دربارهی فلسفهی منطق فهم دین، سخن بسیار است، من اینجا قصد اطالهی کلام ندارم، لهذا به طرز گذرا تنها به چند نکتهی محدود اشاره میکنم و تفصیل را به فرصتی مناسب احاله مینمایم:
یک) دو نگاه به فلسفهی منطق فهم دین:
بحث از احکام کلی منطق اکتشاف دین، از یکی از دو منظر میتوان نگریست: ۱٫ پیشینی، ۲٫ پسینی: توضیح اینکه: تحت عنوان فلسفهی منطق فهم دین، گاه به نحو پیشینی و قبل از تدوین دانش منطق فهم دین، به بحث از مبادی و مبانی منطق اکتشاف دین میپردازیم، و گاه به نحو پسینی و بعد از تدوین و تحقق دانش، به مطالعهی فرانگر ـ عقلانی، احکام کلی این دانش (به عنوان یک معرفت دستگاهواره) میپردازیم.
منظر نخست، نگاهی منطقی است، و به «منطق اکتشاف دین» آنسان که منطقاً «باید باشد و بشود» مینگرد، این نگاه در خور مقام تأسیس است: منظر دوم، نگاهی تاریخی است و به «علم منطق فهم دین» آنگونه که تاریخیاً «بوده» و اکنون «هست» مینگرد، و لاجرم این نگاه در خور مقام تحلیل و تبیین احکام کلی دانش محقَّق است. از اینرو منظر اول دارای کاربرد تأسیسی و تنسیقی است: و تعبیر «مبانی منطق اکتشاف دین» برای آن برازندهتر است، اما منظر دوم، برای آسیبشناسی، درستیآزمایی، تصحیح، ترمیم و تکمیل دانش موجود، به کار میرود، و عنوان «فلسفهی علم منطق فهم دین» برای آن شایاتر است، و در این صورت یکی از فلسفههای مضاف، و در زمرهی فلسفههای مضاف به معرفتها قلمداد خواهد شد.
با تفکیک این دو منظر و مقام، نزاع «پسینی» یا «پیشینی» بودن، یا هر دوانه انگاشتن فلسفههای مضاف نیز از میان بر میخیزد. فلسفه، دانش هستیشناختی و معرفتشناختی است، و لزوماً و لاجرم پسینی است. فلسفه، اولاً و بالذات توصیهگر و عهدهدار بیان روایی و ناروایی نمیتواند باشد.
دو) خلط لایههای مباحث، در حوزههای معرفتی طولی:
لایههای مباحث قابل طرح در سلسله دانشهای متوالی و مرتبط، میتواند ومیباید به سطوح و لایههای چند گانهی ۱٫ تبیین فراپیشانگارهها، (مبانی بعیده) ۲٫ تبیین پیشانگارههای (مبانی وسیطه) برآمده از فراپیشانگارهها، ۳٫ تحلیل پیشانگارههای (مبانی قرینه) بنیادهای بلاواسطهی برساخته بر پیشانگارهها، ۴٫ بیان گزارههای نظری (معرفت برآمده از انگارهها)، ردهبندی بشود.
فلسفه (مطلق / عمومی) جایگاه طرح و تبیین فراپیشانگارهها است، و تبیین پیشانگارهها و انگارهها بر عهدهی فلسفههای مضاف (مبانی علمها) است، بحث از انگارهها و پساانگارهها در «ردههای دانشی» (علمها) صورت میبندد، مطالعهی فرانگر ـ عقلانی ردههای دانشی با توحید یا براساس مبانی وسیطه و مبانی قرینه، وظیفهی فلسفههای مضاف به دانشها است.
از جملهی خطاهای شایع که برخی ارباب فضل، در باب مسائل برخی علمها و فلسفههای مضاف بدانها، مرتکب آن میشوند، خلط لایههای مباحث یک زنجیرهی معرفتی، و طرح لایهای از مباحث که به عهدهی علم است در فلسفهی مضاف بدان و بالعکس. در نتیجه برخی مباحث را که باید در علمها مطرح شود، در فلسفههای مضاف مطرح کرده از مسائل آن میانگارند: و پارهای از مباحث که باید در فلسفهها مطرح شود در علمها عنوان میشود،
چنانکه گاه بحث از مثلاً ماهیت گزارههای حقوقی که یک مسئلهی فلسفی است در علم حقوق مورد کاوش قرار میگیرد، و بحث از گزارههای علمی که جایگاه طبیعی طرح آنها، علم حقوق میباشد، در فلسفهی مضاف بدان مطرح میگردد! کما اینکه گاه بحث از فراپیشانگارهها، در فلسفههای مضاف ـ که باید عهدهدار تنها بحث از پیشانگارهها و انگارهها باشد ـ مطرح میشود: بحث از فرا پیشانگارههای فلسفههای مضاف اسلامی، که در همهی آنها واحداند، و مسائل خاص فلسفهی خاص مانند فلسفهی اقتصاد نیست: چنان که از مسائل فلسفهی سیاست، یا فلسفهی مدیریت، یا فلسفهی حقوق نیز نیست، اما نوعاً مؤلفان به این نکته تفطن ندارند لهذا پارهای از مقالهها و رسالههای منتشر شده در فلسفههای مضاف (با نگاه دینی) از مباحث جهانشناسی و مبدأشناسی و معرفتشناسی آغاز و با انسانشناسی و جامعهشناسی و احیاناً معادشناسی فرجام میگیرند! تفاوت نمیکند اثر تألیفی در حوزهی فلسفهی اقتصاد باشد یا فلسفهی سیاست، فلسفهی حقوق باشد یا فلسفهی مدیریت، و قس علیهذا! و این خود دلیل آن است که این مباحث مسئلهی این فلسفهها نیستند، بلکه جایگاه طرح این مباحث، دانش حکمت محض که در ردهای پیش از فلسفههای مضاف قرار دارد است، و در فلسفههای مضاف، برایند مطالعات آن دانش، بهمثابهی پیشانگاره (مبنا) تلقی شده، باید بررسیده شود. چنانکه گاه میان فلسفههای مضاف به «امور» (کلان مقولههای غیر معرفتی» با فلسفههای مضاف به «علوم» (معرفتهای دستگاهوار) و قهراً میان مسائل آنها نیز خلط اتفاق میافتد. فلسفهی حقوق (به عنوان یک کلان امر / مقولهی دستگاهوار، نه معرفت دستگاهوار) با فلسفهی علم حقوق (به عنوان یک علم / معرفت دستگاهوارهی درجهی یک) متفاوت است، بالتبع مسئلههای آنها نیز با هم متفاوت خواهند بود، اولی از نوع معرفت درجهی یک و دومی از قسم معرفت درجهی دو است. کما اینکه گاهی از سر خطا، مسائل فلسفهی معرفت دینی، در فلسفهی دین یا در کلام طرح و تبیین میشود!
از باب نمونه، ناصر کاتوزیان، در سرآغاز کتاب فلسفهی حقوق،ضمن اشاره به استمرار سلطهی فلسفه بر سایر علوم و اینکه همچنان این معرفت، عهدهدار فراهمآوری «نظریههای کلی» خارج اما حاکم بر علوم است، به خطا فلسفههای مضاف به «امور غیر معرفتی مانند فلسفهی تاریخ، فلسفهی هنرها، فلسفهی حقوق را در زمرهی «فلسفههای علوم» پنداشته است. و نیز برغم آنکه وی در بیان معنی فلسفهی حقوق، با نقل تعابیر و تعاریفی از فیلسوفان گوناگون، سعی کرده است تعریفی از فلسفه و به تبع آن از فلسفهی حقوق ارائه دهد، و پس از برشماری «پرسشهای فلسفی مربوط به حقوق»، نتیجه گرفته است: رشتهای از «دانش حقوق» را که به اینگونه پرسشها پاسخ میدهد و نظریههای کلی دربارهی حقوق را، قطع نظر از نظام یا شعبهی خاص آن، فراهم میسازد، «فلسفهی حقوق» مینامند. همچنین در صفحات بعد، در تبیین جدایی یا جزئیت فلسفهی حقوق نسبت به علم حقوق بهصورت مصادره به مطلوب، همچون جانبداران حقوق تحققی، فلسفهی حقوق را شعبهای از «علم حقوق» اعلام داشته، و با تعبیری موهن، استدلال میورزد که «ذهن حقوقدان را خیالپردازی و آرمانهای درونی قانع نمیسازد. او میخواهد دربارهی حقوقی که وجود خارجی دارد به بحث فلسفی بپردازد.
در جلد سوم نیز تحت عنوان «دانش حقوق و شاخههای آن، و در ذیل فصل دانش حقوق (ص ۲۹۹)، بحث مشبعی را توأماً دربارهی ماهیت نظام حقوقی، و هویت معرفتی حقوق که علم است یا هنر؟ (ص ۳۰۰) علم حقوق و فن حقوق (ص ۳۰۵) منطق ماهوی (ص ۳۱۰) رابطهی [علم] حقوق با سایر علوم (ص ۳۲۳ به بعد) و نیز در ذیل تقسیمات حقوق، اقسام حقوق را آورده است.
حاجت به ذکر نیست که برخی از عنوانهای مذکور، دربارهی «علم حقوق» و در زمرهی مسائل «فلسفهی علم حقوق» است، و برخی دیگر از آنها دربارهی حقوق ـ بهمثابه مقولهی غیر معرفتی نه معرفت ـ است، بنابراین از جملهی مسائل فلسفهی حقوق بهشمار است. برای احتراز از اطالهی سخن، به اشاره به همین نمونه بسنده میکنم، امید میبرم فرصتی مناسب دست دهد تا با معرفی نمونههای دیگر از آثار دیگران و ذکر مشروح موارد خلط و خطا در آنها، این لغزش علمی معرفتی را به تفصیل باز نمایم.
اینها تنها نمونههایی بود از خلط لایههای مباحث حوزههای معرفتی که، به خاطر عدم تفکیک سطوح بحث و عدم تفطن به تفاوتها و جایگاه هر مسئله در جغرافیای یک حوزهی معرفتی رخ میدهد. در فرصت مناسب، به تفصیل به ابعاد این آفت، خواهم پرداخت..
سه) جایگاه فلسفهی منطق فهم دین در جغرافیای دینپژوهی
برای آشکار شدن نسبت و مناسبات مسائل مربوط و مرتبط در سلسله معرفتهای متوالی و طولی جایگاه شایسته و بایستهی بحث از هریک از آنها، (و در این میان) روشن شدن جایگاه و شأن فلسفهی منطق فهم دین، در میان سلسله دانشهای دینپژوهی، لایههای یک مبحث از مباحث مهم این حوزهی معرفتی را، بهصورت جدول در زیر نشان میدهیم:
ردهها |
سطوح مسائل |
مثالها |
دانش یا دانشهای عهدهدار مسئله |
۱ |
تبیین فراپیشانگارهها (مبانی بعیده) |
امکان معرفت |
فلسفه / معرفتشناسی |
۲ |
تبیین پیشانگارهها (تبیین مبانی وسیطه) |
فهمپذیری دین |
فلسفهی دین / فلسفهی منطق اکتشاف دین |
۳ |
تبیین انگارهها (اصول موضوعه/مبانی قرینه) |
اکتشاف و اثبات دلیلیت نصوص |
دانش منطق فهم دین |
۴ |
کاربست انگارهها و پدیدآیی معرفت دینی |
مدلولپژوهی (کشف مدلول نص و تولید معرفت دینی) |
دانشهای دینی (کلام، فقه، اخلاق و …) |
۵ |
تحلیل محصَّل برآیند کاربست انگارهها (= معرفت دینی) |
تبیین و توجیه احکام کلی پدیدهی «معرفت دینی» |
فلسفهی معرفت دینی |
در خور ذکر است که:
۱٫ چنان که اشارت شد، فلسفهی منطق فهم دین، آنگاه که بهمثابه مقدمهی تأسیس اصول و اُسس منطق اکتشاف گزارهها و آموزههای دینی، انگاشته شود، نسبت به دانش منطق فهم دین، پیشینی قلمداد میگردد، و مسائل آن نیز، ضمن تفاوت حیثی با مسائل فلسفهی «علم منطق فهم دین»، اخص از مسائل فلسفهی منطق فهم قلمداد خواهد گشت، فلسفهی علم منطق فهم دین، عهدهدار مطالعهی فرانگر ـ عقلانی دانش منطق فهم دین، و نسبت بدان پسینی قلمداد میگردد، در نتیجه جایگاه آن در جغرافیای دانشهای دینپژوهی پس از ردهی سوم خواهد بود، و اگر مبانی منطق فهم دین، هم به نحو پیشینی و هم به نحو پسینی، در سلسلهی علوم مندرج در جدول منظور گردند، جدول ما باید شش نسل از دانشها را نشان دهد.
۲٫ مبانی فلسفهی اکتشاف گزارهها و آموزهها (با منظر پیشینی) به طور عمده برشی از فلسفهی دین قلمداد میشود: یعنی آنگاه که مسائل فلسفهی دین، معطوف به اکتشاف دین نگریسته شود، عمدهی مبانی فهم دین صورت خواهد بست: بدینسان جایگاه فلسفهی دین نیز در سلسلهی تبارشناسی معرفت دینی آشکار میگردد.
۳٫ آنچه در این مرحله (در آستانهی تأسیس دانش منطق فهم دین) از ضرورت مضاعف برخوردار است، طراحی و تبیین فلسفهی منطق اکتشاف گزارهها و آموزههای دینی، با منظر پیشینی و به معنی مبانی کشف دین، است. طبیعیتر آن است که فلسفهی دانش منطق فهم دین، پس از تأسیس و تحقق علم منطق فهم دین، بر منصهی ظهور بنشیند.
۴٫ آنچه به عنوان ردهبندی و تبارشناسی سلسلهها و نسلهای یک حوزهی معرفتی، در جدول بالا مذکور آمد، یک نمونه از نمایش نسبت و مناسبات مسائل ردههای یک حوزهی معرفتی مشخص است، بسا تعابیر و تصاویر متفاوتی از ردهبندی، بر حسب حوزههای معرفتی و مباحث مختلف، قابل طرح باشد. «فتأمل».
از آنجا که توضیح کافی و وافی دربارهی فلسفهی دین (که مبانی منطق اکتشاف دین، عمدتاً برشی از مباحث آن است) در فصل یکم آمد، از ارائهی ساختار فصول و فروع مبانی منطق اکتشاف دین (رویکرد پیشینی) مستغنی هستیم، اما از باب ارائهی نمونهی مسائل و مباحث فلسفهی دانش منطق فهم دین، سیر و ساختار مباحث فلسفهی «اصول فقه» را ـ که در حال حاضر روشگان رایج فهم دین، و به تعبیر دقیقتر روشگان اکتشاف و استظهار شریعت قلمداد میگردد ـ در ذیل میآورم.
پنهان نماند که ارائهی ساختار فلسفهی دانش محقق رایج روش فهم دین را بهانه ساخته، با ارائهی این فهرست، قصد آن دارم ـ علاوه بر نشان دادن نمونهی ساختار و فهرست مباحث ـ از این فرصت مغتنم بهره گرفته، فلسفهی اصول پیشنهادی خویش را در دیدرس ارباب فضل قرار داده، نظرات انتقادی ـ اصلاحی احتمالی آنان را نیز برای تصحیح و تکمیل آن دریافت دارم. فصول این ساختار حاجتمند تفصیل در خور است، برای پرهیز از اطاله، از باب نمونه تنها دو محور اول (مبادی و تعریف اصول) را با اندکی تفصیل تقدیم میدارم.
ساختار فصول فلسفهی اصول فقه
مقدمه) سنت مدخلنگاری:
فرع یکم) رئوس ثماینهی علوم:
ـ تعریف، غایت و مباحث آن.
فرع دوم) مبادی علوم:
ـ تعریف، غایت و طبقهبندی مباحث آن.
فرع سوم) فلسفههای علوم
ـ تعریف، تقسیم، غایت، و مسائل آن (به اجمال)
فصل اول) مبادی علم اصول:
فرع یکم) مبادی اصول در آثار و آرایسلف:
۱٫ در منابع نخستین (الذریعه، العده، ….)
۲٫ در زبدهالاصول، (مدقق بهایی)
۳٫ در الاصول الاصیله والقواعد الشرعیه (علامه شبر)
۴٫ در الاصول علی النهجالحدیث، (محقق اصفهانی)
۵٫ در المدخل الی عذب المنهل، (علامه شعرانی)
فرع دوم) نقد رای و رویهی سلف در باب مبادی اصول:
۱) عدم جامعیت:
عدم طرح بسیاری از مبادی مهم، از جمله:
۱/۱- مبادی معرفتشناختی،
۱/۲- مبادی زبانشناختی،
۱/۳- مبادی «فلسفهی دین»ی،
۱/۴- مبادی اخلاقی (از نقطه نظرترابط اخلاق و فقه)
۱/۵- مبادی «مخاطب (مفسرـ مکلف)»شناختی،
۱/۶- مبادی «قلمرو – متعلق»شناختی،
۱/۷- مبادی اجتهادشناختی،
۲) عدم کمال:
نقص مباحث مبادی مطرح شده:
ـ کلامیه،
ـ منطقیه،
ـ احکامیه،
ـ لغویه.
۳) اندراج مسائل در مبادی،
۴) ذکر مبانی بعیده در زمرهی مبادی.
۵) اختلاط انواع مبادیبا همدیگر:
۵/۱ ـ خلط مبادی منطقی و معرفتشناختی،
۵/۲ – خلط مبادی منطقی و کلامی،
۵/۳- خلط مبادی کلامی و احکامی،
۵/۴ ـ خلط مبادی احکامی و لغوی
۵/۵ ـ خلط مبادی تصوری و تصدیقی،
۵/۶ ـ خلط مباحث پسینی / تاریخی، و پیشینی/ منطقی،
۵/۷ – خلط مبادی فرادانشی و فرامسئلهای.
۶) تشتت در طبقهبندی و نحوهی تقسیم انواع مبادی.
۷) چالش معیار و اضطراب در تعریف مبادی.
۸) ابهام و اهمال در کاربردشناسی مبادی.
۹) خروج تخصصی بسیاری از مباحث رایج اصولی از دایرهی علم اصول.
(به علت اندراج عمدهی مبادی در مسائل، از باب نمونه: بررسی الذریعه، العده، کفایهالاصول، و فوائدالاصول)
تذکار: عذر قصور سلف:
ـ فقدان علوم پیشینی مستقل، برای طرح مبادی علم اصول،
ـ عدم وجود ادبیات علمی حوزههای معرفتی معاصر، در روزگار آنان.
فصل دوم) فلسفههای مضاف به علوم اسلامی:
فرع یکم) نقص و نارساییهای سنت مدخلنگاری رایج از لحاظ کمیت و کیفیت و رویت:
(عدم جامعیت در انواع، عدم کمال در اجزا، و عدم استقلال ساختاری)
فرع دوم) تعریف و طبقهبندی فلسفههای مضاف.
فرع سوم) نسبت فلسفههای مضاف به علوم با «رئوس ثمانیهی علوم» و «مبادی علوم» و «مبانی علوم (پیشینی)».
فرع چهارم) فواید و عواید فلسفههای مضاف به علوم.
فصل سوم) دربارهی فلسفهی علم اصول:
درآمد:
ـ دقت و غنای میراث معرفتی بازمانده از سلف در مباحث فلسفهی اصول.
فرعیکم) تعریف فلسفهی اصول:
۱ـ دشواریهای تعریف فلسفهی اصول،
۲ـ نقد برخی تعاریف فلسفهی مضاف و فلسفهی اصول.
۳ـ تعریف پیشنهادی: دانشوارهی مطالعهی عقلانی فرا دانشی – فرا مسئلهای علم اصول فقه، بهمنظور دستیابی به احکام کلی این دانش و مسائلش.
۴ـ شرح مؤلفههای تعریف
ـ «دانشواره»:
[۱] دستگاهوار و دارای انسجام معرفتی است، نه فهرستواره و استقرایی.
[۲] هرچند هنوز دانش بالفعل بدل نشده است.
ـ «مطالعهی عقلانی»:
[۳] در زمرهی علوم عقلی است، نه تجربی و نقلی،
[۴] از روش عقلی بهره میگیرد.
ـ « فرادانشی _ فرامسئلهای»:
[۵] دارای رویکرد فرانگرو برونی و شأن داورانه است،
[۶] و مسائل آن به دو لایه طبقهبندی میشود.
ـ «علم اصول فقه»:
[۷] موضوع / مضافالیه آن یک علم است، پس معرفت درجهی دو است.
ـ «دستیابی به احکام کلی علم»:
[۸] غایتاین علم، توصیف و توصیه نیست، تحلیل احکام
تذکار: فلسفه در عنوان «فلسفهی مضاف» لزوماً یا فقط ـ به معنای متافیزیک نیست، بلکه به هرگونه تبیین و توجیه عقلانی اطلاق میشود.
فرع دوم) امکان و امتناع فلسفهی اصول:
۱ـ عدم امکان فلسفهی اصول، به دلیل:
ـ عدم انسجام ساختاری و نداشتن موضوع،
ـ تنوع نظرات اصحاب اصول در زمینههای مبانی، ماهیت، موضوع، مسائل، منطق و هندسهی این علم،
۲ ـ امکان فلسفهی اصول و روند و فرایند تکون آن.
فرع سوم) موضوع فلسفهی اصول:
دانش فلسفهی اصول فقه، مشتمل است بر:
ـ مباحث فرا دانشی ناظر به اصول فقه،
ـ مباحث فرا مسئلهای ناظر به اصول فقه.
فرع چهارم) غایت و فائدت فلسفهی اصول:
۱ – تفاوت غایت وفائده،
۲ – مظان بحث از غایت فلسفهی اصول (مانند مباحث مبادی، تعریف وغایت فلسفه)
۳ – مراتب، و انواع غایات و فواید،
۴ – تفاوت غایت فلسفهی کلی و فلسفههای مضاف،
۵ – غایت فلسفهی اصول،
۶- فواید و عواید فلسفهی اصول، مرتبط و معطوف به: علم، عالم(معلم/مؤلف) و متعلم.
فرع پنجم) روش فلسفهی علم اصول:
ـ عقلانی و استدلالی.
فرع ششم) نسبت و مناسبات فلسفهی علم اصول با دانشهای همگن:
ـ فلسفهی دین،
ـ فلسفهی معرفت دینی،
ـ فلسفهی فقهاسلامی،
ـ فلسفهی اخلاق دینی،
ـ فلسفهی علم دینی،
ـ فلسفهی منطق فهم دین،
۱ـ براساس نمونهی فلسفه های مضاف محقق، و ناظر به اصول فقه رایج (تاریخی)
۲ـ براساس الگوی مبتنی بر« نظریهی ابتنا»، (منطقی)،
فرع هفتم) مصادر فلسفهی علم اصول:
(پیشینهی مباحث فلسفهی اصول در علوم دینی و آراء سلف)
فرع هشتم) ساختار مسائل و مباحث فلسفهی اصول:
۱) براساس محورهای فلسفه های مضاف موجود، و ناظر به اصول فقه رایج (تاریخی)،
۲) براساس تلقی صحیح از فلسفهی مضاف و الگوی روش شناختیمبتنی بر« نظریهی ابتنا» (منطقی)،
۳) طراحی الگوی میانه و بینابین.
اقسام و تقسیمات مباحث قابل طرح در فلسفهی اصول:
۱٫ پیشینی و پسینی،
۲٫ ماهوی و ساختاری،
۳٫ تصوری و تصدیقی،
۴٫ فرادانشی و فرامسئلهای،
۵٫ مبانی بعیده / فراپیشانگارهها، و مبانی وسیطه / پیشانگارهها، و مبانی قریبه / انگارهها،
۶٫ عقلانی و نقلانی.
فصل چهارم) فهرست محورهایفلسفهی اصول:
محور یکم) تعریف علم اصول:
درآمد:
یک. انواع تعاریف ممکن علم:
۱٫ به اعتبار جهت (گرانیگاه و رویکرد) تعریف:
ـ تعریف به ماهیت،
ـ تعریف به موضوع،
ـ تعریف به غایت،
ـ تعریف به قلمرو،
ـ تعریف به روش،
ـ تعریف به رویکرد،
ـ تعریف به مبانی و منابع،
ـ تعریف به مسائل،
ـ تعریف به فائده و کارکرد،
ـ تعریف ذووجوه یا جامعالوجوه.
۲٫به اعتبارپیشینی یا پسینی بودن تعریف :
ـ تعریف پسینی / استقرایی (توصیف علم، معطوف به مصادیق محقق و آن سان که هست) و دشواریهای آن،
ـ تعریف پیشینی / منطقی (توصیف علم مطلوب و آن سان که باید باشد) و دشواریهای آن.
دو. روششناسی تعریف علم:
الف) شروط تعریف علم:
۱٫ منظورداشت پیشینی ـ منطقی (ترسیم علم مطلوب)، یا پسینی ـ استقرایی (ترسیم مطلوب علم) بودن، و وجه مورد نظر در تعریف.
۲٫ جامعیت، نسبت به منظورداشت، و انطباق بر همهی مصادیق.
۳٫ مانعیت، نسبت به منظورداشت، و خلو از زیادت حد بر محدود.
ب) ویژگیهای تعریف برتر:
۱٫ ارائهی حداکثر اطلاعات با حداقل کلمات،
۲٫ برخورداری از حداکثر وضوح مفهومی، و تهی بودن از واژگان زائد، مبهم، مغلق، نامأنوس، مشترک، مجاز، و…
۱) امکان و امتناع تعریف علم اصول:
ـ در مقام ثبوت (فقدان وحدت موضوعی و انسجام ساختاری)
ـدر مقام اثبات (فقدان وحدت نظر در میان اصحاب اصول در امهات امور این علم)
ـ تفاوتهای تعریف علوم اعتباری و علم حقیقی.
ـتبیین امکان تعریف اصول.
۲) ادوار و انواع تعاریف اصول:
ـ پیشینه کاوی تعریف علم اصول در نزد عامه،
ـ واکاوی تطورات تعریف اصول در نزد شیعه، و گونهشناسی و طبقهبندی تعاریف (نقطههای عطف: ۱٫ سید مرتضیو منتبعه،
۲٫علامه و منتبعه، ۳٫ آخوند خراسانیو منتبعه، ۴٫ میرزای نایینیو منتبعه، ۵٫ محقق حائری، ۶٫ شهید صدر، ۷٫ امامخمینی، و تعابیر متفاوت ارائه شده از سوی دیگران در فواصل آنان)
۳) بررسی و آسیبشناسی تعاریف اصول:
ـاشکالات مشترک تعاریف رایج،
ـ اشکالات اختصاصی تعاریف،
۴) روشتعریف «مطلوب»علم اصول، و «علم اصول مطلوب»:
تحقق هر دو مقصود فوق، با منظورداشت عناصر سه گانهی جهت (گرانیگاه)، جامعیت، و مانعیت تعریف، و با تحلیل چهار مطلب زیر دست یافتنی است:
۱) علم اصول کنونی «چه نیست»
۲) علم اصول رایج «چه هست»
۳) علم اصول «چه نباید باشد»
۴) علم اصول «چه باید باشد»
تحلیل مطالب چهارگانه، معطوف به مسائل زیر صورت میبندد:
ـ موضوع اصول،
ـ قلمرو اصول،
ـ غایت و فائدت اصول،
ـ روش و رویکرد اصول،
ـ مسائل اصول.
الف) اصول فقه رایج، چه نیست؟
یک) عهدهدار مباحث استکشاف همهی حوزههای معرفتی دین نیست.توضیح اینکه:
از میان دو گزینهی ۱٫ منطق اکتشافی جامع همهی حوزههای دین، ۲٫ منطق اکتشافی شریعت، یا تحصیل معرفت فقهی، اصول مصداق گزینهی دوم است.
دو) مشتمل بر همهی مباحث و حتی مناهج و قواعد «مورد حاجت» (درحد مطلوب)، بلکه «مورد استعمال» (درحد موجود) برای تحصیل معرفت فقهی و تحصل انقیاد به شریعت نیست.
سـه) از «انسجام معرفتی» و «حسن تألیف» درخور برخوردار نیست.
چهار) آشکارا و به حد کافی، بر مبانی و مبادی معرفتی ـ نظری شفاف و منسجمی بنا نشده است.
ب) اصول کنونی، چه هست؟
یک) عهدهدار کشف و تنسیق عمدهی مباحث مورد نیاز برای «استکشاف» و «استظهار» مشیت تشریعی الهی و «تحصل انقیاد» در قبال آن (از جمله: ۱٫ بخش عمدهی مبادی فراعلمی و فرامسئلهای مناهج و قواعد، ۲٫ اغلب مناهج و قواعد استکشاف، استظهار، تنجیز، و تعذیر) میباشد.
دو) مباحث اصلی آن، مشتمل بر دو بخش مناهج استکشاف و استظهار، و قواعد انقیاد (اصول عملیه) است.
سه) مناهج و قواعد مورد بحث در آن، چهار نوعاند: عقلی، فطری، نقلی، و عقلایی ـ عرفی.
چهار) برخی مناهج و قواعد مورد بحث در آن، به لحاظ دلیلیت و دلالت، قطعی و برخی دیگر ظنیاند.
پنج) پارهای از مباحث مطرح در آن، علاوه بر کاربرد در حوزهی شریعت، دارای کارایی در دیگر حوزههای معرفتی دین نیز هستند.
شش) بخشهایی از اصول رایج، مشتمل بر استطرادات و زوائد و احیاناً دچار تورم غیرضرور است.
هفت) براساس مبانی و به تبع منابع، اصول دانش «چندروش- رویکردی» است.
۵٫ تعریف پیشنهادی:
الف. تعریف تاریخی/ استقرایی اصول، و شرح مؤلفهها و مزایای آن:
العلم الباحث عن مناهج تحصیل الحجهلتحصل الانقیاد، فی نطاق الشریعه.
مؤلفهها و مزایای این تعریف عبارت است از:
ـ «العلم»:
تصریح به دستگاهوارگی.
ـ «الباحث»:
تصریح به نوع وظیفهی معرفتی علم اصول (پژوهنده و پردازندهی روشهای استنباط و انقیاد است)
ـ «العلم الباحث عن…»:
ـ اشتمال بر عناصر تعریف به حد(علم جنس آن، و پژوهندگی مناهج فصل آن است)
ـ تلویح به هویت روششناختی اصول (خروج علوم عقلی، علوم ادبی، علوم قرآنی، علوم حدیثی، فقه، و…)
ـ «عن مناهج …»:
ـ تصریح به موضوع اصول (مناهج)
ـ اشتمال بر مباحث «دلیلیت» و «دلالت» و «کیفیت استدلال» (زیرا هر سه بحث مزبور، پژوهش «از» و «در» مناهج قلمداد میشوند)
ـ تلویح به اشتمال بر مناهج استکشاف و استظهار (طرق استنباط) و قواعد انقیاد (اصول عملیه)
ـ شمول اطلاقی نسبت به مناهج عقلی، فطری، نقلی، و عقلایی ـ عرفی، از سویی: و بالفعل و بالقوه، مقبول، مقترح و مردود، از دیگر سو: مناهج کاشف تام و کاشف غیرتام و غیرکاشف از سوی سوم: و قطعیالدلیلیه والدلاله و ظنیهما از سوی چهارم: و …
ـ تلویح به مناهج و قواعد مربوط به احکام تکلیفیه و وضعیه، و احکام واقعیه و ظاهریه، و…(زیرا همگی اینها حاجتمند حجت، و در زمرهی نطاق شریعتاند، وچنان که گفتیم تعریف شامل انواع حجج میشود)
ـ خروج قواعد فقهیه (زیرا قواعد فقهیه همه و همواره، بهمثابه «حجت استنباطی» به کار نمیروند)
ـ «تحصیلالحجهلتحصل الانقیاد»:
ـ تصریح به غایت و کارکرد استکشافی و استظهاری (تحصیل حجت به مدد ادلهی عقلی، فطری و نقلی، یا شیوههای عقلایی)، و تنجیزی و تعذیری (تحصل انقیاد ثبوتاً و سقوطاً)
ـ «فینطاقالشریعه»:
ـ تصریح به قلمرو غایت اصول (خروج اصول و قواعد استنباط عقاید، اخلاق و علم دینی)
ـ و بالاخره: القاء بیشترین مفاهیم با کمترین کلمات.
ب. تعریف منطقی/ آرمانی اصول، و شرح شروط و مؤلفههای آن:
ـ موکول به بعد میکنیم (که براساس نتائج مباحث فصل پنجم ارائه خواهد شد.
محور دوم) موضوع علم اصول:
مقدمه ـ مفهوم شناسی:
ـ مراد از موضوع علم.
ـ معنی وحدت و تمایز علوم.
فرع اول ـ بحث کبروی: هستی و چیستی موضوع علوم:
۱) نقد نظریهی « انکار موضوعمندی» علوم مطلقاً.
۲) نسبت و مناسبات ملاک «وحدت» و «تمایز» علوم، با موضوع علوم.
۳) ملاک (یا ملاکهای) وحدت و تمایز علوم:
۴) بررسی تفاوتهای علوم حقیقی و اعتباری، علوم نظری و عملی، علوم آلی و عالی، در موضوعشناسی، ملاک وحدت و تمایز، و….
۵) طبقهبندی و نقد نظرات رایج در موضوعشناسی، و مسئلهی وحدت و تمایز علوم.
۶)تبیین نظریهی معیارمندی «مانعهالخلوی» [حسبالمواردی] علوم.
(جدول نمونهی تطبیق نظریه بر علوم مختلف)
۷) تأثیرات تلقیهای متفاوت در مورد متغیرهای دخیل، و نیز تحولات احتمالی در هریک از آنها، بر تنوع و تطور موضوع علم. (به اقتضای نظریهی معیارمندی مانعهالخلوی، مبحث موضوعشناسی، میتواند مستقل از مبحث ملاک وحدت و تمایز مطرح گردد)
فرع دوم ـ بحث صغروی: هستی و چیستی موضوع اصول:
۱) بررسی امکان تعیین موضوع علم اصول.
۲) بررسی ضرورت و خطورت موضوعشناسی علم اصول.
۳) مفهومشناسی کلمات کلیدی: «موضوع»، «علم»، و…
۴)روششناسی تعیین موضوع علوم با تأکید بر مورد اصول:
الف. روش تاریخی و پسینی:
ـ استقراء و تفحص در مباحث مطرح شده از سوی اصحاب اصول در زمینهی متغیرهای دخیل در«تشخص» موضوع علوم، از قبیل تعریف، مسائل، قلمرو، غایت، هندسه، و هویت معرفتی(حقیقی یا اعتباری، نظری یا عملی بودن) علم.
ـ استقصاء نظرات اصولیون در زمینهی موضوعشناسی علوم بهویژه علم اصول.
ب. روش منطقی و پیشینی:
ـ از رهگذر تحلیل نقش و سهم متغیرها و جهات دخیل در تشخص موضوع علوم،
ـ لحاظ سازواری تام همهی عناصر هویتساز علم با همدیگر.
۵)دستهبندی نظرات اصحاب اصول در باب هستی و چیستی موضوع این دانش:
۶)نقد و ارزیابی تعابیر و آراء در موضوع اصول:
۷) نظـر مختـار.
۸) نسبت موضوع علم ـ از جمله دانش اصول ـ به موضوعات مسائل آن (آیا این نسبت در تمام علوم همسان است؟).
محور سوم) مسائل علم اصول:
۱) تعریف مسئلهی علم.
۲) ضرورت و فواید بحث از مسائل علوم.
۳) شیوهی مسئلهشناسی علوم و ملاک (یا ملاکهای) مسئلهی علم.
۴)طبقهبندی و نقد دیدگاهها در ملاک مسئلهی اصولیه.
۵) نظـر مختـار.
۶)نسبت و مناسبات مبادی علم اصول با مسائل آن.
۷) نسبت و مناسبات مسئلهی اصولیه و مسائل علوم همگن از جمله قواعد فقهیه، براساس نظر مختار.
۸) تقسیم وگونه شناسی مسائل علم اصول.
۹) تطورات مسائل اصول در ادوار گوناگون و علل آن.
محور چهارم) قلمرو علم اصول:
۱) تعریف قلمرو علم.
۲)ضرورت بحث.
۳)روش قلمروشناسی علوم.
۴) طبقهبندی و نقد دیدگاهها در باب قلمرو علم اصول.
۵)نظـر مختـار.
۶)نسبت و منات قلمرو اصول با موضوع، مسائل، غایت، و… آن.
۷) انواع و علل قبض و بسط صورت بسته در قلمرو موضوعی اصول، در ادوار مختلف.
۸) گسترهی مطلوب اصول،
۹) گسترهی اصول مطلوب.
محور پنجم) غایت و فائدت علم اصول:
۱)چیستی غایت و فائدت، و تفاوت آن دو با همدیگر.
۲)ضرورت بحث.
۳)روش غایتشناسی علوم.
۴) دیدگاههای مختلف در باب غایت علم اصول و نقد آن.
۵) نظـر مختـار:
ـ در بابغایت و کارکردهای تاریخی (متحقق) اصول،
ـ در باب غایت و کارکردهای منطقی (متوقع) اصول،
۶)نسبت و مناسبات غایت علم با مسائل، روش، و… آن.
۷)تطورات احتمالی در غایت اصول، و علل آن.
محور ششم) روششناسی علم اصول:
۱) چیستی روش علم اصول (به دو معنی):
۱/۱٫ فرایند تکون معرفت اصولی (دستگاه روشگانی مولد علم اصول/ روش تولید مسائل اصول)
۱/۲٫ دستگاه روششناختی علم اصول بهمثابه منطق اکتشاف و استظهار شریعت (فرایند عمومی کاربست قواعد اصولی،و انواع الگوهای استنباطی حاصل از اصول، حسب تنوع موارد)
۲)انواع روشهای کاربردور درعلم اصول:
۲/۱٫ روش اصول، در تفحص و گردآوری،
۲/۲٫ روش اصول، در تفهم و داوری،
۲/۳٫ روش پیشینی (آن سان که باید/ مطلوب)
۲/۴٫ روش پسینی (آن سان که هست / محقق)
۳) نسبت و مناسبات روش علم (بهویژه اصول) با:
ـ هویت معرفتی آن،
ـ مبانی و مبادی آن،
ـ منابع آن،
ـ ابزارها و نهادهای معرفتی آن،
ـ گرانیگاه معرفتی آن،
ـ موضوع و مسائل آن،
ـ …….
۴)روششناسی اکتشاف «روش اصول»:
ـ استقراء در آثار اصولی (بررسی روش یا روشهای به کار رفته در این علم)
ـ استقصاء آراء و اظهارات اصولیان در باب روش علم اصول،
ـ تبیین و تحلیل کارکرد متغیرهای دخیل در روشپردازی علوم (بهویژه اصول)
۵) ثبات و تطور روش اصول:
ـ آیا روش اصول ثابت است یا متطور؟
ـ عوامل مؤثر بر تطور روش اصول کداماند؟
ـ انواع (و مراتب) تبعات انواع تطور ممکن و متوقع در اصول کداماند؟
ـ آیا تطور فاحش در روش، موجب تبدل علم میشود؟
ـ تحت تأثیر تطور روش،چه تطوراتی در علم اصول صورت بسته است؟
محور هفتم) مصادر علم اصول:
۱) مراد از مصادر علم.
۲) ضرورت بحث از مصادر علم.
۳) روش مصدرشناسی علوم (شیوهی شناسایی مصادر علم اصول).
۴) دیدگاهها در باب مصادر علم اصول.
۵) نظـر مختـار:
ـ مصادر بسیط (درجهی اول): کتاب، سنت، عقل و فطرت.
ـ مصادر وسیط (درجهی دو): فقه و قواعد فقهیه، تفسیر و علوم قرآنی، علوم روایی، علوم عقلی، اخلاق، علوم زبانی و ادبی، عرف و سیرهی عقلا، و…
۶)قبض و بسط در مصادر علم اصول و علل آن.
محور هشتم) هندسهی علم اصول:
۱) مراد از هندسهی علم.
۲) ضرورت و فواید بحث.
۳) شیوهی اکتشاف ساختار علوم.
۴) نسبت و مناسبات هندسهی علوم با موضوع، مسائل، و … آنها.
۵) گونهشناسی چیدمانهای علم اصول.
۶) تطورات ساختار علم اصول، و علل آن.
۷) آسیبشناسی ساختار کنونی علم اصول.
۸) نظریههای مختلف در مورد گرانیگاه علم اصول.
۹) ساختــار پیشنهادی.
محور نهم) هویت علم اصول:
۱) اصالت اصول (از حیث اسلامی ـ بومی بودن)
ـ سرچشمههای مسائل و آراء اصولی شیعه در سنت نبوی و ولوی،
ـتبارشناسی ساختاری اصول شیعه و پیشینه کاوی مسائل عامی در آن،
ـ پیشرفتگی اصول اسلامی نسبت به دانشهای همگن غیراسلامی،
ـ علل و عوامل توسعه، تعمیق، و تکامل بالنده و فزایندهی اصول شیعه.
۲) از نظر حقیقی یا اعتباری بودن،
۳) از لحاظ نظری یا عملی بودن،
۴) از جهت برون دینی یا درون دینی بودن،
۵) از حیث عقلی یا نقلی بودن،
۶) از لحاظ آلی یا اصالی بودن.
(پارهای از سرفصلهای این محور غیرفلسفی است، اما استطراداً اینجا مطرح میشود)
محور دهم) جایگاه اصول در جغرافیای علوم اسلامی:
ـ نسبت و مناسبات علم اصول با دانش های هموند (دادوستد اصول با علوم پیشینی و پسینی خود).
محور یازدهم) مبانی مبدأشناختی اصول:
مقدمه:(کاربرد پسینی نظریهی « ابتناء»(
ـ بررسی اوصاف «مصدر دین» و نقش آن در روششناسی و قواعد و ضوابط فهم دین بهویژه اصول.
محور دوازدهم) مبانی دینشناختی(«فلسفهی دین» ی ـ کلامی) اصول:
ـ بررسی مختصات ماهوی دین و برآیند آن در تکون منطق فهم دین (از جمله در اصول):
۱) غایت دین و مقاصدالشریعه،
۲) قلمرو دین (گسترهی شریعت)
۳) فهمپذیری دین (امکان اجتهاد) زبان دین،
ـ نقد اخباریگری و اخبارگرایی،
ـ نقد قرآنیون (قرآن بسندگی)
ـ نقد نص بسندگی،
ـ نقد مقاصدگرایی افراطی،
ـ نقد قرائت پذیرانگاری دین.
ـ انسداد ـ انفتاح.
۴)جهانی و جاودانه بودن دین،
۵) کارآمدی روزآمد دین ،
۶) وحیانیت و قدسیت دین،
۷) حکیمانگی دین،
۸) فطرتنمونی دین،
ـ بروز و برآیند مبانی دینشناختی در ساختار و بافتار اصول.
محورسیزدهم) مبانی انسان (مخاطب / مکلف) شناختی اصول:
ـ بررسی سرشت و صفات آدمی که بر روششناسی فهم دین مؤثر است (و بر اصول نیز تأثیرگذار بوده):
۱) حدود استطاعت و استعداد معرفتی انسان، و برآیند آن در اصول فقه،
۲) حدود طاقت عملی انسان، و برآیند آن در اصول،
۳) مسئلهی حق و تکلیف.
۴) مسئلهی نقش زمان و مکان.
محور چهاردهم) مبانی معرفتشناختی اصول:
ـ بررسی مبانی و مسائل معرفتشناختی مؤثر بر منطق فهم دین (از جمله اصول)
۱) فطرت و معرفت اصولی،
۲) کارآمدی و گسترهی کارکرد عقل،
۳) ارزش معرفتی وحی،
۴) ارزش معرفتی سنت،
۵) ارزیابی معرفتشناختی امارات، استصحاب، اصول عملیه،
۶) حجیت (معرفتشناختی، شریعتشناختی)
۷) مسئلهی تخطئه و تصویب،
محور پانزدهم) مبانی «زبان ـ متن»شناختی اصول.
۱)کلام و خطاب: ماهیت و اقسام آن،
۲) زبان دین،
۳)مقدمات حکمت،
۴)مسائل خطابات شرعیه،
محور شانزدهم) مبانی «موضوع / متعلق»شناختی اصول:
بررسی اقتضائات مختصات هریک از حوزههای فقه در کاربرد اصول.
محور هفدهم) مبانی حکمشناختی اصول:
بررسی ماهیت و مؤلفهها، تقسیمات، و… مجعول شرعی، برحسب مباحث مبادی احکامیه،
محور هجدهم) تحلیل معرفتشناختی قضایای اصولی:
۱)طبقهبندی قضایا و قیاسات اصولی و ملاک آن،
۲)سرشت و ارزش معرفتی انواع قضایای اصولی،
۳)توجیه انواع گزاره های اصولی،
محور نوزدهم) مبادی تطور، و سازکار تحول و تکامل علم اصول:
۱)تحلیل و طبقهبندی انواع و عوامل تحول:
ـ تبیین عوامل معرفتی و غیر معرفتی مؤثر بر تحول اصول (مقام ثبوت و امکان)،
ـ توصیف تاریخی تطورات اصول (مقام وقوع و تحقق)،
ـ تحلیل منطقی عوامل مؤثر بر اصول (مقام صلوح و توقع).
محور بیستم) گونهشناسی تطبیقی مکاتب اصولی (اسلامی / شیعی):
۱) شاخصهای (ماهوی، هویتی) مدرسهشناختی مکاتب اصولی:
مدارس اصولی شیعی،
مدارس اصولی عامه.
فصل پنجم) پیوستها:
پیوست یک: تعاملات علم اصول با علوم همگون و هموند نوپدید:
فرع یکم) اشتراکات،
فرع دوم) افتراقات،
فرع سوم) زمینههای تعامل تکاملی علوم نوپدید و علم اصول.
پیوست دو: کاستگی ها و بایستگی های اصول فقه:
. کاستگی ها:
۱ـ از حیث روششناختی،
۲ ـ از نظر معرفتشناختی،
۳ـ از جهت محتوایی،
۴ ـ از جنبهی هندسی و ساختاری،
۵ ـ از زاویهی کارآمدی و کارآیی،
۶ ـ از لحاظ روزآمدی و پویایی،
* آثارسوء کاستی ها و کژیهای اصول فقه در پویایی استنباط و کارایی فقه.
.بایستگی ها:
۱ـ اصلاح و اکمال علم اصول براساس «نظریهی ابتناء»،
۲ـ توسعهی اصول و تدوین روشگانهای تخصصی، معطوف به نیازحوزه های چهارگانهی هندسهی معرفتی دین (علم دینی، عقاید دینی، اخلاق دینی، احکام دینی، و…)درجریان اصلاح اصول، از جمله به موارد زیر باید توجه شود:
ـ تنقیح و بازپیراست مباحث. و حذف مطالب قلیلالجدوی و فقید الجدوی،
ـ الحاق مطالب غیراصولی (اما مرتبط به استنباط) به ذیربط علوم موجود یا تدوین دانش جدید لازم،
ـ بازچینش مباحث، بر محورگرانیگاه کانونی و اصلی دانش،
ـ استقراء و اصطیاد قواعد و ضوابط اصولی منتشر در متون فقهی و تفسیر و الحاق به بخشهای مرتبط در اصول و فلسفهی اصول،
ـ بهرهبرداری از یافته های علوم و آراء جدید روششناختی، معرفتشناختی، هرمنوتیک، زبانشناختی، و معناشناختی، و…، و توسعهی دانش اصول و فلسفهی آن.