باغ سرشار از بهاری تو
خمّ لبریز از خماری تو
خاطرات سبز ایامی،
یادگار سی بهاری تو
کوچهباغی و فرحزادی
یونجهزاری، کوهساری تو
روحبخشی مثل باغ بید
دلگشا چون بوتهزاری تو
دلپذیری همچو توتستان
مثل یک باغ اناری تو
طبع شعری، سایهی بیدی
طرفه یاری، جوکناری تو
آب رکنآباد را مانی
لولی حافظتباری تو
همچو گلگشت مصلایی
باغ فیضی، چشمهساری تو
مثل دیوانی پر از شعری
نغز و ناب و آبداری تو
مرغ همبالی، گٌه پرواز
هم رقیب کار و باری تو
مثل میخانه شفابخشی
مثل باده خوشگواری تو
مثل یک کوه پر از شیرین
سر به سر شوروشراری تو
مثل یک دشت پر از لیلی
یکسره نقشونگاری تو
همچو زلفت لخت و لغزانی
پرشکنج و تابداری تو
گفته بودی: در فراق من
ناشکیبی، بیقراری تو
تو دلآرام منی؛ آری،
تو دلارامی؛ تو، آری تو
درشگفتم زین معما که:
«بیقرار اما قراری» تو
تهران/ مهرهشتادوهشت
لینک کوتاه: https://rashad.ir/?p=1350