جوان و چالش‌های فضای مجازی

«السلام علی الحسین و علی علی‌بن الحسین و علی اخیه ابی‌الفضل العباس و علی اخته زینب الکبری و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی أبناء ثوره الاسلامیه الغیاری، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه‌السلام»

امروز، روز میلاد مبارک حضرت علی‌اکبر علی‌بن الحسین علیهما السلام است؛ من این مناسبت را به محضر شریف سروران و حضار فرهیخته و جمع حاضر تهنیت و شادباش عرض می‌کنم. همچنین پیشاپیش میلاد نورانی منجی بشر حضرت حجت‌بن‌الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء را تبریک می‌گویم.

روز جوان که با نام مبارک حضرت علی‌‌اکبر پیوند خورده، روزی است که گویی در تقویم فعالیتی دستگاه‌‌ها و نهادها، مغفول نهاده شده است. فلسفه‌ی‌ نام‌گذاری ایام، به عناوین و مناسبت‌ها، علاوه بر یادآوری، یاددادن هم هست. وقتی این مناسبت‌ها یادآوری می‌شوند، بناست که حسب مناسبت برنامه‌هایی اجرا شود و فعالیت‌هایی صورت پذیرد. روز جوان، چند سال پیش در شورای عالی انقلاب فرهنگی به جای روز دیگری که به عنوان روز جهانی جهان مشخص شده بود به تصویب رسید، و بنا بر پیشنهاد بعضی از اعضای شورا مقارن شد با روز میلاد حضرت علی‌اکبر(ع).


دوستان ما گفتند که خوب است در چنین روزی دستگاه‌های مرتبط با امور جوانان، با هم‌راهی و همیاری برنامه‌هایی را تدارک ببینند، برنامه‌هایی در قالب همایش ملی سراسری و یا تعامل بین دستگاهی، ارائه‌ی فعالیت‌های انجام‌پذیرفته و اشکال دیگر. عجالتاً نیز پیشنهاد شد که امسال درخصوص مقدمات این همکاری‌ها بحث و گفتگو شود و با طرح مسئله در یک جمع کارشناسی تفاهمی صورت بپذیرد و ستادی که عهده‌دار پیگیری چنین امری است تشکیل شود و کار از همین امروز کلید بخورد، و این جلسه پیش‌درآمدی باشد برای کارهای جدی که باید در سال‌های آتی انجام پذیرد.

عنوانی که من مختصری پیرامون آن سخن خواهم گفت «جوان و چالش‌های فضای مجازی» است. این موضوع را از این جهت برگزیدم که در پی آن قصد دارم پیشنهاد بدهم که اگر دوستان بپسندند همین عنوان را عنوان همایش سال آتی قرار بدهیم و احیاناً اگر این ستاد، علاوه بر همایش، فعالیت‌های دیگری هم باید انجام بدهد همین موضوع را در طول سال پیگیری کند و نظیر آنچه که رهبری معظم انقلاب برای مسائل کلان ملی عنوان سال اعلام می‌کنند، ما هم اولویت‌های جوانان را مورد توجه قرار بدهیم و سالانه به آن بپردازیم که طبعاً باید تناسبی بین آنچه که ما در قالب کارشناسی تفاهم می‌کنیم، با آنچه که در مقیاس ملی از سوی رهبری معظم انقلاب اعلام می‌شود وجود داشته باشد و البته چنین هم هست و امسال سال «فرهنگ و اقتصاد» اعلام شده است و درنتیجه مقوله‌ی اول با موضوع و حوزه‌ی فعالیتی ما کاملاً در پیوند است.

تصور می‌کنم امروز تهدیدی عظیم‌تر و تأثیرگذارتر از تهدید و چالش فضای مجازی برای همه‌ی هویت و فرهنگ و دیانت ما و خاصه نسل جوان وجود ندارد. به نظر من این مهمترین مسئله همین است و باید به آن بسیار جدی‌تر پرداخت.

راجع به سرشت و خصوصیت و خاصیت روزگار ما عناوین مختلفی مطرح شده است. بعضی این روزگار را «عهد فراصنعتی» نامیده‌اند؛ برخی این روزگار را «عهد ارتباطات» قلمداد کرده‌اند؛ بعضی دیگر این عهد را عهد پیدایش جامعه‌ی شبکه‌ای و گسترده تعبیر کرده‌اند؛ بعضی گفته‌اند این روزگار، روزگار «سیطره‌ی کمیت» است و عناوین مختلفی برای این عهد و مقطع از تاریخ از ناحیه‌ی فیلسوفان، جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان، تاریخ‌شناسان و تمدن‌شناسان ارائه شده است.

بنده از این دوره به دوره‌ی «سیطره‌ی مجاز» تعبیر می‌کنم؛ این نکته را هم در قالب بعضی سخنرانی‌ها و مقالات توضیح داده‌ام و تصور می‌کنم که خصیصه‌ی اصلی این روزگار «سیطره‌ی مجاز» است و باقی عناوین هم به نحوی بر این عنوان کلان قابل انطباق است و بسا عنوان‌های دیگر ضلع و بُعدی از همین واقعیت و بازگوینده‌ی یکی از ابعاد آن باشند. البته بنا نیست در اینجا به این موضوع به تفصیل بپردازم، ولی طرح و توضیح عنوانی که مطرح شده مکمل و یا مبین این مدعا نیز می‌تواند باشد.

فضای مجازی و سایبر یک عالم و جهان‌زیست است که از آن می‌توان به «جهان‌زیست سایبری» تعبیر کرد. این جهان‌زیست دست‌کم دارای سه لایه است:

۱٫ لایه‌ی فناورانه و صوری، که در آن نسبت به این پدیده نگاهی ابزارانگارانه داریم. ابزارهای جدیدی در زندگی بشر به وجود آمده و این ابزارها به کار گرفته می‌شوند. چیزی به نام رایانه و سیستم و سامانه‌ای به نام اینترنت موجود است که وجه افزاری دارند و ارتباطات ما را صورت‌بندی می‌کنند.

۲٫ مرتبه‌ی دوم این جهان‌زیست لایه‌ی ارتباطاتی آن است. لایه‌ای که در آن مناسبات جدیدی به وجود آمده و رفتارهای تازه‌ای اتفاق می‌افتد. آحاد و جوامع با هم در آن لایه در تماس هستند و مناسبات نویی میان انسان‌ها برقرار شده است. بسیاری چیزها که در گذشته نبود و یا به شیوه‌های دیگری رخ می‌داد، امروز در این فضا و جهان‌زیست طور دیگری انجام می‌شود و یا رفتارهای بی‌پیشینه‌ای است که ظهور کرده و بشر در آن زیست می‌کند و عالم از این جهات در حال عوض‌شدن است. زمانی نیز فراخواهد رسید که عالم گذشته که امروز ما در نقطه‌ی پایانی آن قرار داریم به تاریخ و خاطره تبدیل خواهد شد و بسا نسل بعد از ما و یا حتی نسل ما برای نسل‌های بعد به صورت خاطره تعریف خواهند کرد. برای مثال ما امروز می‌گوییم زمانی بوده که معاملات به‌صورت کالابه‌کالا انجام می‌شده؛ از این طرف عالم کالایی را به آن طرف عالم می‌بردند و در آنجا با کالای دیگری عوض می‌کردند و تعجب می‌کنیم که چقدر سخت بوده؛ بعد از این پول فلزی پیدا شده که ارزش ذاتی هم داشته و به جای جابه‌جایی کالا، پول را جابه‌جا می‌کردند، که البته مخاطرات کمتری داشته و مشکلات کاهش پیدا کرده. امروز هم با کارت بانکی کارهای خود را انجام می‌دهیم و با فشار چند دکمه یک فعالیت اقتصادی انجام می‌گیرد؛ روزی هم فرا می‌رسد که مسن‌ترها برای بچه‌ها و نوه‌های خود تعریف می‌کنند یک زمان با کارت بانکی پول جابه‌جا می‌کردند. روزی می‌رسد که از آنچه که امروز ما به عنوان یک پدیده از آن یاد می‌کنیم، به عنوان یک خاطره یاد می‌شود. امروز معنای سرمایه و بازار عوض شده و مناسبات در این جهان‌زیست در حال تغییر است.

۳٫ این جهان لایه‌ی سومی دارد که درواقع سیرت این جهان است. از صورت به ساحت ارتباطات و مناسبات منتقل شدیم، فراتر از این صورت و آن ساحت مناسباتی و ارتباطاتی، این جهان‌زیست سیرتی دارد که این سیرت حقیقت آن است و از آن به «جهان‌زیست سایبری» تعبیر می‌کنیم. در این لایه هویت تعیین می‌شود، شخصیت تعریف می‌شود، آحاد و جوامع تشخص پیدا می‌کنند و تشخص‌ها صورت می‌بندد. این لایه، لایه‌ی اصلی این جهان‌زیست است. آنچه که محل بحث بنده است مرتبط با همین لایه سوم است. این لایه درواقع تأثری است که از لایه‌ی دوم و اول به دست می‌آید و یک نوع تکون و وجودیافتن است.

مطلب دیگری که می‌توان در اینجا مطرح کرد این است که انسان دارای من‌های گوناگونی است. در این زمینه تقسیمی ارائه داده‌اند (که البته من به آن اشکال دارم) که یک «شخصیت فردی» داریم و یک «شخصیت اجتماعی». شخصیت فردی را عبارت می‌دانند از «تشخص و تعینی که یک فرد به لحاظ روان‌شناختی در خودش دارد». این مسئله به علوم مختلف مربوط است و اخیراً نیز به یک رشته‌ی جدید تبدیل شده است؛ اینکه خودمان را چگونه تصور می‌کنیم؛ من فردی و من ماقبل الاجتماع.

قسم دوم «منِ اجتماعی»، «فراخودی» و «فرافردی» است. منی که در پیوند با دیگران تکون پیدا می‌کند و تشخصی که در پیوند با دیگران معنی‌دار می‌شود. این نوع دوم مراتب و ابعاد و انواع فراوان دارد و به نحو عرضی و همچنین طولی قابلیت تقسیم دارد.
اشکالی که من بر این تقسیم مشهور دارم این است که اگر روزی من فردی متصور و متحقق بود، اما امروز اگر متصوَر است، دیگر متحقق نیست، یعنی عملاً منِ فردی وجود ندارد و در عمل منِ فردی نداریم. منِ فردی را می‌توان برای موارد نادر تصویر کرد، مثل اینکه بگوییم یک فرد در جزیره‌ای متولد شود و در آنجا تا سن پیری تنها زندگی کند، در این وضعیت نادر شاید بتوان گفت که آن فرد تنها «منِ فردی» دارد و «منِ اجتماعی» ندارد؛ اما نسبت به انسان‌های عادی که زندگی خود را سپری می‌کنند، دیگر منِ فردی متصوَر نیست، به همین جهت من این تقسیم را یک تقسیم ناصواب می‌دانم و فکر می‌کنم امروز انانیّت و من و شخصیت و تشخص و تعین صورت جمعی دارد؛ منتها تشخص‌ها و تعین‌هایی که تکون پیدا می‌کند، تحت تأثیر عوامل مختلفی موجب می‌شود که گونه‌های عرضی و لایه‌های طولی متعددی پیدا کند.

اگر من فردی وجود داشته باشد و بتوان فرض کرد، درواقع عصاره و برایندی از من‌های جمعی است و با این معنا نیز من هم قبول می‌کنم که «منِ فردی» داریم. عوامل گوناگونی وجود دارد که به انسان تشخص می‌دهد و برای او هویت می‌سازد و هر فرد بسته به اینکه تحت تأثیر چه عواملی باشد، چه لایه‌ای از تشخص او غالب باشد و چه وجهی از انواع من‌هایی که دارد، قوی‌تر باشد، در مجموع و در قیاس با دیگران یک نوع تعین خاص پیدا می‌کند و «منِ فردی» او شکل می‌گیرد. ولی این نکته را باید به عنوان یک حقیقت پذیرفت که این من درواقع دیگر من فردی نیست، بلکه برایند من‌های اجتماعی یک انسان است که در یک فرد به صورت من فردی تجلی و تبلور پیدا می‌کند. به این معنا می‌توان من فردی را پذیرفت. والا من فردی به معنای حقیقی، اصولاً امروز دیگر ممکن نیست. بنابراین اگر من فردی و هویت فردی را به این صورت فرض کنیم، می‌تواند ممکن و صحیح باشد، یعنی منِ فردیی که برایند من‌های جمعی و اجتماعی انسان امروز است.

اصولاً تشخص در خلأ به‌وجود نمی‌آید. انسان در جزیره که در بالا مثال زدیم و انسان در خلأ ابن‌سینا، تنها یک فرض هستند، والا من، امروز در خلأ شکل نمی‌گیرد تا بتوانیم بگوییم یک منِ فردی محقق می‌شود. اما اگر منِ فردی قابل فرض باشد، تقسیمات خودش را خواهد داشت و یکی از تقسیمات مهم تقسیم به دو منِ انُست و رجولت است و یک تقسیم جنسی در آنجا واقعیت دارد و قابل ازبین‌بردن نیست؛ هرچند که با ترویج فمنیسم افراطی تلاش می‌شود این تقسیم ازبین برود، ولی این تقسیم ازبین‌رفتنی نیست. رادیکال فمنیسم درواقع می‌خواهد بگوید که زن، زن نیست، بلکه مرد است و حتی می‌خواهد این من‌بودگی را هم از زن بگیرد. پیش‌فرض آن هم عبارت است از اینکه زن‌بودن حقارت است و مردبودن انسانیت و شخصیت، بنابراین زن هم باید مرد بشود تا انسان باشد و انسان فرض شود. این یکی از انواع خوددیگرانگاری‌هایی است که در ادامه اشاره خواهم کرد، یعنی زن، خود را دیگر می‌انگارد و فمنیسم افراطی درواقع زن‌خودمردانگاری است.
اما درخصوص من یا من‌های اجتماعی و فرافردی، به نظر می‌رسد که من‌های اجتماعی را دست‌کم از حیثی به دو دسته‌ی کلان می‌توان تقسیم کرد: من‌هایی که با ملاک‌ها و عوامل مختلف منتهی به تولید «من‌های عرضی» برای انسان می‌شود و «من‌های طولی». برای مثال ما یک منِ دینی داریم که با بسیاری از انسان‌ها به لحاظ دینی، هم‌کیش هستیم و هویت دینی مشترک و واحدی پیدا می‌کنیم و موجب تشخص و تکون یک شخصیت می‌شود و درواقع یک منِ جمعی به وجود می‌آید که همانند یک فرد قلمداد می‌شود؛ در عین حال ممکن است عامل دیگری همانند «زبان» که آن نیز تعیین‌کننده‌ی هویت است برای ما «من» بسازد و هیچ منافاتی هم نداشته باشد، یعنی یک فرد می‌تواند هم من دینی داشته باشد و هم من زبانی. همزبانان یک هویتی دارند و چیزی شبیه به یک شبه‌فرهنگ با زبان پدید می‌آید. چندین نفر با هم، یک «منِ زبانی» و «منِ دینی» دارند، یک نفر نیز من زبانی متفاوت دارد و من دینی مشترک. این‌گونه تشخص‌ها، تشخص‌های عرضی است و به این‌شکل می‌توان انواع من‌ها را فرض کرد.

منظور از تقسیم طولی من‌ها و هویت‌ها، من‌هایی است که بر هم مترتب‌اند، مثل «منِ خانوادگی» با «منِ محلی»، به این معنا که من یک شخصیت خانوادگی دارم که از خانواده‌ام دریافته‌ام، در عین حال من هویت دیگری فراتر از خانواده دارم که «منِ قومی»، «منِ محلی» و امثال اینهاست که چیزی شبیه به یک خانواده‌ی گسترده است. امروز ما خانواده‌های هسته‌ای داریم، یعنی خانواده‌هایی که از پدر، مادر و فرزند تشکیل می‌شود، اما روزگاری بود که خانواده، گسترده بود و البته هنوز هم در شهرستان‌ها و مناطق دوردست همین‌گونه است. خانواده‌ی گسترده از پیوند ده‌ها و یا حتی صدها خانواده کوچک تشکیل می‌شود که با هم در ارتباط و پیوند هستند. فراتر از «منِ محلی»، «منِ قومی» و امثال آن است؛ تا برسیم به «منِ ملی» در کشورهای بزرگی که ملیت آنها غیر از قومیت و محلیتشان است. کشورهای کوچک این دوگانگی را ندارند و مثلاً نمی‌توان گفت که در قطر یک من ملی داریم و یک من قومی. اما در چین و یا ایران می‌توان گفت، زیرا در این کشورها چند قومیت وجود دارد. تا «منِ فراملی» و تا جایی که به تعبیر غلط و یا غلط‌انداز «منِ جهانی» یا «هویتِ جهانی» می‌رسیم که البته هویت جهانی هرگز تاکنون تحقق پیدا نکرده است. بنده معتقد نیستم که امروز بشر به نقطه‌ای رسیده که هویت جهانی پیدا کرده؛ البته فرهنگ‌ها و قدرت‌های مسلط قصد القای چنین چیزی را دارند؛ نظیر اینکه می‌گویند نسبت به فلان قضیه اجماع جهانی صورت پذیرفته است، درحالی‌که هیچ اجماع جهانیی وجود ندارد، و چند کشور قدرتمند با هم تفاهم کرده‌اند و خود را همه‌چیز می‌پندارند و دیگران را انکار می‌کنند. بنابراین امروز هنوز جامعه‌ی جهانی وجود پیدا نکرده و به طریق اولی هویت جهانی هم شکل نگرفته است.

مطلب سومی که در اینجا قابل بحث است انواع تأثیرات یا تأثراتی است که واقع می‌شود؛ تأثیراتی که این عوامل به‌جا می‌گذارند و تأثیراتی که هویت‌ها و من‌ها می‌پذیرند و در آنها اتفاق می‌افتد. تأثرهایی که حوزه‌ی سایبر وجود دارد به این ترتیب است:

۱٫ تأثر ابزاری که از همان لایه‌ی اول اتفاق می‌افتد. امروز دیگر کسی حوصله ندارد برای دریافت پول به بانک برود، و در منزل با موبایل و رایانه، کار خود را انجام می‌دهد. این مسئله یک تأثیر و تأثری است که ما پذیرفته‌ایم و در این حد وجود دارد که مشکلی را هم ایجاد نمی‌کند و محل بحث ما هم نیست. لایه‌ی دوم نیز نتیجه‌ی لایه‌ی اول است. آنچه محل بحث بنده است لایه‌ی سوم زیست‌جهان سایبری است، یعنی آن لایه‌ی هویت‌ساز و لایه‌ای که سبک زندگی را تغییر می‌دهد. سبک زندگی که تغییر کرد، هویت تغییر می‌کند. بین هویت و سبک زندگی تعاملی تنگاتنگ و دوسویه وجود دارد و سبک زندگی را چندان نمی‌توان از فرهنگ جدا کرد و فرهنگ هویت‌ساز است؛ و بسا سبک زندگی با فرهنگ آنقدر موازی هستند که بتوان گفت که یک نوع نسبت مساوی با هم دارند (که البته درواقع مساوی نیستند و بین آنها تفاوت‌هایی وجود دارد).

۲٫ آنچه که در اینجا اتفاق می‌افتد تأثر ابزاری و فناورانه نیست، بلکه تأثر ساختاری و ماهوی در چهار قلمروی هویت‌ساز و فرهنگ‌پرداز، یعنی:

ـ قلمروی بینش (عقاید)

ـ قلمروی اخلاق (منش)

ـ قلمروی سلائق و علایق (کشش‌ها)

ـ قلمروی رفتار و کنش‌ها.

امروز در این چهار حوزه تحول در حال وقوع است و منِ انسان‌ها تغییر می‌کند. این تحول یک‌بار به‌صورت ناقص رخ می‌دهد که منتهی به یک نوع خودفراموشی می‌شود و انسان را بی‌هویت می‌کند. پاره‌ای از جوان‌ها، امروز بی‌هویت شده‌اند. گاه عمیق‌تر می‌شود و فراتر از خودفراموشی، فرد یک خودِ جدید پیدا می‌کند و مبتلا به خوددیگرانگاری می‌شود و خودش را دیگر می‌انگارد و هویت دیگری را هویت خود می‌پندارد. این مسئله خطرناک است و همان مسئله‌ای است که چالش جوان معاصر قلمداد می‌شود.

خودفراموشی وجه سلبی قضیه است، جوان دچار خودباختگی و چندپارگی هویت می‌شود. البته اصطلاح چندپارگی هویت یک تعبیر پارادوکسیکال و غلط است، زیرا هویت اصولاً نمی‌تواند چندپاره باشد. هویت یعنی بساطت و انسجام. چندپارگی درحقیقت به مفهوم چندهویتی است و چون هویت به معنای تشخص است، پس چندتشخصی دیگر تشخص نیست، و بی‌هویتی است.

نتیجه‌ی چنین مشکلی «بحران هویت» است. درواقع نسل جوان در این مرحله هنوز هویت جدید پیدا نکرده، بلکه دچار یک نوع هویت‌باختگی و بحران در هویت شده است که درحقیقت بی‌هویتی است. این بی‌هویتی به ضرر ما و مقدمه‌ای است که در نهایت به نفع غرب خواهد بود؛ البته تا اینجا هنوز به نفع غرب هم نیست، زیرا نسل جوان هنوز هویت غربی را نپذیرفته و بالنتیجه حتی با جامعه‌ی مرجع ناهم‌آواست و این‌گونه نیست که بتوان گفت امروز نسل جوان تا غرب فرامی‌خواند، لبیک می‌گوید. امروز ما ملاحظه می‌کنیم اوضاع و احوال جوانان ما در ظاهر و صورت بسیار متحول، متطور و پریشان است، اما در عین حال ندای فطرت را جواب می‌دهند و در جایی که اهرم‌ها و عامل‌های قوی‌تر و تأثیرگذارتر وارد می‌شوند، یک‌باره در روز عاشورا همه سیاه می‌پوشند، همه گریه می‌کنند و نماز می‌خوانند، و یا مثلاً ماه رمضان روزه می‌گیرند. بسیاری از جوانان که در کوی و برزن می‌بینیم و تصور می‌کنیم بدحجاب یا درواقع بی‌حجاب هستند، اصلاً به ذهنمان هم خطور نمی‌کند که این دختر نماز هم می‌خواند، گاهی بعضی از اینها نماز و یا حتی نماز شب هم می‌خوانند و قرائت قرآن صبح آنها ترک نمی‌شود. بعضی از اینها حتی زیارت عاشورای روزانه می‌خوانند و اهل چله‌نشینی هستند و پیوسته ادعیه‌ی خاصی را می‌خوانند. این مسئله نشان می‌دهد که هویت آسیب دیده و دچار چندپارگی شده ولی فرهنگ مسلط هنوز نتوانسته هویت جدیدی به اینها بدهد، و هنوز فرصت از دست نرفته است.

خوددیگرانگاری درواقع مسئله‌ی اصلی است که ما با آن مواجه هستیم و همان مسئله‌ای است که بنده از آن به «سیطره‌ی مجاز» تعبیر می‌کنم. سیطره‌ی مجاز همه‌ی شئون و همه‌ی‌ من‌های محققِ ما را تهدید می‌کند. من در اینجا نشسته‌ام و یک انسان شرقی هستم، ولی سخن از مدرنیته و فرامدرنیته و پسامدرن می‌گویم، انگار که با خود تصور می‌کنم من یک فرنگی هستم و همه‌ی این ادوار را پشت سر گذاشته‌ام، قرون وسطایی داشته‌ام، دوره‌ی مدرنی بر من گذشته و الان نیز دوره‌ی پسامدرن است، درحالی‌که این مسائل هیچ ارتباطی به ما ندارد. این مشکل به این دلیل است که من خود را دیگر می‌انگارم و فکر می‌کنم همان انسان اروپایی هستم و به صورت مجازی احساس می‌کنم که هویتی پیدا کرده‌ام و این خطر بزرگی است که پیش روی ماست.

چاره‌ی این مشکل ایجاد خودآگاهی در نسل جوان است. من نمی‌خواهم آن حرف ناصواب را تکرار کنم که بعضی می‌گویند یک روز ما از ویدئو می‌ترسیدیم، ولی کاری از پیش نرفت، یک روز از ماهواره می‌ترسیدیم، یک روز از اینترنت و نباید از اینها ترسید و باید رها و آزاد گذاشت. من نمی‌خواهم چنین چیزی را توصیه کنم و نباید اینها را رها کرد، اما باید در کنار کار سلبی کار ایجابی کرد. بپذیریم که تنها با کار سلبی راه به جایی نمی‌بریم و گره از کار فروبسته‌ی نسل ما و جامعه‌ی ما گشوده نخواهد شد و آنچه چاره‌ساز است کاری ایجابی است، ولی این‌گونه هم نیست که بگوییم جلوی سیل را رها می‌کنیم و بعد کار ایجابی می‌کنیم. روی کار ایجابی‌کردن و خودآگاهی‌دادن به نسل جوان باید متمرکز شد تا جوان به مخاطرات این قضیه و به ماهیت این فرایند و آنچه اتفاق می‌افتد عالم شود و از درون بجوشد و مقابله‌ی ایجابی پیدا کند. جوان باید برای خود احساس شخصیت کند، هویتی پیدا کند و بایستد و خود باشد. به این صورت می‌توان با این جریان مقابله کرد. والسلام.

دیدگاهتان را بنویسید