بسمالله الرحمن الرحیم
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فی کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ، وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ، إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (شعراء، آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷)
شعر دینی، به استناد آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷ سورهی شعراء، شعر ایمان، عمل، صداقت، ذکر و ستمستیزی است، و در برابر آن، شعر فریب است که مشخصههایش عبارت است از اغوای رهگمکردگان، لاابالیگری و به هر سو و سرایی سرکشیدن، پرگویی و عدم التزام به عمل.
شعر صداقت، ریشه در ایمان و تکیه بر عمل دارد، همه ذکر و عرفان توأم با حماسه است. این همان ویژگیهای تشیع است و اگر بخواهیم برجستهترین مشخصه شعر شیعی را در یک عبارت بیان کنیم باید بگوییم «شعر شیعی، شعری است که در آن، حماسه و عرفان، دست در آغوش یکدیگر دارند».
امام سلامالله علیه که روشنترین و بارزترین الگوی تشیع است قطعاً شعرش نیز باید این مشخصه را برجستهتر از شعر دیگران دارا باشد. شخصیت باطنی و حقیقی امام آن نیست که ما از آن اطلاع داریم. امام پیش از آنکه یک فقیه یا فیلسوف باشد و پیش از آنکه یک سیاستمدار و چهرهی انقلابی باشد، یک عنصر عارف است. امام با عرفان، انقلاب کرد و حماسهی امام هم جلوهای از عرفان اوست. شورشی که امام با القای یک عبارت، در سراسر گیتی پدید میآورد و با یک پیام کوتاه، انسانها در آن سوی جهان هم حرکت میکردند، به یمن وجود ملکوتی و انفاس عرشی و شخصیت ماورایی آن حضرت بود. امام دلها را به سرانگشت عرفان، شهود و معنویت تکان میداد، جهت میداد، به مقاومت وامیداشت، و دشمن را میترساند.
هراس و رعب قلبی دشمن از امام به خاطر ابّهت عرفانی معظمله بود لکن دیدگان ما آن را ندید و دیدگان بیگانگان هم خلاف دید.
عرفان امام، عرفان حماسی است، عرفان حقیقی است، تصوف نیست، عرفانمسلکی نیست، عرفان صومعه و دیر، گوشهگیری و بیتفاوتی نیست. امام صلواتالله علیه، غریبی است تنها، در غربت آباد خاک که گهگاه برحسب وظیفه و در حد طاقت و ظرفیت مردم عصرش شقشقهای و جلوهای میکند.
بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر
نتوان شرح کنم جلوهی والای تو را
شعر امام(س) یکی از روشنترین و مطمئنترین مآخذ شناخت جهانبینی و جامعهنگری ایشان است. امام(س) اگر در سخنرانیها، بیانیهها و پیامهایشان احیاناً محتاطانه برخورد کرده باشند یا در بعضی موارد ملاحظاتی کرده باشند، از شعر بهعنوان یک پیام صریح برای بیان حرفهای دل خویش استفاده کردهاند.
میدانید امام همیشه مورد نقد و هجمهی متحجرین و متمسکین و مسلکیها بود. در حوزهی علمیهی آن روز که فلسفهی عالی را تدریس میفرمود تکفیرش کردند و کوزهای را که فرزند بزرگوار و شهیدش از آن آب نوشیده بود نجس تلقی کردند.
دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد
محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد
وقتی امام تفسیر سورهی حمد را آغاز کرد برخی افراد جوسازی کردند تا اینکه حادثهی بیماری امام پیش آمد و این جریان زلال قطع شد، اگر تفسیر عرفانی امام میتوانست ادامه پیدا کند یک مجموعهی بسیار غنی در این باب پدید میآمد. حتی به دنبال نامهای که امام به گورباچف نوشتند افرادی جوسازی کردند که چرا در آن نامه به بعضی آثار، شخصیتها و تفکرات اشاره شده است، لهذا شعر گفتن امام گریز از غربت و تنهایی است به خلوت انس. امام (ره)، بیدغدغه با خود و دور از چشم تکفیرگران به صورت شعر زمزمههایی کرده است.
یادگار عزیز امام(ره) نقل میکرد: در روزگار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری(رض) مؤسس حوزهی علمیهی قم که پارهای از اشعار و غزلیات امام منتشر شده بود، بعضی از متحجرین خدمت مرحوم (حاج شیخ) شکایت برده بودند که ایشان گفته است:
روم زدانه انگور سبحهای سازم
برای رفتن میخانه استخاره کنم
مرحوم حاج شیخ بدون هیچ درنگی فرموده بود: «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.»!
در واقع به دلیل همین جوسازیها، امام (س) به شعر گریخته است، نخواسته شعر بگوید. شعر امام از سر تفنن نیست. از سر شاعری نیست و «ماینبغی له».
صوفی و خرقهی خود، زاهد و سجادهی خویش
من سوی دیر مغان نغمهنواز آمدهام.
اگر از امام به شاعر تعبیر کنیم نوعی تنزل رتبه است برای آن بزرگ، لهذا باید سعی کنیم از تحمیل مضامین مسلکی و برداشتهای فرقهای و قشری بر اشعار حضرت امام (س) خودداری کنیم. امام واژهها را عیناً به همان معانی که فِرق و مسالک مختلف به کار میبرند استعمال نکردهاند، بلکه بعضی از واژهها را برخلاف آنچه مصطلح است به کار بردهاند.
امام غریبی است که از سوز فراق رنج میبرد و در شوق لقای حق میگدازد. بسیاری از اشعار امام(س) انعکاسی است از همین حالت ایشان و آکنده است از همین مضامین:
ما را رها کنید در این رنج بیحساب
با قلب پارهپاره و با سینهای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهی برون آب
حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت پس از شباب
امام، پیوسته حالت شوق به لقا دارد و به یاد بتکدهی نخستین آفرینش است، آنجا که آدم به عنوان انسان کامل مسجود ملائک است و بتگونه پرستیده میشود:
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
روزی که «تعلیم الاسماء» صورت پذیرفته است و انسان مسجود قرار گرفته و جهان به بتخانهای میمانسته است.
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند
قصهی علّمالاسماء به زبان است هنوز
گفتیم شعر امام بازتاب جهانبینی و جامعهنگری اوست، اما چون قرار است بیشتر به وجه عرفانی و جهانبینی اشعار بپردازم، طبعاً از وجوه دیگر صرف نظر میکنم. امام جهانبینی خاصی دارند که در اشعار، آنرا ارائه میفرمایند و به تخطئهی سایر تفاسیر از هستی و جهان، و بیان موانع و طرق انحرافی و ناصوابی که بسیاری دچار آنها هستند حمله میکنند و سعی دارند مدعیان دروغینِ راه یافتن به حقایق عالم را افشاء کنند، این مفاهیم بیشترین بخش اشعار نورانی حضرت امام(س) را تشکیل داده است.
در یَم علم و عمل مدعیان غوطهورند
مستی و بیهشیِ میزده، گرداب من است
حضرت امام(س) همهی آفاق را آینهی یار میبیند و همه چیز و همهکس را آگاه و ناخودآگاه به سوی او روان:
دیدهای نیست نبیند رخ زیبای تو را
نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را
هیچ دستی نشود، جز بر خوان تو دراز
کس نجوید به جهان جز اثر پای تو را
و نیز میفرمایند:
این همه غلغل و غوغا که در آفاق بود
سوی دلدار روان و همه بانک جرس است
ما پی سایهی سَروش به تلاشیم همه
او زپندار من خسته نهان است هنوز
به کجا روی نماید که تواش قبله نهای
آنکه جوید به حرم منزل و ماوای تو را
با که گویم که ندیده است و نبیند به جهان
جز خم ابرو و جز زلف چلیپای تو را
دکهی علم و خودی بست و در عشق گشود
آنکه میداشت به سر علت سودای تو را
و نیز میفرمایند:
این قافله از صبح ازل سوی تو رانند
تا شام ابد نیز، به سوی تو روانند
ما ندانیم که دل بستهی اوییم همه
مست و سرگشته آن روی نکوییم همه
همه به دنبال رد پای تواند، اما من نیازی به رد پا ندارم، چرا که تو خود مشهودی:
هر طرف رو کنم تویی قبله
قبله، قبلهنما نمیخواهم
همه آفاق روشن از رخ توست
ظاهری، جای پا نمیخواهم
بخش وسیعی از سرودههای امام اختصاص دارد به تخطئهی طرق ناصواب و حمله به مدعیان کاذب و بیان آفات و موانع شناخت حقیقی:
خرقهی درویش همچون تاج شاهنشاهی است
تاجدار و خرقهدار از رنگ و بو افتاده نیست
اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار
که مراین طایفه را راه در این محفل نیست
دست من گیر و از این خرقهی سالوس رهان
که در این خرقه به جز جایگه جاهل نیست
در بر دلشدگان علم حجاب است، حجاب
از حجاب آنکه برون رفت به حق جاهل بود
این خرقهی ملبس و سجاده ریا
آیا شود که بر در میخانه بر درم
بشکنیم آینهی فلسفه و عرفان را
از صنمخانهی این قافله بیگانه شویم
این حرفها را کسی میزند که در روزگار خویش سرآمد معاصرین خود در زهد، ریاضت، علم و فلسفه است، او استاد مسلم فلسفه است، پیش از اینکه بزرگترین استاد فلسفهی اسلامی روزگار ما حضرت علامهی طباطبایی(ره) در قم مطرح شود امام محور تدریس فلسفه در سطوح عالی بوده است. و در فقه نیز اعلم معاصرین خودش است. در عرفان عملی شخصیتی است که بیش از نیم قرن نماز صبحش را با وضوی سحر اقامه کرده است، چنین کسی این حرفها را میزند!
حضرت امام انانیت را، «ما و منی» را مانع بزرگی در راه معرفت میبیند حتی جایی که فکر کنیم ما هستیم ما نیستیم.
در جایی دیدم که یکی از برادران در فرازی اشاره کرده بود که، امام به حلاج علاقهمند است. حلاج یک شخص نیست، یک جریان است، یک تفکر است، او سمبل است نباید تصور کنیم امام به حلاج علاقهمند است، حلاج بسیار کوچکتر از امام است، امام به حلاج انتقاد میکند که بالای دار حتی اگر بگویی «اناالحق» شرک است!
پس تو باز هستی، باز «من» خویش را قبول داری، باز انانیت هست، بر فراز دار هم از انانیت تبلیغ میکنی، خیلی نقد جالبی است:
بر فراز دار فریاد اناالحق میزنی
مدعی حقطلب! «انیت و انا» چه شد؟
این عبادتها که ما کردیم خویش کاسبی است!
دعوی اخلاص با این خودپرستیها چه شد؟
بگذر از خویش اگر عاشق دلباختهای
که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست
مرشد از دعوت به سوی خویشتن، بردار دست
«لا اله»ات را شنیدستم ولی «الا» چه شد
میگوید همهی اینها در «لا اله» متوقف شده، به «الا» نرسیدهاند. باید الای خویشتن کرد.
این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است
در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی
امام صادق(ع) میفرماید: حبالله اذا اضاء علی سرّ عبد اخلاه عن کل شاغل و کل و ذکر سوی الله:
حب خدا وقتی درون بندهای را فرا گرفت او را از هر مشغله و یادی جز یاد حق تهی میسازد و حضرت امیر نیز فرمودهاند: «حب الله نار لا یمر علی شیئی الا احترق.»
غم دلدار فکنده است به جانم شرری
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
امام(س) معتقدند از راه علم و فلسفه و عرفان مصطلح نمیتوان به حقایق دست یافت:
عارفان پرده بیفکنده به رخسار حبیب
من دیوانه گشایندهی رخسار توام
و نیز:
چو به عشق آمدم از حوزهی عرفان دیدیم
آنچه خواندیم و نوشتیم همه باطل بود
و نیز:
از درس و بحث مدرسهام حاصلی نشد
کی میتوان رسید به دریا از این سراب
هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس حجاب
اصولاً اگر بخواهیم مسیر رشد شخصیت عرفانی امام را ترسیم کنیم باید بگوییم که امام یک دورهای را تا حدود ۳۵ ـ ۴۰ سالگی در تحصیل علوم و تربیت نفس و تحصیل عرفان طی کردهاند، عمدهی آثار فلسفی، عرفانی و اخلاقی خود را نیز در همان دوره نوشتهاند، بعد از آن به تعمق پرداخته و از عرفان مصطلح فراتر رفتهاند و این دوران مقارن است با اوجگیری مبارزات معظمله و ایشان حماسه و جهاد را با یک چنین تعالی و تکاملی توأم کردهاند، و نهایتاً امام به طریق صائبی دست یافتهاند و معتقد شدهاند باید از عشق، به خدا رسید و آنهم در ذیل عنایت ولایت:
در جرگه عشاق روم بلکه بیابم
از گلشن دلدار نسیمی، رد پایی
رهرو عشقی اگر خرقه و سجاده فکن
که بجز عشق تو را رهبر این منزل نیست
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزهای تا گره از مشکل ما بگشایی
به غمزه ولی است که گرهها باز خواهد شد و دور نیست به هستی حقیقی و هوشیاری میرسی:
نیستم نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ، که در هیچ نظر بنمایی
عاکف درگه آن پردهنشینم شب و روز
تا به یک غمزهی او قطره شود دریایی
جامهی زهد و ریا کندم و بر تن کردم
خرقهی پیر خراباتی و هشیار شدم
گر از سبوی عشق، دهد یار جرعهای
مستانه، جان ز خرقهی هستی درآورم
پیرم ولی به گوشه چشمی جوان شوم
لطفی که از سراچه آفاق بگذرم
در آخر تأکید میکنم:
اشعار حضرت امام سلامالله علیه شقشقهای است که در روزگار غربت و در غریبستان خاک از او سرزده و حرف دل او را حمل میکند، باید توجه داشته باشیم که شعر حضرت امام(س) با شعر شاعران دیگری که خود عارف نیستند و فقط ناآگاهانه و طوطیوار یک سری اصطلاحات عرفانی را به زبان میآورند و تصویرهایی ارائه میکنند اما خود درکی از آنها ندارند تفاوت ماهوی دارد و نیازمند مطالعه عمیق و اساسی است.
و باید اشعار امام(س) در عمق و روح ادبیات، در متون درسی مربوطه سریان پیدا کند. خوشبختانه برادر ارجمندمان آقای دکتر احمدی در این زمینه کار درستی را آغاز کردند، و انشاءالله برگزاری سمینارهایی در این زمینه هم میتواند دستمایهی خوبی برای تداوم کارشان باشد.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته