اصولاً سه نگاه به حوزه هست و در حوزه سه نگاه وجود دارد. یک نگاه، نگاهی است که به وضع موجود راضی است و وضع موجود را وضع مطلوب میانگارد و البته که به صورت نسبی چنین است. وقتی ما به بعضی از مقاطع تاریخی نگاه میکنیم و وضع موجود را با آن مقاطع مقایسه میکنیم، البته که وضع موجود، وضع مطلوبی است.
نگاه دیگری وضع موجود را مطلوب نمیانگارد، اما آن نگاهی که وضع موجود را مطلوب نمیداند، دو جریان موازی است. این نکتهای را که عرض میکنم طلاب عزیز دقت کنند، چون بسیار مطلب خطیر و دقیقی است. یعنی کسانی که سخن از تحول در حوزه به زبان میآورند دو دستهاند، من از یکی از آنها طبق تعبیر رایج به جریان متجددمآب یا متجددان تعبیر میکنم. در کنار و به موازات این جریان، جریان دیگری هست که ضمن این که وضع موجود را نسبی مطلوب میداند، اما کاملاً مطلوب نمیانگارد و نمیپسندد و خواهان تحول در حوزه هست، اما به اصول و مبانی و سنتهای اصیل آزموده پاسخداده در طول تاریخ دلبسته است.
جریان نخست، احیاناً، براساس احتیاطی که میکند، علاقمند است چندان تغییری در این وضعیت به وجود نیاید. نگران است که مبادا اگر تغییری رخ دهد، این تغییر در جهت ارتقاء و کمال نباشد و مبادا این تغییر سمت و سوی انحرافی پیدا کند و حوزه را از اصالت خویش جدا کند. البته اصل این دغدغه ارزشمند است و دغدغه کمی نیست. همه دلسوزان و خیرخواهان حوزه باید این دغدغه را داشته باشند که مبادا ما در صدد تغییر و تحول برآییم و این تحول به تبدل منتهی شود. یک وقت ما تحول ارتقائی و کمالی را طرح میکنیم، یک وقت به نام تحول در دام تبدل میافتیم، یعنی حوزه ماهیت حوزه دیگرگون میشود.
به همین جهت من تصور میکنم از مقوله تحول دو فهم هست، بعضی با عنوان تحول به تبدل میاندیشند، برخی دیگر از تحول، تکامل و ضمن التزام و دلبستگی به پیشینه و تبار تاریخی حوزه، معتقدند عناصر و ارزشهایی باید در نظام آموزشی، معیشتی حوزه وارد شود و رعایت شود.
عرض شد که مجال کافی برای طرح تفصیلی و ساختارمند بحث نیست ولی در مجموع عرض میکنم که در تدبیر امر حوزه ما دو گونه مسئله داریم و دو دسته عوامل در تدبیر کار حوزه نقشآفرین هستند، دستهای جهات نرمافزاری دارند و دستهای از آنها جهات سختافزاری دارند.
اینکه مثلاً مدارس ما توسعه پیدا کند به لحاظ فیزیکی. مدارس پانصد و هزارمتری داشته باشیم و ده تا حجره و یک مدرس، امروز جوابگو نیست. ما باید محیطهای بزرگی را بسازیم و تأسیسات شایسته و درخور برنامههای جدید و تجهیزات مناسب نیاز امروز، به هر حال این که ما به لحاظ حتی سختافزاری و فیزیکی میبایست تحولی در حوزهها ایجاد کنیم یک بحثی است اما همین میتواند با دو نگاه اتفاق بیافتد.
یک مدرسهای را در یکی از شهرهای بزرگ ساخته بودند، به مناسبتی ما به بازدید آنجا رفتیم، دیدیم مدرسه خیلی وسیع و مجهز و مدرنی است. گفتند چطور است این مدرسه، میپسندید. ما هم که یک مختصری نسیم نواندیشی و نوگرایی در ما وزیده است، قطعاً باید میگفتیم خیلی خوب است، اما من خاطر دارم که گفتم این مدرسهای که شما ساختهاید، طلبههایی که در آن درس میخوانند فقط باید به واشنگتن اعزام شوند. طلبهای که در این مدرسه درس میخواند نمیتواند در روستا یا شهرستان کار کند.
یعنی همان تحول فیزیکی و سختافزاری هم باید سنجیده باشد و معنویت را از حوزه نگیرد. در همین تحول سختافزاری هم باید نرمافزار روح حوزه حفظ شود.
بحث نرمافزاری آن است که چه مبانی و فکریی بنیاد این تحول است. چه بنیانهای معرفتشناختی، میخواهد این تحول را شکل بدهد. چه مایهها و پایههایی بناست مبنای این تحول باشد. نظام آموزشی حوزه یک نظام هزارانساله است. هزارسالگی این نظام ممکن است منفی تلقی شود یا مثبت تلقی شود. کسی بگوید که این متعلق به هزار سال پیش است، کهنه و فرسوده است و روزآمد نیست، با عصر ما سازگار نیست. دیگری بگوید، نهخیر، این که ما از یک نظام سخته و پخته و آزموده و اصیل و عنیق، عمیق، دقیق و تجربهشده و بومی برخورداریم و این نظام را خود ما ساختهایم، این با نظام دانشگاهی فرق میکند که برآمده از یک فرهنگ بیگانه است و فرآمده از بیرون مرزهاست، بومی نیست، در کالبد این نظام و سیستم آموزشی روح دینی تعبیه نشده است. اگر نگوییم سکولار است، دستکم نسبت به دین بیطرف است.
ممکن است نظر سومی در این میان باشد که درست است، ما سنتهای آزموده اصیلِ عنیق و ریشهدار و بومیی داریم، اما بعضی از سنتها ساختاریاند و قالب و روش هستند. بعضی از سنتها در ظروف تاریخی خودشان جواب میدهند. ما اگر بیاییم همین سنتها را که هویت تاریخی حوزه را میسازد حفظ کنیم، اما همین سنتهای آزموده اصیلِ عمیقِ عنیق را روزآمد کنیم و با زمانه تطبیق بدهیم. درست مثل فقه ما، فقه ما یک نظام حقوقی کهن را دربر دارد، اما نمیتوان گفت چون این فقه متعلق به چهارده قرن پیش است کهنه است. این قضیه وجه ایجابی و مثبت دارد. همچنین نمیتوان گفت که عین آراء و یافتهها و برداشتهای فقهای هزار سال پیش را لزوماً باید الان عمل کنیم. خوب این حرف سنیها میشود، میگویند چهار فقیه بودند، استنباط کردهاند و کتبی هم تولید کردهاند و دیگر در اجتهاد بسته است.
الان یک جریان بسیار جدی در عالم اسلام پدید آمده که اکثریت هم اهل سنت هستند، برای مقاومت در مقابل چهار مذهب. میگویند چه کسی گفته که این فقهای اربعه هرآنچه استنباط کردهاند همه تاریخ مقلد آنها باشند. زمانه عوض شده است. الان در خود اهل سنت نیز این مقاومت به وجود آمده است. من در بعضی کنفرانسهای بینالمللی شرکت کردهام که آشکارا کسانی مقاله ارائه کردهاند، در یک کشور کاملاً سنی که چه کسی گفته است که حصر اجتهاد و التزام به فتاوای چهار مذهب؟ امروز ما باید اجتهاد کنیم و بعد میگویند ببینید تشیع درِ اجتهاد را نبست.
اصول را پیشینی نگاه کنیم. ظاهراً و آنچنان که مشهور است اصول را اهل سنت تدوین کردهاند، گفته میشود شافعی اول کسی است که الرساله را نوشته است. از نظر تدوین عرض میکنم، چون دستکم اصول شیعی صادقینی(ع) است. عمده مبانی و قواعد اصولی ما در کلمات حضرات صادقین(ع) هست و بزرگان ما کتابهایی را مستقلاً به عنوان کتابهای اصولی نوشتهاند که همه از روایات استنباط شده است. مثل مرحوم فیض کاشانی و دیگران که کتب اصولی دارند که همه از روایت اخذ شده. اصول ما قطعاً ریشه در مکتب حضرات صادقین(ع) دارد، اما در مقام گفته میشود که آنها مقدم هستند. اما اگر چنین هم باشد، اصول کنونی ما و اصول یکی دو قرن شیعه را اگر مقایسه کنیم، اینها فقیر هستند، چون در اجتهاد نه در فقه که در اصول هم بستهاند. اصولاً اجتهاد اول در اصول و در خود اجتهاد تحقق پیدا میکند. بخشی از تحول و نوآوری و اجتهاد در بستر استنباط فقهی بوده، بخشی که اگر کماً کم باشد ولی به لحاظ کیفی تأثیرگذارتر است در خود اجتهاد اتفاق میافتد. خود اصول پویاست، خود اصول ما تکاملیابنده و توسعهیابنده بوده و هست. و امروز اصول شیعه با اصول اهل سنت قابل قیاس نیست. اصول اهل سنت با اصول ما که امروز دقیق، عنیق و غنی شده است و میراث معرفتی بسیار ارزشمندی است که از سلف باقی مانده، هرگز با اصول ما قابل مقایسه نیست.
عرض من این است که نگاه اول این است که بگوییم هرآنچه هست مطلوب و مقدس است، یعنی اصلاً نباید دست زد و نقدپذیر نیست.
نگاه دوم آن است که اصولاً آنچه خود داریم باید حتی از بیگانه تمنا کنیم، ما حوزه را باید تبدیل به دانشگاه کنیم. این جریانِ بسیار خطرناکی است. من از این جهت به شدت نگران هستم که ما تصور کنیم که ما آن سنتهای اصیلِ آزموده تاریخی خود را در حوزه معرفت و معیشت و مدیریت و آموزش و تربیت و زی طلبگی و صنفی خودمان را رها کنیم و از دانشگاه تقلید کنیم و حوزه را تبدیل به دانشگاه کنیم. اینها شعار تحول میدهند.
جریان سوم آن است که بگوییم ما اصالت خود را داریم، پیشینه تاریخی خودمان را داریم. از تاریخ خودمان نباید بگسلیم. دلبست و پابسته به سنن آزموده تاریخی که از سلف و بزرگان بازمانده هستیم، بسیاری سنتها که در حوزه منسوخ و متروک شده، احیاء شود، اما به روز بشود. معنای اجتهاد هم همین است. اجتهاد یعنی این که مبانی باید حفظ شود. این که بعضی از این افتائات ژورنالیستی که در گوشه و کنار گاهی رایج شده و بعضی فتوا داده میشود که نه مبنایی دارد و نه به منطقی پایبند است، اجتهاد و فتوا نیست و فقه نیست.
در نظام مدیریتی و رفتاری هم همین است. اگر بنا باشد که ما به جای تحول در دام تبدل بیافتیم، بسیار خطرناک است و حوزه را تبدیل به دانشگاه میکند.
و نه این که به بهانه نفهمیده و نسنجیده این که حوزه باید مستقل باشد که البته و قطعاً باید مستقل باشد، احیاناً نظم را نپذیریم. بعضی تعابیری که از بزرگان بازمانده و این تعابیر تالیتلو روایت است، چون از کسانی صادر شده که تالیتلو معصومین بودهاند. عبارت معروف حاج شیخ که «نظم ما در بینظمی است». بعضی بیآنکه عمق این عبارت را بفهمند و شأن نزول این تعبیر را درک کنند، که از چه کسی، در چه شرایطی و با چه مقصودی این عبارت صادر شده، بسیار عبارت عمیق و دقیقی است. رضاخان قلدر آمده و میگوید که حوزه نظم ندارد و باید حوزه نظم پیدا کند، مراد او چیست؟ او دسیسه دارد. او میخواست سرنخ و سرسلسله امور را به دست بگیرد. رضاخان لائیک و فاسد بر حوزه مسلط شود. نظم رضاخانی را رضاخان در قبال حاجشیخ عبدالکریم بانی حوزه علمیه قم مطرح میکند. آنوقت در یک چنین ظرف تاریخی و در مقابل یکچنین پیشنهادی و در برابر یکچنین مقصود پلید و شنیعی، مثل حاجشیخی میفرماید: «نظم ما در بینظمی است». نه این که ما بینظمی خوب است و ما بینظم هستیم. اگر حاج شیخ بینظم بود که حاج شیخ نمیشد. اگر حاج شیخ بینظم بود که حوزه علمیه قم را نمیتوانست تأسیس کند. نظم اساس کار است. نظم در کلام حضرت امیر(ع) در کنار تقوا آمده است. نظم و تقوا به موازات هم مورد توصیه آن بزرگوار است. چطور ممکن است نظم مطلوب نباشد. نظم حتی ممکن است مطلوبیت ذاتی داشته باشد.
آیا مقصود آن بزرگوار هرجومرج و بینظمی بوده؟ چنین نبوده. او با بیان خواستهاند بفرمایند که ما نظم خودمان را داریم نه این که ما بینظم هستیم. بینظمی که حسن و هنر نیست و کمال نیست. ما نظم خودمان را داریم. آقای رضاخان آنچرا که تو بینظمی میدانی، نظم پیچیدهای است و ما نظم رضاخانی را نمیخواهیم. این تعبیر مقدس به راستی در ظرف تاریخی خود و با تفسیر صحیح خودش بسیار دقیق و سنجیده است.
آنچه مطلوب است در حوزه تحقق پیدا کند حفظ همه اصالتهاست، همه تجربهها و سنتهای اصیل و عنیقی است که حاصل هزار سال تجربه آن بزرگان است. در بستر این سنن شیخ طوسی تربیت شده. در بستر این سنتها امام تربیت شده. یکی از افرادی که مشهور است به من مراجعه کرد و بعضی مطالب مناسبی را ایشان مطرح میکرد ولی دقیق نبود. خیلی علیه فقه و اصول فعلی صحبت کرد که این اصول جوابگو نیست و این نظام فقهی ما چنین نیست و چنان است و ما باید اصولی را طراحی کنیم که فقه حکومتی به ما بدهد. که البته این حرفها درست هم هست. عرض کردم که شما میفرمایید که ما در منابع تغییر ایجاد کنیم. مثلاً بگوییم که تا به حال کتاب حجت بوده، بعد از این حجت نیست؟ یا بگوییم سنت تا به حال حجت بوده، از این به بعد نیست؟ یا اجماع؟ جایگزین چه میخواهید بگویید. عرض کردم مشخصتر بگویید، میخواهید بگویید که اینها حجت بودهاند و از این پس نباشند؟ جای این حجج و منابع و طرق، منابع و حجج دیگری پیشنهاد میکنید؟ وانگهی مگر شما نمیفرمایید فقه ما باید حکومتی باشد، خوب همینطور است. حضرت امام هم فرمودند که فقه، فلسفه تمام حکومت است. یا حکومت فلسفه عملی فقه است، چنین تعبیری فرمودند. اما همین امام با همین اصول فقه، فقه حکومتی استنباط کرد و حکومت تشکیل داد.
به دوستان طلبه عرض میکنم، حواستان جمع باشد که وارد یک اقیانوس شدهاید. در این اقیانوس قم همه آب است، چیزی ارزشمندتر و شفافتر و طاهر و مطهرتر از آب نداریم. چیزی حیاتبخشتر از آب نیست. قم یک اقیانوس مواج همه آب است، اما در این آب همه چیز هست، نهنگ هست، ماهی هست، و آبزیان احیاناً خطرناک هم شاید گاهی پیدا بشوند. هیچ اشکالی ندارد، اقیانوس، اقیانوس است و آب، آب است، اما عیب آب نیست اگر یک آبزی سمی هم در آن وجود داشته باشد. حواسمان باید باشد، ما نباید از تبار و پیشینه تاریخی خود نباید بگسلیم و نباید متصلب و راکد باشیم و در چارچوب و براساس همان مبانی خودمان آینده را ببینیم.
من پانزده ویژگی را برای نظام حوزوی الگو و تحولگرا با همین چارچوبی که عرض کردم برشمردهام که اگر توفیقی بود با شما درمیان میگذارم.