مشخصات نشر: تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۲
در هنگامه تقارن عید طبیعت (بهاران) و عید شریعت (رمضان) به سال ۱۳۳۵ زاده شدهام.
دعوی شاعری ندارم اما، اگر «بافتهها»یم شعر بهشمار آیند؛ شعر من چهارده سال از خودم جوانتر است.
سرودن را در قالبهای سنتی و با مدایح و مراثیِ اهل بیت وحی علیهمالسلام، آغاز کردم.
در دههی پنجاه، دل در گرو «شعر نو» داشتم و به مضامین حماسی ـ سیاسی میپرداختم. از دهه شصت، به قالب غزل و مفاهیم عرفانی گرویدم. و اینک دلشیفته معارف قرآنی ـ حکمی (کتاب و حکمت) و سرمست غزلهای خواجهام، اگرچه لعبت سبک هندی (اصفهانی) نیز بسی هوشرباست.
تارهای طبعم زخمیِ زخمه تعالیم عرشی حضرت امام سلامالله علیه و خصلتهای قدسی آن بزرگوار است. شریعه خامنه را، با خطی از خون، به فرات خمین و از آنجا به آبشخور طفّ متصل میدانم.
برخی از دوستانم که ـ از سر نیکگمانی ـ میپندارند، سرایههای ناچیز این بیچیز، ارزش عرضهشدن دارند، مدتی است بر تنظیم و چاپ دیوان! ـ بر حسب عرف سرایشگران حرفهای ـ اصرار میورزند، اما تاکنون مشغلههای گونهگون، به من امکان بازنگری و تدوین مجموعهای کامل را نداده و نخواهد داد. ـ وانگهی! اگر امکان هم بیابم، نشر همه مسودهها را سودمند و بایسته نمیدانم ـ و از دیگرسو: سر بازدن از اجابت این توقع بیشائبه، یا تعویق بیش از پیش آن را هم روا نمیشمرم. از اینرو، به مثابه پاسخی میانه، مجموعه حاضر را ـ که آیینه تطورات قالبی ـ مضمونیِ سرودههای بنده نیز هست ـ به ساحت صفای این خوبان تقدیم میدارم.
از اهل نقد و نظر نیز فروتنانه تقاضا میکنم به این مجموعه به دیده اغماض ننگرند، بل با ارائه نظرات سازنده خویش، در پرداختن و منقح ساختن آنچه پیش از این فرا آوردهام و در درستی آنچه پس از این فرا خواهم آفرید، مرا مدد فرمایند.
فهرست
پیشگفت
غزلوارهها
جام ازلی | مرا، خون از ازل، در جام کردند. | |
خلوت | کاش، در خلوتم امشب، تو فقط بودی و من | |
شب | باز، اشک آمد، سراغ عاشقان | |
غوغای ناز | جلوه ناز و عشوه ناز و سر و قد غوغای ناز | |
طرّه عشق | پیچ گیسوی تو، رأس الفتن است. | |
حدیث ولایت | اذان سهره بلند است بر مناره گل | |
فتح طَفِ عشق | زد از تناور خونین طف، جوانه، بسیج | |
کوچ شهاب | خوشا قومی که باز آرد ستاره | |
قبسات | جاری کوثر تو هوش و دل، از صدرا برد | |
حماسه دگر | رفت از جرگه، مهرداد اوستا | |
دو مثنوی: | ||
سقراط عشق | دل صبور تو ای پیر! تا ز غم خون شد | |
نافله باغ | باغ دل آرا، مسجد گلهاست | |
سرایهای برای خون خدا: | ||
ای ستیغ بلند رهایی | ای حسین، ای رهآموز احرار! | |
چند رباعی برای حضرت امام (س) | ||
شقشقه | ای شقشقه دوباره مسلک عشق | |
سر نخ عشق | بیواهمه طی کنیم، تا مسلخ عشق | |
فریضه دل | خفّاشوشان، به فکر دفع عشقند | |
فتوا | با بودنت ای نوح! غم از هایل نیست | |
نبض عشق | زین پس تب عشق با تو تنظیم شود | |
ساقه سرو محراب | شبها که تو در نمازی و مست قنوت | |
فصلالخطاب | فریاد تو غرّش سحاب عشق است | |
قنوت وتر | تو عِطر قنوت وتر را میمانی | |
شیوه تمام | گفتار تو آخرین پیام عشق است | |
دوبیتیهای هجران | ||
نگاه دل | نذونم: یار ذونه یا نذونه | |
کهکشون | نگار مو به سوی کهکشون رَت | |
سوار خسته | بهار اُومَه، گل و سنبل نیومه | |
پونه غم | دل دیرُم شده همخونه غم | |
گل مو | گل مو، در بهارون رفت از دست | |
نوای داغدارون | جمارون بی رخت لطفی ندیره | |
غم هجران | چه خوش بی، دردته، درمون ته، یار! | |
دوبیتیهای حماسه | ||
شهید | سحرگه سنگری از سنگ رویید | |
شبیخون | شبیخون زد سحر با خیل انبوه | |
معبر قدس | ز حلقوم شهید جامه گلگون | |
نجات قدس | بیا! تا قدس را با هم رهانیم | |
رفع فتنه | بود فرمان یکتا رفع فتنه | |
بُراق | الا همسایه سرخ ستاره! | |
بیستون | بیستون مثل عشق پابرجاست | |
مهشیدهای ابرآلود | ||
بذر بیداری | میچکاند، ماشه گرم زبانش را | |
گل فریاد | دگر در باغ شعرم من گل فریاد خواهم کِشت | |
زنجیر | خدا را! آخر این آهنگران | |
حجله | با اطلسی از خون تازه | |
سجّیل | گلواژهام گلوله سربی است | |
تَراوه | خون میتراود از حلقوم این قلم | |
راز سینه | من در مصاف خصم مکتب سرخ سرخم | |
ای آرش خدایی | میخواهم ترا بسرایم | |
سلاله باران | در فصل مرگ درختان | |
باز هم، اینک… | باز هم، جنگ جمل برپاست | |
یک آسمان نگاه | کاش من آذرخش بودم | |
تلویحات: | ||
تلویحات | تُنگ قافیه، تنگ است |