حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر رشاد عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در افتتاحیه همایش ملی مهندسی فرهنگی گفت: مهندسی فرهنگی بدون فرهنگپژوهی ممکن نیست؛ تا فرهنگ را نشناسیم؛ موضوع مهندسی را نمیتوانیم بشناسیم؛ فرهنگپژوهی نامنتهی به مهندسی فرهنگ؛ فاقد مطلوبیت ذاتی است. فرهنگپژوهی محض علمی و نظری بیآنکه بتوانیم در موضوع مطالعهی خویش تصرفی کنیم مطلوبیتی ندارد. وی فرهنگ را به ساخت، ریخت، بینش و منش تافته و تنیده در بستر زمینی و زمانی مشخص به عنوان طبیعت ثانوی و جمعی طیفی از آدمیان تعریف و اضافه کرد: فرهنگ بدون انسان؛ بیمفهوم است. ممکن است بگوییم جوامعشناسی داریم حرف درست است اما از آن جهت که انسان ذاتمند و کلیات بسیاری در وجود او نهفته است و مشترکات میان اقوام و ملل بسیار است؛ به معنای عمیقتر باید بپذیریم جامعهشناسی داریم و اگر نپذپریم جامعهشناسی داریم باید بپذیریم که انسانشناسی داریم. در صورتی که بپذیریم انسان فطرتمند و دارای ذات مشترک است. اصولاً علوم انسانی معنا پیدا میکند. بدون پذیرش این اصل علوم انسانی بیمعنا است. به تعبیر دیگر میشود گفت؛ فرهنگ پژوهشی در حقیقت انسانشناسی انضمامی است.
رشاد تاکید کرد: مطالعهی فرهنگ به معنای جهان زیست نافیزیکی آدمیان به همان اندازه پیچیده، هزارتو و کثیرالاضلاع است که انسانشناسی و جهان زیست فیزیکی آدمی. فرهنگپژوهی به دو شاخهی بزرگ میتواند تقسیم شود: فلسفه فرهنگ و علم فرهنگشناسی.
وی با اشاره به علم فرهنگ گفت: علم فرهنگ غیر از فلسفهی فرهنگ است. علم، جزءنگر و جزئیشناس و جزئی پروژه است. قضایای علمی، قضایایی هستند که در قالب اگر و آنگاه میگنجد.
رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه تصریح کرد: فلسفهی فرهنگ و علم فرهنگ از لحاظ گوناگون به حیث روششناسی، موضوع و متعلق با هم متفاوت هستند. به لحاظ تکلیفی فلسفهی مضاف نسبتبه فرهنگ یک تکلیف و علم مضاف نسبت به فرهنگ تکلیفی دیگر دارد؛ غایات آنها با هم فرق میکند و به جهات گوناگونی با هم متفاوت هستند. فرهنگپژوهی اگر به دو شاخهی فلسفهی فرهنگ و علم فرهنگ و یا فرهنگشناسی تقسیم شود فلسفهی فرهنگ به روششناسی فرهنگپژوهی میپردازد. اما علم فرهنگ؛ روششناسیای را که فلسفه توجیه و تجویز میکند به کار میبندد. خود علم بنا نیست روش خویش را انتخاب کند. روششناسی فرهنگپژوهی به عهدهی فلسفه است. کاربست روششناسی مشخص ولو تحت تأثیر توصیههای فلسفه؛ کار علم است. هستیشناسی فرهنگ به معنای اثبات هست بودن فرهنگ میباشد. آیا فرهنگ موجود است؟ ممکن است کسی بگوید چیزی به نام فرهنگ نداریم. هر چه داریم در و دیوار است؛ انسان و رفتار است. فرهنگ موجود نیست. این کار فلسفه است که اثبات کند چیزی به نام فرهنگ وجود دارد و علم تلاش خویش را بر این اثبات مبتنی میکند. فعالیتهای علمی مبتنی بر این دستاورد فلسفه است که هست بودن فرهنگ را اثبات کرده است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با تمایز قایل شدن بین علم و فلسفه فرهنگ گفت: چیستیشناسی، ماهیت و مؤلفههای فرهنگ به عهدهی فلسفهی فرهنگ است؛ اما تبیین مصادیق و مؤلفهها میتواند به عهدهی علم فرهنگ باشد. بنا است فلسفه به کلیات بپردازد و علم جزءنگر و جزئیشناس باشد.
کل را به عهدهی فلسفه بگذاریم و جزء و جزئی را به علم بسپاریم. مقولاتی همچون مبادیشناسی، تحلیل تکون فرهنگ، منابع فرهنگ و اینکه فرهنگ از کجا بر میخیزد و از چه چیزی زاده میشود بر عهده فلسفه میباشد. فطرت آدمی یکی از منابع فرهنگ است. در هر حال فرهنگها مشترکاتی دارند و به همین جهت است که میتوانیم جامعهشناسی واحدی در افق بشری داشته باشیم. فطرت یکیاز منابع تکون فرهنگ و دین منبع دیگر تکون فرهنگ است. سلایق و علایق، شرایط و اوضاع زمینی هم از منابع دیگر است. منابع گوناگونی در تکون یک فرهنگ نقش دارند شناخت اصل این حکم با فلسفه است؛ اما مورد پژوهی با علم است.
وی سرشتشناسی فرهنگ را به عهدهی فلسفه دانست و گفت: احکام سرشتی، اساسی و کلی فرهنگ که فرهنگ از آنها همواره پیروی میکند به عهدهی فلسفه است. فرهنگ منظومهوار، منسجم،ساختارمند و در عین حال کثیرالاضلاع است. هر چه مناسبات بشری توسعه پیدا میکند و امکانات ارتباطاتی و فنآوری اطلاعات گستردهتر میشود؛ طبعاً اجزای فرهنگها هم بیشتر میشود. تأثیر و تأثرها موجب میشود که بر فرهنگها اجزایی افزوده شود. فرهنگ همانند روح و روان در کالبد جامعه جریان دارد؛ چندلایه است و نه یک سطح که سطوح گوناگونی دارد. فرهنگ قانونمند است. باید فرهنگ و قوانین حاکم بر آن را بشناسیم. فرهنگشناسی و علم فرهنگ به ما میگوید چه قوانین بر فرهنگ حاکم و پیوسته روان است. ممکن است یک فرهنگ به فرهنگ دیگر تبدیل شود. فرهنگ؛ فرایند و سیر تعریف شده دارد؛ فرایندمند است؛ ایستا نیست. پویا و انعطافپذیر است. توقف نمیکند یا رو به ارتقاء است و یا روبه انحطاط. تعاملپذیر و تأثیرگذار است. تأثیرگذاری فرهنگ از احکام کلی فرهنگ است. علم فرهنگ در کشف اجزاء و جزئیات و در همهی حوزهها که به آن اشاره شد وظیفهمند است. اگر فلسفه میگوید فرهنگ قانونمند است؛ علم میگوید با چه چیزی؛ بر چه چیزی؟ از جمله دیگر مباحث اساسی فلسفه فرهنگ عمدتاً عبارتند از روششناسی فرهنگپژوهی، هستیشناسی، چیستی شناسی، مبادی شناسی، سرشتشناسی و گونهشناسی فرهنگها. فرهنگها تقسیمپذیرند و تقسیمات کلی به عهده فلسفه است.
رشاد ضمن تقسیم فرهنگ به فرهنگ دینی و فرهنگ سکولار افزود: برای مهندسی فرهنگی باید فرهنگپژوهی کنیم. فرهنگپژوهی باید به خدمت مهندسی فرهنگ درآید و فرهنگ مهندسی شده بر شئون جامعه حاکم شود. ما بدون مطالعهی نظری و علمی و پژوهش در فرهنگ، و بدون نگاه فلسفی و علمی به فرهنگ؛ قادر به مهندسی فرهنگی نخواهیم بود. امروز فرهنگ جهان در حال مهندسی شدن است. اگر از یک زاویه به جهانی شدن بنگریم درخواهیم یافت مهندسی فرهنگی کلان جهانی به دست ابرقدرتها در حال شکلگیری است و آنها دارند جهان را مهندسی فرهنگی میکنند ولی پیش از آنکه به مهندسی جهان دست زده باشند و به مهندسی فرهنگ دست زدهاند و قبل از آنکه فرهنگی را که امروزه بر جهان تحمیل میکنند مهندسی کرده باشند به پژوهش فرهنگ پرداختهاند. شرقشناسیها درآمدی بر جهانیسازی بود.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در پایان گفت: اکنون مهندسی کردن فرهنگی جهان، آنسان که مطلوب خود قدرتها است مورد اهتمام آنها میباشد. اینکه رهبری فرمودند که امروزه ناتوی فرهنگی تشکیل شده است مفهومش همین است. باید در همه دانشگاهها، پژوهشگاهها و حوزههای علمیه به تأسیس رشتههای فرهنگپژوهی اهتمام کنیم و دستکم در دو شاخهی فلسفهی فرهنگ و فرهنگشناسی به این موضوع بپردازیم. بیچراغ در تاریکی راه پیمودن شایسته نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی میتواند با یک تصمیم کلان و تأکید جدی، دانشگاهها و پژوهشگاهها را به تأسیس رشتههای فرهنگپژوهی مأمور کند. وظیفهی شورای عالی انقلاب فرهنگی بسط فرهنگ در شئون کشور است ولی آنگاه فرهنگ قابلیت به کار رفتن را پیدا میکند که بهخوبی شناخته شده باشد.