وجوه تشابه و تمایز فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینی
سخنرانی در همایش ملی معرفت دینی/ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۹/۱۱/۸۹
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلوه على رسولالله و على آله آلالله و اللعن الدائم على اعدائهم اعداءالله الى یوم لقاء الله.
در همایشی که سال گذشته، پژوهشگاه علوم انسانی در محل دانشگاه تهرانبرگزار کرد، من یک سخنرانی داشتم با عنوان «فلسفهی معرفت دینی». در آن همایش بعضیاز دوستان پرسشی را مطرح کردند مبنی بر اینکه فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینییکی است، یا اینکه چه تفاوتی بین فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینی هست.
من همین بحث را موضوع سخنرانی امروز خود در این جلسه قرار دادم. البته اینگونهمباحث را در زمان فشرده نمیتوان مطرح کرد، خصوصاً اگر مخاطب متنوع باشد و همافقنباشند، یک مقدار مشکل است.
یکی از آفاتی که ادبیات علمی ـ معرفتی معاصر در ایران با آن مواجه است خلط وخطاهای بسیاری است که در تعابیر رخ میدهد و به همین دلیل بعضی تعابیر شایع شده کهغلط است، مثل معرفتشناسی دینی که از آن بحث از معرفت دینی را اراده میکنیم،درحالیکه معرفتشناسی دینی یک ترکیب صفت و موصوفی است و معنای دقیق آن عبارت استاز آن نوع از معرفتشناسی که دینی است و یا معرفتشناسی مأخوذ از دین. مثل اینکهبگوییم معرفتشناسی مارکسیستی، یعنی آن کسی که مبانی معرفتشناختی و اپیستمولوژیکاو مبتنی بر دیدگاههای مارکس است. تعابیری از این قبیل خیلی رایج است. از جملهاینکه به دین و مباحث دینی هم تعبیر معرفت دینی را اطلاق میکنیم که غلط است واگر با توجه به مبانی باشد، اشتباه بسیار بزرگی است.
گاهی به مبانی برخی تعابیر و خلطهای آن نیز توجه نمیشود. در فلسفههایمضاف خلط و خطا بیش از حوزههای دیگر است، چون حوزههای مطالعاتی و فلسفی جدیدیاست که وارد ادبیات علمی و فکری ما شده است، درنتیجه خطا در تلقی از فلسفههایمضاف بسیار زیاد است. غالباً در کتبی که درباب فلسفههای مضاف نوشته میشود،مباحث تاریخی و تطورشناسی و امثال اینها که مباحث فلسفی نیستند در زمرهی عناوین ومسائل فلسفهی مضاف میآید. گاهی من دیدهام که بعضی فلسفهی مضاف به یک علم راتعریف کردهاند، و آنچرا که تحت عنوان مسائل آن علم آوردهاند، همگی بحثهایتاریخی است و تاریخ، فلسفه نیست. همچنین گاهی در تقسیمات بین فلسفهی مضاف به علمهابا فلسفهی مضاف به امرها و مقولات نیز خلط میشود که به این مسئله نیز توجه نیست.
یکی از میادین خلط عنوانها و تعابیر و احیاناً تلقیها در قلمروی مطالعاتفلسفهی مضاف، خلط بین فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینی است. این خلطها عللیدارد که الان مجال پرداختن به این علل نیست. اجمالاً عرض میکنم که بنده فلسفهیدین را عبارت میدانم از «مطالعهی دین به نحو فرانگر ـ عقلانی، برای دستیابی بهاحکام کلی دین و امّهات مدعیات دینی». فلسفهی معرفت دینی نظیر همین تعریف را داردولی طبعاً موضوع آن متفاوت است. یعنی فلسفهی معرفت دینی عبارت میشود از «دانشفلسفی و مطالعهی فلسفی فرانگر ـ عقلانی مقولهی معرفت دینی و مسئلهی پدیدهیمعرفت دینی» و طبعاً برای دستیابی به احکام کلی معرفت دینی.
موضوع فلسفهی دین خود دین است، حال، دین نفسالامری و مُنزل یا احیاناًادیان محقق. در این صورت اگر موضوع فلسفهی دین ادیان محقق باشد، فلسفهی دین واحدنخواهیم داشت و ممکن نیست. درصورتیکه موضوع فلسفهی دین، دین مُنزل و مُنَزّلباشد، فلسفهی دین یکی است.
۱٫ موضوع،
۲٫ غایت و کارکردها،
۳٫ قلمرو،
۴٫ مسائل،
۵٫ هندسهی معرفتی،
۶٫ هویت معرفتی،
۷٫ روش،
۸٫ مصادر،
۹٫ منابع،
۱۰٫ نسبت و مناسبات هرکدام با معرفتها و دانشهای همگن.
همانطور که اشاره شد، موضوع فلسفهی دین، دین مُنزل، مُنزّل یا ادیان محققاست، اما موضوع فلسفهی معرفت دینی، معرفت دینی است. هردو فلسفهی مضاف هستند، یکیبه دین اضافه شده و دیگری به معرفت دینی و توضیح دادیم که دین و معرفت دینی، به هردلیلی با هم تفاوت دارند.
در غایت، غایت فلسفهی دین داوری عقلانی دربارهی مدعیات اساسی ادیان یادین خاص و احیاناً مطلق دین است، اما فلسفهی معرفت دینی، داوری عقلانی دربارهیمعرفت دینی و امّهات مسائل آن است.
به لحاظ کارکرد، کارکردهایی از قبیل بازشناسی دین صحیح و سقیم و نیز تمهیدطراحی منطق دین، برای فهم دین، توسط دینپژوه، میتواند از جمله کارکردهای دین بهحساب بیاید، اما کارکردهای فلسفهی معرفت دینی عبارت است از بازشناخت سَره ازناسرهی ماحصل سعی موجه برای کشف و فهم گزارهها و آموزههای دینی، یا تمهید برایاصلاح و ارتقای فهم دین. در فلسفهی دین عمدتاً میتوانیم از قضایای فلسفهی دینی،مبنایی بسازیم برای طراحی منطق فهم دین، ولی در فلسفهی معرفت دینی، چون فلسفهیمعرفت دینی مطالعهی آن چیزی است که پس از دین و پس از کاربست منطق فهم دین واقعمیشود، پسینی است، درنتیجه آن مطالعهای که از رهگذار سنجشگری و خطاشناسی معرفتدینی میشود، در اصلاح و ارتقای منطق فهم دین تأثیرگذار است. وقتی با فلسفهیمعرفت دینی در مبحث تحول، تکون و تکامل معرفت دینی و در تخطی معرفت دینی، مسئله رامطالعه میکنیم و خطاها را شناسایی میکنیم، احیاناً اگر خطا ناشی از نادرستی منطقفهم دین، یا نادرستی کاربست منطق فهم دین باشد، زمینه برای اصلاح منطق فهم دین یااصلاح روش کاربرد منطق فهم دین فراهم میشود. ملاحظه میکنید که در مقام غایت هماین دو حوزهی معرفتی با هم متفاوت هستند.
در مسائل هم تفاوت آشکار است. مسائل فلسفهی معرفت دینی، احکام کلی دین وامّهات و مدعیات دینی است، از قبیل چیستی دین. من از حدود پانزده سال پیش که اولینمقالهی خود را در موضوع فلسفهی دین در مجلهی قبسات منتشر کردم، بر این نظر بودمکه فلسفهی دین واحد نداریم، بالطبع هر فلسفهی دینی مسائل خاص خود را دارد.درنتیجه فهرستی را که در همان زمان تنظیم کردم، همچنان قبول دارم و مباحث فلسفهیدین را محدود به هشت مسئلهی معروف نمیدانم. مباحث فلسفهی دین عبارتند از:
۱٫ چیستی دین،
۲٫ هدف یا اهداف دین،
۳٫ منشأ دین،
۴٫ ضرورت بعثت و نیاز بشر به دین،
۵٫ پلورالیسم دینی و مسئلهی وحدت و تنوع ادیان،
۶٫ کمال، جامعیت و جاودانگی دین،
۷٫ ایمان،
۸٫ تجربهی دینی،
۹٫ عبادت و مناسک دینی،
۱۰٫ معرفت دین،
۱۱٫ زبان دین، یعنی زبان متون مقدس و نه زبان علوم دینی، که زبان علومدینی جزء مباحث فلسفهی معرفت دینی است،
۱۲٫ معناداری گزارههای دینی،
۱۳٫ توجیهپذیری و برهانپذیری مدعیات دین،
۱۴٫ نسبت و مناسبات دین با دیگر مقولات،
۱۵٫ مدعیات اساسی دین، مسئلهی خدا، صفات خدا، خلقت، مسئلهی آغاز، مجرد ومادی، وحی و نبوت، خلود نفس، در ذیل آن تناسخ و برزخ، معاد، سعادت و شقاوت ابدی.
اینها مسائل فلسفهی دین هستند، ولی مسائل فلسفهی معرفت دینی که احکامکلی معرفت دینی است این مسائلاند:
۱٫ چیستی معرفت دینی،
۲٫ گونهشناسی معرفت دینی، دستگاههای معرفتی که از دین پدید آمدهاند،مثلاً با کاربست منطقها و روشگانهای متفاوت،
۳٫ هستیشناسی معرفت دینی،
۴٫ ارزششناسی معرفتیِ معرفت دینی،
۵٫ مصادر معرفت دینی،
۶٫ تکون معرفت دینی،
۷٫ تحول معرفت دینی،
۸٫ هندسهی معرفت دینی،
۹٫ کارکردهای معرفت دینی،
۱۰٫ نگاه مجمل و مجموعی به سرشت و صفات هریک از حوزههای هندسی معرفتدینی،
۱۱٫ سنجمان معرفت دینی.
این یازده مسئله، مسائل فلسفهی معرفت دینی هستند، درحالیکه ملاحظهکردیم، پانزده محوری که در مسائل فلسفهی دین مطرح بود، هیچکدام با مسائلی که درفلسفهی معرفت دینی مطرح میشود اشتراک نداشت.
هندسهی معرفتی این دو به لحاظ خصلت و سرشت یکی هستند. مراد من از هندسهیمعرفتی درواقع اضلاع و ابعاد معرفتی مجموعهی مباحثی است که در یک علم مطرح میشود.مثلاً در اصول فقه ما میگوییم هندسهی آن چندضلعی است، هم مباحث عقلی در آن هست وهم مباحث لفظی و زبانی و ادبی و لغوی، و هم مباحث عقلانی و عرفی. درواقع اصول فقهیک دانش چندضلعی است و هندسهی معرفتی چندضلعی دارد. اما در علوم عقلی چنین نیست وفلسفههای مضاف همه از زمرهی علوم عقلی هستند و از علوم حقیقیاند، درنتیجه هندسهیمعرفتی آنها بسیط است.
ششمین شاخص، ساختار مباحث این دو حوزهی معرفتی است. ساختار مباحث فلسفهیدین به ترتیبی است که در بالا گفتیم. درواقع فهرست پانزدهمحوری را که به عنوانمسائل فلسفهی دین آوردم منطقی و ساختارمند بود. درحقیقت ساختار مباحث فلسفهی دینآن است که در فهرست گفته شد. کما اینکه ساختار مباحث فلسفهی معرفت دینی هم همانبود که در فهرست عرض شد. یعنی ضمن اینکه فهرست است، ساختارمند هم هست و دیدیممتفاوتاند.
محور هفتم، هویت معرفتی این دو حوزهی معرفتی است. علم در کدام دسته قرار میگیرد،درواقع نوعی تعیین هویت معرفتی آن علم است و این اصطلاح را بر این معنا اطلاق میکنم.یا اینکه علم در زمرهی علوم حقیقی است یا اعتباری، این یک نوع قضاوت معرفتی راجعبه هویت آن علم است و این را از جمله مباحث هویت معرفتی علم تعبیر میکنم. یا اینکهآیا یک علم احیاناً معرفت درجه یک است یا معرفت درجه دو، این هم یک نوع قضاوت راجعبه هویت معرفتی آن علم است و این را از نوع مباحثی میدانم که از آن به هویتمعرفتی دینی میتوان تعبیر کرد. به اینگونه مباحث این اصطلاح را اطلاق میکنم:
۱٫ فلسفهی دین دانشی فلسفی است،
۲٫ ازجمله علوم حقیقی است،
۳٫ مرکب از معرفت درجه یک و دو است. در جایی توضیح خواهم داد که چگونهفلسفهی دین مرکب است از معرفت درجهی دو و معرفت درجه یک،
۴٫ از نوع فلسفههای مضاف به امور است، حتی در لایههای زیرین آن، یعنیمثلاً فلسفهی اخلاق، (اگر فلسفهی اخلاق دینی منظور است) فلسفهی شریعت، (اگرمراد فلسفهی شریعت دینی است، نه فلسفهی علم فقه)، بنده معتقدم فلسفهی معرفتدینی شامل اینها که لایههای زیرین فلسفهی دین هستند نیز میشود. فلسفهی دین تنهاآن هشت مسئله نیست و تنها نگاه فلسفی به عقاید دینی نیست و اخلاق دین، مناسک وشریعت در زمرهی آن است، اگر دین برای خود نظام تکلیفی و حقوقی خاصی دارد (شریعت)،جزء زیرمجموعهی فلسفهی دین قلمداد میشود.
بنابراین چون اینها مجموعاً علم نیستند، بلکه مقوله و امر هستند، فلسفهیدین در مجموع در زمرهی فلسفههای مضاف به امور است. درحالیکه فلسفهی معرفت دینیگرچه از دو حیث با فلسفهی دین مشترک است، از این جهت که مانند او دانش فلسفی استو مانند فلسفهی دین از جملهی علوم حقیقی است، اما فلسفهی معرفت دینی، معرفت درجهدو است، چون نگاه معرفتی به معرفت است و علم به علم است و از این جهت با فلسفهیدین که مرکب بود از مباحث معرفت درجه دو و معرفت درجه یک تفاوت میکند.
در لایههای زیرین، برخلاف فلسفهی دین، مسائل فلسفهی معرفت دینی از نوعفلسفهی مضاف به علمهاست، کما اینکه خود نیز از همین قبیل است و کلاً معرفت درجهدو است.
یک تذکر در ذیل فلسفهی دین میتوان مطرح کرد و آن اینکه بسا، آنگاه کهما موضوع فلسفهی دین را ادیان محقق بدانیم و فهم مؤمنان از دین را هم جزء مباحثفلسفهی دین بیانگاریم، این بخش از مسائل معرفت درجه دو میشود.
شاخص هشتم مصادر و مبادی این دو حوزه است. البته اینجا نیاز به توضیحبیشتر است ولی اجمالاً عرض میکنم که مبادی بعیدهی هردو در مجموع از قضایای فلسفیو معرفتشناختی اخذ میشود و از این جهت با هم برابرند، ولی در مبادی قریبه با همتفاوت میکنند و درنتیجه در مبادی قریبه از یکدیگر جدا میشوند.
مبادی به سه لایه تقسیم میشود، مبادی بعیده، وسیطه و قریبه، یعنی انگارهها،پیشانگارهها و فراپیشانگارهها. این دو در فراپیشانگارهها مشترکاند، اما درمبادی وسیطه و قریبه، یعنی پیشانگارهها و انگارهها از هم جدا میشوند.
نهمین شاخص که در این شاخص نیز ایندو همسان هستند، این است که روش هردوعقلانی است، چون هر دو فلسفهاند.
دهمین و آخرین شاخصی که تفاوت این دو حوزهی معرفتی را در آن مقایسه میکنیم،نسبت و مناسبات هرکدام از این دو با معرفتها و دانشهای همگن است. دانشهایی ازنوع خودشان، نه دانشهای هموند و دانشهایی که با آنها مرتبطاند.
فلسفهی دین با کلام جدید مرتبط است، با فلسفه مرتبط است. این دانشهاهموند فلسفهی دین هستند. مراد من از این دانشها که عناوین آنها را خواهم آورد،دانشهای نه هموند، که همگن و از جنس خود فلسفهی دین است، یعنی فلسفهها و بهخصوصفلسفههای مضاف. فلسفهی محض (معرفتشناسی خود معرفتشناسی)، فلسفهی دینی، منطقاکتشاف دین، فلسفهی منطق فهم دین (مبانی منطق فهم دین)، کلام جدید، کلام سنتی،فلسفهی کلام، شریعت، علم فقه، فلسفهی فقه (با همهی معانیاش)، فلسفهی اخلاق وامثال اینها، دانشها یا معرفتهایی هستند که میشود فلسفهی دین را با آنهامقایسه کرد و نسبت فلسفهی دین به آنها را سنجید.
کما اینکه همین نسبت و سنجش را میتوان بین فلسفهی معرفت دینی و اینحوزههای معرفتی یا دانشی انجام داد که الان مجال توضیح نیست. در عمدهی مقارنه ومقایسه و به تعبیر شایع آن تطبیق، نسبت فلسفهی دین با هریک از این حوزههایمعرفتی و دانشی، با نسبت فلسفهی معرفت دینی با هریک از این حوزههای دانشی ومعرفتی متفاوت است، یعنی از این جهت نیز فلسفهی دین با فلسفهی معرفت دینی کاملاًمتفاوت میشوند.
بنابراین در جمعبندی، فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینی اشتراکاتی دارند،اما آنگاه که ما خُرد نشویم و نخواهیم در لایههای زیرین وارد شویم و آنگاه کهبخواهیم به پارهای از مباحث سرشتی بپردازیم، کمابیش به هم نزدیک میشوند، اماآنگاه که به لایهی مباحث صفاتی و مختصات و ویژگیها و مباحث قریبه و مماس بخواهیمبرخورد کنیم، با هم فاصله میگیرند. به لحاظ موضوع با هم متفاوت بودند، به لحاظغایت و کارکردها با هم متفاوت بودند، به لحاظ قلمرو متفاوت بودند، به لحاظ مسائلبا هم متفاوت بودند، به لحاظ هندسهی معرفتی با هم تشابه داشتند، به لحاظ ساختارمباحث با هم متفاوت بودند، به لحاظ هویت معرفتی در یک مرحله و حدی با هم یکسان وهمسان بودند و از جهاتی با هم تفاوت داشتند، به لحاظ روششناختی و روشی با همیکسان بودند، به لحاظ مصادر و مبانی، در مبادی بعیده با هم همسان بودند، در مبادیقریبه متفاوت بودند، در شاخص دهم یعنی نسبت و مناسبات هرکدام با معرفتها و دانشهایهمگن، البته کاملاً با هم متفاوت بودند.
بنابراین باید دقت کنیم تا دین را با معرفت دینی خلط نکنیم، زیرا عوارضیدارد، هم مبانی این دو فرق میکند و هم پیامدهای متفاوتی دارند و ما دین را فقطمعرفت دینی نیانگاریم و این خطایی است که روشنفکران دینی میکنند.
فلسفهی دین غیر از فلسفهی معرفت دینی است. البته خلط این دو در بسیاریاز عناوینی که در خلاصه مقالات این همایش ارائه شده به چشم میخورد. والسلام.