. من در بعضی از کنفرانس‌ها که موضوع آن مباحث مربوط به مدرنیته و جهانی‌شدن بوده حضور داشتم و تسلط ایشان را بر این‌گونه مباحث مشاهده کرده‌ام. علی‌ای‌حال آقای تسخیری از نظر علمی و نظری شخصیت جامع‌الاطرافی‌ست.
نقش ایشان در معرفی اسلام از سویی، و ایران کنونی از دیگرسو، مکتب اهل‌بیت(ع) از سوی سوم، مسائل انقلاب اسلامی از سوی چهارم و خصوصاً افکار حضرت امام و رهبری فرهیخته‌ی انقلاب اسلامی برجسته و بی‌بدیل است. ما شخصیتی نظیر ایشان را سراغ نداریم که به ایران، انقلاب اسلامی، اسلام، مکتب اهل‌بیت(ع) و افکار امام تسلط داشته باشد و این‌چنین جانانه و عاشقانه و شجاعانه از این مقولات دفاع کرده باشد.
آقای تسخیری آشنایی کاملی به مسائل و ابتلائات اقلیت‌های اسلامی دارد و درخصوص دفاع از آنان، به‌ویژه شیعیان در نقاط مختلف جهان، خدمات ارزنده‌ای انجام داده است. حُسن آیت‌الله تسخیری در این است که در عین اینکه به شدت به تقریب معتقد است، عمیقاً و قویاً از مکتب اهل‌بیت(سلام الله علیهم) دفاع می‌کند و این خدمت را بسیار حکیمانه و به زبانی که مخاطب خارجی و یا غیرمسلمان و غیرشیعه، حقایق و مزایای تعالیم اهل‌بیت(سلام الله علیهم) را دریافت کند و تسلیم حق شود، انجام می‌دهد؛ او توأماً هم از تقریب جانبداری می‌کند و هم از مکتب اهل‌بیت(ع) دفاع می‌نماید، بارزترین وجهه و جنبه‌ی شخصیتی و رفتاری او همین نکته است و از این‌رو به نظر من برازنده‌ترین تعبیر از شخصیت او عنوان «صلاگر ولایت و وحدت» است.
آیت‌الله تسخیری از مکتب اهل‌بیت(سلام الله علیهم) دفاع کرد، بهتر از فعالیت‌های کسانی که در قالب دفاع از اهل‌بیت(سلام الله علیهم) موجب تفرقه میان مسلمانان می‌شوند. همچنین از آرمان تقریب دفاع کرد، بهتر از کسانی که با شعار تقریب از حقوق حقه‌ی اهل‌بیت(سلام الله علیهم) می‌گذرند. از تفکرات امام و رهبری در عرصه‌های مختلفِ جهانی دفاع کرد، بهتر از هر عنصر دیگری که چنین مسئولیت و رسالتی دارد. داشتن مواضع همزمان و چندگونه و جمع کردن بین این مواضع، هنر تبلیغی آیت‌الله تسخیری است.
به نظر من، در این سال‌ها خدماتی که‌ آقای تسخیری به ایران کرد بسی برتر و ارزشمندتر از خدمات ادعایی‌ای است که جریان‌هایی همچون باستان‌گرایان و ایران‌گرایان مطرح کرده‌اند؛ او در مجامع و جوامع بسیاری از تمدن ایرانی و فرهنگ کنونی ایران و از رشد و پیشرفت کنونی و توسعه‌ی اسلامی که در ایران در حال وقوع است، دفاع موفق و مؤثر کرده است.
جهت دیگری که می‌توان در شخصیت آقای تسخیری جستجو کرد، شور و جوش و خروش و انگیزه‌ی خالصانه‌ای است که ایشان برای حضور فعال در مجامع و دفاع از مبانی و مواضع تشیع دارد.
از اولین لحظه‌ای که ایشان وارد یک جلسه می‌شود، بسیار فعال است، حتی در جلساتی که قرار نبوده ایشان سخنرانی کند و یا مقاله بدهد، بیش از کسانی که سخنرانی داشته‌اند، از فرصت استفاده می‌کنند و به تعبیر خودشان در هر بحثی وارد می‌شوند. هر صاحب‌مقاله و خطیبی که در هر بحثی وارد شد، ایشان کاملاً بر آن مباحث متمرکز است و بنا ندارد بی‌تفاوت و بی‌طرف باشد، درنتیجه سریع وارد بحث می‌شود، یا نقد می‌کند، یا بحث را تکمیل می‌کند و یا رأی خاص خود را ارائه می‌دارد.
ایشان از کوچک‌ترین فرصت‌ها برای فعالیت، اعلام نظر و موضع‌گیری و تأثیرگذاری بر روند مباحث و مذاکرات، استفاده می‌کند. در برخی کنفرانس‌ها که با هم حضور داشتیم، من وقتی ایشان را با دیگران مقایسه می‌کردم، می‌دیدم فعال‌ترین عضو جمع هستند و همین امر نیز موجب شده است که او بسیار شناخته شود. هرجای عالم که بروید شیخ‌التسخیری را می‌شناسند. در سفرها و مجامع خارجی اگر از من در مورد رهبری و یا برخی مراجع فکری ایران سئوال کرده‌اند، حتماً راجع به ایشان هم پرسیده‌اند. ایشان در همه‌جا مطرح است و چهره‌ی نامدار و سرشناسی است. نظیر ایشان را در بین تمام مذاهب اسلامی کم داریم.
یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان تسلط به زبان عربی است. به‌جهت اینکه والده‌ی آقای تسخیری عرب‌زبان بوده و خود او در شهر نجف متولد شده و در عراق نشو و نما پیدا کرده است، بر زبان عربی تسلط خوبی دارد. شعر عرب را خوب می‌شناسد و اشعار شعرای بزرگ عرب را تفسیر می‌کند. با توجه به اهمیت و موقعیت شعر و ادب در جهان عرب و برای عرب‌زبان‌ها، این تسلط نیز به ایشان امکان داده که بتواند در مجامع به صورت فعال با مسائل و مباحث برخورد کند و با اهل ذوق ارتباط عاطفی برقرار نماید. ضمن اینکه با برخی زبان‌های دیگر و ازجمله انگلیسی نیز آشناست.
به هر حال اکنون با شخصیتی مواجه هستیم که قریب به چهل جلد اثر از او منتشر شده و خدمات بسیار عظیم و بی‌نظیری به جهان اسلام ارائه کرده و در عین اینکه بر مواضع خود به شدت محکم بوده است، ولی با همه‌ی مذاهب، شخصیت‌ها، مؤسسات و مجامع، انس و الفت و آشنایی داشته و دعا می‌کنیم ایشان توأم با سلامت و موفقیت همچنان به خدمات ارزشمندشان ادامه بدهند.

ـ به نظر شما اگر فرد دیگری هم این مسیری را که ایشان رفته، طی می‌کرد، می‌توانست چنین شخصیتی را پیدا کند؟ و یا اینکه جهات خاصی در شخصیت ایشان وجود دارد که باعث شده ایشان یک شخصیت ویژه‌ی بین‌المللی بشوند؟
نمی‌شود گفت ایشان یک استثناست و ممکن نیست که کس دیگری چون ایشان پیدا و منشأ چنین خدماتی بشود،‌ اما مسلم این است که در آقای تسخیری ویژگی‌هایی از قبیل استعداد و هوش سرشار، اخلاق خوش و تسلط بر روش‌های تعامل و همزیستی با دیگران، پرانگیزگی و شور و حال کار، نستوهی و خستگی‌ناشناسی، برخورداری از معلومات و اطلاعات لازم و آشنایی به زبان عربی و سرانجام درک محضر پربرکت نادره‌ی دوران، فقیه متفکر، شهید صدر(طاب ثراه) وجود دارد که باعث شده ایشان تبدیل به یک چهره‌ی بین‌المللی موفق و مؤثر بشود. قبل از انقلاب در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، چندان ارتباطات بین‌المللی نبود، اما بعضی مؤسسات و برخی مراجع بودند که پیرامون آنها فعالیت‌ها و ارتباطات بین‌المللی صورت می‌گرفت و ایشان جذب این مؤسسات می‌شد و از این فرصت‌های مساعد برای حضور در عرصه‌ی جهانی استفاده می‌کرد.
بعد از انقلاب هم هنگامی که سازمان تبلیغات اسلامی در سال پنجاه و نه تأسیس شد، ایشان در بخش فعالیت‌های بین‌المللی حضور پیدا کرد، یعنی زمانی که حتی یک نفر ـ بیرون از وزارت خارجه ـ در ایران هم فعالیت‌‌های بین‌المللیِ سازمان‌یافته نداشت، در آن روزها نه مجمع‌التقریب، نه مجمع جهانی اهل بیت(ع) تشکیل شده بود، نه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی وجود داشت، او به فعالیت فرامرزی پرداخت؛ سازمان تبلیغات اسلامی هم دستگاه نوپایی بود و امکاناتی نداشت و فعالیت‌های خارجی سازمان مانند دیگر امور آن، قائم به شخص بود. اما با این حال آقای تسخیری و برخی دیگر مستقر شدند و فعالیت‌های بین‌المللی را آغاز کردند و ظرفیت این اشخاص بود که این امکان را به وجود آورد که این بخشِ سازمان فعال شود.
تصور می‌کنم که اگر هرکسی در چنین موقعیتی قرار بگیرد، با تفاوت‌هایی می‌تواند منشأ خدمات ارزشمندی باشد.
یکی از مسائل بسیار مهمی که از آن غفلت ورزیده‌ایم و باید دریغاگوی این غفلت باشیم، این است که بعد از گذشت افزون بر سی سال از پیروزی شکوهمند این انقلاب بشکوه، هنوز اقدام اساسی برای تربیت نیرو جهت فعالیت‌های بین‌المللی صورت نگرفته است. ما دستگاه‌هایی مانند «جامعهًْ‌المصطفی العالمیه» داریم که دانشگاه بین‌المللی برای جوانان داوطلب غیرایرانیی است که می‌خواهند در قم تحصیل کنند و برای خدمت و فعالیت به وطن خود بازگردند؛ و یا مدارس علمیه‌ای در نقاط مختلف دنیا داریم که جوانان را برای تحصیل طلبگی جذب می‌کنند، اما اقدامی اساسی درخصوص شناسایی و تربیت افراد مستعد داخلی و دانشگاهیان و فضلای جوان، جهت شرکت در کنفرانس‌ها و در فعالیت‌های بین‌المللی صورت نگرفته و باید از آن، به یک غفلت بزرگ تعبیر کنیم.
البته مؤسسات مختلف و ازجمله دانشگاه امام صادق(ع) در تربیت نیرو در حوزه‌ی ارتباط فرهنگی و بین‌المللی فعالیت‌هایی داشته‌اند، اما اینها کفایت نمی‌کند و بسنده‌کردن به این حد از تربیت نیرو با توجه به شأن و جایگاه انقلاب و انتظاراتی که جهانیان از انقلاب اسلامی دارند صحیح نیست، ما باید در دانشگاه و به‌ویژه حوزه اقدامی اساسی انجام دهیم، به نظر من حوزه‌های علمیه در این جهت بسیاربسیار کوتاهی کرده‌اند و حوزه‌ی علمیه از عرصه‌ی جهانی غایب است و این نابخشودنی است.
یکی دیگر از ویژگی‌های جناب آقای تسخیری، شوخ‌طبعی ایشان است. آقای تسخیری یک عنصر شوخ‌مزاج و شوخ‌طبع است. در مقام بازگویی طنز دست پُری دارد و در عین اینکه بسیار پرکار است، پرکاری‌های خود را با این روحیه هموار و جبران می‌کند. زمانی که در بعثه همکاری داشتیم، ساعتی را در کنار هم استراحت می‌کردیم، علی‌رغم کار بسیار سنگینی که از هنگام اذان صبح تا دیروقت انجام شده بود، طبع ایشان تازه گل می‌کرد و طنز می‌گفتند. بیان طنز هم با لهجه‌ی شیرین عربی و گیلکی آمیخته به هم، شیرین‌تر می‌شد و خستگی را از تن این جمع بیرون می‌‌کرد.
زمانی که عارضه‌ی سکته برای ایشان پیش آمد، من دو سه روز بعد متوجه شدم و شاید روز سوم بود که به بیمارستان رفتم. ایشان سه روز در کما بود و اطرافیان خود را نمی‌شناخت و نسبت به حوادث اطراف و گفتگوها واکنش نشان نمی‌داد، هنگامی که کنار ایشان نشستم، چند مورد از لطیفه‌های مشترک فی‌مابین را برایش تعریف کردم، در آن حال اغماء یک‌مرتبه ایشان خندید و کلمه‌ای را به صورت مبهم به زبان آورد که موجب شگفتی و خرسندی و امیدواری اطرافیان شد. همین روحیه هم باعث شد که ایشان بر این بیماری عظیم غلبه کند. سکته‌ی ایشان بسیار سنگین بود و کاملاً از کار افتاده بودند و شاید اگر کس دیگری بود توان جبران نداشت، اما روحیه‌ی خوش به همراه اراده‌ی قوی ایشان و جدیت در ورزش و تحرک، موجب شد که آقای تسخیری به سرعت به میدان کار و خدمت بازگردد و به این ترتیب بر ضعف و ناتوانی جسمی فائق گردد.

ـ شیوه‌ی مدیریتی ایشان چگونه است؟ آیا روش خاصی در این زمینه دارد؟
برخی ممکن است بگویند ایشان اصلاً مدیر نیست. مانند اینکه گاهی می‌گویند بعضی از شخصیت‌های علمی و فکری سامانه‌ی فکری ندارند، و انگار تفکر آنها مشوش و یا دستکم غیرمنسجم است. مثلاً راجع به علامه جعفری برخی می‌گویند ایشان در آرا و آثار علمی خود انسجام فکری ندارد.
در این خصوص باید گفت که ما دو جور نظم داریم، یکی نظم مصنوعی و دیگری نظم مطبوع و طبیعی. یک‌وقت شما با یک باغ سیب مواجه هستید که زمین را متر کرده‌اند و فاصله‌ی نهال‌ها را با هم مشخص کرده‌اند، از یک طرف که نگاه می‌کنید درخت‌ها را ردیف و مرتب می‌بینید. این یک نظم مصنوعی و آشکار است که همه حس می‌کنند. ولی ما نظم دیگری در جنگل طبیعی داریم. در جنگ‌های شمال بی‌نظمی نیست، بلکه حالت قرار گرفتن این درخت‌ها در کنار هم و بزرگ و کوچک بودنشان همگی روی یک منطق واقع شده است. این هم نظم است اما نظمی پیچیده و در عین حال غیرتصنعی.
در مدیریت هم ممکن است فردی به شیوه‌ی کلاسیک و کاملاً کلاسه‌شده امور را اداره کند و فردی دیگر، مدیریتی درون‌جوش و درون‌خیز داشته و شیوه‌ی مخصوص به خود را اعمال کند.
در اینجا باید به کلام ارزشمندی که از مرحوم حاج شیخ‌عبدالکریم حائری مؤسس حوزه‌ی جدید قم صادر شد اشاره کنم. رضاخان سراغ حوزه می‌آید که ما باید حوزه را نظم بدهیم. و البته معلوم است که در پس ذهن او چه توطئه‌ای نهفته بوده، طبعاً حاصل این نظم چنین بود که سرنخ آن در دست رضاخان قرار گیرد. مرحوم آشیخ در جواب این حرف رضاخان سخن بسیار زیرکانه‌ای می‌گوید. او پاسخ می‌دهد که «نظم ما در بی‌نظمی است». به قول امروزی‌ها این عبارت پارادوکسیکال است، بی‌نظمی که نظم نیست. مرحوم حاج‌شیخ خواسته بگوید ما نظم خاص خود را داریم، یعنی یک نظم پیچیده؛ و حقاً حوزه نظم پیچیده‌ای دارد و رفتار و کار حوزه هیأتی نیست، بلکه همراه با نظم پیچیده‌ی دیرپایی است که طی قرون به وجود آمده است، این نظم از عهد شیخ طوسی در نجف آغاز شده و تا به امروز افزون بر هزار سال است که جریان دارد. این نظم را باید کشف و درک کرد.
مدیریت آقای تسخیری از این جنس است، یعنی یک مدیریت خاصِ طبیعی و پیچیده. لهذا در ظاهر که نگاه کنیم شاید بگوییم ایشان خیلی هیأتی کار می‌کند ولی این ویژگی در مدیریت تبلیغی ایشان هست که بسیار شخص‌محور است و فعالیت‌ها قائم به شخص است. یعنی خود او یک سازمان است.
از این دست، کسان دیگری هم از قبیل آقای قرائتی در جامعه‌ی ما هستند که ظاهراً تصور می‌شود نمی‌توانند کار سازمانی و سازمان‌یافته کنند، ولی این الگو هم خود نوعی نظم و نهاد فعالیتی‌ست، ازجمله ویژگی‌های آقای تسخیری همین است که یک‌تنه و به تنهایی خودْ یک نهاد و نظام است.
آقای تسخیری ذهن جوالی دارد، قدرت ذهنی خوبی که زود به راه حل می‌رسد و با اتکاء به این ذکاوت ذهنی برای مسائل پیش رو به راحتی و به سرعت راهکار پیدا می‌کند. همچنین سینه‌ی ایشان انبانی از تجربه‌های انباشته‌ی مسائل و موقعیت‌ها و مشکلات و مواجهات قلمداد می‌شود. بر این دو مسئله (ذکاوت ذهنی و تجربه‌ی انباشته) شخصیت اخلاقی ایشان را ضمیمه کنید که هرگز از مشکل نمی‌هراسد و مشکلی او را نمی‌شکند و همواره بر مشکلات غالب می‌شود. با همین روحیه‌ی لطیف و خوشی که دارد هنگامی که با مشکلی مواجه می‌شود، گاهی به همان مزاح‌ها روی‌آور می‌شود و فضا را تغییر می‌دهد تا بتواند با مشکلات مواجه شود.
من تصور می‌کنم ایشان با این سه عنصر، با مشکلات و معضلاتی که گاه در مسیر مدیریت و فعالیتشان پیش می‌آید برخورد می‌کند.

ـ اگر بخواهیم ایشان را در یک جمله تعریف کنیم باید چه بگوییم؟
باید بگوییم تسخیری مجموعه‌ای است از شور و شوق به خدمت و به حیث روحیه و اخلاق، نشاط و تحرک و تواضع و انگیزه‌ی دینی و در عین رفتار حکیمانه به شدت باشهامت و باتهور. آقای تسخیری در دوره‌ی خدمات باارزش خود، بارها در موقعیت‌های خاصی قرار گرفته که بسا هرکس دیگری بود قافیه را می‌باخت، اما او با شهامت و تهور تمام به راه حل رسیده و نوعاً هم حق با او بوده و در انجام آنچه که مد نظر داشته موفق بیرون آمده است.
ابعاد شخصیتی ایشان آنقدر متنوع است که بسیار دشوار است که بتوان با یک جمله‌ی کوتاه همه‌ی شخصیت او را بازگفت. چنان‌که گفتم: به نظر من برازنده‌ترین تعبیر از شخصیت او عنوان «صلاگر ولایت و وحدت» است.

ـ در میان خصوصیات اخلاقی ایشان، کدام را بارزتر و چشمگیرتر می‌بینید؟
برجستگی صفت ایشان تواضع و فروتنی‌شان است که در هیچ موقعیتی روحیات و احوال او عوض نشده و نمی‌شود. تسخیریِ جوانی که من از حدود چهل سال پیش او را می‌شناختم با تسخیری کم‌وبیش سالخورده‌ای که هم‌اکنون می‌بینیم هیچ تفاوتی نکرده است.

ـ افراد در برخوردهای اول ذهنیتی از شخصیت مقابل خود پیدا می‌کنند. ذهنیت شما در برخورد اول با ایشان چه بود؟
ایشان شیفتگی مفرِطِ به‌حق، نسبت به شخصیت و افکار شهید صدر داشت. شهید صدر در آن زمان در ایران و حوزه‌ی قم چندان شناخته نبود، بلکه چون با مارکسیسم مبارزه می‌کرد، بعضی از افراد تند او را متهم می‌کردند، من هم در آن دوران کم سن و سال بودم و به‌رغم اینکه در حد خود در مسائل فکری، عنصر فعالی قلمداد می‌شدم، چندان با شخصیت شهید صدر آشنا نبودم. در همان اوان از طریق سه تن با شخصیت شهید صدر آشنا شدم، یکی آیت‌الله تسخیری بود، که دوست نزدیک من بود و به شدت ذوب در شخصیت شهید صدر بود، دیگری آقای اسلامی که هم‌درس آقای تسخیری و از شاگردان شهید صدر بود و اکنون امام جمعه‌ی تاکستان قزوین است و آقای حائری که شاگرد دیگر شهید صدر بود و هم‌اکنون هم از فضلا و مدرسین حوزه‌ی علمیه قم است.
آنچه که در مواجهه‌ی اولیه با ایشان در خاطر من مانده شوق و شیفتگی و دلباختگی ایشان به تفکرات و شخصیت شهید صدر بود. ایشان به دلیل طرفداری از شهید صدر و همراهی و همکاری با ایشان، در مبارزه با حزب بعث بازداشت شده بود و شکنجه‌های بسیار سختی را تحمل کرده بود، و سرانجام نیز از عراق اخراج شده بود. آقای تسخیری با شوق و شعف و شیفتگی خاصی از شهید صدر سخن می‌گفت و این حالت اولین ذهنیت من از مواجهه با آقای تسخیری است.

ـ در مورد مباحث اقتصاد اسلامی آیا اکنون مشابه ایشان را داریم؟
در بین شاگردان شهید صدر و دیگران متعدد هستند، ولی هیچ‌یک جامعیت ایشان را ندارند. دیگران اگر کتاب و یا مقاله‌ای نوشته‌اند بیشتر نظری است، اما ایشان چون در مجامع مختلف و ازجمله کنفرانس‌های بانک توسعه‌ی اسلامی، مجمع‌الفقه و سایر اجتماعات، شرکت می‌کرده‌اند، نظرات اقتصادی‌شان از جامعیت و آبدیدگی خاصی برخوردار است، به همین جهت اقتصاددانان دانشگاهی و حوزوی ایشان را قبول دارند. گو اینکه طی دو دهه‌ی اخیر و علی‌الخصوص ده سال اخیر در حوزه، فضلای صاحب‌نظری در اقتصاد برخاسته‌اند که در بعضی از زمینه‌ها بسیار دقیق‌تر هستند، اما ایشان در جامعیت و آبدیدگی نظرات همچنان ممتاز است.

ـ آیا با ایشان همکاری علمی هم داشته‌‌اید؟
زمانی که در سازمان تبلیغات اسلامی بودیم، شورایی تشکیل شده بود که باید آثار تولیدی سازمان و کتب
قابل انتشار توسط مؤسسات وابسته به آن را بررسی می‌کردیم. در این جلسات بحث‌های علمی بین ما درمی‌گرفت، و زمانی که با هم همسایه بودیم، در زمینه‌ی مباحث اصولی در یک دوره‌ی کوتاه، گاه به فضای بازِ بام ساختمان می‌رفتیم و گفتگوهایی با هم داشتیم، در جوامع علمی و کنفرانس‌ها مشترکاً حضور می‌یافتیم. از این قبیل و در این حدود با هم همراهی و همکاری علمی داشتیم.

ـ روش‌های‌ علمی ایشان به‌ویژه در تولید مقاله و تألیف کتاب چگونه است؟
ایشان درخصوص قواعد فهم و روش‌های تحصیل معرفت، به شدت متأثر از شیوه‌های شهید صدر است، اما درخصوص فنون کاربردی تحقیق و مقاله‌نویسی روش خاص خود را دارد؛ برعکسِ بنده که بسیار دیرنویس و دشوارنگار هستم، بسیار سهل‌نویس و سریع‌نگاراست، من به سادگی به مقاله و کتاب نمی‌رسم و به نهایت تألیف و تصنیف نزدیک نمی‌شوم، در عبارت‌پردازی و گزینش کلمات بسیار محتاط و سختگیرم و در مراجعه و ارجاع به منابع وسواس زیادی به کار می‌برم، ممکن است تولید مقاله‌ای که من در دست دارم، یک ماه و یا حتی شش ماه به درازا بکشد، اما ایشان بسیار سهل‌ و سریع در یک یا دو روز کار را به فرجام ببرد، گاهی پیش آمده است که صبح سخن از تدوین مقاله‌ای بوده و ایشان ظهر مقاله را آماده کرده‌ و تحویل داده، عصر هم آن را در همایش ارائه کرده! در بعثه که بودیم، علی‌رغم اینکه درگیر اشتغالات متراکمِ روزمره بودیم و در عربستان منابع غنی و مناسب در دسترس نبود، به یُمن حضورِ ذهن خوب و مهارتی که دارند، به همین سهولت مقاله تدوین و عرضه می‌کردند.
هرچند توقع نمی‌رود این‌دست مقالات از عمق و وسعت کافی برخوردار باشد، اما در بعضی از موضوعات که ایشان تسلط خاصی دارند، مقالاتش حاوی نکات بکر و بدیعی است، مقالاتی را که جنبه‌ی ترویجی و تبلیغی دارد، به گونه‌ای می‌نویسند که مخاطب عام درک کند، اما در عین حال حرفْ بی‌مبنا و منطق، سست و سخیف نباشد، به قول خواجه: «سخن باید چنان باشد که خواص بپسندند و عوام بفهمند». ایشان به اقتضای ظروف و شرایطی که در آن قرار دارد، مقالات روانی می‌نویسد که در عین حال مشتمل بر مطالب ارزنده‌ی علمی و فرهنگی‌ست. اصولا در کنفرانسی که از نظر علمی، فکری و مذهبی، طیفی از افراد‌ حضور دارند، مقالات فنیِ تخصصی، کاربردی ندارد، باید مطالبِ سهل‌التناول و همه‌کس فهم ارائه شود.
در پایان این گفتگو بار دیگر تأکید می‌کنم که آقای تسخیری به رغم اینکه شخصیتی تقریبی است، عشق و شیفتگی خاصی به ساحت اهل‌بیت(ع) دارد، در عشق به ساحت اهل‌بیت(ع) و ولع مفرط برای تبیین تعالیم حضرات معصومین(س) حقاً ممتاز است، من فراوان شاهد جوشش احساسات ایشان در مورد اهل‌بیت(ع) بوده‌ام؛ ذکر نام مبارک حضرت امیر(ع) کافی است که دل او را بلرزاند و وجود او را به وجد بیاورد، یاد مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) کافی است که جان او را بیاشوبد و اشک او را جاری کند.
گویند مست می‌نشود کس ز راه گوش من یاحسین می‌شنوم و مست می‌شوم
در مسائل معنوی و عبادی هم انسان موفقی است. ما سال‌های سال با هم حج مشرف می‌شدیم، مناسک را به جا می‌آوردیم و روز عرفه را شرکت می‌کردیم، من حالات روحانی او را بارها شاهد بودم و انصافاً در عبادیات و معنویات هم شخص موفقی است. گاهی به مزاح به ایشان می‌گوییم، شما در زمره‌ی کسانی هستید که می‌توان صفت حجّاج (بسیار حج‌گزار) را بر آنها اطلاق کرد، به دلیل مسئولیت و حضور سالانه در بعثه و شرکت مکرر در کنفرانس‌های بین‌المللی در عربستان، ایشان ده‌ها حج و عمره به‌جا آورده است. بین علما و فضلا کم داریم کسانی چون آقای تسخیری را که خداوند چنین توفیقی نصیب آنها کرده باشد. والسّلام.

روش شناسی و پژوهش، چالش ها و راهکارها

گفتگو با حضور آقایان رشاد، عباسی، حکمت‌نیا، محمدرضایی

اشاره:

امروزه یکی از کلیدی ترین مباحث در پژوهش و تکاپو برای رسیدن به خلاقیت و نظریه پردازی ، بحث روش شناسی و روش تحقیق می باشد و در گستره تحقیقات علمی و بنیادین از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

بحث بنیادین روش، می تواند ما را به معیاری عمیق و دقیق که راهگشای مشکلات در عرصه های علوم اسلامی انسانی است، راهبری کند. روش شناسی ، راهی برای رسیدن به معرفت ژرف کاوانه و تکاپویی روشمند برای نظریه پردازی است. برای رسیدن به ساحتها و وافقهای پیشینی در این عرصه، مجله پژوهه بحث «روش شناسی و پژوهش/ چالشها و راهکارها» را طرح کرد و از استادان حوزه و دانشگاه در این باره نظرخواهی کرد. با تشکر از عزیزانی که در این وادی ما را یاری رساندند. در ادامه، مطالب طرح شده را می خوانیم:

لطفاً با ارایه نمایی کلی از مبحث روش شناسی (Methodology) ضرورت و بن مایه های فکری این مبحث را برای پژوهشهای خلاقانه تبیین فرمایید؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی

روش شناسی تحقیق، که روش مناسب هر پژوهش را بر اساس موضوع تحقیق و طرح آن انتخاب می کند، از مهم ترین بخشهای فرآیند پژوهش است. توجه به این بحث و اهمیت آن، سابقه ای کهن دارد، و تفاوت میان علوم از نظر روش تحقیق در آنها، کمابیش ملحوظ بوده است. البته در برخی زمانها بر یک روش، مانند روش عقلی، بیشتر تأکید می شده است. در دوره جدید، از روزگار فرانسیس بیکن، به روش تحقیق در علوم بیشتر توجه شد؛ چنان که دانش «روش شناسی» (=متدلوژی)، که گاه منطق عملی نیز نامیده می شود، شکل گرفت. بحث از روش تحقیق، غالباً بحثی مقدمی برای هر علم است و جداگانه و در مقدمه خود آن علم مطرح می شود. به دلیل تنوع روشهای تحقیق و ویژگیهای روشهای مورد نیاز در علوم مختلف، گردآوری تمام آنها در یک علم چندان عملی نیست.

در علوم از روشهای مشترک پژوهش نیز استفاده می شود، ولی در بسیاری از علوم روشهای ویژه برای انجام دادن پژوهش ضرورت دارد.

روش قیاسی از دیر باز در علومی چون ریاضیات و فلسفه کاربرد داشته است؛ ولی می توان گفت این روش در سایر علوم نیز اهمیت ویژه خود را دارد.

در علوم طبیعی، مانند فیزیک و شیمی، روش تجربی، یعنی کشف مجهولات از طریق مشاهده و آزمایش، جایگاهی برجسته تر دارد.

در علوم انسانی و اجتماعی که با موضوعی پیچیده و چند بعدی به نام انسان رو به رویند، نتایج تحقیقات، قاطعیت و شمول کمتری نسبت به علوم طبیعی دارند. از این رو، پژوهش در این گونه علوم به روشهایی متنوع و متفاوت نیاز دارد. بی توجهی به این روشها، به ویژه انواع نوپدید آن، مانعی جدی برای رشد و توسعه این گونه علوم محسوب می شود. مثلاً امروزه در شیوه های یادگیری در دانش تعلیم و تربیت، بر شیوه اکتشافی، یعنی تفکر خلاق، تأکید می شود؛ اما شیوه انتقالی بر محفوظات تکیه می کنند.

پاره ای از روشهای رایج در مطالعات اجتماعی را می توان چنین برشمرد (گرچه خود این شیوه ها به روشهایی فرعی تر قابل تقسیم اند):

۱٫ روش تاریخی تطبیقی؛

۲٫ روش توصیفی؛

۳٫ روش تبیینی؛

۴٫ روش آماری؛

۵٫ روش تغییرات هم زمان ؛

۶٫ روش کل نگری گشتالتی ؛

۷٫ روش تحلیل محتوا.

شاید بتوان گفت در علوم اجتماعی ، بسته به موضوع پژوهش ، باید از روش های تلفیقی بهره گرفت ؛ یعنی ترکیب از روش های یاد شده.

در هر یک از این روشها؛ تعیین متغیرها و شاخصها و ابزارها و مراحل تحقیق، اهمیت دارد. معمولاً تفاوت فرضیه ها در فرضیه سازی، که از مبانی اساسی پژوهش است، بر مبنای تعیین متغیرهای متفاوت شکل می گیرد. دستیابی به متغیرهای جدید نیز روشهایی خاص را می طلبد؛ گر چه «حدس نیز در این میان نقشی چشمگیر دارد.

بنابر آنچه گفته شد، توجه به عنصر «روش»، از بایسته های انکار ناپذیر فرآیند «پژوهش» است.

حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد

اصولاً پژوهش و آموزش بدون منطق و روش سنجیده، مانند حرکت سالک به سمت مقصد از بیراهه است. منطق مسیر نماست، بلکه خود مسیر است، پس تحقیق بدون منطق، سیر در غیر مسیر است.

دکتر حکمت نیا

روش شناسی بر گردان methodology است، و عرب زبانان از آن به «علم المنهج» تعبیر می کنند. نظر به اهمیت این دانش، گاهی آن را «علم العلوم» می نامند. این اصطلاح کاربردهای مختلف دارد:

۱٫ روش شناسی به معنای شناخت ابزار، فنون و طرق تحصیل معرفت دریک حوزه معین. در اینجا می توان روش را به حوزه معین معرفتی نسبت داد؛ مثل روش تاریخ، که اشاره به همین معنا دارد.

۲٫ بررسی پایه های نظری مکتب معین فلسفی؛ یعنی بررسی پیش فرضها، زیرساختها و مفاهیم اساسی آن مکتب. به دیگر سخن، منطق فهم مکتب را می توان معادل این کاربرد دانست.

۳٫ علمی است که در آن روش دستیابی به معرفت بررسی می شود. همین معنای سوم، مد نظر ماست؛ یعنی علمی که در آن از روش بحث می شود. توجه بشر به روش شناسی در این مفهوم، ریشه تاریخی دارد. در تاریخ معرفت بشر، کشف خطاهای فراوان و گوناگون در شناختهای عادی بشر، توجه دانشمندان را به این نکته جلب کرد که برای جلوگیری از این خطاها و دستیابی به معارفی پایدارتر و مطابق با واقع، چاره اندیشی کنند و راههای نیل به معرفت و لغزشگاههای آن و شیوه های پیشگیری از آن لغزشها را بشناسند. نتیجه این چاره اندیشی، توجه آگاهانه و عمیق به روشهای شناخت و پدید آمدن اصول و قواعد و روش کسب دانش بود. روش شناختها را به معرفت عامیانه و معرفت عمیق و نظام مند تقسیم می کنند. شناخت عامیانه دارای روش نیست و ضوابط و مراحل مشخص را طی نمی کند؛ اگر چه ناخودآگاه ممکن است مراحل حل شود.

اما در معرفت نظام مند، روش دارای قواعد و مراحل مشخصی است که برای دستیابی به دانش هر چه صحیح تر و دقیق تر باید به آن توجه کرد. یافتنِ این نظام و پیمودن آن، در نظر دانشمندان به قدری اهمیت داشت که در عصر روشنگری بر آن بودند که در شناخت، صِرف صحت نتیجه کافی نیست، بلکه راه و روش وصول به آن نیز باید از هر گونه خطایی مصون باشد. به تعبیر دیگر، آنان بر این باور بودند که کاربرد منظم و روشمند عقل، از هر گونه خطایی جلوگیری می کند. در نتیجه، به نظر آنان، «روش»، معیار «حقیقت» تلقی می شد.

با این لحاظ، «روش شناسی»، بسیار اهمیت می یابد، و علم بدون روش معنا پیدا نمی کند.

دکتر محمد علی رضائی اصفهانی

روش شناسی هر علم، از زیر ساختهای لازم برای فهم آن است، و دانش پژوه هر رشته باید دو گونه روش تحقیق بیاموزد:

۱٫ روش تحقیق عام که برای همه رشته ها وجود دارد، و کلیات شیوه پژوهش و منبع شناسی و ساختارآفرینی مقالات و کتابها را به دانش پژوه می آموزد.

۲٫ روش تحقیق ویژه هر علم، که شیوه پژوهش در آن رشته یا گرایش را مشخص می سازد.

برای نمونه، شیوه تحقیق در تاریخ، نقلی است، و شیوه تحقیق در فلسفه، عقلی است، و شیوه تحقیق در فیزیک، تجربی است.

تا هنگامی که محقق شیوه صحیح تحقیق در علم را نیاموزد، نمی تواند از منابع و ابزارها به طور صحیح استفاده کند و به نتایجی دُرُست دست یابد، بلکه گاهی به بیراهه می رود.

آیا اساساً رابطه ای میان روش شناسی و معرفت شناسی وجود دارد و اگر چنین است، این رابطه تک سویه است یا دو سویه؟

دکتر حکمت نیا

مهم ترین پیش فرض روش شناسی این است که با به کار بردن اصول و قواعد منظم می توان به معرفت دست یافت، یا دست کم به آن نزدیک شد، و از سوی دیگر، بتوان درباره دستاورد معرفتی و اعتبار آن اظهار نظر و داوری کرد. این پیش فرض در اذهان محققان بود، تا اینکه هیدگر و گادامر در هرمنوتیک، فهم را به لحاظ هستی شناسی و فلسفی بررسی کردند.

برخی دانشمندان، مانند دیلتای، تلاش کردند برای علوم انسانی روش شناسی مناسبی ابداع کرده، آن را هم ردیف علوم تجربی قرار دهند. هیدگر و گادامر پیش فرض این تلقی را مخدوش کردند. این دو فیلسوف، پرسش اساسی تر را مطرح کردند و به جای تکمیل روش شناسی، در پی پاسخ به پرسشی بنیادین برآمدند.

به جای اینکه بگویند «چگونه می شناسیم»، که در پی یافتن روش است، گفتند: «نحوه وجود آن موجودی که هستی او فقط در فهم است، چیست؟»

گادامر بر این باور بود که نفی روش نمی کند و وی این مطلب را در پاسخ منتقد خویش، املیوبتی، می نویسد؛ ولی نتیجه کاوش وی در چیستی فهم، به انکار روش شناسی منجر می شود؛ زیرا وی بر این باور است که ضرورت نیاز به روش مبتنی بر جداانگاری فاعل و موضوع شناسایی و فاصله اُبژه سوژه است، و روش، واسطه ارتباط با سوژه است و راه را بر خطاهای احتمالی در مسیر شناسایی موضوع می بندد.

در عصر روشن گری، صِرف صحت نتیجه را کافی نمی دانستند، بلکه روش را لازم می پنداشتند. و دکارت برای رسیدن به شناخت، کار خود را با شک آغاز کرد و کوشید با ارائه روش، نقش پیش داوریها را کم کند. بر عکس گادامر به پیش داوریها و نقش آنها در فهم، اهتمام می ورزید و بر این باور بود که فهم با پیش داوری آغاز می شود، پس روش وجود ندارد که بخواهد فهم ما را از پیش داوری بپیراید. گذشته از این، به نظر گادامر، «فهم، واقعه» است؛ یعنی عملی روشمند نیست، و محصول اعمال روش نیست که فاعل شناسایی به کار می بندد.

با این توضیح، رابطه معرفت شناسی و روش شناسی روشن می شود. در معرفت شناس(Epestemology) مبادی معرفت، ابزار شناخت، ارزش و معرفت و معیار صدق و کذب در معرفت بررسی می شود، و پیش فرضهای روش شناسی شکل می گیرد. اصول روش شناسی را باید در معرفت شناسی تحلیل عینی کرد.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی

فلسفه علم جدید، به معنای عام کلمه، و نیز فلسفه های خاص هر علم که از علوم نوپدید محسوب می شوند، محل تلاقی معرفت شناسی و روش شناسی اند. مکتبهای متفاوتی چون استقرا گرایی (Inductivism) که مدافعانی چون بیکن و راسل دارد، و ابطال گرایی (Falsi ficationism) پوپر که در عین تأکید بر روش تجربی در علوم به معنای جدید آن، کارکرد این روش را نه در حد اثبات نظریه ها، بلکه در حد ابطال نظریه ها برمی شمارد، و قراردادگرایی (Conventionalism) کسانی چون پوانکاره، ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی، که تحت تأثیر ظهور هندسه های نااقلیدسی، یقینی ترین دانش بشری (=ریاضیات) را نیز در معرض دگرگونی قرار داد، و کل گرایی (Holism) کوآین، همگی در عین اینکه دیدگاه معرفت شناسی اند، روشهایی متفاوت را در تحقیقات عرضه می دارند. در دانش معرفت شناسی، از ابزارها و منابع شناخت آدمی و ارزش آنها سخن گفته می شود. در نتیجه، بر اساس موضعی که در این دانش اتخاذ شود، روشهای پژوهشی نیز دگرگون می شود، و رده بندی متفاوتی از علوم عرضه خواهد شد. کسی که تجربه را تنها منبع کسب معرفت می داند، در دانش روش شناسی نیز تنها روشهای منتهی به تجربه را مفید خواهد شمرد.

حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد

معرفت شناسی، هندسه آرا و هویت بخش روش شناسی است. پس تقدم با معرفت شناسی است. گر چه گاه ممکن است معرفت فراچنگ آمده در اثر جد و اجتهاد روش شناختی برخی زوایای هندسه معرفت شناختی آدمی را تحسین نماید. مراد من اینجا معرفت شناسی عام (Epistemology) است، بدیهی است معرفت دینی که معاصران از آن به غلط تعبیر به معرفت شناسی دینی می کنند فرع بر متدولوژی است.

دکتر رضایی

بر اساس روش شناسی، معرفتهای بشری چهار دسته اند:

أ. معرفت تجربی، در علوم انسانی و طبیعی، که بر اساس روش آزمایش و خطا (تجربه) بنیاد نهاده شده است، و حاصل آن، علومی مثل فیزیک، شیمی، روان شناسی و جامعه شناسی است.

ب. معرفت عقلی، در علوم عقلی، در علوم عقلی، همچون ریاضیات و فلسفه و منطق، که بر شیوه استدلالهای عقلی استوار است.

ج. معرفت نقلی، که بر روش نقل اقوال، ارا و وقایع استوار است، و علومی مثلِ تاریخ، حدیث و ادبیات را شکل داده است.

د. معرفت شهودی، که بر روش مکاشفه و شهود باطنی استوار است، و علومی همچون عرفان را شکل می دهد.

بنابراین، رابطه معرفت شناسی و روش شناسی، دوسویه است؛ یعنی هر معرفت بشری بر پایه روشی خاص استوار است، و هر روشی که برای شناخت جهان انتخاب شود، معرفتی خاص به دنبال دارد.

اگر شما با چشم سر به جهان بنگرید، معرفت تجربی حاصل می شود، و اگر با چشم دل بنگرید، معرفت شهودی حاصل می شود.

گفتنی است که خطا در روش، خطا در معرفت را در پی دارد.

در سنت و فرهنگ اسلامی، در برخی مباحث و علوم، مبحث روش شناسی و بهره گیری از آن وجود داشته است، مثلاً علم اصول همواره روشی برای استنباط از فقه به شمار می رفته است، میزان موفقیت و کارآمدی این روشها در علوم دینی چقدر است و برای روز آمدی بیشتر این روشها چه پیشنهادی دارید؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد

در امتداد موهبت رسالت و نعمت امامت، منصب فقاهت، سومین حلقه هدایت بشر به حکمت و حیات دینی است. اجتهاد و فقاهت نیز حصیله علم ارجمند اصول فقه است. عمده مبانی و قواعد دانش اصول نیز از مشرب معرفت خیز وحی و خرد و از شریعه شریعت ساز تعالیم نبوی سرچشمه گرفته است. مؤسس اصول نخستینه فقه، حضرت امام محمد باقر (ع) است، و فن و فعل اجتهاد نیز یادگار حضرات باقر و صادق سلام الله علیهما است؛ زیرا علاوه بر شیعه، ائمه اربعه فقه مذاهب تسنن نیز، با واسطه و بی واسطه، ریزه خوار و خوشه چین خوان و خرمن حکمت و معرفت آن بزرگواران بوده اند.

مجال و مجلای تحقق فرمانِ «اِنَّما عَلَیْنا اَنْ نُلقِی اِلیْکُمُ الأُصُولَ وَ عَلَیْکُمْ اَنْ تُفَرِّعُوا»، فقط علم فقه نیست، بلکه مصدر اصول اولیه همه معارف و علوم الاهی و انسانی، حضرات معصومان (ع) بوده اند. در باب اصول و قواعد استنباط نیز اگر همه آنچه از حضرتین صادقین (ع) شرف صدور یافته، تنسیق شود، مَبدأ و مُبدِعِ اصول و اجتهادْ مبرّز و محرز خواهد گشت. البته مدوِّن علم می تواند غیر از مؤسس آن و طبعاً متأخر از او باشد.

اصول و اجتهاد، ادوار و اطوار بسیاری را پشت سر نهاد تا اینکه در پی دو قرن (=یازدهم و دوازدهم قمری) رکود و فتورِ اصولیگری و رواج و رونق اخباریگری در برخی نواحی ایران و عراق، و پس از گذشت افزون بر ده قرن از عهد امام محمد باقر(ع)، بار دیگر با جهاد و اجتهاد همنام آن امام همام، حضرت علامه مجدّد، آقا محمد باقر اصفهانی، معروف به وحید بهبهانی (۱۲۰۵۱۱۱۷ ق)، این دانش کهن و کهول، حیات و حرکتی دوباره یافت.

علامه بهبهانی با نیم قرن جهاد علمی ستودنی، به ابطال و امحای مشرب متحجر و ارتجاعی اخباریگری و نص بسندگی و احیای اصول و تجدید اجتهاد اهتمام ورزید و طومار آن مرام منحط را در هم پیچید.

غلبه اصولیگری بر اخباریگری را الحق باید انقلاب معرفتی و رنسانس علمی بزرگ و سترگی در حوزه معرفت دینی شیعی به شمار آورد. پس از پدیده نزول وحی و وقوع بعثت، حادثه معرفتی ای بزرگ تر از این ماجرا سراغ نداریم؛ زیرا اصولیگری تنها به معنای تحول در منطق دین فهمی نبود، بلکه به معنای دیگرگونی بنیادینی بود که هم فهم دینی، هم فکر دینی، هم فعل دینی را به شدت متأثر و متحول ساخت.

اصولیگری و اجتهادگرایی، با ترویج تعقل و آزاداندیشی و بسط نقد و نواندیشی، حتی در غیر فقه، دستاوردهایی فرخنده و فراوان را در تاریخ علمی شیعه به ارمغان آورد که از جمله آنهاست:

۱٫ روشمندسازی استنباط آموزه های حُکمی دین (فقه)

۲٫ تصلب زدایی و جمودشکنی و تأمین پویایی و انطباق پذیری آموزه های حُکمی، با تطورات زمان و زندگی

۳٫ اصلاح و تصحیح مداوم آموزه های حُکمی دین

۴٫ عقلانی و خرد پسند کردن معرفتی دینی

۵٫ بسط و تعمیق معرفت دینی

۶٫ تکامل معرفت اسلامی با کشف مفاهیم نو به نو از مدارک (منابع) دینی

اصولیان و فقیهان متأخّر و معاصر با جهاد فکری حوصله سوز و دقتهای علمی حیرت انگیز خود در روش شناسی تحقیق، علوم و معارف زبانی، از قبیل فقه اللّغه و زبان شناسی، حتی در پاره ای مباحث که امروزه در زمره نشانه شناسی، فلسفه زبان و احیاناً فلسفه تحلیلی و تحلیل زبانی قرار دارد، و همچنین در فهم پژوهی و هرمنوتیک و حتی برخی نکات معرفت شناختی، به معارف و معلومات عمیق و انیقی دست یافته اند که امروز با مدرن ترین مکتبها و منظرها در این رشته ها حریفی و هماوردی می کند، بلکه فقیهان و اصولیان ما حقایق و دقایق بسیاری را فراچنگ آورده اند که هرگز و هنوز به خاطر مدعیان فرنگی این دانشها و دانسته ها خطور نکرده است.

اما اصول فقه، به رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی فراخور استنباط فقه کارآمد و روزآمد و اکنون ساز و آینده پرداز است؛ زیرا:

۱٫ پاره ای از مباحث مهم مطرح شده کامل نیست.

۲٫ جای برخی مباحث ضرور و مبتلابه در منطق استنباط فقه، تهی است.

توضیح اینکه دانش اصول، نیازمند بسط مباحث معطوف به مدارک و دوال دینی (بالمعنی الاعم) است، و باید بررسیهایی جامع تر در برخی مدارک و ماهیت و مبانی، اصول، روشها، قواعد، ضوابط، سنجه ها و دیگر مسائل آن صورت گیرد.

گروهی از اصولیون در حق عقل، که حجت الاهی بر انسان است، بی مهری می کنند. این در حالی است که همچنان بر مدرک مستقل انگاشتن اجماع اصرار می ورزند. از این رو، اصول فقه نیازمند تحول و تحلیل است.

دکتر رضایی

عالمان مسلمان از دیرباز به روش شناسی علوم توجه کرده اند؛ علم اصول را مقدمه فقه، و علم منطق را مقدمه فلسفه قرار داده اند. از این رو، علم اصول فقه در جهان اسلام رشد کرده است؛ به طوری که یکی از پیشرفته ترین علوم اسلام به شمار می آید. در اینجا، توجه به دو نکته بایسته است:

یک. همه علوم اسلامی، با اصول فقه دست یافتنی نیستند، و این علم، توان پشتیبانی از تمام علوم اسلامی را ندارد. به عبارت دیگر، اصول فقه، قواعد عقلایی محاوره است، و برخی قواعد آن عام است و در بسیاری از علوم کارایی دارد؛ مانند مباحث عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، حجیّت ظواهر؛ ولی برخی قواعد آن مخصوص فقه است.

مثلاً قاعده سیاق و قاعده جری و تطبیق، که در تفسیر کارایی زیادی دارند، در اصول فقه جایگاهی ندارند.

دو. علم اصول فقه، ترکیبی است؛ یعنی از چند شیوه فرعی استفاده می کند؛ گاهی روش آن عقلی است، و گاهی عرفی. نیز در بخشی از اصول فقه، روش نقلی حاکم است؛ مثل برخی اصول عملیه. و گاهی ترکیبی از آنهاست. از این رو، دانشوران اصول فقه گاهی به یکی از این روشها متمایل می شوند و گاهی اختلاف در روش استدلال جدی است؛ مثل مبحث استصحاب.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی

دانشهای مختلف، به اقتضای موضوع یا مسائل و یا منابع خود، نیازمند روش شناسی ای ویژه اند. از آنجا که دانش فقه در میان مسلمانان جایگاهی والا دارد، دانشمندان مسلمان بیش از علوم دیگر بدان اهتمام ورزیده اند. بحث از روش استنباط احکام عملی دین، از سده اول مطرح شد. شکل گیری دیدگاه اهل حدیث، و در مقابل آن، مکتب رأی و قیاس در میان اهل سنت، از اینجا نشئت گرفته است. ویژگی دانش فقه، که قرآن و سنت اصلی ترین منابع آن اند، و توجه به متن مقدس و شیوه بهره برداری از آن و میزان اعتبار و حجیت روایات و نیز ظواهر و الفاظ این متون، زمینه ساز شکل گیری دانشی به نام اصول فقه شد. گفته اند این علم از قرن دوم و با نگارش برخی رساله ها به دست کسانی چون شافعی پدیدار شد.

سیر تاریخی این دانش در میان اهل سنت، با آنچه در جامعه علمی شعیه اتفاق افتاد، تا اندازه ای متفاوت است. گشوده بودن باب اجتهاد در میان شیعه و حوادثی چون ظهور اخباریگری که موجب بروز عکس العملی علمی در میان عالمان اجتهادگرای شیعه شد، رونق و پیشرفت خیره کننده این دانش را در پی داشت. به هر حال، علم اصول فقه، نمونه ای روشن از توجه به شیوه تحقیق در میان مسلمانان است. توفیق این دانش در استحکام بخشیدن به استنباطات دینی، انکار ناپذیر است. امروزه، غفلت از چنین دانشی، برخی کم مایگان را جرئت بخشیده است که برداشتهای سست و بی پایه خویش را به دین نسبت دهند. به هر روی، برای مراجعه کنندگان امروزین به متون دینی، توجه به روش ویژه تحقیق در این متون و میزان اعتبار استنباطات گوناگون و استناد آنها به دین ضرورت دارد دانش اصول فقه در پی برآورده ساختن این نیاز است، و هنوز هم می تواند بالنده تر از گذشته شود.

توجه به برخی شیوه های جدید پژوهش، از قبیل روشهای تحلیل محتوا و نیز پاره ای بحثهای مطرح شده در فلسفه تحلیل زبانی و حتی فلسفه اخلاق یا فلسفه حقوق جدید در باب اوامر و نواهی فعل گفتاری و اعتباریات، می تواند زمینه ساز نوآوریهایی در این دانش باشد.

دکتر حکمت نیا

اصول فقه، منطق استنباط فقه است، و روش شناسی در صدد ارائه اصول و قواعد فهم. اکنون صرف نظر از اینکه اصول فقه در مقام ارائه قواعد فهم دانشی خاص است، می توان این دو علم را از ابعاد گوناگون مقایسه کرد:

۱٫ مقایسه به لحاظ غایت: روش شناسی و اصول فقه در غایت به هم شبیه هستند و هر دو معیاری را برای سنجش فهم ارائه می دهند؛ اما در اصول فقه در غیر مقامی که محقق به یقین می رسد، به یافتن راه عملی اکتفا می کند.

۲٫ بستر تاریخی ایجاد و تکامل: روش شناسی و اصول فقه، هر دو، در بستر هرج و مرج علمی و بی روشی شکل گرفته اند.

۳٫ مقایسه در ساختار: روش شناسی و اصول فقه ساختاری یکسان ندارند.

۴٫ مقایسه در قلمرو: به لحاظ مسائل مطرح در روش شناسی و اصول فقه، میان این دو، رابطه عموم و خصوص مِنْ وجه است.

۵٫ مقایسه در پیش فرضها: اصول فقه دارای پیش فرضهای خود است؛ یعنی قانونگذار حکیم قانونگذاری کرده و سخن متعارض نگفته است. مجموعه آموزه های شرعی به لحاظ زمانی یک واحد محسوب می شود. حال آنکه پیش فرضهای روش شناسی این گونه نیست.

وجود تفاوتها، ما را به این نکته رهنمون می شود که این دو علم، تفاوت ماهوی دارند و نمی توان یکی را جایگزین دیگری کرد.

اصول فقه، ابزار دست فقیه است در استباط، و درصدد تعیین حجت از غیر حجت و یافتن راهکارعلمی است؛ اما روش شناسی می خواهد درباره مفاد گزاره ها اظهار نظر کند، و جدا از استناد، محتوا را بفهمد و با اصول و قواعد به آن شناخت یابد. البته نمی توان انکار کرد که خمیر مایه روش شناسی در اصول فقه وجود دارد. بنابر این، می توان از برخی آموزه های اصول فقه، در روش شناسی بهره مند شد.

آیا روش تحقیق در ساحتهای مختلف علوم اسلامی یکسان و یگانه است و یا مثلاً با بازسازی علم اصول می توان در حوزه هایی چون کلام و تفسیر نیز از آن به عنوان متد استنباط معارف دینی استفاده کرد؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد

رسالت و غایت اصلی علم اصول، روشمندسازی و انطباق پذیرکردن استنباط احکام فقهی قلمداد می گردد؛ اما ژرفا و گستره اثرگذاری این دانش بسی از این حد و سطح فراتر رفته است؛ زیرا طرز تدریس و تدرّس توأم با موشکافیها و نکته سنجیهای شگفت و شگرف علم اصول، آن چنان ذهن دانش پژوهان آن را ورزیده و کارآور می سازد که آنان قدرت نقد و نوآوری در اکثر شاخه های دین شناسی و علوم انسانی مرتبط با دین را به دست می آورند. دانش آموختگان این فن فرخنده، با تحصیل ملکه اجتهاد و تسری دادن روش شناسی و اصول و قواعد عام استنباط به حوزه مباحث غیر فقهی، همان ژرفکاویهای اصولی و فقهی را در حیطه آن حوزه ها نیز به کار بسته، به استنباط و استنتاجهایی عمیق و انیق بازو می یازند و دست می یابند. از این رو، این دانش، خواه ناخواه، اثری شایان و نمایان بر عقایدپژوهی و اخلاق پژوهی دینی نیز نهاده، و به نحو کلی و کلان، موجب استحکام و ارتقای سطح و سازه «دینْ فهمی»، «دینْ باوری» و «دینداری» شده است؛ اما باید اذعان کرد که به رغم حسن و هنر بی شمار و خدمات و برکات بسیار اصول، و به رغم وجود دانشهای روشگانی دیگر در باب متن پژوهی و دینْ فهمی، همچنان دین پژوهی و اسلام شناسی از فقدان علم یا رشته علمی ای شامل و کامل رنج می برد؛ زیرا علوم و فنون روش شناختی و آلی رایج، دچار کاستیها و ناراستیهایی است که دست کم امروز به نحو درخور، پاسخگوی ضرورتها و حاجتها نیست. از این رو، در باب منطق فهم دین و روش شناسی کشف گزاره ها و آموزه های دینی، اکنون نیازمند دانش یا رشته ای هستیم که مشتمل بر اوصاف زیر باشد:

أ. ناظر به همه ارکان دین و معرفت دینی یعنی عقاید (فلسفه و کلام) اخلاق (فردی، جمعی و حکومی)، احکام (فردی، جمعی و حکومی)، تربیت ( به معنی عام آن = فردسازی و جامعه پردازی) و معارف علمی دین باشد.

به رغم آنکه علم اصول کنونی مشتمل بر بسیاری از اصول، قواعد و ضوابط مشترک استنباط است، کارهای زیر ضرور می نماید:

۱٫ توسعه و تکمیلِ روش شناسی معطوف به استنباط فقه عقود و ایقاعات، اجتماعیات و سیاسیات، از رهگذر تخریج و تأسیس پاره ای اصول و قواعد و ضوابط جدید در این زمینه ها

۲٫ تکمیل، بل تدوین روش شناسی جامع استنباطِ نظام، گزاره ها و آموزه های عقایدی

۳٫ تأسیس روش شناسی استنباطِ نظام، دستورها و آموزه های اخلاقی

۴٫ تأسیس روش شناسی اسنتباطِ نظام، دستورها و آموزه های تربیتی

۵٫ تأسیس روش شناسی استنباط معارف علمی دین

ب. شامل مسائل همه اطراف «واقعه فهم» (ماتن و شارع، مدارک و دوال، مُدرَک و محتوا، مُدرِک و مفسّر، منطق و روش ادراک) بوده، ناظر به مباحث و مسائل همه مدارک و دوالِ مراد و مشیت تکوینی و تشریعی الاهی (وحی، کلام معصوم، کردار معصوم، عقل و فطرت) باشد.

این دانش باید به فراخور هر یک از مدارک و دوال، به نحوی درخور، به تعلیل و تحلیل و تنقیح ماهیت، مبانی، نهادها، روشها، قواعد، ضوابط، سنجه ها، آفات، و نیز دفع شکوک و شبهات مطرح در باره آنها بپردازد.

ج. دارای انسجام ساختاری و بافتاری بوده، از حسن تألیف و هندسه متوازن، برخوردار و از حشو و زواید، استطرادات مفرط و اطاله بلاطایل عاری و بری باشد.

«فهم دین»، پدیده ای ذات الاطراف است، و باید همه مباحث مرتبط با وقوع و صحت و سقم «واقعه فهم دین» مورد کاوش و چالش قرار گیرد. مباحث مطرح شده در اصول درباره مبدأ مدارک دین (ماتن / شارع)، مدارک دین (منابع)، مُدرِک و مکلّف (مفتی و مستفتی)، مُدرَک (محتوای شریعت) و منطق ادراک (روش شناسی استنباط)، دچار نواقص و نقایص بسیار است.

در اصول فقه کنونی، جای مباحثی بنیادین خالی است؛ از جمله: سهم و نقش جهان بینی، انسان شناسی (نقش و سهم منزلت انسان)، فلسفه حقوق و فقه، سیاست و اقتصاد، به ویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویتها در استنباط فقهی. همچنین به تأثیر مباحث فلسفه دین، به ویژه نهادهای مهمی همچون مقاصد الشریعه، ابتنای احکام بر مصالح و مفاسد، کل گونگی دین، و تلائم و سازوارگی ارکان دین با یکدیگر و انسجام درونی هر رکن، بذل توجه کافی نمی شود.

از دیگر بایستگیهای کارآمدسازی اصول فقه، بسط و ساماندهی، بلکه ابداعِ، پاره ای مباحث ناظر به مبانی، اصول و قواعد و ضوابط عام معطوف به فقه اجتماعیات و سیاسیات، عقود و ایقاعات است.

جای مباحث مهمی چونان موضوع شناسی، حکم شناسی، اعتباریات، ماهیت قضایای اصولی و فقهی، نسبت سنجی مدارک، حجج، ادلّه و قواعد با هم، شیوه ها و ابزارهای سنجش معرفت فقهی و بازشناخت سره از ناسره، آسیب شناسی و آفت زدایی از آن نیز تهی است، یا اینکه در حد کفایت بدانها پرداخته نشده است. البته توجه دارم، پاره ای از این مباحث از سنخ فلسفه علم اجتهاد و فلسفه دین است و بهتر است در جای دیگری تبیین گردد و برآیند آن در اصول فقه مورد استفاده قرار گیرد. اما فعلاً جای دانشهای پیشینی استنباط در هندسه علوم اسلامی خالی است.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی

تحقیق در عرصه هایی چون فقه، کلام و تفسیر، روشهایی مشترک دارد؛ زیرا این دانشها غالباً نیازمند مراجعه به متن و استنباط از متن هستند. البته تفاوتهایی نیز میان آنها به چشم می خورَد. در دانش فقه، احکام عملی باید کشف شوند؛ لذا حجیت و استناد و اعتبار این احکام به گونه ای است که شاید برای استناد عقاید کلامی به دین، نتوان از آن نوع حجیت بهره گرفت.

نگاهی اجمالی به مباحث مطرح شده در دانش اصول فقه، نشان می دهد که عمده مباحث آن، مانند اصول علمیه، ناظر به نیاز خاص دانش فقه بوده است، ولی برخی مباحث آن، به ویژه مباحث الفاظ و حجیت ظواهر، عمومیت داشته، در سایر علوم اسلامی نیز کاربرد دارد. می توان در کنار دانش اصول فقه، دانشهای دیگری همچون روش استنباط معارف کلامی تأسیس کرد از سرمایه کنونی اصول فقه نیز بهره جویند.

در مباحث تفسیری، مسلمانان به روشهای تفسیری توجه کرده اند. البته این روشها بیشتر رویکرد بوده اند، نه روش؛ و دانش ویژه ای در این زمینه ظهور نیافته است. شاید علتش این باشد که مباحث طرح شده در دانش تفسیر، خود، مصداق مباحث دانشهای دیگری مانند فقه و کلام است. از این رو، ضرورت دارد که به بحث روش شناسی در این گونه دانشها نیز بیش از پیش توجه شود.

دکتر رضایی

روش تحقیق در علوم مختلف، یکسان نیست. البته قواعد عام روش تحقیق، یعنی روش تحقیق عمومی، در همه کاربرد دارد، اما روش تحقیق خاص هر علم، غیر از علم دیگر است؛ لذا علم اصول فقه کنونی، نمی تواند پاسخگوی نیاز همه علوم اسلامی باشد. البته برخی قواعد عام این علم، در همه علوم کاربرد دارند.

برای تأمین نیاز روش تحقیق در علوم اسلامی، یکی از دو راه زیر را می توان پیمود:

أ. باز سازی و تکمیل علم اصول فقه، به مثابه روش تحقیق در علوم اسلامی

ب. تأسیس روش تحقیق خاص در هر علم، و استفاده از علم اصول به مثابه روش عام علوم اسلامی و روش خاص تحقیق در فقه پژوهی.

در تفسیر، نیازمند «منطق فهم و تفسیر قرآن» هستیم، که شاملِ مبانی، قواعد، روشها، گرایشهای تفسیر قرآن، معیارها و سنجه های فهم و تفسیر شود. در منطق تفسیر قرآن، از قاعده «حجیت ظواهر قرآن» استفاده می کنیم، که قاعده ای اصولی است، اما روش تحقیق در تفسیر و علوم قرآن (= منطق و فهم و تفسیر قرآن) گسترده تر از آن است که اصول فقه بتواند پاسخگوی آن باشد. هنگامی که به تاریخ تفسیر مفسران قرآن نظر می افکنیم، می بینیم هر مفسری که روشگان خاصی را برگزیده است، به موفقیتی چشمگیر دست یافته است؛ مثل علامه طباطبایی در تفسیر المیزان که تفسیر قرآن به قرآن را برگزیده است.

استفاده از روش خاص در موضوعات علوم قرآن نیز نتایجی متفاوت دارد. برای نمونه، درباره «جمع قرآن» دو دیدگاه عمده بین دانشمندان مسلمان وجود دارد، آیت الله خوئی و شماری دیگر از دانشمندان برآن اند که قرآن در زمان پیامبر (ص) جمع آوری شده است، و به روش فقها استدلال می کنند؛ ولی آیت الله معرفت معتقد است که قرآن بعد از زمان پیامبر (ص) جمع آوری شده است و به شواهد تاریخی استدلال می کند و بر آن است که روش تحقیق فقهی در اینجا کارایی ندارد.

اگر آیه ای از قرآن را به روش عقلی، قرآن به قرآن، روائی، علمی و اشاری (باطنی و عرفانی) تفسیر کنیم، نتایجی متفاوت به بار می آورد. بسیاری از انحرافات صوفیه و اخباریها در تفسیر به دلیل ضعف روش شناسی آنان در تغییر بوده است.

در مرکز جهانی علوم اسلامی، مباحث روش شناسی و روش تحقیق تا چه اندازه ای به طور جدی طرح شده است و طرح این مباحث را در مرکز چه مقدار ضروری می دانید؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی

در مرکز جهانی علوم اسلامی، هنوز اهمیت مبحث روش تحقیق در علوم، جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است. البته اخیراً در عناوین درسی رشته ها روش تحقیق خاص هر علم گنجانده شده است، و در سال جاری کتاب درسنامه روشها و گرایشهای تفسیری قرآن، از نگارنده، منتشر شد و مورد استقبال مراکز حوزوی و دانشگاهی قرار گرفت؛ اما اکنون در آغاز راه هستیم. به نظر می رسد در کنار هر متن درسی محتوایی، یک متن روشی نیاز است، و در هر رشته، باید کارگاه روش تحقیق وجود داشته باشد.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی اکبر رشاد

طرح روش شناسی علوم انسانی، به خصوص منطق فهم دین، به اندازه کشف حقیقت وحاق دین ارزشمند است. چه آنکه گفتیم: تحقیق بدون اتکا به منطق فهم مانند سیر در غیر مسیر است.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر عباسی

تحولاتی که در سالهای اخیر در نظام آموزش مرکز جهانی علوم اسلامی صورت گرفته است، باید ادامه یابند. در موقعیت کنونی، بر موضوع تحقیق و نوآوری و تولید دانش تأکید بیشتری شده، و حتی در برنامه درسی، واحدهایی به نام «روش تحقیق» گنجانده شده است، ولی هنوز در ابتدای راه است. روش تحقیق عمومی غالباً در حد بیان روش تتبع و فیش برداری طرح می شود، ولی روشهای تحقیق در علوم خاص که اهمیت بیشتری دارند، هنوز به صورت جدی طرح نشده اند. یکی از رسالتهای نشریه ای چون پژوهه نیز می تواند طرح چنین مباحثی باشد.

چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و فضای مجازی

ما در حوزه‌ی فلسفه‌ی سایبرنتیک و حوزه‌ی محیط مجازی و ابزارهایی که در خدمت فضای مجازی هستند، کمتر اندیشیده‌ایم. تا راجع به فلسفه‌ی چیزی نیاندیشم آن‌را عمیق نخواهیم شناخت. لهذا من تحت عنوان چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و حوزه‌ی مجازی نکاتی را عرض می‌کنم.

اصولاً ملل دیگر درک درستی از سنت‌ها و ابزارهای جهان جدید ندارند. حداقل زیان این فقدان و درک درست و گاه درک غلط یا منقطع ماندن ابزارهایی است که در اختیار است و عدم بهره‌گیری از منافع آن و گاه اندکی بهره‌برداری اما عدم بهره‌مندی درخور از آن و گه‌گاه بهره‌برداری نادرست از ابزارهای آن و به کار بستن سنت‌های جهان مدرن. بسیارند دستگاه‌هایی که از ابزارهای کنونی بهره نمی‌برند و هنوز هستند کسانی که طعنه می‌زنند به کسی که مثلاً لپ‌تاپ همراه داشته باشد. بنده که جزء طلبه‌های سالخورده قلمداد می‌شوم گاهی می‌خواهم در جلسات علمی لپ‌تاپ ببرم و همان‌جا فی‌المجلس به منابع مراجعه کنم ولی احتمال می‌دهم یک‌باره کسی حتی توهین کند.

عدم بهره‌برداری یک مسئله است و بهره‌برداری نادرست و نابجا و غیردرخور از ابزارها یک مسئله دیگر است. گاه یک منبر را ضبط می‌کنیم و همین‌طور راکد و ساکت و از تلویزیون پخش می‌کنیم و بعد تصور می‌کنیم داریم از تلویزیون استفاده می‌کنیم؛ یعنی تلویزیون را تا سطح یک دوربین از راه دور پایین می‌آوریم. این تلویزیون دیگر ابزار مدرنی که کارایی‌های وسیع و شگرف و شگفتی دارد، دیگر به مثابه یک دستگاه آنچنانی به کار نمی‌رود. گویی جلوی کسی دوربینی نصب کرده‌اند که از فاصله‌ی دور به آن نگاه می‌کنیم. رسانه در رسانه، منبر در تلویزیون و کاستن نقش تلویزیون تا حد یک دوربین و یا از رایانه در حد یک ماشین تایپ استفاده کردن. نسبت کمّی رایانه‌های موجود در ایران، با توجه به حجم جمعیت قابل مقایسه است با رایانه‌های موجود در امریکا، اما میزان بهره‌برداری از ظرفیت رایانه‌های موجود در ایران سه درصد است و البته بهره‌برداری‌های غلط و نادرست و آمارهایی که نشان می‌دهد چه مقدار از این امکان بد بهره‌برداری می‌کنیم که بسیار نگران‌کننده است. اینها زیان‌های حداقلی است، اما گاه عدم درک و عدم کاربست درست ابزارها و سنت‌های نوپدید مایه‌ی بسیاری بحران‌ها شده است. بسیاری از بحران‌های تکنولوژیک و مدرنی که جهان سومی‌ها به آن مبتلا هستند ناشی از آن است که با حقیقت آنچه که در جهان جدید پدید آمده آشنا نیستیم. نمی‌خواهم بگویم خود غربی‌ها که خالق این امکانات و بانی این سنت‌ها و ابزار هستند به خوبی درک کرده‌اند و به خوبی از این امکانات بهره‌برداری می‌کنند. ولی آنچه مسلم است چون ما به لحاظ هویت در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم، از دنیای مدرن آسیب بیشتری خورده‌ایم. ما غیرغربی‌ها خود را غربی می‌انگاریم، مبتلای به هویت تودرتوی مجازی هستیم و مبتلا به خویش‌دیگرانگاری هستیم و ما هم فکر می‌کنیم که دوره‌ی مدرنی را طی می‌کنیم و به پسامدرن وارد شده‌ایم، درحالی‌که این دوره‌ها هیچ ربطی به حیات و تاریخ ما ندارد. مدرنیته و فرامدرنیته اصلاً مال عالم و تاریخ ما نیست. ادوار تاریخ و عوالم ما، عوالم دیگری است، جز آنچه در غرب جریان داشته و جریان پیدا کرده و پیش خواهد آمد.

اما بشر امروز غالباً در همه‌ی عرصه‌ها و مردم مشرق و مردم جهان سوم و مسلمانان، متأسفانه مبتلا به مسئله‌ای هستند که من از آن به سیطره‌ی مجاز تعبیر می‌کنم. بحث مفصلی است که بشر به چه نحوی در سیطره‌ی مجاز زندگی می‌کند. همه چیز مجازی است، آنچنان که ما در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم و مجاز بر حقیقت غلبه کرده است.

عدم شناخت پدیده‌ها و خصوصاً پدیده‌های مدرن و نوپدید آفات و آسیب‌های بسیاری دارد. از واجبات کار معرفتی در ایران که یک کشور رو به رشد و تحول است و طی دو دهه‌ی اخیر در بعضی از حوزه‌ها، یا سرآمد است یا جزء سرآمدان قلمداد می‌شود، در حوزه‌های مثل حوزه‌ی معرفت دینی، بی‌تردید سرآمد، یعنی هیچ کشوری در جهان، حتی کشورهای غربی، هیچ کشوری به اندازه ایران دو دهه‌ی اخیر در حوزه‌ی معرفت دینی و دین‌پژوهی این‌همه مولد و پویا نبوده است. در همه‌ی تاریخ اسلام هم چنین مقطعی را سراغ نداریم و اتفاق عظیمی در حال وقوع است. ما چون در متن اتفاق هستیم نمی‌توانیم این اتفاق را برآورد کنیم، اما تاریخ خواهد گفت که این دوره چه دوره‌ی عظیم و شگرفی بوده که ما در متن آن بودیم و سازنده آن هستیم.

یکی از مباحثی که باید به عنوان اولین مسئله به آن پرداخته شود مباحثی است که می‌شود نام آن را فلسفه‌ی سایبرنتیک یا عالم مجازی گذاشت. البته این مطالب خیلی خام است و من تنظیراً بعضی پرسش‌ها را در فلسفه‌های مضاف دیگر مطرح می‌کنم و اشاره به پاسخ‌هایی که به ذهنم خطور می‌کند، خواهم داشت.

فلسفه‌های مضاف به دو دسته‌ی فلسفه‌های مضاف به علوم و فلسفه‌های مضاف به امور تقسیم می‌شوند. فلسفه‌های مضاف به علوم همگی از نوع معرفت درجه دو هستند، یعنی معرفت به معرفت هستند. فلسفه‌های مضاف به امور غالباً از نوع معرفت درجه یک هستند، مگر فلسفه‌های مضاف به امرهای کلان و دستگاه‌واری که متعلَق و مضاف‌الیه آنها از جنس معرفت باشند، مثل فلسفه‌ی وحی. خود وحی از جنس معرفت است، با این‌که وحی یک علم نیست، یک پدیده است و یک مقوله است، اما علم به آن، علم به علم است و از جنس معرفت درجه دو به حساب می‌آید.

فلسفه‌ی سایبرنتیک محل تأمل است که آیا از نوع فلسفه‌های مضاف به امرهای غیرمعرفتی است، آنچه مسلم است سایبرنتیک علم نیست، بلکه یک پدیده و واقعیت است، ولی بسته به این‌که ماهیت این پدیده را چه تعریف کنیم، پاسخ خواهیم یافت که آیا از نوع معرفت‌های درجه دو هست یا از نوع معرفت‌های درجه یک است. خود این یک بحث مهمی است، اصولاً روش‌شناسی فهم سایبرنتیک خود یک مقوله است و کار علمی می‌برد که اصلاً چگونه می‌شود سایبرنتیک را فهمید و محیط مجازی را درک کرد و سرّ نزاع‌ها و سرگشتگی صاحب‌نظران در این قلمرو نیز همین است. آیا هوش مصنوعی هوش است یا نه؟ احکام آن چه می‌شود؟

اول نکته‌ای که باید حل شود روش‌شناسی مطالعه‌ی سایبرنتیک است، نحوه‌ی تحلیل آن، اثبات آن، نحوه‌ی طبقه‌بندی و شناخت مؤلفه‌های آن و باید این روش را یافت. من بی آن‌که روش را مسجل کرده باشم در اینجا پرسش‌ها را عرض می‌کنم، حدود ده پرسش را می‌توان راجع به سایبر مطرح کرد

ـ هستی‌شناسی سایبر،

ـ نحوه‌ی وجود سایبر، آیا واقع‌مند است، آیا ناواقع‌مند است، آیا واقعیت دارد، آیا وجودی حقیقی است، آیا وجودی اعتباری است. مشهور است و ظاهراً مقبول عمده‌ی فلاسفه‌ی یونانی و ایرانی و اسلامی که وجود را از حیثی به چهار نوع تقسیم می‌کردند، وجود عینی، وجود ذهنی، وجود کتبی، وجود لفظی. گرچه انسان تصور می‌کند که در خصوص وجود کتبی و لفظی مسامحه شده است، ولی حتی اگر این تعبیر مسامحی باشد و علی‌الخصوص اگر مسامحی نباشد، ما می‌توانیم وجود سایبری هم تعبیر کنیم، و وجود پنجمی را تصویر کنیم، هستی‌واره‌ای به نام سایبرنتیک که یک وجود است و یک واقعیت است، از جنس هستی است، اگر در ذهن به عنوان وجود ذهنی خلق می‌شود، وجود است، که هست و فلاسفه ما ادله‌ی فراوانی اقامه کرده‌اند و هرآنکه منکر آن است دلیلش را علیل و خودش را هم فاقد دانش قلمداد کرده‌اند که بدیهی را انکار می‌کند، قطعاً این عالم هم عالمی است و عالم و بعدی از وجود است و بگوییم بعد پنجم وجود و هستی‌واره پنجم.

ـ چیستی‌شناسی سایبر. ماهیت سایبر چیست؟ آیا از مؤلفه‌هایی تشکیل شده؟ به زبان سنتی فلسفی بگوییم مجرد است؟ مادی است؟ بسیط است؟ مرکب است؟ سئوال اساسی این است که آیا فضای مجازی رسانه است یا عالم است؟‌ کمابیش موضوع بحث این همایش این است که به صورت پیش‌فرض گویی پذیرفته شده است که فضای مجازی یک فضای رسانشی است، محیط مجازی یک عالم است و نه رسانه. عالم دیگری خلق شده است، نفس بشر که نماد و نما و نمود رب است، که از آن می‌توان به رب پی برد، عالم دیگری خلق کرده است به نام عالم مجازی، ولی عالم مجازیی که حقیقی شده است. زمانی عرفای ما می‌گفتند که واژه‌هایی را که در معانی مجازی و در قیاس با معانی عرفانی آن به کار می‌بریم، قلب معنا شده است. شیخ شبستری می‌گوید اگر امروز می به معنای آن مایه‌ی ارغوانی است ولی مجازاً و استعارتاً به یک مفهوم عرفانی به کار می‌بریم و تصور می‌کنیم معنای حقیقی آن است و معنای مجازی این، برعکس بوده است، ابتدائاً می به همان معنای عرفانی جعل و وضع شده بوده، رفته‌رفته در معانی و مصادیق مجازی به کار رفته و گویی قلبی اتفاق افتاده است و معنای حقیقی به مجازی و مجازی به حقیقی بدل شده است.

روزگاری ما جهان حقیقی و جهان مجازی داشتیم، امروز آن جهان مجازی جهان حقیقی شده، یعنی محیط مجازی، مجازی نیست بلکه یک واقعیت است و حقیقت شده است و تنها رسانه نیست، یک عالم است و اقتضائات خاص خود را دارد. ما تصور می‌کنیم محیط مجازی و شبکه‌ی اینترنت جهان یک چیزی مثل تلویزیون است و یک چیزی مثل موبایل است، نه؛ آن عالم است و آدم خودش را می‌خواهد. عالمی است، آدمی درخور و فراخور خودش را می‌طلبد و عالم و آدم را این عالم طبق خواسته و دلخواه خویش دارد دیگرگون می‌کند. ولذا یکی از پرسش‌هایی که قابل طرح است بایایی سایبرنتیک است. درخصوص هر پدیده‌ای باید از ضرورتش بتوان پرسید، امروز نمی‌توان از ضرورت پرسید، معنی ندارد بپرسیم آیا ضرورت دارد، یک حقیقتی است که خویش را بر همه‌ی حقایق تحمیل کرده است.

ـ معرفت‌شناسی سایبرنتیک. ما دو جور می‌توانیم به عالم مجازی و محیط مجازی نگاه کنیم، به مثابه شناخته، به مثابه شناختگر، به مثابه متعلق شناسا، به مثابه فاعل شناسا و ذیل این می‌توان پرسش‌هایی را مطرح کرد، به مثابه شناخته و یک پدیده که متعلق شناسایی است و باید او را شناخت، می‌توان پرسید آیا این پدیده فهم‌پذیر است؟ امکان فهم دارد؟ امکان تصوری دارد؟ آیا شناخت فضای مجازی روش‌مند است و پرسش‌هایی از این دست. گاه می‌شود در حوزه‌ی معرفت‌شناسی و با نگاه معرفت‌شناختی به این مقوله آن را به مثابه شناختگر و فاعل شناسا در نظر گرفت و پرسید کارکرد معرفتی سایبر چیست. آیا می‌توان از داده‌های سایبر پرسید و از صدق و کذب آن سخن گفت؟ سایبر چون منبع معرفت‌ساز قابل پذیرش است؟ آنهایی که از هوش مصنوعی سخن می‌گویند کمابیش می‌خواهند چنین ادعایی را مطرح کنند، می‌خواهند بگویند هوش مصنوعی مولد معرفت و معرفت‌زا است، چونان منبع معرفت است، مثل عقل. عقل چه‌سان دو نوع کاربرد دارد، کاربرد استقلالی، کاربرد آلی، کاربرد به مثابه منبع که مولد معرفت است و خودش داده‌ی معرفتی دارد و کاربرد آلی، چونان ابزار که به خدمت گرفته می‌شود برای این‌که دیگر منابع یا ابزارها را به استخدام دربیاوریم. در ادبیات دینی قدمای اصولیون مثل شیخ مفید می‌گفتند که عقل نباید در قلمروی شرع وارد شود، و اگر وارد بشود به مثابه مفسر باید وارد شود. کارکرد عقل آن است که کتاب و سنت را بفهمیم، چونان ابزار آن را به کار ببریم و نه چونان منبع. راجع به فضای مجازی و سایبرنتیک هم می‌توان پرسید که آیا این عالم، عالم مولد معرفت است؟ هوش مصنوعی خود داده‌ی معرفتی دارد یا فرآورده و پرورده‌ی معرفتی دارد؟ تولید معرفت نمی‌کند، و تنها پردازنده و ابزار است. کارکرد معرفتی استقلالی دارد یا آلی، منبعی یا ابزاری به مثابه معیار و یا منطق؟ و اینجاست که عالم عظیمی در قلمروی معرفت بشر معاصر طی دو سه دهه‌ی اخیر پدید آمده، به عنوان علوم شناختی. وسیع‌ترین عالم معرفتی که بسیاری از دانش‌ها و روش‌ها را هم درگیر کرده است. از مسائل عصب‌شناسی تا روان‌شناسی، از فلسفه و متافیزیک تا الهیات. علوم شناختی همه چیز را درگیر خود کرده است و هنوز هم کسی نمی‌تواند مدعی شود که من متخصص علوم شناختی هستم. تنها حوزه و قلمروی مطالعاتی ـ معرفتی است که به جمع از آن یاد می‌شود، نمی‌گویند علم شناختی، چون ذاتاً بینارشته‌ای برای همین می‌گویند علوم شناختی. در کشور ما هم در گوشه‌و‌کنار بعضی کار می‌کنند که البته در حد اطلاع من و یک مؤسسه‌ای که استقلالاً بر این مسئله پرداخته و متمرکز است، تصور من این است که بی‌راهه می‌روند و این مسئله را درست نمی‌بینند.

پرسش دیگری که می‌توان پرسید این است که آیا این عالم یاسآور و قانونمند است. امروز دیگر در عالم علم پذیرفته شده که در این عالم پدیده‌های وجود دارند که قانونمند نیستند و پاره‌ای از عالمان و دانشمندان علوم تجربی و حتی گاه فیلسوفان بر این باورند که بسا قاعده‌ی فراگیر و جهانشمولی در عالم نباشد و در هر جا استثنایی هست و هستند عناصر یا موجودات و یا افرادی از یک منظومه‌ای که قاعده‌ناپذیر هستند. این پرسش راجع به سایبرنتیک هم قابل طرح است و می‌توان از قاعده‌پذیری، از قانونمندی و از قاعده‌گذاری و قاعده‌سازی آن سخن گفت. امروز سایبرنتیک چه مقدار برای بشر هوشمند مخلوق الهی تولید قاعده می‌کند؟ زمین بازی و قاعده‌ی بازی برای او جعل می‌کند. ما چقدر اسیر سایبرنتیک هستیم؟ چه مایه او هست که اراده‌ی خود (مسامحتاً تعبیر به اراده می‌کنیم) را بر ما اعمال می‌کند؟ چه قواعدی بر و چه قواعدی در سایبرنتیک جریان دارد؟ اینها همه قابل مطالعه است.

ـ چرایی و برایی سایبر. که از علت غایی اگر برایی تعبیر کنیم دقیق‌تر از چرایی است، چون داریم علت را می‌گوییم، چرایی که سئوال است و چرایی حکایت از علت نمی‌کند بلکه برایی است که حکایت از علت می‌کند.

ـ غایت و کارکردهای ذاتی فضای مجازی چیست؟ این همان مشکلی است که ما با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم و با آن فاصله‌ی زیادی داریم و گاه از این امکان آنگونه که بعضی از موبایل استفاده نمی‌کنند، استفاده نمی‌کنیم. در دنیا روزی هست که مسابقه‌ی پرتاب موبایل می‌گذارند، تصور می‌کنند آنها شاید برای قوت‌آزمایی و آزمایش میزان استحکام تولیدات صنعتی این کار را می‌کنند، ولی مسابقه می‌گذارند که موبایل را پرتاب کنند و تصور می‌کنند که موبایل قطعه سنگ است، موبایل کاربرد دیگری دارد. اگر این را درک نکنیم که کارکرد ذاتی سایبرنتیک چیست، به تعبیر عامیانه می‌خوریم و من حیث لا یحتسب هم می‌خوریم، مثل آن چیزی که پارسال اتفاق افتاد و خوردیم. آنهایی که می‌فهمند کارکرد ذاتی عالم مجازی چیست، آن را خوب به استخدام درمی‌آورند و در جنگ برنده می‌شوند چون از این ابزار خوب استفاده برده‌اند.

ـ چندگانی و چندگونی سایبر. آیا سایبر ذاتاً ارزش‌مدار هست یا نه؟ بعضی بر این باورند که آورده‌های تمدن مدرن ذاتاً سکولار هستند و نمی‌توان مسلمانشان کرد. و متاسفانه باید گفت این بدفهمی و کج‌فهمی است. هم این بدفهمی است و هم افراط از آن سو که سعی کنیم همه چیز دنیای مدرن را اسلامیزه کنیم و توجیه اسلامی برای آن درست کنیم. دو آیه و روایت دست و پا کنیم و کنار آن بگذاریم و بگوییم این هم اسلامی است. ما از قدیم و از چهارده قرن پیش این حرف‌ها را داشته‌ایم. اگر داشتیم پس چرا تا به حال نگفتیم؟ یکی گفته بود شهر ما دویست سال پیش خطوط تلفن داشته و در حفاری‌ها از زیر زمین سیم تلفن به دست آمده است، دیگری هم گفت شهر ما از ده هزار سال پیش بی‌سیم داشته، هرچه کندیم و گشتیم سیمی زیر خاک گیر نیاوردیم. این‌که ما هزاروچهارصد سال پیش این حرف‌ها را زده‌ایم و این تعبیرات گاهی غلط‌انداز است، مثل همین چیزی که گاهی به زبان می‌آوریم تحت عنوان اسلامی‌سازی علوم انسانی، یا بومی‌سازی علوم انسانی و از این‌جور تعبیرهای ناروا و نادرست. چیزی اگر ذاتاً اسلامی نیست، نمی‌توان آن را اسلامی کرد. اگر ذاتاً اسلامی نیست پس اقتضاء ندارد و اسلامی و غیراسلامی ندارد، معنی ندارد بگوییم اسلامی بکنیم، مگر غیراسلامی است، اگر ذاتاً غیراسلامی است، نمی‌توان آن‌را اسلامی کرد، اگر اسلامی و غیراسلامی ندارد نیز باز دیگر اسلامی کردن معنی ندارد. ولی پرسش این است و بسیاری می‌گویند که همه‌ی سنت‌ها و ابزارهای مدرن ذاتاً سکولار هستند، اصلاً ما با انتخابات نمی‌توانیم کنار بیاییم، دموکراسی مال ما نیست، ما نمی‌توانیم با دموکراسی کنار بیاییم، مطبوعات ابزار مدرن است و مال عالم ما نیست و نباید از مطبوعات استفاده می‌کردیم، مطبوعات عوارض خاص خود را دارد و بعضی از این تصورات. عده‌ای ضدمدرن هستند و سنتی‌اندیش‌اند که البته بین سنت‌گرایی و سنتی‌اندیشی نسبت یکسان نیست، عام و خاص من‌وجه است. احیاناً سنتی‌اندیش و سنت‌گرا هستند و گاهی هم کتاب و مقاله می‌نویسند و آیات و روایات هم راجع به مسائل عالم مدرن می‌آورند و مطالبی را ادعا می‌کنند. بعضی هم از آن طرف می‌خواهند اسلام را مدرن بکنند، اینها هم خطا می‌کنند. اما این پرسش جای طرح دارد، اگر ما آن را صنعت بدانیم یک‌جور ممکن است قضاوت کنیم، فن و فناوری و تکنولوژی بیانگاریم، آن را ابزار بدانیم یک جور، آن را عالم بدانیم جور دیگر باید راجع به آن صحبت کنیم. به هرحال چندگانی و چندگونی سایبر پرسش مهمی است که باید پاسخ پیدا کند.

ـ شایای و روایی اخلاق سایبرنتیک،

ـ ناشایایی و ناروایی سایبر،

ـ حسن و قبح. ملاک حسن و قبح در عالم سایبر چیست؟ امروز این عالم مثل عالم مقابل آن که از آن به عالم حقیقی یا فیزیکی و هر چیز دیگری تعبیر می‌کنیم، به همان اندازه و شاید بیش از آن اندازه، هم در عالم احکام بایدی و باید ـ نبایدها و احکام تکلیفی، حقوقی و الزامی و هم در عالم شایدی، شاید و نشایدها، ارزش‌ها و احکام تهذیبی، پرسش تولید کرده است که حوزه‌ها باید پاسخ بدهند، ولی حوزه‌های ما به کلی از این مسئله غافل هستند. هرچند که خوشبختانه نسل جدید حوزه پیشتازتر از دیگر قشرها در حضور در این فضا است، اما در بحث‌های نظری متأسفانه موضوع مغفول مانده است. امروز آن مایه که حوزویان نسل امروز از این ابزارهای جدید و از این فضا استفاده می‌کنند قطعاً دانشگاهیان به این اندازه استفاده نمی‌کنند. حدود بیست‌وپنج سال پیش با یک جمعی از دوستانی از شورای عالی انقلاب فرهنگی که البته من آن روز عضو شورا نبودم، ولی با یکی از حوزه‌های اصلی آن مرتبط بودم و همکاری داشتم، هم مشهد آمدیم و هم قم رفتیم، مأمور شده بودیم که گزارش حوزه‌ها را تهیه کنیم. گزارش ملی تحقیقات را تهیه کرده بودند و گفته شده بود که چرا گزارش ملی تحقیقات شامل گزارش تحقیقات حوزوی نیست، آن روزها هنوز بسا رایانه به دانشگاه راه نیافته بود و خیلی چیز نادری محسوب می‌شد، اما وقتی آمدیم مشهد و خصوصاً در قم یکی دو مرکز تأسیس شده بود که همین مرکز تحقیقات علوم اسلامی کامپیوتری که مقام معظم رهبری تأسیس کردند و از جمله ابتکارات و پیشتازی‌های ایشان مثل بسیاری از صحنه‌های دیگر همین اقدام بود که فرهنگ استفاده از رایانه را وارد حوزه کرد، بعضی از آقایان به شدت متعجب شده بودند، امثال پروفسور رفیع‌پور که جامعه‌شناس برجسته‌ای است و صاحب کرسی است در سوربن فرانسه و از مفاخر علمی معاصر به حساب می‌آیند، واقعاً در شگفت بودند که طلبه‌ها چقدر زود شروع کردند و چقدر خوب شروع کردند و این ابزار را به استخدام کار علمی خود درآورده‌اند. خوشبختانه نسل امروز خوب وارد این حوزه شده و از محیط خوب استفاده می‌کند ولی مباحث نظری همچنان بر زمین مانده است. ما هنوز فقه را که شروع می‌کنیم از باب طهارت شروع می‌کنیم، به باب زکات و خمس و امثال اینها که می‌رسد عمر علمی ما تمام می‌شود، راه کوبیده و هموار را پیش می‌رویم ولی مسائل جدید را وارد نمی‌شویم.

اخلاق سایبرنتیک و مباحث مربوط به حسن و قبح سایبرنتیک، شایایی و ناشایی‌ها، روایی‌ها و ناروایی‌ها، بحث‌های بسیار زنده‌ای است.

ـ چه‌آیی سایبر است. آینده‌پژوهی درباره‌ی سایبر. به کجا می‌رویم؟ یک بحث این است که ما در کجای عالم و تاریخ ایستاده‌ایم که آنچه عرض شد بیشتر اشاره به این حیث بود که ما مسلمانان و ما شرقی‌ها و ما جهان‌سومی‌ها و ما ایرانی‌ها در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ باید به یک خودآگاهی تاریخی دست پیدا کنیم. ملتی که به خودآگاهی تاریخی نرسیده باشد همواره سیل تاریخ او را می‌برد. ملتی که به خودآگاهی تاریخی برسد و بداند کجای تاریخ ایستاده است، تاریخ را اداره می‌کند. ما نه مثل مارکسیست‌ها می‌گوییم تاریخ بر حیات آمی حاکم است و آدمی اسیر محرکات تاریخ است و نه این‌که می‌گوییم تاریخ قاعده‌ناپذیر است، خیر؛ تاریخ فلسفه دارد، قاعده‌پذیر و مدیریت‌پذیر است، به شرط خودآگاهی تاریخی، اگر به خودآگاهی تاریخی برسیم می‌توانیم تاریخ را اداره کنیم.

در کجای جهان ایستاده‌ایم؟ به کدام سو می‌نگریم؟ آینده‌پژوهی درباره‌ی عالم سایبرنتیک. قضیه دارد به کجا منتهی می‌شود؟ به کجا خواهد رفت؟ بشر با این قول خودساخته پس از این چه خواهد کرد؟ شتاب آنچنان سرسام‌آور است که هیچ قابل محاسبه نیست که دم‌به‌دم چه اتفاقی می‌افتد؟ دم دیگر چه رخ خواهد داد؟ سال دیگر و قرن دیگر چه اتفاقی می‌افتد؟ این مسئله‌ی خیلی عظیمی است. پرسش از آینده یک پرسش فلسفی است، پرسش از مبدأ و پرسش از گذشته یک پرسش فلسفی است، پرسش از معاد و مآل و آینده یک پرسش فلسفی است و باید فیلسوفانه پاسخ داده شود. گمانه‌زنی درباره‌ی آینده سایبر و سرنوشت خُرده‌رسانه‌ها، سرنوشت خود بشر اسیر، سرنوشت بشر در چنگال این قول به چه حال و وضعی خواهد انجامید؟ این مسئله بسیار مهم است.

من در محضر شما فضلا، محققان و پژوهشگران اهل درد و درک تنها خواستم چند پرسش فلسفی را مطرح کنم، هرچند در ذیل برخی پرسش‌ها گاهی اشاراتی هم به پاسخ‌هایی که ارتکازاً در ذهن داشتم، بی‌آنکه درنگ و تأمل کافی کرده باشم، داشتم. می‌خواستم اهمیت مطالعه‌ی نظری و معرفتی و فلسفی و معرفت‌شناختی در این مسئله را اشاره کرده باشم و عرض کنم بی‌آنکه ما چنین مطالعاتی کرده باشیم ما مستخدَم فضای مجازی خواهیم بود. ما اینجا جمع شدیم که بگوییم چگونه فضای مجازی را به استخدام دربیاوریم، اگر ما این فضا را نشناسیم، این فضا ما را خواهد برد و او ما را اداره خواهد کرد. باید بپرسیم چگونه ما را اداره می‌کند، و پرسش آخر همین است که سایبرنتیک بشر را چگونه در آینده اداره خواهد کرد که پرسش بسیار مهمی است. والسلام.

گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت

انى آنست نارا، لعلى آتیکم منها بقبس او اجد على النار هدى (طه، ۱۰)

خوب به خاطر دارم و دارید که: در سرنوشته‏ى نخستین شماره‏ى قبسات، در مقام بیان «مبعث‏» و «ماهیت‏»، و «قاعده‏» و «قلمرو» آن‏به صراحت و صلابت تمام گفتیم: قبسات

۱٫ دفترى است گشوده، براى پرداختن به «مباحث فکرى – فلسفى مرتبط به دین‏شناسى و دیندارى در عصر جدید»، مباحثى که‏نوبه‏نو و نوبت‏به نوبت، در گستره‏ى ایران (اولا) و در وراى مرزهاى آن (ثانیا) مطرح مى‏شود;

۲٫ و عرصه‏اى است مفتوح براى «تبیین عقلانى پى‏ساختهاى تفکر دینى و سامانه‏هاى ارزشى – اجتماعى اسلام‏»، و تحلیل مبانى ومواضع آرمانى انقلاب اسلامى، و همچنین پاسخ‏گویى به پرسشهاى دینى نوپدید، با تاکید بر نیازمندیهاى طبقات فرهیخته و تحصیل‏کرده;

۳٫ و نیز ساحتى است معد و مستعد براى «تضارب آراء و تعامل اقلام‏» و نقد علمى و عیارگذارى نظریه‏ها و نحله‏هاى فکرى، با معیار(و از منظر) آموزه‏هاى وحیانى…

اینک که پانزدهمین (و شانزدهمین) شماره (و نخستین مجلد از پنجمین سال) آن به دست مشاطه‏ى چاپ سپرده مى‏شود (و به رغم‏دیگرگونیهاى چشمگیرى که در حیطه و حوزه‏ى فکر و فرهنگ و ادبیات اجتماعى ایران رخ نموده است) چونان چهار سال گذشته،همچنان (بل بیش از پیش) بر ماهیت و مرام معهود، اصرار مى‏ورزیم.

هر چند (چنانکه باید) از کارکرد خویش احساس رضایت نمى‏کنیم و به بازخوردها و بازتابهاى عملکرد خود قانع نیستیم اما،منظومه‏ى مباحث و مسائل مطرح شده («عقلانیت، علم و الهیات، دین و دنیا، دین و آزادى، دین و توسعه، روانشناسى دین، حکمت‏صدرایى، معرفت‏شناسى، دین و اخلاق، تمدنها و فرهنگها: تقابل یا تعامل، و مبانى معرفتى کلامى فقه) همه و همه، شاهد مواجهه‏ى فعال‏قبسات با مقولات فکرى و دین‏پژوهى معاصر است.

طرح عالمانه‏ى مباحث در مجله، احترام اخلاقى و تصدیق علمى رفیق و رقیب را برانگیخته است. پرداخت دقیق و عمیق، تخصصى‏و اختصاصى به مباحث در هر یک از شماره‏ها، (چنانکه فراوان شنیده و دیده‏ایم:) باعث گردیده تا استادان و دانشجویان بسیارى،قبسات را در شمار متون کمک درسى مواد مورد تدریس و تحصیل خود قلمداد کنند و دهها رساله‏ى ارشد و کترى آن را در عداد منابع‏تحقیق خویش بشمار آورند، و (هر چند با تاخیرى غیرمتعارف) وزارت علوم، تحقیقات و فن‏آورى نیز به آن درجه‏ى علمى اعطا کند.

اکنون ماییم و کوله‏بارى از برخورد لطف‏آمیز و مسؤولیت‏انگیز بزرگان و وجوه علمى و دینى کشور (و گاه خارج از کشور) وفرهیختگان و فضلاى حوزه و دانشگاه که پیوسته مایه‏ى پشتگرمى و قوت قلب همکاران و باعث طراوت و نشاط نشریه بوده است.

بر اثر پافشارى و پایبندى بر ماهیت و مرام اعلام شده امروز قبسات به مثابه باشگاهى مکتوب، پذیرنده‏ى خیل عظیمى ازدانش‏آموختگان جوان، جوینده و پرسشگر است; دانش‏پژوهانى که جویاى مبادى ومبانى اندیشه‏ى دینى به زبان زمان‏اند، و پرسشگر وجستجوگر پرسشهاى نو و پاسخهاى در خور در این حوزه، پرسشهایى نه از جنس آنچه دین‏شناسان متصلب سنتى بدانها پرداخته‏اند، وپاسخهایى نه از آن دست که دین‏پژوهان متجدد مدرن آنها را ساخته و پرداخته‏اند! بلکه از آن رقم پرسشها و پاسخها که دین‏گرایان محقق‏مستقل مى‏پسندند و از متن دین و از بطن وحى دریافته و شناخته‏اند.

اما متاسفانه از تحقق مقوله «نقد» و «تضارب آراء» چیزى نتوان گفت، زیرا دیرى است که در دیار ما نقد مرده است و سنت تضارب‏افکار و سیره‏ى تعامل اقلام به طاق نسیان سپرده است. آنچه نیز این روزها در کشور ما جارى است گرته‏برداریى است ناقص و ناشیانه ازفرهنگ نقادى فرنگ بى‏آنکه مضار و مزایاى آن ملحوظ و آداب و اخلاق آن، منظور مدعیان آن باشد. با این همه، حضرات مدعى نقد ونوآورى نیز جرئت‏خروج از «حلقه‏ى تنگ‏» نشریات طیف منسوب به جریان خود را ندارند، و همانا عافیت رجزخوانى یکطرفه درپستوخانه‏ى امن حلقه‏ى خودى را بر عاقبت چالش رویاروى با رقیب در آوردگاهى صریح، ترجیح مى‏دهند!

به هر روى، قبسات به مشى و منش چهارساله‏ى خود پایبند است: از هر سخنى – به شرط برخوردارى از سطح علمى قابل قبول و باتحفظ بر ادب و و آداب نقد – براى طرح و درج استقبال مى‏کند.

در پایان دو نکته را یادآور مى‏شوم:

۱٫ چنانکه ملاحظه مى‏فرمایید از این شماره سامان‏دهى و صورت‏بندى مجله اندکى تغییر یافته است و علاقه‏مندیم خوانندگان‏فرهیخته، ما را از نظرات ارزنده‏ى خود راجع به این تغییر برخوردار سازند;

۲٫ اهل فن مى‏دانند: تولید نشریه‏ى فکرى با حفظ مستواى علمى مطلوب، بس پر هزینه است، در حالى که: از سویى در نرخ‏گذارى -آن هم براى مخاطبانى از سنخ خوانندگان قبسات – دست دست‏اندرکاران بسته است، و از دیگر سو نیز نشریه از حمایت دستگاههاى‏مسؤول، محروم است!

لهذا به رغم آنکه (با توجه به حجم محدود آن)، از جمله مشکلات همکاران ما گزینش مطلب از میان انبوه مقالات واصله یا تولید شده‏توسط گروههاى علمى پژوهشگاه بوده است، اما طى سنوات گذشته به دلیل کمبود امکانات و (براى صرفه‏جویى در هزینه)، گاه دو شماره‏درهم ادغام مى‏شد، پس از این نیز مصمم هستیم با استفاده از حروف نازک و حذف فضاهاى باز در صفحه‏آرایى، از حجم صفحات (و نه‏مطالب)، بکاهیم. هر چند مى‏دانیم که اینها چاره‏ى کار نیست و لهذا اینک فرصت را مغتنم داشته از دستگاهها و دستهاى متمکن براى‏کمک به تامین هزینه‏ى قبسات مددخواهى مى‏کنیم.

خاتمه را به همراه صمیمانه‏ترین وخاضعانه‏ترین سپاس‏ها، به مسک مهر همه‏ى کسانى که طى شماره‏هاى شانزده‏گانه، این ناچیز بى‏چیز را یارى کرده‏اند مهر مى‏کنم.

شاگرد خاص امام (حضرت آیت الله العظمی مجتبی تهرانی)


درباره استاد بزرگوار ما حضرت آیت الله العظمی مجتبی تهرانی، می توان گفت از اوتاد و استوانه های معنوی جامعه ما بودند. وجود و حضور ایشان مایه آرام و سکون معنوی جامعه بود. اهتمام خاصی که ایشان بر مسائل و مباحث اخلاقی، معنوی و سلوکی داشت در بین علما، فقها و مراجع کنونی بی نظیر بود. ایشان اهتمام فوق العاده یی به این مساله داشت. به همین جهت هم افزون بر ۳۰ سال جلسات مباحث اخلاقی شان تعطیل نشد و به هیچ عنوان اجازه نمی داد که این جلسات و مباحث تعطیل شود و سفر و برنامه های دیگر زندگی و دروس شان را با محوریت این جلسات اخلاق و تربیتی که هزاران جوان دانشگاهی و طلبه و طبقات فرهنگی به مجلس ایشان مشرف و بهره مند می شد، تنظیم می کرد. به آن اندازه که ایشان به مجالس معرفتی و معنوی خودشان که طی چندین دهه برگزار می شد و به قصد تربیت نفوس این جلسات دایر می شد، توجه داشت به مباحث فقهی و حقوقی این مقدار اهتمام نمی کرد. حاصل این اهتمام هم این شد که دایره المعارف عظیمی از دروس و مباحث مطرح شده از سوی ایشان امروز در حوزه اخلاق و عرفان و سیر و سلوک بر جای مانده است. همچنین ایشان پنج ـ شش دوره خارج اصول را تدریس کرد و بسیاری از کتب فقهی را در درس های خود تدریس کرده بود و اینها توسط شاگردان شان تقریر شده: هرچند منتشر نشده اما مجموعه دروس اخلاقی و سلوکی ایشان، هم از حجم بیشتر و هم از نظم خاصی برخوردار است. به همین حیث، ایشان خیلی سال ها پیش شاید نزدیک به ۲۰ سال (دست کم پانزده سال) بنده را خواست و فرمود: با اینکه افراد بسیاری پیشنهاد می دهند که این دروس را در اختیار آنها قرار دهیم و آنها تدوین کنند و عرضه شود، اما مایلم شما این کار را عهده دار شوید و نظارت کنید و مجموعه دروس اخلاقی و سلوکی تنظیم و عرضه شود بسیاری افراد از حوزه و دانشگاه مراجعه می کنند و دروس را می خواهند و حتی بعضی از مدرسان برجسته و شناخته شده حوزه ها مراجعه می کردند که این مباحث را در اختیار بگیرند تا مورد استفاده قرار بگیرد. ایشان فرمود شما این مجموعه را نظارت کن تا تدوین و آماده عرضه شود. فرموده بودند اگر دروس فقهی و اصولی را تدوین کردید، من نهایتا ببینم، اما مباحث اخلاقی و سلوکی را به همین میزان که شما نظارت می کنید و تنظیم می شود کفایت می کند و لازم نیست که من هم ببینم. بر همین اساس ما اقدام کردیم در حدود ۳۰ جلد مباحث اخلاقی ایشان آماده شد که حدود ۱۰ جلد آن منتشر شده و مباحث سلوکی ایشان هم حدود ۲۰ جلد خواهد شد. اهتمام خاص ایشان در مقام نظر به ارائه این مباحث و تدوین این مباحث فوق العاده است و هم در مقام عمل، یعنی آنچه به عنوان دوره اخلاق ایشان و همین طور مباحث سلوکی و عرفانی ایشان که امروز در دسترس است و ان شاء الله تکمیل می شود و به عنوان وظیفه سعی می کنیم همه را تنظیم و عرضه کنیم. استاد بیش از این در مقام عمل و عینیت به این امر اهتمام کرد یعنی آثار تکوینی ایشان بیش از آثار کتبی است: هر چند احیانا ده ها جلد اثر فقهی، اصولی، اخلاقی و عرفانی تدوین و عرضه شود به اندازه یی که در عمل و عینیت ایشان روی جامعه و طبقات مختلف تحصیلکرده خصوصا از حوزه و دانشگاه تاثیر گذاشتند و شاگردان بی نام و نشان را تربیت کردند. اگر می شد بررسی می کردید که از مجموعه کسانی که در عرصه جهاد در مسیر امام (ره) وارد شدند از جوان ها، دانشگاهیان، طلاب و کسانی که در مسیر جهاد فی سبیل الله و در راستای آرمان های حضرت امام(ره) و استاد ایشان به شهادت رسیدند می دیدید که جمع کثیری از مجاهدان مسیر امام(ره) و شهدایی که در این مسیر طی انقلاب و جنگ به شهادت رسیدند تربیت یافتگان مجلس انس و معرفت ایشان هستند. آنچه به صورت مکتوب و احیانا به صورت صوتی از آن بزرگوار در حوزه های معرفتی باقی مانده بخشی از آثار معنوی مینوی ایشان قلمداد می شود. باید آثار و تاثیرات آن بزرگوار را در وجود و نفوس هزاران نفری که طی این چندین دهه از محضر معنوی ایشان بهره مند شدند جست وجو کرد و آن، بسی وسیع تر، گسترده تر و ماندگار تر است، چراکه نسلی که ایشان در مجالس معرفتی و سلوکی تربیت کرد این نسل، نسل بعدی را تربیت خواهد کرد. این اثر معنوی و مینوی عملی و عینی ایشان در وجود افراد و نفوس آحادی که به محضر ایشان ارادت داشتند، دوره به دوره و نسل به نسل حفظ خواهد شد که قابل برآورد و مقایسه نیست. آیت الله تهرانی از شاگردان خاص حضرت امام(ره) بودند و از بدو نهضت امام(ره)، در کنار امام(ره) حضور داشتند و از خواص شاگردان امام بودند که در خواص مربوط به امور نهضت و همچنین در قلمرو علم و عرصه عمل ایشان حضور و نقش داشت و فعال بود، لهذا از همان سال های ۴۰ و ۴۱ که رسما نهضت حضرت امام (ره) آغاز شد، ایشان کنار دست امام(ره) در بیت امام(ره) و در مجالس، برنامه ها و برقراری ارتباطات و در پشتیبانی از آرمان ها و نهضت ایشان بود به همین جهت می توان گفت که ایشان در زمره بانیان و پی گذاران هرچند نه چندان با نام و نشان انقلاب در کنار حضرت امام(ره) قلمداد می شد. زمانی که امام(ره) در قم بودند و بعد تبعید شدند ایشان پیگیر آرمان های حضرت امام (ره) بود و مدرسه یی را در قم با همراهی دیگر شاگردان حضرت امام(ره) تاسیس کرده بود و کتابخانه یی را به وجود آورده بود با حمایت حضرت امام (ره) و تامینی که از سوی ایشان می شد و سرانجام آن زمان ساواک ریخت و این کتابخانه را از بین برد و جمع کرد و مدرسه عملاتعطیل شد و طلاب پراکنده شدند و بعد هم که حضرت امام (ره) به نجف رفتند و ایشان هم مدتی به نجف مشرف شد و در دسته حضرت امام (ره) حضور پیدا می کرد و در کنار حضرت امام (ره) بود: وقتی به تهران مراجعت کرد باز محضر ایشان کانون هدایت و جهت دهی به جوانان، فضلاو طلاب بود و در واقع منزل و محضر ایشان و محلی که ایشان به مثابه دفتر کاری و محل برنامه های ایشان قلمداد می شد محضر آمد و شد علما و مبارزان به حساب می آمد و شخصیت ها و روحانیون و علمایی که در واقع مبارزات را در تهران هدایت می کرد به نحوی از جمله به محضر ایشان وصل شدند و در ارتباط با ایشان بودند. ایشان از بدو نهضت در کنار حضرت امام (ره) بود و در طول نهضت هم نقش آفرین بود، اما هرگز مایل نبود که نام شان مطرح شود و پس از پیروزی انقلاب هم همچنان در مسیر حضرت امام (ره) و حامی آرمان های ایشان بود، اما هیچ گاه آشکارا خودنمایی نکرد و هرگز سمتی نپذیرفت. سمت ها برای ایشان بی ارزش بود هیچ شوق سمت و جایگاه در مسائل دنیوی نداشت و موضوع مرجعیت ایشان را هم شاگردان ایشان ازجمله حقیر طلبه و بسیاری از بزرگان با اصرار در معرض قرار می دادند استنکاف می کردند با اینکه مرجعیت یک مقام معنوی، معرفتی و هدایتی است کسی که صلاحیت دارد و دارای شانیت است خود به خود شبیه به امامت است. هرچند که به هر حال ذاتا این مرتبت و این موقعیت جنبه اعتباری دارد اما شبیه به مقام امامت است، گویی پایی در امامت و تکوین و حقیقت دارد و به عالم حقایق وصل است و اگر کسی استنکاف هم بکند مردم مراجعه می کنند و اگر آرای او منعکس باشد و بتوانند به آرای او دست پیدا کنند، می توانند از آرای او تقلید کنند. با وجود اینکه مرجعیت یک حالت تعینی دارد نه تعیینی و خود به خود اتفاق می افتد اما ایشان به شدت استنکاف داشت از اینکه این شرایط فراهم شود و این موقعیت پیش بیاید. استاد به شدت از مقام، موقعیت های اجتماعی، سیاسی و دنیوی پرهیز و اجتناب داشت، به همین جهت با وجود اینکه موقعیت ها و مناصب بسیاری را به محضر ایشان پیشنهاد داده بودند و شاید ایشان به نحوی هم می دانست ممکن است این مناصب مورد نظر حضرت امام(ره) هم باشد و دست کم ایشان رضا دارد بر اینکه این منصب را بپذیرد، اما هرگز تن درنداد و به زندگی طلبگی خود ملتزم و پایبند بود به درس و بحث طلبگی و تربیت نفوس و مباحث اخلاقی و پشتیبانی از آرمان های حضرت امام(ره) بی آنکه نامی از ایشان مطرح باشد و ایشان جایگاهی را احراز کنند، لهذا می توان گفت ایشان از شاگردان حضرت امام (ره) و از پیشاهنگان و پیشقراولان پیگیری آرمان های مبارزاتی حضرت امام (ره) قلمداد می شد.

رسانه‌ی انقلابی ـ اسلامی

موضوع این همایش بسیار خطیر است. هرچند با تأخیر وارد این بحث شده‌ایم، اگر می‌توانستیم پا به پای حضرت امام به این مقوله بپردازیم، امروز وضع ما دیگر بود. ازجمله کلمات معروف آن بزرگوار که همه شنیده‌ایم و شاید در جمع ما کسانی باشند که مستقیم از زبان ایشان و پیش از انقلاب شنیده باشند، تعریف تلویزیون، سینما، هنر و کاربرد این ابزار در جهت اغراض و غایات متعالی دین و انسان‌سازی و جامعه‌پردازی است. اینکه اگر این دستگاه ساعتی در اختیار ما قرار بگیرد چه پیامدهایی خواهد داشت. ایشان با این عبارت به اهمیت این مقوله و تأثیرگذاری شگفت و شگرف این ابزار اشاره کرده‌اند، اما سی‌وسه سال از پیروزی این انقلاب باشکوه و این فتح‌الفتوح روزگار سپری شد ولی دمی هم به این مقوله نیاندیشیدیم. مدام هم فرافکنی می‌کنیم و می‌گوییم چرا اینچنین نمی‌کنند و چرا اینچنین نکردند. شاید کسی همین الان خطاب به من نیز بگوید شما چرا نکردید؟ شما از جمله کسانی بوده‌اید که توقع می‌رفت در این زمینه هم کاری می‌کردید. همگی ما مخاطب هستیم. الان هم اگر کاری آغاز شده است، باید با تدبیر دقیق‌تری ادامه یابد. ما برای هر امر جزئی سازمان و دستگاهی داریم، اما برای امر رسانش و مقوله‌ی نظری این امر هیچ کاری نکرده‌ایم.

همین مجموعه‌ی حوزه‌ی هنری و همین تالاری که الان در آن حضور داریم، یکی از نقاطی از این شهر است که دست‌کم برای من پر از خاطره است. به‌خصوص در دهه‌ی اول انقلاب در همین تالار گاه سخنرانی کرده‌ام و یا بعضی از سخنرانی‌ها را در همین تالار شنیده‌ام. در این تالار از رهبری فرهمند انقلاب (پیش از دوره‌ی رهبری ایشان) سه نوبت در سه سال مقوله‌ی تهاجم فرهنگی را شنیده‌ایم. و بعدها و در دوره‌ی رهبری این مسئله مطرح شد و اشتهار پیدا کرد ولی باز هم کاری روی آن نشد. یک وقت به مناسبتی خدمت ایشان تشرف داشتم، و ایشان به تفصیل راجع به مقوله‌ی تهاجم فرهنگی صحبت فرمودند. ایشان گفتند، حتی خیلی از مسئولان نیز حرف‌هایی را که من مطرح کردم، نفهمیدند. فرمودند از عهد هابیل و قابیل جبهه‌ی حق و باطل با هم مواجه بوده‌اند و بحث‌های تاریخی زیادی را مطرح کردند، سمینار گذاشتند، مصاحبه کردند ولی کسی قدم برنداشت. در همین تالار حرف‌های زیادی شنیده‌ایم و گفته شده است، اما کو گوش شنوا و کو دلی که به این فریادها نرم شود و به جایی برسد؟ با این‌همه کاری که آغاز شده است بجاست و خوب هم شروع شده است، و انشاءالله دوستان سعی می‌کنند که سنجیده، حکیمانه و به دور از آوازه‌خواهی و دخالت نفسانیات و بدون تحزب و جریان‌گرایی و به صورت کاملاً ناب و زلال با این مقوله مواجه شوند، بی‌آنکه کمترین تعرضی به کسی بشود. زیرا برای ما راحت است که همواره وجه منفی امر را بگوییم اما کار ایجابی کمتر می‌کنیم. گویی طبع انسان اینگونه است که همواره برای او فرافکنی و نقد و مطرح کردن کاستی‌ها و کژی‌ها راحت‌تر است و به تعبیر رایج نیمه‌ی خالی لیوان را بیشتر به رخ بکشد و جهات مثبت و نگاه مثبت و پیشنهاد روشن و عملیاتی و ایجابی کمتر مشاهده می‌شود. در اینجا هم سعی کنیم به رغم اینکه همچنان جا دارد که وضع موجود را نقد کنیم و به رغم آنکه وضع موجود مطلوب نیست، اما به هر حال از وضع مطلوب سخن بگوییم و راهی گشوده شود برای درمان درد‌های جامعه، کشور و نظام ما در این عرصه‌ی بسیار پراهمیت.

دیروز به من پیشنهاد شد که از شاخصه‌های رسانه‌ی انقلابی ـ اسلامی سخن بگویم. با توجه به محدودیت زمان من چهارچوب آنچه که می‌شود در این زمینه گفت را طرح می‌کنم.

همانطور که اشاره کرده‌ام، جا دارد که دست‌کم یک پژوهشگاه مجهز را با امکانات لازم بگماریم که در این زمینه کار نظری انجام بدهد. مبانی این حوزه را مطالعه کند و به تعبیری فلسفه‌ی آن را بررسی کند، یعنی از مبادی و مبانی مسئله، تا غایت آن و تا کارافزارها و مجموعه‌ی عناصر و عوامل و ابعاد و ساحاتی که این مقوله را می‌سازند، ببیند و کار نظری بکند، ولی براساس مبادی و بنیادهای دینی و معرفتی خودی.

مقوله‌ی رسانه و رسانش و پیام‌ورزی از پنج رکن تشکیل می‌شود. اگر بناست کارِ نظریِ معرفتی، معطوف و برگرفته از مبانی دینی و حکمت خودی انجام بدهیم باید روی این پنج محور کار کنیم. من راجع به هریک از این محورها توضیحی عرض می‌کنم و یکی دو مثال برای هریک مطرح می‌کنم، تا در مجموع از «رسانه‌ی انقلابی ـ اسلامی» تصویری ارائه شده باشد.

دلیل طرح این ارکان پنجگانه به این دلیل است که ما این مقوله را تک‌ساحتی می‌بینیم، درحالی‌که این مقوله سطوح و لایه‌های متنوع و متکثری دارد. اگر بگوییم رسانه‌ی مشتری‌محور و مشتری را عبارت بدانیم از مشتری موجود و محقق به خطا رفته‌ایم، چرا که سایر ارکان و ساحات معطوف به رسانه را ندیده‌ایم، و علاوه بر آن مخاطب را هم مشتری انگاشته‌ایم و مشتری محقق را هم پذیرفته‌ایم، و هرآنچه او می‌خواهد را مد نظر داشتیم و نه هرآنچه که او نیاز دارد. تک‌ساحتی‌دیدن آفت درست اندیشیدن و درست تصمیم گرفتن راجع به این مقوله‌ی خطیر و حساس است.

درخصوص هریک از این ساحات می‌توان صفات ذاتی متعالی و همچنین مختصات عَرَضیی را برشمرد که حسب اقتضائات ظروف مختلف باید لحاظ شوند. گاه گفته می‌شود ما باید کاری کنیم که در این روزگار رسانه‌ی ما مخاطب پیدا کند، باید توجه داشته باشیم که رسانه‌های ماهواره‌ای و اینترنتی و عالم گسترده‌ی فضای مجازی فعال است و ما رقبای عظیمی داریم. این مطلب درست اما آن زمان که این مطلب به مثابه ملاک اصلی و دخیل در تعیین ذاتیات رسانه لحاظ می‌شود بسیار زیان‌ور و خطرناک است، اما اگر به مثابه یک شرط عارضی و از باب مختصات رسانه‌ی کاربردی که اقتضائات زمانه و ظروف تاریخی و اجتماعی را هم لحاظ می‌کند، ببینیم، کار حکیمانه‌ای است. ما نمی‌توانیم چشم و گوش خود را ببندیم و تلویزیونی راه بیاندازیم که هیچ جاذبه‌ای نداشته باشد. اوایل انقلاب در یک دوره‌ی کوتاه هیچ‌گونه موزیکی از تلویزیون و رادیو پخش نمی‌شد، متولیان آن روز رسانه‌ی ملی به محضر امام مشرف شدند و موضوع را مطرح کردند و حضرت امام اجازه دادند از موسیقی استفاده شود.

موسیقی مطلقاً حرام نیست. به تعبیر بسیار دقیق، حکیمانه و درخور پژوهش و تحقیق علامه‌ی بزرگوار شیخ‌الحکماء المعاصرین، آیت‌الله جوادی آملی: «هر آن چیزی که در طبیعت و فطرت آدمی تعبیه شده و کششی در آن هست و فطرت آدمی به سوی او میلی دارد، اگر وجه حرامی دارد، حتماً وجه حلالی نیز دارد.»

ما باید صفات ذاتی و مختصات ذاتی متعالی معطوف بر یکی از این ساحاتی را که عرض می‌کنم لحاظ کنیم لحاظ کنیم و در عین حال مختصات عَرَضی تابع اقتضائات ظروف موجود را هم نادیده نگریم و هیچ‌یک از اینها را جایگزین دیگری نکنیم.

۱٫ منبع پیام، (پیام‌ده)، پیام چه کسی باید دریافت شود و مبدأ پیام کیست؟ روشن است که مبدأ‌ پیام وحی است، و رسانه‌ی انقلابی ـ اسلامی وحی‌منبع است و وحی هم مساوی با نقل نیست، در اینجا مراد وحی تشریعی نیست، وحی به معنای آن سنخ رابطه‌ای که بین عبد و رب برقرار می‌شود و گاه دوسویه است و کانال‌ها، طرق و ابزارهای مختلفی آن را محقق می‌کند. خداوند از طریق فطرت، عقل و وحی تشریعی که در قالب نقل قرآنی صورت می‌بندد به انسان پیام می‌دهد. همچنین خطابات نبی و ولی در جایگاه و منصب ولایت، کلام خداست که از طریق نبی و ولی به عبد منتقل می‌شود. همه‌ی اینها وحی هستند، و وحی بالمعنی‌الاعم منبع رسانه‌ی انقلابی و اسلامی است.

۲٫ موضوع و مضمون پیام. رکن دیگر رسانش موضوع و مضمون است، چه چیزی را می‌خواهیم به مخاطب منتقل کنیم؟ افراط و تفریط در این خصوص فراوان رخ می‌دهد. در همه چیز تک‌ساحتی‌نگری و تک‌ساحت‌انگاری خطا، خطرناک و مضر است. انسان جامع‌ترین موجودی است که آفریده شده است، انسان می‌تواند کامل‌ترین موجود پس از واجب باشد. خداوند متعال اگر میسر بود موجودی فراتر از انسان بیافریند، می‌آفرید و بابت آفرینش او به خود تبریک و دست‌مریزاد می‌گفت، اما فقط راجع به انسان گفت «فتبارک‌الله احسن الخالقین» چون احسن المخلوقین را خلق کرد. انسان دارای ابعاد وجودی گسترده‌ای است، ما همه‌ی ابعاد را باید ببنیم. عقل این انسان باید اشباع شود، عواطف او نیز باید اشباع شود. این انسان هم غم دارد، هم شادی، این انسان هم لایه‌ی وجودی معناگرا دارد و باید معنویت و وجه معناورزی او اشباع شود، هم لایه‌ی‌ وجودی مالکی و ملکی دارد. هم حیث ملکوتی باید از طریق رسانه تغذیه شود و هم حیث مُلکی او باید تغذیه شود. هم برنامه‌ی شاد نیاز داریم و هم برنامه‌های سوگواری. هم باید به علم پرداخته شود و هم به عمل. هم حوزه‌ی حکمت نظری و هم حوزه‌ی حکمت عملی. نیازهای حوزه‌ی حکمت نظری و حکمت عملی انسان باید توسط رسانه تأمین شود.

حضرت امام فرمودند که صداوسیما دانشگاهی گسترده و یا دانشگاهی وسیع است، و مقام معظم رهبری نیز این بیان حضرت امام را نقل به مضمون کرده‌اند. امام نفرمودند «دانشگاه است»، دانشگاه تخصصی نیست. اینکه همه‌ی تلویزیون تبدیل به شبکه‌ی چهار شود، درست نیست. همه‌ی نیاز مخاطب در گستره‌ی ابعاد وجودی انسان باید تغذیه شده باشد. هم به لحاظ ساحات نیاز انسان، و هم به لحاظ سطوح مخاطبان انسانی.

این تقسیماتی که ذهن ما با آن آشنا است و گاه متصلبانه و بدون اینکه به معنای آن بیاندیشیم در محیط دانشگاه تکرار می‌کنیم، مثلاً تقسیمات پارسونزی در حوزه‌ی مناسبات انسان[۱]، اولاً تقسیماتی سکولار است و عبودیت و لاهویت در آن دیده نشده است و ثانیاً بسیار ناقص است. عرصه‌های مواجهه و متعلق‌های مواجهه‌ی جوارحی و جوانحی انسان بسیار گسترده‌تر از چهار ضلعی است که پارسونز مطرح می‌کند. باید انسان را با این گستردگی ببینیم، عرصه‌های مواجهه‌ی جوانحی و جوارحی انسان را به تمام ببینیم. این عرصه‌های مواجهه استقرایی است و روزبه‌روز افزایش پیدا می‌کند. روزگاری چیزی به نام حقوق و یا فقه محیط زیست و اخلاق محیط زیست مطرح نبود، اما امروز محیط زیست یکی از صحنه‌های مواجهه‌ی انسان شده است. هرچند که در تعالیم دینی بابت این حوزه هم به حد کفایت آموزه و گزاره و بحث‌های فلسفی و هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی داشته‌ایم.

البته اگر بعضی از احادیث، به بعضی اضلاع به صورت محدود اشاره می‌کند، می‌توان گفت که به مثابه لایه‌های وسیع‌تر و شاید کلی‌تر عرصه‌های مواجهه است. منسوب به حضرت امام صادق(ع) است که تعامل آدمی چهار گونه است و چهار وجه دارد: «التعامل مع النفس، التعامل مع الله، التعامل مع الناس، التعامل مع الدنیا» که علامه‌ی جعفری با الهام از این روایت چهار الگو را طراحی کرده‌اند، البته اگر این بیان که منسوب به امام صادق(ع) است و در مصباح‌الشریعه آمده است، اگر حدیث باشد، می‌تواند از عرصه‌های کلانی حکایت کند که در ذیل آن عرصه‌های خُردتری وجود دارد، ولی این الگو سکولاریستی نیست و در آن التعامل مع الله وجود دارد، ضمن اینکه در سایر عرصه‌ها هم نگاه معنوی هست. التعامل مع الدنیا در بستر جهان‌بینی توحیدی به صورت دیگری شکل می‌بندد. دنیا معنای دیگری دارد و تعامل با دنیا صورت دیگری پیدا می‌کند، همچنین رابطه‌ی دنیا با آخرت معنای دیگری دارد.

رکن سوم، رکن مخاطب است، یعنی انسان با همه‌ی ابعاد وجودیش، امان انسان باید در نسبت با فطرتش لحاظ شود. بنابراین مخاطب نیز رکنی در فرایند پیام‌ورزی است، و این کلام با آنچه که گاهی می‌گویند رسانه باید مشتری‌محور باشد تفاوت پیدا می‌کند. با مشتری‌محوری ادبیات سود و منفعت در رسانه راه پیدا می‌کند که اصلاً مد نظر ما نیست. انسان بما هو انسان (که انسانی فطری است) و نه انسان در ظروف. البته ظروف اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و اقلیمی به مثابه عناصر عرضی و مختصاتی که اقتضائات این ظروف بر ما تحمیل می‌کند باید مد نظر باشد، اما اینها به مثابه شروط و صفات و چارچوبه‌های اصلی نباید منظور شود. چارچوبه‌های اصلی باید معطوف به انسان مفطور تنظیم شود. مخاطب باید اینگونه دیده شود، یعنی همان کاری که پیامبران می‌کردند. پیامبران مذکِر بودند، و خطابشان به فطرت انسان بود. البته پیامبر اعظم(ص) توجه داشتند که در حال عبور دادن جامعه از عهد جاهلیت هستند و یک واقعیت اجتماعی را پشت سر می‌گذارند. نظام‌ها، رسومات، سنن، مناسک، رفتارها، عادات و عرفیات را نقض می‌کنند. رسوبات اینها در جامعه وجود دارد، و پس از آن هم بخشی از آنها باقی ماند. ولایت قربانی بازسازی رسوبات دوره‌ی جاهلیت شد. پیامبر اکرم(ص) این را مد نظر داشتند، اما انسان کافر و غافل و ناسی از فطرت را خطاب قرار ندادند. کار پیامبران تذکر بود و قرآن ذکر است و گوش مؤمنین به ذکرها بدهکار است. انسان در نسبت با فطرت خود رکن دیگر پیام‌ورزی است و به مثابه مخاطب باید در ساختار فرایند رسانش باید لحاظ شود و در رسانه دیده شود.

درنتیجه نیازهای حقیقی انسان باید تأمین شود و نه خواهش و سفارش او که اگر خواهش و سفارش محور شد، به مشتری‌محوری تعبیر می‌شود.

رکن چهارم پیام‌افزارها است. پیام‌افزارها در دو لایه و دو قسم تقسیم می‌شوند، سخت‌افزارها و نرم‌افزارها. وسائط انسانی پیام‌رسانی و وسایل سخت و فیزیکی پیام‌رسانی. البته اگر این دو لایه را از هم تفکیک کنیم می‌توان گفت که فرایند پیام‌رسانی پنج رکن دارد. خداوند متعال به انسان پیام می‌دهد، وسائط آن کدام هستند؟ عقل، نبی، ولی، مفسران، مبلغان و عالمان وسائط پیام‌رسانی هستند و پیام خدا را به انسان منتقل می‌کنند.

همچنین ابزارهای سخت و سخت‌افزارهای پیام‌رسانی و یا فناوری پیام‌رسانی، رکن دیگر فرایند پیام‌ورزی و و پیام‌رسانی است. وسائط انسانی پیام‌رسانی در رسانه‌ی انقلابی ـ اسلامی کیست و چگونه باید باشد؟

من تصور می‌کنم به ملاک ضرورت انتشار صدق و موثق‌بودن خبرها، انتقال صائب و صحیح آموزه‌ها و تعالیم، وسائط خبر باید عادل باشند. به اقتضای آیه‌ی «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات، ۶)، که ما در انتقال اخبار حوزه‌ی حکمت عملی و شریعت مطرح می‌کنیم و می‌گوییم روات باید عادل و یا دستکم موثق باشند، کسی که متولی امر رسانش است به دو جهت باید عادل باشد، اول به آن جهت که بتوان به او اطمینان کرد و حتماً مطلب به درستی منتقل شود، دیگر آنکه چون رسانه به ویژه آنگاه که تصویری می‌شود در متن زندگی ما جاری می‌شود، و با عوامل اداره‌کننده و در سطوح و ساحات مختلف در رسانه زندگی می‌کنیم، اینها الگو می‌شوند و به جا و بی‌جا، به مثابه یک گروه مرجع تلقی می‌شوند، و الگوواره هستند، حتی مجری و آن کسی که خبر می‌گوید الگو تلقی می‌شود. خواه‌ناخواه و خواسته و ناخواسته، خودآگاه و ناخودآگاه، توده‌ها از شخصیت و رفتار و گفتار و حرکات و سکنات این عناصر متأثر می‌شوند و بنابراین باید شایستگی و صلاحیت الگو قرارگرفتن را داشته باشند.

بنابراین از اولین شرایط مدیرعامل سازمان صداوسیما، یعنی آن کسی که باید این رسانه را اداره کند، عدالت است. همچنین از آن جهت که این کار یک کار فنی است، باید ماهر نیز باشد. پس رسانه‌ی انقلابی و اسلامی نیروی انسانی ماهر و عادل نیاز دارد.

از دیگرسو فناوری و سخت‌افزارهای رسانش در امر رسانه‌ی انقلابی اسلامی جایگاه مهمی دارد. آیا فناوری دارای ماهیت است؟ آیا صنعت و تکنولوژی کفر و ایمان می‌شناسد؟ ملحد، سکولار و مؤمن دارد؟ شرقی، غربی دارد؟ من در اینجا بی‌آنکه در ورطه‌ی پاره‌ای افراط‌ها افتاده باشم، پاسخ به این پرسش‌ها مثبت است. برخی به افراط می‌گویند حتی یک تلفن هم اسلامی و غیراسلامی دارد، که من اینگونه اعتقاد ندارم، اما تردیدی نیست که در پس فناوری‌ها و تکنولوژی‌ها یک ایدئولوژی نهفته است. شما صنعت بلوک شرق سابق را با صنعت غرب مقایسه کنید و مختصات آنها را بسنجید، آیا این دو با هم تفاوت ندارند؟ ایدئولوژی خشن بلوک شرق در صنعت آن نیز بروز کرده و تأثیر گذاشته است، صنعت بلوک شرق ظرافت ندارد، ولی به عکس در تکنولوژی غربی ظرافت‌هایی دیده می‌شود.

من اینجا در مقام تحسین و تقبیح نیستم، ولی می‌خواهم بگویم که چون فرهنگ در تکنولوژی تأثیر می‌گذارد و تکنولوژی و فناوری جزء فرهنگ نیست ولی نمود و نماد فرهنگ است، فرهنگ بر تکنولوژی تأثیر می‌گذارد، همان‌طور که بر معرفت تأثیر می‌گذارد و بر سطح زندگی ما تأثیر می‌گذارد. بخش عظیمی از فرهنگ در سبک زندگی بروز می‌کند. فناوری دارای ماهیت است، و در آن ایدئولوژی نهفته است. خواه‌ناخواه ایدئولوژی‌مند است و رسانه‌ی انقلابی ـ اسلامی، نیازمند به فناوری متناسب خود است و ابزارهای مناسب خود را می‌طلبد.

در اینجا انذار و هشدار می‌دهم، به دلیل خلائی که در بخش فلسفه‌های مضاف معطوف به معرفت و معیشت داریم، متأسفانه همواره دست نیاز به سوی این و آن دراز می‌کنیم. یا به جریان‌های لیبرال مراجعه می‌کنیم، یا به کسانی که مدعی مواجهه با لیبرالیسم هستند، یعنی سنت‌گراها. درحالی‌که هر دو جریان دو تیم از یک فرهنگ و ملیت و در یک زمین هستند و در چارچوب یک قاعده بازی می‌کنند. سنت‌گرایی هم بخشی از فرهنگ غرب است و سنت‌گرایان نیز با قواعد غرب و در زمین غرب، علیه مدرنیته و مدرنیسم مبارزه می‌کنند. راهی که ما را به مقصد خواهد رساند، هیدگریسم و دیگر فلسفه‌های‌ سنت‌گرا نیست. سنت‌گرایان قواعد بازی دوران مدرن را پذیرفته‌اند و در چارچوب آن قواعد بازی می‌کنند. و لذا مدرنیته از آنها آسیب ندیده و از آنها پرهیز ندارد. سردمداران دنیای مدرن هم هیچ واهمه‌ای از آنها ندارد. در واشنگتن و نیویورک یک سنت‌گرا امریکا و مدرنیسم را نقد می‌کند، او را تکریم هم می‌کنند و مشاور رئیس‌جمهور هم می‌شود. چون می‌دانند او خطری ندارد.

ما باید راه دیگری را باز کنیم، نه تجدد و نه سنت‌گرایی. ما باید مجدد تفکر دینی باشیم. در فلسفه‌ی فناوری و تکنولوژی هم باید فلسفه‌ی دیگری براساس مبانی خود تأسیس کنیم.

به شیوه هم باید پرداخت. شیوه‌ی پیام‌رسانی حتی می‌تواند چیزی جدای از ارکان و عناصری که تا اینجا عرض شد قلمداد شود. بعضی شیوه‌های ناصواب و نادرستی که از آنها بهره می‌گیریم، حتی اگر نیت صحیحی هم داشته باشیم، کار ما را ناکام می‌گذارد. «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم‏» (بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۰۹) چه مایه باید مستقیم با مردم سخن گفت؟ از ویژگی‌های سخن گفتن با فطرت به گونه‌ای که فطرت‌خطاب باشیم همین است که به رخ فرد نمی‌کشیم، بلکه با وجدان او سخن می‌گوییم. اینکه عرض کردم عوامل و نرم‌افزارها و نیروی انسانی خطاب و پیام‌رسانی باید عادل باشند به همین جهت است. گاهی انسان چیزهایی را می‌بیند که خیلی دردآور است. چندی پیش یک مجری راجع به هنرپیشه‌ی دیگری صحبت می‌کرد. می‌گفت اگر بنا باشد که یک نفر از هنرپیشه‌ها بهشتی بشود و بهشتی باشد ایشان است. این خیلی زشت است که ما به این شکل و شیوه الگو معرفی کنیم. ابلاغ مناسب لازم است که باید فطرت‌خطاب و تذکرمآب بوده باشد. تقسیم برنامه‌ها به غیرمذهبی و مذهبی و دینی و غیردینی از زیانبارترین شیوه‌های مواجهه با مخاطب است. هنگامی هم که بحث ارائه‌ی برنامه‌ی مذهبی می‌شود یک پویانمای بسیار سخیف و مبتذل می‌سازیم که بسیار غیرجذاب است. تا روز شهادتی می‌رسد، منتظر هستیم که یک درخت نخل نشان داده شود با عربی که با لباس عربی در زیر آن نشسته است.

بنابراین موضوع شیوه هم می‌تواند حتی در حد رکنی از ارکان فرایند پیام‌رسانی و رسانش به شمار بیاید و مورد نظر قرار گیرد.


[۱] پارسونز از چهار نظام کنش نام می‌برد: نظام اجتماعی (Society system) ، نظام فرهنگی، (Cultural system) نظام شخصیتی (Personality system) و ارگانیسم رفتاری.(Behavioral organisms) از نظر او، یک نظام اجتماعی از مجموعه‌ای از کنشگران فردی ساخته می‌شود که رابطه‌شان با موقعیت‌هایشان و همچنین با یکدیگر، برحسب و به واسطه‌ی یک نظام ساختاربندی‌شده‌ی فرهنگی و نمادهای مشترک، مشخص می‌شود.

Toward a general theory of action. Talcott Parsons and Edward Shils New York: Harper and Row, 1951.

علامه محمدتقی جعفری

چگونه با علامه شیخ محمدتقی جعفری آشنا شدید؛ این آشنایی به چه سال‌هایی باز می‌گردد؟

در سال ۱۳۴۶، همان اوایل طلبگی در تهران به شخصیت ایشان علاقه مند شدم. البته کم بودن سن و معلومات در آن زمان، مانع می‌شد که ارتباط مستقیم با ایشان داشته باشم. اما در همان دوره با بعضی از کتاب‌هایشان آشنا شدم .در سال ۴۹ که به قم رفتم، مطالعاتم افزون شد که در این فضا طبیعی بود، با کتاب‌های استاد مطهری، استاد جعفری، دکتر شریعتی، آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی و … آشنا شوم و آنها را مطالعه کنم. در این مقطع با آثار و افکار ایشان بیشتر آشنا شدم. اگر قبلا دورنمای شخصیت ایشان در ذهنم ترسیم شده بود، از این به بعد، درون شخصیت ایشان راه یافتم.

اولین بار کجا در سخنرانی ایشان شرکت کردید؟

گویا اولین بار در مسجد ارک پای سخنرانی ایشان بود.

در آن سخنرانی، درباره چه سخن می‌گفتند؟

یادم نیست، ایشان برغم این‌که فیلسوف بود با عموم هم که صحبت می کرد، از مباحث فلسفی-فرهنگی حرف می زد؛ چون نگاه ایشان به همه چیز فلسفی بود و در زندگی‌شان چیزی به نام فلسفه و غیرفلسفه وجود نداشت. به یاد دارم، روزی در منزل ایشان، اوراقی در اتاق و جلویشان ریخته بود، اینها را نگاه می کرد و با تردید می گفت نمی دانم اینها مطالب من است یا کس دیگری؟! من گفتم حاج آقا ببیند در این اوراق «حیات معقول» آمده است؟ اگر آمده برای شماست وگرنه برای شما نیست. می خواهم بگویم ایشان تمام وجنات، حرکات، سکنات، رفتار، گفتار و افکارشان فلسفی بود. ایشان همه علمشان فلسفه بود و هم زندگی‌شان توام با فلسفه.

گویا شما از شاگردان ایشان بودید؛ از نحوه تدریس ایشان بگویید.

ایشان به صورت کلاسیک، سنتی و متعارف تدریس کمتر داشت. اگر شما با ایشان حشر و نشر داشتید، سفر می‌کردید، گعده می‌کردید، راه می‌رفتید، علم می‌آموختید و غیرمستقیم آموزش می‌دیدید. تدریس ایشان اینگونه نبود که به صورت رسمی، یکی متکلم باشد و دیگری مستمع، بلکه در خلال سخنانشان بحث و گفتگو صورت می‌گرفت و تعلیم داده می‌شد. پس باید بگویم؛ من به معنای متعارف شاگرد ایشان نبودم اما به معنای حقیقی کلمه در حضور ایشان تلمذ کردم.

ارتباط نزدیکتان با ایشان، چگونه شکل گرفت؟

پس از پیروزی انقلاب، بعد از مدتی حضور در قم و تحصیل تصمیم گرفتم به دلیل شرایط و نیاز به کارهای فرهنگی به تهران بازگردم. سپس با جمعی از دوستان سازمان تبلیغات اسلامی را تاسیس کردیم. زمانی که مرحوم شهید باهنر، شهید حقانی، آیت الله جنتی، آقای شرعی، آیت‌الله امامی کاشانی و آیت الله مهدوی کنی هم درگیر تاسیس این سازمان بودند. با این دوستان مشغول به کار شدیم و از آن موقع ارتباط مستقیم تر با علامه جعفری آغاز شد. من از ایشان درخواست می کردم گاهی در بعضی از برنامه ها حضور پیدا کنند. همچنین از ایشان دعوت می کردم که برای مبلغین و وعاظی که از سازمان تبلیغات اعزام می شوند، دروس توجیهی تدریس کنند. ایشان هم استقبال می کردند و بسیار هم جلسات مفیدی بود. به این ترتیب رفته رفته ارتباط فعال و با نشاطی را با ایشان به شکل حضوری پیدا کردیم تا اینکه به‌خاطر جهت گیری های فکری، فلسفی و معرفتی که داشتم در بعضی نشست ها در منزل ایشان حضور پیدا کردم. سپس در سال‌های ۷۲ و ۷۳ در آغاز تاسیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی این ارتباط‌ها منسجم شد. چرا که در ابتدا به فلسفه دین پرداختیم و معتقد بودیم، مباحث مربوط به حوزه فلسفه دین جدیدترین، وسیع ترین، جدی ترین و تاثیرگذارترین حوزه های معرفتی در مباحث دین پژوهی است که از ایشان برای این موضوعات استفاده و بهره بسیار بردیم.

فکر کنم در آن زمان مباحث جدیدی در محافل علمی و دانشگاه ها مطرح بود که چالش‌برانگیز شده بود؛ همچون نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت. پرداختن شما به فلسفه دین بر اساس این شرایط بود؟

بله، افرادی این مباحث را مطرح کرده بودند ولی فراتر از آن، در دنیای عرب و جهان غرب این مباحث پیشرفته تر و جدید تر مطرح شده بود و موجش در حال رسیدن به ایران بود. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هم به عنوان یک دستگاه معرفتی، علمی و فکری تاسیس شد تا به طور جدی به مباحث روز بپردازد و خود را جزو پیشروان و پیش‌آهنگان جریان فکری جدید قلمداد می‌کند. از این رو، من با علامه جعفری مشورت کردم که یک دوره ای شبیه دایره المعارف فلسفه دین با دیدگاه‌ها و مبانی اسلام شیعی تالیف شود. به همین خاطر، یک سلسله پرسش‌های جدیدی را که در این قلمرو مطرح بود، طراحی کردیم.

شما طراحی کردید یا ایشان؟

من و دو نفر از همکاران سوال‌ها و محورها را مشخص کردیم؛ سپس بنا شد که این مطالب را در اختیار ایشان بگذاریم، ایشان تامل کنند و جلساتی را با چند نفر از دوستان برگزار کنیم که ایشان در قالب یادداشت‌هایی پیرامون آن پرسش‌ها و آن مباحث و محورها، جواب‌هایی تهیه کنند که مورد نقد و بررسی جمعی قرار گیرد و از دل آن جلسات، مجموعه ده جلدی به عنوان فلسفه دین به نام ایشان تدوین و منتشر شود.

آیا این مباحث (برابر) موج جدیدی بود که در آن سال‌ها در حوزه فلسفه دین مطرح شده بود؟

قطعا ناظر به افکار و آرای جدید و نظریه ها و مکاتب نوخاسته و نوپدید که در غرب و دنیای اسلام و از جمله در ایران در آن روزها مطرح می شد، بود. ولی بنا نبود تنها یک کار عکس العملی قلمداد شود.

ایشان در ابتدا با پیشنهاد شما موافقت کردند یا شروطی گذاشتند؟

ایشان به شدت استقبال کردند و ما همان رویه‌ای که گفته شد را مطرح کردیم. با این روال، اول از مبحث قلمرو دین آغاز کردیم و رفته رفته مبحث سکولاریزم مطرح شد و در کنارآن بحث پلورالیزم دینی. همچنین در حوزه مبانی فقه، سلسله مباحثی از نوع فلسفه فقه مطرح شد. البته در آن ایام اصطلاح فلسفه فقه هنوز رایج نشده بود.

هر از چه مدت جلساتتان با ایشان برگزار می شد؟‍

در هفته یک تا سه جلسه خدمت ایشان در کتابخانه‌شان می‌رسیدیم. این جلسات گاهی ۳ یا ۴ ساعت هم طول می کشید که تنظیم و تدوین می‌شد. دفتر اول «فلسفه دین» منتشر شد. دفتر دوم را آغاز کردیم که دو نفر از دوستان ملحق شدند. البته در هنگام تدوین دفتر دوم، متاسفانه کسالت غیرمنتظره ایشان پیش آمد و روند کار متوقف شد.

چه کسانی از ابتدا حضور داشتند و چه افرادی ملحق شدند؟

دکتر محمدرضا اسدی که در مرحله دوم دکتر عبدالله نصری و دکتر احد فرامرز قراملکی به جمع ما ملحق شدند.

یعنی غیر از شما همه غیرحوزوی بودند؟

بله، البته آقای اسدی آن موقع طلبه بود و تا پایان سطوح را خوانده بود و کارشناسی ارشد فلسفه غرب هم داشتند. بعدها در مقطع دکترا مشغول شدند و از طلبگی فاصله گرفتند. البته اخوی ایشان هم در مرحله اول با ما بودند که به خارج از کشور رفتند و ماندگار شدند.

از دیدگاه شما، ویژگی بارز مرحوم علامه جعفری نسبت به سایر علمای شیعی چیست؟

استاد علامه جعفری با شخصیت های هم قطار خودش تفاوت های بسیاری داشت؛ از جمله اینکه در یک خانواده نه چندان فرهنگی و علمی بود که به یکباره تصمیم گرفتند طلبه شوند. ایشان دوره تحصیلات عالیه را در نجف طی می‌کنند و با مشورت و استخاره تصمیم می‌گیرند که به ایران بازگردند. ابتدا به مشهد، سپس به قم می روند و در نهایت در تهران مستقر می شوند. شخصیتی که به رغم آنکه اساتید برجسته حوزه مشهد، قم و نجف را درک کرده بودند و طبعا در علوم تخصصی حوزه، یعنی در فقه و اصول تخصص داشتند، در حوزه نجف که کمتر فلسفی بود، ضمن درک بعضی اساتید فلسفه و عرفان، خودخواسته و خودساخته به تعمق و وارسی در فلسفه می پردازند به گونه‌ای که مسائل فکری و فلسفی زمان خودش که از غرب سرازیر می شد و در دنیای عرب و در نزد روشنفکران عرب آن زمان مطرح بوده، تبدیل به دغدغه ذهنی ایشان می شود و از ایشان یک شخصیت فلسفی ویژه می سازد که با دیگر فیلسوفان معاصر خودش تفاوت هایی داشته است. هرچند که نمی توان گفت استاد علامه جعفری فاقد استاد و شاگرد بوده است ولی دست کم از این جهت که نه استادانش در طراز ایشان بودند و نه شاگردانش به طراز ایشان دست یافتند؛ می توان گفت که با دیگران تفاوت داشتند. ایشان با استعداد خودشان به این مرتبه رسیدند. اگرچه اساتید بسیاری در حوزه فقه و اصول داشتند و شاگرد پاره ای از مراجع نیز بودند، اما در فلسفه کمتر استاد می بینند ولی به اشاعه فرهنگ فلسفی می پردازند و یک رویکرد نویی را در فلسفه پدید می آورند که این رویکرد به رویکردهای جدید در فلسفه شبیه‌تر و با رویکرد های سنتی متفاوت است. به همین جهت ایشان در حوزه نمانده و طبعا حوزه از ایشان کمتر بهره می‌برد. ولی استاد جعفری وارد محیط جامعه می‌شوند ولی به محیط دانشگاه هم وارد نمی شود. بنابراین نمی توان گفت ایشان مدرس حوزه یا استاد دانشگاه بوده اند. تفاوت دیگر، توسعه فرهنگ فلسفی در جامعه از سوی ایشان بود. از این رو بین فیلسوفان خصوصا معاصرین کسی که بیش از همه شناخته و محبوب می‌باشند، استاد جعفری بود. وقتی برنامه گرامیداشت ایشان برگزار شد، توده مردم بیش از نخبگان استقبال کردند. چرا که توده مردم بیشتر از نخبگان حوزوی و دانشگاهی استاد جعفری را می شناختند و با او انس داشتند؛ اگرچه در طیف نخبگان هم هواداران و و منتقدانی داشتند.

شخصیت، رفتار و آرای علامه جعفری را چگونه تجزیه و تحلیل می‌کنید؟ در چارچوب کدام مکتب فلسفی یا حوزوی قرار می‌گیرند؟

علامه جعفری یک شخضیت به شدت خودساخته، شالوده شکن و قالب نشناس بودند. قالب پذیر نبودند. به همین دلیل، به رغم چندین دهه حضور در پایتخت و حضور در دانشگاه‌ها و همچنین ایشان یک شخص دانشگاهی نبودند و نشدند اگرچه طیف وسیعی از دانشگاهیان مرید ایشان بودند. ایشان به لحاظ سلایق، علایق، رفتار، منش ولباس پوشیدن و… کاملا سنتی بودند. ساده زندگی می کردند. از طرز پوشاکشان گرفته تا خوراک ایشان، مدرن نشده بود. اگرچه با افکار مدرن آشنا بودند، اما به شدت منتقد مدرنیسم و مدرنیته بودند. نوگرایی خاصی داشت اما متاثر از دانشگاه نبودند. اگرچه میان دانشگاهیان سخن می‌گفتند، اما حوزوی بودند. از سوی دیگر، اگرچه دهه‌ها در حوزه تربیت شده بودند ولی نسبت به بسیاری از عرفیات حوزه شالوده شکن بودند. ایشان اهتمام داشتند که معارف دینی و فلسفی را به اقشار مختلف منتقل کند و فلسفه را توده ای و فراگیر نمایند. این خود شالوده‌شکنی بود؛ چون فلسفه یک علم اشرافی است، علم خواص است. همچنین نمی توان به لحاظ فکری – فلسفی گفت که پیرو کدام مکتب بودند! یعنی نمی توان گفت که ایشان فیلسوف صدرایی یا فیلسوف مشایی یا اشراقی بودند. یا نمی توان گفت که ایشان فیلسوفی تحت تاثیر فلاسفه غربی بودند؛ چون نقاد فلسفه غرب بودند. نگرش ایشان در فلسفه آمیزه‌ای از مجموع گرایش‌ها و تفکرات فلسفی بود که سامان یافته و به صورت یک مکتب فلسفی در آمده بود.

پس انسجام فکری ایشان چگونه دیده می‌شود؟

ایشان چهل تکه نبودند؛ انسجام فکری داشتند. برخی می‌گفتند ایشان پریشان بحث می‌کنند، یعنی پریشان گوست و پریشان اندیش. در پاسخ به این ادعا باید گفت که عناصر نابغه، چه بسا دچار تبدل رأی زیادی هم بشوند. ایشان هم شاید این جهات را داشته باشند. اما به دلیل اینکه کلید تفکر ایشان دست کمتر کسی بود، نمی توانستند وارد فضای فکری ایشان بشوند لذا خیال می‌کردند ایشان پراکنده و پریشان بحث می‌کند. در حالی که دو نوع نظم داریم؛ نظم ساده و نظم پیچیده. استاد جعفری تفکرش از یک نظم پیچیده برخوردار بود. ایشان وقتی تعریفی از یک مقوله؛ مثل فرهنگ در چهل سال پیش کرده بودند الان هم همین تعریف را می‌کنند. عرضا و طولا تفکرشان کاملا منسجم بود و ایشان یک مکتب کاملا مستقل داشت.

آیا از نظر شما، «شالوده‌شکنی» علامه جعفری در حوزه، همانندی میان علمای شیعی داشته است؟

به شخصیت امام نزدیک بودند. امام هم از این جهت خیلی تحت تاثیر مرحوم آیت الله شاه آبادی بودند. شاید بتوان گفت آیت الله شاه آبادی هم وارد کارهایی می شدند که رایج نبوده و شالوده شکن بوده است. در آن زمان، مرحوم شاه آبادی به بحث تحزب، مسائل اقتصادی و… می‌پرداختند که رایج نبوده است. لذا از این لحاظ علامه جعفری شبیه مرحوم شاه آبادی بودند. همچنین آیت‌الله شاه‌آبادی سال‌ها مباحث تخصصی عرفانی را بعد از نماز در مسجد‌اش به زبان مردم در بازار مطرح می کردند. این در حالی است که این نوع مباحث از منظر حوزویان در آن دوره اختصاصی خواص قلمداد می شد و حتی از طرح آن برای طلاب جوان پرهیز می‌کردند.همچنین بعضی بزرگان تدریس عمومی فلسفه را منع می کردند. اما ایشان سلسله دروس معرفتی و عرفانی را در مسجد خودشان ارائه می کردند که بعضی از شاگردان عامی ایشان یعنی افرادی که تحصیلات تخصصی حوزوی نداشتند، تقریر آن را نوشته‌اند.

آقای رشاد؛ حوزه آنچنان اجازه «شالوده‌شکنی» نمی‌دهد. تدریس برخی علوم گاهی در حوزه با مخالفت زعیم آن روبرو می‌شود؛ همچون فلسفه و عرفان. در تاریخ معاصر پر است از خاطراتی که این مخالفت‌ها در آن ثبت شده است. همین الان برخی از بزرگان تدریس عرفان را صحیح نمی‌دانند و مباحث مثنوی را انحرافی توصیف می‌کنند؛ چه برسد به آن دوره. اما علامه جعفری به راحتی فلسفه می‌خواندند و تدریس می‌کردند. همچنین شرح بر مثنوی نوشتند، اگرچه از مولوی انتقاد کرده‌اند، اما او را به شدت بزرگ داشتند. چرا حوزه برابر فعالیت‌های آیت‌الله جعفری نایستاد؟ چگونه ایشان به رغم تمرکز بر فلسفه و عرفان، با مخالفان این دو علم، دوستی‌های صمیمانه داشت؟

صحیح نیست که بگوییم در حوزه شالوده شکنی با مقاومت مواجه می شود و ترویج مسائل فلسفی با مخالفت عموم حوزویان یا زعامت حوزه روبرو بوده است. چرا که یک جریان فلسفی بسیار غنی، قوی و پرباری را در طول تاریخ داریم که همه زاده حوزه است. جریان ضدفلسفی در حوزه هیچ‌وقت جریان غالب نبوده، بلکه رگه هایی بوده که فراز و فرود داشته است و هنوز هم این رگه ها وجود دارد. در یک مقطع، در مشهد این جریان سیطره ای پیدا می کند که این سیطره خیلی طولانی نمی شود و الان این سیطره افول کرده است. همچنین زعامت حوزه گاهی بر اساس احتیاطاتی مخالفت‌هایی می‌کنند که مبادا این انحرافات با تدریس فلسفه یا عرفان پا بگیرد و اصل حوزه و دیانت مخدوش شود. البته منکر این نیستیم که هم اکنون، در همین قم که پایگاه فلسفه است و فیلسوفان بزرگی در آن حضور دارند، کسانی هستند که مخالف فلسفه باشند، یا دست کم بگویند مباحث فلسفی برای همه قابل فهم نیست. من فکر می کنم در حوزه تسامح نسبت به دیدگاه های متعارض و تحمل نظرات مخالف، بالاست؛ منتهی در مسائل علمی جدی اند. به این معنا که اگر به یک نظریه رسیدند پای آن نظریه محکم می‌ایستد. اینکه می بینیم نزاع های بزرگی در می گیرد که گاهی تاریخی می شود و ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال نزاع بین دو رأی، دو مشرب، دو تفکر در بستر حوزه ادامه پیدا می کند و صف بندی ها و جبهه کشی ها بسیار جدی است، حاکی از عزم علمی حوزه است. البته قطعا جریان شاذی هم در حوزه وجود دارد که غیرقابل انکار است؛ همچون مکتب تفکیک در مشهد که یک نوع اخباری‌گری مدرن به حساب می‌آید، بوده و همچنان هم هست یا اخباری‌گری پنهان در قالب اجتهاد و فقه در لایه هایی از اذهان بعضی افراد در قم و دیگر حوزه های علمیه هنوز هم وجود دارد. هنوز هم جریان‌های شاذ برابر مکتب‌ها و آرای جدید مقاومت‌هایی می‌کنند که به دلیل تحجر و جمود آنان است. درباره علامه جعفری هم باید گفت که اولا جوهرا ایشان یک شخصیت حوزوی بودند و ثانیا ازمحیط حوزه خارج بودند. با این حال وقتی ایشان شرح مثنوی را نوشت، با انتقادهایی مواجه شدند. بعضی فقیهان که به عرفان معتقد نیستند و نسبت به مثنوی منتقدند، به ایشان انتقاد کردند. ایشان بلافاصله شرح نهج البلاغه را نوشت که به نحوی این انتقادات فروکش کرد.

در خاطرات آقای جعفری آمده است که ایشان به خاطر آب قم و مشهد، در آنجا نماندند و در تهران اقامت کردند. اما گویی این اقدام از این جهت بوده است که بتواند به فعالیت‌های خود دور از حوزه قم و مشهد ادامه دهد؟

من تصور نمی کنم که می‌خواستند از حوزه قم و مشهد دور شوند. البته من هم گمانم این است که آب قم و تهران دلیل اقامتشان در تهران و نماندن در قم و مشهد نبوده است. فکر می‌کنم علت اصلی آن، این بود که می‌خواستند تفکرات خود را در لایه های متعالی نخبگان اجتماعی منتشر کنند.

جریان‌های سیاسی مختلف و گاهی در جبهه‌هایی روبروی هم پیش و پس از انقلاب با ایشان ارتباط داشتند؛ از برخی مقامات رِژیم گذشته تا فعالان نهضت آزادی، از حامیان نهضت امام خمینی تا اعضای مجاهدین خلق. این روابط را چگونه تحلیل می‌کنید؟ همچنین ایشان آنچنان موضعی سیاسی پیش و پس از انقلاب نگرفته‌اند، آیا ایشان دخالت در سیاست را صحیح نمی‌دانستند؟

ایشان یک شخصیت علمی شناخته شده و محبوب بودند؛ به همین جهت اقشار مختلف به ایشان ارادت داشتند؛ حتی نهضتی‌ها و بعضی افراد بی‌تفاوت و شاید عناصری که همراه با انقلاب نبودند. جاذبه شخصیت علمی ایشان این افراد را به سمتشان جذب کرد. این بدان معنا نیست که ایشان به این جریانات علقه‌ای یا علاقه ای داشته‌اند. ایشان دل در گرو انقلاب و ارادت عمیقی نسبت به حضرت امام و همچنین ارادت و علاقه قدیمی به رهبر معظم انقلاب داشتند. رفاقت‌ها، گعده‌ها و سفرهایی با ایشان برقرار بود.

خاطراتی از روابط علامه جعفری و حضرت آیت الله خامنه‌ای بیان می‌فرمائید؟

نقل می‌کردند یکبار با چند نفر از دوستان از جمله آیت الله خامنه ای به کوهنوردی رفته بودیم؛ یعنی آنچنان رفاقتی وجود داشت که به کوهنوردی و تفریحات صحرایی می رفتند. بعد از انقلاب هم حضرت امام قصد داشتند ایشان را به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب کنند که آقای جعفری خودشان نقل می کردند: خیلی محترمانه، ارادتمندانه و متواضعانه از امام خواستم که مرا از این کار معاف بدارند تا بیشتر به کارهای فکری‌ام بپردازم تا امور اجتماعی. همچنین ملاقات هایی با رهبر معظم انقلاب داشتند. در آستانه کنگره ای که قرار شده بود برای نکوداشت استاد جعفری برگزار کنیم، من نامه ای به نوشتم با این مضمون که ما می‌خواهیم یک چنین کاری انجام دهیم. ایشان متن خیلی خوبی نوشتند و تاکید کردند که این کار انجام پذیرد. بعد هم ؟؟؟؟؟ آقا یک نسخه قرآن را به استاد جعفری هدیه کردند که در پشت آن قرآن عبارات بسیار دقیق و بلندی را درباره ایشان نوشته و با عبارت «علامه ذوالفنون» از استاد جعفری تعبیر کرده بودند. بعد از ارتحال ایشان که ما با جمعی از شاگردان و خانواده‌شان خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، ایشان باز از اینکه ما آن کنگره را برگزار کردیم اظهار رضایت کردند. به هرحال علامه جعفری به شدت نسبت به انقلاب وفادار و حساس بودند اما شخصیت سیاسی و سیاستمدار نبودند. اما قلبا و به لحاظ احساسات، احساسات انقلابی جدی داشتند. به یاد دارم، زمانی که ایشان می خواستند برای معالجه به خارج از کشور بروند، به بدرقه ایشان رفتم. با اینکه به شدت نحیف و ضعیف شده بودند و حتی سخت می توانستند سخن بگویند به محض اینکه من رسیدم، از اینکه آقای سروش بعضی مطالب را مطرح کرده بود، اظهار ناراحتی می کردند و می گفتند: ما باید حساس باشیم و پاسخ دهیم. ایشان فرمودند: من اگر سلامتم را باز یافتم به ایشان پاسخ خواهم داد.

آرای ایشان درباره حکومت دینی و ولایت فقیه چه بود؟

در بخشی از کتاب فلسفه دین که ادغام دفتر اول و دوم است، بحث مفصلی راجع به سکولاریسم دارند. همچنین یکی دو مبحث درباره ولایت فقیه و مبانی حکومت دینی دارند. ایشان می گفتند: من الاطلاق مطیع ولی فقیه هستم. موضع سیاسی‌شان سازگار با موضع حضرت امام بود؛ با اینکه ایشان عمدتا در نجف تحصیل کرده بودند.