همایش بزرگداشت آیتالله شاهآبادی
تهران: تالار علامه امینی دانشگاه تهران
۶/۲/۹۰
برگزارکننده: ستاد بزرگداشت شهید آیتالله مهدی شاهآبادی
پیش از آغاز سخن درباره علامه بزرگوار آیتالله شاهآبادی بجاست برای تجلیل از شهدای روحانی و گرامیداشت یاد آنها و نیز خانوادهشان، به این نکته اشاره کنم که بر اساس اعلام بنیاد شهید، تعداد شهدای روحانی دوازده برابر شهدای قشرهای دیگر اجتماعی است. افزون بر این، بر اساس این اعلام خانوادههای روحانی در راه دفاع از این مرز و بوم چهار برابر بیش از دیگر خانوادهها شهید دادهاند.
چند سال پیش در همین تالار در کنگره نکوداشت علامه بزرگ آیتالله العظمی شاهآبادی ـ استاد امام(ره) ـ و پدر شهید بزرگوار آیتالله آقا مهدی شاهآبادی، در صحبتهایم، ذیل عنوان فیلسوف فطرت، از مرحوم شاهآبادی یاد کردم و توضیح دادم که چگونه علامه شاهآبادی فطرت را چونان گرانیگاه معرفت دینی دانسته است که همه معارف و نظامهای رفتاری را سامان میبخشد.
چندی پیش از این همایش، جناب آقای شاهآبادی با من تماس گرفتند و اظهار لطف کردند که در این جلسه عرایض کوتاهی را تقدیم کنم و با توجه به آن سخنرانی، ایشان پیشنهاد نمودند درباره مبحث فطرت مطلبی بگویم. به این مناسب، برای اینکه هم یادی از فیلسوف فطرت، آیتالله شاهآبادی، شخصیتی که میتوان او را شمسِ بنیان مولوی انقلاب نامید (اگر جسارت به ساحت امام نباشد که او را مولوی بخوانیم)، کرده باشیم و هم عرض ادبی به محضر فرزند شهید ایشان، به صورت فشرده، به چند نکته ذیلِ عنوان فطرت چونان گرانیگاه علوم انسانی دینی اشاره خواهم کرد.
۱٫ امروز بحث تولید علوم انسانیِ اسلامی، بحث فکری و معرفتی رایج میان نخبگان جامعه ماست. علوم انسانی مانند هر گفتمان معرفتی، دارای ارکان متفاوتی همچون مبانی، موضوع، روش، غایت و … است که حول محور و نقطه ثقلی سامان مییابند؛ بر این اساس برای تولید علوم انسانی اسلامی نیازمند گرانیگاه و نقطه ثقلی هستیم که همه مباحث، بخشها و اضلاع این دستگاه معرفتی را حول محور آن سامان دهیم. من تصور میکنم در حوزه علوم انسانی فطرت میتواند چنین جایگاهی داشته باشد.
هرچند موضوع علوم انسانی، انسان است، اما از آنجا که مکتب اسلام بر خلاف اگزیستانسیالیسم، برای انسان، ذاتی ثابت قائل است که همان فطرت اوست، در علوم انسانی اسلامی فطرت آدمی است که میتواند موضوع این علوم قلمداد شود.
در تفکر دینی ما، انسان از فطرت عبداللهی ـ خلیفهًْاللهی برخوردار است، اما گاه به طور ناقص گفته میشود که آدمی خلیفهًْالله است و این نکته فراموش میگردد که نقطه اصلی تعیین منزلت آدمی مقام عبداللهی اوست و جایگاه خلیفهًًْْاللهی برآیند همان منزلت است. در واقع میتوان گفت در اسلام، چون انسان بنده و عبد خداست، جانشین او در روی زمین است.
بر این اساس در مکتب اسلام، انسان جانشین خدا در روی زمین معرفی میشود، اما تفکر غربی و علوم انسانی سکولار، انسان را جایگزین خدا میانگارند. به تعبیری مسامحهآمیز، ما انسان را خدابنیاد میدانیم، (انا لله و انا الیه راجعون)، اما سکولارها خودبنیاد میپندارند.
با توجه به این دیدگاه اسلامی و نیز تلقی آیتالله شاهآبادی، میتوانیم در تولید علوم انسانی فطرت عبداللهی ـ خلیفهًْالهی انسان را نقطه ثقل قرار دهیم.
۲٫ فطرت چونان منبع معرفت است. در واقع در کنار منابع معرفت، مانند وحی و سنت، که دامنه وحی است، فطرت نیز میتواند چونان منبع معرفت، یعنی عاملی معرفتزا و تولیدکننده معرفت قلمداد شود.
اگر بپذیریم که فطرت نیز معرفتبخش است و دستکم دو کارکرد دارد؛ یعنی از یکسو در حوزه نظر معرفتبخش است و از سوی دیگر منبع و مبنای گرایش است و در حوزه حکمت عملی کاربرد دارد، به این ترتیب این بخش از وجود آدمی میتواند چونان منبع معرفت برای تولید حکمت نظری و حکمت عملی به کار آید. از آنجا که عمده علوم انسانی در بخش حکمت عملی تعریف میشود (هرچند در این علوم قضایا و گزارههای توصیفی بسیاری وجود دارند که اعتباری نیستند، بلکه قضایای حقیقیه هستند که خود جزئی از علوم حقیقیه به شمار میآیند و در نتیجه از جنس مباحث فلسفی و نظری هستند)، فطرت در آنها کارایی بسیاری دارد. البته افزون بر کاربرد آن به مثابه منبع معرفت در تولید علوم انسانی، میتوان از این بخش از وجود آدمی به مثابه معیاری برای سنجش درستی معرفت نیز استفاده کرد.
بر این اساس در تولید علوم انسانی فطرت میتواند دو کاربرد معرفتشناختی داشته باشد. البته این بحث طلبگی به اجمال در سخنرانی چند سال پیش در همین تالار مطرح شد که به صورت مقالهای با عنوان «فطرت به مثابه پنجمین دالّ دینی» منتشر گردید.
۳٫ از ساحتهای فطرت، چونان چهارچوبی برای طبقهبندی علوم انسانی میتوان استفاده کرد. درباره طبقهبندیهای علوم انسانی، که یکی از بحثهای بسیار مهم فلسفه علوم انسانی به شمار میآید، نظریههای گوناگونی مطرح شده است، اما با توجه به اینکه ما به دنبال تولید علوم انسانی اسلامی هستیم، در این زمینه نیز میتوانیم از فطرت الهی انسان استفاده کنیم و بر اساس ابعاد آن به طبقهبندی این علوم دست زنیم؛ زیرا اگر ابعاد فطرت از یکدیگر تفکیک شود، هر ساحت میتواند منبع، عرصه یا موضوع یکی از رشتههای علوم انسانی قلمداد گردد.
۴٫ فطرت تکاملپذیر است. هرچند ما با نظریاتی که فطرت را فقط نوعی استعداد میدانند، موافق نیستیم، فطرت را تکاملپذیر میدانیم. در واقع آدمی میتواند با کامل کردن نفس، ریاضت، تحصیل علم و انباشت معرفت، به صیقلیتر شدن فطرت خویش کمک کند. بدینترتیب رفتهرفته و هرچه افزونتر، فطرت او الهیتر میگردد یا الهی بودن فطرت او برملاتر میشود.
بر این اساس، اگر علوم انسانی سکولارِ رایج و غربی در مقام تأمین نفسانیات آدمی گام برمیدارند و چونان ابزاری به خدمت تأمین حیات مادی او درآمدهاند، علوم انسانی اسلامی، افزون بر آنچه به طور طبیعی تکلیف و وظیفه معرفتی و کاربردی علوم انسانی، برای تدبیر زندگی و معیشت دنیوی آدمی است، باید براساس ارتباط دنیا و آخرت با هم، حیات اخروی آدمی را هم تأمین کند. با توجه به همین موضوع تکامل فطرت انسان باید تنها یا مهمترین غایت علوم انسانی اسلامی معرفی شود.
در پایان باید با الهام از نظریه علامه بزرگوار آیتالله العظمی شاهآبادی در رشحات البحار ـ که کتاب معرفتی بسیار عمیق، دقیق و البته گمنامی است و ایکاش به جای امثال فصوص، این کتاب در حوزهها تدریس میشد ـ یعنی محوریت فطرت در معرفت دینی، بگویم که این بخش از وجود آدمی میتواند گرانیگاهی برای تولید علوم انسانی دینی در همه ابعادی که در یک گفتمان معرفتی به آن نیازمندیم قلمداد شود.