در گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر رشاد
سعید کرمی ـ مصطفی بیات
هرچه که تنور طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت گرمتر شود، نان پختهتری بهعمل خواهد آورد و بر سرعت و کیفیت اجزای سازنده این طرح خواهد افزود و ما هم برای اینکه سهمی در گرمایش این حرکت نوین و اساسی داشته باشیم از میان افراد شاخصی که در «نشست اندیشههای راهبردی» در محضر رهبر معظم انقلاب حضور داشتند به سراغ نزدیکترین ایشان از نظر نسب و حسب به نشریه زمانه رفتیم تا گفتوگویی را تقدیم دل و دیدۀ شما گرانمایگان کنیم. استاد ارجمند جناب حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر رشاد، ریاست محترم پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، که سایۀ هدایتشان بر مجله همواره سبب رشد و پویایی آن بوده است، قبول زحمت نمود و ما را میهمان سفره پربرکت اندیشههای خویش دربارۀ الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی کرد. اینکه الگوی مطلوب چه مبانی، ساختار، مؤلفهها و اهدافی دارد و اساساً تعریف اصطلاحی مناسب برای این عبارت چهار کلمهای چه میتواند باشد و اینکه لوازم و پیشرفتهای آن چیست و راهکارهای احتمالی طراحی درست و تحقق صحیح آن کداماند از جمله پرسیدههای ماست که پاسخ آنها را در سطور زیر میخوانید.
جناب آقای رشاد برای آغاز گفتوگو اگر امکان دارد درباره چیستی اصطلاح الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و واژههای شکلدهنده آن، یعنی اسلامی، ایرانی و پیشرفت صحبت بفرمائید؟
عبارت «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» از ترکیب چهار واژه ساخته شده است؛ یعنی الگو، پیشرفت، اسلامی، و ایرانی. هر یک از این چهار واژه یک سلسله مفاهیم و معانی خاصی را نمایندگی میکنند. واژه الگو به ارائۀ یک برش و مصداق از کل اشاره میکند: به عبارت دیگر وقتی میگوییم حکومت اسلامی یا حکومت دینی به یک نظام اشاره میکنیم که دارای ویژگیهای ذاتی خاص خودش است، ولی برای اینکه این نوع نظام سیاسی در ظروف و بستر تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سرزمینی و اقلیمی خاصی تحقق یابد لازم است الگویی طراحی شود؛ یعنی برای آن عنوان کلان قالبی محققشدنی، که در آن ویژگیهای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و احیاناً جغرافیایی و اقلیمی هم در نظر گرفته شده باشد، طراحی گردد. این کار طراحی الگو است و به آن الگوپردازی میگویند. اگر پیشرفت شیوه و سبکی از زندگی و یک جهان زیست ویژه قلمداد شود که مکتبی ــ مثلاً اسلام ــ آن را برای کمال و حیات انسانی ارائه کرده است، برای عملی کردن آن، افزون بر ویژگیهای ذاتی تعبیهشده در این شیوه زندگی و سبک حیات، باید وضعیت زمان و مکان نیز در نظر گرفته شود و سپس از آن جهان زیست و سبک زندگی مصداقی طراحی گردد که بتوان در آن وضعیت زمانی و مکانی، آن را عملی کرد. اگر بنا باشد این نظام در سبک زندگی و ظرف تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی دیگری اجرا شود، ملاحظات و مراعات ویژگیهایی محدودکننده و متغیرهای متناسب با این وضعیت سبب میشود الگوی طرحشده برای آن، با الگوی پیشین تفاوت یابد. به تعبیر دیگر وقتی میگوییم حکومت دینی، یک سلسله ویژگیهای ذاتی را در نظر میگیریم که با وجود آنها حکومت دینی محقق میشود، اما وقتی که بخواهیم در محیطی خاص حکومت دینی را مستقر کنیم یک سلسله ویژگیهای عارضی را، که غیرذاتی هستند، باید در نظر بگیریم تا این حکومت در آن ظرف خاص بتواند صورت عملی پیدا کند؛ برای مثال ولایی بودن، ذاتی حکومت اسلامی است، اما برای اجرا و استقرار حکومت دینی و تدبیر امور و جامعه و کشور متناسب با وضعیت تاریخی باید حکومت به سه قوه تفکیک و تقسیم شود. حال ممکن است در آینده بشر به این نتیجه برسد که بهتر است به جای سه قوه، پنج قوه داشته باشیم یا به عکس، مانند گذشته در آینده، دوباره بگوییم اصلاً تفکیک قوا لازم نیست. اینها همه ویژگیهای عارضی هستند که در طراحی و الگوی اجرایی تحققپذیر در نظر گرفته میشوند، اما ویژگیهای ذاتی حکومت دینی، مانند ولایت، تغییرپذیر نیستند. با این مثالها مفهوم واژه الگو آشکار شد.
اما «پیشرفت» واژهای است که در مقابل کلمات معادل و مشابهای مانند توسعه، رشد و … قرار میگیرد که بار معنایی خاص خودش را دارد.
کلمه «اسلامی» از ماهیت این الگو یا این جهان زیست، که از آن با واژه پیشرفت یاد میشود، حکایت میکند و مسائل ماهیتی این شیوه حیات را مینمایاند.
کلمه «ایرانی» نوع الگو را نشان میدهد. مقصود از واژه ایران، رعایت آن ویژگیهایی است که در ظرف تاریخی، فرهنگی، اجتماعی ایران باید منظور شود. بنابراین، این چهار واژه هرکدام مجموعهای از معانی را نمایندگی میکنند که در کل یک آرمان و پیشنهاد را عرضه مینمایند.
همانگونه که در صحبتهایتان به آن اشاره فرمودید، شما بین واژه توسعه و پیشرفت تمایز قائل میشوید. چه تفاوتی بین مفهوم توسعه و پیشرفت است و چرا اساساً درواقع در طرح این بحث از واژه توسعه استفاده نمیشود و بر کلمه پیشرفت تأکید میگردد؟
کلمه توسعه و پیشرفت را در دو لایه میتوان تحلیل کرد؛ یکبار با توجه به مجموعه مبانی معرفتی و نمودها و نمادهای هر دو در عرصه حیات انسان غربی و انسان اسلامی میتوان این دو واژه را بررسی نمود و هم جنبههای معرفتی و مبنایی و نیز جنبههای عینی و تحققی را در نظر گرفت، یکبار هم میتوان همین دو کلمه را تحلیل عرضی کرد. در اینجا من هر دو را به اجمال عرض میکنم و اول از تحلیل دوم آغاز میکنم. واژه توسعه ایهام دارد و منظور از آن توسعه کمی است نه کیفی. این واژه از وسعت و گسترش حکایت میکند، اما کلمه پیشرفت به معنای به آینده چشم داشتن و رو به پیش بودن است و لزوماً وقتی میگوییم پیشرفت حتماً از یک پس و پیشهایی آغاز میشود و نگاهی به پیش و نگاهی به جلو در آن لحاظ شده و جهت حرکت آن به پیش است، اما در واژه توسعه جهت مشخص نشده است و معلوم نیست توسعه به چه سمت و جهتی است. واژه رشد هم همینگونه است. اگر در جامعهای، صنایع آنچنان رونق یابند که پیوسته بتوانند به طور انبوه کالا تولید کنند و در بازار و هنگام رقابت با کالایی دیگر مشتری بیشتری جلب نمایند. در واقع با ریختن انبوه کالاهای تولیدی خودشان در محیط جامعه در خرید رقابت ایجاد کنند و به مصرفزدگی دامن بزنند و طبقاتی که متمکن هستند و قدرت خرید بالایی دارند هرچه بیشتر کالا تهیه و مصرف کنند و با عرضه کالاهای جدید، نمونههای سابق را از رده خارجشده تلقی کنند، بیآنکه چندان از بینرفته باشند، در مقابل کسانی که قدرت خرید ندارند نمیتوانند نمونههای جدید را تهیه کنند و رفتهرفته فاصله طبقاتی گستردهای بین قشرهای گوناگون جامعه پدید آید، در چنین جامعهای رشد اتفاق افتاده است و آن را میتوان توسعه نامید، اما چنین امری پیشرفت تلقی نمیشود؛ زیرا براساس آموزههای اسلام، پیشرفت آن نیست که فاصله بسیار زیادی بین طبقات فقیر و غنی وجود داشته باشد و عدهای از گرسنگی رنج ببرند و عده دیگر در رفاه تصورناشدنی غرق شوند. چنین توسعهای با قربانی شدن عدالت محقق میشود که در اسلام پذیرفتهشده نیست. چنین توسعهای عرضی است نه طولی، اما در واژه پیشرفت جهت حرکت رو به پیش است. قید اسلامی هم که به دنبال واژه پیشرفت آمده به ماهیت این نوع از جهان زیستی که مدنظر است اشاره میکند. براین اساس در پیشرفت اسلامی، یک سلسله مبانی انسانشناختی، جهانشناختی و هستیشناختی درنظر گرفته شده که توسعه فاقد آنهاست. از سوی دیگر اهدافی در پیشرفت منظور داریم که با اهداف توسعه تفاوت دارد؛ زیرا در توسعه دست یافتن به بیشترین رفاه و لذت هدف نهایی تلقی شده است، اما در پیشرفت با وجود توجه به اهداف مادی، اهداف معنوی جایگاه ویژهای دارد؛ چون پیشرفت را از دین و بهویژه اسلام اخذ میکنیم. اسلام هرچند سازنده این دنیای انسان نیز است، دنیاگرا نیست؛ یعنی دنیا غایت و هدف نهایی آن به شمار نمیآید، بلکه آخرتگراست؛ یعنی الگوی پیشرفت اسلامی، الگویی دنیاگر، آخرتگرا تلقی میشود. بدینترتیب اخلاق، معنویت، خداخواهی، عدالتخواهی، ایثار، در اندیشه دیگران بودن و… در متن الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی یا مدل توسعهای از نوع پیشرفت نهفته است.
برای پیشرفت اسلامی به چه لوازم و پیششرطهایی نیاز است و در واقع نقطه آغاز عملی کردن چنین الگویی کجاست و سیر عملی شدن این الگو را شما به چه شکل تحلیل میفرمایید؟
در موضوع الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی ما در دو بخش باید کار کنیم؛ بخش اول تولید معرفت و بخش دوم اجرا و تحقق آن. در بخش تولید معرفت، یعنی مرحله نظری طراحی الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی، تصور میکنم کار را باید از تولید علوم انسانی، اسلامی آغاز کرد؛ زیرا توسعه و پیشرفت هر دو روی شانههای نظریهها و دیدگاههایی که انواع رشتههای علوم انسانی در اختیار میگذارند خواهند ایستاد؛ برای مثال تا زمانی که علوم اقتصاد اسلامی را تولید نکرده باشیم به ناچار باید از علم اقتصادی که در بیرون از مرزهای نظام ما تولید شده است بهره بگیریم، اما نظام اقتصادی شرق، یعنی اقتصاد بسته سوسیالیستی، سالهاست که وجاهتی ندارد و ناکارآمدی آن اثبات شده است. نظام اقتصادی غرب، یعنی اقتصاد لیبرالی هم در سالهای اخیر وضع مفتضحتری از نظام اقتصاد سوسیالیستی پیدا کرده و آشکار شده است که این نظام اقتصادی و علم پشتیبان چنین نظامی مشکلات و معضلات اقتصادی جوامع را نمیتواند حل کند. بر این اساس ما یا تهیدستانه باید از همین تعالیم و آموزههای شکستخورده بهره ببریم که در این صورت به الگوی اسلامی دست نخواهیم یافت یا به تولید علم اقتصاد اسلامی دست زنیم. در زمینه مدیریت، جامعهشناسی، روانشناسی و رشتههای دیگر علوم انسانی هم وضع به همین شکل است؛ یعنی تا زمانیکه به نظریههای مستقل مبتنی بر مبانی اسلامی و منطق اسلامی و برآمده از منابع معتبر ــ که عبارتاند از منابع نقلی، عقل، فطرت و تجربه ــ دست نیابیم نمیتوانیم علوم انسانی اسلامی تولید کنیم. همانگونه که گفتم در حوزه معرفت و به منظور الگوپردازی، کار را باید از تولید علوم انسانی آغاز کنیم، آنگاه بر اساس نظریههای تولیدی الگو را طراحی نماییم، اما در بخش عملی و در مرحله تحقق الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی ما تدریج را نباید نادیده بگیریم. به تعبیری در فرآیندی تدریجی باید این الگو تکوین یابد و محقق شود. نباید تصور کنیم که وقتی از الگوی پیشرفت اسلامی ایران سخن به میان میآید طی دو برنامه پنج ساله یا در بازه زمانی بیستساله میتوان چنین الگوی پیشرفتی را بهطور کامل اجرا کرد، بلکه همانگونهکه دنیای غرب طی چندین سده به الگوهای کنونی خود دست یافته و احیاناً با همه شیرینیها، تلخیها، کامیابیها و ناکامیها به تمدن خاص خودش رسیده است، ما هم راه درازی در پیشرو داریم. البته با بهرهبرداری از تجربههای ملل، اقوام و دورههای تاریخی دیگر و به اتکای میراث معرفتی و تجربی که طی دورههای تاریخی خود کسب کردهایم، میتوانیم راه را کوتاهتر کنیم و شکستها و تجربههای ناموفق را به حداقل برسانیم، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که گوشهای از این الگو با ناکامی روبهرو نشود؛ در واقع ممکن است بخشهایی از این الگو در عمل ناموفق باشد و ما ناچار شویم به تجدیدنظر و تغییر بعضی از اجزا دست زنیم تا این الگو کامل شود و ما را به مقصد مقصود برساند. بنابراین ما مسیری تدریجی را در حوزه اجرایی پیشرو داریم و به طور نسبی هر مرحله ما را به آن الگو و تمدنی که در نظر گرفته شده است نزدیک خواهد کرد. در واقع در هر مرحلهای میتوانیم بگوییم که نظام و جامعه ما نسبت به مرحله پیش اسلامیتر و نسبت به مرحله بعد کمتر اسلامی است.
مقام معظم رهبری در سخنانشان در نشست الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به این نکته بسیار دقیق اشاره نمود که همۀ آنچه ما انجام میدهیم پیشدرآمد و مقدمه تحقق حیات طیبهای است که با ظهور حضرت حجت(عج) ممکن خواهد شد و همه راههایی که ما میرویم صراط نیستند، بلکه طرقی هستند که به صراط منتهی خواهند شد و کورهراهها و گردنههایی هستند که به ناچار باید پشت سر نهاده شوند تا بتوانیم به آن بزرگراهی که با ظهور حضرت حجت(عج) در مقابل بشریت قرار خواهد گرفت، برسیم. آنگاه پیشرفت حقیقی محقق خواهد شد؛ به همین دلیل است که ما به تدریج پیش میرویم و در هیچ مرحلهای به آنچه دست یافتهایم قانع نیستیم ــ هرچند بهتر از مرحله پیشین است ــ و در انتظار مرحله بعدی هستیم. آن مرحله نهایی که ما با دید و نظری غیرمعصومانه طراحی میکنیم مرحله نهایی نیست، بلکه مقدمه و پیشدرآمدی است برای عهد حضرت حجت(عج) که حیات طیبه بهطور کامل در آن محقق خواهد شد.
شما در صحبتهایتان فرمودید که در واقع برای رسیدن به این الگو باید نظریههای علوم انسانی را تولید کرد. چه راهکاری برای تولید این نظریهها و در واقع تلفیق علوم طبیعی و علوم انسانی دارید که با الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همخوان باشد؟
ما منطق و متدولوژی موجه و معتبری برای تولید معرفت در اختیار داریم به نام منطق اجتهاد، اما ازآنجاکه دانشی که به اجتهاد منتهی میشود فقط برای استنباط شریعت طراحی شده است و برای تولید معرفت در حوزههای دیگر کاملاً کارایی ندارد، ما طبعاً نیازمند تکمیل این منطق علمی هستیم. در نتیجه نخستین قدمی که باید برداشته شود طراحی منطق جامع تولید علم و حتی تولید و طراحی الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی است. از سوی دیگر ما سرمایه عظیم معرفتی از گذشته در فراچنگ داریم که بهویژه در حوزه علوم انسانی بسیار قوی و ارزشمند است. قدم دیگری که باید برداریم بازبینی و بازشناخت و نیز بازپیراست همین میراث معرفتی خودمان است؛ البته معرفت و دانش خوشنشین است و زاد و بوم و جغرافیا نمیشناسد و اگر علمی است که ما را به حقیقت متصل میکند در هر جای عالم باشد ما باید آن را اخذ کنیم؛ زیرا پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) فرمودهاند: «اطلبو العلم ولو بهالسین»، اما باید توجه کرد که غلبه در حوزه معرفت و علم در جهان غرب با علم سکولار و معرفت الحادی است.
بااینحال ما در کل، علوم غربی را رد نمیکنیم؛ زیرا بعضی از دیدگاهها و نظریههای علمی با توجه به منابع معتبری تولید شدهاند که نزد ما معتبرند؛ مثل عقل و فطرت؛ ازهمینرو میتوانیم این نظریهها را انتخاب و گزینش کنیم و پارهای از دستاوردهای معرفتی و تجربههای ملل دیگر را اخذ نماییم.
با وجود این آنچه گفته شد کافی نیست و برای دست یافتن به اهداف خود و طراحی الگوی مدنظر باید مسئله تولید علم را در دستور کار ملیمان قرار دهیم و از استعدادهای سرشار ایرانی استفاده کنیم. برای استفاده از این استعدادها و سرمایه خدادادی باید آنها را مدیریت کنیم. مدیریت این نیروی انسانی مهمترین اقدام تلقی میشود و ما ضمن استفاده از میراث پیشینیان و بهرهمندی از اجتهاد و معارف و تجربههای ملتهای دیگر، باید با سازکارها و شیوههایی، علم را در کشورمان مدیریت کنیم. در حال حاضر یکی از موضوعهایی که در همین زمینه به توصیه و ارشاد مقام معظم رهبری مدنظر قرار گرفته طراحی نقشه جامع علمی کشور است که براساس آن شورای عالی انقلاب فرهنگی نشستها و جلسههای بسیاری را به بحث درباره طراحی نقشه جامع، محققشدنی، کارآمد و روزآمدشونده برای مدیریت تولید علم اختصاص داده است.
آیا الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به دنبال پیریزی تمدن یا راهکار ویژهای در درون کشور و معرفی آن به کشورهای خاورمیانه یا کشورهای اسلامی در گستره وسیعتر است؟
اصولاً وقتی میگوییم میخواهیم الگوی پیشرفت اسلامی، ایرانی طراحی و اجرا کنیم، منظور این است که میخواهیم تمدنی را خلق کنیم؛ یعنی ما در مقام ساختن عالم و آدمی نو هستیم؛ بنابراین تحقق تمدن اسلامی ثمره اصلی طراحی و اجرای الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی است. اما درباره اینکه آیا بهدنبال معرفی آن به ملتهای دیگر هستیم باید بگویم که یکی از ویژگیهای نگاه دینی و اسلامی ایثار و دگردوستی است و همین ویژگی ما را مکلف میکند که به فکر ملتهای دیگر، بهویژه ملتهای اسلامی، هم باشیم، ولی در مقام تحمیل یا حتی ترویج آن نیستیم؛ زیرا نه با تحمیل میتوانیم الگوهای خودساختهمان را در نقاط دیگر جهان عملی کنیم و نه نیازی به چنین کاری است. زمانی که الگوی موفقی طراحی و اجرا شود، همین موفقیت سبب میشود خودبهخود ملتهای دیگر از آن الگو اقتباس کنند. مشاهده میکنید که با وجود سازگار نبودن الگوی تمدنی سکولار غرب با فطرت آدمی و ویژگیهای ذاتی انسان، درحالحاضر بسیاری از کشورهای جهان از آن بهره میبرند و در واقع این الگو خود را بر ملتهای دیگر تحمیل کرده است. اصولاً وقتی کالای پررونقی در یک نقطه از جهان عرضه شود مشتری خاص خودش را از میان ملتهای دیگر پیدا خواهد کرد. وقتی الگوی غیرفطری و تمدن غرب میتواند در نقاط دیگر عالم گسترش یابد ــ چه با تدبیر و در قالب اجرای پروژه چه به صورت طبیعی ــ اگر الگویی سازگار با فطرت و روح انسان طراحی و اجرا شود میتوان فهمید که تا چه حد در جهان با استقبال اقوام گوناگون روبهرو خواهد شد؛ بنابراین در این راه نه تحمیل، معقول و مطلوب است و نه ترویج، مورد نیاز، ولی ما علاقهمند هستیم اگر به خیری دست یافتیم، ملتهای دیگر هم از آن برخوردار شوند.
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چگونه خودش را از الگوهای غربی متمایز میکند و در واقع هویت خودش را تبیین میسازد؟ آیا اشتراکاتی بین الگوی غربی و الگوی اسلامی ایرانی وجود دارد یا خیر؟
دنیا ظرف کوچکی است؛ در نتیجه تلاقی و تشابه میتواند در هر پدیده و واقعهای که در این جهان رخ میدهد وجود داشته باشد. نمیگوییم الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی مدنظر ما صددرصد معارض و منافی توسعه غربی است، اما بیتردید مبانی، ساختار و غایت متفاوتی نسبت به الگوهای توسعه غربی دارد. اگرچه ممکن است در بعضی جزئیات مادی با الگوهای گوناگون توسعه غربی شباهتهایی داشته باشد، این میزان مشابهت، مشابهت جوهری نخواهد بود و تفاوتهای آن بسی بیش از شباهتهای آن با توسعههای غربی خواهد بود.