یکی از مشکلاتی که در مباحث علمی پیش میآید، این است که اصطلاحات بهخوبی دریافته نمیشود و تعابیری که دارای اشتراک لفظی هستند، شناسایی نمیشوند. در مباحث علمی این مشکل بسیار رهزن و مسئلهساز است. اصطلاحاتی که وارد ادبیاتی میشوند باید در موطن و زادبوم فرهنگی آن شناخته شوند. همچنین متفکران و صاحبان نظریهها، اصطلاحاتی را جعل و خلق میکنند که باید آنها را بهدرستی فهم کرد، سپس پیرامون آنها به بحث پرداخت. نباید از تبارشناسی فرهنگی کلمهای که در فرهنگ خاصی زاده شده و به فرهنگ دیگری منتقل میشود، غفلت کرد. اگر آن اصطلاح در بستر فرهنگی که در آن زاده شده دیده نشود، فهم نیز نمیشود.
در این جلسه مقرر است که تعبیر «سبک زندگی» را با عناوین و اصطلاحات مشابه و مرتبط و عناوین همگن و هموند با آن تبیین کنیم و مشخص کنیم که بین عنوان «سبک زندگی» و آنها چه نسبت و مناسباتی وجود دارد.
یکی از مشکلاتی که در مباحث علمی پیش میآید، این است که اصطلاحات بهخوبی دریافته نمیشود و تعابیری که دارای اشتراک لفظی هستند، شناسایی نمیشوند. در مباحث علمی این مشکل بسیار رهزن و مسئلهساز است. اصطلاحاتی که وارد ادبیاتی میشوند باید در موطن و زادبوم فرهنگی آن شناخته شوند. همچنین متفکران و صاحبان نظریهها، اصطلاحاتی را جعل و خلق میکنند که باید آنها را بهدرستی فهم کرد، سپس پیرامون آنها به بحث پرداخت. نباید از تبارشناسی فرهنگی کلمهای که در فرهنگ خاصی زاده شده و به فرهنگ دیگری منتقل میشود، غفلت کرد. اگر آن اصطلاح در بستر فرهنگی که در آن زاده شده دیده نشود، فهم نیز نمیشود.
فهم هر اصطلاح و عنوانی مستلزم داشتن درکی از واژگان و اصطلاحات و تعابیر مرتبط با آن هست تا بین آنها خلط نشود. درک اصطلاحی که یک متفکر جعل کرده است باید از لسان همان فرد باشد، والا مدعای صاحب نظریه آنچنان که باید درک نمیشود.
کلمهی «سبک زندگی» از تعابیر جدیدی است که در ادبیات اجتماعی و علمی ما وارد شده است. این اصطلاح را بیش و یا حتی پیش از هر کسی، رهبری فرهمند و فرهیختهی انقلاب که خود یک متفکر و اندیشهورز و نظریهپرداز و فرهنگشناس هستند مطرح کردهاند. ورود ایشان به این مبحث نیز سبب شده است که این مسئله تبدیل به مسئلهی اجتماعی ما بشود.
اصطلاحاتی نظیر «الگوی پیشرفت» که آن هم اصطلاح نویی است و باز هم میتوان گفت که واضع آن رهبری معظم انقلاب است؛ «فرهنگ» که البته بسیار پرپیشینهتر است؛ «سنت» که در ادبیات دینی اسلامی و شیعی یک اصطلاح بسیاربسیار دیرسال و پرسابقه است و واژگان مرتبط با آن همانند کلمهی «سیره»، اصطلاحاتی مرتبط با «سبک زندگی» هستند که باید مشخص شود مراد از «سبک زندگی» چیست و مراد از هریک از این عنوانها و یا عناوین مشابه دیگر کدام است. سپس باید مشخص شود که بین اصطلاح «سبک زندگی» با این عنوانها و اصطلاحات چه نسبتی برقرار میشود و چه مناسباتی جاری است و چه دادوستدی بهلحاظ معرفتی و فرهنگی بین آنها وجود دارد.
تعریف سبک زندگی
تعریف من از «سبک زندگی» عبارت است از: «منظومهای از شیوههای هنجارشده برای مواجههی جوانحی و جوارحیِ انسان با عرصههای حیات»؛ یعنی شیوهگانهایی که در یک جامعه پذیرفته و هنجارشده و در رفتار برونی (جوارحی) و درونی (جوانحی) انسان در عرصههای مختلف حیات جاری است و بهکار میرود.
طبعاً تعریف «سبک زندگی اسلامی» نیز همین است، اما مبتنی بر مبانی اسلامی و برگرفته از منابع معتبر و با کاربست منطق موجه و معتبر دینی.
تعبیر «سبک زندگی اسلامی» را در سه سطح میتوان تعریف کرد:
۱٫ بالمعنی الاعم؛ که عبارت است از: «تحقق عینی اسلام با همهی ابعاد و اعماق آن در همهی عرصههای حیات». مرحوم علامهی طباطبایی در المیزان «دین» را بهنحوی تعریف میکنند که گویی همین تعریف است؛ یعنی «مجموعهی آموزههایی که در عرصههای حیات توسط انسانهایی که مسلمان و مؤمن هستند رعایت میشود و به آنها التزام ورزیده میشود». در این معنا که بهنظر ما معنای عام «سبک زندگی» است، «دین» یک سبک زندگی محسوب میشود. بنابراین در معنای اوسع، «دین» را عبارت از «سبک زندگی» میدانیم.
۲٫ در سطح دوم میتوان سبک زندگی را در قلمروی محدودتری تعریف کرد که به همان تعریف عامّی که ابتدا عرض کردم نزدیک میشود، یعنی: «منظومهای از شیوههای هنجارشده برای مواجههی جوانحی و جوارحی انسان با عرصههای حیات، اما برساخته بر مبانی معرفتی ـ ارزشی دین که با استفاده از روش معتبر علمی از منابع معتبر بهدست آمده باشد»؛ این سطح از تعریف ظاهراً محدود به حوزهی رفتار میشود، ولی تعریف اول حوزهی اندیشه را هم فرا میگرفت.
بخشی از دین بینش است، بخش دیگر آن منش و بخش سوم آن کنش. در معنای اوسعی که اول گفتیم، هنگامی که سبک زندگی شامل دین میشود، بهاین معناست که شامل «بینش» هم میشود؛ اما در تعریف دوم سبک زندگی به حوزهی «رفتار» محدود میشود، حال رفتارهایی که دارای احکام الزامی است (فقه و حقوق) و یا رفتارهایی که دارای احکام ارزشی است (اخلاق).
۳٫ سطح و افق سومی را هم برای تعبیر «سبک زندگی» پیشنهاد میکنیم که سادهشدهی دو تعبیر قبلی است. علی سبیل الاجمال سبک زندگی عبارت است از: «شیوههای رفتاری تهذیبی ـ اخلاقی، تکلیفی ـ حقوقی، به مقتضای عبودیت»؛ آنگاه که در رفتارهای دارای حکم تکلیفی و الزامی و رفتارهای دارای حکم تهذیبی و ارزشی مقتضای عبودیت رعایت شود، به سبک زندگی اسلامی رفتار شده است. هرآنکو حدود عبودیت را در حیات رعایت کرد، به سبک زندگی اسلامی رفتار میکند.
تعریف فرهنگ
نزدیکترین تعبیر به ترکیب سبک زندگی، «فرهنگ» است، آنسان که بسا نتوان در عمل «فرهنگ» را از «سبک زندگی» تفکیک کرد؛ زیرا فرهنگ هم چیزی قریب به همان تلقیها و تعابیری است که راجع به سبک زندگی گفتیم. البته ما برای فرهنگ تعریف بسیار مفصلِ دقیقِ پیچیدهای داریم که بیان آن احتیاج به توضیح مفصل نیز دارد؛ اما اجمال تعریف این است که «فرهنگ طیف گسترده و سازواری از بینشها، منشها، کششها و کنشهای انسانی است که در متن یک جامعه هنجار و تثبیت شده و در یک بازهی زمانی و در یک حوزه و بستر زمینی پذیرفته شده است».
ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، طی جلساتی تمامی تعاریف شاخص و برجستهای که در ایران و غرب از «فرهنگ» ارائه شده است را بررسی و نقد کردیم؛ سپس این تعریف را ارائه دادیم. در سلسلهبحثهایی که طی دو سال در موضوع «فلسفهی فرهنگ» برگزار شد، درخصوص مبحث «تعریف فرهنگ» بسیار گسترده بحث کردیم. ما فرهنگ را عبارت میدانیم از: «طیف گسترده و سازوارشدهای از بینشها، منشها، کششها و کنشهای انسانپیِ جامعهزادِ هنجاروشِ دیرزی و معنابخش و جهتدهندهی ذهن و زندگی آدمی که چونان طبیعت ثانوی و هویت جمعی طیفی از انسانها در بازهی زمانی و بستر زمینی معینی صورت بسته باشد».
تعریف الگوی پیشرفت
اصطلاح دیگری که با اصطلاح «سبک زندگی» سروکار دارد، اصطلاح «الگوی پیشرفت» یا «الگوی توسعه» است. طی سالهای اخیر بنا به پیشنهاد رهبر فرهیختهی انقلاب، تعبیر «الگوی پیشرفت اسلامی» جایگزین تعبیر «توسعه» شد. این نکته بهجای خود محل بحثهای فراوان است، و بحث نیز شده است، اما به هر حال جایگزینسازی این تعبیر بهجای تعبیر رایج در علوم اجتماعی که در دنیا و ایران طی چند سال اخیر مطرح بوده است، به این معناست که ما درخصوص ترقی و پیشرفت و ارتقاء، آرمان و ایمان، مبانی و بناها و چهارچوبهای خاصِ متفاوتی را داریم و پیگیری میکنیم. ما تمایل نداریم که در کشور ما «توسعه» از نوع الگوهای غربی و یا حتی بعضی الگوهای جدید شرقی آن رخ بدهد، بلکه ما مقولهای دیگر و سامانهی فکری و رفتاری دیگری را جایگزین آن کردیم و تعقیب میکنیم که بحث «پیشرفت اسلامی» است. تعریف این تعبیر نسبت به تعریف «توسعه» بسیاربسیار کاملتر و راجحتر است.
بهنظر ما «الگوی پیشرفت» با پسوند «ایرانی» و «اسلامی» آن عبارت است از: «ابرسامانهی زیستیِ مرکب از مجموعهی نظامها و نهادهای تأمینکنندهی فرگشتگی شرایط و شئون حیات آدمیان که برساخته بر مبانی معرفتی ـ ارزشی اسلامی و برگرفته از منابع معتبر و سازگار با ظروف تاریخی ـ فرهنگی و اقلیمی این کشور باشد».
توضیح: «الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت» عبارت است از یک جهانزیست و عالَم حیات، مرکب از مجموعهای از نظاموارهها که در جهت فرگشتگی و تکامل انسان برای تغییر و بهشدن شرایط زندگی و شئون حیات او، بر مبانی معرفتی ـ ارزشی دین مبتنی بوده باشد و از منابع معتبر اخذ شده باشد (اسلامی)، و آنگاه که چنین مجموعهای را با ظروف و زمینهها و شرایط تاریخی، فرهنگی و اقلیمی یک جامعه (برای مثال ایران) در نظر بگیریم، عبارت «ایرانی» معنی پیدا میکند.
بنابراین «الگوی پیشرفت» عبارت است از یک سامانهی زیستی و جهانزیست و یک گفتمان کلان و فضای گستردهی جامعالاطراف حیات که مشتمل بر مجموعهای از نظامها و نهادهای تأمینکنندهی فرگشتگی و تکامل شرایط و شئون زندگی است. الگوی پیشرفت آنگاه «اسلامی» است که مبتنی بر مبانی معرفتی ـ ارزشی اسلام و برگرفته از منابع معتبر اسلامی باشد، و آنگاه «ایرانی» است که با زمینهها و ظروف تاریخی ـ فرهنگی و اقلیمی کشوری به نام ایران سازگار شده باشد و به این ترتیب تعریف «الگوی پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» به دست میآید.
تعریف سنت
بنده درخصوص «سنت» نیز تعریف خاصی دارم. مجموعه تعاریفی که از «سنت» بهوسیلهی بزرگان و سلف صالح در طول تاریخ مطرح شده است را دیدهام، از اولین محدثین و اصولیون که اصول مدون از آنها باقی مانده است، مثل شیخ طوسی(ره) و یا سید مرتضی(ره) تا روزگار ما، همگی تعاریف را نقد کردهام و این تعبیر را به عنوان تعریف سنت پیشنهاد دادهام: «کلما صَدَر عنِ المَعصومِ دالّاً علی رأیِه بِما هُو هادٍ»، «کلما صَدَر عنِ المعصومِ دالّاً علی التشریع بالمعنی الاعم»؛ یعنی هر آن چیزی که از معصوم بهصورت دالّ صادر شود، حال صوت باشد، یا قول یا رفتار و یا حتی ترک فعل.
ترک هم فعل است، زیرا مبتنی بر مبادی اراده است. آن کسی که در خواب است و کاری انجام نمیدهد نمیگویند فعلی را ترک کرد. ترک خودْ فعل است زیرا مبتنی بر مبادی اراده است؛ یعنی در درون آدمی آنچرا که به مبادی اراده موسوم است اتفاق افتاده و تصور آن فعل که انجام بشود یا نه، اتفاق افتاده است؛ سپس به اثرات فعل که شر است یا خیر توجه شده، بعد حُسن و قبح آن سنجیده شده و گفته شده که طرف قبح آن غالب است، بعد تصمیم گرفته شده است که چون این فعل شر است انجام نشود.
والا اگر کسی خواب یا بیهوش باشد و فعلی را انجام ندهد، نمیگویند که فعل را ترک کرده است. کما اینکه فعل هم همینگونه است، ابتدا فعل باید تصور شود، سود و زیان آن تصور و سنجیده شود، سپس عزم کنیم که برای تحصیل آن سود کاری کنیم، سپس عضلات حرکت میکند و فعل واقع میشود. اگر کسی را از روی بام به پایین بیاندازند نمیگویند کاری انجام داده است. میگویند یک نفر بالای آبشار نیاگارا ایستاده بود، بعد یکباره به پایین افتاد، همه دور او جمع شدند و او را تشویق کردند، بعد آن فرد گفت اول بگویید چه کسی من را به پایین انداخت؟ عمل این فرد فعل نیست و فعلی از او صادر نشده است. ترک و فعل نیز هر دو فعل هستند، زیرا هردو مبتنی بر مبادی ارادهاند. البته در ترک، تنها این مرحله که عضلات حرکت کند رخ نمیدهد و انسان با ارادهی خود عضلات را کنترل میکند.
بزرگان ما ظاهراً سنت را محدود به قول و فعل کردهاند، اما کتابت و اشارت هم هست، مگر اینکه کتابت را هم فعل قلمداد کنیم. هرآن چیزی که از معصوم صادر شود و دلالتگریی داشته باشد، اما از این منشأ نشأت گرفته باشد که به قصد هدایت صادر شده باشد و شأنیت هدایی داشته باشد، سنت است؛ اما اگر شأنیت هدایی نداشت سنت نیست. اگر معصوم تشنه شد و آب خورد، به این فعل ایشان افعال عادیه میگویند و جزء سنت نیست، که مثلاً گفته شود معصوم آب خورد پس مستحب است که ما هم آب بخوریم. اگر از معصوم فعلی صادر شد که از اختصاصات معصومین(ع) است، سنت نیست. بعضی از احکام را اختصاصات النبی میگویند، به این معنا که اگر نبی انجام داد دیگران جایز نیستند انجام دهند و یا واجب نیست که انجام بدهند. نماز شب طبق نص قرآن بر پیامبر(ص) واجب است، و قطعاً هیچگاه نماز شب پیامبر ترک نشده است، اما بر دیگران مستحب است. پیامبر همزمان میتواند بیش از چهار همسر دائم اختیار کند، و این از احکام اختصاصی پیامبر است، به اینها اختصاصات النبی میگویند و سنت به حساب نمیآیند.
سنت در مجموع عبارت است از قول و فعلی از معصوم که صادر میشود و جنبهی هدایتی دارد و دالّ بر رأی معصوم است، ولو بهصورت ترک واقع شده باشد و یا بهصورت عدم ردع باشد، یعنی فعلی در نزد معصوم واقع شده باشد و ایشان در معرض بوده و میتوانسته مخالفت کند ولی مخالفت نکرده است که مشخص میشود آن کار جایز بوده و معصوم ردع و منع نکرده است.
تعریف سیره
کلمهی «سیره» مصدر است، ولی دلالت بر نوع خاصی از آن دارد. هنگامی که میگویند «جَلَسْتُ جَلْسَتَاً» یعنی نشستم نشستنی، به این معنا که بهگونهی خاصی نشستم. جَلْسَه یعنی نشستن، جِلْسَه یعنی طرز خاصی از نشستن. کلمهی «فطرت» هم همینگونه است، «فطره» یعنی خلقت خاص. سیره نیز از همین قبیل است. سَیَره با سیره تفاوت میکند، سیره یعنی طرز خاص رفتارکردن. پس اگر از معصوم رفتاری خاص سر زد، از آن جهت که رفتار معصوم نظامواره و هدفمند است و از مبانی مشخصی برمیخیزد، «سیره» گفته میشود. سیره تکرفتار نیست، بلکه منظومهوار و مجموعهای از رفتارهای همساز و برساخته بر سلسله مبانی و پایهها، هنگامی که از یک فرد سر میزند، سیره گفته میشود.
ما تا اینجا چند تعبیر را توضیح دادیم، «سبک زندگی» که در سه سطح تعریف شد؛ «فرهنگ»، «الگوی پیشرفت»، «سنت» و «سیره». ملاحظه میکنید که اینها به هم نزدیک و قریبالافق هستند. حال باید بحث شود که چه تفاوتی بین هریک از اینها با سبک زندگی وجود دارد؟
همانطور که گفتیم سبک زندگی از هر اصطلاح و تعبیر دیگری به اصطلاح «فرهنگ» نزدیکتر است. میتوان گفت که سبک زندگی درحقیقت بخش عمدهای از فرهنگ را تشکیل میدهد و البته شاید نتوان گفت که همهی فرهنگ است، جز آنکه سبک زندگی را به معنای اولی که در بالا مطرح کردیم بگیریم، منتها با این تفاوت که فرهنگ، مجموعهای از مقولات دیرپا، ثباتیافته و رسوبشده است. عناصر فرهنگ عناصری هستند که در زندگی یک جامعهی مشخص و یک بازهی زمانی معین و در بستر زمینی و جغرافیایی مشخصی رسوب کرده است، درحالیکه گفتیم بسا بتوان دین را نوعی سبک زندگی قلمداد کرد، اما دینبودگی دین مشروط به دیرزیبودن و رسوبکردن در جامعه نیست. اگر در سال اول بعثت پیامبر اعظم(ص)، دینی را آورد و نام آن را اسلام گذاشت، هنوز در فرهنگ جامعهی آنروز و در متن اجتماع شرکآلود مکه رسوخ نکرده بود، رسوب نکرده بود، تهنشین نشده بود، دیرزی نبود، پیشینهای نداشت، دین بود، ولی فرهنگ نبود.
بعضی به اشتباه میگویند دین جزء فرهنگ است، اما آنگاه که آموزههای دینی در متن یک جامعه رسوخ و رسوب کرد جزء فرهنگ میشود و مطلق دین جزء فرهنگ نیست. هر آنچیزی که بخواهد به عنصری فرهنگی تبدیل شود باید در جامعهای رسوب کرده و تهنشین شده باشد. مثلاً میگویند «علم» جزء فرهنگ است، درحالیکه اینگونه نیست. آنگاه که آموزههای علمی در ذهنیت یک جامعه رسوب کند جزء فرهنگ میشود، اما لزوماً علم و یا هنر جزء فرهنگ نیستند. هنر آنگاه که نمایانندهی رسوبات یک جامعه است جزء فرهنگ میشود. هر هنری جزء فرهنگ نیست، بلکه هنری که حاکی از رسوبات فرهنگی است جزء فرهنگ است.
به این ترتیب به نظر ما فرهنگ با سبک زندگی بسیار به هم نزدیک هستند و دست در آغوش هم دارند، و تنها میتوان گفت که با اندکتفاوتی از هم جدا میشوند. والسلام.