¤به عنوان پرسش نخست بفرمایید از نظر اسلام اقتدار علمی چیست؟
اقتدار علمی در کشورها و جوامع سکولار علی القاعده شامل آن دسته از علومی می شود که در امور مادی و دنیوی، آنها را در اعمال اراده و توسعه امروزی شان یاری می رساند. چرا که آنها در مجموع همه چیز را حتی معنویات را ابزار انگارانه مطالعه کرده و به عنوان ابزار مادیت و دنیایی خودشان تلقی می کنند. اما در دیدگاه دینی، اقتدار علمی آن چیزی است که برایند علم نافع است. در ادبیات دینی ما علم به دو گروه نافع و مقابل آن ( غیر نافع) تعبیر شده است. نفع و نافعیت در فرهنگ ما واجد معنایی فراتر و وسیع تر است از آنچه در میان جوامع سکولاریستی هست. اولا در نگاه دینی ما، مرزبندی بین دنیا و آخرت ( مادیت و معنویت) معنی دار نیست چون مادیت را ما فاقد معنویت نمی دانیم یعنی در مقابل معنویت قرار نمی دهیم و این طور نیست که بگوییم هر آن که او دنیا طلب می کند و دنیا دارد، آخرت طلب نکند و آخرت نخواهد داشت و اصولا مادیت اگر با معنویت دوگانه انگاشته شود که در اصل چنین نیست، نسبت تن به روح را خواهد داشت یعنی آن چنان نسبتی دارد که حیات هر یک بسته به دیگری است. یا بگوییم حیات تن بسته به معنویت است و کارکرد روح در این عالم بسته به تن است تن چون ابزار در اختیار روح است لذا مادیت و معنویت چنین نسبتی با هم ندارند. بر این اساس مادیت محض نداریم بلکه فراتر از این در کالبد
مادیت روح دمیده می شود تا همان مادیت به معنویت بدل شود فرض کنید کسی که اشتغال و کسب و کاری دارد اگر به انگیزه تامین معاش همسر و فرزندانش کار کند کار او جهاد و عمل معنوی و عبادت تلقی می شود اگر هم پروازش از این عمیق تر و اوج گیرتر باشد، بجای اینکه بگوید من به کار و کسب می پردازم تا معیشت همسر و فرزندانم را تامین کنم ، بگوید که من به کار و کسب می پردازم تا چند نفر از بندگان خدا که تحت سرپرستی من هستند تامین شده و زندگی شان اداره شود. اگر اوج بیشتری بگیرد و بگوید من کار و کسب می کنم که تامین معاش کرده تا این بندگان خدا بتوانند عبادت خدا و خدمت خلق بکنند این کار که ظاهراً مادی است به ارتقاء سطح معنوی ارتقاء پیدا می کند. در خصوص علم هم وضعیت همین است هر چند که علم در بعضی روایات تقسیم به علم الادیان و علم الابدان شده است اما همین علم الابدان، علم الادیان می شود. چرا که ملاک دینی بودن علم به هر چیزی که باشد باز علم الادیان محقق می شود مثلا فرض کنید بگوییم، آن علمی دینی است که موضوعش دین باشد. علم الابدان هم می تواند موضوعش دین باشد. شما اگر در طب به مطالعه بدن مشغول شوید همین امر اگر با این زاویه دید نگریسته شود که جسم مورد مطالعه، آفریده خداست و به اذن و مطالعه می کنم برای اینکه یکی از پدیده ها و آفریده « اقرا بسم ربک » . او و به نام او من تن را مطالعه می کنم های الهی برای من بیشتر مکشوف بشود تا من به خلقت الهی پی ببرم و به خالقیت خدا علم عمیق تری پیدا کنم، این می شود رویکردی دینی و در واقع من درگیر مطالعه دینی و کار دینی هستم. همین کار علمی من،دینی می شود. با این نگرش، اقتدار علمی، به علم نافع است. علم نافع، مادی و معنوی ندارد در این صورت آن علومی که تصور می شود مادی محض اند مثل فیزیک، طب و شیمی، می توانند به معنویت دینی برسند. در نتیجه در نگاه انسان الهی، علم یک پدیده قدسی و الهی است در این صورت چنین علمی، علم نافع است. علم نافع آن است که بر قدرت آدمی در عرصه حیات دنیوی و اخروی بیافزاید. اقتدار علمی عبارت است از اینکه آدمی با فراگیری و دریافت های معرفتی بتواند هم بر حیات دنیوی و هم بر حیات اخروی، قدرت تصرفش بیشتر بشود. و در آخرت نیز توانائیهای معنوی بدست آورد و علم او کاربردهای معنوی پیدا کند. به این ترتیب ما اقتدار علمی را عبارت می دانیم از برآیند، برون داد و برآمد علم نافع.
¤با این توصیف اقتدار علمی اصالت دارد یا ضرورت ؟
تبعا اگر ما اقتدار علمی را قدسی کردیم چون بشر هم فطرتا قدس گراست. پس تکلیفاً باید قدس گرا و معنویت گرا باشد . در نتیجه کاری که انجام می دهد به جهت فطرتش حرکت می کند و به اقتضای فطرتش عمل می کند .. لذا با این تلقی، اقتدار علمی یک وظیفه است، یک تکلیف است و تبعا یک هدف و علاوه بر اینها اگر اقتدار علمی را عبارت بدانیم تنها و تنها از تحصیل قدرت برای مثلا دفاع از هویت و حیثیت و دین و نوامیس و احیانا مطلومین، حتی اگر علم کاربرد مادی محض داشته باشد و اقتدار از ناحیه تاثیر قدرت و تصرف بدست بیاید، در این صورت حتی علم مادی هم ضرورت پیدا می کند و می تواند، غایت و هدف قلمداد بشود. ولی فراتر از این ما یک بحث دیگر داریم و آن اینکه هدف را چه تعریف کنیم یا چه سطحی از هدف مورد نظر باشد؟ چون اهداف، لایه لایه و دارای سطوح مختلف هستند. چیزی در یک مقطع و در یک نگاه، هدف است و در نگاه دیگر و مقطع دیگر تنها یک مقطع و معبر است. به این ترتیب تحصیل اقتدار علمی، هدف است آن گاه که ما برای رفع ضعف و زدودن ضعف ها و ناتوانی ها و مقابله با سیطره و سلطه دشمن و آگاهی از حقایق است که علم را بدست می آوریم و به کار می گیریم اما وقتی به اهداف برتر و فراتر نگاه می کنیم می گوییم که اقتدار علمی یک ابزار است یک طریق است طریقیت دارد نه موضوعیت موضوع ما تأله است استخلاف است یعنی دست یافتن به خلیفه اللهی است. تأله و تعبد و تحول است. دست یافتن به شان عبد اللهی است و بالاتر از اینها ما بناست که از مرتبه خلیفه اللهی و عبداللهی به مرتبه عنداللهی برسیم. بناست به وصال دست پیدا کنیم و به فنا برسیم. اگر اینگونه فکر کنیم اقتدار علمی حتی آنگاه که علم معنوی در جهت دست یابی به معنا هم تولید و استخدام می شود، می شود ابزار و وسیله و واسطه نه هدف. این است که می توانیم بگوییم به اعتباری تحصیل اقتدار علمی، ابزار است و طریق، آن گاه که ما به اهداف دورتر و برتر چشم دوختیم. و با نگاه دیگر ممکن است بگوییم که اقتدار علمی، خود هدف است آن گاه که او را با مادون خود بسنجیم، آنگاه که او را با فعل علمی می سنجیم و مطالعه می کنیم در این صورت اقتدار علمی خودش هدف است.
در فرمایشات خود به علم نافع اشاره فرمودید، مقام معظم رهبری هم به گونه ای در ترسیم برایند اقتدار علمی در کشور می فرمایند که علم را به صنعت، صنعت را به فناوری و فناوری را به ثروت پیوند زنید. ولی در بحث آسیب شناسی روی سه نکته تاکید دارند. یکی می فرمایند علم را درون زا کنید، دوم می فرمایند که از تقلید محوری و شاگرد ماندگی خود را نجات بدهید و سوم می فرمایند باید علم را مایه هدایت بکنید نه مانند غرب علم مایه ضلالت باشد. حضرت عالی به عنوان رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بفرمایید برای مدیریت این آسیب ها و برون رفت از این شرایط و رسیدن به علم نافع با اتکا بر نظریه پردازی چگونه این آسیب ها را مدیریت کنیم؟
مادام که علم سکولار است شاید بتوان با قوت و قاطعیت گفت که علم مضری خواهد شد. هیچ راهی پیش روی ما جز تولید علم الهی و علم دینی نیست. که بتوانیم علم را به خدمت هدایت بشر و جامعه خودمان در بیاوریم. این که می گوییم علم دینی، به معنای خاص و معنای متعارف منظور نیست. مثل فقه و کلام و اخلاق، نه مراد ما از علم دینی، چون معرفت دستگاهواره ای است که به ملاکی از ملاکها دینی قلمداد می شود. هر چه ملاک ها برتر و یا متراکم تر و مجموع تر، آن علم دینی تر است. علمی که از متون مقدس اخذ شده باشد تبعا دینی ترین علم هاست. پس از آن علمی که با متافیزیک و مبانی نظری و معرفتی الهی پدید آمده باشد باز علم دینی است. یک پله پایین تر، آن علمی که با روش شناسی معتبر و موجه از نظر دین تولید شده باشد، باز دینی قلمداد می شود. هر چند که مراتب این علوم که با این شاخص ها حاصل می شود یکی نیست و هر چند که در هر حال ما باید شرط متافیزیک حاکم بر علم را در تمام مراتب علم دینی حفظ کنیم ولی در هر حال باید توجه داشت که منابع باید دینی و قدسی، و متافیزیک، دینی و قدسی باشد. منطق و روش علمی دینی و قدسی باشد و یا علم غایت دینی داشته باشد. اقتدار علمی و اقتدار ملی تولید کند که به نفع دین است و در مسیر دین است.یا از حیث کاربرد، کاربرد دینی داشته باشد یا از این ها نازل تر، منطبق، و سازگار با فرهنگ دینی بوده و، در محیط دینی، تولید شده باشد اینها همه شاخص هایی است که می تواند یک علم را دینی بکند. در نتیجه ما با توجه و عنایت به آن شاخص و ملاکی که علم را دینی می کند، ما به آن، علم دینی اطلاق می کنیم و از علم سکولار جدا می کنیم اما به دو دلیل اقتدار علمی بدست نخواهیم آورد چون اگر ما به اقتدار، از طریق آن علمی که قرض از دیگری است بخواهیم برسیم، پیشتر آن قرض دهنده در یک مرحله بالاتری به اقتدار رسیده و در نتیجه ما اقتداری نخواهیم داشت. یا اینکه اگر فرض کنیم اقتدار مادی، دست یافتنی هست، مطلوب نیست.
چون ما اقتداری فراتر از اقتدار مادی محض را مطالبه می کردیم و در فرهنگ فکری خودمان بنا به توضیحاتی که در پاسخ پرسشهای قبلی عرض شد اقتدار مادی محض را اقتدار ندانستیم. این است که راه چاره قضیه، تولید علم دینی است که مورد اشاره واقع شد. در عین حال، ما باید به تدوین و بررسی جوانب امر بپردازیم، یعنی مقتضیات تولید علم و تولید اقتدار علمی و همچنین به بررسی موانع تولید علم و اقتدار علمی و نیز محدودیت های گوناگونی که پیش روی ما هست، بپردازیم. چرا که صرفا با اراده کردن، انسان به مقصد نمی رسد و مسیر هم باید هموار شده باشد من در مطالعه ای در چارچوب تحقیقی که هنوز منتشر نشده با عنوان مجموعه موانع تولید علم و نظریه پردازی در جامعه خودمان را ، « مبانی و موانع نو فهمی و نظریه پردازی دینی به ۱۲ دسته تقسیم بندی کردم که هر دسته ای متشکل از چند نوع یا گروهی از موانع هست که از موانع انفسی و درون شخصیتی محققان ما گرفته تا موانع آفاقی و برون شخصیتی محققین بررسی و طبقه بندی شده است. و به هر حال به همین اندازه اکتفا می کنم، که عرض کنم ضمن اینکه ما باید راهمان را انتخاب کنیم که چیزی جز تولید علم دینی نیست موانع و محدودیت ها را هم باید از پیش رو برداریم.
¤ مقام معظم رهبری در سالهای اخیر علم مرزشکن و علم میانبر را، راه برون رفت از موانع برشمردند. به نظر می رسد در نظریه پردازی، همان طور که اشاره فرمودید نکاتی همچون نو اندیشی، نوفهمی و آزاد اندیشی میتواند حرکت به سمت این افق را هموار نماید. سئوال بنده این است که این اصل را چگونه میتوان در تولید راهبردهای علم نافع عملیاتی نمود و اصولا مزیت کشور برای رفتن به این سمت و تولید این گونه علوم با این رویکرد را در چه شرایطی می بینید؟
علم میانبر اشاره به مدیریت علم دارد تا ما راه طی شده را از نو طی نکنیم و هنر ما در مدیریت دانش، در عین حال به این است که گلوگاه ها را شناسایی کنیم و نتایج حاصل از تلاش علمی دیگر ملل دهه قبل را به خوبی درک کنیم و در یک نقطه مناسب فرود بیاییم و از دستاورد تلاشهای علمی دیگران آگاهی پیدا کنیم. و مطالبی فرا چنگ بیاوریم و خودمان به تکامل و یا تدوین و تطبیق آن با شرایط معرفتی خودمان بپردازیم. اما علم مرز شکن بدین معناست که ما علمی دیگر از نوعی دیگر را باید تولید کنیم همان طور که در رفتار سیاسی، دست به چنین کاری زدیم و موفق شدیم در واقع مرز شکنی، شالوده شکنی، الگو شکنی، کرده یک حرف متفاوت و بر خلاف جریان عادی و عمومی عالم سیاست زدیم ولو حرکت ما حرکت قصری و خلاف آنها بود.
در نهایت موفق شدیم و امروز، خودمان به یک مدل و الگو تبدیل شدیم. شالوده شکنی کرده و الگوهای موجود را نقض کردیم و کنار گذاشتیم. در علم هم، همین است. یعنی ما تا چنین کاری نکنیم معلوم نیست بتوانیم به قافله علمی برسیم. چون شتاب قافله، بالاست و هم چنان فاصله مقاطع تحول و منتها ومفصل های دگرگونی و تحول در سیر طولی علوم مادی به گونه ای کوتاه شده که ما هر چه می دویم مثل پیاده ای که پشت سر قافله سواره می دود، خواهیم بود حکایت ما، حکایت چنین وضعی است و هرگز ما نمی توانیم آن چنان که باید به این قافله برسیم و یا پیشی بگیریم. اما اگر علم متفاوت را طرح کردیم. اگر به جای اینکه در طول علم تولیدی مادی کنونی بشر قرار بگیریم که همواره در پسیم، بر عکس، در عرض واقع شدیم و به تولید علم قدسی و دینی پرداختیم در آن حال ما رقیبیم. و در مسیری قرار گرفتیم که به موازات مسیری است که علم کنونی بشر در حرکت است نه در طول چنین مسیری که در پس قافله قرار گرفته باشیم. مرز شکنی، جرات داشتن، قالب ها را شکستن، تعالیم و تعابیر را نقض کردن و اصطلاحات و ادبیات و تلقی های جدید اختصاصی تولید کردن مهم است. متاسفانه الان در دانشگاه هایمان یک عده استاد و مدرس و احیانا مولف داریم که عملا چیزی فراتر از ترجمه از آنها صادر نمی شود. و به همین جهت جرات، اعتماد به نفس و خودباوری از نسل دانشگاهی ما عمدتا سلب شده است. مثلا اگر شما یک تعریف جدید در یک مجمع علمی با حضور جمعی از اساتید برای موضوعی، یا مسئله ای، یا عنوانی ارائه می کنید این عبارت را احیانا خواهیم شنید که: نه، تعریف شما در هیچ کتابی نوشته نشده، کسی این را ارائه نکرده. من مکرر این را تجربه کردم. مثلا زمانی بحث از این بود که نظریه چیست؟ گفتیم دوستان بروند مطالعه کنند و یک جلسه بگذاریم. تعاریفی که ارائه شد همه مشابه هم، ماخوذ از منابع مشخص و از اشخاص معین بود. وقتی در همان جلسه ما تعریف متفاوتی ارائه کردیم مشاهده شد که اکثرا می گویند کسی این طور تعریف نکرده است. و بعد که در مقاله، نظریه را توضیح دادم اشکالات تعاریفی که دوستان ارائه دادند عرض کردم. در چهره ها حالت بهت احساس کردم. یعنی احساس کردم برای آنها شگفت انگیز و عجیب است که تعریف دیگری هم وجود دارد که تازه آن تعریف اشکالات وارد بر تعاریف شایع را نداشته باشد و از جامعیت بیشتری هم برخوردار باشد. این خیلی خطرناک است. این همان است که جرات نمی کنیم از مرزها رد شویم. خیال می کنیم علم غربی، خطوط قرمزی و دایره جادویی و طلسمی است که ما در وسط آن باید به ریاضت و چله نشینی مشغول باشیم و سر در جیب خودمان فرو برده باشیم. این آفت آن چیزی که مقام معظم رهبری می فرمایند باید شکسته شود. ما باید از تلقی ها و تعاریفی که رایج است بگذریم و همچنین از آن نظریه ها و دیدگاه ها و پیش از همه اینها از آن متافیزیکی که حاکم است. بر علوم موجود عبور کنیم. اصولا عموم دانشمندان و متخصصان در زمره دانندگان هستند و نه دارندگان. یعنی عموما جامع شناسی دانند نه جامع شناس. الهی دانند نه متأله. فیزیک دانند نه فیزیسین. نوعا علم را فراگرفته اند، یاد گرفته اند، حفظ کرده اند غالبا این جوری هستند به همین جهت اصلا از مرز حافظه ها نمی توانند تجاوز کنند. هر آنچه دیگران پیدا کردند در پس آیینه طوطی صفتند آنچه استاد ازل گفت همان می گویند. این آن چیزی است که در مقوله مرزشکنی و شالوده شکنی، تلقی شکنی و تغییر در متافیزیک علم اقتضا می کند. اگر ما در مقام مدیریت علم و تلقی از عناصر علم نتوانیم به مرزشکنی، شالوده شکنی، تغییر متافیزیک و به طور خاص تغییر متافیزیک های حاکم موجود در فعالیتهای علمی دست پیدا کنیم اصلا تولید علم ملی تقریبا بی معنا و ناممکن است تا چه رسد به تولید علم دینی. این در حالی است اصولا تولید علم ملی هم برای ما مقدور نیست جز آنکه ما از طریق تولید علم دینی عمل کنیم. چونکه ملیت ما، دینی است و ذات، جوهره، و هویت ما دیانت است.